عدم تعادل و توازن در توزیع امکانات ملی در سطح کشور و نتیجه آن یعنی شکاف فزاینده سطح توسعه یافتگی در میان مناطق مختلف، از جمله واقعیات غیرقابل انکار و شایسته تأمل در ایران امروز است.
تمرکز گرایی شدید حاکم بر نظام اداری کشور، نظام ناعادلانه و غیر کارشناسانه تقسیم بودجه و عدم انجام و اعمال پروژههای آمایش منطقهای از جمله اساسی ترین دلایل اختلاف میان سطح برخورداری از مواهب در کشور محسوب می شود. این امر به مهاجرت گسترده از روستاها و شهرستانهای کوچک انجامیده است که به نوبه خود عواقب اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی امنیتی مخاطره آمیزی با خود دارد.
بدون تردید استفاده از نیروهای کارشناس و زبده بومی در مسیر شناسایی ظرفیتهای خاص و مزایای نسبی هر ناحیه و تلاش برای تجهیز و ساماندهی همه منابع در این طریق، سریعترین مسیر توسعه نواحی میباشد. اما تاکنون هیچ برنامه-ای به منظور سازماندهی و استفاده از این گونه نیروهای ارزشمند به عنوان طراحان و مدیران توسعه در مناطق کشور صورت نگرفتهاست.
پدیدههایی چون مدیران پروازی و غیر ساکن در مناطق که از جمله مظاهر عمده ضعف و فساد سیستم مدیریت دولتی کشور است، از جمله عواقب این روند محسوب می-گردد.
شرح علل و عواقب ناکامی در توسعه متوازن در ابعاد ملی، بررسی های بسیار دقیق و عالمانهای را میطلبد. اما به نظرمیرسد از جمله مهمترین عوامل این امر، تصور حاکم از معنای برنامهریزی در نظام اداری کشور به عنوان یک "پروژه" و نه یک فرایند یا "پروسه" میباشد. از جمله پیامدهای این نوع نگاه، بیتوجهی به نیروهای کیفی و کارشناسی مناطق و نادیده گرفتن جایگاه آنان در تولید اندیشه، ایده پردازی و برنامهریزی توسعهای میباشد. در حالی که میدانیم تنها برنامههایی اثر بخش خواهند بود که "از پایین" طراحی شده و متناسب با ظرفیتها و اقتضائات بومی باشند.
بنظر می رسد در صورت سازمان دهی کارشناسان بومی در سطح شهرستانها و استانها در قالب کانونهای تفکر و توسعه محلی به عنوان بسترهای مناسب و مساعد جهت ایجاد مشارکت و هم افزایی، ایده پردازی، فرهنگ سازی، مشاوره و برنامهریزی و پژوهشهای توسعهای، رفتهرفته شاهد تحولی اساسی در نظام برنامهریزی و اجرایی کشور خواهیم بود. تحولی مبارک که نتیجه آن توسعه سریع و متوازن مناطق مختلف، کمک به پرورش کارشناسان و مدیران کارآمد و نهایتاً تحقق اصل شایستهسالاری و عدالت گستری خواهدبود.
اثربخشی"کانونهای تفکر محلی" وابسته به طراحی ساختار مناسب آنها و نیز حمایتهای قانونی از فعالیتهای نرمافزاری اینگونه نهادهاست. منظور از ارائه این الگو در مسیر توسعه مناطق کشور، پیشنهاد تأسیس نهاد دولتی دیگری نیست که قاعدتاً با موازی کاری و درگیرشدن در نظام بروکراتیک ناکارآمد فعلی، توان اندیشیدن و کیفیتگرایی را از دست میدهد. بلکه ارائه طریقی است برای مطالعات مفصل بعدی و نهایتاً دستیابی به الگویی کارآمد و مناسب در جهت کمک به توسعه متوازن ایران اسلامی.
● یاریگری های کانون های تفکر محلی به توسعه مناطق
۱) کمک به فعلیت یافتن ظرفیتهای بالقوه در حوزههای گوناگون
۲) ارتقاء بهرهوری و اثر بخشی طرح ها
۳) ایجاد حلقههای مفقوده در توسعه بخشهای گوناگون
۴) کاستن از نرخ خطر پذیری و کمک به موفقیت بیشتر سرمایهگذاریها
۵) کمک به جذب کارشناسان و نخبگان محلی
۶) کاستن از نرخ فرار سرمایه ها از مناطق
۷) کمک به بومی شدن طراحی و اجرای پروژههای توسعهای
۸) توسعه حوزه عملکرد بنگاههای اقتصادی
۹) ارتقاء کیفیت و سطح مشاغل
۱۰) کمک به تقویت بخشهای کارشناسی در دستگاه های دولتی و خصوصی
۱۱) تقویت روحیه تلاش، نو آورینی و کارآفرینی
۱۲) تقویت بخش فرهنگی و انسانی به عنوان اساسی ترین عامل توسعه
برگرفته از سایت :آفتاب
بررسی تأثیرات آموزش و آموزش عالی در سطوح مختلف فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان، نشان از بهبود موقعیت آنان در زندگی فردی و اجتماعی دارد. حضور زنان در مدارس، دانشگاهها و مراکز مختلف آموزشی به آنان فرصت میدهد تا بخشی از مهارتهای زندگی را فرا گیرند و از همه مهمتر تجربه حضور در عرصههای عملی نهادهای اجتماعی مدرن را به دست آورند و از این منظر در جوامع توسعه نیافته یا در حال توسعهای همانند ایران (که با فقر سرمایههای انسانی و پدیده فرار مغزها مواجه است)، زنان حتی میتوانند نیروی شتابدهنده توسعه محسوب شوند (ایمانی، 1381، ص 27). زنان با راه یافتن به دانشگاهها از موقعیت اجتماعی بهتری برخودار میشوند. این موقعیت چشماندازی از انتخاب، از قبیل داشتن همسر مناسب تا امکان مشارکت اجتماعی و سیاسی را برای آنان فراهم میسازد. امروزه زنان ایرانی آموزش عالی را گاه تنها مفر حرکت و گاه مطمئنترین راه برای دخالت در تعیین سرنوشت خود مییابند (ایمانی، 1381، ص 28)
بنابر نظریه نئوکلاسیک، درآمد زنها به این علت کمتر از مردهاست که زنان از سرمایه انسانی کمتری، که عمدتاً آموزش و پرورش است، بهرهمند میشوند و به همین دلیل بهرهوری کار پایینتری هم دارند. برای مثال، گفته میشود به دلیل اینکه بعضی از زنان برای ازدواج، حاملگی و پرورش کودک شغل خود را ترک میکنند،کارفرمایان تمایل چندانی برای سرمایهگذاری در امر افزایش مهارت زنان ندارند. همچنین انگیزه پدر و مادرها و خود زنان هم برای سرمایهگذاری در امر آموزش و پروش حرفهای کمتر است. وجود دورههایی که زنان از کار کنارهگیری میکنند و از بازار کار بیرون میروند به این معناست که تجربه شغلی کمتری نسبت به مردان به دست میآورند و شدت فرسایش مهارتهای آنان بیشتر است (نوروزی، 1383، ص 167) .به طور کلی پس از تأسیس دارالفنون حدود نیم قرن طول کشید تا لزوم تأسیس مرکز آموزش عالی برای دختران مطرح شد. اولین دارالمعلمان عالی زنان در سال 1312 شمسی در تهران تأسیس شد و اولین گروه زنان معلم در سال 1314 از آن فارغالتحصیل شدند. پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313 دارالمعلمات و دارالمعلمین ضمیمه دانشکده ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی شدند. در سالهای اول تأسیس دانشگاه، روند مشارکت زنان در آموزش عالی بسیار کند بود و حدود پانزده سال به طول انجامید تا زنان توانستند به بیشتر دانشکدهها راه یابند (تهرانیان،1357، ص 46 ).
در باب آموزش در حدیثی میخوانیم که میگویند (طلب علم بر هر زن و مردی واجب است) و در حدیثی دیگر بیان میکند که (علم گمشده مؤمن است و باید بدون توجه به منبعش آن را بجوید) حدیثهای دیگری علم و آموزش را مساوی با عبادت میدانند و علما و فرهیختگان را جانشینان پیامبران معرفی میکنند. برای مثال در حدیثی آمده که (خداوند راه بهشت را برای طلب علم هموار میسازد) و یا در جایی دیگر بیان میدارد که (فرشتگان بالهای خود را برای طالب علم میگسترانند.) به هر حال اسلام، لزوم آموزش زن و مرد را مساوی میداند. مفهومی که در بسیاری جوامع تازگی دارد. گرچه در عمل در برخی جوامع اسلامی این پندار به وجود آمده است که آموزش مختص مردان است، اما در نظر چنین نیست. زنان مسلمان حق آموزش خود را به آیه 39 سوره (توبه) و چندین حدیث مستند میسازند (صالحی، 1380، ص 50 ). بدین ترتیب، پس از انقلاب، در جهت ایجاد دولت و ملتی نو تلاش شد. این دولت نقش نوینی به زنان بخشید و به این واقعیت مورد تأکید صاحبنظران توجه داشت که آموزش زنان در مسیر توسعه اهمیت دارد. (صالحی،1380، ص 46 )
برخی از محققان بر این نظرند که آموزش دختران به احتمال قوی پرمنفعتترین سرمایهگذاری در کشورهای در حال توسعه است. آموزش زنان به انحای مختلف به رشد اقتصادی یاری میرساند. تحقیقات آماری نشان میدهد که آموزش مادران باعث بهبود آموزش، تغذیه و بهداشت کودکان میشود. علاوه بر این،تحقیقات نشان دادهاند که هر چه میزان تحصیل مادران بالاتر باشد تعداد فرزندان کمتر است و کیفیت زندگی این فرزندان بهتر خواهد بود (کاظمی پور، 1380، ص 63). از سوی دیگر، افزایش سرمایه انسانی زنان از طریق آموزش عالی میتواند، با افزایش سن ازدواج و سهم زنان در نیروی کار جامعه، باعث کاهش باروری در خانوادهها شود. کلیه برآوردهای به دست آمده از الگوهای بررسی شده مؤید این مطلب است که لازمه دستیابی به رشد اقتصادی و ایجاد فرصتهای بیشتر شغلی برای زنان، علاوه بر سرمایههای مادی، سرمایهگذاری بر روی منابع انسانی نیز میباشد. زیرا سرمایهگذاری در منابع انسانی، که عبارت است از آموزش و تربیت نیروی انسانی برای کسب مهارتهای مختلف و پیشبرد امر تولید، با بالا بردن سطح مهارت و تخصص نیروی کار و کارآمد کردن و افزایش قابلیتهای آن، موجب ارتقای کیفیت تولید و کارایی استفاده از سرمایههای مادی و به کارگیری بهینه آنها میشود (عمادزاده، 1383، ص 20 ).
