بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 900178
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



پر می کشم
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 13 فروردین 1395  6:36 PM | نظرات(0)


امشب از مفهوم مستی جرعه‌ای سر می‌کشم

فکر دیدار تو را تا مرز باور می‌کشم

ای نگاهت سبز، ای سرچشمة آئینه‌ها

گر بیایی با تو از پاییزها پر می‌کشم

خوب من! با هم قراری داشتیم آدینه‌ها

سال‌ها طرح نمی‌آیی به دفتر می‌کشم

من به قربان قدم‌هایت، تو برگرد و ببین

جای قربانی گلویم را به خنجر می‌کشم

قصة پرواز تو در آسمان پیچیده است

باز امشب در هوایت بی‌نشان پَر می‌کشم




کی رسی بر داد دین فاطمه(س)؟
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 13 فروردین 1395  6:34 PM | نظرات(0)

روزگاری شهر ما ویران نبود

دین فروشی اینقدر ارزان نبود
نغمه مطرب دوای جان نبود

هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود

رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
آخر ای پرده نشین فاطمه(س)

کی رسی بر داد دین فاطمه(س)؟




ما را به حال خویش دمی تو رها مکن
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در پنج شنبه 12 فروردین 1395  5:15 PM | نظرات(0)

آشفته بود این دل و بیمار هم شدیم
بیمار که شدیم گرفتار هم شدیم

ما برای تو نه که باری نبرده ایم
تازه برای تو همه سربار هم شدیم

ما جای اینکه دلخوشی حضرتت شویم
ماندیم در گناه و دل آزار هم شدیم

آزرده بود از دل ما قلب یوسف و
دست تهی روانه ی بازار هم شدیم

وقتی نمیشناسمت آقا چه فایده
گیرم اگر که دعوت دیدار هم شدیم

ما سنگ بر زلالی آیینه ریختیم
روشن که هیچ بلکه همه تار هم شدیم

وقتِ گناه، ما جلویش در نیامدیم
گاهی برای معصیت ابزار هم شدیم

ما را به حال خویش دمی تو رها مکن
غافل شدیم تا که ز تو خوار هم شدیم

انگار که بدی دلم را ندیده ای
تازه غریق رحمت بسیار هم شدیم

گرچه گناهکار ولی فاطمیه ها
گریان روضه ی در و دیوار هم شدیم ...




تو بیایی، عید است!
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:14 PM | نظرات(0)

السلام علیک یا صاحب الزمان

تو بیایی، عید است!
“تو بیایی همه ی ثانیه‌ها، ساعت‌ها،
از همین روز، همین لحظه، همین دَم عیدند..”!
ور نیایی،همه اهل جهان زندانی ، همگی در قیدند!
شاعر قصه ما دلتنگ است، تیر او بر سنگ است؛
نقش ها نقش برآب ، ارزوهاست حباب؛

کینه هایند در اوج ، می زند نفرت موج؛
کوچه ها سرد و خموش ،اسب تاریخ چموش!
لشکر یأس به صف ، قدرت  و پول هدف؛
کار تقوی است کساد، کار ابلیس رواج؛


لیک مهتاب امید!
تو بیائی عید است ،
همه دل ها شاد است؛
همه غم های جهان خواهد رفت؛

همه چلچله ها، طوطی ها،
از هم اکنون به بهاران وصل اند همگی می خوانند؛
آسمانی است دل ماهی ها؛
نیست بن بست دگر کوچه عشق؛
منظر پنجره ها دشت قشنگ ؛
لب آن نهر روان ،در کناریک گرگ آب می نوشد میش؛
مهربانی ارزان،کینه اما نایاب؛
عقده ها رفته زدل، نیست پایی در گل؛
صلح و شادی و صفا، شده هرجا حاکم؛
شاعرما دلشاد و پر از عشق و امید،
می سراید زبهار می سراید از عید؛
مهربان صاحب ما:
“بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند…
تو بیایی همه ی ثانیه‌ها، ساعت‌ها
از همین روز، همین لحظه، همین دَم عیدند..”




یوسف زهرا
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در سه شنبه 10 فروردین 1395  4:15 PM | نظرات(1)


عید جدیدی آمد و آغاز سالی‌ست

آقای من! این بار هم جای تو خالی‌ست

وقتی که لب می‌خندد و دل غرق آه است

یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی‌ست

ما غائبیم از محضرت که روسیاهیم

آثار با خورشید پیوستن زلالی‌ست

ـ در حلقۀ‌ زلفت گرفتارم ـ دروغ است

هر چه که می‌بینم گرفتاری مالی‌ست

چشمان تو از غصه های ما پر از اشک

اوقات ما از یاد تو اما چه خالی‌ست!

دل های بیدار و ... جهانی چشم در راه

در انتظارت جمعه های ما سؤالی‌ست

صبح طلوعت کی رسد خورشید زهرا

در شام هجران بی گمان صبح وصالی ست

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرج آل محمد




می شود کمی زودتر بیایے؟!
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در دوشنبه 9 فروردین 1395  7:27 PM | نظرات(0)

 سلام امام خوبم.

