محور : اقتصاد
روبرت مورفی، مترجم: یاسر میرزایی
نظریهپردازان اقتصاد با دو مساله بزرگ مواجهاند: موضوعات مورد مطالعه آنها برای خود صاحب ذهن هستند؛ نمیتوان آزمایشی کنترلشده برای آزمون نظریه ترتیب داد؛ آنچنان که در علمی طبیعی مثل شیمی این کار به راحتی ممکن است. این اختلافات تا حدی توضیح میدهد که چرا علوم سخت نسبت به علوم نرم شهرت بیشتری در عینیت و موفقیت دارند.
به هر حال، اقتصاددانان یک برتری بزرگ نسبت به عالمان طبیعی دارند: نظریهپرداز اقتصادی خود یک موجود اندیشنده است با غایاتی که بدانها آگاه است. از آنجا که اقتصاددان خود یک عملگر اقتصادی است، میتواند بسیار راحتتر انگیزهها و فشارهایی که یک عملگر اقتصادی با آنها مواجه است را درک کند. در مقابل یک فیزیکدان ذرهای هیچ ایدهای راجع به این ندارد که «کوارک دیگر چگونه چیزی است»؛ بنابراین فیزیکدان مجبور است خود را به فنون تجربی خاص و آشنایی برای درک رفتار کوارکها محدود کند.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
مترجم: جعفر خیرخواهان
روزهای پنجشنبه هر هفته بخشهایی از کتاب What the best minds in economics can teach you about bussiness and life نوشته اولاف اشتوربک و نوربرت هرینگ در این صفحه منتشر میشود.
از آنجا که نویسندگان این اثر، یافتههای بسیاری را از مقالات مهمی که در حوزههای اقتصاد رفتاری، تجربی و عصبی در ژورنالهای معتبر اقتصادی منتشره شده معرفی کردهاند خواندن آن میتواند برای دستیابی به تصویری کلی از این حوزهها مفید باشد.
در این شماره دو بخش از این کتاب آمده است.
به دنبال محل پارک گشتن در منطقه منهتن شهر نیویورک، هر رانندهای را دیوانه میکند، اما تا سال 2002 سفرا و نمایندگیهای خارجی در سازمان ملل نیازی نبود در اینباره نگران باشند. آنها به لطف مصونیت دیپلماتیک از این حق برخوردار شده بودند که قوانین راهنمایی و رانندگی را نادیده بگیرند. پلیس نیویورک فاقد قدرت اجرایی علیه دیپلماتهایی بود که در مناطق ممنوع شده پارک میکردند و قبض جریمه خلافهای خود را نمیپرداختند. نمایندگان خارجی از این امتیاز تا توانستند استفاده کردند: در فاصله 1997 تا 2002، دیپلماتها 15 هزار قبض جریمه پرداخت نشده روی دست پلیس باقی گذاشتند و باعث شدند تا شهرداری نیویورک حدود 18 میلیون دلار درآمد از این محل را از دست بدهد.
این سوءاستفاده از مصونیت دیپلماتیک در راستای مقاصد خصوصی، برابر با نفعی ناعادلانه بوده؛ بنابراین رابطه نزدیکی با فساد دارد. در واقع چنین مصونیتی با این هدف برقرار شده بود تا از فرستادگان کشورهای خارجی در برابر بازخواست خودسرانه پلیس حمایت گردد، نه اینکه مجوزی برای شکستن قوانین راهنمایی و رانندگی توسط رانندگان کشور میهمان باشد.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
رابرت مورفی
اقتصاد «علمی» مستقل است، همانطور که شیمی و زیست را میتوان دو زمینه مطالعاتی مستقل از هم دانست. ما در اقتصاد «علمی» عمل میکنیم به این معنا که از «ابزارهایی» عینی برای تحلیلهایمان استفاده میکنیم که مبتنی بر فرضیات اخلاقی یا فرهنگی خاصی نیست. اصول و قواعد علم اقتصاد برای هر اقتصاددانی چه جمهوریخواه، چه کمونیست یکی است، حال چه آن اقتصاددان در نیوزلند زندگی کند و چه در سومالی.
هشدار میدهم، وقتی میگوییم اقتصاد یک علم است، منظورمان این «نیست» که آزمایشهایی ترتیب میدهیم تا قواعد اقتصادی را آزمایش کنیم آن طور که مثلا یک فیزیکدان نتایج انهدام اتمها در یک شتابدهنده ذرات را بررسی میکند. فرقی اساسی میان علمی اجتماعی چون اقتصاد و علمی «طبیعی» مثل فیزیک هست. این مساله نیاز به توضیح بیشتر دارد، اما به طور خلاصه میگوییم که قواعد پایهای اقتصاد قابل کشف از طریق استدلال ذهنی است. معنایی ندارد که بگوییم میخواهیم قواعد اقتصاد را «آزمایش کنیم» همان قدر که بیمعنا است اگر بگوییم که میخواهیم از یک خطکش برای تایید یا رد براهینی که شما در هندسه میآموزید استفاده کنیم. نتیجه همه این حرفها این است که مبانی اقتصاد فرازمانی هستند؛ هیچ خطری از این قبیل وجود ندارد که یافتهای جدید یا مشاهدهای در آینده آنها را زیر سوال ببرد. در عمل اقتصاددانان حدسهای زیادی میزنند که بسیاری از آنها میتواند غلط از آب درآید، اما هسته مرکزی علم اقتصاد، قواعد و مفاهیم است که آزمایشپذیر نیست؛ اینها یک نحوه نگاه به جهان است.
با وجود احتمال خلط میان علم اقتصاد و علم طبیعی ما از واژه «علم» استفاده میکنیم تا بر این نکته مهم تاکید کنیم که قواعد اقتصاد، عینی است. وقتی سیاستمداران آموزههای علم اقتصاد را نادیده میگیرند، برنامههای آنها ره به تباهی میبرد (تصور کنید که ناسا قواعد فیزیک را نادیده بگیرد!).
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
داین کویل، مترجم: جعفر خیرخواهان
خانم داین کویل نویسنده این مقاله میگوید اقتصاد، رشته علمی هیجانانگیز با ایدههای بدیع است که بسیار فراتر از کلیشههای خشک و بیروح ادعایی منتقدانش پیش رفته است.
