تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:07 AM | نویسنده : قاسمعلی

کارآفرینان بسیاری دارای سوابق هنری هستند و از روش‌های هنری در کسب و کارشان بهره‌ می‌برند. دانشگاه‌ها به طور مجزا به آموزش روش‌های هنری و روش‌های کسب و کار در واحدهای مختلف خود می‌پردازند و به ندرت چنین اقداماتی را به شکل میان رشته‌ای با هم ترکیب می‌کنند.
مضامین و مفاهیم را به شکلی میان رشته‌ای با هم ترکیب می‌کنند.
مضامین و مفاهیم عملی
با ایجاد رویکرد‌های میان رشته‌ای میان هنر و کارآفرینی، می‌توان در دانشگاه‌ها، کسب و کارهای کوچک و شرکت‌های بزرگ به مزایای زیادی دست یافت.
کیفیت (ارزش)
این مقاله رامی‌توان در نوع خود منحصر به فرد دانست چرا که از وجود رابطه‌ای مستقیم میان آموزش هنر و فعالیت‌های کارآفرینانه سخن می‌گوید. ممکن است بازرگانان ترغیب شوندتا دنیای هنر را به عنوان منبع آموزش در کارآفرینی و اقداماتشان استفاده نمایند. ممکن است کارآفرینان ترغیب شوند تا هنر آموزش را فرا بگیرند.
یک هنرمند پیکر تراشت و یک موسیقیدان راک مثلا چه نقاط مشترکی دارند؟ آنها کارآفرینانی هستند که از روش‌های خاص و عملی هنر خود برای دستیابی به موفقیت و ایجاد کسب و کاری چند میلیون دلاری استفاده کرده‌اند. آیا این تصادفی است یا پیشینه هنری آنها باعث تبدیل ایشان به کارآفرین شده است؟
بسیاری از افراد رابطه‌ای استعاره‌ای را میان هنر (و بشریت) و جهان کسب و کار ایجاد کرده‌اند. در بسیاری از مطالب نوشته شده در این خصوص به کارهای شکسپیر اشاره شده است. آموزش مبتنی بر هنر اکنون دیگر به حیطه مشاوره مدیریت نوین وارد شده استو اما دنیای کسب و کار چه درس‌هایی می‌تواند دنیای هنر بیاموزد؟ آیا مزایایی تاکتیکی و عملیاتی وجود دارند که کارآفرینان دارای سوابق هنری از آنها برای ایجاد یک شرکت تازه تاسیس یا اداره یک شرکت دارای رشد سریع استفاده کرده باشند؟
آن چه که در ادامه آمده،‌ دو مثال از کارآفرینانی است که از روش‌های عملیاتی موجود برای گنجاندن هنر در کسب و کارشان استفاده کرده‌اند. موفقیت آنها در تدوین این فرآیند‌ها حاکی از آن است که پاسخ پرسش فوق (مثبت) است.
دوبار سنجش، یک بار قطع!
وقتی کریستینا هاربریج لاو موسسه جمع‌آوری اعانه خود را تاسیس کرد، این کار رابا هدف وارد کردن بشریت به حوزه‌ای جدید که انسان کار زیادی در آن انجام نداده بود، آغاز کرد. تجربه پرداختن به اعانه‌های پزشکی که اقتباسی از بیماری مهلک پدرش بود باعث شد که او موسسه گردآوری اعانات خویش را در سال 1994 افتتاح نماید. کریستینا معتقد بود که باید این اعانات به شکلی دوستانه گردآوری شوند تا نتایج مثبتی به دنبال داشته باشند و در نتیجه او شرکت خود را به نام بریجپورت فایننشال را با رویکردی منحصر به فرد افتتاح کرد که به جای تمرکز بر خود بدهی‌ها، متمرکز بر روابط بلندکاری با بدهکاران بود.
پیشینه کریستینا شامل پانزده سال کار در انجمن هنرمندان سانفرانسیسکو بود. همچنین او مجسمه‌های فلزی می‌ساخت و کلاس‌های آموزشی زیادی را در این حوزه برگزار کرده بود. بدون هیچ گونه آموزش رسمی در زمینه کسب و کار، کریستینا از تجربه هنری خود برای مدیریت یک شرکت با بیست و پنج کارمند استفاده کرد. او که فردی بسیار خلاق بود، شرکت خود را به موسسسه‌ای شاد و خلاق برای کارمندانش تبدیل کرد و توانست محبوبیت خاصی، هم بین مشتریان و هم بین کارمندانش به دست آورد. رویکرد او در قبال استفاده از هنرش این بود که به کمک آنه به نوعی، اعتراضات اجتماعی خود را نیز ابراز می‌داشت. رویکرد منحصر به فرد کریستینا باعث شد که او بتواند سه برابر بیشتر از رقبایش که کارهایی عاری از احساس و خلاقیت ارائه می‌کردند، اعانه جمع کند. (بریجپورت) که خیلی زود به دو میلیون دلار درآمد سالانه دست یافت. به عنوان یکی از شرکت‌های خصوصی که دارای سریع‌ترین رشد هستند،‌ در مجله (تایم بیزینس سانفرانسیسکو) جای گرفت و چهار سال پیاپی رتبه نخست را به خود اختصاص داد.
علی‌رغم مزایایی که خلاقیت کریستینا به او در پرداختن به عناصد بین فردی اداره یک شرکت داد، اما دستیابی این شرکت به چنین رشدی،‌ نیازمند تمرکز کامل او بر کارش بود. کریستینا موفقیت زیادی در جذب مشتریانش به دست آورد. هم‌اکنون شرکت او مجبور است در سطحی حرفه‌ای عمل کند و در عین حال زیر ساختارهای لازم برای توسعه خود را نیز فراهم آورد.
کریستینا معتقد است که کاربرد عملی فرآیند تاکتیکی که در هنر آموخته،‌ این توانایی را در او به وجود می‌آورد که در محیطی نظام مند کار کند، که می‌تواند آزادانه و خلاقانه در آن بیاندیشد و کار در چنین محیط امنی، به او اجازه می‌دهد تا ریسک لازم برای نوآوری را بپذیرد.
مزایای موسیقی راک متال
بر خلاف کریستینا، رابطه اسکات پلوکین با موسیقی راک به دهد 1980 باز می‌گردد که این موسیقی طرفداران زیادی در نیوجرسی داشت. در آن روزها، او تمایل زیادی داشت که با ترانه‌هایش تحولی در دنیا پدید آورد. امروزه استعداد او برای مبادله اطلاعات متغییر زندگی،‌ او را به عنوان موسس و مدیر عامل شرکت مشاوره بنفکس،‌ به موفقیت زیادی رسانده است. او این شرکت را که دارای رشد سریعی چه به لحاظ سود و چه به لحاظ تعداد کارمندان می‌باشد را در سال 2000 تاسیس کرد. اسکات که فارغ التحصیل مدیریت مالی از دانشگاه (سیتون هال) است،‌ در زمینه مالیات و سودآوری در صنایع مختلفی کار کرده است. هم اکنون شرکت او دارای نه میلیون دلار درآمد و چهل و هفت کارمند است.
یک چالش بزرگ در شرکت‌های ارائه دهنده خدمات مالی، نیاز به ارزیابی مستمر سطح تعهد مشاوران بخش فروش است. اگر چه این مشاوران به یک شرکت تعهد دارند اما به عنوان پیمانکاران مستقل عمل می‌کنند و این ذهنیت را به وجود آورده‌اند که به صورت آزاد کار می‌کنند. مشاورانی که کارشان را دوست دارند،‌ طی چند سال مشتریانی را برای شرکتشان فراهم می‌آورند اما مشاورانی که از کارشان راضی نیستند، می‌توانند رابطه شرکت با مشتریان را نابود کنند و به چینن شرکتی هزاران دلار خسارت بزنند. موفقیت نهایی (یا ارزش) یک مشاور مالی به میزان علاقه‌مندی او به کارش بستگی دارد اما علاقه مشاوران به سختی حاصل می‌شود زیرا آنها طبیعتا افرادی با اعتماد به نفس بالا هستند و باید علی رغم ابهامات بسیار، نگرشی مثبت را پدید آورند. آموزش مشاوران جدید که فاقد چنین علاقه‌ای هستند می‌تواند باعث اتلاف پول و وقت زیادی بشود لذا اسکات به دنبال روش‌هایی برای حزف افرادی از تیمش بود که علاقه چندانی به کارشان نداشتند. او برای کمک به کارش، افرادی با تجربه را برگزید. کار با پیمانکاران آزاد موضوع تازه‌ای در دنیای هنر نیست. اکثر هنرمندان حرفه‌ای به عنوان پیمانکاران مستقل و خودفرما عمل می‌کنند و حتی در میان بزرگ‌ترین شرکت‌های هنری آمریکا، پیمانکاران مستقل درصد بالایی از نیروی کار هنری را تشکیل می‌دهند. این روش در اروپا نیز رواج دارد. مثلا طبق اعلام وزارت فرهنگ رسانه و ورزش انگلستان، حدود پانصد شغل فرهنگی در این کشور وجود دارند که بالغ بر پنجاه درصد آنها خودفرما هستند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می‌توانند به سایت artsadvice.com/knowledge مراجعه نمایید. همانند مشاوارن مالی فروش، هنرمندان مستقل نیز بقا و توسعه در محیط هایی را می‌آورند که در آنها می‌توانند کارشان را عرضه نمایند.
پیوند هنر با کارآفرین
آیا این تصادفی است که این کارآفرینان راه‌حلهایی عملی را برای مشکلات کاری خود از طریق درس‌هایی که از فعالیت‌های هنری خود آموخته‌اند به کار می‌گیرند یا آیا پیوندی گسترده‌تر میان فرآیند خلق هنر و ذهنی کارآفرینانه وجود دارد؟ مسلما، پیوند هنر با کارآفرین محدود به کریستینا و اسکات نیست. پیمایش سال 2005 اینجانب در ابعاد مختلف سازمان کارآفرینان جوان (یک سازمان بین المللی که متشکل از 65000 کارآفرین زیر چهل و هفت سال است که شروع به کسب و کارهایی کرده‌اند که درآمدشان بیش از یک میلیون دلار است) که 15 درصد افراد تحت مطالعه، در زمینه هنر آموزش دیده بودند یا دستی در فعالیت‌های هنری داشته‌اند.
آیا این کارآفرینان نسبت به کارآفرینی آموزش دیده‌اند، مزیتی دارند؟ آیا فرآیند کارآفرینی صرفا یک موضوع طبیعی است که افرادی را جذب خود می کند که دارای یک رویکرد مناسب ذهنی هستند؟ قبل از این که بتوانیم با اطمینان به این پرسش‌ها پاسخ دهیم باید تحقیق زیادی در مورد آنها انجام دهیم اما وقتی شرایط کارآفرینی موفق را ارزیابی می‌نماییم، می‌توانیم برخی اصول موازی با دنیای هنر را ببینیم:
- هنرمندان زندگی خود را صرف یافتن دیدگاه‌های فردی و منحصر به فرد در مورد تجارت انسانی می‌نمایند؛ آنها جهان را به شکلی متفاوت می‌بینند و رفتارهایی نامرسوم را بروز می‌دهند که از نظر آنها برای هدایت یک جریان خلاقانه الزامی هستند. از سوی دیگر، مدیران در محیط‌های سازمانی فعالیت می‌کنند که باید همه چیز در آنها قابل پیش‌بینی باشد. کارمندی که رفتاری متفاوت را بروز می‌دهد، مایه نگرانی است و این حفظ اتحاد کاری است که باعث ایجاد کارآیی و اثر بخشی در سازمان‌های بزرگ می‌شود. مدیری که از یک کلاس فعال بازدید می‌کند از شنیدن صداها و دیدن اتفاقاتی که معمولا در یک محیط رسمی و طبیعی دیده نمی‌شوند، حیرت زده می‌شود اما تجربه به من نشان داده که بسیاری از کارآفرینان در محیط کارشان نیز همانند خانه خود احساس راحتی می‌کنند. این امر بدان دلیل است که کارآفرینان محیط‌هایی را ترجیح می‌دهند و خلق می‌کنند که به آنها اجازه می‌دهند رفتارهایی نامعمول بروز دهند و در آنها به خوبی بیاندیشند. غالبا نگرش‌های نامعمول آنها همان چیزهایی است که باعث می‌شود آنها اقدام به خلاقیت کنند. نارضایتی انها از شرایط موجود، باعث می‌شود که آنها رویکردی بهتر را غالبا با حداقل امکانات امتحان کنند.
- هنرمندان و کارآفرینان باید رویکردی عملی را برای مدیریت و توسعه کسب و کار خود تدوین کنند. هردوی آنها دارای خلاقیت و انعطاف‌پذیری زیادی برای به کارگیری مواد خام در یک کسب و کار تعاملی هستند که از هیچ، ارزش می‌آفریند. در این فرآیند، آنها حامیان و مصرف کنندگانی را جذب می‌کنند تا به خلاقیت آنها عمر ابدی ببخشند. غالبا آنها روش‌هایی منحصر به فرد را در دستیابی به اهداف غیرقابل حصول بدون هیچ گونه دستورالعملی برای هدایت راهشان به کار می‌گیرند.
- فرآیند ایجاد یک کسب و کار، مشترکات زیادی با مقوله هنر دارد که این امر به ویژه در فرآیندعملکرد این دو دیده می‌شود. در هر دو حالت، ایده‌ای شکل گرفته و باید به دقت در مورد آن تحقیق شود. هنرمند کارآفرین باید تمامی احتمالاتی که می‌تواند ریشه در ایده اصلی داشته باشد را در نظر بگیرید. وقتی ایده‌ای توسعه یافت و به کار گرفته شد، هنرمند کارآفرین باید تیمی از حامیان را برای تبدیل ایده‌هایش به واقعیت به کار بگیرد. فرآیند اجرایی باید با کارآیی و اثر بخشی بالا انجام شود زیرا هم هنرمندان و هم کارآفرینان نوپا، کارشان را با منابع محدود آغاز می‌کنند. این امر باعث ارتباط فلسفی و ارتباطات داخلی کارآمد در تحول نگرش‌ها برای آفریدن می‌شود. این فرهنگ و زبان مشترک نقش مهمی در موفقیت چنین تلاش‌هایی ایفا می‌کند.
عامل آموزش
آموزش هنر در دانشگاه‌ها منحصرا متمرکز بر تکرار مهارت‌های عملی و آماده کردن هنرمندان برای تمرکز بر فرصت‌های خلاقانه و اعتماد به آموزش فنی است. بسیاری از هنرمندان در صورتی می‌توانند کارآفرین شوند که مهارت‌های فرا گرفته شده را در شیوه‌های کسب و کا رخود به کا ربندند. دانشکده‌های بازرگانی، بسیاری از مهارت‌های کارآفرینی و نوآوری را در سطح تئوری آموزش می‌دهند اما به طور کلی، آنها فاقد فرصت‌های لازم برای کاربرد عملی آنها در پرورش چنین مهارت‌‌هایی از طریق تکرار هستند. این امر کارفرمایان را وادار می‌کند تا آموزش حین خدمت ارائه دهند. اگرچه برخی برنامه‌های کارآفرینی در دانشکده‌های بازرگانی برای تشکیل و ایجاد لابراتور‌های عملی شروع می‌شوند اما آنها به طور مقطعی از تخصص هنری نزدیک خود بهره می‌برند. دانشکده بازرگانی استنفورد و واحد هنری آن فاصله بسیار کمی با هم دارند اما در هیچ سطحی،‌ چه اساتید و چه دانشجویان در کلاس‌های یکدیگر شرکت نمی‌کنند.
اخیرا، نمونه‌های از بکارگیری هنر در کارآفرینی در سطح دانشگاهی پدیدار شده است. دانشکده بازرگانی تیپی در دانشگاه لووا که توسط اخبار آمریکا و گزارش جهانی در زمره سی دانشکده برتر کارآفرینی قرار گرفته، یک برنامه کارآفرینی را تدوین کرده که مشخصا در ارتباط با واحد تئاتر آن است و سمینارهای آموزشی را با حمایت مالی خود در سالن ارکستر آن برگزار می‌کند.
درهم شکستن موانع
کارآفرینان موفق، واقع بین هستند. آنها بر مبنای تجارت به دست آمده از محیط‌های عملی واکنش نشان می‌دهند و به سرعت عمل می‌کنند تا بتوانند راه‌حل‌هایی را از طریق آنچه که آموخته‌اند، برای مشکلاتشان بیابند. این غریزه ریسک پذیر آنان نیست که کارآفرینان را جذب روش‌های مدیریت مبتنی بر هنر می‌کند بلکه واقعیت آن است که روش‌های مدیریت پروژه که در هنر مورد استفاده قرار می‌گیرند،‌ در زمره کارآمدترین، اثربخش‌ترین و پایدارترین روش‌هایی هستند که تاکنون جهان به خود دیده است. نکته مهم‌تر این است که این سیستم‌ها آن قدر متحد و منسجم هستند که یک بازیگر تئاتر یا یک موسیقیدان هم می‌تواند به سرعت خود را با هر محیط بیگانه‌ای در جهان وفق دهد.
متاسفانه درک عمومی آن است که هنرمندان افرادی (غیرعملی) و (ضعیف) در کسب و کار هستند. در میان کارآفرینان، این مفهوم توام با سوءتفاهم در قبال این حقیقت است که اکثر سازمان‌های هنری سودآور نیستند و تقریبا همه آنها (که نه سودآور هستند و نه تجاری) باعث اتلاف سرمایه می‌شوند. اگر چه موفق‌ترین هنرمندان از طریق یک روح کارآفرینانه به بخشی از موفقیت خود نایل شده‌اند،‌ اما برای بسیاری از افراد فعال درعرصه کسب و کار (حتی حامیان هنرمندان) غلبه بر تعصبشان نسبت به جدایی آموزش همتایانشان از متخصصان امور هنری دشوار است. در حالی که دنیای کسب و کار شاهد فرصت‌هایی برای استفاده از روش‌های هنری است، فرصت بزرگی پیش روی کارآفرینان قرار گرفته تا از این روش‌های خاص نهایت استفاده را ببرند و به کارآیی بالایی دست یابند. با توجه به تلاش‌هایی که برمبنای مهارت‌های همکاری، ارتباط و مدیریت منابع صورت می‌پذیرند، این بستر مشترک میان هنر و کارآفرینی شایسته بررسی‌های بیشتر است. مسلما جامعه کسب و کار می‌تواند از بررسی رابطه میان جهان کارآفرینان و جهان هنرمندان، بهره بیشتری ببرد.

نويسنده : کیوین دائوم
برگرفته از: فصلنامه ترجمان کارآفرینی
منبع : creativity.ir
87/3/1



