| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
تشهّد
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 تشّهد، از واجبات نماز است. پس از هر دو ركعت (و در نماز مغرب، در ركعت سوّم نیز) باید نشست و تشّهد خواند، كه شامل گواهى دادن به یكتایى خدا و رسالت پیامبر و صلوات است.
 باید دو زانو نشست، بگونه‏اى كه پشتِ پاى راست، روى كف پاى چپ قرار گیرد و بهتر است سنگینى بدن به سمت چپ باشد.
 از آنجا كه در اصطلاح قرآنى، راست، مظهر حق و چپ، سمبل باطل است، امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب این سؤال كه چرا پاى راست روى پاى چپ قرار داده مى‏شود، فرمود: تأویلش این است كه: خدایا باطل را بمیران و حق را بر پاى دار.(409)
 تشّهد، بازگو كردن همان شهادت و شعارى است كه در آغاز نماز در اذان و اقامه گفته شد و این براى یادآورى خط صحیحى است كه در اوّل گفتیم.(410) در تشهد گواهى به یگانگى خدا و رسالت پیامبر در كنار هم آمده و پیوند نبوت و رهبرى را با توحید و عبودیت مى‏رساند.
 در حمد، به زبان جمع، اظهار عبودیت و استعانت مى‏كردیم، در تشّهد به زبان اوّل شخص (شهادت مى‏دهم) است. شاید گویاى این باشد كه این گواهى را هر كس باید با آگاهى و اعتقاد عمیق خود اظهار بدارد و بیعت خویش را با خدا و رسول، تجدید كند.
 در شهادت به رسالت و عبودیت حضرت محمد صلى الله علیه وآله هم عظمت مقام آن حضرت نهفته، كه خداوند، شهادت به رسالت او را در كنار توحید قرار داده است، هم پیوند نمازگزار را با خط رهبرى الهى و قدردانى از او مى‏رساند، و هم مقدّم بودن (عَبْدُهُ) بر (رسُولُه) مى‏رساند كه رمز رسالت پیامبر، عبودیّت اوست، و چون «بنده» خدا بوده به مقام پیامبرى برگزیده شده است.
 فراز دیگر تشّهد، «صلوات» است.
 درود فرستادن بر پیامبر و خاندان او، شعار اسلام و به خصوص، شیعه است و نماز بدون آن، ناقص است.
 گرچه اهل سنّت، این جمله را در تشّهد نمى‏خوانند، ولى «امام شافعى» - از رهبران اهل سنّت - در شعرى چنین سروده است:
 اى خاندان پیامبر! محبّت شما بر ما فرض است و خدا این را در قرآن نازل كرده است. در عظمت قدر شما همین بس كه هر كس بر شما صلوات نفرستد، نمازش، نماز نیست.(411)
 در كیفیّت صلوات بر پیامبر و آلش و نیز در اصل آن، حدیث‏هاى متعددّى در كتب تفسیر و فقه و حدیث اهل سنّت نیز آمده است. حتّى در «صحیح بخارى» روایت است كه از پیامبرصلى الله علیه وآله پرسیدند: ما چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگوئید: «اللّهم صلّ على‏ محمّد وعَلى‏ آل‏محمدٍ»(412)
 متأسفانه در نقل همین حدیث، كلمه «آل محمّد» را هنگام نوشتن صلوات بر آن حضرت، حذف مى‏كند!!
 در احادیث دیگرى نیز «آل محمد» در كنار نام پیامبر آمده است.(413)
 و در احادیثى، نكوهش از كسانى شده كه هنگام صلوات بر محمّدصلى الله علیه وآله اهل بیت آن حضرت را یاد نمى‏كنند، همچون: «مَنْ قالَ صلّى الله على محمّد، و لم یُصَلِ على‏ آلهِ لم یَجِدْ ریحَ الجَنةِ»(414)
 و در مقابل، تشویق از كسانى شده كه بر اهلبیت پیامبر نیز درود مى‏فرستند و پاداش شفاعت و قرب به پیامبر براى آنان بیان گشته، همچون این حدیث از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله: «مَنْ اَرادَ التَوسُّلَ اِلىَّ وَ اَنْ تكُونَ لَهُ عِنْدى یَدُ اُشَفِّعُ لَهُ بها یَوْمَ القیامَةِ فَلْیُصَلِّ عَلى‏ اَهل بیتى وَ یُدْخِلِ السُرورَ عَلیهمْ»(415)
 و در روایت است: امام باقر علیه السلام به شخصى كه خود را به كعبه چسبانده و تنها بر پیامبر صلوات مى‏فرستاد (و اهلبیت را نمى‏گفت) خطاب كرد و فرمود: این، ظلم به ماست.(416) و در روایاتى، اینگونه صلوات، ابتر و ناتمام شمرده شده است.(417)
 به هر حال، یاد كردن از «آل پیامبر» در صلوات، نشان قدرشناسى از دودمان پیامبر و عمل به توصیه خود آن حضرت است.(418)
 و... خود صلوات بر محمد و آل او، (طبق احادیث) نورى مى‏شود كه صراط قیامت شما را روشن مى‏كند و درودهاى ما به پیامبر مى‏رسد و آن حضرت، پاسخ مى‏دهد. صلوات، كفّاره گناهان و سبب تزكیه ماست: «وَجَعَلَ صَلَواتنا علیكم تزكیَةً لَنا و كَفَارَةً لِذُنوبنا»(419)
 در حدیث دیگرى آمده كه: دسته جمعى و با صداى بلند، صلوات بفرستید، تا نفاق از میان شما ریشه كن شود.(420)
 رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده است: صلوات شما بر من، سبب استجابت دعا و رضایت پروردگار و پاكى و رشد اعمالتان مى‏شود.(421)
 در روایاتى، آمده كه هر كس بر پیامبر صلوات بفرستد، خدا و فرشتگان هم بر او صلوات مى‏فرستند و در روز قیامت، از نزدیكترین افراد به پیامبر است.(422)
 حال كه صلوات، این همه پاداش دارد و در اهمیتش همین بس كه در تشّهد نماز هم آمده، ما هم براى برخوردارى از این پاداش‏ها، تكرار مى‏كنیم: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»

