در قرآن كريم كه معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و در اوج فصاحت و بلاغت است، آرايههاي ادبي و محسنات بديعي فراواني به كار رفته و نكتههاي ظريف و لطيفي در آن وجود دارد كه چشم و گوش هر خواننده و شنوندهاي را نوازش ميدهد.
در قرآن كريم كه معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و در اوج فصاحت و بلاغت است، آرايههاي ادبي و محسنات بديعي فراواني به كار رفته و نكتههاي ظريف و لطيفي در آن وجود دارد كه چشم و گوش هر خواننده و شنوندهاي را نوازش ميدهد.
درباره صنايع بديعي قرآن كتابهاي بسياري نوشته شده است و اساسا تمام كتابهاي مربوط به فصاحت و بلاغت و بديع به قرآن نظر دارند و مثالهايي كه ميآورند معمولاً از آيات قرآني است.
از جمله ميتوان از الاعجاز والايجاز نوشته ابومنصور ثعلبي و سرّ الفصاحة نوشته ابن سنان خفاجي و اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز عبدالقاهر جرجاني و الطراز يحيي بن حمزه علوي و به خصوص كتاب بديع القرآن ابن ابي الاصبع نام برد.
كتاب اخير مفصلترين كتاب پيرامون آرايههاي ادبي و صنايع بديعي قرآن است كه در آن از حدود 100 نوع صنعت بديعي در قرآن با ذكر مثالهاي متعدد ياد شده است.15
صنايع بديعي قرآن گاهي آن چنان در اوج عظمت قرار دارد كه انسان را دچار شگفتي و حيرت ميكند، به ويژه آن كه به كارگيري اين زيباييها بدون هيچ گونه تكلفي صورت گرفته و سخن در عين رواني و شيوايي مشحون از اين زيباييهاست.
يك نمونه آن آيه 44 سوره هود است: « و قيل يا ارض ابلعي ماءك...» كه با وجود اين كه مجموعا 17 كلمه است، ابن ابي الاصبع 21 نوع از انواع بديع را از آن استخراج كرده است.16
اكنون در اين جا از ميان انواع صنايع بديعي كه در قرآن وجود دارد به ده نوع آن به عنوان نمونه اشاره ميكنيم:
1 ـ تجنيس
تجنيس يا جناس عبارت است از آوردن دو كلمه مشابه در يك جمله كه هر كدام معناي خاصي داشته باشد و آن انواع و اقسامي دارد كه در اين مقال فرصت پرداختن به آنها نيست. در قرآن كريم انواع جناس به كار رفته است.
آيات زير را ميتوان به عنوان نمونه ذكر كرد:
اثّاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوة الدنيا (توبه / 38) كه قرار گرفتن «الارض» در كنار «ارضيتم» جناس تغاير است.
ان ربّهم بهم (عاديات / 11) لكنّا كنّا مرسلين (قصص / 45) كه از باب جناس تحريف است.
وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا (كهف / 104) كه از باب جناس تصحيف است17.
وهم ينهون عنه وينأون عنه (انعام / 36) كه از باب جناس مشابه است.18
2 ـ اعنات يا لزوم مالايلزم
در اين صنعت، گوينده يا نويسنده به چيزي ملتزم ميشود كه لزومي ندارد؛ مانند اين كه ملتزم شود در نوشته يا شعر خود حرف خاصي را به كار نبرد و يا در سجع يا قافيه حرف پيش از رويّ را هم رعايت كند؛ مثلاً كلمه «گلشن» را ميتوان با كلمه «مسكن» قافيه كرد، ولي شاعر ملتزم ميشود كه آن را با كلماتي مانند روشن و جوشن قافيه كند. ديوان لزوميات ابوالعلاء معري از اين باب است.
در قرآن كريم كه آيات آن در موارد بسياري داراي سجعاند، اين صنعت بارها به كار رفته است، از جمله:
فاذا هم مبصرون... ثمّ لايقصرون (اعراف / 201-202)؛ والطور وكتاب مسطور (طور / 1-2)؛ في سدر مخضود و طلح منضود (واقعه / 28-29)؛ اقرء باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق (علق / 1-2).19
ابن ابي الاصبع مثالهاي ديگري نيز آورده است: فلا اقسم بالخنّس الجوار الكنّس (تكوير / 15-16)؛ والليل وما وسق والقمر اذا اتّسق (انشقاق / 17-18)؛ فاما اليتيم فلا تقهر واما السائل فلا تنهر (ضحي / 9-10)؛ امرنا مترفيها ففسقوا فيها (اسراء / 16).20
شرف الدين طيبي آيه شريفه «وعلي امم ممن معك» (هود / 48) را نيز از باب اعنات دانسته كه در آن هشت ميم در كنار هم قرار گرفته است21 (البته با توجه به اين كه تنوين و نون ساكن وقتي به ميم ميرسد قلب به ميم ميشود).