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:07 AM | نویسنده : قاسمعلی

بسیاری از صاحبنظران و محققان از دنیای امروزی به عنوان عصر عدم تداوم یاد می‌کنند. عصر عدم تداوم به این معناست که دیگر تجارب و راه‌حلهای گذشته برای مسائل جاری‌و آینده سازمان کارگشا نیستند و باید به شیوه‌ای دیگر اندیشید و به دنبال راهکارهای جدید سازمانی با ساختارهای نوین بود تا بتوان کالا و خدمات را با حداقل هزینه و با کیفیت برتر متناسب با نیازها و سلیقه‌های مشتری آنگونه که بازارهای جهانی را تسخیر کرده و در این مسابقه‌ی بزرگ پیروزمند باشیم.
تولید کرد. بنابراین اگر قرار است اقتصادی موفق داشته باشیم نیاز به شرکت‌های موفغق در محیط‌های رقابتی داریم و این امر مستلززم داشتن نیروی انسانی پرتوان و خود اتکا است. پرسنلی که دارای روحیه‌ی خلاق و کارآفرین باشد. چرا که آنها دارای ایده و فکر جدیدی هستند وهمیشه در حال خلق روش‌های نوین کار می‌باشند.
در نیتجه کارآفرینی، خلاقیت، نوآوری و کسب‌وکارهای مخاطره‌آمیز، سوخت موتور اقتصاد و مدرن را فراهم می‌کنند. یعنی در هر سازمان اگر بستر کارآفرینی فراهم آید اشتغال‌زایی ایجاد می‌شود و عامل انتقال فن‌آوری خواهدشد.
کارآفرینان عامل شناخت و ایجاد و گسترش بازارهای جدید هستند آنها توان دیدن خلاء بازارها را دارند و فرصت‌ها را خوب شناسایی می‌کنند به عبارتی کارآفرینی چیزی جز شناخت فرصت و استفاده بهینه از آن نیست.
بنابراین در این مقاله کارآفرینی را به مثابه استراتژی مناسب برای گسترش بهره‌وری و توسعه سازمان تلقی می‌کنیم و براین باوریم که کارآفرینی موجب ارتقای بهره‌وری در سطوح مختلف فردی، گروهی، سازمانی، ملی و بین‌المللی است و این امر نیاز به بستری مناسب در ساختار سازمان دارد.
اهمیت موضوع:
با وجود اینکه کارآفرینی علم جدیدی است امروزه در تمامی ابعاد توسعه مطرح است و مهم‌ترین دستاورد کارآفرینی برای توسعه کشور ایجاد اشتغال و رفاه و ثروت و شناخت فرصت‌های مناسب است و حتی عده‌ای معتقدند که کارآفرینی می‌تواند به عنوان یک مکانیزم، موجب افزایش بهره‌وری در سازمان شود به طوری که امروزه کشورهای توسعه یافته از یک زاویه‌ی جدید شرکت‌های خود را در یک محیط کاملاً متغیر، پویا نگه داشته‌اند و علت آن کشف و پرورش انسان‌های خاصی است که نقش‌آفرینی می‌کنند و موجب ایجاد بستر موفقیت‌ها می‌شوند.
شومپیتر معتقد است کارآفرینی نیروی محرک اصلی در توسعه اقتصادی است. چنانکه ژاپن بعد از جنگ جهانی، توسعه‌ی خود را مدیون افراد خلاق و کارآفرین می‌داند. ماتسوشیتا به خاطر اعتقادو اتکای به خود و داشتن روحیه‌ی خودباوری، خلاقیت و کارآفرینی توانست از طریق کارگری در ویتنام و باربری در کارخانه های سیمان به مرحله‌ی مدیریت یکی از موفق‌ترین صنایع ژاپن دست یابد. بنابراین می‌توان ادعا کرد که سازندگی و توسعه‌ی جامعه در گرو افراد و مدیران کارآفرین است.
وشاید دلایل عمده ضرورت توسعه کارآفرینی به شرح زیر باشد:
• عقب نماندن از رقبا
• پیشرفت سریع دانش و فن‌آوری
• ضرورت ریسک‌پذیری
• خروج بهترین نیروهای کاری از شرکت‌ها و اقدام به کارآفرینی مستقل
• تعامل سازمان با تحولات بازار
• اثرات متحول‌گونه به کارگیری طرح‌های جدید در سازمان
• ضرورت ایجاد و احدهای مستقل کاری در بنگاه‌های بزرگ
• تغییر روند جمعیت‌شناسی
• کوچک‌سازی و خصوسصی واحدهای تولیدی
با وجود اهمیت کارآفرینی اما متأسفانه بستر مناسب برای رشد کارآفرینی در بیشتر سازمان‌های کشورمان فراهم نیست و باید زمینه‌ی رشد بیشتری را برای تحقق این امر فراهم کرد.
ویژگی‌های افراد و سازمانهای کارآفرین:
به تحقیق ثابت شده است که کارآفرینان با افراد عادی تفاوت دارند. آنها پدیده‌ها را آنگونه که هست نمی‌بینند بلکه سعی می‌کنند پدیده‌ها را به صورت آنچه در ذهنشان است تصور کنند.
برخی از این ویژگی‌ها:
این افراد با توجه به برخی از ویژگیهای خاصی که در ذیل به آن اشاره شده است با دیگر افراد متمایز می شوند:
ساختار ارگانیکی ساختار مکانیکی
- شرایط کاملاً پویا - شرایط نسبتاً ثابت و ایستا
- روابط بین پرسنل از پویایی برخوردار است - قوانین ومقررات حاکم بوده
- کارکنان مستقل و خودکنترل می‌باشند - اختیار کارکنان کاملاً مشخص ومحدود است
- تصمیم‌گیری عدم تمرکز - تصمیم‌گیری تمرکزی
- تکنولوژی پیچیده - تکنولوژی ساده
- افراد از تخصص بالا برخوردارند - افراد از تخصص پایین برخوردارند
- کاملاً متنوع - کاملاًبه‌شکل‌یکنواخت‌و‌استانداردتولیدمی‌شود
شکل1 – وجوه تمایز بین الگوی سازمانی ارگانیک و مکانیک
1- یک کارآفرین موفق مرزها را می‌شکند و غالباً تنهاست، چرا که نیازبه تأیید و تصویب دیگران در او به حداقل رسیده است.
2- یک کارآفرین بسیار موفقیت طلب است و سعی می‌کند از اطلاعات و تجربه‌های دیگران برای رسیدن به اهدافش استفاده کند.
3- دارای قوه تشخیص، فکر و ایده‌ی جدید است و تحلیل بالایی دارد.
4- افق‌های دور را خوب می‌بیند و قدرت تجزیه و تحلیل بالایی دارد.
5- یک کارآفرین موفق پرانرژی، پرکار و خستگی‌ناپذیر است و برای کارش واحد زمانی ندارد.
6- راهکار جاری را قبول ندارد و به تغییر وتحول می‌اندیشد.
7- با توجه به ایکه برخود و اعمالش کنترل دارد از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است.
8- ساختار و منش دموکراتیک دارد.
9- از عوامل محیطی در سطح کلان در موفقیت خود استفاده بهینه می‌کند.
10- کارآفرینان سعی می‌کنند کارهای خود را با استانداردهای بالا انجام دهند وموفق شوند و همچنین بازخورد فعالیت‌های خود را مرتب دریافت کنند.
11- میل به ریسک معتدل دارند و انتخاب معقول و معتدل می‌کنند.
12- روحیه‌ی استقلال طلبی بالایی دارند.
البته ویژگی‌های دیگری را می‌توان به عنوان خصیصه مشترک کارآفرینان عنوان کرد که از حوصله‌ی این مقوله خارج است.
نقش کارآفرینان در توسعه سازمان:
امروز همه اندیشمندان و نظریه‌پردازان توسعه به این حقیقت اذعان دارند که توسعه، مدیریت توسعه یافته می‌خواهد و مدیریت توسعه‌یافته که محصول توسعه‌ی پایدار است، کسی نیست جز رهبری که با استفاده از روش‌ها و متدهای پیشنهادی افراد خلاق و کارآفرین به عنوان حامیان توسعه‌ی‌ پایدار، استراتژی مناسب توسعه را انتخاب و به کار می‌گیرد توسعه‌ی سازمان(OD) به عنوان فرآیندی کلی که به منظر بهسازی و نوسازی سازمان به مورد اجرا گذارده می‌شود، تعریف می‌شود و یکی از نافذترین و در عین حال مهم‌ترین مبانی OD کاربرد مدلی است بر پایه مشارکت کارکنان و عدم بهره‌گیری از جبر بنابراین کارآفرینان که به عنوان نوآوران سازمان سعی می‌کنند روش های نوین تولید را جایگزین روش‌های سنتی کنند، عامل کلیدی این بهسازی سازمانی به شمار می‌روند. چنانچه شومپیتر معتقد است کارآفرین کسی است که نوآوری خاصی داشته باشد در نتیجه مدیران با تکیه ب نظرات نو و خلاق کارآفرینان، می‌توانند در شخصیت و ماهیت سازمان تغییراتی به وجود آورند که رتفار و عملکرد سازمان را متحول کرده و موجب بهسازی ونوسازی سازمان شود. بنابریان ایجاد ساختار سازمانی مدرن و نوین که در آن بستری برای رشد و پرورش کارآفرینی فراهم آید، عاملی در جهت توسعه خواهد بود به طوری که به قول هنری فایول کارآفرینان به عنوان پل ارتباطی موجبات دسترسی سریع سازمان به توسعه پایدار را فراهم خواهندکرد.
سیر تکامل ساختارهای سازمانی:
وجه مشخص روندهای نوین و درحال تکوین، تأکید بر یک سیستم یادگیری دائمی است که به بهره‌گیری از نوآوری و خلاقیت‌ها و توانا ساختن انسان‌های سازمانی امکان‌پذیر می‌شود به عبارتی دیگر نظراتی که در زمان تیلور، فایول، وبر وحتی دیگر صاحبنظران علم مدیریت در دهه‌های 40 و50 وجود داشته امروز کاملاً متحول و متغیر شده است. اکنون مدیرانی که نتوانند در صحنه رقابت حرکت کنند به ناچار جای خود را به سایرین خواهند داد.
تغییر جزو طبیعت بسیاری از صنایع بخصوص صنایع پویا، درآمده است. از طرفی نیاز به نوآوری و داشتن نیروی کارآفرین باعث شده است بسیاری از سازمان‌های کشورهای توسعه‌یافته به تجدیدنظر در ساختار سازمانی خود بپردازند.
سازمان‌های امروزه باید کارآفرینی ونوآوری را به عنوان فرهنگ سازمانی تلقی کنند که موجب اثربخشی در سازمان می‌شود. البته این امر مستلزم این است که جامعه هم فرهنگ کارآفرینی را بپذیرد. شاید بهتر باشد مروری بر سیر تکاملی ساختار سازمانی بیندازیم تا روشن شود که چگونه ساختارهای سنتی، توانایی پرورش افراد خلاق را نخواهند داشت.
تام برنز و ام استاگر با توجه به تحقیقاتی که انجام داده اند جایگاه سازمان‌ها را از نظر نوع ساختار مدیریت به دو سازمان مکانیکی وارگانیکی تشبیه کرده‌اند. شکل وجوه تمایز این دو سازمان را نشان می‌دهد:
مدیریت مکانیکی شیوه‌ای از مدیریت است که سازمان را در حال ایستا نگه می‌دارد ساختار آن را تحکیم می‌بخشد. اما مدیریت ارگانیکی شیوه‌ای است که کلیه افراد سازمان را به صورت واحد زنده و متأثر از یکدیگر در نظر می گیرد. در این روش مدیر، آزادی عمل به افراد اعطا می‌کند و افراد مستقلاً روش کار را انتخاب می‌کنند.
یکی از ویژگیهای بارز سازمان‌های ارگانیکی مشارکت افراد در کلیه امور سازمان است که این امر باعث تقویت و پرورش روحیه خلاقیت وکارآفرین کارکنان می‌شود که خود عامل مهم در بهبود و بازسازی سازمان است.
برنز یکی از ضعف‌های مهم ساختار مکانیکی را این‌گونه بیان می‌کند که در سازمان‌های مکانیکی روال معمول برای رسیدگی به موضوعی که خارج از حدود وظایف یک نفر قرار می‌گیرد ارجاع آن به یک کارشناس مربوط و یا سپردن آن به یک مافوق است.
برنز و استاکر در جواب این سؤال که تحت چه شرایطی به کارگیری ساختار ارگانیک بر ساختار مکانیکی ارجحیت دارد معتقدند که: ارجحیت یک ساختار بر ساختار دیگر بستگی به موقعیت دارد همچون:
1- هر قدر که افراد در سازمان از توانایی‌های فکری و ذهنی بیشتری برخوردار باشند به همان اندازه ساختار ارگانیک مناسب‌تر خواهد بود.
2- هر قدر محیطی که سازمان درآن واقع شده است دچار تغییرات بیشتر و سریع‌تر باشد به همان اندازه به اهمیت انعطاف‌پذیری در ساختار ارگانیک افزوده می‌شود.
سیستم‌های فنی – اجتماعی :
اریک تریست با همکاری کی دبلیو بمفورث در زمینه‌های تطبیق الگوهای تکنولوژی با عوامل انسانی را در ارتباط با محیط برون سازمان مورد بررسی و مطالعه قرار دادند.
اساس فلسفه این روند ایجاد تناسب میان دو زیر سیستم برجسته سازمان، یعنی سیستم فنی و ساختاری که نمودار تکنولوژی و روابط وظیفه‌ای است از یک سود و سیستم اجتماعی که عامل انسانی و روابط میان انسان‌ها و فرهنگ سازمانی را در بر می‌گیرد از سوی دیگراست.
تأکید این سیستم بر دادن نقش‌های جداگانه (افراد چندپیشه) به فرد در سازمان است. در همین راستا تلاش بر افزودن مهارت‌ها و توانایی‌های فردی و گروهی کار تأکید می‌کند. دیدگاه این روند در مورد تکنولوژی، دستیابی به تکنولوژی پویا و قابل انعطاف است. از نظر تریست رویکرد سیستماتیک اجتماعی – فنی پاسخ مناسبی ایت به محیط‌های متلاطم.
طبق این روش افراد واحدها به نحوی خودگردان هستند افراد به جای اینکه صرفاً ایجادکننده مشاغل باشند، به آفرینش نقش‌ها می‌پردازند و سازمان‌ها به ایجاد سیستم دگرگونی افزا اشتغال می‌یابند.
بهینه‌سازی چند جنبه، دسته‌بندی بهینه وظایف، مهارت‌های گسترده چندگانه، کنترل‌های درونی (خودگردانی) شمای‌سازمانی مسطح. روش مشارکت‌جویانه، همیاری، صداقت، احساس تعهد و تعلق، نوآوری، رشد زمینه‌ی کارآفرینی و... قسمتی از ویژگی‌های این ساختار محسوب می‌شوند.
با بررسی سه ساختار سازمانی مهم به این نتیجه می‌رسیم که هرچقدر از سطح سنتی به سطوح نوین سازمانی ام بر می‌داریم توجه به محیط متغیر و متلاطم و نیز عامل انسانی به عنوان نقش محوری در سازمان بیشتر می‌شود.
اعتماد به نقس، خودکنترلی، استقلال، مهارت‌های متعدد، دوراندیشی، خلاقیت، نقش‌آفرینی، منعطف‌بودن ویژگی‌هایی هستند که سازمان نوین به فرد اعطا می‌کنند اگر جو حاکم بر ساختار سازمانی جوی ریسک‌پذیر بوده و افراد حاضر باشند برای امتحان ایده‌ها و فرصت‌های جدید تن به خطر دهند در چنین جوی است که سازمان می‌تواند افراد کارآفرین در خود بپروراند.
هر چقدر سازمان‌ها به طرف نظامی آزاد و مستقل با اعتماد به افراد و جلب مشارکت آنها در امور زیربنای سازمان حرکت کند و اصل را بر خلاقیت بگذارد گام مؤثری به سوی سازمانهای کارآفرین که خلق‌کننده افراد کارآفرین است برداشته است.
چنانچه رندال شومر در سال 1986 ارتباط بین آزادی و تشویق ناشی از عوامل ساختاری و رویه‌های سازمانی به استقلال و به دنبال آن نوآوری رامطرح کرده برای ایجاد کارآفرین در سازمان معتقد است که اگر سازمان دارای خصوصیات ذیل باشد از فعالیت کارآفرینی پایین به فعالیت کارآفرینی بالا ارتقا می‌یابد:
• واحدهای کاملاً مستقل و وظیفه‌ای
• ایجاد گروههای ریسک‌کننده مستقل از شرکتها
• حداقل کردن بوروکراسی
• انعطاف‌پذیری
و همچنین جیفورد پینشو در حالی که برواژه کارآفرینی سازمان ارزش زیادی می‌گذارد، معتقد است اینکه سازمان می‌تواند فقط روی افراد سطح بالا تکیه کند، چون آنها بیش از مردم عادی می‌تانند جهت درست را بنمایانند اعتقاد ندارد. وی می‌گوید که مردم باید با مشارکت در امر جامعه و رهبری آن برای خودشان آینده را پی‌ریزی کنند زیرا که ساختار بوروکراسی آن را نخواهد کرد.
وی به نقش رهبری به شکل پرورش آن در تمامی کارکنان معتقد است و می‌گوید باید محیطی به وجود آورد که در آن افراد با شناخت ایده‌های یکدیگر و مشارکت در آنها احترام همتایان خود را جلب کنند که این امر موجب تشویق به داشتن محیطی نوآور را سبب می‌شود بنابراین سازمان‌ها باید به گونه‌ای منعطف، غیرمتمرکز وبراساس مشارکت اداره شوند.
نتیجه‌گیری:
امروزه کارآفرینی را به عنوان یکی از ابزارهای توسعه محسوب می‌کنند. چراکه وجود انسان‌های کارآفرین موجب ایجاد بستر موفقیت‌ها می‌شود. همچنین با توجه به افزایش سریع رقبای جدید و ایجاد حس بی‌اعتمادی نسبت به شیوه‌های مدیریت سنتی در شرکت‌ها، ضرورت کارآفرینی در سازمان‌ها احساس می شود در این ارتباط وظیفه سازمان‌های پویا کشف و پرورش افراد خلاق و کارآفرین است. یک سازمان در راستای تحقق افراد خودجوش و نوآور نیاز به ساختار مناسب و مدیران کارآفرین دارد.
سازمانی که استعدادهای نهفته در خود را نتواند به عرصه ظهور برساند در اندک زمانی مغلوب سازمان‌های دیگری خواهد شد که در به کارگیری استعدادها و ارائه محصول جدید با هزینه اندک قدرت داشته و از مدیریتی لایق با افق‌ دید وسیع برخوردار است.
برای دستیابی به کارآفرینی نیاز به ابزار است. یکی از ابزارهای مناسب برای رشد کارآفرینی وجود ساختار سازمانی منطبق بر مفاهیم کارآفرینی است و باتوجه به اهمیت کارآفرینی و نقش آن در توسعه متأسفانه این امر در کشور ما کمتر مورد توجه قرار گرفته.
بررسی برنامه راهبردی تحول نظام اداری نشان می‌دهد که به رغم دارابودن منابع سرشار مادی و معنوی ملی و موقعیت ممتاز بین‌المللی و امکانات بالقوه انسانی و نیز سخت‌افزارهای عمومی در نظام اداری کشور به دلیل ناکارآمدی نظام‌های توسعه منابع انسانی کهنگی ساختار سازمانی و مدیریتی نتوانسته‌ایم در علوم و فن‌آوری برای توسعه و تحول در عرصه‌های سازمانی ما غیرعلمی و به شدت متمرکزند و مدیران مجهز به علون و فنون روز نیستند.
در یک جمله می‌توان گفت که ما دچار نوعی کهولت ساختاری شده‌ایم. یعنی در عین داشتن استعداد تحول، کهنگی ساختارها و نگرش غلط به انسان و توسعه‌انسانی، موجب‌شده که سازمان‌های ما بستر مناسب برای رشد کارآفرینی و به طبع، فن‌آوری نباشد. گسستن از سازمان‌های مکانیکی و داشتن خصیصه ارگانیکی همراه با سیستم‌های فنی و اجتماعی به این معناست که ساختار سازمانی به سوی پویایی انعطاف‌پذیری، عدم‌تمرکز، نوآوری، فعالیت‌تیمی، تفویض اختیارات، خودکنترلی، استقلال وغیره ... در حرکت است و با توجه به کارآفرینی هرچقدر سازمان‌ها به سوی ساختارها‌ی نوین تغییر ماهیت می‌دهند، انگیزه مفهوم کارآفرینی هم بالا می‌رود. شکل شماره 2 نشان‌گر این موضوع است.
منابع ومآخذ:
1- اسفندیار، سعادت، مدیریت تغییر، فصلنامه دانش مدیریت – شماره 4،بهار1368
2- احمدپور،محمود، کارآفرینی استراتژی مناسب برای افزایش بهره‌وری، تدبیر شماره 77، آبان ماه 1376
3- احمدپور، محمود، کارآفرینی ضرورت توسعه، تدبیر شماره 95،شهریور 1378
4- رحمان سرشت، حسین، تئوری‌های سازمان ومدیریت از نوین‌گرایی تا پسانوین‌گرایی، جلداول، تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فن‌وهنر،1377 ژ
5- رسولی، رضا، نوآوری وانطباق آن در سازمان‌ها، مجله مدیریت‌ شماره‌ی72-71
6- فتحی، سعید، تحول فرهنگی گامی به سوی کارآفرینی، تدبیر شماره102،خردادماه 1379
7- فتحی فرهمند، ناصر، مدیریت ساختار استراتژیک سازمان، تبریز، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، نشرآذربایجان سال 1378
8- طالبیان ، احمدرضا، کارآفرینی اجتماعی، تدبیر128، آذرماه 1381
9- زمردیان، اصغر، مدیریت تحول، چاپ سوم، تهران – انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، سال 1379
10- مقیمی، سیدمحمود، کارآفرینی موضوعی میان رشته‌ای وفراگیر، مجله بازاریابی شماره 22، آذرماه 1381

برگرفته از:روزنامه تفاهم
منبع : creativity.ir
87/3/1



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:06 AM | نویسنده : قاسمعلی

تکنولوژي، مجموعه اي از سخت افزار و نرم افزار است که بايد به شکل مناسبي ترکيب شود تا توليد کالا يا خدمات، امکان پذير گردد. اجزاي تکنولوژي عبارت است از:


• تجهيزات، ماشين آلات و ابزار
• مهارت و تجربه ي انساني
• داده ها، دانش، فنون، روش ها و فرآيندها
• سازمان و مديريت

در عمل، ترکيبات متفاوتي از اجزاي مذکور تکنولوژي، يک کسب و کار را شکل می دهد. يکی از تصميمات مهم کارآفرينان در ايجاد کسب و کار، انتخاب تکنولوژی مناسب است. در اين تصميم، کارآفرين بايد ترکيب مناسبي از اجزاي فوق را به کار گيرد تا در راه اندازي و توسعه¬ي کسب و کار جديد‏‏، موفق باشد.
تکنولوژي مناسب کارآفريني
انتخاب تکنولوژي مناسب، همواره به عنوان يکي از تصميم گيري هاي مهم کارآفرينان، مطرح بوده است. بيشتر نوشته هاي مربوط به انتخاب تکنولوژي، آميزه اي از به حداکثر رساندن آثار مثبت و به حداقل رساندن آثار منفي براي حال و آينده است. به طور کلي مي توان گفت که تکنولوژي مناسب به معناي تکنولوژي ساده يا پيشرفته، مقياس بزرگ يا کوچک، کاربر يا سرمايه بر و دستي و يا اتوماتيک نيست، بلکه منظور، ترکيب مناسبي از اجزاي تکنولوژي است که در تعامل نقاط قوت و ضعف کسب و کار با تهديدها و فرصت هاي محيطي، مزيت رقابتي پايداری براي کسب و کار جديد ايجاد نمايد. نواز شريف در اين مورد مي‌گويد: «هر تکنولوژي با زمان پيدايش خويش، مکان و محيطي که در آن زاييده شده و با هدفي که به خاطر آن پديدار گشته است، مناسب مي‌باشد.»
در يک مکان مشخص، يک تکنولوژي ممکن است در يک زمان، مناسب باشد و در زمان ديگر مناسب نباشد؛ زيرا احتمال تغيير در محيط يا در هدف هاي اصلي وجود دارد. همينطور در يک زمان، يک تکنولوژي در محيط¬هاي متفاوت، مناسبت يکساني ندارد. علت اين امر، همسان يا ناهمسان بودن محيط و متفاوت بودن هدف¬هاست. بنابراين مناسب بودن، يک ويژگي اقتضايي است و ويژگي ذاتيِ خودِ تکنولوژي نيست. مناسب بودن تکنولوژي در ارتباط با محيطي که در آن مورد استفاده قرار مي گيرد و نسبت به هدفي که دارد، معني پيدا مي کند.
براي توليد يک کالا يا خدمت از تکنولوژي هاي گوناگون مي توان استفاده نمود. دامنه ي اين تنوع برحسب تغيير در سطح هر جزء تکنولوژي، گسترده مي شود. به دليل همين تنوع است که انتخاب تکنولوژي مناسب به عنوان يک مسأله ی مهم براي کارآفرينان مطرح است. توسعه¬ي سريع دانش بشري و دسترسي به تکنولوژي هاي جديد، مجموعه‌ي انتخاب را وسيع کرده است و کارآفرينان نيز به دنبال انتخاب تکنولوژي اي هستند که با به کارگيري آن بتوانند در کيفيت يا هزينه ي توليد کالا يا خدمت، تمايز ايجاد کنند.
تصميم گيري براي انتخاب تکنولوژي مناسب
کارآفرين بايد تحليل تصميم گيري را در دو مرحله انجام دهد: مرحله‌ي اول، تحليل SWOT براي انتخاب تکنولوژي است و مرحله‌ي دوم، امکان سنجي استقرار تکنولوژي.
در تحليل SWOT نقاط قوت (Strengths)، نقاط ضعف (Weaknesses)، فرصت‌ها (Opportunities) و تهديدهای(Threats) مربوط به يک مورد، بررسی می شوند. در اين تحليل براي هر کدام از انتخاب‌هاي ممکن، کارآفرين تأثير انتخاب هر تکنولوژي در موقعيت رقابتي کسب و کار را بررسي مي کند. اين بررسي، امکان مقايسه و رتبه‌بندي تکنولوژي‌ها را فراهم مي¬کند. در اين بررسي، ابتدا تحليل SWOT کسب و کار نوشته مي‌شود، آنگاه تأثير مثبت يا منفي هر تکنولوژي در اين تحليل، بررسي مي‌شود. تکنولوژي‌ای مناسب‌تر است که ضعف‌هاي کسب و کار را کاهش دهد، قوت‌هاي کسب و کار را افزايش دهد، از فرصت‌ها بيشتر استفاده نمايد و تهديدها را کاهش دهد يا آنها را به فرصت، تبديل نمايد. با اين تحليل، چند گزينه که موقعيت رقابتی بهتري ايجاد مي‌نمايند براي بررسي امکان سنجي، انتخاب مي‌شوند.
در بررسي امکان سنجي، امکان تهيه، استقرار، جذب و توسعه‌ي تکنولوژي، بررسي مي‌شود، در اين بررسي، هزينه‌ي تهيه‌ي تکنولوژي، مشکلات و محدوديت‌هاي استقرار و راه‌‌اندازي، امکانات و محدوديت‌هاي جذب تکنولوژي، به ويژه از لحاظ خدمات پشتيبانی و امکان توسعه‌‌ی تکنولوژی و انجام بهبودهاي تدريجي و جهشي در تکنولوژي، بررسي مي‌شود. در انتخاب تکنولوژي علاوه بر سطح تکنولوژي، بايد به امکان‌پذيري فني و اقتصادي توجه شود. در مطالعه‌ي امکان سنجي علاوه بر مسايل هزينه‌اي و فنی به مسايل سياسي، اجتماعي و فرهنگي هم بايد توجه کرد.
در انتخاب تکنولوژي نه تنها بازار فعلي محصول و منابع موجود در نظر گرفته مي‌شود، بلکه به چالش‌هاي رقابتي آينده هم بايد توجه داشت. يکي از چالش‌هاي مهم کسب و کار جديد، افزايش مداوم عملکرد است. بهبود عملکرد به دو شکل، ممکن است، يک راه افزايش داده‌هاست و راه ديگر بهبود تکنولوژي است. توسعه‌ي تکنولوژي را مي‌توان به عنوان بهبود عملکرد براي منابع يکسان يا کاهش منابع در يک سطح عملکرد دانست. در حال حاضر در تغيير تکنولوژي، تأکيدها از تجهيزات به عمليات، تغيير يافته است.
تکنولوژي بهينه براي کارآفرين به هدف‌هاي استراتژيک وي بستگي دارد. تحليل هدف‌هاي بلند مدت کارآفرين در ارتباط با محيط و منابع در دسترس، مناسب بودن تکنولوژي را مشخص مي‌کند. تکنولوژي انتخاب شده بايد با هدف‌هاي بلند مدت کارآفرين، همسو باشد و حمايت‌کننده‌ی هدف‌‌هاي کارآفرين باشد. استقرار و به‌کارگيري تکنولوژي با محدوديت‌هاي متعدي مواجه مي‌شود. براي کاهش محدوديت‌هاي اجرايي، بايد قابليت‌هاي تکنولوژي‌ها در دستيابي به هدف‌هاي کارآفرين، تحليل گردد.
انتخاب تکنولوژي کسب و کار جديد به منابع دردسترس کارآفرين، بستگي دارد. اين منابع، ممکن است داخلي يا خارجي باشند. منابع داخلي عبارتند از: منابع مالي، قابليت‌هاي مهندسي، امکانات موجود، قابليت‌هاي مديريتي و سازمان موجود. در قابليت‌هاي مهندسي بايد به امکان جذب و تطبيق تکنولوژي توجه شود. منابع خارجي به قابليت‌هاي موجود در اقتصاد ملي مربوط مي‌شود. اقتصاد ملي به دليل تأثير در قابليت دسترسي به بازار محصول و بازار عوامل در موفقيت کسب وکار، تأثير مي‌گذارد. برخي از عوامل اقتصاد ملي عبارتند از: نرخ ارز، نرخ بهره، نرخ رشد اقتصادي، شدت رقابت، قيمت عوامل و سياست‌هاي اقتصادي دولت.
در مجموع، تکنولوژي انتخاب شده بايد مزيت رقابتي پايداری براي کسب و کار جديد، ايجاد نمايد. اما به طور کلي مي‌توان گفت که برخي از ويژگي‌هاي مطلوب تکنولوژي مناسب، عبارتند از:
• عملکرد بالا در مقايسه با رقبا
• تمايز در کيفيت و قيمت محصول
• استفاده از منابع، انرژي و دانش داخلي
• انطباق با شرايط محلي
• انعطاف پذيري و توانايي تطبيق با تغييرات پيش بيني نشده
• حداقل مشکلات حمل و نقل
• امکان‌پذيري استقرار و اجرا
• هماهنگ با سياست‌هاي توسعه‌اي دولت
نتيجه گيري
انتخاب تکنولوژي، يک انتخاب استراتژيک است و در چارچوب برنامه‌ي استراتژيک کارآفرين بايد انجام شود. با توجه به اقتضايي بودن ماهيت تکنولوژي، نمي‌توان گفت که يک تکنولوژي براي همه جا و هرزمان، مناسب است. هر کارآفرين بايد در جهت هدف‌هاي بلند مدت خود و با تحليل استراتژيک و تحليل امکان سنجي، تکنولوژي مناسب را انتخاب نمايد.
اثربخشي تکنولوژي، فقط به مناسب بودن آن بستگي ندارد، اجراي درست آن هم مهم است. کارآفرين بايد در مطالعه‌ي امکان سنجي، همه‌ي ملاحظات اجرايي را در نظر بگيرد و با بررسي دقيق محدوديت‌ها، زمينه‌هاي استقرار و اجراي درست تکنولوژي را فراهم آورد.
منابع:
1. Alsos, G. A. and L. Kolvereid, 1998, The business gestation of novice, serial and paralell business founders, Entrepreuneurship theory and practice, Vol. 22, No.4, pp:101-114
2. Anonymous, 1990, The right technology means smoother flows, J. of Modern Materials Handling, Vol. 45, No.4
3. Burgess J. E. Longhurst, P.J Quarmby J. and Stephenson T., 2000, Innovational adaptation in the UK water and wastewater industry; a case study technovation, Vol 20, No.1, pp:37-45
4. Carter Jr., Franklin J., Jambulingam, Thani, Gupta, Vipul K. and Melone Nancy, 2001, technological innovations: a framework for communicating diffusion effects, information and management, Vol. 338, No.5, pp:277-287
5. Caselli, Francesco and Coleman LL, Wilbur J., 2001, cross-country technology diffusion: the case of computers, the american economic review, Vol. 91, No.2, pp:328-
335
6. Ericson. T. and Nerdrum L., 2002, New Venture Management Valuation, a special case of human capital, venture capital, Vol.3, No.4, pp: 277-290
7. Erikson T, 2002, Entrepreneurial Capital: the emerging organization's most important asset, Journal of business venturing, Vol. 17, No.3, pp: 275-290
8. Lumme, A. Mason, C. and Suomi, M. 1998, Informal Venture Capital: Investors, Investments and Policy in Finland, Dordrecht: Kluwer Academic Publisher
9. Mason and Harrison, 1999, Venture Capital: rational, aims and scope, Venture Capital: An International Journal of Entrepreneurial Finance, Vol.1, pp: 1-46
10. Meredizh, Jack, 1998, The rote of manufacturing technology in competitiveness, IEEE transactions on engineering management, Vol. 35- No.1
11. schaller R.R. 1999, technology roadmaps: implications for innovation, strategy and policy, the institute of public policy, George Mason University
12. Sharif M. N. 1986, Technology Policy Formulation and Planning, Bangalare: Asian and Pacific Center for Transfer and Technology
13. Westphal, L. E. 1978, Research on appropriate technology, United nations .
14. فقيه- نظام الدين، 1368، انتقال، جذب و تطبيق تکنولوژی، دانش مديريت، شماره‌ی 21
15. مصلح شيرازی- علی نقی و يداللهی فارسی- جهانگير، 1372، استراتژی و انتخاب تکنولوژی در سطح واحدهای توليد صنعتی، مجموعه مقالات دومين سمينار علمی تکنولوژی و توسعه، دانشگاه امير کبير
16. مصلح شيرازی- علی نقی و يداللهی فارسی- جهانگير، 1376، انتخاب تکنولوژی مناسب در واحدهای توليدی، مجله‌ی برنامه و بودجه، شماره‌ی 8

