تشّهد، از واجبات نماز است. پس از هر دو ركعت (و در نماز مغرب، در ركعت سوّم نیز) باید نشست و تشّهد خواند، كه شامل گواهى دادن به یكتایى خدا و رسالت پیامبر و صلوات است.
باید دو زانو نشست، بگونهاى كه پشتِ پاى راست، روى كف پاى چپ قرار گیرد و بهتر است سنگینى بدن به سمت چپ باشد.
از آنجا كه در اصطلاح قرآنى، راست، مظهر حق و چپ، سمبل باطل است، امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب این سؤال كه چرا پاى راست روى پاى چپ قرار داده مىشود، فرمود: تأویلش این است كه: خدایا باطل را بمیران و حق را بر پاى دار.(409)
تشّهد، بازگو كردن همان شهادت و شعارى است كه در آغاز نماز در اذان و اقامه گفته شد و این براى یادآورى خط صحیحى است كه در اوّل گفتیم.(410) در تشهد گواهى به یگانگى خدا و رسالت پیامبر در كنار هم آمده و پیوند نبوت و رهبرى را با توحید و عبودیت مىرساند.
در حمد، به زبان جمع، اظهار عبودیت و استعانت مىكردیم، در تشّهد به زبان اوّل شخص (شهادت مىدهم) است. شاید گویاى این باشد كه این گواهى را هر كس باید با آگاهى و اعتقاد عمیق خود اظهار بدارد و بیعت خویش را با خدا و رسول، تجدید كند.
در شهادت به رسالت و عبودیت حضرت محمد صلى الله علیه وآله هم عظمت مقام آن حضرت نهفته، كه خداوند، شهادت به رسالت او را در كنار توحید قرار داده است، هم پیوند نمازگزار را با خط رهبرى الهى و قدردانى از او مىرساند، و هم مقدّم بودن (عَبْدُهُ) بر (رسُولُه) مىرساند كه رمز رسالت پیامبر، عبودیّت اوست، و چون «بنده» خدا بوده به مقام پیامبرى برگزیده شده است.
فراز دیگر تشّهد، «صلوات» است.
درود فرستادن بر پیامبر و خاندان او، شعار اسلام و به خصوص، شیعه است و نماز بدون آن، ناقص است.
گرچه اهل سنّت، این جمله را در تشّهد نمىخوانند، ولى «امام شافعى» - از رهبران اهل سنّت - در شعرى چنین سروده است:
اى خاندان پیامبر! محبّت شما بر ما فرض است و خدا این را در قرآن نازل كرده است. در عظمت قدر شما همین بس كه هر كس بر شما صلوات نفرستد، نمازش، نماز نیست.(411)
در كیفیّت صلوات بر پیامبر و آلش و نیز در اصل آن، حدیثهاى متعددّى در كتب تفسیر و فقه و حدیث اهل سنّت نیز آمده است. حتّى در «صحیح بخارى» روایت است كه از پیامبرصلى الله علیه وآله پرسیدند: ما چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگوئید: «اللّهم صلّ على محمّد وعَلى آلمحمدٍ»(412)
متأسفانه در نقل همین حدیث، كلمه «آل محمّد» را هنگام نوشتن صلوات بر آن حضرت، حذف مىكند!!
در احادیث دیگرى نیز «آل محمد» در كنار نام پیامبر آمده است.(413)
و در احادیثى، نكوهش از كسانى شده كه هنگام صلوات بر محمّدصلى الله علیه وآله اهل بیت آن حضرت را یاد نمىكنند، همچون: «مَنْ قالَ صلّى الله على محمّد، و لم یُصَلِ على آلهِ لم یَجِدْ ریحَ الجَنةِ»(414)
و در مقابل، تشویق از كسانى شده كه بر اهلبیت پیامبر نیز درود مىفرستند و پاداش شفاعت و قرب به پیامبر براى آنان بیان گشته، همچون این حدیث از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله: «مَنْ اَرادَ التَوسُّلَ اِلىَّ وَ اَنْ تكُونَ لَهُ عِنْدى یَدُ اُشَفِّعُ لَهُ بها یَوْمَ القیامَةِ فَلْیُصَلِّ عَلى اَهل بیتى وَ یُدْخِلِ السُرورَ عَلیهمْ»(415)
و در روایت است: امام باقر علیه السلام به شخصى كه خود را به كعبه چسبانده و تنها بر پیامبر صلوات مىفرستاد (و اهلبیت را نمىگفت) خطاب كرد و فرمود: این، ظلم به ماست.(416) و در روایاتى، اینگونه صلوات، ابتر و ناتمام شمرده شده است.(417)
به هر حال، یاد كردن از «آل پیامبر» در صلوات، نشان قدرشناسى از دودمان پیامبر و عمل به توصیه خود آن حضرت است.(418)
و... خود صلوات بر محمد و آل او، (طبق احادیث) نورى مىشود كه صراط قیامت شما را روشن مىكند و درودهاى ما به پیامبر مىرسد و آن حضرت، پاسخ مىدهد. صلوات، كفّاره گناهان و سبب تزكیه ماست: «وَجَعَلَ صَلَواتنا علیكم تزكیَةً لَنا و كَفَارَةً لِذُنوبنا»(419)
در حدیث دیگرى آمده كه: دسته جمعى و با صداى بلند، صلوات بفرستید، تا نفاق از میان شما ریشه كن شود.(420)
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده است: صلوات شما بر من، سبب استجابت دعا و رضایت پروردگار و پاكى و رشد اعمالتان مىشود.(421)
در روایاتى، آمده كه هر كس بر پیامبر صلوات بفرستد، خدا و فرشتگان هم بر او صلوات مىفرستند و در روز قیامت، از نزدیكترین افراد به پیامبر است.(422)
حال كه صلوات، این همه پاداش دارد و در اهمیتش همین بس كه در تشّهد نماز هم آمده، ما هم براى برخوردارى از این پاداشها، تكرار مىكنیم: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»
409) وسائلالشیعه، ج 4، ص 988. بحارالانوار، ج 82، ص 283.
