تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:03 PM | نویسنده : قاسمعلی
جان اپلگیت کسی است که یک مدیر متولد شده است. این نقشی است که او اصرار دارد با کسی که خیلی متفاوت به نظر می رسد - نقش یک رهبر - اشتباه گرفته نشود . طبق نظر اپلگیت اگرچه مدیریت و رهبری تکنیک های مشترکی دارند، اما وقتی که با وظیفه نظارت بر کارمندان سروکار دارند کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند .
اگر شما فکر می کنید که تصور یک مدیر موثربودن، بدون اینکه یک رهبر موثر باشید، دشوار است، جان اپلگیت می خواهد که این تفکر شما را تغییر داده و احتمالاً سبک مدیریتی شما را نیز عوض کند. از زمانی که جان اپلگیت اولین تجارت جسورانه خود را که یک دکه کوچک آب میوه فروشی در گوشه خیابان بود در یازده سالگی شروع کرد، چیزهایی که برای اداره کردن کارکنان و به کارگیری آنان به عنوان یک گروه لازم است را کشف کرد .
درواقع این آب میوه های تازه او نبود که جسارت او را به پیروزی تبدیل کرد بلکه توانایی شخصی منحصر به فردش در مدیریت گروه بچه های مدرسه ای بود که بالاخره توانست گروه او را به یک گروه کارا تبدیل کند .
او می گوید: »من همواره این توانایی را داشته ام که انواع شخصیتها را بشناسم و با موفقیت با افراد و تیپ های مختلف مردم ارتباط برقرار کنم «. حتی در یازده سالگی او قادر بود که خصوصیات گروه جوانش را شناسایی کرده و از ایـن اطلاعات به سود خود استفاده کند. او می افزاید، »من بلافاصله متوجه شدم که دوستانم خصوصیات رفتاری متفاوتی دارند یک نفر به راحتی راه می آمد و نفر بعدی به خاطر تفکر کنترلی که داشت ستیزه جو بود و دیگری فقط یک یاری گر واقعی خوب بود «.
شخصیت اصلی یا انواع رفتارها در هر کارمندی فطری است. این وظیفه مدیریت است که تیپ شخصیتی هر فرد را شناسایی کرده و بداند که چگونه باید با آن کارمند برخورد کند. در میان تیپ های رفتاری اصلی شما باید به دنبال یاری دهندگان، جلو برنده ها، خوش برخوردها و افراد کاری (اجرایی) باشید .
هر نوع شخصیتی از یک نوع انگیزش (محرک) خاص بهره می گیرد و بسته به نوع ارتباطی که با او برقرار می شود پاسخ متفاوتی می دهد .
به عنوان مثال: یک مدیر بایستی هنگامی که با کارمندانی مواجه می شود که فقط به موفقیت شخصی اش توجه دارد، اخلاق گروهی را تشویق کند .
به عنوان یک مدیر باید ابتدا تکنیک های خاصی که برای تشویق اخلاق شخصی کارمندان و بازدهی کاری لازم است، را شناخت و بر کاری که انجام می شود نظارت کرد و هدف نهایی تشویق اشخاص برای دنبال کردن اهدافشان باشد .
مدیران خوب به موفقیت هر فرد علاقه مند بوده که از این طریق در نهایت منافع تمام گروه تامین خواهدشد ولی رهبران توجه کمتری به اشخاص دارند و درعوض بیشتر به هدف نهایی گروه اهمیت می دهند .
اپلگیت می گوید: رهبران، کارکنان را به پیروان کنترل شده تبدیل می کنند درحالی که مدیران به کارکنان توان موثر بودن، با انگیزه و کارا بودن را اعطا می کنند .
برای کسانی که در آغاز راه هستند، اگر شما قبلاً هیچ تجربه مدیریتی حتی نظارت بر فعالیتهای روزانه یک کارمند، را هم نداشته اید، قبل از اینکه مسئولیتی را بپذیرند باید مهارتهایی را امتحــان کنند. در کنار سبکهای متنوع، فلسفه ها و تکنیک های موجود، مدیریت به هیچ وجه مثل آشپزی و خیاطی نیست. هر نوع تقاضایی با نیازها و شخصیت هر مدیر و کارمندی سازگار نیست . ولی اگر شما به دنبال این هستید که بفهمید آیا شرایط مدیریت کارکنان را دارید یا نه؟ این سوالات را از خود بپرسید :
! آیا شما قادر هستید یک ارزیابی بدون غرض انجام دهید؟
مدیر بودن به این معناست که رفتار مثبت کارکنان را تشویق و همچنین مواردی را که کارمند نیاز به بهبودی دارد را شناسایی کنید .
یک مدیر لایق و موثر همچنین باید تغییرات دلخواهش را هدایت کند. این مطلب به این معنی است که بتوان هر کارمند را به درستی طبق توانایی شخصی و مشارکت کاریش ارزیابی کرد .
مدیران خوب به کارمندان کمک می کنند تا اهداف کاری کوتاه مدت و بلندمدت را تحقق بخشیده و همچنین به کارکنان درباره کاری که باید درجهت رشد در سازمان انجام دهند کمک می کنند. ارزیابی عملکرد یک وسیله عالی برای شروع تغییرات و استراتژی های سازمان است .
  • آیا شما می توانید یک فرهنگ اداری مثبت ایجاد کنید؟
یک مدیر درصورتی ازنظر مدیریت فردی برتر محسوب می شود که بتواند با موفقیت در محیط کار، فرهنگی ایجاد کند که مدافع ارکان سازمان باشد .
مدیران عالی نیاز دارند که از حمایت ناظرین مطمئن باشند و همه سطوح از بالا تا پایین یک نوع نظم و انضباط را رعایت کنند .
  • آیا شما یک شنونده دقیق هستید؟
یک مدیر خوب باید بتواند چیزهایی که کارکنانش می گویند را بشنود و تفکراتشان را درک کند. لازمه این امر توان تمرکز روی موضوع جاری و درک حقایق است .
یک مدیر خوب نه تنها باید موقعیتهایی که نیازمند عکس العملهای فوری مدیریتی و یا تغییر خط مشی هستند را در یابد بلکه باید جاهایی که نیاز به تفکر دارد را نیز شناسایی کند .
  • آیا قادرید با موقعیتهای مشکل ساز مبارزه کنید؟
به عنوان یک مدیر برای شما خیلی حیاتی است که نسبت به عصبانیت و واکنش کارمندانتان جبهه نگیرید .
در تمام شرایط حرفه ای باشید و آرامش خود را حفظ کنید و اجازه ندهید که حرفهای نامربوط کارکنان باعث ناامیدی شما شود .
  • آیا شما می توانید به واقعیتها بدون واکنش به احساسات شخصی خود پاسخ دهید؟
یک مدیر باید بتواند به مسایل کاری پرداخته و در زمان مناسب راه حلهای قابل اجرا را پیشنهاد کند، در غیر این صورت کارمندان تغییر ماهیت داده و سطوح عملکردشان کاهش می یابد .
  • آیا شما قادرید که به مجموعه ای از موضوعهای شخصی واکنش نشان دهید؟
شناخت اهداف شخصی کارمند برای شروع خوب است ولی یک مدیر ممتاز باید دستور کارها را با هم تلفیق کند و آنها را به سمت یک هدف مشترک کاری رهبری کند .
نباید از کارمندان انتظار داشته باشید که همان اهداف شما را داشته باشند . اغلب درباره اهداف شرکت صحبت می شود درحالی که باید درباره چیزهایی که برای کارمندان اهمیت دارد نیز بحث شود .
  • آیا شما می دانید چه موقع باید شروع به ایجاد تغییرات کنید؟
معمولاً این مدیر است که می تواند نظر بدهد که آیا سیاست یا موقعیت فعلی نیازمند ایجاد تغییرات در ساختار شرکت هست یا نه .

مترجم: گیتی اصفهانیان
برگرفته از: ماهنامه تدبیر

 




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:03 PM | نویسنده : قاسمعلی
چکیده
موضوع مدیریت بحران در حوزه های مختلف مطرح است. سازمان ها به عنوان یکی از اجزای اصلی جامعه امروزی نیز از این امر مستثنی نیستند. مقاله حاضر به بررسی انواع بحران در حوزه سازمان می پردازد. مدیران پیشرو تلاش می کنند تا با استفاده از یافته های مدیریت بحران سازمانی و تلفیق آن با دستاوردهای مدیریت استراتژیک و مدیریت سیستم های کنترل، از امواج خطرناک پیش بینی نشده، اجتناب کنند. مقاله در ابتدا تعریف بحران سازمانی را مطرح می‌سازد، سپس با بیان انواع طبقه بندی بحرانها، تعریف مدیریت بحران و ضرورت آن، بحث را به طرف مدل های مدیریت بحران و نهایتا یک چارچوب استراتژیک برای آن سوق می دهد و نتیجه گیری می‌کند .
 مقدمه
نگرش سنتی به مدیریت بحران، براین باور بود که مدیریت بحران یعنی فرو نشاندن آتش؛ به این معنی که مدیران بحران در انتظار خراب شدن امور می‌نشینند و پس از بروز ویرانی، سعی می‌کنند تا ضرر ناشی از خرابیها را محدود سازند. ولی به تازگی نگرش به‌این واژه عوض شده است. براساس معنای اخیر، همواره باید مجموعه‌ای از طرحها و برنامه‌های عملی برای مواجهه با تحولات احتمالی آینده در داخل سازمانها تنظیم شود و مدیران باید درباره اتفاقات احتمالی آینده بیندیشند و آمادگی رویارویی با وقایع پیش‌بینی نشده را کسب کنند؛ بنابراین، مدیریت بحران بر ضرورت پیش‌بینی منظم و کسب آمادگی برای رویارویی با آن دسته از مسائل داخلی و خارجی تاکید دارد که به طور جدی شهرت، سودآوری و یا حیات سازمان را تهدید می‌کنند. باید توجه داشت که مدیریت بحران با مدیریت روابط عمومی متفاوت است. مدیر روابط عمومی برای خوب جلوه دادن سازمان تلاش می‌کند در حالی که مدیر بحران سعی دارد تا در شرایط دشوار، سازمان را در موقعیت خوب نگه دارد. مدیریت بحران به منزله یک رشته علمی، به طور کلی در حوزه مدیریت استراتژیک قرار می‌گیرد و به‌طور خاص به مباحث کنترل استراتژیک مرتبط می‌شود (1 ).
تعریف بحران سازمانی
مفهوم بحران می‌تواند به معنای انحراف از وضعیت تعادل عمومی رابطه سازمان با محیط یا تعریفی از خصوصیت محیطی باشد که سازمان مجبور است به صورت مستمر از آن اگاهی داشته باشد. در هر یک از این دو نگرش، انجام مسائل بحران در یک دیدگاه مدیریت استراتژیک به بهترین وجه قابل درک است (2 ).
«لاری اسمیت» رئیس مؤسسه بحران واژه بحران را به این صورت تعریف می‌کند: یک اغتشاش عمده در سازمان که دارای پوشش خبری گسترده‌ای شده و کنجکاوی مردم درباره این موضوع بر فعالیتهای عادی سازمان اثر می‌گذارد و می‌تواند اثر سیاسی، قانونی، مالی و دولتی بر سازمان بگذارد(3 ).
یک بحران سازمانی فقط یک فاجعه‌ مانند یک رکود اقتصادی، سقوط یک هواپیما و یا محدود کردن شرکتهایی نیست که باعث تلفات عظیم و یا خسارات شدید محیطی می‌شوند بلکه می‌تواند دارای شکلهای متنوعی مانند بدنام شدن محصول، مخدوش شدن خدمات پشتیبانی کننده، تحریم کردن محصولات، اعتصاب، شایعات هسته‌ای جنجال‌آمیز، دزدیده شدن، رشوه‌دهی و رشوه‌خواری، درگیری خصومت‌آمیز، بلایای طبیعی در جهت انهدام محصولات، خراب شدن سیستم اطلاعات سازمانی و یا سیستم اطلاعات شرکتهای مادر است .
یک بحران سازمانی پدیده‌ای با احتمال وقوع کم و تاثیرگذاری زیاد است که قابلیت اجرایی سازمان را تهدید می‌کند و از مشخصه آن مبهم بودن عامل، مبهم بودن تاثیرات و وسایل حل آن است و تصمیمات مربوط به آن باید به سرعت اتخاذ شود. به هر جهت، بحرانها به صورت ناگهانی بروز نمی‌کنند و اغلب آنها علائم هشدار دهنده‌ای دارند که مشکلات و معضلات بالقوه‌ای را نشان می‌دهند. بحران شباهت جالبی با یک مدل زیست‌شناختی دارد، گون زالز ـ هیرو و پرات (1996) پیشنهاد می‌کنند که یک بحران می‌تواند شبیه به مکانیسمی باشد که مراحل تولد، رشد، بلوغ و افول یا مرگ را طی می‌کند. در زبان چینی واژه «ویجی » (WEIJI) معادل واژه بحران است که معنای خطر و فرصت را می‌دهد. این لغت اساس و شالوده مدیریت بحران را آشکار می‌کند یعنی: وقتی اداره کردن به درستی صورت گیرد یک خطر به عنوان یک بحران می‌تواند یا پیشگیری شود یا اثرات آن کاهش می‌یابد و یا حتی تبدیل به یک فرصت شود. اغلب هر بحران دانه‌هایی از موفقیت را در خود دارد، همان طور که ریشه‌های شکست را نیز می‌تواند در خود داشته باشد (4 ).
در تعریف بحران سازمانی بهتر است بین بحران (CRISIS) و واقعه ناگوار (DISASTER) تفاوت قائل شد. «برنت» بین این دو تفاوت قائل شده و می‌گوید: بحران توصیف کننده شرایطی است که در آن ریشه‌های پدیده می‌تواند مسائل و مشکلاتی مانند ساختارها و عملیاتهای مدیریتی نامناسب و یا شکست در تطابق با یک تغییر باشد در حالی که منظور از واقعه ناگوار این است که شرکت با تغییرات مصیبت‌بار پیش‌بینی نشده یا ناگهانی مواجه شده که کنترل کمی بر روی آنها دارد (5 ).
انواع بحران
برای اینکه بتوان بحرانها را شناسایی و تفکیک کرد بهتر است که آنها را دسته‌بندی کرده و مبناهایی را برای تفکیک آنها در نظر گرفت .
الف ـ طبقه‌بندی بحرانها از لحاظ ناگهانی بودن یا تدریجی بودن آنها: بعضی از بحرانها به صورت ناگهانی و یک دفعه به‌وجود می‌آیند و اثرات ناگهانی بر محیط درونی و بیرونی سازمان می‌گذارند. به این بحرانها، بحرانهای ناگهانی (ABRUPT CRISES) می‌گویند .
در مقابل این بحرانها، بحرانهای تدریجی (CUMULATIVE CRISES) وجود دارند که از یکسری مسائل بحران‌خیز شروع می‌شوند و در طول زمان تقویت شده و تا یک سطح آستانه ادامه و سپس بروز پیدا می‌کنند. برای مقایسه بحرانهای ناگهانی و تدریجی می‌توان از 6 ویژگی کلیدی استفاده کرد. بحرانهای ناگهانی باسرعت به‌وجود می‌آیند ، قابلیت پیش بینی کمی دارند ،صراحت و روشنی آنها متمرکز است، آشکارند، از یک رویداد مشخص یک‌دفعه‌ای شروع می شوند، در یک زمان ثابت به وقوع می پیوندند، و از عدم انطباق سازمان با یک جنبه یا تعداد کمی از جنبه های محیطی حاصل می شوند.در مقایسه، بحرانهای تدریجی ،به صورت تدریجی و تجمعی به وجود می آیند، قابلیت پیش بینی زیادی دارند، واضح و روشن نیستند، نقطه شروع آنها از یک سطح آستانه است، با گذشت زمان احتمال وقوع آنها بیشتر می شود و از عدم انطباق سازمان با چندین جنبه از محیط به وجود می آیند (6 ).
ب ـ طبقه‌بندی بحران از دیدگاه «پارسونز»: پارسونز سه نوع بحران را بیان می‌کند که عبارتند از :
1 ـ بحرانهای فوری: این بحرانها دارای هیچگونه علامت هشداردهنده قبلی نیستند و سازمانها نیز قادر به تحقیق در مورد آنها و نیز برنامه‌ریزی برای دفع آنها نیستند .
2 ـ بحرانهایی که به صورت تدریجی ظاهر می‌شوند: این بحرانها به آهستگی ایجاد می‌شوند. می‌توان آنها را متوقف کرد و یا از طریق اقدامات سازمانی آنها را محدود ساخت.
3 ـ بحرانهای ادامه‌دار: این بحرانها هفته‌ها، ماهها و یا حتی سالها به طول می‌انجامند. استراتژی‌های مواجهه شدن با این بحرانها در موقعیتهای متفاوت بستگی دارد به فشارهای زمانی، گستردگی کنترل و میزان عظیم بودن این وقایع .
می‌توان از سه معیار سطح تهدید، فشار زمانی، و شدت وقایع، در طبقه‌بندی و شناسایی بحرانها استفاده کرد و می‌توان از این طریق به مدیران نشان داد که چه زمانی یک پدیده و یا یک مشکل می‌تواند تبدیل به یک بحران شود .
«بورنت » با استفاده از این سه معیار و نیز معیار تعداد گزینه‌های واکنش یا پاسخگویی، ماتریسی را برای طبقه‌بندی بحرانها پیشنهاد کرده که در آن 16خانه وجود دارد. سطح تهدید در دو سطح بالا و پایین ،تعداد گزینه‌های واکنشی در دو طبقه کم و زیاد، فشار زمانی در دو حد کم و شدید ، و درجه کنترل در دو سطح بالا و پایین در نظر گرفته شده اند. پدیده ها در این 16خانه به چهار سطح دسته‌بندی شده‌اند. سطح یک زمانی است که سطح تهدید پایین، تعداد گزینه های واکنشی زیاد ، فشار زمانی کم ودرجه کنترل بالا است. سطح چهار زمانی است که سطح تهدیدها بالا ،تعداد گزینه های واکنشی کم یا زیاد ، فشار زمانی شدید و درجه کنترل پایین یا بالا باشد. «بورنت» می‌گوید هرچه سطح پدیده یا مشکل از سطح یک به سطح چهار نزدیک شود احتمال تبدیل آن مشکل یا پدیده به یک بحران بیشتر می‌شود (7 ).
ج ـ طبقه‌بندی بحرانها از دیدگاه «میتراف»: وی برای طبقه‌بندی بحرانها از دو طیف استفاده می‌کند. یک طیف داخلی یا خارجی بودن بحرانها را مشخص می‌کند. اینکه بحران در داخل سازمان به‌وقوع می‌پیوندد یا در خارج از سازمان. طیف دیگر فنی یا اجتماعی بودن بحرانها را نشان می‌دهد. همان‌طور که در نمودار شماره 1 ملاحظه می‌شود محور افقی نمودار بحرانهای داخلی و خارجی را از هم متمایز می‌سازد و محور عمودی، بحرانها را از حیث ماهیت فنی یا اقتصادی بودن در مقابل اجتماعی یا سازمانی بودن تفکیک می‌کند؛ به این ترتیب، می‌توان چهار وضعیت کلی را متمایز ساخت. در نمودار مذکور، برای هر وضعیت کلی، نمونه‌هایی از بحرانهای شناخته شده، مشخص شده‌اند. برای مثال، بحران ناشی از «تعمیم نمادین» (در وضعیت 4)، حاکی از شرایطی است که «موقعیت یک سازمان» فقط به خاطر آنکه نام آن، تداعی منفی می‌کند، به خطر می‌افتد، برای مثال کسانی که به طور افراطی طرفدار حقوق حیوانات هستند، به آن دسته از تولیدکنندگان مواد غذایی که در استفاده از گوشت حیوانات زیاده‌روی می‌کنند، آسیب می‌رسانند. هرچه این گونه اقدامات عجیب و غریب‌تر باشند، افزایش آمادگی مدیران برای رویارویی با بحرانهای ناشی از آنها، ضرورت بیشتر دارد (8 ).
مدیریت بحران
براساس نظرات «پیرسون» و «کلایر » ، مدیریت بحران عبارت است از، تلاش نظام‌یافته توسط اعضای سازمان همراه با ذی‌نفعان خارج از سازمان، در جهت پیشگیری از بحرانها و یا مدیریت اثربخش آن در زمان وقوع (9 ).
عده‌ای می‌گویند مدیریت بحران از سه مرحله اصلی تشکیل شده است که عبارت است از مدیریت بحران قبل، حین و بعد از وقوع بحران. قبل از وقوع بحران باید سه فعالیت کلیدی صورت گیرد: تشکیل تیم مدیریت بحران در سازمان، ایجاد یک سناریویی که بدترین حالت ممکن را نشان دهد، و تعریف رویه‌ای اجرایی استاندارد برای انجام فعالیتهایی قبل از وقوع بحران .
در زمان وقوع بحران سه فعالیت اصلی باید انجام شود: تمرکز بر اشاعه اخبار و اطلاعاتی که مورد تمایل عموم باشد، مشخص کردن یک نفر به‌عنوان سخنگوی سازمان، و ارسال پیامها و گزارشها به صورت حرفه‌ای در رسانه‌ها. بعد از وقوع بحران دو فعالیت اصلی باید صورت گیرد: شناسایی عوامل ایجاد کننده بحران برای استفاده‌های آینده و برقراری ارتباط با ذی‌نفعان برای آگاه‌سازی آنها از نتایج و اثرات بحران (10 ).
مدیریت بحران فرایندی است برای پیشگیری از بحران و یا به حداقل رساندن اثرات آن به هنگام وقوع برای انجام این فرایند باید بدترین وضعیتها را برنامه‌ریزی و سپس روشهایی را برای اداره و حل آن جستجو کرد (11 ).
اگر مدیریت بحران را برنامه‌ریزی برای کنترل بحران تعریف کنیم در آن صورت چهار مرحله را برای برنامه‌ریزی برای کنترل بحران باید به انجام رساند. نخست باید پدیده‌های ناگوار پیش‌بینی شوند، سپس باید برنامه‌های اقتضایی تنظیم گردند، پس از آن باید تیم‌های مدیریت بحران تشکیل و آموزش داده شوند و سازماندهی گردند و سرانجام باید برای تکمیل برنامه‌ها، آنها را به صورت آزمایشی و با تمرین عملی به اجرا در آورد (12 ).
الف ـ پیش‌بینی بحران و بررسی نقاط بحران‌خیز و آسیب‌پذیر: در ممیزی بحران از روشهای منظمی برای یافتن نقاط بحران‌خیز و آسیب‌پذیر استفاده می‌شود. هنگامی که مدیران یک سلسله از پرسشهایی نظیر «چه خواهد شد، اگر چنان شود؟» و «اگر چنین شود، چه پیش خواهد آمد؟» را مطرح می‌کنند، سناریوهای «حوادث ناگوار» موضوع بحث قرار می‌گیرند. در این مرحله، ممکن است استفاده از «طبقه‌بندی بحرانها » مفید و مثمرثمر باشد. وقوع برخی از بحرانها نظیر مرگ ناگهانی یکی از مدیران کلیدی، برای همه سازمانها محتمل است؛ از این رو به راحتی قابل تصور است؛ ولی باید توجه داشت که هر سازمان، با توجه به ویژگیهای خاص خود، ضربه‌پذیریهای خاص خود را دارد و باید برای مقابله با آنها برنامه‌ریزی کند؛ برای مثال سقوط هواپیما یک بحران مصیبت‌بار و قابل تصور برای شرکتهای هواپیمایی مسافربری است .
ب ـ تهیه برنامه اقتضایی برای مواجهه با بحران: برنامه‌های اقتضایی برای مواجهه با بحرانهای احتمالی، در قالب یک مجموعه برنامه پشتیبانی تنظیم می‌گردند تا در صورت بروز مشکل، مورد استفاده قرار گیرد. برنامه‌های اقتضایی باید به گونه‌ای تنظیم شوند تا حتی‌المقدور؛ کلیه علایم هشدار دهنده حوادث و سوانح را مشخص کنند، اقداماتی برای خنثی‌سازی یا تعدیل وضعیت بحرانی طراحی، و نتایج مورد انتظار از هر اقدام را پیش‌بینی کنند. در تنظیم برنامه‌های اقتضایی باید کاملاً به جزئیات امور توجه شود؛ به طوری که حتی گاهی باید پیش‌بینی کرد که در هنگام مواجهه با بحران، چه کسانی باید از رسانه‌های جمعی برای آگاه ساختن مردم از وقوع یک سانحه مصیبت‌بار استفاده کنند. همچنین باید مشخص شود که دقیقاً در چه شرایطی چه اقداماتی باید صورت پذیرد و در صورت عملی نشدن اقدامات اولیه، چه اقداماتی باید جایگزین آنها گردند، در برخی از سازمانها، یک نفر را به عنوان «سخنگوی سازمان» معرفی می‌کنند تا پاسخگوی پرسشهای مطبوعات و رسانه‌های جمعی باشد و در مواقع بروز حوادث بحرانی، با مردم ارتباط برقرار کند. همچنین گاهی فهرستی از اسامی افراد و مدیرانی که باید در جریان وضعیتهای بحرانی و اضطراری قرار گیرند تهیه می‌شود و در اختیار عوامل ذیربط قرار می‌گیرد. در مواردی نیز شماره تلفن‌های برنامه‌های رادیو و تلویزیون محلی، در دفتر کار مدیران قرار دارند (13 ).
حداقل سالی یکبار باید برنامه‌های اقتضایی مواجهه با بحران را بهنگام ساخت، بنابراین، ممیزی بحران نیز باید بهنگام شود. البته در صورت ضرورت باید در فواصل زمانی کوتاه‌تری برای بهنگام‌سازی ممیزی بحران و تنظیم برنامه‌های اقتضایی مقابله با تهدیدات ناشی از بحران اقدام کرد .
ج ـ تشکیل تیم مدیریت بحران و آموزش نیروی انسانی: تیم‌های مدیریت بحران در سازمانها با گروه‌های ضربت در نیروی انتظامی که برای برخورد با وضعیتهای فوق‌العاده (مانند گروگانگیری) تشکیل می‌شوند، شباهت دارند. این گروه‌ها برحسب نوع بحرانهایی که احتمال وقوع دارند، از تخصصهای متعدد و متنوعی برخوردار می‌گردند. برای مثال تیم بحران وزارت نیرو ممکن است از یک کارشناسی مصاحبه با مطبوعات، یک مهندس برق، یک کارشناسی امور مشترکان و یک مشاور حقوقی تشکیل شود. قابلیت ارائه واکنش سریع و آگاه کردن به موقع و اثربخش مردم، از ویژگیهای اصلی و ضروری هر تیم مدیریت بحران است .
یک تحقیق از جانب مؤسسه مدیریت آمریکا نشان می‌دهد که بعد از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 در آمریکا تشکیل تیم‌های مدیریت بحران در شرکتهایی آمریکایی افزایش یافته است طوری که قبل از وقوع این حادثه 38 درصد از شرکتهای دارای تیم مدیریت بحران بوده‌اند ولی بعد از آن، در سال 2002 حدود 54 درصد و در سال 2003 حدود 62 درصد از شرکتهای آمریکایی دارای تیم مدیریت بحران شده‌اند (14).
د ـ تکمیل برنامه‌ها از طریق اجرای آزمایشی: گروه‌های کنترل کننده بحران را می‌توان مانند گروه‌های ورزشی و یا تیم‌های اطفای حریق آموزش داد و برای افزایش «تجربه کار گروهی»، «اثربخشی»، و «سرعت در واکنش » تحت تمرین و آزمایش قرار داد. در این مرحله، استفاده از «فنون شبیه‌سازی » ، «تمرین عملی»، و «تقلید کردن» بسیار سودمند است. البته مدیریت عالی باید از این گونه تمرینها حمایت کند تا انگیزه افراد برای ایفای نقشهای خود افزایش یابد و تمرین‌کنندگان، اهمیت کار خود را دریابند، بنابراین، باید سیستم‌های اثربخشی و مناسبی برای پاداش دادن به تلاشهای کارکنان در این زمینه استفاده شود تا آنان به تمرین جدی برای رویارویی با بحران برانگیخته شوند (15 ).
ضرورت مدیریت بحران
جهان به طرف تشکیل دهکده جهانی در حرکت است. ما در یک جامعه جهانی به سر می‌بریم که اجزای آن به وسیله یک سیستم بسیار پیچیده به هم مرتبط شده‌اند. هنگامی که یک نفت‌کش غول‌پیکر در آلاسکا دچار سانحه می‌شود، یا زمانی که در یک کارخانه در هند گاز سمی نشت می‌کند و یا آنگاه که یک فروند هواپیما در «لانگ ای لند» سقوط می‌کند، در همان لحظه مردم دنیا از این خبرهای ناگوار آگاه می‌شوند و خبرها با سرعت نور به همه جا می‌رسند. پس از چند دقیقه مردم در سراسر دنیا از این رویدادها آگاه می‌شوند. رسانه‌ها و مردم بی صبرانه در انتظار شنیدن واقعیتها و خبرهای دقیق و توضیحات لازم هستند. مسئولیت این اقدام برعهده کسانی است که عملیاتی اثربخش مدیریت بحران را برنامه‌ریزی و اجرا می‌کنند . برای جلوگیری از شدید شدن بحرانها، از بین نرفتن روابط و مصون ماندن سازمانها در مقابل تهدیدات و وقایع ناگوار وجود مدیریت بحران ضروری است . ممکن است با وقوع بحران در بخش خصوصی، شرکتها مشتریان خود را و سازمانهای غیرانتفاعی اعتبار و اعضای خود را از دست بدهند. همچنین دولتها متحمل دردسرهای فراوان شوند (16 ).
شرکتهایی که دارای برنامه‌های مدیریت بحران هستند قادر خواهند بود :
* روابط کاری با رسانه‌های خبری برقرار کنند و افرادی را در ادارات شناسایی کنند که به آنها در اشاعه اخبار برای عموم یاری می‌رسانند؛
* برای دعوای قضایی و شکایات حقوقی آمادگی لازم را داشته باشند؛
* در مواقع اضطراری اطلاعات دقیق و به موقع ارائه دهند؛
* دغدغه خاطر مدیران اجرایی را به حداقل برسانند،
* رسوائیهای مالی را کنترل کنند،
* تأثیر وقایع بحرانی را برشهرت سازمان به حداقل برسانند،
* تخصص و تعهد سازمانی را برای مواجهه با بحران افزایش دهند .
مدلهای مدیریت بحران
الف ـ مدل مدیریت بحران تیری و میتراف: تیری و میتراف اظهار می‌کنند که مدیریت اثربخش بحران سازمانی، جدا از نوع بحران، شامل اداره کردن پنج مرحله مشخص است که بحرانها طی می‌کنند: (1) شناسایی یا ردگیری علائم، (2) آمادگی و پیشگیری، (3) مهار ویرانی، (4) بهبود، (5) یادگیری. این مدل با شناسایی یا ردگیری علائم بحران شروع می شود وسپس با فرایند یادگیری از مرحله بهبود به‌پایان می پذیرد و سپس نتایج یادگیری به مرحله اول برمی‌گردد و این چرخه همین‌طور ادامه می یابد .
پر واضح است، دو مرحله اول، جزء مراحل قبل از بحران است و مدیریت پیش‌فعال بحران را شامل می‌شود. هر تلاش یا فعالیتی در طول این مراحل کمک زیادی به شناسایی، پیشگیری و یا جلوگیری از بحرانهای بالقوه در مراحل اولیه می‌کند. در مقابل آن، مراحل سوم و چهارم به عنوان مراحل بعد از بحران هستند که هر فعالیتی در طی آنها صورت می‌گیرد به عنوان فعالیتهای واکنشی یا منفعل هستند که تلاشی است در جهت مقاومت و یا کنترل شدید بر یک بحران ظاهر شده و یا حداقل کردن ویرانیهای احتمالی آن . به صورت مقایسه‌ای، مدیریت پیش فعال بحران اهمیت ویژه‌ای برای هر سازمان بازرگانی دارد زیرا سازمان را در بسیاری از جنبه‌ها برای رویارویی با موقعیتهای بحرانی ناخواسته و غیرقابل انتظار آماده خواهد کرد و آن را در یک موقعیت مساعد در زمان وقوع بحران قرار می‌دهد. برای پیدایش یک چنین مدیریتی باید سه فعالیت اصلی صورت گیرد : (1) ایجاد یک برنامه مدون بحران، (2) تشکیل تیم مدیریت بحران، و (3) آموزشهای منظم پرسنل برای مواجهه با بحرانها (17 ).
ب ـ مدل واکنشی در مقابل مدل پیش فعال: اساساً، در موقعیت‌های بحرانی از دو روش به بحران می‌نگرند: واکنشی1 و پیش‌فعال . سازمانها هم می‌توانند علائم هشداردهنده را نادیده بگیرند و با وقوع بحران نسبت به آن واکنش نشان دهند و هم می‌توانند خود را برای رویارویی با بحران و مدیریت آن از قبل آماده سازند. در حالت اول پیامدهای ناشی از بحران مشخص نمی‌شوند ولی در حالت دوم نه تنها فرصتهایی را برای اداره بحران فراهم می‌سازد بلکه حتی می‌تواند به دفع بحران منجر شود(18 ).
در مدل واکنشی، تصمیمات مربوط به بحران در حین یا بعد از وقایع اتخاذ می‌شود ولی در مدل پیش‌فعال ، تصمیم‌گیرندگان شکلهای مختلف بحران و نیز برنامه‌های مواجهه با آنها را پیش‌بینی می‌کنند. اولین مرحله در مدل پیش‌فعال، تجزیه و تحلیل آسیب‌شناسی بحران است که سعی می‌کند نقاط آسیب‌پذیر در سازمان و نیز عوامل مؤثر در وقوع بحران شناسایی شود. «اسلاتر» مدلی را برای شناسایی عوامل مؤثر در بحران سازمانی ارائه داده است. در این مدل ویژگی‌های مدیریتی و سازمانی بر اثربخشی تصمیم اثر می گذارند و سپس متغیرهای محیطی و رقابت به همراه اثربخشی تصمیم ، میزان حرکت به سوی بحران را شکل می دهد (19).
متغیرهای محیطی و تغییرات ناگهانی در محیط شامل تغییراتی در بازارها، عرضه‌کنندگان و تأمین‌کنندگان، عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و … هستند .
ویژگیهای مدیریتی عبارتند از : توانائیها و ویژگیهای نیروی انسانی و نیز توانمندیهای مدیران، شیوه‌های رهبری آنها که تأثیر زیادی بر نوع تصمیمات و توانایی سازمان برای مواجهه با بحران دارد .
ویژگی‌های سازمانی شامل اندازه سازمان، منابع، ساختار، دستورالعملهای اجرایی و کنترل و … هستند که بر موقعیتهای وقوع بحران تأثیر می‌گذارند .
ج ـ چرخه عمر بحران و دیدگاه استراتژیک نسبت به آن: چرخه عمر بحران بیان می‌دارد که هر بحران چندین مرحله را طی می‌کند. طبقه‌بندی بحران براساس چرخه عمر آن، در مشخص کردن استراتژی‌های مواجهه با بحران در هر یک از مراحل عمرش و حتی چگونگی متوقف کردن بحران برای مدیران مفید است. جدول شماره 1 چرخه عمر بحران را از دیدگاه سه صاحبنظر بیان می‌کند .
نتیجه گیری
مدیریت بحران سازمانی به عنوان فرایندی نظام یافته است که طی این فرایند سازمان تلاش می کند بحرانهای بالقوه را شناسایی و پیش بینی کند. سپس در مقابل آنها اقدامات پیشگیرانه انجام دهد تا اثر آن را به حداقل برساند. برای اجرای این فرایند باید مشخص شود که بحران در چه مرحله از عمر خود قرار دارد تا بتوان نسبت به اقدامات پیشگیرانه و یا هر اقدام مناسب، تصمیم درستی اتخاذ کرد و روشهای صحیحی به اجرا آورد. این جمع بندی را می توان در شکل شماره 1 نشان داد .