جهانگیر یداللهی فارسی
مدیر گروه  مدیریت کارآفرینی دانشگاه تهران
منبع : creativity.ir

87/3/29



نظرات 0
تاريخ : شنبه 5 فروردین 1391  | 9:06 AM | نویسنده : قاسمعلی

به اعتقاد تحلیلگران جهانی سازی وارد مرحله پختگی و جاافتادگی خود شده است و این پدیده اکثر جنبه های زندگی انسان ها را تحت تاثیر قرار داده است. تعدادی از سیاستمداران و کارشناسان به گونه ای درباره جهانی سازی سخن می گویند که گویی روند آن کند شده یا حتی در حال معکوس شدن است اما هیچ کس نمی تواند تاثیر عظیم آن بر ساختارهای اقتصادی، مدیریت و روابط صنعتی در سرتاسر جهان را انکار کند. لازم به یادآوری نیست که هند، ویتنام، چین و بسیاری از اقتصادهای بزرگ و کوچک دیگر جهان از باز شدن بازارهای جهانی به روی محصولاتشان سودی عظیم برده و زمینه رونق اقتصادی شان را فراهم کرده اند. در این میان جهانی شدن پدیده کارآفرینی موضوعی بسیار جذاب است. برای مثال هیچ کس در دنیای غرب به سهم نرم افزارهای هند یا کالاهای چینی در اقتصاد منطقه خود بی توجه نیست. جهانی شدن به چین، هند و بسیاری از دیگر کشورها اجازه داده محصولات خود را در بازارهای جهان فروخته و زمینه کاهش فقر را در کشور خود فراهم کنند. به این ترتیب جهانی شدن به تغییر الگوهای اقتصادی، جریان های سرمایه، پیشرفت های تکنولوژیک و دگرگونی های عظیم فرهنگی و اجتماعی منجر شده است. اما پرسشی که مدت ها مطرح بوده این است که آیا می توان تاثیر کسب وکارهای کوچک در اقتصاد جهان را صرفاً به دلیل کوچک بودن آنها نادیده گرفت؟ پاسخ درست به این پرسش این است که در حقیقت این جهان است که کوچک است و کسب و کارهای کوچک و متوسط به سبب تاثیر عظیم خود در اقتصادهای ملی عملاً بزرگ هستند. امروزه به طور متوسط 70 درصد بازده اقتصادی در کشورهای توسعه یافته حاصل فعالیت کسب و کارهای کوچک و متوسط است. همچنین این شرکت ها بخش بسیار بزرگی از فرصت های اشتغال را در اقتصادهای ملی به وجود آورده اند. از سوی دیگر تعداد قابل توجهی از کارآفرین ها با بهره گیری از امکانات تکنولوژیک قادرند در خانه به انجام مسوولیت های شغل خود پرداخته و ارزش افزوده به وجود آورند. این تحولات حاصل رشد تکنولوژی پیشرفته و نیز جهانی شدن اقتصاد است. جهانی شدن از طریق محو موانع اجتماعی و فرهنگی به هر کس در هر جای جهان اجازه می دهد از ایده های دیگران بهره ببرد و ایده های خود را در اختیار ایشان قرار دهد. ارتباط مستقیم کسب و کارهای کوچک از طریق اینترنت به انجام پروژه های بزرگ، نوآوری و خلاقیت منجر می شود. جهانی شدن کارآفرینی به ایجاد شغل های کاملاًً جدید از جمله تشکیل بانک های اطلاعاتی، سایت های مرجع، نشریات تخصصی و... کمک کرده است. - جهانی سازی و کارآفرینی منطقه ای کاملاً مشخص است که محیط تجاری، فرهنگی و اقتصادی هر کشور شامل مجموعه های منحصر به فردی از عناصر است که باعث می شود هر کشور راه خاص خود را برای توسعه کسب و کارهای کوچک داشته باشد اما در این میان هر کشور برای دستیابی به اهداف توسعه ای خود چاره ای جز توجه به روندهای جهانی و تاثیر آنها بر اقتصاد ملی خود ندارد. برای روشن شدن موضوع بهتر است ساختار کنونی کارآفرینی بین المللی را به مسابقه دو تشبیه کنیم. در نظر بگیرید همه بازیکنان در حال آماده کردن خود هستند. یک دهه پیش هنوز مسابقه کارآفرینی آغاز نشده بود اما اکنون از شروع مسابقه مدتی گذشته است. آن دسته از بازیکنان که هنوز دویدن را آغاز نکرده اند چند مرحله عقب تر هستند. در این بازی قواعد بازی را همان جهانی شدن تمام پدیده ها تعیین می کند. بازیکنانی که با این قواعد آشنا نیستند حتی اگر با تمام انرژی بدوند در مسابقه مقام نخواهند آورد. تکنولوژی های پیشرفته ارتباطاتی و نهادهای بین المللی اکنون وجود دارند و هر کشور که از آنها به نفع اقتصاد خود بهره نبرد به جایی نخواهد رسید. تحقیقات نشان می دهد در کشورهایی که از این ابزارها و نهادها استفاده نمی شود سرعت رشد کارآفرینی و اشتغال بسیار کندتر از دیگر کشورها و تنوع مشاغل بسیار کمتر است. در کشورهای پیشرفته دولت ها به شکل مناسب توانسته اند بر تفاوت های فرهنگی و جمعیتی مدیریت کرده و از پتانسیل های موجود جهت ارتقای فرهنگ فعالیت مستقل اقتصادی استفاده کنند. این فرآیند در تعدادی از کشورهای درحال توسعه با رشد اقتصادی بالا نظیر چین، هند، برزیل و مکزیک نیز در حال وقوع است. به این ترتیب مشاهده می شود در کشورهای یاد شده دولت نقش تنظیم کننده و سیاستگذار کلان را ایفا می کند و موانعی را که شرکت ها به تنهایی قادر به رفع آنها نیستند از سر راه کارآفرین های خود برمی دارند. - روند جهانی مسلماً اینترنت موانع ورود به حوزه کارآفرینی را در سرتا سر جهان برای تمام مشتاقان کاهش داده است. در پاکستان اینترنت با هزینه ای نسبتاً پایین زمینه اشتغال جوانان تحصیلکرده را فراهم کرده است، مهم نیست در کجای جهان قرار داشته باشید دسترسی به اینترنت به شما امکان می دهد کسب و کار خود را توسعه دهید یا کاری را آغاز کنید.در پاکستان رشد کارآفرینی در مقایسه با هند کمتر بوده است. در این کشور شرکت هایی که در اینترنت حضور دارند یا اساساً اینترنتی هستند از فروش کالا یا گرفتن تبلیغات درآمد کسب می کنند اما در هند تولید نرم افزار برای شرکت های بزرگ غربی از مهم ترین موارد استفاده از اینترنت جهت کارآفرینی است. در بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته متخصصان طراحی سایت و تکنولوژی اطلاعات در حال اداره کسب و کارهای کوچک هستند و مشتری های آنها در بسیاری از موارد خارج از مرزهای جغرافیایی این کشورها هستند. به نظر می رسد اینترنت درحال کنار هم آوردن تمام قاره ها، نژادها، شهرها و روستاها و تشکیل شبکه ای جهانی از تجارت و ارتباطات است. از سوی دیگر جهانی شدن سبب شده جوانان در کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته برای ادامه فعالیت اقتصادی مجبور نباشند کسب و کار پدری یا خانوادگی خود را ادامه دهند. به این ترتیب نوعی گسست ضروری و مفید به وجود آمده که در نهایت اقتصادها را در این کشورها مدرن خواهد کرد. در حالی که در چند دهه قبل نسل های مختلف توسط قوانین و مقررات دست و پاگیر دولت ها محدود شده بودند. امروزه جوانان فراتر از مقررات، از طریق اینترنت عمل می کنند و مدل های تجاری بین المللی را برای فعالیت اقتصادی و تجاری خود برمی گزینند. برای مثال در هند دو دهه پیش راه انداختن کسب و کار بدون وجود ارتباط با دولت غیرممکن بود و تولید شدیداً توسط دستگاه اداری به شدت فاسد کنترل می شد اما طی چند سال اخیر تکنولوژی پیشرفته دستگاه اداری هند را متحیر کرده است زیرا کنترل آنچه در اینترنت در حال وقوع است امکان پذیر نیست. از سوی دیگر تا چند سال پیش رفاه و آموزش مخصوص افراد ثروتمند بود در حالی که با رشد سریع شرکت های مشاوره ای در اینترنت و آموزش از راه دور، نسل جدیدی از افراد دارای مهارت های شغلی و کارآفرینی در حال شکل گیری هستند. نکته جالب توجه این است که آموزش مهارت های مدیریتی و کارآفرینی با استانداردهای بین المللی صورت می پذیرد بنابراین مدیران و کارآفرین هایی که با بهره گیری از این برنامه ها وارد عرصه تجارت می شوند قابلیت رقابت را در سطح جهانی دارند. جهانی شدن باعث شده کسب و کارها مجبور باشند بالاترین استانداردها را رعایت کنند. تا چند سال پیش کالاها و خدمات با هر کیفیت مورد استفاده قرار می گرفت اما اکنون شدت رقابت بین ا لمللی راهی جز تولید محصولات و کالاها با کیفیت بالا برای کارآفرین ها باقی نگذاشته است. این یک فشار بزرگ برای کسب و کارها محسوب می شود اما در کنار این فشارها، جهانی شدن اقتصاد و تجارت بازارهای بزرگ و بی انتهایی را برای صاحبان کسب و کارها پدید آورده است. کارشناسان معتقدند در مقایسه با قبل وظیفه دولت ها و نهادهای تصمیم گیر بسیار بزرگ تر شده است. افزایش تعاملات کشورها و ظهور روندهای جدید بین المللی از مهم ترین عوامل مسوولیت جدید و گسترده دولت ها برای مدیریت اقتصاد در عصر حاضر هستند. کسب و کارهای کوچک و متوسط در کنار ارتباط های مستقلی که با مشتری ها و دیگر شرکت ها در فراسوی مرزهای جغرافیایی دارند، برای ادامه حیات خود به حمایت دولت ها نیازمند هستند. مسوولیت بعدی دولت ها هدایت کارآفرین ها در مسیرهایی است که بیشترین سود را برای اقتصاد ملی دارد. برای مثال در روسیه منابع طبیعی به وفور وجود دارد. دولت برای بهره برداری از این پتانسیل باید مشوق هایی را برای شرکت های فعال در این حوزه در نظر بگیرد تا دیگر کارآفرین ها نیز در این حوزه فعالیت کنند. - برون سپاری، تهدید یا فرصت بسیاری از تحلیلگران معتقدند نقشه تقسیم کار جهان به سرعت در حال تغییر است. این به آن معناست که کشورهای در حال توسعه به سبب نیروی کار ارزان (متخصص یا ساده) توانایی تصاحب شغل های کشورهای پیشرفته را پیدا کرده اند. برای مثال حقوق یک برنامه نویس هندی گاه یک پنجم یک مهندس غربی است. طبیعی است که در این شرایط شرکت های تولید کننده نرم افزار در غرب برای انجام پروژه های خود در استفاده از متخصصان هندی تردید نخواهند کرد. همزمان هندی ها از خدمات مشاوره ای تخصصی شرکت های غربی در حوزه های گوناگون استفاده می کنند. امروزه بهتر از هر زمان دیگر می توان معنای جمله «هیچ کشوری یک جزیره نیست» را درک کرد. برون سپاری که مبنای جدیدی برای تولید شغل و کارآفرینی است ،شبکه اقتصادی و تجاری نوظهوری را در جهان پدید آورده است. به این ترتیب انعطاف اقتصادها افزایش می یابد و همه مجبور نیستند در تمام زمینه ها تخصص پیدا کنند. روند جهانی شدن اقتصاد بدون تردید طی سال های آینده نیز ادامه خواهد یافت. کشورهایی که تهدیدهای حاصل از آن را رفع و از فرصت های آن بهره می برند در عرصه رقابت جهانی پیشرو خواهند بود. منبع: نشریه کارآفرینی و توسعه2007 و سازمان بین المللی کار لطفا فرم زیر را پر کنید.

منبع : سرمایه
87/4/12



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 6:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

در مقاله زیر سعی بر این است که موفقیت شرکت ها، سازمان ها در چهارچرخه تشریح شده، بررسی شود. چرا بعضی ازشرکت ها همواره موفق و بعضی دیگر در یک مقطع موفق و دارای شهرت می شوند و بعد ازمدتی ازبین می روند. در زیر چهار مورد که باعث موفقیت مدیران وکارآفرینان می شوند به اختصار مورد تحلیل قرار می گیرد: 1- تمرکز روی کار 2- خدمت و کیفیت به خاطر مشتری 3- خودرهبری 4- نیروی انسانی، باارزش ترین سرمایه - 1- تمرکز روی کار بدون تردید هدف از ایجاد هر سازمان، موسسه و شرکت انجام سلسله فعالیت هایی برای دستیابی به اهدافی از پیش تعیین شده است اما بعضی از این موسسات، شرکت ها و سازمان ها آنچنان درگیر بوروکراسی و پیچیدگی روال اداری سازمانی می شوند که تفاوت بین کار مفید و غیرمفید را تشخیص نمی دهند اما در سازمان های موفق هیچ چیز مهم تر از کار نیست، هرگز مقررات اداری، تشکیلات و تشریفات مانع انجام کار نمی شود. بنابراین سازمان ها و موسسات موفق روی کارمتمرکز هستند و فرق بین کار مفید و اشتغال بیهوده را درک می کنند. روح سالم کار یعنی تمرکز بر روی کار، عشق به کار، اصالت دادن به کار و اولویت دادن به کار هدفدار و اینکه کار فقط به خاطر بهتر و درست انجام دادن آن است که شروع و پایان می یابد نه دست یافتن به هزینه و پول به صورت موقت. - 2- خدمت و کیفیت به خاطر مشتری شرکت های موفق بر پایه یک اعتقاد عمومی به مشتری یا مخاطب خود احترام قلبی و عملی می گذارند و بر این اساس برنامه ریزی و اقدام می کنند. این شرکت ها عشق خدمت به مردم و عشق به کیفیت محصولات خود برای جلب اعتماد و رضایت مشتری را سرلوحه کار خود قرارمی دهند. این رازی است که به صورت روزافزون رضایت مردم را بالا می برد و فروش را افزایش می دهد و متقابلاً موجبات حفظ مشتری و کیفیت محصولات را فراهم می کند. شرکت های موفق جلب رضایت و اعتماد مشتری را پشتوانه و سرمایه اصلی خود قلمداد می کنند و موفقیت خود را مرهون رابطه قوی و بااطمینان مشتری محصولاتشان می دانند. آنان سود و منفعت خود را در گرو حفظ اعتماد مشتریان می دانند. - 3- خود رهبری شرکت های موفق دارای ساختاری هستندکه درون آن مفهومی به نام مدیریت بر خویشتن یا خودرهبری رشد می کند و اگر نگوییم همه افراد ولی بسیاری از افراد به درجه ای از رشد می رسند که خود مسوولیت خویش را می پذیرند و در این راه از قدرت وحمایت لازم برخوردار می شوند. در این شرکت ها همواره کسانی هستندکه به عنوان قهرمان یا یک کارآفرین دست به کارهای شگفت انگیز و خارق العاده می زنند. آنان منشا بیشتر طرح ها و تولیداتی هستند که وقتی به بازارعرضه می شوند موفقیت شرکت مربوطه را تضمین می کنند. پشت هرطرح موفق یا هر محصول موفق یک قهرمان یا یک کارآفرین ایستاده است. موسسه های موفق راه ستاره شدن، قهرمان شدن و کارآفرین شدن را پیش پای افراد خود می گذارند و از هرگونه تشویق و حمایت برای دست یافتن به چنین موقعیتی هرگز دریغ نمی کنند. این شرکت ها و موسسه ها قهرمانان خود را در همه حال مورد حمایت قرار می دهند چه در حال شکوفایی و پیروزی باشند و چه درحال شکست. و به این دلیل است که: ¦ تحقیق هرطرح مورد علاقه را به یک کارآفرین و مبتکر می سپارند. ¦ کارآفرین ها را به حال خود نمی گذارند بلکه تمام مدیریت موسسه با تمام قوا به حمایت از آنان برمی خیزند. ¦می دانند که کارکردن با کارآفرینان و ستاره ها کار مشکلی است ولی از کار آنان استقبال می کنند. ¦ هرگز تلاش نمی کنند که خواسته های خود را فقط در چارچوب ثابت و رسمی تشکیلاتی محقق کنند بلکه بسیاری از وقت ها، خلاقیت ها را در فعالیت های حاشیه ای کشف و شناسایی می کنند. ¦ هر کس را که مامور کاری می کنند، قدرت و اختیارات لازم را در اختیار او می گذارند زیرا می دانند که مدیر موفق نیازمند قدرت است. ¦ نه تنها با موسسه های مشابه بیرونی به رقابت برمی خیزند بلکه در نظام داخلی خود نیز شرایط ایجاد رقابت سازنده را به وجود می آورند. ¦ ارتباطات داخلی میان کارکنان را با حداکثر توان حمایت و تقویت می کنند به گونه ای که تمام افراد سازمان در تمام سطوح تشکیلاتی از قدرت ارتباط با دیگران برخوردارند. ¦ شکست را می پذیرند و آن را به عنوان یک حادثه عادی تلقی می کنند. از شکست درس می گیرند و شکست خوردگان را مورد نکوهش قرار نمی دهند. - 4- نیروی انسانی با ارزش ترین سرمایه کارگران و کارمندان شما نابالغ نیستند همانند یک شریک با آنان رفتار کنید، احترام به آنان را فراموش نکنید رفتار خوب با آنان منبع تحول در تولید است. نمی توان فقط تهیه لوازم و کار و ایجاد انضباط اداری را منشاء تولید دانست. اگرمی خواهید تولید بیشتر داشته باشید و سود بیشتری به دست بیاورید با کسانی که همکار شما هستند به عنوان ارزشمندترین و گرانقیمت ترین سرمایه های خود برخورد کنید. شرکت هایی که به نوعی دچار شکست و فروپاشی شده اند در یک چیز مشابه هم بوده اند: بی توجهی به سرمایه اصلی خود یعنی نیروی انسانی با مهارت و باتجربه. اینکه آیا اصولاً نیروی انسانی یک سرمایه قلمداد می شود یا نه، موضوعی است که مورد اختلاف مدیران موفق و مدیران ناموفق است. مدیران موفق باارزش ترین سرمایه خود را در بخش نیروی انسانی شرکت یا سازمان خود جست وجو می کنند نه در حساب بانکی و تجهیزات و ساختمان های خود. بنابراین مساله ای به نام کرامت انسانی و احترام به کارکنان به عنوان مهم ترین و اولین اصل اساسی در شیوه عملکرد مدیران موفق ظهور و نمایان است. هر یک از این شرکت ها و سازمان های موفق به گونه ای زمینه احترام به کارکنان خود را فراهم می آورند.

منبع : سرمایه
87/5/1



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 6:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

بچه های بزرگ هر خانواده کارنامه عملکرد آن هستند.شرايط محيطی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی که خانواده برای فرزندانش فراهم می کند ، هنگامی بخوبی آشکار می شود که آنها شاغل شوند. نخستين شغل ، نقطه آغاز استقلال فرد از خانواده است و فرزندان تا پيش از اين مجبورند به طور مستقيم يا غير مستقيم تحت پوشش خانواده باشند.

خانواده به عنوان کوچکترين ساختار اجتماعی از مشکلات اجتماع متاثر است .از همين روست که اشتغال نيز يکی از مهمترين دغد غه های خانواده هاست . اين موضوع در خانواده هايی که فرزندان حاضر نيستند به شغل خانوادگی که تامين کننده مخارج خانواده است بپردازند يا اين امکان برايشان وجود ندارد ، بروز می کند.استخدام توسط يک کارفرمای دولتی يا غيردولتی راهی ست که مسير اکثر فرزندان خانواده به آن ختم می شود. در مقابل عده کمتری هستند که به شروع يک شغل جديد تن می دهند.

کار آفرينی که آغاز یک شغل توليدی يا خدماتی جديد تعريف می شود،به عوامل متعددی وابسته است.اکثر کارآفرينی هايی که توسط جوانان صورت می گيرد ،ارتباط مستقيمی با دارا بودن سرمايه اوليه که اغلب خانواده ها آن را در اختيار جوانان قرار می دهند دارد.البته شرايط ديگری همچون تامين اين بودجه توسط خود جوان وجود دارد که نشان دهنده آمادگی روحی اين افراد برای آغاز شغلی ست که بايد همه مشکلات و مسائل و البته مزايای آن را قبول کنند.

در کنار نقش خانواده در ايجاد روحيه کارآفرینی جوانان،آموزش های کار آفرينی که به گفته کارشناسان بايد به ده درصد افراد جامعه داده شود نيز در گرايش افراد به کار آفرينی و موفقيت آنها در اين کار سهم دارد.

خانواده به عنوان انتقال دهنده جبهه ای از اصطلاحات،آئين ها و رفتارهای اجتمايی می تواند نقش ثمربخش خود را جهت آشنايی با مفاهيمی مثل :«توفيق طلبی»،«استقلال طلبی»و«خطر پذيری» در عرصه فعاليت اقتصادی و همسازی با واقعيت های کاری در جامعه ،به فرزندان خود آموزش دهد.