410) مضمون حدیثى از امام رضاعلیه السلام در بحار، ج82، ص284.
411) الغدیر، ج 2، ص 303، به نقل از: مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 323.
یا اهل بیت رسول الله حبكم
فرض من الله فى القرآن انزله
كفاكم من عظیم القدر انكم
من لم یصل علیكم لا صلاةَ لهُ
412) صحیح بخارى، ج 8، باب الصلاة على محمّد.
413) تفسیر فخر رازى، ج 25 ص 227 و كنزالعّمال، ج 1، ص 495.
414) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1219 و بحارالانوار ج 91، ص 48.
415) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1221.
416) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1218.
417) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1222.
418) به كتاب كنزالعمال، ج 1، ص 488 و 489 و به بحارالانوار، جلد 91 مراجعه شود.
419) زیارت جامعه كبیره، نیز: كنزالعمال، ج 1، ص 492.
420) قصارالجمل.
421) بحارالانوار، ج 91، ص 64 و 65.
422) بحارالانوار، ج 91، ص 64 و 65.
:: ادامه مطلب
معناى «قنوت»، اطاعت، دعا، توجّه به خدا و خشوع در نماز است. و در نماز، یكى از مستحبّات است كه دست را تا مقابل صورت آورده و دعا كنند. گرچه مرحوم صدوق، آنرا واجب دانسته است.
طبق روایات، در نماز جمعه و نماز صبح و مغرب، تأكید بیشتر شده است. در قنوت دعاى خاصّى لازم نیست و به فرموده امام صادق علیه السلام هر دعایى كه بر زبان جارى شد خوب است،(406) ولى برخى دعاها سفارش بیشتر شده است.
رسول خداصلى الله علیه وآله سفارش كرده كه در نمازها، قنوت را طول دهید و این را سبب آسانى وقوف انسان در مراحل حسابرسى قیامت دانسته است: «اَطْولَكُم قُنوتاً فىدارِالدّنیا اَطْوَلُكم راحَة یَومالقیامَةِ فى الموقف»(407) و نیز در روایت است كه بهترین نماز، آنست كه قنوتش طولانىتر باشد.(408)
در قنوت، كه حالت نیایش و طلب حاجت از خداست، هر چه دعاهاى بهتر و خواستنىهاى متعالىتر ذكر شود، بهتر است. برخى از علما (حاج ملا هادى سبزوارى) در قنوتِ نماز شب خود، دعاى «جوشن كبیر» را مىخواند. كه بسى طولانى است و شامل هزار نام و صفت خداوند است. اینگونه نماز، نشان عشق به خدا و علاقه به مناجات با اوست.
406) آنچه درباره احكام قنوت آمد: جواهر، ج 10، ص 352 تا 362.
407) بحارالانوار، ج 82، ص 199 و جواهر، ج 10، ص367.
408) بحارالانوار، ج 82، ص 206. در این كتاب، احادیث بسیارى درباره قنوت نقل شده است.
:: ادامه مطلب
در مفهوم این ذكر، تنزیه و تقدیس خداوند و بى عیب و نقص دانستن او از هر جهت، نهفته است.
«سبحان الله»، حقیقتى را بیان مىكند كه هم، ریشه تمام عقائد و تفكرات اسلامى، و هم، زیر بناى همه روابط انسان با خدا و صفات كمال است. اما توضیح:
«توحید» بر اساس تسبیح خداست، یعنى منزه دانستن او، از شرك و شریك: «سُبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ»(390)
«عدل» بر اساس تسبیح است، یعنى منزه دانستن خداوند از ظلم. خداوند به كسى ستم نمىكند، و اگر مشكلات و آفات و بلاهایى براى بشر پیش مىآید، یا براى آزمایش است، براى شكوفا ساختن استعدادها، یا نتیجه و عكس العمل كارهاى خود ماست. «مَآ أَصَبَكُم مِن مُّصِیبَةٍ فَبَِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ»(391). پس، خدا منزه است، مائیم كه ستم مىكنیم: «سُبْحَنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَلِمِینَ»(392)
«نبوت و امامت» بر اساس تسبیح است. به این معنى كه خداوند، براى نجات انسان از چنگ غرائز و طواغیت، و هدایت او به سوى حق و كمال و سعادت، براى او رهبر و پیشوا مىفرستد و به حال خود، رها نمىكند. پس منزه است خدا، از اینكه بشر را گیج و سرگردان و بدون هدایت، رها كند. و آنانكه پندار باطلى دارند، حقّ خدا را نشناخته و او را حكیم ندانستهاند كه چنین نسبتى مىدهند: «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِن شَىْءٍ»(393)
«معاد» بر اساس تسبیح است. بدون حیات جاویدان آخرت و بازگشت انسانها براى محاسبه و پاداش و كیفر، زندگى و خلقت، عبث خواهد بود و حق انسانها ادا نخواهد شد. خداوند، منزه است كه آفرینش را بیهوده قرار دهد. و معادى در كار نباشد: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ»(394)
سبحان الله! خدا منزه از اینگونه بیهوده كارى است كه سرنوشت انسان، این عصاره هستى را چنین پوچ و بى محتوا سازد.
