شرط قبول، رؤیت مُهر ولای توست
همین امشب
بیا سنگینی بار گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترین ها را همین امشب
برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت
گره خورده ست احیا با امیرالمؤمنین امشب
تمام عمر با خود، گرم جنگ تن به تن بودم
به دیدارت می آیم از جدالی سهمگین امشب
پناه من همین سجاده و تسبیح و قرآن است
نگاهی کن به این درمانده ی گوشه نشین امشب
شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من
مقدر می شود آیا برایم اربعین امشب؟
به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن
همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
رضا ابوذری
ادامه مطلب ندارد
از ظلم حذر کن
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنهکار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تا که معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگویی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه ی شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده ی بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ی ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه مطاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدایی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من «ژولیده» به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
محمدحسن فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری)
ادامه مطلب ندارد
می رسد ز راه
کم کم هلال ماه خدا می رسد ز راه
اوقات ناب اهل بکا می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماه جود و سخا می رسد ز راه
گل می کند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهار اهل دعا می رسد ز راه
ماه مجیر و جوشن و شبهای عاشقی
ماه جنون و ماه صفا می رسد ز راه
دستت دراز کن چو گدا سمت سفره اش
وقتی گدا به پشت گدا می رسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماه توبه، ماه عطا می رسد ز راه
وقتی که ماه خوب خدا رو کند به ما
فرصت برای ترک گناه می رسد ز راه
معلوم می شود که عزیزی به نزد حق
وقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راه
هر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقات سر به سر چو طلا می رسد ز راه
پر می شود فضای دل از عطر عاشقی
لاتقنطوا بر اهل خطا می رسد ز راه
بس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی ست
الطاف عاشقانه جدا می رسد ز راه
می ترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماه خوف و رجا می رسد ز راه
ماه غم علی شه لولاک می رسد
یعنی که ماه اشک و عزا می رسد ز راه
افطار گر کنی همه دم یاد لعل او
الطاف سید الشهدا می رسد ز راه
گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیق طوف کرببلا می رسد ز راه
وقتی به یاد کرببلا بغض می کنی
صد ها ملک ز ارض و سما می رسد ز راه
دنیا شود بهشت برین شک نکن دمی
وقتی قدوم شاه وفا می رسد ز راه
«عجل علی ظهور ولیک» خدای من!
پس کی ز کعبه صاحب ما می رسد ز راه؟
از آتشت هماره «بداغی» شود رها
چون شاه دین به روز جزا می رسد ز راه
سیروس بداغی
ادامه مطلب ندارد
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
ز تو دارم این غم خوش، به جهان از این چه خوشتر
تو چه دادیام که گویم که از آن بِهْام ندادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادی
تویی آنکه خیزد از وی همه خُرّمی و سبزی
نظر کدام سَروی؟ نفَس کدام بادی؟
همه بوی آرزویی مگر از گُلِ بهشتی
همه رنگی و نگاری، مگر از بهار زادی
ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی
به سر بلندت ای سرو که در شبِ زمین کَن
نفَس سپیده داند که چه راست ایستادی
به کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دلِ «سایه» چه در میان نهادی
هوشنگ ابتهاج (سایه)