 409) وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 988. بحارالانوار، ج 82، ص 283.
410) مضمون حدیثى از امام رضاعلیه السلام در بحار، ج‏82، ص‏284.
411) الغدیر، ج 2، ص 303، به نقل از: مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 323.
 یا اهل بیت رسول الله حبكم
فرض من الله فى القرآن انزله‏
 كفاكم من عظیم القدر انكم
من لم یصل علیكم لا صلاةَ لهُ‏
412) صحیح بخارى، ج 8، باب الصلاة على محمّد.
413) تفسیر فخر رازى، ج 25 ص 227 و كنزالعّمال، ج 1، ص 495.
414) وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 1219 و بحارالانوار ج 91، ص 48.
415) وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 1221.
416) وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 1218.
417) وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 1222.
418) به كتاب كنزالعمال، ج 1، ص 488 و 489 و به بحارالانوار، جلد 91 مراجعه شود.
419) زیارت جامعه كبیره، نیز: كنزالعمال، ج 1، ص 492.
420) قصارالجمل.
421) بحارالانوار، ج 91، ص 64 و 65.
422) بحارالانوار، ج 91، ص 64 و 65.



:: ادامه مطلب
قنوت
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

معناى «قنوت»، اطاعت، دعا، توجّه به خدا و خشوع در نماز است. و در نماز، یكى از مستحبّات است كه دست را تا مقابل صورت آورده و دعا كنند. گرچه مرحوم صدوق، آنرا واجب دانسته است.
 طبق روایات، در نماز جمعه و نماز صبح و مغرب، تأكید بیشتر شده است. در قنوت دعاى خاصّى لازم نیست و به فرموده امام صادق علیه السلام هر دعایى كه بر زبان جارى شد خوب است،(406) ولى برخى دعاها سفارش بیشتر شده است.
 رسول خداصلى الله علیه وآله سفارش كرده كه در نمازها، قنوت را طول دهید و این را سبب آسانى وقوف انسان در مراحل حسابرسى قیامت دانسته است: «اَطْولَكُم قُنوتاً فى‏دارِالدّنیا اَطْوَلُكم راحَة یَوم‏القیامَةِ فى الموقف»(407) و نیز در روایت است كه بهترین نماز، آنست كه قنوتش طولانى‏تر باشد.(408)
 در قنوت، كه حالت نیایش و طلب حاجت از خداست، هر چه دعاهاى بهتر و خواستنى‏هاى متعالى‏تر ذكر شود، بهتر است. برخى از علما (حاج ملا هادى سبزوارى) در قنوتِ نماز شب خود، دعاى «جوشن كبیر» را مى‏خواند. كه بسى طولانى است و شامل هزار نام و صفت خداوند است. اینگونه نماز، نشان عشق به خدا و علاقه به مناجات با اوست.

 406) آنچه درباره احكام قنوت آمد: جواهر، ج 10، ص 352 تا 362.
407) بحارالانوار، ج 82، ص 199 و جواهر، ج 10، ص‏367.
408) بحارالانوار، ج 82، ص 206. در این كتاب، احادیث بسیارى درباره قنوت نقل شده است.