«عشق به خدا»، بر اساس تسبیح است. زیرا او كمال مطلق و وجود بى عیب و نقص است. پس چرا به او محبّت نداشته باشیم؟
«رضاى انسان»، بر این اساس است.
آن كه از خدا راضى باشد، به كارهاى او عیب نمىگیرد و با تمام وجود، او را تسبیح و تقدیس مىكند.
«اطاعت»، بر مبناى تسبیح است.
انسان، مطیع وخاضع وبنده كسى مىشود كه او را معبود كامل و منزه از هر كاستى و زشتى و نقص بداند.
«توكّل»، بر مبناى تسبیح است. كسى بر خدا تكیه مىكند كه به قدرت و مهربانى او معتقد باشد و او را از هر جهل و ضعف و قساوت، منزّه بشمارد.
«تقوا» بر اساس تسبیح است. انسان متّقى، خدا را آگاه و دقیق و عادل و حسابگر مىشناسد و جهان را محضر خدا مىداند و او را از هر بیخبرى و غفلت، پاك و منزّه مىشناسد، از این رو از او پروا مىكند و دست به گناه نمىآلاید.
پس... «تسبیح»، این كلمه مبارك و عمیق، یك دنیا مفهوم دارد و منزه دانستن خدا، اساس محبت و عشق و بندگى و توكل و تقوا و اطاعت و اعتقاد به توحید و نبوت و معاد و امامت و عدل است. پس چون منزه است، شایسته ستایش و حمد است. از این رو در تسبیحات اربعه، بلافاصله پس از سبحان اللّه، الحمداللّه مىگوییم.
قرآن خدا را منزّه از شریك مىداند: «سُبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ»(395) و منزه از آنچه توصیفش كنند و به خیال خود براى خدا وصف آورند: «فَسُبْحَنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»(396)
منزه از فقر و دست بسته بودن است: «سُبْحَنَهُ هُوَ الْغَنِىُّ»(397)
منزه است از آفرینش پوچ و بىهدف: «رَبّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَك»(398)
منزه است از ستم به بندگان، بلكه مردم خود به خویش ستم مىكنند: «سُبْحَنَكَ إِنِّى كُنتَ مِنَ الظَّلِمِینَ»(399)
منزه است از داشتن فرزندان دختر: «وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَتِ سُبْحَنَهُ»(400)
و این است راز تكرار فراوان این ذكر، در ركوع و سجود و حالات مختلف نماز و غیر نماز... كه درسى از توحید است.
تسبیح، بیشترین فرمان
رسول خدا صلى الله علیه وآله كه مورد عنایت و تربیت خاصّ الهى است، برنامههاى ویژهاى هم از سوى خدا بر عهده دارد. فرمان به او براى تسبیح، بیش از فرمانهاى دیگر است. آیات قرآن را اگر بنگریم، مىبینیم كه خطاب خداوند به پیامبر، و دستور به توكّل، هشت مرتبه، به سجده دو مرتبه، به استغفار هشت مرتبه، به عبادت پنج مرتبه، به ذكر خدا پنج مرتبه و به تكبیر دو مرتبه است، ولى فرمان به تسبیح، شانزده مرتبه آمده است، آن هم در حالات مختلف و شرایط گوناگون، به نحوى كه پیامبر، همواره توجّه به خدا داشته باشد. از این رو، در كنار دستور به تسبیح، جملاتى از این قبیل وجود دارد:
1- «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا»(401) پیش از طلوع خورشید و پس از غروب آن.
2- «وَمِنْ ءَانَآىِ الَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ»(402) در ساعات شب و روز، خدا را تسبیح كن.
3- «وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَالْإِبْكَارِ»(403) در شب و اوّل روز، خدا را تسبیح و ستایش كن.
4- «وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِینَ تَقُومُ»(404) هنگام برخاستن از خواب یا غیر آن، خدا را تسبیح كن.
این، اهمیّت ذكر «سبحان الله» را مىرساند و سازندگى آنرا در فكر و عمل انسان نمازگزار بیان مىكند.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«اذا قالَ العبدُ: سُبحانَ اللّه، صلّى عَلیه كُلَ مَلَكٍ»(405) هر گاه بندهاى سبحان الله بگوید، همه فرشتگان بر او درود مىگویند.
390) طور، آیه 43.
391) شورى، آیه 30.
392) قلم، آیه 29.
393) انعام، آیه 91.
394) مؤمنون، آیه 115.
395) طور، آیه 43.
396) انبیاء، آیه 22.
397) یونس، آیه 68.
398) آل عمران، آیه 193.
399) انبیاء، آیه 87.
400) نحل، آیه 57.
401) طه، آیه 130.
402) طه، آیه 130.
403) غافر، آیه 55.
404) طور، آیه 48.
405) توحید، صدوق، ص 312.
:: ادامه مطلب
سجده، نشان تذلّل و خاكسارى در برابر خداوند و عالیترین درجه عبودیّت است.
انسان، با سجده، خود را همرنگ با هستى مىكند «وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مِا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ»(362)
سجده، بهترین حالتى است كه انسان به خدا نزدیك مىشود.
