احترام به همسایه و رعایت حقوق وی از جمله دستورات قرآن است. خداوند می فرماید: « وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ »[1]
احترام به همسایه و رعایت حقوق وی از جمله دستورات قرآن است. خداوند می فرماید: « وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ »[1]
( خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر ومادر،خویشاوندان، یتیمان، مسکینان وهمسایه ی فامیل و همسایه غیر فامیل نیکی کنید )
رسول گرامی اسلام به منظور سالم سازی و ایجاد روحیه ی اعتماد و اطمینان به همدیگر و همچنین تقویت وحدت و أنس و الفت در جامعه اسلامی درباره ی حدود همسایگی و رعایت حقوق آنان می فرماید: « تا چهل خانه از چهار سوی منزل یک مسلمان، از رو برو، پشت چپ همسایه و رعایت حقوق آنان می فرماید: « تا چهل خانه از چهار سوی منزل یک مسلمان، از روبرو، پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ همسایه ی یک مسلمان به شمار می آید. »[2]
در این میان گاهی افرادی پیدا می شوند که نه تنها به همسایگان خود نیکی نمی کنند بلکه آنان را می آزارند.
(ماجرای درخت خرما)
سمرة بن جندب هر چند در زمان پیامبر اسلام(ع) به ظاهر مسلمان شده بود ولی صفات ناپسندی همچون خود خواهی و تکبر از وجودش زائل نشده بود او درخت خرمائی در خانه یک مرد انصاری داشت و به طوری که هرگاه سمره می خواست از نخله ی خود سرکشی کند، ناگزیر بود از خانه مرد انصاری بگذرد سمره وقت و بی وقت می آمد و بدون اطلاع و کسب اجازه از صاحب خانه وارد خانه او می شد و به سراغ درخت خود می رفت از این رو وسیله مزاحمت اهل خانه را فراهم می آورد.
روزی مرد انصاری او را ملاقات کرد و به وی گفت: ای سمره! تو پیوسته ما را ناراحت ساخته، و با رفت و آمد های خود آسایش را از ما سلب کرده ای! درست است که نخله ای در جلو خانه ما داری، اما چون راه عبور تو از خانه ماست، هرگاه خواستی به طرف درخت بر وی ورود خود را اعلام کن و از ما اجازه بگیر، تا خانواده من مواظب خود باشد و ناراحت نگردد! ولی سمره که مردی لجوج و تیره دل بود و از پذیرفتن تقاضای مشروع مرد انصاری سرباز زد و گفت: نه! من برای سرکشی به نخله ام می روم و اجازه لازم نیست.
مرد انصاری احساس کرد سمره بنا دارد همچنان مزاحم او باشد به ناچار به حضور رسول اکرم آمد و آنچه میان او و سمره گذشته بود شرح داد و رسماً از وی شکایت نمود. پیغمبر(ص) هم سمره را احضار کرده و به او فرمود: تو بدون اجازه وارد خانه همسایه ات می شوی و موجبات ناراحتی او و خانواده اش را فراهم می سازی. ای سمره! از این پس هرگاه خواستی وارد خانه آن ها شوی و به طرف درخت خود بروی از آن ها
اجازه بگیر.
او گفت: یعنی چه! برای رفتن به طرف درخت خود باید اجازه بگیرم؟!
چون پیغمبر(ص) از پاسخ او فهمید که سمره دست از مزاحمت بر نمی دارد، درخت او را قیمت نموده و به وی پیشنهاد کرد که آن را در مقابل فلان مبلغ به آن حضرت بفروشد، و آن شخص مسلمان از این گرفتاری آسوده شود، ولی هر چه پیغمبر بر مبلغ افزودند سمره حاضر نبود بفروشد. پیغمبر(ص) فرمود: به خاطر آسایش این مرد با ایمان، آن را با یک نخله که من در فلان مکان دارم عوض کن. گفت: نمی کنم فرمود: با دو درخت عوض کن.
گفت: نمی کنم فرمود: سه درخت می دهم و بالاخره هر نوبت حضرت یک درخت اضافه کرد تا به ده درخت رسید، ولی سمره گفت: قبول ندارم پیغمبر(ص) فرمود: اگر در آن باغ قبول نداری، آن را در مقابل ده نخله در فلان محله به من واگذار کن تا این قضیه فیصله یابد. سمره این را هم نپذیرفت. پیغمبر فرمود: من ضمانت می کنم که اگر در این دنیا برای رضایت خداوند از آن صرف نظر کن، در سرای دیگر خداوند پاداش بهتری به تو عطا می فرماید. ولی سمره با نهایت فرومایگی گفت: من چنین پاداشی نمی خواهم! در این جا پیغمبر(ص) از خود سری و سماجت سمره که به هیچ وجه حاضر نبود راه حلی را برای شکایت مرد انصاری و آسایش خانواده او بپذیرد بر آشفت و فرمود: ای سمره! تو شخص مردم آزاری هستی!
سپس مرد انصاری را مخاطب ساخت و فرمود: برو و درخت او را از ریشه بیرون بیاور و جلویش بینداز، زیرا اسلام هرگونه ضرر و زیان به مردم با ایمان را ممنوع ساخته است.
خود مرد انصاری درخت را از ریشه کند، پیغمبر به سمره فرمود: اکنون برو و هرجا که خواستی آن را غرس کن.[3] [4]
در پناه حق
1- نساء/36
2- وسائل الشیعة، ج11، ص77
3- الکافی، ج5، ص 292
4- آموزه های وحی در قصه های تربیتی، ص20