:: ادامه مطلب
معناى «سبحانَ اللّه»
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 در مفهوم این ذكر، تنزیه و تقدیس خداوند و بى عیب و نقص دانستن او از هر جهت، نهفته است.
 «سبحان الله»، حقیقتى را بیان مى‏كند كه هم، ریشه تمام عقائد و تفكرات اسلامى، و هم، زیر بناى همه روابط انسان با خدا و صفات كمال است. اما توضیح:
 «توحید» بر اساس تسبیح خداست، یعنى منزه دانستن او، از شرك و شریك: «سُبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ»(390)
 «عدل» بر اساس تسبیح است، یعنى منزه دانستن خداوند از ظلم. خداوند به كسى ستم نمى‏كند، و اگر مشكلات و آفات و بلاهایى براى بشر پیش مى‏آید، یا براى آزمایش است، براى شكوفا ساختن استعدادها، یا نتیجه و عكس العمل كارهاى خود ماست. «مَآ أَصَبَكُم مِن مُّصِیبَةٍ فَبَِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ»(391). پس، خدا منزه است، مائیم كه ستم مى‏كنیم: «سُبْحَنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِینَ»(392)
 «نبوت و امامت» بر اساس تسبیح است. به این معنى كه خداوند، براى نجات انسان از چنگ غرائز و طواغیت، و هدایت او به سوى حق و كمال و سعادت، براى او رهبر و پیشوا مى‏فرستد و به حال خود، رها نمى‏كند. پس منزه است خدا، از اینكه بشر را گیج و سرگردان و بدون هدایت، رها كند. و آنانكه پندار باطلى دارند، حقّ خدا را نشناخته و او را حكیم ندانسته‏اند كه چنین نسبتى مى‏دهند: «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى‏ بَشَرٍ مِن شَىْ‏ءٍ»(393)
 «معاد» بر اساس تسبیح است. بدون حیات جاویدان آخرت و بازگشت انسان‏ها براى محاسبه و پاداش و كیفر، زندگى و خلقت، عبث خواهد بود و حق انسان‏ها ادا نخواهد شد. خداوند، منزه است كه آفرینش را بیهوده قرار دهد. و معادى در كار نباشد: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ»(394)
 سبحان الله! خدا منزه از اینگونه بیهوده كارى است كه سرنوشت انسان، این عصاره هستى را چنین پوچ و بى محتوا سازد.
 «عشق به خدا»، بر اساس تسبیح است. زیرا او كمال مطلق و وجود بى عیب و نقص است. پس چرا به او محبّت نداشته باشیم؟
 «رضاى انسان»، بر این اساس است.
 آن كه از خدا راضى باشد، به كارهاى او عیب نمى‏گیرد و با تمام وجود، او را تسبیح و تقدیس مى‏كند.
 «اطاعت»، بر مبناى تسبیح است.
 انسان، مطیع وخاضع وبنده كسى مى‏شود كه او را معبود كامل و منزه از هر كاستى و زشتى و نقص بداند.
 «توكّل»، بر مبناى تسبیح است. كسى بر خدا تكیه مى‏كند كه به قدرت و مهربانى او معتقد باشد و او را از هر جهل و ضعف و قساوت، منزّه بشمارد.
 «تقوا» بر اساس تسبیح است. انسان متّقى، خدا را آگاه و دقیق و عادل و حسابگر مى‏شناسد و جهان را محضر خدا مى‏داند و او را از هر بیخبرى و غفلت، پاك و منزّه مى‏شناسد، از این رو از او پروا مى‏كند و دست به گناه نمى‏آلاید.
 پس... «تسبیح»، این كلمه مبارك و عمیق، یك دنیا مفهوم دارد و منزه دانستن خدا، اساس محبت و عشق و بندگى و توكل و تقوا و اطاعت و اعتقاد به توحید و نبوت و معاد و امامت و عدل است. پس چون منزه است، شایسته ستایش و حمد است. از این رو در تسبیحات اربعه، بلافاصله پس از سبحان اللّه، الحمداللّه مى‏گوییم.
 قرآن خدا را منزّه از شریك مى‏داند: «سُبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ»(395) و منزه از آنچه توصیفش كنند و به خیال خود براى خدا وصف آورند: «فَسُبْحَنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»(396)
 منزه از فقر و دست بسته بودن است: «سُبْحَنَهُ هُوَ الْغَنِىُّ»(397)
 منزه است از آفرینش پوچ و بى‏هدف: «رَبّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَك»(398)
 منزه است از ستم به بندگان، بلكه مردم خود به خویش ستم مى‏كنند: «سُبْحَنَكَ إِنِّى كُنتَ مِنَ الظَّلِمِینَ»(399)
 منزه است از داشتن فرزندان دختر: «وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَتِ سُبْحَنَهُ»(400)
 و این است راز تكرار فراوان این ذكر، در ركوع و سجود و حالات مختلف نماز و غیر نماز... كه درسى از توحید است.

 تسبیح، بیشترین فرمان‏
 رسول خدا صلى الله علیه وآله كه مورد عنایت و تربیت خاصّ الهى است، برنامه‏هاى ویژه‏اى هم از سوى خدا بر عهده دارد. فرمان به او براى تسبیح، بیش از فرمان‏هاى دیگر است. آیات قرآن را اگر بنگریم، مى‏بینیم كه خطاب خداوند به پیامبر، و دستور به توكّل، هشت مرتبه، به سجده دو مرتبه، به استغفار هشت مرتبه، به عبادت پنج مرتبه، به ذكر خدا پنج مرتبه و به تكبیر دو مرتبه است، ولى فرمان به تسبیح، شانزده مرتبه آمده است، آن هم در حالات مختلف و شرایط گوناگون، به نحوى كه پیامبر، همواره توجّه به خدا داشته باشد. از این رو، در كنار دستور به تسبیح، جملاتى از این قبیل وجود دارد:
 1- «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا»(401) پیش از طلوع خورشید و پس از غروب آن.
 2- «وَمِنْ ءَانَآىِ الَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ»(402) در ساعات شب و روز، خدا را تسبیح كن.
 3- «وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَالْإِبْكَارِ»(403) در شب و اوّل روز، خدا را تسبیح و ستایش كن.
 4- «وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِینَ تَقُومُ»(404) هنگام برخاستن از خواب یا غیر آن، خدا را تسبیح كن.
 این، اهمیّت ذكر «سبحان الله» را مى‏رساند و سازندگى آنرا در فكر و عمل انسان نمازگزار بیان مى‏كند.

 امام سجاد علیه السلام فرمود:
 «اذا قالَ العبدُ: سُبحانَ اللّه، صلّى‏ عَلیه كُلَ مَلَكٍ»(405) هر گاه بنده‏اى سبحان الله بگوید، همه فرشتگان بر او درود مى‏گویند.

 390) طور، آیه 43.
391) شورى‏، آیه 30.
392) قلم، آیه 29.
393) انعام، آیه 91.
394) مؤمنون، آیه 115.
395) طور، آیه 43.
396) انبیاء، آیه 22.
397) یونس، آیه 68.
398) آل عمران، آیه 193.
399) انبیاء، آیه 87.
400) نحل، آیه 57.
401) طه، آیه 130.
402) طه، آیه 130.
403) غافر، آیه 55.
404) طور، آیه 48.
405) توحید، صدوق، ص 312.



:: ادامه مطلب
سجود
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 سجده، نشان تذلّل و خاكسارى در برابر خداوند و عالیترین درجه عبودیّت است.
 انسان، با سجده، خود را همرنگ با هستى مى‏كند «وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مِا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ»(362)
 سجده، بهترین حالتى است كه انسان به خدا نزدیك مى‏شود.
 سجده، رمز دوران‏هاى چهارگانه زندگى انسان است، على علیه السلام مى‏فرماید: سجده اول، یعنى اینكه از خاكم، سر برداشتن، رمز زندگى دنیایى است. سجده دوم، رمز مردن و به خاك خفتن است، سر برداشتن، رمز محشور شدن است.(363) و این مضمون این آیه است كه: شمارا از خاك آفریدیم و به خاك برمى‏گردانیم و بار دیگر از خاك، بیرونتان مى‏آوریم.(364)
 چون سجده، نشان عبودیّت است، پس سجده برخوردنى‏ها و پوشیدنى‏ها ممنوع است. زیرا مردم در حال قرب به خدا، نباید به چیزى سجده كنند كه (در غیر حال نماز) بنده آنند...!(365)
 سجده براى غیر خدا جایز نیست.(366) اگر برادران یوسف هم در برابر او به سجده افتادند، در حقیقت عبادت براى خدا و سپاس به درگاه او بود كه یوسف را از قعر چاه به آن عزّت و شوكت رسانده بود.(367)