حمیدرضا رضوانی: دانشجوی دوره دکتری مدیریت بازرگانی دانشگاه علامه طباطبایی
برگرفته از: ماهنامه تدبیر

 




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:03 PM | نویسنده : قاسمعلی

مهم ترین ویژگی زمان این است که مردم از آن سهم مساوی می برند . هر کسی دارای 24 ساعت در روز، 168 ساعت در هفته و 8766 ساعت در سال است . زمان ، منبعی تلف شدنی است ، شما نمی توانید آن را بخرید ، بفروشید ، ذخیره کنید یا برای استفاده در آینده ، پس انداز کنید. زمان را همانند رودخانه ای که با شتاب در حرکت است ، نمی توانید متوقف کنید یا از سرعت آن بکاهید. تنها باید قبل از اینکه ناپدید شود ، از آن استفاده کنید . از همه مهمتر ، زمان منبع ارزشمندی برای مدیران اجرایی است که اغلب از درک آن عاجزند و آن را مورد غفلت قرار می دهند. شاید تنها کالایی که همه انسانها به یک اندازه از آن سهم می برند تا به هر شیوه ای که دوست دارند از آن استفاده کنند، زمان است . با این وجود می بینیم که برخی انسانها ریاست کشورها را بر عهده دارند، برخی بسیار ثروتمند هستند ، برخی بسیار تهیدست ، برخی بسیار دانشمند ، برخی بسیار جاهل و... موقعیت انسان به فرصت هایی بستگی دارد که در پیش روی او قرار می گیرد ، اما اگر مجموعه ای از فرصت های مشابه در اختیار ده نفر قرار گیرد ، هیچ یک از آنها به موقعیت مشابهی در زندگی دست نخواهند یافت . به بیانی دیگر، بیشتر ما بهترین بخش از زندگی خود را در حالی صرف می کنیم که نمی دانیم می خواهیم به کجا برویم و بقیه عمر خود را صرف رها کردن خود از بند تارهای گمراهی و سردرگمی می کنیم که خود به دور خویش تنیده ایم . ما نمی توانیم زمان را انباشته یا ذخیره کنیم بلکه باید آن را به صورت پیوسته و به شیوه ای کاملاً برنامه ریزی شده صرف کنیم.
بهبود بهره وری ، بهینه کردن نتایج یا دستیابی به بهترین نتایج با کمترین صرف منابع از جمله زمان است .

واقعیت های مدیریت بر زمان
زمان می تواند هم دارایی و هم بدهی یا دین باشد. اگر از آن به درستی استفاده شود، می تواند کارایی و اثر بخشی فعالیت های ما را بالا ببرد. در غیر این صورت ، می تواند مشکلات زیادی به بار آورد . در واقع بیشتر مسائل مبتلا به یک مسئول اجرایی ، از استفاده غیر موثر از زمان ناشی می شود. کمتر می توان مسئولی اجرایی یافت که ادعا کند وقت کافی برای انجام همه کارهایش دارد. این در واقع معضل کمیابی در حین فراوانی است ! با وجودی که همه زمان را در اختیار داریم ، هیچ گاه به نظر نمی رسد که به مقدار کافی مالک آن باشیم.
نکاتی درباره مدیریت بر زمان :
1- پرهیز از تماس های طولاتی
: مکالمات تلفنی خود را همیشه به طور مختصر و مفید انجام دهید و در وقت خود صرفه جویی کنید . بارها اتفاق می افتد هنگامی که پشت تلفن با دوستی شروع به صحبت می کنیم، مسئله زمان و گذشت آن را به کلی فراموش می کنیم. از این امر جداً بپرهیزید.
2- برخورد مناسب با ملاقات کننده های ناخوانده :
اصل اول : در مورد ملاقاتهای برنامه ریزی نشده دوستان ، آشنایان ، همکاران و افراد بیرونی مصداق دارد. مدیری که طبق عادت اجازه چنین ملاقاتهای اعلام نشده ای را می دهد، باید به خاطر مسئله وقت مورد سرزنش قرار گیرد. البته این فقط خود شما هستید که باید در مورد شیوه های کنترل ماهرانه این گونه ملاقات کننده‌ها و صرفه جویی در وقت با ارزش خود تصمیم گیری کنید.
3- برگزاری جلسات : این تجربه ای عمومی است که مدیران اجرایی ، مقدار نامعقولی از وقت خود را در جلساتی بسیار طولانی – که بسیاری از آنها ناخوانده و بدون اطلاع قبلی است – صرف می کند.
یکی از شیوه های ابتکاری پیشگیری از مسئله ، برگزاری جلسات سرپایی است . چنین جلساتی مسلماً به مراتب کوتاهتر است ، زیرا اگر افراد در جایی گرم و نرم نشسته باشند ، جلسه طولانی تر خواهدشد. محدوده‌ای زمانی برای هر جلسه تعیین کرده و آن را دقیقاً رعایت کنید.
4- مدیریت بر کارهای دفتری : در یک سازمان بزرگ ، مقدار زیادی از ارتباطات ، به صورت کتبی انجام می شود. یک مسئول اجرایی باید بداند که امروزه سیل کاغذ و دفتر جزئی از فعالیت های اقتصادی را تشکیل می دهد و باید گام هایی برای رسیدگی و کنترل حجم برنامه ها و کاغذهایی دارد که ناگزیر میز کارش را اشغال خواهدکرد. کنترل نادرست امور دفتری ، از توانایی شما برای اجرای مؤثر کارها خواهد کاست .
5- نابسامانی شخصی : این پدیده ، وقت تلف کننده ای قهار است که غالباً مورد بی توجهی بسیاری از مدیران موفقی که به آن دچار می شوند ، قرار می گیرد. بسیاری از مسئولان اجرایی نمی توانند بین کارایی ( انجام درست کارها) و اثر بخشی (انجام کارهای درست ) فرقی قائل شوند. یک مسئول اجرایی ممکن است فردی وسواسی و کمال گرا باشد و هر کاری را خوب انجام دهد ، ولی این الزاماً باعث نمی شود که کار او اثر بخشی داشته باشد. وی ممکن است بسیاری از کارهایی را انجام دهد که به عنوان یک مسئول اجرایی به هیچ وجه قرار نیست آنها را انجام دهد. بنابراین ، یک مسئول اجرایی باید یاد بگیرد که به جای سخت تر کار کردن ، در درجه اول هشیارانه تر کار کند. وی برای اینکه بتواند اثر بخش باشد، باید اولویت های خود را با دقت برنامه ریزی کند و کارش را به گونه ای سازماندهی کند که وظایف مهم از قلم نیفتند و دستخورده باقی بمانند. این امر ممکن است به دلیل ناخوشایند بودن یک کار، مانند اعمال اقدامی انضباطی علیه یک زیردست، اتفاق بیفتد.
6- خودداری از قبول مسئولیت های دیگران : نباید به آسانی اجازه دهید که دیگران بیش از حد لازم کار خود را به شما واگذار کنند. به راحتی می توان مشاهده کرد که به اصطلاح " مدیران پر مشغله " چقدر وقت خود را صرف حل مسائل دیگران می کنند. یک مدیر اجرایی باهوش، در طول روز این پرسش را از خود می پرسند که "اکنون بهترین راه من برای استفاده درست از وقت چیست ؟"
7- زمان بیهوده را به زمان سودمند تبدیل کنید: یک مدیر کارامد (اثربخش) هرگز استفاده از زمان به شیوه ای موثر – که در غیر این صورت ممکن است بیهوده صرف شود- غفلت نمی ورزد. مثلاً ، شما می توانید از وقت خود برای انجام برای کارهای ساده دفتری ، قبل از شروع جلسه استفاده کنید.
8- تهیه فهرست و جدول زمانی : یکی از ضروری ترین کارهایی که باید انجام دهید ، تهیه جدول زمانی برای کارهای خود است . این کارها را به سه دسته تقسیم کنید: فوری ، ضروری ، و نه چندان مهم . پس از تقسیم بندی کارهایتان ، آنها را بر اساس اهمیت شان اولویت بندی کنید. در این صورت ، کارتان آسان تر خواهدشد.
9- بر مهلت های تعیین شده غلبه کنید: پس از اینکه اولویت های خود را تعیین کردید، در انجام آنها تردید نکنید. بلافاصله اقدام کنید. شما که می دانید باید آن را انجام دهید، پس چرا این امر حتمی را به تعویق می اندازید، برای انجام آن ، مهلت تعیین کنید. سعی کنید مهلت تعیین شده را برآورده سازید. پس از اتمام کار با زدن علامت در فهرست کارها به کار بعدی بپردازید.
10- نامه بنوسید ، نه مقاله : نوشتن نامه هایی که اغلب شکل مقاله به خود می گیرند و چندین صفحه را پر می کنند، مطلوب نیست . نوشتن یک مقاله ، وقت زیادی را می برد ، در حالی که با همان مقدار وقت می توانید دو یا سه نامه کوتاه بنویسید.
11- از انباشته شدن کاغذها بپرهیزید: همه ما انواع نامه ها ، بروشورها و دیگر محموله های پستی را دریافت می کنیم . پس از دریافت نامه ها ، آنها را روی هم تلنبار کرده و هنگامی که به جنگلی انبوه در کاغذ شبیه شد، شروع به سرو سامان دادن آنها می کنیم . بهترین راه ، رسیدگی به آنها آغاز ورود است . به این ترتیب ، هیچ وقت نامه ای انباشته نمی شود و شما در وقت خود صرفه جویی می کنید.
12- قاطع و مصمم باشید : یاد بگیرید که سریع تصمیم گیری کنید. وقت خود را با خود خوری و در فرو رفتن فکر تلف نکنید. درباره مسئله هایتان فکر کنید و تصمیم خود را سریع و به موقع بگیرید.
13- کارها را گروهی انجام دهید: بسیاری از مدیران خود را عادت داده اند که کارها را در مقاطعی از زمان انجام دهند . این یعنی تعیین ساعتی آرام و ساکت که در خلال آن، درها را می بندند و هیچ کس را چه حضوری و چه تلفنی نمی پذیرند . یک ساعت کار بدون مزاحمت ، ممکن است با سه ساعت کار در شرایط عادی که با مکالمات تلفنی ، ملاقات کنندگان ، بحث ها، گفت و گوها ، شکایت ها و مزاحمت های دیگر روبه رو می شوید ، برابر باشند.
واقعیت های مدیریت بر زمان : بسیاری از مدیران ، به اشتباه فکر می کنند که اگر بی وقفه کار خود را ادامه دهند ، در واقع می توانند به همه کارهای خود برسند. آنها با تحمیل بار غیر واقعی بر دوش خود – با این تصور غلط که می توانند به این ترتیب به همه کارهای خود برسند- ممکن است جز خستگی ، فشار و ناراحتی، حاصلی به دست نیاورند و سرانجام توجه می شوند که حتی نتوانسته اند کاری کوچک را به خوبی انجام دهند.

