فرماندار شهرستان دیواندره، تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی را موجب محرومیت زدایی در کشور ذکر کرد و خواستار توجه ویژه مردم و مسئولان به این امر مهم در سال جاری شد.
سعدی نقشبندی، فرماندار شهرستان دیواندره به خبرنگار شبستان در سنندج، گفت: با انتخاب شعار تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی از سوی مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) و با تقویت بنیان های تولید ملی بر اساس کار و دانش ایرانی می توان افقی مبتنی بر توسعه پایدار برای مناطق محروم و کمتر توسعه یافته کشور متصور شد.
وی با اشاره به رویکرد توسعه ای مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در نامگذاری سال های اخیر، تصریح کرد: توالی رویکرد توسعه ای در نامگذاری این سال ها تحت عناوینی همچون نوآوری و شکوفایی، اصلاح الگوی مصرف، همت مضاعف و کار مضاعف، جهاد اقتصادی، تولید ملى و حمایت از کار و سرمایه ایرانى نشانگر اهمیت ویژه مبحث رشد و توسعه کشور بدور از وابستگی های خارجی و بر اساس توانمندی های داخلی از دیدگاه معظم له است.
وی افزود: مردم و مسئولان باید از نگاه شعاری به مبحث حمایت از تولید ملی پرهیز شود و برای تحقق عملی و اجرایی این شعار اقداماتی جدی به عمل آورند.
فرماندار دیواندره با اشاره به اهمیت حرکت مسئولان در راستای منویات رهبر معظم انقلاب، افزود: همه مسئولان باید چشم انداز ترسیمی از سوی ایشان را سرلوحه کار خود قرار داده و در راستای خدمت رسانی هر چه بیشتر به مردم و خودکفایی کشور حرکت کنند.
نقشبندی از آمادگی کامل مسئولان شهرستان دیواندره برای حمایت از سرمایه گذاران ایرانی خبر داد و گفت: عزم مدیریت شهرستان دیواندره در حمایت از سرمایه گذاران، جدی است.
استاندار اردبیل با اشاره به نامگذاری سال جدید با عنوان تولید ملی، حمایت از سرمایه و کار ایرانی از سوی مقام معظم رهبری، خرید اجناس خارجی توسط دستگاه های دولتی را غیرمجاز و ممنوع عنوان کرد.
به گزارش خبرگزاری شبستان از اردبیل، سیدحسین صابری استاندار اردبیل عصر امروز( 20 فروردین) در جلسه هماهنگی مسائل مالی و نظارتی دستگاه های اجرایی استان، اظهار داشت: ادارات تنها در صورتی که جنس خارجی، مشابه داخلی نداشته باشد، می توانند اجناس خارجی بخرند.
وی با بیان اینکه همه موظفیم در تحقق شعار سال، از تولید ملی و سرمایه داخلی حمایت کنیم، افزود: ذیحسابان هم در تحقق این شعار نقش اساسی دارند و نباید با خرید اجناس خارجی توسط دستگاه متبوعه خود موافقت کنند.
استاندار اردبیل همچنین با تاکید بر تکمیل طرحهای نیمه تمام در استان یادآور شد: در سال گذشته 701 طرح نیمه تمام در استان تکمیل و به بهره برداری رسید و این روند باید امسال نیز پیگیری شود و براساس سیاست دولت تکمیل پروژه های نیمه تمام باید در مناطق روستایی و محروم صورت گیرد.
وی ماموریت اصلی و اولویت دار دستگاه های اجرایی استان در سال 91 را علاوه بر تکمیل پروژه های نیمه تمام، اشتغالزایی، مسکن، توسعه کشاورزی و ارتباط تنگاتنگ با مردم برشمرد.
صابری تصریح کرد: باید توجه کنیم که همزمان با تسریع در روند اجرای برنامه ها برنامه ریزیها و کنترل و نظارت دقیق و مستمر در پروژه ها انجام شود در غیر این صورت برنامه ریزیها به سرانجام نمی رسد.
وی متذکر شد: اگر مدیران دستگاه های اجرایی و ذیحسابان با یکدیگر به خوبی تعامل منطقی و قانونی داشته باشند می توانند بر قوانین مختلف از قبیل قوانین عمرانی و قوانین مربوط به هزینه کردها مسلط تر عمل کرده و در نتیجه این امر باعث اشتغالزایی و افزایش تولید شده و رضایت عمومی را به همراه خواهد داشت.
این مسئول تصریح کرد: مدیران دستگاههای اجرایی نباید توقعات بیجا و خارج از چارچوب قوانین از ذیحسابان مربوط داشته باشند، اما در عین حال ذیحساب ها نیز باید به گونه ای عمل کنند تا اعتبارات به موقع و بهینه جذب و در جای خود هزینه شود و در حفظ و حراست از بیت المال و حقوق عامه مردم دقت و توجه بیشتری اعمال شود.
وی همچنین از دستگاه های اجرایی خواست دیون معوقه خود را به شهرداری ها و پیمانکاران در اسرع وقت پرداخت کنند تا در راستای رشد و توسعه و آبادانی شهرها و رفاه حال عمومی مردم بیش از این گام های مهمتر برداشته شود.
نویسنده: حضرت آیت الله مکارم شیرازی
تلخیص: محمد ظریف بروجردیان
بجای پیشگفتار
قبل از بحث پیرامون موضوع کتاب، ذکر چند یادآوری به شرح ذیل، ضروری به نظر میآید :
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و خلع ید از کارگزاران رژیم ستمشاهی و قرار گرفتن جمعی از عناصر مؤمن در پستهای حساس مدیریت و فرماندهی، یک نوع خلاء احساس میشد. این خلاء به خاطر آن بود که ضوابط «مدیریت غربی» که با تمام قدرت بر نظامات گذشته حکومت میکرد فرو ریخته بود و هنوز ضوابط مدیریت اسلامی برای جانشینی آن مشخص نبود .
لذا چارهای جز این نبود که آستین بالا زده، با استفاده از منابع غنی و سرشار اسلام، کتابی در این زمینه آماده سازم. شاید سرآغازی باشد برای حرکت وسیع در مورد این مسأله مهم اسلامی و اجتماعی .
آنچه در این کتاب درباره مدیریت و فرماندهی اسلامی (باید توجه داشت که فرماندهی نیز نوعی مدیریت در محدوده فعالیتهای نظامی است) آمده است، چون از نخستین آثار در نوع خود میباشد، طبعاً نمیتواند خالی از نقص باشد. همچنین مهمترین منابعی که در این کتاب بعد از قرآن مجید مورد استفاده قرار گرفته است، سیره پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و پیشوایان بزرگ اسلام و مخصوصاً نهج البلاغه است، که مملو است از نکات برجسته پیرامون این بحث و نیز از احادیث مختلف اسلامی که در کتب حدیث پراکنده است و ابعاد این مسأله را تذکر میدهد، بهرهگیری شده است .
به عقیده نگارنده، مطالعه این کتاب نه فقط برای کسانی که پستهای مدیریت و فرماندهی (اعم از کلیدی و غیر کلیدی) در اختیار دارند، ضروری است، بلکه مطالعه آن برای همه کسانی که میخواهند اسلام را بهتر و عمیقتر بشناسند، مفید و راهگشا است. به خصوص این که هیچ کس بر کنار از نوعی مدیریت نیست. حداقل مدیریت در مورد خانه خود .!
از این گذشته در این مسأله شک نیست که هر پیروزی در روند انقلاب نصیب ما شده است، به خاطر درک صحیح اسلام و به کار بستن دقیق تعلیمات آن بوده و هر مشکلی در این طریق پیش آمده، به خاطر عدم درک صحیح یا عدم تطبیق برنامهها و عملکردها بر این تعلیمات بوده است .
به همین دلیل برای علاقمندان پیروزی انقلاب در تمام زمینهها و خروج از مشکلات، راهی بهتر از این نیست که اسلام را بهتر بشناسیم و بهتر پیاده کنیم و البته این کار بی نیاز از گذشت زمان نیست و دانستن اصول مدیریت اسلامی در این زمینه مهم است .
درست است که مسأله مدیریت از دیرباز در غرب مطرح بوده است و کتابهای زیادی در این زمینه نوشتهاند و حتی دانشکدههایی مخصوص مدیریت و فرماندهی تأسیس و مشغول بکار گشته است. ولی با توجه به تفاوت زیاد میان ارزشهای حاکم بر مدیریت غربی و ارزشهای حاکم بر مدیریت اسلامی، ما هرگز نمیتوانیم تمام آنچه را آنها نوشتهاند، اقتباس کنیم و برای خود الگو قرار دهیم .
ولی این بدان معنی نیست که ما همه اصول مدیریت غربی را به طور کامل رد میکنیم. مسلماً قسمتهایی از آن که با ارزشهای اسلامی هماهنگ است، مورد قبول ماست، که نمونههایش را در این کتاب میبینید .
نکته آخر این که؛ مهم در امر مدیریت و فرماندهی «دانستن» این اصول و ضوابط و قواعد نیست. بلکه مهم «بکار بستن» آنهاست. که آن هم کار نسبتاً دشواری است و بدون زیربنای اعتقادی و خودسازی و تقوا و تهذیب نفس میسر نیست .
ضرورت تشکیلات و اهمیت مدیریت
هر کس در زندگی خود به نحوی با مسأله «مدیریت» درگیر است. در سطوح بالا و پایین. نه تنها دولتمردان، وزرا، فرماندهان، رؤسای دانشگاهها، مدیران ادارات، گردانندگان چرخهای صنایع و مؤسسات خصوصی، بلکه هر انسانی در محدوده کسب و کار و خانه و خانواده خود، با نوعی از مدیریت سر و کار دارد، که اگر به طور صحیح انجام شود، راهها نزدیک، فعالیتها پرثمر، کوششها پربار، مشکلات کم، و موفقیت و پیروزی قطعی است .
در ابتدای بحث، باید توجه داشت که مدیریت و فرماندهی یک نوع «ایدئولوژی» است. یعنی یک نوع از «بایدها» است و میدانیم «بایدها » همیشه از «هستیها» یعنی از «جهان بینی» سرچشمه میگیرد. به نحوی که ما اگر واقعیات موجود را تشخیص ندهیم، وظایف لازم را تشخیص نخواهیم داد. اگر هستیها را ندانیم، بایدها را نخواهیم دانست .
لذا تمام کتابهایی که در زمینه علوم مختلف نوشته شده است و از نظامات جهان هستی در خلقت منظومهها و کهکشانهای عظیم گرفته، تا اسرار شگفت انگیز اتم و انواع جانداران و گیاهان سخن میگوید، همه و همه شرح و بیان «مدیریت دقیق و فرماندهی حساب شده خداوند» در این عالم بزرگ است .
- وجود هر انسان یک نظام تشکیلاتی است :
ساختمان وجود آدمی نیز یک نظام تشکیلاتی فوقالعاده ظریف و پیچیده است که تمام تشکیلات لازم برای یک مدیریت صحیح و نمونه را به عالیترین صورتی در بر گرفته است. این تشکیلات حیرت انگیز و منظم دارای بخشهای زیر است :
- مرکز تصمیم گیری
- فرماندهان و مدیران کل و جزء
- بازوهای اجرایی
- انگیزههای حرکت
- برنامهریزی
- سازماندهی
- کنترل و هماهنگی و ...
به طوری که اگر یک لحظه گوشهای از این مدیریت از کار بیفتد، مرگ به سراغ انسان میآید و یا لااقل بیمار میشود .
به همین دلیل برای پی بردن به اصول صحیح تشکیلات و ضوابط مسأله مدیریت و فرماندهی، راهی بهتر از این نیست که از این دو جهان «بزرگ» و «کوچک» الهام و الگو بگیریم و به دستورات پرمعنی قرآن تحقق بخشیم .
انسان نمیتواند به گونهای ناموزون و به صورت وصلهای ناهمرنگ در این جهان هستی زندگی کند و به همان اندازه که از نظام و تشکیلات و «مدیریت صحیح» فاصله میگیرد، با شکست و ناکامی روبرو خواهد شد و محکوم به فناست. از همه اینها که بگذریم، از ویژگیهای زندگی انسان، این است که تمام کارهای اصلی و مهم او به صورت جمعی انجام میشود و کار جمعی، بدون تشکیلات و سازماندهی و مدیریت، مفهومی جز هرج و مرج و به هدر دادن نیروها و از بین بردن امکانات و استعدادها محصولی نخواهد داشت .
اگر تمام ابزار و وسایل لازم برای انجام یک کار را به منزله «جسم» فرض کنیم، مدیریت صحیح به منزله «روح» آن است و با جدا شدن این روح، چیزی جز لاشه گندیدهای باقی نخواهد ماند .
امیر مؤمنان علی علیهالسلام نقش فرمانده و مدیر کل را در جامعه، به رشته و نخ گردنبند تشبیه نموده است؛ که دانهها و مهرهها را به هم ارتباط داده و از مجموع آنها یک واحد به هم پیوسته به وجود آورده است و اگر آن رشته از هم بگسلد، مهرهها پراکنده گردیده و هماهنگی خود را از دست میدهند .
بنابراین نه تنها «مدیریت» به نیروها «جهت» میدهد، بلکه انگیزه، سازمان، کنترل و هماهنگی اصولی که هر گونه بازدهی در سایه آن صورت میگیرد، ارائه میدهد .
- حکومت اسلامی اهرمی برای وصول به چهار هدف بزرگ :
بدون تردید، اسلام به مسأله حکومت به عنوان یک «هدف» نمینگرد، بلکه آن را یک «وسیله» برای تحقق بخشیدن به اهداف عالی مذهب میشمرد. که در یک بررسی کلی، چهار هدف عمده بیش از همه جلب توجه میکند، که نه تنها حکومت اسلامی، بلکه مدیریتهایی که از آن نشأت میگیرد، نیز باید در مسیر این چهار هدف گام بردارد :
1- آگاهی بخشیدن به انسانها
2- تربیت معنوی و احیای ارزشهای اخلاقی
3- اقامه قسط و عدل به صورت خودجوش و برخاسته از متن جامعه
4- آزادی انسانها از زنجیرهای اسارت .
درست است که هدفهای جزئی و نزدیک در تمام مدیریتها و فرماندهیها و رسیدن به حد اعلای بازدهی بیشتر و بهتر آن تشکیلات، در زمان کوتاهتر و با ضایعات کمتر است، به عنوان مثال فرماندهی صحیح یک گردان، انجام کامل مأموریت جنگی خاصی است که به او واگذار شده است، آن هم با کیفیت عالی و تلفات و ضایعات کمتر، ولیکن با این همه، از دیدگاه یک فرد مسلمان، هیچ گاه این «فرماندهی» و «مدیریت» نمیتواند از اهداف کلی الهی و انسانی اصل مذهب و سپس تشکیل حکومت جدا باشد. بلکه باید جهت گیری تمام اهداف جزئی به سوی آن اهداف کلی و والا باشد، نه در جهت مخالف و نه بیتفاوت نسبت به آنها. و همین است که مسأله مدیریت و فرماندهی را در اسلام، از مدیریت مادی شرق و غرب جدا میسازد و پایهها و بدنه و ابزار آن را به صبغه و شکل ویژه خود در میآورد .
مهم این است که در حکومت اسلامی همه معیارها، مخصوصاً «معیار مدیریت»، معیار اسلامی باشد و از کتاب و سنت مایه گیرد، تا این حقیقت آشکار گردد که کاربرد این معیارها برای حل مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی به مراتب بر معیارهای شناخته شده شرق و غرب برتری دارد .
اگر خدای ناکرده بر اثر سهلانگاریها و عدم رعایت موازین اسلامی، مدیریتها به بن بست و ناکامی کشد، بیم این میرود که ناآگاهان، یا دشمنان قسم خورده، آن را به حساب ضعف مبانی مدیریت در اسلام بگذارند و مکتب از این رهگذر صدمه ببیند و این مصیبتی است بزرگ و ضایعهای جبران ناپذیر .!
فصل 2
پیامبر اسلامصل الله علیه و آله ، مدیر و فرمانده بینظیر !
حتی آنان که اسلام را به عنوان یک آیین الهی و آسمانی نپذیرفتهاند، در این امر شک ندارند که پیامبر اسلامصل الله علیه و آله فرمانده بزرگی بود که پیروزی سربازانش را در کمترین مدت و با کمترین ضایعات، تأمین میکرد. و از نظر مدیریت نیز آن چنان نیرومند بود که از یک جامعه نیمه وحشی، تمدنی بزرگ به وجود آورد و از قبایل پراکنده عرب توانست تشکیل امتی بدهد. شک نیست که تألیف امتی واحد از قبایلی که در طول تاریخ به نزاع و تخاصم و حمله و هجوم بر یکدیگر عادت کرده بودند و خون همدیگر را میریختند، در اندک مدتی کاری بس بزرگ و معجزه اجتماعی بینظیری است، که تأثیر آن بر کل تاریخ بشر بر کسی پوشیده نیست . به همین دلیل زندگی او را روی هر حساب که باشد، میتوان منبع بزرگ الهام بخشی، برای «مسأله مورد بحث» در تمام ابعادش شمرد. همچنان که خواهیم دید پیامبر اسلام صل الله علیه و آله چگونه دقیقترین ریزهکاریهای مربوط به مسأله مدیریت و تاکتیکهای فرماندهی را در زندگی خود، بکار میبست .
- نگاهی گذرا به زندگی پیامبرصل الله علیه و آله :
یک نگاه گذرا به زندگی پیام اسلامصل الله علیه و آله ، بعد از بعثت، نشان میدهد که زندگی پربارش به دو دوران متمایز تقسیم میشود :
1- دوران مکه (دوران آمادگی و سازندگی )
2- دوران مدینه (دوران عمل و پیاده کردن برنامهها )
در دوران مکه (13 سال) تمام همت پیامبر صل الله علیه و آله متوجه آموزشهای عقیدتی و فکری و فرهنگی بود تا دلهای تازهی مسلمانان را از رسوبات شرک کاملاً شستشو دهد و آنها را برای یک حرکت بزرگ به سوی آیین الهی، همراه با تشکیل یک «حکومت انسانی نیرومند و پرقدرت» به عنوان مقدمهای برای پیشبرد اهداف بزرگ رسالت آماده سازد .
پیامبر صل الله علیه و آله در مکه گامهای بسیار برداشت و از جمله گامهای مؤثر که با مدیریت بسیار حساب شده، برای گسترش آیین جدید تشکیل حکومت اسلامی به عنوان یک اهرم نیرومند برای رسیدن به اهداف اسلامی و انسانی برداشت، این که در عصر جاهلیت، مراسم حج، توأم با خرافاتی بسیار انجام میشد. زیرا حج جزء آیین ابراهیم علیهالسلام بود و بقایای این آیین، آمیخته با خرافات زیاد در میان مشرکان عرب، وجود داشت . پیامبر صل الله علیه و آله در موسم حج با گروههایی از مردم جزیره العرب که به مکه میآمدند، به طور پنهانی ملاقات کرد و هسته بندی بیعت و پیمان مردم مدینه نیز در همین ایام حج صورت گرفت .
همچنین هجرت گروهی از مسلمانان نخستین به حبشه که «هجرت اولی» یا «هجرت صغیر» بود، نیز بخشی از این برنامه محسوب میشد. چرا که هم باعث شد صدای آیین نوین و پرخروش اسلام در فضای آفریقا بپیچد و مهاجران حبشه نیروی ذخیرهای بودند برای آینده حکومت اسلامی و هم سبب میشد که از وضع دولت و حکومت آن جا آگاهی بیشتر و تجارب فزونتری کسب کنند .
- مدیریت دقیق در تمام مراحل :
بعد از ورود پیامبر صل الله علیه و آله به مدینه، حوادثی رخ داد که هر یک چهره جدیدی از این مدیریت الهی بود. به عنوان نمونه؛
1- ارایه عدل اسلامی در آغاز ورود: نه تنها در آن روز که محمد صل الله علیه و آله جوان نوخاستهای بود، با تدبیر فوقالعاده خود اختلافی را که میان قبایل قریش، بر سر نصب حجرالاسود بعد از ماجرای سیل رخ داده بود و بوی خون میداد، برطرف ساخت و دستور داد سنگ را در وسط پارچهای گذارده و هر کدام از قبایل گوشهای از آن را گرفته و به محل نصب آورند و شخصاً آن را در جای خود گذارد و غائله را برچید، بلکه بعد از هجرت به مدینه در مواردی که ممکن بود از حادثهای ساده، اختلاف بزرگی به وجود آید، با استفاده از راه و روشهای بسیار ظریف و مدبرانه، زمینههای اختلاف را به کلی بر میچید و با مدیریت والای خود، به غائله پایان میداد .
مثلاً هنگام ورود به مدینه و استقبال پرشکوه مردم شهر و انتظار هر یک از آنها که پیامبر صل الله علیه و آله به خانه او وارد شود، بیم این میرفت که هر گونه ترجیح در میان افراد و قبایل وضع شکننده آغاز ورود را به هم ریزد، لذا پیامبر صل الله علیه و آله با یک الهام الهی فرمود: «ناقتی مأموره» یعنی شتر من، خود دستوری دارد، که اجرا خواهد کرد. و ناقه به راه خود ادامه داد تا در کنار خانه «ابو ایوب انصاری» بر زمین نشست و پیامبرصل الله علیه و آله بر او وارد شد و مسأله بدون کمترین ناراحتی پایان یافت .!
2- عقد مواخات بین دو گروه «مهاجران مکه» و «انصار مدینه» که فقط اسلام، حلقه اتصال آنان بود .
3- جامعه نوپای اسلامی مرکز اجتماعی لازم داشت، آن هم با جاذبهای بسیار نیرومند و معنوی. لذا پیامبرصل الله علیه و آله به فرمان خداوند، دست به ساختن مسجد زد و این محل نه تنها مرکز عبادت بود، بلکه مرکز تمام فعالیتهای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان و پایگاه اصلی حکومت بود و جالب این که برخلاف تمام دارالحکومهها و کاخهای زمامداران آن زمان، این پایگاه حکومتی، بی اندازه ساده بود و فقط یک چهار دیواری با دیوارهایی به طول قامت یک انسان بود، با فرشی از شنهای نرم، بدون سقف و بعداً که سقف و شبستان برای آنها ساختند، ستونهایش از تنه درخت نخل و پوشش آن فقط برگهای همان درخت بود و این وضع تا آخر عمر پیامبر صل الله علیه و آله ادامه داشت.! این موضوع، خود یکی دیگر از طرحهای عجیب مدیریت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله بود که به امر الهی اجرا شد و در تمام جزیره العرب صدا کرد و قلوب مردم را متوجه اسلام ساخت .
4- پیمان عدم تعرض که پیامبر صل الله علیه و آله برای تحکیم آیین نوپای اسلام در مدینه، میان مسلمانان و قبایل موجود در داخل مدینه منعقد نمود .
5- پرهیز از جنگ در جبهههای مختلف؛ به نحوی که او سعی داشت در آن واحد خود را در دو یا چند جبهه درگیر نکند .
6- ارسال نامه برای سران کشورهای بزرگ جهان پس از آن که حکومت اسلامی در مدینه و اطراف آن استقرار یافت و تقریباً فکر پیامبر صل الله علیه و آله از جزیره عربستان آسوده شد. (هر چند هنوز مکه فتح نشده بود، ولی فتح آن قطعی به نظر میرسید). لذا پیامبر صل الله علیه و آله رسالت جهانی خود را در خارج از مرزهای عربستان نشان داد و اسلام را به همه مردم جهان عرضه کرد و این توهم را که اسلام رنگ قومی و نژادی دارد و یا به منطقه جغرافیایی خاصی تعلق دارد، از میان برد .
7- بیعت گرفتن اولیه و یا تجدید بیعت با مسلمانان و قبایل مختلف و ایجاد روحیه تازه در لحظات بحرانی از دیگر اقدامات مدبرانه و مؤثر پیامبر صل الله علیه و آله بود .
8- بینش دقیق پیامبرصل الله علیه و آله در آیین نبرد که برای اولین بار در تاریخ ملت عرب، ملل دیگر را در تحت لوای اسلام به عنوان امت واحد گرد آورد و این پیروزی سبب شد که در مدت 23 سال تمام جزیره العرب را آزاد کند و عناصر مخالف و بیگانه را در آن سرزمین از میان بردارد و تأمین عدالت اجتماعی را در تمام جزیره محقق سازد .
متأسفانه هیچ یک از مورخان نتوانستهاند افق استراتژی غزوات پیامبر صل الله علیه و آله و کارهای نظامی او را کاملاً روشن کنند. ولی به هر تدبیر اعمال نظامی او از نظر فنی به خوبی تبیین است و این که او بهترین سپاه ایدئولوژیکی را در تاریخ به وجود آورد، هر چند حکومت اسلامی نهاد تازهای بود و از یافتههای دانش نظامی به تازگی بهره میجست .
خلاصه از این ریزهکاریها و روشهای دقیق و حساب شدهای که از ظرافت خاصی برخوردار و با شهامت و شجاعت و قاطعیت فوقالعادهای آمیخته بود، در برنامه زندگی پیامبر صل الله علیه و آله فراوان است که از «مدیریت بینظیر و فرماندهی عظیم» او حکایت میکند .
فصل 3
مسؤولیتها و وظایف دهگانه یک مدیر و فرمانده
پیش از آن که شرایط علمی و اخلاقی یک مدیر لایق روشن شود، باید ابعاد وظایف او را در نظر بگیریم. چرا که همیشه شرایط بر محور وظایف دور میزند و بدون شناخت ابعاد وظیفه یک مدیر و فرمانده هرگز نمیتوان شرایط لازم برای احراز پستی را برای او تعیین کرد .
به طور کلی میتوان گفت که یک مدیر، ده وظیفه عمده و اصلی دارد :
1- تصمیمگیری
2- برنامه ریزی
3- سازماندهی
4- هماهنگی و کنترل
5- ایجاد انگیزه و کنترل
6- چاره چویی و پیشگیری
7- بررسی و ارزیابی عوامل پیروزی و ناکامی
8- جمع آوری اطلاعات و آمار لازم
9- جذب نیروهای صالح
10- تشویق و توبیخ
1- تصمیم گیری :
مدیر باید قبل از هر چیز برای انجام وظایفی که به عهده او محول شده است، تصمیم گیری لازم را بعمل آورد و برای انجام این مقصد باید موارد زیر را مد نظر بگیرد :
الف) آگاهیها و تجربههای گذشته :
در این قسمت باید آنچه را از نظر علمی خوانده، یا در پستهای دیگری به عنوان تجربه اندوخته است، همه را به دقت مورد بررسی مجدد قرار دهد و هرگز مواردی را که به ناکامی منجر شده، فراموش نکند. هیچ گاه اصرار به آزمودن آزمودهها و پیمودن راهی را که نتیجه آن قبلاً منفی بوده، نداشته باشد و این نکته را در نظر بگیرد که آموزشهای کلاسیک در زمینه مدیریت، هر قدر عمیق و گسترده باشد، هرگز جای مسائل تجربی را نمیگیرد، بلکه ارزش آن آموزهها نیز با محک تجربه تعیین میشود .
ب) بهرهگیری هر چه بیشتر از مشاوره :
جالبترین تعبیر در این زمینه در کلام امیر مؤمنان علیهالسلام وارد شده است، آن جا که میفرماید :
«لاظهیر کالمشاوره» یعنی هیچ پشتیبانی همچون مشورت نیست. به این ترتیب، انسان از طریق مشورت میتواند تمام ارزشهای فکری دیگران و تجربیات آنان را در اختیار خود قرار دهد .
از سوی دیگر، خطرناکترین پرتگاهی که بر سر راه «مدیران» و «فرماندهان» نیز قرار دارد، «استبداد به رأی» و احساس بینیازی از مشورت و نظرات دیگران است .
مواردی نیز پیش میآید که شخص مدیر یا فرمانده، در آن موضوع تخصصی ندارد و در این جا هیچ راهی جز استفاده از نظر آگاهان در آن موضوع نیست و طبعاً باید با استفاده از نظرات خبرگان متعهد و آگاه اقدام کند و غیر آن نیز حرام و خیانت به مسلمین است. لذا گاه یک مدیر باید چند گروه مشورتی برای امور مختلف داشته باشد تا بتواند صحیح عمل کند و عدم تشکیل این شوراها یا عدم توجه به نتایج آنها گاه خیانت محسوب میشود .
گویند هنگامی که مسلمانان شهر طائف را محاصره کرده بودند، حدود بیست روز پشت دیوار محکم شهر ماندند و قادر به فتح آن نشدند. پیامبر صل الله علیه و آله با اصحاب خود به مشاوره پرداخت. سلمان فارسی طرح استفاده از منجنیق (به منزله تانکهای کوچه قلعه خراب کن) ارائه داد که مورد پسند پیامبر صل الله علیه و آله واقع شده و به آسانی قلعه را گشودند .
ج) آفات تصمیمگیری :
مدیر باید از اموری که تصمیم گیری را به مخاطره میاندازد، به شدت اجتناب کند. مانند :
1- تردید و دو دلی
2- احتیاط بیش از حد
3- وسواس در برخورد با مسائل مختلف
4- تسویف یا امروز و فردا کردن
5- ترس و وحشت از مسائل و حوادث بزرگ و احساس حقارت در مقابل آنها
6- دستپاچگی در برابر حوادث پیشبینی نشده .
و خلاصه آنچه نشانه عدم اعتماد به نفس است .
مهمترین آفت و مانع اتخاذ تصمیم مؤثر برای کارها، گاه وحشت از عدم پیروزی و روشن نبودن عاقبت کار است، که مدیر یا فرمانده را از اتخاذ تصمیم قاطع باز میدارد. در حالی که یکی از اصولی که مدیران باید بدان توجه داشته باشند، این است که با توجه به عدم اطلاع از آینده و حوادث احتمالی، هیچ کاری را با یقین صددرصد به موفقیت نمیتوان شروع کرد. لذا این انتظار بیهودهای است که گاه مانع تلاشهای مؤثر و مفید خواهد بود .
2- برنامهریزی :
بعد از آن که کلیات مسائل در شورا برای مدیر روشن شد و به مرحله تصمیم گیری درآمد، برای تحقق بخشیدن و اجرای آن، نیاز به برنامهریزی است. یک مدیر خوب کسی است که از قدرت برنامهریزی بهرهی کافی داشته باشد، که آن نیز با استفاده از تجربیات شخصی و استفاده از تجارب دیگر صاحبنظران انجام میگیرد .
به هر حال، بدون برنامهریزی هرگز نباید و نمیتوان وارد مرحله عمل شد. منتها گاه نیاز به برنامهریزی «کوتاه مدت» است و گاه «دراز مدت» و گاه هر دو مورد .
برنامهریزی نیز باید واجد شرایط زیر باشد :
الف)برنامه باید دقیق و از نظر کیفی و کمی کاملاً روشن باشد .
ب) برنامه باید از هر گونه ابهام و کلی گویی خالی و تماماً جنبه عملی و عینی داشته باشد .
ج ) در برنامهریزی باید نیروهای انسانی لازم برای انجام هر کار، هزینهها، ابزار و وسایل مورد نیاز دقیقاً محاسبه و برای هر مرحله و مقطع آنچه لازم است، پیشبینی گردد .
د) در برنامهریزی باید زمانبندی مورد توجه قرار گیرد. به طوری که نه وقت بیهوده تلف شود و نه حجم برنامه بیش از مقدار وقت باشد .
هـ) مدیران و فرماندهان بایستی در برنامهریزیهای خود همیشه محلی برای حوادث پیشبینی نشده و خطرات احتمالی در نظر بگیرند . همچنان که امام صادقعلیهالسلام برای نشر علوم اسلامی در زمانهایی که شیعیان و شاگردان مکتب اهل بیت علیهمالسلام سخت در فشار قرار خواهند گرفت، برنامهریزی فرمود و به یکی از دوستانش تأکید کرد: امروز که توانایی داری، این احادیث را بنویس و در میان یاران خود پخش کن. چرا که زمانی فرا میرسد مردم دسترسی جز به کتابهایشان ندارند و جباران زمان رابطه میان امام و پیروان مکتب را قطع میکنند .
از این ریزهکاریهای مدیریتی در زندگی پیشوایان بزرگ اسلام فراوان است و پیامبر صل الله علیه و آله نیز شخصاً برای تمام حرکتهای نظامی و غزوات اسلامی، تمام مسائل را دقیقاً زیر نظر میگرفت و برنامه را تنظیم مینمود .
3- سازماندهی :
هدف سازماندهی تقسیم کار در یک مجموعه است، به گونهای که مسائل زیر در آن تأمین گردد :
الف) هیچ کاری بدون مسؤول نماند و در عین حال از تداخل و تضاد مسؤولیتها جلوگیری شود .
ب) هر کاری به افرادی که دقیقاً از عهده آن بر میآیند، سپرده شود .
ج) کل افراد به صورت یک مجموعه کاملاً منسجم عمل کنند. به طوری که کار هر یک مکمل عمل دیگری باشد .
د) سلسله مراتب در تقسیم پستها در نظر گرفته شود .
هـ) تمام افراد از طریق سلسله مراتب با مدیریت یا فرماندهی در ارتباط باشند .
همچنین برای سازماندهی باید به لیاقتها، استعدادها، تخصصها و تقوا فوقالعاده اهمیت داد و از تمام عناصر شایسته، استفاده نمود .
به عنوان مثال؛ میبینیم که پیامبر صل الله علیه و آله برای قرائت آیات سوره برائت برای مشرکان مکه در موسم حج، که در حقیقت اعلام پایان عمر شرک و بت پرستی و از مهمترین فصول تاریخ اسلام بود، طبق فرمان الهی، علیعلیهالسلام را برگزید. چرا که از همه برای این کار شایستهتر بود .
4- ایجاد هماهنگی :
از وظایف مهم دیگر مدیر، نقش هماهنگ کننده اوست. او در عین این که رابطه خود را با نفرات خویش، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، باید حفظ کند، نقش هماهنگ کننده را نیز هرگز نباید فراموش کند. چرا که مفردات خوب هرگز ضامن پیروزی نیست، بلکه یک ترکیب صحیح و هماهنگ همیشه پیروز است .
به تاریخ اسلام که برگردیم، یک ناهماهنگی در لشکر اسلام در جنگ احد (ناهماهنگی مردان تیراندازی که تحت فرماندهی عبدالله بن جبیر بودند با بقیه سپاه اسلام) سبب شد که شکست سختی بر ارتش اسلام وارد گردد و ضایعاتی در حدود 70 شهید، آن هم شهیدانی مانند حمزه سیدالشهدا به بار آورد .
5- ایجاد انگیزه :
مسأله ایجاد انگیزه از دیگر وظایف سنگین هر مدیر در هر سازمان و از جمله فرماندهان در پست فرماندهی، که شعبهای از مدیریت است، میباشد. ایجاد انگیزه، ایجاد یک حرکت نیرومند درونی است بر اساس بسیج تمام نیروهای نهفته در روح و جان انسانها و خوشبختانه در یک تشکیلات اسلامی که فرهنگ ایمان به الله بر آن حاکمیت دارد و افراد مؤمن و ایثارگر و فداکار تار و پود آن را تشکیل میدهند، ایجاد انگیزه نه تنها کار مشکلی نیست، بلکه منابع عظیمی برای بهرهگیری در این زمینه در دست است .
در این میان انگیزه را میتوان به سه نوع تقسیم کرد :
الف) انگیزههای پنداری
ب) انگیزههای مادی
ج) انگیزههای معنوی
لذا برای ایجاد انگیزه در مدیریت و فرماندهی در جامعه اسلامی باید از فرهنگ غنی و پر مایه اسلام کمک گرفت و از طرق مختلف آن را بارور و پرثمر نمود . به عنوان نمونه طرق زیر پیشنهاد میشود :
1- بهرهگیری از منابع قرآن
2- بهرهگیری از متون اصلی سخنان پیشوایان بزرگ اسلام
3- تجزیه و تحلیل حکومت پیامبر صل الله علیه و آله و سایر پیشوایان دین
4- استفاده از دعاها و مناجات پرمحتوای ائمه هدیعلیهمالسلام
5- آموزشهای مکتبی و اسلامی در مقاطع مختلف برای تحکیم پایههای ایمان و اعتقاد به اسلام .
6- نشر مطالب جالب و پرمایه و غیر تکراری برای تداوم بخشیدن به جوشش انگیزهها
7- تجلیل و بزرگداشت خدمتگزاران گذشته و حال و تجلیل از شهدا و خانوادههای آنان و سایرین .
6- چارهجویی در برابر حوادث پیشبینی نشده :
یک سازمان همانند بدن انسان است، که در جریان کار، گاهی با موانع و عوارضی برخورد میکند و بیمار میشود. یا ناگهان با حالات شوک روبرو میگردد . مدیر و فرمانده در این حالات فوقالعاده باید همچون یک طبیب ماهر و قاطع با کمک مشاورانش فوراً دست به کار شود .
مدیر نباید فکر کند که سازمان زیر نظرش همیشه سالم است و هیچ گونه کمبود و نارسائی و بیماری ندارد و همه چیز همیشه در جای خود کار میکند. که اگر چنین تصوری داشته باشد، به هنگام بروز حوادث ناگهانی و پیشبینی نشده، اعم از حوادث عمومی و همگانی و یا فردی و شخصی، به سردرگمی خطرناکی گرفتار میشود .
با این حال یک سلسله اصول کلی وجود دارد که به کار بستن آنها، در صورت بروز حوادث و موارد پیشبینی نشده، ضرورت دارد و میتواند به حل مشکلات کمک کند، یا لااقل راه را هموار سازد، یا از تشدید مسائل بکاهد. از جمله :
1- قبل از هر چیز مدیر در این شرایط باید خونسردی و تسلط بر نفس را از دست ندهد و گرفتار وحشت و دستپاچگی نشود .