داین کویل مدیر بنگاه مشاوره اقتصادی «اقتصاد روشنگرانه» است. او عضو کمیسیون رقابت انگلستان و استاد مدعو در دانشگاه منچستر است. در بین کتابهای وی میتوان «روابط جنسی، مواد مخدر و اقتصاد: مقدمهای نامتعارف بر علم اقتصاد» (موسسه تکسر، 2002) و «جهان بیوزن: راهبردهایی برای مدیریت اقتصاد دیجیتال» (انتشارات دانشگاه MIT، 1998) نام برد. یکی از جدیدترین کتابهای وی «علم سرزنده: آنچه اقتصاددانان واقعا انجام میدهند و چرا اهمیت دارد» (انتشارات دانشگاه پرینستن، 2007) است.
آیا با این عبارت موافقید؟ «اقتصاددانان باید مسوولیت تخریب و زوال کیفیت زندگی را بپذیرند. چون آنها با اصطلاحات مادی و بیذوقی که درباره رفاه شخصی و ملی به کار میبرند به ویرانی جهان طبیعی، مغشوش گشتن فناوری با فرهنگ، تبدیل هنر به پول، زمان به بهره، روابط جنسی به صور قبیح، دوستیها به سود بردن و آزادی به خرید کردن کمک کردهاند و نسلهایی را به هرز دادهاند؛ چون فقط به آنها آموخته شده است فقط از جنبههای پولی به قضایا فکر کنند یا به گفته شوپنهاور هدف از وجود و زندگی را گم کردهاند.»
اگر این طور است همراهان بسیار زیادی دارید. اینها را نویسنده جیمز بوچان در مجله پراسپکت (فقر علم اقتصاد، دسامبر 1995) نوشت و به سرزنش اقتصاددانان پرداخت. او به نمایندگی از سوی کسانی برخاست که نظرات افراطی درباره علم اقتصاد داشتند و مکرر در ژورنالهای سیاسی و ادبی پیدا میشد. حتی تایمز مالی هر چند مدت یک بار در خجالت دادن اقتصاددانان زیادهروی میکرد. یک ستون در سرمقاله این روزنامه که فیلیپ بال نوشت (خیالپردازیهای عجیب و غریب از یک علم بسیار ویژه، 29 اکتبر 2006) همین نکته را مطرح کرد: اقتصاددانان نظرات خشک و بیروح درباره ذات و سرشت انسان دارند، از هر آنچه که به زندگی غنا میبخشد و آن را پیچیده میسازد در میگذرند و همه چیز را به محرک و انگیزه سودجویی تقلیل میدهند.
منتقدان خبره از تشکیلات اقتصاد، از قبیل اقتصاددانان بااستعداد و زیرکی مثل دیدری مکلاسکی و پل اورمراد چنین ادعایی دارند. اورمراد در کتاب 1998 خود «اقتصاد پروانهای» میگوید «ما روی ریاضیات مهندسان قرن نوزدهمی متمرکز شدهایم» و این «ریاضیات ماشینیشده» نمیتواند از عهده حل معضلات و تعاملات اجتماعی برآید. هر دو نفر در بین گروه اقتصاددانان «دگراندیش» هستند که احساس میکنند در محاصره و سرکوب شدید اقتصاد جریان اصلی قرار گرفتند.آنچه واقعا درباره این مجموعه ادعاهای ماندگار و مکرر– که علم اقتصاد واقعیت را نادیده گرفته یا به شدت سادهسازی میکند، بر اساس برداشت نادرست از طبیعت انسانی است، فقط درباره پول است، فکر میکند جهان مثل ماشین کار میکند- بسیار نامانوس است، نادرست بودن آنها است. کسانی که چنین ادعاهایی مطرح میکنند هیچ کتاب اقتصادی منتشر شده از 1980 به این سو را نخواندهاند. کاریکاتور هرگز مظهر همه واقعیت با دقت تمام نبوده است؛ اما نسلی کامل از تحقیقات آن را کاملا غیرقابل تشخیص ساخته است.
خوشبختانه مدتی است که روزنامهها پوشش وسیعی به مطالب ژورنالهای عملی با حوزههای پژوهشی میدهند که روشن میسازد اینک اقتصاد اصلا آن چیزی نیست که تا پیش از این تصور میشد. یک نمونه از بسیاری مثالها: ماهیت نهادهای سیاسی و اجتماعی در قلب بسیاری از شاخههای علم اقتصاد قرار دارد شامل بررسی توسعه اقتصادی، اقتصاد صنعتی و حکمرانی شرکتی، نظریه رشد و اقتصاد سیاسی. چندین جایزه نوبل اقتصاد به کسانی داده شده که کارهایشان بر واقعیتهای نهادی تاکید داشت؛ از قبیل ستارگانی مثل جوزف استیگلر (بر نقش وجود تفاوت در میزان اطلاعاتی که مردم دارند تاکید کرد و اینکه چگونه باعث ایجاد نهادهایی از قبیل نسقداری در کشاورزی میشود.)
آزمون و محک واقعیت
دو پرسش مطرح میشود. چرا غیراقتصاددانان چنین نگاه تحقیرآمیزی به موضوع علم اقتصاد دارند که با توجه به شواهد بیشمار رنگ میبازد؟ و چرا باید اقتصاددانانی مثل من به اینها اهمیت بدهند؟
در مورد پرسش دوم، پاسخ این است که انتقادات مرسوم، زمینه را برای این نگاه عامهپسند فراهم میکند که اقتصاددانان با اینکه در مسیر اشتباهی قرار گرفتند؛ اما بسیار قدرتمند هستند: پیشقراولان شریر سیاست عمومی. این خطر هست که افکار عمومی، با نفوذ اقتصاد در سیاست عمومی به دشمنی برخیزد- در زمانی که تجدید حیات پنهانی علم اقتصاد طی بیست سال گذشته یا بیشتر، نقش بالقوه آن در کمک به سیاست عمومی را افزایش داده است.