برگرفته از: پایگاه اطلاع‌رسانی نواندیشان صنعت ایران



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:03 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكیده
عملكرد هر سازمان را میتوان در عملكرد فرایندهای آن ملاحظه نمود و با شناسایی و تحت كنترل قرار دادن آن فرآیندها ، كل سازمان را كنترل كرد اما هر فرایندی از زوایای مختلف قابل بررسی و نظارت می باشد. این مقاله با در نظر گرفتن موضوعات مختلف موثر بر فرایند ، هشت رویكرد “تعاملات بین فرایندها ، تنظیم فرایندها ، مطابقت فرایندها با نیازهای مشتریان ، مطابقت فرایندها با برنامه های استراتژیك سازمان ، بهره وری فرایندها ، كنترل شكستهای فرایندها ، ممیزی فرایندها و مهندسی مجدد فرایندها” را ارائه نموده است. با در نظر گرفتن این رویكردها، می توان از مناسب بودن مدیریت فرایند ها اطمینان پیدا كرد .در ادامه بمنظور انكه برای هر كدام از رویكردهای اشاره شده ، یك وسیله كنترلی مناسب وجود داشته باشد ، یك كمیت مناسب برای كنترل آنها بیان شده است تا فرایندها با استفاده از ابزار ارائه شده ، مورد سنجش و بررسی واقع گردند. با استفاده از ابزار های كمی ارائه شده و مقایسه آن در دوره های مختلف میتوان شناسایی كرد كه فرایند مورد نظر در چه بعدی دارای ضعف بوده وچگونه قابل بهبود می باشد.
كلمات كلیدی : مدیریت فرآیند ، مشتری ، qfd ، fmea ،bpr

مقدمه:
هر مجموعه ای از یكسری فرآیندها تشكیل گردیده و تعامل و عملكرد فرآیندها در نهایت منجر به ایجاد یك خروجی در سازمان می گردد. حال چنانچه فرآیندهای موجود در سازمان بدرستی شناسایی شده و با انجام مطالعه دقیق، مدیریت شوند، می توان به حصول نتیجه و ارتقاء سازمان امیدوار بود.
اثر بخشی در یك فرآیند(مثلا pi )، زمانی ایجاد می گردد كه بتوان مدیریت صحیحی روی آن انجام داد. در واقع با مدیریت مناسب فرآیند، خواسته های یك فرآیند به نتیجه رسیده در نتیجه از اثر بخشی لازم برخوردار خواهد بود. چرا كه مدیریت به تعبیری عبارتست از استفاده بهینه از منابع برای دستیابی به اهداف. لذا چنانچه مدیریت فرایند در مجموعه ای موجود باشد، از منابع و ورودیها برای دستیابی به اهداف فرآیند ( خروجیهای مورد انتظار) بصورت بهینه استفاده خواهد گردید و این موضوع خود منجر به افزایش اثر بخشی درفرآیند و نهایتا سازمان خواهد شد.
برای آنكه این مقصود برآورده گردد ، ابتدا بایستی تمامی فرایندهای سازمان بصورت مناسب و كامل شناسایی شوند و سپس هر یك از فرایندها با توجه به رویكردهایی كه در زیر اشاره می شود ،مورد بررسی قرار گیرند. لازم به ذكر است برای بررسی فرایند ها از زوایای اشاره شده ،یك ابزار اندازه گیری مورد نیاز است كه نحوه محاسبه آنها در توضیحات مربوط به هر یك از رویكردها اشاره شده است . رویكردهای هشت گانه بصورت زیر می باشند:
1- تعاملات یك فرایند با فرآیندهای دیگر
یكی از مواردی كه می تواند در موفقیت یا عدم موفقیت یك مجموعه تاثیرگذار باشد، تعاملات بین فرایند های آن مجموعه می باشد. در این خصوص مدیریت فرآیند زمانی مناسب و مورد قبول خواهد بود كه بتواند اولاً درك صحیحی از این تعاملات داشته باشد و ثانیاً بتواند فرآیند با تاثیر بیشتر یا غالب را مورد شناسایی قرار دهد. برای این منظور میتوان ابتدا پس از شناسایی فرآیندها، آنها را لیست نموده و میزان تاثیر و تعامل هر یك از فرآیندها روی فرآیندهای دیگر را با اعداد بین ( 1- 0 ) مشخص نمائیم كه در نهایت ماتریس pn*n بدست خواهد آمد( n تعداد فرآیندهای شناسایی شده در سازمان می باشد). از طرف دیگر فرآیندهای مختلف شناسایی شده با توجه به اهمیت و میزان اثرگذاری آنها دارای اولویت های متفاوتی است كه این اولویتها بستگی به میزان تأثیر آنها روی عوامل كلیدی موفقیت (ksf ) 1 سازمان دارد ، با فرض اینكه اولویت فرآیندها بصورت w n* 1 باشد در اینصورت، فرآیند غالب(با تأثیر بیشتر) روی سایر فرآیندها از طریق حاصلضرب p*w قابل شناسایی است بدین صورت كه حاصلضرب بدست امده، یك ماتریس (n* 1) است و درایه با مقدار حداكثر،معرف فرآیند مورد نظر است.
نكته دیگر در ماتریس p ، بیان تاثیراتی است كه فرآیند i ام روی سایر فرایندها دارد كه می توان از این طریق آنها را شناسایی كرده و جهت جلوگیری از تأثیرات نامناسب ، اقدام نمود.
با این رویكرد، فرآیندی كه تأثیر بیشتری روی سایر فرآیندها دارد شناسایی می گردد ، چرا كه ممكن است در یك مجموعه، فرایندی دارای اهمیت بسیار كمی باشد مثلاً در فرآیندهای مربوط به تولید تایر ، فرآیند نگهداری كمپاوند در محیط تعریف شده، فرآیند كم اهمیت تری نسبت به فرآیندهایی نظیر كلندرینگ، اكسترودینگ، پخت و ... باشد اما بعلت احتمال فرسودگی كمپاوند تاثیر یافته از مدت زمان نگهداری و شرایط نگهداری، فرآیند مذكور در فرآیندهای دیگر تعامل و تأثیر زیادی ممكن است داشته باشد، لذا از این طریق می توان فرآیندهایی كه تعامل و تأثیر زیادی روی فرآیند های دیگر دارد ( و نه الزاماً فرآیندهای با اولویت بالا در موفقیت سازمان) را شناسایی كرد و برنامه ریزیهای مناسبی جهت توجه به تأثیرات مربوطه و كاهش خرابیهای ناشی از آن انجام داد. ضمن آنكه با این شیوه می توان پس از مرحله شناسایی و با توجه به ماتریس p n*n تأثیرات ممكن را مشخص ساخته و برای كنترل هر چه بیشتر نقاط قابل تأثیر اقدام نمود تا از این طریق از تأثیرات ناخواسته یك فرآیند روی فرآیندهای دیگر جلوگیری بعمل آورد .
سئوال دیگر قابل طرح این است كه به چه میزان نقاط قابل تأثیر تحت كنترل می باشند . در این خصوص برای بررسی میزان تحت كنترل بودن تأثیرات فرآیندها بر روی یكدیگر، در زمان لازم برای بررسی، اقدام به تهیه ماتریسی تحت عنوان ماتریس كنترل (c n*n ) می شود و تكمیل آن بدینصورت خواهد بود كه برای یك فرآیند، در ارتباط با فرآیندهای مختلف، برای میزان تحت كنترل بودن آن عددی ما بین (10-1) كه عدد 10 برای عدم وجود هیچگونه كنترلی در خصوص تأثیر مورد نظر و عدد 1 برای كنترل كامل تأثیر مورد نظر تخصیص داده می شود. در نهایت از حاصلضرب p*c*w ماتریس (n* 1) بدست می آید كه میزان تحت كنترل بودن تأثیرات و تعاملات هریك از فرآیندها روی فرآیندهای دیگر مشخص می گردد. مقایسه اعداد این ماتریس در دوره های مختلف، بیانگر چگونگی دقت و كنترل روی تعاملات و تأثیرات فرآیندها روی یكدیگر خواهد بود.
در نهایت مقدار كمی محاسبه شده، در دوره های مختلف باید مقایسه و بررسی شود.

2- تنظیم فرآیند
یكی دیگر از مواردی كه در مدیریت فرآیند بایستی مد نظر واقع گردد، اینست كه مشخصات فرآیند پس از شناسایی و استخراج بایستی با توجه به استانداردهای موجود، مرتبط و تنظیم شود و لذا میزان مناسب بودن فرآیند، طبق تنظیمات لازم ،معین شود. بدیهی است ، باید مشخصه هایی برای هر یك از فرآیندها در جهت عملكرد مناسب آنها تهیه گردد و وضعیت هر یك از مشخصه های مذكور در دوره های زمانی مختلف مورد بررسی واقع شود. این استاندارد ها ممكن است از طریق دانش فنی منتقل شده، كتابچه های استاندارد، تجارب كاركنان و سازمان، سازمانهای همكار در این زمینه و یا از طریق متخصصین تهیه گردد.
چنانچه در مجموعه ای بدین صورت عمل گردد، برای فرآیند pi ، ماتریسchi 1 كه ماتریس 1*mi خواهد بود ( و miتعداد ویژگیهای مرتبط با فرآیند i میباشد)، تشكیل خواهد گردید.
زمانی كه فرآیند مورد نظر تحت بررسی واقع می گردد، بسته به شرایط حاكم بر آن فرآیند و وضعیت مرتبط با آن، به هر یك از ویژگیهای مربوط به آن فرآیند ، اعدادی ما بین “ 10-1“ تخصیص می یابد كه عدد 10 بمعنی انطباق كامل وضعیت موجود فرآیند با وضعیت استاندارد می باشد . در اینصورت، وضعیت نهایی فرآیند piبصورت حاصلضرب زیر خواهد بود. si=chi*whi
كه whi ، میزان اهمیت مربوط به هر یك از ویژگیهای مرتبط با فرآیند می باشد و chi وضعیت هر یك از پارامترهای فرایند iنسبت به وضعیت مطلوب می باشد.
در ادامه، برای تعیین وضعیت نهایی سازمان از نظر تنظیم بودن فرآیندها ماتریس زیر مورد محاسبه قرار می گیرد .
گفتنی است با این روش، ضمن ایجاد اطمینانی از تنظیم بودن هر یك از پارامترهای فرآیندی ، چگونگی تحت كنترل بودن آن پارامترها قابل ارزیابی خواهد بود.
3- مطابقت فرآیند با خواسته های مشتری
توجه به مشتری و برآورد سازی نیازهای او یكی از اركان اصلی در بهبود كیفیت محصولات و خدمات در سازمان محسوب می گردد و چنانچه در بحث مدیریت فرآیند، به فرآیند با توجه و دقت خاص روی مشتری نگریسته نشود، چه بسا مدیریت فرآیند، بصورت مناسب انجام نخواهد پذیرفت. ضمن تذكر این نكته كه توجه به مشتری و برآورد سازی نیازهای او شیوه ها و روشهای دیگری نیز دارد. گفتنی است در بحث مدیریت فرآیند، نگرش مشتری مداری در فرآیند ها از این حیث حائز اهمیت است كه هر یك از نیازهای مشتریان در كلیه فرآیندهای مرتبط سازمانی مد نظر واقع می شوند. در واقع توجه به نیازهای مشتریان در فرایند، یك شرط لازم در جهت حركت بسوی مشتری مداری است ( و قطعاً شرط كافی برای این موضوع نمی باشد). در سازمان تحت بررسی، با تشكیل ماتریس ارتباط نیازهای مشتری با فرآیند های سازمانی، چگونگی حركت دراین خصوص معین می گردد. اضافه می شود برای تعیین چگونگی توجه به خواسته های مشتریان در فرایند میتوان از ماتریس زیر استفاده نمود :
: اهمیت نیازمندیj ام مشتری
: وضعیت برآورد سازی نیاز مشتری در فرآیندi
: حداكثر امكان برآورده سازی نیاز مشتریj در فرآیندi
:ماتریس وضعیت براورده سازی نیازهای مشتریان در فرآیندها
: ماتریس اهمیت نیازهای مشتریان
r : تعداد نیاز های مشتریان
p : تعداد فرایند های موجود در سازمان
برای انجام این موضوع می توان از ماتریس های گسترش عملكرد كیفیت ( qfd ) 1، ماتریس اول تا سوم جهت تعیین چگونگی ارتباط بین نیازهای مشتریان با فرآیندهای سازمانی و سهم آنها بهره جست.
4- مطابقت فرآیند با برنامه های استراتژیك سازمان
همانگونه كه عدم وجود یك برنامه جامع استراتژیكی در سازمان باعث افت عملكرد مجموعه شده و در نهایت اثر بخشی مجموعه را كاهش می دهد، به همان ترتیب عدم بكارگیری صحیح برنامه استراتژیك در كل سازمان نیز اثرات مخربی در سازمان بجای می گذارد، لذا در فرآیندهای سازمان نیز بعنوان یكی از عناصر اصلی تشكیل دهنده سازمان ، باید برنامه های استراتژیك بصورت مناسب درك و جاری گردیده و این اطمینان حاصل شود كه فرآیند از نظر مطابقت با اهداف و برنامه های استراتژیك سازمان ، تحت كنترل می باشد.اینمورد نیز مشابه مورد فوق بوده وبراۜ تعیین چگونگی توجه به اهداف استراتژیك در فرایند میتوان از ماتریس زیر استفاده نمود :
: اهمیت هر یك از استراتژیهای سازمان
: وضعیت برآورد سازی هدف استراتژی kدر فرآیند i
: حداكثر امكان برآورد سازی هدف استراتژی k در فرآیند i
: ماتریس وضعیت برآورد سازی اهداف استراتژیك سازمان
: ماتریس اهمیت اهداف استرتژیك سازمان
: تعداد اهداف و برنامه های اساسی سازمان
5- بهره وری فرآیند
یكی دیگر از عواملی كه بیانگر مدیریت صحیح در فرآیند های سازمان می باشد، وجود بهره وری در فرآیندها بوده بدین صورت كه در اثر استفاده از منابع در فرآیندها، خروجیهای معقول و مناسبی بدست آید . برای آنكه فرآیندها از این حیث بررسی شوند، مناسب است كه كارایی، اثر بخشی و بهره وری فرآیندها از طریق تدوین شاخصهای بهره وری مورد ارزیابی واقع گردد.

: اثر بخشی مربوط به فرآیند i .
: كارایی مربوط به فرآیند i .
: بهره وری مربوط به فرایند i .
: برآیندی از j خروجی مربوط به فرآیند i .
: برآیندی از j خروجی مورد انتظار ( استاندارد) مربوط به فرآیند i .
: برآیندی از ورودیهای مربوط به فرآیند i .
: برآیندی از j ورودی مورد انتظار ( استاندارد) مربوط به فرآیند i .
6- كنترل شكستهای ممكن در فرآیندها
یكی دیگر از عواملی كه می تواند در مدیریت فرآیندها مؤثر بوده و در انجام مناسب آن دخالت داشته باشد، شناسایی شكستها و خرابیهای ممكن در فرآیند ها و كنترل هر یك از آنها می باشد. لذا استفاده از pfmea 1 و تعیین شكستهای ممكن در فرآیندها و حالات مربوط به آن و در نتیجه تعیین میزان حساسیت2، احتمال وقوع3 و قابلیت تشخیص4 در این خصوص بسیار مناسب خواهد بود.
: میزان تحت كنترل بودن حالات شكست مربوط به فرآیند i بوده وrpn میزان تحت كنترل بودن حالات شكست كل فرایندها می باشد و میزان تحت كنترل بودن حالات شكست كل فرایندها با در نظر گرفتن اهمیت فرایندها می باشد.
se : ماتریس میزان حساسیت هر یك از شكستهای ممكن در فرآیند می باشد.( : میزان حساسیت شكستj در فرآیند مورد نظر)
o : ماتریس احتمال وقوع هر یك از شكستهای ممكن در فرآیند می باشد ( : احتمال وقوع شكست j در فرآیند)
d : ماتریس قابلیت تشخیص هر یك از شكستهای ممكن در فرآیند می باشد ( : احتمال وقوع شكست j در فرآیند)
گفتنی است كمیت محاسبه شده در این مرحله نیز بعنوان یك ورودی در امر كنترل و مدیریت فرایند است كه در گامهای بعدی مورد استفاده قرار می گیرد .
7- ممیزی فرآیند
هر مجموعه ای كه در اندیشه تعالی و بهبود می باشد با دارا بودن شیوه ای جهت كنترل مستمر وضعیت فعلی خود، می تواند این مسیر را به راحتی طی نماید و لذا وجود چنین روشی، سازمان را در بهبود وضعیت خود یاری می رساند. در ممیزی فرآیند لازم است كلیه اطلاعاتی كه مرتبط با فرآیند می باشد و در بالا به آنها اشاره گردید، در زمانهای معینی و بصورت مستمر مورد بازبینی و تحلیل واقع گردد. اطلاعات اشاره شده عبارتند از:
: تعاملات بین فرآیندها
: تنظیم فرآیندها
: مطابقت فرآیندها با خواسته های مشتری
: مطابقت فرآیندها با برنامه های استراتژیك سازمان
: بهره وری فرآیندها
: كنترل شكستهای فرآیندها
اعداد بدست آمده چنانچه بصورت كامل جمع آوری گردیده و تحلیل شوند، می توان چگونگی عملكرد فرآیندهای مختلف سازمان را با منظرهای مختلف بررسی نموده و نتیجه گیری كرد. لازم به توضیح است كه وجود زمانهای خاص بهمراه افراد معین در تیم برای انجام ممیزی مفید خواهد بود. ضمن آنكه نتایج حاصل از ممیزی نیز بوسیله ابزارهای آماری قابل تحلیل و بررسی می باشد.
برای آنكه تحلیل مناسبی از این قضیه داشت، می توان از فرم نتایج مدیریت فرآیند كه به پیوست ارائه شده است استفاده نمود.
8- مهندسی مجدد فرآیندها
با نگرش فرآیندی به سازمان و بررسی فرآیندها از رویكردهای مختلف پس از انجام ممیزی فرآیند، قطعاً برخی از فرآیندها دارای عملكرد مناسب نبوده و لذا نیاز به دقت و توجه به آنها جهت بهبود در عملكرد آنها دارد. در هر صورت پس از شناسایی فرآیند مورد نظر و دقت در هر یك از كمیته های 7گانه فوق الذكر ، ماهیت ساختاری در برخی فرآیندها ممكن است نیاز به تغییراتی داشته باشد كه در اینصورت با مطالعه دقیق تر هر یك از فرآیندها می توان در برخی از فرآیندها تغییرات اساسی نظیر تركیب، تجزیه، تغییر ترتیب، تغییر پارامترها و ... نمود كه در این خصوص بایستی فعالیتهای مربوط به bpr 1 از طریق تشكیل تیم مربوطه انجام پذیرد.
گفتنی است در مرحله مهندسی مجدد فرآیندها می توان برای هر یك از كمیتهای 7 گانه ذكر شده، اعدادی به عنوان هدف (target ) تعیین نموده و با بررسی راهكارهای دستیابی به آن در جهت كسب آن ، اقدام نمود.
نتیجه گیری
هر سازمان با استفاده از ابزار های اندازه گیری كه در هر یك از موارد اشاره گردید ، می تواند وضعیت فرایند های خود را در رابطه با موضوعات اشاره شده مشخص سازد كه می توان جهت مقایسه نتایج برای فرایندهای مختلف و در زمانهای مختلف ،داده های مورد نظر را در فرم “نتایج مدیریت فرایند”(جدول شماره 1) ثبت نموده و با مقایسه آنها نقاط قابل بهبود را شناسایی نمود.
در این مقاله تلاش گردیده است ، موارد مختلفی كه در انجام مدیریت فرایند ، می تواند موثر باشد در نظر گرفته شده و برای هر یك ، روشی مناسب جهت كمی نمودن آنها بصورت مستمر ارائه شده است تا این اطمینان بوجود آید كه یك فرایند خاص از رویكردهای مختلف نظیر تعاملات با سایر فرایندها ، شكستهای ممكن برای آن ، توجه به نیاز های مشتریان ، توجه به اهداف استراتژیك و ... تحت كنترل می باشد.
در واقع یك سازمان با این شیوه ، دید مناسبی از وضعیت فرایندهای موجود پیدا خواهد نمود .گفتنی است رویكرد های اشاره شده در این مقاله بصورت منفك و جدا از هم در نظر گرفته شده است و بعنوان تحقیقات آینده ، پیشنهاد می شود با یك شیوه مناسبی موارد مذكور ادغام شده و بصورت كمیت واحد بیان شود تا از این طریق ، قابلیت قیاس در دوره های مختلف ، میسر تر باشد.
مراجع:
1. kmenta,steven and kosuke ishii: “senario – based fmea: a life cycle – cost “, perspective 2000 asme design & eng. conference , sep ,10–14 ,2000 .
2. kmenta,steven :”advanced fmea: a method for predicting & evaluating failures in products & processes”,stanford university , 2001.
3. m larry shilitto( 1994 ):” advanced qfd : linking technology to market & company needs ”.
4. hain,thomas( 2002 ):”basic maths handout 3 matrices ”, cambridge university,engineering department .
5. ict and quality management ,gerhard computers and electronics in agriculture ,vol 22 ( 1999 ), p : 85–95.
6. operations management and reengineering , christoph loch,european management journal vol. 16 , no. 3 , pp. 306 – 317 , 1998.

مهدی بشیری
دانشجوی دكتری رشته مهندسی صنایع و پژوهشگر دفتر مطالعات بهره وری و بهبود سیستمهای وزارت بازگانی
دكتر وحید محمودی
عضو هیات علمی دانشگاه تهران و پژوهشگر دفتر مطالعات بهره وری و بهبود سیستمهای وزارت بازرگانی

منبع: وزارت صنایع و معادن



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:03 PM | نویسنده : قاسمعلی
چرا تلاش برای تحول سازمان­ها ناکام می‌­ماند؟
شرکت­ها همواره تلاش می‌­کنند تا نیرومندتر شوند. این تلاش­ها به صورت­های مختلفی مثل مدیریت کیفیت جامع، مهندسی مجدد، کوچک کردن سازمان، بازسازی، تحول فرهنگی و غیره ظهور پیدا کرده؛ اما در نهایت هدف اصلی یکسان بوده است. ایجاد تغییرات اساسی برای سازگاری با بازار رقابت در بعضی از این شرکت­ها موفق بوده و در بعضی دیگر ناکام. درس­هایی که می­توان گرفت بسیار جالب است و احتمالاً در عرصه‌­ی رقابت در دهه‌­های آینده به کار خواهد آمد. اولین درس این است که فرایند تحول، مراحل گوناگونی دارد و وقت­گیر است. نادیده گرفتن برخی از مراحل به قصد تسریع امور، هرگز نتیجه­ی رضایت‌­بخشی نمی‌­دهد. دومین درس کلی این است که اشتباهات عمده در هر یک از مراحل، آثار مخربی دارد و موجب کُندی حرکت و خنثی شدن دستاوردهایی می­شود که به سختی حاصل شده‌­ا‌‌ند. در این گفتار 8 اشتباه در مراحل مختلف تحول سازمان را بر می‌­شماریم:
1- عدم ایجاد حّس ضرورت در کارکنان

برای شروع هر برنامه­ی تحول، همکاری تنگاتنگ افراد سازمان ضروری است. اکثر تلاش­های موفق به دست اشخاص یا گروه­هایی انجام می­شود که به موقعیت رقابتی سازمان، وضعیت بازار، روند تکنولوژی و عملکرد مالی توجه دارند؛ گاهی مدیران سازمان­ها توجه کافی ندارند که افراد را به سختی می­توان از آرامش به تلاطم انداخت. گاه نیز در ایجاد حس ضرورت در افراد، تأمل و تحمل لازم را ندارند؛ مقدمات را کافی می­پندارند و وارد عمل می­شوند. تحول، مستلزم ایجاد یک نظام جدید است که همواره وجود یک رهبر را اقتضا می­کند. تحول معمولاً در صورتی با موفقیت آغاز می­شود که سازمان، رهبر خوبی داشته باشد که نیاز به تحول را احساس کند. اگر منظور بازسازی کل سازمان باشد، این رهبر نقش محوری دارد. اگر تحول در یک بخش از سازمان، مورد نظر باشد، مدیر آن بخش، محور اصلی خواهد بود. آغاز خوب یا بد در بیشتر سازمان­های موفق موجب شده که افراد و گروه­ها در بحث­های خود به حقایق ناخوشایندی توجه کنند. اکثر افراد تمایل دارند رهبرانی را که حامل خبرها و پیامدهای بد هستند، مورد شماتت قرار دهند (مخصوصاً زمانی که آن مدیر طرفدار تحول هم نباشد). در چنین سازمان­هایی مدیران، متکی به اطلاعات ناخواسته از خارج از سازمان هستند. تحلیل­گران، مشتریان و مشاوران همگی در این مورد می­توانند کمک ­کننده باشند. در بعضی از موارد موفق یکی از مدیران عمداً بزرگ­ترین زیان مالی را در تاریخ شرکت خود به وجود آورد و موجب شد که محافل اقتصادی حاکم، فشار بزرگی به شرکت بیاورند. ظاهراً این گونه حرکت­ها پر مخاطره است ولی ندیدن خطر هم پرمخاطره خواهد بود. وقتی ضرورت به اندازه‌­ی کافی احساس نشود، فرایند تحول به موفقیت نمی­انجامد. حقیقتاً چه وقت ضرورت به اندازه‌­ی کافی احساس می­شود؟ با توجه به مشاهدات، هنگامی که 75% مدیران سازمان قبول کنند که فعالیت سازمان دیگر قابل قبول نیست، ضرورت تحول احساس خواهد شد.



2- عدم ایجاد سیستم رهبری قوی

در تحول­های موفق، گروه رهبری به مرور زمان بزرگ تر می­شود؛ اما اگر گروه اولیه‌­ای پدید نیاید اتفاق قابل اعتنایی نخواهد افتاد. در اکثر موارد موفق، افراد گروه رهبری، به صورت یک مجموعه‌­ی بسیار مقتدر است. مقتدر از لحاظ عنوان، اطلاعات تخصصی، شهرت و روابط (چه در سازمان­های بزرگ و چه در سازمان­های کوچک). گروه رهبری موفق ممکن است فقط متشکل از سه تا پنج نفر در اولین سال فعالیت باشد؛ اما در سازمان­های بزرگ، گروه رهبری بایستی گسترش یابد و شامل 20 تا 50 نفر شود تا مرحله‌­ی سوم و پس از آن فرا برسد. احساس ضرورت در درون مدیریت، کمک بزرگی به تشکیل گروه رهبری می­کند و شرکت­هایی که در این مرحله ناموفق هستند، معمولاً مشکلات ناشی از ایجاد تحول و همچنین اهمیت گروه قدرتمند رهبری را دست کم می­گیرند. گاهی هیچ پیشینه‌­ای از کار تیمی در رأس سازمان ندارند و لذا اهمیت آن را در نمی­یابند؛ گاه نیز انتظار دارند که رهبری تیم بر عهده‌­ی یک مدیر ستادی باشد و نه یک مدیر خط یا صف؛ ولی گروه­ها بدون رهبر، فاقد قدرت لازم خواهند بود. تلاش­هایی که بدون رهبری قوی صورت بگیرد، ممکن است مدتی موفق بنماید لکن دیر یا زود مخالفان جمع می­شوند و تحول را متوقف می­کنند.