2- اگر احساس میکند اشتباهی از ناحیه او رخ داده، هرگز نباید گرفتار تعصب و خودخواهی و لجاجت شود و بر اشتباه خود اصرار ورزد .
3- مدیر و فرمانده باید قاطعیت و شجاعت را در تصمیمگیری از دست ندهد و گرفتار تردید نشود .
4- مدیر و فرمانده باید قبل از هر اقدام دیگر به این فکر باشد که حادثه را مهار کند و از گسترش آن مانع گردد .
5- ایستادن در مقابل موجِ حادثه، انسان را در هم میشکند، پس کمی باید همراه موج حرکت کرد و سپس بر موج سوار و آن را مهار نمود و این کاری است بسیار ظریف و دقیق که مدیر باید با هوشیاری کامل بدان عمل نماید .
6- در این موارد گاهی دقیقهها و لحظهها سرنوشتساز است و در یک لحظه ممکن است همه چیز دگرگون گردد. مدیر و فرمانده باید بدون فوت وقت و با نهایت چابکی و در عین خونسردی دست به کار علاج واقعه گردد .
7- یک مدیر و فرمانده مسلمان و با ایمان باید در این گونه مواقع به درون جان خود بازگردد و با خدای خود راز و نیاز کند. از لطف و رحمت او کمک گیرد. خود را به او بسپارد و از ساحت مقدسش بخواهد که او را از لغزشها باز دارد و لحظهای او را به خودش وانگذارد .
7- بررسی عوامل پیروزی و ناکامی و بهرهگیری از آنها :
ممکن نیست انسان در زندگی هرگز با ناکامی و شکست روبرو نشود. چرا که در طبیعت این زندگی خواه ناخواه ناکامی وجود دارد. مهم این است که انسان چگونه میتواند از ناکامیها عاملی برای پیروزیهای آینده بسازد. ضعفها را بشناسد . کمبودها را حس کند. موضعگیریهای نادرست را اصلاح نماید و خلاصه وضع تمام نیروهای خود را مجدداً ارزیابی کند و در کوره داغ ناکامی به محک تجربه بگذارد .
همچنان که در اسناد تاریخ اسلام دیدهایم؛ شکست سپاه اسلام در جنگ احد آن چنان درس بزرگی به مسلمانان داد که ضامن پیروزی آنها در میدانهای آینده شد و نتیجه بسیار مثبتی به بار آورد که در نوع خود بینظیر بود .
8- جمعآوری اطلاعات و آمار :
هر مدیر یا فرمانده به طور کلی باید اطلاعات دقیق، صحیح و صریحی از سازمانی که زیر نظر اوست و کسانی که با او همکاری دارند و تمام رویدادها که در داخل و خارج آن تشکیلات واقع میشود و به نحوی با آن ارتباط دارد، آگاه باشد. آن هم با اعداد و ارقام دقیق و صحیح .
در تاریخ پیامبر صل الله علیه و آله میخوانیم که از مأموران امین اطلاعات خویش برای کشف حوادث و گاه برای اقدامات آینده و حتی احیاناً برای ایجاد اختلاف در صفوف دشمن استفاده میکرد، که نمونههایی از آن را برای الهام گرفتن از طرز کار آنها در اینجا یادآور میشویم :
1- پیامبر صل الله علیه و آله به هنگام فتح مکه تمام جادههایی را که از سوی مدینه به مکه منتهی میشد، تحت مراقبت شدید مأموران خود قرار داد. مبادا اخبار آماده شدن مسلمانان برای این فتح بزرگ به گوش دشمن رسد و خود را آماده کنند .
2- امام رضا علیهالسلام میفرماید: هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله لشکری را میفرستاد و امیری بر آنها میگمارد، کسی از افراد مورد اعتماد خود را با آنها اعزام میداشت، تا مسائل مربوط به او را گزارش دهد .
3- پیامبر صل الله علیه و آله در جنگ احد برای کسب خبر، «انس» و «مونس» فرزندان «فضاله» را بیرون فرستاد تا او را از اخبار قریش آگاه سازند. که آن دو نفر نیز اخبار موثقی آوردند .
4- در غزوه «حدیبیه» پیامبر گرامیصل الله علیه و آله دستگاه اطلاعاتی خود را جلوتر از لشکر فرستاد تا اگر در نیمه راه به دشمن برخورد، فوراً ایشان را مطلع سازند .
5- از آن روز که پیامبر صل الله علیه و آله پایههای حکومت اسلامی را در مدینه گذارد، پیوسته مأمورانی را اعزام میکرد تا او را از اوضاع خارج مدینه و تحولات نظامی و سیاسی آگاه سازند .
6- در سفارشی که امام علی علیهالسلام به سپاهی که برای پیکار با شامیان فرستاد، آمده است: « بر فراز تپههای مسطح و در بلندی کوهها، برای خود دیدهبان مستقر دارید، تا دشمن شما را غافلگیر نسازد و ناگهان از یک نقطه مخفی یا آشکار به شما حمله نکند و بدانید پیشاپیش لشکر، دیدهبانان حرکت میکنند و پاسداران صف مقدم جبهه، مأموران اطلاعاتی شما هستند ...»
7- در فرمان معروف امیر مؤمنان علیعلیهالسلام به مالک اشتر نیز آمده است: « مأمورانی برای نظارت بر کارمندان خود بگمار، از کسانی که راستگو و باوفا باشند، تا حقایق را دقیقاً به تو اطلاع دهند. زیرا بازرسی مداوم و پنهانی سبب میشود که به امانت داری و مدارا کردن ترغیب شوند .»
لازم است در این میان مهمترین شرایط و امور مد نظر در دستگاههای اطلاعاتی و آماری مدیران اسلامی را به شرح ذیل بر شماریم :
1- از همه لازمتر این که؛ بر محور واقعیتها دور زند. چرا که هیچ چیز خطرناکتر از اطلاعات دروغین، گمراه کننده و مبالغهآمیز نیست. هر چند موقتاً مایه دلخوشی باشد .
2- مدیر اسلامی هرگز نباید در زندگی خصوصی افراد خود تجسس کند، که هم بر خلاف دستور صریح قرآن است و هم مایه سلب اعتماد افرادی میشود که تحت پوشش مدیریت او قرار دارند و سوء ظن آنان را برمیانگیزد .
3- اطلاعات مدیران باید همه جا شکل آماری داشته باشد و از اطلاعات کلی و فاقد آمار یا واحد اعداد و ارقام مجهول و نامشخص جداً پرهیز کنند. چرا که این امور دام بزرگی بر سر راه مدیران است. پیغمبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله همیشه سعی داشتند در جنگها از کم و کیف و عده و نفرات و امکانات دشمن دقیقاً آگاهی یابند، تا وضع ارتش خود را براساس آن تنظیم نمایند .
4- اطلاعات باید مستمر و منظم باشد، چرا که بسیاری از مسائل ماهیت خود را در یک مقطع نشان نمیدهد. یا با گذشت زمان دگرگون میشود .
5- هرگز نمیتوان در گرفتن و دادن اطلاعات تنها بر حافظه تکیه کرد. بلکه همیشه باید به نوشتههای صریح و صحیح تکیه نمود. چرا که حافظهی بهترین افراد، گاه به آنها خیانت میکند و مایه شکست و ناکامی میشود .
6- مدیر و فرمانده باید از حالات مأموران خود باخبر باشد و گروهی از افراد مورد اعتماد را برای رسیدگی به وضع حال کارمندان بگمارد که تمام اخبار مهم آنها را به وی برسانند. همچنان که امیر مؤمنان علیعلیهالسلام در دوران حکومتش بوسیله گروهی از افراد مورد اعتماد که آنها را به عنوان بازرس برای رسیدگی به اوضاع کارمندان و کارکنان در شهرهای مختلف گماشته بود، باخبر میشد .
9- جذب نیروهای صالح :
مدیر برای وصول به اهداف خود در سازمان و تشکیلاتی که تحت پوشش مدیریت او است، باید همراهان همفکر و هم عقیده، جدی، صالح، امین و درستکار داشته باشد، که آنها را به تدریج از میان افراد لایق جذب کند. فرق نمیکند گزینش در حوزه اختیارات او باشد، یا نه. به هر حال، او میتواند در جذب نیروهای صالح به طور مستقیم یا غیر مستقیم نقش مؤثری داشته باشد .
بزرگترین خطری که بر سر راه مدیران در این قسمت است، این است که به سراغ افرادی بروند که تنها نقطه قوتشان این است که چشم و گوشه بسته تسلیم فرمانند و دائماً با زبان حال و قال به این بیت مترنماند :
بندگانیم جان و دل بر کف چشم بر امر و گوش بر فرمان !
درست است که شرط پیشرفت امر مدیریت و فرماندهی، انضباط نفرات و همکاران است، ولی این بدان معنی نیست که مدیران به سراغ «بله قربان گو»ها بروند و نباید فراموش کرد که این نوع گزینش، تنها از روح استبداد سرچشمه میگیرد و مستبدان همیشه ترجیح میدهند که افرادی را در اختیار داشته باشند که بی چون و چرا تسلیم فرمانند .
به تعبیر دیگر مدیر و فرمانده لایق کسی است که این قدر سعه صدر داشته باشد که افراد لایق را که در مسائل مختلف اظهار نظر میکنند و چون و چرا و حتی انتقاد دارند تحمل کنند، بلکه از آنها استقبال نمایند (البته مشروط بر این که انضباطی را که برای مدیریت لازم است محترم بشمارند) و به خاطر انتقاد و اظهار نظرشان بر متملقان چاپلوس و چشم و گوش بسته و بی اراده و بله قربان گو مقدم بشمرد. چرا که این گونه همکاران نالایق، علاوه بر این که آفت خطرناکی برای روند هر اداره و تشکیلاتی هستند و مدیران خود را در حالت غفلت و بیخبری محض نگاه میدارند، رابطه آنها را از واقعیتهای عینی قطع میکنند .
از این جاست که مولای متقیان علیعلیهالسلام پیروان خود را شدیداً از این کارها برحذر میدارد و دستوراتی بسیار پرمحتوا بدین شرح برای رفتار مردم با آن حضرت ارائه میفرمایند :
1- او را با عناوین و القاب آن چنانی که در مورد جباران به کار میبرند، یاد نکنند .
2- در ملاقات با آن حضرت، خیال نکنند که او یک پادشاه است و به سبب آن خوف و رعب بر آنها مسلط شود و نتوانند حرفشان را بزنند .
3- با مجامله و ظاهرسازی با او رفتار نکنند .
4- خیال نکنند که حرف حق بر آن حضرت سنگین است .
5- حرف حق را صریحاً و بدون پرده بگویند .
6- از عرضه عدل و انصاف بر حضرتش خودداری ننمایند .
در پایان این سخن، لازم است بار دیگر بر خطرات افراد بیعرضه، چاپلوس و متملق تأکید شود که از نقطه ضعفهای مدیران و از غریزه حب ذات و خودخواهی و خودپسندی آنها سوء استفاده کرده و آنها را با دروغهای گوناگون به خود مجذوب و از دیگران بیگانه میکنند و پردهای بر چشم و گوش مدیران میافکنند و عقل آنها را میدزدند و حس تشخیص آنها را به غارت میبرند . آنها بلایی هستند همانند صاعقه و زلزله ویرانگر .!
10- قدردانی، تشویق و توبیخ :
میدانیم سنگینترین وظیفه مدیریت، بر دوش انبیاء و پیامبران الهی بوده است و نیز میدانیم بارزترین صفت آنها «بشارت» و «انذار» است. چنانکه در قرآن متجاوز از 120 مرتبه مشتقات «انذار» و متجاوز از 40 بار مشتقات «بشارت» بکار رفته است. قسمت مهمی از آیات قرآن توصیف نعمتهای معنوی و مادی بهشت است که تشویقی برای حرکت به سوی نیکیها و پاکیهاست و در بخش عظیمی از مجازاتهای روحانی و جسمانی دوزخیان سخن میگوید، که یک عامل بازدارنده است .
به هر حال، وظیفه هر مدیر و فرمانده این است که از افراد زیر تشویق به عمل آورد :
1- آنها که وظایف خود را به خوبی انجام میدهند و در نظم، انضباط و وظیفهشناسی نمونهاند .
2- آنان که در مقاطع خاصی که نیازمند به فداکاری است، ایثار و فداکاری از خود نشان دادهاند .
3- آنها که برای پیشرفت تشکیلات دست به ابتکار خاصی زدهاند .
4- آنها که خطر مهمی را از سازمان و تشکیلات دفع کردهاند .
5- آنها که در غیاب مدیر و فرمانده همچون حضور او برنامهها را دقیقاً اجرا میکنند .
6- آنان که توطئههایی را کشف و به موقع خنثی میکنند .
از سوی دیگر، تشویقها نباید به صورتی انجام گیرد که مفاسد زیر را به بار آورد :
1- تشویق نباید به کیفیتی باشد که مایه غرور و غفلت تشویق شونده یا خاموش شدن شعله فعالیتها و نظم و انضباط او گردد .
2- احساس تشویقها باید بر جنبههای معنوی باشد تا به افراد شخصیت والا بدهد .
3- تشویق یک فرد نباید مفهوم مخالفی برای دیگران باشد و مایه تحقیر و توهین آنها گردد .
4- تشویق نباید پرخرج و با هزینه فراوان باشد. بلکه باید کاملاً گستردگی و شمول داشته باشد .
5- تشویق باید براساس ضوابط صورت گیرد .
6- طبیعی است که میان تشویق و کار انجام شده باید تناسبی وجود داشته باشد و سلسله مراتب و کمیت و کیفیت در این زمینه ملحوظ گردد .
7- تشویقها معمولاً در حضور جمع صورت میگیرد و یا نتیجه آن به اطلاع عموم میرسد . ولی مواردی وجود دارد که باید تشویق شکل خصوصی و محرمانه داشته باشد و مدیران باید با ذکاوت خود این موارد استثنایی را تشخیص دهند .
همچنین برای این که مدیران بتوانند از توبیخ و تنیبه به هدفهای تربیتی مورد نظر خود برسند، رعایت اصول زیر مناسب به نظر میرسد :
1- تنبیه همیشه باید مقطعی باشد .
2- توبیخ و مجازات نباید حس کینهتوزی افراد را برانگیزد .
3- رعایت تناسب میان جرم و جریمه از مسلمترین مسائل اسلامی و تشکیلاتی است .
4- اصل در توبیخ این است که خصوصی باشد، به عکس تشویق. مگر در موارد استثناء .!
5- دلیل توبیخ و مجازات باید دقیقاً به طرف تفهیم شود .
6- مدیر و فرمانده نباید در توبیخ و ملامت زیادهروی کند. زیرا گاه میشود که تکرار آن اثر معکوس دارد. متخلفان را در اعمال ناپسند خود جریتر میکند و آنان را به لجاجت وا میدارد. چنانکه امیر مؤمنان علیعلیهالسلام میفرماید: زیادهروی در ملامت و سرزنش، آتش عناد و لجاجت را مشتعل میکند .!
فصل 4
صفات و شرایط ویژه مدیران و فرماندهان اسلامی
همیشه معیار گزینش افراد و شرایط و صفات لازم در آنها بستگی و تناسب نزدیکی با میزان مسؤولیتهای آنان دارد. چرا که هر نوع مسؤولیتی یک نوع شرایط و صفات را ایجاب میکند . مسلماً هر قدر مسؤولیتها سنگینتر و گستردهتر باشد، شرایط آن نیز به همان نسبت سنگینتر و گستردهتر خواهد بود .
در حقیقت اصل «انتخاب اصلح» یکی از اصولیترین شرایط برای انتخاب مدیران است. منتها کلمهی «انتخاب اصلح » تعبیر سربستهای است که از آن سوء استفاده فراوان شده است. لذا به صورت یک «عنوان کلی» قابل پیاده کردن نیست، بلکه باید با یک تحلیل دقیق، جزئیات و شکل عملی آن را پیدا نمود .
در این جا به سراغ اصول شرایط و صفات ویژه مشترک «مدیران» و «فرماندهان» میرویم. اصول این شرایط به شرح ذیل است :
1- ایمان به هدف :
قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که ما در چارچوب یک نظام مکتبی بحث میکنیم و طبعاً «ایمان به هدف» در این جا مفهوم ایمان به مکتب و مبانی مکتبی را دارد. یک مدیر و فرمانده مکتبی نه تنها نمیتواند در برابر آن مکتب بیتفاوت باشد، بلکه باید ایمان عمیقش به تعلیمات آن مکتب انگیزه اصلی او را در انجام وظایفش تشکیل دهد .
در این جا مسأله از شکل سلسله مراتب و احساس مسؤولیت در برابر مقام فوق، بیرون میآید و شکل خودجوشی را به خود میگیرد. آن جا که مورخان اعم از تاریخنویسان مسلمان و غیر مسلمان از ایستادگی پیامبر صل الله علیه و آله در برابر حوادث مشکل و انبوه مصائبی که برای او در مسیر دعوتش رخ میداد، ستایش کرده و اعتراف دارند که این ایثار و فداکاری نشانه ایمان عمیق او به مکتبش بوده است .
ایمان پیامبر صل الله علیه و آله به هدف و رسالتش تا آن پایه بود که گاه از عدم پذیرش اسلام توسط برخی مردم آن چنان متأثر میشد که میخواست جان عزیزش را از دست بدهد. قرآن مجید در مقام دلداری او میفرماید: «گویا میخواهی از فرط غصه و شدت تأثر هلاک شوی، از این که آنها به این قرآن ایمان نمیآورند .!»
اینها همه نشان میدهد که این مدیر و فرمانده بزرگ عالم بشریت تا چه حد به مکتب و هدفش ایمان داشت. ایمانی که در تمام اعمالش پرتو افکن بود و در عمق جانش نفوذ کرده و به تمام اعمالش جهت میداد. همین ایمان عمیق بود که به دعوت او جاذبه مخصوصی میداد .
کوتاه سخن این که ایمان به هدف برای یک مدیر و فرمانده در هر تشکیلات، نخستین و مهمترین شرط موفقیت اوست و اصولاً عشق به کار و تلاش و کوشش توأم با دلسوزی بدون چنین ایمانی صورت نخواهد گرفت .
2 و 3- علم و قدرت :
این دو چنان که میدانیم در قرآن مجید صریحاً آمده است و به عنوان دو ارزش مهم در مسأله گزینش فرمانده روی آن تکیه میکند. بسیار است تشکیلاتی که مدیران آنها به خاطر حاکمیت روابط شخصی و خصوصی، این دو ضابطه سرنوشتساز را به دست فراموشی سپرده و از هم متلاشی شدهاند .
مدیر ناآگاه یا ناتوان، تشکیلات خود را به ورشکستگی و سقوط میکشاند و چنین فرماندهی در میدان نبرد نیز سرنوشتی جز شکست ندارد .
امام صادق علیهالسلام در این زمینه چنین میفرماید: «کسی که بدون بصیرت و آگاهی کاری انجام میدهد، همانند کسی است که از بیراهه سیر میکند، که هر قدر سریعتر میرود، از مقصد دورتر میشود .»
در همین زمینه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله میفرماید: «هر کس از میان مسلمانان فرمانداری را برگزیند، در حالی که میداند دیگری نسبت به او اولویت دارد و به قرآن و سنت آگاهتر است، خیانت به خدا و رسول او و جمیع مسلمانان کرده است .»
به راستی این حدیث که هم ناظر به بعد مکتبی و تعهد و هم بعد تخصصی و آگاهی است، پشت را میلرزاند و به همگان هشدار میدهد که در همه جا اصل لیاقت و آگاهی و اولویتها را دقیقاً مراعات کنند .
این نیز روشن است که بخشی از این دو امتیاز (علم و قدرت) ذاتی و بخش مهمی از طریق اکتساب فراهم میگردد. مخصوصاً از طریق تجربه و سابقه کار و باید مدیران و فرماندهان را در این دو جنبه پرورش داد .
4- امانت و درستکاری :
در معیارهای اسلامی این شرط به ضمیمه قدرت برای همه کارکنان و کارمندان قید شده است و مدیر و فرمانده به حکم این که از ردههای بالای کارکنان و کارمندان هستند، نه تنها نمیتوانند از آن فرمان مستثنا باشند، بلکه باید هر دو را در حد عالی دارا باشند. لذا «امانت» نیز منحصر به امین بودن در حفظ اموال نیست، بلکه هر پست و مقامی نیز مصداقی از مفهوم وسیع امانت است و اسرار هر تشکیلات نیز امانت آن تشکیلات است که باید در حفظ آن کوشید .
تعبیر به امانت دربارهی پستهای مهم سیاسی و مدیریتها در کلام معروف حضرت علیعلیهالسلام نیز آمده است، که در نامهای به فرماندار آذربایجان نوشت :
«پست و مقامی که به دست تو افتاده، شکاری در چنگال تو نیست. بلکه امانتی است که بر گردنت سنگینی میکند .»
فرماندهان و مدیران نیز باید از چنان قدرت و امانتی برخوردار باشند، که از یک سو برنامههای کاری خود را با قاطعیت پیش برند و هم از سوی دیگر اسرار و اموال آن تشکیلات را حفظ و پاسداری کنند .
مدیر خائن از دریچه چشم رسول خدا صل الله علیه و آله چنان است که در حدیث ذیل منعکس شده است :
« اگر فردی را در پستی گماردیم و او یک نخ یا بالاتر از آن را از ما پنهان کند، او خائن است و مالی را که خیانت کرده است، غلی در گردن او در قیامت خواهد بود .»
امانت از نظر اسلام حتی مفهومی از این گستردهتر دارد و تمام مسؤولیتها و تکالیف را شامل میشود. به این ترتیب چگونه ممکن است کسی را که از امانت او مطمئن نیستیم، به مدیریت برگزینیم. خواه در یک امر اقتصادی باشد، یا فرهنگی، یا سیاسی.؟ همچنین در مورد فرماندهی که عملاً جان گروهی را در اختیار دارد.؟
5- صداقت و راستی :
با توجه به این که مهمترین سرمایه یک مدیر و فرمانده در برنامههای اجرایی همبستگی او با افراد زیر نظر او و وجود اعتماد متقابل در میان آنها است و با عنایت به این که ضامن حفظ این همبستگی و اعتماد متقابل، صداقت در گفتار و عمل است؛ نقش این موضوع در امر مدیریت آشکار میشود .
گاه سخن یا عملی خالی از صداقت، کافی است که میان مدیر و فرمانده و کسانی که تحت مدیریت و فرماندهی قرار دارند، جدایی بیفکند. به همین دلیل مدیر و فرمانده حتی از کارهایی که او را متهم به ترک صداقت میکند، هر چند واقعیتی نداشته باشد، باید بپرهیزد، تا بتواند سرمایه عظیم اعتماد عمومی را حفظ کند. در تعلیمات اسلام به قدری روی مسأله صداقت و امانت تکیه و تأکید شده است که درباره کمتر موضوعی دیده میشود و این به خاطر نقش حیاتی این دو در زندگی اجتماعی بشر است .
جایی که رعایت این دو اصل (صداقت و امانت) برای عموم مردم ضروری است، در مورد مدیران و فرماندهان از اهمیت و اولویت ویژهای برخوردار خواهد بود .
6- حسن سابقه :
این شرط مهم را که امروز از سوی همه مجامع و محافل جهانی و مؤسسات مختلف به رسمیت شناخته شده است، امیر مؤمنان علیعلیهالسلام در چهارده قرن پیش با صراحت تمام در فرمان تاریخی به مالک اشتر بیان فرموده است. آن جا که مالک را مخاطب ساخته و میگوید :
«بدترین وزرای تو کسانی هستند که برای اشرار قبل از تو وزیر بودهاند. کسی که با آن گنهکاران در کارهایشان شرکت داشته است، نباید صاحب اسرار تو باشد. آنها همکاران گنهکاران و برادران ستمکارانند. در حالی که تو میتوانی جانشینان خوبی برای آنها بیابی، از کسانی که از نظر فکر و نفوذ، کمتر از آنان نیستند، اما بار گناهان آنها را به دوش نمیکشند. هزینه این افراد بر تو سبکتر و همکاریشان با تو بهتر است .»
برای شناخت سوابق افراد باید به بازتاب شخصیت آنها در افکار عمومی جامعه مراجعه کرد. البته ممکن است افکار عمومی در قضاوت خود درباره کسی احیاناً گرفتار اشتباه شود، ولی غالباً معیار خوبی برای شناخت افراد میتواند باشد .
7- وراثت صالحه :
بدون شک یکی از ابعاد شخصیت انسان را مسائل ناشی از وراثت تشکیل میدهد. تا آن جا که بعضی شخصیت آدمی را در سه بعد «وراثت» و «محیط» و «تعلیم و تربیت » خلاصه کرده و آن را «مثلث شخصیت» نام نهادهاند. البته ما ابعاد و عوامل سازنده شخصیت را این چنین محدود نمیدانیم و مسائل فراوان دیگری وجود دارد که در ترکیب بندی شخصیت انسانی مؤثر است. ولی به هر حال تأثیر «وراثت» را در شخصیت به عنوان یک عامل مهم نمیتوان انکار کرد .
در قرآن مجید و روایات و زیارات، اشارههای زیادی به این معنی دیده میشود. در سوره نوح میخوانیم: «این پیامبر بزرگ هنگامی که تقاضای عذاب برای مشرکان میکند، تقاضای خود را با این دلیل مقرون میسازد؛ اگر آنها را به حال خود رها سازی بندگانت را گمراه کرده و جز فرزندانی فاجر و فاسد از آنها متولد نمیشود .»
این معنی را به وضوح در فرمان مالک اشتر میخوانیم: آن گاه که درباره شرایط «فرماندهان» سخن میگوید؛ میفرماید: «سپس به سراغ کسانی برو که از خانوادههای اصیل، نجیب، باشخصیت، مؤمن، صالح و خوش سابقهاند .»
به هر حال تا آن جا که ممکن است باید مدیران و فرماندهان را از خانوادههایی برگزید که از وراثت صالحهای بهرهمندند .
8- سعه صدر :
مدیریت مانند فرماندهی کار پیچیدهای است و میدانیم هر قدر کاری پیچیدهتر باشد، مشکلات آن افزونتر و آفاتش بیشتر است. به همین دلیل مدیران و فرماندهان، باید دارای اعصابی قوی، حوصله زیاد و ظرفیت کافی در رویارویی با مشکلات باشند .
حدیث معروف «وسیله ریاست سعه صدر و گشادگی فکر است» را غالباً شنیدهایم .
نکته قابل توجه این که؛ در بسیاری از روایات اسلامی «علم» و «حلم» در کنار هم به عنوان دو عامل موفقیت و پیروزی بیان شده و «حلم» چیزی جز «ظرفیت و سعه صدر» نیست .
اهمیت این صفت ویژه را مانند هر صفت دیگر از نقطه مقابل آن میتوان شناخت. نقطه مقابل سعه صدر و حلم، همان تنگ نظری، دستپاچگی، سختگیری و کینهتوزی است، که اثرات فوقالعاده منفی آنها در امر مدیریت و فرماندهی برای احدی پوشیده نیست .
9- دلسوزی و عشق به کار :
هیچ کس نمیتواند مدیر و یا فرمانده خوبی باشد، مگر این که به کار خود عشق بورزد. آنها که برنامههای خود را به عنوان یک «مسؤولیت اداری» یا «نجات از اعتراض مردم» و «توبیخ مافوق» انجام میدهند، به دایهای میمانند که در برابر گرفتن مزد، مسؤولیت «تغذیه» یا «تربیت کودکی» را بر عهده گرفته، ولی آنها که به کار خود عشق میورزند، همچون مادرند.! و درست یکی از مهمترین تفاوت مدیریت غربی و اسلامی همین است .
به تعبیری دیگر؛ باید پیش از آن که انگیزه در افراد تحت مدیریت ایجاد گردد، در خود مدیران و فرماندهان ایجاد انگیزه نمود و میدانیم قویترین و مؤثرترین انگیزهها «عشق» است و عشق و شوقی که از ایمان مکتبی سرچشمه میگیرد، از همه برتر و عمیقتر و سازندهتر است .
10- تجربه و آزمودگی :
مسلماً هیچ مدیر و فرماندهی در آغاز کارش تجربه خاصی درخصوص آن پست ندارد. ولی کارهای قبلی او در پستها و مناصب دیگر میتواند زمینهساز برای پست و منصب فعلی او باشد و منظور از تجربه و سابقه کار نیز همین است. فیالمثل ؛ نباید و نمیتوان یک سرباز عادی را بدون طی سلسله مراتب به فرماندهی لشکری منصوب کرد و اگر ضرورتهای حاصل از انقلاب و کمبودها چنین مطلبی را در بعضی سطوح ایجاب کند، این یک استثنا است، نه یک ضابطه و قانون .
دلیل آن هم روشن؛ زیرا مسائل مربوط به «مدیریت» و «فرماندهی» بیش از آنچه جنبه علمی و آموزشی دارد، دارای جنبه عملی و تجربی است. یک فرد ممکن است حداکثر استعداد را برای مدیریت و فرماندهی داشته باشد و بالاترین دانشکدههای مدیریت و فرماندهی را نیز بگذراند. مسلماً چنین کسی نمیتواند به عنوان یک مدیر یا فرمانده قوی و مطمئن عهدهدار پستهای حساس شود. چرا که قسمتهای مهم این برنامه را باید با آزمایش و تجربه و کار فرا گرفت .
11- شجاعت و قاطعیت :
گرچه ویژگیهای مهم یک مدیر و فرمانده و ارزشهای لازم برای آنها منحصر به آنچه در این جا آوردهایم نیست، ولی میتوان گفت آنچه تا حال بیان شده است، عمدهترین اوصافی است که بدون آن لباس مدیریت و فرماندهی بر قامت کسی زیبا و رسا نیست و شجاعت؛ آخرین ویژگی در این سلسله و از یک نظر اولین خصلت لازم برای احراز این مقام است. زیرا مدیران و فرماندهان وظایفی دارند که انجام صحیح آنها بدون بهرهگیری از این صفت ممکن نیست .
مدیر و فرمانده در هر گام به این صفت نیاز دارد و افرادی که آگاه و پرتجربه و باسابقه و امین و درستکارند، اما فاقد شهامت لازم میباشند، هرگز نمیتوانند مدیر و فرمانده خوبی باشند .
یکی از مهمترین اوصاف انبیا شجاعت آنها بوده است که نمونهای از آن را در داستان ابراهیم خلیلعلیهالسلام، قهرمان بت شکن، در قرآن مجید میخوانیم و بیش از آن نیز درباره شخص پیامبر صل الله علیه و آله است که در سختترین حالات خوفانگیز مانند کوهی استوار در برابر همه توطئهها میایستاد .
12- عدالت و دادگری :
از مهمترین اوصافی که در هر فرمانده و مدیر نهایت لزوم را دارد، «پیراستگی از هر گونه تبعیض و ظلم» است .
مسأله عدالت به قدری مهم است که امیر مؤمنان علیعلیهالسلام آن را به عنوان هدف اصلی حکومتش معرفی میکند. آن جا که میگوید: «خدایا تو میدانی آنچه از ما در گرفتن زمام حکومت به دست واقع شد، به خاطر رغبت در امر حکومت و سلطنت نبوده و نه برای به دست آوردن متاع دنیا، هدف این بود که تعالیم دینت را زنده کنیم و بلاد تو را اصلاح نماییم، تا بندگان مظلوم تو احساس امنیت کنند و حدود و قوانین تو را بر پا سازیم »
13- پایگاه مردمی :
مهمترین پشتوانه کار مدیران و فرماندهان در پیشبرد اهداف بزرگ خود حمایتهای مردمی و علاقه قلبی مردم به آنهاست و این پشتوانه در صورتی محفوظ میماند که رابطه خود را با مردم از طرق مختلف، مخصوصاً از طریق تماس مستقیم حفظ کنند .
اصولاً هیچ تکیهگاهی برای زمامداران، مدیران و فرماندهان مهمتر از تکیهگاه مردمی نیست. که اگر باشد، کارها به سهولت و سرعت پیش میرود. اگر نباشد، تلاشها کم اثر و بیهوده است. طریق بدست آوردن این پایگاه علاوه بر این موارد، دلسوزی و صداقت و خیرخواهی برای مردم است .
14- پایبند بودن به اصول و ضوابط :
این اصل را به عنوان یکی از مهمترین شرایط و ویژگیهای مدیر و فرمانده میتوان ذکر کرد و در برابر آن مقدم داشتن روابط بر ضوابط را به عنوان یکی از مهمترین آفات مدیریت میتوان شمرد .
منابع و تواریخ اسلام مملو است از اسناد زندهای که نشان میدهد پیشوایان اسلام برای حفظ ضوابط تا چه اندازه رابطهها را زیر پا میگذاشتند .
اجرای این اصل از مشکلترین کارهای مدیران و فرماندهان است و با خشونت و سختگیری و خشکی نیز هرگز عملی نیست و گاه عکسالعملهای نامطلوب فراوانی دارد. بلکه قبل از هر چیز یک آموزش مستمر فرهنگی برای این کار لازم است تا همه مردم تدریجاً به آن عادت کنند . هیچ کس اجرای قانون را مخالف مراتب دوستی و رفاقت و روابط خویشاوندی نداند و کسی انتظار نداشته باشد که به خاطر روابط نزدیک با مدیران و رهبران باید ضوابط الهی به خاطر آنها زیر پا گذارده شود .
= ویژگیهای دیگر :
البته ویژگیهای مدیر و فرمانده منحصر به آنچه در بالا گفته شد، نیست. هر چند آنچه گذشت، جنبه اصولی و اساسی دارد، مسائل زیاد دیگری نیز وجود دارد که هر کدام دارای نقش مؤثری در مسأله مدیریت یا فرماندهی است، که از جمله صفات و ویژگیهای زیر را میتوان برشمرد :
1- خلوص نیت، چرا که رمز پیروزی، تلاش است و خلوص .
2- توکل، که تکیه بر خداوند و اعتماد به نفس است .
3- صبر و استقامت و شکیبائی و پایمردی .
4- عفو و گذشت .
5- همت و بلند نظری .
6- ابتکار .
7- نظم و انضباط .
8- پشتکار .
9- آمادگی برای پذیرش انتقاد .
10- محبت و صمیمیت .
11- آینده نگری .
12- رازداری .
13- تواضع و فروتنی .
14- روح مشاورت و احترام به افکار دیگران .
- آفات مدیریت :
از آن جا که مسأله مدیریت و فرماندهی، مسألهای مهم، پیچیده و بسیار ظریفی است، طبعاً آفات آن نیز بسیار زیاد است که در ذیل 30 آفت مهم برای مدیریت را بر میشماریم :
1- تبعیض بیدلیل در میان افراد و نفراتی که تحت مدیریت و فرماندهی او قرار دارند .
2- سپردن کارها به دست افراد نامناسب .
3- راه دادن به افراد متملق و چاپلوس به محدوده کار خود .
4- حب ثناء و مدح .
5- جاه طلبی (حب جاه ).
6- مال اندوزی و حرص .
7- تنگ نظری و بخل
8- حسادت نسبت به همکاران
9- اعتنا به شایعات و ترتیب اثر دادن به آنها .
10- ریخت و پاش و اسراف و تبذیر .
11- از دست دادن فرصتها به خاطر تردید و عدم شهامت در تصمیم گیری یا ترس و بزدلی .
12- هدر دادن نیروهای لایق به خاطر مسائل کوچک یا لجاجت و کینه توزی .
13- چسبیدن به نقاط ضعف و فراموش کردن نقاط قوت و عدم توجه به معدلها .
14- هواپرستی و هوسبازی .
15- انتقامجویی و کینه توزی .
16- استبداد به رأی .
17- عجله و شتاب و عدم تحقیق در کارها .
18- سوء ظن مفرط .
19- خوشبینی زیاد .
20- غرور و غفلت .
21- عصبانیت و خشونت .
22- انعطاف و نرمش بیش از حد و سازشکاری با منحرفان .
23- عدم اعتماد به همکاران .
24- انحصارطلبی و قبضه کردن کارها .
25- ترجیح دادن افراد ضعیف برای همکاری به خاطر تسلیم بودن آنها .
26- لجاجت در اشتباه و تمادی در غلفت .
27- عدم عفت در سخن (بدزبانی ).
28- عدم رعایت ادب در برخوردها .
29- آلودهی کارهای اجرایی شدن .
30- ترک صراحت و به طور کلی دورویی و نفاق با دوستان و همکاران .
فصل 5
نمونههایی از مدیریت و فرماندهی اسلامی
- ویژگیهای ده گانه فرماندهان سپاه و لشکر در فرمان علیعلیهالسلام :
علیعلیهالسلام برای فرماندهان سپاه و لشکر شرایطی بیان فرموده است که در فرمان تاریخی خویش به مالک اشتر میفرماید: فرمانده سپاهت را کسی قرار ده که واجد این شرایط باشد :
1- از همه آنها نزد تو نسبت به خداوند و پیامبر و امام دلسوزتر و خیرخواهتر است .
2- از همه آنها پاکدامنتر .
3- از همه عاقلتر و هوشیارتر .
4- از کسانی باشد که دیر خشم میگیرند .
5- به موقع عذر میپذیرند .
6- از آنها که نسبت به مستضعفان رؤوف و مهربانند .
7- در مقابل زورمندان و مستکبران قوی و انعطاف ناپذیر .
8- از کسانی که حوادث سخت آنها را از جا بدرنمیبرد .
9- هرگز ضعف و زبونی آنها را به زانو درنمیآورد .