بهرام باقری -کارشناس ارشد جامعه شناسی- معتقد است،وقتی پدر يا مادر همچون الگويی تلاشگر و موثر در عرصه کار و توليد در جامعه ظاهر شوند،کارکردهای ناشی از فعاليت های مثبت آنها فرزند را به سمت و سويی ترغيب می کند تا ذهن خود را بصورتی منسجم ثمربخش به ادامه شغل والدين يا حرفه ای جديد تر سوق دهد. برای چنين فردی دستيابی به منابع اقتصادی ناشی از کار و فعاليت های جديد،ارزش تلقی می شود.چنين طرز تلقی از دنيای پيرامون،ذهن فرد را نسبت به خلق ايده ای نو و استقلال اقتصادی و کسب موفقيت ،دگرگون می سازد. در اين مرحله نوجوان يا جوان ايده کاری خود را با خانواده در ميان می گذارد و چه بسا بتواند از تجربيات و رهنمودهای والدين و احتمالا حمايت های مالی و اجتمائی آنها بهره مند شود.

بر اساس تحقيقات اين پژوهشگر اجتمائی، ميزان تحصیلات ،نوع شغل والدين،ساخت خانواده،روابط خانوادگی (خصوصا رابطه والدين با فرزندان)،درآمد خانواده و ميزان برخورداری از امکانات رفاهی در شکل گيری «فرهنگ کار» در خانواده می تواند تاثير داشته باشد.انسان های متفاوت ،توانمندی های متفاوتی دارند که که اگر از همان دوران نوجوانی در مسير مشخص هدايت شوند،می توانند با خلق ايده های جديد خود،تغيير در روند توليد و بالطبع تغيير در فرآيند تکنولوژی را آسان تر کنند.

ايران از پله های آغازين بالا می رود

بر اساس پژوهش های انجام شده در آمریکا، 99 درصد کسب و کارهای اين کشور ،کسب و کار کوچک با کمتر از صد نفر در هر کسب و کار و اکثر کسب و کار ها توسط مالکان آنها اداره می شود.اين در حالی ست که کسب و کارهای جدِد و کوچک در اقتصاد نوپا و اقتصادهای تحول آسای آمريکا نقش مهمی دارند و نقش آنها در ايجاد شغل های جديد 80 درصد و در نوآوری تکنولوژی های برتر 38 درصد است، اما در ايران وضع به گونه ديگری ست.طی یک دهه از اجرای برنامه SIYB در طول یک دهه بيش از 100 هزار نفر از کشورهای مختلف جهان را تحت آموزشهای کار آفرينی قرار داده است.درايران نيز با استفاده از الگوی SIYB و شرايط کشور ما،«ستاد آموزش کار آفرينی ايران» (SAKA) به وجود آمده است.همچنين طرح آموزش کار آفرينی را در سال 1367 از سوی موسسه کار و تامين اجتمائی با استفاده از منابع بين المللی کار (ILO)ارائه و همزمان با تدوين نظام جديد آموزشی ،در سال 1368 «کارآفرينی» به عنوان يکی از دروس رشته کار و دانش پيشنهاد شد.

سال گذشته بود که رسانه ها از اجرای طرح توسعه کارآفرينی در دانشگاه های کشور (کاراد) خبردادند.آنها در توضيح جزئيات اين طرح نوشتند:«مبانی کارآفرينی می تواند به عنوان واحدهای عمومی کارآفرينی (به صورت دروس اختياری يا طی سمينارها و کارگاه های آموزشی)به دانشجويان و علاقه مندان آموزش داده شود و مهارت ها می بايست به طور اختصاصی در اختيار افراد کارآفرين قرار گيرد.اين گونه آموزش ها می تواند در انکوباتورها، موسسات آموزشی دولتی (نظير دانشگاه ها)و خصوصی صورت گيرد.»

برنامه ای که ساير کشور ها بر اساس آن رفتار کرده اند،الگوی کار اين برنامه ريزان شده بود؛چنان که آنها اشاره می کردند که در برخی کشور ها نظير اندونزی برای ايجاد يک پايه و پيوند قوی در توسعه مفهوم کارآفرينی بين استاد و دانشجو ترتيبی داده شده که گروهی از استادان مسئول تلفيق مواد درسی هستند تا ارتباط بين کارآفرينی و ديگر دروس برقرار و پيوستگی آنها رعايت شود. به اين ترتيب يک پايه و پيوند در توسعه مفهوم کارآفرينی بين استاد و دانشجو ايجاد و روحيه کارآفرينی در تمامی دروس دانشگاهی ادغام می شود.در دانشگاه های کشور اندونزی،هفت فعاليت به ترتيب ذيل صورت گرفته تا از بين فارغ التحصيلان دانشگاهی،کارآفرينان ماهر شناخته شوند:

1-ارائه دروس در زمينه کارآفرينی

2-کارورزی در زمينه کارآفرينی

3-انجام کارهای عملی يا کارآموزی

4-مطالعه فردی به انتخاب دانشجو

5-مشاوره شغلی و کاريابی

6-انکوباتور ويژه کارآفرينان

7-تلفيق برنامه های درسی

يک سال زمان زيادی برای ارزيابی و قضاوت درباره عملکرد و کارايی اين برنامه نيست ؛ بايد هنوز منتظر ماند.

خانواده، بی خبر از نقش سيستماتيک خود

خانواده بر خلاف آنچه تصور می کند،نبايد نقش خود را در انتخاب شغل فرزندان به توصيه های کلامی و تجربياتی که به فرزندان خود می دهد محدود کند.اين نهاد اجتمائی نقش بسيار مهمی دارد که در اغلب موارد خود نيز از آن غافل می ماند.

بهرام باقری،در مقاله ای مراحل توسعه آفرينی توسط خانواده را چنين تشريح می کند:

1-مراحل نهادينه کردن «فرهنگ کارآفرينی» :خانواده به عنوان انتقال دهنده جبهه ای از اصطلاحات، آئين ها و رفتار های اجتمائی می تواند نقش ثمربخش خود را جهت آشنايی با مفاهِمی مثل : «توفيق طلبی»،«استقلال طلبی» و «خطر پذيری» در عرصه فعاليت اقتصادی و همسازی با فعاليت های کاری در جامعه،به اعضای خود ارزانی دارد.

نوع نگرش والدين به دنيای پيرامون خود و چگونگی تجسم ارزش های اجتمايی برای فرزندان، در شکل گيری آينده آنها می تواند راه را برای دستيابی به اقتصاد سالم هموار سازد.مثلا چنانچه کسب موفقيت در جهت خلق ثروت و ايجاد فرصتهای شغلی جديد به عنوان بخشی از ارزش های مورد نظر والدين برای فرزند به تصوير کشيده شود،نوجوان ذهن خود را برای رسيدن به چنين موقعيتی آماده می سازد و به دنبال راه های دستيابی به چنين موقعيتی ست.او موقعيت های متفاوت را با هم مقايسه می کند،شبيه سازی ذهنی انجام می دهد،به پرس و جو می پردازد و گاهی اوقات در نشريات،کتب،محيط مدرسه و حتی مجالس سخنرانی پرسش های ذهنی خود را دنبال می کند.آنگاه،فرد با آگاهی از کار و تلاش آماده است بخش بزرگی از خواسته ها ،آرمان ها و ارزش های مورد نظر خانواده خود را به محک تجربه بگذارد.

2-تعيين مسير شغلی:فضای درون خانواده،خصوصا رهنمودهای والدين به فرزندان،اين امکان را به آنها می دهدتا با گسستن از عادات و معتقدات پيشين خود يا ساير افراد خانواده ،رفتار جديدی مورد کندوکاو قرار داده و خود را با نظم اجتمايی نوين هماهنگ سازند؛ به شکلی که بتواند بر فراز خواسته ها و آرزوهای ذهنی خود و منطبق بر نظام های مدرن پر و بال بزنند و نفوذ و سلطه انديشه و روش های سنتی در رفتارهای آتی خود بکاهند. در ادامه چنين روندی ،نقش آفرينی فرزند در درون خانواده معطوف به فرآيندهای توليد و خلق ارزش در خانواده خواهد شد.در اين ارتباط ،والدين با شناخت توانمندی های بالقوه فرزندان خود و هدايت آنها در مسير شغلی ،نقش مهمی در شناسايی و پرورش افراد خلاق و کارآفرين در جامعه ايفا می کنند.

3-راه اندازی و اداره کسب و کار اقتصادی:در اين مرحله،فرد با ارزيابی مشاغل متناسب با خواسته های خود و خانواده ،به خلق ايده در زمينه کار و فعاليت می پردازد؛چارچوب فکری خود را در قالب طرح کسب و کار به جامعه عرضه می کند،سپس با مديريت خود فعاليت اقتصادی را آغاز می کند.اينجا والدين ا با استفاده ازتجارب خود می توانند فرزندانشان راجهت اداره کسب و کار ياری کنند.هر چند ممکن است اين نياز صرفا متوجه حمايت های مالی آنها نباشد.

اکنون تعداد جوانانی که روحيه کارآفرينی دارند و قدم در اين راه نيز می گذارندکم نيست،ولی بايد ديد در ميان آنها چند نفر به موفقيت دست می يابند.هر چند آماری در اين خصوص وجود ندارد ،ولی محققان اجتمايی از تعداد زياد افراد شکست خورده در اين راه خبر می دهند.اينجاست که باز هم نقش آموزش های کارآفرينی که هنوز در کشور ما نوپاست،پررنگ تر می شود.

نویسنده : مریم بابی
منبع : همشهری
87/6/18



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

کاروان تعالی وپیشرفت بشریت همواره مدیون حضور،تلاشها وخدمات ارزنده انسانهای بزرگی بوده وهست که ازآنان به پیش قراولان وطلایه داران وحماسه آفرینان حرکت عظیم تمدن ساز وروبه رشد یادمیگردد وبه یقین میتوان ادعانمود که اگرنبود وجود این افراد،گروهها وانسان های متعهد،دلسوخته،پاک نهاد،فرهیخته ونخبه،بعنوان غافله سالاران حقیقی این جنبش،مسیرحرکت بشریابه بیراهه ختم میگردیدویابسیارکند وبطئی درهمان منزلگاه های اولیه وبدون کسب هیچ رهاورد مهم وارزنده متوقف میگردید.وخدامیدانددرچنان وضعیتی چه سرنوشت اسف باری برتمدن انسانی حاکم میگشت.
امروزه این حقیقت رانبایدنادیده گرفت که جامعه بشری بسیاری ازدستاوردها،رهاوردها ونتایج متعالی وپیشرفتهای ارزشمندخود وهرگونه بهبود ورشدی ودرمخلص کلام تمدن غنی وعظیم انسانی راباهمه مظاهرودرخشش وشگفتی هایش رامدیون خلاقیتها،نواندیشیها،اندیشه های ناب وبی بدیل،تلاش های سخت وطاقت فرسای شبانه روزی،روحیه ی متعالی وتوفیق گرایانه واستقلال طلبانه،تقبل مخاطرات وابهامات دشوارافرادی است که کارآفرینان ارزش آفرین نام داشته ودرهماره تاریخ بشریت پیشگامان،پیشقراولان وجلوداران حرکات امیدآفرین ودگرگون سازجوامع بشری بودند،همان عاملان تغییری که درمتون وادبیات کارآفرینی به کارآفرینان ملقب گردیدند.
اگرماکارآفرینان راافرادمتعهد،وفادار،دلباخته،دلسوخته وشیفته ی پیشرفت وتعالی انسانی تصور می کنیم فی الواقع آنان به مثابه ایجادکنندگان تحرک ،پویایی،سرزندگی میباشند واقدامات آنان قرین باتلاش،سخت کوشی وکار ومجاهدت می باشد که ازنظر اجتماعی،اقتصادی وفرهنگی موجد ومنشا تغییر وتحولات گوناگون ونتایج بسیار گرانقدر وارزشمندهستند.
آنان عوامل ومنابع غنی وبالقوه اقتصادی رابه تحرک وا می دارند،ازطریق ایجادوشناسایی وارزیابی فرصت های بی بدیل واستثنایی بالاخص درعرصه تجارت وکسب وکارباعث رونق وپویایی اقتصادی جامعه می گردند.منابع مختلف راازسطوح کم بهره وربه سطوح بیشتربهره ورارتقا بخشیده وعامل باروری ورشدنهاده های اقتصادی درجامعه می گردند.
آنان نیازها وخواسته های رو به تزاید همنوعان خودراشناسایی نموده وباوسواس ودغدغه خاصی درجهت رفع آن وارتقای خواسته های انسانی ازهرگونه تلاشی دریغ نمی ورزند.
تلاش های کارآفرینانه در ریشه کن نمودن فقر و ناعدالتی های اجتماعیو اقتصادی که عامل اصلی بسیاری از نا امنی ها،کمبودها، شکاف ها و کاستی ها و به طبع آن بحران ها و آشوب های فجیع در اجتماع می باشد نقش بسیار حیاتی و اساسی دارد.نوآوری و خلاقیت آنان همواره به عنوان عامل تعالی آفرین در بهبود و اصلاح دستاورد های بشریو نیز نو گرایی و تحول آفرینی در عرصه های مختلف اجتماعی جایگاه ارزشی بس والا و بی مثال دارد.
باور های مثبت و اعتماد به نفس ستودنی آنان و خود باوری بر آمده از ایمان به توانمندی ها و موهبتهای ارزنده الهی درآنان،از آنها انسانهایی مقاوم،پایدار،سخت کوش،نستوه و خستگی نا پذیری می سازد که به مانند دریا دلان از پس مشقت ها،سختی ها،ناملایمات و تلاطمات عظیم و و مشکلات به سلامت برآمده و عامل توسعه و خوداتکایی و استقلال جامعه خود می شوند.
مخاطره جویی،استقلال طلبی،توفیق گرایی آنان،از آنها قهرمانان همیشه پیروز در فتح قلل رفیع سعادت انسانی ساخته که پله های ترقی و پیشرفت را یکی پس از دیگری به بالا رفته و سعادت و آرامش و آسایش را برای انسانها به ارمغان می آورند.آنان آرزو،امید،حرکت و آینده را به بشریت نوید می دهند.
کارآفرینان افرادی هستند که با به کارگیری توانمندی های درونی خود این قدرت را دارند که از "هیچ همه چیز خلق" کنند و" موتور توسعه اقتصادی" جامعه گردند.
در یک کلام می توان آنها را موهبت الهی و فرشتگان نجات و سعادت جامعه بشر لقب داد که عامل شکوفایی پویایی بقا و دوام و ارتقا و پیشرفت و توسعه جامعه می باشند.اما همین انسانهای فرزانه،دلسوز و پاکباخته باید از سوی جامعه درک گردند.باید مقام ومنزلت واقعی به آنان داد.آنان بایدازپیچ وخم های زندگی ومشکلات ومسایل دست وپاگیری که ازتوان وانگیزه آنان درخلق فرصت های بی بدیل کسب وکار می کاهد مصون باشند اگر چه آنان این توانایی رادارند که تحت شرایط بسیار دشوار به هنر نمایی خود ادامه دهند اما لازم است در جامعه از سوی عوامل مختلف مورد حمایت قرار گیرند.برای اینکه تلاش های کارآفرینی قرین به موفقیت باشد و ارزش بیشتری را خلق نماید شایسته است از آنان به انحای مختلف حمایت شود.
چون ماهیت کار های آنها مخاطره آمیز است و هر آن ممکن است با مخاطرات مختلف اعم از ریسک های مالی،روانی و اجتماعی مواجه گردند باید از سوی مسوولان جامعه اقداماتی در خصوص تحمل آسان ریسک آنان فراهم آید.آنان نیاز به حمایت های مالی و روانی واقعی دارند.لازم است تسهیلات مالی ارزان قیمت با اعمال کمترین بروکراسی و تشریفات زائد اداری در اختیار آنان قرار گیرد.زیر ساخت ها و مقدمات کارآفرینی برای آنان تدارک یابد.
ضروری است فرهنگ کار و کارآفرینی در جامعه ارتقا یابدچراکه مقوله فرهنگ بسترامنی است جهت حضوروظهورکارآمدافرادکارآفرین و از کارآفرینان به عنوان قهرمانان همیشه پیروز عرصه های علمی و اقتصادی تقدیر گردد.در این خصوص بعنوان یک ضرورت مخصوصا برای کشور ایران(که سرزمین بسیار مساعدی برای انجام اقدامات کارآفرینانه است که آن هم به پشتوانه برخورداری از امکانات ومنابع و ذخایر عظیم و سرمایه های بی بدیل وشایسته انسانی و جوانانی برومند وفرهیخته می باشد) لازم است به توسعه و تقویت نهادی کارآفرینی توجه خاص گردد و شبکه های کارآفرینی را در اقصی نقاط کشور بالاخص در خصوص کارآفرینی زنان و روستایی که مملو از استعدادهای درخشان وارزشمند است اعمال نمود.
هرچه سریعتروعلمی ترنسبت به راه اندازی تعداد بیشتری ازمراکزرشد وپارک های علمی فناوری به مفهوم واقعی کلمه ازسوی دولت ومسئولان اقدام گردد تازمینه حضوروورود کارآفرینان جوان وفارغ التحصیلان دانشگاهی درعرصه کاروتلاش وسازندگی فراهم گردیده واین مراکز به خاستگاه وپایگاه اصلی جهت ظهور وتعالی کارآفرینی تبدیل گردد.
ضمن آنکه نباید نسبت به نقش بی بدیل دانشگاهها ومراکزآموزش عالی درآموزش،ترویج وپرورش کارآفرینان کم توجه بود لازم است تا ازظرفیت های بکر وبلااستفاده ای که درنهادهای آموزشی بالاخص آموزش وپرورش عمومی نهفته شده ومع الاسف مغفول واقع گردیده بطورکامل بهره جست،ازتجربیات گرانسنگ اساتید مجرب ودلسوخته،کارآفرینان بزرگوارمیهنی وجهانی درجهت ارائه ی الگوهای عملی درزمینه کارآفرینی استفاده نمود.باید به عنوان الگوی برتر ومتعالی،الگوی کارآفرینی رادرجامعه بارز وشاخص نمود وآن راحتی ازپائین ترین لایه های اجتماعی یعنی خانواده ها تا لایه های بالاتر یعنی سازمان هاتسری بخشیده ونهادینه نمود
برای کشور وملت ایران ،بسیج همگانی درزمینه کارآفرینی یک ضرورت ملی وحیاتی تلقی میگردد آنچنانکه همه ی کشورهای دیگر وملت های سرفراز دنیا مسیر تعالی وپیشرفت ورشد وشکوفایی خودراازمیان آن یافتند
درپایان لازم به تذکراست که آنچه که نگارنده را به تحریر این موضوع واداشت به خاطراهمیتی است که برای جایگاه اجتماعی واقعی کارآفرینان قایل بود تاکید میگردد که آنان قهرمانان واقعی ومدال آوران حقیقی مصاف سرنوشت ساز عزت وافتخار ملت عظیم الشان ایران تلقی گردند،سربازان شجاع،دلاورمردان شیردل،ایثارگران واقعی که تعهدووفاداری وحس وطن دوستی ازجمله ویژگی های مهم آنها می باشدوبایدازسوی آحادجامعه موردالتفات ویژه واقع گردندودرجامعه به دیدفاتحان واقعی نگریسته شوندوازسوی همگان موردتشویق،تمجید،تشویق وتقدیرقرارگیرندوحمایت های بیدریغ وهمه جانبه ازآنان بعمل آید.آنان راباید به مثابه ذخایراستراتژیک وسرمایه های افتخارآمیز انسانی نگریست .
تشویق وتمجیدازکارآفرینان وحمایت وقدردانی ازآنان بایدفرض مسلم پنداشته شودکه جامعه درقبال پایمردی ها،نیکی ها،سخت کوشی ها وتلاش های دلسوزانه آنان به آنهاارزانی میداردکه باعث میگردد افرادزیادی به جمع آنان بپیوندند وجامعه راازمزایا ومنافع بی بدیل کارآفرینی منتفع سازند
اگرخواهان اعتلا وتوسعه وشکوفایی ملت وکشورمان هستیم،همکان بایدبه این باوربرسیم که کارآفرینی وکارآفرینان میتوانندبعنوان یک ضرورت استراتژیک مارادررسیدن به اهداف مان کمک نماید وبایددرچشم اندازمان "ایران کارآفرین" راوجهه همت تماما دست اندرکاران وهمه اقشارجامعه قراردهیم تاتاریخ وآیندگان ازایران وایرانی بعنوان اقوام کوشا ومترقی نام ببرند وبرگهای زرین دیگر برتاریخ سراسرافتخاراین ملت بیفزاییم.

نویسنده : سیدنبی اله حسینی
منبع : مركز كارآفريني دانشگاه شريف

87/6/25



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

کشور آلمان با بیش از 82 میلیون نفر جمعیت در اروپا قرار دارد. این کشور جزو 7 کشور پیشرفته صنعتی دنیاست که دارای اقتصاد قوی و پیشرفته می‌باشد. در حال حاضر سرانه تولید ناخالص داخلی آن حدود 24000 دلار آمریکا است و رشد خوبی را نیز برای سالهای آتی پیش‌بینی کرده‌اند. بعضی از شاخصهای اقتصادی این کشور در مقایسه با 47 کشور توسعه یافته صنعتی و در حال توسعه به قرار ذیل می‌باشد:
• سرانه تولید ناخالص داخلی به ازای هر نفر شاغل حدود 53000 دلار آمریکا می باشد. (رتبه 8 بین 47 کشور مورد بررسی)
• توانایی سرمایه‌گذاری مخاطره‌آمیز برای توسعه کسب و کار در این کشور دارای مقیاس 2/6 (از مقیاس یک تا 10 ) است. (رتبه 15 از بین 47 کشور)
• میزان درک مدیران این کشور از کارآفرینی دارای مقیاس حدود 1/6 ( از مقیاس یک تا 10) می‌باشد. (رتبه 25 از بین 47 کشور).
• هزینه کل تحقیقات در این کشور حدود رتبه 50 میلیارد دلار آمریکا می‌باشد. (رتبه 3 از 47 کشور)
وضعیت اقتصادی آلمان در اواسط سال 2000 نسبت به گذشته مطلوبتر بوده است. این امر به دلیل افزایش قابل ملاحظه صادرات و رشد تقاضای داخلی می‌باشد . در سال 2001-2000 رشدGF درهرسال 9/2% می‌باشد درحالی که این رشد در سال 1999 ، 5/1% بوده است. این امر افزایش اشتغال به میزان 4/0% در سال 2000 و 7/0% در سال 2001 را نشان می‌دهد. سیاست دولت فدرال بر روی تثبیت عوامل رشد داخلی از طریق کاهش مالیاتها برای کسب و کارها و مصرف‌کنندگان متمرکز شده است.
1 - شرایط چارچوب کاری کارآفرینی در آلمان:
قدرتهای نسبی آلمان را می‌توان در سرمایه‌گذاری ، ‌برنامه‌های دولت و شرایط چارچوب کاری سیاسی و وضعیت زیربنایی فیزیکی آن کشور مشاهده کرد.
جنبه‌های انتقال دانش و تکنولوژی، آزاد بودن بازار داخلی و زیربنایی تجاری به طور عمده برحسب تأثیر آنها بر روی توسعه و ایجاد توسعه در شرکتهای جدید و در حال رشد، خنثی ارزیابی می‌شود.
آلمان مقام متوسط را در میان کشورهای مورد ارزیابی داراست و از این نظر، نه معایب قابل ذکرو نه مزایای قابل توجه در مقایسه با کشورهای دیگر دارد.
عوامل منفی با سایرکشورها شامل وضعیت آموزشی در مدارس، دانشگاهها و جاهایی که آنها با مهارتهای کارآفرینی ارتباط برقرارمی کنند و همچنین شامل هنجارهای اجتماعی و فرهنگی نیز می‌باشند. هر دو جنبه از شرایط چارچوب کاری کارآفرینی ازجمله عواملی بوده که در سال 1999 دارای اثر منفی بوده است.