3 ـ قلب
و آن صنعت جالبي است و انواعي دارد كه لطيفترين آن قلب مستوي است كه جمله را اگر از آخر هم بخوانيم همان است كه از اول خوانده ميشود.
مثال از قرآن: وربّك فكبّر (مدّثّر / 3)؛ كلّ في فلك (يس / 40)
4 ـ التفات
و آن عبارت از اين است كه گوينده، كلامي را به صورت غايب و حكايت حال ديگران بگويد و بلافاصله سخن را متوجه مخاطب كند و جمله را به صورت خطاب قرار دهد و يا بهعكس، از خطاب به غيبت منتقل شود.
اين صنعت يك صنعت بديعي معنوي است و در جلب توجه خواننده يا شنونده تأثير زيادي دارد.
اين صنعت شايعترين صنعت بديعي است كه در قرآن به كار رفته و بعضي از دانشمندان درباره آن كتابهايي نوشتهاند.
از جمله اين كتابها اسلوب الالتفات في البلاغة القرآنية تأليف دكتر حسن طبل را ميتوان نام برد، كه مؤلف مسئله التفات را در آن، مورد بررسي و تحقيق قرار داده و موارد آن را كه بسيار است برشمرده است.
مثال از قرآن: مالك يوم الدين. اياك نعبد (حمد / 4-5) كه جمله نخست به صورت غايب و جمله بعدي به صورت خطاب است.
از جمله مثالهايي كه ابن المعتزّ براي التفات آورده اين آيه شريفه است: حتي اذا كنتم في الفلك وجرين بهم بريح طيّبة (يونس / 22) كه در اين جا التفات از خطاب به غيبت است.22
ابن ابي الاصبع پس از نقل تعريف و مثالهاي التفات ميگويد:
«در كتاب عزيز از باب التفات نوعي بسيار جالب آمده كه آن را مثالي در شعر نيافتم و خداوند مرا به يافتن آن نوع راهنمايي نموده و آن عبارت از اين است كه متكلم در كلام خود، نخست دو موضوع را بياورد سپس خبري درباره موضوع اول بيان دارد و آن را رها كند و خبري درباره موضوع دوم بياورد،
آن گاه از خبر درباره موضوع دوم باز گردد و به خبر درباره موضوع اول بپردازد. مانند قول خداي تعالي: «ان الانسان لربه لكنود وانه علي ذلك لشهيد (عاديات / 6-8) كه از وصف پروردگار منصرف شده و به وصف انسان پرداخته و گفته است: «وانه لحبّ الخير لشديد» و اين نوع التفات خوب است كه «التفات ضمائر» ناميده شود».23
5 ـ ترصيع
اين واژه در لغت به معناي نشاندن جواهر در چيزي مانند تاج يا شمشير يا عصاست و در اصطلاح بديعي به آوردن چند جمله در كنار هم كه الفاظ آن قرينه يكديگر و از لحاظ وزن و حروف رويّ مطابق هم باشد ترصيع گويند.
مثال از قرآن:
انّ الابرار لفي نعيم وانّ الفجار لفي جحيم (انفطار / 13-14)
انّ الينا ايابهم ثم انّ علينا حسابهم (غاشيه / 25-26)
يحيي بن حمزه علوي آيه «ان الابرار لفي نعيم...» را از باب ترصيع نميداند و ميگويد: «ابرار» با «فجار» مطابق نيست.
در حالي كه اين مقدار اختلاف در ترصيع قابل اغماض است و ميبينيم صاحب ترجمان البلاغة براي ترصيع از شعر فارسي اين مثال را ميزند:
زره نگاشته از مشك بر گل بادام24 گره گذاشته از قير بر صحيفه سيم
در حالي كه «قير» با «مشك» و «صحيفه سيم» با «گل بادام» مطابقت كامل ندارد.
6 ـ لف و نشر
اين صنعت بدين گونه است كه دو يا چند لفظ پشت سر هم گفته ميشود سپس صفت يا قيدي براي هر كدام از آنها آورده ميشود كه اگر به ترتيب باشد، لف و نشر مرتب و اگر بدون ترتيب باشد لف و نشر مشوش خوانده ميشود.
مثال از قرآن:
و من رحمته جعل لكم الليل والنهار لتسكنوا فيه ولتبتغوا من فضله (قصص / 73).
در اين آيه جمله «لتسكنوا» مربوط به «ليل» و جمله «لتبتغوا» مربوط به «نهار» است.