3- عدم ایجاد چشم‌­انداز

در تحول موفق، گروه رهبری تصویری از آینده ارائه می­دهد که برای مشتریان، سهام­داران و کارکنان قابل فهم و جذاب باشد. بدون چشم‌­انداز ملموس، تلاش برای تحول در کلاف سر در گم ‌پر‌و‌ژ‌‌‌‌ه‌ای گیج‌­کننده و ناهمساز، به جایی نمی­رسد. در تحول­های ناکام تعداد زیادی برنامه و طرح مشاهده می­شود ولی از چشم‌­انداز خبری نیست. در بعضی از سازمان­های ناموفق­تر شاهد این بوده‌­ایم که مدیریت مسیر حرکت را تشخیص می­دهد، لیکن این مسیر پیچیده و مبهم می­نماید. از مدیر یک سازمان متوسط خواسته شد که چشم‌­انداز سازمان را توضیح دهد، و او در پاسخ، سخنرانی نیم ساعته­ای ایراد کرد. در اعماق پاسخ او عناصر اولیه‌­ی یک چشم‌­انداز صحیح قابل تشخیص بود، ولی چه سود که کسی به اعماق آن راه نیافت. اصولاً اگر نتوانید حداکثر ظرف پنج دقیقه چشم‌­انداز خود را تفهیم کنید و واکنش تفا‌‌هم‌­آ‌میز ‌و علاقه‌­مندی مخاطب را برانگیزید، نتوانسته‌­اید این مرحله را به سلامت پشت سر بگذارید.



4- عدم تفهیم کامل چشم‌­انداز

شاهد چند نوع تفهیم چشم‌­انداز بو‌د‌‌ه‌­ایم. در نوع اول‌ چشم‌­انداز، تحول به درستی ترسیم می­شود و سپس با برگزاری جلسات و امثال آن قضیه روشن می­شود. در نوع دوم رئیس سازمان، وقت بسیار صرف سخنرانی برای کارکنان می­کند اما بسیاری از کارکنان توجیه نمی­شوند (زیرا فقط بخش ناچیزی از کل ارتباطات سازمان ایجاد شده است). در نوع سوم، سخنرانی­های فراوان ایراد می­شود و اطلاعیه­‌های زیاد صادر می­گردد؛ اما تعدادی از مدیران ارشد طوری رفتار می­کنند که گویی چشم‌­انداز، نا معین است. نتیجه نهایی این است که بدبینی در بین کارکنان رشد می­کند و در عین حال اعتقاد به ایجاد ارتباط هم از بین می­رود. بدون همراهی و کمک صدها و حتی هزاران نفر ایجاد تحول غیر ممکن است. مرحله چهارم بسیار مشکل می­نماید زیرا فرایند کوچک کردن سازمان بخشی از چشم‌­انداز است به این دلیل چشم‌­انداز موفق معمولاً با امکانات جدید و رشد افراد، همراه است و نسبت به کسانی که شغل­شان را از دست خواهند داد منصفانه و با تعهد عمل می­کند. برای موفقیت بیشتر برنامه‌­ی تحول، مدیران از تمام مجراهای ارتباطی موجود برای توجیه چشم‌­انداز آینده استفاده می­کنند.



5- عدم رفع موانع چشم‌­انداز جدید

اعمال و اقدامات باید مناسب و هماهنگ با چشم‌­ا‌نداز جدید باشند هر چه افراد در ارتباط و هماهنگ با چشم‌­انداز جدید باشند و هر چه درگیری بیشتری با موضوع داشته باشند، نتیجه بهتر خواهد بود. گاه، کارکنان دیدگاه­های جدید را می­فهمند و می­خواهند به تحول کمک کنند اما موانع بزرگ در برابر آن­ها وجود دارد. گاهی اوقات مانع، همان ساختار سازمانی است. گاهی اوقات سیستم­های پاداش براساس عملکرد، افراد را آماده می­کند که بین چشم‌­ا‌نداز جدید و آمال شخصی خودشان، یکی را انتخاب کنند. بدترین مدیران کسانی هستند که از تغییر امتناع می­کنند و خواسته­هایی را مطرح می­کنند که با تلاش­های کلی ناسازگار است. در نتیجه­ی تحول، هیچ سازمانی فرصت و قدرت یا زمان کافی برای رهایی از کلیه‌­ی موانع را ندارد، اما با مشکلات بزرگ باید مواجه شد ونسبت به حل آن­ها همت گماشت. اگر مانع یک فرد باشد، واضح است که باید با او رفتار مناسب داشت و به طریقی که با دیدگاه جدید سازگار باشد، عمل کرد. به هر حال ضرورت حفظ اعتبار جریان تحول، روشن است.



6- عدم طرح‌­ریزی سیستماتیک برای دستاوردهای کوتاه‌­مدت

فرایند تحول احتیاج به زمان دارد ولی عدم وجود منافع کوتاه‌­مدت باعث کاهش انگیز‌‌‌‌‌ه‌­ها می­شود. بدون دستاوردها‌ی ‌کوتاه‌­مدت بسیاری از مردم جریان تحول را رها می­کنند یا به سرعت به گروه مخالفان تحول می­پیوندند. مدیران غالباً برای برآوردن توقعات وایجاد دستاورد در کوتاه­‌مدت تحت فشار هستند. به هر حال تعهد در قبال دستاوردهای کوتاه‌­مدت ضرورت امر را حفظ می­کند و تفکر تحلیلی را برای توجیه تحول تقویت می­نماید.



7- اعلام زود هنگام پیروزی

بعد از چند سال کار سخت و طاقت‌­فرسا، مدیران ممکن است وسوسه شوند و با حصول اولین پیشرفت­ها و بهبود عملکرد، اعلام کنند که موفقیت نهایی حاصل شده است. اعلام دستاوردها، لازم و ضروری است اما اعلام پیروزی نهایی ممکن است مخرب باشد. جریان تحول، تا فضای فرهنگی شرکت را کاملاً تحت تاثیر قرار دهد 5 تا 6 سال طول می­کشد. نگرش­های جدید. ظریف و شکننده‌­اند و ممکن است برگشت داده شوند. اعلام پیروزی زودرس، نیروی حرکت و فرصت­ها را ضایع می­کند و به دنبال آن نیروهای قدرتمند قبلی جایگزین می­شوند.



8- عدم پیوند تحولات با فرهنگ سازمانی

نتایح تحول، هنگامی پایدار می­شود که به صورت "روال" درآید، تا رفتارهای جدید در هنجارهای اجتماعی و ارزش­های مشترک ریشه نگیرد و این خطر وجود دارد که با اعمال فشار از بین برود. دو عامل در نهادی کردن جریان تحول در سازمان اهمیت خاص دارد: اول، تلاش آگاهانه برای نشان دادن این که نگرش جدید، رفتارهای جدید و عادات جدید به بهبود عملکرد کمک کرده است. دوم این که نسل بعدی مدیران ارشد واقعاً به نگرش­های جدید پای بند باشند؛ اگر شرایط برای پیشرفت و ارتقاء تغییر نکند بعید است که بازسازی، استمرار یابد. تصمیم­گیری غلط در سطح بالای سازمان می­تواند تلاش حاصل یک دهه کار سخت را ضایع کند و تصمیمات غلط، موقعی اتخاذ می­شود که اعضای هیئت مدیره دست اندرکار تلاش برای بازسازی نباشند.



نوشته: جان پی. کوتر (استاد مدیریت دانشکده بازرگانی هاروارد)


ترجمه: سیّد مجتبی مدنی


برگرفته از: دوهفته‌نامه اکسیر مدیریت



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكيده
در اين مقاله نحوه مديريت اطلاعات از منظر كيفيت و در چار چوب مديريت دانش مورد توجه و بررسي قرار مي گيرد.
ساختار نوشتار به شرح زير است:
بيان اهميت و نقش اطلاعات و دانش به عنوان يك دارايي استراتژيك
زنجيره داده ، اطلاعات و دانش، ارتباط آنها با يكديگر و نحوه مديريت آنها
معرفي كيفيت اطلاعات، شاخصهاي كيفيت و انواع كيفيت و نحوه مديريت آن
معرفي اجزاء مديريت كيفيت اطلاعات جامع
معرفي مدلي در چارچوب چرخه دمينگ براي اين نوع از مديريت

كليات
رشد اطلاعات و دانش در سالهاي اخير بسيار سريع و نمايي بوده است و از اين منظر عصر حاضر را عصر انفجار اطلاعات ناميده اند ( 1372، افرازه).
رشد دانش در دهه هاي اخير بسيار سريع بوده است (عصر انفجار دانش). به طوري كه 80% يافته هاي فن آوري و دانش و نيز 90% تمام دانشها و اطلاعات فني در جهان در قرن بيستم توليد شده است (kreibich , 1986). اين در حالي است كه در هر پنج سال و نيم حجم آن دو برابر مي گردد (maisbitt , 1984) . از سوي ديگر بسياري از آنها در كمتر از 4 سال كهنه مي شوند!
امروزه دانش به عنوان يك منبع ارزشمند و استراتژيك و به عنوان يك دارايي مطرح است و ارائه محصولات و خدمات با كيفيت مناسب و اقتصادي بدون مديريت و استفاده صحيح از اين منبع ارزشمند، امري سخت و بعضاً غيرممكن است romhardt, 1998)).
از اين جهت در اين مقاله با توجه به اهميت اطلاعا ت در تحقق هدف هاي فوق موضوع اطلاعات و نحوه مديريت آن از منظر كيفيت آن به بحث گذاشته مي شود.
با ذكر اين نكته كه مديريت اطلاعات در چارچوب مديريت دانش مي بايست صورت پذيرد تا اثربخشي آن كامل گردد. به اين خاطر در اين نوشتار سعي شده است كه قاعده فوق رعايت شود وليكن به علت موضوع انتخابي براي اين مقاله از ورود به مباحث و جزئيات مسايل مرتبط با مديريت دانش خودداري ميشود.
داده - اطلاعات - دانش
با توجه به تفاوتهاي داده - اطلاعات و دانش و نقش هريك از آنها در زنجيره داده - اطلاعات - دانش در اين قسمت در رابطه با مفاهيم آنها توضيحاتي ارائه مي شود تا بدينوسيله ضمن شناخت و تفكيك هريك نقش تكميل كننده آنها نسبت به يكديگر روشنتر گردد.
پله هاي دانش
پله هاي دانش از سه عنصر داد ه، اطلاعات و دانش تشكيل شده اند north , 1999)). داده ها: رشته واقعيت هايي عيني و مجرد در مورد رويدادها هستند. از ديدگاه سازماني، داده ها يك سلسله معاملات ثبت شده منظم تلقي ميشوند (davenport,prusak, 1998) . مثال: وقتي يك مشتري وارد جايگاه بنزين شده و باك خودروي خود را پر مي كند، در واقع معامله اي اتفاق افتاده كه به نوعي مي تواند به عنوان « داده » توصيف شود. زمان انجام معامله، حجم كالاي خريداري شده و مقدار پولي كه بابت آن پرداخته مي شود، هر يك، داده اي خاصي بشمار مي آيد. اين داده ها، فاقد هر گونه اطلاعاتي درباره علت انتخاب اين جايگاه بنزين توسط مشتري و مراجعه بعدي او هستند. سازمانهاي نوين، معمولا داده ها را در يك سامانه فناوري ذخيره مي كنند. شركتها، مديريت داده ها را از نظر كمي بر حسب ظرفيت، سرعت و هزينه و طرح سوالاتي از قبيل پرسشهاي زير ارزشيابي مي كنند: وقتي به داده ها نياز داريم آيا در اختيارمان قرار مي گيرند؟ آيا نيازهاي ما را تامين مي كنند؟ آيا مي توان از آنها سردرآورد؟ از اينرو مي توان گفت كه: داده ها مواد خام و عناصر مورد نياز براي تصميم گيري هستند. اطلاعات: يعني « داده هاي مربوط و هدفدار » به بياني ديگر داده ها به تنهايي « مربوط » و « هدفدار» نيستند. بلكه نوعي «پيام» به شمار مي آيند. پيام مورد نظر ما معمولا به شكل مدركي مكتوب يا به صورت ارتباطي شنيداري يا ديداري نمود مي يابد اطلاعات از يك « فرستنده » ارسال شده و به وسيله « گيرنده » دريافت مي شود. « تنها گيرنده مي تواند مشخص كند كه دريافتي هاي وي واقعا اطلاعات بوده و او را تحت تاثير قرارداده است .» داشتن ارتباط و هدف، ويژگي اطلاعات است. براي ارزيابي اطلاعات دو نوع معيار ارزشيابي وجود دارد (davenport,prusak, 1998): معيارهاي سنجش كمي: مديريت اطلاعات، شامل مبادلات و ارتباط مي شود . مثلا پست الكترونيك چند مشترك دارد؟ چه تعداد پيغام در مدت زماني مشخص مبادله مي شود؟ و… معيارهاي سنجش كيفي: ميزان اطلاع رساني و قابل استفاده بودن اطلاعات را نشان مي دهند: مثلا آيا پيغام دريافتي، ديد جديدي به من مي دهد؟ آيا اين پيغام به من كمك مي كند كه شرايطي خاص را درك كنم، تصميمي مناسب بگيرم و يا مشكلي را حل كنم ؟ چند معيار مهم براي تبديل داده ها به اطلاعات عبارتند از: مربوط به متني مشخص : هدف از گردآوري داده ها را مي دانيم. تقسيم بندي شده : بخشهاي كليدي و تعيين كننده داده ها را مي شناسيم. محاسبه شده : داده ها ممكن است با محاسبات رياضي و آماري تجزيه و تحليل شوند. اصلاح شده : داده ها غلط گيري مي شوند. خلاصه شده : داده ها ممكن است در حجم كمتري خلاصه شوند. بايد توجه داشت كه معمولا محاسبات، خلاصه سازي و طبقه بندي اطلاعات توسط ” انسان” صورت مي گيرد.و نبايد اطلاعات، يا دانش،را با فناوري انتقال آنها اشتباه گرفت! دانش: مخلوط سيالي از تجربيات، ارزشها و اطلاعات جديد است. دانش، در ذهن دا نشور به وجود آمده و به كار مي رود. دانش در سازمانها نه تنها در مدارك و ذخاير دانش، بلكه در رويه هاي كاري، فرآيندهايي سازماني، اعمال و هنجارها مجسم مي شود. دانش، به شكلهاي پويا و نيز انباشته و ايستا قابل تصور است. دانش از اطلاعات و اطلاعات از داده ها ريشه مي گيرند. تبديل اطلاعات به دانش در عمل بر عهده خود بشر است. دانش، ساده و روشن نيست، مخلوطي از چند عامل متفاوت است. سيالي است كه در عين حال ساختهاي مشخصي دارد و نهايت اينكه مجازي و شهودي است. بدين ترتيب مي توان موضوعات فوق را به صورت زير نيز تعريف نمود romhardt, 1998))و در شكل شماره 1 به صورت نمادين آنرا نمايش داد. داده ها: سمبل هايي (نشانه هايي) از چگونگي و كميت واقعيت هستند. اطلاعات: اطلاعات زماني ايجاد مي شوند كه انسان به داده ها معني مي بخشد. اكثراً به صورت نمايش ساختارمند و مرتب داده ها بروز مي كند. دانش: توانايي فردي، سازماني و گروهي است كه فرد از طريق آن مي تواند يك وظيفه (كاري) را انجام دهد. شكل شماره 1- پله هاي دانش از ديدگاه مهندسي صنايع و مديريت مي بايست نحوه استفاده از دانش در سازمان و نقش آن در رسيدن به هدفهاي سازمان مشخص و متمايز شوند (romhard, 1998). در شكل شماره 2 فرآيند تبديل علائم - داده ها - اطلاعات و دانش به يكديگر و سطوح مربوطه به همراه مثالي نمايش داده شده است (1381, افرازه). شكل شماره 2 - ارتباط بين سطوح و هرم معا ني منجربه دانش با ذكر اين نكته كه: علائم با قواعد ساختن عبارت تبديل به ”داده” مي شوند. داده ها با تغيير مفهومي تبديل به ” اطلاعات” مي شوند. اطلاعات از ترتيب ، تركيب و شبكه شدن ”دانش” را ايجاد مي نمايد . در خاتمه اين بخش مجددا تاكيد مي گردد كه درك تفاوت بين داده ، اطلاعات و دانش از ملزومات رهبري و مديريت دانش در سازمان است. از سوي ديگر مي بايست به جاي جدا ديدن اين عوامل آنها را به صورت پيوسته مورد توجه قرار داد، ضمن آنكه تفاوتهاي هريك و نقشي كه در فرآيند مديريت دانش ايفا مي نمايند را نيز مدنظر قرار داد.

مديريت زنجيره داده، اطلاعات و دانش
در بخش پيشين با داده، اطلاعات و دانش آشنا شديم و به اهميت آنها پي برديم. اما بايد توجه داشت كه لازمه استفاده موثر از اين عوامل، مديريت صحيح آنهاست. شكل شماره 3 عوامل دخيل، نحوه ارتباط و حوزه كاري مديريت موارد فوق و ملزومات آن را نمايش مي دهد. همانگونه كه در قبل اشاره شد لازمه مديريت اثربخش اين عوامل، يكپارچه سازي آنها است. اين امر با تركيب اين عوامل بصورت حلقه هاي يك زنجير/ فرايند كه لازم وملزوم يكديگر مي باشند امكان پذير است. شكل شماره3- زنجيره مديريت: داده، اطلاعات و دانش و ملزومات آن

اهميت كيفيت اطلاعات
كيفيت اطلاعات براي انتخاب و استفاده از اطلاعات موجود و عرضه شده در سازمان يا خارج از آن، از اهميت فراواني برخوردار است. از سويي ديگر نياز به اطلاعات گوناگون براي بقاء هر سازمان با توجه به افزايش پيچيدگي، پويايي و تغييرات محيطي در حال فزوني است. اين امر با توجه به رشد نمايي اطلاعات و از طرفي ديگر كوتاه بودن اعتبار آن ابزار و روشهاي مناسبي را طلب مي نمايد تا توسط آن به كيفيت اطلاعات اطمينان پيدا نمود. از اينرو با توجه به اهميت كيفيت اطلاعات، ارزيابي كيفيت اطلاعات براي دستيابي به اطلاعات موردنياز سازمان امري مهم و ضروريست و لازم است تا با ايجاد ابزار مناسب (ساختار، ابزار، انسان و …) اين مهم را به صورت صحيح و مؤثر مديريت نمود. از آنجا كه موضوع كيفيت ابعاد متفاوتي دارد لذا در ادامه بحث به معرفي كلي اين ابعاد از منظر مديريت كيفيت پرداخته مي شود؛ تا با كسب اين آشنايي اجمالي، بتوانيم ضمن شناخت محورهايي كه مي بايست در مورد آنها اطلاعات كسب شود، ابعاد كيفيت اطلاعات مربوط به اين عوامل نيز بازيابي و شناسايي گردند.

ابعاد كيفيت
ابعاد كلي مختلفي كه در ايجاد كيفيت، نقش ايفاء مي نمايند در جدول شماره يك درج شده اند. با توجه به اين ابعاد مي توان ضمن شناخت اطلا عا ت مورد نياز منابع توليد اين اطلاعات را نيز شناخت (nohr, 2000). جدول شماره 1 - ابعاد كيفيت از مناظر گوناگون

كيفيت اطلاعات چيست؟
كيفيت اطلاعات به خودي خود قابل رويت نيست، بلكه كيفيت آنرا مي توان از صحت آن و نتايج آن سنجيد. صحت اطلاعات نيز در مرحله اول قابل رويت نيست بلكه آنرا با ارزيابي ارائه كننده و درجه اطمينان آنان مي توان وابسته نمود. از سوي ديگر اطلاعات معمولاً وابسته به زمان است يعني آنكه اعتبار آن ممكن است كه در طول زمان از بين برود. به عنوان مثال (ليست قيمت يك كالا، دقت يك دستگاه وميزان تقاضا در بازارو. …) از اينرو بايد به صورت مستمر با ايجاد / تعيين مقياس و شاخص هاي مناسب براي اطلاعات مورد نياز، كيفيت اطلاعات را به صورت پويا و مستمرمورد بررسي قرار داد (nohr, 2000). شاخص هاي ارزيابي را مي توان به صورت مطالب مندرج در جدول شماره 2 دسته بندي و ابعاد آنرا نشان داد (koeniger, reithmager, 1998). جدول شماره 2 - شاخص هاي ارزيابي كيفي اطلاعات

مديريت كيفيت اطلاعات
مديريت كيفيت اطلاعات موارد زير را در سازمان انجام مي دهد. تعريف هدفهاي كيفي، شاخص، قوائد و نحوه رعايت آن تعيين بزرگي شاخص ها و روشهاي اندازه گيري آن تحليل تفاوت (وضع موجود با وضع مطلوب) و اصلاح شرايط براي مديريت كيفيت اطلاعات در سازمان، لازم است تا در سازمان افرادي براي پاسخگويي، پيگيري و مديريت در اين رابطه سازماندهي شوند؛ براي اين منظور مي بايست بخشي تحت عنوان دفتر كيفيت اطلاعات تحت سرپرستي بخش مديريت دانش ايجاد شود ((nohr, 2002. شكل شماره 4 : ساختار اسناد مديريت كيفيت در سازمان (westerbusch, 1998) مديريت دانش و از طريق آن كيفيت اطلاعات مي بايست در تمامي وظايف سازماني و در چارچوب مسؤليت هاي بخشي افراد جاري و ساري گردد. از اين طريق نياز هاي اطلاعاتي و جريان آن در بخشهاي مختلف يك سازمان با كمك دفاتر كنترل اطلاعات مشخص و مديريت شود براي استفاده مستمر از اطلاعات و دانش موردنياز مي بايست با ايجاد بسترهاي مناسب مديريت دانش، ضمن ايجاد دفاتر مديريت كيفيت اطلاعات، آنرا در شرح وظايف سازماني افراد ايجاد نمود. تا از اين طريق نيازهاي اطلاعاتي و جريان آن در بخشهاي مختلف يك سازمان با كمك دفاتر كنترل اطلاعات مشخص و مديريت شود. استانداردهاي ايزو 9000 براي ارزيابي كيفيت اطلاعات و منابع اطلاعاتي مي توانند به عنوان موضوعاتي كه مقياسهاي لازم را در اين زمينه بدست مي دهند را به عنوان ملاك مورد استفاده قرارگيرند. به عنوان مثال جريان مستندسازي لازم براي مديريت كيفيت كه خود نوعي اطلاعات هستند را مي توان براساس dineniso 9000 به صورت شكل شماره 4 نمايش داد. يكي از موضوعات مهم در رابطه با كيفيت اطلاعات، دستورالعمل هاي اجرايي در سازمان مي باشند. به عنوان مثال نحوه ايجاد اسناد داخلي براي گزارشات مرتبط با پروژه ها، روشهاي توليد يا ويژگي هاي مربوط به بانك هاي اطلاعاتي در سازمان و نحوه ايجاد، بروز نگهداري، نحوه دستيابي و نمايش اطلاعات مرتبط با موضوعات متفاوت مورد نياز در سازمان، از جمله مواردي هستند كه در حوزه مديريت اطلاعات به آنها پرداخته مي شود. اين مديريت سعي مي نمايد تا با توجه به موضوعات ياد شده از كيفيت اطلاعات موردنياز به گونه اي مطمئن گردد، تا كارها به نحو صحيح و اثربخش انجام شوند.