از طرف دیگر، یکی از پیش شرطهای توسعه مشارکت زنان دارای آموزش عالی، افزایش اثربخشی آنهاست. دانشگاهها میتوانند از طریق تعامل با دولت و بنگاهها نقش مؤثری در این زمینه داشته باشند. نیروی کار متخصص تربیت شده در آموزش عالی باید از اثربخشی بالایی برخوردار باشد، به طوری که متقاضیان کار این نیرو (چه در بخش دولتی و چه در بخش غیر دولتی) بر مبنای رفتار عقلانی مطمئن شوند که با افزایش تعداد معینی به نیروی کار متخصص، کمیت و کیفیت تولید خود را بهبود میبخشد و سود بیشتری میبرند. به عبارت دیگر، شرایط به گونهای باشد که ورود یک نفر نیروی انسانی متخصص به کار، در تابع تولید، موجب افزایش مقدار تولید شود (فراستخوا، 1383، ص 160 ) .
جدول شماره 1 ، حاکی از رشد فزاینده آموزش عالی در 28 سال گذشته در ایران است. در دوره قبل از انقلاب، به دنبال تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، شاهد حضور اندک زنان در مراکز آموزش عالی کشور بودهایم. به طوری که در سال 49-1348، یعنی در حدود 35 سال پس از تأسیس دانشگاه تهران، تعداد کل دانشجویان کشور 67268 نفر بوده که تنها حدود 25 درصد از آنان را زنان و 76 درصد بقیه را دانشجویان پسر به خود اختصاص داده بودند (بوذری، 1380، ص 100). میزان درصد زنان دارای تحصیلات عالی نسبت به کل جمعیت دارای تحصیلات عالی از 33 درصد در سال 1375 به 8/35 درصد در سال 1379 افزایش یافته است و برآورد میشود در سال 1383 به حدود 4/38 درصد ارتقاء یابد. با توجه به اینکه در سالهای اخیر سهم پذیرفتهشدگان دختر در دانشگاهها به سرعت افزایش یافته و در سال 1381 به حدود 9/52 درصد ارتقاء یافته است، لذا انتظار میرود سهم زنان دارای تحصیلات عالی از کل جمعیت دارای آموزش عالی در سالهای آتی نیز افزایش یافته و در پایان برنامه چهارم توسعه به حدود 8/42 درسد برسد (امینی، 1383، ص 320). در سال 1377 برای نخستین بار میزان ورودی دانشجویان دختر بر دانشجویان پسر پیشی گرفت و در سال 1378 و 1379 نیز این روند سیر صعودی خود را حفظ کرد. از طرفی سهم کل دانشجویان دختر که در در سال 1372، 30 درصد کل دانشجویان را شامل میشد، به 45 درصد رسید، علیرغم رشد کمی دانشجویان دختر، آمارهای دیگر نشان میدهد که ساختارها و امکانات لازم، همسو با این تحول پیش نرفته است. برای نمونه نسبت اعضای هیأت علمی تمام وقت زن در آموزش عالی دولت، از نسبت 4/17 درصد در سال 1357 به 6/19 درصد در سال 1377 رسیده است. از نظر کیفی نیز از همین تعداد اساتید زن، تنها 30 درصد آنان دارای رتبه استادیاری و بالاتر هستند و 70 درصد آنان را مدرسان و پژوهشگران با رتبه مربی و مربی آموزشیار تشکیل میدهند. همین شکاف در نقشهای مدیریتی زنان در آموزش عالی، نسبت به حجم نیازها و نیز میزان دانشجویان و استادان زن، مشهود است (وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1380 ).
با محاسبه میزان مشارکت زنان در دانشگاههای هر استان روشن میشود که اگرچه در کلیه دانشگاههای کشور سهم زنان همواره کمتر از نیمی از جمعیت دانشجویی را تشکیل میدهد، اما در کل، کمترین میزان مشارکت در استانهای سیستان و بلوچستان (9/25 درصد)، کهکیلویه و بویراحمد (6/27 درصد)، کردستان (30 درصد)، اردبیل (3/32 درصد) و ایلام (5/34 درصد) و بیشترین میزان مشارکت زنان در دانشگاههای استانهای سمنان (5/47)، مرکزی (9/45) و کرمان (3/45) است (بوذری، 1380، ص 107). نگاهی گذرا به میزان مشارکت و حضور زنان دانشجو در استانها همچنین نشان میدهد که استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و کهگیلویه و بویراحمد به دلیل مرزی بودن، غالب بودن فرهنگهای قومی و منطقهای خاص و ازدواجهای زود هنگام دختران، عشایرنشین بودن غالب جمعیت استانهای مذکور، عدم دسترسی به امکانات آموزشی و عدم اعتقاد خانوادهها به سرمایهگذاری جهت تحصیل دختران و ... سبب شده است تا زنان این مناطق کمتر متقاضی تحصیل در مقاطع عالی و دانشگاهی باشند و به دلیل حاکم بودن شرایط خاص در منطقه، زنان سایر استانها نیز تمایلی به تحصیل در دانشگاههای این استانها ندارند (بوذری،1380، ص 108 ) .
جدول شماره 1: تعداد و درصد حضور زنان در آموزش عالی از کل دانشجویان کشور
سال کل دانشجویان دانشجویان زن درصد
1349-1348 67268 16949 2/25
1358-1357 175675 54248 8/30
1368-1367 250709 71822 6/28
1377-1376 625380 238687 2/38
جدول شماره 2، توزیع دانشجویان وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری را به تفکیک گروههای عمده تحصیلی نشان میدهد. چنانچه جدول فوق نشان میدهد، از کل تعداد زنان شاغل به تحصیل در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، 238687 نفر در سال تحصیلی 77-1376، 5/46 درصد در گروه علوم انسانی، 2/17 درصد در گروه علوم پایه، 4/5 درصد در گروه فنی _ مهندسی، 6/4 درصد در گروه کشاورزی و 2/4 درصد در گروه هنر و بقیه در گروه پزشکی تحصیل میکنند (بوذری، 1380، ص 105- 103).
با نگاهی به توزیع زنان در کل استانها در مییابیم که نسبت دانشجوی هر استان به کل زنان دانشجوی کشور، بیشترین تمرکز را در تهران دارد،اما از سوی دیگر نسبت به کل دانشجویان استان تهران، سهم زنان بسیار کمتر است. دلیل عمده این امر غلبه حضور مردان نسبت به زنان است، یعنی وجود اکثر دانشگاههای فنی _ مهندسی در سطح تهران، مهاجرپذیر بودن بیشتر این استان نسبت به سایر استانها و مهاجرت بیشتر مردان به این استان به منظور تحصیل و کار سربازی و ...، بالا بودن میزان متقاضیان کنکور و پذیرش مردان و ... سبب شده است تا سهم زنان در استان تهران برخلاف انتظار کمتر باشد (بوذری، 1380، ص 108). با توجه به چگونگی توزیع زنان در دانشگاههای وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، روشن میشود که اصولاً سهم دانشجویان دختر در دانشگاههایی که عمدتاً تخصصی بوده و در گروههای عمده تحصیلی فنی _ مهندسی و کشاورزی دانشجو میپذیرند، کمتر از 30 درصد است (بوذری، 1380،ص 109). در مقایسه با رشتههای فنی و مهندسی که پسران 89 درصد ورودیهای دوره کارشناسی را تشکیل میدهند، در رشتههای مرتبط با پزشکی 9/62 درصد ورودیهای جدید را زنان تشکیل دادهاند. در رشته هنر 9/67 درصد ورودیها از میان دختران بوده است. ال صنابری (1372 ) این تفاوتها را در اثر ارزشهای فرهنگی میداند و شرح میدهد که زنان مشاغلی را بر میگزینند که بتوانند به دیگر زنان خدمت کنند. در کشورهای اسلامی زنان از مداوا توسط پزشکان مرد روی گردانند و به همین خاطر در رشتههای پزشکی حضور بهتری دارند. البته از آنجا که زنان خاورمیانه دسترسی خوبی به آموزش ریاضیات و علوم دارند، در رشتههای علوم طبیعی دانشگاهها بهتر حضور مییابند. ایرجیزاد (1376) چنین میافزاید که اعتبار اجتماعی و امید به درآمد بیشتر، زنان بیشتری را به انتخاب رشته های پزشکی ترغیب کرده است. بنا بر نظر ایرجیزاد، مشارکت کمتر زنان در رشتههای فنی مهندسی ناشی از (مرد محور) بودن این رشتهها و نیز تقسیم سنتی کار بر حسب جنسیت میباشد (صالحی، 1380، ص 36 ).
جدول شماره 2: تعداد و درصد حضور زنان در آموزش عالی به تفکیک گروههای عمده تحصیلی
سال تحصیلی علوم انسانی علوم پایه فنی و مهندسی کشاورزی و دامپزشکی هنر پزشکی جمع
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
58-1357 25319 6-46 8435 5/15 3784 9/6 1229 2/2 1719 2/3 13762 7/53 49510 8/30
68-1367 36205 4/36 12871 9/17 2689 7/3 288 4/0 1912 6/2 27857 5/42 71822 6/26
77-1376 111096 5/46 40963 2-17 12820 4/5 11173 6/4 9990 2/4 52645 5/53 238687 2/38
منبع: عملکرد بیست ساله آموزش عالی ایران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1377
مقایسه تعداد دانشجویان دختر دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در مقاطع مختلف تحصیلی نشان میدهد که طی بیست سال اخیر افت و خیزهای زیادی در این مورد رخ داده است (جدول شماره 2). به طوری که تا قبل از انقلاب حدود 2/3 درصد از دختران دانشجو در مقاطع کاردانی تحصیل میکردند. این تعداد در سال 1367 به 9/8 درصد و در سال 1367، 3/13 درصد افزایش داشته است، یعنی با رشدی حدود 3/3 درصد، از سال 1357 تا 1376 این تعداد حدود 9/1 برابر شده است. در مقطع کارشناسی حدود 2/60 درصد از دختران دانشجو در سال 1357 مشغول به تحصیل بودهاند که در سال 1367 به 3/69 و در سال 1376 به 4/77 درصد رسیده، یعنی طی بیست سال گذشته با نرخ رشد 9 درصد حدود شش برابر شده است. همین ارقام برای مقاطع کارشناسی ارشد و دکترای تخصصی نشان میدهد که تعداد کل زنان دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد در سال 1357 به حدود 2/3 درصد و در سال 1367 به 2/2 درصد کاهش یافته است و برای ده سال بعد نیز این نسبت ثابت مانده است، یعنی 2/2 درصد از دانشجویان دختر در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل میکنند (بوذری، 1380، ص 106 ).
