مردی ٥٠ ساله که به جرم قتل به قصاص محکوم شده بود، در واپسین لحظات درحالیکه طناب دار را بر گردنش انداخته بودند با رضایت اولیایدم مقتول به زندگی بازگشت.
به گزارش باشگاه شبانه(باشگاه خبرنگاران)،این مرد نوشهری بعد از نجات از چوبه دار درحالیکه میگریست، گفت: «خدا رو شکر که ٩ سال دعا و توبه و توسل به ائمهاطهار در دل پسران مقتول، بخشش و رحم آورد. وقتی طناب دور گردنم قرار گرفته بود، تمام بدنم لرزید و با چشمانم مرگ را دیدم و از پسران مقتول و همسرش خیلیخیلی سپاسگزار هستم». علی اکنون در زندان نوشهر به سر میبرد تا به دلیل جنبه عمومی جرم محاکمه شود. حمید -فرزند بزرگ متهم- که جوانی ٢٨ساله است، ماجرای قتل و سختیهایی که در ٩ سال گذشته تحمل کردهاند را توضیح داده است.
چطور شد که متوجه شدی پدرت متهم به قتل است؟
روز حادثه از صبح به عروسی دختر عمویم در نوشهر رفته بودیم اما پدرم با ما نیامده بود و مادرم هرچه به او زنگ میزد جواب نمیداد. حتی خانه هم رفتیم اما پدرم آنجا نبود و در نهایت پدرم تماس گرفت و گفت چه اتفاقی افتاده است.
ماجرا کجا و چطور اتفاق افتاد؟
ماجرا در یک خانه ویلایی اتفاق افتاد اما در مورد جزئیات صحبت نمیکنم. این کار چه فایدهای دارد به غیر از اینکه ممکن است به کدورت بینجامد؟
این سالها که پدرت با مرگ دستوپنجه نرم میکرد، بر شما چطور گذشت؟
خیلیسخت بود. قابلتوضیح نیست. تصور کنید پدر در زندان و مادر مریض باشد. از طرفی اجاره خانه و مخارج خانواده بود و خرج پدر را هم در زندان باید میدادم.
چند خواهر و برادر داری؟
سه نفر هستیم که بزرگترینشان من هستم و ٢٨ سال دارم و فرزند کوچک ٢٠ سال دارد.
مخارج خانه و معاش را چطور تأمین میکردید؟
از بچگی کارگری مردم را کردیم تا مخارجمان تأمین شود. مستأجر بودیم؛ خیلیسخت بود اما به لطف خدا هرچه بود گذشت.
برای جلب رضایت و بخشش پدرتان چه کارهایی کردید؟
هر کاری که به ذهن برسد انجام دادیم. خیلی به خانه خانواده مقتول رفتیم.
رفتار خانواده مقتول با شما چطور بود؟
هیچ دفعهای با ما بدرفتاری نکردند. رفتارشان خوب بود چون آدمهای تحصیلکرده و دنیادیدهای هستند.
در مراجعات شما چه جوابی میدادند؟
از اول تا آخر چیزی نمیگفتند و فقط میگفتند فعلا نمیتوانیم تصمیم بگیریم. در نهایت لطف کردند و زندگی دوبارهای به پدرم و خانواده ما بخشیدند.
فکر میکنی از این به بعد چه اتفاقی بیفتد؟
از این به بعد زندگی راحتتری خواهیم داشت. اینکه پدرم کی آزاد شود به قاضی بستگی دارد اما فکر کنم کمکم او را آزاد کنند. این سالها همهاش دلهره مرگ و زندگی بود. بعد از ٩ سال امیدوار شدیم که زندگی بهتر شود، در این مدت دو بار دیگر هم پدرم برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت.
در آن دفعات چه شد که پدرتان از پای چوبه دار برگشت؟
در آن دفعات اولیایدم برای اجرای حکم حاضر نشدند و اجرای حکم بههمینخاطر به تعویق افتاد.
بعد از آن هم دائم استرس و دلهره مرگ و زندگی داشتیم و نمیدانستیم چه بر سر ما میآید.
اینبار که پدرتان را به قرنطینه منتقل کردند، وقتی برای آخرینبار به ملاقات او رفتید چه گذشت و چه گفتید؟
غروب به ملاقات رفتیم اصلا یادم نمیآید چه گفتیم و چه کردیم؛ فقط یادم است استرس و ترس و وحشت بود. فقط یادم میآید نشسته بودیم و همدیگر را تماشا میکردیم.
صبح روز اجرای حکم هم پشت در زندان رفتید؛ آن ساعات به چه چیزی فکر میکردی؟
فکر مرگ یا زندگی؛ اینکه نمیدانستم پدرم را زنده میبینم یا مرده. اما الان که ماجرا ختم به خیر شد و پدرم از پای چوبه دار برگشت خوشحالم، واقعا از ته قلب خوشحالم و نمیدانم چطور از خانواده مقتول تشکر کنم.
بعد از اینکه متوجه شدی اولیایدم از اجرای حکم قصاص گذشت کردند، چه کردی؟
همگی پیششان رفتیم و تشکر کردیم؛ البته زیاد نتوانستیم رودررو باشیم. گفتیم شاید هنوز دلخور باشند و اگر خودمان برویم ناراحت شوند؛ برای همین اول یکی از فامیلها را برای تشکر فرستادیم و بعد خودمان رفتیم؛ ٢٠ تا ٢٥ نفر بودیم. واقعا از آنها متشکرم که این کار را کردند. آنها هم آدمهای دنیادیده و بافرهنگی هستند و همهچیز را در نظر گرفتند. واقعا نمیدانم با چه زبانی از آنها تشکر کنم.