 سجود هستى براى خدا
 طبق بیان قرآن و جهان‏بینى الهى، همه كائنات و ذرّات، به نوعى داراى شعورند و به ستایش و تسبیح و سجود براى خداى متعال مشغولند. در قرآن، آیات زیادى بر این سخن گواه است. از جمله این آیه: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَمَن فِى الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَآبُّ وَكَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ»(368) آیا ندیدى كه تمام آنان كه در آسمان‏ها و زمین‏اند، براى خدا سجده مى‏كنند، و نیز، خورشید و ماه ستارگان و كوه‏ها و درختان و جنبدگان و بسیارى از مردم. و بسیارى هم (كه از سجده سرپیچى مى‏كنند) فرمان قهر و عذاب الهى درباره آنان قطعى است. مولوى نیز در اشعار خود، به شعور و نطق ذرّات عالم اشاره كرده، مى‏گوید:
 نطق آب و نطق خاك و نطق گل‏
هست مخصوص حواس اهل دل‏
 جمله ذرّات، در عالم نهان‏
با تو مى‏گویند روزان و شبان‏
 ما سمعیعیم و بصیر و باهُشیم‏
با شما نامحرمان ما خامُشیم‏
 از جمادى سوى جانِ جان شوید
غلغله اجزاى عالم بشنوید
 فاش تسبیح جمادات آیدت‏
وسوسه تأویل‏ها بزدایدت‏

 این جهان بینى، به نحوى در آیات قرآن هم مطرح است.
 خداوند، به بعضى از پیامبران، منطق و زبان پرندگان را تعلیم داد.(369) حضرت سلیمان، گفت و گوى موران را مى‏فهمید.(370)
 همه موجودات، تسبیح گوى خدایند ولى شما تسبیح آنان را نمى‏فهمید.(371) علامه طباطبائى پس از بیانى مفصّل در این باره، مى‏فرماید: «وَالحَّقُ انَّ التَّسبیحَ فِى الْجَمیِعِ حقیقىٌّ قالىّ»(372)
 حق آنست كه تسبیح موجودات، یك حقیقت است (نه مجاز) و با لفظ و صوت است (نه آفرینش).
 البته لازم نیست همه الفاظ و اصوات، یكسان باشند.
 گرچه تسبیح موجودات، به یك معنى به اینست كه با وجودشان، گواه ذاتِ بى عیب خداى متعال‏اند، ولى بالاتر از این را آیات قرآن و روایات، مى‏رساند. در حدیث است: به صورت حیوان، سیلى نزنید، چون تسبیح خدا مى‏گوید.(373) و نیز: لباس خود را بشویید، چون لباس كثیف، تسبیح خدا نمى‏كند.(374)
 قرآن، از گزارش دادنِ «هدهد» به سلیمان سخن مى‏گوید.(375)
 به هر حال، سجود و تسبیح نمازگزار، هم‏آوایى با اجزاى عالم وجود است كه همه در برابر فرمان وعظمت خدا، خاضع وساجدند.
 سجده اولیاء خدا
 آگاهى از سجده اولیاء الهى، الهام بخش خضوع و خشوع و عبادت است. اینك به چند نمونه اشاره مى‏كنیم:
 امام سجادعلیه السلام سجده‏هاى خود را به قدرى با توجّه وتكرار نام خدا انجام مى‏داد، كه هرگاه سربلند مى‏كرد، بدن مباركش خیس عرق بود.(376)
 امام كاظم علیه السلام بعد از نماز صبح، سر بر خاك مى‏نهاد و تا روز بلند مى‏شد، در حال سجود بود.(377)
 دلیل آنكه حضرت ابراهیم علیه السلام مقام «خلیل اللّهى» رسید، سجده‏هاى طولانى او بود.(378)
 سلمان فارسى مى‏گفت: اگر سجود نبود، من آرزوى مرگ مى‏كردم.(379) (یعنى از زندگى دنیا تنها سجده را دوست دارم)
 حضرت موسى علیه السلام پس از هر نماز نافله، سمت راست و چپ صورت خود را بر خاك مى‏مالید.(380)
 شخصى مى‏گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم كه در حال سجده، پانصد مرتبه ذكر «سبحان الله» را تكرار مى‏كرد.(381)
 دلیل آن كه به امام چهارم، لقب «سجّاد» داده شده، این بود كه اثر سجود، در همه مواضع هفتگانه امام دیده مى‏شد.(382)
 قرآن، اصحاب رسول خدا علیه السلام را چنین توصیف مى‏كند كه: بر كافران، سخت و شدیدند، ولى با خود، نرم و مهربان. آنان را اهل ركوع و سجود مى‏بینى، در پى فضل و رضایت الهى هستند، اثر سجود، در سیمایشان آشكار است: «سِیَماهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ»(383)
 آثار سجده‏
 سجده، انسان را به خدا نزدیك مى‏كند، گناهان را مى‏ریزد، كمر شیطان را مى‏شكند و انسان را بهشتى مى‏سازد.
 اینك چند حدیث در این باره:
 شخصى خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله آمد و گفت: گناهانم بسیار و عملم اندك است. فرمود: سجده‏هاى خود را زیاد كن، زیرا آنگونه كه باد، برگ درختان را مى‏ریزد، سجده هم گناهان را مى‏ریزد.(384)
 گروهى خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله رسیدند و تقاضاى ضمانت بهشت رفتن خود را داشتند. حضرت فرمود: بشرطِ آنكه با سجده‏هاى طولانى، بر این كار مرا یارى كنید.(385)
 امام صادق علیه السلام فرمود: سجده‏هاى خود را طولانى كنید، زیرا سخت‏ترین ناراحتى را بر شیطان، سجده انسان وارد مى‏كند. چرا كه او خود، مأمور به سجده بر آدم شد و نافرمانى كرد ولى انسان، اطاعت كرد و رستگار شد.(386)
 پیامبر اسلام به یكى از یاران خود فرمود:
 «اِذا اَرَدْتَ اَنْ یَحشُركَ اللّهُ مَعىَ فَاَطِلِ السُجودَ بَیْنَ یَدَىِ اللّه»(387)
 اگر مى‏خواهى در قیامت با من باشى، در پیشگاه خدا سجده‏هاى طولانى داشته باش.
 سجده بر خاك كربلا
 گاهى برخى چیزهاى طبیعى و مادّى، یادآور مفاهیم بلند معنوى و ارزشى است. خاك شهید نیز اینگونه است.
 مستحبّ است انسان بر خاك قبر سیدالشهداء سجده كند. چرا كه سجده بر تربت پاك حسین علیه السلام، یادآور حماسه‏ها و معنویّت‏هاى كربلاست و انسان را با فرهنگ جهاد و شهادت، آشنا و مأنوس مى‏كند و از تربت امام، مى‏توان بوى ایثار و فداكارى را استشمام كرد و اینگونه از مكتب شهیدان، درسى هر روزه گرفت.
 امام صادق علیه السلام جز بر خاك قبر امام حسین علیه السلام سجده نمى‏كرد،(388) و مى‏فرمود: سجده بر خاك حسین علیه السلام نورانیّتى دارد كه پرده‏هاى مانع را پاره مى‏كند.(389)
 362) نحل، آیه 49.
363) بحارالانوار، ج 82، ص 139.
364) طه، آیه 55.
365) وسائل‏الشیعه، ج 3، ص 591.
366) جن، آیه 18.
367) یوسف، آیه 100.
368) حج، آیه 18.
369) عُلّمنا منطق الطّیر» نمل، آیه 16.
370) فتبسّم ضاحكاً من قولها...» نمل، آیه 19.
371) اسراء، آیه 44.
372) المیزان، ج 13، ص 117.
373) وسائل‏الشیعه، ج 8، ص 353.
374) تفسیر نمونه، ج 12، ص 140.
375) نمل، آیه 23.
376) اذا سجد لم یرفع حتى یرفض عرقاً» بحارالانوار، ج 82، ص 137.
377) كان یسجد بعد ما یصلى فلا یرفع رأسه حتى یتعالى النهار» قصارالجمل، «سجده».
378) قیل للصادق‏علیه السلام لِمِ اتّخذ اللّه ابراهیم خلیلاً؟ قال: لكثرة سجوده على الارض» مستدرك‏الوسائل، ج 1، ص 329.
379) لولا السجود للّه... لتمنیت الموت» بحار، ج 6، ص 130.
380) قصارالجمل، سجده.
381) وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 979.
382) كان‏اثرالسجودفى‏جمیع‏مواضع‏سجوده‏فسمّى‏السجادلذلك» وسائل‏الشیعه، ج‏4، ص‏977.
383) فتح، آیه 29.
384) بحارالانوار، ج 82، ص 162 و مستدرك، ج 1، ص 329.
385) بحارالانوار، ج 82، ص 164 و مستدرك، ج 1، ص 329.
386) بحارالانوار، ج 82، ص 163.
387) بحارالانوار، ج 82، ص 164.
388) كان الصادق علیه السلام لایسجدُ الاّ على تربةِ الحسین تذللا له» وسائل‏الشیعه، ج‏3، ص 608.
389) بحارالانوار، ج 103، ص 135. روایات مربوط به تربت امام حسین علیه السلام، از ص 106 تا ص 140 است.



