تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:18 AM | نویسنده : قاسمعلی

بازاريابي و معرفي كسب و كار ديگر نياز به توضيح ندارد چرا كه اينروزها جهان تجارت و مسابقه‌هاي تبليغاتي همه دنياي اطرافمان را پركرده‌اند. كسي كهبه تازگي كسب و كاري راه‌انداخته هم به فكر وارد شدن در اين حيطه پرهياهوست و كاملاپيداست كه راهي دشوار و پراز چالش‌هاي گوناگون را پيش رو دارد و افت و خيزهايبسياري را تجربه خواهد كرد. او بايد از قوانين و اصول چندي آگاه باشد تا بتواندراهش را در اين جهان رقابتي امروز، پيدا نموده كسب و كارش را به روشي تاثيرگذار وپاسخگو معرفي نمايد. اگر شما هم يك كارآفرين تازه كار هستيد، نكات زير به كمكتانخواهند آمد:
قانون اول
بايد سعي كنيد در قبال هر كاري كه انجام مي‌‌دهيد وهر ساعتي كه صرف كاري مي‌كنيد، پاداش يا پاداش‌هايي به دست آوريد. البته منظور مااين نيست كه كسي به شما جايزه دهد يا از شما تشكر كند. در حقيقت زمان، كالاي گرانقيمتي است كه هرگز و هرگز قابل بازيافت نيست. نه مي‌شود زمان را كش داد و نه كوتاهشكرد. يك روز هم بيش از 24 ساعت نيست. پس زماني كه وقت مي‌گذاريد تا كاري انجامدهيد، بايد به نتايجي كاربردي و مفيد برسيد. اين‌ها پاداش‌هايي هستند كه ذكر كرديم. نتيجه گرفتن لزوما به معناي موفق شدن نيست. اشتباه كردن و آموختن از خطاها نيزنتيجه كاربردي و ارزشمندي است كه دانش و تجربه‌هايتان را افزون خواهد كرد و اينهمان قانون دوم است.
قانون دوم: اشتباهات هديه‌هايي ارزشمندند.
اينموقعيت‌هاي به ظاهر ناراحت‌كننده و گاه نااميدكننده، "فرصت‌هاي آموختن" هستند. هرقدر بيشتر اشتباه كنيد و از هر يك درسي برگيريد، راه دست‌يابي به هدف، هموارترمي‌شود. اگر بخواهيد كاري را كه شروع كرده‌ايد به پايان برسانيد، تجربه كسب كنيد ودانسته‌هايي مفيد و راهبردي به دست آوريد، اشتباهات غيرقابل اجتناب خواهند بود. دراين حالت است كه مي‌توانيد تصميماتي محكم، حساب شده، دقيق و راهبردي اتخاذ نموده،طرح و پروژه‌اي كارآمد و پاسخگو براي بازاريابي كسب و كارتان تدوين كنيد و به اجراگذاريد. همواره به خاطر داشته باشيد كه هيچ تضميني براي موفقيت اولين طرح در كارنيست. ممكن است چهارمين مجموعه استراتژي‌هاي بازاريابي شما موفق عمل كند و به نتايجدلخواهتان برسيد. گاهي مجبور مي‌شويد يك طرح را در ميانه راه متوقف كنيد و دوبارهاز نو آغاز نماييد. پس براي اين كار آماده باشيد. اين همان قانون سوم است.
قانون سوم: براي توقف طرح آماده باشيد.
گاهي اوقات ناگزير از اين كاريد. نترسيد كه ديگران مسخره‌تان كنند و هرگز به دانش و طرح‌هايتان مغرور نشده تعصبنداشته باشيد. زماني كه ديديد اشتباه كرده‌ايد و اين طرح هيچ نتيجه مثبتي به دنبالنداشته فورا اجرايش را متوقف ساخته يك بار ديگر شروع كنيد.ممكن است ببينيد كه بهبن‌بست خورده‌ايد، طرح مناسبي و استراتژي كارآمدي به ذهنتان نمي‌رسد و در ميان اينهمه كار دست تنها مانده‌ايد. در اين حالت خجالت نكشيد و از ديگران كمك بخواهيد. اينقانون چهارم است.
قانون چهارم
زماني كه با شرايطي دشوار روبه‌رو شديد واحساس كرديد كه بايد تغييراتي اعمال كنيد، در جستجوي اقدامي باشيد كه با كوچكتريندگرگوني، تغييرات مثبت زيادي به وجود آورد. كمك خواستن از ديگران- افراد خانواده،دوستان و كارشناسان و مربيان- از اين دست اقدامات است.
قانون پنجم
"
سومشلوغ است" يا "گرفتارم"! هميشه هم نشانه يك كارآفرين موفق و پركار نيستند. معمولاافرادي كه مي‌گويند سرشان شلوغ است، كارهاي زيادي براي انجام دادن دارند و تعداديرا نيز شروع كرده‌اند ولي "ذهنشان" شلوغ است و نتوانسته‌اند كارهايشان را نظم دادهبه نتايجي مطلوب و دلخواه برسند. پس به جاي اين كه بي‌هدف كار كنيد و بيهودهفعاليت‌هاي زيادي را ليست كنيد، فكرتان و بسياري اوقات اتاق كارتان! را نظم دهيد. تصميم بگيريد كه چه كارهايي را، چطور و چه وقت بايد انجام دهيد. اين روش مي‌توانددست‌آوردها و نتايجي قابل قبول و ارزشمند همراه بياورد.
قانون ششم
راه‌حل‌هاي مفيد و با ارزش هميشه دشوارترين و پيچيده‌ترين راه‌ها نيستند. اگرديديد كه براي گشودن گرهي، راه‌حلي ساده و سهل يافته‌ايد و در كنار آن روشطولانيتري هم وجود دارد، همواره از روش ساده‌تر استفاده نماييد. زمان متاعبي‌ماننديست. دقت كنيد.
قانون هفتم
آن‌چه كه هرگز نمي‌توان انكار كرد،نتايج و حاصل برآمده از يك كار است. پس لازمست كه همواره و با نظامي معين وزمان‌بندي شده، نتايج طرح‌ها و پروسه‌هايي كه به جريان انداخته‌ايد را جمع‌آوري وسنجش كنيد. محاسبات آماري ابزارهاي بسيار كمك‌كننده‌اي هستند.
كار كردن بسيار وتلاش پيگيرانه در همه مواقع نتايج درست وقابل قبولي در پي نخواهد داشت. اگر ديديدكه بسيار تلاش كرده‌ايد ولي باز هم به نتيجه‌اي نرسيده‌ايد، قطعا مسير اشتباهي راپيموده‌ايد.
نااميد نشويد، چالش‌ها و مشكلات فرصت‌هايي براي رشد و آموختنهستند، مي‌توانيد از ديگران كمك بگيريد. شايد راه‌حل‌ها را بيش از حد پيچيده ووقت‌گير انتخاب كرده‌ايد از چگونگي انجام پروسه‌ها غافل شده‌ايد.
هر چه كهباشد، قابل اصلاح است ولي بدانيد كه انگيزه قوي، صبر و كوشش فراوان هستند كه شكسترا به موفقيت تبديل مي‌‌كنند و يك طرح نامناسب و ناتوان را به طرحي مبدل مي‌نمايندكه هر يك از اجزايش حساب شده و با درايت و تيزهوشي تدوين شده‌اند و پروسه بازاريابيقوي و موثري را به پيش مي‌رانند.

منبع:تفاهم




نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:18 AM | نویسنده : قاسمعلی

بسياري مي‌پرسند كسي كه مي‌خواهد كسب و كاري به راه بيندازد بايد چهخصوصيات و ويژگي‌هاي شخصيتي داشته باشد؟

پاسخ به اين سوال به راحتي پيدانمي‌شود و اصلاو به واقع نمي‌توان پاسخ شسته رفته و مطلق را جستجو كرد. خصوصياتشخصيتي يك كارآفرين،‌بسته به اين كه چه كسي دارد حرف مي‌زند،‌ يا مثبت است يا منفي. براي آنهايي كه مي‌خواهند همه چيز راحت و آماده برايشان فراهم شود، احتمالا نظرخوبي به يك كارآفرين ندارند. وقتي كه آنها مي‌بينند خانواده يك كارآفرين در دورانتلاش و كوشش مثلا پدر خانواده در عرصه كارآفريني و بازاريابي، چندان راحت و مرفهزندگي نمي‌كنند، با خودشان مي‌گويند كه اين شخص خودخواه بوده به فكر هيچكس نيست.
اما سياستمداري كه از اين كسب و كارهاي كوچك سود مي‌برد به گونه ديگري ايناشخاص را وصف مي‌كند. به عقيده او اينان افرادي شجاع، خلاق و مستعد هستند كهمي‌خواهند در اين اوضاع نابه‌سامان اقتصادي از هيچ شروع كنند و نه تنها خودشان سودكرده كسب و كارشان را رونق دهند، بلكه فرصت‌هاي شغلي هم خلق كنند.
بيشتر مردمباور دارند كه كارآفرينان بدون ترس ريسك مي‌كنند. ولي بيشتر كارآفرينان عقيده‌ايمخالف اين دارند. معمولا با خود مي‌گويند: ايده من بي‌نقص است و كسب و كار من هرگزبا خطر و ريسكي مواجه نمي‌شود. در واقع شايد بهتر باشد كه بگوييم كارآفرينان سعيمي‌ كنند چيزي را باور كنند كه مي‌دانندهميشه يا اصلا واقعيت ندارد. به عبارتيتوانايي اين كار را دارند و اين گفته دقيقتر از آنست كه بگوييم اين كارآفرينان بهترمي‌‌توانند با ريسك‌ ها كنار بيايند يا اين كه شجاعت اين كار را دارند.
بايداعتراف كنم من هم كه دارم اين حرف‌ها را مي‌زنم نيز اين ويژگي را دارم. حتي زمانيكه تازه ايده كارآفريني به ذهنم خطور كرده بود و طرح و ايده‌هايم را هم ننوشتهبودم، باور داشتم كه كارم بي‌عيب و نقص خواهد بود و ايده‌ام معركه است! ومتاسفانهتنها وقتي كه پول كم مي‌آوريد و در اصل به دردسر مشكلات مالي مي‌افتيد، چشم‌هايتانبه درستي واقعيت جهان اطراف را خواهند ديد. حالا اينجاست كه مي‌توان كارآفرين واقعيرا از آنهايي كه كارها را سرسري گرفته‌اند و تنها خيالبافي كرده‌اند، بازشناخت. يككارآفرين واقعي راهكارها و استراتژي‌هايش را تغيير مي‌دهد و با انعطاف‌پذيري و قبولتغيير شرايط قبلي، ايده‌ها و لوازم تازه‌اي را به كار مي‌گيرد تا كسب و كارش را حفظكرده ارتقا دهد. اگر اين كسب و كار سير و روند پيشرفت را پيش گيرد، به اين دليل استكه صاحب آن در آن دوران آشفته و بحران‌زده تغييرات را پذيرفته و با راهكارهاييمناسب خود را با اين تغيير و تحولات سازگار كرده است. اگر كه اين كسب و كار ازشرايط دشوار سالم بيرون آمد و رو به توسعه و بهبود رفت، عالي و خوشحال‌كننده است. ولي اگر شكست خورد،‌يك كارآفرين حقيقي از پا نمي‌نشيند. اندكي استراحت مي‌كند و سپسبا يك ايده جديد و بهتر باز مي‌گردد. همان‌طور كه گفتم نظرات وعقايد گوناگونيدرباره مفهوم كارآفريني، كارآفرينان و ويژگي‌هاي آنان وجود دارد كه بسياري مبهمهستند و تعداد بيشتري به كلي اشتباه. در زير چند تا از آنها را آورده‌ايم: 1- آگاهياز علم و دانش مديريت براي شروع يك كسب و كار و كارآفريني ضروريست.
اصلا اينطور نيست! اكثر افرادي كه دانش‌آموخته علوم مديريتي هستند،‌كارآفرينان ناموفقي ازآب در مي‌آيند. مديريت يعني اين كه هنگام انجام يك كار ثابت و مرسوم كه بارها وبارها امتحانش را پس داده، از قوانين و روندهاي ثابتي اطاعت كنيد و اين همان چيزيستكه كارآفرينان با آن ميانه خوبي ندارند. اكثريت آنها بر پايه ايده‌اي جديد كارمي‌كنند و به خاطر اين به كارآفريني روي آورده اند كه از دست مديرشان خلاص شوند. اما هدف اول و آخر كارآفرين‌ها اين است كه مدير شوند و اين همان علتي است كه درمقطعي از فعاليت آنها باعث سقوط كسب و كارشان مي‌شود و آن هنگامي است كه كسب و كاررونق گرفته توسعه مي‌يابد و به يك مديريت حرفه‌ اي نياز پيدا مي‌كند.
2-
يككارآفرين بايد بتواند ديدگاهي درست و متعادل و واقع‌گرايانه از گزينه‌ها و فرصت‌هايپيش رويش كسب كند.
بله اين درست است، اما اين ديدگاه و بينش از همان اول كار بهدست نمي‌آيد. بايد وارد جريان كار بشويد و سرمايه و پولتان را به كار بيندازيد تااين واقعيات را دريابيد. البته اين ورود به پروسه كارآفريني هم شرط دارد و بدون يكطرح سرمايه‌گذاري كسب و كار تازه‌تان محكوم به فناست. طرحي كه با آن شروع مي‌‌كنيد،بايد بارها و بارها مرور شده باشد، درباره‌اش فكر و مشورت كرده باشيد و در يك كلام،بي‌گدار به آب نزنيد.
3-
گفته شده كه 90 درصد كسب و كارهاي جديد و نوپا موفقنخواهند شد.
اين يكي ديگر خنده‌دارترين اين باورهاست. آمار نشان داده كه نزديكبه 50 درصد كسب و كارهاي كوچك مي‌توانند حداقل تا پنج سال بعد از شروع كارشان،همچنان ادامه دهند و اين رقم براي كسب و كارهاي آن‌لاين و خانگي بسيار بالاتر است

منبع:خانه کارآفرینان ایران



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:18 AM | نویسنده : قاسمعلی

كار آفريني مفهومي است كه همراه با خلقت بشر وجود داشته است. مروري بر ادبيات كارآفريني نشان مي‌دهد كه مفهوم كارآفريني براي اولين بار توسط اقتصاددانان مطرح شد. سپس با توجه به اهميت و نقش كارآفريني در شكل‌گيري تحولات اقتصادي در جوامع، دانشمندان علوم اجتماعي نيز به بررسي ويژگيهاي فردي و اجتماعي كارآفرينان پرداختند. خانواده، كانوني است كه در شكل‌گيري اين ويژگيها، مي‌تواند نقش حياتي ايفا كند. در جوامع سنتي كه مردان نقش «نان‌آوري» و زنان نقش «خانه‌داري و تربيت فرزندان» را بر عهده داشتند، انتقال ايده كسب و كار بيشتر از طرف مرد صورت مي‌گرفت؛ ساختار جديد خانواده درجامعه امروز و به تبع آن خروج زن از خانه، ظهور جلوه‌هاي تازه‌اي از بروز خلاقيت و نوآوري را در هر دو جنس زن و مرد باعث شد. بدنبال اين تغيير نگرش؛ شيوه توليد،‌ سبك زندگي و نقش‌هاي والدين در درون خانواده نيز دچار دگرگوني شد. به شكلي كه هر كدام از والدين با رفتار خود مي‌توانند در رشد اعتماد به نفس،‌خلق ايده‌هاي جديد در خانواده و تعيين مسير شغلي فرزندان، نقش‌هاي اساسي را ايفاء كنند.
اگر خانواده را از ديدگاه نهادي مورد بررسي قرار دهيم به اين نتيجه مي‌رسيم كه كه خانواده از نظر كمي و كيفي مي‌تواند كانون اصلي انديشه كار و تلاش و پرورش روحيه خلق ايده و كار در افراد باشد. تحقق اين امر مستلزم توجه ويژه والدين به ابعاد و ساحتهاي حيات فردي فرزند از هنگام تولد تا زمان تكوين شخصيت اوست. وقتي پدر يا مادر همچون الگويي تلاشگر و مؤثر در عرصه كار و توليد در جامعه ظاهر شوند،‌كاركردهاي مثبت ناشي از فعاليت آنها فرزند را به سمت و سويي ترغيب مي‌نمايد تا ذهن خود را به صورتي منسجم و ثمربخش به ادامه شغل والدين و يا حرفه‌اي جديدتر سوق دهد. براي چنين فردي دستيابي به منابع اقتصادي ناشي از كار و تسخير فضاهاي جديد، ارزش تلقي مي‌شود. چنين طرز تلقي از دنياي پيرامون، ذهن فرد را نسبت به خلق ايده‌اي نو و استقلال اقتصادي و كسب موفقيت، دگرگون مي‌سازد. در اين مرحله، نوجوان يا جوان ايده‌كاري خود را با خانواده در ميان مي‌گذارد چه بسا بتواند از تجربيات و رهنمودهاي والدين و احتمالاً حمايت مالي و اجتماعي آنها بهره‌مند شود. اينجاست كه معيارها و ارزشهاي خانواده براي فرزند ملاك عمل و چراغ راه او در مسير كار و تلاش واقع مي‌شود. وظيفه والدين در چنين شرايطي تشريح ابعاد گسترده فعاليت اقتصادي به عنوان ارزش بنيادي براي فرزند و هدايت او در مسير مطلوب، آغاز توأم با موفقيت را در راه‌اندازي كسب و كار به همراه خواهد داشت.
ميزان تحصيلات، نوع شغل والدين، ساخت خانواده، روابط خانوادگي (خصوصاً رابطه والدين با فرزندان)، درآمد خانواده و ميزان برخورداري از امكانات رفاهي در شكل‌گيري «فرهنگ كار» در خانواده مي‌تواند تأثير داشته باشد. انسانهاي متفاوت، توانمنديهاي متفاوتي دارند كه اگر از همان دوران نوجواني در مسير مشخص هدايت شوند، ‌مي‌توانند با خلق ايده‌هاي جديد خود، تغيير در روند توليد و بالطبع تغيير در فرآيند تكنولوژي را آسان كنند.

مراحل توسعه كارآفريني توسط خانواده

1 ـ مراحل نهادينه كردن «فرهنگ كارآفريني»:
خانواده به عنوان انتقال دهنده جبهه‌اي از اصطلاحات، آئين‌ها و رفتارهاي اجتماعي مي‌‌تواند نقش ثمربخش خود را جهت آشنايي با مفاهيمي مثل: «توفيق طلبي»، «استقلال طلبي» و «خطرپذيري» در عرصه فعاليت اقتصادي و همسازي با واقعيت‌هاي كاري در جامعه، به اعضاء خود ارزاني دارد.
نوع نگرش والدين به دنياي پيرامون خود و چگونگي تجسم ارزشهاي اجتماعي براي فرزندان در شكل‌گيري آينده شغلي آنها، مي‌تواند راه را براي دستيابي به اقتصاد سالم هموار سازد. مثلاً چنانچه كسب موفقيت در جهت خلق ثروت و ايجاد فرصتهاي شغلي جديد به عنوان بخشي از ارزشهاي مورد نظر والدين براي فرزند به تصوير كشيده شود، نوجوان در چنين شرايطي ذهن خود را براي رسيدن به چنين موقعيتي آماده مي‌سازد. در ادامه چنين فرآيند ذهني، فرد بدنبال راههاي دستيابي به چنين موقعيتي است. او موقعيتهاي متفاوت را با هم مقايسه مي‌كند؛ شبيه‌سازي ذهني انجام مي‌دهد؛ به پرس و جو مي‌پردازد؛ و گاهي اوقات در نشريات،‌ كتب، محيط مدرسه و حتي مجالس سخنراني پرسشهاي ذهني خود را دنبال مي‌كند. آنگاه، فرد با آگاهي از ارزش كار و تلاش آماده است بخش بزرگي از خواسته‌ها، آرمانها و ارزشهاي مورد نظر خانواده خود را به محك تجربه بگذارد.

2ـ تعيين مسير شغلي
فضاي درون خانواده، خصوصاً رهنمودهاي والدين به فرزندان، اين امكان را به آنها مي‌دهد تا با گسستن از عادات و معتقدات پيشين خود يا ساير افراد خانواده، رفتار جديدي را مورد كند و كار قرار داده و خود را با نظم اجتماعي نوين هماهنگ سازند؛ به شكلي كه بتوانند بر فراز خواسته‌ها و آرزوهاي ذهني خود و منطبق بر نظامهاي مدرن پرو بال بزنند و از نفوذ و سلطه انديشه و روشهاي سنتي در رفتار آتي خود بكاهند. در ادامه چنين روندي، نقش آفريني فرزند در درون خانواده معطوف به فرآيندهاي توليد و خلق ارزش در جامعه خواهد شد. در اين ارتباط، والدين با شناخت توانمنديهاي بالقوه فرزندان خود و هدايت آنها در مسير شغلي، نقش مهمي در شناسايي و پرورش افراد خلاق و كارآفرين در جامعه ايفاء مي‌كنند.

3ـ توانمندسازي ( يادگيري فن‌آوريهاي جديد)
حمايت و تشويق والدين جهت يادگيري فن‌ آوريهاي جديد از جمله فن‌آوريهاي تكنولوژيكي و اطلاعاتي و معرفي مشاغلي كه امكان كسب درآمد بالا را براي فرزندان فراهم مي‌سازد، آنان را علاوه بر نقش‌آفريني در درون خانواده، معطوف به اهداف توسعه در سطح جامعه يعني كار مفيد و بهره‌وري بالا خواهد كرد. تغيير نگرشها و رفتارهاي كليشه‌اي در مورد ايفاء نقشهاي خانوادگي و اجتماعي و تشويق فرزندان به رفتارهاي مثبت اقتصادي و اجتماعي، آنان را افرادي كارآمد و هدفمند مي‌پروراند. زيرا پيروي از كليشه‌هاي سنتي و تكراري در عرصه كار و فعاليت، هم به خانواده و هم به جامعه صدمات جبران ناپذيري وارد مي‌سازد. به همين دليل؛ گذر از اين مرحله، تاثيرپذيري فرد از تغييرات جديد و پذيرش مسئوليت خطير اجتماعي به منظور ايجاد كسب و كار جديد و دسترسي به موقعيتهاي بهتر و جديدتر، از فرد يك انسان مستقل و توانمند مي‌سازد كه در عرصه‌هاي گوناگون زندگي ضمن پذيرش نقشهاي متفاوت مي‌تواند مفيد واقع شود.

4ـ راه‌اندازي و اداره كسب و كار اقتصادي
در اين مرحله، فرد با ارزيابي مشاغل متناسب با خواسته‌هاي خود و خانواده، به خلق ايده در زمينه‌كار و فعاليت مي‌پردازد؛ چارچوب فكري خود را در قالب طرح كسب و كار به جامعه عرضه مي‌كند؛ سپس، با مديريت خود فعاليت اقتصادي را آغاز مي‌كند. در اين مرحله، والدين با استفاده از تجارب خود مي‌توانند فرزندشان را جهت اداره كسب و كار ياري كنند. هر چند ممكن است اين نياز صرفاً متوجه حمايت‌هاي مالي آنها نباشد. با ادامه حمايت خانواده و تقويت روحيه كارآفريني در فرزندان به منظور راه‌اندازي و مديريت كسب و كار اقتصادي توسط آنان، نتايج ذيل متوجه جامعه خواهد شد:
ـ ايجاد و توسعه اشتغال در بخش‌هاي اقتصادي كشور و به تبع آن استقلال اقتصادي خانواده‌ها
ـ دگرگوني در روند توليد با استفاده از تكنولوژي پيشرفته و بدنبال آن تغيير در فرهنگ مصرف
ـ تنوع شغلي و ايجاد رقابت گسترده در بازارهاي اقتصادي
ـ بسط و توسعه صادرات با اتكاء ‌به منابع موجود در كشور
ـ كاهش نرخ بيكاري و تورم و بدنبال آن كاهش آسيب‌هاي اجتماعي در جامعه

نتيجه‌گيري
كارآفريني، كانون و مركز ثقل كار و تلاش و پيشرفت در عصر مدرنيته تلقي مي‌شود. ما بدون توجه كافي به مقوله «توسعه فرهنگ كارآفريني» نمي‌توانيم به شاخص‌هاي رشد و توسعه كه از طريق تغيير در روند توليد،‌ بهره‌وري و توان افزايي فني و صنعتي در عرصه اقتصاد حاصل مي‌شود، دست يابيم. در گذر از مرحله سنتي به صنعتي بايد به توانمنديها و قابليت‌هاي فردي كارآفرينان در بهره‌گيري از منابع طبيعي و بكارگيري تكنولوژي مدرن اهتمام ويژه‌اي قائل شويم. زيرا، آنها با بكارگيري روش‌هاي جديد در بازار، خود را براي استفاده بهينه از ابزار و دستيابي به كيفيت مطلوب كالا و خدمات آماده مي‌سازند. كارآفريني، فرآيندي اكتسابي است و خانواده در شكل‌گيري اين فرآيند نقش اساسي را ايفاء مي‌كند. زيرا، خانواده مي‌‌تواند عنصر پويايي و تحرك را به ژرفاي وجود افراد تحت نفوذ و وابسته به خود تزريق كند به شكلي كه «فرد» و «جامعه» در محيطي هماهنگ به تعامل بپردازند و قالب‌هاي اجتماعي نوآورانه شكل گيرد. نقش و اهميت خانواده به عنوان كانون انديشه نوگرايي، در ايجاد روحيه خلاقيت و نوآوري در افراد، گسترش روحيه كارآفريني و توسعه كسب و كار جديد در جامعه، انكار ناپذير است، به طوري كه درزمينه فعاليت اقتصادي، خانواده مي‌تواند انديشه افراد تحت نفوذ خود را به سمت و سويي سوق دهد كه آنها را از مشكلات پيش‌رو از جمله؛ بيكاري، فقر، اعتياد، فساد و... برهاند و آنها را در مسيرهاي شغلي كه مولد سرمايه و فرصت‌هاي جديد است،‌هدايت نمايد. زيرا، خانواده علاوه بر نقش توليد نسل و پرورش ابعاد عاطفي و اخلاقي فرزندان،‌ به عنوان كانوني براي رشد و پرورش انديشه خودباوري، اعتماد به نفس و خودشكوفايي در فرزندان، نقش بسيار مؤثري در راه‌اندازي كسب و كار اقتصادي و توسعه فعاليت‌هاي شغلي در جامعه خواهد داشت.

