السلام ای زینب ای معنای عشق

 

السلام ای زینب ای معنای عشق

السلام ای رتبه‌ی والای عشق

 

السلام ای اسوه‌ی صبر و ثبات

السلام ای روشنی بخش حیات

 

السلام ای عزم و رأی استوار

السلام ای مرتضی را یادگار

 

        السلام ای رهرو راه حسین(علیه السلام)

        السلام ای جان آگاه حسین(علیه السلام)

 

السلام ای زینب ای جان صبور

السلام ای در همه غم‌ها شکور

 

ای بلند آوازه‌ی عزّت مدار

ای مَهین بانوی مُلک افتخار

 

ای که نام اقدست باشد قرین

با بهار گریه‌ی شور آفرین

 

هر کجا نام تو آید بر زبان

اشک می‌جوشد به استقبال آن

 

صاعد اصفهانی



[ سه شنبه 5 اسفند 1393  ] [ 6:09 PM ] [ KuoroshSS ]

استقامت در لغت صبر است و معنا زینب است

 

استقامت در لغت صبر است و معنا زینب است

صبر باشد قطره‌ای ناچیز و دریا زینب است

 

در جهان آفرینش بهترین زن فاطمه ست

بین زن‌ها بهترین زن بعد زهرا زینب است

 

زینت دوش نبی باشد حسین بن علی

آنکه باشد زینت دامان بابا زینب است

 

آنکه نطق آتشینش کوفه را زیر و ز بر

کرد و شد آینده ساز خلق دنیا زینب است

 

آنکه در تاریخ نامش می‌درخشد تا ابد

فارغ التحصیل دانشگاه مولا زینب است

 

آنکه سرخط جهاد فی سبیل الله را

با اسارت رفتن خود کرد امضا زینب است

 

ژولیده نیشابوری



[ سه شنبه 5 اسفند 1393  ] [ 4:45 PM ] [ KuoroshSS ]

زینب ای آئینه‌ی زهرا نما

 

زینب ای آئینه‌ی زهرا نما

         زینتِ وجْهِ علیِّ مرتضی (علیه السلام)

 

دلربائیت جهان را کرده مات

زائرِ رویت دو چشم مصطفی

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

            چهره‌ی زهرائیت چون فاطمه (سلام الله علیها)

چشمه‌ی نورِ جمالِ کبریا

 

تا که نقّاش ازل چشمت کشید

بعد از آن عشق آمد و شد مبتلا

 

گر نبودی عشق هم هرگز نبود

جلوه‌ای از یک ظهورت کربلا

 

مستی آمد تشنه‌ی جام تو شد

نی ز نای حنجرت دارد نوا

 

روز میلادت نمی‌یابی قرار

جز به روی دستِ یارِ آشنا

 

آشنایی دل و دلبر رواست

بوده از روز ازل حُکمِ قضا

 

         حک شده بر صفحه‌ی قلبت حسین (علیه السلام)

عشق او در سینه‌ات چون کیمیا

 

پا به پایش بوده‌ای و تا ابد

کی شوی از دلبرت هرگز جدا

 

گوئیا رفتی تو هم تا قتلگاه

رأس تو با او جدا شد از قفا

 

هم به دِیْر و تشتِ زر، کُنج تنور

بوده‌ای بر نِیْ چو یارت هر کجا

 

سنگ دشمن روی نیزه بشکند

هم سر او را و هم قلب تو را

 

هر که یک بار و تو امّا زینبا

کشته‌ی عشق حسینی بارها



[ دوشنبه 4 اسفند 1393  ] [ 11:11 PM ] [ KuoroshSS ]

استقامت اولین درس وفای زینب است (سلام الله علیها)

 

اربعین یک گوشه‌ای از جلوه‌های زینب است

بی‌قراریِ دل از شور و نوای زینب است

 

هر کجایِ کربلا رفتی بدان که هر وجب

بی‌گمان یک جلوه‌ای از خاکِ پای زینب است

 

مثل حیدر رفته و مانند زهرا آمده

خصلت این دو عمیقاً در صدای زینب است

 

وقت رفتن قدْ رشیده، وقت برگشتن کمان

استقامت اولین درسِ وفای زینب است

 

در نماز شب حسینش را به خاطر آوَرَد

هیچ می‌دانی چه رزقی در دعای زینب است

 

خطبه‌اش درهم شکسته هیبتِ اهل نفاق

شام تسخیرِ دَمِ خیبرگشای زینب است

 