جدول شماره 3: تعداد و درصد حضور زنان در آموزش عالی به تفکیک مقاطع مختلف تحصیلی
سال تحصیلی کاردانی کارشناسی کارشناسی ارشد دکترای حرفهای دکترای تخصصی جمع زنان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
58-1357 16585 5/30 32670 2/60 1717 1/3 3017 5/5 259 4/0 54248 8/30
68-1367 7817 9/9 57163 7/72 1763 2/2/ 10986 9/13 844 7/0 78573 6/28
77-1376 31708 2/3 184669 3/77 5320 2/2 14209 9/5 2781 1/1 238687 2/38
منبع: عملکرد بیست ساله آموزش عالی ایران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1377
از عمدهترین دلایل کاهش سهم دختران در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا میتوان از فرهنگ غالب جامعه به منظور ازدواج دختران در سنین 18 تا 25 سال، به عهده داشتن مسئولیت خانهداری، همسرداری و فرزندداری، محدود بودن ظرفیت پذیرش در این مقاطع و وجود سهمیههایی چون سهمیه رزمندگان و ایثارگران و ... که عمدتاً زنان از آنها محرومند نام برد که موجب شد زنان کشور عمدتاًبه تحصیل در مقاطع کارشناسی بسنده کرده و فرصتهای تحصیلی تحصیلات تکمیلی را به مردان واگذار نمایند (بوذری، 1380، ص 106 ).
چنان که آمارها نشان میدهد، رشد نسبت زنان عضو هیأت علمی به کل اعضای هیأت علمی تمام وقت دانشگاهها بسیار کند و بطئی بوده است. این نسبت در سال 1374 به حدود 6/20 درصد رسید. اما از سال 1374 به بعد با محرومیت استخدام اعضای هیأت علمی با مرتبه مربی شاهد کاهش تعداد اعضای هیأت علمی زن در دانشگاهها هستیم، به طوری که در سال 77-1376 حدود 4/19 درصد از اعضای هیأت علمی دانشگاهها را زنان تشکیل دادهاند. بدین ترتیب از نظر کمی روشن میشود که سهم مشارکت زنان عضو هیأت علمی نسبت به مردان بسیار پایین است که آن هم عمدتاًبه دلیل عدم ادامه تحصیل زنان در مقاطع تحصیلات تکمیلی است که نسبت پایینی را در مقایسه با مردان نشان میدهد. مضافاً اینکه تفاوت سطح مدارک علمی زنان و مردان در آموزش عالی برای سال 1376 نشان میدهد جمعیت مردان در مرتبههای استادی تقریباً 16 برابر، در رتبه دانشیاری 6/8 برابر، استادیاری 8/18 برابر و مربی 2/26 برابر زنان است، که محل تأمل است (بوذری، 1380، ص 111-110 ).
نتیجهگیری
برای نیل به توسعه اقتصادی پایدار در کشور و افزایش فرصتهای شغلی برای زنان، باید به کاهش رشد جمعیت، افزایش سطح سواد زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور، به ویژه در سطوح عالی، و افزایش تولید و سرمایهگذاری به عنوان نیمی از جمعیت کشور، به ویژه در سطوح عالی، و افزایش تولید و سرمایهگذاری به عنوان یک رویکرد یکپارچه نگریسته شود. ارزیابیها نشان میدهد که تمامی شاخصهای آموزشی، اقتصادی و جمعیتی در مورد زنان کمتر از مردان و شاخص توسعه انسانی زنان در ایران خیلی پایینتر از استانداردهای جهانی است. سهم زنان در فعالیتهای اقتصادی در کشور ما، در مقایسه با سطح بینالمللی، بسیار پایین و سیر تحولات آن بسیار کند بوده است (عمادزاده، 1383، ص 20 ).
از طرف دیگر، افزایش درصد زنان دانشآموخته ضرورتاً و حتی عملاً به معنای افزایش چشمگیر اشتغال زنان و کاهش اشتغال مردان، در نتیجه جابجایی نقش اقتصادی زن و مرد در تأمین خانواده نیست. در عین حال موضوع حساسیتهای جامعه نسبت به حضور گسترده و مقتدرانه زنان در عرصه عمومی یک مشکل فرهنگی است که به مرور زمان حل خواهد شد (ایمانی، 1381، ص 24 ).
با وجود این در سالهای اخیر، به دلیل فشار زیاد عرضه نیروی کار زنان و اشباع فعالیتهایی که در گذشته زنان دارای تحصیلات عالی را جذب کردهاند، نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات عالی در مقایسه با مردان با سرعت بیشتری افزایش پیدا کرده است. با فرض اینکه هدف سیاستگذار، رفع عدم تعادلهای بازار کار در ابعاد یاد شده باشد،فرصتهای شغلی مورد نیاز برای زنان و مردان دارای تحصیلات عالی برآورده شده است (امینی، 1383، ص 333 ).
از طرف دیگر، کارآفرین نبودن فارغالتحصیلان، رواج روحیه مدرکگرایی در جامعه و افزایش انتظارات دانشآموختگان از دولت برای ایجاد اشتغال و استخدام از چشماندازهای آینده در برنامه سوم میباشند. لذا توجه به ویژگیهای کارآفرینی و مهمتر از آن آموزش کارآفرینی به دانشجویان در زمان تحصیل میتواند در توسعه اشتغال در بخش غیر مزدبگیری و ایجاد خوداشتغالی و در نهایت، افزایش اشتغال دانشآموختگان بسیار مؤثر باشد .
آموزش به عنوان یکی از محوریترین روشهای تغییر آگاهی، نگرش و رفتار انسانی تلقی میشود. کارآفرینان نیز به عنوان روحیهای قابل آموزش باید در برنامههای آموزشی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی مورد توجه جدی قرار گیرند. در نهایت، میتوان نتیجهگیری کرد که با آموزش کارآفرینی در دانشگاهها و تقویت عوامل مؤثر بر خوداشتغالی میتوان اشتغال دانشآموختگان در بخش غیر مزدبگیری یا خوداشتغالی را افزایش داد. با افزایش اشتغال و کاهش نرخ بیکاری در بین زنان جامعه، شاخص توسعه انسانی درکشور بهبود یافته و به سمت توسعه پایدار حرکت خواهیم کرد .
به طور کلی، نتایج تحقیقات نشان میدهد که زنان به دلایل اقتصادی و نیز فرهنگی _ اجتماعی به دنبال آموزش عالی هستند. به علاوه، ماهیت نظرهای ابراز شده توسط زنان نشان میدهد که از این به بعد دید متفاوتی نسبت به آموزش و کار دارند. دوم، بازار کار، (به ویژه بخش خصوصی) _ چه به علت فرهنگ سنت زده یا هر علت دیگری _ همان تبعیض را نسبت به زنان قائل است. به علاوه، بازار کار برای هر جنسیتی همانطور است. سوم، تصمیمگیران بزرگ امر آموزش که به توسعه آموزش عالی توجه دارند، امور دیگری را هم در نظر دارند که صرفاً اقتصادی نیست. دلیل آخر اینکه ارائه فرصتهای برابر آموزشی برای همه و استقرار عدالت اجتماعی یکی از اهداف دانشگاهها است، حال آنکه نظام اقتصادی به این امر توجهی ندارد (صالحی، 1380، ص 43-42 ).
در خاتمه راهکارهای ذیل جهت ایجاد بسترهای مناسب ایجاد کارآفرینی و اشتغال زنان دارای تحصیلات آموزش عالی، بخصوص در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی پیشنهاد میگردند :
1- سوق دادن علایق دختران در مقاطع قبل از دانشگاه به تحصیل به رشتههایی که بیشتر مورد نیاز جامعه است، مانند رشتههای ریاضی _ فیزیک، هنر و فنی _ حرفهای .
2- عدم تناسب مسئولیتهایی که جامعه بر دوش زنان گذاشته با ساختار غیر منعطف نظام آموزشی کشور موجب آن شده است که میزان حضور زنان جهت تحصیل در مقاطع عالی و تحصیلات تکمیلی کمتر و کمتر شود. لذا پیشنهاد میشود ساختار آموزشی نیمهوقت و یا مکاتبهای برای زنانی که علاوه بر تحصیل، مسئولیت خانوادگی را هم بر عهده گرفتهاند توسعه یافته و ترویج شود .
3- سهمیههایی برابر با آنچه که برای مردان در نظر گرفته شده است به زنان اختصاص یابد .
4- تشکیل کمیتههای عالی در نهادهای آموزش عالی برای نظارت بر تحقق هدفهای مربوط به تساوی زنان و مردان .
5- تأسیس مراکز فرصتهای شغلی برابر در دانشگاهها و نهادهای آموزش عالی برای نظارت بر بهبود وضع زنان از نظر تصدی به مشاغل اجرایی و مدیریتی .
6- اتخاذ اقدامات ویژه از سوی مراکز کاریابی و بخش خدمات فارغالتحصیلان، برای آنکه دختران و زنان دانشجو از فرصتهای شغلی و موانع موجود در مشاغل گوناگون آگاه شوند .
7- استفاده از الگوهای نمونه و پیشرو به عنوان وسیلهای برای آگاهسازی دانشجویان (زن) در زمینه گزینشهای شغلی از سوی نهادهای آموزش عالی و سازمانهای غیردولتی ذیربط .
8- اصلاح نظام گزینش دانشجو در جهت رفع هرگونه تبعیض و محدودیت، به گونهای که علیرغم وجود برخی نگرشهای صرفاً اقتصادی مبنی بر محدودسازی ورود زنان به بعضی رشتهها، هرگونه محدودیتی از رشتههای مختلف تحصیلی برداشته شده است .