سجده، رمز دورانهاى چهارگانه زندگى انسان است، على علیه السلام مىفرماید: سجده اول، یعنى اینكه از خاكم، سر برداشتن، رمز زندگى دنیایى است. سجده دوم، رمز مردن و به خاك خفتن است، سر برداشتن، رمز محشور شدن است.(363) و این مضمون این آیه است كه: شمارا از خاك آفریدیم و به خاك برمىگردانیم و بار دیگر از خاك، بیرونتان مىآوریم.(364)
چون سجده، نشان عبودیّت است، پس سجده برخوردنىها و پوشیدنىها ممنوع است. زیرا مردم در حال قرب به خدا، نباید به چیزى سجده كنند كه (در غیر حال نماز) بنده آنند...!(365)
سجده براى غیر خدا جایز نیست.(366) اگر برادران یوسف هم در برابر او به سجده افتادند، در حقیقت عبادت براى خدا و سپاس به درگاه او بود كه یوسف را از قعر چاه به آن عزّت و شوكت رسانده بود.(367)
سجود هستى براى خدا
طبق بیان قرآن و جهانبینى الهى، همه كائنات و ذرّات، به نوعى داراى شعورند و به ستایش و تسبیح و سجود براى خداى متعال مشغولند. در قرآن، آیات زیادى بر این سخن گواه است. از جمله این آیه: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِى السَّمَوَتِ وَمَن فِى الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَآبُّ وَكَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ»(368) آیا ندیدى كه تمام آنان كه در آسمانها و زمیناند، براى خدا سجده مىكنند، و نیز، خورشید و ماه ستارگان و كوهها و درختان و جنبدگان و بسیارى از مردم. و بسیارى هم (كه از سجده سرپیچى مىكنند) فرمان قهر و عذاب الهى درباره آنان قطعى است. مولوى نیز در اشعار خود، به شعور و نطق ذرّات عالم اشاره كرده، مىگوید:
نطق آب و نطق خاك و نطق گل
هست مخصوص حواس اهل دل
جمله ذرّات، در عالم نهان
با تو مىگویند روزان و شبان
ما سمعیعیم و بصیر و باهُشیم
با شما نامحرمان ما خامُشیم
از جمادى سوى جانِ جان شوید
غلغله اجزاى عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسه تأویلها بزدایدت
این جهان بینى، به نحوى در آیات قرآن هم مطرح است.
خداوند، به بعضى از پیامبران، منطق و زبان پرندگان را تعلیم داد.(369) حضرت سلیمان، گفت و گوى موران را مىفهمید.(370)
همه موجودات، تسبیح گوى خدایند ولى شما تسبیح آنان را نمىفهمید.(371) علامه طباطبائى پس از بیانى مفصّل در این باره، مىفرماید: «وَالحَّقُ انَّ التَّسبیحَ فِى الْجَمیِعِ حقیقىٌّ قالىّ»(372)
حق آنست كه تسبیح موجودات، یك حقیقت است (نه مجاز) و با لفظ و صوت است (نه آفرینش).
البته لازم نیست همه الفاظ و اصوات، یكسان باشند.
گرچه تسبیح موجودات، به یك معنى به اینست كه با وجودشان، گواه ذاتِ بى عیب خداى متعالاند، ولى بالاتر از این را آیات قرآن و روایات، مىرساند. در حدیث است: به صورت حیوان، سیلى نزنید، چون تسبیح خدا مىگوید.(373) و نیز: لباس خود را بشویید، چون لباس كثیف، تسبیح خدا نمىكند.(374)
قرآن، از گزارش دادنِ «هدهد» به سلیمان سخن مىگوید.(375)
به هر حال، سجود و تسبیح نمازگزار، همآوایى با اجزاى عالم وجود است كه همه در برابر فرمان وعظمت خدا، خاضع وساجدند.
سجده اولیاء خدا
آگاهى از سجده اولیاء الهى، الهام بخش خضوع و خشوع و عبادت است. اینك به چند نمونه اشاره مىكنیم:
امام سجادعلیه السلام سجدههاى خود را به قدرى با توجّه وتكرار نام خدا انجام مىداد، كه هرگاه سربلند مىكرد، بدن مباركش خیس عرق بود.(376)
امام كاظم علیه السلام بعد از نماز صبح، سر بر خاك مىنهاد و تا روز بلند مىشد، در حال سجود بود.(377)
دلیل آنكه حضرت ابراهیم علیه السلام مقام «خلیل اللّهى» رسید، سجدههاى طولانى او بود.(378)
سلمان فارسى مىگفت: اگر سجود نبود، من آرزوى مرگ مىكردم.(379) (یعنى از زندگى دنیا تنها سجده را دوست دارم)
حضرت موسى علیه السلام پس از هر نماز نافله، سمت راست و چپ صورت خود را بر خاك مىمالید.(380)
شخصى مىگوید: امام صادق علیه السلام را دیدم كه در حال سجده، پانصد مرتبه ذكر «سبحان الله» را تكرار مىكرد.(381)
دلیل آن كه به امام چهارم، لقب «سجّاد» داده شده، این بود كه اثر سجود، در همه مواضع هفتگانه امام دیده مىشد.(382)
قرآن، اصحاب رسول خدا علیه السلام را چنین توصیف مىكند كه: بر كافران، سخت و شدیدند، ولى با خود، نرم و مهربان. آنان را اهل ركوع و سجود مىبینى، در پى فضل و رضایت الهى هستند، اثر سجود، در سیمایشان آشكار است: «سِیَماهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ»(383)
آثار سجده
سجده، انسان را به خدا نزدیك مىكند، گناهان را مىریزد، كمر شیطان را مىشكند و انسان را بهشتى مىسازد.