توصیهات به خانوادههایی که وضعی مشابه وضع شما دارند و در انتظار اجرای حکم هستند برای جلب رضایت و بخشش اولیایدم چیست؟
فقط به خدا توکل کنند. بنده خدا وسیله است، عمر دست خداست.
چطور شد که متوجه شدی پدرت متهم به قتل است؟
روز حادثه از صبح به عروسی دختر عمویم در نوشهر رفته بودیم اما پدرم با ما نیامده بود و مادرم هرچه به او زنگ میزد جواب نمیداد. حتی خانه هم رفتیم اما پدرم آنجا نبود و در نهایت پدرم تماس گرفت و گفت چه اتفاقی افتاده است.
ماجرا کجا و چطور اتفاق افتاد؟
ماجرا در یک خانه ویلایی اتفاق افتاد اما در مورد جزئیات صحبت نمیکنم. این کار چه فایدهای دارد به غیر از اینکه ممکن است به کدورت بینجامد؟
این سالها که پدرت با مرگ دستوپنجه نرم میکرد، بر شما چطور گذشت؟
خیلیسخت بود. قابلتوضیح نیست. تصور کنید پدر در زندان و مادر مریض باشد. از طرفی اجاره خانه و مخارج خانواده بود و خرج پدر را هم در زندان باید میدادم.
چند خواهر و برادر داری؟
سه نفر هستیم که بزرگترینشان من هستم و ٢٨ سال دارم و فرزند کوچک ٢٠ سال دارد.
مخارج خانه و معاش را چطور تأمین میکردید؟
از بچگی کارگری مردم را کردیم تا مخارجمان تأمین شود. مستأجر بودیم؛ خیلیسخت بود اما به لطف خدا هرچه بود گذشت.
برای جلب رضایت و بخشش پدرتان چه کارهایی کردید؟
هر کاری که به ذهن برسد انجام دادیم. خیلی به خانه خانواده مقتول رفتیم.
رفتار خانواده مقتول با شما چطور بود؟
هیچ دفعهای با ما بدرفتاری نکردند. رفتارشان خوب بود چون آدمهای تحصیلکرده و دنیادیدهای هستند.
در مراجعات شما چه جوابی میدادند؟
از اول تا آخر چیزی نمیگفتند و فقط میگفتند فعلا نمیتوانیم تصمیم بگیریم. در نهایت لطف کردند و زندگی دوبارهای به پدرم و خانواده ما بخشیدند.
فکر میکنی از این به بعد چه اتفاقی بیفتد؟
از این به بعد زندگی راحتتری خواهیم داشت. اینکه پدرم کی آزاد شود به قاضی بستگی دارد اما فکر کنم کمکم او را آزاد کنند. این سالها همهاش دلهره مرگ و زندگی بود. بعد از ٩ سال امیدوار شدیم که زندگی بهتر شود، در این مدت دو بار دیگر هم پدرم برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت.
در آن دفعات چه شد که پدرتان از پای چوبه دار برگشت؟
در آن دفعات اولیایدم برای اجرای حکم حاضر نشدند و اجرای حکم بههمینخاطر به تعویق افتاد.
بعد از آن هم دائم استرس و دلهره مرگ و زندگی داشتیم و نمیدانستیم چه بر سر ما میآید.
اینبار که پدرتان را به قرنطینه منتقل کردند، وقتی برای آخرینبار به ملاقات او رفتید چه گذشت و چه گفتید؟
غروب به ملاقات رفتیم اصلا یادم نمیآید چه گفتیم و چه کردیم؛ فقط یادم است استرس و ترس و وحشت بود. فقط یادم میآید نشسته بودیم و همدیگر را تماشا میکردیم.
صبح روز اجرای حکم هم پشت در زندان رفتید؛ آن ساعات به چه چیزی فکر میکردی؟
فکر مرگ یا زندگی؛ اینکه نمیدانستم پدرم را زنده میبینم یا مرده. اما الان که ماجرا ختم به خیر شد و پدرم از پای چوبه دار برگشت خوشحالم، واقعا از ته قلب خوشحالم و نمیدانم چطور از خانواده مقتول تشکر کنم.
بعد از اینکه متوجه شدی اولیایدم از اجرای حکم قصاص گذشت کردند، چه کردی؟
همگی پیششان رفتیم و تشکر کردیم؛ البته زیاد نتوانستیم رودررو باشیم. گفتیم شاید هنوز دلخور باشند و اگر خودمان برویم ناراحت شوند؛ برای همین اول یکی از فامیلها را برای تشکر فرستادیم و بعد خودمان رفتیم؛ ٢٠ تا ٢٥ نفر بودیم. واقعا از آنها متشکرم که این کار را کردند. آنها هم آدمهای دنیادیده و بافرهنگی هستند و همهچیز را در نظر گرفتند. واقعا نمیدانم با چه زبانی از آنها تشکر کنم.
توصیهات به خانوادههایی که وضعی مشابه وضع شما دارند و در انتظار اجرای حکم هستند برای جلب رضایت و بخشش اولیایدم چیست؟
فقط به خدا توکل کنند. بنده خدا وسیله است، عمر دست خداست.