9- برنامهریزی آموزشی و توسعه رشتههای مرتبط با فعالیت، روحیه و مسئولیتهای محوله به زنان (مانند مدیریت و اقتصاد خانواده ).
10- گسترش دورههای نیمه حضوری، از راه دور و آزاد جهت تسهیل در پذیرش زنان خانهدار و شاغل در دانشگاه
11- گسترش دورههای علمی _ کاربردی مرتبط با زنان .
12- تأکید بر جذب زنان در مسئولیتهای آموزشی و پژوهشی علاوه بر امور اداری و دفتری .
13- حمایت و تشویق کارآفرینان دارای تحصیلات عالی: کارآفرینان جوان دارای تحصیلات عالی (به ویژه زنان) معمولاً در تهیه وثیقههای بانکی دچار مشکل هستند و حمایت دولت از طریق تهیه وثیقه میتواند به اشتغال بیشتر فارغالتحصیلان دانشگاهها کمک کند. علاوه بر این دولت میتواند از طریق زیر به حمایت کارآفرینان دانشگاهی بپردازد :
الف) پرداخت بخشی از سود تسهیلات اعطایی
ب) اعطای معافیت مالیاتی و بیمهای سرمایهگذاری
ج) پرداخت معافیتهای بیمهای و مالیاتی در خصوص استخدام نیروی کار
د) اولویت قائل شدن برای فارغالتحصیلان در پرداخت تسهیلات اعطایی ارزان قیمت .
14- بسترسازی در خصوص حضور زنان دارای تحصیلات عالی در فعالیتهای بخش خصوصی : برخی از فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی در بخش غیررسمی صورت میگیرد که نظارتی بر آن صورت نمیگیرد. اگر این فعالیتها تحت نظارت مقامات دولتی انجام شود، زمینه حضور زنان دانشگاهی در این فعالیتها بیشتر خواهد شد .
15- بازنگری در قانون کار به منظور تشویق کارفرمایان به استخدام زنان دارای تحصیلات عالی: در قانون کار برخی از هزینهها در خصوص استخدام نیروی کار زن بر عهده کارفرما گذاشته شده است که با فعالیت اقتصادی و تولید ارتباطی ندارد. اگر این نوع هزینهها را دولت بر عهده بگیرد، انگیزه کارفرمایان در استخدام زنان بیشتر خواهد بود و بازنگری در قانون کار در این زمینهها تأثیر بیشتری بر اشتغال زنان دارای تحصیلات عالی خواهد گذاشت .
نویسنده :رحمان پاریاد
مرجع: نشریه رویش
برگرفته از : روزنامه تفاهم
باید سعی کنید در قبال هر کاری که انجام میدهید و هر ساعتی که صرف کاری میکنید، پاداش یا پاداشهایی به دست آورید. البته منظور ما این نیست که کسی به شما جایزه دهد یا از شما تشکر کند. در حقیقت زمان، کالای گران قیمتی است که هرگز و هرگز قابل بازیافت نیست. نه میشود زمان را کش داد و نه کوتاهش کرد. یک روز هم بیش از 24 ساعت نیست. پس زمانی که وقت میگذارید تا کاری انجام دهید، باید به نتایجی کاربردی و مفید برسید. اینها پاداشهایی هستند که ذکر کردیم. نتیجه گرفتن لزوما به معنای موفق شدن نیست. اشتباه کردن و آموختن از خطاها نیز نتیجه کاربردی و ارزشمندی است که دانش و تجربههایتان را افزون خواهد کرد و این همان قانون دوم است .
قانون دوم: اشتباهات هدیههایی ارزشمندند .
این موقعیتهای به ظاهر ناراحتکننده و گاه ناامیدکننده، "فرصتهای آموختن " هستند. هر قدر بیشتر اشتباه کنید و از هر یک درسی برگیرید، راه دستیابی به هدف، هموارتر میشود. اگر بخواهید کاری را که شروع کردهاید به پایان برسانید، تجربه کسب کنید و دانستههایی مفید و راهبردی به دست آورید، اشتباهات غیرقابل اجتناب خواهند بود. در این حالت است که میتوانید تصمیماتی محکم، حساب شده، دقیق و راهبردی اتخاذ نموده، طرح و پروژهای کارآمد و پاسخگو برای بازاریابی کسب و کارتان تدوین کنید و به اجرا گذارید. همواره به خاطر داشته باشید که هیچ تضمینی برای موفقیت اولین طرح در کار نیست. ممکن است چهارمین مجموعه استراتژیهای بازاریابی شما موفق عمل کند و به نتایج دلخواهتان برسید. گاهی مجبور میشوید یک طرح را در میانه راه متوقف کنید و دوباره از نو آغاز نمایید. پس برای این کار آماده باشید. این همان قانون سوم است .
قانون سوم: برای توقف طرح آماده باشید .
گاهی اوقات ناگزیر از این کارید. نترسید که دیگران مسخرهتان کنند و هرگز به دانش و طرحهایتان مغرور نشده تعصب نداشته باشید. زمانی که دیدید اشتباه کردهاید و این طرح هیچ نتیجه مثبتی به دنبال نداشته فورا اجرایش را متوقف ساخته یک بار دیگر شروع کنید.ممکن است ببینید که به بنبست خوردهاید، طرح مناسبی و استراتژی کارآمدی به ذهنتان نمیرسد و در میان این همه کار دست تنها ماندهاید. در این حالت خجالت نکشید و از دیگران کمک بخواهید. این قانون چهارم است .
قانون چهارم
زمانی که با شرایطی دشوار روبهرو شدید و احساس کردید که باید تغییراتی اعمال کنید، در جستجوی اقدامی باشید که با کوچکترین دگرگونی، تغییرات مثبت زیادی به وجود آورد. کمک خواستن از دیگران- افراد خانواده، دوستان و کارشناسان و مربیان- از این دست اقدامات است .
قانون پنجم
"سوم شلوغ است" یا "گرفتارم"! همیشه هم نشانه یک کارآفرین موفق و پرکار نیستند. معمولا افرادی که میگویند سرشان شلوغ است، کارهای زیادی برای انجام دادن دارند و تعدادی را نیز شروع کردهاند ولی "ذهنشان" شلوغ است و نتوانستهاند کارهایشان را نظم داده به نتایجی مطلوب و دلخواه برسند. پس به جای این که بیهدف کار کنید و بیهوده فعالیتهای زیادی را لیست کنید، فکرتان و بسیاری اوقات اتاق کارتان! را نظم دهید . تصمیم بگیرید که چه کارهایی را، چطور و چه وقت باید انجام دهید. این روش میتواند دستآوردها و نتایجی قابل قبول و ارزشمند همراه بیاورد .
قانون ششم
راهحلهای مفید و با ارزش همیشه دشوارترین و پیچیدهترین راهها نیستند. اگر دیدید که برای گشودن گرهی، راهحلی ساده و سهل یافتهاید و در کنار آن روش طولانیتری هم وجود دارد، همواره از روش سادهتر استفاده نمایید. زمان متاع بیمانندیست. دقت کنید .
قانون هفتم
آنچه که هرگز نمیتوان انکار کرد، نتایج و حاصل برآمده از یک کار است. پس لازمست که همواره و با نظامی معین و زمانبندی شده، نتایج طرحها و پروسههایی که به جریان انداختهاید را جمعآوری و سنجش کنید. محاسبات آماری ابزارهای بسیار کمککنندهای هستند .
کار کردن بسیار و تلاش پیگیرانه در همه مواقع نتایج درست وقابل قبولی در پی نخواهد داشت. اگر دیدید که بسیار تلاش کردهاید ولی باز هم به نتیجهای نرسیدهاید، قطعا مسیر اشتباهی را پیمودهاید .
ناامید نشوید، چالشها و مشکلات فرصتهایی برای رشد و آموختن هستند، میتوانید از دیگران کمک بگیرید. شاید راهحلها را بیش از حد پیچیده و وقتگیر انتخاب کردهاید از چگونگی انجام پروسهها غافل شدهاید .
هر چه که باشد، قابل اصلاح است ولی بدانید که انگیزه قوی، صبر و کوشش فراوان هستند که شکست را به موفقیت تبدیل میکنند و یک طرح نامناسب و ناتوان را به طرحی مبدل مینمایند که هر یک از اجزایش حساب شده و با درایت و تیزهوشی تدوین شدهاند و پروسه بازاریابی قوی و موثری را به پیش میرانند .
منبعleanmarketing.co.uk:
مترجم: آذین صحابی
برگرفته از : روزنامه تفاهم
رویکرد اول: کارآفرینی مترادف اشتغال (Employment)
اساسا مفهوم کارآفرینی در ادبیات عامه و حتی نظری ایران جایگاه خاصی ندارد، بدان معنا که چنانچه کارآفرینی را شغل تصور کنیم و فردی را بیابیم که به دنبال رویاهای آینده خود باشد و از او بپرسیم قصد داری چه شغلی را در آینده برای خود تعیین کنی، پاسخ هایی غیر از شغل کارآفرینی، از قبیل معلم ، مهندس ، شغل آزاد ، کاسب ، دکتر ، هنرپیشه ، ورزشکار ، فوتبالیست را می شنویم .
به تعبیر دیگر در سبد آرزوهای شغلی ما کارآفرینی جایگاهی ندارد. به همین دلیل است که حتی در قصه های ما از آرزویی بنام کارآفرین شدن خبری نیست .
بنابراین وقتی در جامعه از مردم سئوال می کنیم کارآفرین یعنی چه؟ بهترین و نزدیک ترین حدس آنها مسئله آفرینش کار ، ایجاد کار و اشتغال مطرح می شود، طبیعی است این برداشت بدون آشنایی و مطالعه و ریشه یابی لغوی انجام می گیرد و حتی افراد از خود سئوال نمی کنند ریشه این لغت در فارسی، در ادبیات اقتصادی و یا ادبیات نظری چه جایگاهی دارد و از کجا آمده است. شاهد مدعا که از میان سخنرانی ها در سمینارها و مناسبت های مختلف چنین مستفاد می گردد که کارآفرینی یعنی ایجاد اشتغال یا حتی از سخنان شخصیتهای مختلف در همایش کارآفرینی کشورهای مسلمان و حتی کارآفرینی و ورزش چنین برداشت می شود .
