فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون ( روم / 30 )
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون ( روم / 30 )
آيه فوق بيانگر چند حقيقت است:
1- نه تنها خداشناسى، بلكه دين و آئين بطور كلى، و در تمام ابعاد، يك امر فطرى است، و بايد هم چنين باشد، زيرا مطالعات توحيدى به ما مىگويد ميان دستگاه " تكوين " و "تشريع " هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده حتما ريشهاى در فطرت دارد و آنچه در تكوين و نهاد آدمى است مكملى براى قوانين شرع خواهد بود.
به تعبير ديگر: " تكوين " و " تشريع " دو بازوى نيرومندند كه به صورت هماهنگ در تمام زمينهها عمل مىكنند، ممكن نيست در شرع دعوتى باشد كه ريشه آن در اعماق فطرت آدمى نباشد، و ممكن نيست چيزى در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت كند.
بدون شك شرع براى رهبرى فطرت حدود و قيود و شرائطى تعيين مىكند تا در مسيرهاى انحرافى نيفتد، ولى هرگز با اصل خواسته فطرى مبارزه نمىكند بلكه از طريق مشروع آن را هدايت خواهد كرد، و گرنه در ميان تشريع و تكوين تضادى پيدا خواهد شد كه با اساس توحيد سازگار نيست.
به عبارت روشنتر خدا هرگز كارهاى ضد و نقيض نمىكند كه فرمان تكوينيش بگويد انجام ده، و فرمان تشريعيش بگويد انجام نده!
2- دين به صورت خالص و پاك از هر گونه آلودگى در درون جان آدمى وجود دارد، و انحرافات يك امر عارضى است، بنا بر اين وظيفه پيامبران اين است كه اين امور عارضى را زايل كنند و به فطرت اصلى انسان امكان شكوفايى دهند.
3- جمله لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ و بعد از آن جمله ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ تاكيدهاى ديگرى بر مساله فطرى بودن دين و مذهب و عدم امكان تغيير اين فطرت الهى است هر چند بسيارى از مردم بر اثر عدم رشد كافى قادر به درك اين واقعيت نباشند.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه" فطرت" در اصل از ماده " فطر " ( بر وزن بذر ) به معنى شكافتن چيزى از طول است، و در اينگونه موارد به معنى خلقت به كار مىرود، گويى به هنگام آفرينش موجودات، پرده عدم شكافته مىشود و آنها آشكار مىگردند.
به هر حال از نخستين روزى كه انسان قدم به عالم هستى مىگذارد اين نور الهى در درون جان او شعلهور است.
روايات متعددى كه در تفسير اين آيه آمده آنچه را در بالا گفتيم تاييد مىكند.
***********************
تفسير نمونه، ج16، ص: 418 و 419