اینك چند حدیث در این باره:
شخصى خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله آمد و گفت: گناهانم بسیار و عملم اندك است. فرمود: سجدههاى خود را زیاد كن، زیرا آنگونه كه باد، برگ درختان را مىریزد، سجده هم گناهان را مىریزد.(384)
گروهى خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله رسیدند و تقاضاى ضمانت بهشت رفتن خود را داشتند. حضرت فرمود: بشرطِ آنكه با سجدههاى طولانى، بر این كار مرا یارى كنید.(385)
امام صادق علیه السلام فرمود: سجدههاى خود را طولانى كنید، زیرا سختترین ناراحتى را بر شیطان، سجده انسان وارد مىكند. چرا كه او خود، مأمور به سجده بر آدم شد و نافرمانى كرد ولى انسان، اطاعت كرد و رستگار شد.(386)
پیامبر اسلام به یكى از یاران خود فرمود:
«اِذا اَرَدْتَ اَنْ یَحشُركَ اللّهُ مَعىَ فَاَطِلِ السُجودَ بَیْنَ یَدَىِ اللّه»(387)
اگر مىخواهى در قیامت با من باشى، در پیشگاه خدا سجدههاى طولانى داشته باش.
سجده بر خاك كربلا
گاهى برخى چیزهاى طبیعى و مادّى، یادآور مفاهیم بلند معنوى و ارزشى است. خاك شهید نیز اینگونه است.
مستحبّ است انسان بر خاك قبر سیدالشهداء سجده كند. چرا كه سجده بر تربت پاك حسین علیه السلام، یادآور حماسهها و معنویّتهاى كربلاست و انسان را با فرهنگ جهاد و شهادت، آشنا و مأنوس مىكند و از تربت امام، مىتوان بوى ایثار و فداكارى را استشمام كرد و اینگونه از مكتب شهیدان، درسى هر روزه گرفت.
امام صادق علیه السلام جز بر خاك قبر امام حسین علیه السلام سجده نمىكرد،(388) و مىفرمود: سجده بر خاك حسین علیه السلام نورانیّتى دارد كه پردههاى مانع را پاره مىكند.(389)
362) نحل، آیه 49.
363) بحارالانوار، ج 82، ص 139.
364) طه، آیه 55.
365) وسائلالشیعه، ج 3، ص 591.
366) جن، آیه 18.
367) یوسف، آیه 100.
368) حج، آیه 18.
369) عُلّمنا منطق الطّیر» نمل، آیه 16.
370) فتبسّم ضاحكاً من قولها...» نمل، آیه 19.
371) اسراء، آیه 44.
372) المیزان، ج 13، ص 117.
373) وسائلالشیعه، ج 8، ص 353.
374) تفسیر نمونه، ج 12، ص 140.
375) نمل، آیه 23.
376) اذا سجد لم یرفع حتى یرفض عرقاً» بحارالانوار، ج 82، ص 137.
377) كان یسجد بعد ما یصلى فلا یرفع رأسه حتى یتعالى النهار» قصارالجمل، «سجده».
378) قیل للصادقعلیه السلام لِمِ اتّخذ اللّه ابراهیم خلیلاً؟ قال: لكثرة سجوده على الارض» مستدركالوسائل، ج 1، ص 329.
379) لولا السجود للّه... لتمنیت الموت» بحار، ج 6، ص 130.
380) قصارالجمل، سجده.
381) وسائلالشیعه، ج 4، ص 979.
382) كاناثرالسجودفىجمیعمواضعسجودهفسمّىالسجادلذلك» وسائلالشیعه، ج4، ص977.
383) فتح، آیه 29.
384) بحارالانوار، ج 82، ص 162 و مستدرك، ج 1، ص 329.
385) بحارالانوار، ج 82، ص 164 و مستدرك، ج 1، ص 329.
386) بحارالانوار، ج 82، ص 163.
387) بحارالانوار، ج 82، ص 164.
388) كان الصادق علیه السلام لایسجدُ الاّ على تربةِ الحسین تذللا له» وسائلالشیعه، ج3، ص 608.
389) بحارالانوار، ج 103، ص 135. روایات مربوط به تربت امام حسین علیه السلام، از ص 106 تا ص 140 است.
:: ادامه مطلب
ركوع آنست كه پس از پایان سوره، به نیّت تعظیم خدا و فروتنى در برابر فرمان و عظمت پروردگار، تا حدّى خم شویم كه دستها به زانوها برسد، كمر، صاف باشد، گردن، كشیده باشد، گویا نمازگزار، حاضر است كه در راه خدا، گردنش زده شود.(353) در هر ركعت، یك ركوع لازم است، مگر نماز میّت كه بى ركوع است، و نماز آیات، كه هر ركعت، پنج ركوع دارد.
ركوع، كه از اركان نماز است و كم یا زیاد شدن آن، چه به عمد یا سهو، نماز را باطل مىكند، از بهترین نوع اظهار بندگى است.
ركوع، ادب است و سجود، قُرب و كسانى به خدا نزدیك مىشوند كه در اظهار ادب، كوتاهى نكرده باشند. این، مضمون كلام امام صادقعلیه السلام است كه فرمود: «وَ فىِ الرّكوعِ اَدَبٌ وَ فىِ السّجودِ قُرْبٌ وَ مَنْ لا یَحْسُنُ الادبَ لا یَصْلَحُ للْقربِ»(354)
در روایات، نمونههایى از ركوع و سجود پیشوایان نقل شده كه انسان از ركوع خود، شرمنده مىشود.
ركوع اولیاء خدا
امیرالمؤمنین علیه السلام آن قدر ركوع طولانى داشت كه عرق از ساق پاى او جارى و زیر قدمهاى مباركشتر مىشد.(355)
شخصى وارد منزل امام صادق علیه السلام شد، دید كه امام در حال ركوع، به تسبیح خدا مشغول است و تا 60 مرتبه، تسبیح را تكرار نمود.(356)
در حدیث دیگرى آمده است كه امام صادق علیه السلام ذكر خدا را در ركوع و سجود، بیش از 30 بار تكرار مىكرد.(357)
فیض كاشانى مىافزاید: تكرار تسبیح بیش از 30 بار، در نماز جماعت بود. از اینكه امام، باید مراعات حال ضعیفتران را بنماید، معلوم مىشود كه شركت كنندگان در نماز، همه خواهان این طولدادن بودند.
