لطف خدا و رحمت یزدانم آرزوست

 

بیمار عشق اویم و درمانم آرزوست

بر خوان لطف اویم و احسانم آرزوست

 

از هرچه غیر اوست بریدیم مِهر خویش

دیدارِ رویِ خسروِ خوبانم آرزوست

 

از شرک و کفر خسته شدم ای خدای من

ره مانده ای ضعیفم و ایمانم آرزوست

 

نوری چو آفتابِ درخشان طلب کنم

ایمان بسانِ بوذر و سلمانم آرزوست

 

تا چون مسیح سوی ملائک سفر کنم

یا چون خلیل نار و گلستانم آرزوست

 

یا از درخت نغمه ی توحید بشنوم

یا چون ذبیح صحنه ی قربانم آرزوست

 

دردِ فراق می کُشدَم ای مسیح لب

بیمار عشق اویم و درمانم آرزوست

 

ای خضر پی خجسته دستم به دامنت

راز بقا و چشمه ی حیوانم آرزوست

 

زین دیو و دد که چهره ی انسان گرفته اند

گشتم ملول، دیدنِ انسانم آرزوست

 

پیمان شکن نِیَم چه کنم یار بی وفاست

یاری صبور و بر سرِ پیمانم آرزوست

 

تسلیم ظلم و جور شدن شرط عقل نیست

عقلِ سلیم و حکمتِ لقمانم آرزوست

 

در راه دوست خنده ی مستانه کافریست

قلبِ حزین و دیده ی گریانم آرزوست

 

«ناصر» درونِ سنگدلان جای رحم نیست

لطفِ خدا و رحمتِ یزدانم آرزوست

 

 

آیة الله ناصر مکارم شیرازی حفظه الله


ادامه مطلب ندارد
[ پنج شنبه 6 فروردین 1394  ] [ 7:33 AM ] [ KuoroshSS ]

مشکل از ماست

 

 

قلبم چو کویر و چشم هایم دریاست

یک سال گذشت و غُصّه هایم برجاست

 

ای کاش کنار هفت سینم بودی

این سفره ی ما بدون تو بی معناست

 

امسال بیا مُنتقم آلِ علی (علیهم السلام)

امسال به نام مادر تو زهرا ست

 

امسال سر سفره ی زهرا هستیم

سالی که نکوست از بهارش پیداست

 

این فاطمیّه کنار مان می آیی؟

با شوق ظهور روضه خواندن زیباست

 

امروز برای مادرت خیمه زدی؟

ای وای امام بی نشانم تنهاست

 

فردا به کدام رو به رویت نگرم؟

فردا که حسابِ حشر هم دست شماست

 

امسال بیا برای ما گریه نکن

تو گریه نکن عزیز، مشکل از ماست

 

 

عبدالحسین مخلص آبادی


ادامه مطلب ندارد
[ یک شنبه 2 فروردین 1394  ] [ 1:35 AM ] [ KuoroshSS ]

. . . دست منست و دامنت

 

من نروم ز پیش تو، دستِ منست و دامنت

نوشِ منست، نیشِ تو، دستِ منست و دامنت

 

خواه مرا به تیر زن، خواه بِبُر سرم ز تن

دست ندارم از تو من، دستِ منست و دامنت

 

چون شوم از تو من جدا، دامن تو کنم رها

از بَرِ تو کجا روم، دست منست و دامنت

 

بندگی تو بس مرا، ذکر تو هم نفس مرا

نیست به جز تو کس مرا، دست منست و دامنت

 

عشق تو رهبر منست، لطف تو یاور منست

دست تو بر سر منست، دست منست و دامنت

 

چشم منست و روی تو، گوشم و گفتگوی تو

پای منست و کوی تو، دست منست و دامنت

 

روی دل است سوی تو، قوت دل است بوی تو

مستیم از سبوی تو، دست منست و دامنت

 

قوت روان من تویی، گنج نهان من تویی

جان جهان من تویی، دست منست و دامنت

 

حُسنِ تو بوستان من، روی تو گلستان من

مهر تو مهر جان من، دست منست و دامنت

 

مِهر تو است جان من، ذکر تو و زبان من

وصف تو و بیان من، دست منست و دامنت

 