در نتیجه اولین برداشت ناصحیح از مفهوم کارآفرینی مترادف دانستن آن با اشتغال است .
رویکرد دوم - کارآفرینی و کسب و کار Business
همانگونه که مطلع هستید چندی پیش همایش کارآفرینان مسلمان در ایران تشکیل گردید. به عنوان سمینار و محتوایی که ملاحظه می نمائیم، مشاهده می گردد نام سمینار «همایش کارآفرینی در کشورهای اسلامی » (Islamic Business Fourm) است .
اما چرا این سمینار را همایش کارآفرینان مسلمان نامیده اند، خود جای تأمل دارد. آیا این عنوان کاملا نامربوط است؟ پاسخ منفی است در واقع در رویکرد دیگری برداشت جامعه از کارآفرینی مترادف کسب و کار و بازرگانی است. به همین دلیل هم اکثر دعوت شدگان از تجار هستند و سخنرانان مباحثی در خصوص توسعه و کسب و کارهای فی مابین و تجارت و نقش دولت را در دستور کار قرار داده اند برای تحلیل بیشتر باز هم مراجعه شود به برنامه های همایش .
رویکرد سوم کارآفرینی یعنی کسب و کارهای نوآورانه (Innovation)
اساسا با مرور بر ادبیات کارآفرینی این واژه اولین بار توسط فرانسویان واقتصاددانان قرن ۱۸ به ویژه فردی بنام «ریچارد کانتیلون» مطرح شد. در آن زمان خرید و فروش معمولی توسط افراد را علی الخصوص هنگامی که خریدی به قیمت مناسب انجام می گرفت را کارآفرینی می نامیدند همچنین در گذشته کارفرمایان نظامی مشغول فعالیت را کارآفرین خطاب می کردند .
اما از نظر لغوی کلمه Entrepreneur (کارآفرین) در زبان انگلیسی به معنای زیر بار رفتن و متعهد شدن است (معادل To under take) انسانها از دوران غارنشینی تاکنون بدنبال پاسخ یک سئوال اساسی بوده اند و آن اینکه عامل تغییر change agent چیست؟ در جستجو برای یافتن پاسخ دلایل موفقیت یک فرد از فرد دیگر را در کارکردها و وظایف، ویژگی های شخصیتی و یا زمینه های ظهور و بروز فرد موفق و ناموفق مورد بررسی قرار گرفته اند و در واقع اقتصاددانان، روانشناسان و جامعه شناسان از نقطه نظر مکاتب متفاوت به کنکاش این موضوع پرداخته اند و اتفاقا تا بحال نیز تعریف واحدی که مورد وفاق همگان باشد مشاهده نگردیده است .
نگارنده این سطور تعریفی را بعنوان یک تعریف جامع ارائه می نماید که بنظر می رسد بسیار مورد اتفاق نظر باشد کارآفرین فردی است که دارای ایده ها و افکار جدید است و از طریق فرآیند ایجاد کسب و کار (ایجاد یک شرکت مجازی، کسب و کار در منزل، کسب و کار کوچک به بزرگ دولتی یا خصوصی...) که توام با مخاطره مالی و اجتماعی (ریسک مالی و آبروئی) است محصول و خدمت جدید در بازار معرفی و ارائه می نماید. ملاحظه می گردد که کارآفرین دارای سه وجه غالب است: ۱) خلاقیت و قدرت تشخیص فرصت ۲ ) توانایی ایجاد کسب و کار و ۳) ارائه محصول و خدمت جدید .
سئوال این است که طبق چنین تعریفی آیا کارآفرین مدیر است یا مخترع؟ سرمایه گذار یا هیچ کدام؟ و یا از هر کدام از سه شغل فوق ویژگی هایی را دارا می باشد؟
بنظر می رسد کارآفرین هم مدیر است، هم مخترع و هم سرمایه گذار .
به تعبیر دیگر اگر در جامعه ما در شرایط فعلی کسی کارخانه داشته باشد به او چه اطلاق می نمائیم کارخانه دار، سرمایه دار، تولید ی دار و غیره؟
معلوم می شود که اگر فردی در جامعه مبادرت به ایجاد و کسب وکار کند واژه ای در شان او نداریم. در واقع کارآفرینی دو وجه دارد، یک وجه فردی که کسب و کار جدیدی در جامعه معرفی می نماید و پیشگام توسعه و اصطلاحا لکوموتیوران توسعه است و وجه دیگر اینکه اصولا هر فردی که جویای کسب و کار مستقل و جویای استخدام شدن نیست و برای خود کسب و کاری راه اندازی می نماید، چه خدماتی، چه تولیدی چه بازرگانی (تجاری)، چه هنری (فرهنگی) و غیره، اما کسب و کاری ایجاد می نماید که منجر به ایجاد کسب و کار تولید ثروت و خلق ارزش می شود، او را کارآفرین می نامیم. بنابراین کارآفرینان از این جهت موتور توسعه نامیده می شوند که خود آغازگر کسب و کارها هستند و با نوآوری خود فرصتهای جدید در بازار و تکنولوژیهای جدیدی همراه خود می آورند و به جامعه معرفی می نمایند و آن طرف دیگر کسب و کارهای کوچک و متوسط که بیشتر از یک نفر را بکارگیری می نمایند چه این کسب و کار در منزل باشد چه بصورت ایجاد شرکت مجازی یا به شکل ایجاد شرکت کوچک و متوسط، کارآفرین نامیده می شود .
پس دستاورد مهم کارآفرینی در جامعه برای سیاست گذاران ایجاد اشتغال و ایجاد ثروت Wealth (رفاه) است بدین معنا که چنانچه در جامعه در جستجوی حل مشکل اشتغال و ایجاد رفاه و عدالت اجتماعی باشیم بایستی دولتها در زمینه های گوناگون ساز و کارهایی فراهم نمایند که مردم تشویق به ایجاد کسب و کارها و شرکت ها را داشته باشند آنهم در تمامی حوزه ها، بدین معنا که امروزه جامعه ای را کارآفرین می نامند که هر ساله بیش از پیش قدرت ایجاد کسب و کارهای گوناگون یا بهبود، رشد و نوگرایی در وضع فعلی را از خود نشان دهد .
جان کلام اینکه کارآفرینی فرایندی است که از رئیس جمهور یک جامعه گرفته تا سیاست گذاران و قانون گذاران، مجریان، بنگاه ها، دانشگاهها، آموزش و پرورش و قانونها را در بر می گیرد. استراتژی های بسط و توسعه کارآفرینی فراگیر بوده و منحصر به بخش خصوصی نیستند بلکه متعلق به کل جامعه تلقی می شوند
برگرفته از : روزنامه تفاهم
طراحی نقشه بازاریابی و کسب و کار، حسابداری دقیق و همه جانبه، تحلیل اوضاع بازار ونتایج و بسیاری مهارتهای دیگر همگی برای خلق یک کسب و کار موفق لازمند ولی آنچه که شما را در بازار رقابتی بلند میکند استعدادهای طبیعی شمایند .
اول ببینید که آیا اصلا معنی همدلی را میدانید یا خیر و آیا این ویژگی را در خود بیدار نمودهاید یا نه. شخصی که همدلی را میفهمد: دوست دارد با دیگران ارتباط برقرار کند میتواند احساساتشان را بفهمد، هنگامی که کسی با او درد و دل می کند با دقت به حرفهایش گوش میدهد و اظهار مینماید که تمامی مشکلات و احساساتش را درک میکند. او قادرست خودش را جای دیگران بگذارد. او لزوما با افکار و کارهای دیگران موافق نیست و خودش را به خاطر خطاهای دیگران سرزنش نمیکند. این سرزنش و مقصر دانستن خود درباره گناهان و خطاهای دیگران همدلی نیست بلکه همدردی است .
Sympathy نه Empathy . او خودش را شماتت نمیکند ولی درد و رنج مخاطبش را میفهمد. سوالات نپرسیده و حرفهای ناگفته به گوش او میرسند و خواسته های ابراز نشده را درمییابند. وقتی دیگران نمیدانند چطور حرف بزنند و چه واژههایی به کار برند. این شخص به کمکشان میآید و لغات و عبارات مناسب را به کار میبرد . در یک جمله ساده: شخصی که همدلی را به خوبی یاد گرفته به دیگران کمک میکند که احساساتشان را آشکار و ابراز کنند .
این استعداد خدادادی در همان ابتدای کار و ورود به عرصه کارآفرینی در جریان کار وجود دارد. فقط باید به کارش برید. قبل از هر چیز تدوین یک استراتژی پولی ضروریست. گفتیم که همدلی توانایی شنیدن ناگفتهها را به انسان میدهد و حالا باید با استفاده از این نیرو تمامی حرفهایی که در طول زندگی راجع به پول و سرمایه شنیدهاید را به یاد بیاورید و در مغزتان حاضر و آماده نگه دارید، با شرایط خودتان و کسب و کارتان مقایسه کنید تا سیاست و استراتژی پولی مناسبی از کار دربیاید. بسیاری پیش از آن که به مفهوم کلیدی استراتژی پولی توجه کرده روی آن زحمت بکشند، درباره محصول، موتورهای جستجو، طرح تجاری یا سرمایهگذاری عمده تحقیق میکنند. باید گفت که این یکی از علل مهم شکست یک کارآفرین است. در واقع همدلی یک کارآفرین پیامهای پولی پنهان و ناگفته را میشنود و یک استراتژی پولی مناسب تدوین میکند .
اگر یک کاسب واقعبین و هوشیار وقت صرف کند و به درستی و به غایت معنای همدلی در کسب و کار و زندگی را در یابد، بدون شک خواهد فهمید که با مفهومی رو به رو شده که عمیقا میتواند سرنوشت زندگی کاری او را از این رو به آن رو کند. یک همدلی آگاهانه، گوش شنوای ناگفتهها و زبانی پرسنده سوالات مخفی در ذهن، قادر است اوضاع نابهسامان یک شغل مستقل را روبهراه کند و شرایط مناسب آن را حفظ کرده بهبود بخشد .
به عبارتی میتوان گفت که پروسه فهم Empathy و ملزومات آن تجربهایست که اگر درست به پایان برسد و کارآفرین کاملا از آن بهره گیرد، روندیست که حیات یک حرفه را دگرگون کرده عمرش را طولانی میسازد .