در انگلستان، تعداد زیادی اصلاحات و نوآوریهای مهم نهادی ایجاد شده است که از مردم میخواهد به علم اقتصاد اعتماد کنند- کمیته سیاست پولی بانک مرکزی انگلیس، کمیسیون مستقل رقابت، ارزیابیهای مبتنی بر شواهد از اصلاح خدمات عمومی، حراجها، اجرای قیمتگذاری ترافیک و بسیاری موارد دیگر. به لطف اثرات کامپیوترها و مجموعه دادهها طی بیست سال گذشته، اصلاحات بسیار دیگری وجود دارد که توان بهبود سیاستها بر اساس حجم انبوه شواهد دقیق را دارد. اگر رایدهندگان به تصمیمگیری اقتصادی فنی پشت چنین سیاستهایی بیاعتماد شوند کیفیت نتایج به شدت افت خواهد کرد. درباره پرسش نخست چه داریم بگوییم- چرا مردم هنوز و پس از این همه سال از ما بدشان میآید؟ ما قطعا خودمان تقصیر زیادی در این مورد داشتهایم. اقتصاددانان معمولا در برقراری ارتباط و گفتوگو خیلی بد عمل میکنند و در تشخیص نیاز به وصل شدن به افکار عمومی به شیوه جدید عقبتر از دانشمندان طبیعی هستند؛ اما به باور من مشکل اصلی به اکراه بسیاری از مردم برمیگردد که نمیخواهند بپذیرند رفتار انسانی را میتوان به نحو مناسبی مدل کرد؛ یعنی با چند قاعده نسبتا ساده میتوان رفتارها را در سطحی کلی به حد کفایت تبیین کرد. دیوید هیوم، یکی از نخستین اقتصاددانان بود که چنین دستور کار اصیلی را هنگام دفاع خویش از «علم درباره ماهیت بشر» مطرح کرد و اقتصاد امروزی به این برنامه روشنگری افکار برگشته است. من (همانطور که در کتابم «علم سرزنده» استدلال کردم) معتقدم علم اقتصاد شیوه اندیشیدن منحصرا قدرتمندی درباره جامعه و اینکه چگونه افراد در بستر اجتماعی دست به انتخاب میزنند، ارائه میدهد. سایر رویکردها، رویکردهای مربوط به سایر علوم اجتماعی یا تاریخ یا ادبیات و موسیقی، نیز معتبر هستند- و احساس میکنم نیازی به کنار گذاشتن آنها نیست؛ اما فقط علم اقتصاد با مدلهای مبتنی بر انتخاب خود است که بر هزینههای فرصت و بده-بستانهایی تاکید میکند که به ناچار از واقعیتهای اجتماعی و فیزیکی زندگی ما به وجود میآید.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
لودویگ میزس، مترجم: مانی گلستانی
آقای لرد کینز در کتاب سال 1936 «تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول» متاسفانه اقدامات اضطراری که در سالهای مابین 1929 و 1933 انجام شد را جنبه رسمی بخشیده و آنها را شاکله نظام سیاستی معرفی میکند. او این کار را با این جمله بیان کرده است: «بیکاری بد است. اگر میخواهید بیکاری ناپدید شود باید پولتان را متورم کنید.»
او به خوبی دریافته بود که دستمزدها میتوانند بسیار بالا باشند؛ یعنی طوری که برای کارفرما افزایش نیروی کار سودآورد نباشد و همین به معنای بالا بودن دستمزدها برای تمام نیروی کار نیز هست، زیرا وقتی اتحادیهها نرخ دستمزد را بالاتر از سطح بازار تعیین کنند تنها عده قلیلی از افرادی که به دنبال دستمزد بالا هستند، شغلی نصیبشان خواهد شد.
کینز در واقع میگفت: «بی شک تداوم بیکاری برای سالهای پیاپی شرایط بسیار ناخوشایندی است.» اما او به جای آنکه بگوید چاره این مشکل این است که دستمزدها با توجه با خواستههای بازار تعدیل شوند، میگفت: «اگر ارزش پول را پایین بیاورید و کارگرها آنقدر باهوش نباشند که معنی این پدیده را دریابند، در برابر کاهش دستمزدهای واقعیشان مقاومت نکرده و مادامی که نرخهای اسمی دستمزد سطح سابق خود را حفظ کنند نیروی کارشان را عرضه خواهند کرد.» به عبارت دیگر، آقای لرد کینز میگفت اگر به کارگری امروز همان میزان لیره استرلینگ بدهم که پیش از تورم میدادهایم، او متوجه تغییر ارزش دستمزدش نشده و درنمییابد که دریافتی او در واقع پایینتر آمده است.
به زبان ساده، کینز پیشنهاد میکرد که کارگران را فریب بدهیم. او به جای اینکه صریحا اشاره کند اگر دستمزدها بالاتر از سطح تعادلی بازار تعیین شوند بخشی از نیروی کار برای مدتی طولانی بیکار خواهند ماند، میگفت: «اشتغال کامل تنها با داشتن تورم قابل حصول است. پس کارگران را فریب بدهیم.» اما جالبترین واقعیت این است که وقتی کتاب تئوری عمومی او منتشر شد، دیگر امکان تقلب و فریبکاری از میان رفت، زیرا مردم دیگر متوجه اثر شاخصها بر دستمزدهایشان شده بودند. با این حال، هدف ایجاد اشتغال کامل، همچنان به حیات خود ادامه میداد.
* اما معنی «اشتغال کامل» چیست؟ اشتغال کامل مربوط به بازار بدون محدودیت است، بازاری که توسط اتحادیهها و دولت دستکاری نمیشود. در چنین بازاری، نرخ دستمزد همه انواع کار به نقطهای متمایل میشود که در آن هرکس که بخواهد کار کند میتواند شغل و کارفرمایی که مایل به استخدام او باشد بیابد. اگر تقاضای نیروی کار افزایش پیدا کند، نرخ دستمزد بالاتر میرود و اگر به کارگران کمتری نیاز باشد، نرخ دستمزد طبعا پایین خواهد آمد.
تنها راه ممکن برای رسیدن به چنین سطحی از اشتغال داشتن بازار کار آزاد است. این برای همه نوع کار و برای همه نوع کالا صادق است.
تاجری که میخواهد کالایی را به قیمت هر واحد پنج دلار بفروشد چه کار میکند؟ وقتی نتواند کالایش را به این قیمت بفروشد اصطلاح تخصصیاش در کسبوکار این است که میگوید: «موجودی تکان نمیخورد.» اما موجودی باید تکان بخورد. بدون فروش آنها او نمیتواند مواد جدید، ابزارآلات جدید بخرد؛ مد کالاها نیز پیوسته در حال تغییر است؛ بنابراین اگر مجبور شود کالایش را به قیمت پایینتری میفروشد. مثلا اگر نتواند کالا را پنج دلار بفروشد، در نهایت آن را چهار دلار میفروشد. اگر نتواند چهار دلار بفروشد، به سه دلار هم رضایت میدهد. تا زمانی که او در این کسبوکار باقی مانده باشد چارهای جز این ندارد. شاید زیان کند، اما زیان او به سبب آن است که برآوردهایش درباره بازار اشتباه بودهاند.