1-1- عوامل مثبت:
تأمین مالی: تأمین مالی برای ایجاد شرکتهای جدید و در حال رشد را می‌توان یکی از جنبه‌های مثبت شرایط چارچوب کاری در آلمان به شمار آورد.
آلمان از نظر رده‌بندی رتبه خوبی را دارا می‌باشد. در این رابطه کشورهای دارای سرمایه‌گذاران قدیمی‌تر، بزرگتر و مؤثرتر، وضعیت بهتری در این طبقه‌بندی دارند.
شاخص1- حمایت مالی: ارائه سهام و سرمایه‌گذار و سرمایه گذاران خصوصی برای شرکت‌های جدید و در حال رشد.
کارشناسان آلمان بهبود و قابل ملاحظه‌ای در وضعیت آلمان در چند سال اخیر شناسایی کرده‌اند و این تغییر مثبت منحصراً مربوط به سطح ویژه‌ای از سرمایه‌گذاری در راه‌اندازی شبکه و تکنولوژی جدید بوده است.
افراد خصوصی در همین زمان سرمایه‌گذاری بر روی شروع کسب و کارها را به عنوان سرمایه‌گذاریهای سودآور اتخاذ کرده‌اند.
گنجاندن افراد خصوصی در یک بازار غیررسمی برای سرمایه‌گذاری به عنوان یک منبع مهم در سرمایه‌گذاری شرکتهای جدید و درحال رشد محسوب می‌شود.
برنامه‌های ارتقای ایالتی و شرایط چارچوب کاری سیاسی:
در مورد برنامه‌های ارتقای مؤسسات ایالتی ، کارشناسان وضعیت آلمان را بالاتراز حد متوسط ارزیابی می‌کنند و در رده سوم می‌باشد.
برنامه‌های ارتقا ایالتی مثبت ارزیابی می‌شود و از طریق یک آگاهی سیاسی در تمام سطوح دولت و تعهد سیاسی افزایش یافته و برای شرکتهای جدید و در حال رشد شکل گرفته‌اند.
آلمان از نظر شاخص اجرای عینی سیاستها برای ارتقا شروع کسب و کارها رتبه 17 را دارد. حتی با وجود اینکه برنامه‌های ارتقای ایالتی به طور کلی مثبت ارزیابی می‌شوند، فقط کشورهای ژاپن، برزیل، سوئد و آرژانتین وضعیت بدتری نسبت به آلمان دارند. به طور کلی می‌توان چنین نتیجه گیری کرد که مکانیزمهای انگیزشی و امتیازات واقعی برای شرکت‌های جدید ودر حال رشد وجود ندارد. با توجه به این موارد یک نیاز ضروری برای کاهش موانع بوروکراسی برای کارآفرینان دردرون مؤسسات ایالتی احساس می شود.
2-1- عوامل منفی:
آموزش: آلمان در زمینه آموزشی در سال 1999 وضعیت پایین‌تر از حد متوسط را دارا بود. ارائه رشته‌های کارآفرینی در دانشگاهها در سال 2000 باعث شده که وضعیت بهتر از حد متوسط ارزیابی شود.
آموزش مربوط به شروع کسب و کارها یکی از شرایط چارچوب کاری است که یک اثر منفی است و نمی‌توان آن را در کوتاه مدت یا میان مدت تغییر داد.
هنجارهای اجتماعی و فرهنگی: هنجارهای اجتماعی و فرهنگی نقش مهمی در توضیح تفاوتهای موجود بین نرخهای شروع کسب و کار دارد، اما از طریق مصلحتهای سیاسی مشکل می‌توان آنرا تغییر داد. اگر هم چنین امری میسر باشد در طولانی مدت شکل خواهد گرفت. در سال 2000 کارشناسان در رابطه با اثرهنجارهای اجتماعی و فرهنگی بر روی شدت فعالیتهای کارآفرینانه یک اثر منفی را پیش‌بینی کردند.
لذا به اظهارات کارشناسان ، جوانان آزادی و قابلیت انعطاف‌ بیشتری را در رابطه با استقلال شغل نسبت به چند سال گذشته پیدا کرده‌اند. کارشناسان احساس می‌کنند هنجارههای اجتماعی و فرهنگی در آلمان مانعی برای توسعه فعالیت کارآفرینانه محسوب می شود و این امر به دلیل تمایل قوی به سوی امنیت و تنفر از ریسک می‌باشد.

2- تفاوتهای شروع کسب و کار در نواحی آلمان:
1-2- تفاوتهای ناحیه‌ای در نرخ‌های شروع کسب و کار:
تفاوتهایی بین نواحی غربی و شرقی وجود دارد. که به طور متوسط 58/3% از افرادی که در ناحیه غربی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند، درگیر شروع یک کسب و کار بوده اند.
از نظر آماری تفاوتی بین این رقم و عدد مربوط به ناحیه شرقی وجود دارد که کمتر از 35/2% می‌باشد . مقدار متوسط حاصل از این دو عدد 34/3% به صورت کلی برای آلمان، در نظر گرفته می‌شود.
2-2- تفاوتهای ناحیه‌ای در فضای حاکم بر شروع کسب و کار:
تفاوت موجود بین ناحیه شرقی و غربی بسیار زیاد است شانسهای شروع کسب و کار تا حدی نامطلوب ارزیابی می‌شود و ترس از شکست درهنگام شروع کسب و کار و تعصبهای بی‌جا در مقابل کارآفرینان موفق در ناحیه شرقی بیشتر از غربی است.
3- توصیه‌های سیاسی برای ارتقا کارآفرینی در آلمان:
توسعه اقتصاد ملی تحت تأثیر فعالیتهای کارآفرینانه می‌باشد. آلمان از نظرسطح فعالیت کارآفرینانه در میان 21 کشور GEM وضعیت متوسطی دارد و میزان فعالیت کارآفرینانه کلی آن 7/4% می‌باشد.
- موانع مربوط به شکست و ترس از ریسک‌پذیری کاهش یابد.
- تلاشهای ایالت برای ارتقاء و رشد اقتصادی در آلمان باید شامل جنبه‌های مختلف کارآفرینی باشد.
- سیاستها باید به منظور دستیابی به یک سطح بهبود یافته از درک شانسهای موجود برای شروع کسب و کارها پایه‌ریزی شود.
- انتشار اطلاعات در مورد کارکنان موفق می‌تواند یک رهیافت تضمین‌کننده باشد.
- کارآفرینانی که شکست خورده‌اند باید شانس‌های دیگری به آنها داده شود.
- پذیرش کارآفرینان موفق و ناموفق یک شاخص مهم در فرهنگ کارآفرینی محسوب می شود.
- درک شانسهای شروع و تصویر فعالیتهای کارآفرینانه در ذهنها عمومی از عوامل تأثیرگذار برای تغییر فرهنگ به شمار می‌رود.
- عوامل انگیزشی را برای ترغیب افراد خصوصی به سرمایه‌‌گذاری به ویژه در مراحل اولیه شروع کسب و کار ایجاد کنند.
- سطح فعالیت‌های کارآفرینانه را از طریق ایجاد انگیزه در زنان برای حرکت به سوی استقلال افزایش داد.
- برموضوع کارآفرینی در سطوح آموزشی ابتدایی و دبیرستان بیشتر تأکید کنند. این کار باعث ایجاد تغییرات اساسی در هنجارهای اجتماعی و فرهنگی می شود.
- تغییر شرایط چارچوب کاری سیاسی
4- اقدامات دولت آلمان در زمینه ارتقاء کارآفرینی:
o آموزش برای یک جامعه کارآفرینانه
o دستیابی منابع تأمین مالی برای شرکت‌های کوچکتر و در یک مرحله زودتر و تأمین مالی برای گسترش شرکتهای تکنولوژیکی
o دسترسی به تحقیق و نوآوری و استفاده بهتر از پتنتها توسط SMEها
o بهبود خدمات حمایتی
o بهبود امور اداری دولتی

آموزش کارآفرینی در دانشگاههای آلمان:
در مجموع در آلمان 42 دانشگاه ، مدرسه عالی فنی و انستیتوهای داخلی وجود دارد(21 واحددانشگاه و 21 واحد مدرسه عالی فنی) که در آنها بحث کارآفرینی و مدیریت نوآوری مطرح می‌شود . که عبارتست از:
دانشگاه صنعتی resen
مدرسه عالی فنی گیسن
مدرسه عالی برلین
مدرسه عالی bielefel
دانشگاه صنعتی درام اشتاد
مدرسه عالی فنی کوتینگن
مدرسه عالی فنی koblenz
مدرسه عالی فنی Lubenk
دانشگاه لونبورگ
دانشگاه ماین هایم
دانشگاه صنعتی مونیخ
مدرسه عالی فنی Rielingen
مدرسه عالی فنی Wurzburg
دانشگاه Konstanz
دانشگاه stuttgart
مدرسه عالی فنی Rhein-sieg
مدرسه عالی فنی Giessen
دانشگاه برلین
مدرسه عالی فنی Bielefel
مدرسه عالی فنی بوخوم
مدرسه عالی فنی eggenorf
مدرسه عالی فنی لوبک
دانشگاه Mannheim
مدرسه عالی فنی Gelsenkirchen
مدرسه عالی فنی Bochum
مدرسه عالی فنی Mainz
دانشگاه Regensburg

منبع : روزنامه تفاهم



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

همه کسانی که می خواهند خود را از کارمند به کارآفرین تبدیل کنند رویایی در ذهن دارند و می خواهند با راه انداختن کسب و کاری مستقل حرفه مورد علاقه شان را پیش گیرند و به روشی که دوست دارند پول در بیاورند. اگر شما هم راه تازه ای را شروع کرده اید و به جرگه کارآفرینان پیوسته اید، خواندن این مطلب سودمند خواهد بود.با چند سوال شروع می کنم: فکر می کنید که چقدر به تحقق آرزویتان نزدیک هستید؟ شاید هم دیگر آن شور و شوق ابتدای کار را ندارید. خب اگر این طور است فکر می کنید علت چیست؟ چه چیز باعث شده که در میانه راه تردید داشته باشید؟ آیا از شکست می ترسید؟شاید هم درباره موفقیت نگرانید؟ به نظر می رسد که دیگر آن علاقه و اشتیاق قبلی را ندارید و اصلاً علتش را هم نمی توانید بیابید. در این جا چند مثال از این کارآفرینان خسته و مردد می آوریم:
«لورا» یک کارآفرین خود اشتغال است که در زمینه مشاوره املاک و مستغلات فعالیت می کند. این زن کارآفرین در ابتدا به شدت به کارش علاقه مند بود و ساعات بسیاری را به کارش اختصاص می داد ولی اندک اندک احساس خستگی و فرسودگی کرد و انگیزه اش را از دست داد و عملاً نتوانست کار مناسبی را سر و صورت دهد و برای پیشرفت کسب و کارش اقدام موثری کند.
«مایکل» نمونه ای دیگر است ولی این بار مایکل کارآفرین نیست بلکه برای یک شرکت بزرگ تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات کار می کند و به واقع یک کارمند است. مایکل در بخش روابط عمومی و ارتباطات بازاریابی کار می کند و از وضعیت خودش کاملاً راضی و خوشحال بوده و به فعالیت هایش علاقه مند است ولی در این چند ماه گذشته، شرکت آنها با مجموعه دیگری مشارکت کرده و این تحولات سبب شده اند که مایکل فشار عصبی زیادی احساس کند و در توانایی خودش برای اداره امور دچار تردید شود. او نگران و عصبی است و این اضطراب و فشار روانی علاوه بر روان به جسم مایکل هم صدمه زده است. او فکر می کند که دیگر نمی تواند مدت زیادی در این پست کار کند. سرانجام این کارمند نگران به یک مشاور و روانشناس مراجعه کرده و از او کمک می خواهد. مشاور به مراجعش یاد می دهد که چطور نگاهش را به مسائل کاری اش تغییر دهد و دلهره ها و نگرانی های بیهوده را از خودش دور کند. در واقع شناخت مایکل از خودش و دنیای اطرافش تغییر می کند و به تبع آن رفتارش نیز بهتر شده و مشکلات روان و جسمش را بهبود می بخشد. مایکل حالا می داند که چطور خود را با تغییرات سازگار و هماهنگ کند و همچنان با شور و علاقه به کارش بپردازد. «راشل» کارآفرین دیگری است که تغییری در زندگی شخصی اش او را نگران کرده و درباره ادامه حرفه اش و مدیریت یک کسب و کار مستقل دچار تردید شده است. راشل واقعاً به کارش علاقه مند است و هفت روز هفته را کار می کند. او به تازگی نامزد کرده و می بیند که یک هفته پرکار بر زندگی شخصی و ارتباطات با نامزدش تاثیر گذاشته است. راشل نمی داند چه کار کند و چطور هم با علاقه بسیار کارش را ادامه دهد و هم به زندگی جدیدی که پیش رو دارد، بپردازد. این زن کارآفرین و مشتاق تصمیم می گیرد که به درستی و واقع گرایانه فکر کند و ببیند که به راستی کدام یک از این دو برایش مهم تر هستند؟ تمامی این اشخاص هم به قسمتی از کارشان علاقه مند هستند و هم دوست دارند که بخشی از الگوی زندگی شان هم به همین روند کنونی پیش برود ولی با این حال هرکدام قطعه گمشده ای دارند که وقتی می خواهند بین زندگی و کارشان ارتباطی موثر و سودمند برقرار کنند دچار مشکل شده و نبود این قطعه را حس می کنند.
لورا دریافت که اگر دیدگاه ها و شناخت هایش نسبت به خود و توانایی هایش را تغییر دهد می تواند انرژی مثبت قبلی اش که به شکل انرژی منفی به محیط اطرافش می داد را بازیابد. در زیر تعدادی خطوط راهنما هست که به شما کمک می کند بتوانید از شک و تردیدهایی این چنین بیرون بیایید و راهتان را دوباره پیدا کنید:
- به درونتان توجه کنید. منتظر نباشید تا دیگران به شما دستور دهند که چه کار کنید. دلیلی ندارد که همیشه و در این موقعیت ها مطابق پیشنهادها، خواسته ها و میل دیگران عمل کنید. بدانید که هیچ کس نمی تواند جای کس دیگری باشد. اگر شکست بخورید طعم تلخ ناکامی را فقط خودتان می چشید و اگر هم پیروز شوید این شما هستید که بیش از همه شادمان خواهید شد. البته فکر نکنید که من با مشورت مخالفم. شنیدن توصیه و نظرات بقیه روش بسیار خوبی است ولی تسلیم ایده های آنها بودن امر جداگانه ای است.
- این نکته ای است که در ظاهر ساده به نظر می رسد ولی معنای عمیقی در پس آن وجود دارد. «سعی کنید خودتان باشید». زمانی که تصمیم می گیرید برای احساس آرامش، ارزشمندی و کسب درآمد، اقدامی انجام دهید، مسوولیت آن را صددرصد به عهده بگیرید و دقت کنید که برای راحتی و آسایش «خودتان» کار کنید نه برای اخذ تایید و تحسین دیگران. اگر بخواهید همیشه مورد توجه و تایید بقیه باشید مجبور می شوید مطابق ارزش های آنها رفتار کنید؛ گاهی اوقات این ارزش ها و استانداردها با باورها و مسائل مورد توجه شما مغایرت دارند. پس به جای اینکه بخواهید همیشه برای جلب توجه دنیای بیرون تلاش کنید، سعی کنید هویت، ارزش ها و علایق خودتان را از یاد نبرید. باز هم باید نکته ای را اضافه کنم. همه می خواهند مورد توجه باشند و کارها و فعالیت هایشان درصدر بوده و تحسین همگان را برانگیزد. دقت کنید که افراد سرآمد، ابداعات، کارها و کوشش های «خودشان» را به اوج می رسانند و دیگران را نیز خوشحال می کنند. این نوع جلب توجه و تحسین شدن با مجری خواسته های دیگران بودن تفاوت عمده ای دارد.
- زمانی که دیدید شک و تردید و دودلی دارید آرام آرام به درون ذهنتان می خزید، فوراً به خودتان یادآوری کنید که شما می دانید کارهایی که لازم است انجام دهید را چه وقت و کجا و چطور به اجرا درآورید. سعی کنید شناخت هایتان را بهبود بخشید چرا که افکار و شناخت های شما به اعمالتان تبدیل می شوند.
- همیشه شادی هایتان را به خاطر داشته باشید. آن تجارب، احساسات، رویدادها و داشته هایی که باعث شادیتان می شوند را به یاد بیاورید و به خاطرشان شکرگزار باشید.
چیزهای زیادی در اطراف شما هستند که به آنها توجه نمی کنید. موفقیت های کوچک و شادی های ناچیز را دست کم نگیرید و فراموششان نکنید. همین ها انرژی های مثبتی القا می کنند که به بهبود حال روحیتان کمک می کنند. نکات منفی و ناکامی هایتان را بزرگ نکنید و موفقیت ها را به حاشیه برانید.
زمانی که نسبت به خودتان، شادی ها، ناکامی ها، موفقیت ها و احساس های مثبت و منفی خود کاملاً آگاهی یافتید، آن وقت می توانید تصویر روشنی از اهداف و خواسته های واقعیتان خلق کنید. بعضی کارآفرینان نگران می شوند که حالا چطور به این هدف برسند و کارهایشان را سر و سامان دهند. ترس و اضطراب در هر کاری عاملی مخرب است که اجازه نمی دهد فرد کاری را آغاز کند پس ترس از شکست را از خود دور کنید.
- نکته آخر اینکه همیشه از مربی و دانای درونتان سوال کنید.
بهترین کاری که الان می توانم انجام دهم چیست؟ یاد بگیرید که معلم درونی برای صحبت کردن با مخاطبش او را «تو» می نامد و از دوم شخص مفرد استفاده می کند. همیشه این طور می گوید: «تو فوق العاده ای،» یا «باید سعی کنی عاقل باشی،» یا «تو می توانی رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی.»
به خاطر داشته باشید که ذهن ما سه بخش دارد: هشیار، نیمه هشیار، ناهشیار. تفکرات بخش ناهشیار که در سایه ذهن نیمه هشیار پنهان هستند، جهان اطراف شما را می سازند. بنابراین از زمزمه های آهسته ای چون «اگر شکست بخورم چه؟» یا «نمی توانم، می ترسم این کار را شروع کنم» غافل نشوید. برنامه ها و طرح های بیهوده و به دردنخوری که در گوشه و کنار ذهنتان جا خوش کرده اند را دور بریزید و از شر باورهای محدوده کننده و خودساخته هم خلاص شوید.


منبع : سرمایه
87/6/19



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

در مقاله زیر سعی بر این است که موفقیت شرکت ها، سازمان ها و موسسات را در چهار چرخه ذیل تشریح کرده و بررسی شود که چرا بعضی از شرکت ها همواره موفق و بعضی دیگر در یک مقطع موفق و دارای شهرت می شوند و بعد از مدتی از بین می روند.در زیر چهار روال و مورد را که باعث موفقیت مدیران و کارآفرینان می شوند به صورت اختصار مورد بحث و تحلیل قرار می دهیم: 1- تمرکز بر کار
بدون تردید هدف از ایجاد هر سازمان، موسسه و شرکت انجام سلسله فعالیت هایی برای دستیابی به اهدافی از پیش تعیین شده است. اما بعضی از این موسسات، شرکت ها و سازمان ها آنچنان درگیر بوروکراسی و پیچیدگی روال اداری سازمانی سنگین می شوند که تفاوت بین کار مفید و غیرمفید را تشخیص نمی دهند. اما در سازمان ها و موسسات و شرکت های موفق هیچ چیز مهم تر از کار نیست، هرگز مقررات اداری، تشکیلات و تشریفات مانع انجام کار نمی شود. بنابراین سازمان ها و موسسات موفق روی کار متمرکز هستند و فرق بین کار مفید و اشتغال بیهوده را درک می کنند، روح سالم کار که تمرکز روی کار، عشق به کار، اصالت دادن به کار و اولویت دادن به کار هدفدار و اینکه کار فقط به خاطر بهتر و درست انجام دادن آن است شروع و پایان می یابد نه دست یافتن به هزینه و پول به صورت موقت.
2- خدمت به مشتری
شرکت ها و موسسه های موفق بر پایه یک اعتقاد عمومی به مشتری یا مخاطب خود احترام قلبی و عملی می گذارند و بر این اساس برنامه ریزی و اقدام می کنند.
این شرکت ها عشق خدمت به مردم و عشق به کیفیت محصولات خود برای جلب اعتماد و رضایت مردم را سرلوحه کار خود قرار می دهند؛رازی که به صورت روزافزون رضایت مردم را بالا می برد و فروش آنان را افزایش می دهد و متقابلاً موجبات حفظ مشتری و کیفیت محصولات را فراهم می کند و این شعار که رضایت مشتری همواره حفظ فروش را بیشتر محفوظ می کند را می شناسند. شرکت های موفق جلب رضایت و اعتماد مشتری را پشتوانه و سرمایه اصلی خود قلمداد می کنند و موفقیت خود را مرهون رابطه قوی و بااطمینان مشتریان و مصرف کنندگان با محصولات شان می دانند. آنان سود و منفعت خود را در گرو حفظ اعتماد مشتریان می دانند نه سود آن و به خاطر همین موضوع بیشترین سرمایه گذاری خود را صرف ارائه خدمات هرچه شایسته تر به آنان و عرضه محصولات مرغوب تر می کنند و با شوق و علاقه پای حرف ها، دیدگاه ها و شکایت های مشتریان می نشینند. آنان معتقد به اصلاح تولید و محصول خود به منظور جلب رضایت مشتری هستند.
3- خود رهبری
موسسه ها و شرکت های موفق دارای ساختاری هستند که درون آن مفهومی به نام مدیریت بر خویشتن یا خود مدیریتی یا خودرهبری رشد می کند و اگر نگوییم همه افراد ولی بسیاری از افراد به درجه ای از رشد می رسند که خود مسوولیت خویش را می پذیرند و در این راه از قدرت و حمایت لازم برخوردار می شوند. در این موسسه ها و شرکت ها همواره کسانی هستند که به عنوان قهرمان یا یک کارآفرین دست به کارهای شگفت انگیز و خارق العاده می زنند. آنان منشاء بیشتر طرح ها و تولیداتی هستند که وقتی به بازار عرضه می شوند موفقیت شرکت مربوطه را تضمین می کنند.پشت هر طرح موفق یا هر محصول موفق یک قهرمان یا یک کارآفرین ایستاده است. موسسه های موفق راه ستاره شدن، قهرمان شدن و کارآفرین شدن را پیش پای افراد خود می گذارند و از هرگونه تشویق و حمایت برای دست یافتن به چنین موقعیتی هرگز دریغ نمی کنند. این شرکت ها و موسسه ها قهرمانان خود را در همه حال مورد حمایت قرار می دهند؛ چه در حال شکوفایی و پیروزی باشند و چه در حال شکست و به این دلیل است که:
- تحقیق هر طرح مورد علاقه را به یک کارآفرین و مبتکر می سپارند.
- کارآفرین و ستاره ها را به حال خود نمی گذارند بلکه تمام مدیریت موسسه با تمام قوا به حمایت از آنان برمی خیزند.
- می دانند کارکردن با کارآفرینان و ستاره ها کار مشکلی است ولی از کار آنان استقبال می کنند.
- هرگز تلاش نمی کنند خواسته های خود را فقط در چارچوب ثابت و رسمی تشکیلاتی محقق کنند بلکه بسیاری از وقت ها، خلاقیت ها را در فعالیت های حاشیه ای کشف و شناسایی می کنند.
- هر کس را که مامور کاری می کنند، قدرت و اختیارات لازم را در اختیار او می گذارند زیرا می دانند مدیر موفق نیازمند قدرت است.
- نه تنها با موسسه های مشابه بیرونی به رقابت برمی خیزند بلکه در نظام داخلی خود نیز شرایط ایجاد رقابت سازنده را به وجود می آورند.
- ارتباطات داخلی میان کارکنان را با حداکثر توان حمایت و تقویت می کنند، به گونه ای که تمام افراد سازمان در تمام سطوح تشکیلاتی از قدرت ارتباط با دیگران برخوردارند.
- شکست را می پذیرند و آن را به عنوان یک حادثه عادی تلقی می کنند، از شکست درس می گیرند و شکست خوردگان را مورد نکوهش قرار نمی دهند.
4- نیروی انسانی، با ارزش ترین سرمایه
کارگران و کارمندان شما نابالغ نیستند. همانند یک شریک با آنان رفتار کنید. احترام به آنان را فراموش نکنید رفتار خوب با آنان نطفه تحول در تولید است. نمی توان فقط تهیه لوازم کار و ایجاد انضباط اداری را منشاء تولید دانست. اگر می خواهید تولید بیشتر داشته باشید و سود بیشتری به دست بیاورید، با کسانی که همکار شما هستند به عنوان ارزشمندترین و گران قیمت ترین سرمایه های خود برخورد کنید. شرکت ها و موسسه هایی که به نوعی دچار شکست و فروپاشی شده اند در یک چیز مشابه هم بوده اند؛ بی توجهی به سرمایه اصلی خود یعنی نیروی انسانی با مهارت و باتجربه. اینکه آیا اصولاً نیروی انسانی به عنوان یک سرمایه قلمداد می شود یا نه، موضوعی است که مورد اختلاف مدیران موفق و مدیران ناموفق است. مدیران موفق با ارزش ترین سرمایه خود را در بخش نیروی انسانی موسسه و شرکت یا سازمان خود جست وجو می کنند نه در حساب بانکی و تجهیزات و ساختمان های خود. بنابراین مساله ای به نام کرامت انسانی و احترام به کارکنان به عنوان مهم ترین و اولین اصل اساسی در شیوه عملکرد مدیران موفق ظهور و نمایان است. هر یک از این موسسه ها، شرکت ها و سازمان های موفق به گونه ای موجبات احترام به کارکنان خود را فراهم می آورند.
-
برخی از این تجربه ها

- استفاده از تعبیرهای صمیمانه و دوستانه به جای کلمه کارمند یا کارگر
- اجرای سیاست درهای باز
- برگزاری مجالس جشن برای کارکنان
- گشاده رویی در مواجهه با کارکنان
- شریک قلمدادکردن کارکنان در همه موفقیت ها
- ارتباط مستقیم و رودررو با کارکنان
- گوش دادن به نظرات کارکنان
- دادن آزادی و اختیار به کارکنان در حیطه مسوولیت ها.
در مقاله حاضر در چهار مورد چگونگی مدیریت موفق و ناموفق تحلیل شد. بر این اساس یک مدیر موفق باید استراتژی تغییر و تحول و ابتکار عمل کارها را در چهار پارامتر فوق جست وجو کند و کارگران و کارمندان خود را به عنوان همکار و دوست برشمرده و سیاست درهای باز را همواره حفظ کند تا محصول و خدمات ارائه شده به بهترین نحو ارائه شود. کارآفرین ها و موسسان شرکت ها و موسسات باید بدانند راز موفقیت در مشتری مداری است و اگر بخواهند رقابت پذیر باشند باید بازار را بشناسند و بر حسب آن فعالیت کنند.