اطمنيان از كيفيت اطلاعات
كيفيت اطلاعات يك مجموعه از نيازهاي اطلاعاتي است كه براي برطرف نمودن يك نياز اطلاعاتي/ انجام كاري در سازمان مورد نياز است (فرآيند - مشتري - ساختار - كاركنان - محصول - خدمات و …) تا با استفاده از آنها، كارها درست و بصورت اثر بخش انجام گردند. در اين راستا مرتبط بودن - واضح بودن - معتبر بودن - به موقع بودن - قابل دستيابي بودن و … از جمله مواردي است كه اطلاعات با كيفيت مطلوب مي بايست دارا باشد. براي تحقق اين امر ، لازم است به سئوالات جدول شماره 3 پاسخ داد ((nohr, 2002. جدول شماره 3 - سوالات اساسي در مورد كيفيت اطلاعات

مديريت كيفيت اطلاعات جامع
با توجه به روندي كه درخصوص مديريت كيفيت در طول زمان رخ داده است جامع نگري به مديريت كيفيت در دستور كار مديران قرار گرفته است. با اين نگرش لازم است در رابطه با مديريت كيفي اطلاعات، جامعيت و ابعاد مختلف دخيل در موضوع نيز مد نظرقرار گيرد. اجزاء اصلي سيستم مديريت كيفيت اطلاعات جامع در چارچوب كلي مديريت دانش در شكل شماره 5 نمايش داده شده است. شكل شماره 5- سيستم و اجزاء مديريت كيفيت اطلاعات جامع در انتهاي نوشتار يك مدل تحت عنوان مديريت كيفيت اطلاعات جامع ارائه مي شود. اين مدل به عنوان جمع بندي و نتيجه گيري از مطالب مطرح شده در اين مقاله بوده و چرخه دمينگ نيز به عنوان هسته مركزي اين مدل درنظر گرفته شده است ( شكل شماره 6). ساختار كلي اين مدل عبارت است از: منابعي كه از آنها اطلاعات كسب مي شود: محيط، همسنخان، مشتري، كاركنان، ارزش، فرآيندها، روشها، عرضه كنندگان، توليد كنندگان و …). نحوه ارزيابي: شاخص ها، هدفگذاري، اندازه گيري و مقايسه . فرآيند مديريت كيفيت اطلاعات (حلقه دمينگ) شامل: برنامه ريزي هدفها، تعيين شاخص ها، اندازه گيري، تحليل، اصلاح. براين عوامل، ساختار سازماني، فرهنگ، منابع و نيز عوامل محيطي تأثيرگذار هستند. در اين مدل، سازماني تحت عنوان گروه مديريت كيفيت نيز براي مديريت كيفيت اطلاعات درنظر گرفته شده است تا در چارچوب مديريت دانش و از طريق آن موضوعات مرتبط به اطلاعات، مديريت شود. شكل شماره 6- مديريت كيفيت اطلاعات جامع با استفاده از چرخه دمينگ

جمع بندي
در اين مقاله تلاش شد تا كلياتي درخصوص نقش كيفيت اطلاعات و نحوه مديريت جامع آن در سازمان مطالبي ارائه شوند. از جمله اين مطالب مي توان به نكات زير اشاره نمود: 1 -معرفي شاخص هايي بر اي كيفيت اطلاعات 2 -ابعاد كيفيت اطلاعات 3 -دفاتر مسؤل و پي گير كيفيت اطلاعات در سازمان 4 -استفاده از حلقه دمينگ در اين مديريت 5 -جايگاه اطلاعات در حلقه داده - اطلاعات - دانش بديهي است كه بايد دانش غيرمشهود انسانها در سازمان كه نقش اساسي را در كيفيت ارائه خدمات و محصولات ايفاء مي نمايند و قابل مستندسازي نيستند را نيز حتما مورد توجه قرار داد؛ و از طريق مديريت دانش تلاش در تبديل اين نوع از دانش به دانش مشهود و نهادينه شدن آن در سازمان داشت. لازمه اين امر تميز دادن داده، اطلاعات و دانش از يكديگر و توجه به اين نكته است كه اين عوامل لازم و ملزوم يكديگرند، و زماني اثربخشي مناسب را خواهند داشت كه به صورت يكپارچه و توامان مديريت گردند تا از اين طريق، ارتقاء كمي و كيفي، در ابعاد مختلف سازمان حاصل گردد.

فهرست منابع
افرازه، عباس (1372)، مقدمه اي بر توسعه صنعتي كشور و نقش اطلاعات، جزوه درسي، دانشكده مهندسي صنايع، دانشگاه صنعتي اميركبير. افرازه، عباس (1381)، مديريت دانش، جزوه درسي، دانشكده مهندسي صنايع، دانشگاه صنعتي اميركبير. داونپورت، پرساك (1379) ، مديريت دانش، ترجمه دكتر حسين رحمان سرشت ، ناشر ساپكو. davenport, t., prusak, l. ( 1998),ا working knowledge, how know organization mange what they know, harvard college koeniger, p., reithmayer, w . (1998), management unstrukturierter information : wie unternehmen die informationsflut beherschen koennen, frankfurt: campus verlag. kreibich, r . (1986): die wissenschaftsgesellschaft, frankfurt (main): suhrkamp. naisbitt, j . (1984), die organisation aus der wissensperspektive, megatrendsbayreuth. nohr , h. ( 2000 ), informationsqualitaetals instrument des wissensmanagments , arbeitspapier wissensmanagement 6/2000 internet issn 1616 - 5349 nohr, h . (2002), qualitaetsmanagment und informations qualitaet, fh stutlgart north , klaus ( 1999 ) , wissenorientierte untenehmensfuehrung wertschoefung durch wissen . 2. auflage, wissbaden gabler. romhardt, k. ( 1998 ), moeglichkeiten und grenzen der intervention, dissertation an der université de genève, gabler, nbf 245, wiesbaden. weggeman,m.. ( 1999 ), der richtige umgehen mit der . wichtigesunternehensressource, bonn mito verlag. westerbusch, r.( 1998), qualitaetsmanagement systeme: die zertifizierung nach dinen iso 9000ff ., branschweig verlag .

دكتر عباس افرازه
دانشكده مهندسي صنايع دانشگاه صنعتي اميركبير
خيابان حافظ 424- تهران - 15194
تلفن: 6413034 دورنگار: 6413025
پست الكترونيك: afrazeh @aut.ac.ir
منبع: سایت وزارت صنایع و معادن



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكیده :
كارآیی واثربخشی به عنوان برون داد نظام های انسانی وسازمانی زمانی تحقق می یابد كه فرآیندهای كاری و رفتاری اصلاح شود و به راحتی بتوان بر فرآیندها مدیریت نمود . رها نمودن فرآیندها منجر به شكل گیری كارآیی و اثر بخشی یا بینی شده و در زمانی كه نتیجه حاصل گردید كار اصلاحی نمی توان انجام داد ، بنابراین منطقی این است كه بر فرآیندهای انسانی ، رفتاری وكاری مدیریت شود . در این صورت كار آیی و اثر بخشی تضمین می شود . در این راستا آنچه منجر به اثربخشی فرآیندها شده و آن را اصلاح می نمایند منابع انسانی توسعه یافته است یعنی از طریق پرورش منابع انسانی در ابعاد شغلی ، رفتاری ، استاندارد نمودن، خود آموزی و ... می توان به كار آیی واثر بخشی فرآیندها دسترسی پیدا نمود . بر این اساس وبا توجه به نقش و اهمیت توسعه منابع انسانی در كار آیی واثر بخشی در این مقاله كه حاصل تجارب عملی نگارنده است سعی بر آن است مفهوم توسعه منابع انسانی وابعاد آن، شاخص های كارآیی واثر بخشی تبیین وبه نقش توسعه منابع انسانی در دستیابی به كارآیی و اثر بخشی فر آیندها اشاره شود .
واژه های كلیدی : توسعه منابع انسانی ، كارآیی ، اثر بخشی ، فرآیند ، مشتری مدار ، مهندسی ارزش
مفهوم توسعه منابع انسانی
توسعه منابع انسانی به مفهوم تولید فكر وایده توسط كاركنان سازمان است ومفهوم جدید آن ایجاب می كند كاركنان به كیفیت ها و مهارت هایی مجهز شوند كه با دلسوزی و تعهد كامل توانمندیها ، انرژی، تخصص و فكر خود را در راستای تحقق مأموریت های سازمان قرار دهند و به طور دائم برای سازمان ارزش های فكری وكیفی جدیدی پدید آورند. در مفهوم توسعه منابع انسانی هدف، ایجاد مهارتهایی است كه فرد بتواند خود را برای احراز مشاغل بالاتر ویا مسئولیت سنگین تر آماده كند ، بنابراین برنامه های آموزشی توسعه منابع انسانی به منظور رشد افراد بدون ارتباط با مشاغل جاری یا آتی سازمان است این بدان معنا نیست كه نتیجه حاصل از برنامه های آموزشی توسعه در مسائل جاری یا آتی افراد سازمان بدون استفاده باشد بلكه برنامه هایی طراحی می شوند ودر یك كلام هدف برنامه آموزشی توسعه این است كه سازمان را همیشه زنده وپا بر جا نگهدارد تا روند انطباق و تغییر روش ها وسیاست ها در سازمان به سهولت انجام پذیرد . توسعه منابع انسانی دارای فرآیندی مشتمل بر معاینه وتشخیص و پیشگیری و درمان است برای اینكه این فرآیند بطور كامل منجر به توسعه منابع انسانی شود ، ارزیابی عملكرد بایستی رابطه تنگاتنگی با آموزش نیروی انسانی داشته باشد . در فرآیند توسعه منابع انسانی كار معاینه وتشخیص را ارزیابی عملكرد و كار پیشگیری و درمان را آموزش از طریق برقراری آموزشهای مورد نیاز و جهت دار انجام می دهد(1) .بطور كلی مفهوم و فرآیند توسعه منابع انسانی را می توان در الگوی شماره 1 نشان داد(2) .
ابعاد توسعه منابع انسانی
توسعه منابع انسانی دارای ابعاد متعددی است كه بایستی به صورت میان رشته ای مورد توجه قرار گیرند . بطور كلی ابعاد توسعه منابع انسانی را می توان شامل موارد زیر دانست :
- بعد فكری : توسعه یافتگی انسان زمانی مصداق پیدا می كندكه فرد سازمانی دائماً افكار جدیدی را تولید وبرای سازمان واصلاح آن به سازمان فكر تزریق نماید . بعد فكری توسعه انسانی بدین معنی است كه تفكر منطقی در سازمان همه گیر شده و كل سازمان فكری شود . در این صورت فرآیندهای سازمانی دائماً بهبود و اصلاح می شود.
- بعد نگرشی : تغییر نگرش های كاركنان منجر به شكل گیری رفتارها وعمل های منطقی می گردد. توسعه انسانی در بعد نگرشی یعنی اینكه نگرش فردی و سازمان نسبت به بهبود وتحول انعطاف پذیر شود و به محض اخذ دانش های جدید بتواند آن را تبدیل به نگرش سازمانی نماید . انسان توسعه یافته سازمانی از نگرش های اصولی و در عین حاصل عمیق برخوردار بوده واین به توسعه دانش سازمانی كمك می كند .
- بعد شغلی : وقتی افراد سازمان در مشاغل خود از نظر تخصصی وحرفه ای آموزش ببیند كارخود را به نحو مطلوبی انجام می دهند و این امر موفقیت فرد را به دنبال دارد . توسعه انسانی در بعد شغلی موجب
می شود كه افراد با علاقه بیشتر از تجهیزات و تكنولوژی پیشرفته در تولید استفاده و در كار برد آنها از خود دقت وفراست بیشتری نشان دهند واز طرف دیگر ظرفیت و بینش علمی وفنی افراد را برای انجام تحقیقات كاربردی، اختراع واكتشاف افزایش وگسترش داده موجب می گردد تا نیروهای كار خود را با تغییرات وتحولات مداومی كه در تكنولوژی و فرآیندها ایجاد می شود تطبیق دهد. (3)
- بعد ادراكی : یكی از ابعاد توسعه یافتگی انسان سازمانی این است كه كاركنان دارای دیدگاه جامع وكلی نسبت به مسائل و فرآیندهای سازمانی باشند . مهارت ادراكی منجر می شود كه كاركنان بهتر بتوانند فرآیند ها را به همدیگر پیوند و خلاء و دوباره كاریها را تشخیص دهند . بطور كلی بعد ادراكی توسعه انسانی در سه مقوله جامعیت فكر ، تعمیق و انعطاف پذیری مصداق پیدا می كند .
- بعد رفتاری : منظور از بعد رفتاری توسعه انسانی این است كه كاركنان سازمان دارای رفتاری استاندارد در سازمان باشند. زمانی كه كاركنان رفتار استاندارد داشتند انطباق وسازگاری كاركنان با فرآیندهای سازمانی بهتر خواهد بود بطوركلی كاركنان سازمان بایستی دائماً رفتار معقول و استاندارد خود را اصلاح و
بهبود دهند تا از این طریق تأثیر گذاری لازم را بر فرآیندها و اصلاح سازمانی بگذارند.
- بعد خلاقیتی : یكی از مقوله های مهم توسعه یافتگی سازمانی این است كه از طریق خلاقیت های فردی سازمان را به سازمانی خلاق تبدیل كنیم . سازمان از طریق خلاقیت می تواند فرآیند های خود را اصلاح و به اثر بخشی و كارآیی مطلوب دسترسی پیدا كند . امروز مزیت رقابتی سازمان ها در داشتن نیروی انسانی خلاق و دارای فكر است .
مفهوم و شاخص های اثر بخشی و كارآیی :
در اثر بخشی افراد بدنبال درست انجام دادن فرآیندهای كاری هستند تا از طریق آن سازمان نیز به اهدف خود دسترسی یابد . تحقق اهداف سازان به نحو مطلوب موضوع مورد توجه اثر بخشی است . اثر بخشی به میزان زیادی با كیفیت نیز در ارتباط است . محور اساسی در اثر بخشی نتایج یا بازده كار است به تعبیر دیگر اثر بخشی انجام كارهای صحیح است (4). در كارآیی افراد و سازمان به دنبال انجام دادن كار درست هستند یعنی با كارآیی منابع سازمان بهتر و مفید تر بكار گرفته می شود . كارآیی ارتباط نزدیكی با كنترل فرآیند وكاربرد منابع طی اجراء فرآیند دارد . با توجه به بیان مختصر مفاهیم اثر بخشی وكارآیی شاخصهای مفاهیم ذكر شده را می توان در جدول شماره 1 بیان نمود .
نقش توسعه منابع انسانی در كارآیی و اثربخشی فرآیندها
حصول كارآیی و اثربخشی سازمانی تنها از طریق منابع انسانی حاصل می شود. بنابراین قبل از پرداختن به مقوله كارآیی و اثربخشی بایستی به توسعه منابع انسانی كه زیربنای اساسی بهره وری است‏ اندیشیده شود‏ ، به طور كلی توسعه منابع انسانی در ابعاد زیر به ارتقا سطح كارآیی و اثربخشی فرآیندهای سازمان منجر می شود :
1- تلفیق نگرش كارآمدی و اثر بخشی در چگونگی كار :
برای اینكه فرآیندهای كاری و سازمانی به شكل مطلوب و بهره وری انجام شود نیازمند این است كه كاربران فرآیندها به شكل معقول و مطلوبی كارآیی و اثربخشی فرآیندها را با همدیگر ادغام نمایند‏، برای این كار آنچه مهم است ایجاد نگرش تلفیقی است ، در صورتی كه كاركنان فقط به كارآیی فرآیندها توجه نمایند محور توجه فرآیندها شده و تحقق هدف ها كمتر مورد توجه است و زمانی كه اثربخشی ملاك عمل باشد فرآیندها كمتر مورد توجه و بازنگری قرار می گیرد. بر این اساس مجهز شدن به نگرش تلفیق كارآیی و اثربخشی فرآیندها موجب می شود كه بهره وری فرآیندها افزایش یافته و در نتیجه رضایت فردی و سازمانی بهتر حاصل شود. یكی از مقوله هایی كه در سازمان منجر به تولید كیفیت مداوم شده توجه به فرآیندهای كاری است‏ . تلفیق نگرش كارآیی و اثربخشی فرآیندها نیازمند آموزش بوده و كاركنان سازمانی بایستی در این زمینه پرورش یابند. یكی از ابعاد توسعه منابع انسانی در توسعه كیفیت این است كه كاركنان یاد بگیرند تواماَ به كارآیی واثربخشی فرآیندها توجه و تناسب معقول و منطقی بین آنها برقرار نمایند‏، به طور كلی نگرش تلفیق كارآیی و اثربخشی فرآیندهای كاری و سازمانی را می توان در نمودار « شماره 1 » نشان داد.
2- ایجاد مهارت حذف حركات و فرآیند های زاید كاری
یكی از ابعاد توسعه یافتگی فردی و سازمانی این است كه فرد و سازمان دائماَ به فكر حذف حركات و فرآیندهای زاید سازمانی باشند و از این طریق راه رسیدن به اهداف سازمانی را كوتاهتر نمایند. برای مجهز شدن به مهارت حذف حركات و فرآیندهای زاید نیاز است كه قدرت شناخت كاركنان را تقویت و آموزش های لازم به افراد داده شود. حذف حركات و فرآیندهای زاید منجر به منطقی تر شدن فعالیت ها شده و سازمان چابك می گردد. منطقی كردن سازمان از منطقی كردن دولت نشات می گیرد و این موضوع به قدری دارای اهمیت می باشد كه فرآیند تحول در قالب 7برنامه و 40 طرح ملی در دستور كار دولت قرار گرفته و این برنامه ها شامل منطقی نمودن اندازه دولت ، تحول در ساختارهای تشكیلاتی دولت، تحول در نظام های مدیریتی، تحول در نظام های استخدامی ، آموزش و بهسازی نیروی انسانی دولت، اصلاح فرآیندها ، روش های انجام كار، توسعه فن آوری اداری و ارتقا و حفظ كرامت مردم در نظام اداری است. (5) اهداف و برنامه مذكور زمانی تحقق می یابد كه نیروی انسانی متخصص و پرورش یافته وجود داشته باشد به عبارت دیگر اصلاح فرآیندها و حذف حركات زاید نیازمند پرورش منابع انسانی است. به طور كلی كاركنان سازمان از طریق آموزش و توسعه براساس الگوی شماره 2 می توانند به اثربخشی و كارآیی فرآیندها كمك نمایند(6).
3- مهارت تلفیق نگرش فرآیند مدارو نتیجه مدار در سازمان
دیدگاه فرآیند مدار اگر به شكل معقول به فرآیندها توجه كند پذیرفته و مقبول است ولی اگر به صورت افراطی بر فرآیندها تاكید نماید از تولید كیفیت غافل می شود، دیدگاه فرآیند مدار اصالت را به فرآیندهای كاری ‏، فكری می دهد ولی نتیجه مطلوب كمتر حاصل می شود.
در دیدگاه نتیجه مدار به قیمت نادیده گرفتن فرآیندهای فكری و كاری نتیجه كیفیت مورد توجه قرار می گیرد و مسلم است كه نتیجه بدون فرآیند حاصل نمی شود و یا شكل نمی گیرد، با توجه به دیدگاه های مذكور منطقی و معقول این است كه دیدگاه های مذكور به شكل معقول و با تعریف معیارهای مناسب با همدیگر تلفیق شوند.
تلفیق دیدگاه های مذكور ، خود به خود وجود نمی آید بلكه انسان های سازمانی با آموزش و توسعه یافتگی می توانند آن را ایجاد نمایند ، براین اساس لازم است كاركنان سازمان در تمام سطوح سازمانی به این مهارت مجهز شوند، به طور كلی نحوه تلفیق نگرش فرآیند مدار و نتیجه مدار در ارتقا كارآیی و اثربخشی فرآیندهای سازمانی را می توان در « نمودار شماره 2 » نشان داد.
4- مهارت مدیریت و نظارت بر گلوگاه های بحران زا در فرآیندهای كاری و سازمانی
بعضی از مواقع اثربخشی و كارایی فرآیندها تحت تأثیر بحران هایی كه به وجود می آید كاهش می یابد ، به عنوان مثال توقف خط تولید به صورت غیرمتعارف ، بروز حوادث ناشی از كار، بروز آلودگی ها، غیراستاندارد شدن روند كار از جمله عواملی هستند كه به شكل فرآیندی تأثیر نامطلوبی بر اثربخشی و كارآیی دارد. بحران مرحله پیچیده ای از یك كار كه یك رویداد از آن عبور می كند و یا وضعیتی كه در آمدن از آن مشكل است،‏ می باشد (7) ، در بحران نظم سیستم اصلی یا قسمت هایی از آن مختل می شود و پایداری آن به هم می خورد و به بیان دیگر بحران وضعیتی است كه تغبیری ناگهانی در یك یا چند قسمت از عوامل متغیر سیستم به وجود می آید(8). بحران های سازمانی ناشی از بد عمل كردن فرآیندهای سازمانی است یعنی زمانی كه كارهای مختلف براساس استانداردهای خود انجام نشود ، بحران شكل می گیرد.
مدیریت و نظارت بر بحران های سازمان زمانی امكان پذیر است كه بتوان گلوگاه هایی كه در فرآیندها بحران زا هستند را شناخت و بر آنها كنترل و مدیریت لازم را داشت.
نظارت بر گلوگاه های فرآیندی نیاز به شناخت و آموزش دارد یعنی كاركنان سازمان بایستی یاد بگیرند كه چگونه گلوگاه ها را تشخیص و متناسب با اهمیت آنان وقت و انرژی صرف كنند، سرشكن كردن انرژی ، فكر و كار برای گلوگاه ها امری است كه نیاز به بالندگی دارد و در این زمینه لازم است كاركنان از طریق آموزش های رسمی و غیررسمی به توسعه یافتگی لازم برسند. به طور كلی افزایش اثربخشی و كارایی فرآیندها از طریق مدیریت بر گلوگاه های بحران زا فرآیندی بر اساس الگوی « شماره 3 » حاصل می شود(9).
5- مهارت خوشحال نمودن مشتری از طریق اصلاح فرآیندها
یكی از معیارهای كارآیی و اثربخشی فرآیندهای سازمانی این است كه به راحتی بتواند رضایت مشتریان را به خوشحالی آنان تبدیل و دائماً سطح آن را ارتقا داد، خوشحال نمودن مشتریان مهارتی است كه كل كاركنان سازمان بایستی به آن مجهز شوند و آن را در فرآیندهای كاری و سازمانی پیاده نمایند. از طریق مهارت مدیریت ارتباط با مشتری می توان خوشحالی او را تضمین نمود. مدیریت ارتباط با مشتری شامل مجموعه فرآیندهای كسب و كار است كه از دیدگاه و منظر مشتری در جهت افزایش حساسیت و بهبود كیفیت و با تاكید بركنترل و كاهش هزینه ها ‏، زنجیره ارزش را تقویت می كند. مدیریت ارتباط با مشتری از طریق اصلاح فرآیندها حاصل و شامل كلیه گام هایی است كه یك سازمان برای ایجاد و تثبیت ارتباط سودمند با مشتری بر می دارد و در قالب كار گروهی لازم برای حصول اطمینان از رضایت مشتری تعریف می شود. فرآیندهای مدریت ارتباط سودمند با مشتری سیستمی را ایجاد می كند كه برای حداكثر كردن اثربخشی در سازمان ، افراد در قالب یك سیستم به گونه ای كار می كنند كه منابع به خوبی مهار شده و مورد استفاده قرار می گیرد(10).
مهارت خوشحال نمودن مشتریان زمانی حاصل می شود كه كاركنان سازمان آموزش های لازم را طی نموده و به توسعه یافتگی رسیده باشند، شركت های مشتری گرا می كوشند تا با سرمایه گذاری در آموزش كاركنان ارائه دهنده خدمات به آنها یاد دهند كه چگونه در برابر مشتریان و خواسته های آنان واكنش (فرآیندی) مناسب نشان دهند، آموزش باید در طول دوره زندگی كاری به طور مستمر ارائه شود تا از این طریق افراد قادر به پاسخگویی به تغییرات در تكنولوژی ، فرآیندها ، مشتریان و الزامات شغلی باشند(11).
به طور كلی مهارت خوشحال نمودن مشتری از طریق اصلاح فرآیندها به شكل زیر موجب افرایش كارآیی و اثربخشی فرآیندهای سازمانی می شود :
1-5 )تسریع درك انتظارات مشتری
2-5) ارائه خدمات سریع و بهره ور به مشتریان
3-5) ایجاد انتظارات مطلوب در مشتریان
4-5) تعیین حد رضایت و خوشحالی مشتریان به شكل فرآیندی
5-5) جوابگویی سریع و منطقی به مشتریان
6-5) خلق ارزش های جدید برای مشتریان
6 - مهارت در ایجاد مهندسی ارزش در فرآیندهای كاری و سازمانی
یكی از شاخص های اثربخشی و كارآیی فرآیندهای كاری و سازمانی این است كه بتوان از دل فرآیندها به مهندسی ارزش دست یافت، مهندسی ارزش به عنوان یك تكنیك كارآمد به منظور برآورده ساختن اهداف پروژه با حداقل هزینه و حفظ كیفیت دارای اهمیت است. مهندسی ارزش، كوششی سازمان یافته و گروهی برای تحلیل عملكرد سیستم ها، تجهیزات و خدمات به مؤسسات به منظور دسترسی به عملكرد واقعی و با حداقل هزینه در طول عمر پروژه است(12). مهندسی ارزش نگرشی اجرایی و عملگرا همراه با تجزیه و تحلیل مساله به صورت سیستمی و نظام مند دارد.
از دیدگاه مهندسی ارزش بایستی راهكارهای جایگزین به منظور كاهش هزینه ها و ارتقای كیفیت و مطلوبیت ارائه شود و راه كارهای جایگزین نیز بایستی از دو ویژگی مهم « كارآیی » و « مؤثر بودن » برخوردار باشند(13). برای ایجاد مهندسی ارزش در فرآیندها لازم است ابعاد فنی و اجتماعی فرآیندها مورد بازنگری قرار گیرد. ابعاد فنی یك فرآیند توصیف كننده تكنولوژی ، استانداردها و رویه ها است و بعد اجتماعی فرآیند به كاركنان، مشاغل و مشوق ها اشاره دارد(14) كه هر دو این ها بایستی مورد مهندسی مجدد قرار گیرند. به طور كلی مهارت مهندسی مجدد فرآیندها براساس الگوی « شماره 4 » به افزایش كارآیی و اثر بخشی فرآیندها منجر می شود(15).