10- به سراغ کسانی رو که از خانوادههای اصیل، نجیب، باشخصیت، صالح، خوش سابقه، باشهامت، شجاع و سخاوتمند هستند .
- ویژگیهای پنج گانه فرمانده بزرگ اسلام، پیغمبر اکرمصل الله علیه و آله در قرآن مجید :
قرآن مجید در مورد شخص پیامبر صل الله علیه و آله پنج صفت را به عنوان دلایل شایستگی او برای پست و مقام مهم فرماندهی بیان فرموده است :
1- او باید از میان همان مردم برخیزد که رهبری آنها را بر عهده دارد، تا دردها و نیازها و مشکلات آنها را به خوبی درک کند .
2- دلسوز بودن، چنانچه در قرآن از ویژگیهای پیامبر صل الله علیه و آله این است که ناراحتیهای شما بر او سخت گران است و از رنجهای شما رنج میبرد .
3- عشق و علاقه به کار خود، که در آیاتی از قرآن از آن تعبیر به «حریص علیکم» شده است و اشاره به عشق شدید و علاقه فوقالعاده پیامبر صل الله علیه و آله نسبت به هدایت مردم است .
4- و 5- مدیر باید نسبت به نفرات تحت اداره خود هم رؤوف باشد و هم رحیم .
- یک فرمانده نمونه از دیدگاه علی علیهالسلام :
از میان سخنان امیر مؤمنان علیعلیهالسلام دربارهی مالک اشتر، سردار رشید اسلام، صفات زیر که از ویژگیهای یک فرمانده نمونه است، را میتوان برشمرد :
1- بیداری و هوشیاری کامل در بحرانها و به هنگام احساس خطر .
2- عدم ترس و وحشت از قدرت دشمن هر چه باشد و هر قدر باشد .
3- قاطعیتی همچون شعلههای سوزان آتش در برابر دشمنان .
4- مؤثر بودن و حساب شده بودن ضرباتی که بر دشمن وارد میکند .
5- پیروی کامل از فرمان امام و رهبر .
6- دلسوزی و خیرخواهی نسبت به جامعه اسلامی .
7- سختگیری در برابر دشمنان .
از مجموعه این صفات و صفات گذشته، ارزشهای والایی که در یک فرمانده نمونه باید جمع باشد، به دست میآید و باید تصدیق کرد جمع میان این صفات کاری است مشکل و اگر کسانی واجد آن باشند، وجودشان بسیار مغتنم است .!
فصل 6
توصیههای مهم به فرماندهان و مدیران
در این جا، توصیههای هفت گانه، که همه از زبان علیعلیهالسلام است، به قدری اهمیت دارد که شایسته است فرماندهان اسلامی همه روز پیش از حضور در مرکز کار خود یک بار آنها را بخوانند و به پیامش گوش جان فرا دهند .
فرماندهان به خاطر مسؤولیت سنگینی که بر عهده دارند، باید به طور مداوم تحت تعلیمات مستمر اسلامی باشند و بیانات حیاتبخش پیشوایان اسلام، همچون قطرات حیاتبخش باران دائماً بر سرزمین فکر و قلب آنها ببارد، تا همیشه درخت وجودشان پربار و شاخههای آن پرثمر باشد و اگر مدتی این نزول رحمت الهی از آن قطع گردد، مسلماً رو به پژمردگی و خشکی خواهد نهاد .
البته در این زمینه دستورات و توصیههای فراوانی در منابع اسلامی وجود دارد، که در این جا فقط فهرست وار بدان اشاره مینماییم و تأکید میکنیم لازم است همه فرماندهان و مدیران مکتبی، ارتباط مستقیم خود را با قرآن و سخنان پیامبر صل الله علیه و آله و نهج البلاغه و احادیث پیشوایان حفظ کنند و بدانند بدون مد نظر گرفتن این سرمایههای روحانی انجام رسالتی را که بر عهده دارند، ممکن نیست .
این توصیهها به قدری گویا است که از هر گونه شرح و توضیح بینیاز است؛
- توصیههای امام علیعلیهالسلام به محمد بن ابی بکر (والی و فرمانده لشکر مصر ).
- توصیههای امام علیعلیهالسلام به عبدالله بن عباس .
- توصیههای امام علیعلیهالسلام به قثم بن عباس (فرماندار مکه ).
- توصیه به هنگام رویارویی با دشمن .
- دستورالعملی برای قدردانی از خدمات یک فرمانده .
- و توصیه برای بزرگداشت یاد فرماندهان شهید .
گرامیداشت یاد شهیدان نه فقط عبادتی است بزرگ و دلیل بر حقشناسی و زنده بودن و عواطف انسانی است، بلکه برای تقویت روحیه دیگران اثر فوقالعاده مهمی دارد .
از سخنان امام علیعلیهالسلام میتوان در این مورد نیز بهترین سرمشق را گرفت :
آن جا که آن حضرت بعد از شهادت محمد بن ابی بکر در نامهای که به عبدالله بن عباس نوشت چنین فرمود :
«محمد بن ابی بکر که رحمت خدا بر او باد، شهید شده است. من این مصیبت بزرگ را به خاطر خدا تحمل میکنم و اجر آن را از خدا میطلبم .
او برای من فرزندی خیرخواه،
فرمانداری تلاشگر،
شمشیری برنده
و ستونی محکم و بازدارنده بود ...»
برگرفته از :athir.blogfa.com
* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
(فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فیالارض وابتغوا من فضلاللهواذکرواالله کثیرا لعلکم تفلحون
وقتی نماز جمعه برگزار شد، در زمین منتشر شوید و در طلب روزیبه داد و ستد بپردازید و خدا را بسیار یادکنید.
امید استرستگار شوید .
(... واخرون یضربون فیالارض یبتغون من فضل الله
... و برخی برای تجارت سفر میکنند(و)از کرم خدا روزیمیطلبند .
عبدالله بن مسعود میگوید: پیامبرگرامی اسلام (ص)فرمود: «هیچکس نیست که برای تجارت طعامی را از شهری به شهر دیگر از شهرهایمسلمین ببرد و آن را به قیمتخودش بفروشد، مگر این که جایگاهشنزد خداوند چون مقام شهید خواهد بود.» سپس این آیه را تلاوتکرد: (و اخرون یضربون فیالارض یبتغون من فضل الله ...
امام صادق(ع)میفرماید: نه دهم درآمد، در تجارت است .
ابیعمارهبن طیار میگوید: به امام صادق(ع)عرض کردم: ورشکستشدم; تمام سرمایهام را از کف دادهام و اهل وعیال بسیار دارم .
امام صادق(ع)فرمود: برو مغازهات را باز کن، بساط بگستر،ترازو بگذار و در انتظار روزی پروردگارت باش .
رفتم، مغازه را بازکردم، بساط گسترانیدم و ترازو گذاشتم. مغازهداران همسایهام از این که هیچ کالایی درمغازه ندارم، متعجبشدند . در این هنگام، مردی آمد و گفت: پیراهنی برایم خریداریکن .
پیراهنی برایش خریدم و پول آن را گرفتم. سپس مرد دیگریمراجعه کرد و ...
آنگاه شخص دیگری آمد و گفت: اباعماره! دو عدل کتان دارم. آیاآن را از من میخری تا یکسال دیگر پول آن را بپردازی؟
گفتم: آری، بیاور .
کتانها را آورد و نسیه از او خریدم .
پس از آنکه اورفت، یکی از بازاریان آمد و گفت: اباعماره! اینها چیست؟
گفتم: کتان است .
گفت: نصف آن را نقد میخرم .
پذیرفتم و پول آن را دریافت کردم. آن پول و بقیه کتانها تایکسال نزد من بود. از آن پول لباسهایی خریدم و فروختم تا اینکه دوباره یکی از تجار معروف شدم .
در اهمیت تجارت همین بس که امام صادق(ع)نیز برای تجارتسرمایهگذاری میکرد. محمد فرزند غدافر از پدرش این گونه نقلمیکند :
امام صادق(ع)1700 دینار به من داد و فرمود: با این پول برایمن تجارت کن; من رغبتی به سود آن ندارم. هرچند سود معاملات دوستداشتنی است، ولی میخواهم خداوند متعال مرا در حال کسب ببیند .
پس ازمدتی، به حضرت عرض کردم: برای شما تجارت کردم و صددینارسود به دست آوردم .
حضرت بسیار خوشحال شد و فرمود: برسرمایهام بیفزای .
این مال نزد پدرم بود تا از دنیا رفت. امام صادق(ع)برایمنوشت: خداوند از ما و شما بگذرد. 1800 دینار از مال من نزدپدرت بود، اکنون آن را به عمربن یزید بده .
دفتر حساب پدرم را نگاه کردم، درآنجا نوشته بود: از مالابوموسی(امام صادق(ع)) 1700 دینار نزد من است تا با آن تجارتکنم. با تجارتی که انجام دادم صد دینار سود به دست آمد. عبدالله بن سنان و عمربن یزید از این امر آگاهند .
تجارت و رشد عقل اجتماعی
امام صادق(ع)چنان به تجارت اهمیت میداد که ترک آن را موجبنقصان عقل میدانست و میفرمود: خرید و فروش را ترک نگویید; زیراترک آن از بین برنده عقل است .
آن حضرت همچنین فرمود : تجارت موجب رشد و شکوفایی عقل میگردد .
امام صادق(ع)ثروتمندان بینیاز از تجارت را نیز بدین امرسفارش میکرد. معاذ عبا فروش میگوید: امام صادق(ع)به من فرمود: معاذ! چرا تجارت را ترک کردهای؟ آیا ناتوان شدهای یا بدان بیرغبتی؟
گفتم: نه ناتوانم و نه بیرغبت .
امام فرمود: پس چرا تجارت را رها کردهای؟ !
گفتم : در این زمان که قتل ولید اتفاق افتاده، منتظر دستورشمایم. من ثروت بسیار دارم. به اندازهای که فکر نمیکنم تازندهام بتوانم همه آنها را مصرف کنم .
امام فرمود : تجارت رارهانکن; زیرا عقل را ازبین میبرد. برایاهل و عیالت تلاش کن و از این که آنها برایتبکوشند، برحذر باش .
از این احادیث درمییابیم، تجارت فقط برای افزایش ثروت نیستبلکه وسیلهای برای رسیدن مردم وجامعه به نیازهایشان است ;درسایه این کار عقل اجتماعی مردم شکوفا میشود و افکار واهی وآسایش طلبی از آنها دور میشود .
بخور تاتوانی به بازوی خویش که سعیتبود در ترازوی خویش چومردان، ببر رنج و راحت رسان مخنثخورد دسترنج کسان خدا را برآن بنده بخشایش است که خلق ازوجودش در آسایش است .
دادوستد پیامبر اکرم(ص )
اسباط بن سالم میگوید: امام صادق(ع)از احوال معاذ کرباس فروشپرسید. گفته شد: او تجارت را رها کرده است . حضرت دو بار فرمود: «رفتاری شیطانی انجام داده است; زیرا هر که دادو ستد راترکگوید، دوسوم بینش اجتماعیاش را از دست داده است. آیا نمیداندرسول خدا(ص)هنگامی که کاروانی از شتران شام رسید، از آنان جنسخرید، با آن دادوستد کرد، سود برد و قرض خود را پرداخت؟ »
سفارش امیرمومنان(ع)به حمایتبازرگانان
امیرمومنان علیابن ابیطالب(ع )در فرمان خود به مالک اشترمیفرماید : درباره بازرگانان و صاحبان صنایع توصیه میکنم کهباآنان به خوبی رفتار کنی، چه گروهی که سرمایهشان را در شهر ودیار خود و چه آنها که در خارج از محل زندگیشان به تجارت و رفتو آمد میپردازند; زیرا آنها آنچه مردم نیازمندند، از نقاط دوردست فراهم میآورند .
بازرگانان از این جهت که خدمات مفیدی انجام میدهند ونیازمندیهای مردم را از نقاط دور دست فراهم میآورند، در اسلاممحترمی و مورد حمایتند .
البته برخی از مبادلات، هدفی سود جویانه دارد; برای مثال درتجارت سرمایهداری گاه انتقال مالکیتبه دفعات در خصوص یک کالاانجام میشود، بدون این که واسطهها کار تولیدی و یاخدماتیدرباره کالا انجام دهند . اسلام این نوع سودجوییها را محکوممیکند; زیرا با شرایط تجارت در اسلام منافات دارد. ابوحمزهمیگوید :
«سالته عن الرجل یتقبل العمل فلا یعمل فیه و یدفعه الی اخریربح فیه قال: لا »
از امام محمدباقر(ع)پرسیدم: مردی کاری را میپذیرد و بدونآنکه روی آن کاری انجام دهد باسود به دیگری میفروشد ; چه حکمیدارد؟
حضرت فرمودند: چنین نشود .
سفارشهای اسلام درباره تجارت
برای اینکه دادوستد روندی اسلامی و شایسته داشته باشد، بایدبه دستورها و احکام دین به خوبی عمل شود و از سیره و روشپیامبرگرامی اسلام (ص) وائمهمعصومین: پیروی(ص)گردد .
سفارشهای اسلام درباره تجارت چنین است :
اول آگاهی، سپس عمل
در اسلام تجارت نیز مثل اعمال دیگر به پنج نوع تقسیم میشود :
1- واجب; مانند تجارتی که شخص برای تامین مخارج خودوخانوادهاش انجام میدهد. یا دادو ستدی که ترک آن، خطر اقتصادیبرای مسلمانان پدید میآورد .
2- مستحب; مانند تجارتی که برای جامعه مفید است .
3- مکروه; مانند صرافی، کفن فروشی و ذبح حیوانات در صورتیکه شغل دائم باشد .
4- مباح; مانند معاملاتی که نه موجب زیان فرد یا جامعهاست، نه مورد احتیاج آنها .
5- حرام; مانند خرید و فروش مواد مخدر، مشروبات الکلی، ربا،نوارهای موسیقی مستهجن و آنچه موجب ضعف یا سقوط اسلام ومسلمانان شود .
انسان برای این که دربخش ممنوع تجارت قدم نگذارد و از بخشواجب و مستحب غافل نگردد، باید دستورهای اسلام دراین باره را بهخوبی بداند .
اصبغ بن نباته میگوید: بارها از امیرمومنان علی(ع)شنیدم کهمیفرمود: «اول آگاهی، سپس تجارت .»
حضرت این جمله را سه مرتبه تکرار میکرد: «یامعشرالتجار،الفقه ثم المتجر» ; به خداسوگند، رسوخ ربا در این امت از حرکتمورچهای برسنگ صاف بیصداتر است. تاجر فاجر است و فاجر درآتشاست، مگر تاجری که حق بگیرد و حق بپردازد .
جواز کسب
در زمان پیامبراکرم(ص)، حضرت به کسی که میخواست داد و ستدشروع کند، سفارشهایی میکرد و درباره آن از وی تعهد میگرفت .
عبدالله بن قاسم جعفری چنین نقل کرده است :
پیامبرخدا(ص)به حکیم بن حزام اجازه تجارت نداد تااین که ازاو چنین تعهدگرفت :
1- معامله کسی که از خرید جنس منصرف شود را فسخ کند .
2- کسی را که نتواند بدهیاش را بپردازد، مهلت دهد .
3- حق خود را کامل یا کمتر از آن بگیرد. (بیش از حقش دریافتنکند .
امام صادق(ع)میفرماید: پیامبراکرم(ص)فرمود: کسی که خرید وفروش میکند، باید از پنجخصلت دوری کند و گرنه، خرید و فروشنکند: ربا، قسم، مخفی نگهداشتن عیب کالا، عیب گرفتن ازکالا هنگامخرید و تعریف کردن هنگام فروش .
امام صادق(ع)همچنین میفرماید: امیرمومنان(ع)فرمود: کسی کهدستورهای اسلام درباره تجارت را نمیداند، اگر به کسب و تجارتبپردازد، به گونهای در ربا غوطهور میشود که خروج از آن بسیارمشکل است. هرگز کسی برای کسب در بازار ننشیند مگر اینکه عقلخرید و فروش داشته باشد .
برگرفته از :www.hawzah.net
* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
مقدمه
اهمیت آموزش و وظیفه مقدس آموزگاری در اسلام، بر کسی پوشیده نیست. هر نعمت متناسب با خود شکری دارد. شکر نعمت دانش، گسترش و نشر آن در میان جامعه است (زکاه العلم ان تعلّمه عباد الله)[1]
پیامبران معلّمان جامعه بوده اند و برای رشد معنوی و تزکیه روحی جامعه تلاش می کردند.[2] از دیدگاه اسلام علم متاعی نیست که بتوان آن را با سایر متاعهای دنیا معامله کرد و برای خود مال و مقام به دست آورد. دانش هدیه الهی و تحفه ای از جنس نور است که به خواست الهی، دلهای بندگان خاص خدا را روشن می سازد.[3]
(انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله ان یهدیه) معلم متعهد با صاحبان مشاغل دیگر تفاوت دارد. او به دانش اموزان تنها اطلاعات انتقال نمی دهد. آموزگار الگوی آنان و مسئول پرورش استعدادهای علمی و معنوی آنان است. آموزگار با ایمان تنها درس فیزیک، شیمی، فقه، فلسفه و ... نمی دهد. او راه و روش انسان شدن و به مقام خلیفه اللهی رسیدن را نشان می دهد.
انجام چنین وظیفه ای خطیر و مهم آداب ویژه ای دارد. اسلام معیارها و ضوابطی که معلم را در راستای انجام این وظیفه مهم یاری رساند، معین کرده است.
رعایت این موازین لازم است و غفلت از آنها زیانهای جبران ناپذیری به شاگردان وارد می کند. شرح این موازین در این نوشتار کوتاه نمی گنجد؛ تنها برخی از مهمترین آداب آموزش در اسلام با اختصار بیان می شود.
اول: شایستگی برای تدریس
معلم تا زمانی که به لیاقت خود برای تدریس مطمئن نشده است اقدام به تدریس نکند. درس داده بدون آمادگی هم خیانت به شاگرد است و هم موجب ذلت استاد می شود. امام صادق ـ علیه السلام ـ به مفضل فرمودند: «تو را از دو خصلت که در آن هلاک افراد است نهی می کنم. اول باطل را به دین خدا نسبت دهی؛ دوم به چیزی که یقین نداری فتوا دهید».[4]
دوم: حفظ مقام و منزلت علم
دانش سرمایه ای کسب و کار نیست. علم امر مقدس و دارای منزلت رفیع است. پس دانشمند کاری نکند که با منزلت علم سازگار نیست؛ به طور مثال استاد بدون ضرورت و مصلحت برای تدریس به نزد شاگرد نرود و از اجرت گرفتن در مقابل تعلیم به خصوص در معارف دین بپرهیزد. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید: «دانشمند، حقیقتاً دانشمند نخواهد بود مگر اینکه در برابر (بذل) دانش خود چیزی از حطام دنیا نگیرد.»[5]
سوم: بذل علم برای اهل آن
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: «زکات علم آنست که دانش خود را به بندگان خدا بیاموزی»[6] هدایت و تربیت افراد موجب می شود که انسان در پاداش کارهای نیک آنان شریک باشد. استاد اگر شخصی را مستحق و مستعد دانش دید، از بذل علم به او دریغ نورزد؛ اما به نا اهلان که دانش را برای استفاده در راه ناردست می آموزند آموزش ندهد. از پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است: «نهادن دانش نزد نا اهل همچون آویختن جواهرات، لؤلؤ و طلا بر گردن میمونها است».[7]
چهارم: احترام به شاگردان
استاد موظف است به شاگردان خود احترام بگذارد و از تحقیر آنها بپرهیزد. استاد دلسوز به آراء شاگردان خود توجه می کند و از این طریق به آنها اعتماد به نفس می بخشد. این عمل موجب رشد افکار و امیدواری شاگردان می شود. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «به آنان که دانش می آموزید، احترام کنید»[8] و نیز پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «هر کس به دانشجویی و اهانت کند به من اهانت کرده است».[9]
پنجم: تلاش برای تخلق شاگردان به صفات عالی و مکارم اخلاق
تعلیم و تزکیه در اسلام مقارن و ملازم همدیگرند.[10] از این رو استاد سعی در رشد معنوی شاگردان همگام با ترقی علمی آنان دارد.
ششم: برابری بین شاگردان
آموزگار نباید بین شاگردان در رفتار و توجه تبعیض قائل شود. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه «ولا تصعر خدک للناس» می فرماید «مردم باید در بذل علم در نزدت برابر باشند»[11] پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرماید: «دورترین آفریدگان از خدا، دو کس است: کسی که در مجلس امرا می نشیند و هر سخن ظالمانه ای که آنها بگویند تصدیق می کند و معلم اطفال که بین آنها به برابری رفتار نمی کند و در مورد یتیم خدا را در نظر نمی گیرد.»[12]
هفتم: پرورش فکری شاگردان
استاد تنها به انتقال معلومات خود به شاگردان بسنده نمی کند؛ بلکه از طریق سؤالهای دقیق زمینه رشد فکری و خلاقیت آنها را فراهم می سازد؛ به علاوه از این راه می تواند استعدادهای آنان را کشف کند و به فعلیت برساند. استاد علامه جوادی آملی نقل می کند: وقتی که مرحوم علامه طباطبایی تفسیر المیزان را می نوشت سؤالهای درباره مطالب قرآنی و غیر قرآنی از ایشان پرسیده می شد. ایشان پاسخ به این سؤالها را به شاگردان خود واگذار می کردند ... «ایشان همه این کارها را می کردند و بر آن اصرار می ورزیدند تا دوستان و شاگردانشان متفکر بار آیند و رشد فکری و توانمندی علمی بیشتری پیدا کنند.»[13]
هشتم: حق پذیری و انصاف
استاد باید همیشه بر مدار حق باشد. اگر انتقاد شاگرد بر او وارد بود، به صراحت به آن اعتراف کند و نیز اگر در گذشته مطلبی را ناقص یا نادرست تقریر کرده است اصلاح کند و خطای نظر خود را به صراحت اعلام کند.[14]
نهم: صمیمیت با شاگرد
استاد از طریق جویا شدن نام، احوال و سراغ گرفتن از افرادی که غائبند نسبت به شاگردان اظهار صمیمیت و محبت می نماید.[15] این کار علاوه بر تأثیر اخلاقی شگرف، شور و شوق علمی دانشجویان را افزایش می دهد. آیه الله جوادی آملی می گوید: وقتی پدرم رحلت کردند ما از قم به آمل رفتیم. در غیاب ما اساتید بزرگوار ما – مرحوم محقق داماد و مرحوم آقا میرزا هاشم آملی – رضوان الله علیها – برای بزرگداشت مرحوم پدرم مجلس ترحیم گرفتند این کمال شاگرد پروری و کمال بزرگواری بود.[16]
دهم: سادگی بیان و رعایت اعتدال
بر استاد در هنگام تدریس لازم است از جملات فصیح و آسان استفاده کند. در توضیح و بیان مطلب از حد اعتدال خارج نشود و سطح فکری شاگردان را رعایت کند توضیح زیاده از حد نیاز، تکرار اختصار مخل به مطلب، شتاب در بیان و خروج از موضوع، از جمله آفات تدریس است.
یازدهم: رعایت جهات معنوی
از آنجا که تدریس و آموزش با انگیزه الهی عبادت است، شایسته است که آداب معنوی در آن مراعات شود. اموری از قبیل: حضور در جلسه درس با طهارت، رو به قبله نشستن در صورت امکان، درس را با نام خدا آغاز کردن ستایش خدا صلوات بر محمد و اهلبیتش در ابتدا و دعا در پایان درس و ...[17]
دیگر اموری که رعایت آنها در تدریس شایسته است عبارتند از:
رعایت موضوع اهم در تدریس، رعایت نوبت، اجازه سئوال و انتقاد رعایت نظم، بیان خلاصه مطلب، موعظه و سفارش به اخلاق نیک در ضمن درس، کوشش در اصلاح امر معشیت شاگرد و معرفی او برای استفاده جامعه در صورت صلاحیت، بیان حال نوابغ و شخصیتهای علمی و سایر نکاتی که موجب تشویق شاگردان به آموختن و تلاش بیشتر آنان می گردد.[18]
فهرست منابع تحقیق
1. کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، ج 1، تهران: مکتبه الصدوق (1381 هجری. ق).
2. شهید ثانی، شیخ زین الدین بن علی عاملی؛ منیه المرید فی ادب المفید و المستفید قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372).
3. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 69؛ تهران المکتبه الاسلامیه، چاپ دوم (1405 هجری. ق).
4. محمدی ری شهری، محمد؛ علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1 – 2. قم: دارالحدیث چاپ اول (1379).
5. مهر استاد (سیر علمی و عملی استاد جوادی آملی) تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء ، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول .1381
6. برخوردار فرید، شاکر؛ آداب الطلاب (زندگینامه و دستورات آقا شیخ احمد مجتهدی تهرانی) تهران: ابرون، چاپ اول (1379).
احمدعلی نیازی
[1] . کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 1. تهران: مکتبه الصدوق (1381 هجری. ق)، ص 41.
[2] . ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه: (پیامبر) مردم را پرورش داده و به آنان کتاب و حکمت را می آموزد.
[3] . شهید ثانی، شیخ زین الدین بن علی عاملی، منیه المرید فی ادب المفید و امستفید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372)، ص 149.
[4] . کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی، ج 1، تهران: مکتبه الصدوق (1381 هجری. ق.) ص 42.
[5] . محمدی ری شهری، محمد؛ علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 2، قم: دارالحدیث، چاپ اول، (1379) ص 482.
[6] . اصول کافی، ج 1، همان، ص 41.
[7] . شهید ثانی، شیخ زین الدین بین علی عاملی، منیه المرید فی آداب المفید، المستفید؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372) ص 184.
[8] . محمدی ری شهری، محمد، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 2، قم: دارالحدیث چاپ اول (1379) ص 472.
[9] . برخوردار فرید، شاکر، آداب الطلاب (زندگینامه آقا مجتهدی تهرانی) تهران: ابرون چاپ اول (1379) ص 70.
[10] . جمعه / 2.
[11] . منیه المرید، همان، ص 184.
[12] . محمدی ری شهری، محمد، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 2، همان، ص 472.
[13] . مهر استاد (سیره عملی و علمی استاد جوادی آملی) تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء؛ قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول (1381) ص 134.
[14] . شهید ثانی، منیه المرید، همان، ص 197.
[15] . شهید ثانی، منیه المرید، همان، ص 194.
[16] . مهر استاد، همان، ص 178.
[17] . شهید ثانی، منیه المرید، همان، ص 220 – 204.
[18] . همان، ص 209 – 189
آداب تعلّم در اسلام
مقدمه:
به علت اهمیت و تقدس علم از نظر اسلام آداب و ضوابط خاصی برای تحصیل علم معین شده است. به طور کلی در اسلام رسیدن به اهداف به هر اندازه هم که مهم باشند، از هر راهی و با هر وسیله ای مجاز نیست. بلکه باید روش و ابزار رسیدن به هدف نیز پاک و فضیلتمندانه باشد. آداب آموزش در اسلام هم به جنبه اخلاقی و ارزشی تعلم و هم به شیوه های تسهیل آموختن و انتفاع بیشتر از عمر و کار علمی نظر دارد.
پیش از شروع به تحصیل برای متعلم پرسشهایی مطرح می شود که پاسخ به آنها بسیار مهم است؛ زیرا نوع پاسخ به پرسشها در نتیجه کار تأثیر قاطع دارد. پرسشهای از این قبیل که چه کتابی بخوانم؟ چگونه درس بخوانم؟ از کجا آغاز کنم؟ معلم شایسته چه خصوصیاتی دارد؟ چه اموری باعث سرعت و کیفیت تعلم می شود؟ شرایط و ضوابط دینی و اخلاقی تحصیل کدام است؟ مادر این نوشتار با بهره گیری از آثار بزرگان و استفاده از منابع دینی به اختصار آداب و ضوابط تعلم را از نظر اسلام مورد بحث قرار می دهیم.
اول: انتخاب معلم شایسته
اگر چه در بینش اسلامی مومن حکمت را بسان گمشده خود نزد هر کس یافت اخذ می کند؛[1] ولی لازم است در مورد استاد رسمی سعی شود فرد شایسته ای را برگزیند؛ زیرا اخلاق و روحیات استاد در شاگرد تأثیر عمیق دارد. در بعد علمی نیز به استادی ناشایسته اعتمادی نیست. علم غذای روح است، به دلیل اهمیت روح بیش از سلامت غذای جسم، تغذیه سالم و مناسب روح اهمیت دارد.[2] سفارش پیشوایان ما این است که باید به نزد عالمانی برای کسب علم رفت که انسان را از کبر به جانب تواضع، از سازشکاری به سوی اندرز گویی و از نادانی به دانش فرا خوانند[3] و از فراگیری دانش از مدعیانی که از یقین به شک و از اخلاص به ریا، از فروتنی به تکبر، از نصیحت به دشمنی و از زهد به دنیا پرستی فرا می خواند نهی شده است.[4]
دوم: پرهیزگاری و تطهیر قلب
دانشی که مایه هدایت و نجات باشد، بدون پرهیزگاری و پاکیزه نگهداشتن خود از آلودگیهای گناه میسر نمی شود. حضرت خضر ـ علیه السّلام ـ به حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ سفارش می کند «بر دلت لباس پرهیزگاری بپوشان تا به دانش برسی»[5] و امیر مؤمنان حضرت علی ـ علیه السلام ـ دانش را به رنگ آمیزی تشبیه می کند که بدون زدودن آلودگی، رنگ آمیزی صورت نمی گیرد.[6]
سوم: رعایت اولویتها
از آداب مهم در کسب دانش رعایت اولویتها است. هیچ عاقلی پیش از درمان مرض قلبی مهلک به علاج لکهای صورت نمی پردازد. پیش از معرفت کافی نسبت به اموری که نجات از هلاکت ابدی و رسیدن به سعادت همیشگی در گرو آنست مانند شناخت اصول دین و وظائف اساسی دینی که واجب عینی اند – پرداختن به اینکه آیا در کره مریخ آب و حیات وجود دارد یا نه؟ امثال آن عین سفاهت است. امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید: «عمر کوتاهتر از آنست که همه آنچه دانستنش زیبنده تو است فراگیری، پس به ترتیب اهمیت بیاموز.»[7]
چهارم: همت بلند
در اسلام بلند همتی صفتی پسندیده است؛ به ویژه در فراگیری دانش طالب علم نباید به اندک قانع شود؛ بلکه باید همواره در رسیدن به مراحل عالی تر بکوشد. در مثل است که مرد با بال همتش پرواز می کند.[8] و از امام حسین ـ علیه السلام ـ روایت شده است که فرمودند: از جهانیان در رسیدن به درجات عالی با دو چیز گوی سبقت را ربودم:
حسن خلق و علو همت.[9]
پنجم: شکیبایی
استقامت کلید پیروزی است. ضرورت صبر در کسب علم مضاعف است؛ زیرا تحصیل علم زمانبر و ملازم با دشواریها است. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: «هر کس ساعتی بر خواری تعلم صبر نکند تا ابد در ذلت جهل باقی خواهد ماند».[10]
و امیر مؤمنان سفارش می کند که «بر دانشجو است که خودش را به جستجو دانش عادت دهد و از فرا گرفتن آن ملول نگردد و آنچه را فرا گرفته است، بسیار نشمارد.»[11]
ششم: تفکر
جایگاه والای تفکر در اسلام روشن است، تا آنجا که «ساعتی اندیشیدن بهتر از عبادت شصت سال است»[12] شرط لازم اتقان علمی و درک عمیق اندیشیدن است. صرف اندوختن مطالب و گفته های دیگران، جمود بر آراء گذشتگان شخصیت زدگی و مرعوب شدن نسبت به اسطوانه های علمی مانع رشد علمی است.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمودند: «هر کس در آنچه فرا گرفته خوب بیاندیشد دانش او استوار گردد و آنچه را که هنوز نفهمیده خواهد فهمید.»[13]
هفتم: پرسش
کلید گنجینه دانش دیگران سؤال است. ممکن است کسی که اهل علم است خود از حل مسائلی عاجز باشد و به راهنمایی دیگران نیاز داشته باشد، ولی حیاء بی مورد یا غرور و تکبر مانع شود که از دانش دیگران بهره گیرد. اظهار نظر چنین کسانی گاهی باعث هلاک دیگران می شود. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره کسی که به مجروحی دستور داده بود غسل جنابت کند و این غسل باعث مرگ او شده بود؛ فرمودند: «او را کشتند. خدا آنان را بکشد؛ دوای درد درماندگی پرسش است.»[14]
هشتم: نگارش
آیت الله جوادی آملی – ملظله العالی – می گوید: اگر طلاب علوم دینی واقعاً بخواهند راه سلف صالح را بپیمایند باید تقریر نویسی کنند تقریر نویسی بسیار خوب است و در موفقیت علمی نقش به سزایی دارد. اصل تقریر نویسی از زمان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم – شروع شد. آن حضرت به یاران خود دستور داد برای استفاده بیشتر از سخنان او، از دست راست خود کمک بگیرند.[15] (بنویسند)
نهم: پنج عنصر در درس خواندن
1. محضر علماء را دیدن و چگونگی استدلال، ورود و خروج در مسائل را از بزرگان آموختن؛
2. مکتب دیدن از طریق مراجعه به متون تا مبانی، لوازم و مقادنات یک نظریه درک شود این مطلوب در جلسه درس به دست نمی آید زیرا در جلسه درس فقط عصاره مطلب ارائه می شود؛
3. مناظره و مباحثه با همتای خود برای کنکاش در آنچه از استاد فرا گرفته است؛
4. تدریس، تاتوانایی تدقیق، تلطیف و تنزیل مطالب حاصل شود؛
5. تضیف و تألیف کتاب.
بعضی فقط چند تا از این عنصرها را واجدند؛ اما بزرگانی چون مرحوم علامه طباطبایی، امام خمینی (قدس سره) و شهید مطهری همه این پنج عنصر را دارا بودند.[16]
دهم: پیش مطالعه
شیوه بزرگان در تحصیل پیش مطالعه و آماده شدن برای حضور در جلسه درس بوده است. آیه الله جوادی آملی می گوید: «غالب درسها را – الحمد الله – پیش مطالعه می کردیم؛ از این رو غالب عبادتها و مطالب کتب درسی با پیش مطالعه تقریباً برا ما حل می شد.»[17]
یازدهم: امور دیگری که در موفقیت تحصیل مؤثر است.
الف) تقسیم و تنظیم اوقات به شیوه مناسب (برای حفظ سحرها، صبحگاهان برای درس، نوشتن در میان روز، و شبها برای مطالعه).[18]
ب) آموختن شفاهی و حضوری به جای استفاده تنها از شرح، نوار، فیلم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «دانش را از دهان افراد فرا گیرید.»[19]
ج) شناخت آراء گوناگون و جمود نداشتن برای رأ ی فردی خاص: امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمودند: هان! خردمند کسی است که با اندیشه درست و نگاهی دور اندیش از آراء گوناگون استقبال کند.»[20]
فهرست منابع تحقیق:
1. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الروضه من الکافی، ج 8، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم (1348).
2. همان ج 1.
3. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 18، 69؛ تهران دارالکتب الاسلامیه. (بی تا).
4. همان، ج 44، (1393).
5. همان، ج 69، (1405).
6. شهید ثانی، شیخ زین الدین بن علی عاملی، منیه المرید فی ادب المفید و المستفید، قم دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372).
7. محمدی ری شهری، محمد؛ علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1 – 2. قم: دارالحدیث چاپ اول (1379).
8. مهر استاد (سیر علمی و عملی استاد جوادی آملی) تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء ، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول .1381
احمدعلی نیازی
[1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الروضه من الکافی، ج 8، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم (1348)، ص 167.
[2] . سوره عبس / 24.
[3] . محمدی ری شهری، محمد، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، قم: دارالحدیث چاپ اول (13799 ص 334.
[4] . همان، ص 334، حدیث 924.
[5] . همان، ص 360، ح 1017.
[6] . همان، ص 360، ح 1014.
[7] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1. همان، ص 338، ح 933.
[8] . مجلسی. محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 18، تهران: دارالکتب الاسلامیه (بی تا).
[9] . همان، ج 44، ص 194.
[10] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، همان، ص 358، ح 1009.
[11] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، ح 1010.
[12] . مجلسی. محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 69، تهران: المکتبه الاسلامیه، چاپ دوم (1405) ص 293.
[13] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1. ص 346، ح 969.
[14] . کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ج 1، ص 40.
[15]. مهر استاد، تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء، قم، چاپ اول (1381).
[16] . مهر استاد، همان، ص 138 – 137.
[17] . همان، ص 58.
[18] . شهید ثانی، منیه المرید، ص 265.
[19] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، ص 340.
برگرفته از :athir.blogfa.com
* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
چکیده: کنترل و نظارت همواره جزء اصول و وظایف اساسی مدیریت بوده است که ارتباط تنگاتنگ با سایر اصول و وظایف مدیریت دارد بهطوری که ناکامی در آن برابر با ناکامی در مدیریت میباشد و از طرف دیگر سیستم اداره جامعه (یک سازمان) شامل اجزاء مختلفی میباشد که موفقیت آن بستگی به هماهنگی این اجزاء از جمله نظام کنترل و نظارت میباشد لذا در یک جامعه اسلامی که میخواهد بر اساس مبانی و ارزشهای اسلامی و در جهت تحقق اهدافاسلامی پایهگذاری شود باید نظامهای کنترلی آن نیز با این ارزشها و اهداف هماهنگی داشته باشد و در این چارچوب اعتقادی و ارزشی طراحی شود. از این رو این تحقیق تلاشی است در جهت بیان نظام ارزشی و راهکارهای مورد نظر اسلام در زمینه تحقق خودکنترلی بعنوان بخشی از نظام کنترل که اهمیت ویژهای در نظریههای مدیریت یافته است.
