پرسش :
بر اساس چه برهاني امام ـ عليه السلام ـ اعمال انسان ها را پرورش داده و آنها را به مطلوب مي رساند؟
پاسخ :از مطالعه و دقت در قرآن كريم، به دست مي آيد كه هر گاه مسأله امامت مطرح شده در كنارش هدايت الهي نيز عنوان گرديده است، مثلاً پس از آن كه فرمود ما به ابراهيم، اسحاق و يعقوب را هديه كرديم، آمده است: «وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا»؛[1] يعني ما آنها را اماماني قرار داديم كه به دستور ما هدايت كنند. و در جاي ديگر فرمود: «وجعلنا منهم ائمةً يهدون بامرنا»؛[2] و از ميان آنان ائمه اي قرار داديم كه به امر ما هدايت كنند. از مجموع مسايل مربوط به امامت و هدايت و مسايل مربوط به آن به خوبي معلوم مي شود كه امامت گذشته از امور ظاهري به حسب باطن يك نحو ولايت بر اعمال مردم است كه امام ـ عليه السلام ـ بر اساس وجه ملكوتي خود اعمال مردم را به مطلوب و هدف نهايي شاش مي رساند.[3] بدين بيان كه امام ـ عليه السلام ـ هم چنان كه نسبت به ظاهر اعمال مردم پيشوا و رهنماست، در باطن نيز سمت پيشوايي و رهبري دارد و اوست قافله سالار كاروان انسانيت كه از راه باطن به سوي خداوند سير مي كند، براي روشن شدن اين حقيقت به دو مطلب زير دقت شود:
الف. جاي ترديد نيست كه به نظر اسلام و ساير اديان آسماني، يگانه وسيلة سعادت و شقاوت (خوشبختي و بدبختي) واقعي و ابدي انسان، همانا اعمال نيك و بد اوست كه دين آسماني آن را بيان مي كند و هم از راه فطرت و نهاد خدا دادي نيكي و بدي آنها را درك مي نمايد. و خداي متعال از راه وحي و نبوت اين اعمال را مناسب طرز تفكر ما گروه بشر با زبان اجتماعي خودمان، در صورت امر و نهي و تحسين و تقبيح بيان فرموده و در مقابل طاعت و تمرد آنها، براي نيكوكاران و فرمان برداري زندگي جاويد شيريني كه مشتمل بر همه خواست هاي كمال انسان مي باشد، نويد داده و براي بدكاران و ستمگران زندگي جاويد تلخي كه متضمن هرگونه بدبختي و ناكامي مي باشد خبر داده است.
و از سوي ديگر جاي شك و ترديد نيست كه خداوند سبحان كه خالق آفرينش است و از هر نظر بالاتر از تصور ماست، مانند ما تفكر اجتماعي ندارد و اين سازمان قراردادي آقائي و بندگي و فرمان روائي و فرمانبري و امر و نهي و مزد و پاداش در بيرون از زندگي اجتماعي ما وجود ندارد و دستگاه خدائي همانا دستگاه آفرينش است كه در آن هستي و پيدايش هر چيز به آفرينش خدا طبق روابط واقعي بستگي دارد و بس. و چنان كه در قرآن كريم و بيانات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ اشاره شده، دين مشتمل به حقايق و معارفي است بالاتر از فهم عادي ما كه خداي متعال آنها را با بياني كه با سطح فكر ما مناسب و با زباني كه نسبت به ما قابل فهم است، براي ما نازل فرموده است. از اين بيان بايد نتيجه گرفت كه ميان اعمال نيك و بد و ميان آنچه در جهان ابديت از زندگي و خصوصيات زندگي هست، رابطه واقعي برقرار است كه خوشي و ناخوشي زندگي آينده به خواست خدا مولود آن است. به عبارت ساده تر در هر يك از اعمال نيك و بد، در درون انسان واقعيتي به وجود مي آيد كه چگونگي زندگي آيندة او مرهون آن است، انسان بفهمد يا نفهمد، درست مانند كودكي است كه تحت تربيت قرار مي گيرد، او جز دستورهائي كه از مربي با لفظ «بكن و يا نكن» مي شنود و از پيكر كارهائي كه انجام مي دهد، چيزي نمي فهمد، ولي پس از بزرگ شدن و گذرانيدن ايام تربيت به واسطة ملكات روحي ارزنده اي كه در باطن خود مهيا كرده در اجتماع به زندگي سعادتمندي نائل خواهد شد و اگر از انجام دستورهاي مربي نيكخواه خود سرباز زده باشد، جز بدبختي بهره اي نخواهد داشت. يا مانند كسي كه طبق دستور پزشك به دوا و غذا و ورزش مخصوصي مداومت مي نمايد، او جز گرفتن و به كار بستن دستور پزشك با چيزي سرو كار ندارد ولي با انجام دستور، نظم و حالت خاصي در ساختمان داخلي خود پيدا مي كند كه مبدأ تندرستي و هرگونه خوشي و كاميابي است.