منبع مقاله:خانه کارآفرینی ایران



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:18 AM | نویسنده : قاسمعلی

چكيده
يکي از بزرگترين چالشهاي کارآفرينان و شايد مهمترين مانع آنها براي راه‌اندازي کسب‌وکارشان، کمبود منابع مالي براي تامين نيازهاي سرمايه‌اي است. اين مقاله با فهرست كردن روشهاي گوناگون تامين مالي تلاش دارد به معرفي جامعي از اين منابع پرداخته و توانمنديها و نارساييهاي هر روش را تا حد امکان به طور مشروح معرفي كند. شايان ذکر است که گرچه برخي از منابع تامين مالي که در اين مقاله معرفي خواهند شد، تاکنون در ايران رايج نبوده است، اما ذکر آنها مي‌تواند چشم‌انداز روشني را براي استفاده از اين ابزارها فراهم سازد و فعالان عرصه‌هاي مختلف را از ماهيت آنها آگاه سازد.
مقدمه
به دست آوردن وجوه مورد نياز براي راه‌اندازي کسب‌وکارها، همواره به عنوان يک چالش براي کارآفرينان مطرح بوده است. فرايند به دست آوردن وجوه مورد نياز ممکن است ماهها به طول انجامد و کارآفرينان را از حرفه مديريت کسب‌وکارها منصرف كند. از سوي ديگر، بدون تامين مالي کافي، کسب‌وکارهاي نوپا هرگز به موفقيت نخواهند رسيد. کمبود سرمايه‌گذاري عاملي موثر در شکست بسياري از کسب‌وکارهاست، با اين حال به دليل نرخ بالاي مرگ و مير کسب‌وکارهاي کوچک جديد، موسسات مالي تمايل چنداني به قرض دادن وجوه يا سرمايه‌گذاري در آنها ندارند. فقدان سرمايه کافي، کسب‌وکار نوپا را با رها ساختن بر بنيان مالي ضعيف، مستعد شکست خواهد كرد.
سرمايه‌اي که کارآفرينان براي راه‌اندازي کسب‌وکارهايشان نياز دارند، کاملا همراه با ريسک است، چرا که سرمايه‌گذاران در اين کسب‌وکارهاي نوپا در قبال امکان دستيابي به پاداشهاي چشمگير (سودسرمايه‌اي) بايد براي احتمال از دست دادن کل سرمايه تزريق شده خود آماده باشند.

منابع تامين مالي کارآفرينان
طيف گسترده‌اي از منابع تامين مالي (با امکان‌پذيري و هزينه‌هاي گوناگون)، در دسترس کارآفرينان قرار دارد و روشهاي متفاوتي براي طبقه‌بندي آنها پيشنهاد شده است.در يک طبقه‌بندي از اين منابع، ديکينز و فريل (2003) منابع مالي شرکتهاي کارآفريني را به دو دسته دروني و بروني بخش‌بندي كرده‌اند. [3] در گزارشي که توسط شرکت مالي «امکو» ارائه شده است، منابع مالي به سه دسته منابع سهام (حقوق صاحبان سهام)، منابع بدهي (استقراض) و ديگر منابع دسته‌بندي شده بودند.[8] در يک تقسيم‌بندي ديگر، کاردلو (1999) منابع مالي در دسترس کارآفرينان را به دو دسته تقسيم كرده است: منابع غيررسمي و منابع رسمي. [2] در اين مقاله با تلفيق تقسيم‌بنديهاي فوق، منابع به چهار دسته تقسيم شده است. اين چهار دسته عبارتند از:
- منابع خصوصي تامين مالي؛
- منابع تامين مالي از طريق بدهي (استقراض)؛
- منابع تامين مالي از طريق سرمايه (حقوق صاحبان سهام)؛
- منابع داخلي تامين مالي.
در ادامه هر يک از اين منابع به گونه‌اي تفصيلي مورد بحث قرار خواهد گرفت.
1- منابع خصوصي تامين مالي:
اولين منبعي که کارآفرينان جهت تامين وجوه موردنياز براي راه‌اندازي کسب‌وکارهايشان، به آن رجوع مي‌کنند، منابع خصوصي است. براي اين گروه محاسبات ريسک و بازده، به مانند ديگر گروه‌هاداراي اولويت نخست نيست.
- منابع شخصي (پس اندازهاي شخصي):
نخستين جايي که يک کارآفرين در جستجوي پول به سراغ آن مي‌رود، منابع مالي شخصي اوست. اين منبع ارزانترين منبع مالي در دسترس است. ظاهرا کارآفرينان منافع خودکفايي را مشاهده نموده‌اند، به‌طوري‌که رايج‌ترين منبع تامين وجوه سرمايه‌اي که براي کسب‌وکارهاي کوچک به کار مي‌رود، از محل صندوق شخصي کارآفرينان تامين مي‌شود.
- دوستان و بستگان:
پس از صرف وجوه شخصي، کارآفرين به دوستان و بستگاني روي مي‌آورد که ممکن است تمايل داشته باشند تا در کسب‌وکار او سرمايه‌گذاري کنند. به دليل روابط آنها با کارآفرين، احتمال زيادي وجود دارد که اين افراد سرمايه‌گذاري كنند. آنها اغلب صبورتر از ديگر سرمايه‌گذاران هستند. با وجود اين انتظارات غيرواقع‌گرايانه يا ريسک‌هاي درست درک‌نشده، از خطرهاي اين سرمايه‌گذاريهاي خانوادگي است. براي پرهيز از چنين مسائلي کارآفرينان بايد صادقانه فرصت سرمايه‌گذاري و ريسک‌هاي آن را معرفي کنند تا در صورت شکست، دوستان و بستگان را با خود بيگانه نسازند. [10]
2 - منابع تامين مالي از طريق بدهي (استقراض)
تامين مالي از طريق بدهي شامل وجوهي است که مالکان کسب‌وکارهاي کوچک استقراض كرده‌اند و بايد به همراه بهره آن را بازپرداخت کنند. بسياري ازکارآفرينان به نوعي از سرمايه ناشي از بدهي (استقراض) براي راه‌اندازي شرکتهاي خود بهره مي‌برند. اگرچه وجوه قرض گرفته شده به کارآفرين اين اجازه را مي‌دهد که مالکيت کامل شرکت را در اختيار داشته باشد، با اين حال او بايد بدهي ايجاد شده در ترازنامه را تعهد كند و به همين ترتيب آن را به همراه بهره متعلق به آن، در آينده بازپرداخت كند. افزون بر اين، به دليل ريسک بيشتر کسب‌و‌کارهاي کوچک، آنها بايد نرخ بهره بيشتري را نيز پرداخت كنند. با وجود اين، هزينه‌هاي تامين مالي از طريق استقراض اغلب پايين‌تر از تامين مالي از طريق سهام بوده و برخلاف تامين مالي از طريق سهام متضمن رقيق شدن مالکيت کارآفرينان در شرکت نيست.
کارآفرين که بر جستجوي تامين مالي از طريق استقراض است، به سرعت با دامنه گسترده‌اي از گزينه‌هاي اعتباري روبرو مي‌شود. در ادامه منابع تامين مالي از طريق بدهي (استقراض) مرور خواهد شد.
- بانک‌هاي تجاري
بانک‌هاي تجاري بيشترين تعداد و بيشترين تنوع وامهاي کسب‌وکارهاي کوچک را ارائه مي‌کنند. مالکان کسب‌و‌کارها، بانک‌ها را به عنوان اولين قرض‌دهندگان مدنظر قرار مي‌دهند. بانک‌ها غالبا در فعاليتهاي اعطاي وام خود محافظه‌کارانه عمل مي‌کنند و ترجيح مي‌دهند تا در هنگام تخصيص وامهاي خود به کسب‌و‌کارهاي کوچک، آنها را به شرکتهاي در‌حال فعاليت اعطا كنند تا به يک شرکت نوپاي با ‌ريسک بالا. چنانچه بانکي در اعطاي وام خود به يک شرکت دچار اشتباه شود، ترجيح مي‌دهد که جريان وجوه نقد کافي براي بازپرداخت وام موجود باشد. نخستين پرسشي که هنگام ارزيابي طرح کسب‌و‌کار کارآفرينان در ذهن بيشتر بانکداران نقش مي‌بندد اين است که «آيا اين کسب‌وکار قادر به ايجاد وجوه نقد کافي براي بازپرداخت وامي هست که دريافت كرده است ؟» گرچه بانک‌ها براي تضمين وامهايشان بر وثيقه متکي هستند ولي آنچه بازپرداخت وام را در موعد مقرر تضمين مي‌کند جريان نقد کافي شرکت است. از سوي ديگر، تهيه وثايق و راکد گذاردن آن نيز براي شرکتها هزينه‌هايي را در بردارد. [01]
- وام هاي کوتاه‌مدت:
وامهاي کوتاه‌مدت که براي کمتر از يکسال در نظر گرفته شده‌اند، رايج‌ترين نوع وامهاي تجاري اعطاء شده به بنگاه‌هاي کوچک است. اين وجوه نوعا براي پرکردن حساب سرمايه در گردش براي تامين مالي خريد موجودي بيشتر، بالا بردن برونداد (محصول)، تامين مالي فروش اعتباري و يا بهره‌گيري از تنزيل نقدي به کار مي‌رود. اين وام هنگامي بازپرداخت مي‌شود که موجودي به وجوه نقد تبديل شود.
- وام‌هاي ميان‌مدت و بلند‌مدت:
وامهاي ميان‌مدت و بلند‌مدت براي مدت يکسال يا بيشتر ارائه مي‌گردد و معمولا در افزايش سرمايه ثابت به کار مي‌رود. بانک‌ها اين وامها را براي راه‌اندازي و آغاز به‌کار يک کسب‌و‌کار، ساخت يک کارخانه، خريد املاک و تجهيزات و تامين وجوه براي ديگر سرمايه‌گذاريهاي بلندمدت اعطا مي‌کنند. بازپرداخت اين وام معمولا ماهيانه يا فصلي تعيين مي‌شود.
- خط‌هاي اعتباري و اعتبارات اسنادي:
يک خط اعتباري به منظور حفظ جريان نقدي مثبت، وجوه کوتاه‌مدتي را به شرکت ارائه مي‌کند، سپس هنگامي که در مراحل بعد شرکت توانست مبالغ مورد نظر را به دست آورد، اين وام بازپرداخت مي‌گردد. يک مزيت خط اعتباري اين است که تا زماني که وجوه، بازپس گرفته نشود بهره‌اي به آن تعلق نمي‌گيرد، در حالي که در زمان نياز جريان نقدي اين خط فورا در دسترس واقع مي‌گردد. [7] اعتبار اسنادي نيز مي‌تواند در هنگام معامله با يک توزيع‌کننده جديد که ممکن است از نظر اعتباري شرکت داراي تضمين کافي نباشد، به کار گرفته شود. در چنين زماني بانک مي‌تواند با ارائه يک اعتبار اسنادي، پرداخت به شرکت را ضمانت كند. [7]
- وام‌دهندگان به پشتوانه دارايي (وام رهني):
وام‌دهندگان به پشتوانه دارايي، اين امکان را براي کسب‌و‌کارهاي کوچک فراهم مي‌سازند تا وجوهي را از طريق وثيقه گذاردن داراييهاي بعضا بيکار خود (حسابهاي دريافتني، موجوديها، تجهيزات ثابت و...) قرض بگيرند. حتي شرکتهاي غيرسود‌ده که صورتهاي مالي آنها نمي‌تواند متصديان وام را براي پرداخت وامهاي رايج متقاعد کند، مي‌توانند وامهاي با پشتوانه دارايي را دريافت کنند. چنين شرکتهايي که جريان نقدي ضعيف دارند اما از لحاظ دارايي غني هستند از اين طريق مي‌توانند از داراييهاي نابهره‌ور خود براي تامين مالي توسعه شرکت و يا عبور از بحرانهاي مالي استفاده كنند.
- اعتبار تجاري:
فروشندگان و عرضه‌كنندگان معمولاً خريد مواد اوليه و قطعات شرکتها را به مدت 30 تا 90 روز يا بيشتر با نرخ بهره معين تامين مالي مي‌كنند.
- عرضه‌كنندگان تجهيزات:
بيشتر فروشندگان تجهيزات از طريق ارائه تسهيلات خريد، مالكان کسب‌و‌کارها را تشويق مي‌كنند تا تجهيزات مورد نياز خود را از آنان خريداري كنند. اين روش تامين مالي تا حدود زيادي مشابه اعتبار تجاري است. معمولاً فروشندگان تجهيزات، يك شرايط اعتباري منطقي با پرداخت منصفانه كه در طول عمر تجهيزات به طورمتعادل تقسيط شده باشد را پيشنهاد مي‌كنند.
- شرکتهاي تامين مالي تجاري:
شرکتهاي تامين مالي تجاري انواع مشابهي از وامهاي بانکي را در اختيار قرار مي‌گذارند و معمولاً ريسك بيشتري را نيز نسبت به رقيبان محافظه‌كارشان، در پرتفوي وامهايشان تقبل مي‌كنند. اين شرکتها معمولاَ گزينه‌هاي اعتباري بسياري را همانند بانک‌هاي تجاري پيشنهاد مي‌كنند، با وجود اين به دليل اينكه وامهاي آنها دربردارنده ريسك بيشتري است، شرکتهاي تامين مالي تجاري نرخ بهره بيشتري را نسبت به بانکهاي تجاري درخواست مي‌كنند.
- مؤسسات وام و پس‌‌انداز:(S&Ls)
تخصص موسسات وام و پس‌‌انداز در ارائه وامهايي براي داراييهاي واقعي است. علاوه بر نقش سنتي آنها در ارائه وامهاي رهني براي مسکن، اين موسسات منابع مالي را براي داراييهاي تجاري و صنعتي نيز ارائه مي‌كنند. در يك وام نوعي تجاري يا صنعتي، مؤسسات وام و پس‌‌انداز تا 80 درصد از ارزش دارايي را با برنامه‌ زماني بازپرداخت تا 30 ‌سال قرض خواهند داد.
کارگزاري‌ها:
در برخي کشورها کارگزاريها نيز در زمره شرکتهاي وام‌دهنده جاي مي‌گيرند و بسياري از آنها وامهايي را در نرخهاي کمتر از نرخ بهره بانکي به مشتريانشان ارائه مي‌دهند. اين وامهاي پوششي، نرخهاي بهره کمتري دارند، چراکه از پشتيباني وثيقه‌هايي - سهام و اوراق قرضه موجود در پرتفوليوي مشتري- برخوردارند که باکيفيت و باتوان نقدشوندگي بالا هستند. نرخ بهره تعيين شده بستگي به نرخي دارد که کارگزار خود براي وام گرفتن آن مبالغ پرداخته است.
- شرکت‌هاي بيمه:
در ديگر کشورها براي بسياري از كارآفرينان، شرکتهاي بيمه عمر مي‌توانند منبع مهم دستيابي به سرمايه کسب‌و‌کار تلقي شوند. شرکتهاي بيمه دو نوع اساسي وام را ارائه مي‌كنند. وامهاي بيمه‌نامه‌اي و وامهاي رهني. وامهاي بيمه‌نامه‌اي بر پايه مبالغي ايجاد شده است كه از طريق حق بيمه پرداخت مي‌شود. اين وامها توسط بهترين نوع وثيقه‌ها تضمين مي‌شوند (پول نقدي كه مالك کسب‌و‌کار قبلاً و از طريق حق بيمه پرداخته است). اساساً شركت بيمه پول شخص كارآفرين را به خود او قرض مي‌دهد و به دليل آنكه قاعدتا با هيچ ريسك نكولي مواجه نمي‌شود، اين وامها در نرخ بهره‌هاي مطلوب ارائه مي‌شوند. شرکت‌هاي بيمه همچنين وامهاي رهني بلندمدتي را براي خريد داراييهاي واقعي ارائه كرده‌‌اند. اين نوع وامها بر پايه ارزش دارايي واقعي خريداري شده، قرار گرفته‌‌اند. شرکتهاي بيمه تا 75 يا 80 درصد از ارزش املاك و مستغلات را پوشش مي‌دهند و به شركت اجازه مي‌دهند تا جدول زماني بازپرداخت بيش از 25 يا 30 سال را بر عهده گيرد.
- اتحاديه‌هاي اعتباري :
اتحاديه‌هاي اعتباري كه تحت مالكيت اعضاي خود قرار دارند، شناخته‌شده‌ترين مؤسسات براي ارائه وامهاي مصرفي و خودرو به شمار مي‌روند. با وجود اين اكنون بسياري از آنها خواهان آن هستند كه وجوهي را براي راه‌‌اندازي کسب‌و‌کارها به اعضاي خود قرض دهند. اتحاديه‌هاي اعتباري وام خود را به هر شخصي ارائه نمي‌دهند، بلكه جهت واجدالشرايط شدن براي دريافت وام، يك كارآفرين مي‌بايستي به عضويت يك اتحاديه اعتباري درآيد.
- اوراق قرضه
اوراق قرضه غالباً به عنوان منبع شناخته شده تامين مالي براي شرکتهاي بزرگ محسوب مي‌شوند. گرچه کسب‌و‌کارهاي كوچكتر كانديداي مناسبي براي صدور اوراق قرضه نيستند، با وجود اين برخي از شرکتهاي كوچك هنگامي كه با پاسخ منفي ديگر قرض‌دهندگان مواجه مي‌شوند، اوراق قرضه را منبعي مناسب براي تامين وجوه مورد نياز خود مي‌يابند.
- عرضه‌هاي خصوصي:
فرايندي است که طي آن شرکت براي استقراض و صدور اسناد تعهدآور تنها به معدودي از وام‌دهندگان ـ معمولاً شرکتهاي بيمه يا صندوقهاي بازنشستگي ـ روي مي‌آورد و استقراض از طريق انتشار عام اوراق انجام نمي‌گيرد. بدهي عرضه خصوصي پيوندي است ميان يك وام معمولي و اوراق قرضه، چرا که به صورت بالذات يك اوراق قرضه محسوب مي‌شود اما شرايط آن به مانند وام به نيازهاي فردي قرض گيرنده بستگي دارد. اوراق بهاداري که به عرضه خصوصي تبديل شده است، چندين مزيت را نسبت به وامهاي عادي بانكي داراست که از جمله آنها مي‌توان به نرخ بهره ثابت، سررسيد بلندمدت‌تر، محدوديتهاي كمتر و نهايتا ريسك‌پذيري بيشتر سرمايه‌گذاران خصوصي اشاره كرد. [10]
- كمك‌هاي دولتي:
در بسياري از كشور‌ها، دولتها براي كمك به كارآفرينان در راه‌‌اندازي کسب‌و‌کارهاي نوپا و يا در حال رشدشان، تسهيلاتي را با نرخ بهره پائين يا بازپرداخت بلندمدت اعطا مي‌كنند. بنا به مقتضيات مکاني، در اين بخش به سازمانها و نهادهاي گوناگوني که در ايران، گزينه‌هايي از اين نوع منابع مالي را در اختيار کارآفرينان مي‌گذارند، اشاره مي‌شود. [4]
1 -صندوق حمايت از فرصتهاي شغلي؛
2 -صندوق تعاون كشور؛
3 -دفتر همكاريهاي رياست جمهوري؛
4 -بانك كشاورزي؛
5-سازمان همياري اشتغال جهاد دانشگاهي؛
6 -سازمان صنايع كوچك؛
7-سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران؛
8 -شركت شهركهاي صنعتي ايران؛
9 -سازمان ملي جوانان؛
01- وزارت صنايع؛
11- سازمان مديريت و برنامه ريزي.

3 - منابع تامين مالي از طريق سرمايه (حقوق صاحبان سهام )
اتکاء صرف بر بدهي و استقراض براي تامين مالي راه‌اندازي و يا رشد و توسعه شرکت، ممکن است مشکلات بي‌شماري را به وجود آورد. سرمايه به دست آمده از استقراض، سرمايه صبوري نيست. مدت زمان وامهاي آن به ندرت از 3 تا 5 سال فراتر مي‌رود. از سوي ديگر سرمايه ناشي از بدهي (استقراض)، سرمايه متعهدي نيست. بدهي بازپرداختهاي دوره‌اي بهره (فرع وام) و پرداخت نهايي اصل وام را ايجاب مي‌كند. اين عامل باعث مي‌شود که در هنگام افت فروش يا ديگر فشارهايي که بر روي سودآوري و به ويژه بر روي جريان نقدي وارد مي‌شود، شرکت در معرض تهديد قرار بگيرد. در چنين مواقعي که شرکت از بازپرداختهاي بدهي‌اش ناتوان مي‌شود، بانک‌ها ممکن است به عنوان آخرين راه‌چاره داراييها را به مالکيت خود درآورند و يا شرکت را مجبور به انحلال سازند. به همين دليل صاحب نظران توصيه مي‌کنند که براي شرکتها يا دست‌کم شرکت‌هاي با پتانسيل رشد بالا، سرمايه‌هاي ريسکي متعهد و صبور که بازدهي آن پس از موفقيت قريب‌الوقوع شرکت پرداخت مي‌گردد، مناسب‌ترين انتخاب خواهند بود. اين‌گونه منابع مالي براي کسب‌وکارهاي جديد مطلوب محسوب مي‌شوند، چراکه اين‌ منابع عمدتا بر چشم‌انداز آتي شرکت تمرکز مي‌کنند، در حالي که بانک‌ها اغلب عملکرد گذشته شرکت را به عنوان معيار اصلي مدنظر قرار مي‌دهند.
در تامين مالي از طريق سرمايه (سهام)، سرمايه‌گذار مالک شرکت مي‌شود. در اين روش ضمن اينکه ريسک تقسيم مي‌‌شود، عايدات بالقوه آن نيز تقسيم مي‌گردد. برخي از منابع رايج تامين سرمايه از طريق سهام را در اين بخش مرور مي‌کنيم.
- فرشتگان کسب‌وکار:
اين اصطلاح براي توصيف سرمايه‌گذاراني به‌کار مي‌رود که سرمايه اوليه شرکتهاي پرريسک که در مرحله آغازين قرار دارند را فراهم مي‌سازند. فرشتگان کسب‌وکار، افراد ثروتمندي هستند که سرمايه‌گذاري مستقيمي را در شرکت‌هايي که در ابتداي راه هستند و هنوز قيمتي براي آنها تعيين نشده است، انجام مي‌دهند. اين در حالي است که هيچ‌گونه ارتباط خويشاوندي نيز با کارآفرين ندارند. در اغلب موارد فرشتگان کسب‌وکار در جستجوي فعاليتهايي هستند که درباره آن تاحدودي چيزهايي را بدانند و بيشتر انتظار دارند تا دانش، تجربه و انرژي‌شان را همانند پول‌شان، در يک شرکت سرمايه‌گذاري کنند. [10] فرشتگان کسب‌وکار شکاف تامين مالي موجود ميان سرمايه‌هاي به دست آمده از منابع خصوصي و مرحله‌اي که سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير نهادي تمايل به سرمايه‌گذاري خواهند داشت را پر مي‌کنند. [6]
- شرکا:
يک کارآفرين مي‌تواند براي گسترش سرمايه کسب‌وکار پيشنهادي، شريکي را انتخاب کند. دو نوع اصلي از شرکا وجود دارد: 1) شرکاي کلي (عمومي)1، که شخصا مسئول کل بدهي‌هاي کسب‌وکار هستند و 2) شرکاي محدود،که مسئوليت محدود آنها، داراييهايشان را از ادعاي اعتباردهندگان و بستانکاران شرکت محفوظ نگه مي‌دارد.
- شرکت‌هاي سهامي بزرگ:
بسياري از شرکتهاي بزرگ در سراسر دنيا (مانند Intel )، صندوقهاي سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير‌شان را براي تامين مالي پروژه‌هايي همراه با کسب‌وکارهاي کوچک ايجاد كرده‌اند. هدف از اين سرمايه‌گذاريها، بيشتر پيگيري اهداف استراتژيك شركت است (همانند دستيابي به فناوري نوين)، تا اينکه صرفا دستيابي به منافع مالي حاصل از آن مدنظر باشد. [01]
- شرکت‌هاي سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير:
شرکتهاي سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير، شرکتهاي خصوصي و سودطلبي هستند كه سرمايه خود را در فعاليتهاي پرريسک يا نوپا سرمايه‌گذاري مي‌كنند. سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير مي‌تواند سرمايه‌گذاري در شرکتهايي تعريف شود كه هنوز قيمتي براي آنها تعيين نشده است و داراي پتانسيل رشد چشمگيري هستند. [3] در تعريفي ديگر سرمايه‌گذاري مخاطره‌پذير نوعي سرمايه‌گذاري بلند‌مدت با ريسك ارزشگذاري نشده در سهام شرکتهاي جديد معرفي شده است كه پاداش آن عبارت است از سود سرمايه‌اي (افزايش قيمت سهام) محتمل به علاوه بازده نقدي حاصل از سود تقسيمي سهام [9] بازده ناشي از سودسرمايه آن با ريسک مازاد و غيرنقدينه بودن (توان نقدشوندگي پايين) سرمايه‌گذاري همراه است که نمي‌تواند در طول مدت تعهد به کسب‌و‌کار آزادانه مورد مبادله قرار گيرد. [3]
بيش از يك سوم از سرمايه‌گذاريهاي سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير منتج به شكست و زيان مي‌شود. سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير غالباًدر شرکتهايي سرمايه‌گذاري مي‌كنند كه هنوز هيچ‌گونه درآمدي را ايجاد نكرده‌‌اند و محصولي را در جريان توليد ندارند و از يك تيم كامل مديريتي و با تجربه نيز بهره‌مند نيستند. [1]
ميسون و هريسون (1999) معتقدند «هدف سرمايه‌گذاران مخاطره‌پذير به جاي آنكه معطوف به بهره و يا درآمد حاصل از سود تقسيمي باشد، به دست آوردن بازده بالاي سرمايه‌گذاري در قالب سودسرمايه‌اي است كه از طريق خروج از سرمايه‌گذاري حاصل مي‌شود و اين خروج عموماً از مسير عرضه عمومي اوليه (IPO) انجام مي‌گيرد.» [5]
- عرضه عمومي سهام (عمومي شدن):
در مراحل پسين تامين مالي، کارآفرينان مي‌توانند از طريق فروش سهام شرکتهايشان به عموم سرمايه‌گذاران، به يک شرکت عمومي (سهامي عام) تبديل شوند. اين روش يک روش کارا براي دستيابي به سرمايه موردنياز است، اما مستلزم فرايندي هزينه‌زا و زمانبر است. عمومي شدن براي هر کسب‌وکار کوچکي امکان‌پذير نيست، و در واقع تنها تعداد کمي از کارآفرينان قادرند تا شرکتهاي نوپاي خود را عمومي کنند. [01]
- نام‌نويسي عرضه شرکت‌هاي کوچک : (SCOR)
از آنجايي که در برخي از کشورها مقررات حاکم بر فروش اوراق بهادار شخصي تا حد زيادي محدود شده است، اين شيوه تامين مالي، ابزاري را براي فروش سهام عادي به عموم فراهم مي‌كند. شرکتها مي‌توانند به جاي آنکه با مشکلات عرضه عمومي اوليه (IPO) روبرو شوند، سهام عادي خود را در بازار خارج از بورس رسمي (OTC) مورد معامله قرار دهند. [7]