جمع بندی و نتیجه گیری
اثربخشی و كارآیی فرآیندهای سازمانی امری است كه در صورت تحقق یافتن آنها بهره وری سازما ن ها را تضمین می كند. آنچه در سازمان نقش محوری را در اثربخشی و كارآمد نمودن فرآیندها ایفا می نماید. توسعه منابع انسانی در ابعاد فكری، شغلی ، نگرش ، خلاقیتی و رفتاری است كه دراین صورت كاركنان می توانند به انجام كارهای صحیح « اثربخشی » و درست انجام دادن كارها «كارآیی» فكر و آنها را در سازمان عملیاتی نمایند.
توسعه منابع انسانی از طریق ایجاد مهارت های تلفیق نگرش كارآمدی و اثربخشی در چگونگی كار‏ ، ایجاد مهارت حذف حركات و فرآیندهای زاید كاری، مهارت تلفیق نگرش فرآیندمدار و نتیجه مدار در سازمان ها ،
مهارت مدیریت و نظارت بر گلوگاه های بحران زای فرآیندی، مهارت خوشحال نمودن مشتری از طریق اصلاح فرآیندها و مهارت در ایجاد مهندسی ارزش در فرآیندها به كارآیی و اثربخشی فرآیندهای سازمانی كمك می نماید.
منابع و مأخد :
1- ایرج، سلطانی ، مدیریت عملكرد بسترساز پرورش منابع انسانی ، اصفهان، نشر اركان ، 1381، ص 70 .
2- الگوی شماره 1 درخصوص مفهوم و فرآیند توسعه منابع انسانی با توجه به تجارب علمی توسط نگارنده طراحی و تدوین شده است.
3- ایرج ، سلطانی ، روابط صنعتی در سازمان های تولیدی، اصفهان، نشر اركان، 1380 ، ص 128 .
4- محمدحسین، لطف اله همدانی، معیارهای سنجش موفقیت یك سازمان ، مجله تدبیر ، شماره 121، اردیبهشت 81، ص 65 .
5- غلامرضا، معمارزاده و نغمه حیات، شاخص های ارزیابی ، حلقه مفقودشده فرآیند ایجاد تحول در نظام اداری، مجموعه مقالات همایش چالش ها و چشم اندازهای برنامه سوم توسعه ، 1381 .
6- الگوی شماره 2 درخصوص نحوه افزایش كارایی و اثربخشی از طریق حذف حركات زاید توسط نگارنده طراحی و تدوین شده است.
7- مهرگان، تحویلداری و مهین اكبری، مدیریت بحران و چگونگی مقابله با آن ، مجله مدیریت ، شماره 53 و 54، مهر و آبان 1380، ص 43.
8- مهشید، یزدان پناه، برنامه ریزی و مدیریت بحران، مجله تدبیر، شماره 127، آبان 1381، ص 51.
9- الگوش شماره 3 درخصوص مبانی گلوگاهی شدن بحران های فرآیندی توسط نگارنده طراحی و تدوین شده است.
10- محمدعلی ، محمدی، (مترجم) ، مدیریت ارتباط با مشتری ، مجله تدبیر ، شماره 129، دی ماه 1381،
ص 102.
11- صمد، عالی، رضایت مشتری ، مجله تدبیر ، شماره 130. بهمن 1381، ص 69.
12- محمدسعید، جبل عاملی، مهندسی ارزش، سنگ بنای اولیه كیفیت، مجله تدبیر ، شماره 130،
بهمن 1381، ص 111.
13- محمدحسین، سلیمی ، مهندسی ارزش، سنگ بنای اولیه كیفیت، مجله تدبیر ، شماره 130،
بهمن 1381، ص 113.
14- بهروز ، قلیچ لی ، مهندسی مجدد فرآیند كسب و كار ، مجله تدبیر، شماره 107، آبان 1379، ص 63
15- الگوی شماره 4 درخصوص مهندسی مجدد فرآیند های سازمانی توسط نگارنده طراحی و تدوین شده است.
دكتر ایرج سلطانی
دكتری مدیریت آموزشی‏ ،
مدرس دوره های كارشناسی ارشد
و مدیر تحقیقات نیروی انسانی شركت فولاد مباركه
منبع: سایت وزارت صنایع و معادن
 

 




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
اریک اشمیت، مدیرعامل گوگل، چندی پیش در مقاله‌ای در نشریه نیوزویک، قواعد طلایی کسب‌وکار یکی از برترین شرکت‌های دیجیتالی جهان را تشریح کرد. اگرچه رهبران گوگل بر خلاف رهبران مایکروسافت، در انتشار مقاله و گزارش تخصصی، فعالیت کم‌تری دارند، اما مطالبی که هر از گاهی توسط آنان ارائه می شود، قابل تامل است . متن حاضر، روایتی است از راهکارهایی که گوگل در کسب‌وکار در دنیای دیجیتال به آنها وابسته است. اریک اشمیت به این واقعیت اشاره دارد که خلاقیت و پرورش خلاقیت در کارکنان یک شرکت، رمز پیروزی در شرکت‌های دیجیتالی امروز جهان است. این خلاقیت است که کارآفرینی دیجیتالی را به بهترین شکل ممکن پرورش و هدایت می‌کند و این تضمینی برای بقا در دهکده جهانی است .

مقدمه
در گوگل، ما پیتر دروکر (پدر مدیریت نوین در قرن بیستم) را به عنوان یک معلم تجارت معروف می‌شناسیم که می‌تواند کارگرهای اطلاعاتی جدیدی را پرورش دهد. دروکر واژه کارگرهای اطلاعاتی را در سال 1959 ابداع کرد. او بر این عقیده بود که کارگرهای اطلاعاتی کارگرهایی هستند که باور داشته باشند که مفید و موثراند نه اینکه مانند دیگران فقط از ساعت 5 تا 9 صبح بر اساس وظیفه سر کار بروند .

شرکت‌ها و سازمان‌هایی که به دنبال این گونه کارمندان بروند و از آنها بهره بگیرند می‌توانند به عنوان شرکت‌های برتر در 25 سال آینده معرفی گردند. در واقع گوگل نیز مبنای کار خود را بر چنین اساسی پایه‌ریزی کرده است. بحث در مورد این موضوع که آیا شرکت‌های بزرگ می‌توانند این کارکنان اطلاعاتی را مدیریت کنند یکی از بحث‌های اصلی در سال‌های گذشته بوده است. به دلیل اینکه عدم مدیریت درست در این بخش باعث از کار افتادن شرکت خواهد شد این موضوع از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است .

مباحثی که در اینجا مطرح می‌کنیم 10 قانون اصلی است که ما برای موثر بودن کارکنان اطلاعاتی به شما معرفی می کنیم. به دلیل اینکه در بسیاری از کارخانه‌ها کارکنان اطلاعاتی اصلی مهندسان هستند در اینجا نیز مبنای کار ما مهندسان خواهند بود. اما بعضی از این قانون‌ها به دیگر کارکنان نیز تعلق دارد .

1- به وسیله تشکیل کمیته و شورا اقدام به استخدام کنید
به طور کل کسی که در گوگل درخواست استخدام را مطرح می کند حدود 12 مصاحبه مختلف را پشت سر می‌گذارد تا استعدادها و مهارت‌های او مشخص شود. هر کدام از اعضای کمیته نظر خود را ابراز می‌کنند. این عملیات باعث می‌شود تا استانداردهای کار بالاتر رود. درست است که زمان بیشتری را صرف می‌کند ولی ما فکر می‌کنیم که ارزش آن را دارد. اگر شما افراد با قابلیت را استخدام کنید و در هنگام مصاحبه به آنها فشار زیادی را وارد کنید، باعث می‌شود تا آنها نیز مهارت خود را به نمایش بگذارند ما از ابتدا در گوگل به این صورت شروع به استخدام کردیم و مبنای کار مان در این شرکت اینگونه کارکنان هستند .

2- خواسته‌های آنان را فراهم کنید
همانطور که دروگر می گوید: همه چیزهای مزاحم را از جلوی آنان بردارید. ما امکانات استانداردی را برای آنها ترتیب داده‌ایم که شامل اسباب و وسایل نهار خوری، باشگاه ورزشی، رختشوی‌خانه، اتاق ماساژ، آرایشگاه، کارواش، خشک شویی‌، اتوبوس‌های ایاب‌وذهاب و هر چیز دیگری که یک مهندس به آن احتیاج دارد. به این نکته توجه داشته باشید که برنامه‌نویس‌ها دوست دارند که فقط برنامه نویسی کنند. دیگر احتیاجات آنها را ما برآورده می‌کنیم .

3-مکان کار آنها را نزدیک به هم قرار دهید
تقریبا تمام پروژه‌ها در گوگل پروژه‌های تیمی هستند و اعضای تیم‌ها احتیاج به برقراری ارتباط با یکدیگر دارند. بهترین راه برای ارتباط برقرار کردن آنها این است که اعضای تیم‌ها را در هنگام کار نزدیک به هم قرار دهید. در واقع اداره را به محلی برای به اشتراک گذاشتن تفکرها تبدیل کنید. با این روش هنگامی که یک برنامه‌نویس می‌خواهد با همکار خود صحبت کند دسترسی آسان خواهد بود، نه تلفن، نه ایمیل و نه هیچ زمان از دست رفته‌ای برای پاسخ. همچنین اتاق‌های کنفرانسی وجود دارد که برنامه‌نویسان می‌توانند به طور ساعتی از آن برای مشورت کردن استفاده کنند. در واقع نشستن در کنار یک برنامه‌نویس بزرگ می‌تواند بسیار با ارزش باشد .

4-هماهنگی
به دلیل اینکه برنامه‌نویسان در فاصله کمی از یکدیگر قرار دارند. درصد هماهنگی نیز بالا خواهد رفت. چون هر برنامه‌نویس قادر خواهد بود که به آسانی و بدون تلف کردن وقت بفهمد که اعضای گروه خود در حال حاضر در کدام بخش از پروژه قرار دارند. آیا او نیز همراه آنان است یا از برنامه عقب است و این به دلیل فاصله نزدیکی فیزیکی آنان خواهد بود .

5-استفاده نامحدود کارکنان از ابزارهای شرکت
یکی از این ابزارها وب است. صفحات داخلی وب که در داخل شرکت برای انجام پروژه‌ها استفاده می‌شود. آنها به طور کامل اندیس‌گذاری می‌شوند و برای اعضای تیم پروژه قابل استفاده خواهد بود.به عنوان مثال یکی از دلایل موفقیت Gmail آزمایش شدن این سرویس به طور مکرر بود. یعنی خود کارکنان با صفحات وب داخلی شرکت ماه ها این سرویس را مورد بررسی قرار دادند.سپس پس از مدتی آن را روانه بازار کردند و می‌بینید که به موفقیت بسیاری نیز دست یافته است .

6- خلاقیت را تشویق کنید
مهندسان گوگل 20% از وقتشان را فقط برای انتخاب پروژه مصرف می‌کنند. البته این زمان از دست نرفته و باعث می‌شود که پروژه‌های خوبی حاصل شود. اما به طور عمومی ما به انسان‌های خلاق اجازه می دهیم که خلاق باشند. یکی از سلاح‌های نا مخفی ما نظریات ارسال شده به وسیله پست است. صندوق پستی که مردم از سراسر دنیا پیشنهادات و انتقادات خود را برای ما بوسیله آن ارسال می کنند. در واقع ما اجازه می دهیم تا خود مردم آن چیز را که می پسندند ارائه دهند و ما روی آن طرح‌ها کار کنیم .

7- تلاش برای رسیدن به رضایت عمومی
در واقع در سیستم‌های مشارکتی ما همیشه یک تصمیم گیرنده نهایی وجود دارد. ما به این قضیه معتقدیم که افراد بیشتر بسیار باهوش تر از افراد کمتر هستند.و در واقع ما یک پهنای اطلاعاتی قبل از تصمیم‌گیری نیاز داریم. در گوگل نقش مدیر در واقع یک جمع کننده نظرات است نه یک دیکتاتور در تصمیم رسیدن به رضایت عمومی گاهی اوقات بسیار طول می‌کشد. اما همیشه پروژه‌ای کامل تر بوده است که تیمی تر بوده است .

8- زیان‌آور نباشید
مطالب زیادی در مورد شعار گوگل نوشته شده است که ما سعی می‌کنیم با آن زندگی کنیم. همانطور که در تمام موسسات و سازمان‌ها افراد در مورد نظرات شان احساساتی هستند در گوگل نیز چنین است.در گوگل هیچ کس به صندلی مدیریت نمی رسد مگر اینکه مبتکر طرح های نوین باشد. ما در واقع جوی از تحمل و احترام در مقابل نظرات مردم به راه انداخته‌ایم نه جوی که در آن پر از بله در مقابل نظرات مردم باشد .

9-داده‌ها تصمیمات را حرکت می‌دهند
در گوگل تمام تصمیمات بر مبنای تجزیه و تحلیل گرفته میشود. ما سیستمی را برای مدیریت اطلاعات به راه‌انداخته‌ایم که نه تنها در وب بلکه در داخل شرکت‌مان نیز ما را یاری می‌رساند. در همین راستا آنالیزورهایی را استخدام کرده ایم که به سختی بر روی داده‌ها کار می‌کنند و ما را به روز نگه می‌دارند .

10- بطور موثر ارتباط برقرار کنید
هر جمعه ما مجمعی برای آگاهی دادن، معرفی، سوال و جواب ( و البته نوشیدنی و غذا) را برگزار می‌کنیم. این مجمع به مدیران اجازه می‌دهد تا هر هفته با کارکنان خود انتخاب بر قرار کنند و یا بالعکس. گوگل اطلاعات خود را به طور وسیعی برای دیگر سازمان‌ها یا موسسات منتشر می‌کند. برخلاف دیگران ما بر این باوریم که قانون اول دومی را می سازد، یعنی پشت‌گرم بودن کارکنان در کار باعث وفاداری آنها در کار می‌شود. مهندسان به طور طبیعی روحیه رقابتی دارند. آنها در مقابل افرادی که دانش‌شان پایین‌تر است تحمل و دوام ندارند. اما نقریبا تمام پروژه‌های مهندسی تیمی هستند، داشتن یک فرد باهوش اما نامنعطف در تیم واقعا مرگ‌آور است.اگر ما جملاتی مانند "باهوش‌ترین فردی که تا به حال دیدم" یا "می‌خواهم دوباره با او کار کنم" را از گروهی شنیدیم باید در پروژه‌های بعدی نیز آنها را در یک تیم قرار دهیم .

یک مهندس خوب همیشه به این امر معتقد است که پروژه‌ای که در دست اوست باید بهتر از پروژه‌های قبلی باشد. برای تحقق یافتن این امر آنها باید کار تیمی‌شان را بالا تر ببرند و سعی کنند تا بوسیله کار تیمی این امر را استحقاق بخشند. نکته آخر این است که گوگل در حال رشد کردن است. دلیل این پیشرفت هم همین ارتباطات است . جلسات روز جمعه برای به دست آوردن یک دید جمعی از تیم است. به این نکته توجه داشته باشید که گوگل در حال حاضر یک سازمان است .

ما باید بر روی مدیریت خلاقیت و ابداع و ابتکار تمرکز کنیم. اما این تنها نقطه تمرکز در گوگل نیست. ما باید عملیات ها و کارهایمان را نیز به طور روز به روز مدیریت کنیم و این کار ساده‌ای نیست.ما در واقع در حال ساختن زیر بنا و پایه تکنولوژی هستیم که بسیار بزرگ‌تر و پیچیده‌تر از چیزهایی است که در تاریخ بشر ساخته شده است .

آنهایی که برنامه‌ریزی می‌کنند، یعنی این سیستم را برنامه‌ریزی و اجرا می‌کنند باید دارای انگیزه بالایی باشند. در گوگل عملیات ها فقط آزمایشی نیستند بلکه آنها برای موفقیت مجموعه بسیار مهم هستند . به این دلیل باید سعی کنیم که در تمام پروژه‌ها موفق باشیم .
علی‌محمد آقازمانی - حیات‌نو

منبع
www.msnbc.msn.com/id/10296177/site/newsweek
منبع:itna.ir

 




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
مدیریت در کلام ساده افزودن بر کارایی پرسنل در مقایسه با زمانی است که شما حضور ندارید. تحقق این امر مستلزم برنامه‌ریزی، سازماندهی، هدایت و نظارت صحیح از سوی شماست و توفیق در فرایند مذکور ممکن نیست مگر با آگاهی از هدف، شناخت ابزار بالقوه، تعیین کاستی‌ها و ارائه تدابیر لازم جهت فراهم آوردن آن کاستی‌ها .

گام نخست این است که کشف کنید به کدامین مقصد رهسپار شوید یا چه امری را به انجام برسانید. چنانچه با گروهی مواجه هستید که همه با هم در یک جهت در حرکتند هرگز تلاش نکنید بلافاصله سد راهشان شوید. اگر به شما تاکید بر بازدهی ضعیف این گروه شده باشد، مسئولیت شما بهبود این بازده خواهد بود و اگر گلایه‌هایی درباره کیفیت پائین یا خدمات‌رسانی نارسا دریافت کرده باشید آنگاه وظیفه شما نشانه گرفتن دقیق این معضلات خواهد بود. همین که هدف را یافتید آنگاه آن را با گروه در میان بگذارید و چه بهتر که در یک ملاقات کوتاه و در صبح اولین روز کارتان این اتفاق بیافتد؛ همه کارکنان را یک جا گردهم آورید، به یک معرفی کوتاه از خودتان بسنده کنید، واضح است همه آنها شما را به عنوان یک سرپرست می‌شناسند، پس نیاز به خاطر نشان کردن آن نخواهد بود .


از علت حضورتان برایشان بگوئید مثلا اینکه: «مدیر پیشین ارتقاء پیداکرده» یا «به دلیل بسط گروه، شرکت لازم دیده تا آن را به بخش‌های کوچکتر با مدیران مستقل تقسیم نماید ».


اکنون زمان مطرح نمودن هدف است (به خاطر داشته باشید می‌توانید بعدها این هدف را تغییر دهید اما به هر حال اطلاع کارکنان از برنامه شما ضروری است) مثلا می‌گوئید:«از آن جا که گروه شما کار مهمی در تشکیلات برعهده دارد، قصد من این است که از روند کاری شما آگاه شوم و هر آنچه در توان دارم صرف کمک به ادامه راه شما نمایم» یا «البته که نرخ بازده این گروه مناسب است اما قصد داریم این بازده را تا حدی افزایش دهیم که مایه افتخار تشکیلات گردد ».


در خاتمه جلسه تاکید کنید که شخصا با تک‌تک کارکنان به منظور گفتگو درباره برنامه‌ها با طرح جزئیات، گرفتن اطلاعات و پاسخ‌گویی به سوالات آنها ملاقات‌هایی خواهید داشت .



کارمندانتان را بشناسید

چنانچه پیش از تصدی مدیریت، یک دوره کاری را در شرکت سپری کرده باشید بعید نیست کارمندانی که همینک مدیریت بر آنها را پذیرفته‌اید، بشناسید. در غیر اینصورت از خارج شرکت برای مدیریت این گروه به استخدام درآمده‌اید. با این قدم آغاز کنید که آنها را فرد به فرد بشناسید. حتی اگر چندین سال با آنها کار کرده باشید باز هم کسب شناخت بیشتر ارزشمند خواهد بود. شما در مقام یک مدیر از آنها چیزهایی می‌آموزید که هرگز به عنوان یک همکار از آنها آگاه نمی‌شوید .


کارمندان شما گرانبهاترین منابع و نیز دشوارترین افراد برای راهبری شدن به شمار می‌روند. در عین حال ارضا کننده‌ترین امور اگر به نحو احسن بر آن فائق آیید همین نوع مدیریت است .


از آن جهت که این نخستین موقعیت مدیریتی برای شماست، گروهی که تحت راهبری شما قرار می‌‌گیرند نیز احتمالا چندان گسترده نیست که نتوانید اختصاصا با هر یک از افراد ملاقات داشته باشید .



ملاقات‌هایی ترتیب دهید

محل ملاقات بسته به شرکت،‌نوع فعالیت و ترجیح خود شما می‌تواند در دفتر کار شما، اتاق کنفرانس یا کافی‌شاپ آن سوی خیابان باشد .


نکته حائز اهمیت این است که فضا به گونه‌ای آرام باشد که کارمندان آزادانه قادر به سخن گفتن باشند. و هر دو طرف به سهولت صدای یکدیگر را بشنوند. این گونه ملاقات‌ها معمولا از روی برنامه قبلی است ولی در صورت ضرورت هنگام بروز مشکل نیز انجام می‌شود .



موضوع صحبت

طی ملاقات سه موضوع زیر را در نظر داشته باشید :


کارمند را از لحاظ فردی بشناسید


درباره شیوه هماهنگ شدنش با برنامه‌تان توضیح دهید


به سوالاتش پاسخ دهید


 


ویژگی‌های شخصی هر فرد را بشناسید

اینکه چه چیزی در آنها نکته متمایز است؟ در کارشان به چه نکته‌ای علاقمندند؟ یا علاقمند نیستند؟ اهداف حرفه‌ای بلندمدت و کوتاه مدت هر یک چه می‌باشد؟ تمایل به ملاحظه چه تغییراتی در کارشان دارند؟ از چه تغییراتی جلوگیری می‌نمایند؟


اطمینان حاصل کنید که شما به هر آنچه می‌گوئید توجه نماید ولی هر آن چه می‌خواهند لزوما روی نمی‌دهد .


پس از آگاهی از ویژگی‌های مورد نظر، برایشان از اینکه چگونه با برنامه‌های شما هماهنگ و سازگار شوند صحبت نمائید. اگر تصمیمی بر ایجاد تغییر اتخاذ نکرده‌اید به آنها بگوئید. اگر قرار است آنها را به کار دیگری بگمارید، حتما با ذکر دلیل در جریان قرارشان دهید .


سرانجام به تمامی سوالات کارمندان پاسخ دهید. خوب است اگر نمی‌دانید بگوئید نمی‌دانم، اگر قادر به کاری نیستید بگوئید نمی‌ توانم. تا حد امکان صریح و صادق باشید. با این شیوه، ارتباطی مبتنی بر اعتماد را پایه‌گذاری می‌نمائید که بی‌هیچ تردید به تسهیل جریان کاری در آینده کمک خواهد کرد .