هاله‌ای از نور بر گِردش تجلّی می‌نمود

شرمگینْ معنایِ عفّت از حیای زینب است

 

سر فرود آوردنش را کس ندیده در جهان

گرچه بارِ غُصّه‌ها بر شانه‌های زینب است

 

هر که دور افتاده از بابُ الْحُسین، راهش دهید

مطمئناً روضه‌ها دارُالشّفای زینب است

 

 

محسن راحت حق



[ پنج شنبه 25 دی 1393  ] [ 6:34 PM ] [ KuoroshSS ]

وای از این داغ جدایی

 

هر نوایم هر نوایم خورده مُهر یا حسین علیه السلام

قطره قطره گریه‌هایم خورده مُهر یا حسین علیه السلام

 

وای از این داغ جدایی آنقدر پیرم نمود

گوئیا بر عقده‌هایم خورده مُهر یا حسین علیه السلام

 

آنقدر با کودکانت گریه کردم یا حسین علیه السلام

کس نشد هرگز دوایی بهر دردم یا حسین علیه السلام

 

در چهل منزل فقط این غصّه و ماتم بس است

روی نی رأست به پیشم بوده هر دم یا حسین علیه السلام



[ پنج شنبه 20 آذر 1393  ] [ 7:31 PM ] [ KuoroshSS ]

اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام

 

چشم گریان سویت از شام خراب آورده‌ام

خیز ای لب تشنه از بهر تو آب آورده‌ام

 

گر بپرسی داغ تو با سینه‌ی خواهر چه کرد

قامت خم گشته‌ای بهر جواب آورده‌ام

 

اشک سرخ و چهره زرد و تن سیاه و مو سفید

اینهمه سوغات از شام خراب آورده‌ام

 

اشک می‌بارم ز داغ چارساله دخترت

گرچه پرپر شد گُلت با خود گلاب آورده‌ام

 

همرهم زینُ الْعِباد این حجت دادار را

جان و تن مجروح از بزم شراب آورده‌ام



[ پنج شنبه 20 آذر 1393  ] [ 6:46 PM ] [ KuoroshSS ]

ای ساربان محمل مران، شهر دل اینجاست

 

ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار

آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار

 

محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست

این کاروان خسته دل را منزل اینجاست

 

اینجا بهار بی‌خزان من خزان شد

از برگ برگ لاله‌هایم خون روان شد

 

اینجا همه دارو ندارم را گرفتند

باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند

 

اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس

هم مَشک خالی، هم عَلم، هم دست عباس

 

اینجا زهم پیشانی اکبر جدا شد

بابا تماشا کردو فرزندش فدا شد

 

اینجا ز آلُ الله منع آب کردند

با تیر طفل شیر را سیراب کردند

 

اینجا صدای اَلْعطش بیداد می‌کرد

بر تشنه کامان آب هم فریاد می‌کرد

 

اینجا همه از آل پیغمبر بریدند

ریحانه‌ی خیرُالْبَشر را سر بریدند

 

 

اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید

قرآن به زیر دست و پا پامال گردید

 

اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره

اینجا کشید از گوش، دشمنْ گوشواره

 

اینجا زدند آلِ علی را ظالمانه

شد یاس‌ها نیلوفری از تازیانه

 

اینجا چو از خانه به دوشان خانه می‌سوخت

دامان طفلان چون پَرِ پروانه می‌سوخت

 

اینجا به گردون رفت دود آه زینب

حلق بریده شد زیارتگاه زینب

 

اینجا عَدُو بر زخم پیغمبر نمک زد

هر برگ گل را مُهری از غصبِ فدک زد

 

اینجا ز گریه ناقه‌ها در گِل نشستند

دُرْدانه‌های وحی در محمل نشستند

 

ای کربلا گل‌های سرخ یاس من کو؟

ای وادی خون اکبر و عباس من کو؟

 

با غنچه‌ی نشکفته‌ی پرپر چه کردی؟

با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟

 

خون جگر از دیده‌ام بر چهره جاری‌ست

پیراهن آوردم به همره یوسفم نیست

 

تصویر درد و داغ در آیینه دارم

چون آفتاب آتش درون سینه دارم

 

خاموش و در دل گفتگو با یار دارم

در سینه داغ هیجده دلدار دارم

 

بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم

ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم

 