همین پدیده درباره هزاران هزار جوانی که هر روزه از بخش کشاورزی به مناطق شهری میآیند تا پول بیشتری به دست آورند نیز مصداق دارد. در هر ملت صنعتی چنین روندی اتفاق خواهد افتاد. در آمریکا، جوانها از کشاورزی به شهر میآیند، تا مثلا، هفتهای صد دلار درآمد داشته باشند. شاید غیرممکن باشد؛ بنابراین اگر نشود کاری با صد دلار در هفته دستمزد پیدا کرد، آن جوان باید به هفتهای نود دلار رضایت بدهد یا هشتاد دلار یا حتی کمتر از آن، اما اگر او – مثل اتحادیهایها – بگوید: «یا صد دلار در هفته یا هیچ چیز.» احتمالا همان هیچ چیز نصیباش خواهد شد و بیکار خواهد ماند. (خیلیها از بیکار ماندن بدشان هم نمیآید، چون دولت مزایای بیکاری میپردازد. مالیاتهای خاصی بر کارفرمایان برای این کار وضع میشود که گاهی حتی اندازهشان به سطح دستمزد کامل فرد نیز میرسد.)
در ایالاتمتحده تورم پذیرفته شده است، چون گروه خاصی از مردم باور کردهاند که اشتغال کامل، تنها با تورم قابل حصول است، اما مردم درباره این موضوع باهم بحث میکنند: باید پول قدرتمندی داشته باشیم همراه با مقداری بیکاری یا اینکه تورم و اشتغال؟ در واقع این تحلیل خیلی نادرست است.
برای رویارویی با این مشکل باید بپرسیم: چطور میتوان شرایط زندگی کارگران و همه گروههای اجتماعی دیگر را بهبود بخشید؟ پاسخ درست این است که: با حفظ آزادی بازار کار و از آن طریق دستیابی به اشتغال کامل. مساله اصلی این است که بازار باید نرخ دستمزد را تعیین کند یا اینکه اتحادیهها و کمیسیونها این وظیفه را بر عهده دارند؟ مساله این نیست که بین تورم یا بیکاری یکی را انتخاب کنیم.
همین تحلیل اشتباه را در انگلستان، در کشورهای پیشرفته صنعتی و در خود ایالاتمتحده میتوان سراغ گرفت. بعضیها میگویند: «نگاه کنید، حتی آمریکا هم تورم دارد. پس ما چرا نباید این کار را بکنیم؟»
به این قبیل افراد باید پاسخ داد که اول از همه: «یکی از امتیازات ثروتمندان این است که میتوانند مدت بیشتری بهای حماقتهایشان را بپردازند.» وضعیت ایالاتمتحده بیشباهت به این مثل نیست. سیاست مالی آمریکا بد است و بدتر هم میشود. شاید آمریکا از خیلی کشورهای فقیر بتواند بیشتر حماقتهایش را ادامه بدهد.
مهمترین چیزی که باید به خاطر سپرد این است که تورم خارج از کنترل ما نیست: تورم پدیدهای آخر الزمانی یا بیماری مسریای که مثل طاعون همه جا را در بر میگیرد نیست. تورم یک سیاست است، سیاستی که برخی افراد عامدانه اتخاذش کردهاند، چون فکر میکنند خسارات آن کمتر از بیکاری است، اما حقیقت این است که در بلندمدت تورم بیکاری را درمان نمیکند.
تورم یک سیاست است. سیاستی که میتوان تغییرش داد؛ بنابراین هیچ دلیلی برای تسلیم شدن در برابر تورم وجود ندارد. اگر فکر میکنیم تورم بد است، خیلی ساده باید روند تورمزایی را متوقف کنیم. باید بودجه دولت را متوازن کرد. روشن است که آرای عمومی باید پشت این مساله باشد، روشنفکران باید مردم را در این زمینه روشن کنند. با حمایت آرای عمومی، بیشک نمایندگان منتخب مردم خواهند توانست به سادگی سیاستهای تورمی شان را کنار بگذارند.
باید به خاطر بسپاریم که هرچند در بلندمدت احتمالا همه مان مردهایم، اما باید امور زمینی مان را طوری سامان بدهیم که در کوتاهمدتی که در حال زیستناش هستیم، اوقات خوبی داشته باشیم. یکی از ضروریات رسیدن به این هدف کنار گذاشتن سیاستهای تورمی است.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
پویایی اقتصادی فقط به زمانی که جیب هایتان پر از پول است، محدود نمی شود باید این توانایی را نیز داشته باشید که پول هایتان را همین حالا نیز به بهترین شیوه کنترل و سپس سرمایه گذاری کنید.
پویایی اقتصادی فقط به زمانی که جیب هایتان پر از پول است، محدود نمی شود. هر چند در یک چنین مواقعی باید به شدت به آداب مالی خود توجه داشته باشید، اما به هر حال باید این توانایی را نیز داشته باشید که پول هایتان را همین حالا نیز به بهترین شیوه کنترل و سپس سرمایه گذاری کنید بنابراین به جای اینکه نفستان در سینه حبس کرده و منتظر از راه رسیدن آن روز رویایی باشید که یک چک مبلغ بالا نصیبتان شود، همین حالا شیوه های صحیح نظارت بر مسائل اقتصادی را یاد بگیرید تا بتوانید خودتان را دارنده آن چک پر بها کنید. در این متن چند نمونه از تکنیک های صحیح آداب مالی را برای شما ذکر می کنیم.
پرداخت خودکار
به جای اینکه انرژی خود را بیش از اندازه صرف کنید و به دنبال پاس شدن چک هایتان بروید و تمام مدت به آن فکر باشید که چگونه می توانید چند هزار تومان بیشتر پس انداز کنید، اجازه دهید که سیستم های خودکار این کار را برای شما انجام دهند. چک حقوقتان را مستقیماً باید به حساب بخوابانید تا اولاً بیهوده به این بانک و آن بانک برای خورد کردن و یا نقد کردن پول ها نروید، و بعد هم بیش از اندازه اسکناس در جیبتان نباشد که در مواقع غیر ضروری هوس خرج کردنشان به سرتان بزند. می توانید به کارفرمای خود بگویید که حقوقتان را مستقیماً به حساب پس انداز و یا جاری شما بریزد. همچنین می توانید پول خود را در بازار بورس سرمایه گذاری کنید. بانک ها خدمات متفاوتی را برای شما فراهم آورده اند و به شما این اجازه را داده اند که پول هایتان را هر طور که خودتان تمایل داشته باشید در آنها پس انداز کنید.