در ركوع مىگوییم: سُبحان ربى العظیم و بحمده، و خداى بزرگ را تسبیح و ستایش مىكنیم. وقتى آیه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِیمِ»(358) نازل شد، پیامبر فرمود: «اِجعَلوها فى ركُوعِكم»(359)
همراه با فرشتگان
فرشتگان خدا، همواره در حال پرستش خدایند، برخى همواره در ركوع، و بعضى همیشه در سجود و تسبیح. این كلام على علیه السلام در نهجالبلاغه است:
«مِنْهُم سُجود لا یَركَعُونَ وَ رُكوعٌ لایَنْتَصِبُونَ وَ صافُّونَ لا یَتَزایَلُونَ و مُسَبِّحُونَ لایَسْئمُونَ»(360) عدّهاى از آنان همواره در ركوعاند و سجود، وصف كشیدگان و تسبیح گویان بدون خستگى.
نمازگزارانى كه به ركوع مىپردازند، همصف و هماهنگ با فرشتگان الهىاند، بلكه با همه ذرّات عالم وجود، كه به تسبیح خداى سبحان مشغولند.(361) و چه عزّتى از این بالاتر! و چه غفلتى بالاتر از اینكه كسانى با نماز و ركوع و سجود، بیگانه باشند!...
353) محجةالبیضاء، ج 1، ص390.
354) بحارالانوار، ج82، ص108.
355) بحارالانوار، ج82، ص 110.
356) وافى، ج 2، ص 107.
357) همان مدرك.
358) واقعه، آیه 74.
359) المیزان، ج 19، ص 160.
360) نهج البلاغه، خطبه 1.
361) اسراء، آیه 44.
:: ادامه مطلب
بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیِمْ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
وَلَمْ یَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدُ
گرچه در نماز، پس از سوره حمد، هر سورهاى مىتوان خواند، امّا این سوره فضیلت بیشترى دارد. براى امام جماعت نیز بهتر است كه براى رعایت حال دیگران، سوره كوتاه انتخاب كند.
شروع سوره با نام خداوند است. بسماللّه، غیر از سوره توبه در ابتدا تمام سورهها آمده و یكى از آیههاى همان سوره به حساب مىآید. سوره توبه، نیز چون محتوى انتقاد و برائت از كفّار و مشركان است، بدون بسم الله است، زیرا برائت و بیزارى، با صفت رحمان و رحیم، ناسازگار است.
شروع با نام خدا، براى رنگ خدایى جهت خدایى و انگیزه الهى دادن به كارها و برنامههاست و این از نكات فرهنگ تربیتى اسلام بشمار مىرود. شروع و پایان هر كار، باید با توجّه به خداوند باشد، حتى ذبح حیوانات!
كار بى «بسم الله» ناقص است، و گاهى بخاطر بى توجّهى به خدا، حادثه ناگوار پیش مىآید. براى كسى این حادثه پیش آمد كه هنگام نشستن، پایه تخت لغزید و واژگون شد و سر او شكست. حضرت علىعلیه السلام فرمود: این ناگوارى بخاطر آنست كه بسم الله نگفتى.(341)
سوره توحید، در معرفى یكتایى خداى بى همتاست. خداوند، از هر جهت یكتا و بى همتاست، چون وجود و صفاتش نامحدود است و وجود نامحدود، جز یكى نمىتواند باشد. مثل خانهاى كه اگر بخواهد از جهت مساحت، نامحدود و بى نهایت باشد، زمین و مكانى براى خانه دیگر باقى نمىماند و این خانه، یكى بیشتر نمىشود.
خداوند، یكتاست، در همه چیز:
در آفرینش، یكتاست: «اللَّهُ خَلِقُ كُلِّ شَىْءٍ»(342)
در پرورش، یكتاست: «هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْءٍ»(343)
در مالكیّت، یكتاست: «وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ»(344)
در حاكمیّت یكتاست: «إِن الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»(345)
در فریادرسى یكتاست: «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ»(346)
و... در همه اوصاف و ویژگیها بى نظیر است.
او «صمد» است. وجودى بىنیاز، كه همه نیازمند اویند و به او توجّه مىكنند. صمد است، یعنى از خوراك، خواب، تغییر، تحوّل، شریك، فساد، غفلت، خستگى، زاد و ولد و ترس... دور است.(347)
على علیه السلام فرمود: صمد، یعنى نه جسم است، نه مثال، نه صورت؛ و نه شبیه ومكان وزمان ومرز وحدّ وشكل دارد، نه خالى است، نه پر...(348)
«لم یلد و لم یولد» زاد و ولدى ندارد، از چیزى گرفته نشده و چیزى از ذات مقدّسش گرفته نمىشود. مثل میوه نیست كه از درختان جدا شود، یا اشكى كه از چشم بجوشد، یا جرقّهاى كه از سنگى بجهد.
این جمله، نفى عقاید كسانى مثل مسیحیان و یهودیان است كه «عیسى» و «عُزیر» را فرزند خدا مىدانستند، یا مشركین، كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند.