:: ادامه مطلب
ركوع
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 ركوع آنست كه پس از پایان سوره، به نیّت تعظیم خدا و فروتنى در برابر فرمان و عظمت پروردگار، تا حدّى خم شویم كه دست‏ها به زانوها برسد، كمر، صاف باشد، گردن، كشیده باشد، گویا نمازگزار، حاضر است كه در راه خدا، گردنش زده شود.(353) در هر ركعت، یك ركوع لازم است، مگر نماز میّت كه بى ركوع است، و نماز آیات، كه هر ركعت، پنج ركوع دارد.
 ركوع، كه از اركان نماز است و كم یا زیاد شدن آن، چه به عمد یا سهو، نماز را باطل مى‏كند، از بهترین نوع اظهار بندگى است.
 ركوع، ادب است و سجود، قُرب و كسانى به خدا نزدیك مى‏شوند كه در اظهار ادب، كوتاهى نكرده باشند. این، مضمون كلام امام صادق‏علیه السلام است كه فرمود: «وَ فىِ الرّكوعِ اَدَبٌ وَ فىِ السّجودِ قُرْبٌ وَ مَنْ لا یَحْسُنُ الادبَ لا یَصْلَحُ للْقربِ»(354)
 در روایات، نمونه‏هایى از ركوع و سجود پیشوایان نقل شده كه انسان از ركوع خود، شرمنده مى‏شود.
 ركوع اولیاء خدا
 امیرالمؤمنین علیه السلام آن قدر ركوع طولانى داشت كه عرق از ساق پاى او جارى و زیر قدم‏هاى مباركش‏تر مى‏شد.(355)
 شخصى وارد منزل امام صادق علیه السلام شد، دید كه امام در حال ركوع، به تسبیح خدا مشغول است و تا 60 مرتبه، تسبیح را تكرار نمود.(356)
 در حدیث دیگرى آمده است كه امام صادق علیه السلام ذكر خدا را در ركوع و سجود، بیش از 30 بار تكرار مى‏كرد.(357)
 فیض كاشانى مى‏افزاید: تكرار تسبیح بیش از 30 بار، در نماز جماعت بود. از اینكه امام، باید مراعات حال ضعیف‏تران را بنماید، معلوم مى‏شود كه شركت كنندگان در نماز، همه خواهان این طول‏دادن بودند.
 در ركوع مى‏گوییم: سُبحان ربى العظیم و بحمده، و خداى بزرگ را تسبیح و ستایش مى‏كنیم. وقتى آیه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِیمِ»(358) نازل شد، پیامبر فرمود: «اِجعَلوها فى ركُوعِكم»(359)
 همراه با فرشتگان‏
 فرشتگان خدا، همواره در حال پرستش خدایند، برخى همواره در ركوع، و بعضى همیشه در سجود و تسبیح. این كلام على علیه السلام در نهج‏البلاغه است:
 «مِنْهُم سُجود لا یَركَعُونَ وَ رُكوعٌ لایَنْتَصِبُونَ وَ صافُّونَ لا یَتَزایَلُونَ و مُسَبِّحُونَ لایَسْئمُونَ»(360) عدّه‏اى از آنان همواره در ركوع‏اند و سجود، وصف كشیدگان و تسبیح گویان بدون خستگى.
 نمازگزارانى كه به ركوع مى‏پردازند، همصف و هماهنگ با فرشتگان الهى‏اند، بلكه با همه ذرّات عالم وجود، كه به تسبیح خداى سبحان مشغولند.(361) و چه عزّتى از این بالاتر! و چه غفلتى بالاتر از اینكه كسانى با نماز و ركوع و سجود، بیگانه باشند!...