برگرفته از: کارآفرینان امیرکبیر




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی

با افزایش شمار افراد جوانی که در سراسر دنیا راه خود را به جایگاه مدیریت باز می کنند، فراگیری چگونگی نظارت اثربخش بر کارکنان اهمیت می یابد . هنگامی که کریستی میکاک(2) در سن 25 سالگی برای نخستین بار به سمت مدیریت رسید راه خود را در مسیر این حرفه باز کرد. او که هم اکنون 31 سال دارد مدیر خدمات حسابرسی شرکت تبلیغاتی و روابط عمومی د سامیت گروپ کامیونیکیشنز(3) در شهر سالت لیک(4) است. میکاک می گوید: "فکر می کنم که برای مدیریت کمی جوان هستم. در شکل قدیمی این اتفاق معمولا در سن 40 سالگی می افتد ."
میکاک بخشی از یک گرایش رو به رشد در ایالات متحده است که شرکت ها، تازه فارغ التحصیان بی تجربه یا کم سابقه را در زمینه مدیریت به سمت های بالا و نظارت بر افرادی با بیش از 25 سال سابقه کار منصوب می کنند. کریستی میکاک می افزاید: "گروه من به نسبت جوان است. فکرمی کنم بسیاری از افراد جوان احساس می کنند در حرفه هایشان بسیار با تجربه تر و پیش تر هستند، اما در واقع چنین نیست ."
در گذشته، ارشدیت برای بالا رفتن از پله های ترقی در شرکت ها ضروری بود. ممکن است این مقوله رو به زوال باشد. میکاک می گوید : "آنها می خواهند که در سمت های نخست و با بالاترین حقوق ها وارد شوند. ممکن است با یک فرد 24 ساله مواجه شوید که مدیریت یک بخش را بر عهده دارد، زیرا فن آوری، گرداننده این بخش است ."
لوری روسو(5)، قایم مقام 28 ساله شرکت استانتون کامیونیکیشنز(6) در واشنگتن دی سی می گوید که با این وجود افراد جوان تر نباید انتظار داشته باشند که مشاغل مدیریتی به آنان واگذار شود. "فکر می کنم انتظار دریافت چیزی که از راه نرسیده به شما اعطا شود غیر واقع بینانه است و طرز فکر درستی نیست. شما عوارضی می پردازید، چرا که باید یاد بگیرید. سرعت جامعه ما چنان بالا رفته است که افراد نمی خواهند برای هیچ چیز صبر کنند ."

تنش تربیتی
آیا این تفاوت نسل بین کارمندان مسن تر و مدیران جوان مشکلاتی را در محل کار موجب می شود؟ مطالعه جدید سازمان کار و خانواده های نیویورک نشان داد که کارمندان مسن (افراد 58 سال به بالا) معمولا مشکلی با همکاران جوان تر ندارند. در حقیقت این پژوهش نشان داد که کارمندان مسن تر همکاران جوانتر خود را با کفایت، پشتیبان و پذیرا می دانند .
اما این بدان معنا نیست که در دفاتر کار همه چیز بین همکاران مسن تر و جوان تر بدون نقص است .
روسو می گوید: "افرادی که می بایست 15 تا 20 سال سابقه کار می داشتند تا به این سمت نایل شوند، شما افراد جوان تر را جدی نمی گیرند، زیرا فکر می کنند که تجربه کافی ندارید ."
استیو کارنی(7 ) ، نویسنده کتاب "رویداد نامه کار گروهی"(8) که پیشنهاداتی را در زمینه انجام کار گروهی در محل کار ارایه می دهد می گوید: "دید من نسبت به مدیران جوان این گونه است که کارمندان مسن تر را خطری برای جایگاهشان می دانند و با ترس و عدم اطمینان به مدیریت می پردازند ."

روش های مدیریت
مدیران خوب بدون اینکه سن یا سابقه شان در این زمینه دخالتی داشته باشد از چندین فن برای توسعه روابط کاری موثر با گروهشان استفاده می کنند. پیشنهاد میکاک "کشف انگیزه واقعی فردی" و درک آن چیزی است که برای افراد ویژه محسوب می شود. او به طور مشخص برای علاقمندان به ورزش های سخت بلیت مسابقات تهیه می کند و حتی برای زنی که درگیر یک رابطه از راه دور است بلیت هواپیما می خرد .
روسو می گوید که او نیز با ترتیب دادن چنین روابط شخصی با همکاران و مراجعان به این نتیجه رسیده است که "بنابر دریافت عمومی به نظر می رسد که مشکلات به وجود آمده هر چه که باشند راه حل انسانی، همیشه پاسخگو است ."
رابطه شخصی با اعضای گروه کارمندان می تواند همچنین به میزان بالاتری از کار گروهی ختم شود. کارنی می گوید: "بر کار گروهی و انجام آن و نه بر مقام و قدرت تمرکز کنید. اگر می خواهید کارتان را به بهترین نحو انجام دهید هر همکار را به چشم منبعی برای کمک به شما و گروه نگاه کنید ."
همه کارمندانتان را هم سطح بدانید و فکر نکنید که تحت سلسله مراتب کاری مشغول به کار هستند و برای انجام کار، هماهنگ عمل نمایید. به گروهتان مسوولیت بیشتری بسپارید تا بر وجه گروهی کار افزوده شود و به ویژه هنگامی که کارمندانتان طرحی را با موفقیت به انجام می رسانند از آنها قدردانی کنید .
میکاک به شدت عقیده دارد که قدردانی دایمی از کار گروهتان در نهایت منجر به کسب احترام بیشتر در جایگاه مدیریت و سطح بالاتری از تولید می شود . او می گوید: "من دریافتم که تقویت مثبت بسیار فراتر از وادار ساختن افراد به فرمان بردن عمل می کند." اگر افراد تشویق شوند که کارشان را به خوبی انجام دهند "فکر می کنم به آنها چیزی بسیار بیش از حضور روزانه در محل کار اعطا می کنید ."
با همه این ها هیچ یک از این موارد نمی توانند بدون صرف وقت قابل ملاحظه با گروهتان به دست آیند. مشاورات طولانی از طریق پست الکترونیک و تلفن را با کارمندان کنار بگذارید و وقت خود را صرف ملاقات با آنها نمایید. بحث درباره کار و پیشرفت افراد در شرکت از طریق بازنگری های متناوب یا جلسات منظم و برنامه ریزی شده کمک کننده است .
میکاک می گوید: "فکر می کنم گاهی از اوقات، هنگامی که به مدیریت بالایی می رسید از فعالیت های روزمره فاصله بسیاری می گیرید و به شدت بر رشد یا توسعه کار متمرکز می شوید. من مایلم مطمئن شوم که افراد در تکاپو هستند و از شغلشان رضایت بسیاری کسب می کنند ."
دن کافلین(9) نویسنده که در کتابهایش به ایجاد موفقیت بیشتر در شرکت ها می پردازد برای مدیران جوان پیشنهاد کوچکی دارد: بخوانید. ارتباط خود را با مشغولیت های مشاغل دیگر حفظ کنید و به طور دایمی خود را از جزییات شرکت با خبر نگاه دارید. او می گوید: "در اندک زمانی دانسته های شما به اندازه یک مدیر 60 ساله خواهد بود که هیچگاه مطالعه نمی کند ."

گرایش های آینده
بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که به دلیل نقش رو به رشد فن آوری و تقاضای بالای تولید، گرایش اعطای مدیریت به افراد جوان تر ادامه خواهد یافت .
میکاک می گوید: "من فکر می کنم با وجود فن آوری، افرادی که تازه فارغ التحصیل می شوند آماده گردانندگی هستند. اگر کسی را انتخاب کنید که در دهه 40 یا 50 زندگی باشد بدون شک با مانع فن آوری مواجه خواهید شد ."
علاوه بر آن روسو می گوید که افراد جوان استخدام خواهند شد زیرا "گروه کارمندان چنان کوچک است که باید تولید بالا باشد. نسل ما از دید من کار خود را بسیار خوب انجام می دهد. همه جریان مربوط به ابتکار و استفاده از موقعیت هایی است که برایتان فراهم می شود ."

مردیت استانتون(1)
مه 2005

1. Meredith Stanton
2. Christy Maycock
3. The Summit Group Communications
4. Salt Lake
5. Lori Russo
6. Stanton Communications
7. Steve Carney
8. The Teamwork Chronicles
9. Dan Coughlin



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
ایجاد ثروت از شکست
همه افراد اشتباه می کنند حتی خود من، اما من سعی می کنم آن اشتباه را برای بار دوم تکرار نکنم. تنها در این صورت، انجام اشتباه مجاز است. اگر شما سخت کار کنید و بهترین تلاش خود را انجام دهیدو اشتباه نیز داشته باشید، در این حالت حتی اگر خسارت ناشی از اشتباه شما زیاد باشد، شما را گناهکار نمی دانیم،‌ اما تکرار همان اشتباه مجاز نخواهد بود. به محض اینکه این اشتباه رخ می دهد، پرونده ای کامل از آن باید تشکیل و نگهداری شود. علل آن باید تجزیه و تحلیل شود. همه کارکنان «سامسونگ » باید از آن درس بگیرند . نباید یکی از کارکنان شرکت،‌اشتباهی را که یکی دیگر از کارکنان آن قبلاً‌ مرتکب شده است، تکرار کند.

من یک بار دیگر تأکید می کنم که اشتباهات و شکست ها نباید مخفی نگهداشته شوند بلکه باید آن ها را افشا کرده و همه آنها را باید ثبت و نگهداری کرد تا برای بار دوم تکرار نشوند .


اگر همه اشتباهات ثبت تجزیه و تحلیل شوند، حتی اگر بعضی از آنها بسیار بزرگ و مضحک هم باشند، شایسته تنبیه نیست، زیرا باثبت و نگهداری آنها به دارایی های « سامسونگ » اضافه شده است . ما باید همه خساراتی را که بابت اشتباه و شکست ایجاد میشوند، نوعی سرمایه گذاری برای موفقیت های آینده در نظر بگیریم. هر گونه تلاشی را که برای مخفی نگه داشتن واقعیت های نهفته در بطن اشتباهات صورت می گیرد، نباید فراموش کرد و بدون پاسخ (‌مجازات )‌ گذاشت. اگر ما از تکرار اشتباهات مشابه جلوگیری کنیم، موفقیت ما چند برابر خواهد شد .



نگهداری سوابق

سابقه طولانی یک شرکت بدون داشتن چشم اندازی مطبوع، قابل افتخار نیست، مهم ترین عامل تاریخ این است که سوابق مربوط به شکست ها و موقعیت ها تا چه اندازه خوب و روشن درطول زمان حفظ و نگهداری شده اند .


سامسونگ در نگهداری سوابق بی دقت بوده است. از حالا به بعد، هرفردی باید سوابق کارهای خود را نگهداری کند. اگر وقت کافی وجود ندارد، حداقل باید اطلاعات اساسی دست اول را ثبت و ضبط کنیم. اینها ارزشمندترین تاریخ و دارایی « سامسونگ » را تشکیل می دهند که به هیچ وجه به وسیله پول قابل خریداری نیستند .


ثبت و نگهداری شکست ها از ثبت موفقیت ها مهم تراست . این تنهایی راهی است که می توانیم به وسیله آن از تکرار اشتباهات جلوگیری کنیم .


وقتی پست افراد تغییر می کند، فردی که پستی را ترک می کند باید سوابقی را ایجاد کرده و به وسیله آن اطلاعات اساسی دست اول را در اختیار فرد جدید قرار دهد. گزارش جلسات از جلسه های مهم نیز باید در دسترس باشد. این تنها راهی است که می توانیم از ابتدای کار از بروز اشتباه جلوگیری کنیم. فرد جدیدی که پست او را تحویل گرفته، باید جزئیات سوابق قبلی را مطالعه کند و از آنها برای پیش بینی آینده سود ببرد. مهم نیست که اطلاعات چگونه است و چقدر ارزش دارد، مهم این است که فرد چگونه از آنها استفاده می کند .


وقتی از ثبت سوابق پرونده ها صحبت می کنیم معمولاً فکر ما فقط متوجه مدارک تایپ شده است. این اشتباهی بزرگ است. ضبط صوت و تصویر هم ابزارهای خوبی برای ثبت سوابق هستند. ما باید همه جلسات را ضبط کنیم. ما به وسیله گوش کردن نوارهای جلسه بعد از اتمام جلسه، می توانیم کیفیت تغییر و تحلیل ها را بهتر درک کنیم و از جزئیات فرایند تصمیم گیری آگاهی یابیم. این کار ما را قادر می سازد تا دقیق تر و عادلانه تر مشارکت افراد حاضر در جلسه را ارزیابی کنیم. ما در « سامسونگ »‌ باید از تمام وسایل ثبت و ضبط برای ثبت و نگهداری سوابق استفاده کنیم .



ورزش های سه گانه سامسونگ :‌ گلف،‌ بیسبال و رگبی

من به عنوان رئیس سامسونگ، تک تک کارکنان شرکت را تشویق به انجام یکی از سه ورزش گلف،‌ بیسبال و رگبی می کنم. هر کدام از این ورزش ها مشوق روحیه رقابتی است که در سامسونگ با آن روبه رو هستیم و هر کدام از آنها به ما کمک می کنند تا مهارت های مهمی را که تجارب لازم است، بیاموزیم .


به وسیله بازی گلف‌،‌ مقررات و روش های انجام کار را می آموزیم. از طریق بیسبال می توانیم مفهوم ستاره بازی را بهتر درک کنیم و رگبی چگونه مبارزه را به ما می آموزد .


اولین گام در گلف،‌ آموختن مقررات و روش های بسیار پیچیده انجام کار است. هیچ ورزش دیگری غیر از گلف وجود ندارد که کتاب ضخیمی از مقررات و روش ها داشته باشد.


بازیکن گلف می تواند منضبط و مقرراتی بودن را از ورزش گلف به کار خود منتقل کند .


دربازی بیسبال گرچه مهم است که هر یک از بازیکنان قادر باشند تصمیم های به موقع اتخاذ کنند، اما مهم تر این است که از دستورات مربی پیروی کنند. وجود بازیکنانی در حد ستاره (‌مانند پرتاب کننده و زننده )‌ برای بازی لازم است،‌اما زمینه چینی و تمهیداتی که مربی اندیشیده است، بسیار مهم تر و حیاتی تر است. ما نیاز داریم که روحیه کچر را که تیم را آرام و بدون سروصدا و بدون دریافت و یا در خواست نورافکن به بازی هدایت می کند، فراگیریم .


رگبی یک بازی است که هیچ وقت به خاطر تغییرات شرایط آب و هوا تعطیل نمی شود. ما نیاز داریم که از بازیکنان رگبی روحیه مبارزه را فرا گیریم. روحیه مبارزه آنها شامل عزمی راسخ است که آنان را قادر می سازد در بدترین آب و هوا و در زمین گل و لای بازی کنند. همچنین دارای روحیه همکاری است که خودش را در زمانی که یک اسکرام شکل می گیرد، نشان می دهد .


ترویج و تشویق این سه بازی در سامسونگ به این معنی نیست که مخالف بازی های دیگر هستیم. این موضوع فقط به این معنی است که از طریق گلف،‌ بیسبال و رگبی مطالب زیادی را می آموزیم . در بازی که شما مشغول آن می شوید، سعی کنید درمورد آنچه می توانید از بازی فرا بگیرید،‌ فکر کنید و پایه اساس روح آن ورزش را به خاطر داشته باشید .



ماباید در دنیا حاضر باشیم

زمان آن فرا رسیده است که خودمان را جهانی کنیم. جهانی شدن در محیط تجاری امروزی، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. این بسیار اساسی و مهم است که قادر به رقابت با شرکت های درجه اول دنیا باشیم. رقبای ما فقط در کره نیستند بلکه شرکت های خارجی مهمی رقبای ما هستند. دیگر شاگرد اول بودن در سطح ملی معنا و مفهومی ندارد. باید درها را باز کنیم. باید در ساختمان ، اتاق و مهم تر از همه در فکرمان را باز کنیم به طوری که بتوانیم جهان را ببینیم. در غیر این صورت، شبیه جوانی گرفتار شده در چاهی گود هستیم که چاره ای جز نابودی نخواهیم داشت. برای کسب قدرت رقابت در سطح جهان، بسیار ضروری است که « قدرت آتش » فناوری خود را تقویت کنیم. باید از افراد متخصص و همچنین شرکت های دارای روش فنی، بیاموزیم. بسیار مهم است که از دوست و دشمن بیاموزیم .


هرگز نباید از آموختن از آنان شرمنده باشیم. ما باید با دقت به نصایح آنان گوش داده و براساس شعور خود قضاوت و تصمیم گیری کنیم .


مراقبت از کارکنان برای شرکت ها امری بسیار مهم است. بیست تا سی سال طول می کشد تا فردی ماهر تربیت شود. برای حفظ کارکنان ماهر و با تجربه نباید در خصوص هزینه صرفه جویی کرد. ما باید از تلاش های آنها حمایت کنیم. شرکت باید موقعیتی فراهم کند تا هر فردی در زمینه ای خاص متخصص و ورزیده شود. موفقیت های آینده شرکت، به افرادی بستگی خواهد داشت که بتوانند تغییرات را پیش بینی و برنامه های مقتضی را برای آینده تدوین کنند .



برگرفته از: پایگاه اطلاع‌‌رسانی نواندیشان صنعت ایران



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
جهان همواره در حال تغییر و تحول است و ادامه حیات ذرات هستی در گرو همین تغییرات است. تغییر در همه پدیده‌های جهان جریان دارد و این تنها به طیف خاصی محدود نیست. تغییر پیش از پیدایش بشر وجود داشته و همیشه نیز وجود خواهد داشت. چه در غیر این صورت، در هر موقعیت و لحظه از زمان، انتقال به زمان و شرایط بعدی ممکن نخواهد بود.

بشر همیشه درصدد ایجاد تغییرات مثبت، مهار تغییرات منفی و مبارزه با آثار آن بوده است و سعی نموده است که تغییرات را مدیریت نماید تا از آثار زیان بار آن در امان بماند. سازمان‌ها و بنگاههای اقتصادی نیز در دنیای پرشتاب امروزی دائماً در حال تغییر و تحول هستند و سازمان هایی می‌توانند باقی بمانند که برای بقای خود مزیت رقابتی بوجود آورند. سئوالی که به ذهن متبادر می شود این است که آیا تغییر فرایندی مثبت است یا منفی؟


نگرش به تغییر در دنیای مدیریت، نگرشی سیستمی و مبتنی بر فرآیند است. فرآیند از جایی آغاز و در جایی پایان می‌پذیرد. بنابراین می‌توان گفت که فرآیند مدیریت تغییر، فرآیندی آگاهانه و مبتنی بر رویکردی تعریف شده می باشد.



در یک نگرش کلی می‌توان گفت فرآیند مدیریت تغییر از هفت مرحله تشکیل می‌شود که عبارتند از:


1- مرحله تدوین راهبرد و طرح


2- تغییر مستندات و مدارک در هسته مرکزی سازمان


3- تشخیص جدول‌بندی تغییرات


4- برپایی ساختار و ترکیب‌بندی


5- آزمایش در محیط قابل کنترل


6- گسترش ترکیب‌بندی تغییر


7- نمایش پایداری و عملکرد



زیرساخت‌های این هفت مرحله، زیرساخت‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری هستند اما زیرساخت اصلی هر نوع تغییر در سازمان ها در حقیقت انسان ها هستند.


در مواجهه با تغییرات اگر سازمان آمادگی لازم را نداشته باشد که از درون خود، تغییرات را پذیرا باشد و در مقابل آن مقاومت نشان دهد، لاجرم به سمت اضمحلال خواهد رفت.



برای مدیریت در تغییر باید دانست که:


- چرا تغییر ضروری است؟


- چه کسی می‌خواهد تغییر رخ دهد؟


- چه نتایجی مطلوب است؟


- چگونه تغییر ایجاد می‌شود؟


- چه کسانی حمایت و چه کسانی مشارکت می‌کنند؟


- ما باید چه کنیم و در چه مسیری حرکت نمائیم؟



باید اذعان نمود که پیچیدگی پدیده تغییر از آن جهت است که فرآیندی دینامیک بوده و از تعامل متقابل عوامل مختلف بوجود می‌آید و تمامی این عوامل و متغیرهای آن در رابطه علت و معلولی با یکدیگر، ساز و کاری بوجود می‌آورند که درک و تحلیل آن را مشکل می‌سازد. از این رو تشخیص جهت مناسب تغییر دشوار می‌شود.



دو دلیل عمده وجود دارد که ضرورت تغییر در سازمانها را ایجاب می‌نماید:


1- نیاز به تغییرات درونی برای تطبیق با رخ دادهای ایجاد شده در خارج از سازمان.


2- علاقه به پیش‌بینی توسعه در آینده و یافتن راه های تطبیق با آن.


به هنگام حادث شدن تغییر، عوامل انسانی در سازمان پاسخ‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند.



مقاومت افراد در مقابل تغییر یکی از مهمترین مسائل سازمان ها و بنگاه های اقتصادی است زیرا آنها تغییر را نوعی تهدید برای خود می‌دانند و به سادگی پذیرای تحولات و تغییرات نمی‌شوند و غلبه بر این مقاومت و هدایت آن، یکی از مشکل‌ترین وظایف مدیران است. به هر حال تغییر هرچه باشد و مقاومت در مقابل آن به هر شدتی که باشد نیاز به مدیریت و راهبری دارد و مدیر باید افراد را توجیه کرده و آگاهی‌های لازم را به آن ها بدهد.



مقاومت در مقابل تغییرات دو منشاء دارد:


1- مقاومت‌هایی که منشاء فردی دارند و به ویژگی‌های شخصیتی افراد مربوط می‌شود که عبارتند از: عادت، امنیت، ترس از ناشناخته‌ها، عوامل اقتصادی و بی‌اعتمادی به خود.


2- مقاومت‌هایی که منشاء سازمانی دارند که عبارتند از: مکانیسم‌های ساختاری، احساس تهدید توسط متخصصان، هنجارهای گروه و سرمایه‌گذاری شغلی.


برای مدیریت تغییر و مقابله با مقاومت کارکنان در برابر تغییر، "رابینز" روش هایی را به شرح زیر پیشنهاد نموده است:


1- ارتباطات: مدیر باید با کارکنان ارتباطی موثر برقرار نموده و دلایل ایجاد تغییر را برای آنان بیان کند.


2- مشارکت: کارکنان را باید در جریان تغییرات شرکت قرار داد و بدین ترتیب از مقاومت آنان در مقابل تغییرات کاست.


3- اعطای تسهیلات: شامل آموزش مهارتهای جدید و دادن مزایا و ...


4- استفاده از زور: آخرین روش است و مدیر باید گروه هایی را که هنوز مقاومت می‌نمایند به طور مستقیم مورد تهدید قرار داده و از روش های مختلف مجبورشان نماید که از مقاومت دست بردارند.


به هر حال باید تاکید نمود که در تحولات سازمانی دو هدف به شرح زیر وجود دارد:


1- همساز کردن سازمان با نیازهای محیطی


2- تغییر رفتار کارکنان و همسو ساختن آن با نیازهای جدید


که هر دو این اهداف باید توسط مدیران و رهبران سازمان ها دنبال شود تا سازمان ها و بنگاه های اقتصادی قادر به ادامه حیات و ماندگاری در بازار رقابت باشند.



در ارتباط با انجام تغییرات نکته حائز اهمیت مقاومت کارکنان در مقابل تغییرات است. اما این مقاومت و عدم تمایل دلیل بر رد مسأله تغییر و تحول و تأخیر در آن نیست و انتظار می‌رود مدیر با اداره صحیح امور و تدبیر و کاردانی خویش، کارکنان را به سمت و سوی ایجاد تغییر هدایت نماید و این جا است که مشاهده می‌شود مدیریت آمیزه‌ای زیبا و پیچیده از علم و هنر است و مدیر هنرمند کسی است که بدون وقفه در فعالیت‌های قبلی سازمان قادر به انتقال کارکنان خود به وضعیت جدید باشد. سه اصل بنیادین مدیریت تغییر؛ ارزشیابی مستمر وضعیت (بیرونی و درونی) سازمان، مشارکت بخشیدن به کارکنان (در فعالیت‌ها و نتایج حاصله از آن) و ارتباطات اقناعی (در همه زمینه‌ها و موضوعات) است که بر پایه آنها می‌توان بر مقاومت در برابر تغییر غلبه کرد.



منابع:


1- مقاومت کارکنان در برابر تغییرات و نقش مدیریت در کاهش آن، زهرا جمالی پاقلعه، دکتر نعمت الله موسی پور


2- مدیریت تغییر، مهندسی فروزنده طبیبی


3- تغییر، شجاعت در شناخت، سعید آروندی



نویسندگان: دکتر محمد ایازی - علی فتح الله زاده خویی (دانشجوی دوره دکتری)


برگرفته از: دوهفته‌نامه اکسیر مدیریت



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
 5S معرف پنج کلمه‌ی ژاپنی است که در مدیریت کارگاه، دفتر، اداره، شرکت و حتی در خانه مورد استفاده قرار می‌گیرد. منطق 5S این است که سازماندهی، تمیزی، نظافت، استاندارد و انضباط در محل کار، به عنوان مبانی اصلی تولید یک محصول با کیفیت یا ارائه خدمات مرغوب بدون ضایعات یا با حداقل ضایعات، مدنظر قرار گیرد.
 ساماندهی (Structurise/seiri) چیست؟

سامان‌دهی اشیاء عبارت است از جدا کردن اشیایی که برای کار لازمند و نگهداری تعداد کمی از اشیاء غیر اساسی و کم مصرف برای استفاده در صورت لزوم در یک مکان مناسب و قابل دسترسی.