مقدمه
یکی از وظایف اساسی مدیریت، نظارت و کنترل است که بدون آن تحقق اهداف مدیریت امکانپذیر نخواهد بود. اصول اساسی و فرآیند و روشهای کنترل و نظارت در متون رایج مدیریت بیان شده است. اما محتوای این فرآیند بیش از هر چیزی تحت تأثیر نگرش حاکم بر اصول مدیریت و ارزشهای رایج در محیط است. دین مبین اسلام با بیان نگرش خاص خود نسبت به مبادی موضوعه در تئوریهای مدیریت و سازمان و با ارزشهای اصیل خود که مبتنی بر فطرت انسان است؛ بیشترین تأثیر را در محتوای این فرآیند (کنترل و نظارت) دارد. بعلاوه با توجه به شمول احکام اسلامی در مرحله اجتماع و تشکیل حکومت اسلامی توسط رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) که سیره عملی ایشان مبتنی بر اسلام و انعکاس اعتقادات و ارزشهای اسلام در صحنه مدیریت جامعه است، در مرحله فرآیندها نیز یک نظام کاربردی ارائه میدهد که میتواند چراغ راه بشریت در زمینه مدیریت جوامع (از یک سازمان کوچک تا سازمان حکومتی) گردد.
این مقاله حاصل تحقیق در جهت دستیابی به ارزشهای اسلامی در زمینه خودکنترلی (به عنوان یکی از ابعاد مهم کنترل که در نظریههای جدید مدیریتی نیز اهمیت ویژهای یافته است) و کشف راهکارهای ارائه شده در دین اسلام در این زمینه با استفاده از منابع اسلامی (قرآن و سنت) و با تأکید بر دوران حکومت حضرت امیرالمؤمنین(ع) میباشد.
1- خودکنترلی در سیر نظریههای مدیریت
در خصوص کنترل و نظارت در متون مدیریت تعاریف متنوعی با اختلافهای جزئی ارائه شده است که همگی در بیان یک واقعیت اجماع دارند. برخی در بیان کاربردی مفهوم کنترل در دانش مدیریت بیان داشتهاند:
«کنترل فعالیتی است که ضمن آن عملیات پیشبینی شده با عملیات انجام شده مقایسه میشوند و در صورت وجود اختلاف و انحراف بین آنچه "باید" باشد و آنچه "هست"، نسبت به رفع و اصلاح آنها اقدام میشود» (صادقپور، 1353، ص 159).
و در تعاریف دیگری جریان و فرآیند کنترل نیز ارائه شده است. براساس این تعاریف:
«کنترل عبارت است از فعالیتی منظم که ضمن آن نتایج مورد انتظار در قالب استانداردهای انجام عملیات تعیین میشوند، سیستم دریافت اطلاعات طراحی میگردد، عملیات پیشبینی شده و انجام شده با هم مقایسه میگردند، اختلافها و انحرافها مشاهده شده ارزیابی و میزان اهمیت آنها مشخص میشوند، و سرانجام اصلاحات لازم برای تحقق هدفها و مأموریتهای سازمان انجام میگیرند» (الوانی، 1379، ص 88).
بنابراین هرگاه عامل کنترل کننده از خارج به داخل انسان منتقل گردد بهطوریکه شخص با اختیار و آگاهی به ارزیابی و اصلاح عملکرد خود در قالب استانداردهای مشخص و در جهت اهداف مطلوب بپردازد، خودکنترلی تحقق یافته است. مفهوم و کاربرد کنترل و نظارت سابقهای به قدمت مدیریت دارد بهطوریکه هرگاه از وظایف مدیریت صحبت شده است کنترل بعنوان یکی از مهمترین وظایف مدیریت که ضامن اعمال مدیریت اثربخش و کارآ و تحقق دیگر وظایف و اهداف مدیریت است، مطرح شده است. ضرورت و جایگاه کنترل در نزد اندیشمندان مدیریت قابل تردید نبوده است لکن موضوع اصلی نحوه اعمال کنترل اثربخش و کارآ میباشد زیرا اعمال کنترل نامناسب نه تنها به دستیابی به اهداف کمکی نمیکند بلکه خود هزینهها و پیامدهای منفی بسیاری را در کارکنان و سازمان به جا میگذارد که این مشکلات بطور مفصل بخصوص در کنترلهای مستقیم و از جانب مافوق بر کارکنان مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته است. در این شرایط است که موضوع خودکنترلی بعنوان نوعی کنترل که بدون هزینهها و مشکلات دیگرکنترلی میتواند بیشترین اثربخشی و کارآیی را داشته باشد بتدریج در نظریههای مدیریت و با رشد و توسعه این دانش مطرح شد که ما بطور خلاصه به سیر تحولات این موضوع در نظریههای مدیریت میپردازیم.
بطور کلی تئوریهای مربوط به مکتب کلاسیک (تئوریهای مدیریت علمی ـ تئوری اداری ـ تئوری بوروکراسی) بر مفروضاتی استوارند که عبارتند از: سازمان رسمی ـ اصول عام و ثابت ـ انسان اقتصادی ـ تأکید بر کارآیی.
در بخش کنترل و نظارت میتوان گفت که کنترل مورد نظر در تئوریهای کلاسیک مدیریت عبارت از دیگرکنترلی و کنترل مدیران و سرپرستان بر کارکنان و از موضوع خودکنترلی بطور کلی غفلت شده است.
تئوری نئوکلاسیک مدافع سرسخت حیثیت و شئون شخصیت وجودی انسان بود و برهانها و استدلالهای این تئوری بر آن بود که نه فقط نبایستی انسان را بعنوان یک ماشین و یا آلات و ابزار کار مورد استفاده قرار داد بلکه بایستی توجه کافی به روح و روان او داشت تا بتوان از این راه علاوه بر نیازهای مادی، احتیاجهای معنوی و عاطفی او را نیز اقناع کرد و انگیزش بیشتر و پایدارتر به نیازهای اجتماعی بستگی دارد نه نیازهای اقتصادی. بدین ترتیب اصل مبتنی بر انسان اجتماعی میبایستی اصل مبتنی بر انسان منطقی را تکمیل کند.
تأثیر تفکر نئوکلاسیک را بر روشهای کنترل میتوان در توجه به نقش گروه و هنجارهای گروهی در کنترل افراد، توجه به رضایت شغلی و غنیسازی شغل و نیازهای احترام و خودیابی و تأثیر آن در ایجاد خودکنترلی، حرکت از کنترلهای مستقیم و شدید به کنترلهای منعطف و بر مبنای هدف و نتیجه مشاهده نمود.
با رشد و تکامل تئوریهای مدیریت، موضوع خودکنترلی جایگاه و اهمیت ویژهای یافت بهطوریکه (به عنوان نمونه) در تئوری مدیریت بر مبنای هدف[1] کنترل عملاً عبارتست از خودکنترلی. این مطلب ناشی از مشارکت فعال کارکنان و مدیران هر قسمت در تعیین اهداف واحد خود و پذیرش مسئولیت لازم برای رسیدن به این هدف، میباشد (ایران نژاد پاریزی، 1378، ص 153).
بطور کلی هریک از تئوریها بخصوص نظریههای رفتاری مدیریت در موضوعهای رهبری، انگیزش و فرهنگ سازمانی نگرش خاص خود را به کنترل و نظارت انسان دارد و نوع خاصی از نظامهای کنترل و نظارت را میپذیرد بخصوص اینکه هر یک از این نظریههای حاوی نظام ارزشی و فکری خاصی در مورد انسان و مسائل مربوط به آن است. در حقیقت مهمترین تأثیری هم که اسلام بعنوان یک دین بر روی دانش مدیریت و نظریههای کنترل و نظارت (بعنوان یکی از شاخههای علوم اجتماعی که ارتباط و تأثیر مستقیم بر نحوه زندگی انسان و جامعه انسانی دارد) میتواند داشته باشد از جانب همین نظام ارزشی و مبانی فکری مطروحه در این نظریهها است.
با این مرور خلاصه در نظریههای مدیریت به بررسی موضوع خودکنترلی در منابع اسلامی از دو بعد "اعتقادات و ارزشهای اسلامی در زمینه خودکنترلی" و "تمهیدات عملی در زمینه تحقق خودکنترلی" میپردازیم.
2- خودکنترلی در منابع اسلامی
2-1- اعتقادها و ارزشهای اسلامی در زمینه خودکنترلی
2-1- 1- نظارت الهی
نظام اعتقادی اسلام در عالیترین سطح به بیان نظارت الهی میپردازد که دارای ویژگیهای منحصر به فردی میباشد و بدون آنکه محدودیتهای نظارتهای دیگران را داشته باشد ، امتیازهای خاص خود را دارد:
الف) این نظارت تمامی اعمال و ابعاد زندگی انسان را شامل میشود.[2]
ب) این نظارت توسط خداوند که خالق انسان و بر همه چیز تواناست، صورت میگیرد.[3]
پ) این نظارت توسط کمال مطلق است که بر بندگان خود رئوف و مهربانترین است. بر بندگان ذرهای ظلم نمیکند، خوبیها را به چندین برابر پاداش میدهد و عذاب بدیها در حقیقت چیزی جز خود این اعمال بد نیستند.[4]
2-1-2- جهان آخرت و معاد
در نظام اعتقادی اسلام، هستی محدود به این جهان مادی نمیشود که با مرگ انسان پایان پذیرد بلکه این جهان تنها جزء کوچکی از هستی میباشد و جسم انسان نیز جزئی از وجود او را تشکیل میدهد و پس از مرگ زندگی انسان در مراتب بالاتری از حیات ادامه پیدا میکند. بنابراین نیستی برای انسان معنا ندارد. زندگی در این جهان مقدمهای بر حیات ابدی اوست و نحوه زندگی در آن جهان بستگی به چگونگی زندگی او در این جهان است بنابراین لحظات زندگی انسان ارزش بینهایت پیدا میکند زیرا سرنوشت ابدی او را رقم میزند. از اینرو است که میبینیم تمامی پیامبران برای بیداری و تنبّه بشر بیش از هر چیز به مسئله معاد اشاره کردهاند و بخش عظیمی از آیههای قرآن کریم نیز به این مسئله اختصاص دارد.
ویژگیهای جهان آخرت در قرآن کریم:
الف) متاع دنیا نسبت به آخرت قلیل و ناچیز است.[5]
ب) حیات حقیقی در جهان آخرت تحقّق مییابد.[6]
پ) در جهان آخرت جزای اعمال انسان داده میشود.[7]
ت) در آخرت، اعمال انسان بطور کامل حاضر میشوند.[8]
2-1-3- تقوی
یکی از مهمترین ارزشهای اسلامی که سر منشأ ارزشهای دیگر میباشد، تقوی است که مهمترین ثمره اعتقادهای اسلامی در زمینه خداشناسی و توحید و معاد میباشد.
تقوی از وقایه به معنای نگهداری میآید و ملکه و حالت معنوی و درونی است که انسان را از زشتیها و آنچه مورد نهی خداوند متعال است، باز میدارد. در حقیقت تقوی معادل خودکنترلی میباشد. تقوی در معارف اسلامی از اهمیت و ویژگیهای خاصّی برخوردار است و به عنوان عامل رهایی از عذاب آخرت و رسیدن انسان به بهشت و أجر عظیم خداوند، تیسیر امور و خارج شدن از گرفتاریها و بهرهگیری از علم الهی و محبّت خداوند، شرط بهرهگیری از هدایت قرآن کریم و قبولی اعمال نزد خداوند، معرفی شده است.
2-1- 4- سعادت و شقاوت انسان بستگی به اعمال اختیاری و آگاهانه او دارد
اسلام در مقابل کسانیکه خود را محکوم سرنوشتی میدانند که خود تأثیری بر آن ندارند (باصطلاح از لحاظ مکان کنترل، بیرونی هستند) در نهایت، عامل مؤثر بر سعادت و شقاوت انسان را اعمال اختیاری و آگاهانه او میداند. از اینرو است که در قرآن کریم قبولی و تأثیرگذاری اعمال صالح مشروط به وجود ایمان و تقوی شده است. یعنی شخص، آن اعمال را از روی ایمان و تقوی انجام دهد که شامل هر دو معنی اختیار و آگاهی میشود.
2-1-5- ارزش و کرامت انسان در اسلام
از دیگر اعتقادهای اسلامی که زمینهساز تحقق خودکنترلی است؛ مسئله ارزش و کرامت انسان است زیرا اگر انسان قدر و منزلت و جایگاه رفیع خود را بهتر بشناسد دیگر به امور پست و آلوده شدن به زشتیها رضایت نمیدهد و برعکس شخصی که برای خودش ارزش و منزلتی قائل نیست تن به هر ذلتی میدهد و چنین شخصی که خود از شر اعمالش در امان نیست؛ بالطبع دیگران نیز از شر او در امان نیستند:
امام هادی(ع): «هرکسی که در نزد خودش پست و بیارزش است پس تو از شر او در امان نباش»[9] (ابنشعبه، 1382، ص 362)
امام علی(ع): «هر که شرافت و بزرگواری یافت، خود را از امور پست باز میدارد»[10] (تمیمیآمدی، 1366، جلد 2، ص 203)
امام علی(ع): «آنان که کرامت نفس دارند هرگز با ارتکاب گناه آن را پست و موهون نمیکنند» (تمیمیآمدی، 1366، جلد 2، ص 210)
اسلام برای انسان جایگاهی قائل است که در هیچ مکتب دیگری نظیر آن را نمیبینیم. قرآن به انسان گوشزد میکند که تو تکریم شده پروردگار عالم هستی و استعداد آن را داری که به مقامی برسی که مسجود ملائکه شوی و در قرب خداوند به جایی برسی که هیچ ملکی را توان آن نباشد:
«و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بزرگ بخشیدیم»[11] (سوره اسراء، آیه 70)
بعلاوه دین اسلام با معرفی شخصیتهایی همچون رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) و ائمه معصومین بعنوان جایگاه رفیع و ارزش و کرامت انسانها را نشان میدهد و با دعوت انسانها به تبعیت و در حقیقت مثل ایشان شدن، استعداد و مقام وجودی انسان را متذکر میشوند و این مسئله بسیار مهمی است و تأثیر زیادی بر شخصیت پیروان هر مکتب و گروهی دارد زیرا الگویی که هر مکتب و نحلهای برای انسان معرفی میکند در حقیقت نشان دهنده جایگاه و منزلت و ارزش انسان در نزد آن است و دین اسلام با ارائه نمونههای عملی انسان کامل و مقام خلیفه الله برای بشر بیشترین خدمت را به شخصیت انسانی کرده است.
2-2- تمهیدات عملی در زمینه خودکنترلی
مهمترین عامل مؤثّر در اعمال انسان، افکار و اعتقادات اوست از اینرو است که دین اسلام اهمیت ویژهای به مسئله تفکر و تعقّل داده است زیرا آنچه در اسلام معتبر است اعمال اختیاری است که بر پایه شناخت و عقیده صحیح باشد و این شناخت است که نحوه عمل را مشخص میسازد در این زمینه تمهیداتی که در اسلام پیشبینی شده است را میتوان بشرح زیر نام برد:
2-2-1- لزوم شناخت عقاید اسلامی و ایمان به آن برای هر مسلمان
هر شخص با گفتن شهادتین و پذیرش عقاید و احکام اسلام و یا مانند ما که از پدر و مادر مسلمان زاده شدهایم، مسلمان محسوب میگردد و در دایره حقوق اسلامی قرار میگیرد اما این تنها نقطه آغاز در یک سلوک عقلانی، عرفانی و شخصیتی در جهت شناخت، ایمان و عمل به معارف اسلامی و تکامل معنوی است. از اینرو است که خداوند در جواب کسانیکه مدّعی ایمان شدند، به پیامبر خود میفرماید که به ایشان بگو که شما اسلام آوردهاید امّا هنوز این اسلام وارد قلوب شما نشده است و به آن ایمان نیاوردهاید.
از طرف دیگر بر هر مسلمانی واجب است که طالب شناخت دین باشد و در این مسیر گام بردارد. رسول خدا(ص) در این خصوص فرمودهاند:
«طلب علم بر هر مسلمانی واجب است»[12] (کلینی، جلد 1، ص 30)
2-2-2- قرآن و نقش تذکری آن برای انسان
برخی معتقدند کلمه انسان از ریشه نسیان به معنای فراموشی است. این بیان هر اندازه که صحیح یا غلط باشد اشاره به یکی از ویژگیهای انسان یعنی فراموشی دارد که در جای خود لازمه زندگی بشری است اما از طرف دیگر اهمیت تذکر و یادآوری انسان را به مسائلی که لازمه حیات متعالی و هدفدار اوست نشان میدهد. از اینرو است که خداوند در امر به پیامبر اکرم به تذکر دادن تأکید میفرماید و فلسفه نزول آیههای متعدّد، متذکر شدن انسان میباشد. اهمیت نقش تذکری قرآن به حدّی است که خداوند از قرآن کریم تعبیر به ذکر و تذکره کرده است زیرا قرآن کریم سرمایه گرانسنگ و جاودانی است که زیباییهای لفظی و معنوی آن انسان را به خود جذب میکند و با محکمترین براهین و شیواترین بیان به تعلیم معارف اسلامی و تذکر ارزشهای انسانی میپردازد.
2-2-3- کلام و سیره معصومین و ارشادات و ادعیه ایشان
علاوه بر قرآن کریم بعنوان ثقل اکبر، پشتوانه گرانسنگ دیگری که پیامبر اکرم در امّت خود به امانت گذاشته است و تمسّک به آن را ضامن هدایت و سعادت ابدی ایشان دانسته است، عترت و اهل بیت پیامبر اکرم است که در قالب احادیث و کلام و سیره ایشان برای ما به یادگار مانده است.
همچنین دعاهای معصومین(ع) علاوه بر اینکه از بهترین وسایل ارتباط مستقیم با خداوند و اثرات عظیم آن است. در ضمن خود شامل تعلیم معارف اسلامی و تذکر به ارزشهای اسلامی میباشد.
علاوه بر کلام معصومین، سیره عملی ایشان بعنوان الگوی عملی، تأثیر بسزایی در نشر و تبلیغ ارزشهای اسلامی دارد. زیرا اصولاً دعوت عملی به ارزشها تأثیر بیشتری از دعوت زبانی دارد و کلام و سخن نیز در صورتیکه ملازم با عمل شخص (یا گروه) گوینده باشد مؤثّر خواهد بود و این عوامل در پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) در حدّ أعلی موجود است و تاریخ زندگانی ایشان مملوّ از حکایاتی است که چگونه ایشان با سیره و روش زندگی خود انسانها را دعوت به حق و ارزشهای الهی نمودهاند و حتّی کسانیکه بواسطه تبلیغات سوء، دشمن ایشان بودهاند پس از مشاهده کردار ایشان مجذوب گشتهاند و هم اکنون نیز پس از گذشت قرنها از تاریخی که مملوّ از دشمنی حق ستیزان بوده است که سعی در انکار و تحریف فضایل ایشان داشتهاند؛ آنچه از سیره زندگی ایشان برای ما بر جای مانده است، الهام بخش معارف اسلامی و مبلّغ ارزشهای الهی است.
2-2-4- عبادات اسلامی و نقش آن در ایجاد خودکنترلی
اسلام شامل مجموعهای از عبادات است که بر شخص مسلمانی که به بلوغ عقلی و جسمی رسیده باشد تکلیف میگردد که فلسفه آنها همانا یاد خدا و تذکر به اعتقادات اسلامی، تعمیق ایمان و تحقق و تحکیم ارزشها در فرد و جامعه است. ثمره این عبادات در حقیقت ایجاد ملکه تقوا و به عبارت دیگر کنترل درونی و آگاهانه انسان بر اعمال خویشتن است.
2-2-5- هماهنگی هدفهای فرد و مدیریت در اسلام
در بررسی نظریههای رهبری ملاحظه کردیم که با هماهنگی هدفهای کارکنان و سازمان و مدیریت سعی در ایجاد خودکنترلی در کارکنان شده است از اینرو به اقداماتی نظیر سهیم کردن در سود سازمان، متوسّل شدهاند امّا همانطور که در بحث سطوح اهداف انسان گفتیم ممکن است این اقدامها باعث هماهنگی در سطوح پایین اهداف خود و سازمان شود امّا این اهداف در سطوح بالاتر با هم تفاوت دارند که در شرایطی این تفاوت ممکن است به تضادّ تبدیل شود علّت آن را نیز باید فلسفه حاکم بر این نظریهها بیابیم زیرا در این فلسفه مهمترین ارزش، منافع شخصی میباشد و حتّی پرداختن به مسائلی همچون اخلاق، حقوق دیگران... در حقیقت در این راستا میباشد. بنابراین این تطابق و هماهنگی نمیتواند عمیق و پایدار باشد.
در حالیکه در نظام ارزشی اسلام، هدف غایی هر فرد فوق این منافع شخصی است در حقیقت چیزی که برای فرد مسلمان اهمیت دارد اطاعت امر خداوند و بندگی اوست که تنها راه سعادت دنیا و آخرت خود را در آن میبیند.
«مرا پرستش کنید، این راه مستقیم است»[13] (سوره یس، آیه 61)
در حقیقت این راهی است که انسان را به قرب الهی و کمال مطلوب میرساند و به کسب و کار و سود آوری مادی نیز در این چارچوب نگریسته میشود و بعنوان جزئی از زندگی بشر و در راستای این هدف اعتبار دارد. این مسئله بسیار مهمّی است زیرا انسان، فطرت کمال خواهی نامحدود و سیری ناپذیری دارد حال اگر نظام فکری و فضای ارزشی او کمال را مافوق تکاثر مادی و مقام و شهرت در دنیا نشناسد بالطّبع هر فردی در این رقابت قرار میگیرد و چون از طرف دیگر منابع دنیا چه از لحاظ ثروت مادی و چه مقام و قدرت محدود میباشد، تخالف و تزاحم و اهداف افراد اجتناب ناپذیر میباشد. اما در دین اسلام هدفی را که برای انسان معرّفی میکند خارج از چارچوب تنگ مادی و دنیایی میباشد در این حالت نه تنها اهداف افراد با یکدیگر تزاحمی ندارد بلکه در یک راستا و جهت و مؤید هم میباشند. در این نظام ارزشی است که خدمت به خلق بعنوان بالاترین ارزش و بزرگترین عبادات در جهت قرب انسان به خداوند مطرح میشود و رفع حوائج مادی و معنوی انسانها بعنوان نعمت الهی محسوب میشود و مال و ثروت دنیا و قدرت و مقام دنیوی ابتلا و آزمایش الهی میباشد و قدرت و مقام تنها در صورت خدمت به خلق و احقاق حق، اعتبار دارد.
بنابراین با توجه به اینکه اهداف سازمانی (سازمانهای اقتصادی و اجتماعی تا سازمان حکومتی) نیز در جامعه اسلامی باید لزوماً در جهت اهداف اسلامی و مطابق نظام ارزشی اسلام باشد، هماهنگی اهداف کارکنان، مدیریت و سازمان در بالاترین سطح ایجاد میشود.
نتیجهگیری
نظام ارزشی اسلام با تبیین نظارت الهی با ویژگیهای ممتاز خود که تمامی ابعاد زندگی انسان را در بر میگیرد، با در نظر گرفتن زندگی ابدی برای انسان که جزای کامل اعمال انسان را امکانپذیر میسازد، با بیان تقوا و آثار آن بعنوان مهمترین عامل سعادت انسان، با تکریم انسان و اختیار و آگاهی او زمینه تحقق خودکنترلی در عالیترین سطح در انسان را فراهم میسازد و از طرف دیگر تمهیدات عملی برای تذکر و گرایش به این ارزشها و تحقق آثار آن (از جمله خودکنترلی) در دین اسلام ارائه شده است. البته تحقق این خودکنترلی در سطح سازمان و در جهت اهداف سازمانی منوط به هماهنگی اهداف سازمان با نظام ارزشی اسلام میباشد که این موضوع در جامعه اسلامی مفروض در نظر گرفته شده است.
پینوشتها:
* دانشآموخته کارشناسی ارشد رشته معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام
1- Management by objectives
2- «وکان الله علی کلّ شیءٍ رقیبا» (سوره نساء، آیه 1) و نیز ر.ک. (سوره احزاب، آیه 52)، (سوره بقره، آیه 96)، (سوره بقره، آیه 110) و....
3- «ولله ملک السّموات و الأرض و ما فیهنّ و هو علی کلّ شیءٍ قدیر» (سوره مائده، آیه 120) و نیز ر.ک. (سوره تغابن، آیه 1)، (سوره مائده، آیه 17).
4- «إنّ الله بالنّاس لرئوف رحیم» (سوره بقره، آیه 143)، «من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها و من جاء بالسّیئه فلا یجزی إلاّ مثلها و هم لا یظلمون» (سوره انعام، آیه 160).
5- «قل متاع الدّنیا قلیل و الآخره خیر لّمن اتّقی».
6- «وما هذه الحیاه الدّنیا إلاّ لهو و لعب و إنّ الدّار الآخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» (سوره عنکبوت، آیه 64).
7- «إنّه یبدأ الخلق ثّم یعیده لیجزی الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات بالقسط و الّذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب ألیم» (سوره یونس، آیه 4).
8- «یوم تجد کلّ نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء» (سوره آل عمران، آیه 30).
9- «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره».
10- «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه».
11- «ولقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطّیبات و فضّلناهم علی کثیر ممّن خلقنا تفضیلا».
12- «طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم».
13- «أن اعبدونی هذا صراط مستقیم».
سید علی سجادی
منابع و مآخذ:
1. قرآن کریم.
2. ابنشعبه، حسن بن علی، قرن 4ق (1382)، تحفالعقول عن ال الرسول صلیاللهعلیهم. التمحیص، قم: ذویالقربی.
3. الوانی، سیدمهدی (1379)، مدیریت عمومی، تهران: انتشارات نی، چاپ چهاردهم.
4. ایراننژاد پاریزی، مهدی (1378)، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی، تهران: مؤسسه تحقیقات و آموزش مدیریت.
5. تمیمیآمدی، عبدالواحد بن محمد (1366)، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و شرح جمالالدین محمد خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، ج2.
6. صادقپور، ابوالفضل (1353)، نظریه جدید سازمان، مدیریت و علم مدیریت، تهران: مرکز آموزش مدیریت دولتی.
7. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب [بیتا]، اصول کافی، ترجمه و شرح جواد مصطفوی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام.
برگرفته از : athir.blogfa.com
* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
شایسته است این مبحث به تفکیک در چهار قسمت:
1 - شیوه های برخورد با معروف ،
2 - اهل معروف ،
3 - منکر و
4 - اهل منکر »
مورد توجه قرار گیرد اما اکنون تنها به بخش اول و دوم آن می پردازیم .
این امر ، اصلی مسلم است که مقدمات هر فریضه ای مانند وضو برای نماز و فراهم آوردن آب برای وضو ، واجب است . اگر تحقق معروف و گسترش آن در جامعه واجب است که هست ، پیش نیازها و پیش زمینه های آن نیز واجب است ، چرا که معروف ، بذری پاکیزه است که برای رشد وبه ثمر رسیدن آن، نیازمند آماده سازی و فراهم آوردن شرایطی مناسب است ، اگر متولیان امور ، بدون فراهم آوردن زمینه و شرایطی مناسب ، به معروف ها امر نمایند ، مثل این است که بذری قیمتی را در شوره زاری بی حاصل به پاشند که هیچ ثمری در پی ندارد .
در شیوه های برخورد با معروف ، نکاتی ارزنده وجود دارد که در این مجال ، به برخی از آنها اشاره می گردد .
1 - آسان سازی
تکالیف و معروف ها هر چند سازنده و تعالی بخش اند ، اما بدیهی است که توأم با نوعی زحمت و مشقت اند ، از این رو برای اجرای موفقیت آمیزآن ، تا آنجا که امکان دارد ، لازم است تکالیف را آسان گرفت و آسان برگزار کرد .
این مسأله را از پیامبر رحمت ( ص ) بیاموزیم که در سفارش به آسان برگزار کردن تکالیف ، به معاذبن جمل فرمود : ای معاذ از این که مردی فتنه انگیز باشی پروا کن ، توصیه می کنم که در نمازت سوره ای کوتاه بخوان .
امام صادق (ع) نیز در این باره به معاویه بن عمار فرمود : هر گاه نماز را امامت کردی ، به یک تکبیر بسنده کن ، زیرا در جماعت شما افرادی ناتوان و سالمند شرکت دارند .
2 - بستر سازی
غفلت و بی توجهی به ضرورت بسترسازی برای انجام معروف ها ، فضایی نامناسب پدید می آورد و اقبال مردم را نسبت به آن کند می کند . اگر بدون بستر سازی لازم ، به معروف ها امر شود ، مانند شنا بر خلاف حرکت تند آب خواهد بود که یا شدنی نیست و یا با سختی های بسیار همراه است .
نمونه عینی این مطلب ، مقایسه نمازخانه ها در ادارات ، مدارس ، سربازخانه ها ، توقفگاه های بین شهری در جاده ها و راه آهن ، در قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی است . از آن رو که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ، ادای نماز در این اماکن ، مشکل و یا ناممکن بود . اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، نمازخانه هایی با امکانات لازم ، دایر گردید و زمینه ای مناسب برای ادای فریضه نماز فراهم آمد و این به استقبال نسبی مردم به نماز در این گونه اماکن انجامید . این فضاهای عبادی از امکانات فرش ، روشنایی ، سیستم گرما ، سرما ، وضوخانه و سرویس بهداشتی برخوردار نبود .
3 - آشکارسازی معروف ها
هر چند که آشکار ساختن معروف ها ، گاه ممکن است به ریا بینجامید ، اما اگر آشکارسازی به منظور تشویق دیگران و احیای معروف ها و در نتیجه گسترش فرهنگ امر به معروف باشد ، نه تنها امری ناروا نیست که امری شایسته و بایسته است . از این رو با آن که می توان نماز را در منزل و به دور از چشم دیگران ادا کرد ، سفارش مؤکد شده است که آن را در مسجد و با جماعت بخوانند ، همچنانکه در آموزه های اسلامی آمده است که صدقات واجب مانند خمس ، زکات و کفاره را آشکارا ادا کنند .
اگر اهل فساد ، آشکارا به منکرها دامن می زنند چرا اهل ایمان ، معروف ها را آشکارا انجام ندهند ؟ و اگر افراد بد رفتار با حضور خود در اماکن عمومی و تفرج گاه ها ، فضای آن را آلوده می کنند چرا مؤمنان نیک رفتار با حضور خود در این اماکن ، نماز جماعت نخوانند و خوبی های خود را آشکار نسازند ؟ تا از این رهگذر به گسترش ارزش های اسلامی کمک کنند و به طور غیر مستقیم ، دیگران را به معروف ها دعوت نمایند، چرا که این نوع اقدام ها ، از مصادیق بارز آن حدیث معروف به شمار می آید که امام صادق (ع) فرمود : دیگران را نه با زبان بلکه با رفتار خود به خوبی ها فرا خوانید ؛ کونوا دعاه للناس بغیر آلسنتکم .
لازم به ذکراست ، شیوه های برخورد درست با معروف ها بسیاراند که افزون بر موارد پیش گفته ، شناساندن درست معروف ها ، تبیین حد و مرزها ، رفع موانع ، بیان فواید دنیوی و پاداش اخروی آن ، بازسازی و رونق بخشیدن مراکز دینی ، دادن نقش مثبت به شخصیت های مثبت در فیلم ها و مانند آنها ، از جمله این شیوه هاست .
ب - شیوه های برخورد با اهل معروف
آنگاه که سخن از فریضه امر به معروف و نهی از منکر به میان می آید ، برخی تنها به این موضوع که چه گونه دیگران را به معروف ها واداشته و از منکر باز دارند می اندیشند و هرگز به اهل معروف از این که دیگران در برابر آنان چه وظایفی دارند نمی اندیشند ، در حالی که آنان اصل و رکنی در فرایند این فریضه محسوب می گردد و در آموزه های اسلامی نیز نوعی وظائف و مسئولیت ها در برابر آنان گوش زده شده است . برخی از این مسئولیت ها از قرار زیر است .
1 - تشویق
تشویق عاملی چند منظوره است که اگر جدی گرفته شود شاهد آثار و فواید سود بخش آن در جامعه خواهیم بود . زیرا که از یک سو تشویق، هم نوعی پاسداشت افراد نیک رفتار است و هم به طور غیر مستقیم ، نوعی اعلان انزجار از رفتارهای ناصواب است . و از دیگر سو ، هم نوعی تمجید است که بی گمان به تقویت اراده نیکوکاران می انجامید و هم نوعی مجازات است که خطاکاران را از دامن زدن به آن ، ممانعت می کند . چنان که امام علی (ع) فرمود : با پاداش دادن به نیکوکاران ، بدکاران را برنجان .
بنابر این ، نباید نقش تشویق را ندیده گرفت ، بلکه بایسته است به عنوان یکی از عوامل حمایتی ، مورد توجه تمامی افرادی که نسبت به زیردستان خود ، نوعی امر و نهی دارند ، قرار گیرند ؛ چه زیباست که همه این فراز فرازمند امام علی (ع) را نصب العین خود قرار دهند که فرمود : هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشد ؛ زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی رغبت و بدکاران در بد کاری تشویق می گردند ؛ پس هر کدامشان را بر اساس کردارشان پاداش دهد .
2 - سپاسگزاری
سپاسگزاری و قدردانی از افرادی که با فداکاری و ایثار در جهت احیا و گسترش معروف ها در جامعه تلاش می کنند امری شایسته و بایسته است ؛ زیرا تشکر و قدردانی عاملی مهم و مؤثر در تحریک افراد و پویای جامعه است . از این رو امام صادق (ع) در هشدار به ناسپاسی فرمود : خداوند قطع کنندگان راه نیکی ها را لغت کرده است و او ، فردی است که به او نیکی می شود و او آن را کفران می کند و در نتیجه ، دوست نیکوکار خویش را انجام آن نیکی برای دیگران باز می دارد .
به رغم آنکه سپاسگزاری از افراد نیک رفتار ، نقشی مهم در گسترش معروف ها دارد و عاملی در پویایی جامعه به شمار می آید ، در جامعه ما سپاسگزاری از خدمات و تلاش دیگران رضایت بخش نیست ، ناشناخته ماندن بسیاری از خدمت گزاران به دین و مذهب ، بزرگان ملت و مملکت، فرهیختگان علم و دانش و مؤلفان و مترجمان زیردست ، گواهی روشن بر این واقعیت تلخ است .
3 - محبت و مهرورزی
یکی از شیوه های برخورد با اهل معروف ، محبت و مهرورزی با آنان است ، به ویژه که ابراز شود این مهرورزی ها به خاطر فلان رفتار خداپسندانه شماست . این شیوه را از رسول گرامی اسلام (ص) بیاموزیم که امام باقر (ع) در بیان این مطلب فرمود :
در یکی از جنگها ، گروهی از دشمن به اسارت لشکر اسلام درآمدند ، آنان را نزد رسول خدا آوردند ، آن حضرت دستور داد به جز یک نفر ، همه را به قتل برسانند . او از پیامبر (ص) دلیل این استثنا را پرسید . آن حضرت فرمود : این از آن رو است که شما از خصلت های خوبی مانند : غیرت ، سخاوت ، شجاعت ، صداقت و بخشندگی برخورداری و صاحبان چنینی خصلت هایی نشاید که به قتل برسند .
4 - حمایت
همان طور که اگر برخورد مناسب با عاملان معروف امری پسندیده است ، برخورد شایسته با خود آمران و ناهیان در این فریضه پسندیده تر است ، زیرا آنان به صورت های مختلفی از سوی دیگران مورد تعرض قرار می گیرند برخی با چهره ای روشنفکرانه و با دم زدن از آزادی ، امر و نهی آنان را مخالف آزادی دانسته می گویند : انسان ها آزادند و عقیده هر کسی برای او محترم است و امر و نهی شما نوعی دخالت در زندگی مردم و محدود ساختن آزادی آنان است .
و برخی با ابراز دوستی با آمران و ناهیان به رفتار آنان اعتراض کرده و می گویند : گرچه این فریضه ، امری لازم است ولی حفظ جان و آبرو نیز لازم است و نباید با امر و نهی از منکر دیگران ، جان و آبروی خویش را به خطر انداخت و آسایش لازم را بر خود حرام ساخت .
و برخی با ابراز بی طرفی و اینکه هر کس مسئول رفتار خویش است ، با شعار غلط « عیسی » به دین خود ، موسی به دین خود ، به آمران و ناهیان اعتراض کرده ، می گویند : به زندگی خود برسید چه کار دارید به دیگران ، مگر شما پیامبرید که غصه امت می خورید ؟ !!
و بدتر از همه آنکه گاه آمران و ناهیان ، از سوی دیگران مورد تعرض واقع شده و به ضرب و شتم آنان می انجامد . آنچه گاه در مطبوعات و رسانه ها منعکس می شود ، بخشی از این تعرضات فیزیکی است .
