به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

46ـ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ... 

46ـ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ... 
ديوانه‌اي از ترس سنگ‌اندازيِ كودكان مي‌گريخت تا به خانة خواجه‌اي رسيد و چون در باز بود به درون رفت و در را بست. كودكان بيرون خانه، سنگ به دست به انتظار او نشستند. صاحب‌خانه چون ديوانه را سر و پا برهنه و مجروح ديد، دلش به حال او سوخت و به غلامان خود گفت تا مقداري غذا برايش آوردند. ديوانه كه آن غذاي لذيذ را ديد اين آيه را خواند: 
...لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ؛[1] ... آن حصار، دري دارد كه باطن و درون آن رحمت است و از جانب ظاهر، عذاب خواهد بود. 
با اين آيه، هم به لطف صاحب‌خانه اشاره كرد و هم به عذابي كه بيرون درب در انتظارش بود. خواجه از اين اقتباس او خوشش آمد و گفت تا اطفال را از آن جا راندند و به او هدايايي داد[2]. 
47ـ يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ... 
منصور دوانقي امر كرد، مردي را كه دربارة او سعايت كرده بود آوردند. آن مرد نيز شروع به طرح دلايل خود كرد. منصور برآشفت و گفت: آيا نزد من نيز، دوباره به تكرار حرفهايت مي‌پردازي؟ 
آن مرد پاسخ داد. خداوند مي‌فرمايد: 
يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها...؛[3] يادآور روزي را كه هر كس براي رفع عذاب از خود، به جدل و دفاع برخيزد... . 
تو با خدا مجادله مي‌كني و ما چيزي به تو نمي‌گوييم، حال مرا به اين گستاخي‌ام مؤاخذه مي‌كني؟ 
منصور از اين پاسخ مبهوت شد و دستور داد تا جايزه به او بدهند[4]. 
48ـ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ 
در مجلس جشن شاهانه‌اي، مردم يكايك وارد مي‌شدند و هر كس سعي مي‌كرد نزديك پادشاه بنشيند. در اين هنگام نصرالله نامي، كنار پادشاه نشسته بود كه فتح‌الله نامي، وارد شد و خواست بين او و شاه بنشيند. در اين هنگام نصرالله گفت: خداوند در قرآن مجيد ترتيب نشستن ما را معلوم كرده است، آن جا كه فرموده: 
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ؛[5] آن هنگام كه ياري و پيروزي خدا فرا‌مي‌رسد. 
پس بايد بعد از من نشيني[6]. 
49ـ وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَخْرُجُونَ مِن دِينِ اللَّهِ! 
روزي زني را نزد حجاج آوردند كه قبيلة او سركشي كرده بود. حجاج به او گفت: اي زن! آيه‌اي مناسب بخوان تا تو را ببخشم. زن اين آيه را خواند: 
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَخْرُجُونَ مِن دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً. 
حجاج گفت: واي بر تو! اشتباه گفتي بلكه يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ، درست است. زن گفت: اي حجاج! دَخَلُوا وَ أَنْتَ تُخْرِجُهُمْ؛ مردم در دين خدا شدند و تو آنها را خارج مي‌كني[7]. 
50ـ إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً 
يكي نماز مي‌خواند و در نماز، پس از خواندن سورة حمد، شروع به خواندن سورة نوح نمود. در همان آية اول: 
إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً؛[8] ما نوح را فرستاديم. 
بازماند و بيش از آن را به ياد نياورد. اعرابي كه حوصله‌اش سر رفته بود، گفت: اگر نوح نمي‌رود، ديگري را بفرست و ما را باز رهان[9]. 
51ـ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ... 
منصور خليفه عباسي، سليمان بن راشد را به ولايت موصل برگمارد و او را با هزار عجم، راهي موصل كرد و گفت: همراه تو هزار شيطان فرستادم تا با آنها مردم را گمراه و ذليل كني! 
نزديكي موصل، هزار عجم سرپيچي كردند و پراكنده شدند. منصور به سليمان نوشت: أَكَفَرْتَ النِّعْمَةَ يا سُلَيْمانُ؟ پاسِ نعمت نگه نداشتي اي سليمان؟ 
