| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
آفات اخلاص
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 4 اسفند 1391 

فصل 38: آفات اخلاص

آفاتی که اخلاص را تیره و آشفته می سازد در آشکار و پنهان بودن درجاتی دارد که واضحتر از همه ریای ظاهر است.

سپس نیکو بجا آوردن عبادت و سعی در خشوع در عبادت در میان مردم و آشکارا نه در خلوت، و اگر این عمل وی خالص برای خدا بودی در خلوت آن را ترک نکردی، زیرا کسی که خشوع و حسن عبادت را خیر می داند و ترک آن را برای دیگران نمی پسندد چگونه برای خود در خلوت می پسندد؟ و پس از آن، نیک انجام دادن آن در خلوت نیز به قصد آنکه خلوت و آشکارای او یکسان باشد، و این نوعی ریای پیچیده و پوشیده است زیرا چنین شخصی عبادت خود را در خلوت نیکو می کند تا در ملا و آشکارا نیز همین گونه عمل نماید، پس فرقی بین دو نوع عبادت او (در خلوت و در جلوت) در اینکه به مردم توجه و التفات دارد نیست، زیرا اخلاص واقعی آنست که در عبادت او مشاهده مردم و مشاهده چهارپایان برایش یکسان باشد و هیچ تفاوتی نکند. گوئی برای نفس وی آسان نیست که در حضور مردم عبادت را بد انجام دهد، و از طرفی در درون خود شرم دارد که در صورت ریاکاران باشد، و می پندارد که این شائبه ریا با یکسان بودن عبادتش در خلوت و آشکارا زائل می شود.

ولی این گمان درست نیست، زیرا زوال ریا به این است که به خلق چه در خلوت و چه در آشکار التفات نکند چنانکه در هیچ یک از این دو حال به جمادات توجه و التفاتی ندارد و حال آنکه اندیشه وی در خلوت و آشکارا به خلق مشغول است.



:: ادامه مطلب
آفات اخلاص
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 4 اسفند 1391 

و مخفی نماند که: آفاتی که سرچشمه اخلاص را تیره و مکدر می سازند و نیت رامشوب و آلوده می گردانند، درجات مختلفه دارند. بعضی در نهایت ظهور و جلاهستند، که اشتباهی در آن نیست، چون ریای ظاهر، و عمل به قصد خود نمایی در پیش مردمان.

و بعضی، فی الجمله خفایی دارد، مثل اینکه: در حضور مردمان عبادت رانیکوتر از خلوت به جا آوری، و بیشتر سعی در خضوع و خشوع کنی، به قصد اینکه تومرجع مردمانی، و آنچه از تو مشاهده می کنند فرا می گیرند. در این عمل، مردم به تواقتدا کنند و ایشان نیز سعی نمایند. و اگر این عمل از برای خدا بودی، در خلوت ترک نکردی، چون اگر این قدر خضوع در عبادات را خوب می دانی، و از برای مردمان ترک آن را نمی پسندی، چگونه خود را در خلوت ترک می کنی، و از برای خود ترک آن رامی پسندی؟

و نیز، از هر کسی عبادت بسیار ترک می شود، و معاصی بی شمار سر می زند، تو اصلابه فکر آنها نمی افتی، و در صدد اصلاح ایشان بر نمی آیی، چگونه شد که در این وقت به محض احتمال اینکه شاید مرا متابعت کنند، این قدر بر ایشان مشفق و مهربان شدی؟ ! و از این دقیق تر آنکه: چون به این تدلیس شیطان برخوردی، آن لعین، مکری لطیف تر سرکند، و گوید: حال که به جهت اقتدای مردم به تو، عبادت را در حضورایشان در نهایت خشوع به جا می آوری باید در خلوت نیز چنین نمایی، تا حالت خلوت و حضور یکسان باشد، و نیت تو مشوب نباشد. پس در خلوت نیز به تحسین عبادت پردازی. و اگر دیده بینا داشته باشی، می بینی که این نیز از فریب شیطان لعین است. و درمجمع و خلوت، هر دو قصد تو خالص نیست. و خواهی گفت:

دزد می آید نهان در مسکنم

گویدم که پاسبانی می کنم

چون هنوز تو ملتفت خلقی، و خضوع خلوتی تو، به جهت خضوع مجمع است، وخضوع مجمع، نه به جهت قربت است. و هنگامی نیت تو خالص است که اصلا ملتفت به خلق نباشی، و وجود و عدم جمیع مخلوقات در حال عبادت، نزد تو یکسان باشد. وتفاوتی میان اطلاع بهایم بر طاعت تو، و اطلاع انسان بر آن نبوده باشد.