این جاست که وظیفه همگان ایجاب می کند تا به حمایت از آمران و ناهیان دل سوز قیام کرده و آنان را در انجام این رسالت که رسالت پیامبران است یاری دهند . حمایت آنان را از پیشوایان معصوم بیاموزیم که هم خود به معروف ها امر کرده و از منکرها باز می داشتند و هم در حد توان از آمران و ناهیان حمایت می کردند حمایت امام علی (ع) و فرزندانش از اباذر در نهی از تباهی های خلیفه و معاویه و نیز حمایت امام حسین(ع) از حجربن عدی و حمایت ها بی دریغ امام صادق (ع) و امام رضا (ع) از حرکت زید بن علی (ع) و مانند آن نمونه های از حمایت های پیشوایان معصوم از آمران به معروفی و ناهیان از منکر است .
ارائه دهنده: حجت الاسلام والمسلمین رضا وطن دوست - پژوهشگر
برگرفته از : athir.blogfa.com
* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
اگر مدیرى چنین باشد، رفتار او با مسئول بالاتر و تمام زیردستان و مراجعین، رفتارى مکتبى، مدبرانه و خردمندانه خواهد بود .
در این مختصر برآنیم تا رفتارهایى را که شایسته یک مدیر مکتبى است، با استفاده از سخنان گهربار حضرت امام على بن ابى طالب علیهالسلام - که خود الگوى یک مدیر مکتبى و موفق بود- تبیین کنیم و به صورت خلاصه ارائه دهیم .
با نگاهى اجمالى سخنان امام امیرمؤمنان علیهالسلام در مىیابیم که یک مدیر مکتبى، باید نسبت مراجعین دستورات ذیل را مورد توجه و عمل قرار دهد :
1. وقتى به مسئولیت رسید، رفتارش نسبت به مردم تغییر نکند؛ بلکه به مردم نزدیک شود و مردمى باشد .
2. مسئولیت را نعمتى الهى بداند و از این فرصت، در جهت خدمت به مردم، در حد توان، تلاش کند .
3. در برخورد با مراجعین و مردم، مهربان و خوش رفتار باشد و به همه احترام بگذارد .
4. عیوب آنان را بپوشاند .
5. چیزى براى دیگران بپسندد که براى خود مىپسندد .
6. با همه افراد و مراجعان، منصفانه رفتار کند .
7. در انجام وظایف و رفع نیازهاى مردم، صبور و با استقامت باشد .
8. به دنبال سودجویى از مردم و مراجعین نباشد .
9. مردم و مراجعه کنندگان را وسیله آزمایش خود بداند .
10. اگر مردم خطا کردند، آنان را عفو کند .
11. از کیفر دادن افراد، خوشحال نشود .
12. در کارهاى مردم، عجولانه تصمیم نگیرد .
13. عجب و خودپسندى به خود راه ندهد .
14. به دنبال جلب توده مردم باشد و نه افراد ویژه .
15. با افراد شایسته، باتجربه و کاردان، مشورت کند .
16. افراد نیکوکار و بدکار، در نظر او یکسان نباشند .
17. به مراجعه کنندگان نیازمند، مستمندان، تهیدستان و از کارافتادگان، توجه ویژه داشته باشد .
18. براى مراجعه مردم، وقت خاصى را مشخص کند و به کار آنان، شخصا رسیدگى کند .
19. در مقابل مراجعان، تواضع و فروتنى کند .
20. رفتارش به گونهاى باشد که مراجعه کننده با صراحت و بدون ترس، سخن خود را بیان کند .
21. خشونت و تندى سخن آنان را تحمل کند .
22. به وعدههاى خود عمل کند .
23. حقوق همه را رعایت کند .
24. در انجام کار مراجعه کنندگان، امروز و فردا نکند .
25. حق مظلومان را از ظالمان بگیرد .
26. در انجام کارها، از اندیشه دیگران استقبال کند .
27. سعه صدر را پیشه خود سازد .
28. زحمت مردم و مراجعه کنندگان را به دوش گیرد .
محمود شریفى
پى نوشت :
1. نهج البلاغه، خطبه 50 .
2. همان، خطبه 53 .
3. همان: خطبه 53 .
4. همان، خطبه 51 .
5. همان، خطبه 53 .
6. غررالحکم و دررالحکم، ج 5، ص 410، ح 8966 .
7. نهج البلاغه، حکمت 173 .
8. نهج البلاغه، حکمت 176 .
9. غرر الحکم و دررالحکم، ج 5، ص 413، ح 8982 .
محمود شریفی
منبع :ayineh.com
ارائه شده توسط اسلامی
برگرفته از : modirsara.blogfa.com
* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
چکیده:
در این مقاله با طرح ضرورت توجه به مدیریت اسلامی در حکومتی اسلامی، مفاهیم و تعاریف مدیریت اسلامی از دیدگاه برخی از صاحبنظران و نویسندگان مورد اشاره قرار گرفته است و سپس به وجوه کلی تفاوت های مدیریت اسلامی و مدیریت غربی به صورت مختصر اشاره شده است. از دیدگاه نگارنده، مدیریت اسلامی در سطحی بالاتر از مدیریت غربی به مسایل مدیریت و محور آن (انسان) توجه دارد.
مدیریت غربی بیشتر به روش ها و فنون مدیریتی پرداخته است. و مدیریت اسلامی ضمن توجه به این موارد، به انسان نیز توجه اکید و خاص داشته و کلیه فعالیت ها و وظایف مدیریت را حول انسان طراحی میکند.
نگارنده سپس پیش فرض های مربوط به مدیریت اسلامی را مطرح کرده است. از جمله مهمترین این پیش فرضها، نیاز جوامع به مدیریت، نیاز جوامع با فرهنگ و حکومت اسلامی به مدیریت اسلامی، تأثیر گذاری مکتب الهی اسلام، بر روی مدیریت اسلامی و ارزشی بودن این نوع مدیریت، الگو و نمونه بودن مدیر در مدیریت اسلامی، برتری مدیریت اسلامی نسبت به مدیریت غربی، انسانی بودن سازمان درمدیریت اسلامی به جای سازمانی بودن انسان مورد اشاره قرار گرفته است.
در بررسی موانع و مشکلات فراروی مدیریت اسلامی در جامعه اسلامی ایران، نگارنده سیطره نفوذ مدیریت غربی، عدم آشنایی عموم با قابلیت های مدیریت اسلامی، عدم ایجاد تمایز میان تکنیک ها و روش های مدیریت غربی و رویکردهای انسانی در مدیریت، نبود معیار و مفهوم مشخص از مدیریت اسلامی در سطوح سازمانی، محدودیت میانی نظری در زمینه مدیریت اسلامی درسطوح سازمانی، ابهام در معنا و مفهوم مدیریت اسلامی، نبود نگاه راهبردی به مقوله مدیریت اسلامی، بیتوجهی به انجام پژوهش در زمینه مدیریت اسلامی و موانع روانی پذیرش دیدگاه جدید، را از مهمترین مشکلات و موانع پیش روی مدیریت اسلامی میداند.
نویسنده در پایان، اصلاح رابطه خود و خدا( برای مدیران جامعه اسلامی)، خودباوری در جوامع مسلمان و جهان سوم، ضرورت ارایه تعریف مشخص و تبیین دقیقتر از محدوده و مرزهای مدیریت اسلامی، انجام تحقیق ها و پژوهشهای بیشتر در این زمینه و توجه به این که مدیریت غربی میتواند در سطوحی پایینتز از مدیریت اسلامی مورد استفاده قرار گیرد را به عنوان محورهایی که میتواند در گسترش مدیریت اسلامی نقش اساسی ایفا کند از جمله راه های رفع موانع و توسعه مدیریت اسلامی دانسته است.
مدیریت به شکل های مختلف و متفاوت در طول تاریخ و جود داشته و به صور گوناگون، زمینه پایداری و دوام و قوام تمدن ها و حکومت ها را فراهم ساخته است. با پیشرفت علم و افزایش آگاهی بشر در استفاده از امکانات و توانایی های خود، تأثیر مدیریت در پیشرفت بشر نیز فزونی یافت و همراه با آن، نظریههای مختلف و متفاوتی که از منظرهای گونهگون به انسان نگاه میکردند نیز ارایه گردید. به نظر این جانب، وجه مشترک تمامی این نظریهها، هدفگرا بودن و توجه به نتیجه کار است و در این راستا، انسان نیز گاه همسنگ ابزار مورد توجه قرا گرفته و گاه به آن در سطوح بالاتر توجه شده است. آنچه که هست این که در هر حال توجه به انسان نیز در راستای افزایش تولید و نتیجه اقتصادی مطلوب انجام شده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و حضور یک حکومت مذهبی که زمینههای نظری اداره امور حکومتی در آن بر پایه ارزش های دینی و مذهبی استوار بوده و اعمال حکومت تحت تأثیر نگرش الهی انسان قرار گرفته است، مدیریت به عنوان یکی از وجوه اداره حکومت و فرایندی که باید تحت تأثیر نگرش تازه و جدید ارزشی حاکم بر کل جامعه قرار داشته باشد مورد توجه قرار گرفته است.
مدیریت اسلامی چیست؟
نویسندگان و صاحب نظرانی که در قلمرو مدیریت اسلامی و دیدگاههای اسلام درمورد مدیریت قلم زدهاند هر یک به فراخور برداشت و ذهنیت های خود از اسلام، مبانی اخلاقی و سیره پیامبر (ص) و معصومین (ع) به طور مستقیم و یا غیرمستقیم تعاریف و یا توضیحاتی را ارائه دادهاند که نوعی مفهوم مدیریت اسلامی از آن مستفاد میشود. با توجه به این که دامنه ی این برداشت ها و تعریف ها ( که بیشتر بر محور ارزش ها و مبانی اخلاقی مکتب اسلام و سیره پیشوایان دین قرار داشتهاند) گسترده و از نظر نوع نگاه نیز (در عین نزدیک به هم بودن) متنوع است.
به تعدادی از تعریفهای ارایه شده در مورد مدیریت اشاره میشود:
"افجهای" مدیریت اسلامی را مقولهای مکتبی میداندو وظیفه مکتب نیز از نظر او ارایه راهحل هایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار است. (فصلنامه مطلاعات مدیریت، شماره 21 و 22، ص 10).
"حمیدیزاده" نیز معتقد است که نظام مدیریت در تفکر اسلامی از اصول اعتقاد آن سرچشمه میگیرد و بنابراین، مدیریت بر یک مجموعه انسانی و در یک سازمان در راستای مدیریت جهان خلقت است و با این ویژگی، وی مدیریت را به عنوان یک بینش مطرح میکند ومدیر نیز عضوی از اعضای آفرینش است که باید همراه و هماهنگ با ضوابط و قوانین کلی آن باشد زیرا تشکیلاتی که به وی سپرده شده، هدفش در جهت نظم کلی جهان و برای پیشبرد فعالیت های بشری به منظور دستیابی به سطوح آرمانی است ( فصلنامه مطالعات مدیریت، شماره 20، ص2).
"عسگریان" مدیریت از دیدگاه اسلام را در مسیر نزدیکی به خداوند میداند. بدین معنی که در کلیه ی سطوح آن زهد و تقوی پیشه میشود، سعی در بخشش و ارشاد فزونی مییابد و جلب رضایت اکثریت بیشتر میشود (عسگریان، 1370، ص 52).
"مشرف جوادی" معتقد است در مدیریت اسلام (اسلامی)، ابتدا محور رابطه با ا.... و حرکت به سوی او همراه با قادر مطلق دانستن وی و شهادت به یگانگی یعنی فقط یاری و کمک طلبیدن از او منظور است ( مشرف جوادی، 1378 ص11).
«مدیریت در اسلام» بدون در نظر گرفتن اعتقاد به معاد و یا دنیای دیگر ناقص است. در واقع مطلب و مسایل مدیریت در اسلام، جدا از دنیای دیگر همان مدیریت غربی است ( مشرف جوادی، 1378، ص ج).
هنگامی که صحبت از مدیریت در اسلام میشود، ابتدا منظور اداره ی امور بهرهبرداری صحیح از نعمت های الهی بر اساس اعتقاد به جهانبینی توحیدی است. یعنی کلیه ی اعمال و رفتار انسان ها و یا مدیران باید بر مبنای جهانبینی توحیدی باشد و فلسفه توحیدی ایجاب میکند که اعمال یک مدیر، علاوه بر انطباق با جهانبینی توحیدی، با اصول و اهداف جامعه اسلامی نیز تطبیق داشته باشد (مشرف جوادی 1378، ص 3).
سازمان امور اداری و استخدامی در مورد مدیریت اسلامی این تعریف را آورده است: « مدیریتی که زمینه ی رشد انسان به سوی ا... را فراهم نماید و مطابق کتاب و سنت و روش پیامبر (ص) و امامان معصوم وعلوم و فنون و تجارب بشری جهت رسیدن به اهداف یک نظام در ابعاد مختلف، همانند یک محور عمل کند، مدیریت اسلامی مینامیم. « مدیریت اسلامی، 1364).
حضرت آیه ا... مصباح یزدی نیز برای مدیریت اسلامی سه معنی و برداشت قایل می باشند: "... بررسی شیوه ی مدیران مسلمان در طول تاریخ امت اسلامی، تحلیل شیوهای مدیریت مسلمان و نشان دادن خصلتهایی است که از مسلمان بودن آنان نشأت گرفته است و معنای سوم این که مسایل مدیریت اسلامی را در منابع اسلامی (قرآن و سنت) مورد بررسی قرار دهیم و سیره ی مدیران معصوم (ع) را نیز به عنوان سنت عملی مورد توجه قرار دهیم ". (دیدگاههای اسلام درباره مدیریت، صص 28-27).
از دیدگاه "عسگریان "، مدیریت از دیدگاه اسلام که درجامعه اسلامی جریان مییابد در مسیر نزدیکی به ا... قرار دارد، بدین معنی که در کلیه ی سطوح آن زهد و تقوی پیشه میشود، سعی در بخشش و ارشاد فزونی مییابد و جلب رضایت اکثریت بیشتر میگردد (عسگریان، 1370، ص 52).
"هاشمی رکاوند" نیز مدیریت در اسلام را در اصل بر مبنای کلامی و عقیدتی ملهم از قرآن و سنتنبی (ص) استوار میداند ( هاشمی رکاوند، 1379، ص 76) از نظر ابراهیمی منظور از مدیریت اسلامی آن است که در عمل و اجر و هدف. عدالت اجتماعی را مد نظر قرار دهد و مقصود نهایی آن کسب رضایت خداوند باشد و خدمت به خلق را نوعی عبادت بداند و زندگی ومعیشت افراد در همین راستا تأمین شود (ابراهیمی 1375، ص 28).
"تقوی دامغانی" بدون این که از مدیریت اسلامی تعریفی ارایه دهد در مورد چیستائی مدیریت توضیحی داده و به امانت بودن، تکلیف بودن و حق نبودن، خدمت بودن و مواردی از این قبیل اشاره کرده است و سپس به توضیح نقش مدیر در جوامع اسلامی پرداخته است(تقوی دامغانی، 1377).
"نبوی"، پس از ارایه تعاریفی از مدیریت در نظریههای غربی، مدیریت اسلامی را این چنین تعریف کرده است:
"مدیریت «هنر وعلم به کارگیری صحیح افراد و امکانات درجهت وصول اهداف سازمانی است، به نحوی که با موازین شرع مغایرت نداشته باشد". (نبوی 1380، ص 33)
"قبادی" نیز مدیریت اسلامی، یعنی آن بخش از «مدیریت» و فرآیند آنرا، که مستند به وحی الهی و منابع اسلامی باشد و وجه تمایز آن با دیگر مدیریت ها را در مبتنی بر وحی بودن، نبود نظام بهرهکشی انسان از انسان، مبتنی بودن بر ارزش های متعالی، مطلق و ثابت و استوار بودن برپایه ی تعالی، کرامت و شرافت انسانها میداند مدیریت اسلامی تعریف کرده است (قبادی، 1378،ریال ص 12).
وجوه کلی تفاوت مدیریت اسلامی و غیر اسلامی (غربی)
مروری کوتاه بر تعریف های ارایه شده در مورد مدیریت اسلامی نشان میدهد که نویسندگان، برداشت های متفاوت و در عین حال هم جهتی را در مورد آن داشتهاند. ولی همین برداشت ها نیز دامنه و محدودهای از مدیریت اسلامی را به دست میدهد. در واقع به نظر میرسد مدیریت اسلامی بر مبنای ارزشهای الهی اسلام، زمینه های تعالی انسان را فراهم میآورد. این امر چه در سطح جامعه (مدیریت و رهبری در جامعه اسلامی) و چه در سطح سازمان ( مدیریت و رهبری سازمانی) مصداق دارد، در عین حال ذکر این نکته نیز ضروری است که این امر مغایرتی با بهکارگیری اصولی که در مدیریت از نظر صاحب نظران غربی مورد قرار گرفته است، ندارد.
به نظر این جانب، مدیریت از دیدگاه صاحب نظران غربی، در واقع به کار بردن مجموعهای از تکنیک ها و روشهای ابزاری است تا مدیر و سازمان ( در سطح بالاتر، جامعه) را به اهداف تعیین شده برساند. این امر فی نفسه چندان بد و مذموم نیست.
در واقع هنگامی که بحث حفظ شان و مرتبت انسانها در سازمان و جامعه مطرح میشود و تعالی انسان ها و رشد آنها در مسیر الهی در اولویت اول قرار میگیرد و سازمان اسلامی ( کیا، 1377، ص 125) جای انسان سازمانی را میگیرد، وجوه تفاوت دو دیدگاه به صورت عمده پدیدار میشود (این بحث جدا از نیت عمل، و نیز وظیفهگرا بودن مسلمان، مواردی که در دیدگاه الهی اسلام از مباحث مهم وتعیین کننده است مطرح میشود).
به عبارت دیگر، به نظر میرسد در دیدگاه صاحب نظران غربی که مدیریت و رهبری را تعریف کردهاند، انجام دادن کار و نیل به هدف رهبر و مدیر به وسیله ی انسان ها و سازمان مطرح است و در این راستا هنر و توانایی مدیر و رهبر در به کار گرفتن همه ی قابلیت های پیروان و کارکنان و چگونگی افزایش این توانایی در به کارگیری این قابلیت ها، جان کلام و نقطه ی اصلی توجه صاحب نظران غربی علوم مدیریت است.
در حالی که از نظر اسلام، چگونگی به کارگیری قابلیت های پیروان و نیل به هدف، نحوه ی اعتلاء و رشد معنوی کارکنان و ضرورت آنها به سوی خداوند نیز از اقلام تعیین کننده و مهم است که مقدم بر رسیدن به هدف است. در واقع در این رویکرد، مدیر و رهبر تنها در چارچوبی از محدودیت ها که ارزشهای الهی و اسلامی برای وی تعیین کردهاند، مجاز به ارایه دستور و رهنمود است.
مقایسه ی این دو رویکرد به نظر این جانب، نشان دهنده ی جایگاه برتر و کاملتر مدیریت اسلامی است که جدا از مقوله ی هدف، به چگونگی نیل به آن و نیز تعالی انسانهای سازمان نیز توجه میکند و این چیزی بیش از آن است که در مدیریت غربی مورد توجه قرار داشته و مورد نظر است.
مروری بر تحقیق های انجام شده در خصوص مدیریت و خاصه رهبری در جوامع غربی نشان میدهد که رویکردهای جدید رهبری و مدیریت به ارزشهای انسانی و اخلاقی توجه روزافزونی یافته و سهم آن را در افزایش اثربخشی، بیش از پیش مهم و تعیین کننده یافتهاند. مواردی مانند صداقت و راستگویی، تعهد، وفاداری، تواضع، عدالت و مواردی از این قبیل که در دیدگاه اسلام مبانی اساسی در روابط رهبران و پیروان ( در هر سطح) به شمار رفته و از بدو ظهور اسلام، به وسیله پیامبر (ص) و سپس ائمه معصومین (ع) مورد توجه اکلید قرار گرفته و به شکل های گوناگون و متفاوت ( ولی با محتوای مشابه و در راستای هم) توصیه شدهاند و نیز رهنمودهای ولی فقیه در زمینه های متفاوت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... به تازگی مورد توجه صاحب نظران علوم مدیریت در غرب قرار گرفتهاند. به عبارت دیگر، به نظر راقم این اسطور، مدیریت غربی در حال نزدیک شدن به رویکرد اسلامی مدیریت است و این گزینش به دلیل اثربخشی واضح سبک های رهبری ومدیریتی که به مسایل انسانی و معنوی توجه میکنند، افزایش روزافزون یافته است. (شاهد این مدعا، تفاسیر مختلف ارائه شده از موضوعات روز ایران اسلامی در محافل و مجامع غربی است ).
از سوی دیگر در یک مرزبندی ( به نظر این جناب غیرواقعی) میان مدیریت از دیدگاه صاحب نظران غربی و مدیریت اسلامی، آنچه که به عنوان روش ها، تکنیک ها، وظایف مدیر و... در نظریههای غربی مطرح گردیده است، در مدیریت از منظر اسلام نیز مورد توجه قرار دارد، در واقع آن وجوه از جنبههای رفتاری، شخصیتی، ارزشی، آرمانی و آنچه که مورد توجه مدیریت در جوامع غربی نیست و یا کمتر مورد توجه قرار دارد در نظریههای مدیریت اسلامی مورد توجه بیشتری قرار دارد و این بدان معنی نیست که در مدیریت از نظر اسلام برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی، کنترل و... که از وظایف مدیریت محسوب میشود و رویکرد اسلامی مدیریت مورد توجه قرار ندارد.
مرروی سطحی به تاریخ صدر اسلام، جنگ ها، تلاش های برنامهریزی شده پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) نشان میدهد که این مسایل مورد توجه قرار داشته است. همچنانکه در ایران، یونان، مصر،روم، چین باستان و سایر تمدن های کهن نیز مورد توجه بوده است و این که این موارد در اوایل این قرن مورد دستهبندی و سازماندهی مجدد قرار گرفتهاند به این معنی نیست که خاستگاه آنها هم منحصرا کشورهای غربی در قرن بیستم و بیستویکم هستند.
ابزار، قوانین اولیه، وظایف و... مدیر در هر جامعه و تمدن در چارچوبهای که تا حدود زیادی به هم نزدیک هستند قابل دستهبندی است و به هیچ تمدن و قومی منحصر نمیشود.
با توجه به موارد مذکور، به نظر نمیرسد مواردی از قبیل برنامهریزی، سازماندهی، کنترل و... که از وظایف مدیریت به شمار میرود و سایر اصول مورد توجه به مدیریت غربی، از نظر عملکرد و اجرا با آنچه که در مدیریت اسلامی به مورد اجرا گذشته میشود منافات داشته باشد، نکته اصلی در این است که در مدیریت اسلامی اقلامی دیگر نیز همسنگ وظایف مدیر و اصول مدیریت اهمیت داشته و در مواردی اولویت و جلوه بیشتری می یابد.
آنچه مسلم است این است که در مدیریت از دیدگاه اسلام، اخلاق و مسایل اخلاقی - ارزشی اهمیتی بیش از کسب هدف (تولید) دارند و به عبارت بهتر در اولویت بالاتری قرار گرفتهاند. این نکته، خاصه در شرایطی که توجه به مسایل اخلاقی و رعایت ارزش های انسانی که در نظریههای رفتارگرایان نیز مورد تأکید قرار گرفته و توجه به آن روندی صعودی یافته است، حائز اهمیت ویژهای است.
پیش فرض های مدیریت اسلامی
نکته این که در این راستا، به دلیل تازه بودن و نو بودن منظری که از آن به انسان و فعالیت های آن در قالب سازمان توجه می شود، نیاز به ارائه ی نظریههای متناسب با این نگاه، به طور کامل جدی احساس میشود. در این راستا توجه به فروض زیر نیز ضروی است:
هر جامعهای به مدیریت نیاز دارد، این مدیریت میتواند از سطح اداره ی جامعه و رهبری آن تا سطح سازمان های دولتی و خصوصی بزرگ و کوچک در نوسان باشد.
جامعه اسلامی نیز مانند هر جامعه ی دیگر نیاز به مدیریت دارد. جامعه اسلامی جامعهای است که در آن ارزش های الهی، دینی و اخلاقی اسلام مورد توجه بوده و در مناسبات رسمی و غیررسمی رعایت میشود.
رویکرد اسلامی مدیریت در جامعه ی اسلامی با اخلاق، رفتار و ارزش های اسلامی آمیخته بوده و این ارزشها مدیریت اسلامی را تحت تأثیر قرار میدهد.
جامعه ی اسلامی نیاز به نوعی از مدیریت دارد که با ارزش های انسانی و دینی و مبانی اخلاقی آن پیوستگی داشته و آرمان های اسلامی را مورد توجه و عنایت قرار دهد.
مدیریت در جوامع غربی، به ارزش های انسانی در حد توجه به محصول مدیریت «سود، افزایش قدرت رقابت، کیفیت محصول، افزایش سهم بازار،...» عنایت دارد، در حالی که مدیریت با رویکرد اسلامی اعتلای ارزشها و تعالی انسانها را به عنوان هدف مورد توجه قرار میدهد. مرور مختصری بر آنچه که به عنوان پیش فرض های مدیریت اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است. نافی آنچه که به عنوان تکنیک ها و روش ها مورد توجه مدیر (در هر جامعه و با هر رویکرد) قرار میگیرد نیست.
در هر حال بررسی تعریف های مورد اشاره نشان میدهد که:
1- مدیریت اسلامی از دیدگاه محققین مبتنی بر مکتب اسلام بوده و به طور کامل تحت تأثیر آن قرار دارد به گونهای که رعایت شئونات اسلامی در این مدیریت اولین وظیفه مدیر محسوب میشود.
2- در مدیریت اسلامی توجه به نظام ارزشی اسلام (اخلاق، تقوی، عدالت طلبی، خدمت و امانت بودن مدیریت و...) و حفظ آن اهمیت ویژهای داشته و در اولویت قرار دارد.
3- وظیفه ی مدیر، در مدیریت اسلامی تنها افزایش تولید نیست و توجه به انسان به عنوان اشرف مخلوقات (که خداوند آسمانها و زمین را مسخر او کرده است) و تعالی وی در اولویت بالاتری از تولید قرار دارد.
4- در مدیریت اسلامی مدیریت و هدایت انسانها به سوی کمال وظیفه اصلی قلمداد میشود.
5- مدیریت در اسلام امانتی است که باید در نگهداری و رساندن آن به کسی که اهلیت آن را دارد دقت وافر به خرج داد. در واقع نمیتوان این مسئولیت را به هر کس سپرد.
6- سازمان در مدیریت مجموعهای از انسانها است که از طریق هم افزایی توان آنها (که در مدیریت اسلامی در جهت رسیدن به کمال قرار دارند) در خدمت انسان قرار میگیرد. در این رهگذر در یک عرصه رفت و برگشت، افراد با کار جهت یافته خود سازمان را به نتایج دلخواه میرسانند و مجموعه سازمان (مدیریت وکارکنان) نیز از باتاب نتایج کار خود، هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی بهرهمند میشوند.
7- در مدیریت اسلامی، مدیر به عنوان الگو و اسوه مطرح است و بر همین مبنا نیز باید رفتار خود را تنظیم نماید.
مرور مختصری بر آنچه که به عنوان پیش فرض های مدیریت اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است. نافی آنچه که به عنوان تکنیک ها و روش ها مورد توجه مدیر ( در هر جامعه و با هر رویکرد) قرار میگیرد نیست.
موانع فراروی مدیریت اسلامی در جامعه
گفتیم که جوامع مسلمان به داشتن نوعی از مدیریت نیازمند هستند که با ارزش ها، آرمان ها، اعتقادات، مبانی دینی و اخلاقی آنها سنخیت و پیوستگی داشته باشند. با توجه به این که مدیریت اسلامی، در واقع رویکردی نو و تازه از مدیریت در جامعه است. به نظر میرسد مانند هر پدیده ی نو و تازه در جامعه برای رواج یافتن با موانعی رو در رو باشد. از جمله این موانع میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- سیطره و نفوذ رویکرد غربی در جامعه، خود باختگی دانشمندان، دانشجویان در برابر رویکرد مدیریت غربی در حدی که به رویکرد اسلامی مدیریت اجازه ی رشد نمیدهد.
با توجه به این که نظریههای مربوط به مدیریت با تلاش های" تیلور" و متقدمان پس از وی در جوامع غربی به صورت مدون ارایه گردیده و در هر تلاش جدید شاخ و برگ بیشتری یافت، به نظر میرسد صاحبنظران و اندیشمندان کشورهای در حال توسعه تحت سیطره و نفوذ این امر قرار گرفتهاند. هر چند ذکر این نکته نیز ضروری است که اصولا نظریههای جدید ارایه شده در خصوص مدیریت، در جوامع غربی همواره محمل اجرایی بیشتری یافته و در سازمان های غربی مورد آزمون تجربی قرار میگرفته است. این امر همواره موجب پیشتازی و سبقت جوامع غربی و سازمان های آنها بوده است و در هر حال در پیشرفت نظریههای مدیریت مهمترین سهم را از آنها کرده است.
این امر موجب شده است که در جوامع جهان سوم و از جمله ایران نیز در برابر نظریههای مدیریت ( که عمدتا از غرب برخاستهاند، ولی ریشه جهانی و فرامنطقهای دارند)، نوعی شیفتگی و خود باختگی به وجود آمده و حتی دامن زده شود، این امر محدودیت زیادی را برای نظریههای جدید و رویکردهای مدیریتی ازجمله مدیریت اسلامی ایجاد کرده است.
2- عدم اشنایی مدیران و مردم با قابلیت های مدیریت اسلامی و بیاعتقادی به کاربردی کردن آن
در کنار شیفتگی بخش عمدهای از صاحبنظران زمینههای مدیریت در جوامعی مانند ایران به مکاتب مدیریت غربی، مدیریت اسلامی نیز در جامعه ایران اسلامی تا حدود زیادی مجهور و ناآشنا و غریب مانده است و این امر موجب شده است که چیرگی نظریههای مدیریت غربی، گستردگی و عمق بیشتری بیابد. این امر علیرغم وجود منابع غنی و پشتوانه قابل توجه نظری در مورد مدیریت در جامعه اسلامی است که به یمن سال های پر بار صدر اسلام و سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری مدبرانه ی امام راحل (ره) به منصفه ظهور رسیده است.
3- عدم ایجاد تمایز میان تکنیک های مدیریتی و رویکردهای انسانی در مدیریت (مدیریت غربی تکنیک های مدیریتی است که تا حدود زیادی قابلیت اجرا در مدیریت اسلامی را نیز دارد)
در این مورد همانگونه که به صورت مختصر ذکر گردید، برخی از مدیریت که به طور عمده به فنون و تکنیک های مدیریت بر میگردد در هر رویکرد اسلامی و غربی مدیریت مشترک میتواند باشد، این امر، از دید صاحب نظران رویکرد اسلامی مدیریت مغفول مانده است. در واقع مدیریت اسلامی نیز به شیوههای مختلف و متفاوت مدیریت نیازمند است. در این میان، آنچه موجب تفاوت ماهیت این دو رویکرد میشود، هدف از مدیریت و چگونگی استفاده از ابزارهای مدیریتی و نیت از مدیریت است. در واقع در مدیریت اسلامی، هدف از مدیریت رشد و اعتلای انسانها ( و سپس سازمان) و بالندگی انسانها در مسیر الی ا... است و مدیر در این میان نقش رهبر و مراد و معشوق را بر عهده دارد که به یمن ارادت ناشی از ایمان، عشق و شیفتگی کارکنان و پیروان و مدیریت بر قلب، (دلشاد تهرانی، 1372) قادر به استفاده از قابلیت های نهفته در وجود کارکنان است.
مطالعات اخیر در مورد مدیریت، نیاز مدیریت غربی به ارزش های انسانی در نظریههای جدید را نشان میدهد و از این نظر نوعی همگرایی میان دو رویکرد اسلامی وغربی مدیریت در حال پیدایش است که به اخلاق، ارزشها روابط انسانی و معنوی میان انسانها توجه خاص نشان میدهد؛ نکتهای که به تازگی مورد توجه غرب واقع شده است، از دیر باز مورد توجه اسلام بوده و به شکل های متفاوت و به کرات مورد سفارش و توصیه قرار گرفته است.
4- نبود تعریف ومعیار و محدوده مشخصی از مدیریت اسلامی
مشکل و مانع دیگر در رویکرد اسلامی مدیریت، محدودیت شدید مطالعات مبتنی بر شیوههای بررسی علمی در حوزه مدیریت اسلامی، خاصه مدیریت در سازمانها است. اسلام به اقتضای داعیه ی اصلی خود در ایجاد حکومت، مدیریت را درسطح جامعه مورد توجه قرار داده است و در این میان جای بررسی هایی که سطح مدیریت را تا حد سازمان کشانده و از دیدگاه سازمانی به این مقوله توجه کنند، کاملا خالی است.
از سوی دیگر بررسی های انجام شده در مورد مدیریت اسلامی نیز به تکمیل یکدیگر کمک نکرده و در امتداد هم قرار نداشتهاند، این امر موجب شده است دامنه، محدوده، عمق، سطح و معیارهای مدیریت اسلامی نیز تا حدود زیادی مبهم باقی مانده و هر نویسنده از ظن خود ودر حد آشنایی و درک خود از مقوله مدیریت اسلامی، به ارایه نظر بپردازد.
5- نبود و یا محدودیت زمینههای نظری در مورد مدیریت اسلامی در سطح سازمان
همچنانکه اشاره شد در مورد مدیریت در جامعه اسلامی، به دلیل اهمیت خاص مقوله رهبری (و مدیریت) و چگونگی رابطه میان رهبرانو مدیران با پیروان و سایر افراد جامعه منابع زیادی ( در قرآن، روایات، احادیث و....) وجود دارد که میتوان از آنها چگونگی رفتار رهبران را با مردم و پیروان استنتاج و استخراج کرد، ولی در مورد چگونگی رفتار مدیران و رهبران در سطح سازمان و نیز مدیریت اسلامی در سطوح سازمانی منابع چندانی وجود ندارد.
به نظر میرسد تازگی بحث در کشور، کمبود منابع وجود نوعی ابهام در معنا و مفهوم مدیریت اسلامی و اهداف آن از جمله دلایلی است که موجب شده است محققین و صاحب نظران مدیریت به مقوله مدیریت اسلامی در سطوح سازمانی توجه کمتری بنمایند. این امر خود موجه تشدید کمبود منابع در این زمین شده است.
6- وجود ابهام در معنا و مفهوم مدیریت اسلامی
یکی دیگر از موانع موجود در فراروی مدیریت اسلامی، وجود ابهام در معنا و برداشت از آن است که منجر به این برداشت میشود که مدیریت اسلامی ملازم با نوعی توصیههای اخلاقی است و از طریق توصیه نیز نمیتوان سازمانها و یا کشور را اداره کرد.
در مقابل مدیریت غربی کاربردی است و دارای راه حلهای کاربردی برای مدیریت سازمانها در شرایط و وضعیتهای مختلف است. به نظر این جانب خلط مبحث در رویارویی این دو دیدگاه، همچنانکه اشاره گردید. از آنجا است که به دلیل کمبود منابع از یکسو و ابهام در درک و فهم مدیریت اسلامی از سوی دیگر، از اینجا است که مدیریت اسلامی را فاقد تکنیکهای مورد نظر میپنداریم، در حالی که ابزار و شیوههای مدیریت در همه جا تا حدود زیادی به هم شبیه است و بسته به موقعیتهای مختلف، مبانی و اصوی روشهای به کار رفته (به استثنای زمینهها و مبانی ارزشی آن) تا حدود زیادی به هم شبیه و در گروههای به نزدیکی قابل طبقهبندی است.
از سوی دیگر به نظر میرسد تقدسی که در واژه اسلامی وجود دارد نیز موجب میشود تا محققینی که اطلاعات و دانش خود را در اسلام اندک وضعیف میبینند، از بیم انتقادهایی که احتمالا از آنها به عمل خواهد آمد، از پرداختن به مدیریت اسلامی احتراز و پرهیز نمایند. چه این گمان در اذهان وجود دارد که پرداختن به هر آنچه که «اسلامی» است تنها در صلاحیت حاملان دین و روحانیون است و سایرین را بدان ورطه راهی نیست و این امر موجب شده است که صاحب نظران علوم مدیریت از باب «احتیاط» کنکاش در زمینه مدیریت اسلامی را به «اهل» آن واگذارند و وارد آن نشوند.
7- نبود نگاهی راهبردی به مقوله ی مدیریت اسلامی و استفاده از آن در سطح سازمان
از دیگر موانع فراراه مدیریت اسلامی، نبود نگاه راهبردی به مدیریت اسلامی در سطوح سازمانی است که به محدودیت منابع و نگرشهای متفاوت از مدیریت اسلامی باز میگردد. به نظر میرسد در جامعه فعلی ما، مشکلات و مسایلی که دامنگیر زمینههای مختلف حیات جامعه است مانند اقتصاد، سیاست، فرهنگ و...، دامنگیر مدیریت نیز هست.
نبود نگاه بلندمدت و راهبردی به مدیریت اسلامی و برنامه مشخص آن در کنار عدم اعتقاد نسبی به توانایی این رویکرد در حل مسایل مدیریتی جامعه ( به دلیل محدودیت منابع و درک نسبی ضعیف از آن)، موجب شده است که به مدیریت اسلامی توجه چندانی نشود. در کنار آن، محدودیت شدید زمینههای نظری مدیریت اسلامی در سطوح سازمانی نیز بر این ضعف دامن زده است.