سليمان پاسخ داد: 
وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا؛[10] سليمان كافر نشد، بلكه شياطين كافر شدند. 
منصور خنديد و او را بخشيد[11]. 
52ـ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ 
از اصمعي روايت شده كه در بازار بغداد مي‌گذشتم، دكاني كه به انواع ميوه‌ها و مرغ‌هاي چاق، آراسته بود، ديده‌ام را جلب كرد، در اين حال، زني خوش صورت و زيبا به در دكان رسيد. من اين آيه را خواندم: 
وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِينٌ * كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ؛[12] و ميوه‌هايي از هر نوع كه انتخاب كنند و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند و همسراني از حورالعين دارند. همچون مرواريد در صدف پنهان. 
آن زن فوري جواب داد: 
جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ؛[13] اينها پاداشي است در برابر اعمالي كه انجام مي‌دادند[14]. 
53ـ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ... 
در يكي از ايام عيد، ديوانه‌اي مي‌گفت: 
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ؛[15] اي مردم، من فرستاده خدايم به سوي شما. 
بهلول وقتي اين را شنيد، سيلي محكمي به صورت آن ديوانه زد و گفت: 
...لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضي إِلَيْكَ وَحْيُهُ...؛[16]... شتاب مكن به تلاوت قرآن، پيش از آن كه به تو وحي برسد...[17]. 
54ـ نادان چه كسي است؟ 
روزي معاويه به يكي از يمني‌ها گفت: از شما نادان‌تر نبوده است، زيرا زني بر شما فرمانروايي داشته است. يمني در پاسخ گفت: نادان‌تر از قبيلة من، دودمان تو هستند كه چون پيامبر خدا، (ص)، آنان را فراخواند، گفتند: 
وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ؛[18] و (به خاطر آوريد) زماني را كه گفتند: پروردگارا! اگر اين حق است و از طرف توست، باراني از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، يا عذاب دردناكي براي ما بفرست! 
و نگفتند كه پروردگارا اگر اين بر حق است، ما را به سوي او هدايت كن[19]. 
55ـ بهلول با قرآن جواب مي‌دهد 
روزي هارون، پنجمين خليفة عباسي، بهلول را به حضور طلبيد. او، ناگزير نزد هارون آمد. هارون از او پرسيد: عاقبت مرا چگونه مي‌داني؟ 
بهلول گفت: قرآن كتاب خدا در ميان ماست، روش خود را با دستورات آن تطبيق كن. قرآن مي‌گويد: 
إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ؛[20] نيكوكاران از نعمتهاي بهشتي بهره‌مندند، و بدكاران گرفتار عذاب دوزخ هستند. 
اگر كردار تو نيك است، عاقبتت خوب است وگرنه عاقبت بدي خواهي داشت. 
هارون گفت: پس اين همه كارهاي نيك ما، در كجاست؟ بهلول گفت: خداوند تنها كردار پرهيزكاران را مي‌پذيرد: إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[21]. 
هارون گفت: پس رحمت خدا در كجاست و چه مي‌شود؟ بهلول گفت: رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الُْمحْسِنِينَ[22]. 
هارون گفت: پس خويشاوندي ما با رسول خدا چه مي‌شود؟ بهلول گفت: در روز قيامت از عمل مي‌پرسند، نه از خويشان: فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ[23]. 
هارون گفت: پس شفاعت رسول خدا؟ بهلول گفت: بستگي به اذن و اجازة خدا دارد: يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً[24]. 
هارون به بهلول گفت: آيا حاجتي داري تا برآورم؟ بهلول گفت: حاجتم اين است كه مرا بيامرزي و اهل بهشت گرداني. 
هارون گفت: برآوردن چنين حاجتي از دست من خارج است، ولي شنيده‌ام مقروض هستي، خواستم بدهكاري تو را ادا كنم. 
بهلول گفت: اگر راست مي‌گويي اموال مردم را به صاحبانش برگردان، تو كه خودت بدهكار هستي، با بدهكاري نمي‌توان رفع بدهكاري كرد. 