 353) محجةالبیضاء، ج 1، ص‏390.
354) بحارالانوار، ج‏82، ص‏108.
355) بحارالانوار، ج‏82، ص 110.
356) وافى، ج 2، ص 107.
357) همان مدرك.
358) واقعه، آیه  74.
359) المیزان، ج 19، ص 160.
360) نهج البلاغه، خطبه 1.
361) اسراء، آیه 44.



:: ادامه مطلب
سوره توحید
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیِمْ‏
    قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ،  اللَّهُ الصَّمَدُ،  لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
    وَلَمْ یَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدُ

 گرچه در نماز، پس از سوره حمد، هر سوره‏اى مى‏توان خواند، امّا این سوره فضیلت بیشترى دارد. براى امام جماعت نیز بهتر است كه براى رعایت حال دیگران، سوره كوتاه انتخاب كند.
 شروع سوره با نام خداوند است. بسم‏اللّه، غیر از سوره توبه در ابتدا تمام سوره‏ها آمده و یكى از آیه‏هاى همان سوره به حساب مى‏آید. سوره توبه، نیز چون محتوى انتقاد و برائت از كفّار و مشركان است، بدون بسم الله است، زیرا برائت و بیزارى، با صفت رحمان و رحیم، ناسازگار است.
 شروع با نام خدا، براى رنگ خدایى جهت خدایى و انگیزه الهى دادن به كارها و برنامه‏هاست و این از نكات فرهنگ تربیتى اسلام بشمار مى‏رود. شروع و پایان هر كار، باید با توجّه به خداوند باشد، حتى ذبح حیوانات!
 كار بى «بسم الله» ناقص است، و گاهى بخاطر بى توجّهى به خدا، حادثه ناگوار پیش مى‏آید. براى كسى این حادثه پیش آمد كه هنگام نشستن، پایه تخت لغزید و واژگون شد و سر او شكست. حضرت على‏علیه السلام فرمود: این ناگوارى بخاطر آنست كه بسم الله نگفتى.(341)
 سوره توحید، در معرفى یكتایى خداى بى همتاست. خداوند، از هر جهت یكتا و بى همتاست، چون وجود و صفاتش نامحدود است و وجود نامحدود، جز یكى نمى‏تواند باشد. مثل خانه‏اى كه اگر بخواهد از جهت مساحت، نامحدود و بى نهایت باشد، زمین و مكانى براى خانه دیگر باقى نمى‏ماند و این خانه، یكى بیشتر نمى‏شود.
 خداوند، یكتاست، در همه چیز:
 در آفرینش، یكتاست: «اللَّهُ خَلِقُ كُلِّ شَىْ‏ءٍ»(342)
  در پرورش، یكتاست:  «هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْ‏ءٍ»(343)
 در مالكیّت، یكتاست: «وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ»(344)
 در حاكمیّت یكتاست: «إِن الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»(345)
  در فریادرسى یكتاست:  «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ»(346)
 و... در همه اوصاف و ویژگیها بى نظیر است.
 او «صمد» است. وجودى بى‏نیاز، كه همه نیازمند اویند و به او توجّه مى‏كنند. صمد است، یعنى از خوراك، خواب، تغییر، تحوّل، شریك، فساد، غفلت، خستگى، زاد و ولد و ترس... دور است.(347)
 على علیه السلام فرمود: صمد، یعنى نه جسم است، نه مثال، نه صورت؛ و نه شبیه ومكان وزمان ومرز وحدّ وشكل دارد، نه خالى است، نه پر...(348)
 «لم یلد و لم یولد» زاد و ولدى ندارد، از چیزى گرفته نشده و چیزى از ذات مقدّسش گرفته نمى‏شود. مثل میوه نیست كه از درختان جدا شود، یا اشكى كه از چشم بجوشد، یا جرقّه‏اى كه از سنگى بجهد.
 این جمله، نفى عقاید كسانى مثل مسیحیان و یهودیان است كه «عیسى» و «عُزیر» را فرزند خدا مى‏دانستند، یا مشركین، كه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند.
 «و لم یكن له كفواً احد» او بى مانند است، شبیهى در ذات و صفات و افعال ندارد. «لیس كمثله شى‏ء»(349)
 آرامش در حال قرائت‏
 خواندن حمد و سوره، باید در حال آرامش بدن باشد، و قرائت صحیح انجام گیرد و تلفظ این كلمات، كه به زبان بین‏المللى اسلام (عربى) است، بى غلط باشد. البته فرا گرفتن قرائت صحیح، چندان مشكل هم نیست، اندكى همّت و پشتكار مى‏خواند.
 عربى، زبان اسلام و قرآن است. همچنان كه هر خلبانى، در هر جاى دنیا، هنگام تماس با برج فرودگاه، به انگلیسى صحبت مى‏كند، نماز كه یك‏پرواز روحى ومعراج معنوى براى مؤمنان است، جملاتش كه گویاى ارتباط با آفریدگار است، باید به عربى صحیح ادا شود.
 هنگام نماز، باید حضور قلب و تمركز فكر داشت. خوبست نگاه انسان به جاى سجده باشد و با خشوع قلبى ادا شود. قرآن، مؤمنانى را رستگار مى‏داند كه در نمازشان «خاشع» باشند،(350) یعنى به خدا و عظمت او متوجّه و آگاه باشند و متناسب با آن احساس عظمت، حالت روحى و جسمى داشته باشند.
 رسولخدا صلى الله علیه وآله شخصى را دید كه در نماز، با ریش خود بازى مى‏كند: فرمود: اگر توجّهش به نماز بود، و خشوع قلبى داشت، چنین نماز نمى‏خواند.(351)
 البته در درستى نماز، خشوع و حضور قلب، یك گوشه كار است، رعایت امانت نسبت به حقوق دیگران هم، جاى خود دارد.
 على علیه السلام به كمیل فرمود:
 دقت كن كه در چه لباسى و مكانى نماز مى‏خوانى. اگر لباس و مكان تو از درآمدهاى حلال نباشد، نمازت قبول نیست.(352)