8- بیتوجهی به انجام تحقیقات متفاوت درخصوص مدیریت اسلامی
از مهمترین فعالیتهایی که میتواند موجب رونق و شکوفایی علوم مختلف شود، انجام تحقیقها و پژوهشهای متفاوت و مکرر، مورد آزمون و نقد قراردادن آنها و اجرای آنها در عمل و رفع نوافق و ضعفهای آنها است. این امر در بسیاری از علوم غربی که به تجربه و آزمون نیاز دارند انجام شده و در عمل موجب پیشبرد آن و شکوفایی بیشتر آن شده است، در حالی که در زمینه مدیریت اسلامی در سطوح سازمانی، تحقیق و پژوهش به ندرت صورت گرفته است. از مهمترین دلایل آن شاید ضعف زمینههای نظری (در سطوح سازمانی) و نداشتن اعتماد به نفس محققین در یک کار پیشگامانه است.
9- موانع روانی پذیرش دیدگاههای تازه
اصولا در پذیرش نظریهها و دیدگاههای تازه، همواره موانع و مشکلاتی وجود دارد. ابهام در فهم چگونگی دیدگاههای تازه، عدم آشنایی با منطق و مبانی آن، نفوذ دیدگاههای سنتی و سیطره آنها و... از جمله موانعی هستند که فرا راه پذیرش مدیریت اسلامی قرار دارند.
ج: راههای برون رفت از موانع و مشکلات فرا راه مدیریت اسلامی
1- اصلاح رابطه خود و خدا
از مهمترین هدفهای مدیریت اسلامی، به نظر این جانب، ایجاد محیط و بستر لازم برای رشد و تکامل نیروهای سازمان است و این کار بدون توجه به رسالت مدیر در جامعه اسلامی که همانا رهبری و ایجاد رابطه مرید و مرداد با پیروان و کارکنان است، امکانپذیر نیست.
در این میان مدیران باید با افزایش ظرفیت هایی که خداوند در وجود آنها به ودیعه گذارده است، زمینه توجه به معرفت نفس، خودسازی و افزایش و بالنده کردن خصلت های متعالی را در خویش گستردهتر ساخته و از این طریق رابطه خود و خدا را اصلاح کرده و بهبود بخشند و سپس با بهرهگیری از فنون و تکنیک های مدیریتی متناسب با وضعیت و موقعیت، امکان ایجاد محیطهای مناسبتر را برای همکاران خود فراهم میکنند.
بیگمان تأثیر این نوع نگاه موجب بروز کیفیت های خاصی در انسانها میشود که در دیگران هم موثر خواهد بود. این امر از یکسو نقش مدیر به عنوان الگو و راهنما را برای دیگران برجستهتر کرده و از سویی دیگر نماد واقعیتری از مدیریت اسلامی را نیز در معرض دید، قضاوت و اقتباس قرار میدهد.
وقتی در نظر میگیریم که صفاتی مانند ساده زیستی، تقوا، تواضع، مبارزه با باتبعیض، قانونمداری، شرح صدر، و یا اطاعت از فرامین الهی، تقوا، کنترل نقس و مخالفت با آن، پرهیز از غرور، پرهیز از خود پسندی، پرهیز از دیکتاتوری برای مدیر در نظام مدیریت اسلامی مزیت و برتری تلقی شده و توصیههایی اکید به مدیران در داشتن چنین خصوصیاتی شده است، میتوان دریافت که در نظام مدیریت اسلامی رفتار مدیر میتواند موجب درس گرفتن دیگران گردد و در چنین موضعی، مدیر خود یک الگو و سرمشق است ؛چیزی که در نظام مدیریت غربی در این عمق و معنا نیست.
به نظر میرسد دستیابی به چنین خصوصیات و صفاتی، نیاز به خود سازی و کار بستن سفارش هایی که از سوی پیشوایان دین مورد اشاره قرار گرفته است. لازم است به این نکته اشاره شود که مدیریت در اسلام امانت تلقی میشود و در چنین حالتی حفظ این امانت، با این شرط که روزی باید تحویل دیگری گردد، خود میتواند موجب عدم وابستگی و پایبندی مدیر گردد و در این حالت نیز مدیر، فارغ از خود و منصب خود (که امانت است) میتواند برای تحقق اهداف سازمان که در وحله اول رشد و تعالی کارکنان آن است گام های بلندی بردارد، مدیری که به صفاتی مانند کاردانی و آگاهی، نظم و انضباط، تعهد، اصالت خانوادگی سعهصدر، قدرت و توان متصف باشد. قدرت بالایی در جذب و به کارگیری کارکنان و پیروان خواهد داشت و این گونه مدیریت انگیزه مناسب و بالایی را در کارکنان ایجاد کرده و آنها را به راه و ارزشها و دیدگاههای مدیر پایبند میکند و زمینهانسانی کردن سازمان نیز مهیاتر میگردد.
2- خودباوری
به نظر میرسد جامعه ی ما، مانند بسیاری از جوامع در حال توسعه در زمینههای زیادی نیاز به خود باوری و خود اتکایی دارد. رهایی از باور ناتوانی و رسیدن به خود باوری در هر زمینه نیاز به پیشگامانی شجاع، نستوه و عالم به آن موضوع دارد. در زمینه مدیریت نیز این امر صادق است و با تلاش دانشگاهیان و متخصصین و نیز آشنایان به علوم اسلامی که در مدیریت نیز دستی دارند، این راه در حال هموار شدن است. تلاش های بی وقفه ی ریاست محترم جمهور، جناب آقای دکتر احمدی نژاد در بهره برداری از توانمندی های جوانان بسیجی این مرز و بوم مهر تاییدی بر این مدعاست.
به نظر میرسد در این مسیر، هراس از موانع، انتقادها، در دور دست قرار داشتن هدف و... نباید مانع طی این مسیر شود، آنچه که هست این که زمینههای نظری موضوع مدیریت اسلامی در سطح کلان جامعه به صورت بسیار غنی وجود دارد و باید در جهت تنازل سطح آن و تبیین مدیریتی آن در سطوح سازمانی تلاش کرده و نتایج این تلاش ها به منظور آشنایی اهل فن و دیگر صاحبنظران به محافل علمی و دانشگاهی عرضه شود.
بیگمان، بازخورد این عمل هم در اعتلای کیفی نظریههای ارایه شده مؤثر است و هم دیگران را به صرافت گام نهادن در این راه و ارایه دیدگاههای خود می اندازد و در این مسیر منابع موجود جهت استفاده افزایش یافته و زمینه های تحقیقهای جدیدتر فراهم میشود.
3- ارایه تعاریف مشخص و تبیین دقیق تر محدوده و مرزهای مدیریت اسلامی
یکی از مباحث مهم در زمینه مدیریت اسلامی به نظر این جانب، تبیین دقیق تر مفهوم، دورنما، اهداف، برنامهها، ابزار و وظایف آن است. به اعتقاد این جانب، مدیریت اسلامی به اعتبار «مدیریت بودن» میتواند و باید در بدایت امر همان تکنیکها و روشهای مدیریت غربی را تا جایی که محدودههای ارزشی اجازه میدهد اتخاذ کرده و به بومی کردن و هماهنگ کردن آن با شرایط اجتماعی، فرهنگی، ارزشی، محیطی، تاریخی و.... کشور ما بپردازند. (موضوعی که بارها توسط مقام عظمای ولایت، حضرت آیه ا... خامنه ای (دامه ظله) {در مقوله ی نهضت نرم افزاری و بومی سازی دانش ها } و نیز رئیس جمهور بسیجی، جناب دکتر احمدی نژاد{مهندسی فرهنگی و بومی سازی دانش انرژی هسته ای } به آن اشاره شده است ).
در هر حال مدیران در هرجا، از جمله جامعه اسلامی نیاز به برنامهریزی، سازماندهی، کنترل و سایر وظایف مدیر و به کار بردن تکنیک ها و روش های مرسوم دارند و از این جهت این شیوهها تا حدود زیادی به هم شباهت دارند. ولی مدیریت اسلامی به لحاظ توجه به زمینههای دیگری که تاکنون کمتر مورد توجه مدیریت غربیقرار گرفته است بر مدیریت غربی ارجحیت دارد. و در این زمینه نیز میانی نظری قابل توجهی در اختیار دانش پژوهان قرار دارد که میتوان با استفاده از آنها، نسبت به کاربردی کردن این نظریهها در سطوح سازمانی تقدام کرد.
4- انجام و ارایه ی تحقیق های بیشتر در خصوص مدیریت اسلامی در سطح سازمان
با توجه به نقش برجسته و تعیین کننده تحقیق و پژوهش در همه زمینههای علم، مدیریت اسلامی نیز برای شکوفایی، پیشرفت و تکامل نیاز به حضور و پشتکار محققین و صاحبنظران دارد. این تحقیقها باید در سطوح سازمان انجام شده و سپس به محک آزمون و تجربه گذاشته شود. انتشار تحقیق های انجام شده و نتایج آنها میتواند آشنایی بیشتر عموم و نیز دانشجویان، دانشپژوهان و صاحبنظران مدیریت را به توانایی و قابلیتهای مدیریت اسلامی در افزایش بهرهوری، اثربخشی، رضایت شغلی و.... موجب شود و حتی انتقاد از نظرهای منتشر شده و تلاش برای رفع نقاط ضعف آنها نیز میتواند به اعتلای این نظریهها منجر شود.
5- توجه به این که مدیریت غربی نیز میتواند در سطوح پایین تر مدیریت اسلامی مورد استفاده قرار گیرد
به این نکته اشاره شد که مدیریت اسلامی در به کارگیری تکنیک ها میتواند از مدیریت غربی استفاده نماید، ولی خود دارای ویژگی ها و زمینههایی است که مدیریت غربی (حداقل) تاکنون فاقد آن است و لذا به اعتقاد این جانب، مدیریت غربی در سطحی پایینتر از مدیریت اسلامی قرار دارد. در واقع در بسیاری از موارد، مدیریت اسلامی و مدیریت غربی در تقابل و ضدیت با هم نیستند و این نکته میتواند توسط محققین مدیریت اسلامی مورد تبیین بیشتر قرار گیرد.
در واقع به جای ستیز و یا بیگانگی با مدیریت غربی میتوان از ابزار و روشها و تکنیک های آن در جهت تحقق مدیریت اسلامی استفاده کرد و از سایر ویژگی های مدیریت اسلامی که موجب برتری این رویکرد نسبت به سایر رویکردهای مدیریتی میشود، در جهت ایجاد سازمان اسلامی بهرهبرداری کرد.
در هر حال در صورتی که ویژگی های مدیریت در جوامع با ساختار فرهنگی و ارزشی جامعه مورد نظر هماهنگ و متناسب باشد، میتواند موجب کارایی مدیریت و افزیاش بهرهوری و اثربخشی در سازمانها گردد، به همان نسبت که بکار بستن کورکورانه و بیضابطه سفارش ها و نسخههای آماده مدیریتی غرب، میتواند انسجام و نظم جوامع را بر هم زده و موجب بروز بحران و مشکلات مختلف اجتماعی، اقتصادی و حتی اجتماعی در جوامع گردد.
نتیجهگیری
نکته ی پایانی این است که مدیریت اسلامی واجد خصوصیات و ویژگیهایی است که میتواند در موفقیت سازمانها نقش اساسی ایفا نماید، این ویژگی ها در بطن دستورها، توصیهها، نظرها و شیوههای به کارگرفته شده توسط پیشوایان دین حضور و وجود عینی داشته است، ولی برای استفاده از آن در سطوح سازمانی و کاربردی کردن آنها در سازمانها، نیاز به کار پیشگامانه و دور از هراس و خود کمبینی صاحبنظران و عالمان مدیریت و تحقیق پژوهش مستمر در این جهت دارد.
امید که در ظل توجهات خاصه ی حضرت ولی عصر ( عج) و بکارگیری منویات ولی امر مسلمین حضرت آیه ا... خامنه ای و با افزایش پژوهش های مرتبط با مدیریت اسلامی در مراکز علمی، پژوهشی و تحقیقاتی شاهد بروز و شکوفایی قابلیت های مدیریت اسلامی که ریشه در مکتب حیات بخش اسلام دارد، باشیم.
نویسنده : امیر پیمانی
برگرفته از : athir.blogfa.com
* راهکارهای حمایت از تولید ملی
بررسی مفهوم دانش در منابع اسلامی
مقدمه : هیچ مکتبی به اندازه اسلام برای دانش، معرفت و آگاهی ارزش قائل نیست و هیچ دینی مانند دین مبین اسلام انسان ها را از خطر جهل بر حذر نداشته است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرمایند: "دانش، اساس همه ارزش ها و جهل (نادانی و ناآگاهی)، ریشه همه انحرافات و مفاسد فردی و اجتماعی است ." از نظر اسلام انسان ها در هر حرکت و کاری نیاز به دانش و آگاهی دارند و تمام اعتقادات، اخلاق و اعمال انسان ها باید مبنای علمی داشته باشد . بررسی دقیق موارد کاربرد واژه دانش و معرفت در منابع اسلامی نشان می دهد که دانش به طور کلی دارای دو مفهوم می باشد: یکی را حقیقت و اصل دانش می نامیم، و دیگری را ظاهر و فرع آن. از نظر اسلام، دانش، حقیقت و جوهری دارد و ظاهر و پوسته ای .
آن جا که خداوند متعال می فرماید :
?وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ ?
"آنان که دانش یافته اند، می دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است "
و یا
?إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء ?
"از میان بندگان خدا، تنها دانایان و دانشمندان از او بیم دارند "
سخن از حقیقت و جوهر دانش است .
و آنجا که خداوند متعال می فرماید :
?وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ ?
"خداوند او را دانسته و با آگاهی گم راه گردانید "
و یا
?وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ ?
"فقط پس از آن که دانش برایشان حاصل آمد، راه تفرقه پیمودند "
سخن از ظاهر و پوسته دانش است. (محمدی ری شهری، 1325 ق، ص7 )
در همین راستا روایات متعددی نیز وجود دارد که دانش را به دو دسته حقیقی و غیر حقیقی تقسیم می کند. پیامبر اکرمصلّی الله علیه و آله می فرمایند : «العلم علمان: علم فی القلب فذلک العم النّافع، و علم علی اللّسان فذلک حجّه الله عز و جل علی عباده » ، دانش و علم بر دو نوع است: دانش و علمی که در قلب انسان است، این نوع دانش، علم سودمند است، نوع دوم علمی است که بر زبان جاری است، این نوع علم حجت خداوند بر بندگانش است .
همچنین امام علیعلیه السلام می فرمایند: «العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع »، دانش دو گونه است: دانش سرشته در طبیعت و دانش شنیده (ظاهری)، و تا دانش سرشته در طبیعت نباشد، دانش شنیده و ظاهری سودی ندارد .
امام صادقعلیه السلام نیز می فرمایند: «لیس العلم بکثرة التّعلّم، انّما هو نور یقع فی قلب من یرید الله أن یهدیه »، علم بسیار خواندن و آموختن نیست، علم نوری است که خدا در دل کسی که بخواهد راه را به او بنماید، می اندازد .
از این روایات اینطور می توان فهمید که اگر علم سودمند نباشد چه خواهد بود؟ یا زیانمند است و یا خنثی و بی سود و زیان. لذا پرهیز از دانشی که زیانمند است و دانش بیهوده، باعث می شود که هدف ما از علم و دانش، نوع سودمند آن باشد. (حسینی شاهرودی، 1387 )
حقیقت دانش، نوری است که در پرتو آن، انسان، جهان را آن گونه که هست می بیند و جایگاه خود را درهستی می یابد. نوردانش، مراتبی دارد که بالاترین آن، نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا می کند، بلکه او را در این مسیر حرکت می دهد و به مقصد اعلای انسانیت می رساند .
آیات و احادیثی که نورانیت انسان را مقدمه حرکت صحیح او در جامعه و به سوی کمال مطلق می دانند، و یا دانش را به نور تفسیر می کنند، و یا دانش را ملازم با ایمان به خدا و رسالت انبیای الهی، و همراه با صفات پسندیده و اعمال شایسته می دانند، در واقع، جوهر و حقیقت دانش را توضیح میدهند. دلیل این که این نور را مغز دانش و همه دانش های رسمی را پوسته دانش می شماریم، آن است که ارزش دانش های رسمی وابسته به آن است .
جوهر دانش است که به دانش، ارزش حقیقی می بخشد، یعنی دانش را در خدمت انسان و در جهت تکامل و به ورزی او قرار می دهد و بدون آن، نه تنها دانش، فاقد خواص و آثار دانش می شود، بلکه تبدیل به یک عنصر ضد ارزش و ضد انسانیت می گردد .
نکته مهم و قابل توجه این است که وقتی دانش، جوهر و خاصیت خود را از دست داد، نه تنها با جهل مساوی می شود، بلکه از جهل زیانبار تر می کردد، زیرا حرکت انسان را به سوی انحطاط و سقوط، تسریع می بخشد. دانش، وقتی جوهر و جهت حقیقی خود را از دست داد، درست مانند راهنمایی است که به جای آن که انسان را در مسیر قرار دهد، او را به سوی چاه سوق می دهد. این جاست که دانش هر چه بیشتر پیشرفت کند، برای جامعه انسانی خطرناک تر خواهد بود. از همین رو هنگامی که دانش، جوهر و خاصیت نداشته باشد، با جهل، یکی است .
ویژگی های جوهر دانش در منابع اسلامی
جوهر دانش در قرآن و روایات اسلامی، ویژگی ها و آثار و علایم مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتند از (محمدی ری شهری، 1379، ص16 ):
1- ریشه داشتن نور دانش در فطرت انسان
احادیثی که دانش را سرشته در قلب می دانند و یا آن را به "نوری که خداوند متعال به دل افاضه می نماید" تعبیر می نمایند و همچنین، همه آیات و روایاتی که خدا شناسی را فطری می دانند، بدین ویژگی دانش اشاره دارند .
2- یکی بودن جوهر دانش
به عکس دانش های رسمی و یا به تعبیر روایات، دانش های سمعی که رشته های مختلف دارد، جوهر دانش، یک حقیقت بیش نیست و شاید این سخن امام علیعلیه السلام که "العلم نقطه کثرها الجاهلون. دانش، نقطه ای بود نادانان آن را زیاد کردند "، اشاره به این ویژگی باشد .
3- تفکیک ناپذیری حقیقت دانش از ایمان
این ویژگی در آیات و روایات فراوانی مورد توجه قرار گرفته است و حاصل آن، این است که انسان، نمی تواند عالم به مفهوم حقیقی آن باشد و مومن نباشد. به گفته امام علیعلیه السلام "ایمان و دانش، برادران هم زادند و دو رفیق اند که از هم جدا نمی شوند ."
4- همراهی دانش با خشیت از خدا
از نظر قرآن کریم، دانش همراه با خشیت از خداوند متعال است. این کتاب آسمانی با صراحت و با قاطعیت اعلام کرده است که: از بندگان خدا تنها دانایان اند که از خدا می ترسند .
نکته قابل تأمل این است که اثبات ملازم بودن دانش با خشیت خدا از سوی قرآن، در ادامه سخن درباره چند رشته از دانش های، طبیعی است. خداوند در قرآن چنین می فرمایند :
?أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ * وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ ?
آیا ندیدهای که خدا از آسمان، آبی فرود آورد و به وسیله آن، میوه هایی که رنگ های آنها گوناگون است، بیرون آوردیم؟ و از برخی کوه ها، راه ها و رگه های سپید و گلگون به رنگ های مختلف و سیاه پر رنگ آفریدیم، و از مردمان و جانوران و دام ها که رنگ هایشان همان گونه مختلف است، پدید آوردیم. از میان بندگان خدا، تنها دانایان اند که از او می ترسند. آری! خدا، پیروز آمرزنده است .
بنابراین دانش های طبیعی نیز می توانند موجب خشیت در مقابل خدا شوند، به شرط آن که نور هدایتگر حقیقت دانش، همراه آن گردد و دانشمند با نور دانش به طبیعت بنگرد و در پدیده های اعجاب انگیزش تأمل نماید .
5- اخلاق شایسته از برکات نور دانش
یکی از آثار و برکات حقیقت نورانی دانش، خود سازی، اخلاق نیکو و صفات پسندیده است، این ویژگی مهم در روایات فراوانی مورد توجه قرار گرفته است. امام علیعلیه السلام فرمودند: "هر اندازه دانش انسان افزون گردد، توجه وی نسبت به نفس خود، بیشتر گردد و در ریاضیات و اصلاح آن، کوشش بیشتری مبذول کند ."
6- جدا ناپذیری جوهر دانش از عمل شایسته
یکی از ویژگی های برجسته نور دانش که در روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته، عمل صالح است. از نظر این احادیث، اعمال شایسته، ثمره دانش است و بدون عمل، چراغ دانش در وجود انسان، خاموش می شود .
ابزارهای کسب دانش
با مروری بر آیات و روایاتی که در زمینه دانش می باشند، می توان فهمید که در انسان سه ابزار برای دانش وجود دارد که در حقیقت دانش و آگاهی های انسان از این ابزارها حاصل می شود. این ابزارها عبارتند از :
1- حس: حواس ششگانه ظاهری انسان، ابزارهایی هستند که شناخت آغازین از جهان هستی مربوط به آنها می باشد. اگر هریک از این ابزارها به کار گرفته نشود، شناخت ویژه آن از انسان سلب می گردد .
2- عقل: عقل مرکز شعور و ادراک در وجود انسان است و وظیفه آن ترکیب، تجزیه، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم است .
3- قلب: در مباحث معرفت شناسی در علوم اسلامی، هنگامی که قلب در کنار عقل به عنوان یکی از ابزارهای دانش و شناخت مطرح می شود، مقصود قلب به عنوان مرکز معارف شهودی است. در همین زمینه حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری در کتاب "مبانی شناخت" خود می گوید: مبدأ و مصدر اصلی همه ادراکات و احساسات انسان، روح اوست و ابزارهای سه گانه دانش و شناخت (حس، عقل و قلب)، در واقع به منزله راه هایی هستند که روح از طریق آنها به جهان هستی ارتباط برقرار می کند .
تحصیل و کسب دانش به وسیله ابزارهای سه گانه ای که اشاره شد، از طرق و راه های گوناگونی امکان پذیر می باشد. راه های کسب دانش به وسیله ابزارهای حس و عقل عبارتند از :
1- تفکر: به عنوان نمونه خداوند متعال می فرماید :
?کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ?
"بدین سان آیات (و نشانه های) خود را برای گروهی که تفکر میکنند شرح میدهیم "
2- آموختن: به عنوان نمونه پیامبر اکرمصلّی الله علیه و آله می فرماید :
"انّما العلم بالتّعلّم "
همانا دانش به آموزش است .
3- عبرت گرفتن: به عنوان نمونه امام علیعلیه السلام می فرماید :
"من اعتبر أبصر، و من أبصر فهم، و من فهم علم "
هر کس که عبرت بگیرد، بینا شود و هر کس بینا شود، می فهمد و هر کس بفهمد، دانشمند شود .
4- تجربه اندوزی : به عنوان نمونه امام علیعلیه السلام می فرماید :
"فی التّجارب علم مستأنف "
در تجربه ها دانشی تازه است .
5- شناخت ضدها: به عنوان نمونه امام علیعلیه السلام می فرماید :
"از ادراک آفرینی او دانسته شد که از ادراک بی نیاز است، از جوهر آفرینی او دانسته شد که جوهری ندارد، از نهادن تضاد میان اشیاء دانسته شد که خود ضدی ندارد، و از مقارنه ای که میان چیزها بر قرار کرد دانسته شد که قرینی ندارد "
همچنین راه های کسب دانش به وسیله ابزار معرفت قلبی عبارتند از :
1- وحی
2- الهام
3- وسوسه
حوزه و قلمرو شناخت و کسب دانش به وسیله ابزارهای حس و عقل شامل برخی قلمروهای دانشی نمی شود که این قلمروها تنها با ابزار معرفت قلبی کسب خواهد شد. اهم این قلمروها عبارتند از :
1- حقیقت خداوند
2- حقیقت پیامبران، امامان و مومن
3- حقیقت روح
4- احکام فقهی (محمدی ری شهری، 1379، ص11 ).
همچنین روایات متعددی وجود دارد که انسان ها را به تبادل دانش با یکدیگر و آموزش دادن دانش خود به دیگران سفارش نموده است. در همین زمینه حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری (محمدی ری شهری، 1377) بخشی از جلد هشتم کتاب میزان الحکمه خود را به گردآوری احادیث با موضوع "انفاق کردن علم" اختصاص داده است. به عنوان نمونه امام حسنعلیه السلام می فرمایند :
"علّم النّاس، و تعلّم علم غیرک، فتکون قد أتقنت علمک، و علمت ما لم تعلم "
دانش خود را به دیگران بیاموز و از دیگران دانش آن ها را یاد بگیر، زیرا با این کار هم دانش خود را محکم استوار کرده ای (پرورش داده ای) و هم آنچه را نمی دانسته ای آموخته ای .
در نهایت بر اساس منابع اسلامی علم و عمل مکمل و وابسته به یکدیگر می باشند و به کار بستن علم بیشترین عامل رشد و توسعه دانش نامیده شده است . از طرف دیگر دانشی که توسط دارنده آن به کار گرفته نشود، همانند گمراهی و رنج و سختی خواهد بود ، و هر کس که کاری را بدون دانش و بصیرت انجام دهد به بیراهه خواهد رفت و کار خود را با موفقیت انجام نخواهد داد .
جمع بندی مفهوم دانش در منابع اسلامی
با توجه به مباحث مطرح شده می توان اینطور نتیجه گیری نمود که :
1- منظور از حوزه و قلمرو دانش در پژوهش حاضر، مواردی است که به وسیله ابزارهای حس و عقل انسان کسب می شود و در این تحقیق به دانش های مرتبط با معرفت قلبی و وحی پرداخته نمی شود .
2- مفهوم دانش در منابع اسلامی شامل آموزه های گسترده و دقیقی می باشد که خود تحقیقی مجزا و مفصل را می طلبد. اما در حد تحقیق حاضر، می توان از روایات بررسی شده اینطور جمع بندی نمود که دانش سودمند پس از تحصیل توسط یک فرد مسلمان، بایستی با آموزش به دیگران و همینطور یادگیری از دانش دیگران، به اشتراک گذاری و غنی شده و در نهایت با عمل کردن به آن به بهره برداری رسد .
3- با توجه به تاکید روایات اسلامی بر ضرورت مکتوب کردن دانش، در پژوهش حاضر فرایند تبدیل دانش های غیرمکتوب (مانند تجربیات و...) به دانش های مکتوب و قابل انتقال توسط افراد، مورد توجه قرار خواهد گرفت .
به منظور موثر بودن دانش در فرایند مدیریت دانش در سازمانها، بر اساس تقسیم بندی دانش در منابع اسلامی به دانش های سودمند و غیر سودمند، در پژوهش حاضر سعی بر آن است تا در فرایند تحقیق دانش های سودمند به اشتراک گذاری و استفاده شود و از اشاعه دانش های غیر سودمند جلوگیری شود. ضرورت این مهم زمانی بیشتر مورد توجه می باشد که کاربر سیستم مدیریت دانش، با حجم انبوهی از دانش ها مواجه است و تنها قسمتی از آن می تواند به عنوان دانش سودمند فرد را در دستیابی به اهداف کاری یاری رساند . بقیه دانش های سیستم هم اگرچه مضر نیستند و برای بقیه کاربران سودمند می باشد، اما سیستم به گونه ای بایستی طراحی شود که هر کاربر به دانش های سودمند خود دسترسی داشته باشد تا در انبوهی از دانش ها سردرگم نشود .
منابع و مآخذ:
1-قرآن کریم
2-ابو جعفر (محمد بن یعقوب) بن اسحاق رازی (کلینی) (قرن چهارم هجری قمری)، الکافی
3-ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن برد زبه بخاری (قرن دوم هجری قمری)، صحیح البخاری
4-ابو محمد حسن حرانی (قرن چهارم هجری قمری)، تحف العقول
5-تولایی، روح اله (1389)، تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت جمهوری اسلامی ایران : مطالعه موردی شرکت ملی نفت ایران، پایان نامه کارشناسی ارشد به راهنمایی دکتر علی رضائیان، دانشگاه امام صادق(ع)
6-سید رضی (قرن 4 هجری قمری)، نهج البلاغه فرمایشات گهربار امام علی(ع) ))
7-شیخ طوسی (قرن هجری قمری)، کتاب من لا یحضره الفقیه
8-شیخ هادی کاشف الغطاء (قرن 13 هجری قمری)، مستدرک نهج البلاغه لکاشف الغطاء
9-عبدالواحد بن محمد آمدی (قرن ششم هجری قمری)، غررالحکم و دررالکلم روایات امام علی(ع) ))
-10علی بن عیسی (بهاءالدین اربلی) ( قرن هفتم هجری قمری)، کشف الغمّه فی معرفه الائمه
11-کافی الدین ابوالحسن علی بن محمد اللیثی الواسطی (قرن ششم هجری قمری)، عیون الحکم و المواعظ
12-محمد باقر مجلسی (قرن 11 هجری قمری)، بحارالأنوار
13-محمد بن احمد الفتال النیشابوری (قرن پنجم هجری قمری)، روضه الواعظین
14-محمدی ری شهری، محمد (1377 ش)، میزان الحکمه، جلد 8، قم: دارالحدیث
15-محمدی ری شهری، محمد (1379 ش)، العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه، قم: دارالحدیث
برگرفته از سایت: system.parsiblog.com
* مدیریت اسلامی90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
ویژگی های عمومی مدیریت از دیدگاه اسلام
چکیده : مدیریت به صورت کلی از دشوارترین و در عین حال از ظریف ترین کارهای انسانی است که برای خود ویژگی هایی دارد. چه بسا فقدان یکی از این خصوصیات ، مایه رکود کار و نابسامانی اوضاع قلمرو مدیریت می شود. افراد ناوارد، مدیریت را کاری ساده تلقی می کنند و تصور می کنند تنها داشتن مدرک مدیریت برای مصدر کار شدن کافی است و در چشم انداز این گروه ، مدیران لایق بر سر هر کوی و برزن ، به فراوانی پیدا می شوند. در صورتی که از نظر کارشناسان مسائل مدیریت ، واقعیت به گونه ای دیگر است. مدیر شایسته و کارساز کمتر از آن است که تصور می شود و راز آن این است که بخشی از ویژگی های مدیریت ، موهبتی است که باید آفرینش در نهاد انسان به ودیعت بگذارد و هرگز با آموزش و دوره دیدن و درس خواندن ، قابل تحصیل نیست. ما در مجموعه یادداشت هایی درباره شرایط عمومی مدیریت سخن می گوییم و از شرایط مدیریت های صنفی چون مدیریت بیمارستان ، مدیریت ارتش ، سخن به میان نمی آوریم و تا آنجا که امکان دارد به گزیده گویی می پردازیم و اعتراف می کنیم که در این نوشتار بخشی از شرایط لازم را متذکر شده ایم .
کلمات کلیدی : ویژگی های عمومی مدیریت از دیدگاه اسلام
ایمان به ارزش کار
کشش درونی و علاقه باطنی به هر کاری که انسان تصدی آن را به عهده می گیرد، از عوامل بزرگ موفقیت انسان است ، زیرا عشق و علاقه به کار مانع می شود که غبار خستگی بر روان انسان بنشیند. نه تنها احساس خستگی نمی کند، بلکه دوری از کار در او ایجاد خستگی می کند .
عشق و علاقه به کار، روح ابتکار و نوآوری را در انسان زنده می کند و در پرتو کشش درونی ، مشکلات را بر طرف می کند. در حالی که کار از روی بی میلی و بی رغبتی ، نه تنها پیش نمی رود، بلکه در جا می زند .
در انتخاب مدیر باید ایمان او را به ارزش کار به دست آورد و از طریق ذوق آزمایی و استعداد سنجی وجود این ویژگی را در او کشف کرد و از زمانهای دیرینه گفته اند در هر سری شوری است ، خوشبخت کسی که ذوقش را دریابد .
پیامبران ، مدیران عمومی جامعه بوده و از طریق هدایت مردم ، کار خود را آغاز کرده اند و در سخت ترین شرایط، موفقیت هایی به دست می آوردند و یکی از علل موفقیت آنان ، هر چند در قلمرو محدود، ایمان آنان به ارزش کار خود بود و قرآن هنگام توصیف پیامبر درباره او چنین می گوید: «پیامبر به آنچه که از سوی خدا بر او نازل شده ، ایمان آورده است .»
در پایه ایمان او به ارزش کارش کافی است که از اقبال مردم به آیین الهی خرسند و شادمان می شد؛ در حالی که اعتراض و روی گردانی مردم ، روح او را سخت می فشرد و تا لب مرگ پیش می برد. قرآن این حقیقت را چنین بیان می کند: «گویی می خواهی خود را از فرط غم و اندوه به خاطر روی گردانی کافران هلاک سازی .»
ا مانت و تعهد
هیچ گروهی و صنفی نمی تواند ارزش پاکی نفس و وارستگی روح و روان را انکار کند. علو روح و طبع بلند، از ویژگی های مردان با هدف است که هرگز هدف را فدای تمایلات شخصی خود نمی کند .
در قلمرو مدیریت چه بسا اتفاق می افتد شخص مدیر با مصالح مدیریت ، تضاد پیدا می کند. در این شرایط، نفس خودخواه و آزمند مدیر، فکر و اندیشه او را با منافع خویش همسو می سازد، در حالی که مدیر امین و متعهد، کفه طرف مقابل را سنگین تر می کند و به خاطر منش عالی که دارد با خود می گوید: «مدیریت لقمه چربی برای من نیست ، بلکه امانتی است از طرف مردم در دست من و خیانت در امانت کار قبیح و زشتی است .»
مدیریتی می تواند موفق و درخشان باشد که متصدی آن با روح بلند و نفس پاک وارد میدان عمل شود و چنین ویژگی در افرادی که در خانواده های مذهبی پرورش یافته اند، پیدا می شود بخصوص خانواده هایی که دارای سوابق درخشان بوده و از اصالت برخوردار باشند .
امروز برای کنترل کارها، مساله ای به نام نظارت و بازرسی مطرح و تا حدی مفید و سودمند است ، ولی باید توجه کرد که گروه نظارت کننده تافته جدابافته نیستند. آنان نیز از همان تمایلاتی که سرپرست برخوردار است ، برخوردار هستند و اگر در این گروه ، علو طبع و به تعبیر صحیح تر تربیت دینی و حالت خداترسی نباشد، چه بسا با ارائه چراغ سبزی از طرف مدیر، تمام مسائل حل شود و حساب سازی جای حسابرسی را پر می کند تا آنجا که با صورت سازی خاصی ، خائن مدال می گیرد. از این نظر باید دنبال مدیرهای امین و متعهد و متقی و پرهیزگار رفت و ریشه فساد را سوزاند .
ولی متاسفانه در نظام مادیگری ، بیشتر به تخصص ابراز علاقه می شود، در حالی که تعهد نیز باید به آن ضمیمه شود تا 2رکن بزرگ مدیریت ، دوشادوش هم کارساز باشند.امیر مومنان هنگام اعزام مالک اشتر به مصر، به او چنین سفارش کرد: «من تو را به پرهیزگاری فرمان می دهم و متذکر می شوم دستور خدا را بر همه چیز مقدم بدار و با یاد خدا خواسته های نامشروع نفس را بشکن و او را از سرکشی بازدار و نفس انسان پیوسته به کارهای بد فرمان می دهد، مگر این که مورد رحم خدا قرار گیرد .»
وظیفه دینی و وجدانی انسانی که مقام مدیریت را می پذیرد، این است که قدرت و توانایی روحی را در برابر تمایلات شخصی که با قلمرو مدیریت در تضاد است ، بسنجد. اگر خود را انسان با اراده و پا بر جا و نشکن یافت ، با توکل به عنایت الهی ، این موقعیت سنگین را بپذیرد، در غیر این صورت در این وادی خطرناک گام نگذارد .
دانایی و توانایی 2 ویژگی عمومی است که همه مکاتب مدیریت آن را به عنوان زیر بنا پذیرفته اند .
علم و دانش و به اصطلاح تخصص راه را روشن و مشکلات را بر طرف می کند؛ در حالی که توانایی روحی و جسمی به کار صورت می بخشد و به طرح عینیت می دهد. مقصود از دانایی ، دانش مربوط به موضوعی است که مدیریت آن را به عهده گرفته و مقصود از توانایی قدرت روحی و جسمی است که ماشین کار را به پیش می راند .
همان طوری که قدرت روحی از ارزش بالایی برخوردار است ، صحت و تندرستی مدیر نیز دوشادوش آن ، در موفقیت مدیریت موثر است و قرآن آن گاه که طالوت را به عنوان فرمانده سپاه معرفی می کند، قوم بنی اسرائیل زبان به اعتراض می گشایند و می گویند: «او فقیر و ناتوان است ، گویی که غنا و ثروت از شرایط مدیریت است. قرآن در پاسخ آنان بر علم و دانش طالوت و قدرت جسمی او تکیه می کند که در میدان جهاد و نبرد کارساز است .»
امامت و حکومت نوعی مدیریت جامعه است و امام علی (ع) روی علم و توانایی مدیر و تخصص او تکیه می کند و می فرماید: «سزاوارترین افراد برای اداره کشور، تواناترین و داناترین آنها به احکام خداوند در مسائل مربوط به حکومت است.» در این روایت همین طور که ملاحظه می کنید بر هر دو ویژگی تکیه شده است: علم و توانایی و مقصود از دومی توانایی روحی و جسمی است و نباید در تفسیر آن به توانایی روحی اکتفا کرد و از قدیم الایام گفته اند: عقل سالم در بدن سالم است .