هارون گفت: آيا مي‌خواهي دستور دهم همه روز تا آخر عمر، معاش روزانة تو را بدهند؟ 
بهلول گفت: اي هارون من و تو هر دو بندة خدا هستيم. صاحب ما، اوست، آن خدايي كه معاش تو را تأمين مي‌كند و او هرگز مرا فراموش نمي‌كند[25]. 
56ـ أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا... 
قرآن مي‌فرمايد: 
أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ...؛[26] آيا مؤمنان را هنگام آن نرسيده است كه دلهايشان به ياد خداوند و آن چه از حق نازل شده است، خشوع يابد؟ 
شنيدستم فُضَيلِ‌ نيك فرجام شبي بر شد به دزدي بر درِ بام 
شنيد از خانه‌اي آواز قرآن بزد راه دل او راز قرآن 
دل شب داشت بود پارسايي بدين خوش نغمه از قرآن، نوايي 
ز شورانگيز، آه عاشقانه ألَم يأْنِ همي‌زد در ترانه 
كه پويي تا به كي راه خطا را؟ دل آگه شو، به ياد آور خدا را 
فضيل آن نالة جانسور بشنيد پشيمان شد و راه عشق، بگزيد 
به كنج مسجد آن شب تا سحرگه برآورد از دل افغان و از جگر آه 
از آن پس راه، رسم عشق دريافت به جانش پرتو توفيق برتاخت 
سخن كز دل برآيد همچو تيري بشيند بر دل روشن ضميري[27] 
الهي قمشه‌اي 
57ـ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ... 
روزي ابوحنيفة كوفي با اصحاب خود، در مجلسي نشسته بودند كه ابوجعفر مؤمن، شاگرد برجستة امام صادق،‌(ع)، از دور پيدا شد و رو به سوي ايشان آورد: چون نظر ابوحنيفه به او افتاد، از روي تعجب و عناد، با اصحاب خود گفت: 
قَدْ جآءَكُمُ الشَّيطانُ؛ شيطان به سوي شما آمده. 
ابوجعفر چون اين سخن شنيد، نزديك رسيد و اين آيه را بر ابوحنيفه و اصحاب او خواند: 
...أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَي الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا؛[28] .
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سورة حديد، آية 13. 
[2] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة دهم، ص 62. 
[3] . سورة نحل، آية 111. 
[4] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة سوم، ص 57. 
[5] . سورة نصر، آية 1. 
[6] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة يازدهم، ص 61. 
[7] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة دوم، ص 59. 
[8] . سورة نوح، آية 1. 
[9] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة چهارم، ص 61. 
[10] . سورة بقره، آية 102. 
[11] . معادن الجواهر و نزهه‌الخواطر، ج 2، ص 230. 
[12] . سورة واقعه، آيات 20ـ 23. 
[13] . همان، آية 24. 
[14] . سرگذشت‌هاي تلخ و شيرين، ج 4، ص 190، به نقل از تاريخ نگارستان، داستان 87. 
[15] . سورة اعراف، آية 158. 
[16] . سورة طه، آية 114. 
[17] . مكالمة قرآني، ص 29. 
[18] . سورة انفال، آية 32. 
[19] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة هفتم، ص 64. 
[20] . سورة انفطار، آيات 14ـ 15. 
[21] . سورة مائده، آية 27. 
[22] . سورة اعراف، آية 56. 
[23] . سورة مؤمنون، آية 101. 
[24] . سورة طه، آية 109. 
[25] . سرگذشت‌هاي تلخ و شيرين، ج 1، ص 223، به نقل از عنوان الكلام، ص 206. 
[26] . سورة حديد، آية 16. 
[27] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة هفتم، ص 52. 
[28] . سورة مريم، آية 83.

ادامه مطلب
جمعه 25 اردیبهشت 1394  - 1:19 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 1495922
تعداد کل پست ها : 20595
تعداد کل نظرات : 20
تاریخ ایجاد بلاگ : جمعه 29 مرداد 1389 
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 25 مرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

کد ذکر ایام هفته
اوقات شرعی

حدیث