وقتی نفس گرفته دلم از هوايتان
يعنی منم که زنده ام از دستهايتان
داود من ! دوباره بخوان تا که عالمی
ايمان بياورد به طنين صدايتان
از اين همه سحر که گذشته است می شود
يک شب نصيب اين دلم آيا دعايتان ؟؟
تا قبله عبادت چشمانمان شود
ديگر بیا و بگو که کجا هست جايتان ؟
اين اشتراک چشم من و چشم خيس توست
من گريه ام به کشته کرب و بلايتان
آقا اجازه می دهی هر وقت آمدی
نقاشی ام کنند مرا زير پايتان
يک روز عاشقانه تو از راه می رسی
آنروز واجب است بميرم برايتان
شعر از علیرضا لک