4 - منابع داخلي تامين مالي
يك کسب‌و‌کار به نوبه خود ظرفيت ايجاد سرمايه توسط خودش را داراست. اين نوع تامين مالي براي هر شرکت كوچكي در دسترس است.
- عامليت حسابهاي دريافتني :
به جاي نگهداري و ثبت فروش اعتباري در دفاتر شركت (كه برخي از اين حسابها هيچگاه وصول نمي‌شود)، يك کسب‌و‌کار كوچك مي‌تواند يكجا حسابهاي دريافتني خود را به يك عامل بفروشد. تحت دادوستدي كه به صورت «با رجوع» تنظيم شده باشد، مالك شركت مسئوليت مشترياني را كه از پرداخت حسابها خودداري كنند، خود بر عهده مي‌گيرد. در دادوستدي كه به صورت «بدون رجوع» تنظيم شده باشد، مالك از مسئوليت جمع‌آوري آنها فارغ خواهد شد و چنانچه برخي حسابها وصول نشود، عامل دچار زيان خواهد شد. عاملها معمولاً از 06 تا 95 درصد از ارزش اسمي حسابهاي دريافتني يك کسب‌و‌کار كوچك را پرداخت مي‌كنند كه اين دامنه به موارد مختلفي بستگي دارد.
- اجاره به شرط تمليك يا اجاره (ليزينگ):
امروزه کسب‌و‌کارها مي‌توانند ذاتاً هر نوع دارايي‌اي را ـ از فضاي اداري گرفته تا تلفن و رايانه و تجهيزات سنگين ـ اجاره كنند. از طريق اجاره داراييهاي گران‌قيمت، مالك کسب‌و‌کار كوچك قادر خواهد بود تا بدون راکد گذاردن سرمايه ارزشمند خود، براي يك دوره‌ زماني طولاني‌تر از آنها استفاده كند. به عبارت ديگر مدير مي‌تواند نيازمنديهاي سرمايه‌اي ثابت و بلندمدت کسب‌و‌کار را با اجاره تجهيزات و ماشين‌آلات كاهش دهد، تا حدي كه هيچ‌گونه سرمايه‌گذاري در داراييهاي مستهلك شونده انجام نپذيرد. همچنين شرکت مي‌تواند با اجاره به شرط تمليک داراييهايي همچون زمين نيازهاي سرمايه‌اي اوليه خود را کاهش دهد.
- كارتهاي اعتباري:
برخي كارآفرينان در صورتي كه از يافتن منابع مالي از محلهاي ديگر نااميد باشند، شرکتها‌يشان را با استفاده از بي‌دردسرترين منبع تهيه سرمايه راه‌‌اندازي مي‌كنند كه اين منبع همان كارت‌هاي اعتباري شخصي آنهاست. با قرار دادن هزينه‌هاي آغاز به كار و راه‌اندازي شركت بر روي کارتهاي اعتباري، کارآفرينان بايد بيش از هر منبع ديگري پرداخت بهره ساليانه را در نظر بگيرند كه اين منبع را گران و پرريسک مي‌كند، با وجود اين، برخي كارآفرينان گزينه ديگري را پيش‌رو نخواهند داشت.
- سود انباشته:
در مراحل پسين تامين مالي نظير مرحله جواني، رشد يا بلوغ، شرکتها مي‌توانند از منبع داخلي سود انباشته نيز براي تامين مالي نيازمندي‌هاي مالي خود استفاده كنند. اين منبع را مي‌توان يکي از کم‌هزينه‌ترين منابع تامين مالي دانست که براي تامين نيازهاي بلندمدت و توسعه‌اي شرکت به کار مي‌رود.
افزون بر همه اين موارد، يك کسب‌و‌کار كوچك مي‌تواند نيازمنديهاي سرمايه‌اي خود را با صرفه‌جويي در هزينه‌هاي ممكن به کمترين حد برساند. كارآفرين بايستي شيوه‌هاي صرفه‌جويي در خرج پول را مورد توجه قرار دهد، مواردي نظير خريد تجهيزات استفاده شده (مستعمل) يا بازيابي شده، تبديل دارايي شخصي به داراييهاي تجاري، تبديل دارائيهاي غيربهره‌ور به دارائيهاي بهره‌ور و كاهش هزينه در هر جا كه ممكن است. [10]

نتيجه‌گيري
گرچه برخي از منابع مالي ذکر شده هم اکنون در کشور ما رايج نيستند، با وجود اين، با توسعه بازار مالي و ترويج ابزارهاي موجود در اين بازارها مي‌توان منابع مالي گوناگوني را براي کارآفرينان و مالکان کسب‌وکارهاي کوچک فراهم آورد. هر چه گستردگي منابع و حق انتخاب کارآفرينان افزايش يابد، آنان قادر خواهند بود راهکارهاي اجرايي بيشتري را براي رفع نيازهاي مالي و رويارويي با بحرانهاي مالي در اختيار داشته باشند. اين امر ضمن کاهش ريسک‌هاي مرتبط، امکان گزينش منبعي با کمترين هزينه را مهيا مي‌سازد. همان‌گونه که در اين نوشتار اشاره شد هر يک از اين منابع توانمنديها و نارساييهاي خاص خود را دارا هستند که کارآفرينان بايد با بررسي شرايط، هزينه‌ها و همچنين تحليل امکانپذيري هر يک از آنها، گزينه بهينه را انتخاب كنند. براي مثال، مشخص شد که گرچه تامين مالي ناشي از بدهي (استقراض) هزينه‌هاي کمتري را نسبت به تامين مالي از طريق سرمايه به شرکت تحميل مي‌کند، اما نمي‌تواند به عنوان منابع متعهد مورد توجه قرار گيرد. از سوي ديگر، اگرچه منابع مالي ناشي از سرمايه مستلزم پرداخت بهره نيست، ولي مي‌تواند با رقيق كردن مالکيت کارآفرين، توان کنترل وي را در فرايند تصميم‌گيريها کاهش دهد.
در پايان يادآوري مي‌گردد که از يک سو منابع مذکور غالبا در چارچوب مراحل اوليه آماده‌سازي و رشد شرکتهاي نوپا قرار دارند و در مراحل بعدي و هنگامي که شرکت عمومي مي‌شود، ابزارهاي متنوع ديگري نيز همانند اختيارهاي خريد و فروش، قراردادهاي آتي، اوراق قرضه قابل تبديل به سهم، گواهي خريد و... به کار گرفته مي‌شود. از سوي ديگر، با روند رو به پيشرفت علم مديريت مالي و افزايش نوآوريها و گسترش روزافزون ابزارهاي مالي، بسياري از منابع و ابزارهاي مالي ديگر نيز در حال پيدايش است که اين امر گزينه‌هاي پيش روي کارآفرينان را بيش از پيش متنوع ساخته و راههاي بسياري را پيش روي آنها مي‌گشايد.

نويسنده : مهدی بیگدلو
منبع : mydocument.ir



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:18 AM | نویسنده : قاسمعلی

جوامع امروز، به‌ويژه اقتصادهاي در حال رشد، نياز شديدي به كارآفرينان توانمند احساس مي‌كنند. در بسياري از كشورها كارآفرينان موفق به‌عنوان قهرمانان ملي شناخته مي‌شوند. همه‌ي كارآفرينان موفق، چه بدانند و چه ندانند، از اصولي پيروي مي‌كنند كه در كتاب "كارآفريني: 21 قانون طلايي براي مديران شركت‌‌هاي جهاني" به خوبي تشريح شده‌اند. اين كتاب را نويسندگان همين مقاله نوشته‌اند. تا جايي كه به فروش ايده‌ها، فرآورده‌ها و خدمات مربوط مي‌شود، كارآفرينان در هر سطحي كه باشند بايد بر تكنيك‌هاي فروش در عالي‌ترين سطوح آن مسلط باشند. اين مقاله شما را با زواياي پنهان هنر فروش آشنا مي‌كند.
مادرم داستان اولين تجربه فروش مرا بارها برايم بازگو كرده است؛ زماني‌كه دو و نيم ساله بودم و جلوي منزلمان در كاليفرنيا، مثل مردهاي بزرگ، يك دكه كوچك ليمونادفروشي سر پا كردم. اكنون كه سال‌ها از آن ماجرا مي‌گذرد نمي‌توانم ترازنامه مالي دقيقي از آن فعاليت ارائه دهم، ولي مادرم مطمئن است كه من كاملا" اتفاقي و بدون نقشه قبلي اين كار را انجام دادم. مي‌خواهم بگويم فرد كارآفرين در هر سني و در هر كسب‌وكاري كه باشد بايد چگونگي فروختن را بداند. به جرأت مي‌توانم بگويم هيچ كارآفرين موفقي را نديده‌ام كه از فروش ايده‌هايش ناتوان باشد. روند رو به‌ رشد كنوني اين است كه مديران عامل شركت‌ها در واقع مديران فروش نيز هستند. به‌طور كلي هر كس كه تنها بتواند ليموناد، بستني و پيتزا بفروشد يا اتاق‌هاي يك هتل را كرايه دهد، موفق نمي‌شود. سر منشأ موفقيت، فروش ايده به شركاء ، همكاران، صاحبان سرمايه و عموم مردم است. فروش يك توانايي است كه مردم را وا مي‌دارد تا از ديدگاه شما به قضايا نگاه كنند. نمي‌دانم اگر نمي‌توانستم مردم را متقاعد كنم كه مانند من بيانديشند، امروز در چه موقعيتي بودم. شعار هميشگي من اين است: "بيا اول روش مرا امتحان كنيم؛ اگر عملي نبود روش تو را امتحان مي‌كنيم". براي مردمي كه مي‌خواهند ايده شما را بخرند و راه مورد نظر شما را امتحان كنند، بايد منافعي وجود داشته باشد تا اين كار را با رضايت‌خاطر انجام دهند. فروش يك هنر است كه افراد را متقاعد مي‌كند تا از يك موقعيت به نفع موقعيت ديگر صرفنظر كنند؛ اين افراد ممكن است بانكداران، سهامداران و يا مشتريان يك رستوران باشند. چطور مي‌توانيد به يك مشتري بقبولانيد كه تبليغات تجاري‌اش را به شركت شما بسپارد، در حالي‌كه شركت‌هاي مشهور ديگري وجود دارند كه اسم‌هاي معروفي را يدك مي‌كشند؟ چطور يك رئيس بانك را متقاعد مي‌كنيد تا صدها ميليون تومان براي ساختن يك هتل در ساحل فلان رودخانه به شما وام بدهد؟ چطور يك جوان پرتلاش و زيرك را مجاب مي‌كنيد به جاي اينكه به استخدام يك شركت بزرگ بين‌المللي در آيد، كارمندي شركت كوچك شما را با حقوق كمتر بپذيرد و دنبال كارهاي اجرايي شما بدود؟ و بالاخره، چطور فرد خسيسي را كه مي‌خواهد براي شام پيتزا بخرد، وامي‌داريد تا آگاهانه 1000 تومان براي خريد مقداري سبزي و از اين قبيل هزينه كند؟ افراد مهارت‌هاي فروش بسيار متفاوت دارند. بعضي از مردم با اين مهارت‌ها به‌دنيا مي‌آيند، و ديگران بايد آن‌ها را ياد بگيرند. از ديدگاه برخي تحليل‌گران، مهارت فروش پنج جزء دارد: 1. توسعه چشم‌اندازها: تشخيص دهيد كه مشتري واقعا" چه مي‌خواهد. 2. يافتن يك روش: بازاريابي موقعيت از ديدگاه مشتري آغاز كنيد. 3. پيامگذاري: به آنچه كه مي‌فروشيد اعتقاد داشته باشيد. 4. نزديك شدن به معامله: به ياد داشته باشيد كه هدف شما فروش است، و هر كار ديگري اعم از مذاكره براي اين هدف انجام مي‌شود. 5. پي‌گيري: مطمئن شويد كه مشتري راضي شده، تا دوباره هم به سراغ شما بيايد و از شما خريد كند. من اين حرف‌ها را زياد نمي‌فهمم و ترجيح مي‌دهم همه آن‌ها را در يك فرمول طلايي دو واژه‌اي خلاصه كنم: "اعتقاد به فرآورده"، و "جديت". وقتي شما به چيزي اعتقاد نداريد، فروش آن براي شما خيلي مشكل مي‌شود. به‌عنوان مثال، من نماينده فروش هواپيماهاي پايپو در تايلند هستم، و چون به كيفيت اين هواپيماها اعتقاد دارم آن‌ها را به سادگي مي‌فروشم؛ زيرا سال‌هاست كه با اين نوع هواپيما پرواز كرده‌ام و به اين نتيجه رسيده‌ام كه بهترين هواپيما در نوع خود هستند. بدون جديت حقيقي و خالص هيچ كاري از پيش نمي‌رود. چند سال پيش خود را داوطلب احراز پست رياست اتاق بازرگاني آمريكا در تايلند نمودم. روزهاي اولي كه در اين اتاق استخدام شدم به من اعتنايي نداشتند و اجازه نمي‌دادند كه زياد در كارها دخالت كنم؛ چرا كه از نظر آن‌ها به‌قدر كافي "كهنه كار" نبودم. رقيب من يك بانكدار از اهالي مانهاتان (آمريكا) بود كه در تايلند فعاليت مي‌كرد و از هر لحاظ، چه فردي و چه حرفه‌اي، بسيار با كفايت بود. به‌هر‌حال احتمال موفقيت من براي احراز اين پست بسيار ناچيز بود؛ اما شعار ساده‌اي داشتم. شعارم اين بود كه سالهاست در تايلند هستم و تصميم دارم بقيه زندگي خود را نيز در تايلند بگذرانم. رقيب من مهاجر پيري بود كه احتمالا" تا چند سال ديگر از كار بركنار مي‌شد. بايد همه را متقاعد مي‌كردم كه چون تعهد بيشتري نسبت به تايلند دارم (به‌دليل سالهاي اقامتم در آنجا و تصميمي كه براي ماندن داشتم) صلاحيت بيشتري براي رياست اتاق بازرگاني دارم و بهتر مي‌توانم از عهده‌ي كارها برآيم. بانكدار مذكور مرد خوبي بود اما فكر مي‌كنم در روز رأي‌گيري جديت من كارساز شد و به راحتي در مقابل او پيروز شدم. اعتقاد و جديت دو عامل جادويي هستند كه اگر خوب با هم تلفيق شوند طلسم خوشبيني را در اختيار شما قرار مي‌دهند. شما براي فروش نياز به خوش‌بيني داريد. دليل موفقيت من در فروشِ ايده‌ها و كالاها به مردم اين است كه هميشه خوشبين هستم. به همين دليل تاكنون هيچ‌وقت در معرفي تايلند، چه به‌عنوان محلي براي تفريح و چه به‌عنوان محلي براي كسب و كار، شكست نخورد‌ه‌ام. يكي از موفق‌ترين سخنراني‌هاي من تحت عنوان "چه چيزهايي در رابطه با صنعت گردشگري تايلند صحت دارد؟" انجام شد. زمان اين سخنراني (ماه‌ مي1992) از يك لحاظ اهميت داشت و آن اين بود كه درست چند روز قبل يك شورش ضددولتي در خيابان‌ها به راه افتاده بود و نظاميان تايلند افراد غيرنظامي را در خيابان‌هاي بانكوك به گلوله بسته بودند. قسمت‌هايي از آن سخنراني‌ چنين بود: "تايلند را همه به‌عنوان سرزمين فراواني‌ها مي‌شناسند؛ فراواني كودتا، ترافيك، آلودگي هوا، سيل و بسياري از مشكلات زيست‌محيطي ديگر. اما در تايلند فراواني ديگري نيز وجود دارد و آن فراواني "تضمين" است. بله، مشكلات زيادي در اين كشور وجود دارد مانند ايدز، آلودگي هوا، و مشكلات زيرساختي، اما اين‌ها مشكلاتي هستند كه بسياري از كشورهاي ديگر جهان نيز به آن‌ها مبتلا هستند. شهرهاي لندن لس‌آنجلس، توكيو، تورنتو، روتردام، رم، مادريد و مكزيكوسيتي همگي كم و بيش با مشكلات مشابهي روبرو هستند. من فكر مي‌كنم زمان آن فرا رسيده تا ما به‌عنوان نمايندگان كشور متبوع خود از انگشت گذاشتن بر روي موارد منفي و تضعيف يكديگر دست برداريم. ما وظيفه داريم كه مردم ساير كشورهاي جهان و نيز خود را متوجه اين قضيه نماييم كه دراين كشور چيزهاي زيادي براي مباهات و سهيم شدن با گردشگراني كه از خارج براي ديدن تايلند مي‌آيند، وجود دارد. بياييد به جنبه‌هاي مثبت اين كشور از ديدگاه گردشگري نگاه كنيم. خاوردور و به‌ويژه جنوب شرقي آسيا هنوز هم يكي از شگفت‌انگيزترين نقاط جهان از ديد ساير مردمان جهان است. سازمان بهداشت جهاني، برنامه ملي آموزش جلوگيري از بيماري ايدز را كه توسط تايلند ارائه شده به‌عنوان بهترين و جامع‌ترين برنامه نسبت به ديگر كشورها ستوده است. خيلي‌ها نكات منفي تايلند را مي‌بينند اما من يك فرد خوش‌بين هستم. من مسائل و مشكلات را، به‌ويژه در صنعت گردشگري، به‌ديده‌ي فرصت‌ مي‌بينم." سرسختي و خوش‌بيني افراطي من باعث شده بود كه همه فكر كنند من به راستي ديوانه‌ام. اما گذشت زمان درستي حرف‌هاي مرا ثابت كرد. صنعت گردشگري تايلند به‌طور روزافزوني در حال شكوفايي است، و واقعا" هم در حال شكوفايي است. چطور ممكن است گردشگري در كشوري كه فرهنگ تايلند، سواحل، بازارها، غذا و صد البته مردماني نظير مردم تايلند دارد، شكست بخورد. كساني كه با اعتقاد به اين شانس دست به كسب و كار مي‌زنند، هرگز فروشندگان خوبي نخواهند شد. به‌نظر من هر وقت كه شما سخنراني يا صحبت مي‌كنيد در واقع در حال فروش ايده‌هاي خود، توانمندي‌هاي شركت خود، و يا محصولاتي هستيد كه توليد مي‌كنيد. اغلب مردم (مثل خوردن) نمي‌توانند سخنران خوبي در ميان جمع باشند. اما به همه‌ي كارآفرينان توصيه مي‌كنم مهارت خود رادر سخنوري پرورش دهند. به شهرتي كه رايگان به‌دست مي‌آيد فكر كنيد! در اوايل شروع كارم بود كه در يك دوره‌ي آموزش سخنراني ثبت‌نام كردم و اين يكي از بهترين سرمايه‌گذاري‌هاي كوچكي بود كه تاكنون داشته‌ام. اما بايد نكته‌اي را خاطرنشان كنم: وقتي به‌حدي از اعتماد به‌نفس رسيديد كه توانستيد جلوي ميكروفن بايستيد، كاري نكنيد كه مردم مجبور باشند براي دور كردن شما از ميكروفن به زور متوسل شوند. اين واقعيت را بايد قبول كرد كه تعداد اندكي از ما مي‌توانيم در سخنوري حريف وينستون چرچيل باشيم. بنابراين سعي كنيد كه سخنراني‌تان مختصر، مفيد و مربوط باشد. مطمئن باشيد كه شنوندگان، شما را به‌خاطر اين كار بسيار دوست خواهند داشت. البته هرگز از ياد نبريد كه تلاش و جديت نقش مهمي در فروش دارند. جديت را اغلب مي‌توان به‌عنوان عزم واقعي در مواجه با شرايط دشوار تعريف كرد. همه مي‌دانيم كه زدن آخرين تلفن، و ارسال يك فاكس ديگر آن هم در پايان يك روز كاريِ طولاني و خسته‌كننده، كار آساني نيست. مخصوصا" وقتي كه به نتيجه‌ي دلخواه هم نرسيده باشيم. رئيس‌جمهور اسبق امريكا "كالوين كوليج" مناسبترين عبارت را در اين مورد گفته است: "هيچ چيز در دنيا جاي پشتكار را نمي‌گيرد؛ حتي استعداد، چرا كه دنيا پر از افراد با استعدادي است كه ناموفق مانده‌اند. نبوغ هم نمي‌تواند؛ چرا كه نوابغ ناموفق بسيار فراوانند. آموزش نمي‌تواند؛ چرا كه جهان پر از خانه به‌دوشان تحصيل‌كرده است. اما دو عامل پشتكار و عزم راسخ، به‌تنهايي از اقتدار كافي براي دستيابي به موفقيت برخوردارند". كمتر فروشنده‌ي موفقي را پيدا مي‌كنيد كه ساعي و مصمم نبوده باشد. تاريخ مثال‌هاي خوبي را براي ما دارد:  هنري فورد، مخترع اتومبيل و بنيانگذار صنعت انبوه، در اولين كسب و كار خود ورشكست شد. در دومي هم شكست خورد، اما سومين تلاش او دنيا را متحول كرد.  كينگ ژيلت ]شايد نتوانيد اكنون كشوري را پيدا كنيد كه تيغ ژيلت در بازارهاي آن وجود نداشته باشد[ در سال 1903 ماشين اصلاح را اختراع كرد، اما فقط توانست 51 ماشين و 168 تيغ را در آن سال بفروشد.  هوارد هافس مجبور شد عمليات اولين چاه نفت خود را متوقف كند، چونكه نتوانست از لايه‌هاي سخت زمين بگذرد. بعد از اين شكست، شركت ابزارسازي هافس را بنيان گذاشت و مته‌اي ساخت كه او را ثروتمند كرد. خود من بارها احساس كرده‌ام كه دارم يك صخره را با مته‌اي كند سوراخ مي‌كنم. اواخر دهه‌ي 1980 بود كه سعي كردم دو معامله را به سرانجام برسانم. و كار به قدري سخت بود كه احساس كردم مهارتم در فروش ضعيف شده است. اما با جديت توانستم هر دو معامله را تمام كنم. اولي مربوط به يك گروه آمريكايي بزرگ بود كه مي‌خواست كارخانه‌اي را براي توليد دستكش گلف در آسيا تأسيس كند. بازي گلف در همه جاي دنيا مخصوصا" در آسيا طرفداران زيادتري پيدا مي‌كرد و من با اين‌كه در آن زمان گلف‌باز نبودم اما به‌خوبي مي‌دانستم كه گلف در تايلند رشد خواهد كرد. آمريكايي‌ها كار و كاسبي خوبي در كره‌ي جنوبي داشتند و به‌خاطر ارتباطاتشان در آن كشور، مشتاق بودند كارخانه‌ را در آنجا تأسيس كنند. تايلند براي آنها سرزمين ناشناخته‌اي بود و به همين‌خاطر بي‌اندازه محتاط بودند. اطمينان من در مورد موفقيت اين كارخانه در تايلند به‌قدري زياد بود كه آن‌ها به هيچ وجه ترديد نكردند. به آن‌ها گفتم زمين مورد نياز را مي‌خرم، ساختمان كارخانه را مي‌سازم، دست آن‌ها را براي سرمايه‌گذاري مشترك باز مي‌كنم، و همه مجوزهاي لازم را براي اين كار از دولت تايلند مي‌گيرم. دست آخر، آن‌ها راضي شدند كه مانند من فكر كنند. اين كارخانه سرمايه‌گذاري خوبي براي همه بود. ما كمتر از 000/200 دلار سرمايه‌گذاري كرديم و فقط در يك نوبت تقريبا" هشت ميليون دلار فروش در سال 1999 داشتيم. در مورد رقم‌ نهايي فروش كارخانه، فقط مي‌توانم بگويم كه غيرقابل تصور بود. دومين معامله‌ي دشوار من در اواخر دهه‌ي 80 مربوط به زميني بود كه براي هتل "ماريوت رويال گاردن رويرسايد" در بانكوك انتخاب كرده‌ بودم. تصميم داشتم برخلاف جهت جريان شنا كنم و هتلي در قسمت بيكار افتاده ساحل رودخانه‌ي چائو فارايا بسازم. عاقبت زمين موردنظر را پيدا كردم. اما فقط يك مشكل وجود داشت. اين زمين متعلق به خانواده وانگليس‌ها بود (يكي از بزرگترين خانواده‌هاي تايلندي ـ چيني در بانكوك) كه قرن‌ها بود مالك آن زمين بودند. مشكل مي‌توانستيم آن‌ها را راضي كنيم كه زمين خود را با يك مبلغ سالانه اندك به ما اجاره بدهند. چونكه اولا" نيازي به اين پول نداشتند؛ و اگر هم هدف آن‌ها پول بود در آن صورت فروش يا اجاره دادن آن زمين به يكي از زمين‌خواران بانكوكي سود بيشتري برايشان داشت. در ابتدا به آن‌ها گفتم: " زمين ارزشمند خود را با مبلغ سالانه اندكي به من اجاره بدهيد و مطمئن باشيد كه هتل سودآوري را در اين زمين، كه هيچ‌كس حاضر به ساختن هتل در آن نيست، مي‌سازم". موضوع ديگر اين‌كه با من كنار بيائيد تا بتوانم براي ساخت هتل وام بگيرم". ما اين خانواده را خوب مي‌شناختيم و مي‌دانستيم كه آن‌ها به معامله با افرادي كه با آن‌ها كنار مي‌آيند، علاقه‌مند هستند. در نهايت اين هتل ساخته شد و اتفاقا" موفق بود. خانواده وانگليس اكنون اجاره هنگفتي بابت يك قطعه زمين كه قبلا" بي‌مصرف بود دريافت مي‌كنند و خودشان مشتريان دائمي رستوران عالي هتل هستند و ما هنوز هم دوستان خوبي براي هم هستيم. مشكل ديگري كه اخيرا" با آن مواجه بودم زماني بود كه براي خريد 25% از شركت "رجنت بانكوك" به ميليون‌ها دلار نياز داشتم؛ آن هم درست در تاريك‌ترين لحظات بحران مالي آسيا. در آن زمان بانك‌ها از ارائه وام‌هاي كلان هراس داشتند. با اين طرز فكر كه اين فرصت نادري براي دستيابي به يك ثروت سرشار است و مي‌تواند درآمدهاي ما را افزايش داده و شركت ما را در آينده تقويت كند، اقدام به فروش قسمتي از دارايي‌هاي خود كرديم و بالاخره توانستيم سهام آن شركت را بخريم. اگر هنوز هم نسبت به توانايي‌هاي خود دركسب عالي‌ترين مهارت‌هاي فروش ترديد داريد، كتاب‌هاي مختلفي را كه در مورد زندگي كارآفرينان موفق نوشته‌شده‌است با دقت بخوانيد. خواهيد ديد كه فورمول موفقيت آن‌ها، اغلب همان دو واژه‌اي است كه حالا ديگر براي شما تازگي ندارند: "اعتقاد" به آنچه مي‌فروشيد، و جديت! اگر هنوز هم نسبت به توانايي خود در كسب عالي‌ترين سطح مهارت‌هاي فروش ترديد داريد بگذاريد داستان "جيم كوچ" را براي شما تعريف كنم. اين فرد آمريكايي نوشابه‌ي "ساموئل آدامز" را به بازار عرضه كرد و شركت بسيار موفق "نوشابه‌ي بوستون" را بنيانگذاري كرد. در كتاب "با شانس چه‌كار بايد كرد" كه به توصيف لحظات سرنوشت‌ساز در مشاغل برخي از كارآفرينان موفق مي‌پردازد، تغيير شغل جيم از يك متخصص نوشابه‌سازي به يك فروشنده‌ي بزرگ اين‌طور آمده است: طولاني‌ترين پياده‌روي جيم در عمرش فاصله‌ي 50 متري بود كه بين اداره‌اي كه در آن به‌عنوان مشاور نوشابه‌سازي به كار مشغول بود و نزديكترين نوشابه‌فروشي، جايي كه در آن فروشندگي نوشابه مشغول بود، طي مي‌شد. آن روز، گفتگوي او با عمويش و صحبت‌هاي رد و بدل شده بين آن دو باعث دگرگوني او شده بود. ماجرا از اين قرار بود كه او در مورد تصميم خودش براي خريد يك كامپيوتر جهت ثبت فروش‌ها به مشتريان، با عمويش صحبت كرده بود اما مشكل اين‌جا بود كه او هنوز مشتري چنداني نداشت. عموي جيم با فرياد پرسيده بود: "پس كامپيوتر به چه درد تو مي‌خورد؟" و جيم به خاطر آورد كه خيلي از شركت‌ها نه به اين خاطر كه كامپيوتر نداشته‌اند بلكه به‌خاطر نداشتن مشتري ورشكست شده‌اند. جيم كه تا آن موقع احساس مي‌كرد يك نوشابه‌ساز به‌دنيا آمده است، فكر كرد كه بهتر است فروشندگي كند. روز بعد مدير شركت جيم در حالي‌كه با كنجكاوي به او نگاه مي‌كرد جلو آمد و پرسيد كه براي چه كاري به اتاق او آمده است. جيم در مورد نوشابه‌ي ساموئل آدامز برايش تعريف كرد، و بعد از آن كيف دستي خود را باز كرد و يك ليوان نوشابه براي مدير ريخت. مدير به نوشابه نگاهي انداخت، بو كرد، و آن را نوشيد و بلافاصله 25 جعبه از آن سفارش داد. اين براي جيم احساس مهيجي بود. خود او مي‌گويد" در عرض 10 دقيقه از وحشت واقعي به آسودگي خيال رسيدم." در آن لحظه فروشنده‌اي متولد شد.