در یک کارگاه آموزشی که همه اعضای آن کارآفرینان بودند، همین دریافت پیامهای پولی و تبدیل آنها به استراتژی پولی آموزش داده میشد. اما برخلاف تصور فقط کاغذ و قلم و سخنرانی و لپتاپ و ویدیو کنفرانس و... در کار نبود. اینترنت هم صد البته بود ولی با کاربرد قدری متفاوتتر پس از 9 هفته آموزش، کارآفرینان به عنوان تاجرانی وارد دنیای بازار مجازی اینترنت میشدند و با پولهای مجازی خرید و فروش میکردند کل مبلغ در جریان 6/3 میلیون دلار بود که طی 9 هفته و با ایمیلهایی مالی به آنها میرسید. تاجران مجازی میتوانستند هر چه که دوست دارند انتخاب کرده پولهایشان را برای خرید و فروش و تجارت در آن حوزه خرج کنند .
تاجران با استفاده از پولهای مجازی یاد میگرفتند که چطور پولهای واقعیشان را درست به کار اندازند و استراتژی پولی توانایی وضع نمایند. این کسب و کارهای مجازی باعث میشدند که کارآفرینان دیدگاهشان را در دنیای واقعی نسبت به پول تغییر دهند. این کارگاه آموزشی فقط یک دوره آموزشی اینترنتی هماهنگ نبود بلکه در دنیای واقعی میگذشت. حقیقت و نکته مهم در این جا اینست که کالا یا خدمات به خودی خود عامل شکست یا موفقیت یک کسب و کار نیستند اما استراتژی پولی صاحب شغل بسیار مهمتر و مسلط است .
تواناییها و استعدادهای طبیعی شما تواناترین بازوهای کمکرسانی هستند. طرحهای تجاری، حسابداری پول و تحلیل دادهها و نتایج و تجزیه و نقشه کشی برای یک برنامه رقابتی همه مهم هستند ولی همدلی یکی از سکاندارهای کشتی کسب وکارست. پسگوش، چشم و ذهن تیزهوش کارآفرینی که اهل همدلی است را پیدا کنید .
By:Corlee LaFresnaye
مترجم: آذین صحابی
برگرفته از : روزنامه تفاهم
کارآفرین ایدههای بیشماری در ذهن دارد و رمز موفقیت او در غینیت بخشیدن به این ایدهها و بارور ساختن آنهاست. او از خطر کردن نمیهراسد و آن را چالش میداند نه مانع یا معضل .
کارآفرین نیروی محرکه و موتور توسعه اقتصادی جامعه است. در عصر دیجیتال و زمانی که فناوری جایگزین نیروی انسانی شده است، کارآفرین پا به عرصه اقتصاد میگذرد و برای اولین بار مردم را با مفهوم کارآفرین و کارآفرینی آشنا میکند. به طور قطع، کارآفرین در این راه سختیهای بسیاری را پشت سرمیگذارد ومتحمل رنجهای بسیار میشود. اما میکوشد تا با حل بخشی از معضل بیکاری به پویایی اقتصاد کمک کند. چاره چیست؟ محصول عصر فناوری این است که نیروی انسانی موقعیتهای کاری کمتری دارد. در این شرایط شرکتها و سازمانها کسی را به خدمت نمیگیرند. پس کارآفرین خودش وارد کار میشود و دست به کار آفرینی میزند .
زندگی کارآفرینان موفق به طور کامل بازگوکننده فراز و نشیبها، دستاوردها و نقاط روشن زندگی این افراد است. بیل گیتس، مرد افسانهای امروز و جامباجویس از کارآفرینان موفقی هستند که به آمال و آرزوهای خویش جامه عمل پوشاندهاند. کارآفرینان موفق معتقدند تلاشهای کارآفرین در زمینههای بسیاری با شکست مواجه میشود تا عاقبت در یک زمینه به ثمر مینشیند. بیل گیتس، جامباجویس و موسسان تولیدی پوشاک FUBU کارآفرینان موفق و خوشاقبالی هستند که با اولین تلاش خود به موفقیت دست یافتهاند. موفقیت در این راه مستلزم داشتن مهارت، دانش، اشتیاق، آرزو و پشتکار است، زیرا در این تنازع فقط قویترها باقی میمانند .
کارآفرین، خالق تحول و دگرگونی است، او بر آنچه ما «قاعده» یا «اصل ثابت» مینامیم تاثیر میگذارد و طرح دوبارهای به آن میزند .
کارآفرین راه بسیاری پیموده است تا به خواستههایش دست یابد. کارآفرینان حقیقی «کارآفرینان زنجیرهای» هستند. این افراد عشق راستینی به کار خود دارند و کسب و کارهای متعددی ایجاد میکنند. کارآفرینان به آنچه برای بسیاری رویای دور و درازی بیش نیست تحقق میبخشند. آنها با به حرکت در آوردن چرخهای اقتصاد آن را پویاتر میکنند و جهان را با ایدهها و کارهای خود دستخوش تغییر میسازند. سرمایهگذاران، هنرمندان، متفکران و صاحبان مشاغل همگی مصادیقی از کارآفرینان هستند. کارآفرینان همواره مورد تحسین دیگران قرار دارند. قدرت متفاوت اندیشیدن، بهرهمندی از خلاقیت بالا، داشتن اشتیاق و آرزو ویژگیهایی هستند که کارآفرینان را از دیگران متمایز میسازند .
من به همه کارآفرینان احسنت میگویم. مرحبا بر شما کارآفرینان، مرحبا !
مترجم: فرناز صفدری
برگرفته از : روزنامه تفاهم
آیا تمایل دارید که بیش از 8 ساعت در روز کار کنید؟ممکن است در برنامه شما، ساعات کاری از 8 صبح تا 4 بعدازظهر ذکر شده باشد، اما ناچار باشید قبل از ساعت 8 وارد کلاس شده تا وسایل را آماده کنید، یا بعد از ساعت 4 در کلاس بمانید و کارهای باقیمانده را تمام کنید . برای اینکه جلسات آموزشی شما از تدارکات مناسبی برخوردار باشد، لازم است در چیدمان کلاس و تنظیم مواد آموزشی دقت کافی داشته باشید. به عنوان مربی کارآفرینی اگر همزمان با فراگیران وارد کلاس شوید، احساس بینظمی و عدم آمادگی به شما دست خواهد داد. حتی ممکن است به دلیل عدم آمادگی مجبور شوید درس را دیرتر شروع کنید .
• آیا حاضر هستید بعد از ساعات کاری در کلاس بمانید؟موضوعی که در بالا گفته شد بعد از ساعات کاری نیز صدق میکند. یکی از مسئولیتهای مربی کارآفرینی این است که از خروج تمام وسایل آموزشی از کلاس اطمینان حاصل کند. همچنین مربی باید میزها و صندلیها را به حالت اولیه برگردانده و کلاس را مرتب کند. به علاوه، بسیاری از فراگیران دوست دارند بعد از پایان درس در کلاس بمانند و پرسشهایی را که طی جلسه نتوانستهاند مطرح کنند از مربی بپرسند. آنها انتظار دارند که مربی با آمادگی و با کمال میل در کلاس مانده و به پرسشهای آنها پاسخ دهد. به علاوه ممکن است مجبور باشید در انتهای هر روز جزئیات عملکرد آن روز را جمعآوری کنید، مثلاً یادداشتها را به جزوات خود اضافه کنید، اسلایدهایی را که برای فردا آماده کردهاید مرور کنید، نوشتههای خود را پاک کنید، برنامه فردا را مرور کنید، امور دفتری خود را کامل کنید، جزوات آموزشی تان را مرتب کرده و بایگانی کنید، منابع آموزشی بیشتری را برای شرکتکنندگان ارسال کنید یا تخته اعلان را برای روز بعد آماده کنید .
• آیا میتوانید تمام طول روز سر پا بایستید؟مربیان کارآفرینی معمولاً فرصتی برای نشستن پیدا نمیکنند، زیرا آنها در تمام مدت در حال تسهیل برنامه هستند و ناچارند حین ارائه مطالب و مباحث سر پا بایستند. حتی زمانی که فراگیران به گروههای کوچکتر تقسیم میشوند، مربیان کارآفرینی باید از گروهی به گروه دیگر بروند و به پرسشهای آنها پاسخ داده، اشکالات آنها را بفهمند و متوجه شوند که چه زمانی میتوانند مبحث جدید را آغاز کنند .
• آیا انعطافپذیر هستید؟هر چقدر هم که قبل از کلاس آماده باشید، نمیتوانید خود را برای اتفاقات احتمالی که در کلاس ممکن است بیافتد آماده کنید. بنابراین مربی کارآفرینی باید آمادگی آن را داشته باشد که به پرسشها و وقایع غیرمنتظره پاسخ مناسبی ارائه دهد. به عبارت دیگر مربی کارآفرینی باید انعطافپذیر باشد. گاهی اوقات، برنامهای که مربی برای کلاس در نظر گرفته، با نیازهای فراگیران منطبق نیست. از این رو وی باید بتواند برنامه خود را متناسب با نیازها تعدیل کرده و مواد آموزشی را به گونهای تغییر دهد که برای فراگیران مفید باشد. به علاوه یک مربی اثربخش باید بتواند توانایی فراگیران را درک کرده و آموزش خود را متناسب با سطح آنها هماهنگ کند .
• آیا میتوانید حتی وقتی بیمار هستید تدریس کنید؟مربیان معمولاً نمیتوانند به دلیل بیماری مرخصی بگیرند، زیرا اغلب جلسات از ماهها قبل برنامهریزی شده و بیشتر شرکتکنندگان از مسافتهای دور برای شرکت در آن جلسات ثبتنام میکنند. بنابراین مربیان کارآفرینی باید توانایی آن را داشته باشند که حتی هنگام بیماری نیز با اشتیاق تدریس کنند. در هر صورت کلاس باید برگزار شود .
• آیا آمادگی دارید که وقت و انرژی خود را فدا کنید و در مقابل انتظاری نداشته باشید؟اغلب افراد، مربیان را مشکلگشا میدانند، زیرا این افراد همیشه راهحلی دارند و میتوانند جادو کنند. به علاوه، مربیان به این خصلت مشهور هستند که نیازهای فردی خود را در نظر نمیگیرند. بدین ترتیب فراگیران ممکن است شما را به عنوان فردی برای درد دل کردن انتخاب کنند. حتی این فداکاری شما ممکن است جنبه زمانی نیز داشته باشد. مثلا ممکن است فراگیران به هنگام استراحت و صرف ناهار به شما مراجعه کنند تا در مورد شرایط فردیشان با شما صحبت کنند .