از شعبه مرکزی بانک خود اطلاع داشته باشید
به جای اینکه هر بار نیار به پول دارید کنار باجه های خودپرداز بایستید، در طول هفته برنامه ریزی کرده و در طول ساعات اداری سری به شعبه اصلی بانکی که در آن حساب دارید بزنید. این کار هم شما را به کارکنان بانک معرفی و هم از خرج کردن بیش از اندازه پول جلوگیری می کند. همچنین با مراجعه به بانک دیگر هزینه های سیستم هوشمند بر شما متحمل نمی شود.
تنها یک کارت بانک را با خود حمل کنید
با هجوم کارت های بیشمار و بالا رفتن میزان استفاده از آنها، هیچ شکی وجود ندارد که ممکن است هر یک از شما بیش از یکی از آنها را داشته باشید. به هر حال هر نوع کارتی برای مصرفی خاص است و می توانید در موارد مختلف، از مزایای هر یک از آنها بهرمند شوید؛ اما به جای اینکه همه آنها را در کیف خود بگذارید، سعی کنید که تنها یکی از آنها را در کیف خود قرار دهید، تا بی دلیل وسوسه نشوید و همه پول هایتان را یکجا خرج نکنید و زمانی هم که به خرج و مخارج خود نگاه میکنید، اگر تنها یک کارت در دست خود داشته باشید خیلی راحت تر می توانید دخل و خرج خود را با هم تطبیق داده و تصمیمی صحیحی در مورد نحوه خرج کردن پول هایتان اتخاذ کنید. به دنبال کارت هایی باشید که مزایای بیشتری را در اختیار شما قرار می دهند. اگر به بانک بدهکار هستید، همیشه قصدهایتان را سر موقع پرداخت کنید و به اصطلاح خوش حسابی کنید تا خدمات گسترده تری به شما ارائه گردد.
حساب هایتان را تصفیه کنید
بیشتر افراد عادت ندارند که حساب های معوقه خود را چک کرده و آنها را تصفیه نمایند. این کار نه تنها شما را از نزدیک با بدهی ها و بستانکاری ها آشنا میکند، بلکه نوعی شیوه صحیح اقتصادی را به شما القا میکند که سبک بزرگان اقتصادی است. این حرکت یکی از تمرین های ابتدایی برای رساندن شما به درآمدزایی بیشتر است. همچنین این کار به شما کمک می کند که اگر بانک ها به طور ناخواسته هزینه های ناروایی را به شما تحویل کرده بودند، شما متوجه شده و جلوی آنها را بگیرید. حتی اگر هم هیچ گونه مشکلی را در مورد حساب های خود احساس نمی کردید، ما به شما پیشنهاد می کنیم که حساب های خود را به صورت ماهانه بررسی کنید تا همه چیز را در ذهنتان داشته باشید تا در صورت لزوم بتوانید به آنها استناد کنید.
به بانک سر بزنید
از آنجایی که چندی است استفاده از بانک های الکترونیکی روی کار آمده است هیچ شکی وجود ندارد که بسیاری از افراد ترجیح می دهند تا از این طریق واریزی ها و کارهای بانکی خود را دنبال نمایند. اگر سرتان خیلی شلوغ است سعی کنید که حداقل یک مرتبه در ماه به شعبه بانکی که درآن حساب دارید سر بزنید. با این کار هم خدمه و هم مدیران بانک بهتر شما را می شناسند. البته این امر هیچ چیز را برای شما تضمین نمی کند، اما زمانی که شما وارد بانک شده و با تحویلدار صحبت می کنید، او می تواند شما را بهتر راهنمایی کرده و گزینه هایی را در اختیار شما قرار بدهد که به واسطه آنها بتوانید سود کمتری را به بانک پرداخت کنید. از این گذشته زمانیکه یک ارتباط اجتماعی سالم و صمیمی میان شما برقرار شود، می توایند کارهایتان را راحت تر و سریع تر و با صرف هزینه های کمتر انجام دهید.
مراقب عملکرد اعتباری خود باشید
اعتبار بانکی شما رقمی است که نزد بانک نگهداری می شود و شما نمی توانید از آن اطلاع دقیقی داشته باشید. البته روش هایی هم وجود دارند که شما می توانید از طریق آن اطلاعاتی در مورد میزان اعتبار خود بدست آورید. گاهی اوقات با ثبت نام در سرویس هایی که گزارشی از عملکرد حساب ها و میزان اعتبار شما می دهند، میتوانید به طور دائمی میزان اعتبار خود را چک کنید. البته اگر همه افراد بخواهند در کلیه بانک ها اعتبار بالایی داشته باشند که نمی شود، به هر حال چک های برگشتی و بدهکاری همه جا وجود دارد و همین مسائل از اعتبار افراد می کاهند. به هر حال بد نیست که به میزان اعتبار خود نگاهی داشته باشید و ببینید که چگونه با پرداخت های به موقع می توانید میزان اعتبار خود را افزایش داده و موقعیت اقتصادی خود را ارتقا بخشید.
از نرم افزار استفاده کنید
امروزه نرم افزارهای بیشماری وارد عرصه های تجاری شده اند که به راحتی به شما کمک می کنند که بتوانید کلیه کارهایی که در بالا به آنها اشاره کردیم را در یک چشم به هم زدن انجام دهید. تخمین میزان بودجه، بررسی هزینه ها، تصفیه کردن، و برنامه ریزی بودجه بندی از جمله کارهایی می باشند که به راحتی با به گار گیری این نرم افزارها قابل انجام می باشند. نرم افزارهایی از قبیل Quicken هم برنامه های عظیم مدیریت اقتصادی را در اختیار علاقمندان قرا می دهند. بیشتر بانک ها و موسسه های مالی و اعتباری نیز به شما اجازه دانلود تراکنش هایی را می دهند که به واسطه آن بتوانید ذخیره کردن خسته کننده اطلاعات آماری و همچنین امکان بروز اشتباه را به طور کامل از بین می برند. برنامه های اینترنتی نیزمانند mint.com هم نیز انجام چنین کارهای را به عهده می گیرند و به راحتی به شما می گویند که با انجام چه کاری میتوانید پول بیشتری ذخیره کنید و یا چه کاری می تواند پول شما را زایل کند.