نويسنده: ويليام هاي نِك و جاناتان مارش
مترجم: مريم نيكيان قويدل
منبع :‌ mydocument.ir



نظرات 0

برنامه‌هاي دورة كارشناسي
 
دانشگاه بالستيت[1]
هدف كلي اين برنامه كه در سال 1983 پايه گذاري شد، علاوه بر ارائة آموزش به كارآفرينان مستعد به منظور شروع و ادارة يك كسب و كار، قرار دادن آنها در جريان مستقيم مراحل پيشنهاد واقعي يك كسب و كار و راه‌اندازي آن مي‌‌باشد. در اين برنامه، هر دانشجو بايد يك برنامة تجاري  قابل اجرا تدوين نمايد كه براي بررسي كامل به يك شوراي متشكل از افراد حرفه‌اي‌ و متخصص تقديم مي‌‌گردد. تاييد اين برنامه به اعطاي مدرك فارغ التحصيلي مي‌انجامد و رد آن اين امكان را منتهي مي‌‌نمايد. اين تجربة بسيار سنگين و دشوار، بازتاب تجارب افراد شاغل در كسب و كار است كه مي‌‌بايست گليم خود را از آب بيرون بكشند.
 
دانشگاه بايلور[2]
 اين برنامه آموزشي يك تعادل متناسب را ميان نظريه و عمل برقرار مي‌‌نمايد و از زمان شروع در سال 1980، همگام با پيشرفتهاي حاصل در اين رشته تغيير يافته و تكامل پيدا كرده است. واحدهاي متشكل از يك كلاس كوچك، اعضاي هيئت علمي را قادر مي‌‌سازد تا شناخت مناسبي از دانشجويان به دست آورند و به آنها در جهت رشد مناسب ياري رسانند. ارزشهاي اخلاقي نيز به همراه تعامل و مشاركت جمعي، در خلال اين برنامه‌ها مورد تاكيد و توجه قرار مي‌‌گيرند. نه تنها در كلاس، بلكه از طريق فعاليتهاي فوق برنامه از قبيل انجمنهاي كارآفرينان دانشجو[3] و برنامه‌هاي مركز جان ف. باو در زمينة كارآفريني[4] بر مشاركت جمعي تاكيد مي‌‌شود. هيئت علمي در تحقيق مشاركت نموده و در بسياري از انجمنهاي تخصصي نيز فعاليت دارد و همواره در جستجوي فرصتهاي تازه براي توسعه مي‌‌باشند. با افزايش تمرکز و توجه بر اين عرصه براي دانشجويان فرصت هاي وسيعي در آينده وجود خواهد داشت.
 
دانشگاه ايالت كنساو[5]
تمركز اين برنامه بر ايجاد يك تجربة يادگيري كل‌گرا جهت دانشجويان و با استفاده از دورنماهاي نظري و كارهاي عملي و عيني دنياي واقعي[6] مي‌‌باشد. با استفاده از يك هيئت علمي متنوع كه در مالكيت و ادارة كسب و كار خود داراي تجربه هستند، دانش‌آموزان در معرض آگاهي هاي گسترده پيرامون ملزومات يك دورة موفق در زمينة كارآفريني قرار مي‌‌گيرند. همزمان، واحدهاي كارآفريني نيز عموما صف طويلي از كارآفرينان را به عنوان سخنرانان ميهمان و افتخاري به منظور افزايش تجارب آموزشي دانشجويان، مورد استفاده قرار مي‌‌دهند. همچنين دانشجويان تشويق مي‌‌شوند تا با كار بيشتر بر روي برنامه‌هاي كسب و كار و برنامه‌هاي مديريت و نيز به عنوان مطالعات جهت‌دار و يا رقابت در سطوح مختلف منطقه‌اي و ملي در عرصة رقابت برنامه‌هاي تجاري، كار خود را در زمينة كارآفريني دنبال نمايند.
 
دانشگاه ميامي[7]
برنامة كارآفريني اين مرکز حول محور ”تئوريسيـنـها و عــاملــين[8]” طراحي گرديده است. اين عبارت، جوهره و ماهيت اين برنامه را نشان مي‌‌دهد و انعکاس ماهيت برنامه و موضوع آن مي‌‌باشد. نظريه پردازي[9] مستلزم تشخيص احتمالات، شناخت الگوها و خلق راه‌حلهاي خلاقانه است که تفكر جدي و نه تنها دربارة سود تجاري در يك مفهوم كارآفرينانه بلكه آثار اخلاقي، تربيتي، حقوقي و انساني نيز مي‌‌طلبد. ”عمــل كــردن[10]” نيز بر‌عهده‌گرفتن مسئوليت براي به عمل در آوردن ايده‌هاي شخصي است. براي نيل به اين هدف دانشجويان بايد موانع مربوطه و نيز نيازهاي منابع را بازشناسند و به طراحي روشهاي واقع‌گرايانه براي به نتيجه رساندن يك مفهوم و ايده بپردازند. در اينجا تاكيد مي‌‌كنيم كه واقع‌گرايي و عملگرايي تنها به واقعگرايي اقتصادي اشاره ندارد، بلكه به نياز براي توجه بر مبادلات، در ميان طيف وسيعي از متغيرهاي[11] اخلاقي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي مربوط مي‌‌شود.
 
دانشگاه سنت توماس[12]
برنامة پوشــة يادگــيري[13] فرصتي است براي گنجاندن تمامي تجارب يادگيري كه دانشجويان كارآفريني به آنها دسترسي دارند و شامل كار كلاسي، انجمن كارآفريني، كارآموزان، كار خود آنها، كسب و كار خانوادگي، نياز آنها به آموزش خدمات، انجمن هنرهاي اصلاح‌گرا و انجمن اصلي كسب و كار مي‌‌باشد. اين برنامه عبارت است از يك فرم تكميلي كه پس از طي هر واحد كارآفريني مورد ارزشيابي قرار مي‌‌گيرد و اين كار نيز حد اقل يك بار توسط مشاورين دانشجويان انجام مي‌‌گردد. اين پوشه ميزان يادگيري دانشجويان در زمينه‌هاي ذيل را نشان مي‌‌دهد:
1) اهميت مديريت گردش نقدينگي، (2) برنامة كسب و كار، 3) شناخت فرصتها، 4) توسعة مديريت، 5) خلاقيت، 6) كار به صورت شبكه‌اي و 7) ارزشهاي شغلي.
 
دانشگاه ويكتوريا[14]
در طي هفتة اول كلاسها، به دانشجويان با استفاده از ابزارهاي پيشرفته سنجش توسط تيم آموزشي و بر اساس تحقيقات منتشر شده در اين زمينه به تعيين روش تحقيقشان و نيز تاكيد بر هوش آنها كمك مي‌‌گردد. طي اين برنامه، دانشجويان ترغيب مي‌‌شوند تا به منظور متناسب‌سازي با هر يك از روشهاي يادگيريشان، به تعيين و دستكاري وظايف و تكاليف خود بپردازند. بخش اعظم برنامة آموزش كارآفريني دانشگاه ويكتوريا[15] بر اساس تئوري فرآيند پردازش ماهرانة اطلاعات بنا شده است. نرم افزار تخصصي راهنماي كارشناسي[16] به دانش‌آموزان در جهت افزايش استفاده‌ از مكتوبات جديدشان، ياري مي رساند. اين ابزارها با تكرار عناصر مبتني بر قضاوت از مجموعة اطلاعات كارآفريني كه معمولا در زماني طولاني‌تر از آنچه اين برنامه مي‌‌سازد، ميسر است، اين كار را انجام مي‌‌دهد. نرم افزارها به ويژه موارد ذيل را تسهيل مي‌‌نمايند: 1) ميزان درك ”فــرد”[17]: يعني ارزيابي اطلاعات و دانش خود دانشجو (سابقة خطرپذيري جديد[18]). 2) درك مفهوم ”كــار”[19]: يعني ارزيابي ميزان كامل بودن يك كسب و كار (الگوي ريسك جديد[20]) و 3) درك ”سـايـرين”[21]: يعني ارزيابي محيط كسب و كار (مدل تجزيه و تحليل ارباب رجوع[22].)
 
 
دانشگاه آريزونا[23]
برنامه ‌كارآفريني برگر[24] دانشجويان ارشد دورة ليسانس را كه تمايل دارند به آموزش همه جانبه و اصولي دست يابند و آنها را به موارد ذيل مجهز نمايد، به خود جذب مي‌‌كند. 1) هـويت[25]، 2) ارزيابـي[26]، 3) تعـقيب هــدف[27] و 4) خلــق[28] فرصتهاي نوآورانه براي كسب و كار. برنامة كارآفريني در سطح كارشناسي با فرآيند گزينش تابستاني آغاز ‌شده و در پي آن، پذيرش در برنامه اتفاق مي‌‌‌افتد. سپس، تيمهاي دانشجويي با يكديگر به ارزيابي امكان پذيري برنامه‌هاي كسب و كار مورد نظرشان مي‌‌پردازند. دانشجويان، به همراه برنامة مورد نظر خود و زيربناي توسعة آنها و در قالب ترمهاي پاييزه و بهاره وارد سال تحصيلي مي‌‌شوند. اين تلاش يكساله از طريق حمايت هيئت علمي ناظر، كارآفرينان بازديد كننده و مربيان اجتماعي تقويت مي‌‌گردد. ترم دوم تحصيلي طي دو دورة رقابت به اوج خود مي‌‌رسد كه در آنها، برنامه‌هاي نهايي كسب و كار دانشجويان توسط كارآفرينان معروف در سطح ملي و منطقه اي، فارغ التحصيلان، سرمايه گذاران در كسب و كار و ساير افراد مرتبط با مركز كارل الر[29] مورد ارزشيابي قرار مي‌‌گيرند.
برنامه‌هاي دورة كارشناسي ارشد
 
دانشگاه ايلينويز در شيكاگو[30]
با داشتن دومين انجمن بزرگ كسب و كار در سطح كشور، شيكاگو يك مركز عمدة كارآفريني با كارآفرينان خارق‌العاده و فرصتهاي فراوان براي دانشجويان كارآفريني در دانشگاه ايلينويز شيكاگو مي‌‌باشد. اين دانشگاه داراي هيئت علمي برجسته در زمينة پژوهـش كارآفريني و هيئت علمي بسيار موفق در امر كارآفريني در بسياري از واحدها مي‌‌باشد. اين دانشگاه داراي يك شبكة كاري بسيار مطلوب با 200 كارآفرين در زمينة فنآوري پيشرفته و معمولي است. آنها مجموعه‌اي از سخنرانان سرشناس، هفتة كارآفريني و يك برنامة مربيگري كارآفريني[31] فردي جديد را مورد حمايت قرار مي‌‌دهند. همچنين اين دانشگاه محل استقرار انجمن ملي دانشجويان (NSO)، سازمان كارآفرينان دانشجو[32] (CEO) مي‌باشد. مركز موسسه جهت كسب و كار روستايي[33] (CUB) دانشجويان مركز ادارة كسب و كار (MBA) را با مشاغل مربوط به كارآفريني در قالب يك رابطة مشاوره‌اي مرتبط مي‌‌سازد و يك كنسرسيوم سرماية پايه[34] جديد نيز دانشجويان را با سرمايه‌گذاران حاضر به كمك مالي، مرتبط مي‌‌كند.
 
دانشگاه آريزونا [35]
اين برنامه با فرآيند انتخاب همكار در فصل بهار آغاز مي‌‌شود كه پيش از سال دوم و پس از پذيرش در برنامة كارآفريني، صورت مي‌‌گيرد. تيمهاي دانشجويي به منظور تكميل و اصلاح يك مطالعة ميزان امكان‌پذير بودن برنامة آيندة كسب و كارشان، با يكديگر كار مي‌‌كنند و با مفهوم و تصوري از برنامة مورد نظرشان و نيز زيربناي توسعة آن كه در ترمهاي بهاره و پاييزه پايه‌گذاري شده است، وارد سال تحصيلي مي‌‌شوند. در طي ترمهاي تابستانه، پاييزه و بهاره يك سلسله فرصتهاي سنتي و تجربي در اختيار دانشجويان قرار مي‌‌گيرد كه همة آنها با هدف بهبود كيفيت تجربة آموزش كارآفريني طراحي گرديده‌اند.
 
دانشگاه دپائول[36]
سازمان، مسئول ادارة كسب و كار عرضه كنندة تخصص در مهارتهاي مربوط به خود اشتغالي مي‌‌باشد. هدف اين برنامه، نه تنها مقاصد استقلال‌طلبانه است بلكه فرصتي را براي توسعة يك برنامة كسب و كار مورد نظر با راهنماييهاي تخصصي فراهم مي‌‌آورد. ويژگي برجستة دورة تخصصي كارآفريني، رويكرد جديد و كل‌گراي آن در قبال مديريت و داشتن جامع ترين مجموعة واحدهاي كارآفريني در ايالات متحدة امريكا مي‌‌باشد.
 
دانشگاه جورجيا[37]
دورة تخصصي مديريت اجرايي تجاري[38] در كارآفريني[39] بر جهان واقعي، عملگرايي و آموزش مبتني بر گروه تاكيد دارد. اين برنامه همچنين بر پاية چند نقطة قوت بي‌نظير اين دانشگاه بنا نهاده شده است. اين نقاط قوت عبارتند از:
1) امكانات درجه اول دانشگاه در زمينة تحقيقات بر روي بيوتكنولوژي كشاورزي. در يك سال معمولي، بين يك تا سه تيم MBA از دانشگاه جورجيا اين فرصت را مي‌‌يابند تا به توسعة برنامه‌هاي كسب و كار بر اساس پيشرفتهاي پيشگامانه در رشتة بيوتكنولوژي كه از سوي هيئت علمي دانشگاه ارائه مي‌‌گردد، بپردازند. يكي از نوآوريهاي اين چنيني، عبارت بود از واكسني براي حذف تخمدانها در سگها و گربه‌هاي ماده با استفاده از يك سري پرتوها به جاي جراحي سنتي.
2) برنامة بسيار مطرح و درجه اول دانشگاه در مقطع دكترا پيرامون كارآفريني. تا كنون، دانشجويان دكتراي دانشگاه جورجيا از ميان 36 جايزة بزرگ تزهاي دكترا در رشته‌هاي كارآفريني و كسب و كار كوچك در طي 25 سال گذشته، 11 جايزه را به خود اختصاص داده‌اند كه رقمي برابر با مجموع 5 آموزشگاه بعدي بر روي هم مي‌‌باشد. دانش جديد حاصل از اين تزهاي دكترا، سريعا به واحدهاي كارآفريني دانشگاه وارد مي‌‌شوند.
 
دانشگاه سنت توماس[40]
ويژگي بارز اين برنامة كارآفريني، فلسفة يادگيري مبتني بر تجربة آن مي‌‌باشد. اين برنامه بر تركيب نظريه، عمل و ارزشهاي شغلي به منظور كمك به دانشجويان در جهت خلق و تبديل كسب و كارها تمركز دارد. اين كار از طريق نظام منسجم خدمات در هر مرحله از چرخة كارآفرينانه، از پيش درآمد كار و شروع آن، رشد اوليه، بلوغ، تجديد قوا و نتيجه‌گيري از كارها صورت مي‌‌گيرد. اين برنامه به جاي استفاده از يك رويكرد رسانه‌اي‌ به مسئلة آموزش كارآفريني، بر كمك به افراد در جهت نيل به اهدافشان در تشكيل كسب و كارهاي پر رونق تكيه دارد. خواه آنها شركتهاي مستقل نوپا باشند يا شركتهاي ادغام شده از كسب و كارهاي خانوادگي و يا كسب و كارهاي واحد فنآوري پيشرفته و با رشد سريع. اين نحوة جهت‌گيري، برنامة اين مرکز را از سايرين متمايز مي‌‌سازد. پروژه‌هاي مربوط به شركتهاي ميزبان، دوره‌هاي كارآموزي و ساير برنامه‌هاي مبتني بر يادگيري ميداني، دانشجويان را ملزم مي‌‌سازند تا كاملا مفاهيم، مهارتها و ابزارها را با كاربرد و عمل صحيح و به جا همراه سازند. كلاسها به صورت تعاملي و يا يك طرفه توسط اعضاي هيئت علمي اداره مي‌‌شوند كه خود آنها در آغاز و يا توسعة تلاشهاي كارآفرينانه سهم داشته‌اند. از طريق شاخه شاخه شدن كسب و كار، اعطاي امتيازها، ريسك، كسب و كار خانوادگي و طرحهاي كارآفرينانة ابتكاري، اين برنامه طيف وسيعي از طرحها را هم براي دانشجويان سنتي و هم غير سنتي ارائه مي‌‌نمايد.
 
دانشگاه سنت لوئيز[41]
اين برنامه تاريخچه‌اي‌ طولاني در كسب و كارهايي را دارد كه توسط دانشجويان، توسعه يافته و جوايز منطقه‌اي و كشوري را از آن خود نموده‌اند. معروفترين آنها كورتني هنسي[42] بود كه جايزة خلاقانه‌ترين كسب و كار را در مجموعة جوايز كارآفرينان دانشجوي امريكاي شمالي در سال 2002 برنده شد. در مجموع، دانشجويان اين دانشگاه براي بيش از 240 شركت واقعي و بالقوه برنامه‌هاي كسب و كار تدوين نموده‌اند. اين شركتها عبارتند از: كسب و كارهاي خانوادگي در سطح ملي، مانند حراج‌خانة خانوادة سلكيرك[43]، و انجمن مربيان موسسة استاندارد انگلستان[44]، برنامه‌هاي كوتاه مدت كسب و كار كارآفريني درون سازماني براي خرده فروشيهاي PCS و بيش از 50 و نيز برنامه هايي براي كسب و كارهاي مربوط به كارآفريني اجتماعي مانند: ”اجنة قدرت[45]”، يك مسابقة خيرية جوانان و بينشهـا كه يك باشگاه جوانان در مناطق دور افتادة ايالت ميسوري است. اين برنامه‌ها در مجلات ”ثروت”، ”كارآفرين” و مجلات مشاركتي ذكر گرديده‌اند. همچنين دانشجويان در مراحل نهايي رقابتهاي عمدة كشوري در زمينة برنامه‌هاي كسب و كار شركت جسته و همواره در نشر كتاب راهنماي برنامه‌هاي كسب و كار كه هر ساله توسط انتشارات گيل منتشر مي‌‌شود، همكاري دارند كه بهترين برنامه‌هاي دانشجويان را از طريق كتابخانه‌ها در سراسر كشور در دسترس قرار مي‌‌دهد. در تدوين برنامه‌هاي كسب و كار، دانشجويان تحت حمايت روابط جاري با ”بانك آمريكـا” و و گروه ”وستگـيت[46]” قرار دارند.
 
دانشگاه جورج واشينگتن[47]
دورة متمركز و تخصصي در زمينة كارآفريني و مديريت كسب و كار كوچك[48] چند اصل كليدي را در بر دارد كه آن را به صورت پويا، عملي و تشويق كننده در مي‌‌آورد. اين برنامه، خود را در دسترس مستقيم و آسان يك بستر مناسب براي فعاليتهاي تازة همراه با ريسك قرار مي‌‌دهد. مانند: مركز تكنولوژي شمال ويرجينيا[49] و مركز بيوتكنولوژيكي ايالت مريلند[50]. همچنين اين برنامه از نظر استراتژيكي در قلب پايتخت كشور قرار دارد كه ادارة امور كسب و كارهاي كوچك و ساير سازمانهاي مختلف دولتي و غير دولتي را نيز در خود جاي داده است. علاوه بر گذراندن واحدهاي درسي، دانشجويان مي‌‌توانند از مزاياي شركت در برنامه‌هاي ديگر مانند شوراي پيشبرد كسب و كارهاي كوچك[51]، مركز تجارت خانوادگي[52] و موسسة ”منابع جهاني[53]” نيز برخوردار گردند. هدف، تقويت انجمن كسب و كار كوچك اين ناحية بزرگ از طريق ارائة كمكهاي تاكتيكي عملي به كارآفرينان در زمينة رفع فوريترين نيازهاي آنها مي‌‌باشد. اين كار از طريق تيمهاي مشاورة دانشجويي و پروژه‌هاي تحقيقاتي تخصصي صورت مي‌‌گيرد. علاوه بر اين، پروژه‌هاي سراسري ويژه نيز اجرا مي‌‌گردند.
 
دانشگاه بالستيت[54]
مديريت اجرايي تجاري (MBA) در كارآفريني، فارغ التحصيلان خود را قادر مي‌‌سازد تا از طريق يك برنامة درسي كل‌گرا و نظام تحويل كه به دانشجويان اين امكان را مي‌‌دهد تا در دانشگاه به صورت پاره وقت و يا تمام وقت كار كنند، بر چالشهاي مربوط به ابتكار جمعي غلبه نمايند. ايالتهاي اينديانا، كنتاكي و نيو‌جرسي[55] بيش از 60 مكان را در خود جاي داده‌اند كه در آنها دانشجويان پاره وقت، مدرك MBA را از طريق آموزش از راه دور تعاملي دريافت مي‌‌نمايند. هر دو برنامة MBA درون‌دانشگاهي و آموزش از راه دور، كاملا مورد تاييد انجمن آموزشگاههاي دانشكده‌اي‌ كسب و كار در آمريكا[56] قرار دارند.
 
دانشگاه ايالت ساندياگو[57]
اين برنامه بدين منظور طراحي شده است تا ابزارها، دانش و مهارت لازم جهت آماده سازي براي مقابله با چالشهاي كار در شركتهاي كارآفريني و آغاز كسب و كار مستقل براي خود، در اختيار دانشجويان قرار گيرد. دانشجويان مي‌‌توانند به ميل خود واحدهاي خود را تغيير دهند تا اين واحدها بتوانند طيف وسيعي از نيازهاي شغلي را برآورده سازند؛ مانند: كساني كه مي‌‌خواهند به تاسيس و ادارة شركتهاي خود بپردازند، در سازمانهاي رو به رشد كار كنند، به عنوان خدمات‌رسان شغلي به مشتريان كارآفريني فعاليت نمايند، با سرمايه‌گذاران در جهت ارزيابي فعاليتهاي اقتصادي پيشنهاد شدة مربوط به كارآفريني همكاري نمايند و يا مطالعات بيشتري را در عرصة تحصيلات كارآفريني در سطح كارشناسي ادامه دهند.
 
دانشگاه تگزاس در آستون[58]
§ واحدهاي اصلي از طريق مراحل رشد فعاليت كارآفريني سازماندهي شده و همگي به روش موردي، تحت آموزش قرار مي‌گيرند.
§رقابتهاي اتحــــادية موت[59] براي اساتيد كسب و كــــار كوچك اين فرصت را فراهم مي‌‌آورد تا به تدوين برنامـه‌هاي كسب و كاري بپردازند و آنها را به سرمايه‌گذاران ارائه نمايند. هر ساله اساتيد ادارة كسب و كار كوچك با استفاده از اين فرآيند، فعاليتهايي را آغاز مي‌‌نمايند.
§نود درصد اساتيد اجـــرايي در زمينة ادارة كسب و كـــــار، يك و يا چند واحد كارآفريني را مي‌‌گيرند و به نحو روز افزوني در حال راه‌اندازي فعاليتهاي اقتصادي جديدي مي‌‌باشند.
§بستر مناسب دانشگاه در آستون در زمينة فنآوري، يك مكان آغازين را براي فعاليتهاي اقتصادي جديد و يك مركز تعليم را نيز براي اساتيد ادارة كسب و كار و هيئت آموزشي كسب و كار فراهم مي‌‌آورد.
§اساتيد دانشگاه تگزاس در زمينة ادارة كسب و كار برنامه‌هاي خاصي را به اتفاق، در امر فعاليتهاي اقتصادي تدوين نموده‌اند كه شامل يك سرماية يك ميليون دلاري جهت سرمايه‌گذاري در فعاليتهاي تازه مي‌‌باشد.
 
دانشگاه لوئيويل[60]
راز رواج اين برنامه در كارآفريني در اين نكته نهفته است كه اساس آن را برنامة راهبردي جامعة لوئيويل (با عنوان مبارزه براي كيفيت[61]) و برنامة راهبردي كالج تشكيل مي‌‌دهند. نظر به اين كه برنامه‌هاي اساتيد اين دانشگاه در ادارة امور كسب و كار در زمينة كارآفريني، بخشهاي اصلي را در برنامه‌هاي راهبردي دانشكده و دانشگاه تشكيل مي‌‌دهند، آموزش كارآفريني در اين دانشگاه، اين فرصت را دارد كه در سطح جهاني به عنوان يك الگو مطرح گردد؛ چنانكه همين اتفاق نيز اكنون در حال وقوع است. در واقع، قابليت كاربرد و موفقيت اين برنامه با استفاده از برنامه‌هاي بين‌المللي اساتيد اين دانشگاه در آتن، هنگ كنگ، پاناما و سنگاپور به بوتة آزمايش گذاشته مي‌‌شود.
 
كالج بابسون[62]
اولين سال از برنامة دو سالة اساتيد بابسون[63]، بر گسترش و كاربرد مهارتهاي كارآفرينانه به منظور حل مسائل حقيقي كسب و كار متمركز مي‌‌باشد. ميزان يادگيري دانشجويان انعكاس دهندة چرخة كسب و كار است: خلاقيت، شناخت فرصت، اختراع و يا كشف يك محصول و يا نوعي از خدمات، ارزيابي فرصتهاي كسب و كاري، تشكيل نظام بازاريابي و تحويل و رشد و تجديد حيات. به علاوه، در تابستان سال 2000، اين كالج يك برنامة آزمايشي را با عنوان ”تعقيب مسير رواج كـارآفـريني[64]” (EIT) آغاز نمود. اين برنامة مبتني بر نوآوري، كه دانشجويان MBA در كالج بابسون گذراندن ورودي، جهت استفادة دانشجوياني طراحي شده است كه نسبت به آغاز يك كسب و كار تا زمان فارغ التحصيلي خود متعهد مي‌‌باشند. MBA‌هاي تمام وقت، شبانه و يك ساله، همه مي‌‌توانند در اين طرح (EIT) مشاركت نمايند.
 
برنامه‌هاي دورة دكترا
 
دانشگاه كولورادو[65]
برنامة دكتراي كارآفريني در آموزشگاه كسب و كاري ليدز[66]، خود را به عنوان برنامة ممتاز در اين بخش از بازار در سطح جهاني مطرح ساخته است. تمركز پژوهش و آموزش اين برنامه، بر نقطة تلاقي بين كارآفريني و مديريت راهبردي يعني كارآفريني راهبردي قرار دارد. محرك نخستين ما يعني برنامة متمركز در زمينة كارآفريني راهبردي، ما را از لحاظ كيفيت در تربيت فارغ التحصيلان داراي دكترا كه پاسخگوي تقاضاهاي بازار موسسات آكادميك بسيار معتبر باشند، متمايز ساخته است. برنامة شامل دورة كاري دشوار و البته همكاري ميان هيئتهاي علمي در امر پژوهش مي‌‌باشد كه فارغ التحصيلان را جهت انتشار مطلب در مجلات علمي درجه اول مهيا مي‌‌سازد. برنامة چهار سالة شامل سمينارها، كارگاهها و تكاليف تدريس مي‌‌باشد كه برنامه‌هاي دورة دكتراي كولورادو را به عنوان محققين و مدرسين داراي تواناييهاي بالقوة بالا، متمايز مي‌‌نمايد. محيط برنامة دكترا، محيطي حمايتي و و مشاركتي و در همين حال، سختگيرانه است.
 