آن را روا بود که زند لاف مهر دوست

کز دل به در کند همه مهری و کینه ای پس، مادامی که از برای بنده در احوال و اعمال او، به جهت مشاهده کسی تفاوت حاصل می شود، از ملاحظه چهارپایی از اخلاص خالص خالی است. و باطن او به شوائب آلوده است.

و بدان که: - همچنان که سابق بر این مذکور شد - آن قصدی که با قربت ممزوج، وغرضی که با اخلاص مخلوط است، اگر ریا باشد، یعنی: از غرضهای دنیویه باشد، که راجع به حب جاه یا طمع به مال است، عبادت را فاسد می کند، خواه آن قصد، غالب رقربت باشد یا مساوی آن، یا از آن ضعیف تر باشد. و علاوه بر این که عمل باطل می شود، به جهت ریا، عذاب علیحده بر آن مترتب می گردد. و اگر آن عبادت ازواجبات باشد، عذابی دیگر به جهت ترک آن عبادت نیز ثابت می شود. مگر اینکه قضایی باشد [قابل قضا کردن باشد] که آن را قضا کند. و اگر از مقاصد صحیحه شرعیه باشد، که به حسب شریعت مقدسه رجحانی داشته باشد، مثل تعلیم غیر، یا اقتدای غیر به او و امثال اینها، عبادت را فاسد نمی کند، و از اجر و ثواب، چیزی کم نمی گردد.

منبع :  معراج السعادة > باب چهارم > مقام پنجم > آفات اخلاص



:: ادامه مطلب
اخلاص پنداری
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : جمعه 4 اسفند 1391 

افراد زیادی تحت ولایت شیطانند، ولی خود را مخلص می پندارند؛ مثلا، ما گاهی کارهای خوبی می کنیم، ولی هنگامی که آن کار را از ما می گیرند و به دیگری می دهند، نگران می شویم. معلوم می شود ما کار خوبی را می خواهیم که به ما ارتباط داشته باشد و از ما صادر شود، نه اصل کار خوب را و این، خطر بزرگی است و در این صورت ما خودخواهیم، نه خیر خواه. آنگاه در قیامت و هنگام نقادی، ما چون خیر را نمی خواستیم، خیر را به ما نمی دهند و در مقابل، همان خودخواهی را که مطلوب ما بود، به ما می دهند که زمینه «نار الله الموقدة التی تطلع علی الافئدة» (12) را فراهم می کند و درون سوزی انسان آغاز می شود.

12. سوره همزه، آیات 6 7.

منبع :  مراحل اخلاق در قرآن کریم > بخش سوم: مقامات عارفان و مراحل سیر و سلوک > ششم: اخلاص > اخلاص پنداری



:: ادامه مطلب

قرآن و حدیث
استادیار دانشکده الهیات مشهد

سرآغاز
در فطرت و نهاد انسان حس خداجویی می درخشد و عشق به او تبلور دارد. این میثاق الهی در همگان به ودیعت گذاشته شده و این پیمان ربّانی با روح وروان آنان آمیخته گردیده است، ولی گاهی در اثر غفلت غباری آن را می گیرد و یا به علت گناه و عصیان از بین می رود. گاهی چون چشمه زلالی آلوده گشته و گاهی همچون شمعی سوسو می کند تا آنکه خاموش می شود. گاهی جاذبه های عادی او را سرگرم می کند و زمانی هم زنگار آلودگی او را تیره می سازد که فرمود: «کَلاّ بَل رَانَ عَلی قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکسِبُونَ»(1).