منبع: forbes.com
منبع : سرمایه
87/6/5



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

اگر تصور می کنید ایجاد انگیزه در کارکنان باعث بهبود کارایی آنها در بلندمدت می شود در این اعتقاد خود تجدیدنظر کنید. کارکنان همواره به انگیزه نیاز دارند و شما به عنوان مدیر باید نظارت کافی بر عملکرد آنها داشته باشید.در محیط اقتصادی پررقابت کنونی دیگر عملکرد «متوسط» کافی نیست. اگر چنین عملکردی را از کارکنان خود بپذیرید در حقیقت هدایت شرکت به سوی ورشکستگی است.
برخی از کارشناسان منابع انسانی می پرسند با توجه به اهمیت عملکرد عالی کارکنان چرا بسیاری از شرکت ها عملکرد متوسط را می پذیرند و حرکتی در جهت بهبود آن نمی کنند. شاید علت این است که ارتقای استانداردهای کاری دشوار است. مدیران نگران اعمال فشار بر کارکنان هستند اما هیچ یک از این دلایل مسوولیت ضروری ارتقای عملکرد کارکنان را از دوش شما برنمی دارد. باید کار را از جایی شروع کنید. برای مثال می توانید از قاعده 20-60- 20 آغاز کنید.
طبق این قاعده عملکرد تمام گروه های کاری قابل طبقه بندی است یعنی شما می توانید کارکنان را به سه گروه تقسیم کنید.
- 20 درصد عملکرد عالی دارند
- 60 درصد عملکرد متوسط دارند و
- 20درصد عملکرد ضعیف دارند
بدین ترتیب چه محل ممکنی برای آغاز دارید اما ارتقای عملکرد در کدام گروه ضروری است؟ راه حل این است برای گروهی که عملکرد عالی دارند لازم نیست فعلاً اقدامی انجام دهید. بدین ترتیب دو گروه باقی می مانند: گروه با عملکرد ضعیف و گروه با عملکرد متوسط اما با کدام گروه آغاز می کنید؟ خبر خوب این است که در این زمینه می توانید با یک تیر دو نشانه را بزنید. تحقیقات نشان می دهد هنگامی که اقدامی برای ارتقای عملکرد گروه کارکنان ضعیف شروع می کنید این اقدام بزرگ ترین تاثیر را روی گروه متوسط بجا می گذارد.
بر عکس اگر برای رفع عملکرد ضعیف گروه یاد شده اقدامی نکنید به تدریج گروه کارکنان با عملکرد متوسط نیز به جمع گروه ضعیف خواهند پیوست یعنی بهره وری پایین، هدر دادن وقت و امکانات در آنها نیز مشاهده خواهد شد زیرا مشاهده می کنند که داشتن عملکرد مناسب یا ضعیف دید مدیران تفاوتی ندارد. به یاد داشته باشید که کارکنان از رفتار و عملکرد یکدیگر کاملاً آگاه هستند حتی اگر مدیران وانمود کنند توجهی به رفتارها ندارند. اگر با همه یکسان رفتار شود انگیزه ای برای داشتن عملکرد خوب در بین کارکنان باقی نمی ماند.
برای رفع عملکرد ضعیف کارکنان راه های مختلفی وجود دارد. کار را با تنظیم استاندارد عملکرد و شرح وظایف شغلی تک تک کارکنان آغاز کنید. بسیاری از مدیران درکسب و کارهای کوچک از این اقدام بسیار مهم صرفنظر می کنند. شرح وظایف شغلی ابزاری بسیاری سودمند است زیرا کارکنان با مطالعه آن دقیقاً متوجه می شوند چه انتظاری از آنها می رود. این ابزار همچنین برای مدیران معیاری جهت ارزیابی عملکردهای کارکنان است. پس از اعلام شرح وظایف شغلی اگر هر یک از کارکنان به درستی وظایف خود را انجام نمی دهند دلیل را بیابید.
اگر مشکل کمبود آموزش است دوره های آموزشی برگزار کنید. گاه فرد توانا و ماهر است اما شغل مناسبی برای او در نظر گرفته نشده است. در این حالت نیز با جست وجو می یابید که چه جایگاهی برای وی مناسب است وعملکرد او را بهبود خواهد بخشید. کارشناسان منابع انسانی معتقدند در بسیاری از مواقع مشکل اصلی وجود عادات رفتاری و کاری صفر و نادرست است. اگر با انجام تمام کارهای ممکن عملکرد کارمند مورد نظر بهبود نیافت باید سخت ترین تصمیم را که پایان دادن به کار وی است، اتخاذ کنید.
جک ولش مدیر عامل پیشین شرکت جنرال الکتریک به خاطر رویه های مدیریتی خاصی که داشت از شهرت ویژه ای برخوردار بود. در دهه 1980 ولش دستور داد در پایان هر سال مدیر هر بخش پرسنل خود را طبقه بندی کرده و 10 درصد انتهای فهرست را که پایین ترین عملکرد را دارند اخراج کنند. او معتقد بود با این فشار تمام کارکنان حتی دسته ای که بهترین کارکرد را داشتند برای ارتقای عملکرد خود تلاش می کنند زیرا تهدید اخراج انگیزه ای بسیار قوی برای تلاش است.
منطق حاکم بر دستور ولش این بود که کارکنان با عملکرد ضعیف عملاً به کسب و کار ضرر می زنند. اگر شرکت را ترک کنند دیگران متوجه می شوند مدیران به کارایی کارکنان توجه دارند و برای آن ارزش قائل هستند.
کارشناسان معتقدند هر نوع تصمیم گیری برای نیروی انسانی باید با بررسی همه جانبه انجام شود. بسیاری از محیط ها برای تصمیم گیری های سختگیرانه مناسب نیستند اما همه آنها معتقدند نباید نسبت به عملکرد ضعیف و متوسط بی توجه بود. شاید بهترین روش استاندارد از قانون 20-60-20 و نظارت مداوم بر عملکرد تک تک کارکنان است.


منبع:www.entrepreneur.com
منبع : سرمایه
87/2/8

 



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

در هزاره جدید کار و زندگی به همدیگر وابسته شده به طوری که جداکردن آنها گاه ممکن نیست زیرا فرد کارش را در خانه انجام می دهد. علاوه بر آن دیگر نیاز به حضور فیزیکی در محل کار به آن صورت قبلی مطرح نبوده بلکه به جای آن مباحثی همچون کسب و کار الکترونیکی، کسب و کار خانگی و نظایر آن مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به بالارفتن سطح تحصیلات قشر جوان، بیشتر زوج های تحصیل کرده ترجیح می دهند کارشان یکسان باشد. در این مقاله به موضوع «مشترکاً کار و زندگی را اداره کردن» پرداخته شده است. آمار نشان می دهد تعداد زوج های کارآفرین در ایالات متحده آمریکا رو به افزایش است. تخمین زده می شود صاحبان نزدیک به یک میلیون کسب و کار زن و شوهری هستند که با هم شریکند. زوج های کارآفرین با یک نوع چالش مواجه هستند به طوری که همزمان اهداف زندگی کاری و خانوادگی با تناقض و مشکل مواجه می شود. صاحبان کسب و کارهای خانوادگی این گونه توصیف می شوند؛ تصمیم گیرنده یک نفر است در حالی که هر دو سختکوش و پرکار بوده و آینده نگر هستند.
داشتن ازدواج موفقیت آمیز مستلزم گذراندن اوقات بیشتر باهم، حمایت از یکدیگر در تمام لحظات زندگی و تمرکز لحظات بیشتر زندگی جهت پیوند و ارتباط بیشتر است. کارآفرینی مشترک به صورت یک مساله کلی و عمومی در حال افزایش است. باوجود این، پرداختن به آن در حوزه عمل بسیار مشکل است. تفکر و شناختی که امروزه درباره کارآفرینی مشترک وجود دارد بیشتر از روی حکایت ها و داستان هایی که در این زمینه بوده، باقی مانده است. فقط مقدار ناچیزی از مطالعات دانشگاهی به پیچیدگی هایی که در اداره کسب و کار و روابط شخصی و خانوادگی وجود داشته و زن و شوهر با موفقیت هر دو مورد را اداره کرده اند، پرداخته است. مارشاک اشاره می کند درباره این جمعیت (زوج های کارآفرین) تحقیق جامع و مناسبی انجام نشده است.
وی دلایل این موضوع را وجود افسانه در فرهنگ که «حوزه و قلمرو کار و زندگی خانوادگی باید جدا باشد» می داند. در نشریات بازرگانی نسبت به این موضوع تا حدی توجه بیشتری شده و معمولاً از دیدگاه تجویزی بررسی شده است. طبق مصاحبه های انجام شده و نمونه های در دسترس، ده ها مقاله، قدم ها و مهارت های مورد نیاز برای ادغام زندگی زناشویی با کسب و کار را گزارش کرده است. معمولاً نویسندگان این نوع مقالات به متغیر وابسته (عملکرد سازمانی در این نمونه) اشاره کرده اند و به ندرت رفتار زوج های کارآفرین موفق را با زوج های کارآفرین ناموفق مقایسه کرده اند البته در این زمینه استثناهایی هم وجود دارد که در زیر اشاره خواهد شد. در اینجا خلاصه ای از تحقیقاتی ارائه می شود که درباره زوج های کارآفرین وجود دارد.
در این تحقیقات نشان داده می شود کارآفرینی مشترک چگونه کیفیت زندگی زناشویی را بالا برده و رضایت از آن را به دنبال دارد. در این مقاله به نقاط مشترک و سازگار زوج های کارآفرین و عدم توافق ها و ناسازگاری های بین آنها اشاره شده است و در این قسمت عوامل تعیین کننده موفقیت زوج های کارآفرین نیز بررسی می شود. منظور نویسندگان در قالب فرضیاتی مطرح شده است که دو پیامد مهم متغیرهای مورد مطالعه پژوهش هستند؛ کیفیت زندگی زناشویی و عملکرد کسب و کار.
همان طوری که می دانیم این دو موضوع کاملاً و متقابلاً بر هم تاثیر می گذارند. کارکردن با همدیگر به زوج ها این امکان را می دهد که ویژگی های شخصیتی متفاوت همدیگر را بپوشانند و مکمل یکدیگر باشند. ممکن است یکی از طرفین گشاده رو و ریسک پذیر باشد در حالی که دیگری در کسب و کار محافظه کارانه عمل کند. در این صورت بین این دو نفر رابطه ای خاص شکل می گیرد که برای شان مهم نیست حتی اگر 24 ساعت با همدیگر باشند. در حالی که بیشتر زوج ها 70 درصد از این ساعت را از همدیگر جدا هستند.
موفقیت بسیاری از زوج های کارآفرین ناشی از تحمل بیشتر و تکمیل نقاط ضعف یکدیگر باتوجه به شناختی که از هم دارند میسر می شود. ممکن است یکی از زوج ها بسیار خوشبین بوده و روابط عمومی بسیار قوی داشته باشد و دیگری ممکن است نسبتاً بدبین بوده اما از مهارت های فنی بالایی برخوردار باشد، به همین دلیل می توان گفت عامل و کلید اصلی موفقیت آنان تفاوت هایی است که در ویژگی های شخصیتی و توانایی های شان وجود دارد و مهم تر از آن، قبول و تحمل این تفاوت ها است. برای هیچ کدام از زوج ها هیچ شریکی غیراز آنها نمی تواند امور و مسائل شان را آن گونه که هست درک کند چون کار و زندگی شان مشترک است.
تدوین و رعایت مقررات اساسی برای سلامت روانی کارکنان در جایی که شرکت متعلق به زوج هاست بسیار ضروری و مهم است چرا که کارکردن برای شرکت هایی که صاحبان آنها زن و شوهر هستند ممکن است برای کارکنان گیج کننده باشد، به خصوص این امر در مواردی صادق است که کارکنان ندانند رئیس اصلی شرکت کدام یک است. یکی از سخت ترین و دشوارترین بخش ها در راه اندازی و اداره کسب و کار با همسر خود کنار گذاشتن روابط شخصی و خانوادگی در محیط کار است. در گذشته فرض براین بود که هر شخصی باید شخصیت چندگانه ای داشته باشد و در محل کارش خیلی حرفه ای عمل کرده و هنگامی که به خانه بر می گردد صمیمی برخورد کند. اما امروزه این نوع نقش بازی کردن کنار گذاشته شده و زوج ها ممکن است در محل کارشان از غذایی که در خانه خواهند خورد، صحبت کنند یا در تعطیلات و آخر هفته کارهای مربوط به کسب و کارشان را ادامه دهند. بنابراین می توان گفت این مساله ضرورتاً کار اشتباهی نیست که زوج ها تمام وقت (در محل کار و خانه) درباره کسب و کارشان صحبت کنند چرا که بعضی زوج ها از این طریق هم روابط زناشویی و هم امور مربوط به کسب و کارشان را ارتقا می بخشند یعنی راه اندازی کسب و کار باعث تقویت ارتباط بین آنها می شود و این مساله مانند مشارکت در یک سرگرمی و تفریح است.
البته در بعضی موارد این خطر هم وجود دارد اگر زوج ها تمام وقت شان را به صحبت و امور مربوط به کسب و کار مشترک شان اختصاص دهند عشق و علاقه به زندگی در آنان به سردی گراید بالاخره می توان گفت زوج هایی که با همدیگر کار می کنند هیچ راز وسری ندارند که از همدیگر بپوشانند. در حالی که وقتی کار و زندگی خانوادگی خیلی از هم فاصله داشته باشد هر یک از زوج ها نمی دانند که دیگری اکثر وقت خود را چه کار می کند.
-
پیشنهادهایی برای زوج های کارآفرین
تعدادی از صاحب نظران اشاره کرده اند زوج ها باید بین زندگی کسب و کار و زندگی خانوادگی مرز مشخص و روشنی قائل شوند. بدون شک مسائل و موضوع های هر دو حوزه در یکدیگر دخالت و سرایت پیدا می کنند اما همسران باید تلاش کنند هر دو حیطه را از همدیگر جدا نگه دارند. اگر اتاق نشیمن خانه یک شعبه دیگری از دفتر شرکت باشد در آن صورت زندگی خانوادگی بسیار آزاردهنده خواهد بود. در مقابل اگر مسائل کم ارزش و عادی زندگی، پیوسته در اداره و محل کار بین زوج ها به میان آورده شود، کارکنان و مشتریان پریشان و ناراحت شده یا ممکن است احترام و شان مالک (رئیس اداره) در نظرشان کم شود.
این توصیف معقول به نظر می رسد اما ممکن است در عمل غیرواقعی باشد. تصور کنید زوجی روز تعطیل روی مساله خاصی در خانه شدیداً با هم مشاجره و دعوا کرده اند و نتوانسته اند تا روز بعد آن را حل کنند اما در محل کار باید سعی کنند به طور عادی با همدیگر برخورد کنند اما آیا ممکن است هیچ تنش و عصبانیتی بین آنها به وجود نیاید؟ مطمئناً این مسائل از روابط زندگی زناشویی به محیط کسب وکار سرایت می کند.
زوج های کارآفرین به زوج هایی گفته می شود که همزمان و با هم مدیریت امور زندگی و کسب و کار را برعهده می گیرند.

-
نکاتی کاربردی
در اینجا به نکات و توصیه هایی اشاره می شود که در بقای کسب و کار و تداوم زندگی زناشویی مفید به نظر می رسند:
قبل از اینکه به صورت مشترک به کسب و کار بپردازید از خودتان بپرسید آیا ارزش هایتان مشترک است یا نه؟ درباره کارهایی که باید انجام دهید، مشخص کنید که آن کار را چه کسی و چگونه باید انجام بدهد؟ وقتی را نیز به خانواده خود اختصاص دهید. همان طوری که زمانی را به قراردادها و ملاقات مربوط به کسب و کارتان اختصاص می دهید برای زمانی که به امور زندگی و خانوادگی اختصاص می دهید، ارزش قائل شوید. درباره پول به صورت شفاف و واقع گرایانه گفت وگو کنید. در محل کارتان همچون زن و شوهر رفتار نکنید، نگذارید کارکنان تان زندگی شخصی و خانوادگی شما را در محل کارتان مشاهده کنند. ارتباطات و گفت وگو بین زوج ها کلیدی و حیاتی است. اجازه ندهید مشکلات (حتی ریز و جزئی) روی هم انباشته شوند. سعی کنید درباره کوچک ترین مسائل نیز با همدیگر صحبت کرده و نظر طرف مقابل را جویا شوید و آن را حل کنید چرا که معمولاً منشاء مشکلات عمده مسائل کوچک هستند.
-
جمع بندی
مفهوم راه اندازی کسب و کار توسط زوج ها در سال های اخیر بیشتر مطرح شده است. بنابراین این گروه در اداره کردن همزمان زندگی خانوادگی و کسب و کارشان احتمالاً با چالش هایی مواجه خواهند شد. بنابراین به نظر می رسد این گروه از صاحبان کسب و کار قبل از راه اندازی کسب و کارشان بهتر است وظایف و مسوولیت های هریک را در هر دو حوزه خانواده و کسب و کار کاملاًبرای هم مشخص کنند. مهم تر اینکه موفقیت زوج کارآفرین هم در زندگی و هم در
کسب و کار به میزان تحمل همدیگر و داشتن خلاقیت در زندگی زناشویی و پرهیز از روش های تکراری در تعاملات با هم وابسته است. نکته قابل توجه این است که شناخت زوج های کارآفرین از همدیگر در مقایسه با سایر زوج ها خیلی بیشتر است و می شود گفت که اینگونه افراد هیچ گونه موضوع سری و پنهانی در برابر یکدیگر ندارند.

منبع : سرمایه
87/5/15



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

آمریکا همچنان از نظر سطح فعالیتهای کارآفرینی در جهان پیشتاز است. این کشور در میان 37 کشوری که در پروژه دیدبانی جهانی کارآفرینی در سال 2002 بررسی شده‌اند، رتبه یازدهم را از نظر سطح فعالیت کارآفرینی به خود اختصاص داده است. در سال 2002 نسبت به سال 1998 سطح فعالیت کارآفرینی در آمریکا 50 درصد افزایش داشته است. سطح فعالیتهای کارآفرینی با درصد جمعیت در مناطق مختلف نسبت مستقیم دارد. در آمریکا جمعیت روستاها نسبت به شهرها کمتر است و به همین خاطر کارآفرینی در آمریکا عمدتاً پدیده‌ای شهری است و تاثیر آن در رشد اقتصادی شهرها به‌مراتب بیش از روستاهاست .
علاوه بر این فعالیتهای کارآفرینی در آمریکا تا حد زیادی متکی بر سرمایه‌گذاریهای مخاطره‌پذیر است. این کشور 69 درصد کل سرمایه‌گذاریهای مخاطره‌پذیر را در بین کشورهای مورد مطالعه در پروژه دیدبانی جهانی کارآفرینی به خود اختصاص داده است .
برنامه‌ها و طرحهای متعددی برای توسعه کارآفرینی در روستاهای آمریکا به اجرا درآمده است. در حال حاضر هزاران شرکت رقابت‌پذیر در سطح روستاها فعالیت می‌کنند و شبکه‌ای از کارآفرینان روستایی در آمریکا وجود دارد. توسعه کارآفرینی بهترین رویکرد برای رشد اقتصادی روستاها نیست، اما یکی از کم‌هزینه‌ترین سیاستها در این زمینه است. وجود فقر در نواحی روستایی و عدم دسترسی به امکانات و منابع، نبود کارکنان ماهر و آموزش‌دیده و زیرساخت ارتباطی ضعیفـ، توسعه کارآفرینی را در روستاها با مشکلات زیادی مواجه ساخته است.




توسعه اقتصادی در نواحی روستایی آمریکا
توزیع ثروت در روستاهای آمریکا نابرابر است. در حالی که برخی از روستاها در رفاه کامل به‌سر می برند، برخی دیگر با فقر روبرو هستند. به‌طور کلی فقر در مناطق روستایی بیش از شهرهاست و این در حالی است که مسئله فقر در روستاها کمتر مورد توجه سیاستگذاران و تصمیم‌گیران این کشور است. در مجموع مناطق روستایی آمریکا با بحران اقتصادی مواجهند و روند جهانی‌شدن اقتصاد نیز بر این بحران افزوده است.
نقش بخش کشاورزی، معدن و جنگلداری، به عنوان بنیان اقتصاد روستایی در حال کاهش است و این امر تاثیر زیادی بر کسب‌وکارهای کوچک محلی داشته است. یافته‌های دیویدسون نشان می‌دهد که تعداد شرکتهای تاسیس‌شده در مناطق روستایی ایالت آیووا، در فاصله سالهای1976 تا 1986، 33 درصد کاهش یافته است. این شرکتها در زمینه عرضه کالاهای عمومی، خدمات ساختمانی، خرده‌فروشی و مواد سوختنی فعالیت می‌کنند.
پدیده مهاجرت از روستا به شهر همچنان ادامه دارد. تعدادی از روستاهایی که نزدیک شهرهای بزرگ قرار دارند، نیز رشد کرده و تبدیل به شهر شده‌اند. بدین ترتیب جمعیت روستانشینان روز به روز کاهش می‌یابد و با کاهش جمعیت، از میزان تقاضا برای کالاها و خدمات نیز کاسته می‌شود. این امر رکود اقتصادی را در روستاها به دنبال دارد.




چالشهای توسعه اقتصادی در روستاها
شرکتها و کسب‌وکارهای کوچک در روستاهای آمریکا با چند چالش عمده مواجهند :


عدم دسترسی به سرمایه و امکانات
روستاییان امکانات و منابع مالی محدودی برای سرمایه‌گذاری در اختیار دارند. جذب سرمایه‌های دولتی در روستاها بسیار دشوار است. تعداد موسسات وام‌دهنده در روستاها بسیار اندک است. امکان جذب سرمایه‌های مخاطره‌پذیر در بسیاری از مناطق روستایی وجود ندارد یا در سطح بسیار پایینی است. علاوه بر این فاصله زیاد میان برخی از مناطق روستایی با شهرهای مجاور، دسترسی روستاییان را به منابع ثروت و سرمایه دشوار کرده است. همچنین روستاییان دسترسی کمتری به اطلاعات و منابع دانشی دارند.


مشکل در عرضه کالاها و خدمات
بازارهای محلی و منطقه‌ای معمولاً محدود و کوچک هستند و کسب‌وکارهای روستایی ناچارند به دنبال بازارهایی در خارج از نواحی روستایی و مناطق اطراف خود باشند. نبود سیستم‌های ارتباطی مناسب و همچنین مشکلات حمل و نقل در برخی از روستاها, دسترسی به این بازارها را برای روستاییان دشوار کرده است.


تاکید بر یک صنعت یا کسب و کار خاص
چالش مهم دیگر در روستاهای آمریکا، تاکید بیش از حد بر یک یا چند نوع کسب‌وکار یا صنعت خاص در هر منطقه است. این مسئله باعث کاهش تنوع اقتصادی در جوامع روستایی شده و مانع شکوفایی و به ثمر نشستن ابتکارات و نوآوری‌ها می‌شود.


امکان ریسک کمتر در روستاها نسبت به شهرها
اغلب جوامع روستایی "جثه بحرانی اقتصادی" کوچکتری در مقایسه با مناطق شهری دارند. راه‌اندازی و اداره کسب‌وکار، آن هم در شرایط دشوار رقابت، با مخاطره زیادی همراه است. صاحبان کسب‌وکار در روستاها، به دلیل محدودیت امکانات و منابع خود, مجاز به ریسک یا اشتباه زیاد نیستند. هر اشتباه کوچکی می‌تواند منجر به لطمات جبران‌ناپذیری برای کسب‌وکارهای روستایی شود. در عوض در جوامع شهری، شرکتها به دلیل وجود امکانات وسیع‌تر، می‌توانند اشتباهات بیشتری مرتکب شده و باز هم به موفقیت دست یابند.