اشکم به رخ، آهم به دل، سوزم به سینه

بی‌تو چگونه من روم سوی مدینه

 

ای کاش چون تو پیکرم صد چاک می شد

ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد

 

گیرم که زنده راه یثرب را بپویم

زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟

 

بگذار تا سوز دلم مخفی بماند

این صفحه را با سوز خود «میثم» بخواند

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ پنج شنبه 20 آذر 1393  ] [ 5:56 PM ] [ KuoroshSS ]

اگر قرآن نمی‌خواندی برایم

 

سفر کردم به دنبال سر تو

سپر بودم برای دختر تو

چهل منزل کتک خوردم برادر

به جرم اینکه بودم خواهر تو

 

حسینم وا حسین گفت و شنودم

زیارت نامه‌ام جسم کبودم

چه در زندان، چه در ویرانه‌ی شام

دعا می‌خواندم و یاد تو بودم

 

برای هر بلا آماده بودم

چو کوهی روی پا استاده بودم

اگر قرآن نمی‌خواندی برایم

کنار نیزه‌ات جان داده بودم



[ پنج شنبه 20 آذر 1393  ] [ 6:57 AM ] [ KuoroshSS ]

یک اربعین گذشت ولی زنده‌ام هنوز

 

ای غایب از نظر نظری کن به خواهرت

زینب نشسته بر سر قبر مطهّرت

 

یک اربعین گذشته ولی زنده‌ام هنوز

قامت خمیده آمده سرو صنوبرت

 

نشناختی مرا ز پس این چروک‌ها

من زینب توأم ز چه رو نیست باورت

 

لیلاست اینکه خیمه زده زیر پای تو

بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت

 

این زن که لطمه می‌زند اینگونه بر خودش

او کیست؟ نجمه است عروس برادرت

 

آقا! سکینه جمله‌ی اشکش سؤالی است

یعنی کجاست قبر علمدار لشکرت

 

در کربلا هنوز زنی گریه می‌کند

زینب کُش است ناله‌ی محزون مادرت

 

پیغمبری نما و دو دستت برون بیار

از دست من بگیر بقایای دخترت

 

ای پیکری که زخم تنت بی‌شماره بود

آورده‌ام برای تو ته مانده‌ی سرت

 

بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر

تا متّصل کنم سر پاکت به پیکرت

 

باید دوباره وارد گودال خون شوم

خواهم اگر که بوسه بگیرم ز حنجرت

 

من نیز با تو کشته شدم روز واقعه

اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت

 

دلشوره داشتم که مبادا کنار تو

چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت

 

نذرش قبول سایه نشینی نمی‌کند

از بس که بر تو هست وفادار همسرت

 

لالایی‌اش امان مرا نیز برده است

گوید به ناله! اصغر من شیر خورده است؟!

 

سعید توفیقی



[ سه شنبه 18 آذر 1393  ] [ 8:52 PM ] [ KuoroshSS ]

ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی

 

از جان خود اگرچه گذشتم به راحتی

دل کنده‌ام ولی ز تنت با چه زحمتی

 

می‌خواستم به پات سرم را فدا کنم

آقا به خواهر تو ندادند مهلتی

 

کی گفته قطعه قطعه شدن دردآور است

مردن به عشق تو که ندارد مشقّتی

 

بهتر نبود جای تو من کشته می‌شدم؟

بی‌تو چگونه صبر کنم .. با چه طاقتی؟

 

از بس برای زخم لبت گریه کرده‌ایم

چشمی ندیده‌ام که ندیده جراحتی

 

تو رفتی و غرور در حریمت شکسته شد

هنگام غارت حرم آن هم چه غارتی

 

آتش زدند خیمه‌ی ما را و بعد از آن

دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی

 

این بچه‌ها تمامی شان لطمه خورده‌اند

با من ولی به شِکوه نکردند صحبتی

 

کم مانده بود خم بشوم کم بیاورم

از دست تازیانه‌ی بی‌رحم لعنتی

 

       غصّه نخور حقیر نشد خواهرت حسین علیه السلام

از فتح شام آمده‌ام با چه هیبتی

 

شرمنده‌ام رقیه‌ی تو در خرابه ماند

لطفی کن و سراغ نگیر از امانتی

 

عبّاس اگر نبود اسارت چه سخت بود

ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی

 

مصطفی متولی



[ سه شنبه 18 آذر 1393  ] [ 8:24 PM ] [ KuoroshSS ]