در انتظار ظهورت چه رنج ها كه كشیدیم
برفت عمر و نشد بارور درخت امیدم
به یاد دیدن رویت چه ناله ها كه نكـردم
ز گلستان جمالت گلی دریغ نچـیدم
شبان تیره بسی خون دل زدیده فشانـدم
دریغ و درد كه جز سوز و ساز هیچ ندیدم
به هر كجا گذر شد سراغ وصل تو جستـم
ز فرط شوق لقایت به كوه و دشت دویدم
ز هر كه بوی ببردم كه ره به سوی تو دارد
به عجز ولا به لقای تو را از او طلبیدم
دل شكسته و چشم پر آب و حال پریشـان
به یاد وصل تو شاها طمع ز خلق بریدم
شها تو آگهی از سوزش دل من حیران
در انتظار لقایت به آرزو نرسیدم
اللهم عجل لولیک الفرج