تمیزی-آراستگی- (Systemise/seiton) چیست؟

تمیزی نوعی مطالعه کارایی است. سئوال این است که با چه سرعتی می‌توانید به اشیایی که نیاز دارید، دسترسی پیدا کنید و با چه سرعتی، آن‌هایی را که نمی‌خواهید، دور بریزید.


چهار مرحله برای رسیدن به تمیزی:

گام اول: وضعیت موجود را تجزیه و تحلیل کنید


گام دوم: مکانی که اشیاء به آن تعلق دارند، مشخص کنید


گام سوم: تصمیم بگیرید که چگونه اشیای غیر اساسی را کنار بگذارید


گام چهارم: از قواعد دور ریختن اشیاء پیروی کنید



نظافت (Sanitise/seiso) چیست؟

"هر کس نظافتچی است". هرکس از کارمند گرفته تا مدیر، باید در سازمان خود کار نظافت را انجام دهد.


چکیده شعارهای پاکسازی از این قرار است:


- من چیزی را کثیف نخواهم کرد.


- چیزی را در راه نخواهم ریخت.


- چیزی را پخش و پلا نخواهم کرد.


- چیزها را به محض کثیف شدن، تمیز خواهم کرد.


- برچسب هایی را که پاک شده است، بلا فاصله خواهم نوشت.


- چیزهایی را که کنده شده است، بلا فاصله خواهم چسباند.


پاکسازی دقیق و منظم محیط کار – محل به محل، پرونده به پرونده، میز به میز- موجب تشخیص و شناسایی مسائل در فرایند تولید می‌گردد.



استاندارد سازی (Standardise/seiketsu) چیست؟

در اینجا تاکید بر مدیریت عینی و استاندارد‌سازی 5-S است. ابتکار و مدیریت عینی جامع برای حفظ شرایط استاندارد به کار می رود تا به توان همیشه به راحتی و با سرعت عمل کرد. نصب برچسب‌ها بر روی امور گوناگون یکی از روش‌های موثر در مدیریت عینی است.


شفافیت، مجسم کردن شرایط، نقشه‌ی وجود مسائل و مشکلات از ابزار‌های استاندارد‌سازی است.



نظم و انضباط (Self-discipline/shitshke) چیست؟

نظم و انضباط به معنی آموزش قابلیت انجام دادن کارها، به همان طریقی که باید انجام شوند. با آموزش افراد در مورد آنچه لازم است انجام دهند، عادات بد از بین می‌رود و انواع خوب آن شکل می‌گیرد. این فرایند موجب می‌شود که افراد به پیروی از قوانین عادت کنند.


نظم و انضباط ابزار لازم برای گذراندن راحت‌تر زندگی است. خود انضباطی هم بسیار مهم است.


5-S را در همه جا می‌توان اجرا کرد و با بکار‌گیری آن، نتایج زیر را بدست آورد:


· داشتن محل کار مرتب و تمیز


· دسترسی آسان به اطلاعات، مواد و لوازم


· افزایش سرعت انجام کار


· جلوگیری از ضایعات


· صرفه‌جویی در وقت، مواد و فضای اداری و انبار


· هماهنگی و همکاری مطلوب بین کارکنان و واحدها و تقویت کار گروهی


· ایمنی بیشتر در محیط کار و محل‌‌های نگهداری لوازم و مواد.


· کارایی و کیفیت بیشتر



منابع :

کتاب مدیریت کیفیت جامع(TQM ) ساموئل کی.هو ترجمه حسین زاده


وب‌سایت http://www.hkbu.edu.hk/~samho/tqm/tqmex/5s.htm



تلخیص از: احمدعلی بیگ‌محمدلو


برگرفته از: دوهفته‌نامه اکسیر مدیریت



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 5:02 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكیده
گلن هایمسترا بنیانگذار و صاحب پایگاه اینترنتی future.com است. یك آینده ‎شناس در سطح بین ‎المللی، كه برای دو دهه به ارائه مشاوره به سازمانها و موسسات دولتی و غیر دولتی پرداخته است. او در سال 2006 كتابی با عنوان «تبدیل آینده به فرصت» توسط انتشارات جان وایلی (John Wiley ) منتشر كرد. قبل از آن نیز در خلق اثری تحت عنوان «رهبری استراتژیك: دست‌یابی به آینده مطلوب» همكاری داشت.
مقاله حاضر منتخبی از سخنرانی گلن هایمسترا است كه در كنفرانس NADCA CEO 2006 در قالب دو بخش ارائه شده است. در حالی ‎كه بخش اول مروری بر تمایلات شكل دهنده آینده دارد، بعضی از مدلهای برنامه ‎ریزی كه می ‎تواند در برآورد فرصتها و چالشهای آینده مؤثر باشد، در بخش دوم مطرح شده است.

بخش اول


انقراض دایناسورها


در سال 1993، روی جلد مجله فرچون داستانی مصور چاپ شد كه به طور خاص یك اثر هنری هوشمندانه به شمار می ‎رفت. در این تصویر بیننده شاهد سه دایناسور مكانیكی بود كه نام این سه شركت بر پلاك‌های آنها دیده می ‎شد: Sears ، IBM و General Motors . به این ترتیب طراح خاطر نشان می ‎ساخت كه حتی این سه شركت با عظمت ‎مانند دایناسورها در معرض خطر انقراض قرار دارند.


در فضای تجاری قرن بیست و یكم هر شركتی و هر رهبری با این سوال مخاطره آمیز مواجه است: «چگونه می ‎توان از آینده ‎ای شبیه یك دایناسور آن ‎طور كه روی جلد مجله فرچون نشان داده شده است خودداری كرد؟» پاسخ به این سوال در پس مدلهای ذهنی، مهارت در دوراندیشی نسبت به آینده و تبدیل درسهای گرفته شده از این دوراندیشی به واكنشهای فوری و هوشمندانه نهفته است. داشتن دوراندیشی به معنای بازنگری مفهومی در برنامه ‎ریزی استراتژیك، كشف نیروهای شكل دهنده آینده و اعمال ابزاری خاص در اخذ تصمیم استراتژیك به نحوی موثر است. اگر شركتی این رویه را دنبال كند، این شانس را خواهد داشت كه نه تنها مغلوب آینده نشود، بلكه خود شكل دهنده آن نیز باشد. شركتی كه به این نحو عمل می ‎كند كشف می ‎نماید كه چگونه می ‎توان آینده را به فرصت مبدل ساخت.


بازنگری مفهومی در برنامه ‎ریزی استراتژیك


در اواخر دهه نود میلادی برنامه ‎ریزی استراتژیك گرفتار بدنامی شد. زندگی در عصر اینترنت در شرایطی كه رشد و توسعه اقتصادی به اوج خود رسیده، این باور را به ‎وجود آورد كه مرگ برنامه ریزی فرارسیده است، چرا كه همه چیز با سرعت بسیار زیاد در حال تغییر بوده و راز دست‌یابی به موفقیت در گرو سرعت و زیركی است. ناكارآمدی در مورد ایده دوراندیشی، كه حتی از بدو پیدایش هم آن ‎قدرها عمومیت نیافت، بیشتر نیز بود.


هر رهبر و مدیر تجاری، در عمل برنامه ریزی به شیوه معمول را تجربه كرده است. در این شیوه برای مدت سه روز همه كارها تعطیل و صرف برنامه ‎ریزی می ‎شود. نخست، گزارشی از عملكرد شركت در مورد اهداف گذشته ارائه می شود و سپس تهدیدها و فرصتهای موجود در یك، دو یا سه سال آینده مورد بحث و بررسی قرار می ‎گیرند. بر همین اساس اهداف جدید تنظیم و تدوین می ‎شوند. در نهایت با هدف تحقق پذیری و یافتن تاكتیكهایی برای اجرای اهداف جدید، انتصابات و تقسیم وظایف صورت می ‎پذیرد. به این ترتیب هر كسی با خیال راحت و خرسند از اتمام فرایند برنامه ‎ریزی یك نفس عمیق می كشد و به این ترتیب دیگر هرگز نام ونشانی از اهداف جدید، حداقل تا فرا رسیدن یك تعطیلات سه روزه دیگر در سال آینده، شنیده نخواهد شد.


در مورد شركتهای كوچك حتی ممكن است وقت و بودجه ‎ای به این شیوه برنامه ‎ریزی هم اختصاص نیابد. در این شركتها برنامه در واقع همان امور روزمره و به اصطلاح هر چه پیش آید بوده و هر فردی امیدوار است در صورت بروز تغییرات بتواند به اندازه كافی خوب و سریع واكنش نشان دهد.


این شیوه برنامه ‎ریزی استراتژیك چه اجرا بشود یا نشود، به هیچ وجه استراتژیك نبوده و اصلاً برنامه ‎ریزی مؤثر و كارآمدی نیست. به عبارت دیگر یك برنامه ‎ریزی بلند مدت مؤثر دارای سه مرحله جداگانه است: ابتدا تفكر استراتژیك كه عبارت است از تفكری عمیق نسبت به آینده، فرای آن چیزهایی كه در ظاهر به چشم می ‎آیند و به نظر می ‎رسند؛ مرحله دوم تصمیم ‎گیری استراتژیك نام دارد و همان مرحله اخذ تصمیمات با هدف حركت شركت در راستایی است كه آن ‎را متحول، بهتر و موفقتر سازد؛ در پایان هم نوبت به برنامه ‎ریزی می ‎رسد كه عبارت از برداشتن گامهای كوچك اما پیروزمندانه به گونه ‎ای است كه شركت به سمت و سوی جدید و مطلوب حركت كند.


تفكر استراتژیك- گام آینده ‎شناسی


تناقضهای زیادی در مورد آینده وجود دارد. دنیا بسرعت تغییر می ‎كند. به نظر نمی ‎رسد كه هیچ چیزی تغییر كند. رقابت خارجی به مرگ اقتصاد آمریكای شمالی می ‎انجامد. توسعه جهانی سبب ایجاد فرصتها و بازارهای جدید مهمی خواهد شد و بسیاری موارد دیگر. افرادی كه نسبت به این مسائل بی ‎توجهند به طور مستمر از آثار ناشی از تعامل این تناقضها دچار بهت و حیرت خواهند شد. بنابراین نخستین گام برای دست‌یابی به یك برنامه ‎ریزی بلند مدت كارآمد، داشتن نگاهی با زاویه دید و دامنه وسیع نسبت به آینده است.


دو متفكر برجسته در زمینه تفكر استراتژیك، گری همل و سی كی پراهالاد، زمانی این بحث را مطرح ساختند كه مدیران ارشد شركتها باید 20 درصد از وقتشان را به ترسیم و توسعه تصویری از آینده دور اختصاص دهند. سوال اینجاست كه این آینده تا كجا امتداد دارد؟ به طور حتم مدت آن بیش از پنج سال و حتی بیشتر یعنی در حدود یك یا دو دهه است. مسئله تعیین دقیق و جزئی وقایع آینده در ده یا بیست ساله آینده و حتی این ‎كه شركت در طی این مدت چه كاری انجام خواهد داد نیست. در مقابل آنچه باید انجام شود، داشتن نگاهی به آینده ‎های دور با هدف افزایش خلاقیت و ایمنی در برابر حوادث و رخدادهای حیرت ‎انگیز و غیرقابل پیش ‎بینی است. چنانچه تلاش در ایجاد چنین تفكر استراتژیك دامنه ‎داری صورت گیرد، چه چیزهایی می ‎تواند در سرمایه ‎گذاری در صنایع مختلف مورد توجه قرار گیرد؟ در اینجا به نمونه ‎هایی اشاره شده است.


بخش دوم


مسئله جمعیت


كودكان دوره انفجار جمعیت در آمریكای شمالی حالا به دهه شصت زندگی خود رسیده­اند. در آینده­ای نه چندان دور تعداد افرادی كه در این محدوده سنی قرار دارند از مرز چهل میلیون خواهد گذشت. به دنبال آنها نسل ایكس (به ‎طور خاص به افرادی كه در بازه زمانی بین سالهای 1959 تا 1980 متولد شده ‎اند، اشاره دارد.) قرار دارند كه تعدادشان چند میلیون كمتر از آنهاست. این اختلاف زیاد در تعداد جمعیت این دو نسل باعث خواهد شد نسل انفجار جمعیتی ‎ها (Baby boomers ) به دلیل نبود منابع مالی و مستمری كافی نتوانند از یك آسایش كافی در دوران بازنشستگی خود بهره ‎مند باشند. بنابراین آنها نیاز دارند و اصلاَ خودشان به شدت خواستار آنند كه كار كنند. این در حالی است كه خط مشی منابع انسانی در یك شركت اغلب در راستای زود از رده خارج كردن نیروی كاری است تا بر اساس نگه ‎داشتن آنها برای بلند مدت. بنابراین لازم است كه طی پنج سال آینده و پس از آن تغییری در این سیاستها اعمال شود.


به دنبال نسل ایكس نوبت به اهالی عصر دیجیتال می ‎رسد. این نسل در برگیرنده گروه وسیعی از افراد جوان است كه از اوایل دهه هشتاد به بعد متولد شده ‎اند. این نسل با كامپیوتر، اینترنت و وسائل ارتباط جمعی بزرگ شده ‎اند. آنچه آنها از انقلاب فناوری اطلاعات كسب می ‎كنند فرای تصور ماست. چنانچه شركتی متوجه این موضوع باشد، از آن به عنوان اهرمی برای بالا بردن سطح تكنولوژیك خود بهره خواهد برد. جمعیت این نسل بسرعت به سوی جهانی شدن می ‎رود. همین واقعیت سبب از بین رفتن مرزها و موانع در حركت كار، تولید و ایده می ‎شود. از این رو درون ‎سپاری، برون ‎سپاری و یافتن مسیر و مكان مناسب ضرورت می ‎یابد.


فناوری اطلاعات


در بحث از فناوری اطلاعات (IT )، باید گفت با وجود اینكه زمان پیدایش آن به دهه نود بازمی­گردد اما حقیقت آن است كه انقلاب در عرصه اطلاعات تازه آغاز شده است. توان محاسباتی یك تلفن همراه امروزی برابر با یك رایانه شخصی در سال 2000 است. در حالی ‎كه هیچكس قادر نیست بگوید چه موقع هوش مصنوعی در عمل تحقق می ‎یابد، اما هر روز شاهد تقویت و رشد هوشمندی در امور مختلف هستیم. هر فرایند، هر قطعه از یك دستگاه و هر محصولی از سطح هوشمندی بالاتری برخوردار می ‎شود. بهتر است این مسئله را به عنوان دانشی دانست كه به هر چه انجام یا ساخته می ‎شود اضافه می ‎گردد. مزیت از آن محصولات و فرایندهایی است كه بیشترین میزان دانش را در درون خود قرار داده ‎اند، دانشی كه برای مشتری قابل دسترسی و مشاهده باشد.


فناوری نانو


هیچ پیشرفت تكنولوژیك تا به این حد سبب تغییر صنایع قالب ‎سازی و قالب ‎ریزی نخواهد شد. نباید گفت كه این صنایع جایگزین پیدا خواهند كرد. فناوری نانوچیست؟ دو پاسخ وجود دارد. اول، توانایی مشاهده ساختار مولكولی و اتمی مواد و چگونگی نحوه ایجاد و نیز عملكرد آنها در كنار یكدیگر است. دومین پاسخ، كه هنوز بالقوه است و فعلیت نیافته، عبارت از توانایی ساخت مواد نوین به صورت اتم به اتم و یا مولكول به مولكول است. اگر مورد دوم در عمل تحقق یابد همه فراورده ‎ها در یك چشم به هم زدن تغییر خواهند كرد. اما تولید مولكولی بسیار مشكل و پیچیده بوده و در هر صورت تحقق آن ممكن است دهه ‎ها به طول انجامد. با این حال اولین قابلیت فناوری نانو صنایع قالب ‎سازی و قالب ‎ریزی را عمیقاً دستخوش تغییر كرده و این هم به خاطر دیدن درون مواد در هنگام ساختشان است. درك و قابلیت كنترل و هدایت ساختار كریستالی آلیاژها و فلزات در قالب ‎سازی به معنای دقت بیشتر و نیز قابلیت ایجاد ساختارهای بزرگتر به همان خوبی ساختارهای ریزتر است. كارآییهایی مانند این مورد به معنای آن است كه فناوری نانودر خدمت صنعت قرار گرفته و حتی سبب شده است كه نامی برای محصولات تولیدی انتخاب شود كه نشان دهنده استفاده از فرایندهای نانوتكنولوژیك در ساخت آنهاست.


چین و جهان


دنیا هرگز پدیده ‎ای مشابه كشور چین به خود ندیده است. كشوری با یك میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت، یك نرخ رشد اقتصادی سالیانه 10 تا 12 درصدی و فارغ ‎التحصیلانی پنج برابر همه دانشكده‌های ایالات متحده آمریكا. در این كشور تعداد كسانی كه انگلیسی صحبت می ‎كنند پنج برابر بیشتر از جمعیت انگلیسی زبان ساكن در آمریكای شمالی است. مهمتر از همه آنكه كشوری است كه قصد ندارد در سطح نیروهای كار با آمریكای شمالی به رقابت بپردازد بلكه بر آن است تا در رقابت با شركتهای آمریكایی از آنها جلو بزند. آنها بسیار تمایل دارند كه در میانه قرن بیست و یكم در عرصه علم و فناوری سردمدار باشند و شركتهایی ایجاد كنند كه هر كسی خواهان كار برای آنها باشد. آنها به هند و دیگر كشورهای كمتر موفق اما با رویاهای مشابه همچون روسیه، برزیل و امثال اینها پیوسته ‎اند.


در این كشورها، بویژه چین و هند، صنعت ‎گرانی هستند كه خود نمونه دیگری از تناقض در آینده به شمار می ‎روند؛ رقابتی بزرگ، فرصتی بزرگ. آموختن اینكه در مواجهه با این بازیگران بین ‎المللی در آینده ‎ای نه چندان دور و قابل پیش ‎بینی بتوان با آنها، در میانشان و در صورت لزوم در رقابت با ایشان كار كرد، برای مدیران یك شركت صلاحیتی كلیدی خواهد بود.


بحران جوی و تحول در حوزه انرژی


از دیدگاه عمومی، در مورد بحثهایی كه سالهاست درباره دو مسئله گرم شدن كره زمین و انرژی در عصر آینده مطرح است، سال 2006 یك نقطه تحول به شمار می ‎رود. در هر دو مورد، می ‎توان متقاعد شد كه در این سال بحث به این صورت كه « آیا اصلاً این موارد حقیقت دارد؟» به اینكه «چگونه باید با آنها مواجه شد؟» تغییر یافته است.


بروز بحران جوی یك حقیقت است. از میان 21 سالی كه به عنوان گرمترین سالها ثبت شده ‎اند، 20 مورد آن مربوط به 25 سال گذشته است. بر اساس مشاهدات و بررسیهای انجام شده هر سال جنگلهای بیشتری در معرض نابودی اكولوژیك قرار گرفته، ضخامت و اندازه یخهای قطبی كاهش یافته، شدت طوفانها افزایش یافته‌اند و بسیاری ویرانیهای مشابه دیگر در طبیعت رخ می ‎دهد. اندازه ‎گیری میزان گازكربنیك و دیگر گازهای گلخانه ‎ای ثابت می ‎كند كه سطح آنها افزایش یافته و اینها همه ناشی از زندگی صنعتی و سوزاندن سوختهای فسیلی است. بنابراین در واكنشی منطقی، شهرها، صنایع و شركتها این سوال را برای خود مطرح می ‎سازند كه چگونه می ‎توان با افزایش بازده در استفاده از انرژی، میزان كربن خروجی را كاهش داد و در عین حال عملكرد خود را به سطح مطلوب ارتقا بخشید.


سناریوی برنامه ‎ریزی


مدیریت و كادر رهبری یك شركت چگونه به درك درستی از اوضاع و گرایشهای پیچیده آینده در دنیا دست می ‎یابند؟ یك روش دست‌یابی به استنباطی درست، پذیرفتن استفاده از یك ابزار برنامه ‎ریزی تحت عنوان سناریوی برنامه ‎ریزی است. استفاده از این ابزار در حرفه ‎های مختلف بیش از سه دهه متوالی، این شناخت را ایجاد كرد كه آینده به ‎طور ذاتی دچار عدم قطعیت است و به این ترتیب تفكر استراتژیك كه مبتنی بر عدم ثبات و تغییر مداوم یك ایده یا یك پیش ‎بینی است، به وجود آمد. در اینجا چندین حالت محتمل برای آینده ترسیم می‌شود و بسط می ‎یابد. برای هر سناریویی، فرضهای مختلفی در نظر می گیرند و بعد عواملی را كه حكایت از تحقق یك سناریوی خاص دارند تعیین می ‎كنند. در ادامه هم یك فهرست از پاسخهایی كه شركت قابلیت ارائه آنها را دارد تهیه می ‎شود. از این رو، هنگامی كه آینده به زمان حال تبدیل شد، شركت بهتر می ‎تواند موقعیت رقابتی خود را حفظ كند و از غافلگیری كامل اجتناب جوید.


تصمیم ‎گیری استراتژیك


تفكر استراتژیك، ترسیم تصویری از آینده از طریق سناریوی برنامه ‎ریزی و دیگر ابزار، تنها یكی از سه گام ضروری برای دست‌یابی به یك برنامه ‎ریزی بلند مدت موفق است. گام دوم كه عموماً مشكلترین گام بوده، تصمیم ‎گیری استراتژیك است. این كار مشكل است چرا كه باید سرانجام یك مورد خاص (می ‎تواند یك چشم ‎انداز، ماموریت و یا یك استراتژی باشد) انتخاب شود. درست در همین زمان، اینكه بتوان به اندازه كافی زیرك و انعطاف ‎پذیر بود و در صورت لزوم یك شبه تغییر جهت داد، هم بخشی از طرح بازی محسوب می ‎شود. به بیان دیگر هیچگاه یك چشم ‎انداز دائمی یا استراتژی‌های همیشگی وجود ندارد.


برنامه ‎ریزی استراتژیك؛ اولین گامهای پیروزی


سومین و آخرین گام در یك برنامه ‎ریزی بلندمدت كارآمد به هیچ‌وجه نیازمند یك زمان طولانی نیست. این تصور اشتباهی است كه افراد اغلب به آن دچارند. در یك برنامه ‎ریزی استراتژیك اگر گامهای اول و دوم یعنی تفكر استراتژیك و تصمیم ‎گیری استراتژیك به بهترین شكل ممكن برداشته شوند، آنگاه فرایند برنامه ‎ریزی بسیار كوتاه مدت بوده و بسته به مورد از شش هفته تا در نهایت شش ماه برای آن كافی خواهد بود. كار بسیار آسان است. تنها كافی است این سوال را مطرح ساخت كه «چه كارهایی، كه لزوماً هم شروعشان نباید در آینده ‎ای نزدیك باشد، ما را به سمت هدف استراتژیك انتخابی خود سوق می ‎دهد؟» اگر شركتی بداند در كجا قرار گرفته است و به كجا باید برود و آنچه كه باید انجام دهد چیست، به طور بالقوه یك برنامه بلند مدت توانمند دارد كه حتی ممكن است از آنچه كه به نظر می ‎رسد ساده ‎تر باشد.


تبدیل آینده به فرصت


یك یا دو دهه آینده چالشهای بیشتری را برای صنعت پیش ‎بینی می ‎كند؛ تغییرات بیشتر و فرصتهای بزرگتر نسبت به تمام دوره ‎های تاریخی قبلی. كسانی كه بتوانند خارج از چارچوبهای سنتی رایج بیاندیشند و یك برنامه ‎ریزی بلند مدت كارآمد توام با یك عملكرد كوتاه مدت متناسب داشته باشند، افرادی هستند كه آینده را به فرصت تبدیل می ‎سازند.


منبع:


GLEN HIEMSTRA, THINKING OUTSIDE THE BOX: TURNING THE FUTURE INTO REVENUE, www.diecasting.org/links, nadca@2006 , p26-28, OCT 2006



منبع: bashari.blogfa.com



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 167 :: 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 >