فیض بس است گفتگو، بَرجَه و دامنش بجو

چون به کف آوری بگو، دست منست و دامنت

 

 

فیض کاشانی



[ سه شنبه 26 اسفند 1393  ] [ 8:26 AM ] [ KuoroshSS ]

الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

 

فوجِ مَلَک دور و بَرَش دارد نگارم

یک آسمان زیرِ پَرَش دارد نگارم

 

باید تمام عرشیان چاوُش بخوانند

تاجِ ولایت بر سرش دارد نگارم

 

صبرش علی، رویش حسن، خُویَش حسینی ست (علیهم السلام)

خُلقی چو جدِّ اطهرش دارد نگارم

 

نامی دگر از حاتم طائی نمانده

از بس گدا در محضرش دارد نگارم

 

حتی منِ پیمان شکن را هم دعا گوست

الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

 

از اوّل غیبت به شیعه بوده معلوم

فکری برای آخرش دارد نگارم

 

یعنی به سر فکر تقاص خون جدّ و

شش ماهه طفل پرپرش دارد نگارم

 

وقتِ فرج، شمشیر حیدر را به دستی

قرآن به دست دیگرش دارد نگارم

 

کوری چشم دشمنان، لطفی مداوم

بر این نظام و رهبرش دارد نگارم

 

 

محمود مربوبی



[ سه شنبه 26 اسفند 1393  ] [ 7:06 AM ] [ KuoroshSS ]

جرگه‌ی عشاق

 

در حلقه ی درویش ندیدیم صفایی

در صومعه از او نشنیدیم ندایی

 

در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی

در مأذنه از یار ندیدیم صدایی

 

در جمع کُتُب هیچ حجابی ندریدیم

در درس صُحُف راه نبردیم بجایی

 

در بُتکده عمری به بطالت گذراندیم

در جمع حریفان نه دوایی و نه دائی

 

در جرگه عشاق روَم بلکه بیابم

از گلشن دلدار نسیمی، ردِ پایی

 

این ما و منی جمله ز عقل است و عِقال است

در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی

 

 

امام خمینی رحمة الله علیه



[ دوشنبه 25 اسفند 1393  ] [ 11:26 PM ] [ KuoroshSS ]

می رسد منتقم حضرت زهرا (علیها السلام) حتما

 

می شود فرصتِ دیدار مهیّا حتما

بَد به دل راه مده می رسد آقا حتما

 

ای که دنبالِ دوایِ غمِ هجران هستی

می شود دردِ نهانِ تو مداوا حتما

 

اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنیم

وعده ی ما همه افتاده به فردا حتما

 

ثمرِ گریه ی ما خنده ی روزِ فرج است

آن زمان می شکفد خنده به لبها حتما

 

دوری و غیبتِ طولانی و تأخیرِ ظهور

امتحانی ست برای همه ی ما حتما

 

کار ما منتظران چیست؟ امید و تقوا

غم نخور می شود آخر گره ها وا حتما

 

هر که در زمره ی ما منتظران می باشد

می کند تا به ابد پشت به دنیا حتما

 

انبیا منتظر آمدنش می باشند

می رسد پشت سرش حضرت عیسی (علیه السلام) حتما

 

کاش باشیم و ببینیم که روزِ رَجْعَت

می سپارد عَلَم خویش به سقّا حتما

 

زرهِ شیرِخدا بر تن و شمشیر به دست

می رسد مُنتقمِ حضرت زهرا (علیها السلام) حتما

 

انتقامِ درِ آتش زده را می گیرد

و به آتش بِکِشد آن دو نفر را حتما


ادامه مطلب ندارد
[ پنج شنبه 21 اسفند 1393  ] [ 7:08 PM ] [ KuoroshSS ]

به جهان غیر سر کوی تو مأوی نکنم

 
 