پول شناس باشید و آن را درست خرج کنید
به جای اینکه انتظار داشته باشید که از آسمان برایتان پول برسد تا از وضعیت موجود نجات پیدا کنید، از چیزهایی کوچکی شروع کنید که فکر میکنید می توانید آنها راتحت کنترل خود در آورید، مانند این است که یک سکه 10 ریالی پیدا کنید و بعد تلاش کنید تا به واسطه آن به بالاترین درجات برسید؛ اما به خاطر داشته باشید که زمانیکه یک چیز به صورت عادت در شما شکل بگیرد، دیگر انجام دادن آن نیز به تلاش و کوشش نیاز ندارد. تمرین کردن عادات صحیح اقتصادی چیزی است که شما می توایند به آن افتخار کنید و روی آن حساب باز کرده و زمانی هم که سود باد آورده به سوی شما جاری شود، خیلی بهتر از گذشته می توانید روی آن برنامه ریزی کرده و در راه مناسب تری از آن استفاده کنید.
خبرگزاری شبستان
محور : اقتصاد
چكيده:
در شرايطى كه دو طرف با يكديگر ارتباط اقتصادى برقرار مىسازند، همواره اطلاعات نقش مهمى را ايفا مىكند. وجود رفتار نامشهود، مىتواند باعث شود، يكى از دو طرف، رفتارهايى را انجام دهد كه به نفع طرف ديگر نيست. در اين حالت، كه مخاطرات اخلاقى شكل مىگيرد، بازار دچار شكست مىشود. شركتهاى بيمه، كه همواره رفتار مراقبتى بيمه گزاران را نمىتوانند مشاهده كنند، با چنين مشكلى مواجه مىشوند. بنابراين از ابتدا بايد قراردادهايى را كه سازگار با مشاركت بيمه گزاران در انعقاد قرارداد همراه با ايجاد انگيزه براى افزايش مراقبت بيمه گزاران است طراحى نمايند. قراردادهاى فرانشيزى در اين شرايط بهترين قراردادها تلقى شده است و از طريق ايجاد فرانشيز و گنجاندن مبالغ قابل كسر در قرارداد و همچنين دخالت انگيزشى دولت از طريق ماليات و سوبسيد مىتوان اين مورد شكست بازار را برطرف نمود و يا از هزينههاى آن كاست. بررسيها، نشان مىدهد در برخى از تعرفههاى تصويبى شوراى عالى بيمه و همچنين متن قراردادها از كارآيى لازم برخوردار نيستند و ضرورى است با استفاده از نتايج اين پژوهش و ساير پژوهشهايى كه در اين زمينه بكار رفته مشكلات قراردادها و تعرفه برطرف شود.
واژگان كليدى: مخاطرات اخلاقى، قرارداد بهينه، شكست بازار، اطلاعات ناقص، رفتارهاى نامشهود بازار بيمه، بيمه.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
چندی است بحثی راه افتاده که ارزش یک زندگی آماری، کمتر از یک زندگی واقعی است؛ اگر که از منظر کارآیی به موضوع نگاه کنیم. ابتدا بگذاریم این بحث را که رابرت فرانک و مارک کلایمن و چند نفر دیگر مطرح کردهاند به شکل خلاصه مطرح کنم و بگویم منظور از زندگی واقعی و آماری چیست، سپس توضیح خواهم داد که چرا استدلال آن غلط است.
بحث آنها این است: فرض کنید در دنیایی که یکمیلیون نفر جمعیت دارد، هر نفر حاضر باشد برای گریز از شانس یک در میلیون مرگ، یک دلار هزینه کند. کارآیی میگوید که ما نباید بیشتر از یکمیلیون دلار صرف جلوگیری از هر مرگ احتمالی (مرگ آماری) کنیم.
از طرف دیگر فرض کنید در موقعیتی هستیم که یکی از این یکمیلیون نفر آدم در معدنی گیر افتاده است؛ و شانس مردن او 50درصد است. حالا فرض کنید که او حاضر است برای آنکه از مرگ خلاصی یابد چهارمیلیون دلار هزینه کند. کارآیی در اینجا به ما میگوید که برای نجات یک زندگی واقعی باید تا سقف چهارمیلیون دلار هزینه کنیم.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
اکثر تفاسیری که در مورد تقسیم کار وجود دارند، در واقع تفاسیری هستند که افزایش بهرهوری را ناشی از تخصص میدانند. مثال رایج در این زمینه، کارخانه سوزنسازی است که توسط آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل بیان شده است. جایی که هر کارگر به این دلیل که روی یک زمینه کاری تمرکز میکند با کارآیی بیشتری تولید خواهد کرد.
اما افزایش رفاه به دلیل تقسیم کار باید مستقیما بر پایه مزیتهای خودش تفسیر شود. یعنی با این فرض که هیچ ادعایی در افزایش بهرهوری فردی ندارد. آنچه که باید توضیح داده شود این است که چه طور تقسیم کار به تنهایی بهرهوری جمعی و نه فردی را افزایش میدهد. حال چه با یک جامعه بدوی سر و کار داشته باشیم چه با یک جامعه صنعتی. همچنین باید توضیح دهیم که چگونه تقسیم کار به صورت خودکار اتفاق میافتد و بدون یک تبیین منطقی از پیش تعیین شده رشد مییابد و چه مکانیزمهایی مردم را در ارتباط با بهینهسازی و رفاهشان به واسطه تقسیم کار در خانواده، گروه و حتی جهان آگاهی میبخشد و آنها را تشویق به تقسیم کار میکند. (نیروی خودانگیز و درک دیر هنگام، در مورد خیلی از دیگر پدیدههای اقتصادی همچون پول رایج است؛ تا این که اخیرا توسط اقتصاددانان توضیح داده شدهاند. اگرچه آنها برای هزاران سال برقرار بودهاند. )
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
«وبلاگ بکر- پوسنر» یکی از مهمترین وبلاگهای اقتصادی است که از دسامبر 2004 در آدرس http://www.becker-posner.blog.com آغاز به کار کرد.
در وبلاگ بکر – پوسنر که قالب نامتعارفی دارد، هر بار یک موضوع خاص به بحث گذاشته میشود. موضوعاتی که در این وبلاگ مورد بحث قرار میگیرند، بسیار جالب توجهند. نویسندههای ثابت این وبلاگ، دو صاحب نظر شهیر در تحلیل اقتصادی یعنی گری بکر و ریچارد پوسنر هستند.