کمبود سازمانهای حمایت کننده
تعداد مراکز دولتی، خصوصی و غیرانتفاعی در روستاها به‌مراتب کمتر است. این امر مشکل عمده ای بر سر راه توسعه کسب‌وکارهای روستایی است. علاوه بر این تعداد مراکز حمایت‌کننده از کارآفرینان در روستاها کمتر است.


سیاست‌ها و استراتژی‌های توسعه اقتصادی در روستاها
دست‌اندرکاران توسعه اقتصادی در رویارویی با چالش‌های موجود در روستاهای این کشور، چند سیاست عمده را برگزیده‌اند:


توجه به بخشهای غیرکشاورزی
کشاورزی و جنگلداری بخش اصلی اقتصاد روستایی را تشکیل می‌دهند. اما کشاورزی متکی بر منابع طبیعی بوده و لذا محدودیت منابع طبیعی در برخی از روستاها، باعث رکود اقتصادی شده است. سیاستهای توسعه اقتصادی نباید تاکید بیش از حدی بر بخش کشاورزی داشته باشد، بلکه باید کشاورزی را به‌عنوان بخشی از اقتصاد روستایی مورد توجه قرار دهد. در روستاها باید محیط مناسبی برای رشد بخشهای غیرکشاورزی و فعالیت شرکتهای تولیدی و خدماتی رقابت‌پذیر فراهم شود ؛ شرکتهایی که بر یادگیری، تولید و رقابت در عرصه‌های جهانی تاکید می‌کنند.این در واقع نوعی حرکت از کسب‌وکارهای مبتنی بر منابع طبیعی به سمت کسب‌وکارهای مبتنی بر دانش است.


تاکید بر جذب و توسعه فناوریهای جدید
فناوری باید به عنوان نیروی محرکه مهمی در اقتصاد روستاها مورد تاکید قرار گیرد. استفاده از فناوری‌های جدید، علاوه بر افزایش تولیدات کشاورزی، عملکرد شرکتهای روستایی را نیز بهبود می‌بخشد. در این میان گسترش و توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات می‌تواند زمینه را برای ارتباطات موثرتر فراهم آورد و موجب رشد و شکوفایی اقتصاد روستاها شود. توسعه این فناوری، توانایی شرکتهای روستایی را در ایجاد ارتباط با مراکز مختلف شهری و روستایی، مشتریان و تامین‌کنندگان افزایش می‌دهد. تاکید بر نوآوری و اتصال به اقتصاد دیجیتالی از سیاستهای عمده توسعه اقتصادی در مناطق روستایی آمریکاست .


آموزش و تربیت نیروی انسانی ماهر و کارآمد
گسترش فعالیتهای غیرکشاورزی و مبتنی بر فناوری‌های جدید، نیازمند نیروی انسانی ماهر و کارآمد است و این در حالی است که در اثر پدیده مهاجرت، تعداد زیادی از جوانان مستعد از روستا به شهر مهاجرت می‌کنند. یکی از سیاستهای عمده در روستاهای آمریکا، افزایش سطح استانداردهای آموزشی در مدارس است. علاوه بر این برگزاری دوره‌های آموزشی، جذب نیروی انسانی ماهر و ایجاد محیط مناسبی برای کار و زندگی روستاییان، تاثیر زیادی در تربیت روستاییان ماهر و کارآمد دارد .

همچنین سیاست توسعه اقتصادی در آمریکا مبتنی بر سه استراتژی عمده است:


جذب کسب‌وکارها در یک منطقه خاص
این استراتژی تا مدتهای مدیدی مورد توجه دست‌اندکاران توسعه بود. منابع و تلاش زیادی صرف ایجاد مناطقی می‌شد که بتواند کسب‌وکارهای مختلف را جذب و در خود جای دهد. اما مطالعات نشان می‌دهد که این استراتژی در جوامع روستایی چندان اثربخش نبوده است.


حفظ و توسعه کسب‌وکارهای موجود
در سالهای اخیر دست اندرکاران توسعه تاکید زیادی بر حفظ کسب‌وکارهای موجود کرده‌اند. آنها تلاش کرده‌اند این کسب‌وکارها را به توسعه اقدامات و فعالیتهای خود تشویق و ترغیب کنند. این استراتژی تا به حال با موفقیت زیادی همراه بوده است. البته این سیاست در همه مناطق روستایی نتیجه‌بخش نبوده است؛ چرا که در بسیاری از روستاها، تعداد کسب‌وکارهای رو به رشد، بسیار اندک است.


ایجاد کسب و کارهای جدید
برخی از پژوهشگران با تکیه بر حقایق اقتصادی، ایجاد کسب‌وکارهای جدید را تنها استراتژی کارآمد برای توسعه اقتصادی در نواحی روستایی می‌دانند. فراهم کردن امکانات لازم برای ایجاد کسب‌وکارهای جدید و حمایت از روستاییان در شروع فعالیتهای خود، نتیجه زیادی در توسعه اقتصادی روستاها داشته است. به‌عنوان مثال ایالت ویرجینیای غربی که کاملاً روستایی است، محیط مناسبی برای ایجاد کسب‌وکارهای جدید فراهم کرده و به دستاوردهای اقتصادی خوبی نیز دست یافته است.



نقش کار آفرینی در توسعه اقتصادی روستاها
توسعه کارآفرینی تنها استراتژی مناسب برای توسعه اقتصادی روستاها نیست، اما نسبت به سایر استراتژیها هزینه کمتری دارد و برای محیط روستایی مناسب‌تر است. با توسعه کارآفرینی و ایجاد شرکتهای کوچک کارآفرین، روستاییان به کالاها و خدمات مورد نیاز خود دست می‌یابند و این امر تاثیر زیادی در رشد اقتصادی روستاها و کاهش پدیده مهاجرت به شهرها دارد. روستاها نیز همچون شهرها، مملو از فرصتهای جدید و کشف‌نشده هستند که کشف و بهره‌برداری به‌موقع از این فرصت‌ها و ایجاد کسب‌وکارهای جدید و رقابت‌پذیر بر مبنای آن، می‌تواند مزایای اقتصادی چشمگیری برای روستاییان به همراه آورد.

دست اندرکاران توسعه کارآفرینی در روستاها بر دو فعالیت اصلی تاکید دارند:

تشویق و حمایت از کارآفرینان روستایی برای ایجاد کسب‌وکارهای جدید
تشویق کسب‌وکارهای موجود به توسعه فعالیت‌ها و حرکت به سمت تحقق ایده‌های جدید و کارآمد

توسعه کارآفرینی در روستاها نیز همچون شهرها مستلزم تاکید بر پیش‌نیاز اساسی است :

توسعه فرهنگ کار آفرینی فرهنگ کارآفرینی نوعی فرهنگ اجتماعی است که رفتار کارآفرینانه را تشویق و حمایت می‌کند. در توسعه فرهنگ کارآفرینی چند هدف اساسی دنبال می‌شود:
ایجاد بستر لازم برای تربیت کارآفرینان روستایی
تشویق روستاییان به مشارکت فعالانه در طرحهای کارآفرینی روستایی
تشویق سازمانهای دولتی و غیردولتی به حمایت از فعالیتهای کارآفرینی در روستاها



آموزش کارآفرینی
راه‌اندازی و اداره یک واحد اقتصادی فعال در روستاها، نیازمند آشنایی با طیف وسیعی از دانش‌ها و مهارت‌هاست و جوانان روستایی اغلب از سطح مهارت کمتری در این زمینه برخوردارند. برگزاری دوره‌های آموزش کارآفرینی و ارائه مشاوره در این زمینه، از سیاستهای عمده توسعه کارآفرینی در روستاهاست.

در این برنامه‌های آموزشی، بر چهار گروه از مهارتهای مورد نیاز کار آفرینان تاکید می شود :

مهارتهای علمی و فنی، بر اساس نوع فعالیت صنعتی
مهارهای مدیریتی، شامل مدیریت مالی، بازاریابی، اداری و امور کارکنان
مهارتهای کارآفرینی، شامل توانایی تشخیص و استفاده از فرصتهای جدید در بازار و ارائه راه‌حلهای نوآورانه در مقاله با چالشها
مهارتهای کارکنان, شامل خوداتکایی، اعتماد به نفس ، خلاقیت، مسئولیت‌پذیری و ...
کارکنانی که بر سطح بالاتری از مهارتهای مورد نیاز خود دست یابند، می‌توانند شرکتهای خود را از یک شرکت تازه‌پا به یک شرکت در حال رشد و رقابت‌پذیر در عرصه جهانی تبدیل کنند.




توسعه زیرساختهای کارآفرینی
فراهم آوردن امکان دسترسی به سرمایه به‌خصوص سرمایه‌های مخاطره‌پذیر، اعطای وام به کارآفرینان، توسعه امکانات حمل و نقل و گسترش سیستمهای اطلاعاتی و ارتباطی، اتصال به منابع اطلاعات و دانش همگانی، گسترش امکانات زندگی در روستاها و ... مواردی از این دست، زمینه را برای توسعه کارآفرینی در روستاها فراهم می‌کند. در این زمینه کشور آمریکا از دیر باز، سیاستهای عمده‌ای را برای ایجاد زیرساختهای کارآفرینی فراهم کرده است، که چند سیاست عمده آن عبارتند از :


اعطای تخفیف‌های مالیاتی
حمایت از صنایع کوچک و متوسط برای مدرنیزه شدن
تشویق صنایع کوچک و متوسط به توسعه همکاری و تشکیل شبکه
با اجرای سیاستهای توسعه کارآفرینی در روستاها، برخی از مناطق روستایی به رشد اقتصادی مهمی دست یافته‌اند که در اینجا به‌طور خلاصه به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود.



توسعه کارآفرینی در ناحیه آپالاچین اوهایو
ناحیه آپالاچین اوهایو شامل 13 ایالت است که از غرب نیویورک تا شمال شرقی میسی‌سی‌پی ادامه دارد. این ناحیه از دیر باز به عنوان منطقه‌ای با اقوام قدرتمند، معادن غنی ذغال سنگ، درگیریهای خشونت‌بار، مردمان فقیر, آب آشامیدنی ناسالم و نبود عدالت اجتماعی، شهرت دارد. 406 منطقه در این ناحیه وجود دارد که از نظر وضعیت اقتصادی بسیار متفاوتند. 12 منطقه از رفاه نسبی برخوردارند؛ به این معنی که نرخ بیکاری و فقر در آنها زیر میزان میانگین کشور و درآمد سرانه آنها بالای میانگین است. در عوض 118 منطقه دیگر با بیکاری، درآمد پایین و فقر نسبی مواجهند.
در این ناحیه توسعه کارآفرینی به عنوان یکی از عمده‌ترین سیاستهای توسعه اقتصادی مورد تاکید قرار گرفته است و مراکز کارآفرینی روستایی اقدامات و فعالیتهای موثری را برای تشویق روستاییان به فعالیتهای کارآفرینی به اجرا آورده است و تعداد مراکز حمایت‌کننده از کارآفرینان قابل توجه است.
اگرچه تعداد شرکتهای کارآفرین در حال رشد در این ناحیه زیر حد متوسط است, اما در مجموع نسبت تعداد کارآفرینان به کل جمعیت، بالای حد میانگین است. توسعه اقتصادی این منطقه بیشتر متکی به صنایع سنتی است و توسعه ظرفیت کارآفرینی، توسعه ظرفیتهای اجتماعی و گسترش سیاستهای حمایت از کارآفرینی سه استراتژی عمده در این ناحیه است.
مطالعات کمیسیون ملی کارآفرینی نشان می‌دهد که ارتباط مستقیمی میان وجود جثه بحرانی از شرکتهای نوآور و رو به رشد, با رشد اقتصادی در این ناحیه وجود دارد. این امر بیانگر این حقیقت است که کارآفرینی دستاوردهای اقتصادی مهمی برای این ناحیه به همراه داشته است.




توسعه کارآفرینی در مِین
منطقه روستایی مِین، تجربه موفقی در توسعه کارآفرینی روستایی در آمریکا، به‌شمار می‌رود. شرکتهای کارآفرین با توسعه ظرفیتهای خود، مشاغل زیادی را در این ناحیه ایجاد کرده‌اند. این منطقه با چند چالش عمده برای توسعه کارآفرینی مواجه است:


محدودیتهای فرهنگی
نبود فرصتهای ایجاد شبکه
کمبود حمایتهای فنی و تخصصی
عدم دسترسی به سرمایه

برای غلبه بر این مشکلات چند استراتژی عمده در نظر گرفته شده است:


حمایت از ایجاد شبکه میان شرکتها
کسب و بهره‌برداری از فناوری اطلاعات و ارتباطات
انجام تحقیقات بازاریابی
آموزش کارآفرینان ، همکاری بین دست‌اندکاران توسعه کارآفرینی در این ایالت با بنیاد کافمن، تاثیرات چشمگیری داشته است.
مطرح کردن کارآفرینی به‌عنوان یک انتخاب شغلی مناسب، گنجاندن آموزشهای کارآفرینی در آموزش رسمی دانش‌آموزان، برگزاری دوره‌های آموزش کارآفرینی برای بزرگسالان، تدوین قوانین مناسب و گسترش سیستمهای حمایت از کارآفرینی، از جمله سیاستهای عمده توسعه کارآفرینی در این منطقه بوده است. همچنین دو دانشگاه مهم در این منطقه روستایی با استفاده از حمایت برنامه شبکه کارآفرینی دانشگاهی بنیاد کافمن، دوره‌ای به آموزش کارآفرینی اختصاص یافته است در یکی از این دانشگاهها هر سال 53 نفر دانشجو پذیرفته می‌شوند. توسعه کارآفرینی در این منطقه روستایی تاثیر زیادی بر رشد اقتصادی داشته است .

منبع : رشد
87/5/7



نظرات 0
تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

خوشبختانه چند سالی است که تب کارآفرينی همچون تب واقعی که علامت دفاع و واکنش طبيعی نسبت به ورود يک ميکروب خارجی است به عنوان علامت دفاع و درمان بيکاری و اشتغال زايی در چهره دولتمردان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی به خوبی و وضوح مشهود است . اگرچه فرصت طلبان و رانت خواران اقتصادی نيز خود را با تب مصنوعی به اين چهره نمايان ساخته اند و سيلی های زيادی به تب داران واقعی نظام و کارآفرينان اقتصادی و اجتماعی جامعه زده اند ، اما در مجموع طرح موضوع کارآفرينی در دولت و مجلس امری مبارک و خير است .

در چنين شرايطی چنانچه صاحبنظران کارآفرينی کشور احساس مسئوليت نکنند و با يک همت گروهی ، جايگاه ، رسالت و مفهوم حقيقی کارآفرينی را تبيين و معرفی ننمايند و از آن حفاظت و صيانت نکنند ممکن است همچون بسياری از امور ضروری و مفيد ديگر به انحراف ، باد فراموشی و نهايتا به نابودی کشيده شود.

کارآفرينی اگرچه يک شغل نيست و ترويج فرهنگ آن در جامعه ، ابتدا موجب افزايش بيکاری می شود ، اما موتور توسعه است و بيکاری های پنهان را نه تنها آشکار و درمان می کند ،بلکه باعث پيشگيری از آن نيز می شود .در اينجا اين سوال مطرح می گردد که اگر کارآفرينی يک شغل نيست و نتيجه کار او نيز ممکن است بيکاری را افزايش دهد ، پس کارآفرينی چيست و کارآفرين کيست ؟ چرا آنها را موتور توسعه اقتصادی ناميده اند ؟ آيا کارآفرينی انواع مختلفی دارد؟ آيا ويژگي های روان شناختی و جمعيت شناختی کارآفرينان اقتصادی ، سياسی ،اجتماعی با هم تفاوت دارند؟ و.....

مفهوم کارآفرينی

واژه کارآفرينی در زبان فارسی واژه ای است نو که معنای لغوی آن ، شنونده يا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را ، که ترجمه انگليسی Entrepreneurship است به اشتباه می اندازد. اين واژه اغلب در اذهان ، مفهوم اشتغالزايی و ارتباط مستقيم و ذاتی با کار (آن هم از نوع فيزيکی آن ) را تداعی می کند، در حالی که کارآفرينی به معنی حقيقی خود تعاريف مختلف و متنوعی دارد. به طورکلی می توان گفت که اساس و جوهره اغلب تعاريف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم " فرآيند خلق ثروت" يا "تخريب خلاق" می باشد که طبيعتا چنان فرآيند و چنين تخريبی توام و همراه با ريسک است .

متاسفانه عده ای در کشور ، کارآفرينی را به عنوان يک شغل معرفی می کنند و آنها را در کنار کارگر ، مدير، مهندس ،پزشک ،خلبان ،وکيل ،جوشکار و.... قرار می دهند و عده ای ديگر آن را شغل آفرينی می دانند، عده ای ديگر کارآفرين را کسی می دانند که فقط بتواند کارگاه يا کارخانه يا شرکتی را تاسيس ،راه اندازی و مديريت نمايد و ريسک آن را متقبل شود. عده ای ديگر فقط فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرين می دانند و عده ای شالوده کار را در عصر فرا صنعتی " کارآفرينی " و در عصر صنعت " استخدام " معرفی می کنند،عده ای ديگر کارآفرينی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرين را به معنی کارفرما و سرمايه دار تلقی می کنند .علاوه بر برداشت های غلط فوق که در ايران رايج شده است در جهان نيز وجه مشترک و بستر تمام تعاريف ، تفاسير و ابعاد مختلف کارآفرينی منحصر به کار و اقتصاد می شود، به عبارت ديگر تاکنون کارآفرينی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن هم در بعد اقتصادی مطرح بوده است و آنجايی هم که از کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی صحبت شده است عمدتا به معنی کشف ،جذب و بهره برداری از فرصت های سياسی ،فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی.

به عبارت ديگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرينی اجتماعی می شود عمدتا منظور اين است که از طريق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمايند و يا ساختار اجتماعی ، سياسی يا فرهنگی کشورشان را برای تسهيل و حمايت از کارآفرينی اقتصادی تغيير ، اصلاح يا تکميل نمايند.

در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرينی فرهنگی می شود، منظور اين است که کسب و کار تازه ای در عرصه فرهنگ ايجاد کنند و يا برای افزايش فروش محصولات فرهنگی استراتژی کارآفرينانه را به کار گيرند و .... به هر حال در آن فرهنگ ، هدف از کارآفرينی فرهنگی و اجتماعی و سياسی ، تخريب خلاق در اصالت ،رسالت ،روش ها ،مولفه ها و ساختار فرهنگ ، اجتماع يا سياست نيست و تقريبا هر آنچه که به اين نام مطرح می شود نهايتا به منظور تقويت کارآفرينی اقتصادی است . برای روشن تر شدن موضوع لازم است بدانيم که ادبيات کارآفرينی نشان می دهد کارآفرينی تاکنون از طريق مدل استقرايی تعريف و تبيين گرديده است ؛ يعنی همانطور که در شکل زير ديده می شود ابتدا شاخص ها و ويژگی های شخصيتی و رفتاری افراد موفق در کسب و کار مورد شناسايی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مولفه ها، ابعاد، مفاهيم ، فرضيه ها و مدل هايی را برای کارآفرينی طراحی و ارائه نموده اند.بدين ترتيب و با اين رويکرد يا روش که مدل استقرايی ناميده می شود کارآفرينی فقط در بعد اقتصادی تعريف و تبيين شده است و لذا فقط رفتار کارآفرينانی مورد بررسی و شناخت قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بوده اند.

اما از آنجايی که حوزه فعاليت های کارآفرينانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به مرور اين قلمرو گسترش يافته ،وقت آن رسيده است که از روش قياسی به موضوع کارآفرينی نگاه شود يعنی ابتدا گمانه زنی ، نظريه پردازی ،مدل سازی و فرضيه پردازی شود و سپس مفاهيم و ابعاد و مولفه های کارآفرينی شناسايی و تبيين گردد تا نهايتا به رفتار کارآفرينانه برسيم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمی باشد و می توانيد رفتار کارآفرينانه را در حوزه سياسی ،فرهنگی ،اجتماعی نيز به معنی حقيقی و محض آن يعنی بدون زمينه و فعاليت هاي اقتصادی و جدا از فرصت های درآمدزا شناسايی و تعريف نماييد. به عنوان مثال کارآفرينی فرهنگی با اين رويکرد يعنی خلاقيت و نوآوری يا تخريب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی يا به عبارت ديگر ايجاد چيزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرينی اجتماعی يعنی تخريب خلاق در سازو کارها، قوانين ،عرف و عادات و رسوم يا مناسبات و روابط اجتماعی و....... بدين ترتيب رفتار کارآفرينان فرهنگی ،سياسی ، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه شناسايی ،تعريف و با يکديگر تطبيق داده خواهند شد.

بر اساس رويکرد قياسی ، تعريف کارآفرينی عبارت است از ارزش کارآفرينی و کارآفرين کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نمايد؛ چه ارزش مادی ، چه ارزش معنوی ، سياسی ، فرهنگی يا اجتماعی ، بنابراين کارآفرينان اجتماعی کسانی هستند که در صدد شناسايی و رفع نيازهای جامعه اند و در اين راه از اعتبار اجتماعی خود مايه می گذارند و برای رسيدن به هدف و ماموريت خود دست به ايثار و از خود گذشتگی می زنند ، همچنان که کارآفرينان سياسی در صدد شناسايی نيازها و خلاء های سياسی جامعه هستند و می کوشند تا موانع سياسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسايی و از سر راه بردارند،البته از طريقی نو و کارآفرينانه و بالاخره کارآفرينان فرهنگی افرادی هستند که ارزش های فرهنگی را در جامعه خلق ، کشف و يا احيا می نمايند. در هر صورت هر يک از کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی همچون کارآفرينان اقتصادی دائما در جست و جوی نيازها و فرصت ها هستند تا از طريق خلاقيت ،ريسک پذيری و رهبری ، ارزشی را در جامعه ايجاد و خلاء يا نقصی را دفع و اصلاح نمايند .بنابراين می توان گفت : کارآفرينی يک شغل نيست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن يعنی يک سبک زندگی يا يک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرين است و بر تمام شئونات زندگی او تاثير می گذارد؛ از جهان بينی و ايدئولوژی و انتخاب دين وی گرفته تا انتخاب همسر ، شغل و حرفه و روش انجام کارهايش . لذا کسی که دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی شود .همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی شود.همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نيستند و يا بر عکس افراد زيادی هستند که در موقعيت های کارآفرينانه قرار دارند يعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرينانه ندارند. لذا يک خانم خانه دار ، يک محصل ، يک نويسنده ، يک خبرنگار ، يک استاد دانشگاه ، يک سياستمدار ، يک کارخانه دار ، يک روحانی ، يک تاجر يا يک کارگر می تواند رفتار کارآفرينانه داشته باشد يا نداشته باشد. بطور کلی می توان گفت کارآفرينان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عينک خاصی به جهان نگاه می کنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پديده ها برخورد می کنند .آنها يک زندگی کارآفرينانه دارند که ممکن است در اين زندگی کسب و کار کارآفرينانه ای داشته باشند يا نداشته باشند.مشخصات چنين زندگی ذيلا توضيح داده می شود.

زندگی کارآفرينانه

زندگی کارآفرينانه زندگی است که جستجوگری ،تکاپو و تلاش مستمر و بی وقفه برای رسيدن به کمال ،اساس آن است . زندگی ای که بايد دائما در جستجوی ميان برها باشی و خلاقيت جوهره آن است . زندگی ای که هيچ گاه به وضع موجود اکتفاء نمی شود و در حاليکه بايد با يک چشم به آينده بنگری با چشم ديگرت بايد به دنبال شکار ايده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشی .زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت انديشی آذوقه راه و سفر است . سفری سخت و خطرناک و مهيج و پايان ناپذير .زندگی که در آن ارزش فرصت ها بسيار بيشتر از ارزش طلاست . زندگی که در آن امروزت با فردايت يکسان نيست و هر لحظه بايد تصميمی جدی و سرنوشت ساز بگيری . زندگی که بی توجهی به شرايط محيطی هر لحظه نقاط قوتت را تبديل به نقاط ضعف می کند.زندگی ای که در آن شکست مفهومی ديگر دارد و گاهی بايد عمدا راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی .زندگی که ارزش ها و قوائد آنرا همواره بايد زير ذره بين قرار دهی و از نو ارزيابی و ارزش گذاری کنی .زندگی که اغلب توام با حيرت و ابهام است و گاهی با وجود آنکه هدف داری تا رسيدن به آن ،از آن بی خبری .زندگی که در آن تا آنجا بايد احساساتی شوی که منطقت اجازه می دهد .در اين زندگی بايد پازلی را حل کنی که تصوير نهايی آن را نديده ای ، با اين وجود اميدوار هستی و ندايی از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدايت می کند .زندگی که در آن عشق رسيدن به مقصد خواب را از چشمانت می گيرد و برای موفقيت حتما بايد اول طعم شکست را بچشی .زندگی که اگر برای آينده ات برنامه ای نداشته باشی ديگران برايت برنامه ريزی می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن اول بايد از پول چشم پوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری . زندگی که در آن موفقيت بذر شکست را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس شکست ها بذر موفقيت با خود می پاشند، زندگی که در آن اساسا شکست به معنی واقعه ای است که هنوز فوائد آن تبديل به سود نشده است و معيارهای موفقيت با معيارهای رايج سنجيده نمی شود . زندگی که در آن شوخی و مزاح و بازی گاهی جدی تر از جدی است و امور بسيار جدی گاهی شوخی تر از شوخی می شوند. زندگی که در آن بيشتر فکر می کنی که چطور فکر کنی تا به اينکه به چيزی فکر کنی ، يک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بيشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعريف صحيح آن فکر می کنی .زندگی که در آن با وجود اينکه می دانی رسيدن به کمال به کوشش نيست به جوشش است ولی تا می توانی می کوشی و در اين راه دو درصد گفته ، برايت چو نيم کردار ارزش ندارد.