«و لم یكن له كفواً احد» او بى مانند است، شبیهى در ذات و صفات و افعال ندارد. «لیس كمثله شىء»(349)
آرامش در حال قرائت
خواندن حمد و سوره، باید در حال آرامش بدن باشد، و قرائت صحیح انجام گیرد و تلفظ این كلمات، كه به زبان بینالمللى اسلام (عربى) است، بى غلط باشد. البته فرا گرفتن قرائت صحیح، چندان مشكل هم نیست، اندكى همّت و پشتكار مىخواند.
عربى، زبان اسلام و قرآن است. همچنان كه هر خلبانى، در هر جاى دنیا، هنگام تماس با برج فرودگاه، به انگلیسى صحبت مىكند، نماز كه یكپرواز روحى ومعراج معنوى براى مؤمنان است، جملاتش كه گویاى ارتباط با آفریدگار است، باید به عربى صحیح ادا شود.
هنگام نماز، باید حضور قلب و تمركز فكر داشت. خوبست نگاه انسان به جاى سجده باشد و با خشوع قلبى ادا شود. قرآن، مؤمنانى را رستگار مىداند كه در نمازشان «خاشع» باشند،(350) یعنى به خدا و عظمت او متوجّه و آگاه باشند و متناسب با آن احساس عظمت، حالت روحى و جسمى داشته باشند.
رسولخدا صلى الله علیه وآله شخصى را دید كه در نماز، با ریش خود بازى مىكند: فرمود: اگر توجّهش به نماز بود، و خشوع قلبى داشت، چنین نماز نمىخواند.(351)
البته در درستى نماز، خشوع و حضور قلب، یك گوشه كار است، رعایت امانت نسبت به حقوق دیگران هم، جاى خود دارد.
على علیه السلام به كمیل فرمود:
دقت كن كه در چه لباسى و مكانى نماز مىخوانى. اگر لباس و مكان تو از درآمدهاى حلال نباشد، نمازت قبول نیست.(352)
341) پیام قرآن، (تفسیر موضوعى) جلد1.
342) رعد، آیه 16.
343) انعام، آیه 164.
344) آلعمران، آیه 189.
345) انعام، آیه 57.
346) نمل، آیه 62.
347) بحارالانوار، ج 3، ص 223.
348) بحارالانوار، ج3، ص223.
349) شورى، آیه 11.
350) مؤمنون، آیه 1 و 2.
351) بحارالانوار، ج 84، ص 228 (به نقل از میزان الحكمه).
352) بحارالانوار، ج 81، ص 230.
:: ادامه مطلب
امام عسكرى علیه السلام درباره این جمله نماز، مى فرماید:
نمازگزار با این كلام، توفیق اطاعت و بندگى را در آینده هم همچون گذشته مىطلبد و صراط مستقیم، راهى است كه از كوتاه فكرى بالاتر و از بلند پروازى و غلّو، پائینتر باشد.(325)
امام صادق علیه السلام مىفرماید: راه مستقیم آنست كه انسان را به محبّت خدا و دین او سوق دهد و مانع هواپرستى شود و از پیروى سلیقهها و آراء شخصى در دین، جلوگیرى كند.(326)
در كتاب بحارالانوار، 56 حدیث در این باره است كه راه مستقیم، ائمّه اطهار و اولیاء معصوم خداوند و پیروان واقعى آن بزرگواران است. چرا كه آنان، تجسّم راه حقاند و قهر و مهر و جنگ و صلح و عبادت و كار و فكر و عملشان، طبق فرمان خدا و در راه مستقیم است. و تبعیّت از آنان نیز در این دنیا، كارى دشوار و پر مسئولیت است، مثل آن صراط آخرت كه بر روى جهنم است و از مو باریكتر و از شمشیر، تیزتر.(327) صراط آخرت نیز، تجسّمى از صراط دنیاست. كسى كه در این دنیا، در صراط مستقیم حق بوده، عبورش از آن صراط هم، آسان و سریع خواهد بود. و افرادى كه اهل افراط و تفریط باشند، آنجا هم كارشان مشكل مىشود.
على علیه السلام، سیماى كسانى را كه با انحراف از صراط مستقیم، به افراط و تفریط كشیده شدهاند، چنین ترسیم مىفرماید:
در آرزو، چنان تند مىرود، كه گویا طمع دارد.
و در طمع، چنان كه گویا حریص است.
همین كه مأیوس مىشود، از تأسف مىمیرد.
هنگام ناراحتى، خشمش طوفان مىكند.
هنگام شادى، بد مستى مىكند.
پولدارى، یاغىاش مىسازد.
ناگوارى او را به جَزّع وامىدارد. هر كمبودى برایش زیانمند و هر زیادهروى، براى او تباهىساز است.(328)
و اینگونه افراط و تفریط، از جهل سرچشمه مىگیرد كه آن حضرت فرموده است: «لاترى الجاهل الاّ مُفرِطاً او مُفَرِّطا»(329)
البتّه تشخیص افراط و تفریط، دشوار است و هر كس روش خود را عادلانه و عاقلانه مىداند و دیگران را به تندروى یا كوتاهى متهم مىكند و در همین نسبت دادن هم دچار افراط و تفریط مىشوند. ولى اولیاء خدا و تربیت شدگان مكتب انبیاء حتى در قضاوتهایشان هم با معیار حق عمل مىكنند.