دانشگاه جورجيا[67]
برنامة دورة دكتراي دانشگاه جورجيا در زمينة كارآفريني، جايزة برنامة نمونة ملي را در سال 1998 از آن خود نمود كه اين برنامه، يكي از دو برنامه‌اي‌ است كه به چنين افتخاري نايل شده است. تاكنون 19 دانشجوي دكترا از اين دانشگاه فارغ التحصيل شده‌اند كه رساله‌ها و پايان نامه‌هايي پيرامون كارآفريني و يا كسب و كار كوچك به رشتة تحرير در آورده‌اند. در طي بيست سال گذشته، دانشجويان دورة دكتراي دانشگاه جورجيا، 11 جايزة مختلف پايان نامه‌اي را در زمينه‌هاي كارآفريني و كسب و كار كوچك كسب نموده‌اند. به ويژه، آنها 5 جايزة هـايـزر و يك گواهينامه هـايـزر مربوط به تمايز به خاطر تحقيقات برجسته در زمينة توسعة فعاليتهاي تازة اقتصادي[68] و نيز يك جايزة NFIB و گواهينامه آن را به دليل تحقيقات برجسته در زمينة كارآفريني و كسب و كار مستقل، دو جايزة تايمز/ اينفورمز[69] را نيز به دليل تحقيقات برجسته در زمينة كارآفريني و بالاخره جايزة كارلند[70] را نيز به خاطر تحقيقات برجسته در زمينة كارآفريني و كسب و كار كوچك به خود اختصاص داده‌اند. اين ميزان، معادل رقمي برابر با پنج دانشگاه بعدي (هاروارد، مريلند، پوردو، كاليفرنياي جنوبي و وارتون[71]) بر روي هم مي‌‌باشد.
 
دانشگاه پيتزبورگ
به دليل ماهيت انعطاف‌پذير اين برنامه، دانشجوياني كه ميل دارند به كسب تخصص در كارآفريني اقدام نمايند، آن را از ميان انواع مختلف واحدها برگزيده‌اند. اين واحدها نه تنها شامل واحدهاي ارائه شده توسط آموزشگاه كسب و كار براي فارغ التحصيلان مي‌‌گردد بلكه ساير دانشكده‌هاي دانشگاه پيتزبورگ و دانشگاه مجاور يعني كارنگي ملون[72] را نيز در بر مي‌‌گيرد. برنامة پيشنهادي دانشجويان با توجه به مشاوران ارشد و معمولي آنها و تاييد رئيس برنامة دكترا طراحي مي‌‌گردد. تا كنون، هشت دانشجو پايان نامه‌هايي در زمينة كارآفريني نگاشته‌اند. آنها طيف وسيعي از موضوعات را مورد تاكيد قرار داده‌اند.
 
نويسنده:DONALD F. KURATKO   
ترجمه: سعيد صالحي* – حميد صالحي**
پي نوشت:
*دانشجوي كارشناسي ارشد ترويج و آموزش كشاورزي
دانشگاه كشاورزي و منابع طبيعي رامين
**عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي
 

[1]Ball State University
[2]Baylor University
[3]the Associations of Collegiate Entrepreneurs
[4]The John F. Baugh Center for Entrepreneurship
[5]Kennesaw State University
[6]real world
[7]Miami University
[8]dreamers and doers
[9]Dreaming
[10]Doing
[11]variables
[12]The University of St. Thomas
[13]The Learning Portfolio
[14]University of Victoria
[15]UVIC Entrepreneurship Program
[16]expert assistance
[17]Understanding “the individual”
[18]New Venture Profile
[19]Understanding “the work”
[20]New Venture Template
[21]Understanding “theothers”
[22]Stakeholder Analysis Model
[23]University of Arizona
[24]The Berger Entrepreneurship Program
[25]identify
[26]assess
[27]pursue
[28]create
[29]The Karl Eller Center
[30]The University of Illinois at Chicago
[31]Entrepreneurship Mentoring Program
[32]The Collegiate Entrepreneurs’ Organization (CEO)
[33]The Institute’s Center for Urban Business (CUB)
[34]Seed Capital Consortium
[35]The University of Arizona
[36]DePaul University
[37]The University of Georgia
[38]Master of Business Administration (MBA
[39]The MBA Concentration in Entrepreneurship
[40]University of St. Thomas
[41]St. LouisUniversity
[42]Courtney Hennessey
[43]Selkirk’s Auction House
[44]BSI Constructors
[45]Pucks of Power
[46]the Westgate group
[47]The GeorgeWashington University
[48]The MBA Concentration in Entrepreneurship and Small Business Management
[49]The Northern Virginia’s technology corridor
[50]The Maryland’s bio-tech corridor
[51]The Council for the Advancement of Small Businesses
[52]The Center for Family Enterprise
[53]The world Resources Institute
[54]Ball State University
[55]Indiana, Kentucky, and New Jersey
[56]the American Assembly of Collegiate Schools of Business (AACSB)
[57]San Diego State University
[58]The University of Texas at Austin
[59]The MOOT CORP ® Competition
[60]The University of Louisville
[61]The Challenge for Excellence
[62]Babson College
[63]Babson’s Two-Year MBA program
[64]the Entrepreneurship Intensity Track (EIT)
[65]University of Colorado
[66]the Leeds School of Business
[67]University of Georgia
[68]Heizer Certificate of Distinction for Outstanding Research in New Enterprise Development
[69]TIMS/INFORMS
[70]Carland
[71]Harvard, Maryland, Purdue, South Carolina, and Wharton
[72]Carnegie Mellon University
 



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:17 AM | نویسنده : قاسمعلی

در دهه اخیر مسأله توسعه از طریق گرایش به نیروهای بازار و کاستن از دخالت ها و کمک های دولت موجب گردیده است تا نقش مدیران بیش از پیش محسوس گردد. اندیشمندی، عامل مهم در عدم توسعه کشورهای جهان سوم را همانا نبود قابلیت های مدیریت و ابتکار اقتصادی قلمداد می کند(1) ایجاد رشد متوازن، یافتن امکانات و منابع بالقوه، بکارگیری روش های بدیع و کارآمد، از جمله و ظایفی است که تنها به دست توانمند مدیران خلاق و کارآفرین انجام شدنی است. امروز توسعه متکی بر وجود وفور منابع طبیعی و ذخایر زیر زمینی و نظام سیاسی و اجتماعی خاصی نیست و گواه این ادعا کشور های کم توسعه ای هستند که صاحبان منابع غنی می باشند ولی در توسعه طرفی نبسته اند. تحقق اهداف توسعه دوران کنونی در گرو حضور مدیران کارآفرین در عرصه جامعه وسازمان ها است تا منابع علمی و فنی تولید و خدمات را دگرگون سازند و برای بکارگیری منابع و ذخایر طبیعی طرحی نو و انسانی، در اندازند.

کارآفرینان آینده ساز

در عصر حاضر، سازمان ها و نهادهای متولی توسعه باید مدیرانی واجد شرایط برای برنامه ریزی، نوآوری و خلاقیت و آینده سازی را گرد هم آورند و با این تدبیر مهم، توسعه را سامان بخشند. در دوره ای نه چندان دور مدیران برای توسعه به برنامه های یکساله با تأکید بر جنبه های مالی روی می آوردند و می کوشیدند تا با اهرم بودجه و تکیه بر گزارشات و پیش بینی های مالی به اهداف توسعه دست یابند. به زودی این شیوهٌ برخورد با توسعه ناکارایی خود را نشان داد و مدیران به آینده نگری برای دستیابی به اهداف توسعه ترغیب و راهنمایی شدند.

در این مرحله هدف مدیران و برنامه ریزان پیش بینی های دقیق و صحیحی از آینده بود. برنامه ریزان به مدد تکنیک ها و فنون مختلف کّمی و آماری می کوشیدند تا آینده را برآورد کرده و در دقت این تخمین ها بر یکدیگر پیشی گیرند. در این زمان مسأله مهم و هدف عمده، پیش بینی های هرچه دقیقتر از آینده بود. بر اساس پیش بینی های انجام شده منابع به طور ایستا تشخیص داده می شدند و توجه چندانی به تغییذات محیطی و تحولات بیرونی نمی شد. محیط بیرونی سازمان ثابت و کم تغییر فرض می شد و عملکردهای درونی سازمان برای تحقق اهداف و عملکردهای درونی سازمان برای تحقق اهداف کافی به نظر می آمد. همچنانکه ملاحظه می شود این تفکر با مکاتب سنتی مدیریت و پیشرفت های آن نیز همخوانی داشت. ایستا بودن، محیط را ثابت انگاشتن و دلمشغولی مدیران در داخل سازمان از ویژگی های مشترک این روش برنامه ریزی و مکاتب اولیه مدیریت بود. این نگرش اگر چه ظاهرا فعال به نظر می آمد اما در عمل قادر به تطبیق و رویارویی با تغییرات و تحولات پیرامونی خود نبود و به همین جهت به تدریج از زمره شیوه های کارآمد به کنار نهاده شد.

اغلب سازمان های بزرگی که این مرحله را را آزموده و با بازارهای کمّی و دقیقی چون تجزیه و تحلیل های روند، مدل های رگرسیون و برنامه های شبیه سازی به پیش بینی و آینده نگری پرداخته بودند به تنگناهای این نگرش آگاهی یافتند و در جستجوی شیوه ای دیگر به تکاپو افتادند. آنان دریافتند که گروههای کارشناسی برنامه ریزی که پیروی از ضابطه های دقیقی را در  دستور کار خود قرار داده بودند و برنامه ریزی و پیش بینی های کمی را رکن رکین سازمان می دانستند، چندان اثربخش نبوده و نمی توانند اهداف موعود را تحقق بخشند.

در مرحله سوم نگاه مدیران از درون سازمان به محیط بیرونی متوجه و نگرش ایستایی که مبتنی بر ثابت انگاشتن محیط بود جای خود را به تفکری پویا داد. برنامه ریزان عوامل محیطی را در طراحی برنامه ها مدنظر قرار دادند و برنامه ها وسیع تر و همه جانبه تر گردیدند. در این مرحله بررسی های سازمانی با تجزیه و تحلیل محیط آثار آن بر سازمان آغاز می شدند و در قلمرو بررسی ها محیط های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقلیمی و تکنیکی و سایر سازمان ها جایگاه ویژه ای داشتند. سازمان و محیط های آن به صورت پدیده هایی در حال تحول و تغییر در نظر گرفته می شدند، دیگر آینده ادامهٌ گذشته پنداشته نمی شد. ثبات جای خود را به تحول داده بود و پویایی جایگزیرن ایستایی شده بود.

نکته دیگری که از ویژگی های مرحله سوم به شمار می آمد، در نظر گرفتن گزینه های مختلف برای تحثقق برنامه ها بود، دیگر تنها به یک راه مطلوب بسنده نمی شد.         برنامه ریزان می کوشیدند تا برای هر مسأله با توجه به محیط های حاکم بر سازمان راه   چاره های مختلفی را احصاء نمایند و در یک مجموعه غنی تر از بدیل ها به انتخاب بهینه بپردازند.

اما در این مرحله نیز، مدیریت هنوز نقش واقعی خود را نیافته بود. مدیران می کوشیدند تا از شناخت محیط این بهره را بگیرند که چگونه خود را با آن سازگار کنند و هدف تطبیق با محیط ها و شرایط بیرونی و درونی سازمان بود و سازگاری آگاهانه نقطه قوت اصلی این تفکر برنامه ریزی به شمار می آمد. این تفکر برای پیشبرد و رشد و مؤسسات کافی به نظر     نمی رسید و دگرگونی اساسی در این نحوه اندیشه ضرورت تام داشت.

در مرحله آخر که شکوفایی مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک می باشد مدیران کارآفرین با تکیه بر تواناییهای ابداع و ابتکار و خلاقیت و با پیشنگری، به آینده سازی می پردازند. مدیران موفق عصر ما مدیرانی هستند که نه تنها باید بتوانند آینده را حدس بزنند و پیش بینی های دقیق در مورد آن به عمل آورند بلکه می بایست قادر باشند تا آینده را بسازند، سناریوی آن را طراحی کنند و خود را برای استقبال از وقایعی که خود ساخته اند آماده سازند، مدیریت خلاق و آفریننده، مدیریتی است که به آینده شکل می دهد و آن را بر طبق خواستها، علایق و امکانات خود می سازد. نیازهای تازه در محیط می آفریند تا بتواند با کالاهای خود به آنها پاسخ گوید و انتظارات جدید خلق می کند تا با خدمات خود جوابگوی آنها باشد. چنین نگرشی در مدیریت و برنامه ریزی برای توسعه، ضروری است.

در این مرحله، از نقاط قوت مراحل قبلی استفاده می شود اما به آنها بسنده نمی شود. برنامه ریزی های کوتاه مدت و آینده نگر و برون نگر برای درک محیط و سازمان مورد استقاده قرار می گیرند ولی فراتر از آنها محیط ساخته می شود و سازمان به محیطی که خود ساخته پاسخ می گوید. فی المثل اگر در مرحله قبل شرایط و موقعیت های اجتماعی، فرهنگی به کمک ذهن خلاق مدیران و برنامه های آنان شکل می گیرند و حوادث و وقایع، به صورت رخدادهای برنامه ریزی شده در می آیند. در این نگرش دیگر حادثه غیر منتظره وجود ندارد بلکه هر حادثه فعالیت و برنامه ای پیش بینی شده است که خود در انتظار وقوع آن بوده ایم.

در این نگرش گروه های برنامه ریزی کّمی جای خود را به گروه های خلاق تحقیق و توسعه  می دهند و مدیران کارآفرین، خلاق و مبدع جایگزین مدیران منضبط قبلی می شوند. این مدیران خود را در چهارچوب های غیر قابل انعطاف اسیر نکرده اند، آنان به آینده چشم   نمی دوزند، تا آنچه را به وجود آمده پذیرا شده و استقبال کنند، بلکه آنان آینده را          می سازند و با شکیبایی منتظر وقوع حوادثی می شوند که ساخته تلاش های ذهنی، خلاقیت های فکری و فعالیت های عینی آنان است.

البته مدیران در این راه نیازمند کمک و یاری متخصصان و پژوهشگران بوده اند، کسانیکه ذهن سازمان را می سازند. امروزه بقای سازمان ها در گروی خلاق بودن آنهاست و این امر تحقق نمی یابد مگر آنکه گروه های تحقیق و توسعه در سازمان فعال شوند.

خلاصه آنکه مدیران کارآفرین و خلاق که متولیان به حق توسعه هستند منتظر تغییرات محیطی نمی نشینند، بلکه خود تغییر و دگرگونی ایجاد می کنند، در معیارها و هنجارها نفوذ می کنند، انجماد رفتارها و روشهای مدیران کارآفرین رسالت موجود را می شکنند، تغییرات مورد نظر را به وجود می آورند و با تدابیر انگیزشی تغییرات را تثبیت می کنند.هدف جهت دادن به تغییرات و آنها را مطابق انکانات، منابع و اهداف سازمان شکل دادن می باشد و مدیریت استراتژیک نیز فی الواقع چیزی جز نگرش بلند مدت، آفریدن آینده های دور و مطلوب برای سازمان نیست.

از دیدگاه تفکر سیستمی نیز می توان آینده سازی کارآفرینان را تحلیل نمود. در الگوی سیستمی اگر دروندادهای سیستم تغییر کرده و به تبع بروندادهای سیستم نیز تغییر نماید مدیریتی اثر بخش در سازمان رخ نداده است سازمان در این حالت همچون کانال گذری است که مسایل محیط را از یک سو دریافت و از سوی دیگر به مشتریان و ارباب رجوع خود منتقل می سازد. مدیریت انفعالی در این وضعیت هیچگونه احاطه ای بر محیط نداشته و کاملا تسلیم آن است. فی المثل اگر نایابی یا گرانی مواد اولیه موجب کاهش تولید یا گرانی فرآورده ها گردد مدیریت نقش فعالی ایفا نکرده است. در حالیکه مدیریت کارآفرین نایابی و گرانی را با ابداعات و ابتکارات در تکنولوژی تولید، جایگزینی مواد اولیه و سایر تدابیر خلاق بی اثر یا کم اثر ساخته و حتی از آنها برای پیشبرد اهداف سازمان نیز بهره می گیرد. مدیر کارآفرین تسلیم محیط نیست بلکه بر محیط تسلط داشته و از آن برای منافع و مصالح سازمان استفاده می کند.

 

کارآفرینان پیشنگر

         مدیران برای آنکه بتوانند در ایفای نقش اصلی خود که همانا آینده سازی است  توفیق داشته باشند باید به قدرت پیشگیری(1) مجهز گردند. در مقابل گذشته نگری(2)پیشنگری به توانایی اطلاق می شود که مدیران را قبل از وقوع حوادث و بروز مشکلات از آنها آگاه ساخته و قبل از فوت وقت به آنها فرصت اصلاح و چاره جویی        می دهد. در گذشته نگری نتیجه انجام عملیات انجام شده ملاک اقدامات اصلاحی آینده است و بازگشت به گذشته و استفاده از اطلاعات گذشته روش کنترل و ارزیابی مدیران است. اتکاء به اطلاعات حاصل از رخدادهای گذشته، از یک سو ممکن است برای موقعیت های آینده مفید و کارساز نباشد و از سوی دیگر امکان دارد فرصت اصلاح به موقع و حفظ منابع را از مدیران سلب کند، زیرا اگر واقعه ای نامناسب اتفاق افتاد، منابع صرف شده، انرژی ها تلف گردیده و آگاهی ما از آن تنها در حالاتی مشابه برای آینده مفید خواهد بود. برخی از علمای مدیریت بازخور را نوشداروی پس از مرگ(3)نام نهاده اند، زیرا وقتی اتفاقی رخ داد دیگر نمی توان آن را اصلاح کرد و گام های اصلاحی مدیر باید معطوف به وقایع آتی باشد. بازخور با استفاده از نتایج، یا در اصطلاح سیستم با استفاده از ستاده ها(4)کنترل را عملی می سازد و در زمینه های مختلف موارد استفاده های بیشماری دارد. اما کنترل پیشنگر فراتر از مکانیسم بازخور و نگرش صرف بر گذشته است. کنترل پیشنگر یا هدایت کننده(5)کنترلی است که با استفاده از داده ها(6) کنترل را تحقق می بخشد و قبل از آنکه عملی واقع و نتیجه ای حاصل شده باشد طریق اصلاح را ارائه می دهد. به عبارت دیگر این نوع کنترل، مشکلات را قبل از وقوع پیش بینی کرده و انجام اصلاحات را قبل از فوت وقت ممکن می سازد. (شمای شماره 1 کنترل پیشنگر را نشان می دهد.(

همانطور که در شکل ملاحظه می شود کنترل پیشنگر با تکیه بر اطلاعات موجود در مورد هدف و پیش بینی های عملیاتی و عوامل مؤثر بر آنها قبل از آنکه به مرحله اجرای عملیات رسیده باشیم کنترل را عملی می سازد.

کارآفرینان پیشنگر با استقاده از مکانیسم کنترل پیشنگر قبل از وقوع خطاها به جلوگیری از آنها می پردازند تا خود را برای استقبال از مسایل آتی    بیشتری داشته باشند. توانایی پیشنگری را در تفکر سایبرنتیک(1) یا علم ارتباطات و کنترل نیز می توان ملاحظه کرد. واژه سایبرنتیک برای بیان مفهوم فرآیند تبدیل اطلالاعات به منظور ایجاد رفتارهای خود نظم در ماشین و سیستم های غیر زنده همانند سیستم های زنده به کار رفته است. نکته مهمی که در تحقیقات سایبرنتیک آشکار شد خودنظمی با استفاده از بازخور منفی(2)بود. مدیران دریافتند که می توانند سیستم های تحت اداره خود را چنان طراحی کنند که چون موجودی زنده، با تغذیه اطلاعات و کنترل، خود نظمی را در خود ایجاد کنند.

در تئوری ارتباطات و کنترل چهار اصل جاری است، نخست اینکه سیستم باید توان احساس و درک محیط خود و جذب اطلاعات از آن را دارا باشد. دوم آنکه سیستم باید قادر به برقراری ارتباط بین این اطلاعات و عملیات خود باشد.و سوم آنکه سیستم می بایست قدرت آگاهی از انحراف را داشته باشد و بالاخره توانایی عملیات اصلاحی برای رفع مشکلات را دارا باشد. هرگاه این چهار اصل برقرار شود رابطه ای بین سیستم و محیط آن ایجاد شده سیستم خودنظم می گردد و در مقابل وقایع نوعی هوشمندی از خود بروز می دهد، اما این هوشمندی تابع استانداردها و معیارهایی است که از قبل برای عملیات تعیین گردیده و هرگاه این معیارها در شرایطی اثر بخشی خود را از دست دهند هوشمندی سیستم نیز افول می کند. از این رو در سایبرنتیک جدید بین فرآیند آموختن و یادگیری سیتم با فرآیند آموختن چگونه آموختن (Learning to Learn) تفاوت قائل شده اند. در فرآیند آموختن سیستم خود را با نرم معین شده تطبیق داده و عملیاتش را بر آن اساس اصلاح می کند اما در فرآیند دوم نرم های مقرر را نیز مورد ارزیابی و سئوال قرار می دهد و صحت آنها را نیز   می آزماید و از این جهت بخردانه تر عمل می کند. این تفاوت را با اصطلاح یادگیری         تک حلقه ای (Single-Loop) و یادگیری دو حلقه ای (Double-Loop) نیز بیان داشته اند و منظور آن است که در یادگیری دو حلقه ای علاوه بر اصلاح عملیات بر اساس نرم های تعیین شده خود نرم ها نیز در یک حلقه دیگر مورد بررسی قرار می گیرند.

(شکل شماره (2) یادگیری تک حلقه ای و دو حلقه ای را نشان می دهد.)

 

مرحله 1 – فرآیند احساس و درک محیط و گردآوری اطلاعات

مرحله 2- مقایسه اطلاعات یا نرم های عملیاتی

مرحله 2-1- مطرح ساختن این سئوال که آیا نرم های عملیاتی درست هستند.

مرحله 3- انجام اقدامات اصلاحی

 

خلاصه آنکه کارآفرینان پیشنگر با بهره گیری از کنترل های پیشنگر و یادگیری های دو حلقه ای قادر می شوند تا از سازمان به صورت ابزاری کارآ و اثر بخش برای اهداف توسعه استفاده کنند و این روش با شیوه ای که مدیران سنتی برای توسعه بدان توسل می جستند.

در استفاده مدیر از مکانیسم های پیش نگر و یادگیری دو حلقه ای متفاوت است، سازمان به مثابه مغز آدمی در نظر گرفته می شود و از این خاصیت برای تحقق اهداف بهره گیری می شود. خاصیت دیگری که در مغز انسانی وجود دارد و اندیشمندان معاصر مدیریت       می کوشند تا از آن برای کارآمد تر ساختن سازمان ها سود برند خاصیت عملکرد هر جزء بجای اجزای دیگر است. این خاصیت را هولوگرافیک(1) نام نهاده اند. در هولوگرافی کل به گونه ای در اجزاء منعکس می گردد که هر جزء می تواند چون کل عمل کند. هولوگرافی توسط دانشمندی به نام دنیس گابور(2) ابداع گردید. در هولوگرافی که یکی از شاهکارهای لیزری است اطلاعات به صورت اشعه های نوری بر صفحه ای به نام هولوگرام به صورتی ضبط می شود که کل در همه اجزاء انعکاس می یابد. بدین ترتیب اگر صفحه هولوگرام بشکند یا به قطعات کوچک تقسیم شود هر قطعه می تواند کل اطلاعات را نشان دهد یا تمامی تصویری را که امواج نور ایجاد کرده بودند بازساری کند. سازمان نیز می تواند واجد چنین خاصیتی باشد بدین معنی که می توان سیستم سازمانی را به طریقی منظم ساخت که در غیاب بعضی از اجزاء و یا درست کار نکردن آنها سیستم به حیات خود ادامه دهد و خود خلاء آن نابسامانی ها و غیبت ها را پر سازد.

  برای آنکه سازمانی با خاصیت هولوگرافیک طراحی کنیم اول باید از تخصصی شدن بیش از حد آنان جلوگیری نماییم. دوم تنوع و پیچیدگی وظایف مورد نیاز یعنی واحدها بتوانند مستقلا به نیازهای واحد خود پاسخ گویند. سوم آنکه حداقل برای سازمان ضوابط و مقرراتی را وضع کنیم تا انعطاف کافی در سازمان به وجود آید و بالاخره برای اینکه این انعطاف به بی نظمی نگراید در اصل چهارم می بایست در سازمان توانایی برخورد پویا با مسائل را به وجود آوریم و اجزاء آن را برای عملکردی منظم در قالب وظایف خاص اما پر دامنه هماهنگ سازیم. کارآفرینان نیز باید از خاصیت هولوگرافیک در تحقق اهداف توسعه بهره گیرند، مسلّما در شرایط متحول امروز و عدم اطمینان نسبت به عملکرد کلیهٌ واحدهای سازمان در زمان و مکان معین، این خاصیت یاری دهنده مدیر در انجام مأموریت هایش خواهد بود.

کارآفرینان خلاق و آفرینشگر

خلاقیت و توانایی ابداع و و ابتکار لازمه کار مدیران کارآفرین در راه رسیدن به اهدافشان  می باشد. اصولا تمامی سازمان ها برای بقاء در دنیای متلاطم و متغیر امروز نیازمند اندیشه های نو و نظرات بدیع و تازه اند. افکار و نظریات جدید همچون روحی در کالبد سازمان دمیده می شود و آن را از نیستی و فنا نجات می دهد . مدیران کارآفرینی که می خواهند به کمک اهرم سازمان هدف های توسعه و رشد را تحقق بخشند باید از خلاقیت و ابداع بهره کافی داشته و به سلاح خلاقیت  نوآوری مجهز باشند.

  خلاقیت و نوآوری آنچنان به هم عجین شده اند که شاید به دست دادن تعریف مستقلی از هرکدام دشوار باشد اما برای روشن شدن ذهن می توان آنها را به گونه ای مجزا از هم تعریف کرد. خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر جدید است در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر آن است. به عبارت دیگر خلاقیت اشاره به ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو و تازه است.(1)

نویسندهٌ دیگری، خلاقیت را ایجاد آنچه قبلا وجود نداشته می داند و برای آن ماهیتی جدید خواه در ذهن خواه در عین قائل است و یکی دیگر از نویسندگان خلاقیت را درخشش یک اندیشه و به وجود آمدن نظر و ایده ای نو می داند. به زعم او خلاقیت کشف چیزی است که موجود بوده اما به علت کرور ذهنی ناشی از عادت دیده نمی شده است. خلاقیت نکاهی کنجکاو و کاوشگر به پدیده ای قدیمی است که آنرا می یابد و آشکار می کند.(2)

همانگونه که از تعاریف فوق الذکر نتیجه می شود خلاقیت لازمه نوآوری است و تحقق نوجویی وابسته به خلاقیت است. اگر چه در عمل نمی توان این دو را از هم متمایز ساخت ولی می توان تصور کرد که خلاقیت بستر رشد و پیدایی نوآوری هاست. غالبا از خلاقیت تا نوآوری راهی طولانی در پیش است و تا اندیشه ای نو به صورت محصول یا خدمتی جدید درآید زمانی طولانی می گذرد و تلاش ها و کوشش های بسیار به عمل می آید. گاهی ایده و اندیشه ای نو از ذهن فرد دیگری می تراود و در سال های بعد آن اندیشه نو به وسیله فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمتی متجلی می گردد.