 341) پیام قرآن، (تفسیر موضوعى) جلد1.
342) رعد، آیه 16.
343) انعام، آیه 164.
344) آل‏عمران، آیه 189.
345) انعام، آیه 57.
346) نمل، آیه 62.
347) بحارالانوار، ج 3، ص 223.
348) بحارالانوار، ج‏3، ص‏223.
349) شورى‏، آیه 11.
350) مؤمنون، آیه 1 و 2.
351) بحارالانوار، ج 84، ص 228 (به نقل از میزان الحكمه).
352) بحارالانوار، ج 81، ص 230.



:: ادامه مطلب
صراط مستقیم ، در روایات
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 امام عسكرى علیه السلام درباره این جمله نماز، مى‏ فرماید:
 نمازگزار با این كلام، توفیق اطاعت و بندگى را در آینده هم همچون گذشته مى‏طلبد و صراط مستقیم، راهى است كه از كوتاه فكرى بالاتر و از بلند پروازى و غلّو، پائین‏تر باشد.(325)
 امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: راه مستقیم آنست كه انسان را به محبّت خدا و دین او سوق دهد و مانع هواپرستى شود و از پیروى سلیقه‏ها و آراء شخصى در دین، جلوگیرى كند.(326)
 در كتاب بحارالانوار، 56 حدیث در این باره است كه راه مستقیم، ائمّه اطهار و اولیاء معصوم خداوند و پیروان واقعى آن بزرگواران است. چرا كه آنان، تجسّم راه حق‏اند و قهر و مهر و جنگ و صلح و عبادت و كار و فكر و عملشان، طبق فرمان خدا و در راه مستقیم است. و تبعیّت از آنان نیز در این دنیا، كارى دشوار و پر مسئولیت است، مثل آن صراط آخرت كه بر روى جهنم است و از مو باریك‏تر و از شمشیر، تیزتر.(327) صراط آخرت نیز، تجسّمى از صراط دنیاست. كسى كه در این دنیا، در صراط مستقیم حق بوده، عبورش از آن صراط هم، آسان و سریع خواهد بود. و افرادى كه اهل افراط و تفریط باشند، آنجا هم كارشان مشكل مى‏شود.
 على علیه السلام، سیماى كسانى را كه با انحراف از صراط مستقیم، به افراط و تفریط كشیده شده‏اند، چنین ترسیم مى‏فرماید:
 در آرزو، چنان تند مى‏رود، كه گویا طمع دارد.
 و در طمع، چنان كه گویا حریص است.
 همین كه مأیوس مى‏شود، از تأسف مى‏میرد.
 هنگام ناراحتى، خشمش طوفان مى‏كند.
 هنگام شادى، بد مستى مى‏كند.
 پولدارى، یاغى‏اش مى‏سازد.

 ناگوارى او را به جَزّع وامى‏دارد. هر كمبودى برایش زیانمند و هر زیاده‏روى، براى او تباهى‏ساز است.(328)
 و اینگونه افراط و تفریط، از جهل سرچشمه مى‏گیرد كه آن حضرت فرموده است: «لاترى الجاهل الاّ مُفرِطاً او مُفَرِّطا»(329)
 البتّه تشخیص افراط و تفریط، دشوار است و هر كس روش خود را عادلانه و عاقلانه مى‏داند و دیگران را به تندروى یا كوتاهى متهم مى‏كند و در همین نسبت دادن هم دچار افراط و تفریط مى‏شوند. ولى اولیاء خدا و تربیت شدگان مكتب انبیاء حتى در قضاوت‏هایشان هم با معیار حق عمل مى‏كنند.