• آیا میتوانید همیشه الگوی دیگران باشید؟وظیفه مربی کارآفرینی این است که روش صحیح کارها را آموزش دهد . بنابراین مربی باید بتواند توصیههای خود را قبل از دیگران در عمل بکار گیرد. اگر مربیان نتوانند الگو و نمونه خوبی از آنچه که آموزش میدهند باشند، ممکن است اعتبار خود را نزد دیگران خدشهدار کنند. به علاوه از آنجایی که هیچ کس کامل نیست، مربیان باید اشتباهات خود را پذیرفته، به آن اعتراف کنند و اجازه ندهند که فراگیران با اطلاعات نادرست از کلاس خارج شوند .
• آیا میتوانید با مشکلات تدارکاتی پیدرپی کنار بیایید؟اگر چه تدارکات و آماده کردن تجهیزات کلاس وظیفه مربی نیست، اما اگر نقصی در این تجهیزات وجود داشته باشد، برای مربی مشکل ایجاد میشود. آیا شما میتوانید با دستگاههای معیوب و یا در کلاس نامرتب کار کنید؟ آیا میتوانید با افرادی که مسئول رزرو کلاس هستند و به شما میگویند که کلاسی برای شما رزرو نشده کنار بیایید؟ آیا میتوانید از جزواتی که دیرتر از موقع به دست شما رسیده و یا اشکالات تایپی فراوانی دارند استفاده کنید؟ مربی خوب باید بتواند از تدارکات برنامه و منظم بودن آنها اطمینان حاصل کند .
• آیا از انجام فعالیتهای جسمی ناراحت نمیشوید؟خیلی خوب میشد اگر مواد و تجهیزات آموزشی بطور معجزهآسایی خود به خود وارد کلاس شده و مورد استفاده قرار گیرند. اما متأسفانه چنین نیست و شما وظیفه دارید خودتان آنها را دسته بندی کرده و به کلاس بیاورید و پس از استفاده، مجدداً جمعآوری کنید. بدتر از همه اینکه باید این کار را بارها و بارها در تمامی جلسات تکرار کنید. در هر صورت این هم بخشی از کار مربی کارآفرینی است .
• آیا آمادگی آن را دارید که در صورت عدم حمایت مدیران، شرکتکنندگان را تشویق کنید؟گاهی اوقات فراگیران به اجبار مدیرانشان در کارگاههای کارآفرینی شرکت میکنند، زیرا مدیران آنها فکر میکنند که شرکت کارمندان در این کارگاهها برایشان خوب است . اما بعد از اتمام کارگاهها از آنها به طور جدی حمایت نمیشود. آیا شما میتوانید در چنین شرایطی از فراگیران حمایت کرده و آنها را تشویق کنید؟
• آیا میتوانید بازخوردهای صادقانهای ارائه کنید؟فراگیران زمانی میتوانند بطور اثربخش به یادگیری بپردازند که حین آموزش، بازخوردهای صادقانهای از شما دریافت کنند. آیا شما میتوانید به فردی که عملکرد خوبی نداشته صادقانه این مطلب را گوشزد کنید، هر چند که تأثیر بدی روی کار او به عنوان یک کارمند داشته باشد؟
• آیا توانایی آن را دارید که شکستها را تجزیه و تحلیل کرده، راهحلهایی بیابید و کار خود را بهبود ببخشید؟بدیهی است که همه آموزشها به موفقیت دست پیدا نمیکنند. در حقیقت، بسیاری از آنها با شکست مواجه میشوند. مربیان موفق افرادی هستند که اشکالات کار را بررسی کرده و سپس تغییراتی را در برنامه اعمال میکنند تا در جلسات بعد، کار خود را بهبود بخشند .
هدف از مطرح کردن موارد بالا، دلسرد کردن شما نبود، بلکه ما قصد داشتیم واقعیت کار یک مربی و بویژه مربی کارآفرینی را به عنوان شغلی که ظاهراً جذاب و ساده به نظر میرسد نشان دهیم. مربیگری کار چالشزایی است و به پشتکار زیادی نیاز دارد. اما وقتی شرکتکنندگان به شما میگویند که زندگی آنها را تغییر دادهاید یا شما الگوی آنها هستید ، تمام مشکلات و سختیهای کار را فراموش خواهید کرد. البته این موفقیت در یک هفته میسر نمیشود، اما در نهایت موفق خواهید شد و آن وقت خواهید دید که ارزش این همه سختی را دارد .
نویسنده :مریم فتاحزاده
مرجع: نشریه رویش
برگرفته از : روزنامه تفاهم
حالا چند مثال برایتان میگویم :
اول یک سوال : از بین چهار گزینه بهترین پاسخ را برای پرسش زیر پیدا کنید :
شما به عنوان یک کارآفرین تازه کار میخواهید بیش از همه درباره کدامیک از این امور برای اطرافیانتان حد و مرزی مشخص نمایید؟
1) صحبت کردن با همسایهای که اتومبیلش را در جای پارک شما پارک کرده است .
2) مشخص کردن زمانی خاص برای خوابیدن بچهها .
3) یادآوری به اطرافیان که هنگام کار کردن مزاحم شما نشوند .
4) گفتن این که ممکن است مدتی بعد مشغلهتان بیشتر شود .
اگر پاسخ شما «همه گزینهها» باشد، معلوم میشود که به خوبی از مشکلات و چالشهای حرفهتان آگاهی دارید. در واقع «همه گزینهها» بهترین پاسخ است .
حالا ببینیم که منظور ما از تعیین حد و مرزها چیست .
به زبان ساده هنگامی که شما به عنوان یک کارآفرین نیازهایتان را برای دیگران توضیح میدهید، حدود و مرزهای مورد نظرتان را معین مینمایید. برای این که این پروسه به خوبی جلو رود، لازمست که خودتان از نیازها، مشکلات، محدودیتهای روابط با دیگران و حضور در کنار خانواده کاملا با خبر باشید و اموری که برایتان مهم هستند را به طور دقیق ذکر کنید .
سپس این مطالب را برای کسانی که به نحوی بر زندگیتان تاثیر و نقش بارزی دارند مطرح کنید و با احترام از آنها بخواهید که با شما همکاری کنند .
دقت کنید که این حدود و مرزها باید «سالم» باشند به این معنا که باعث تنش و رنجش و دلخوری در خانواده و میان دوستانتان نشوند. باید اینها در عین محدودیت طوری وضع شوند که نه تنها دیگران را آزار ندهند بلکه شادی و لذت را هم به خودتان و خانوادهتان هدیه کنند. در این حالت کارآفرین با خونسردی و آرامش کارهایش را سر و سامان میدهد، انرژی بالایی دارد و میتواند کسب و کارش را به موفقیت برساند به علاوه از بودن کنار خانوادهاش لذت ببرد .
در این جا روشهای تعیین حد و مرزهای مفید و سالم که به شما و خانوادهتان کمک خواهند کرد را برمیشماریم. مطالعه این گفتهها شما را راهنمایی میکنند :
حرف اول و آخر این پروسه «کنترل» است. میتوانیم اینطور بگوییم که شما با وضع این محدودیتها، خود را در حبابی قرار میدهید که کنترل ورود و خروج هر چیز خارجی در دست شماست .
مواردی که در زیر میآوریم آنهایی هستند که مهار و کنترلشان در حیطه قدرتتان است :
- حرفهای که انتخاب میکنید. جالب است یا این که دوستش ندارید؟
- اشخاصی که با شما کار میکنند. یادتان باشد که اینجا دیگر رئیسی در کار نیست که مجبور باشید برایش کار کنید و هیچ اعتراضی هم نکنید !
- مدت زمانی که برای کارتان اختصاص میدهید. کم یا زیادش به خواست و توان و حجم کارتان بستگی دارد. کارتان عقب مانده است؟ خب دیگران را سرزنش نکنید. شما هستید که مرزها و محدودیتهایتان را مشخص نکردهاید. بقیه مقصر نیستند . خودتان باید مشکلات خود را یادآور شوید و حدودی مشخص نمایید .
- تعیین کارهایی که دوست دارید در زمان کار کردن انجام دهید .
یادتان باشد که فعالیتهای مثمرثمر و مفید را بگنجانید و از حاشیه رفتن پرهیز کنید .
- طرز رفتار و صحبت کردن دیگران با شما. هر رفتاری که شما را آزار میدهد و هر صحبتی که ناخوشایند و ناامیدکننده است را کنار بزنید و با آن شخص یا اشخاص رابطه برقرار نکنید. گاهی اوقات کلمات و واکنشهای دیگران آنچنان قدرتی دارند که تصور نمیکنید. پس از شنیدن سخنان منفی، ناامیدکننده و مخرب اعصاب و روحیه سخت دوری کنید. مواجهه با رفتار ومنشهای توهینآمیز و تمسخرآمیز هم چنین تاثیراتی دارند .
- فاکتورهایی که در نیل به موفقیت تاثیر گذارند. اگر میخواهید که برای کارتان مدت زیادی صرف کنید، به مشتریان بگویید و مدت زمان مورد نظرتان را مطرح کنید. اینطوری لازم نیست که چند شب آخر تا صبح بیدار بمانید تا به موقع کارتان را به مشتری تحویل دهید .
مواردی که در بالا ذکر کردیم محدودیتها و مرزهای «سالم » هستند. دقت کنید که وضع حدود و مرزها به معنی تسلط بر دیگران و کنترل رفتار آنها نیست. در حقیقت میتوان اینجور خلاصه کرد که شما با انجام این کار، تصمیم میگیرید که چطور در مقابل رفتار دیگران «پاسخ» دهید نه «عکسالعمل ».
مثلاً کارمندان و همکاران شما آنطور که باید کار نمیکنند و توجه ندارند که پروژه پیش رو عقب است و باید سخت کار کنند. در این جا دستور دادن و وادار کردن آنها به کار کردن پاسخگو نیست. بلکه باید از ابتدا رفتار و منش کاریشان را کنترل کنید تا فضایی پرکار و پربار خلق شود. در عین حال کنترل غیرمستقیم و تعیین حدود و مرزهای مشخص کاری باعث میشود که بین شما و کارمندانتان هم تنش و دلخوری به وجود نیاید .