 در اینجا بی مناسبت نیست به این نکته نیز اشاره شود که نوآوری نوعی تغیر را ایجاد     می کند اما هر تغییر را نمی توان نوآوری نامید. نوآوری تغییر بدیع و تازه ای است که براساس اندیشه ای نو که سابقه قبلی نداشته به وجود می آید و از این رو اگر چه نوآوری تغییر است اما هر تغییری نوآوری نیست.(3)

  سازمان ها را بر اساس میزان توجه و تأکیدشان بر توسعه و همپایی باتغییرات محیط و میزان خلافیت به چهار گروه تقسیم کرده اند:

سازمان هایی که به توسعه و تغییرات محیط توجه بسیار داشته و از جهت خلاقیت نیز در حد بالایی قرار دارند، خلاق و نوآورند، بدین معنی که هم به خلاقیت پرداخته و هم برای پاسخ به تغییر و تحولات محیط نوآوری را پیشه می کنند. در مقابل این سازمان ها دسته ای قرار دارند که از جهت توجه به امر توسعه و تغییر، ضغیف و از نظر خلاقیت نیز ضعیف           می باشند. این سازمان ها محافظه کار و سنتی باقی می مانند و نه خلاق می شوند و نه نوآور. دسته دیگر سازمان هایی هستند که توجه به توسعه و تغییر دارند اما چون خلاق نیستند برای پاسخ به محیط خود دست به تقلید زده و نوآوری های مقلدانه را انجام          می دهند. دسته آخر سازمان های بسیار خلاقی هستند که چندان تأکیدی بر توسعه و تغییر ندارند. این گروه از سازمان ها به خلاقیت می پردازند و نظریه ها و تئوری های نو و خلاق ارائه می کنند، اما چون نیاز به نوآوری عملی را نمی بینند از نوآوری غفلت می ورزند و ایده های آنان کاربردی نمی شود. (شکل شماره 3 این تقسیم بندی را نشان می دهد.)

مدیران کارآفرین باید سازمان های خود را به صورت نهادهای خلاق و نوآور درآورند و از آنها به عنوان ابزار توسعه، بهره برند. در چگونگی خلق اندیشه های نو، ارباب خرد به گونه های متفاوت نظر داده اند. برخی شیوه استقرایی را طریق آفریدن نظریه های جدید دانسته اند. فرانسیس بیکن(1) معتقد بود که علم عبارت از انباشتن و رده بندی کردن مشاهدات و سپس یک کاسه کردن آنها و تعمیم موارد جزئی به کلی است. بدین ترتیب اکتشاف و نوآفرینی می تواند روندی خودکار باشد چنان که گویی با ماشین انجام می گیرد. ولی به هر حال این گروه از صاحبنظران و اخلاف آنان (پوزیتیویستها) از شیوهٌ استقراء طرفداری         می کردند و سنت اصالت تجربی را در نظریه آفرینی، اصل می پنداشتند.(2)

گروهی دیگر بر شیوه قیاسی تأکیر ورزیده اند که رسیدن به جزء از کل است. قیاس ذهن را از کلی به جزئی یا از اصل به نتیجه و از قانون به موارد اطلاق آن می رساند. مثلا زمانی که از این مقدمه کلی که « انسان فنا پذیر است» به این نتیجه می رسیم که «من نیز فنا پذیرم» به قیاس پرداخته ایم. به شیوه قیاسی نیز می توان به افکار و نظریه های جدیدی رسید، مصادیق تازه ای را کشف کرد و از قوانین کلی به نتایج نوینی دست یافت.

 علمایی چون مید آوار(1) نظریه های استقرایی در اکتشاف و ابداعات علمی را مردود شمرده و به نوعی قیاس در خلاقیت معتقد می باشند. مید آوار کشفیات جدید در علوم را زاییده فرضیه سازی های قیاسی(2) می داند. دانشمند فرضیه ای می سازد، این عمل وی کاری اخلاقی است، به این معنی که او دنیای ممکنی را خلق می کند، یا بخشی از آن را فرض    می نماید، تجربیات وی بعدا برای آن است که دریابد آن دنیای فرضی واقعی است یا خیر؟ بدین ترتیب دانشمند از قیاس بهره می گیرد تا فرضیه ای بسازد و با استقراء به آزمون آن فرضیه می پردازد. در این میان نقش ذهن خلاق محقق عامل و رکن اساسی است که قابل ردیابی نیست و نمی توان برای آن راه و روشی منطقی جستجو کرد، در حالی که اثبات و نفی فرضیه، فرآیندی منطقی و قابل تبیین علمی و تجربی است و این دو راه کاملا با هم متفاوتند.

برای آزمون فرضیه ها منطق و مبنایی وجود دارد، ولی برای آفرینش آنها چیزی وجود ندارد. برای کشف اصل علمی نسخه ای در کار نیست و این مسأله ما را به شیوه تخیل خلاق در آفرینندگی و نوآوری رهنمون می شود.

در اینجا باید به یکی دیگر از منابع خلاقیت و نوآوری که در به وجود آوردن نظریه های بدیع علمی سهم بسزایی داشته اشاره کنیم و آن تمثیل و مدلسازی است. بسیاری از تئوری های جدید به کمک مدل ها زائیده شده اند، فی المثل نظریه موجی نور عمدتا به مدد تمثیل و قیاس نور با خواص موجی صوت تکوین یافت. اما به کارگیری و استفاده از مدل باید با تأمل و احتیاط صورت گیرد و محقق در نظر داشته باشد که تمثیل و قیاس فقط حاکی از وجود بعضی از شباهت هاست نه همسانی در همهٌ خصایص و خواص و همچنین مدل ها فقط فرضیه های ممکن را مطرح می کنند و این فرضیه ها باید محک بخورند و آزموده شوند(3)این نکات در تقلید از طبیعت برای خلاقیت و نوآوری نیز مصداق دارد. خطرات کاربرد مدل ها محققان را به صرافت انداخت که از آن ها به عنوان یک نوع دستآویز فکری و کمک روانی در راه شکل دادن به نظریه ها استفاده کرده و آنها را محتاطانه بکار برند.

  قیاس و استقراء و تمثیل هر کدام به گونه ای نقش ذهن انسان و تخیل او را در شکل دادن به نظریه ها و ایده های نو نشان می دادند به طوری که می توان گفت اندیشه های آفرینشگرانه و خلاق تابعی از نیروی تخیل خلاق انسان است. در تخیل خلاق، اندیشه نو در ذهن فرد می جوشد و شکل می گیرد و این فرآیندی شخصی و خاص است که تنها محصول ذهن فرد است. اکنون مسلم شده است که خلق نظریه های نو صرفا متکی به قواعد و قوانین ثابت نبوده بلکه بر تخیل افراد خوش قریحه(4) و برخوردار از موهبت خلاقیت مبتنی است.(5)

 

نوشته دکتر سید مهدی الوانی



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:17 AM | نویسنده : قاسمعلی
 


نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:12 AM | نویسنده : قاسمعلی

افرادی که یک فرصت شغلی جدید در صنعت ایجاد می کنند کارآفرین هستند. آنها اغلب این کار را با ایجاد شرکتی تازه انجام می دهند اما آنها می توانند فرصت های جدید شغلی را با ورود یک محصول یا ایجاد یک بازار جدید به وجود آورند. بنابراین در کارخانجات بزرگ خطوط تولید تازه ای به راه می اندازند یا با ایجاد بخش هایی تازه که قبلاً وجود نداشت باعث ایجاد بازاری جدید می شوند با این تعریف کارآفرین هستند. به بیان کلی تر کارآفرینان منابع را مدیریت می کنند تا چیز تازه ای بسازند اعم از شغل تازه یا کالا یا خدمت یا حتی بازار تازه. آنچه کارآفرینان موفق را از کارآفرینان دیگر متمایز می کند سرعت توسعه فعالیت اقتصادی آنان است. آنهایی بیشتر موفق هستند که بتوانند فعالیت اقتصادیشان را به سرعت رشد دهند. آنها موقعیت هایی را که در بازار دیگران به آنها توجهی نمی کنند، می یابند. آنها خودشان را به خوبی در بازاری که در حال تغییر است جا می اندازند و به دقت پیش بینی می کنند که جهت بازارها در حال تغییر است. مردم اغلب فکر می کنند کارآفرینان در ابتدا موفق هستند چون آنها کالا یا خدمات تازه ای ابداع می کنند مثل موتور جست وجوی یاهو اما این طور نیست و اغلب کارآفرینان موفق کار خود را با افزایش کیفیت یک کالا یا محصول ایجاد می کنند بدون اینکه چیز تازه ایجاد کرده باشند. طرح اولیه تخته اسکی ها به وسیله شرکت Brun swick ساخته شد در حالی که این شرکت هیچگاه پیشرفتی در تخته اسکی های ساخته شده ایجاد نکرد. فلسفه Burton بهبود آنچه جا دارد براساس نیازهای واقعی مشتریان بود. Burton این مساله را به همگان یاد داد که: اگر محصولات اصلی برای مردم کسالت آور باشد آنها حاضرند با پرداخت پول بیشتر کالای با کیفیت تری بخرند. - تاثیر محیط بر فعالیت های کارآفرینانه طی 10 سال اخیر کارآفرینان میلیون ها فرصت شغلی تازه در جهان ایجاد کرده اند. از هر شش دانشجوی علوم تجاری یک نفر می گوید هدف شخصی اش تاسیس یک شرکت اختصاصی است و کارشناسان پیش بینی می کنند در آینده سازمان های بسیاری متولد شوند. به ویژه افزایش سرمایه گذاری های جسورانه (venture capital) در بین زنان، مهاجران و اعضای گروه های کوچک و رده پایین پیش بینی می شود. سهم شغل های ایجاد شده به وسیله زنان کارآفرین از 24 درصد در سال 1975 به 40 درصد در سال 2000 افزایش یافته است. - آیا این رشد بیانگر جهش ناگهانی در تولد کارآفرینان است؟ پاسخ منفی است چون سرعت کارآفرینی با شرایط محیط کم یا زیاد می شود. در ایالات متحده سرعت فعالیت های کارآفرینان در دهه 1920 افزایش یافت و پس از آن در دهه 1930 کاهش و پس از آن و بعد از جنگ جهانی دوم افزایش و پس از آن کاهش چشمگیری از سال 1950 تا 1980 داشت. دهه اخیر دوره دیگری از رشد کارآفرینی به علت اختراعات انجام گرفته در تراشه ها، کامپیوترها و وسایل ارتباط جمعی راه دور و تکنولوژی ارتباطات است. افزایش سرعت مهاجرت ها به افزایش سرعت فعالیت های کارآفرینانه می انجامد هرچه افراد بیشتری تبدیل به کارآفرینان موفق می شوند ایجاد ساختارهای اجتماعی بهتر دیگران را مجبور می کند تا کارآفرین باشند. همچنین فاکتورهای سیاسی و اقتصادی نقش مهمی ایفا می کنند. به منظور ایجاد تحریک و انگیزه برای انجام کارآفرینی بسیاری از کشورهای آسیایی و اروپایی تسهیلات ویژه ای مهیا کرده اند. هدف دولت ها از این سیاست حصول اطمینان در این زمینه است که کشورشان از جهش کارآفرینانه ای که دستیابی به تکنولوژی های جدید آنرا ممکن می سازد، عقب نماند. یک شرکت حمایت کننده کار آفرینان می تواند یک روز کامل را سپری کند بدون اینکه نیازی به خرید تلفن یا اجاره دستگاه فتوکپی یا استخدام کارمند داشته باشد. حامیانی که هیچ نفعی برای کارآفرینان نمی توانند به همراه داشته باشند این خدمات را رایگان به کارآفرینان می دهند اما اغلب کارآفرینان بخشی از سود خود را با شرکت حمایت کننده که به موفقیت آنها کمک کرده تقسیم می کنند. در شهر نیویورک کارخانه های سرمایه گذاری در فعالیت های جسورانه فضای حمایت کننده را برای کارآفرینان ایجاد می کنند تا سرمایه گذاری آنها را پرورش دهند. برخی سرمایه گذاران در این زمینه معتقدند: سازمان های حمایت کننده راه های بدون خطر برای شروع فعالیت کارآفرینانه هستند و به وسیله آنها می توان دید که آیا این کار در ابتدا توسعه می یابد و پس از آن تصمیمات بهتری در مورد سرمایه گذاری روی این کار گرفته شود. - صاحبان مشاغل کوچک برخی از مردم به اشتباه واژه کارآفرین را در معنی صاحب مشاغل کوچک به کار می برند. در ایالت متحده مشاغل کوچک به کارخانه هایی که کمتر از 500 کارمند دارند گفته می شود، بنابراین واژه صاحب مشاغل کوچک به شخصی که صاحب حق مالکیت کارخانه با کمتر از 500 کارگر است گفته می شود. اداره مشاغل کوچک (small business administration ) SBA)) یک نهاد دولتی است که مسوول حمایت از فعالیت های مشاغل کوچک است. این نهاد منابع سودمند زیادی برای کسانی که چنین مشاغلی را ایجاد کرده و آن را به خوبی مدیریت می کنند ارائه می دهد. بر اساس آمارهای SAB در سال 2000 در آمریکا 24 میلیون شغل کوچک وجود داشته که از این تعداد 40 درصد کارخانه های آمریکا و 75 درصد تمام مشاغل جدید ایجاد شده است. بسیاری از کارآفرینان برای مدت کوتاهی صاحبان مشاغل کوچک هستند اما تمام صاحبان مشاغل کوچک کارآفرین نخواهند شد. به عبارت دیگر همه صاحبان مشاغل کوچک وارد یک فعالیت شغلی جدید نمی شوند. افراد با خرید کارخانه ها صاحب مشاغل کوچک می شوند اما بسیاری از این صاحبان مشاغل تمایل دارند مشاغل خود را کوچک نگه دارند و آن طور که کارآفرینان عمل می کنند شغلشان را توسعه ندهند. این طبیعی است که اعتقاد داشته باشید کارکردن برای خودتان ممکن است بهتر از کارکردن برای دیگران باشد اما حتی اگر شما صاحب شغل نباشید کارکردن در یک کارخانه کوچک متفاوت از کار کردن برای یک کارخانه بزرگ است. یک اختلاف بزرگ در میزان رضایت است. در نظر سنجی اخیر انجام شده، کارخانه هایی با کمتر از 50 کارمند، دارای کارمندان راضی تری هستند. مشاغل کوچک ضررهایی شامل حقوق کم و امکانات پزشکی و بیمه ای کم یا صفر دارند. اما برای اکثر افراد این زیان ها با رضایت ناشی از فضای خوب کاری خنثی می شود. در مشاغل کوچک از افراد انتظار می رود تمام مهارت های خود را به نمایش بگذارند. آنها به راحتی می توانند ببینند چگونه کارشان روی تبلیغات شرکت اثر می گذارد و یا چگونه عمل آنها روی سودآوری شرکت موثر است. - مشاغل فامیلی مردم اغلب فکر می کنند مشاغل کوچک، مشاغلی فامیلی هستند ولی در واقع مشاغل فامیلی می توانند کوچک یا بزرگ باشند. ممکن است شغل فامیلی در اثر فعالیت کارآفرینانه به سرعت رشد کند یا اینکه رشد کندی داشته باشد. اغلب این مشاغل مسیر اولیه خود را تغییر می دهند. یک نمونه آن کارخانه Kohler، 125 سال پیش به عنوان مخترع وان های حمام به سبک مدرن شناخته شد. پس از آن کارخانه ساده او تبدیل به کارخانه ای با محصولات متنوع از جمله مبلمان، موتورهای کوچک و زمین های گلف شد و هنوز هم به وسیله یک فامیل کنترل می شود و بسیاری از افرادی را که با هم رابطه فامیلی دارند. استخدام می کنند.

منبع : سرمایه
87/4/12



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:12 AM | نویسنده : قاسمعلی

1- به کار مورد علاقه تان بپردازید اگر عمو یا بهترین دوستتان به شما گفته که یک کار خاص درست مناسب شماست و در آن موفق خواهید شد، بهتر است از همان راهی که آمده اید برگردید و پول و وقت خود را بیهوده هدر ندهید. اگر کاری که انتخاب کرده اید مورد علاقه تان نباشد، انرژی کافی برای پیشرفت آن صرف نخواهید کرد. مشتریان نیز این بی علاقگی را می فهمند و دیگر به سراغ شما نخواهند آمد. به جای این کار موضوع مورد علاقه تان را انتخاب کنید و در این باره کسب و کاری به راه بیندازید. ارزش این نکته را هنگامی متوجه می شوید که ببینید مرتباً سود می کنید، ابتکار به خرج می دهید و متوجه گذشت زمان نمی شوید. 2- طرح تجاری خود را بنویسید حتی اگر صاحب یک کسب و کار کوچک باشید باز هم به یک طرح تجاری نیاز دارید حتی اگر نمی خواهید وام بگیرید، آیا در شرکتی که حتی یک برنامه درست برای کارش ندارد، سرمایه گذاری می کنید و سهم آن را می خرید؟ مسلماً نه. طرحتان را بنویسید. نظر مشاوران را بپرسید و آماده باشید که آن را تغییر دهید. نوشتن باعث می شود جزئیات برنامه روشن شود و به شما کمک می کند بتوانید تمامی نکات آن را بخوانید و بازبینی کنید تا برای تغییر آن آماده باشید. 3 - زمان و سرمایه ای که برای شروع کار در نظر دارید در دو یا سه ضرب کنید وقتی که من خواستم کار مستقلم را شروع کنم چون مدرک MBA را داشتم و همچنین 15 سال در تجارت فعال بودم، اطمینان داشتم که می توانم دقیقاً هزینه شروع کارم را برآورد کنم. من تمامی نکات را می دانستم و محتاطانه رفتار کردم اما کاملاً در اشتباه بودم، من از یک دلیل مهم سقوط شرکت ها غافل بودم؛ سرمایه ناکافی. اگر می خواهید برای شروع کارتان بودجه کافی داشته باشید، همین حالا پول هایتان را پس انداز کنید. 4- بازار ویژه هدف را تا ممکن است محدود کنید ممکن است بپرسید بهتر نیست هر چه بیشتر مشتری جمع کنیم، در اینجا پاراداکسی که وجود دارد این است که هرچه بیشتر تلاش کنید تا «همه» از شما خرید کنند، امکان اینکه «هیچ کس» به سمت شما نیاید بیشتر می شود. فرض کنید شما قصد دارید خانه تان را بفروشید. آیا به سراغ بنگاهی می روید که در 14 کشور فعالیت می کند، هم با املاک تجاری و هم مسکونی سر و کار دارد و همه جور خانه از کلبه های کوچک گرفته تا املاک وسیع را معامله می کند یا از بنگاهی که در محله شما کار می کند و فقط خانه هایی مسکونی با قیمت مشخصی را می فروشد استفاده می کنید؟ بازار ویژه و کوچک خود را دقیقاً تعریف کنید، هرچه می توانید محدودش کنید و فقط در همان حوزه کار کنید. 5- از ایده های موثر و کارآمدی استفاده کنید که منحصر به فرد باشند همه وسوسه می شوند از تمامی روش های موجود بازاریابی استفاده کنند و به مجاری بازاریابی آزمایش و خطا وارد شوند یا از آگهی ها و تبلیغات متعدد بهره گیرند در حالی که چیزی راجع به چگونگی طراحی آنها نمی دانند. در واقع این رویه را همگان در پیش گرفته اند. البته معلوم است که وقتی همه از یک ایده استفاده می کنند، اگر شما نیز همان رویه را پیش بگیرید، به سختی می توانید در میدان رقابت به چشم بیایید. از این رو به سراغ استعدادهای خود بروید. در چه کارهایی مهارت دارید و از چه چیزهایی خوشتان می آید. سپس سه استراتژی را که با مهارت های شما بیشتر سازگارند، انتخاب کنید. می خواهید پابرجا بمانید، ارتباط برقرار کنید. از همکاران خود شروع کنید. سپس با مشتریان بالقوه ارتباط داشته باشید. از آنها بپرسید که خواسته شان چیست؟ آنها با توجه به نیازشان خدمات یا کالایی را به شما می گویند و شما باید در این حوزه ها فعالیت کنید. نظر آنها را درباره کالاها یا خدماتتان بپرسید. حتی وقتی کارتان با این مشتریان تمام شد، با آنها در تماس باشید. درآخر با رقبایتان تماس بگیرید حتی می توانید در همان ابتدا هم به آنها رجوع کنید و توصیه های آنها را بشنوید. 6- همه کارها را خودتان انجام ندهید کارآفرینان نوپا با خود می گویند: «اگر همه کارها را خودم انجام دهم، ارزان تر تمام می شود.» اصلاً این طور نیست. به طور مثال اگر در حسابداری ماهر نباشید باید دو یا سه برابر زمانی که یک حرفه ای این کار را انجام می دهد، وقت صرف کنید. به جای اینکه برای کارهایی که در آن تبحر ندارید وقت صرف کنید، به انجام کارهایی چون تدوین طرح تجاری یا بررسی استراتژی های بازاریابی بپردازید. از همان ابتدا با بودجه مطمئنی شروع کنید تا بتوانید کارمندانی مناسب استخدام کنید. با این کار، روند کسب و کارتان سرعت می گیرد. 7- به خاطر داشته باشید «شما» مهم ترین عنصر کسب و کارتان هستید خود را بشناسید و فکر کنید چه کسی هستید و در چه حوزه هایی سرآمدید سپس از این یگانگی ها در بازاریابی تان استفاده کنید و بگذارید این خصلت در نحوه مدیریت شما نیز تاثیر گذارد. مشتریان به خاطر اینکه در جست وجوی تجربیات شخصی هستند به سراغ کسب و کارهای کوچک می روند. آنها می خواهند با شما به عنوان صاحب این شغل ارتباط داشته باشند. 8- روابطی قوی ایجاد کنید اگر صاحب یک شرکت مستقل هستید به این معنی نیست که با هیچ کس ارتباط برقرار نکنید. در حقیقت این جدایی و نبود ارتباط با دیگران عاملی است که این شرکت ها را از پا در می آورد. 9- گروهی برای همکاری تشکیل دهید ابتدا از افرادی کمک بخواهید که شما را در انجام وظایف دشواری که در آنها مهارت ندارید، یاری دهند. مثلاً طراح سایت، حسابدار، مشاور بازاریابی. دیگر افرادی که می توانند توصیه های تخصصی تجارت در اختیارتان بگذارند عبارتند از: وکیل، حسابدار، مربی بازرگانی، خانواده، دوستان و همکاران هم می توانند از شما حمایت کنند. در مقابل شما نیز باید دیگران را یاری کنید.

