حيله و تزوير را به كارهاي خود راه مده.((بزرگمهر))
مردمان را خُرده (عيب) مگيريد كه هيچ كس بي خُرده نيست.((بزرگمهر))
بر دوستي كه حسود باشد، ايمن نمي توان بود.((بزرگمهر))
حيله و تزوير را به كارهاي خود راه مده.((بزرگمهر))
مردمان را خُرده (عيب) مگيريد كه هيچ كس بي خُرده نيست.((بزرگمهر))
بر دوستي كه حسود باشد، ايمن نمي توان بود.((بزرگمهر))
دل در آرزوي آنچه دسترسي بدان امكان پذيز نيست نبايد بست، به اين دليل كه مايه رنج تن و بلاي جان است.((بزرگمهر))
اميد، آهستگي و ملايمت زندگي را روشن و شيرين مي كند، خشم و تيزي مايه ي رنج و بلا است. آهسته رو از عيب جويي مي گريزد و شرم و آهستگي را دوست مي دارد.((بزرگمهر))
آن كه خواهان آسايش جان و تن است بايد شكيبا و بردبار باشد، در دوستي و داد و ستد با مردم كژي و كاستي و فريبكاري نكند. چون گناهي از كسي بيند و بر او دست يابد، ببخشد و كينه خواه و تيز خشم و دشمن سوز و نابردبار نباشد((بزرگمهر))
هر كه از سرنوشت ديگران پند نگيرد، ديگران از سرنوشتش پند خواهند گرفت.((بزرگمهر))
بايد پيوسته به پروردگار بي همتا رو آوريم، در هر كاري او را بينا دانسته و باور كنيم كه روزي دهِ مختار، اوست.((بزرگمهر))
فر و شكوه زماني فزوني مي يابد كه دانا در نزد ما ارجمند باشد و كام بدخواه را به زهر بي اعتنايي بيالاييم.((بزرگمهر))
در نظر خردمند شادي اي كه غم در پي دارد بي ارزش است.((بزرگمهر))
خرسندترين آدم كسي است كه دل از مهر و موافقت گردان سپهر برگيرد.((بزرگمهر))
پيشه اي برگزين كه از آن شرمساري نبري.((بزرگمهر))
دل اهل دانش زماني شاد مي گردد كه بردبار بوده و مردم بي شرم را به خويش نزديك نكند.((بزرگمهر))
دل آدمي بنده آرزو است. سرشتها يكسان نيست، هر كس خويي دارد و جويا و خواهان چيزي است.((بزرگمهر))
پادشاهانِ مردم دوست، برگزيدگان پروردگارند.((بزرگمهر))
خردورزان هميشه به راه آزادگان و راستان مي روند.((بزرگمهر))
آن كس كه به آموختن كوشاتر و گوشش به دانش شنواتر است، اميدوارترين كسان است.((بزرگمهر))
بدنژادان و بدگوهران بايد خطاكار را از درگاه خويش برانند تا نيكان از گزندشان در امان بمانند.((بزرگمهر))
در نزد خردمندان چهار چيز بر پادشاهان عيب است : ترسيدن در ميدان جنگ، گريز از بخشندگي، خوار داشتن راي خردمندان، شتابزدگي و ناآرامي و بي قراري در كارها.((بزرگمهر))
بخشنده ي نيكخوي آن كسي است كه جانش را به بخشش آراسته گرداند. به دور از جوانمردي است كه بخشنده بر آن كسي كه چيزي به او داده يا خيري رسانده منت نهد.((بزرگمهر))
بيزاري بجوي از كسي كه دريغش مي آيد كسي از نيكي و ياري كس ديگر بهره يابد؛ [ چرا كه ] نه دانشور است و نه مي خواهد كه از دانش ديگران سود جويد.((بزرگمهر))
خردمند به چيزي كه اگر به دستش نيايد غمگين و دل آزرده شود، هرگز دل نمي بندد.((بزرگمهر))
بيدارترين، هشيارترين و پسنديده ترين كسان، داناي سالخورده اي باشد كه دانش به تجربت آموخته است.((بزرگمهر))
آن كس بر خويشتن نگهبان دارد كه براي رسيدن به هوس و آرزوهاي كوچك، قدر نيكخويي و جوانمردي را نشكند و اگر فزوني و كاميابي بد روزگار را ديد تن به پستي و زبوني نسپارد.((بزرگمهر))
در آيين خرد، در هر كاري انديشه بايد.((بزرگمهر))
برترين دانش ها يزدان پرستي است.((بزرگمهر))
دانايان روشندل مي دانند كه دوران زندگي دراز نيست؛ تن آدمي از اين جهان است و روان از سراي ديگر.((بزرگمهر))
ديوِ كين و ديوِ سخن چيني گزنده است. سخن چين هرگز جز به دروغ لب نمي گشايد. گفتارش هميشه بي فروغ است. [ افراد ] دو رو و سخن چين از مهر يزدان بي بهره اند و از او در هراسند.((بزرگمهر))
اگر كوه با همه سنگيني و عظمت و استواري كه براي اوست فرمان شاه را سبك دارد، تيره رايِ خيره سري بيش نيست.((بزرگمهر))
آن چه دلخواه همه است جز تندرستي نيست؛ كه اگر كسي روزي از آن محروم شد آرزويي جز بدست آوردنش ندارد.((بزرگمهر))