فدرالیسم، علم اقتصاد و توفان کاترینا
ریچارد پوسنر
بیشتر بحث و جدلها بر سر اینکه واکنش درست به توفان کاترینا چه باید میبود روی تقسیم مسوولیتها بین سطوح مختلف دولت (فدرال، ایالتی و محلی) تمرکز یافته است. نگرانی که بیش از همه ابراز میشود این است که چرا دولت فدرال نقش جسورانهتری در این رابطه ایفا کرده است. برای مثال، فرماندهی همه تلاشهای حساس را در دست گرفتن و آنها را به اختیار ارتش ثابت و دائمی سپردن (این ارتش متفاوت از گارد ملی است که جنبه ایالتی و نه فدرال دارد، اگر چه رییس جمهور این اختیار را دارد تا در شرایط جنگی، شورشها یا اختلالات غیرنظامی، گارد ملی را «فدرالیزه» کند و در نتیجه آن را تحت فرمان نظامی فدرال قرار میدهد)، که باعث نقض معتقدات فدرالیسم (حمایت از اصول حکومت فدرال) و حتی شاید اصول مصرح قانون اساسی شده است که قدرت را بین دولت فدرال و ایالتی (شامل دولت محلی) تخصیص میدهد و نیز نقض قوانین خاصی از قبیل قانون پوسه کومیتاتوس 1878 که مشارکت نظامیان در اجرای قانون را محدود میسازد.
موضوعات فدرالیسم را نمیتوان منحصرا با ارجاع دادن به معیارهای اقتصادی حل کرد. دلیل آن این است که انقلاب آمریکا را ایالتهایی (مستعمرات سابق انگلستان) به راه انداختند که به یک کنفدراسیون آزاد پیوند میخوردند. قانون اساسی، در حالیکه فدراسیون را سفت و سختتر کرد، ایالتها را به عنوان شخصیتهای نیمه مستقل به رسمیت میشناسد. حتی اگر کارآتر باشد که بدون توزیع قدرت بین ایالتها عمل کنیم و دولتی متمرکز شبیه فرانسه داشته باشیم، این کار را نمیتوان بدون اصلاح قانون اساسی و حقیقتا بدون جایگزین کردن آن با یک قانون اساسی کاملا جدید کرد که در یک نشست فوقالعاده مربوط به قانون اساسی به تصویب رسیده باشد. با همه اینها، البته امکان تحلیل مبانی اقتصادی فدرالیسم وجود دارد که من در این پست سعی دارم چنین کاری بکنم.
>>>
ادامه مطلب
محور: اقتصاد
یکبار یکی از خوانندگان از من پرسید که چرا مردم به خودشان زحمت میدهند که کلیپهای کمدی قدیمی را روی یوتیوب بگذارند یا رویوهای آنلاین بنویسند، با توجه به اینکه این کار به نظر هیچ عایدی برایشان ندارد.
یک کتاب درسی اقتصاد هم در واقع میگوید که مردم هیچ دلیلی برای به اشتراک گذاشتن کلیپ در یوتیوب یا نوشتن رویوهای آنلاین ندارند و جواب من هم به این خواننده این بود که مردم چنین کاری نمیکنند. شمار کسانی که کتابی را میخوانند با کسانی که برای آن مرور یا نقد مینویسند قابل مقایسه نیست، همچنین است درباره پستکنندگان و بینندگان کلیپهای یوتیوب. به عنوان یک دفاع کلی از انسان عقلایی مدلهای اقتصاد جواب من زیاد بد نبود، اما برای فهم کارهای داوطلبانهای که در محیط وب و به طور آنلاین انجام میشود، واقعا بیفایده بود.
تئوری اقتصاد هم همیشه امید برانگیز نیست. «مساله کالای عمومی» نامی است که اقتصاددانها به نصب یک تامین کننده انرژی خورشیدی که به حال آینده کره زمین مفید است یا احداث یک کتابخانه یا نوشتن پاراگرافی در ویکی پدیا، میدهند. مشکل این نیست که اقتصاد توجیهی برای چنین مسائلی ندارد، بلکه مشکل دقیقا همین است که توجیهات فراوانی وجود دارند. شاید مردم واقعا دگرخواهند و از خوشحالی دیگران لذت میبرند. یا شاید شیفته فرآیند کمک کردن هستند، بی توجه به آنکه این کمک واقعا ارزش و فایده ای هم دارد یاخیر. شاید هم اعتبار مثبتی که از چنین کارهایی برای اسم شان به ارمغان میآید، لذت میبرند.
تا به حال بخش عمده فهم ما از این مساله از تجربیات آزمایشگاهی آمده است: با توجه به اهمیت تعیینکننده شرایط اجتماعی، این آزمایشها ممکن است پاسخهای صحیحی به پرسشهای اشتباه بدهند.
با این حال مطالعه جدیدی که توسط دو اقتصاددان به نامهای ژیاکوان ژانگ و فنگ ژو انجام شده است، نور تازه ای به این مشکل میتاباند. ژانگ و ژو نسخه چینی ویکی پدیا را مورد بررسی قرار داده اند. ویکی پدیا سابقه هرگونه تغییری که هریک از کاربران در محتویات سایتش داده باشد را نگاه میدارد، به همراه زمان و جزئیات دقیق اعمالشان. همچنین صفحاتی دارد برای کاربران که به آنها امکان میدهد درباره تغییراتی که انجام دادهاند و دلایل آن با یکدیگر صحبت کنند.
حکومت چین به فیلتر کردن ویکی پدیا علاقه ویژهای دارد. ژانگ و ژو برهه خاصی در اکتبر 2005 را مطالعه کرده اند که کاربرانی که در چین زندگی میکردند دسترسی به سایت نداشتند، اما کاربران خارجی میتوانستند تغییرات ایجاد کنند.
محققان با زحمت فراوان 1707 کاربر را که طی این دوره به سایت دسترسی داشتهاند تحت نظر گرفتند. در بیشتر موارد شیوه تشخیص اینطور بود که این کاربران طی دوره مزبور حداقل یک تغییر در این سایت داشتهاند؛ در حالی که کاربران داخل چین هیچ تغییری در سایت نداده بودند. آنها به این نتیجه رسیدند که وقتی فیلترینگ انجام شد، میزان مشارکت کاربران خارجی در ویرایش نسخه چینی ویکی پدیا 40 درصد کاهش یافته است.