منبع : سرمایه
78/4/18a



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:12 AM | نویسنده : قاسمعلی

طی یک سال گذشته تورم بیش از هر زمان دیگری در اقتصادهای مختلف از توسعه یافته تا درحال توسعه و توسعه نیافته بر روند رشد اقتصادی تاثیر منفی داشته است. صرف نظر از تاثیر مستقیم گران شدن کالاها بر مصرف کنندگان، تورم از طریق به چالش کشیدن کسب وکارهای کوچک و در بسیاری از موارد از میان بردن آنها بر میزان بیکاری افزوده و رشد اقتصادی را کند کرده است. بسیاری از کارآفرین ها هرگز مجبور نبوده اند در تورمی مشابه تورم دوران حاضر به فعالیت بپردازند. در حقیقت شدیدترین تورم آخرین بار 30سال پیش رخ داد. از آن زمان تاکنون کنترل دقیق اقتصاد از طریق نرخ های بهره به تحت کنترل باقی ماندن تورم منجر شده است. کارشناسان معتقدند وضعیت کنونی از بسیاری جهات با دوران قبل تفاوت دارد. در حال حاضر چین، هند و تعداد دیگری از کشورهای بزرگ آسیایی نقشی تعیین کننده در تداوم رشد اقتصاد جهان دارند. اگر تورم بر توان تولید این کشورها تاثیر معکوس و منفی برجا گذارد، نظم پیشین از میان خواهد رفت. آمارها نشان می دهد کسب و کارهای کوچک و متوسط در این کشورها از رشد حقیقی سوخت، نیروی کار و مواد اولیه به شدت تاثیر پذیرفته اند. سازندگان کالاهای ارزان بیشترین ضرر را متحمل شده اند زیرا سود اندک آنها به ازای هر واحد کالایی که تولید می کنند به سبب تورم در تمام حوزه ها در حال از میان رفتن است. به این ترتیب پیش بینی می شود بسیاری از این تولیدکنندگان که نقش بزرگی در رشد دورقمی اقتصاد چین دارند به زودی تعطیل شده و به نرخ بیکاری افزوده شود. وضعیت چین در ایالات متحده نیز مشاهده می شود. در این کشور از هر یک دلار در اقتصاد 50 سنت حاصل فعالیت شرکت های کوچک و متوسط است. بسیاری از صاحبان کسب و کارهای کوچک در آمریکا از دو سال پیش فشار تورم را احساس کرده اند. هزینه انرژی، خدمات درمانی و مواد اولیه قیمت تمام کالاها را افزایش داد و به سبب توان محدود مصرف کنندگان، کالاهای تولیدشده از یک سطح قیمت به بعد غیرقابل خرید می شوند. در دوره های پیشین تورم، اقتصادها از الگوهای پیشین و قدیمی استفاده می کردند و می توانستند قیمت بالا را به مصرف کنندگان منتقل کنند اما اکنون این امکان وجود ندارد. به همین دلیل شرکت های کوچک تعطیل می شوند و شرکت های بزرگ به حذف شغل ها، کاستن از موجودی انبار و بستن برخی کارخانه های خود می پردازند. ما اکنون در اقتصادی زندگی می کنیم که بر کارآفرینی و نقش برجسته بخش خصوصی مبتنی است. در اقتصادهای پیشرفته کسب و کارهای کوچک بخش بزرگی از تولید ناخالص داخلی و اشتغال را تشکیل می دهند اما از ویژگی های ذاتی آنها محدودیت منابع مالی و حاشیه سود پایین است. تورم دقیقاً از همین طریق موجودیت شرکت های یادشده را تهدید می کند. اگر هزینه تامین مواد اولیه و دیگر هزینه های عملیاتی مستقیم پیوسته افزایش یابد، این کسب و کارها با سرعت کافی نخواهند توانست خود را با وضعیت جدید سازگار کنند. همچنین معمولاً این کسب و کارها منابع مالی عظیمی ندارند که با آن بتوانند رکود را از سر بگذرانند. نکته نگران کننده این است که توانایی بانک های مرکزی در استفاده از ابزار سیاست پولی جهت کنترل تورم بسیار محدود است. یکی دیگر از عواملی که تورم را بیش از پیش از کنترل خارج کرده این است که ما در جهانی بسیار بازتر از گذشته زندگی می کنیم بنابراین پدیده هایی که در یک کشور با اقتصاد بزرگ یا یک منطقه رخ می دهند به سرعت در دیگر نقاط جهان تاثیر می گذارند. همچنین اقتصادهایی نظیر چین و هند می توانند از ضعف اقتصادی و تورم در دیگر کشورها به نفع خود حداکثر استفاده را ببرند. این وضعیت در اواسط سده پیش مشاهده نمی شد. از سوی دیگر حمایت از نیروی کار مسائل را برای کارآفرین ها دشوارتر کرده است. در چین حمایت شدید دولت از نیروی کار و محیط زیست ادامه فعالیت ها را برای بخش خصوصی بسیار سخت می کند. کارشناسان معتقدند در شرایط کنونی نقش تنظیم کننده دولت ها در تمام کشورها بسیار حساس تر است. این گفته به ویژه در مورد کشورهایی صادق است که دارای تعداد بسیار زیاد کسب و کار کوچک هستند. چین چنین ویژگی دارد. شرکت های کوچک این کشور نیاز بخش عمده بازارهای جهان را در زمینه کالاهای ارزان نظیر اسباب بازی، وسایل خانه، کفش و لباس تامین می کنند. دقیقاً همین گروه ها هستند که از وضعیت کنونی تورم در جهان بیشترین ضرر را متحمل می شوند. تولیدکنندگان محصولات ارزان موتور معجزه اقتصادی چین هستند و کمک کرده اند کشورشان پس از آلمان دومین اقتصاد صادرکننده جهان باشد. طی سال های گذشته این شرکت ها توانستند با افزایش حجم تولید و کاستن از سود حاصل از فروش هر واحد کالا به رشد خود ادامه دهند و رقبا را از میدان خارج کنند اما با افزایش قیمت مواد اولیه و نیروی کار، ارزش پول ملی چین افزایش یافته و این تولیدکنندگان حداقل توان را در جذب هزینه ها دارند. به ویژه تولیدکنندگانی که تنها یک کالای ارزان تولید می کنند بیشترین آسیب پذیری را در برابر رشد قیمت ها دارند. بیش از صدها مرکز تولید با این ویژگی ها در شهرهای مختلف چین تعطیل شده اند. اقتصاددان ها معتقدند این وضعیت با شدت های مختلف در دیگر کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته جهان وجود دارد و اکنون زمان آن فرارسیده که اقتصادها به ضعف های خود آگاهی پیدا کرده و در جهت رفع آنها حرکت کنند. چین کشوری است که رشد اقتصادی اش بیش از حد به تولید کالاهای ارزان وابسته بوده و همواره سعی شده از الگوهای ساده تولید برای رشد صادرات استفاده شود. این اتکای عظیم به تجارت با دیگر کشورها برای چین یک نقطه ضعف محسوب می شود. برای ایالات متحده و ژاپن، تجارت خارجی 20درصد تولید ناخالص داخلی شان را تشکیل می دهد اما این رقم در مورد چین 75 درصد است. به این ترتیب کشورها با ویژگی های اقتصادی مختلف اکنون بر سر دوراهی قرار گرفته اند؛ راه نخست استفاده از وضعیت دشوار کنونی برای رفع نقاط ضعف و مستحکم تر کردن اقتصاد و راه دوم دست روی دست گذاشتن به امید پایان دوران تورم شدید است. کشورهایی که دومین راه را انتخاب می کنند عملاً کارآفرین ها و مردم را تحت فشار قرار می دهند. در مورد چین کارشناسان به این نکته اشاره می کنند که تنوع محصولات صادراتی باعث خواهد شد، حجم صادرات تغییر نگران کننده ای نکند. درحال حاضر چین غیر از کالاهای ارزان قیمت، به صادرات ماشین آلات صنعتی و دیگر محصولات پیچیده با آسیب پذیری اندک در مقابل تورم می پردازد. همچنین زیرساخت های چین از جمله جاده و خط آهن، شبکه های گسترده عرضه کنندگان و تولیدکنندگان این کشور را در بین کشورهای در حال توسعه به یک استثنا تبدیل کرده است. به این ترتیب اگرچه چین شبیه بسیاری از دیگر کشورهای جهان مورد تهدید تورم و کاهش رشد اقتصادی قرار دارد اما هیچ یک از کشورهای درحال توسعه نباید خود را با چین مقایسه کنند. گروه نخست آن دسته از کشورها هستند که از وضعیت نامطلوب کنونی برای تقویت اقتصاد خود استفاده کرده اند. تحقیقات نشان می دهد عده ای از این کشورها در حال تدوین و اجرای سیاست هایی هستند که به حفظ رشد اقتصادی در بلندمدت و با روش های مدرن منجر می شود. متنوع تر کردن محصولات تولیدی، اصلاح قوانین کار، توسعه زیرساخت ها، اعطای کمک مالی و مشاوره ای به کارآفرین های کوچک و متوسط، تسهیل انجام امور تجاری و حمایت معقول از بخش خصوصی برخی از این سیاست ها هستند. در غرب دولت ها جهت کاهش آسیب پذیری بخش خصوصی نسبت به رشد قیمت ها برنامه های خاص خود را تطی یک سال گذشته تورم بیش از هر زمان دیگری در اقتصادهای مختلف از توسعه یافته تا درحال توسعه و توسعه نیافته بر روند رشد اقتصادی تاثیر منفی داشته است. صرف نظر از تاثیر مستقیم گران شدن کالاها بر مصرف کنندگان، تورم از طریق به چالش کشیدن کسب وکارهای کوچک و در بسیاری از موارد از میان بردن آنها بر میزان بیکاری افزوده و رشد اقتصادی را کند کرده است. بسیاری از کارآفرین ها هرگز مجبور نبوده اند در تورمی مشابه تورم دوران حاضر به فعالیت بپردازند. در حقیقت شدیدترین تورم آخرین بار 30سال پیش رخ داد. از آن زمان تاکنون کنترل دقیق اقتصاد از طریق نرخ های بهره به تحت کنترل باقی ماندن تورم منجر شده است. کارشناسان معتقدند وضعیت کنونی از بسیاری جهات با دوران قبل تفاوت دارد. در حال حاضر چین، هند و تعداد دیگری از کشورهای بزرگ آسیایی نقشی تعیین کننده در تداوم رشد اقتصاد جهان دارند. اگر تورم بر توان تولید این کشورها تاثیر معکوس و منفی برجا گذارد، نظم پیشین از میان خواهد رفت. آمارها نشان می دهد کسب و کارهای کوچک و متوسط در این کشورها از رشد حقیقی سوخت، نیروی کار و مواد اولیه به شدت تاثیر پذیرفته اند. سازندگان کالاهای ارزان بیشترین ضرر را متحمل شده اند زیرا سود اندک آنها به ازای هر واحد کالایی که تولید می کنند به سبب تورم در تمام حوزه ها در حال از میان رفتن است. به این ترتیب پیش بینی می شود بسیاری از این تولیدکنندگان که نقش بزرگی در رشد دورقمی اقتصاد چین دارند به زودی تعطیل شده و به نرخ بیکاری افزوده شود. وضعیت چین در ایالات متحده نیز مشاهده می شود. در این کشور از هر یک دلار در اقتصاد 50 سنت حاصل فعالیت شرکت های کوچک و متوسط است. بسیاری از صاحبان کسب و کارهای کوچک در آمریکا از دو سال پیش فشار تورم را احساس کرده اند. هزینه انرژی، خدمات درمانی و مواد اولیه قیمت تمام کالاها را افزایش داد و به سبب توان محدود مصرف کنندگان، کالاهای تولیدشده از یک سطح قیمت به بعد غیرقابل خرید می شوند. در دوره های پیشین تورم، اقتصادها از الگوهای پیشین و قدیمی استفاده می کردند و می توانستند قیمت بالا را به مصرف کنندگان منتقل کنند اما اکنون این امکان وجود ندارد. به همین دلیل شرکت های کوچک تعطیل می شوند و شرکت های بزرگ به حذف شغل ها، کاستن از موجودی انبار و بستن برخی کارخانه های خود می پردازند. ما اکنون در اقتصادی زندگی می کنیم که بر کارآفرینی و نقش برجسته بخش خصوصی مبتنی است. در اقتصادهای پیشرفته کسب و کارهای کوچک بخش بزرگی از تولید ناخالص داخلی و اشتغال را تشکیل می دهند اما از ویژگی های ذاتی آنها محدودیت منابع مالی و حاشیه سود پایین است. تورم دقیقاً از همین طریق موجودیت شرکت های یادشده را تهدید می کند. اگر هزینه تامین مواد اولیه و دیگر هزینه های عملیاتی مستقیم پیوسته افزایش یابد، این کسب و کارها با سرعت کافی نخواهند توانست خود را با وضعیت جدید سازگار کنند. همچنین معمولاً این کسب و کارها منابع مالی عظیمی ندارند که با آن بتوانند رکود را از سر بگذرانند. نکته نگران کننده این است که توانایی بانک های مرکزی در استفاده از ابزار سیاست پولی جهت کنترل تورم بسیار محدود است. یکی دیگر از عواملی که تورم را بیش از پیش از کنترل خارج کرده این است که ما در جهانی بسیار بازتر از گذشته زندگی می کنیم بنابراین پدیده هایی که در یک کشور با اقتصاد بزرگ یا یک منطقه رخ می دهند به سرعت در دیگر نقاط جهان تاثیر می گذارند. همچنین اقتصادهایی نظیر چین و هند می توانند از ضعف اقتصادی و تورم در دیگر کشورها به نفع خود حداکثر استفاده را ببرند. این وضعیت در اواسط سده پیش مشاهده نمی شد. از سوی دیگر حمایت از نیروی کار مسائل را برای کارآفرین ها دشوارتر کرده است. در چین حمایت شدید دولت از نیروی کار و محیط زیست ادامه فعالیت ها را برای بخش خصوصی بسیار سخت می کند. کارشناسان معتقدند در شرایط کنونی نقش تنظیم کننده دولت ها در تمام کشورها بسیار حساس تر است. این گفته به ویژه در مورد کشورهایی صادق است که دارای تعداد بسیار زیاد کسب و کار کوچک هستند. چین چنین ویژگی دارد. شرکت های کوچک این کشور نیاز بخش عمده بازارهای جهان را در زمینه کالاهای ارزان نظیر اسباب بازی، وسایل خانه، کفش و لباس تامین می کنند. دقیقاً همین گروه ها هستند که از وضعیت کنونی تورم در جهان بیشترین ضرر را متحمل می شوند. تولیدکنندگان محصولات ارزان موتور معجزه اقتصادی چین هستند و کمک کرده اند کشورشان پس از آلمان دومین اقتصاد صادرکننده جهان باشد. طی سال های گذشته این شرکت ها توانستند با افزایش حجم تولید و کاستن از سود حاصل از فروش هر واحد کالا به رشد خود ادامه دهند و رقبا را از میدان خارج کنند اما با افزایش قیمت مواد اولیه و نیروی کار، ارزش پول ملی چین افزایش یافته و این تولیدکنندگان حداقل توان را در جذب هزینه ها دارند. به ویژه تولیدکنندگانی که تنها یک کالای ارزان تولید می کنند بیشترین آسیب پذیری را در برابر رشد قیمت ها دارند. بیش از صدها مرکز تولید با این ویژگی ها در شهرهای مختلف چین تعطیل شده اند. اقتصاددان ها معتقدند این وضعیت با شدت های مختلف در دیگر کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته جهان وجود دارد و اکنون زمان آن فرارسیده که اقتصادها به ضعف های خود آگاهی پیدا کرده و در جهت رفع آنها حرکت کنند. چین کشوری است که رشد اقتصادی اش بیش از حد به تولید کالاهای ارزان وابسته بوده و همواره سعی شده از الگوهای ساده تولید برای رشد صادرات استفاده شود. این اتکای عظیم به تجارت با دیگر کشورها برای چین یک نقطه ضعف محسوب می شود. برای ایالات متحده و ژاپن، تجارت خارجی 20درصد تولید ناخالص داخلی شان را تشکیل می دهد اما این رقم در مورد چین 75 درصد است. به این ترتیب کشورها با ویژگی های اقتصادی مختلف اکنون بر سر دوراهی قرار گرفته اند؛ راه نخست استفاده از وضعیت دشوار کنونی برای رفع نقاط ضعف و مستحکم تر کردن اقتصاد و راه دوم دست روی دست گذاشتن به امید پایان دوران تورم شدید است. کشورهایی که دومین راه را انتخاب می کنند عملاً کارآفرین ها و مردم را تحت فشار قرار می دهند. در مورد چین کارشناسان به این نکته اشاره می کنند که تنوع محصولات صادراتی باعث خواهد شد، حجم صادرات تغییر نگران کننده ای نکند. درحال حاضر چین غیر از کالاهای ارزان قیمت، به صادرات ماشین آلات صنعتی و دیگر محصولات پیچیده با آسیب پذیری اندک در مقابل تورم می پردازد. همچنین زیرساخت های چین از جمله جاده و خط آهن، شبکه های گسترده عرضه کنندگان و تولیدکنندگان این کشور را در بین کشورهای در حال توسعه به یک استثنا تبدیل کرده است. به این ترتیب اگرچه چین شبیه بسیاری از دیگر کشورهای جهان مورد تهدید تورم و کاهش رشد اقتصادی قرار دارد اما هیچ یک از کشورهای درحال توسعه نباید خود را با چین مقایسه کنند. گروه نخست آن دسته از کشورها هستند که از وضعیت نامطلوب کنونی برای تقویت اقتصاد خود استفاده کرده اند. تحقیقات نشان می دهد عده ای از این کشورها در حال تدوین و اجرای سیاست هایی هستند که به حفظ رشد اقتصادی در بلندمدت و با روش های مدرن منجر می شود. متنوع تر کردن محصولات تولیدی، اصلاح قوانین کار، توسعه زیرساخت ها، اعطای کمک مالی و مشاوره ای به کارآفرین های کوچک و متوسط، تسهیل انجام امور تجاری و حمایت معقول از بخش خصوصی برخی از این سیاست ها هستند. در غرب دولت ها جهت کاهش آسیب پذیری بخش خصوصی نسبت به رشد قیمت ها برنامه های خاص خود را تدوین کرده اند. کاستن از مصرف انرژی های فسیلی، سرمایه گذاری در انرژی های جایگزین و اعطای یارانه جزء این سیاست ها هستند. با توجه به اینکه پیش بینی می شود تورم همچنان باقی بماند، حرکت در مسیر اصلاح اقتصادی و رفع نقاط ضعف اجتناب ناپذیر است. رشد تقاضا برای انرژی و افزایش مصرف مواد غذایی از مهم ترین عوامل تداوم تورم بالا هستند. در این شرایط همه کارآفرین ها و همه دولت ها و نهادهای تصمیم گیر هریک باید وظیفه خود را برای سازگار شدن با وضعیت موجود انجام دهند. منبع: وال استریت ژورنال دوین کرده اند. کاستن از مصرف انرژی های فسیلی، سرمایه گذاری در انرژی های جایگزین و اعطای یارانه جزء این سیاست ها هستند. با توجه به اینکه پیش بینی می شود تورم همچنان باقی بماند، حرکت در مسیر اصلاح اقتصادی و رفع نقاط ضعف اجتناب ناپذیر است. رشد تقاضا برای انرژی و افزایش مصرف مواد غذایی از مهم ترین عوامل تداوم تورم بالا هستند. در این شرایط همه کارآفرین ها و همه دولت ها و نهادهای تصمیم گیر هریک باید وظیفه خود را برای سازگار شدن با وضعیت موجود انجام دهند. منبع: وال استریت ژورنال

منبع : سرمایه
78/4/18



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:12 AM | نویسنده : قاسمعلی

بسیاری از کارآفرین ها معتقدند برای موفقیت شانس نقش مهمی دارد اما واقعیت این است که برنامه ریزی تجاری و آغاز فعالیت در صورتی که با در نظر گرفتن تمام واقعیت های موجود و به شکل علمی باشد در اکثر موارد با پیروزی همراه است. 1- کارآفرینی استرس زاست. اگر تصور می کنید رعایت زمان بندی یک ریسک کاری دشوار و پراضطراب است بهتر است رعایت زمان بندی برنامه های تجاری خود را تجربه کنید. هنگامی که مسوولیت کسب و کار بر عهده خود شماست به ویژه وقتی که از لحاظ مالی تحت فشار هستید اضطراب عظیمی به شمار وارد می شود. این فشارها حتی با ثبات ترین شخصیت ها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. به ویژه در مراحل اولیه فعالیت، شما با دو نوع فشار روبه رو هستید. فشار نخست حاصل راه انداختن کار و فشار دوم با سرعت کافی انجام دادن این کار است زیرا سرعت کم منابع مالی شما را با تهدید روبه رو خواهد کرد. 2- کارآفرینی پایان ندارد. در اکثر شغل ها هنگامی که از محل کار خارج می شوید کار پایان می یابد و می توانید به لذت بردن از خانواده، سرگرمی ها و دوستان بپردازید اما در نقش کارآفرین حجم کار به ویژه در مراحل اولیه فعالیت بسیار عظیم است. در این مراحل شما مدیر عامل، مسوول بخش منابع انسانی، بازاریاب، مسوول امور فنی و... شرکت هستید. به این ترتیب هرگز لحظه ای پیش نمی آید که احساس کنید کارهای روز به پایان رسیده است و همواره کارهایی هست که می توان انجام داد: بررسی بازارهای جدید، تماس با رسانه ها، طراحی محصولات جدید، نوشتن متن تبلیغات و... انجام این کارها تمام زمانی را که قبلاً صرف خانواده و سرگرمی های تان می کردید از میان خواهد برد. بدین ترتیب برقراری توازن بین شغل و خانواده بسیار دشوار است. 3- کارآفرینی خسته کننده است. گاه شریک شما فردی ناباب است. گاه محصولاتی که از یک عرضه کننده خارجی دریافت کرده اید همگی نقص دارند و شما مجبور هستید فردا از این کالاها در یک نمایشگاه استفاده کنید. گاه برنامه های تبلیغات تجاری شما در اثر بد شدن هوا لغو می شود، این فهرست پایان ندارد و هر یک از این موارد می تواند بیش از کارهای معمول جسم و روح شما را خسته کند. بنابراین با این اضطراب، فشار کاری و عوامل خسته کننده آیا کسی پیدا می شود که در این مسیر حرکت کند؟ پاسخ روشن است: جنبه های مثبت کارآفرینی جنبه های منفی را خنثی می کنند. 1- کارآفرینی مملو از پاداش های مالی و روحی است. هنگامی که به موفقیت می رسید هم از لحاظ روحی و هم مالی پاداش می گیرید. هیچ احساسی بهتر از این نیست که مشاهده می کنید کالایی که با تحمل مشکلات تولید کرده اید در قفسه فروشگاه ها مورد توجه مشتری ها قرار گرفته است. همچنین جذب مشتری جدید که حاصل فعالیت های شبانه روزی شماست بسیار لذت بخش است. هنگامی که مشتری ها می گویند کالا یا خدمات شما در زندگی شان تغییر ایجاد کرده، کسب و کار شما از لحاظ مالی ثبات پیدا کرده و در حال کسب سود هستید همگی احساس رضایت در شما به وجود می آورد. 2 - کارآفرینی فعالیتی منعطف است. هنگامی که برای خود کار می کنید این احساس در شما به وجود می آید که دیگر هرگز نمی توانید در محیط کاری خشک و بی انعطاف اداره ها و شرکت ها کار کرده و مجبور باشید 9 صبح تا پنج بعدازظهر در محیط کار باشید. انعطاف از مهم ترین ویژگی های کارآفرینی است. احتمالاً بیشتر کار می کنید اما شرایط را خودتان تعیین می کنید. هر زمان بخواهید می توانید فرصتی را به انجام کارهای فوری و ضروری خانواده اختصاص دهید. 3- کارآفرینی فرصتی برای خلاقیت است. انگیزه بسیاری از کارآفرین ها خلق محصولی بزرگ، کمک به دیگران و ایجاد اشتغال است. احتمالاً کسب و کار شما به گونه ای است که فرزندان شما نیز در آینده می توانند در آن مشغول کار شده و در اداره شرکت به شما کمک کنند. نفس به وجود آوردن یک جنبه از هیچ و توسعه دادن آن طی سال های متمادی درست شبیه بزرگ کردن فرزند بسیار جذاب و ارضاکننده است. این حالت اقنا تقریباً در هیچ فعالیت شغلی دیگر مشاهده نمی شود. 

www.enterpreneur.com
منبع : سرمایه
78/4/18


نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:12 AM | نویسنده : قاسمعلی

تقریباً تمامی مطالعات تجربی در مورد کار آفرینی در ارتباط با افرادی بوده است که در بازارهای رقابتی به فعالیت های سود آور مشغولند. علاقه ی این تحقیقات بیشتر متوجه کار آفرینان تجاری موفق می باشد.با اینحال فشار مبرم بر وسعت بخشیدن به مفهوم " کار آفرین "

درو رای محدوده های تعریف شده ، مشکلاتی را در زمینه ی جامعه شناسی کار آفرینی ایجاد می نماید.حدود و ثغور مفهوم "کارافرین" چنانکه توسط شومپیتر تعیین شده(1961) بی شک امروزه بسیار محدودتر است. هم به علت تغییرات تاریخی در کشورها ی پیشرفته ی سرمایه داری و هم به خاطر بروز علائق تحقیقاتی منطقی و توجیه پذیر د کشورهای توسعه نیافته ای که در اقتصاد خود دارای برنامه ریزی مرکزی می باشند، یعنی جایی که در آن شرکتها به شیوه ای کاملاً متفاوت از سرمایه داری تکامل یافته ی صنعتی شکل می گیرند. بعلاوه مفهوم جالب تری که 20 الی 30 سال پیش توسط آرتور کول1965 و دیدید مک کلند 1969درباره ی کار آفرین ارائه شد باعث ضعیف شدن و رقیق شدن این مفهوم گردید.تعریفی که محققین در زمینه ی کار آفرینی به کا ر خواهند گرفت نه باید چندان از مفهوم مورد استفاده ی مردم امروزین به دور باشد.( مثلاً آنچه که در مطبوعات تجاری از آن استفاده می شود) ونه از اساس تاریخی در شرکتهای سود آور.
مشکل تعریف

کار آفرینی چیست و کارآفرینان چه کسانی هستند؟ همواره سوالاتی وجود دارد که هیچگاه به پاسخ قطعی منجر نمی شود.احتمالاً به این علت که دانشمندان جامعه شناس از رقابتهای معنایی لذت می برند و یا بخاطر آنکه نیازهای تحقیقات علمی آنها را تحریک می کند تا همواره د شکار رابطه ای کامل میان تعریف پدیده و خود آن پدیده باشد . بنابراین در پاسخ به این سوال که " چه کسی کار آفرین می شود چرا؟" شخصی کاملاً راغب است که چنین پاسخ گوید "اما آیا پیتر کیلبی (peter Kirby) تمام آنچه را که در مقاله خویش بنام " شکار هیفالومپHunting of Heffalump) )آورده است مورد توجه قرار نداده است ؟ "

در حالیکه که کیلبی (1971) ممکن است هیفالومپ را مستقیماً مشخص نکرده باشد اما زمینه ی و زیست محیط طبیعی وی را یافته است.جائی ما بین دره و راهبردهای عرضه – تقاضا ی اقتصاد کلان ، مثال رودخانه ی تجربیات اجتماعی سازی ایام کودکی ، صحرای حاشیه نشینی اجتماعی ،دره ی فریبنده ی محدودیتهای سیاسی تحمیلی بر تصمیم گیریهای اقتصادی .با اینهمه مطلبی که درباره ی این موضوع نگاشته شده است ، ممکن است کسی به این نتیجه برسد که دانستن این مطلب که کار آفرین کیست و یا چیست واقعاً اهمیت چندانی ندارد بلکه باید زیست محیط طبیعی چنین موجودی را مورد بررسی قرار داد. بگذار شکارچیان یعنی تعقیب بی حاصل این موجودات گریز پا را رها کنند! درعوض متغیرهای محیطی شکل دهنده به رفتار آنها را بشناسند و زمینه ی آنها را تعیین نمایند! این مطلب است که در حال حاضر درباره ی این موضوع مورد اجماع قرار دارد.با اینحال تعاریف همچنان اهمیت دارند چرا که باعث مدیریت پذیری تحقیقات می شوند. مفهومی که آنقدر وسیع باشد که فضای تنفس کافی برای تمامی پدیده های مجردی که هر کس ممکن است بخواهد در آن بگنجاند، داشته باشد،می تواند برای هر چیز توضیحات نامناسبی را ارائه نماید.بنابراین از یک طرف مفهوم "کارآفرین" می تواند به هر فردی که دارای کار مستقلی است اشاره نماید، البته هنگامی که بتوان نشان داد که آن شخص ریسکی را پذیرفته ،منابعی را فراهم آورده ،ابتکار عملی از خود نشان داده و یا رفتار مستقلی را بروز داده است . در اینصورت "کار آفرین " همیشه با "فردی که دارای شغل مستقل است هم معنی می باشد.اما اگر واقعاً چنین است چرا مدارس مدیریت بازرگانی بین مدیریت شاغل کوچک و مدیریت شرکتهای تازه تاسیس حد و مرزی قائل می شوند( تفاوت بین مدیریت و کار آفرینی) ، و چرا باید نویسندگان Wall street journal,Times, Forbes و سایر مجلات "کار آفرین " و "کار آفرینی " را بیشتر مناسب برخی از دارندگان مشاغل آزاد و افرادی که تعهد اتی را می پذیرند ، بدانند تا برای دیگران.

درک پروفسور از مفهوم "رویداد کار آفرینی " از این هم آزادانه تر است چرا که قطع نظر از زمینه ی فرهنگی یا حرفه ای ، هر گونه نقشی را شامل می شود که می تواند با توان ریسک پذیری ،ابتکار عمل ، فراهم آوردن منابع ونیز خود گردانی در ارتباط باشد.با چنین مفهوم گسترده ای ، یک "شراکت " می تواند تقریباً انجام هر منظوری را شامل شود. تعریف پروفسور شاپرو به هر پرسه گرد ، ارتقا دهنده ،سازمان دهندگان نظام شهری و حتی سازمان دهنده ی حوادثی در کشورهای سوسیالیست این امکان را می دهد تا به بنای یادبود جوزف شومپیتر وارد گردد، جای که عمده ی بارانهای اقتصادی صنعتی در صحنه ی میانی قرار دارند .( این نکته را باید خاطرنشان ساخت که تعریف شومپیتر هیچ گروهی از مردم را از نظر دور نمی داشت، اما مثالهایی که وی کراراً بدان ها اشاره می کند نشان می دهد مفهوم پذیری وی بیشتر در نوآوریهای صنعتی و تکنولوژیک ریشه داشت تا نوآوریهای مالی بازاریابی و هیچگونه اشارهای به زمینه های غیرتجاری که مفهوم مورد نظر شاپرو آنرا مجاز می کرد نکرده بود.)