بهار آمده ...
ولی هنوز دلم بی قراری می کند.
دلم که می گیرد،
با نویدِ آمدنِ شما آرامَش می کنم ...
و تهِ دلم روشن می شود ...
اصلا برای چه دلم روشن نشود؟
مگر نه این که قرار است،
این دنیا هم با شیرینیِ حضورِ یک منجی تمام شود؟!
مگر نه این که روزی می آیی و به همه ی دلتنگی ها خاتمه می دهی؟
آمدنت مثلِ روز روشن است ...
فقط !
می شود کمی زودتر بیایے؟!




"قسم"
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در یک شنبه 8 فروردین 1395  5:12 PM | نظرات(0)
 
به خلق عظيمي که قرآن ستوده 
به شاهي که تا عرش حق پرگشوده
 
به آن عقل کلي که حق آفريده  
به رنجي که بهر هدايت کشيده
 
قسم برغديري که اکمال دين شد
به حق ولايت که غصبش ز کين شد
 
به دستان بسته به چشمان خسته
به محراب پرخون به فرق شکسته
 
به پهلوي زخمي به مسمار پرخون 
به بازوي پردرد و رخسار گلگون
 
به سردار تنها غریب مدینه 
به کوچه،به تشتی پرازخون سینه
 
به اطفال گريان به لبهاي عطشان
به سرهاي بر ني  به جسم شهيدان
 
به ششماهه بردست به سقاي بي دست 
به طفلي که اميد به مشک  عمو  بست
 
به ام المصائب که قامت شکسته 
به حق نمازي که خوانده نشسته
 
به شاه شهيدان که هستش فدا کرد 
سرش بر سر ني خدا را صدا کرد
 
به سجاده عشق که عرش خدا بود
به تسبيح و مهري که غرق دعا بود
 
به باقر به علمش که طاقی نداره 
به قبری که شمع ُ چراغی نداره
 
به پير مرادي که محنت کشيده 
به صدق و صفايي که چشمي نديده
 
به زندان بغداد  به دستای بسته
به حق امامی که کنجش نشسته 
 
به غمهاي قلب غريب غريبان
به شمس و شموس و به شاه خراسان
 
به تازه جوان و رداي امامت 
به جودُ سخا و به لطف وکرامت
 
به نور هدايت  به هادي الي الله 
به عمري که بودي (منادي الي الله)
 
به عمر شریفی که شد وقف قرآن
به حق زکی،عسکری، اباشاه خوبان
 
خدايا خدايا    الها الها 
 
رسان منتقم را  
رسان منتظر را
رسان نور محفل
رسان شاه عادل



دلتنـگ تـر
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در شنبه 7 فروردین 1395  11:10 PM | نظرات(0)

مـولای مـن

شـنیده‌ام از ما دلتنـگ تـری برای آمـدنت!
شنـیده ام دل نگـرانِ مایی...
شنیـده‌ام گریـه می‌کنی بـرای ما...

کی تمام می‌شـود؟!
غروب هایی که "دلِ" ما "گیرِ" دلتـنگی‌ات اسـت آقـا؟!

تسبیحی بافتـه ام،
نه از سنـگ
نه از چـوب
نه از مـرواریـد
مـن
بلـور اشکـهایم
را بـه نخ کشیـده‌ام
تا بـرای ظـهورتان دعا کنـم...

اللهم عجـل لولیـک الفــرج




یوسف زهرا
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 6 فروردین 1395  11:10 PM | نظرات(0)

هرگز شبی بدون تو فردا نمیشود
خورشید تا سلام ندهد به تو پیدا نمیشود

حتی کلاس درس دبستان زندگی
یک لحظه بی حضور تو برپا نمیشود

سوگند به انتظار تو یا صاحب الزمان(عج)
دیگر مثال تو پیدانمیشود

یوسف عزیز مصر شد ومهدی عزیز ما
آقاست.... ولی یوسف زهرا(س) نمیشود

قربان مادر پهلو شکسته ات
هر مادری که اُم ابیها نمیشود

این جمعه های بی تو چه بی تاب میروند
آقا مگر ظهور تو امضاء نمیشود

 از روز ابتدا که دلم راخریده ای
غیر از برای تو شیدا نمیشود

هزار مِهر در دل عالم نشسته است
امّایکی که مِهر مسیحا نمیشود

آن نوکری که تا به ابد شد غلام تو
حتی به قد ثانیه تنها نمیشود....

اللهم عجل لولیک الفرج بحق ام ابیها علیها سلام




فرمانروا
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در پنج شنبه 5 فروردین 1395  11:15 PM | نظرات(0)

جان آقام  ( عج ) . . .

السلآم علیک یا خلیفة‌الله عجل الله تعالی فرجه‌‌

مشکل گشا بیا همه محتاج چاره اند
تو  آفتاب  و  کلّ عوالــم  ستاره اند

یابن الحسن حُسین زمان باغبان دین
بی تو گـــل و بــــهار دچار شراره اند

وقتی تو حاکمی همه محکوم حیریتیم
وقتی تو ناظری همه محو نـــــظاره اند

آنانکه خفته اند به خاک از فراق تو
یومِ ظهور طالبِ عمر دوبـــــاره اند

مولا تویی امیر تویی حکمران تویی
فرمانروا تویی دگران هیچ کاره انــد

قربان ذوالفقارِ کجت راست قامتــان
انصار ِعشق منتظر یک اشاره انــــد

تاریخ پیر گشته ولی جای شکوه نیست
یـــــــــاران شیرخوار تو در گاهواره اند