 نمونه هایى از افراط و تفریط
 در احادیث، موارد متعددّى از عدول از صراط مستقیم بیان شده، كه در اینجا به چند نمونه از افراط و تفریط اشاره مى‏كنیم:
 1- حضرت على علیه السلام در باره ستایش دیگران مى‏فرماید:
 ستایش بیش از اندازه استحقاق، چاپلوسى و تملّق است، و كمتر از آن، حسادت!(330)
 2- درباره زیاده روى در سرزنش، مى‏فرماید:
 زیاده روى و افراط در ملامت، آتش لجاجت را برمى‏افروزد.(331)
 3- قرآن، درباره میزان انفاق، مى‏فرماید:
 «وَالَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَلَمْ یَقْتُرُواْ وَكَانَ بَیْنَ ذَلِكَ قَوَاماً»(332)
 بندگان خدا هنگام انفاق، نه اسراف مى‏كنند و نه بخل و كوتاهى، بلكه راهى معتدل در این میانه دارند.
    «صِرَ طَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»
 (ما را هدایت كن به) راه آنان كه نعمتشان بخشیدى.
 چنین كسانى كه راه آنان را از خداوند مى‏طلبیم، در آیه دیگرى مشخّص‏تر معرّفى كرده و مى‏فرماید:
 «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدیقِینَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّلِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَِكَ رَفِیقاً»(333)
 آنكه از پیامبر، پیروى كند، با كسانى است كه خداوند بر آنان نعمت داده، همچون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان، و اینان چه نیكو رفیقانى هستند!
 اینكه در شبانه روز، چند بار این آیه را مى‏خوانیم، درخواست از خداوند است كه مارا در زمره این چهار گروه قرار دهد.
 در تفسیر «نمونه» مى‏خوانیم:
 «مراحل چهارگانه (انبیاء، صدیقین، شهدا، صالحین) شاید اشاره به این معنى باشد كه براى ساختن یك جامعه انسانى سالم و مترّقى و مؤمن، نخست باید رهبران حق و انبیا، وارد میدان شوند. و بدنبال آن، مبلّغان صدّیق و راستگو كه گفتار و كردارشان با یكدیگر هماهنگ است، تا اهداف پیامبران را از این طریق در همه جا گسترش دهند.
 بدنبال این دوران سازندگى فكرى، طبیعتاً عناصر آلوده و آنها كه مانع راه حقّند، سر برمى‏دارند و جمعى باید در مقابل آنها قیام كنند و عدّه‏اى شهید شوند و با خون پاكشان درخت توحید آبیارى گردد.
 در مرحله چهارم، محصول این كوششها و تلاشها به وجود آمدن صالحان است، اجتماعى پاك و شایسته و آكنده از معنویت!»(334)
 جالب این است كه در بحارالانوار، در روایات متعدّدى مصداق كامل شهدا و صدیقین و صالحان، همان امامان معصوم معرّفى شده‏اند.(335) چنین خواسته‏اى در نماز، پیروى از این چهار گروه را در فكر و عمل و اخلاق مى‏طلبد.
 كسى كه مورد لطف و انعام خدا قرار گیرد، نه ذلّت مى‏پذیرد و نه پشتیبان ستمگران مى‏شود. كه حضرت موسى علیه السلام چنین گفت:
 «رَبِّ بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ»(336)
 خداوندا! به پاس آنكه به من نعمت دادى، هرگز یار ستمكاران نخواهم بود.
 از همین جا، جهت‏گیرى فكرى و عملى انسان نمازگزار، روشن مى‏شود و از خداوند، راه یافتن در صراط این انسان‏هاى والا را مى‏خواهد.
    «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ»
 نه راه آنان كه غضب شدگانند و نه راه گمراهان.
 نه راه فرعون‏ها و قدرتمندان مغضوب، كه بخاطر بى تعهّدى و گردنكشى شان، غرق و هلاك شدند.(337)
 نه راه قارون‏ها و سرمایه داران سنگدل، كه بخاطر گردنكشى‏شان در برابر مردان خدا، دچار غضب الهى شده و در خاك فرو رفتند.(338)
 نه راه دانشمندان و علماى بى‏عمل و دنیاپرست، كه مورد خشم خدایند.(339)
 براى شناخت مغضوبان، باید تاریخ و سرگذشت افراد و امّت‏هایى را مطالعه كرد كه به قهر الهى دچار شدند و مورد عذاب و هلاكت قرار گرفتند؛ همچون قوم یهود و قوم لوط و پیروان طاغوت‏ها، منافقان و قاتلان...(340)
 نمازگزار، ضمن بیزارى از چنین گروه‏ها، از خدا مى‏خواهد كه رهرو راه آنان نباشد، و نیز راه گمراهان را نپوید: «ولاالضّالین».
 آنانكه در فكر و عمل گمراهند، در پى عقاید نابجاى نیاكان و گرفتار افكار شرك آلودند و در این گمراهى، تعصّب مى‏ورزند، مصداق «ضالین»اند.
 نگاهى به سوره حمد، در اینجا پایان مى‏یابد. سوره‏اى كه با «حمد» شروع شد و با استمداد و «دعا» پایان یافت. سوره‏اى كه شفا بخش است و دیباچه كتاب الهى قرار گرفته است.
 325) بحارالانوار، ج 24، ص 9.
326) بحارالانوار، ج 24، ص 9.
327) بحارالانوار، ج 8، ص 65.
328) نهج البلاغه، حكمت 108.
329) نهج‏البلاغه، حكمت 70.
330) نهج البلاغه، (صبحى صالح) حكمت 347.
331) میزان الحكمه، ج 8، ص 546.
332) فرقان، آیه 67.
333) نساء، آیه 69.
334) تفسیر نمونه، ج 1، ص 53.
335) بحارالانوار، ج 24، ص 30 به بعد.
336) قصص، آیه 17.
337) فاخذنا و جنوده فنبذناهم فى الیم». قصص، آیه 40.
338) فخسفنا به و بداره الارض». قصص، آیه 81.
339) كَبُر مَقتاً عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون». صف، آیه 3.
340) به آیات: حجر، 74 ؛ هود، 59 - 60 ؛ فتح، 6 و نساء، 93 مراجعه كنید.



:: ادامه مطلب
 

 


 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894293
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396