اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسأله كلامي و عقيدتي و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد، مسائلي كه قرنها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي قرآن دربارة آنها به طور صريح و قاطع ـ كه ريشهكن كنندة نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:
اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسأله كلامي و عقيدتي و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد، مسائلي كه قرنها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي قرآن دربارة آنها به طور صريح و قاطع ـ كه ريشهكن كنندة نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:
1. صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات؟
2. حقيقت صفات خبري مانند استواي بر عرش چيست؟
3. قديم يا حادث بودن كلام خدا.
4. جبر و اختيار.
اين مسايل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آنچنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكر و دقت در مفاد آيات دعوت ميكند، بيان قاطع همة مسائل، به گونهاي كه همة مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل است.
* معرفي به نام، برطرف كنندة اختلاف نيست
پرسشگر تصور ميكند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن ميآمد، اختلاف از بين ميرفت، در حالي كه اين اصل كليت ندارد؛ زيرا در موردي تصريح به نام شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است.
بني اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمينهاي غصب شدة خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:
«إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه».[5]
«آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانروایي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم...».
پيامبر آنان، به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت:
«إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً...».[6]
«به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است».
با اينکه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند:
«أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7]