جز وصالت ز خداوند تمنّا نکنم
عاشقم، عاشقِ روی تو وُ حاشا نکنم
 
شمعِ رویت بفروزد شبی ار محفلِ من
همچو پروانه بسوزم پَر و پروا نکنم
 
بسته ام عهد نگارا که دَمِ رفتنِ جان
تا نیایی به سرم دیده ی خود وا نکنم
 
گر دمی لعل لبت را بگشایی به سخن
یادی از آب حیات و دَمِ عیسی نکنم
 
گر ببینم قدِ رعنای تو ای رَشکِ چمن
یاد سروِ چمن و قامتِ طُوبی نکنم
 
گر بدانم به خدا منزل و مأوایِ تو را
به جهان غیرِ سرِ کویِ تو مأوا نکنم
 
میلِ دنیاش «شکوهی» ز پیِ دیدنِ توست
بی جهت نیست اگر میل به عُقبی نکنم
 
شکوهی


[ پنج شنبه 21 اسفند 1393  ] [ 5:26 PM ] [ KuoroshSS ]

هر که بر سلسله‌ی عشق تو تسلیم نشد

 

چشم یعقوب به دیدار تو حیران مانَد

یوسف از حُسْنِ تو انگشت به دندان مانَد

 

پرده بردار که از شرم تماشای رُخَت

تا صف حشر، قمر سر به گریبان مانَد

 

برتر و بهتر و زیباتر و پاکیزه‌تری

که بگویم گُل روی تو به رضوان مانَد

 

هر که بر سلسله‌ی عشق تو تسلیم نشد

گردنش بسته به قلّاده‌ی شیطان مانَد

 

این عجب نیست که تا حشر به یاد لب تو

خضر در آب بقا باشد و عطشان مانَد

 

گرچه در دیده‌ی ما تاب تماشای تو نیست

مِهر در ابر روا نیست که پنهان مانَد

 

همه شب بر سر آنم که ز راه آیی و من

جانْ  نثار قدمت سازم اگر جان مانَد

 

یوسف مصر ولا بیشتر از این مگذار

چشم یعقوب به دروازه‌ی کنعان مانَد

 

چند باید ز فراق تو به حبس دل ما

ناله‌ی بی‌کسی عترت و قرآن مانَد

 

به پریشانی «بنده» نگهی کن مگذار

بیش از این ملّت اسلام پریشان مانَد



[ جمعه 8 اسفند 1393  ] [ 8:55 AM ] [ KuoroshSS ]

درد دلم دوا شود به لطف صاحب الزمان

 

درد دلم دوا شود به لطف صاحب الزمان

گره ز کار وا شود به لطف صاحب الزمان

 

اگر ملول و خسته‌ام اگر که دل شکسته‌ام

دلم ز غم رها شود به لطف صاحب الزمان

 

خدا به یمن او به ما، روزی خود عطا کند

دفع بلا ز ما شود به لطف صاحب الزمان

 

اوست مُعِزُّ الْاَولیا، رمز اجابت دعا

اجابت دعا شود به لطف صاحب الزمان

 

اگر به من نظر کند شام غمم سحر کند

حاجت دل روا شود به لطف صاحب الزمان

 

ذره اگر که آفتاب شود به لطف بوتراب

خاک چو کیمیا شود به لطف صاحب الزمان

 

هر که شود به شور و شین سینه زن غم حسین

زائر کربلا  شود به لطف صاحب الزمان

 

 

سید مجتبی شجاع



[ جمعه 1 اسفند 1393  ] [ 12:09 PM ] [ KuoroshSS ]

هفت قدم مهربانی

 

هفته مجال هفت قدم مهربانی است

شنبه شروع همدلی و مهربانی است

 

یکشنبه‌ها که می‌رسد از راه، این جهان

در انتظار حادثه‌ای ناگهانی است

 

روزی دو بار در تب و تاب دوشنبه‌ایم

دنیا هنوز مات دو جنگ جهانی است

 

خَیْرُ الْأُمُورِ أوْسَطُها پس سه شنبه‌ها

حال و هوای شعر فقط جمکرانی است

 

حتّی چهارشنبه شبیه سه شنبه است

حتّی چهارشنبه زمین آسمانی است

 

هر پنجشنبه منتظر روز جمعه‌ایم

جمعه همیشه موسم خانه تکانی است

 

تا در کنار ندبه‌ی او گریه می ‌کنیم

یاقوت‌هایِ اشک، عقیقِ یَمانی است

 

با عشق زنده‌ایم، چرا که بدون آن

چیزی که مفت هم نَیَرْزَد جوانی است

 

احمد حسین پور علوی



[ جمعه 1 اسفند 1393  ] [ 8:32 AM ] [ KuoroshSS ]