پیامبر اسلام در برخی از سخنان خود روی علم مدیر تکیه می کند و فرمانروایی را نوعی مدیریت تلقی کرده و چنین می گوید: «هر گاه حاکم بزرگ فردی را به عنوان مدیر و کارگزار انتخاب کند، در حالی که می داند در جامعه اسلامی شایسته تر از او و آگاه تر از او به کتاب خدا و سنت رسول هست ، او به خدا و رسول او و تمام مسلمانان خیانت ورزیده است .»
دادگری میان زیردستان
عدالت و دادگری در میان زیر دستان از ویژگی هایی است که می تواند تکمیل کننده امانت و تعهد مدیر باشد. قلمرو مدیریت مجموعه ای است که باید بر آن توازن حکومت کند و هر کسی به حق شایسته خود برسد، در حالی که تبعیض و ظلم مایه از هم پاشیدگی مجموعه است که در نتیجه دود آن به چشم مدیر و صاحبان مدیریت می رود. گاهی گفته می شود مدیر باید به همه به یک نظر بنگرد و در میان آنان مساوات برقرار کند ولی تعبیر بهتر این است که بگوییم مدیر باید عدالت را میان همه برقرار کند، زیرا چه بسا مساوات بر خلاف دادگری باشد، ولی آنجا که هر 2 گروه امتیاز مشترکی داشته باشند مقتضای عدالت یکسان نگری است .
درباره عدالت و تاثیر آن در حفظ توازن و انضباط سخن زیاد گفته شده است و ما در این مورد به ترجمه آیه ای و نقل روایتی بسنده می کنیم .
قرآن به عدالت بسیار بها می دهد و یادآور می شود که عدالت را به پا دارید و اگر عدالت به ضرر شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما تمام شود، حق را بگویید و به آن گواهی دهید .
امیر مومنان به والیان و فرماندهان خود چنین هشدار می داد: «هر کس پس از من سرپرستی جامعه را به عهده بگیرد، او را در روز رستاخیز در کنار صراط نگاه می دارند و فرشتگان ، نامه اعمالش را می گشایند. اگر میان مردم با عدالت رفتار کرده است ، عدالت او نجات بخش او است و اگر بر خلاف آن رفتار کرده باشد، در آتش دوزخ سرنگون می شود .»
احترام به افکار دیگران
ارتقای 2 فکر و 2 اندیشه بسان پیوستن 2 سیم مثبت و منفی است که از لابه لای آن برق و روشنی می جهد. مشاوره در مسائل مهم یکی از اصول مهم فن مدیریت است ، زیرا در این صورت مدیر از افکار دیگران مدد می گیرد و مسلما افکار به هم فشرده مانند نیروهای مجتمع است که قوه و قدرت آن چند برابر می شود، ولی مهم در مساله مشاورت این است که انتخاب نظر در دست خود مدیر باشد. او پس از مشاوره ، افکار و آرا را سبک و سنگین می کند، آن گاه رای قاطع را بر می گزیند .
امروز در مجالس مشاوره مساله اقلیت و اکثریت مطرح می شود و رای قاطع از آن دومی است و پیوسته 50 رای بر 49 رای غالب است و به خاطر یک رای اضافی حقوق یک اکثریت نسبی پایمال می شود و شاید در مواردی ، چاره ای جز رعایت این اصل نباشد؛ ولی آنجا که مدیر دارای اختیار انتخاب باشد و خود او پس از مشاوره تصمیم بگیرد، چه بسا هر 2 گروه به حقوق خود برسند .
قرآن ، هم به اهمیت مشاوره تصریح می کند و هم به انتخاب خود مدیر درباره موضوع نخست می فرماید: «کار مومنان پیوسته شور و مشورت است.» و درباره موضوع دوم می فرماید: «ای رسول گرامی با مومنان به مشورت بپرداز و آن گاه که تصمیم گرفتی ، با تکیه بر عنایت الهی کار را آغاز کن .»
پیامبر گرامی (ص ) درباره مشاوره چنین می فرماید: «در موردی که چهره کار برای کسی روشن نیست باید مشورت کرد. هیچکس در موردی مشورت نمی کند مگر این که به خیر و صلاح کار پی می برد .»
امیر مومنان (ع) می فرماید: «آن کس که با بزرگان مشورت کند از عقل و خرد آنان بهره می گیرد .»
مدیر در راس هرم سازمان قرار دارد و رهبر و پیشرو کارگزاران سازمان است و بر حسب موقعیت اجرایی خود و مسوولیتی که به عهده دارد، مرکز ثقل اندیشه ها، طرحها، پیشنهادهاست و در حقیقت آخرین مرجع برای تجزیه و تحلیل و جمع بندی و اتخاذ تصمیم برای عمل است .
از این جهت به لحاظ موقعیت خود به اراده و نیرومندی نیازمند است که پس از بررسی تمام جوانب تصمیم قاطع بگیرد و هر نوع تردید و دو دلی را کنار بگذارد و با اعتماد به عنایت الهی نظر خود را صادر کند و ما در مساله مشاوره به احترام افکار دیگران به این حقیقت اشاره نیز کرده ایم و یادآور شدیم که خدا به پیامبر می فرماید: پس از شور، تصمیم بگیر و بر خدا توکل نما .
امیرمومنان در یکی از سخنان خود چنین می فرماید: «سستی ها را با اراده نیرومند از خود دور کنید .»
و نیز می فرماید: «هر کسی از سستی پیروی کند حقوق را تباه می سازد .»
تواضع و فروتنی یا مردمی بودن
یکی از پشتوانه های کار مدیران ، حمایت های زیردستان است و این پشتوانه در صورتی به دست می آید که مدیر حالت مردمی به خود بگیرد و از تواضع و فروتنی در عین حفظ شخصیت چشم نپوشد و با مهر و محبت سخن بگوید و طرح دهد یا اجرا کند .
امام علی بن ابیطالب ع در فرمان خود به یکی از فرمانروایان که مدیریت مصر را به او واگذار کرده بود چنین می نویسد: «ای مالک! مهر و محبت تو به افراد زیردست دلهای آنها را متوجه تو می کند و آنچه موجب چشم روشنی زمامدار می شود 2 چیز است: یکی برقراری عدالت ، دومی ابراز علاقه به آنهاست .»
در جایی دیگر یادآور می شود که مدیر یک جامعه برای رسیدگی به نیاز زیردستان باید وقتی را مقرر سازد و با کمال فروتنی با آنان سخن بگوید و در این مورد چنین می گوید: «برای مراجعان خود وقتی مقرر نما، به نیاز آنها شخصا رسیدگی کن ، مجلس عمومی و همگانی برای آنها تشکیل بده و در را به روی هیچکس نبند و به خاطر خداوندی که تو را آفریده تواضع کن و لشکریان و محافظان و پاسبانان را از این مجلس دور ساز تا هر کس بدون ترس و لکنت سخنان خود را با تو بگوید .»
امروز در تمام سازمان های دولتی و ملی ، صندوق شکایات و پیشنهادها نصب شده و انتظار می رود مراجعان و کارکنان مشکلات یا پیشنهادهای خود را بنویسند و در صندوق بیندازند، ولی بهتر این است که مدیر برای کارکنان جلسه خاصی تشکیل دهد و آنچنان امنیت و عطوفت بر مجلس حاکم باشد که افراد بتوانند معایب حوزه مدیریت او را بدون پروا بگویند .
حسن سابقه
حسن سابقه مدیر در دوران زندگی مایه دلگرمی مسوولانی است که او را به مدیریت برگزیده اند و مقصود از حسن سابقه مخصوص صداقت و امانت او نیست ، بلکه علاوه بر این دو وصف ، در کاری که به او محول شده است ، خوشنام و موفق باشد. امیرمومنان به بخشی از این حسن سابقه که همان امانت و صداقت و درستی و پاکی است در فرمان خود چنین اشاره می کند: «بدترین وزیران تو کسانی هستند که پیش از تو وزیر تبهکاران بوده اند، یعنی آنان که شریک گناه پیشینیان بوده اند. از این جهت شایسته نیست چنین افرادی رازدار تو باشند، در حالی که تو می توانی برای خود جانشین خوبی بیابی ولی بار گناهان آنان را به دوش نمی کشند .»
حسن سابقه از صدر اسلام تاکنون مقیاس گزینش مدیران سیاسی و اجتماعی بوده و امیرمومنان علی ع در انتقاد از مدعیان خلافت خاندان اموی چنین می گوید :
تو ای معاویه ، چگونه می توانی حکمران مردم و فرماندار امت اسلامی باشی ، در حالی که نه از سابقه خوبی برخورداری و نه نشانه بزرگواری در تو هست؟
برگرفته از سایت: system.parsiblog.com
* مدیریت اسلامی90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
ارزش های اسلامی درمدیریت
مقدمه : موضوع این بحث ارزش هاى اسلامیدر مدیریت است. ابتدا توضیحى درباره ارزش از دیدگاهى که مورد قبول و پذیرش ماست، ارائه میدهیم، سپس آن ارزش ها را دسته بندى میکنیم و آن را که ارتباط بیشترى با علم مدیریت دارد مورد ارزیابى قرار میدهیم. گرایش هاى ارزش از نظر فلسفه در بین فلاسفه حقوق و اخلاق و همه کسانى که درباره ارزش ها بحث کرده اند، دو نوع گرایش متضاد وجود دارد: اول، ارزش چیزى جز تبلور خواستها و سلیقه هاى شخصى و گروهى نیست. دوم، ارزش از واقعیت نفس الامرى برخوردار است .
کلمات کلیدی : ارزش های اسلامی در مدیریت ،مدیریت، وزرا
از دیر باز، در بین فلاسفه معروف بوده که آیا خوب آن است که انسان میپسندد یا چیزى را که خوب است انسان مىپسندد؟ ما کارى را انجام میدهیم که خوب است یا خوب آن کارى است که ما انتخاب میکنیم؟ این اختلاف از دیرباز تا کنون در بین فلاسفه بزرگ اخلاق وجود داشته است. بعضى میگویند: خوب آن است که انسان بپسندد. بعضى دیگر میگویند: خوب واقعیتى نفس الامرى دارد، چه ما دوست بداریم، چه دوست نداریم، ما بدانیم یا ندانیم. لذا، باید خوب ها را شناخت و آنها را دوست داشت و آنچه را که مربوط به عمل است به کار گرفت. البته وارد شدن در این بحث ریشه اى و فلسفى ما را از موضوع بحث اصلى دور میکند. دراین باره، نظر ما این است که و ارزش، واقعیت نفس الامرى دارد. مردم بعضى چیزها را به عنوان «خوب» درک میکنند و آن را میپسندند، لکن بعضى چیزهاست که خوبى آن را همه درک نمیکنند; در اینکه آیا فلان چیز خوب است یا بد، اختلاف میکنند و بالاخره، سلیقه ها و نظرهاى شخصى دخالت میکند. ارزش هاى اسلامیدر مدیریت وقتى ارزش هاى اسلامیدر ارتباط با مدیریت مطرح میشود منظور این است که اسلام ارزش هایى را ارائه کرده که باید آنها را پذیرفت و به کار بست. این ارزشها چه ما آنها را بخواهیم و چه نخواهیم معتبر است. و چنین ارزشهایى، چه بدانیم و چه ندانیم، وجود دارند. بنابراین، نظریه اى که معتقد است ارزش تابع خواست و سلیقه افراد و گروههاست مورد پذیرش اسلام نیست . ارزشهایى که اسلام ارائه میدهد یا مربوط به فرد و زندگى فردى است یا مربوط به جمع و زندگى اجتماعى. در زندگى اجتماعى، ارزشهایى وجود دارد که همه باید آنها را نسبت به یکدیگر رعایت کنند. این ارزشها یا در اجتماعات وسیع مطرح میشود و یا در اجتماعات محدود و گزینشى. تفصیل اقسام و انواع این ارزشها به مجال دیگرى نیازمند است. در اینجا فقط ارزشهاى اجتماعى مورد بحث قرار خواهد گرفت. مبناى ارزش هاى اجتماعى ارزشهاى اجتماعى داراى دو مبنا هستند: مبناى اول، بینشها و مبناى دوم، گرایشها. هر ارزشى از یک پایه بینشى و نگرشى و یک پایه گرایشى ساخته میشود. از انضمام این دو، ارزش به وجود میآید. ارزش واسطه اى بین بینش و گرایش انسان با کنش اوست. در ابتداى این بحث بینشى، به چهار مقوله برمیخوریم .
ا
ما بینشى که در ابتدا باید آن را درک کنیم و بشناسیم بینش ما نسبت به یک سلسله از اعتقادات و واقعیات جهان هستى است که به دنبال آن، گرایشها و میلهایى در ما برانگیخته میشود . از انضمام و به هم پیوستن این بینش و گرایش برخاستهازآن است که مفهومیبه نام ارزش شکل میگیرد. ارزش منشأ کنش اختیارى در انسان میشود; یعنى ارزش موجب میشود که انسان در هنگام عمل، چیزى را برگزیند. بنابراین، آنچه شکل کنش ما را میسازد و به افعال ما جهت میدهد در حقیقت، ارزشهایى است که آنها را پذیرفته ایم. منشأ این ارزشها بینشها و گرایشهایى است که زیربناى آنها را میسازد. اصول ارزش هاى اجتماعى در اسلام ارزشهاى اجتماعى اسلام بر سه اصل بینشى استوار است. اصل اول: اعتقاد به این که تمام انسانها بنده خدا هستند. این یک بینش اعتقادى است که به نوعى از واقعیات نظر دارد و در عین حال، پایه اى است براى ارزشهایى که بر آنها مبتنى میشود. وقتى انسان معتقد شد که سایر انسانها، مانند خود او، آفریده خدا و همه بنده او هستند و خداوند متعال به تمام مخلوقات و بندگانش نظر لطف و رحمت دارد و اصلاً آنها را بر اساس رحمت خویش آفریده است، همان گونه که فطرتاً به آفریدگار خود محبت و علاقه دارد، نسبت به آفریدگان او هم، که آثارى از وجود و رحمت او هستند، علاقه مند میشود. به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. اگر انسان دوستدار کسى باشد همه وابستگان او را نیز دوست خواهد داشت. همه انسانها آفریده خدا و متعلّق به او هستند . انسان مؤمن و موحّد بر اساس این بینش، عاطفه خاصى نسبت به همه انسانها پیدا میکند. این یک اصل بینشى است که بر اثر گرایش انسان دوستانه پدید میآید. همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد ارزش، مبتنى بر بینش و گرایش برخاسته از همان بینش است. وقتى بینش توحیدى را نیز در نظر میگیریم گرایشى که از آن برمیخیزد همان عاطفه خلق دوستى یا انسان دوستى است. اصل دوم : بینشهایى که زمینه ساز ارزشهاست; مثلاً، اعتقادبه اینکه همه انسانهاازیک پدرو مادرمتولّد شده اند و همه آنهاتکویناًخواهر وبرادرند، یاباواسطهیابدونواسطه. وقتى انسان باور کرد که با تمام انسانها، به شکلى خواهر و برادر است و همه با هم یک خانواده بزرگ را به وجود میآورند به دنبال این بینش، عاطفه اجتماعى دیگرى، که عاطفه فامیلى است، در انسان پدید میآید. همچنین گرایش دیگرى نیز بر اساس این خویشاوندى در انسان پدیدار میگردد; بدین صورت که همه انسانها را از آن نظر که خویشاوند خودش هستند دوست میدارد. این عاطفه اى غریزى است و در همه انسانها وجود دارد که نزدیکان خود را دوست بدارد، چه آنهایى را که رابطه نَسَبى با او دارند و چه آنهایى را که رابطه سببى دارند. این اصل نیز اقتضاى یک گرایش دارد; یعنى این بینش منشأ و اساس گرایش دیگرى نیز میباشد. اصل سوم: برادرى ایمانى ; این اصل صرفاً اسلامیاست، بخلاف دو اصل پیشین که کم و بیش، در ادیان دیگر نیز مورد پذیرش است. اسلام علاوه بر آنکه همه انسانها را فرزندان یک پدر و مادر میداند و در نتیجه، همه را برادر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده به حساب میآورد، معتقد است که در میان مسلمانان، رابطه معنوى خاصى برقراراست که موجب میشود روح انسان با ارواح انسانهاى دیگر که هم کیش و هم دین او هستندرابطهاى داشته باشد; رابطه معنوى وقلبى بین دلها و جانهاى مؤمنان ; «انّما المؤمنون إخوةٌ.»[1 ]
ارزش هاى عام اجتماعى اسلام ارزشهایى که بدین گونه پدید میآید ریشه و اساس همه شان محبت متقابلى است که بین انسانها بر اساس سه اعتقاد مذکور تحقق پیدا میکند. هر قدر انسان به این روابط بیشتر توجه داشته باشد و به مقتضاى این روابط بیشتر عمل کند آن عواطف بیشتر تقویت خواهد شد. در واقع، این یک اصل روان شناختى است. ممکن است در ابتدا انسان با کسى انس بگیرد و نسبت به او محبتى پیدا کند ولى بر اثر عواملى یا به تدریج، او را فراموش کند و از هم دور شوند، همدیگر را نبینند یا یکى نتواند در عمل، به مقتضاى محبتش عمل کند. در اینجا، به تدریج، آن محبت ضعیف میشود و بالاخره از بین میرود. ولى اگر به آن رابطه عاطفى توجه شود و در مقام عمل نیز، بر طبق آن رابطه عاطفى عمل گردد این عمل موجب تقویت آن عاطفه و شدت پیدا کردن آن میشود. هر چه انسان نسبت به این حقایق توجه بیشترى داشته باشد (نه اینکه فقط یکبار آنها را در ذهن تصور و تصدیق کند، سپس به فراموشى بسپرد) و در فرصتهاى گوناگون، نسبت به این مطالب بیشتر بیندیشد یا سعى کند که به اقتضاى این عواطف عمل کنداین توجه و عمل موجب میشود که آن محبت بیشتر شدت پیدا کند، به گونه اى که هر کسى را ببیند تصور میکند که معشوق خود را دیده است و دلش میخواهدکه اورادر آغوش بگیرد و هر خدمتى از دستش بر میآید براى او انجام دهد. این یک واقعیت است. همه اینها نتیجه بینشها و عواطف برخاسته از آنهاست. مجموعه بینشها و گرایشها چنین ارزشى را بوجود میآورد که انسان براى بندگان خدا فداکارى کند. بنابراین، پیداست که چگونه بینشها منشأ برانگیخته شدن گرایشها میشود و از مجموعه آنها چه ارزشهایى پدید میآید و این ارزشها چه نقشى در رفتار انسانها یا کنشهاى آنان ایفا میکند. ارزش هاى اجتماعى به طور کلى، ارزشهاى اجتماعى که در اسلام مطرح است به دو بخش تقسیم میشود. به عبارت دیگر، هنگامیکه ما رابطه انسانها را با یکدیگر در نظر میگیریم و رفتار آنها را نسبت به هم ملاحظه میکنیم اسلام میفرماید که بر این روابط و رفتارهاى متقابل، باید دو اصل حکومت کند. لذا، در حقیقت دو ارزش عام وجود دارد که بر تمام رفتارهاى انسان حاکم است: یکى رابطه عدل و قسط و دیگرى رابطه احسان (به انسانها.) وقتى انسانها با یکدیگر رابطه برقرار میکنند و در زندگى اجتماعى با هم همکارى میکنند داراى روابط متقابلى هستند و نسبت به هم ایفاى نقش میکنند. وقتى کارهایى به طور مشترک انجام میشود، خواه به وسیله مجموعه اى کوچک از انسانها، مانند خانواده، که از دو عضو یعنى زن و شوهر به وجود آمده است، انجام شود و خواه به وسیله جامعه انسانى انجام گیرد که از مجموعه اى عظیم از انسانها تشکیل شده است یا حتى مانند تمام جامعه بشرى که از به هم پیوستن میلیاردها انسان درست شده است، وقتى اینها با همکارى یکدیگر کارى انجام دهند اثر کارشان به خودشان باز میگردد; زیرا میخواهند از نتیجه کار و فعالیتشان بهره ببرند .
اصلى که باید بر این روابط حاکم باشد اصل عدالت است; یعنى هر یک از افراد به نسبت کارى که انجام داده و زحمتى که متحمل شده باید از بازده و نتیجه کارش بهره مند شود. اگر فرض کنیم که همه اعضاى مجموعه اى فعّال هستند، تلاش میکنند، کار مشترکى انجام میدهند و محصول مشترکى به دست میآورند، اگر بخواهند آن محصول مشترک را بین خود تقسیم کنند چگونه باید این کار را انجام دهند؟ باید به نسبت فعالیتى که هرکس انجام داده و زحمتى براى آن متحمل شده است، تقسیم شود. در اینجا، اصل عدل حاکم است. اگر کسى که کار بیشترى را انجام داده و زحمت زیادى متحمل شده است نتیجه کمترى بگیرد به او ظلم شده و این یک ارزش منفى است. ارزش مثبت همان ارزش عدالت است. تحقق این امر در صورتى است که همه افراد و اعضاى مجموعه فعّال باشند ولى در جوامع گوناگون انسانى یا در اجتماعات گوناگون، چنین نیست که همه افراد آن جامعه به یک شکل فعالیت قابل توجهى داشته باشند . مجموعه هایى از انسانها وجود دارد که برخى از افراد آن مجموعه نمیتوانند فعالیت کنند; مثلاً در حالت عادى، در خانواده مرد و زنى فعّال و نیرومند هستند و با هم چرخ زندگى را میچرخانند; نتایجى هم که از آن زندگى حاصل میشود نصیب هر دوى آنها میشود و به طور عادلانه بین آنها تقسیم گردد. اما اگر بر اثر حادثه یا پیشامدى مرد خانواده از کار و تلاش فعّالانه بازماند در این حالت، اجتماع خانواده به هم نخورده و زن و شوهر همانها هستند که قبلاً بوده اند، لکن آن مرد دیگر نمیتواند مانند گذشته فعالیت کند. در این مورد، چه کارى باید انجام داد؟ آیا او باید از گرسنگى بمیرد؟ آیا چون این عضو جامعه خانواده براى امرار معاش خانواده اش نمیتواند فعالیت اقتصادى انجام دهد یا نمیتواند با همسر خود مشارکت کافى داشته باشد آیا باید به همان نسبت که کار نمیکند از مزایاى آن محروم باشد؟! در چنین مواردى، جاى عمل به عدل نیست، بلکه اصل دیگرى به نام اصل احسان حاکم است. البته اگر کسى تنبلى کند و کارى انجام ندهد باید با او به عدالت رفتار کرد; چون توانایى انجام کار را داشته و در شأن اوست که فعالیت و تلاش کند ولى به سوء اختیار خودش کار نمیکند. اما در اینجا، فرض بر قصور است، نه تقصیر; به این صورت که حادثه اى رخ داده است و فردى نمیتواند در جهت امرار معاش فعالیت مطلوب انجام دهد. لذا، باید بااو به احسان رفتار کرد. برخى تصور میکنند که هر کس باید به اندازه اى که کار میکند مزد بگیرد. از اینرو، برخى افراد ناتوان جامعه را، مانند پیرمردها و پیرزنها، که قدرت فعالیت اقتصادى نداشتند، به صورتى سر به نیست میکردند. چه بسا گاهى بعضى از این گونه افراد را در میان یخهاى سیبرى رها میکردند یا به شکل دیگرى آنها را از بین میبردند تا از شرّشان راحت شوند. اگر این کار براى جامعه و مسؤلان آن مشکلاتى ایجاد نمیکرد شاید همه این گونه افراد را نابود میکردند; زیرا در نظر آنان، این گونه افراد غیراز اینکه مصرف کننده صرف باشند و از درآمد اجتماع بهره مند شوند هنر دیگرى ندارند. لذا، نبودن آنها بهتر از بودنشان است. این یک طرز فکر غیر اسلامیاست. اما اسلام میفرماید که افراد عاجز قاصر، که نمیتوانند به اندازه کافى فعالیت کنند، سایر آحاد جامعه باید به آنها احسان نمایند. خداوند میفرماید: «اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِْحْسَانِ»[2 ]
تنها عدل مورد نظر خداوند نیست، بلکه به احسان نیز امر فرموده است. اگر تنها عدالت ارزش به حساب میآمد در این صورت، ضعفا و قاصران باید نابود میشدند; زیرا آنها کارى انجام نمیدهند تا سهمیببرند . اسلام هرگز معتقد به چنین عملى نیست، بلکه معتقد است که در برخى موارد، جاى احسان است و انسان باید از خود بگذرد و فداکارى کند و از افراد قاصر و ناتوان پرستارى نماید تا از بین نروند. بنابراین، دو ارزش کلى بر رفتارهاى اجتماعى انسانها حاکم است. این دو از ارزشهاى فردى جداست: در روابط اجتماعى، تمام ارزشها یا زیر پرچم عدل است و یا زیر پرچم احسان، خواه درمسائل اقتصادى باشد یاسیاسى و خواه در روابط عاطفى باشد یا انسانى . تمامیمقامها، تشویقها، تنبیه ها و امثال آن از این دو حالت خارج نیست ; یاتحت عنوان عدالت است و یاتحت عنوان احسان. بنابراین،اصل سوم ارزشهاى عامیاست که در روابط هر انسانى با انسان دیگر و در زندگى اجتماعى وجود دارد و دو اصل عدالت و احسان باید تنظیم کننده آن باشند. این دواصل منحصر به رابطه مدیر با دیگران نیست، در رابطه دیگر افراد جامعه با یکدیگر نیز مطرح است. هدف در مدیریت غربى و شرقى در محیط کار و در جایى که مدیر و کارمندانى وجود دارند، برخى ارزشهاى خاص مطرح است. در هر مکتبى، اصول مدیریت و ارزشهاى حاکم بر مدیریت از همان بینشهاى خاص خودشان برمیخیزد و معتبر شناخته میشود. اگر کتابهایى که درباره مدیریت نوشته شده و بحثهایى را که در این باره مطرح گردیده است ـ جاهایى که اصول روان شناسى را در رابطه با مدیریت مطرح میکنند ـ مورد دقت و بررسى قرار دهیم، میبینیم که همه هدفشان این است که مقاصد اقتصادى و سیاسى جامعه به نحو احسن تأمین شود . این همه دستور براى مدیران صادر میشود، راهنماییها، فنون و دستورهاى پیچیده در اختیار آنها قرار میگیرد تا کارخانه کارها را بهتر انجام دهد و محصول بهتر و بیشترى داشته باشد و در نهایت، داراى درآمد بیشترى باشد و سود بیشترى عاید صاحبان کارخانه گرداند، خواه صاحب کارخانه یک نفر سرمایه دار باشد یا همه کارگران، و نظام حاکم کاپیتالیستى باشد یا سوسیالیستى. در هر صورت، هدف از مدیریت غربى این است که سود کارخانه را زیادتر کند. مدیر چگونه و به چه شکلى با کارمندان و کارگران رفتار کند؟ به گونه اى که محصول بیشتر و بهترى داشته باشد و درآمد فراوان و سود بیشترى عاید کارخانه گرداند. تمام این ارزشها مقدمه اى براى این هدف است و هدف دیگرى در کار نیست. اگر هم به سیاستمداران و دولتمردان دستورالعمل هایى داده میشود یا ارزشهایى طرح میگردد و آنها راهنمایى میشوند که چگونه باید رفتار کنند، به چه شکلى برنامه ریزى کنند و چگونه آنها را به مرحله اجرا درآورند، سپس چگونه نظارت داشته باشند و چگونه ارزیابى نمایند براى این است که کشور به شکلى آرام اداره شود و مردم به راحتى زندگى کنند; بهتر بخورند و بهتر بپوشند و از آسایش و رفاه بیشترى برخوردار باشند. آیا بیش از این هم هدفى وجود دارد؟
به عبارت دیگر، محور همه ارزشهایى که در رابطه با مدیریت مطرح میشود ماده است; پول، زندگى دنیا و آسایش آن و جز این چیز دیگرى مطرح نیست. اگر رسیدن به این هدف با شلاّق میسّر شود میگویند که بر سر کارگر شلاق بزن; اگر از راه تشویق حاصل شود میگویند که او را تشویق کن; اگر از طریق احترام گذاشتن به وى به دست آید میگویند که او را احترام کن و بالاخره، اگر از روى دلسوزى و همراهى با وى فراهم شود میگویند که با او دلسوزى کن تا کار را بهتر انجام دهد و نتیجه و هدفى که مورد نظر است بهتر به دست آید. به طور کلى، آن هدف غایى، که مورد نظر غرب است، محورش ماده است. هدف عالى در نظام اسلامیدر اسلام، تنها رفاه و آسایش مورد نظر نیست . آسایش و رفاه به عنوان مقدمه براى هدفى بالاتر و والاتر مطلوب است و به تنهایى اصالت ندارد. اسلام براى مردم، زندگى راحت، رفاه و آسایش، امنیت، عدالت و احسان میخواهد، اما هدف دیگرى نیز دارد; میخواهد بدینوسیله، انسان به کمال بیشترى دست یابد و به تعبیرى دیگر، انسان تر شود. انسانیت انسان به بدن، شکم و دامنش نیست، بلکه کمال انسانى به روح انسان است. هدف عالى در نظام اسلامیاین است که روح انسانها کاملتر شود. البته بین بدن و روح ارتباطى ناگسستنى برقرار است. اگر کسانى باشند که بخواهند روح انسان را تربیت کنند، نمیتوانند بدن او را نادیده بگیرند; شکمش گرسنه یا مریض باشد تا بمیرد ولى روحش را تقویت کنند. این غیر ممکن است .
ابتدا باید نیازهاى اقتصادى انسان، مانند بهداشت، مسکن و امنیت شخصى تأمین شود، سپس زمنیه براى تعالى روح انسان فراهم گردد; «وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَااسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُیمَکِننَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذىِ ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْنأ.» نتیجه چنین کارى را خداوند در ادامه آیه ذکر میکند : «یَعْبَدُونَنی لاَیُشْرِکُونَ بی شَیْئاً.»[3] به کسانى که اهل ایمان و عمل صالح باشند ـ جامعه اى اسلام پسند ـ خدا وعده میدهد که به آنان در روى زمین آقایى میدهد، در دنیا عزّت مییابند، موجبات ناامنى را از میانشان برمیدارد و در نتیجه، زندگى راحت و آسوده اى خواهند داشت تا خداپرستى، که کمال انسان در آن است، تحقق پیدا کند و بتوانند با خدا آشنا شوند. اما وقتى ناامنى، گرسنگى و ذلّت در میان باشد زمینه براى رشد معنوى و روحى انسانها فراهم نمیشود. در سایه عدالت، آسایش و امنیت، انسانها میتوانند به تعالى روحشان بیندیشند، نه با وجود مشکلات کمرشکن مادى و بدنى. پس هدفى که اسلام در نظر دارد تکامل روح است. این هدف بر همه ارزشها سایه میافکند و همه ارزشها در این قالب محدود میشود. بنابراین، همه این موارد مطلوب است تا به خدا پرستى کمک کند. اگر از این مرز خارج شود بر خلاف این هدف نتیجه میدهد، مطلبوبیت ندارد و دیگر ارزش نخواهد بود. جهت اصلى حرکت در مدیریت اسلامیما از دیدگاه اسلام یک ارزش مطلق داریم و آن خداپرستى و به تعبیر ساده تر، تقواست. سایر ارزشها مقدّمى، نسبى و وسیله اى اند. ارزش مطلق همین است. وقتى با این دید به مسائل اجتماعى نگاه میکنیم نباید ارزش را فقط بازده اقتصادى بیشتر بدانیم. سود بیشتر و محصول بیشتر وقتى مطلوب است که در مسیر خداپرستى باشد .
ولى اگر موجب طغیان شود ارزش ندارد و در اسلام مطلوب نیست. (اِنَّ الاِْنْسَانَ لَیَطْغى اَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)[4] آیا اگر سود کارخانه اى زیاد شود اما در کنار آن، نیروى فکرى و معنوى کارگر ضعیف گردد مطلوب است؟ از دیدگاه دنیازدگان، بلى. آنها معتقدند که فقط درآمد بیشتر اصل است، هرچه میخواهد بشود. لذا، مدیرى را خوب میدانند که سود بیشترى به دست آورد، به هر شکلى که میخواهد با کارگران رفتار کند، خواه با شلاّق، خواه با تشویق. اما آیا از دیدگاه اسلامى، نیز چنین روشى مورد تأیید است؟ اسلام همه چیز رابراى خداپرستى و انسان سازى میخواهد. لذا، اگر کسى انسان را از انسانیت دور کند تا منافع اقتصادى جامعه یا فردى تأمین شود کارش مورد تأیید اسلام نیست. باید شخصیت انسانها محفوظ باشد، هرچند این کار موجب پایین آمدن درآمد و سود شود. (البته این مطلب کلّیت ندارد; زیرا در کوتاه مدت، ممکن است سود کمتر شود ولى وقتى انسانها تعالى روحى پیدا کنند و وظیفه شناس شوند میدانند که چگونه باید رفتار کنند.) این مطلب تا آنجا مورد تأکید اسلام است که میگوید نه تنها حقوق مادى کارگر، بلکه حقوق معنوى او نیز باید رعایت گردد; یعنى شرایط کار کارگر باید به گونه اى باشد که او فرصت مطالعه دینى، خودسازى، تربیت و رشد اخلاقى هم داشته باشد . بنابراین، درست نیست که وقت اوچنانگرفته شودکه رمقى براى خودسازى نداشته باشد هرچند با رضایت خودش باشد; زیرا در این صورت،او فرصت رسیدگى به امورمعنوى خود رانخواهد داشت و چنین انسانى به یک ماشین تبدیل میگردد . ارزش پیشرفت تکنولوژى در اسلام و دنیاى غرب علم هر جا که باشد محترم است، به شرط آنکه در کنار آن، سایر ارزشها پایمال نشود. تکنولوژى در صورتى ارزش دارد که وسیله تعالى روحى باشد ولى اگر موجب شود که ما از نظر انسانیت، تنزّل روحى و سقوط معنوى پیدا کنیم آیا باز هم مطلوب است؟ براى دنیاى غرب، بلى; زیرا آنان میبینند که با ورود تکنولوژى جدید، پیشرفت کارشان بهتر و درآمدشان بیشتر است. لذا، هرچند منجر به اخراج کارگران شود، باز هم مطلوب است; چون موجب استفاده از نیروى انسانى کمتر و بالا رفتن سود حاصله میشود . پس پیشرفت تکنولوژى همیشه ارزش به حساب نمیآید; این مسأله در صورتى باارزش است که وسیله اى براى تکامل انسانها باشد، وگرنه پرخورتر شدن انسانها و استفاده بیشتر از لذات جنسى نشانه انسانیت نیست; زیرا انسان در این دو زمینه هر قدر هم که قوى باشد از حیوانات قوى تر نخواهد شد. جلب رضایت مردم در نظام اسلامیو نظامهاى غربى در نظام اسلامى، دولتمردان باید به گونه اى رفتار کنند که مردم از دستگاههاى دولتى خرسند باشند; اما هرگونه رضایتى به هر شکلى، در اسلام مطلوب نیست. به عنوان نمونه، یکى از مسائل مورد بحث امروز جامعه ما مسأله عفت بانوان است. اگر در این مسأله قدرى مماشات شود بسیارى از مردم از دولت راضى خواهند بود; شمال شهریها راضى باشند، جنوب شهریها هم پوشش خودشان را داشته باشند. از نظر برخى، چنین مدیریتى خوب و مطلوب است !
اما آیا وظیفه دولت این است که رضایت مردم را جلب کند، به هر شکلى که باشد؟ اکنون در دنیا ازدواج مرد با مرد قانونى شده است و کشورهاى بسیارى افتخار میکنند که این مسأله در کشورشان آزاد و قانونى است. بسیارى از مردم آن کشورها از این مسأله راضى هستند. کسانى هم که مخالف باشند این کار را نمیکنند. بنابراین، در آن کشورها، جلب رضایت مردم اصل است. اما در یک کشور اسلامیاین موضوع مطلوب نیست. لذا، اگر بخواهیم دستورهاى مدیریت غربى را به طور کامل، در کشورهاى اسلامیپیاده کنیم به بن بست میرسیم. فرق مدیریت اسلامیبا مدیریت غربى ما در عین حال که بر فراگیرى نظریه هاى مربوط به مدیریت و علومیکه در این زمینه وجود دارد، مانند روان شناسى اجتماعى، تأکید میکنیم، اما معتقدیم که نباید به اینها اکتفا کرد. مدیریت اسلامیمانند مدیریت غربى صدرصد مادى نیست، چیزهایى اضافه بر آن دارد. اسلامیبودنش نیز جزو همان اضافات است. در کنار استفاده از نظریه هاى مدیریت، باید ارزشهاى اسلامیو رابطه آن ارزشها با این نظریه ها نیز مطرح شود، وگرنه به آرامى، در زیر شعار ارزشهاى اسلامى، به فرهنگ غرب گرایش پیدا میکنیم و خداى نکرده، وقتى چشم باز میکنیم که میبینیم آنچه به نام اسلام و نظام اسلامینامیده میشود چیزى جز فرهنگ غربى نیست. ما با غرب به عنوان قطعه اى از کره زمین مخالف نیستیم، با انسانهایى که در گوشه اى از دنیا زندگى میکنند و با عقل و فهمشان مخالفتى نداریم. پیشتر هم گفتیم که ما همه انسانها را دوست داریم و گفته شد که بینش اسلامیچنین اقتضایى دارد; اما اگر کسى برخلاف انسانیت یا اسلام قدم بردارد در آن صورت، بالعرض مبغوض واقع میشود، وگرنه اصل بر این است که ما همه انسانها را دوست داریم، چه غربى، چه شرقى، چه شمالى، چه جنوبى. همه بنده خدا هستند و به آنهااحترام میگذاریم تا زمانى که بر خلاف انسانیت قدمیبر نداشته اند و بر خلاف حق رفتارى نکرده اند. ما با غرب جغرافیایى مخالف نیستیم، با علم و تکنولوژى غربى هم مخالف نیستیم، بلکه با جنبه منفى و سلبى آن، با محدود شدن در قالب مادیات و فراموش کردن ارزشهاى معنوى مخالفت داریم. اگر میگوییم که نباید محکوم فرهنگ غربى شدنقطه هاى مثبت آن مورد نظر نیست; زیرا علمیکه از فضایل الهى و مواهب خدادادى است عیبى ندارد،بلکه ما با نقطه هاى منفى آن مخالفیم. در واقع، آنها فراموش کرده اند که بنده خدا هستند و سرانجام، به سوى او میروند. ما چنین طرز تفکرى را مردود میشماریم. هدف ما از مدیریت تنها رفاه مادى نیست، رفاه مادى مقدمه اى براى تعالى روحى انسان است. لذا، ما باید از این نظریه ها و علوم تا جایى استفاده کنیم که براى تعالى روحى و کمال معنوى انسان مفید باشد و در جایى که با این کمالات برخورد پیدا میکند باید آنها را محدود سازیم. حال، با توجه به این اهداف عالیه اسلام، که همه در هدف نهایى، که کمال انسان در سایه قرب به خداست، مندرج میشود، ما باید چه ارزشهایى را در زمنه مدیریت لحاظ کنیم؟ ارزش هاى قابل توجه در زمینه مدیریت با توجه به ارزشهاى اسلامى، مدیر باید سعى کند روحیه کارمندانش را تعالى ببخشد; از هر فرصتى استفاده کند تا معنویات کارمندان و همکارانش را تقویت نماید. راستى و درستى، علاوه بر آنکه جزو فرهنگ ما ایرانیان است، یک اصل اصیل اسلامیاست .