در آمریکا همواره پیشرفت در موقعیت ورشد حرفهای مورد تاکید قرار داشته است. از آنجا که "کار آفرین"امروزه به شدت مورد نیاز می باشد جای تعجب نیست که تعداد فراوانی خواهان عنوانی برای خود باشند، چه این افراد اثر شومپیتر بنام "تئوری اقتصادی"

(Theory of Economic development) (1961) را خوانده باشد وچه پروژه ی هاروارد در تاریخ کار آفرینی را شنیده باشند . تنها کارآفرینان آکادمیک که ممکن است

Federal craftsmanship،مشاوره ی شخصی احتمالاً کارمعاملات ملکی به عنوان یک کار دوم را با تدریس و نوشتن با هم ترکیب کنند ، ممکن است همچنان با ریسمان ها تیرهای فخر فروشی تکان دهنده از سوی همسانان حرفه ای خود مواجه گردند. و اخیرا نوع کاملاً جدیدی بنام "کارآفرینان ورقه ای " (paper entrepreneur) توسط رابرت ریش

(Robert Reich) برنامه ریز سیاستهای کمیسیون تجارت فدرال به طبقه بندی در حال رشد ما افزوده شده است. این نوع کارافرینان را می توان پادتنی مخرب در جریان خون سرمایه داری پیشرفته دانست، چرا که ماموریت بسیاری از آنها عبارت است از ارتقای سطح مقررات نوآوری که کارآفرینان بخش خصوصی را تضعیف کرده ونا امید می نماید و چنان ایشان را درگیر تردستی های مالی و حقوقی می نماید که جریانات سازند ه را به سوی سرمایه منحرف می کند. آیا بهتر نیست این نوع را"ضد کارآفرینی"بنامیم.؟

مدیران بازرگانی که در برگزیدن استراتژی متناسب برای پیشبرد محصولات جدید خطا می کنند، ریسکهایی را در زمینه ی کارشان می پذیرند، اساتیدی که برنامه های آموزشی کار آفرینی را در کالج های آزاد هنری با ظرفیتهای غیر تجاری آغاز می کنند ،خود را در معرض ریسک های بزرگی قرار می دهند. کارگزاران خدمات اجتماعی ممکن است بطور ناخواسته درگیر منازعاتی پارلمانی گردند که می تواند کار آنها را به مخاطره اندازد.

اگر از طرف دیگر ریسک پذیری به سرمایه (دارائیها) محدود شود ، تعریف مفهوم "کار آفرین" بسای ر به مفهومی که عموم مردم از آن درک می کنند و نیز به واقعیت تشکیل شرکتها توسط بخش خصوصی نزدیکتر می شود. واقعیت این است که برخی از کارآفرینان ممکن است از سر مایه گذاری مالی (سهم الشرکه) شانه خالی کنند. این نکته را نیز باید خاطر نشان کرد که این مساله از نظر شوم پیتر یک معیار ضروری نمی باشد(1947) بلکه وی کارآفرینان را (افرادی که منابع را برای ترکیب های جدید سازماندهی می کنند) را سرمایه داران (تامین کنند گان سرمایه ی شرکتها) متمایز می داند.به هر حال معیار پذیرش ریسک در مورد سهم الشرکه یا داراییها می تواند کاندیداهای ارزشمند دیگری را از قلم بی اندازد که بر سر وقت،انرژی و حتی شاید آرامش کاری خانوادگی خود ریسک می نمایند تا شرکتی را تامین کنند.یک تعریف باید حداقل افرادی را شامل شود که در نتیجه فعالیتهای شراکت سهیم می باشند.نتایجی که بزرگی آنها از همان ابتدا معلوم نیست .یک دسته از سازمان دهندگان شرکت که در ازای سهمی از سهام مورد انتظار ویا کسب در آمدی به جزیک دریافتی یا حقوق ثابت ، زمان ،انرژی و مهارت خود را به مشارکت می گذارند به ما اجازه ی می دهند تا به طور مثال مدیر قسمتهای قبلی را نیز در تعریف خود بگنجانیم، یعنی شخصی که از طریق خرید ارزش افزوده ی بخشی از سهام سرمایه گذاری شده توسط دیگران ، جایگاهی فرعی و نا خواسته از شرکت مادر بد ست می آورد. این مورد قطعاً به ما امکان می دهد تا تمامی افرادی را که بخشی از تیم کار آفرینی بوده و می توان آنها را در شرکتهای high-techو زمینه های سریع الرشد دید ، در این مفهوم جای دهیم ، حتی اگر این افراد بجای سرمایه ی نهاده شده تنها مهارت ویا تلاش خود را به مشارکت گذاشته باشند.

این بازیکنان آنگونه که توسط مایکل مک کوبی ( (Michael Mac Coby)1976)توصیف شده اند تیمهایی تشکیل می دهند ، پروژه هایی را پیش می برند و با بخشی از سرمایه ی در گردش شرکت shoot craps ، و مدیران فعالیتها " که بخشهایی از شرکتهایی مانند 3Mو مونسانتو (MOMSANTO)را در شرکتهای جدید ایجاد کرده اند ، یا به خاطر آنکه طبق مد روز رفتار کرده باشند ویا از آنجا که برای نخستین روزهای ایجاد شرکت که هیچ چیز حالت عادی و روزمره را نداشته است دلتنگ شده بودند ، همچنین گرفتار بیماری مسری کار آفرینی شده اند . این افراد و افراد دیگری شبیه آنها باشند همگی دارای ویژگیها ویا استعداد ذاتی کار آفرینی بوده و به قول شاپرو ممکن است به درستی در رویدادهای کار آفرینی حضور داشته باشند ]کوپولسکی Copulas) ) ومک نالتی( (Mc Nasty(1974).

اما آیا باید آنها را در زمره ی کار آفرینان نیز پنداشت؟اگر این افراد چیزی بیش از آنچه در شرط بندیها می بازد در عواید مالی شرکت مشارکت داشته باشند احتمالاً باید آنها را در زمره ی کار آفرینان پنداشت.اما اگر نتوانند، صرفاً "مدیرانی خلاق هستند ، " افرادی که بر روی آب راه می روند "، زنان مردانی در "fast-tarck" ، اما همه این دلایل صرفاً مدیر باقی می مانند.

آنها که در شرکتهای بزرگ د ر جایگاه های بالا قرار می گیرند باید علاوه بر توانائیهای مشهود در تخصصهای فنی ، از مهارتهای بین فردی قابل توجهی برخوردار باشند. این مهارتها به ایشان امکان می دهد تا در قالب شبکه ها ی اجتماعی برای شرکت ایجاد دارایی نمایند ،پدیده ای روزا بت کانتر(Roabeth kanter) در مطالعه ای در اواسط دهه ی 1970خود درباره ی شرکتهای بزرگ تامین مواد صنعتی بدان اشاره نمود.کانتر خاطر نشان می کند که توانایی شخصی در ریسک پذیری و تشکیل شرکت تا حد بسیاری به شبکه های سازمان یافته ی حمایتی قابل دسترس مدیران بستگی دارد. در حقیقت ادوارد بان فیلد (Edward BonField) (1964)- اندیشمند سیاسی – معتقد است که موفق ترین سیاستمداران در یک سیستم سیاسی افرادی هستند مانند دالی شهردار سابق نیویورک (Mayor Daley) که می دانست چگونه مبالغ قابل توجهی از تعهدات علائق شخصی را جمع آورد. شرکتهای بزرگ از بسیاری جهات شبیه سیستمهای سیاسی عمل می کنند. کارآفرینان اغلب کارهایشان بهتر از راه اندازی شبکه های اجتماعی جهت تمامی مزایای بین فردی قابل تحمل توسط این ترافیک انجام می دهند. کاملاً طبیعی است که اینان محیطهای اداری بوروکراتیک را به هیچ وجه مطابق ذائقه ی خویش نمی یا بند. همچنانکه شاپرو و دیگران بدر ستی خاطر نشان کردند اغلب همین عوامل برآشوبنده ی حرکتهای سازمانی ، کاهش خود گردانی و دخالت های نا بجاست که باعث می شود گوسفند سیاه رمه را رها کرده وبه راه خویش رود.

نوآوری به عنوان یکی از ویژگیهای ضروری در تعریف کار آفرینی ، مشکلاتی را ایجاد می نماید. از نظر پروفسور شاپرو رویدارکارآفرینی به معنای نوآوری است. در صورت وجود سایر معیارهایی که شاپرو لیست کرده است ،صرف آغاز یک کار خود یک کار آفرینی محسوب می شود. اما چرا باید تصمیم به برپا کردن یک دکه ی خیابانی ویا دست فروشی به عنوان نوآوری در نظر گرفته شود؟ در عین حال بدون وجود نوآوری و تازگی به عنوان بخشی از تعریف کار آفرینی ،توجیه اختلاف موجود میان سازماندهی شرکتهای جدید و مشاغل کوچک چندان کار ساده ای نخواهد بود.اما حتی اگر دانشگاهیان توجه چندانی به این مطلب نداشته باشند ولی نویسندگان نشریات بازرگانی بی تردید علاقه مند هستند که همچنان میان افرادی که به راه اندازی تاسیسات خشک شویی ،ساندویچ فروشی ،ایستگاه پمپ بنزین و آنان که به فروش فرش ،skis پلاستیکی ، hula hoops و میکرو پروسسوراشتغال دارند ،تمایز قائل شوند.

از آنجائیکه خاصیت نوآوری در توالی بلا فصل چیزهای مختلف تفاوت می کند لذا کاربرد آن با مشکلاتی مواجه می باشد. هر یک از مشاغل جدید چیزی متفاوت در خود دارند .چه هنگام خاصیتی به اندازه ی کافی در چیزی وجود دارد تا بتوان آنرا "کارآفرینانه " خواند؟ بی شک تغییرات پیشگامانه ی ری کراک (Ray Kroc) در صنایع غذایی آماده با هر استانداردی ،نو آوری تلقی می گردد.

همچنانکه تد لویت (Ted Levitt) در یکی از مقالات سا ل 1972 بررسی تجاری هاروارد

(Harvard Business Review) خاطر نشان کرد ه است .کراک تکنیکهای خط مونتاژ را برای تولید همبرگر دونالد سرویس دادن به مشتری ها بکار گرفته است و انقلابی سازمان بافته در سرویس غذاهای آماده ایجاد نمود که بعدها توسط دیگران از آن کپی برداری شد.بر طبق تعریف شوم پیتر این یک نو آوری تکنولوژیک نبود بلکه صرفاً عبارت بود از "یک ترکیب جدید " که مشخصاً با مورد مغازه داری که صرفاً با خلق یک ساندویچ جدید حجم درونی یک ظرف غذا را افزایش می دهد تفاوت دارد. شما می توانید اگر بخواهید هر دو مورد را "رویداد کار آفرینی " بخوانید اما دوره های مربوط به راه اندازی شرکتهای جدید بر نمونه های کراک وسایر افرادی که زمینه های جدید ، حساس و قابل مشاهده ای را در صنایع خود بو جود می آورند ، تاکید می ورزند.

به روز کردن شوم پیتر

مفهومی که شوم پیتر درباره ی کار آفرینی تعریف کرده است مطمئنا به اندازه ی کافی انعطاف پذیر بوده است به مواردی که از حساسیت کمتری برخوردار بود ه این امکان را داده است تا خرید کردن را به تجربه ای ارزشمند تبدیل کند. گرچه به نظر می رسد الگوی وی رجال و اعیان قرن نوزد همی بوده است تا دلالان غیر ملموس غذای خشک که نخستین سو پرهای بزرگ را با اجناس جالب ،پیشخوان های sarsaparilla و سیاست قیمت گذاری ثابت به منظور تبدیل کردن خرید به یک تجربه ی آرام و ارزشمند به وجود می آورند.شوم پیتر بر نوآوریهای حساسی تاکید داشت که باعث رشد بلند مدت و دائم اقتصاد می شوند.

شوم پیتر همچنین به این مطلب اذعان داشت که کار آفرین در حالیکه در تلاش است تا شرکت جدیدی را سازماندهی نماید ، یک کار آفرین است اما آنگاه که کسب و کار وی براه افتاد ،دیگر یک مدیر- مالک می باشد. نوآوریهای جدید و تغییرات نوآوریهای اولیه می تواند مدیر-مالک را به نقش کار آفرینی قبلی خود بازگردند. بنابراین تعریف شوم پیتر نیز به مفهوم شاپرو یعنی رویداد کار آفرینی می رسد اما هنوز بسیار محدودتر است چراکه شوم پیتر بر نو آوری پافشاری می نماید(که چیزی بیش از صرف راه اندازی کاری را ایجاب می کند که قبلاً وجود خارجی نداشته است.) ونیز بر سودی غیر قابل محاسبه که حق یک کار آفرین موفق می باشد.

همین مورد اخیر است که که محدود کننده بوده و ایجاب می کند که کار آفرینی در محدوده ی اقتصاد شرکتهای آزاد در بخش خصوصی باقی بماند. بی شک در جامعه ای همچون اتحاد جماهیر شوروی نیز " تسریع کنند گان " (expediters)

بسیاری وجود دارند که به عنوان کار آفرین عمل می کنند و حکومت نیز وجود آنها را تحمل می کند ، چراکه ایشان در حضور آن خشونت بوروکراتیک منابع مختلف را گرد می آورند .البته این افراد هیچگونه سودی به معنای متداول آن بدست نمی آورند.،بلکه گاه هدایایی زیر میزی وپاداشهایی در یافت کرده و یا از حقوقی بهره مند می گردند که پایه گذار ویژگیهای آنها در قاموس کار آفرینی می باشد.

هنگامی که ما از این مسئله که کار آفرین کیست و کار آفرینی چیست پیشتر رفته و به این سوال می رسیم که چرا برخی افراد تمایل بیشتری به استقلال ، ریسک پذیری ، ابتکار عمل نوآوری دارند ،به سرعت متوجه می شویم که پاسخ به این گونه مسائل به شدت مفهومی که از کار آفرینی پذیرفته ایم بستگی دارد. اگر مفهوم مورد نظر بیش از حد وسیع باشد وهر موردی را در بر گیرد ، هر کسی در دچار حیرت می شود که آیا جستجو برای عوامل سببی معانی مختلفی راد ر بر خواهد گرفت یا نه. بی شک در جامعه ای همانند جامعه ی ما تعداد فراوانی از مردم در مقاطع مختلف زندگیشان ،با رویدادهای کار آفرینی در گیر بوده اند. در ارتباط با افرادی که در مشاغل خصوصی مستقل فعالیت داشته اند. نکات مختلف مربوط به کار آفرینان از قبیل شخصیت ، مشاغل والدین و پیشینه های اجتماعی به طور وسیعی مورد مطالعه قرار گرفته اند. هر گاه مفهوم مورد نظر از کارآفرینان چنان باشد که افراد شاغل در بخش خدمات مدنی ، مدیران کارخانه های شوروی ویا سازمان دهندگان مدنی و شهری را نیز شامل شود،احتمالاً ارتباطات فوق الذکر بسیار ضعیف خواهد شد .

فصلی که پروفسور شاپرو نگاشته است در هشدار دادن دانشجویان کار آفرینی نسبت به ماهیت بسیاری از تشکیل شرکتهای اتفاقی بسیار مفید بوده است. احتمالات غیر قابل پیش بینی میتواند بسیاری از افراد را به کار آفرینی هدایت نماید که ممکن بود درغیراین صورت حرفه های مطمئن تر و تثبیت شده تری را دنبال کنند. با وجود اینکه متون بسیاری بدین فرض تمایل دارند که تنها برخی از انواع شخصیتها هستند که ناگزیر به سوی نقشهای مستقل از جمله تشکیل شرکت رانده می شوند اما پروفسورشاپرو خاطرنشان می کند جنبه های منفی زندگی فردی نیز اگر مهمتر نباشند ، به همان اندازه دارای اهمیت می باشد. اخراج ناشی از ظلم استبداد سیاسی یا مذهبی ویا از دست دادن کار ممکن است به اندازه ی نیاز به استقلال درآمد بالا اهمیت داشته باشد. می توان چنین فرض کرد که کار آفرینان "اتفاقی " نقش خود را تا حد زیادی مدیون عواملی چون اخراج واز این قبیل می باشد در مقایسه با کار آفرینان "ناگزیر " که در سایر بخشهای متون مربوطه از آنها صحبت شده ، دامنه ی وسیعتری از فاکتورهای فردی را به نمایش می گذارند.

کار آفرینان ساختگی متصنعی:

جامعه شناسی کار آفرینی این واقعیت را نیز در نظر می گیرد که کار آفرینی در حال تخصصی شدن است. به خاطر وجود مراکز ،موسسات و برنامه های جدید آموزش فارغ التحصیلان ،نظام جدیدی از کار آفرینی در حال شکل گیری است.در حالیکه کارآفرینان متخصص در صد بسیاری پائینی از کارآفرینان آمریکائی را تشکیل می دهند ،واین نسبت طی دهه های آینده نیز به همین مقدار خواهد بود،اما ظهور چنین قشری در صحنه ی کار آفرینی تغییر وتبدیلاتی را در الگوهای توصیفی تثبیت شده ایجاب می نماید.دانشجویان MBA امروزه ممکن است به مفاهیمی دست یابند که درصورت فقدان برنامه های تخصصی دست یابی به آنها بعید می نمود. سمینارهای آموزشی فراوان فزاینده ای در زمینه ی کار آفرینی در دانشگاه ها و کالج ها برای دانشجویان ترتیب داده می شود.مطمئنا جامعه شناسی کار آفرینی برآن خواهد بود تا کار آفرینی را که آموزشهای تخصصی جدید را دیده اند مورد مطالعه قرار داده و آنها را با افرادی بدون هیچگونه تحصیلات رسمی در زمینه ی کار آفرینی به تاسیس شرکتها مبادرت کرده اند مقایسه نماید.آیا این دو گروه به یک اندازه موفق می باشند؟با در نظر گرفتن این حقیقت که بسیاری از دانشجویان این رشته خود آنرا برگزیده اند ،آیا برنامه های آموزش تخصصی در راه اندازی شرکتهای جدید براستی تفاوت چندانی ایجاد کرده است؟

در حالیکه کار آفرین " اتفاقی " بخاطر احتمالات خارج کنترل خود به تاسیس شرکت روی آورده است ، یک کار آفرین آموزش دیده ممکن است خود آگاهانه تصمیم به اتخاذ چنین نقشی گرفته باشد،حتی قبل از آنکه کارش دقیقاً چه خواهد بود. این بیانگر دیگری از گونه های هیفالومپ می باشد : " کار آفرین تصنعی ".

یک کار آفرین غیرواقعی تصنعی حتی قبل از آنکه موقعیت شرکت را در بازار به آزمون گذارد ،خود را آگاهانه به نقش خویش شناسائی می نماید.

چند نوع هیفالومپ؟

چند نوع مختلف از گونه های هیفالومپ موجود می باشد؟ بی شک با تعریفی وسیعتر از مفهوم شوم پیتر ،تعداد بسیار زیادی از این انواع در این گونه وجود دارد.کار آفرینی بسیاری ز خانواده های کاری هندوستان باید مقامات و قوانین دولتی را بشناسد و با سرکشی موانع سیاسی و بوروکراتیک را دور بزنند.

آن تولید کننده ی محصولات نساجی در مدرس که هنگامیکه متوجه شد شرکتش بزرگتر از آن است که سفارشات البسه ی دولتی را به آن بدهند ، تصمیم گرفت شرکتهای کوچکتری را بو جود آورد ، دور هر یک از ماشینهای ریسندگیش خطی کشید و هر یک از آنها را به یک شرکت جداگانه تبدیل کرد ؛وی مثالی است بارز.کار آفرینی بسیاری از بازرگانان و سرمایه داران شامل احتمالات موشکافانه خرید و فروش می شود در مقابل رقیبان و کانالهای رو به گسترش نیمه قطبی اطلاعات .ریچارد کانتی لون (Richard contillon) عبارت "کار آفرین " را در قرن هیجدهم صرفاً برای چنین بازرگانی ابداع نمود(کیلبی ، 1971) . صاحبان شرکتهاhigh-tech که احتمالات بازار را با نوآوریهای تکنولوژیک در اختیار می گیرند در مقایسه با کارآفرینان تجاری و صاحبان مشاغل کوچک به پیچیدگی و قدرت مالی بیشتری نیاز دارند.

بطور خلاصه ، اگر یک نوع بخصوص ابتکار عمل داشته باشد ، در سازمان دهی و مدیریت منابع از خود گردانی قابل توجهی برخوردار باشد، در ریسک آورده های شرکت سهیم باشد، در عدم اطمینان نسبت به سود سهیم باشد ،و به شکلی زمینه ای و اساسی نوآوری نماید، آنگاه احتمالاً از انواع هیفالومپهای متنوع موجود در ایالات متحده و اروپای غربی خواهد بود. مفهوم شوم پیتر بسیار محدود می باشد و شخصاً نه در مورد اقتصاد دارای برنامه ریزی متمرکز کاربرد دارد و نه در مورد اقتصاد های پیشرفته یعنی جائیکه کارآفرینان عملاً در آنجا حضور دارند. از طرف دیگر تمایل به پذیرش مفهومی بسیار گسترده ممکن است باعث شود که موضوع بسیار فرا تراز جایگاه اصلی خود در تهورات تجاری اقتصاد بازار آزاد قرار گیرد، یعنی که از هر چیز گذشته محلی است که مطالعات تحقیقاتی ادعا می کنند که هیفالومپها را از آنجا در جستجوی غذا یافته اند.

برگرفته ازسایت: modiriran.ir
منبع : creativity.ir

87/4/23



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:12 AM | نویسنده : قاسمعلی

در مقاله زیر سعی بر این است که موفقیت شرکت ها، سازمان ها در چهارچرخه تشریح شده، بررسی شود. چرا بعضی ازشرکت ها همواره موفق و بعضی دیگر در یک مقطع موفق و دارای شهرت می شوند و بعد ازمدتی ازبین می روند. در زیر چهار مورد که باعث موفقیت مدیران وکارآفرینان می شوند به اختصار مورد تحلیل قرار می گیرد: 1- تمرکز روی کار 2- خدمت و کیفیت به خاطر مشتری 3- خودرهبری 4- نیروی انسانی، باارزش ترین سرمایه - 1- تمرکز روی کار بدون تردید هدف از ایجاد هر سازمان، موسسه و شرکت انجام سلسله فعالیت هایی برای دستیابی به اهدافی از پیش تعیین شده است اما بعضی از این موسسات، شرکت ها و سازمان ها آنچنان درگیر بوروکراسی و پیچیدگی روال اداری سازمانی می شوند که تفاوت بین کار مفید و غیرمفید را تشخیص نمی دهند اما در سازمان های موفق هیچ چیز مهم تر از کار نیست، هرگز مقررات اداری، تشکیلات و تشریفات مانع انجام کار نمی شود. بنابراین سازمان ها و موسسات موفق روی کارمتمرکز هستند و فرق بین کار مفید و اشتغال بیهوده را درک می کنند. روح سالم کار یعنی تمرکز بر روی کار، عشق به کار، اصالت دادن به کار و اولویت دادن به کار هدفدار و اینکه کار فقط به خاطر بهتر و درست انجام دادن آن است که شروع و پایان می یابد نه دست یافتن به هزینه و پول به صورت موقت. - 2- خدمت و کیفیت به خاطر مشتری شرکت های موفق بر پایه یک اعتقاد عمومی به مشتری یا مخاطب خود احترام قلبی و عملی می گذارند و بر این اساس برنامه ریزی و اقدام می کنند. این شرکت ها عشق خدمت به مردم و عشق به کیفیت محصولات خود برای جلب اعتماد و رضایت مشتری را سرلوحه کار خود قرارمی دهند. این رازی است که به صورت روزافزون رضایت مردم را بالا می برد و فروش را افزایش می دهد و متقابلاً موجبات حفظ مشتری و کیفیت محصولات را فراهم می کند. شرکت های موفق جلب رضایت و اعتماد مشتری را پشتوانه و سرمایه اصلی خود قلمداد می کنند و موفقیت خود را مرهون رابطه قوی و بااطمینان مشتری محصولاتشان می دانند. آنان سود و منفعت خود را در گرو حفظ اعتماد مشتریان می دانند. - 3- خود رهبری شرکت های موفق دارای ساختاری هستندکه درون آن مفهومی به نام مدیریت بر خویشتن یا خودرهبری رشد می کند و اگر نگوییم همه افراد ولی بسیاری از افراد به درجه ای از رشد می رسند که خود مسوولیت خویش را می پذیرند و در این راه از قدرت وحمایت لازم برخوردار می شوند. در این شرکت ها همواره کسانی هستندکه به عنوان قهرمان یا یک کارآفرین دست به کارهای شگفت انگیز و خارق العاده می زنند. آنان منشا بیشتر طرح ها و تولیداتی هستند که وقتی به بازارعرضه می شوند موفقیت شرکت مربوطه را تضمین می کنند. پشت هرطرح موفق یا هر محصول موفق یک قهرمان یا یک کارآفرین ایستاده است. موسسه های موفق راه ستاره شدن، قهرمان شدن و کارآفرین شدن را پیش پای افراد خود می گذارند و از هرگونه تشویق و حمایت برای دست یافتن به چنین موقعیتی هرگز دریغ نمی کنند. این شرکت ها و موسسه ها قهرمانان خود را در همه حال مورد حمایت قرار می دهند چه در حال شکوفایی و پیروزی باشند و چه درحال شکست. و به این دلیل است که: ¦ تحقیق هرطرح مورد علاقه را به یک کارآفرین و مبتکر می سپارند. ¦ کارآفرین ها را به حال خود نمی گذارند بلکه تمام مدیریت موسسه با تمام قوا به حمایت از آنان برمی خیزند. ¦می دانند که کارکردن با کارآفرینان و ستاره ها کار مشکلی است ولی از کار آنان استقبال می کنند. ¦ هرگز تلاش نمی کنند که خواسته های خود را فقط در چارچوب ثابت و رسمی تشکیلاتی محقق کنند بلکه بسیاری از وقت ها، خلاقیت ها را در فعالیت های حاشیه ای کشف و شناسایی می کنند. ¦ هر کس را که مامور کاری می کنند، قدرت و اختیارات لازم را در اختیار او می گذارند زیرا می دانند که مدیر موفق نیازمند قدرت است. ¦ نه تنها با موسسه های مشابه بیرونی به رقابت برمی خیزند بلکه در نظام داخلی خود نیز شرایط ایجاد رقابت سازنده را به وجود می آورند. ¦ ارتباطات داخلی میان کارکنان را با حداکثر توان حمایت و تقویت می کنند به گونه ای که تمام افراد سازمان در تمام سطوح تشکیلاتی از قدرت ارتباط با دیگران برخوردارند. ¦ شکست را می پذیرند و آن را به عنوان یک حادثه عادی تلقی می کنند. از شکست درس می گیرند و شکست خوردگان را مورد نکوهش قرار نمی دهند. - 4- نیروی انسانی با ارزش ترین سرمایه کارگران و کارمندان شما نابالغ نیستند همانند یک شریک با آنان رفتار کنید، احترام به آنان را فراموش نکنید رفتار خوب با آنان منبع تحول در تولید است. نمی توان فقط تهیه لوازم و کار و ایجاد انضباط اداری را منشاء تولید دانست. اگرمی خواهید تولید بیشتر داشته باشید و سود بیشتری به دست بیاورید با کسانی که همکار شما هستند به عنوان ارزشمندترین و گرانقیمت ترین سرمایه های خود برخورد کنید. شرکت هایی که به نوعی دچار شکست و فروپاشی شده اند در یک چیز مشابه هم بوده اند: بی توجهی به سرمایه اصلی خود یعنی نیروی انسانی با مهارت و باتجربه. اینکه آیا اصولاً نیروی انسانی یک سرمایه قلمداد می شود یا نه، موضوعی است که مورد اختلاف مدیران موفق و مدیران ناموفق است. مدیران موفق باارزش ترین سرمایه خود را در بخش نیروی انسانی شرکت یا سازمان خود جست وجو می کنند نه در حساب بانکی و تجهیزات و ساختمان های خود. بنابراین مساله ای به نام کرامت انسانی و احترام به کارکنان به عنوان مهم ترین و اولین اصل اساسی در شیوه عملکرد مدیران موفق ظهور و نمایان است. هر یک از این شرکت ها و سازمان های موفق به گونه ای زمینه احترام به کارکنان خود را فراهم می آورند.

منبع : سرمایه
87/5/1



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 22 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >