نگاهم کن حسین (سلام الله علیه)

 

مانده‌ام تنهاتر از تنها، نگاهم کن حسین

خسته‌ام خسته از این دنیا، نگاهم کن حسین

 

دستهایم نذر چشمانت سخاوتمند بود

کو؟ کجا رفت آن دل دریا؟! . . نگاهم کن حسین

 

با خجالت گوشه‌ی هیئت نشستم غرق اشک

روسیاهم! آمدم آقا، نگاهم کن حسین

 

نفس طغیان کرد و از من حال خوبم را گرفت

با خود آوردم گناهم را، نگاهم کن حسین

 

خوب می‌دانم بدم اما بزرگی کن بیا . . .

در میان روضه این شب‌ها، نگاهم کن حسین

 

با دل و جان مادرت را دوست دارم مثل حر

پس به جان مادرت زهرا، نگاهم کن حسین

 

کنج کشتی نجاتت کاش جایی داشتم

کاش جایی داشتم آنجا، نگاهم کن حسین

 

در دو دنیا مطمئنم که به دردم می‌خوری

من به دردت می‌خورم آیا؟! نگاهم کن حسین

 

 

مرضیه عاطفی



[ چهارشنبه 24 دی 1393  ] [ 6:04 AM ] [ KuoroshSS ]

به لب از آتش دل گفتگوی کربلا دارم

 

به لب از آتش دل گفتگوی کربلا دارم

دلی آتشفشان در جستجوی کربلا دارم

 

نماز عشق را رکعت به رکعت بسته‌ام قامت

به جای قبله‌ی جان رو به سوی کربلا دارم

 

غبار آسا به شوق کاروان شور و شیدایی

روم منزل به منزل آرزوی کربلا دارم

 

لُهُوفم در کف و چشمم پُر آب و سینه در آتش

به هر ماتم سرایی گفتگوی کربلا دارم

 

به پاس اربعین در اربعین پیمانه پیمایی

امید جرعه نوشی از سبوی کربلا دارم

 

عبّاس خوش‌عمل



[ پنج شنبه 20 آذر 1393  ] [ 7:09 AM ] [ KuoroshSS ]

مهر تو را به عالم امکان نمی دهم

 
مِهر تو را به عالم امکان نمی دهم
این گنج پُر بهاست من ارزان نمی دهم
 
گر انتخاب جنّت و کویت به من دهند
کوی تو را به جنّت و رضوان نمی دهم
 
نام تو را به نزدِ اجانب نمی برم
چون اسم اعظم است به دیوان نمی دهم
 
جان می دهم به شوقِ وصالِ تو یا حسین علیه السلام
تا بر سرم قدم ننهی جان نمی دهم
 
ای خاکِ کربلای تو مُهر نماز من
آن مُهر را به مُلک سلیمان نمی دهم
 
ما را غلامی تو بُوَد تاج افتخار
این تاج را به افسر شاهان نمی دهم
 
دل جایگاه عشق تو باشد نه غیر تو
این خانه ی خداست به شیطان نمی دهم
 
گر جرعه ای ز آبِ فراتت شود نصیب
آن جرعه را به چشمه ی حیوان نمی دهم
 
تا سر نهاده ام چو مُؤیِّد به درگهت
تن زیر بار مِنّت دونان نمی دهم
 
سید رضا مؤیّد


[ دوشنبه 3 آذر 1393  ] [ 7:20 PM ] [ KuoroshSS ]

تماشای حسین (سلام الله علیه)

 

سرم خاک کف پای حسین است

دلم مجنون صحرای حسین است

 

بود پرونده‌ام چون برگ گل پاک

در این پرونده امضای حسین است

 

بهشت ارزانی خوبان عالم

بهشت من تماشای حسین است

 

به وقت مرگ چشمم را نبندید

که چشم من به سیمای حسین است

 

تمام هستی‌ام باشد دل من

که لبریز از تولّای حسین است

 

چراغ از بهر قبر من نیارید

چراغم روی زیبای حسین است

 

خوش آن صورت که در فردای محشر

بر آن نقش کف پای حسین است

 

دلی جای خدا باشد که آن دل

پر از نور تجلّای حسین است

 

نترسانیدم از روز قیامت

قیامت قد و بالای حسین است

 

 

غلامرضا سازگار



[ پنج شنبه 29 آبان 1393  ] [ 7:47 PM ] [ KuoroshSS ]

سینه زدن پای روضه‌ها (برای عزاداران سید الشهداء)

 

حُبُّ الْحسین علیه السلام رشته‌ی تحصیلی شماست

دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست

 

در مبحث حسین علیه السلام شناسی موفقید

موضوع بحث سینه زدن پای روضه‌هاست

 

تا روز حشر مدرکتان را نمی‌دهند

برگ قبولی همه در پوشه‌ی خداست

 

پایین کارنامه‌ی هر کس نوشته‌اند

این مُهرِ سرخ، مُهر شهنشاه کربلاست

 

محشر کنار درب جنان داد می‌زنید:

مردم ندیده‌اید که آقای ما کجاست؟

 

تنها به عشق اوست که اینجا رسیده‌ایم

جنّت بدون حضرت ارباب بی‌صفاست

 

ناگاه جبرئیل امین علیه السلام ناله می‌زند:

آقایتان حسین،علیه السلام همان مرد سر جداست؟

 

محشر دوباره از غم او سینه می‌زنید

آنجا خدا به خیر کند، محشری به پاست

 

وحید قاسمی



[ چهارشنبه 14 آبان 1393  ] [ 6:41 PM ] [ KuoroshSS ]

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

سید حمید رضا برقعی:
به یاد استاد قیصر امین پور شعری عاشورایی می نویسم ...

 
بـــــا اشــــك هــــاش دفـــتــر خــود را نــمــور كرد
در خـــــــود تــــمـــام مـــرثــیــه هـــا را مـــرور كرد
ذهـــنـــش ز روضـــه هـــای مــجــســم عـبور كرد
شــــاعــــر بـــســـاط ســیــنـه زدن را كه جور كرد

احــــســــاس كــــرد از هــمــه عـالـم جدا شده ست
در بــــیـــت هــــاش مـجـلـس مــاتم به پا شده ست

در اوج روضـــه خــوب دلــــش را كـــه غــم گرفت
وقــتـــی كـــه مــیــز و دفـتــر و خـودكار دم گرفت
وقـــتــش رســیــده بـــود بــه دستش قلم گرفت
مــثــل هـمـیـشـه رخـصـتـی از مـحتـشـم گرفت

باز این چه شورش است كه در جان "واژه" هاست
شـــاعــر شكست خورده ی طوفان "واژه" هاست

بـــی اخــتــیـــار شــد قـلـمـش را رهــا گذاشت
دســتـــی ز غــیــب قـــافـیـه را كــربـلا گذاشت
یــك بــیــت بــعــد، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تـــن را جـــدا گــذاشــت و ســر را جدا گذاشت

حـــــس كــــرد پـــا بـــه پـــاش جــهــان گریه می كند
دارد غـــــروب فـــــرشـــچــــیـــــان گـــــریـه مــی كند

بـــا ایـــن زبــــان چـگــونــه بـگـویم چه ها كشید
بــر روی خـــاك وخـــون بــدنـــی را رهــــا كشید
او را چــنـــان فــنـــای خــــدا، بـــی ریـــا كـشید
حــتــی بـــراش جــای كـــفـــن؛ بـــوریـــا كشید

در خــــون كـــشـــیــد قــــافــــیـــه هــــا را، حـروف را
از بــــس كــــه گـــریــــه كــــــرد تـــمــام لـــهـــوف را

امـــــــا در اوج روضــــه كـــم آورد و رنــــگ باخت
بــــالــا گــرفــت كـــار و سـپـس آسمـان گداخت
ایـــن بــنـــد را جـــدای هــمـه روی نیزه ساخت
خــورشــیــد ســر بـریــده غروبی نمی شناخت

بــــر اوج نـــیــــزه  گـــرمِ طـــلــوعــی دوبــــاره بود
او كـــهـــكــــشـــان روشـــن هــفـــده ســتـــــاره بود

خـــون جـــای واژه بـــر لــبــش آورد و بــعــد از آن...
پــیــشــانــیــش پـــر از عــرقِ ســرد و بـعـد از آن...
خــــود را مـیـان مــعــركــه حــس كـرد و بعد از آن...
شـــــاعر بـــریـــد و تـــاب نــیـــاورد و بــعـــد از آن...

در خـــلــســـه ای عــمـیـق خــودش بــود و هیچ كس
شـــــاعــــر كـــنــــار دفـــتـــرش افـــتـــاد از نـــفـــس...
 
سید حمید رضا برقعی


[ دوشنبه 5 آبان 1393  ] [ 10:59 PM ] [ KuoroshSS ]

سرمایه ی قیامت من گریه ی من است

 
 
آدم شود هر آنکه به اندازه ی نَمی
گرید برای اشرفِ اولادِ آدمی
 
این اشکها چه معجزه ها که نمی کند
بر هر دل شکسته ی آشفته ماتمی
 
سرمایه ی قیامت من گریه ی من است
حتی به قطره ای و نه یا قدر شبنمی
 
کی می شود که جان بدهی قلب مرده را
با آن دم خدایی عیسی بن مریمی
 
اصلا بعید نیست خدا را چه دیده ای
جان می دهم برای تو آخر مُحرَّمی
 
آقا فدای نام شما، نام کربلا
هر دو شده بهانه ی هر گریه و غمی
 
قربان محتشم که چه زیبا سروده است
باز این چه شورش است که در خلق عالمی
 
حَیَّ عَلی البُکاء که مُحرَّم رسیده است
وقت عزا و نوحه و ماتم رسیده است
 
احسان بمانی


[ دوشنبه 5 آبان 1393  ] [ 4:40 PM ] [ KuoroshSS ]

من عبد کوی عشقم و ...

 
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماهِ حسین (علیه السلام) من میزبان گم کرده ام
 
در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی، عُمرِ جوان گم کرده ام
 
پایان رسد شامِ سیه، آید حبیبِ من زِ ره
امّا خدا حالم ببین، من مهربان گم کرده ام
 
ای وای از این غوغای دل، از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گِل، من کاروان گم کرده ام
 
نعمت فراوان دادی ام، مِنّت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام، صاحب زمان گم کرده ام
 
من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام، مولا تو را گم کرده ام
 
بنوِشتم این نامه چنین، با خونِ دل ای مَه جبین
اما ببین بخت مرا، نامه رسان گم کرده ام


[ یک شنبه 4 آبان 1393  ] [ 6:51 PM ] [ KuoroshSS ]

کوی هفتاد و دو قربانی ...

 

 

باز شد ماه مُحرَّم، کربلا را بنگرید

حجِّ عاشورای خون، سعی و صفا را بنگرید

وعده گاهِ وصلِ جانان، قبله گاهِ اهل دل

کوی هفتاد و دو قربانی، مِنی را بنگرید



[ شنبه 3 آبان 1393  ] [ 10:44 PM ] [ KuoroshSS ]