نمونه هایى از افراط و تفریط
در احادیث، موارد متعددّى از عدول از صراط مستقیم بیان شده، كه در اینجا به چند نمونه از افراط و تفریط اشاره مىكنیم:
1- حضرت على علیه السلام در باره ستایش دیگران مىفرماید:
ستایش بیش از اندازه استحقاق، چاپلوسى و تملّق است، و كمتر از آن، حسادت!(330)
2- درباره زیاده روى در سرزنش، مىفرماید:
زیاده روى و افراط در ملامت، آتش لجاجت را برمىافروزد.(331)
3- قرآن، درباره میزان انفاق، مىفرماید:
«وَالَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَلَمْ یَقْتُرُواْ وَكَانَ بَیْنَ ذَلِكَ قَوَاماً»(332)
بندگان خدا هنگام انفاق، نه اسراف مىكنند و نه بخل و كوتاهى، بلكه راهى معتدل در این میانه دارند.
«صِرَ طَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»
(ما را هدایت كن به) راه آنان كه نعمتشان بخشیدى.
چنین كسانى كه راه آنان را از خداوند مىطلبیم، در آیه دیگرى مشخّصتر معرّفى كرده و مىفرماید:
«وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدیقِینَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّلِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَِكَ رَفِیقاً»(333)
آنكه از پیامبر، پیروى كند، با كسانى است كه خداوند بر آنان نعمت داده، همچون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان، و اینان چه نیكو رفیقانى هستند!
اینكه در شبانه روز، چند بار این آیه را مىخوانیم، درخواست از خداوند است كه مارا در زمره این چهار گروه قرار دهد.
در تفسیر «نمونه» مىخوانیم:
«مراحل چهارگانه (انبیاء، صدیقین، شهدا، صالحین) شاید اشاره به این معنى باشد كه براى ساختن یك جامعه انسانى سالم و مترّقى و مؤمن، نخست باید رهبران حق و انبیا، وارد میدان شوند. و بدنبال آن، مبلّغان صدّیق و راستگو كه گفتار و كردارشان با یكدیگر هماهنگ است، تا اهداف پیامبران را از این طریق در همه جا گسترش دهند.
بدنبال این دوران سازندگى فكرى، طبیعتاً عناصر آلوده و آنها كه مانع راه حقّند، سر برمىدارند و جمعى باید در مقابل آنها قیام كنند و عدّهاى شهید شوند و با خون پاكشان درخت توحید آبیارى گردد.
در مرحله چهارم، محصول این كوششها و تلاشها به وجود آمدن صالحان است، اجتماعى پاك و شایسته و آكنده از معنویت!»(334)
جالب این است كه در بحارالانوار، در روایات متعدّدى مصداق كامل شهدا و صدیقین و صالحان، همان امامان معصوم معرّفى شدهاند.(335) چنین خواستهاى در نماز، پیروى از این چهار گروه را در فكر و عمل و اخلاق مىطلبد.
كسى كه مورد لطف و انعام خدا قرار گیرد، نه ذلّت مىپذیرد و نه پشتیبان ستمگران مىشود. كه حضرت موسى علیه السلام چنین گفت:
«رَبِّ بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ»(336)
خداوندا! به پاس آنكه به من نعمت دادى، هرگز یار ستمكاران نخواهم بود.
از همین جا، جهتگیرى فكرى و عملى انسان نمازگزار، روشن مىشود و از خداوند، راه یافتن در صراط این انسانهاى والا را مىخواهد.
«غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ»
نه راه آنان كه غضب شدگانند و نه راه گمراهان.
نه راه فرعونها و قدرتمندان مغضوب، كه بخاطر بى تعهّدى و گردنكشى شان، غرق و هلاك شدند.(337)
نه راه قارونها و سرمایه داران سنگدل، كه بخاطر گردنكشىشان در برابر مردان خدا، دچار غضب الهى شده و در خاك فرو رفتند.(338)
نه راه دانشمندان و علماى بىعمل و دنیاپرست، كه مورد خشم خدایند.(339)
براى شناخت مغضوبان، باید تاریخ و سرگذشت افراد و امّتهایى را مطالعه كرد كه به قهر الهى دچار شدند و مورد عذاب و هلاكت قرار گرفتند؛ همچون قوم یهود و قوم لوط و پیروان طاغوتها، منافقان و قاتلان...(340)
نمازگزار، ضمن بیزارى از چنین گروهها، از خدا مىخواهد كه رهرو راه آنان نباشد، و نیز راه گمراهان را نپوید: «ولاالضّالین».
آنانكه در فكر و عمل گمراهند، در پى عقاید نابجاى نیاكان و گرفتار افكار شرك آلودند و در این گمراهى، تعصّب مىورزند، مصداق «ضالین»اند.
نگاهى به سوره حمد، در اینجا پایان مىیابد. سورهاى كه با «حمد» شروع شد و با استمداد و «دعا» پایان یافت. سورهاى كه شفا بخش است و دیباچه كتاب الهى قرار گرفته است.
325) بحارالانوار، ج 24، ص 9.
326) بحارالانوار، ج 24، ص 9.
327) بحارالانوار، ج 8، ص 65.
328) نهج البلاغه، حكمت 108.
329) نهجالبلاغه، حكمت 70.
330) نهج البلاغه، (صبحى صالح) حكمت 347.
331) میزان الحكمه، ج 8، ص 546.
332) فرقان، آیه 67.
333) نساء، آیه 69.
334) تفسیر نمونه، ج 1، ص 53.
335) بحارالانوار، ج 24، ص 30 به بعد.
336) قصص، آیه 17.
337) فاخذنا و جنوده فنبذناهم فى الیم». قصص، آیه 40.
338) فخسفنا به و بداره الارض». قصص، آیه 81.
339) كَبُر مَقتاً عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون». صف، آیه 3.
340) به آیات: حجر، 74 ؛ هود، 59 - 60 ؛ فتح، 6 و نساء، 93 مراجعه كنید.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894293
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396