عشق به حقیقت، عشق به کمال، عشق به زیبایی در نهاد هر انسانی است و از همه مهم تر عشق به کمال بی پایان، عشق به «خداوند قیّوم»، عشق به وجودی که هر چه دارد از خودش است و هر چه دیگران هم دارند از اوست؛ هر اصالت، هر کمال و هر زیبایی. این همه مصلّی و مسجد، این همه کلیسا و کنیسه، این همه معبد و موقوفه همه گویای همین عشق و پرستش است، آن هم در همه کس و در هر زمان و در هر مکان.

تلاش رهبران و رهروان هم در آن است که مباد این چشمه زلال تیره گردد و این فروغ تابان خاموش شود و اخلاص برای پاک داشتن این نهاد است از هر آلودگی و از هر کدورت و از هر تیرگی و خلاصه از هر چیز بغیر «او» و در مقابل او.

حقیقت اخلاص

اخلاص در لغت به معنای خالص کردن است. این واژه از ماده «خلص» گرفته شده است. خالص یعنی صاف و پاک از هر گونه آلودگی.

فیومی گوید: «خلص الماء من الکدر، صفا».

طریحی گوید: خالص در لغت عبارت از هر چیزی است که پاک و بی آمیزه بوده و ممزوج به چیزی غیر از خودش نباشد و در عرف، عمل خالص اختصاص یافته است به آنچه قصد قربت در آن از هر شائبه ای جدا باشد و در نظر نداشته باشی که کسی غیر از خداوند تو را بستاید(2).

راغب گوید: خالص مانند صافی است منتهی خالص در مورد چیزی است که آلودگی آن برطرف شده و در مورد صافی گفته شده است درباره چیزی است که از آغاز آلوده نشده باشد.

سپس در مورد اخلاص می گوید: حقیقت اخلاص عبارت از بیزاری از هر چیزی غیر خداوند است(3).



:: ادامه مطلب
مجموعه شعر " گوهر اخلاص/ در پرتو دانایی "
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1391 

ستایش یزدان
;نخست آفرین کرد بر کردگار     ;توانا و داننده روزگار
;که چرخ و زمان و مکان آفرید     ;توانایی و ناتوان آفرید
;بدان آفرین کو جهان آفرید     ;بلند آسمان و زمین گسترید

* * *

;توانا و دانا و دارنده اوست     ;سپهر و زمین را نگارنده اوست
;به چرخ اندرون آفتاب آفرید     ;شب و روز و آرام و خواب آفرید
;توانایی او راست، ما بنده ایم     ;همه راستی هاش گوینده ایم

شما دل به فرمان یزدان پاک ;;;;بدارید، و زما مدارید باک
که اویست بر پادشا، پادش;;;;جهاندار و پیروز و فرمانرو

فروزنده تاج و خورشید و ماه;;;;نماینده ما را سوی داد راه
جهاندار بر داوران داور است;;;;زاندیشه هر کسی برتر است

* * *

;خردمند و بینا دل آن را شناس     ;که دارد ز دادار یزدان سپاس
;بداند که هست او زما بی نیاز     ;به نزدیک او آشکار است راز
;کسی را کجا سرفرازی دهد     ;نخستین وِ را بی نیازی دهد
;به یزدان سزد ملک و مهتر یکی است     ;کسی را جز از بندگی کار نیست
;زمغز زمین تا به چرخ بلند     ;زافلاک تا تیره خاک نژند
;پی مور بر خویشتن بر گواست     ;که ما بندگانیم، او پادشاست
;نفرمود ما را جز از راستی     ;که دیو آورد کژی و کاستی
;نباید که جز داد و مهر آوریم     ;و گر چین به کاری به چهر آوریم
عدالت و دادگری
;اگر دادگر باشی و پاک دین     ;زهرکس نیابی به جز آفرین
;جهاندار اگر دادگر باشدی     ;زفرمان او کی گذر باشید

* * *

;به جز داد و خوبی مکن در جهان     ;پناه کهان باش و فرّ مهان
;به دینار کم ناز و بخشنده باش     ;همان داد ده باش و فرخنده باش

* * *

;ز کار زمانه میانه گزین     ;چه خواهی که یابی به داد، آفرین
;چو خشنود داری جهان را به داد     ;توانگر بمانی و از داد، شاد
;همه ایمنی باید و راستی     ;نباید به داد اندرون کاستی