بلکه کارآفرينی يک سبک زندگی است ،زندگی که در آن خواستن چيزی ، هنگامی خواستن بحساب می آيد که آن را بخواهی و برای آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی اتفاق می افتد که نمی توانم را فراموش کرده باشی .زندگی که در آن بجز انديشه هيچ چيز کاملا در اختيار تو نيست و برای مسلمان ماندن بايد هر لحظه ايمانت را تازه گردانی .زندگی که برای بقا، در کسب و کار بايد حرف نويی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقيت محکوم به فنا خواهی بود .ضمن اينکه همواره نگران اين هستی که مبادا اختراع هايت وسيله ای تکامل يافته برای رسيدن به هدفی تکامل نيافته باشد.زندگی که در آن چيز تازه ای بدست نمی آيد مگر اينکه تازه ای برايت کهنه شود.

در اين زندگی تصور و خيال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقيت به معنويت می انجامد و معنویت به خلاقیت . زندگی که در آن خودشناسی يعنی خداشناسی و خودشناسی يعنی آگاهی از کارکرد سيستم فراشناختی ذهن و کنترل آن ،در اين زندگی است که افراد به فرا آگاهی می رسند و بادقت در فهم خود و رسيدن به خويشتن خويش يک ساعت تفکرشان بهتر از سال ها عبادت می شود.زندگی که در آن سازمان ها پاسخ های درست به سوال های غلط نمی دهند و هر کارمند و مديری ياد می گيرد که چطور ياد بگيرد و چطور فراموش کند، در اين زندگی سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان نمی توانند بروند و به خوبی ياد گرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و به خوبی يادگرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند سبک مديريت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند،آنها می دانند که مسائل امروزشان با راه حل های ديروز حل نمی شود و حل مسائل امروز با راه حل های روز نيز برايشان کارساز نيست چون آنها بايد مسائل آتی خود را با راه حل های آتی اما امروز حل کنند.

زندگی کارآفرينانه يعنی زندگی که تنها از سمت چپ مغز استفاده نمی شود ،بلکه سمت راست مغز بطور مستمر و فعال مورد استفاده قرار می گيرد و سبک های مختلف تفکر بطور آگاهانه انتخاب و در حل مسائل بکار می رود .زندگی ای که در آن عقل به اندازه ای رشد می يابد که دست خود را به عاقلتر از خود می دهد و بعضی اوقات دستش را به دل می دهد و می گويد از اين جا به بعد کار من نيست .زندگی ای که در آن کل نگری و جزءنگری ،محافظه کاری و ريسک پذيری ، واقعيت ها و آرمان ها ،نظم و نوآوری و بسياری از اين قبيل اضداد با هم جمع می شوند و کارآفرين کامل جمع اضداد ناميده می شود.در اين زندگی سازمان ها بر اساس شايسته سالاری کارکنان خود را انتخاب می کنند و از بوروکراسی اداری ، مقررات خشک و کنترل سخت گير و جزءنگر و همچنين روابط رسمی و از بالا به پايين و انحصار اطلاعات پرهيز می شود ، ضمن اينکه شکست های باور کارکنان و مديران مورد شناسايی و تشويق قرار می گيرد. در اين زندگی شناخت و توسعه قالب های ذهنی اهميت خاصی دارد و خردمند به کسی گفته می شود که انديشه خود را به اصرار صحيح نداند و به آنچه که نفسش (قالب های ذهنی اش ) برای او می آرايد اطمينان نکند، در اين زندگی به اشخاص گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالايی هستند که بتوانند:

-با ديگران کار کنند،

-حداقل برخی از کارها را بهتر از ديگران انجام دهند،

خود را با موقعيت های تازه و افراد جديد انطباق دهند،

-در کارهايی که ابتدا دشوار به نظر می رسد ، مهارت پيدا کنند ،

-در شرايطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصميم گيری کنند،

--به ديگران کمک کنند و از آنها حمايت نمايند،

-اگر فعاليت های گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها به طور موثری اصلاح کنند.

با اين اوصاف است که کارآفرينان می گويند خداوند جسم انسان را حکيمانه طراحی کرده است ، طوری که نه بتواند به خود تيپا بزند و نه دست تاييد به پشت خود بزند، بله زندگی کارآفرينانه زندگی ای است که کانون توجه افراد بيشتر به سمت فرصت ها هدايت می شود تا تهديد ها و با مهارت های خاصی تهديدها به فرصت تبديل می شوند و افراد به خوبی می دانند که فرصت ها دير به دست می آيند و زود از دست می روند .در اين زندگی همه کارها به نحو احسن انجام می شود حتی اگر آن کار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقيقتا مشتريان خود را دوست دارند و در ارضای نيازهای آنها اکتفا به اظهارات آنها نمی کنند بلکه در جستجو و کشف نيازهای پنهان مشتريان خود هستند ، نيازهايی که مشتريان دارند ولی از آن بی خبرند.

زندگی کارآفرينانه به معنی زندگی است که در آن ديدن يعنی تجربه تفسير نشده واقعيت و افراد می دانند که گاهی چشم ها به دارنده خود دروغ می گويند و خرد خيانت نمی کند کسی را که از او پند و اندرز بخواهد ، به عبارت ديگر افراد مراقب هستند تا فقط چيزهايی را نبينند که دلشان می خواهد ببينند يا آمادگی ديدن آن را دارند ،بلکه با چشمان خود بدون تعبير و تفسير ببينند.

در اين زندگی مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا ، ضمير ناخودآگاه منبع باارزشی است که ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن يک مهارت محسوب می شود ،البته مهارتی قابل آموزش . در اين زندگی افراد می دانند که نمی توانند باد را کنترل کنند اما می توانند بادبادنشان را تنظيم کنند و با پوست و گوشت و استخوان معنی اين جمله را درک کرده اند که در بند آنی که در پی آنی .

کارآفرينان در اين زندگی گاهی تقليد را بدتر از اشتباه می دانند و برعکس ديگران اگر به حد کافی به مشکل نزديک شوند خود را قسمتی از مشکل نمی بينند،چون با ذهنی آگاه مسائل و مشکلات را شناسايی و تعريف کرده اند.

در زندگی کارآفرينانه حتما حق با اکثريت نيست و وقتی همه بر ضد شما هستند شما يا کاملا برحق هستيد يا کاملا در اشتباه . در اين زندگی معيار موفقيت در کسب و کار با معيارهای رايج تفاوت دارد يعنی اگر پولی از کارتان بدست نياوريد تا زمانی که کاری را انجام می دهيد که آن را دوست داريد يک موفق حقيقی محسوب می شويد و گاهی در اين زندگی می توانيد بدون سخت کارکردن ، شرافتمندانه پولدار شويد.در اين زندگی انسان برای موفقيت آفريده شده است و اشتباهات و شکست ها موفقيت هايی برای آموختن محسوب می شوند و موفقيت به عنوان يک سفر تلقی می گردد نه يک مقصد.

بله در زندگی کارآفرينانه ، حقيقت از اشتباه بهتر کشف می شود تا از سردرگمی و اغتشاش و 75 درصد موفقيت در چنين زندگی ای " به موقع حاضر شدن است " . در چنين زندگی ای انسان تا خود را شکست خورده نپندارد شکست نمی خورد و شکست ها بهای پيروزی ها محسوب می شوند.

در اين زندگی همواره بايد در تلاش برای تشخيص و تفکيک واقعيت ها از واقعيت نماها بود و جايی که مدارا درشتی باشد ،درشتی بايد کرد و جايی که عقل به کار نايد ديوانگی . در زندگی کارآفرينانه کسی از ريسک های معقول و متوسط نمی ترسد چون همه برای بارش باران دعا کرده اند لذا از رعد و برق يکه نمی خورند ، آنها فقط وقتی جهت و مسيری موجود باشد حرکت نمی کنند بلکه خيلی اوقات صرفا حرکت می کنند تا يک جهت و مسيری را توليد کنند .آنها می گويند : تو پای در راه بنه هيچ مگوی خود راه گويدت چون بايد رفت . در اين زندگی توليد راه های جديد از انتخاب راه های موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات ، به پرمايه گی آنها نيز توجه می شود لذا فقط به قسمت های "آه " " به موضوعات توجه نمی شود بلکه قسمت " وه " آنها نيز اهميت خاصی دارد.

در زندگی کارآفرينانه هيچ کس به هيچ چيز بسنده نمی کند و کسی را پيدا نمی کنی که بجويد و بلاخره نيابد، اما به يافته ها نيز اکتفاء نمی شود .در چنين زندگی ترتيب امور مهم نيست بلکه نتيجه کار اهميت دارد و طبقه بندی ، علامت گذاری و تعاريف پديده ها ثبات و اهميت چندانی ندارد يا به عبارت ديگر برای پديده ها يک جامه برای هميشه دوخته نمی شود ، بلکه با تفکر خلاق مرتب جامه انها دريده می شود. در اين زندگی همه افراد فرآِيند خلاقيت را طی کرده اند و به خوبی می دانند که چه وقت و چطور از ضمير ناخودآگاه خود استفاده کنند .آنها می دانند که ضمير ناخودآگاه ،حقايق ،داده ها آثار و نشانه های زيادی را از محيط دريافت می کند که ضمير آگاه به دليل قالبهای ذهنی به انها بی توجه است و از اين منبع به نحو احسن استفاده می کنند ، در اين زندگی هيچ چيز مثل " هيچ چيز " سودمندترين و دردسترسترين منبع برای خلاقيت نيست و افراد به خوبی می دانند که خيلی چيز ها قبل از اينکه خواصشان شناخته شود ،چيزهای بی ارزشی بوده اند و لذا از چيزهايی که در حال حاضر بی ارزش تلقی می شوند بی تفاوت و به راحتی نمی گذرند و لذا قادرند چيزهای با ارزشی از هيچ ايجاد کنند ( منظور چيزهايی است که مردم ديگر آنها را هيچ می شمارند.)

در زندگی کارآفرينانه افراد به خوبی معنی جمله زير و آثار آن را درک می کنند و لذا راه فرار از آن را ياد گرفته اند ، " شما آن چيزی که فکر می کنيد نيستيد بلکه شما چيزی هستيد که فکر می کنيد ديگران راجع به شما چنين فکر می کنند ".

در اين زندگی خوش بينی و تفکر مثبت بيشتر از سبک های ديگر زندگی جريان دارد و همين امر باعث می شود که هر مشکلی را يک فرصت ببينيد ، کارها به تعويق نيافتد ، افراد طفره نروند، هيچ کس در جستجوی اشتباهات ديگران نباشد و از شکايت کردن و غرولند و ناله خبری نباشد . در اين زندگی کمتر ريشخند کردن ، طعنه زدن و چوبکاری کردن را می بينيد و از بی انصافی ، خودخواهی و احساس زرنگی کردن ديگران بيشتر درامانيد.

يکی از نشانه های بارز اين زندگی نشاط است که موجب از بين رفتن افسردگی و بدبينی و غم و ترس می شود .در اين زندگی بخاطر تفکر مثبت از بدزبانی ،تهمت و بی حرمتی به مقدسات افراد پرهيز می شود و از عصبانيت و کينه توزی و به دنبال آزار رساندن و انتقام گرفتن خبری نيست .افراد مشغول ريز بينی و نکوهش و قضاوت ديگران نيستند.

در سبک های زندگی ديگر ، افراد چيزهايی را می بينند و می گويند "چرا؟" اما در زندگی کارآفرينانه افراد ياد می گيرند که چيزهايی که هرگز وجود نداشته است ببينند و بگويند " چرا نه "،در زندگی کارآفرينانه بيشتر از تفکر واگرا استفاده می کنيد تا همگرا و بايد چراهای دوران کودکی را دوباره آغاز کنيد اما نه در مورد چيزهای ناشناخته بلکه در امور بديهی و دانسته های دوران بزرگی چون به قول وايتهد ؛ به عهده گرفتن تجزيه و اتحليل امور عادی ، واضح و بديهی احتياج به ذهنی غير عادی دارد و به قول کاسپر ، کشف ناشناخته ها ،عملی جسورانه است اما از آن جسورانه تر زير سوال بردن ناشناخته ها است . در اين زندگی مغز انسان به مثابه يک سيستم انبارداری که همواره اولين خروجی از آن ، اولين ورودی به آن است که کار نمی کند بلکه خروجی آن قابل تغيير و کنترل است در اين زندگی اولين نگاه به موضوعات و پديده ها به معنی درست ترين نگاه و بهترين موضع نيست بلکه هر نفس نو می شود دنيا و ما و همچنين دم به دم در تو در خزان است و بهار در اوج اين زندگی مصداق واقعی بيت زير خواهی شد :

سبزه گردی ،تازه گردی در نويی

گر تو خاک اسب جبريلی شوی

در اين زندگی بازی و بازی گوشی فقط اختصاص به بچه ها ندارد و خيال پردازی به معنی وقت تلف کردن يا تنبلی و ديوانگی نيست و همچنان که جدی بودن يک ارزش است ، شوخی و تفريح و مزاح هم باارزش است . بله در زندگی کارآفرينانه هر مشکلی با پول و تفکر علمی حل نمی شود و همچنان که عقل و منطق و عملگرايی و عدد و رقم و محاسبه خوب است ، احساس و هيجان و بصيرت و کشف و شهود هم لازم است ، چون می دانی که :

نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود

گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست

در اين زندگی خلاقیت شرط انسانیت است و هر زمان از غيب نو نو می رسد و از جهان تن برون شو می رسد . در اين زندگی ندايی به تو می گويد :

تازگی و جنبش طوبيست اين

همچون جنبش های خلاقی است اين

در زندگی کارآفرينانه سازمانها در جستجوی افراد خيلی باهوش نيستند آنها می دانند که هوش زياد لزوما خلاقيت بالا به همراه نمی آورد، بازار يابی اين گونه سازمان ها بازار يابی واکنشی نيست که در صدد رفع نيازهای اظهار شده مشتريان باشد به عبارت ديگر آنها شرکت های بازار محور نيستند بلکه شرکت های بازار ساز هستند که از طريق بازار يآبی خلاق در صدد شناسايی و رفع نيازهای واقعی و پنهان مشتريان هستند . در اين زندگی افراد فرآيند امکان سنجی ايده هايشان دچار وسوسه اقتصادی نمی شوند و قبل از اينکه مسائل فنی و امور مربوط به بازار طرح هايشان را بررسی کنند مسائل مالی و اقتصادی را مطرح نمی کنند آنها اگر پنج ساعت برای قطع درختی وقت داشته باشند 5/4 ساعت آن را صرف تيز کردن تبرشان می کنند.

در زندگی کارآفرينانه اموری که افراد درباره آنها تعصب بخرج می دهند امور نيستند که بدون چون و چرا پذيرفته باشند و بخاطر حرف مردم بيهوده زنجير به گردن خود نمی اندازند:

از برای آنکه گويندت زهی

بسته ای بر گردن جانت زهی

در اين زندگی مردم يک عمر بدبختی نمی کشند تا به ديگران ثابت کنند خوشبختند. در زندگی کارآفرينانه ريسک معقول و حساب شده جايگاه خاصی دارد و افراد می دانند که از يک دوره بزرگ با دو پرش کوتاه نیم توانند بگذرند و بازرگان ترسو از سود بی نصيب است .در زندگی کارآفرينانه افراد کارهايی را که ضرر ندارد انجام می دهند چون ممکن است سود داشته باشد و کارهايی را که سودی ندارند انجام نمی دهند چون ممکن است ضرر داشته باشد اما کارهايی که نه ضرر دارد و نه سود و يا هم ضرر دارد و هم سود در مورد آنها بررسی ، دقت ،مشورت و آزمايش می کنند. در اين زندگی افراد بيشتر از آنکه به قدرت (کنترل و تسلط بر ديگران ) داشته باشند نياز به موفقيت دارند و لذا می کوشند کارهايشان را به بهترين وجه انجام دهند، در اين راه به استاندارد ها و انتظارات و رضايت ديگران اکتفاء نمی کنند.زندگی کارآفاينانه زندگی ای است که افراد به هنگام مواجه شدن با مشکلات ، علت آن را ابتدا در خود جستجو می کنند نه در ديگران يا محيط و پيشقدم بودن در امور سخت و پيچيده از ويژگی های افراد تربيت شده در اين زندگی است ،افرادی که خود انگيخته بار می آيند و انگيزه کار را از خود کار می گيرند نه از محيط ، پول يا ديگران . در زندگی کارآفرينانه هر چه سن بيشتر می شود خلاقيت و کارآفرينی افزوده می شود چون با مهارت های فکری که افراد پيدا می کنند قادر می شوند تجربه هايشان را به امور ديگر تعميم ندهند.

در اين زندگی افراد متوجه می شوند که اگر کارها را با يقين شروع کنند در پايان به شک می رسند ، اما اگر با شک شروع کنند به يقين خواهند رسيد و به خوبی فهميده اند که شک منزلگاه خوبی نيست بلکه سکوی پرش مناسبی است . در زندگی کارآفرينانه يادگيری و حل مسئله فرآيندی دائمی و مادام العمر است

زندگی کارآفرينانه زندگی ای است که در آن مرز بين تعطيلات و ايام کاری و شب و روز از بين می رود و کار و تلاش و پايداری و پويايی اساس آن است . زندگی ای است که در آن 75 درصد موفقيت در گرو به موقع حاضر شدن است .بله زندگی کارآفرينانه مثل رانندگی با سرعت بالا در جاده يخبندان است ، زندگی ای که هر کس پا در آن بگذارد سنگ های زيادی به طرفش پرتاب می شود سنگ هايی از طرف علماء ،روحانيون ،مسوولين دولتی ،اقوام ،مردم کوچه و بازار ،همکاران ، زيردستان ، بالادستان ،دوستان و...از طرف همه کسانی که کليشه ای فکر می کنند . اما اگر کسی با اين سبک آشنا شده باشد و آن را پذيرفته باشد به مرور ياد می گيرد که چطور با اين سنگ خانه بسازد ،خانه ای که وقتی ستون های آن زده شد همه مخالفين برای نوشتن نام خود بر سر درآن به صف می شوند.

در زندگی کارآفرينانه افراد منتظر نمی مانند که ايده طلايی به ذهنشان خطور کند يا جرقه ای سهمگين و پر تلالو در ذهنشان زده شود و بعد کار را شروع کنند بلکه کار را با ايده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند آنها را در آغاز کار از خطر محفوظ دارد شروع می کنند تا بتوانند به تدريج بزرگ و بزرگ تر و کامل و کامل تر نمايند . در اين زندگی به لباس های کهنه وصله نو دوخته نمی شود . مديران سازمان ها در اين زندگی فقط يک چکش ندارند بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختيار دارند ،که انواع مختلفی از ابزارها در آن وجود دارد .در اين سازمان ها انجام صحيح کارها به انجام کارهای صحيح تبديل می شود و داشتن تکه ای کوچک از کيکی بزرگ به تکه ای بزرگ از کيکی کوچک ارجحيت می يابد. در زندگی کارآفرينانه ساختار سازمان ها ساده می شود اما نقش افراد پيچيده تر و صراحت در سازمان به معنی گفتن مطلبی نيست که رئيس علاقه به شنيدن آن دارد همچنان که شايستگی به معنی اطاعت بی چون و چرا نيست ، در چنين زندگی ای آرمان سازمان ها را مديران ارشد تعيين نمی کنند بلکه همه کارکنان در تبيين آرمان مشترک سازمان نقش دارند و به همين دليل است که سازمان آنها تبديل به سازمان ما می شود.

در زندگی کارآفرينانه علم ناقص خطرناک تر از نادانی است و همه می دانند که بزرگترين اشتباهات را بزرگترين دانشمندان مرتکب شده اند، لذا از اين خبر يکه نمی خورند که سيصد سال ، تمام دانشمندان عالم مساحت مثلث را اشتباه حساب می کردند.آنها می دانند که علم بشر ابطال پذير است چون همواره در حال تغيير، رشد ، اصلاح و يا تکميل است و لذا علم را برای خود بت نمی کنند و ضمن برخورداری از علم حضوری ، علم حصولی را جزء با ارزش ترين امور زندگی خود می دانند و همواره از خدای خود می خواهند که :

قطره دانش که بخشيدی ز پيش

متصل گردان به درياهای خويش

کارآفرينی در اسلام

در فرهنگ کارآفرينی تظاهر به کار مسخره ترين امور محسوب می شود و کارهای گروهی به معنای حقيقی آن در سازمان ها رايج است و لذا تفاوت کارگروهی با گروه های کاری بر همه روشن است .در زندگی کارآفرينانه افراد مشغول ارزش آفرينی به معنی عام آن می شوند به عبارت ديگر يا ارزش های مادی می آفرينند (کارآفرينان اقتصادی ) يا ارزش های معنوی (کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی ) و لذا می توان گفت زندگی کارآفرينانه زندگی است که فرد حازم در اسلام دارد.برای روشن تر شدن موضوع معانی مختلف حزم و حازم ارائه می گردد:

حزم : محکم کردن کار و اجتناب از فوت آن است .

احتزام :کسی که کمرش را با ريسمان ببندد.

حازم : آدم دور انديش کاردان .

حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای فردايش چاره ای تدارک و مهيا کند.

حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس

حزم : حفظ آن چيزی است که به دشواری به دست آوردی و ترک چيزی است که به آن اکتفا نمودی .

حازم :عاقلی است دارای قدرت شناخت (تميز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک

حزم : مثل سيل شديدی است که پستی و بلندی های زمين را در بر می گيرد.

حزم : مثل سيل شديدی است که پستی و بلندی های زمين را در بر می گيرد.

حزم : زمين سنگلاخ بلندی است که حيوانات و انسان ها نمی توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسيار

حزم : نتيجه مديريت فکر و ذهن است .

موفقيت به حزم است و حزم به مديريت فکر و ذهن و ذهن به راز داری است .

رای و نظر زياد است ولی حزم کم است .

حزم: يعنی شک (الحزم مساده الظن )

حزم : دارايی است و سستی ،نابودی و ناداری است .

حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حيدر ناميده شده ام و حيدر کسی است که حازم خيرانديش است .

حزم : منتظر فرصت شدن و عجله هنگامی که وسائل آن مهيا می شود.

حازم : کسی است که با روزگار خويش مدارا کند.

حزم : نگاه به عاقبت کار و مشورت با صاحبان عقل است .

حازم : کسی است که از امکانات موجودش خوب استفاده کند و کار امروز را به فردا وامگذارد.

حازم : کسی است که تجربه ها را استوار سازد و سختی ها و گرفتاری ها او را صيقل دهد و پاک کند.

حازم ترين افراد کمترين درخواست را از مردم می کند.

کسی که حزمش کم باشد عزم و اراده اش ضعيف است .

در اين زندگی است که هنر را در جملات زير می خوانی و در کربلا اوج آن را می بينی .

Art is , having a vision to see the world differently and skill to portrate it.

هنرمندی که دورنمای خود را با خون خودبه چه زيبايی بر پرده زمان و بوم دل های آزادگان عالم ترسيم کردو آن را با صدای هل من ينصرنی به گوش جان من و شما رساند.بله در اين زندگی خلاقيت به معنی شناسايی نيازهای سطح بالای انسان يعنی نياز خود شکوفايی که اولياء و انبياء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسايی ،معرفی و رفع نمودند.

در اين زندگی است که پرده پندار دريده می شود و دنيا و آخرت ، عقل و دل ،علم ، و عمل ، ماده و معنا ، روح و جسم با هم تنيده شده و به يک زبان می گويند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر.

آن وقت است که کارت عار نمی شود و زبانت مار ، حسادتت رقابت می شود و رقابتت بی رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش می کنی تجارت بدون رضايت نکنی و رضايت بدون تجارت به دست نياوری ، آن وقت است که واقعا موتور توسعه می شوی و کار و عبادتت يکی می شود ، قدرت فرصت ها را می دانی و نمازت نمازمی شود و سوالت جواب .

نویسنده : جلیل صمد آقایی
منبع : همشهری

 



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 22 :: 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22