لذا، مدیر اسلامیباید سعى کند راستى و درستى را در محیط تحت نفوذ خود حاکم گرداند ; ابتدا خودش راستگو و درست کردار باشد و عملاً این گونه رفتار کند تا درکارمندان نیز این روحیه تقویت شود یا مثلاً،به کارمند شجاعت بدهدکه حرف راست بزند. باید کارمند را ترسو بار نیاورد تا مجبور شود دروغ بگوید یا ریاکار و حقه باز گردد. باید با او منطقى برخورد کند. اگر اشتباه میکنداشتباهش را با احترام تصحیح کند. به امر به معروف و نهى از منکر معتقد باشد. در خصوص رابطه مدیر با کارمندان در این زمنیه مثال خوبى است : مرحوم شهید رجائى ـ اعلى الله مقامه ـ در مورد مسأله حجاب، طى مدت کوتاهى، چه تحوّلى در وزارتخانه ها پدید آورد! زیرا خود او آن مسأله را باور داشت، میخواست آن کار را بکند و کرد. اما بعضى دیگر از دولتمردان مانند او ایمان ندارند; کارمند بدحجاب را میبینند ولى با او برخوردى نمیکنند. در نتیجه، این وضع به وجود میآید که مشهود است، تا جایى که از آن جلوگیرى هم نمیتوانند بکنند.او درعملخود جدّى بود، میگفت و طى مدت کوتاهى هم تأثیر بسیار شگفت انگیزى بر جاىگذاشت. شهید رجائى(رحمهالله)یک فرد استثنایى نبود، فردى عادى بود. او خواست خوب بشود و شد. ما هم باید بخواهیم، ارزشهاى اسلامیرا واقعاً باور کنیم، و در عمل هم به کار بگیریم تا مانند او شویم . اما وقتى ما خودمان عمل نمیکنیم، باور هم نداریم اگر هم به اجبار قانون، مطلبى را اعلام کنیم فقط امرى ظاهرى است و فقط در حد بخشنامه است . میگویند: مثلاً، وجود فلان کارمندى که خلاف موازین اسلام عمل میکند موجب میشود که کار کارمندان دیگر بهتر شود; زیرا به سایر کارمندان روحیه میدهد یا برخوردش خوب است. به فرض آنکه این مطلب درست باشد که درست نیست، آیا صحیح است که ما ارزشهاى اسلامیرا فداى این کنیم که کار بیشترى انجام گیرد؟ در چنین مواردى است که بین فرهنگ غربى با فرهنگ اسلامیاصطکاک به وجود میآید. از یک سو، فرهنگ غربى به مدیر میگوید: به هر شکلى که کار بهتر پیش میرود، آن را انجام بده و از سوى دیگر، اسلام به مدیر میگوید: ارزشها را در نظر داشته باش، اگر کار قدرى کندتر پیش برود بهتر از آن است که انسانها به انحطاط کشیده شوند; انسان بپروران. مدیر باید محبت کارمند را جلب کند، چه مسلمان باشد، چه غیر مسلمان .
اما مدیرى که مسلمان باشد انگیزه جلب محبت کارمندان در او بیشتر است. او میخواهدازراه جلب محبت در آنها تأثیر بیشترى بگذارد و روح آنها را تعالى ببخشد. محبتى که او به خدا دارد ایجاب میکندکه به کارمند بیشتر محبت کند و با محبت، نظر او را بیشتر جلب نماید، خواه این محبت از راه صداقت به دست آید یا از راه امانت یا از طریق خدمت، احسان یا ایثار. وقتى کارمند میبیند که مدیرش براى او ایثار میکند او را از صمیم قلب دوست میدارد. وقتى چنین رابطه اى عاطفى برقرار شدکارهابهترپیشرفت میکند، اما از مسیر صحیح، نه از راه حقه بازى و فریب کارى. براى تحقق این امر چه کار باید کرد؟ باید گذشت داشت و از خود مایه گذاشت. باید دلسوز بود; مثلاً، میتواند با سلام و احوالپرسى ساده، محبت کارمند را جلب کند یا احوال زنش را، که مریض بوده است، بپرسد. نباید گفت که در محیط کار این مسائل مطرح نیست، بلکه اینها مقدمهاى است براى اینکه کار بهتر صورت گیرد. اگر کارمند دردى دارد مدیر باید درد او را بشناسد و درصدد درمانش برآید; زیرا او نیز انسان است. باید ابتدا شخصیت انسانیش را بشناسد و به او احترام بگذارد، سپس از او کار بخواهد. در این صورت، حتى اگر از او کارى هم نخواهد او کار خود را انجام میدهد; «الانسانُ عبیدُ الاحسانِ .» ایثار، فداکارى، احترام، دلسوزى، خیرخواهى و مانند آن ابزار کار یک مدیر مسلمان است، نه فریب کارى، تشویقهاى توخالى و تقدیر نامه هاى خشک و بى ارزش. بگذریم که بسیارى از مدیران متأسفانه از این کارها هم خوددارى میکنند. اگرمدیربادو کلمه بتواند دل کارمندش را به دست بیاورد با ارزشتر از تقدیرنامه اى است که هیچ منفعتى براى او نداشته باشد. اگر بتواند به او مساعده اى بدهد تا او قرض یا کرایه خانه اش را بدهد یا مشکل تهیه دارو یا درمان فرزندش را رفع کند براى او بهتر از حرفهاى تو خالى و وعده هاى پوچ است. بنابراین، صمیمیت و دلسوزى با کارمند مهمترین مسأله اى است که میتواند موجب پیشرفت کار در ادارات و کارخانه ها شود. خلاصه بحث بر اساس بینش اسلامى، عدل و احسان ارزشهاى حاکم بر روابط اجتماعى اند. این ارزشها باید در مدیریتها به کار گرفته شود. از جمله مصادیق عدل مدیر در رابطه با حوزه مدیریتش این است که همه کارمندان خود را با یک چشم بنگرد و بین آنها تبعیض قایل نشود. در محدوده کار هر مدیر، نباید روابط بر ضوابط حاکم باشد . از جمله مصادیق احسان مدیر نیز آن است که وقتى کارمند مریض است یا بیمارى یا مشکل دیگرى در زندگى دارد باید به او احسان کرد. اگر مشکلش با پول رفع میشود با پول و اگر با سفارش یا راهنمایى رفع میشود با آنها و در غیر این صورت، دست کم، با زبان از او دل جویى کند. مدیریتى که در آن عدل و احسان رعایت شود مورد تأیید اسلام است. نکات و ظرایف مربوط به مدیریت بسیار است که ذکر تمام آنها در این مختصر امکان پذیر نیست. با وجود این، همه اینها مقدمه و وسیله است براى اینکه انسان دایماً به خداى متعال توجه داشته باشد و روح او از تنگناى مادیت و زندگى دنیوى استعلا پیدا کند و در این قفس مادیت و تن محدود و محصور نشود .
سوره حجرات آیه10 [1]
سوره نحل آیه90. [2]
[ سوره نورآیه 55 [3
سوره علق آیات 6 و 7 [4]
برگرفته از سلیت: system.parsiblog.com
* مدیریت اسلامی90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
چکيده: رشد سريع مفهوم معنويت (Spirituality) در محيط کار و سازمان و کاربرد هاي آن، براي رهبران سازمان ، مديران منابع انساني، کارکنان و عاملان تغيير، اهميت فراواني دارد .هنگامي که ابعاد گوناگون معنويت در محيط کار استفاده شوند، سعادت و خلاقيت فردي ، هماهنگي سازماني وموفقيت تجاري بلند مدت را افزايش مي دهند . در اين مقاله پس از ارائه تعاريفي کلي از معنويت، رابطه ميان دين و معنويت بررسي مي شود.
مقدمه
عصري را که در آن زندگي مي کنيم، عصر پيچيدگي و تغييرناميده اند. سازمانها در چنين عصري همواره در دو لبه نظم و بي نظمي قرار دارند و دائم بين دو حالت تناقض نما، در رفت و آمدند. صاحبنظران و تئوري پردازان علم مديريت، براي رويارويي با چنين وضعيت و شرايطي تئوريهاي مختلفي، مانند: سازمانهاي يادگيرنده، سازمانهاي هولوگرافيک، سازمانهاي کارآفرين و تئوري آشوب ارائه داده اند. معنويت در سازمان، پديده نوظهوري است که بسياري از صاحبنظران مديريت و سازمان و نيز مديران را، در سطوح مختلف به خود جلب کرده است. بر اين اساس، بسياري از آنان معنويت را به عنوان منبعي پايدار براي سازمانها دانسته اند که مي تواند به آنها در زمان هاي پرتلاطم و آشوب زده، ياري رساند و تناقض نمايي نظم و بي نظمي در سازمان را حل و فصل کند و بدون طرد هر يک، آنان را به صورت مقتضي به کار ببندد، چرا که سازمانها براي فعاليت مستمر در عرصه هاي مختلف، نيازمندِ رفت وآمدِ هميشگي بين دو حالت تغيير و ثبات هستند (Gerald,1999) .
قلمرو مديريت و سازمان، چه به لحاظ نظري و چه به لحاظ عملي، به تازگي زير تأثير نيرويي قدرتمند قرارگرفته که اگر به درستي اداره و هدايت شود، به نظر مي رسد ظرفيت لازم را براي منجر شدن به ژرفترين تشريک مساعي، نه تنها در زمينههاي حرفهاي، بلکه براي بروز انسانيت تمام عيار، دارا باشد (1997,Neal) .
در آمريکا، مديران علاقه فزاينده اى به تلفيق معنويت و مديريت دارند.. اين تلفيق، عميق ترين ارزشهايى را که بر کارشان تأثيرگذار است، به همراه دارد، و نيز به همان ميزان، نويددهنده موفقيت بيشترِ آنها خواهد بود. مديران به خاطر برخى علاقههاي مشترک، خود را به معنويت ملزم کرده اند (Mitroff,1999) .
تعريف معنويت
از آن جايي که واژه معنويت در زمينه هاي گوناگوني به کار مي رود، تعريف آن مشکل است. موضوع معنويت، دلمشغولي ديرپاي بشر است، اما بررسي نقادانه و تطبيقي معنويت در زمينه هاي جهاني، پديده نوظهوري است. بسياري از اديان، واژه دقيقي براي رساندن مفهوم معنويت ندارند. با وجود اين، امروزه مفهوم معنويت عموميت يافته است، در اينجا به برخي از تعريفهاي معنويت اشاره ميشود:
درتعريفي ديگر:« معنويت به عنوان انرژي، معنا، هدف و آگاهي در زندگي است»(Cavanagh,1999) .
«معنويت، جستجوي مداوم براي يافتن معنا و هدف زندگي است، درک عميق و ژرف ارزش زندگي، وسعت عالم، نيروهاي طبيعي موجود، و نظام باورهاي شخصي» (Myers,1990) .
امّا در يک تعريف به نسبت جامعتر و دقيقتر، معنويت را به عنوان: « تلاشي در جهت پرورش حساسيت نسبت به خويشتن، ديگران، موجودات غيرانساني و (نيروي برتر) خدا، يا کند وکاوي در جهت آن چه براي انسان شدن موردنياز است، و جست و جويي براي رسيدن به انسانيت کامل دانستهاند» (1995, Hinnells) .
در پژوهشهايي که ميتروف و دنتون انجام داده اند، در تعريفهاي مختلف معنويت، نکتههاي کليدي اين گونه آمده است:
رسمي، منسجم و سازمان يافته نيست؛ کاملا جامع و فراگير و پذيراي هر کسي؛ منبع نهايي معنا و هدف در زندگي؛ تقدس هر چيزي؛ منبعي لايزال از ايمان و نيروي اراده؛ هدف نهايي؛ غيرفرقه اي، فراتر از فرقهها؛ جهاني و بدون بُعد زماني؛ ابهت در حضور وجودي متعالي؛ احساس عميق ارتباط متقابل با هر چيزي؛ آسايش و آرامش دروني (Mitroff & Denton,1999) .
رابطه ميان دين و معنويت
پژوهشهاي ميداني ميتروف و دنتون در جامعه امريکا، به خوبي نشان مي دهند که افراد بين معنويت و دين فرق گذاشته اند: تقريباً 30 درصد از افراد پيمايش شده نسبت به دين و معنويت ديدگاهي مثبت داشتند. درصد کمي، حدود 2 درصد، به دين نگاهي مثبت و نسبت به معنويت ديدگاهي منفي داشتند، حدود 60 درصد يا اکثريت آنان، ديدگاه شان نسبت به معنويت، مثبت و نسبت به دين، منفي بود. 8 درصد آنان نيز، هم نسبت به معنويت و هم نسبت به دين، ديدگاه منفي داشتند.
از اين رو، بنابر پژوهشهاي اين دو نويسنده، چهار گرايش گوناگون نسبت به دين و معنويت وجود دارد: فرد مي تواند نسبت به دين و معنويت نظري مثبت داشته باشد، اين فرد دين و معنويت را هم معنا مي گيرد و معنويت را تنها از راه دين مي جويد و مي يابد. در ديدگاه دوم، فرد مي تواند نسبت به دين نظري منفي داشته باشد، اما ديدگاهش نسبت به معنويت مثبت باشد، در اين مورد، اين فرد دين را سازمان يافته، داراي فکري بسته و بي تحمل مي انگارد و از سوي ديگر معنويت را بي نهايت شخصي، با فکري باز و داراي تحمل و ويژگي جهاني بودن مي داند. معنويت از اين ديدگاه، براي همه افراد دست يافتني است و مهم نيست که فرد چه عقايدي داشته باشد؛ معنويت يک نيروي وحدت بخش و پيونددهنده با هستي است.
در ديدگاه سوم، فرد مي تواند نسبت به دين نگاه مثبت داشته باشد و نسبت به معنويت ديدگاهي منفي. تمام انرژي و توانمندي هاي اين فرد در مسير زندگي ديني اوست و به ويژه بر درک و انجام آيين ها، شعائر و آموزه هاي يک دين خاص، تمرکز دارد. رستگاري با عضويت در يک جامعه ديني همبسته، حاصل مي شود.
در نهايت، در ديدگاه چهارم، فرد هم در مورد دين و هم در مورد معنويت، ديدگاهي منفي دارد. در اين مورد، او بر اين باور است که هر موضوع ارزشمندي از راه ايجاد ارزشهاي مناسب امکان پذير است و دين و معنويت در محيط کار مدرن و سکولار، نمي توانند کاري را از پيش ببرند (Mitroff & Denton,1999) .
معنويت، درجامعه ايراني، مبتني بردين است. بدين معنا که تعاليم و آموزههاي دين اسلام شکلدهنده معنويت هستند. سرچشمه معنويت اسلامي، قرآن کريم و فرمودههاي حضرت محمّد(ص) و ائمه اطهار(س) است. زبان هاي اسلامي براي واژه غربي (Spirituality) اصطلاحات گوناگوني دارند؛ اين اصطلاحات دربرگيرنده اين معانياند: باطن، حق، عالم معنا، مقام لطف الهي، مفهوم کمال اخلاقي، جمال، جان وذکرخدا. از نظرگاه مسلمين، زندگي معنوي، هم بر ترس از خدا مبتني است وهم برعشق او، هم تسليم دربرابراراده خدا وهم جست وجو براي شناخت او، که هدف نهايي آفرينش است. معنويت اسلامي با الگوي آداب اسلامي، که ساخته و پرداخته ارکان دين است، رابطه دارد . گوهر معنويت اسلام با توجه به توحيد، پيوند ميخورد وقلب اسلام و کليد فهم جنبههاي مختلف آن است (رستگار، 1384) .
معنويت در کار
معنويت در کار، يک تجربه از ارتباط و اعتماد متقابل در ميان افرادي است که دريک فرايند کاري مشارکت مي کنند که به وسيله خوش بيني و حسن نيت فردي ايجاد مي شود و منجر به ايجاديک فرهنگ سازماني انگيزشي و افزايش عملکرد کلي مي شود که در نهايت تعالي سازماني پايدار را به همراه دارد(2006,Marques) .مفاهيم زير از معنويت در کار، برداشت مي شود:
_ رشد و پيشرفت معنوي تجربه انسان، شامل: رشد ذهني، حل مسئله و يادگيري شخصي، اغلب ابزارهاي اصلي بالندگي فردي خواهند بود.
_ رشد معنوي ، ارضاي نيازهاي فردي، به ويژه تعلق و نيازهاي سطح بالاتر، ماننداحساس موفقيت را منعکس مي کند.
_ معنويت در محل کار از سوي رهبران سازمان، فرهنگ سازماني، خط مشي ها و طرح کار ايجاد و تقويت مي شود.حساسيت و علاقه به کارمند بايد در همه رويکردها وجود داشته باشد (1999,Burack) .
علاقه رو به رشد و دوام و ماندگاري معنويت در محيط کار، ناشي از دو جريان توسعه تجاري است. يک جريان از نياز اقتصادي- تکنولوژيکي نشئت گرفته و ديگري به عنوان مديريت مبتني بر افراد توصيف مي شود. در حال حاضر، اين افراد هستندکه تفاوت ايجاد مي کنند (Burack,1999) . معنويت در محل کار، آگاهي ازاين حقيقت است که ارتباطات متقابل، احترام و شناسايي محدود به خودمان و محيط خصوصيمان نميشوند، بلکه همچنين براي همه کساني که ما با آنها در يک مبناي منظم يا تصادفي کار مي کنيم ، کاربرد دارند، که نه تنها منجر به شرايط کاري مطلوبتر ميشوند، بلکه همچنين منجر به افزايش برگشت سرمايه نيز خواهند شد. در بيشترين بخش ادبيات، معنويت در کار، تمايلي است که در صورتي که توسط رهبران سازمان شروع شود، به گونه موفقيت آميزي اجرا ميشود. اصطلاحاتي، مانند: رهبري معنوي، رهبري اخلاقي، رهبري قابل اعتماد، همگي نشانگر روشهايي هستند که براي ايجاد يک فضاي فکري و معنوي در محيط کار، به عنوان مسئوليت رهبر، نشان داده ميشوند (Marques,2006) .
جنبه هاي معنويت
براک(1999) سه رکن اصلي براي محيط کار معنوي، شامل: دروني، بيروني و تلفيقي مشخص ميسازد که آنها را به چهار نتيجه متفاوت، اما بسيار مرتبط، تقسيم مي کند.
1. رهبري و سازمان: علاقه به کارکنان، احترام به ديگران، سازگاري اعمال و هشياري آشکار؛
2. کارکنان: مهارت استادانه و پيشرفت دانش، تطبيق پذيري و عملکردهاي مستمر؛
3. کيفيت بيروني: سازگاري، آگاهي محيطي واحساس مسئوليت نسبت به جامعه؛
4. اعتماد متقابل و مسئوليتهاي مشترک براي منافع مشترک.
موارد 1 و3 نشانه هاي بيروني يک محيط کار معنوي از ديدگاه يک کارمند هستند .گزينه دو، بعضي از محرکهاي دروني را براي يک کارمند معنوي تبيين مي کند وگزينه چهار به عامل تلفيقي يعني روابط متقابل بين همه گروههاي درگير در کار، اشاره دارد.
نک و ميلي مام(1994) به ارتباطات بين جنبه هاي دروني و بيروني در محيط، با بيان اينکه الگوهاي تفکر سازنده منجر به افزايش ادراک و معنويت بيشتر در کار مي شوند، اشاره مي کنند. آنها تاکيد دارند: کارکناني که تلاش مي کنند تا مکنونات دروني خود را به سطح بالاتري از آگاهي ارتقاء داده و فضاي فکري خود را از منفي به مثبت تغيير مي دهند، قادر خواهند بود که معنويت را در کارشان افزايش دهند.با معرفي اصطلاح خود رهبري تفکر (Leadership Thought Self =TSL) نک و ميلي مام بيان مي کنند که با کاربرد مثبت TSL خود رهبري تفکر کارکنان خواهند آموخت که درک بهتري از واقعيت بيرونيشان در محل کار داشته باشند.
جنبه هاي دروني
مي توان از نقل قولهاي زير به اهميت جنبه دروني پي برد: کش و همکاران(2000): معنويت براي اينکه از ارزشهاي کلي آگاهي يابد، به درون نگاه ميکند. رابينز(1998): عملکرد يک فرد، يک کارکرد از توانايي او براي انجام دادن شغلش و تمايل او براي انجام آن است. گافورث(2001): هر شخصي نياز به چيزي بزرگتر در زندگي دارد که فراتر از کسب پول و کارکردن است. براک(1999): هنگامي که کار ما با اشتياق ما همخواني دارد و براي ما معنادار است يا ما احساس مي کنيم از راه ايده هايمان يا از راه خدمت کردن به ديگران، قادر هستيم تفاوت ايجاد کنيم، نيازهاي معنوي برآورده مي شوند. کووي(1989): بعد معنوي جوهره شما و تعهد شما به سيستم ارزشي تان است. ترز(1999): به گونه مجازي همه مردم يک ميل هدايت کننده به ايجاد يک تفاوت دارند .بر اساس اين اظهارات و نقل قولهاي ديگر در ادبيات موجود، تنوع وسيعي از کيفيتهاي دروني، که فضاي معنوي را در محيط کار پرورش مي دهند، شناسايي مي شوند. برخي از اين کيفيتها، شامل: اخلاق، صداقت، ايمان، احترام و اعتماد هستند.
جنبه هاي تلفيقي
در جنبه تلفيقي معنويت کاري معتبر دو ويژگي وجود دارد:
1. آگاهي افرادرا از وجود معنويت در کار خود، افزايش مي دهد.
2. اين آگاهي افزايش يافته، روشي را که معتقدان به اين معنويت کار کرده، با ديگران در محيط کاررابطه بر قرار مي کنند، تغيير مي دهد .بعضي از اين پديدهها در ادبيات تخصصي، که اهميت رويکرد تلفيقي در يک محيط کار معنوي را نشان مي دهند، شامل: ادراک، صداقت، جهت گيري تيمي و پذيرش هستند .
جنبه هاي بيروني
دوکن وآشماس(2000) بيان مي کنند سازمانهايي که براي مدتي طولاني سيستم هاي عقلايي بوده اند، در حال ايجاد فضايي براي بعد معنوي هستند؛ بُعدي که با قوانين و نظم و ترتيب کمتر سرو کار دارد و بيشتر با معنا، هدف و حس تعهد ارتباط مي يابد. براک(1999) به مديريت مبتني بر افراد اشاره مي کند که شامل پديدههايي، مانند: شناختن ارزش افراد،تمايل به ايجاد جو کاري بسيار منسجم و ايجاد مبنايي از اعتماد، عدالت، احترام، عشق و اعتقاد مي شود.جنبه بيروني بيشتر به وسيله جملاتي، مانند: اينکه کار، يک سفر معنوي براي بسياري از ما است، اگرچه ما در مورد آن به روشهاي مختلف سخن ميگوييم، تأکيد مي شود. هر سازماني يک معنويت دارد، اعم از اينکه آن را درک کند، يا درک نکند. بعضي از ويژگيهاي ذکر شده در مورد معنويت در ادبيات مربوط به محيط کار است که بر اثرات بيروني در يک محيط معنوي تأکيد مي کنند، شامل: خلاقيت ،تنوع، احساس آرامش و هماهنگي هستند.
تبديل محيط کار به يک محيط کار معنوي
براساس مطالب گفته شده، ممکن است نتيجه گيري شودکه گام نخست براي ايجاد يک تغيير مثبت در محيط کار، بايد در سطح دروني اتفاق بيفتد. چنين تغييرات دروني و افزايش آگاهي معنوي هنگامي براي کل سازمان مؤثرترو مفيدتر خواهند بود که در درون افرادي که در موقعيت هاي عالي تر سلسله مراتب سازماني اند، ايجاد شوند . با اين وجود چنين تغييراتي ممکن است در کارکنان در سطوح پايينتر پديدآيند که سطوح عالي موفقيت را تعديل مي کنند و بستگي به تفاهم شخصي افراد با همکارانشان دارد.
دلايل احتمال تغيير محيط کار غيرمعنوي، به محيط کار معنوي:
1.تجربه سازماني: هنگامي اتفاق مي افتد که تحولات سازماني نامطلوب (از دست دادن روحيه، بهره وري، کارآيي) توجه مجدد به قواعد موجود سازماني را مي طلبد.
2. تجربه رهبري: تغيير شکل مي تواند بوسيله يک تغيير در ديدگاههاي رهبري، يک حادثه غم انگيز پيش بيني نشده در موردرهبر، يا تمايل رهبر به جذب کردن افراد خوب (کارکنان و مشتريان) براي تجارت و در نتيجه افزايش کيفيت زندگي در محيط کاري، شروع شود.
دلايل شخصي که بر تغيير محيط کار به يک محيط معنوي اثر مي گذارند، عبارتند از:
1. دلايل دروني، که اساسا نتيجه اي از يک تغيير شخصي است. بعضي از دلايل دروني براي تغيير چنين کارمندي شامل موارد زير است:
افزايش سطح هشياري، رويارويي با يک مسئله در حال تغيير در زندگي، تغيير عادتها، تغيير سبک زندگي، تمايل کلي براي آرامش دروني و رضايت از خود، افزايش تنفر از يک محيط رقابتي، تنفر از يک ساختار سلسله مراتبي که به سختي اداره مي شود،تمايل به داشتن احساس بهتري درباره خود،کار، همکاران و جامعه.
2. دلايل بيروني، که نتيجه اي از يک تغيير در فرهنگ شرکت است. بعضي از روشهايي که اين حالت مي تواند در آنها اتفاق بيفتد، شامل مواردزير است:
تأثير پذيري مثبت از همکاران ، تمايل به مشارکت در يک سازمان موفق و پذيرش ايده هاي جديد.
اگر چه ايجاد تغيير معنوي در سطوح بالاتردر محيط کارآسان تر است، اما چنين تحولي براي کارکنان در سطوح مختلف سازمان امکان پذير است. اين کار به زمان بيشتر و پشتکار بيشتري نياز دارد . اما هر کارمندي ميتواند به تدريج با نيت درست، محيط کار خود را به سمت افزايش عملکرد معنوي ببرد. فردي که از کارش راضي است، به طور کلي استرس کمتري در خارج از محيط کار دارد و احساس سعادتمندي بيشتري خواهد داشت و تمايل زيادي به سهيم کردن ديگران در خشنودي و رضايت خود دارد (Marques,2006) .
نتيجه گيري
هيچ ترديدي وجود ندارد که تغييرات بنيادي در حال شکل گيري درمحيط کار است و معنويت يکي از موضوعات اساسي خواهد بود. دلايل سودمند بسياري براي بررسي رابطه معنويت و مديريت وجود دارند. يکي از آنها تأثيري است که معنويت بر رفتار مديريتي دارد و ديگري دورنماي کار توام با معنا است. ايجاد معنويت در کار، داراي مزاياي بسياري براي مديريت کارکنان و سازمان است. معنويت، ماهيت کار را تغيير مي دهد. افراد در جستجوي معنا در کارشان هستند، آنها به دنبال راهي هستند که زندگي کاريشان را با زندگي معنويشان پيوند بزنند و با بصيرت و هدفي هماهنگ شوندکه فراتر از به دست آوردن پول است. معنويت افراد را در کارشان نيرومند مي سازد و به آنها اجازه مي دهد که با خداوند متعال در همه جوانب زندگيشان، مرتبط شوند . همانگونه که ماهيت کار تغيير کرده است ارتباط بين مديران و کارکنان نيز دگرگون شده است. در يک دوره، مديران دستور دهندگاني بودند که هيچ نقشي در بالندگي شخصي کارکنان نداشتند. امروزه مديران راهنماهايي هستند که به خلق معنا و هدف براي همکارانشان کمک مي کنند . با برخورداري از معنويت، مديران خواهند توانست نه تنها بهره وري را در محيط کار يا سازمان خود بهبود بخشند، بلکه از آن مهمتر ميتوانند به آرامش خاطر و رضايت باطن يا يک شادي طولاني دست يابند و محيطي را فراهم آورند تا همکاران دوست و دوستان همکارشان نيز از اين شادي و رضايت باطن برخوردار شوند (کاظمي، 1383) .
تغيير در ماهيت کار منجر به تغيير در ماهيت سازمانها شده است. سازمانها به آرامي از محيط کوچک فعاليت اقتصادي و اجتماعي محض، به مکانهايي براي بالندگي معنوي تبديل مي شوند . سازمانهايي که براي کارکنان خود فرصتهايي براي پرورش معنوي فراهم مي کنند، موفق تر از آنهايي هستند که چنين فرصت هايي را به وجود نميآورند.
معنويت به طور مثبت بر عملکرد سازماني تأثير ميگذارد. افزايش خلاقيت، رضايت، عملکرد تيم و تعهد سازماني، در سازمانهايي که تلاش مي کنند بالندگي معنوي اعضاي خود را ارتقا بخشند، گزارش شده است. افراد انتظار دارند سازمانهايي طراحي و ايجاد شوند که جستجوي آنها براي معنا يا کمال را تسهيل سازند.
منابع
1.Gerald F. Cavanah,(1999), Spirtuality for Managers: Context and Critique, Journal of Organizational Change Management, Vol.12, No.3, , pp.186-199, MCB university.
2.Neal, J. (1997), Spiritality in management education : a guide to resources, Journal of Management Education, Vol. 21, No. 1, February, pp. 121-39
3.Mitroff Lan I. and Denton Elizabeth A.(1999), A Study of Spirituality in the Workplace, Sloan Management Review, Summer 1999, PP.83-92.
4. Cavanagh, G.F. (1999), “Spirituality for managers : Context and Critique”, Journal of Organization Change Management, Vol. 12, No. 3.pp186-99
5. Myers, J. E. (1990), Wellness Throughout the Lifespan, Guidepost.
6. Hinnells R. John, (1995), A New Dictionary of Religions, Blackwell.
7. رستگار،علي: معنويت در سازمان،رساله دکترا، دانشگاه تهران، 1384
8. Marques, J.F,(2006) The spiritual worker,Journal Of Management Development,Vol.25,No. 9,pp884-95
9.Burack,E. (1999), Spirituality in the work place,Journal of Organizational Change Management, Vol.12,No.4,pp.280-91
10- کاظمي،خديجه: مديريت با تکيه بر معنويت،مجله تدبير شماره 149،ص 79-80، 1383
مولف/مترجم: فاطمه شيخي نژاد و گلناز احمدي
منبع: ماهنامه تدبير-سال بيستم-شماره 202
تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com
* مدیریت اسلامی90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)
در اين مقاله به اهميت خودارزيابي از ديدگاه اسلام اشاره مي شود .
ضرورت و لزوم ارزشیابى كاركنان از سوى مدیران و سرپرستان امرى است انكارناپذیر، و پیشرفت مستمر هر سازمان و حركت تكاملى آن ، تا حدود زیادى در گرو توانایى و لیاقت مدیران و سرپرستان در ارزشیابى صحیح و منطقى آنان از عملكرد كاركنان سازمان مى باشد. ارزشیابى عملكرد كاركنان ، از جمله ابزارها و وسایل لازم و مؤ ثر مدیریت منابع انسانى سازمان است كه با استفاده صحیح از این ابزار، نه تنها هدف ها، و ماءموریت هاى سازمان با كارآیى مطلوب تحقق خواهد یافت ؛ بلكه منافع واقعى كاركنان نیز تاءمین خواهد شد .
منابع و متون غنى دینى، بیانگر این نكته است كه دین مقدس اسلام اهتمام فراوانى به مساءله ارزشیابى داده و براى آن جایگاه ویژه اى قائل شده است . در آموزه هایى كه نسبت به عملكرد كاركنان سازمان بى تفاوت نباشند و اعمال و رفتار آنان را مورد ارزیابى دقیق قرار دهند؛ و میان افراد توانمند، پر كار و زحمت كش و افراد ضعیف ، كم كار و بى تعهد تفاوت قائل شوند تا كاركنان پركار و متعهد براى تلاش و كوشش در جهت دستیابى به اهداف سازمان تشویق و ترغیب شوند و كاركنان ضعیف و كم كار نیز در اعمال و رفتار سازمانى خود تجدید نظر كنند .
بنابراین، همان گونه كه در مدیریت امروز، ارزشیابى به عنوان یكى از وظایف مدیران سازمان، به ویژه مدیران منابع انسانى سازمان و یا سرپرستان مطرح مى باشد، در آموزه هاى دینى نیز تاءكید شده است كه حاكم جامعه اسلامى و مدیران رده هاى پایین تر بایستى كارگزاران و كاركنان خود را ارزشیابى كنند و نسبت به اعمال و رفتار آنان بى تفاوت نباشند .
لیكن در منابع دینى آنچه بیش تر از ارزشیابى كاركنان، از سوى مدیران، مورد توجه قرار دارد، ارزشیابى اعمال و رفتار افراد از سوى خود آنان است . تأكید اساسى آیات قرآن كریم و روایات معصومان (ع ) و همچنین سیره عملى آن بزرگواران بر این است كه هر فرد علمكرد خود را مورد بررسى و ارزیابى قرار دهد و در صورت مشاهده نقاط ضعف و انحراف در عملكرد خود، در صدد اصلاح آنها و نیز تقویت نقاط قوت و توانمندى هاى خود برآیند. خود ارزیابى كه در منابع و متون اسلامى با عنوان محاسبه مطرح شده است به صورت یك برنامه منظم روزانه براى هر فرد توصیه شده و تا آن جا به این موضوع اهمیت داده شده است كه اگر روزى بر انسان بگذرد و او از این برنامه غفلت نماید و در یك محاسبه دقیق، به ارزشیابى اعمال و رفتارهاى خود نپردازد، در زمره پیروان پیامبر گرامى اسلام (ص ) و اهل بیت آن حضرت به شمار نمى آید .
با دقت در سخن امام كاظم (ع ) مى توان از آن ، سه نكته اساسى استنباط كرد :
ضرورت و جایگاه ویژه ارزشیابى ؛ آن حضرت براى تبیین ضرورت ارزشیابى فرد از اعمال و رفتار خویش ، این نكته را متذكر مى شود كه غفلت از این امر موجب خروج از جرگه مؤ منان راستین
است .
نكته دیگر این كه اگر نتیجه ارزشیابى مثبت بود، این نتیجه نباید موجب غرور فرد و در نتیجه ركود او و بسنده كردن وى به وضعیت موجود باشد؛ بلكه به شكرانه این توفیق الهى ، بایستى سپاس خداوند متعال را به جاى آورد، و از خدا توفیق بیش تر در ادامه راه را طلب نماید .
نكته اساسى دیگر آن است كه اگر نتیجه ارزشیابى منفى بود و براى شخص محرز گردید كه در عملكرد او خطا و انحراف وجود داشته است ، باید به فكر اصلاح عملكرد و بهبود آن باشد. آن حضرت مى فرماید اگر فرد پس از ارزشیابى متوجه شد كه عمل خلاف و خطایى انجام داده است باید از خداوند متعال آمرزش خواسته و توبه نماید. بدیهى است كه توبه واقعى و حقیقى آن است كه فرد بر ترك كار خطا و اصلاح و جبران آن تصمیم قطعى بگیرد .
در منابع و متون اسلامى، دستور العمل هاى صریحى در مورد ارزشیابى فرد از اعمال خویش وارد شده است. پیامبر گرامى اسلام (ص ) مى فرماید: «حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا، وزنوها قبل ان توزنوا، و تجهزوا للعرض الاءكبر ؛ (2) خود را محاسبه و ارزیابى كنید قبل از این كه شما را محاسبه و ارزیابى كنند؛ و خودتان را بسنجید قبل از این كه شما را بسنجند؛ و خود را براى روز قیامت آماده و مجهز نمایید .»
نويسنده : موسوي، راحيل
برگرفته از : mgtsolution.com