* * *

;به هر کار، با هر کسی داد کن     ;ز یزدان نیکی دهش یاد کن
;که بپسندد از ما بدی دادگر     ;سپنج است گیتی و بر ما گذر
توصیه های اخلاقی

;کسی را که مغزش بود پرشتاب     ;فراوان سخن باشد و دیریاب
;چوگفتار بیهوده بسیار گشت     ;سخن گوی، در مردمی خوار گشت
;همه روشنی های تو راستی است     ;ز تاری و کژّی بباید گریست

* * *
;ز نیرو بود مرد را راستی     ;ز سستی دروغ آید و کاستی
;ز دانش چو جان تو را مایه نیست     ;به از خامشی هیچ پیرایه نیست
;توانگر بود هرکه را آز نیست     ;خنک بنده کش آز انباز نیست
;مدارا خرد را برادر بود     ;خرد بر سر جان چو افسر بود
;چو دانا تو را دشمن جان بود     ;بِهْ از دوست مردی که نادان بود
;به آموختن گر فروتر شوی     ;سخن را ز دانندگان بشنوی
;به گفتار گر خیره شد رای مرد     ;نگردد کسی خیره همتای مرد
;هر آن کس که دانش فرامش کند     ;زبان را به گفتار خامش کند

* * *

;هر آن کس که در هفت کشور زمین     ;بگردد ز راه و بتابد ز دین
;نماینده رنج درویش را     ;زبون داشتن، مردم خویش را
;برافراختن سر به بیشی و گنج     ;به رنجور مردم نماینده رنج
;همه نزد من سر به سر کافرند     ;وز آهرمن بدکنش بدترند

* * *

;نگرتا نداری به بازی جهان     ;نه برگردی از نیک پی همرهان
;همه نیکی ات باید آغاز کرد     ;چو با نیکنامان بوی همنورد
;از این در سخن چند رانم همی     ;همانا کرانش ندانم همی
;دل مرد بیکار و بسیارگوی     ;ندارد به نزد کسان آبروی
;و گر بر خرد چیره گردد هوا     ;نخواهد به دیوانگی بر گوا
;اگر جفت گردد زبان بر دروغ     ;نگیرد ز بخت سپهری فروغ
;سخن گفتن کژ زبیچارگی است     ;به بیچارگان بر بباید گریست
;چو چیره شود بر دلت بر هوا     ;هوا بگذرد هم چو باد هوا
;پشیمانی آرد به فرجام سود     ;گل آرزو را نشاید بسود
;چو کژ می کند مرد، بیچاره خوان     ;چو بی شرمی آرد، ستمکاره خوان
;هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ     ;ستمکاره خوانمش بی فروغ
;سخن چین و دوروی و بیکار مرد     ;دل هوشیاران کند پر زدرد

* * *
;چنان رو که پرسند روزشمار     ;نپیچی سراز شرم پروردگار
;به داد و دهش گیتی آباد دار     ;دل زیردستان خود شاد دار

* * *

;توانگر شود هر که خُشنود گشت     ;دل آرزو خانه دود گشت
;به آسایش و نیک نامی گرای     ;گریزان شو از مرد ناپاک رای
;به چیز کسان دست یازد کسی     ;که فرهنگ بهرش نباشد بسی
فضیلت علم و دانش

;چنین داد پاسخ که دانش گزین     ;چو خواهی زپروردگار آفرین
;که نادان فزونی ندارد زخاک     ;به دانش بسنده کند جان پاک
;هنر جوی با دین و دانش گزین     ;چو خواهی که یابی زبخت آفرین
;به دانش دو دست ستیزه ببند     ;چو خواهی که از بد نیابی گزند

* * *
;به دانش نگر، دور باش از گناه     ;که دانش گرامی تر از تاج و گاه
;در دانش از گنج نامی تر است     ;همان نزد دانا گرامی تر است
;سخن ماند از ما همی یادگار     ;تو با گنج دانش برابر مدار
;بپرسید دانا شود مرد پیر     ;گر آموزشی باشد و یادگیر
;چنین داد پاسخ که دانای پیر     ;زدانش جوانی بود ناگزیر

* * *

منبع :  گنجینه > شهریور 1383، شماره 42



:: ادامه مطلب
شعر " اخلاص عمل "
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1391 

از علی آموز، اخلاص عمل
شیر حق را، دان مطهَّر از دغل


در غزا، بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت

او خدو انداخت، در روی علی
افتخار هر نبی و، هر ولی


آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او، در سجده گاه

در زمان انداخت شمشیر، آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی


گشت حیران آن مبارز، زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی محل...