این نتیجه با برخی مدلهای اقتصادی عرضه کالای عمومی تناقض دارد، زیرا این مدلها میگویند هرچه گروه مصرفکننده بیشتر باشد سواری مجانی هم بیشتر میشود؛ به این خاطر که نقش هرفرد در مقیاس بزرگ کمرنگ تر میشود. (مثلا اگر به خانه دوستتان بروید شاید یک نوشیدنی گران قیمت ببرید به این امید که حداقل یک لیوانش به خودتان میرسد، اما همین کار را در مهمانیهای بزرگ نخواهید کرد، چون قابل توجیه نیست.)
مشارکتکنندگان چینی ویکی پدیا برعکس، هرگاه که بینندهای نبود کمتر فعالیت میکردهاند. وقتی شمار زیادی از کاربران داخلی به دلیل فیلترینگ امکان ارتباط با سایت را از دست داده اند، کسانی که در ویکی پدیا مطلب مینوشتند دست از تلاش کشیدهاند. از قضا، آنها که از همه فعالتر بودند، یعنی صفحه کاربری فعالتری داشتند، بیشتر از همه در این میان دلسرد میشدند. بنابراین حالا پاسخ نسبتا بهتری برای سوال آن خواننده به دست آمده است: مردم به خاطر این روی ویکیپدیا مطلب میگذارند که واقعا دوست دارند شما آنها را ببینید.
محور : اقتصاد
تئوری اقتصاد کاربرد بسیار وسیعی دارد. با این وجود چگونگی ساختار حقوق مالکیت یک جامعه است که تعیین میکند این تئوری چطور خودش را بروز میدهد. قانون جاذبه هم همینطور است. با وجودی که کاربرد گسترده و عمومی دارد، بستن یک چتر به یک شی در چگونگی سقوط آن و نحوه عمل قانون جاذبه اثرگذار است. چتر قانون جاذبه را از میان نمیبرد. به همین طریق ساختار حقوق مالکیت هم ملغیکننده قوانین عرضه و تقاضا نیست.
حقوق مالکیت عبارت است از اینکه چه کسی حق انحصاری تعیین چگونگی استفاده از یک منبع را در اختیار دارد. وقتی دولت مالک و تعیینکننده نحوه استفاده از منابع باشد میگویند که حقوق مالکیت اشتراکی یا کمونی است. وقتی این افراد باشند که حق انحصاری مالکیت و استفاده از منابع را داشته باشند (البته استفادههای قانونی) میگویند که حقوق مالکیت خصوصی یا فردی است. علاوه بر این مالکیت خصوصی این حق را به مالک میدهد که بتواند داراییاش را نگاه دارد، ببخشد یا به دیگران بفروشد؛ در قالب موافقتنامههایی که مورد قبول دو طرف باشد.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصادی
سالگردها همیشه زمان خوبی برای زنده کردن خاطرات هستند و از آنجا که سومین سالگرد بحران اعتباری نزدیک میشود من هم سعی کردهام کمی خاطراتم را مرور کنم و ببینم به عنوان یک اقتصاددان میتوانم بفهمم واقعا کجای کار مشکل پیدا کرد. اشتباهات شخصی من البته، تنها برای من اهمیت دارند، اما متاسفانه فکر میکنم که برخی از آنها در حرفه اقتصاددانها خیلی شایع باشد.
برای اینکه از زهر این افکار کم کنم، همچنین کمی هم درباره مسائلی که درشان اشتباه نداشتهام فکر کردم. هنوز هم بر این باورم که مداخلات دولت خام دستانه بود؛ هنوز هم معتقدم که بازارها اغلب اوقات راهحلهای خوبی برای مشکلات اقتصادی ارائه میکنند و هنوز هم بر این باورم که انسانها به انگیزهها واکنش نشان میدهند. شاید درباره همه اینها اشتباه بکنم، اما بحران بانکداری نتوانسته است اشتباه بودن آنها را نشان بدهد.
سقوط نظام بانکی ثابت کرد که وجود دولت اجتنابناپذیر است، هرچه قدر هم که دست و پا چلفتی باشد. سیاستهای مختلفی محک زده شد، هزینههای گزافی برداشت، دیر اجرا شد و احتمالا جلوی بحران بعدی را هم نخواهد گرفت. اما هیچ کدام از اینها غافلگیرکننده نیست: همه سیاستهای دولتی توسط افرادی طراحی میشود که دانش اندکی درباره شرایط اساسی دارند، به سایر خدمات و کالاهای عمومی آسیب میرساند و لابیگری نقش غیرقابل انکاری در آن دارد.
>>>
ادامه مطلب
محور : رفتار اقتصادی
چهار دسته رفتار هست که میتوان آنها را رفتار اقتصادی نامید. اینها عبارتند از: تولید، مصرف، مبادله و تخصص. بحث درباره تخصص به مقاله بعدی موکول میشود.
تولید هرگونه فعالیتی است که مطلوبیت خلق کند، به عبارتی، باعث شود که منبعی در جهت ارضای خواستههای ما به کار بیفتد. وقتی سنگآهن گداخته و تصفیه میشود، با تغییر دادن ماهیت یک ماده باعث میشود که یکی از نیازهای ما را برآورده کند. حالا وقتی همین آهن هم به فولاد و سپس به ریل آهن، یا خردکن و نظایر اینها تبدیل میشود قابلیتهای ارضاکنندگی آن مرتب بیشتر و بیشتر بالا میرود. تولید همینطور میتواند شامل تغییر خصوصیت ماهوی یک کالا نیز باشد. کسی که گاهی واسطه یا عمده فروش نامیده میشود این نقش را مثلا از طریق جابهجایی کالاها ایفا میکند و این امکان را به ساکنان یک منطقه میدهد که از محصولی که در دسترسشان نبوده است، بهرهمند شوند.
مصرف ساده است. مصرف به طور خیلی ساده عبارت است از کاهش دادن قابلیت ارضاکنندگی یک محصول. وقتی همبرگر میخوریم، قابلیت ارضاکنندگی آن را کاهش میدهیم. وقتی ماشینمان را میرانیم، قابلیتهای آن برای برآورده ساختن نیازهای خودمان کاهش میدهیم. حالا اگر تولید بیشتر از مصرف باشد، حاصل آن را پسانداز مینامیم. اگر عکس آن باشد، آن را نوعی قرضگیری میخوانیم.
>>>
ادامه مطلب