خلاصه انسان در باطن اين حيات ظاهري، حيات ديگر باطني (حيات معنوي) دارد كه از اعمال وي سرچشمه مي گيرد و رشد مي كند و خوشبختي و بدبختي او در زندگي عالم آخرت، بستگي كامل به آن دارد.
ب. مطلب دوم آن است كه بسيار اتفاق مي افتد كه يكي از ما كسي را به امري نيك يا بد راهنمائي مي كند در حال كه خودش به گفتة خود عمل مي نمايد، امّا هرگز در پيامبران و امامان كه هدايت و رهبري شان به امر خداست، چنين حالتي وجود ندارد، زيرا آنها كه هدايت مي كنند خودشان نيز به گفته هاي خود عمل مي كنند و به سوي حيات معنوي كه مردم را سوق مي دهند، خودشان نيز داراي همان حيات معنوي هستند، چون خدا تا كسي را خود هدايت نكند، هدايت ديگران را به دستش نمي سپارد.
از آنچه گفته شد چند نتيجه به دست مي آيد:
1. در هر امتي، پيامبر و امام آن امت در كمال حيات معنوي ديني كه به سوي آن دعوت و هدايت مي كنند، مقام اول را حائز هستند، زيرا چنان كه شايد و بايد به دعوت خودشان عامل بوده و حيات معنوي آن را واجد اند.
2. چون انبياء و ائمه ـ عليهم السلام ـ اول و پيشرو و راهبر همه هستند لذا از همه افضل و برتراند.
3. كسي كه رهبري امتي را به امر خدا به عهده دارد چنان كه در مرحلة اعمال ظاهري رهبر و راهنما است، در مرحله حيات معنوي نيز رهبر و حقايق اعمال با رهبري او سير مي كند، لذا در قرآن كريم فرمود: «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات»؛[4] ما آنها را امام قرار داديم كه به وسيلة امر ما مردم را هدايت كنند و انجام كارهاي نيك را به آنها وحي كرديم. ازاين گونه آيات استفاده مي شود كه امام علاوه بر ارشاد و هدايت ظاهري، داراي يك نوع هدايت و جذبة معنوي است كه از سنخ عالم امر و تجرد مي باشد و به وسيلة حقيقت و نورانيت و باطن ذاتش، در قلوب شايسته مردم تأثير و تصرف مي نمايد و آنها را به سوي مرتبة كمال و غايت ايجاد جذب مي كند.[5] بنابراين معلوم مي شود كه وظيفه امام تنها بيان صوري معارف و راهنمائي ظاهري مردم نيست و امام چنان كه وظيفة راهنماي صورت مردم را به عهده دارد، همچنان ولايت و رهبري باطني اعمال را به عهده دارد و اوست كه حيات معنوي مردم را تنظيم مي كند و حقايق اعمال را به سوي خدا سوق مي دهد.[6]
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. امام خميني، چهل حديث، ص 531، نشر مؤسسه آثار امام، سال 1371 ش.
2. علامه طباطبايي، الميزان، ج 1، ص 275، نشر دار الكتب الاسلاميه، سال 1372 ش.
3. اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب 72، نشر دار التعارف للمطبوعات، سال 1419 ق.
4. حسن زاده آملي، مجموعه مقالات، ص 56، نشر مركز انتشارات اسلامي، قم، 1375 ش.
امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ :
بنا اهتديتم في الظلماء و تسنمتم العليا و بنا انفجرتم السّرار؛ به راهنمايي ما از تاريكي در آمديد و به ذروة برتري برآمديد، از شب تاريك برون شديد، و به سپيدة روشن درون شديد.
(نهج البلاغه، خطبة 4)
[1] . انبياء، 73.
[2] . سجده، 24.
[3] . علامه طباطبايي، الميزان، ج 1، ص 275، نشر دار الكتب الاسلاميه، سال 1373 ش.
[4] . انبياء، 73.
[5] . علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، نشر انتشارات اسلامي، سال 1372 ش.
[6] . منبع فوق، ص 224.