گفت: بر من، تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا، بگذاشتی؟


گفت: من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقّم، نه مملوک تنم

شیر حقّم، نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من، باشد گوا


رَختِ خود را، من ز ره برداشتم
غیر حق را، من عدم انگاشتم

من چو تیغم، پُر گهرهای وصال
زنده گردانم، نه کشته در قتال


خون نپوشد، گوهر تیغ مرا
باد از جا کی بَرَد میغ مرا

که نیم، کوهم ز حلم و صبر و داد
کوه را، کی در رباید تند باد؟


آن که از بادی رود از جا، خسی ست
زان که باد ناموافق، خود بسی ست

باد خشم و، بادِ شهوت، بادِ آز
بُرد او را، که نبود اهل نماز


خشم، بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را هم بسته ام، زیر لگام

تیغ حلمم، گردن خشمم زد است
خشم حق، بر من چو رحمت آمد است


زاجتهاد و از تحرّی رسته ام
آستین بر دامن حق بسته ام

چون که حُرّم، خشم کی بندد مرا؟
نیست اینجا جز صفات حق، درآ


چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید، و تبه شد خوی من

نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق، نَبْوَد روا


تو نگاریده کفِ مولاستی
آنِ حقّی، کرده من نیستی

نقش حق را هم، به امر حق شکن
بر زُجاجه دوست، سنگ دوست زن


گبر این بشنید و شد نوری پدید
در دل او، تا که زُنّاری بُرید

گفت: من تخم جفا می کاشتم
من تو را نوعی دگر پنداشتم


تو ترازوی اَحد خو بودهای
بَلْ زبانه هر ترازو بودهای

من غلام آن چراغ چشم جو
که چراغت روشنی پذرفت از او


من غلام موج آن دریای نور
کو چنین گوهر برآرد در ظهور

تیغ حِلم، از تیغ آهن تیزتر
بَلْ زصد لشکر، ظفرانگیزتر


آن که او تن را بدینسان پیکند
حرص میری و خلافت، کیکند؟

زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حُکم
تا امیران را نماید راه و حکم


تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر

ای علی، که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو، از آن چه دیدهای


بازگو دانم، که این اسرار هوست
زان که بی شمشیر کشتن، کار اوست

راز بگشا، ای علی مرتضی
ای پس از سوء القضا، حسن القضا


در شجاعت، شیر ربّانیستی
در مروّت، خود که داند کیستی؟

چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی، آفتاب حلم را


باز باش ای باب، بر جویای باب
تا رسند از تو قُشور اندر لُباب

زین سبب پیغمبرِ با اجتهاد
نام خود و آن علی مولا نهاد


گفت: هر کس را منم مولا و دوست
ابن عمّ من علی، مولای اوست

کیست مولا، آن که آزادت کند
بندِ رقّیت ز پایت بَر کند


چون به آزادی، نبوّت هادی است
مؤمنان را ز انبیا، آزادی است

ای گروهِ مؤمنان، شادیکنید
همچو سرو و سوسن، آزادیکنید


جلال الدین محمّد مولانا (مولوی)

مثنوی معنوی 1 / 229 - 243؛ 230 - 231؛ 4 / 535



:: ادامه مطلب
جوشش حکمت از سرچشمه اخلاص
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1391 

کسی که چهل شبانه روز در مراتب چهل گانه خلوص قدم بردارد، فیض علمی حق که دائمی است، از قلب او خواهد جوشید. که ذات اقدس خداوند می فرماید: «الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلکه ینابیع فی الارض» (8)

