تكرار تسبیح، نه فقط در نماز، بلكه در مناسك حج مطرح است. هنگام نظر به حجرالاسود، بهنگام سعى بین صفا و مروه و موارد دیگر تكرار تسبیح سفارش شده است.
چنانكه در نماز، علاوه بر ذكر ركوع و سجود، در ركعت سوّم و چهارم نیز تكرار تسبیحات اربعه آمده است كه طبق روایات شیعه و سنّى مراد از باقیات الصالحات در آیه 46 سوره كهف، همین تسبیحات اربعه است.(326) چنانكه به فرموده علىعلیه السلام ذكر حضرت ابراهیم بهنگام ساختن خانه كعبه، «سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لااِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَر» بوده است.(327)
325) وافى، ج 2، ص 107.
326) تفسیرالمیزان، ج 13، ص 540.
327) وسائل، ج 4، ص 1207.
:: ادامه مطلب
324) كافى، ج 2، ص 80.
:: ادامه مطلب
323) وسائل، ج 7، ص 187.
:: ادامه مطلب
هنگامى كه آیه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّك الْعَظیم»(308) نازل شد پیامبر فرمود: این فرمان را در ركوع خود قرار دهید و بگویید: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ»: پروردگار بزرگ من كه به ستایش او لب گشودهام، از هر عیب و نقصى منزّه است. و چون آیه «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّك الْاَعْلى»(309) فرود آمد، فرمودند: آنرا در سجده قرار دهید و بگویید: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْاَعْلى وَ بِحَمْدِهِ»: من پروردگارِ برترم را همراه با ستایش، تسبیح و تنزیه مىكنم.(310)
308) سوره واقعه، آیه 74.
309) سوره اعلى، آیه 1.
310) تفسیرالمیزان، ج 19، ص 160.
:: ادامه مطلب
تسبیح و تنزیه خدا ، ریشه تمام عقاید و تفكرات صحیح اسلامى است:
توحید، یعنى منزّه دانستن خدا از شریك. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكوُنَ»(311)
عدل، یعنى منزّه دانستن خدا از ظلم. «سُبْحانَ اللَّهِ اِنَّا كُنَّا ظالِمینَ»(312)
نبوت و امامت، یعنى منزه دانستن خدا از بىهدفى، بىبرنامگى و رهاكردن مردم در دریاى هوسها و سلیقهها. «وَ ما قَدَروُا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قالُوا ما اَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَئ»(313) آنها مىگویند خداوند پیامبرى نفرستاده، در حقیقت خدا را درست نشناختهاند.
معاد، یعنى منزه دانستن خدا از اینكه آفرینش را پوچ و باطل، و پایان جهان را نابودى قرار دهد. «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَك»(314)، «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَكُمْ اِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»(315) آیا گمان كردید ما شما را بیهوده آفریدیم و بازگشت شما بسوى ما نیست؟ آرى خدا از این كار عبث و بیهوده منزّه است.
تسبیح خدا، نه فقط سرچشمه عقاید اسلامى، بلكه مایه بسیارى از كمالات روحى و معنوى است:
سبحاناللّه، سرچشمه رضاست. اگر او را از هر نقصى منزّه بدانیم، به مقدّرات او رضا مىدهیم و تسلیم مشیّت حكیمانه او مىشویم.
سبحاناللّه، سرچشمه توكل است. كسى كه از هر نیازى بدور و از هر ضعف و عجزى منزّه است، چرا بر او تكیه و توكل نكنیم. «سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِّىُ»(316)
سبحاناللّه، مایه عشق به خداست. ذاتى كه از هر عیب و نقص پاك باشد، محبوب انسان است و به او عشق مىورزد.
سبحاناللّه، مقدمه حمد و ستایش خداست. ستایش از ذاتى كه هیچ زشتى و ناپسندى در او راه ندارد. لذا در تسبیحات اربعه، سبحاناللّه مقدم بر الحمدلِلّه آمده است.
سبحاناللّه، كلید نجات از همه خرافات و بافتههاى بشرى است. «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»(317)
شاید بخاطر همین جهات است كه در قرآن، فرمان به تسبیح الهى بیش از اذكار دیگر آمده است. امر به تسبیح 16 مرتبه، به استغفار 8 مرتبه، به ذكر خدا 5 مرتبه و به تكبیر 2 مرتبه آمده است. آنهم امر به تسبیح در همه حال و زمان، تا انسان دائماً به خدا توجه داشته و او را همواره از هر عیب و نقصى پاك بداند: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ اَطْرافَ النَّهارِ»(318)
هم بهنگام پیروزى و شادكامى خدا را تسبیح كنید: «اِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحِ... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك»(319) و هم در اوج گرفتارى و سختى كه تسبیح مایه نجات است: «فَلَوْلا اَنَّه كانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ . لَلَبِثَ فى بَطْنِهِ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(320) اگر نبود اینكه او (حضرت یونس) از تسبیح گویان بود، تا روز قیامت در شكم ماهى حبس مىشد.
آرى، انسان بخاطر محدودیتهاى فراوان هرگز نمىتواند خدا را بشناسد، پس بهتر است كه به ضعف خود اقرار كند و بگوید: تو از اینكه دست فكر و خیال به تو رسد، منزّهى و از آنچه دیگران توصیف كنند برترى. «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً كَبیراً»(321) تنها بندگان مخلص خدا هستند كه با راهنمایى و امداد الهى مىتوانند خداوند را معرفى كنند. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ . اِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ»(322)
311) سوره طور، آیه 43.
312) سوره قلم، آیه 29.
313) سوره انعام، آیه 91.
314) سوره آلعمران، آیه 191.
315) سوره مؤمنون، آیه 115.
316) سوره یونس، آیه 68.
317) سوره انبیا، آیه 22.
318) سوره طه، آیه 130.
319) سوره نصر.
320) سوره صافات، آیات 143 - 144.
321) سوره اسراء، آیه 43.
322) سوره صافّات، آیات 159 - 160.
:: ادامه مطلب
1- جاى سجده به قدرى ارزش پیدا مىكند كه در حدیث مىخوانیم: پس از نماز بر جاى سجده دست بكش و به صورت و بدن خود بكش تا از امراض و آفات و ناگوارىها در امان بمانى.(302)
2- سعى كنیم سجده شكر بعد از نماز مغرب را فراموش نكنیم كه دعا در آن مستجاب است.(303) امام صادقعلیه السلام فرمود: كسى كه بین اذان و اقامه سجده كند و در سجده بگوید: «سَجَدْتُ لَك خاضِعاً خاشعاً ذلیلاً» خداوند محبت او را در دل مؤمنان و هیبت او را در دل منافقان قرار مىدهد.(304)
3- سجده مخصوص خداست و در مقابل هیچكس حتّى پیامبر خدا سجده جایز نیست(305)، چه رسد به قبور امامان و امامزادگان كه بعضىها به عنوان پابوسى در مقابل آنها به سجده مىافتند.
هنگامى كه مسلمانان به حبشه هجرت كردند، كفار گروهى را نزد نجاشى فرستادند تا مسلمانان را به كشورش راه ندهد و آنها را اخراج كند. نماینده قریش طبق رسم آن زمان در مقابل نجاشى پادشاه حبشه به سجده افتاد، امّا نماینده مسلمین كه جعفر برادر حضرت على بود سجده نكرد و گفت: ما جز در برابر خدا در برابر احدى سجده نمىكنیم.(306)
سجده حضرت یعقوب و فرزندانش در برابر حضرت یوسف نیز نه بر یوسف، بلكه براى خداوند بود، لكن به شكرانه نعمت وصال یوسف. «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»(307)
302) سفینةالبحار.
303) وسائل، ج 4، ص 1058.
304) وسائل، ج 4، ص 633.
305) وسائل، ج 4 986.
306) مسند احمد حنبل، ج 1، ص 461.
307) سوره یوسف، آیه 100.
:: ادامه مطلب
امام صادق علیه السلام مى فرماید: دلیل آنكه حضرت ابراهیم به مقام خلیل اللّهى رسید، سجدههاى زیاد او بر خاك بود.(298)
شبى كه بنا شد حضرت على در جاى پیامبراكرم بخوابد تا آن حضرت از تیغ دشمنان در امان بماند، از رسول خدا پرسید: اگر من اینكار را بكنم جان شما به سلامت خواهد بود؟ وقتى پیامبر جواب مثبت داد، حضرت على لبخندى زد و به شكرانه این توفیق سجده شكر كرد.(299)
وقتى سر بریده ابوجهل، رهبر مشركان را به نزد پیامبر آوردند، حضرت سجده شكر كردند.(300)
امام سجّادعلیه السلام در پایان هر نماز به شكرانه انجام آن سجده شكر مىكرد و هرگاه بلائى از او دور مىشد و یا میان دو مسلمان را اصلاح مىكرد به شكرانه آن سجده مىكرد. آن حضرت سجده خود را به قدرى طول مىداد كه غرق در عرق مى شد.(301)
298) بحار، ج 85، ص 163.
299) وافى، ج 8، ص 882.
300) جامعالاحادیث، ج 5، ص 475.
301) بحار، ج 85، ص 137.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894299
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396