خداوند آب را در زیر زمین با راهنماییهای خاص خود، جاری می کند و هر جای مناسبی از زمین شکافته شود، آب به صورت چشمه و چاه از آن جا می جوشد. علومی که مربوط به ارواح و نفوس است، نیز چنین است. رگه ها و راههای تشخیص فجور و تقوا در زمینه دلهای آدمی با هدایت خدای سبحان حرکت می کند و این چشمه ها جوشان است؛ اما اگر کسی با خیالهای باطل یا کارهای ناروا یا رین و چرک، مجاری و روزنه ها را ببندد:

«کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» (9)

در آن صورت این علوم فطری دفن می شود و جوششی ندارد، ولی اگر کند و کاو کند و نگذارد در زمینه دل او تیرگی راه پیدا کند، آنگاه دست و زبان او همانند چشمه خواهد بود و از آنها علوم فطری که همان الهام تقواست، خواهد جوشید.

در این صورت، چنین انسانی سخنان عالمانه و مؤثری دارد و از زبان و قلم او حکمت نظری می جوشد، چنانکه از دست و قدم چنین انسان خیری کارهای خیر و حکمت عملی نشئت می گیرد.

تذکر: درباره حدیث مشهور: «من اخلص لله اربعین صباحا... » ، اشاره به دو نکته سودمند است:

1. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث فرمودند: «اربعین صباحا» و نفرمودند: «اربعین مساء» یا «عشیة» ذکر کلمه صباح در این حدیث شریف بدین معناست که انسان سالک به سوی خدا، باید تصمیم را از شب بگیرد و سفرش، را مانند سفرهای ظاهری، ازصبح شروع کند و این نکته با معارفی که قرآن کریم در باره شب و برکات آن به بشر آموخته نیز، هماهنگ است؛ نشئه شب از نظر قرآن کریم برای کسب «پایگاه محکم» و «سخن مستحکم» مناسبتر است:

«ان ناشئة الیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا» (10).

2. گرفتن اربعین و چهل روز مواظبت و پرهیز از حرام و مکروه و انجام دادن واجب و مستحب، اگر برای جوشش و ریزش چشمه های حکمت باشد، اخلاص نیست و «مشوب» است و در حقیقت، آن شخص مانند گدایی است که به «شرط مزد» ، کار کرده است و بنابراین، او مخلص نیست، بلکه اجیر و مزدور است.

بر همین اساس اگر کسی درس بخواند تا حکیم شود، درسش با اخلاص همراه نیست و این از قبیل

«حسنات الابرار، سیئات المقربین» (11)

است. اسوه های سلوک در ابتدا به انسان گویند: کسی که برای دستیابی به شهرت و مال درس بخواند، مخلص نیست و این سخن حق است؛ اما معرفت دقیقتری که پس از آن می آموزند این است که اگر کسی برای این که عالم ربانی و خدمتگزار خلق بشود و مردم را از ضلالت برهاند و خودش با انبیا (علیهم السلام) محشور شود درس بخواند، او نیز مخلص نیست: «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا» ! او باید علم را تنها برای رضای خدا فرا بگیرد؛ در این صورت خداوند هم، توفیق تبلیغ و ارشاد را نصیب او خواهد کرد و چون عالم ربانی شده با انبیا و اولیا محشور می شود.

از این برتر، آن است که نه تنها تحصیل علم را وسیله برای آن هدف قرار ندهد، بلکه این مطلب را هم از خاطره خود بزداید که این خیلی دشوار است. در این صورت، صحنه با صفای دل چنین عالم و متعلمی، خالص است. البته هر کاری چنین است. معنای اخلاص آن است که جز ذات اقدس خداوند چیزی ملحوظ و مشهود انسان سالک نباشد.
8. سوره زمر، آیه 21.9. سوره مطففین، آیه 14.10. سوره مزمل، آیه 6.11. بحار، ج 25، ص 205.

منبع :  مراحل اخلاق در قرآن کریم > بخش سوم: مقامات عارفان و مراحل سیر و سلوک > ششم: اخلاص > جوشش حکمت از سرچشمه اخلاص



:: ادامه مطلب
 

 


 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2895531
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396