حالا به سراغ حد و مرزهای «ناسالم» میرویم که به جای کمک به پیشبرد روند کار سیر پیشرفت آن را در شیبی نزولی قرار میدهند. اینها گفتگوهایی هستند که از وضع محدودیتهای بد و مخرب حکایت دارند :
«تو اصلا اجازه ندادی من نظرم را بگویم »
«سه تا از مشتریها هنوز پول ما را ندادهاند .»
«تو نباید مزاحم کار من بشوی »
به نظر آشنا میرسند، نه؟ وضع اینگونه حد و مرزهای ناسالم و تنشزا باعث میشود که درآمد کسب و کارتان افت کند، انرژی و انگیزهتان تقلیل یابد، فرصتها را از دست بدهید و بالاخره موفق نشوید .
حالا سوال اینست که چطور از گیرافتادن در اینچنین دامهایی پرهیز کنیم؟ و چرا مردم و صاحبان کسب و کار اینطور محدودیتهایی را به وجود میآورند؟
به واقع میتوانم بگویم که علت دقیقش را نمیدانم ولی چند مثال میآورم و توصیهها و پیشنهاداتم را هم در پایانشان ارائه خواهم داد. لازم به ذکر است که با عجله و بدون تحقیق و بررسی در امور شخصی خودتان، خانوادهتان و کسب و کارتان به دنبال پیدا کردن این تلهها نروید. این کار سادهای نیست و نیاز به تعمق و همفکری دارد. پیدا کردن نقاط سیاه و تاریک این دایره ارتباطی به آسانی میسر نمیشود. باید از یک دوست مورد اعتماد، مشاور یا کارشناس روابط بین فردی کمک بگیرید .
در اینجا چند اشتباه رایج ارتباطی ذکر شدهاند :
- مردم اغلب اوقات به خاطر خشم و ناراحتی خودشان، دیگران را سرزنش میکنند .
یک بار یکی از دوستان خردمندم گفت : «اگر سرزنش کنی، چیزی یاد نمیگیری.» اگر به خاطر مشکلات و محدودیتهای خودتان بقیه را نکوهش کنید به این معناست که شما مسئولیت کارهایتان را بر عهده نمیگیرید. بنابراین انتقال خشم و سرخوردگی خود به دیگران و شماتت نمودن آنان تنها انرژی شما را هدر میدهد . پس دست از این رفتار بردارید و به فکر پاسخی مناسب باشید نه عکسالعملی تند و خشمگینانه. مسئولیت اعمالتان را قبول کنید و ببینید که اشکال کار از کجاست سپس یک محدوده و مرزهای مناسب و سالمی تدوین کنید .
- مردم از تعارض و تضاد میترسند .
بله ممکن است که اعلام محدودیتهای شما و تعیین حد و مرز برای دیگران به واکنش های احساسی و عاطفی متضاد بینجامد .
به همین جهت بسیاری حاضرند همچنان با ناراحتی و تنش کار کنند ولی این واکنشهای احتمالاً ناخوشایند احساسی را تجربه ننمایند .
یک راهی که ممکنست مفید باشد اینست که به خود بگویید : «اگر من این کار را انجام دهم، بدترین واکنش آنها چطور میتواند باشد؟» زمانی که آن را تصور کنید، برایش اسم بگذارید و آن را برای خودتان شرح دهید، دیگر آنقدرهاهم ترسناک نخواهد بود. از طرف دیگر اتفاقات خوب و خوشایند را هم در نظر آورید .
- مردم دوست دارند که دیگران را راضی کنند .
بدانید که هیچ وقت نمیتوانید همه را خرسند و راضی کنید. پس بهتر است در ابتدا به خودتان بپردازید. اگر دنبال برآورده کردن نیازها و حل مشکلات خودتان باشید، مفهوم خودخواه بودن شما را نمیرساند. بدانید که بالا بردن انرژی و انگیزه کارتان و دنبال کردن ایدهها و طرحهایتان، از اخذ «تایید» دیگران خیلی مهمتر است. هنگامی که موفق شوید، در عوض تایید، احترام و اعتماد آنها را کسب خواهید کرد .
- بیشتر مردم نمیدانند که خواسته واقعیشان چیست و در اصل چه میخواهند .
اکثر مردم نیازها و تمایلات و خواستههای حقیقیشان را سرکوب یا انکار میکنند . این عمل باعث میشود که در مخمصه بدی گیر بیفتند که نمیدانند باید از کدام جهت بروند، خسته و عصبی و افسرده میشوند و با خشم و عصبانیت بسیار دیگران را سرزنش میکنند. این اشخاص نمیتوانند افکارشان را سر و سامان دهند، احساساتشان را مدیریت کنند و به یکباره واکنشهای تند و شدید هیجانی نشان میدهند. آنها از مشکلات جسمانی هم در رنج هستند- سر درد، زخم معده، حوادث گوناگون، افسردگی و نظایر اینها- نمیتوانند محدودیتهایشان را به درستی مشخص کرده آنها را برای دیگران شرح دهند. شخصی اینچنین قادر نیست حقایق و نقاط سیاه و سفید زندگی را تشخیص دهد .
برای این که ببینید چطور میشود از این وضع خلاص شد ابتدا نشانههای ذکر شده را در وجودتان جستجو کنید و از وجود یا عدم وجودشان مطمئن شوید. آیا احساس تنش میکنید؟ سردرد و اضطراب آزارتان میدهد؟ احساس می کنید که خسته و دلتنگ و افسردهاید؟
اگر پاسخ این سوالات مثبت است، پس باید دست به کار شوید و تغییری صورت دهید. اگر از شروع این کار میترسید و مضطرب شدهاید، عجلهای در کار نیست. مدتی وقت بگذارید و به تدریج این رفتارها را کنار بگذارید و همانطور که گفتم ابتدا باید با خودتان رو راست باشید و خواسته اصلیتان که سرکوبش کردهاید را زنده کنید. آن وقت است که میتوانید آرامش پیدا کرده با تفکر و تعمق و تحقیق و بررسی به آن بپردازید. زمانی که خواستید کسی را سرزنش کنید و مسئولیت کارهایتان را گردن نگیرید، مکث کنید، نفس عمیقی بکشید، مسئله را از نظر بگذرانید و سپس پاسخ دهید .
پس از این پروسه، انرژی منفی و عصبی وجودتان را به روشی چون فعالیتهای ورزشی و موسیقی رها کنید .
- مردم برای خودشان وقت نمیگذارند .
اگر تنها به کارتان بپردازید و تمام فکر و ذکرتان پیشرفت کار و حرفهتان باشد، چندان نمیتوانید دوام بیاورید و از موفقیت هم خبری نخواهد بود. روان و جسم شما نیاز به توجه دارند و اگر از آنها غافل شوید دیگر کمکتان نخواهند کرد. جسم بیمار میشود و از فعالیت بازمیماند،روان هم بیمار میشود و ذهن و مغزتان را خسته و افسرده میکند. به خودتان بپردازید. تغذیه مناسبی پیش گیرید و با کودکانتان بازی کنید چرا که شادی آنها انرژی مثبتی را به روان شما هدیه خواهد کرد. به یک سرگرمی مورد علاقه بپردازید- خواندن مجلات مورد علاقه، تماشای فیلم، موسیقی، بازی کامپیوتری و هرچه که دوست دارید - و از آن شاد میشوید. مدیتیشن و یوگا هم مفید هستند. انجام این کارها باعث میشود که بیرون از دفتر کارتان آرامش یابید و انرژی مثبت آن، فردای آن روز در دفتر کار به یاریتان بیاید .
- مردم پیش از آن که به خودشان فکر کنند، خواسته و توقعات دیگران را در نظر میآورند .
به خاطر داشته باشید که تعیین محدوده ارتباطات با دیگران و مشخص کردن مرزهای آن در درجه اول برای آسایش خودتان است. پس در ابتدا به درستی نیازهای خودتان را در نظر آورید و این حدود را ترسیم نمایید. توجه کنید که اگر این حدود به درستی و با توجه به خواستههای شما تنظیم نشوند، نه خودتان سود خواهید برد و نه دیگرانی که ملاحظهشان را کردهاید. علت این رنجش دوطرفه اینست که اطرافیان پا را از مرزها فراتر نمیگذارند و آنچنان که شما گفتهاید رفتار میکنند ولی نکته اینست که خطوط مرزی ترسیم شده از محدودههای واقعی تنگتر هستند و مقداری از سرزمین شما بیرون از این خطوط قرار دارد. وقتی دیگران به این سرزمین جا مانده پا میگذارند، شما عصبانی میشوید و ممکن است این عصبانیت را با سرزنشهایی تند نشان دهید. اینطور است که خانواده و دوستان عزیزتان که در ابتدا ملاحظهشان را کردهاید، رنجیده و دلخور میشوند .
تا به این جا مرزبندیهای خوب و بد را ذکر کردیم و دلایلشان را هم آوردیم. حالا به بعضی از راههای ترسیم یک محدوده سالم و مفید اشاره میکنیم :
1- محدودیتهایی واقعگرایانه و زمانبندی شده تعریف کنید .
این مرحله به نظر ساده میآید ولی در واقع سختترین و مهمترین بخش بنا نهادن ارتباطات شخصی شماست. شما در این فاز مشخص میکنید که چه چیزهایی را میخواهید و چه چیزهایی را نمیخواهید. آیا دوست دارید که همیشه در سفر باشید؟ میتوانید شبها تا دیروقت و آخر هفتهها نیز کار کنید؟ به نظر شما ارتباط برقرار کردن با مشتریان سوددهی که درآمدتان را بیشتر میکنند ولی اعصابتان را افسردهو انرژیتان را میگیرند، سودمند ومفید است؟ شما میتوانید اینطور باشید؟ پس از این که خواستههایتان را معلوم کردید، روشهایی که در ذهن دارید را بررسی نمایید تا آنهایی را که کارآمد هستند به کار گرفته آنهایی که کاملاً مفید نیستند را محدود کنید. با این کار اندک اندک محدودههای سرزمین کسب و کارتان پدیدار خواهند شد .
من قبول دارم که گاهی اوقات میبایست در این مرزبندی انعطافپذیری داشته باشید مثلا برای این که به اهداف بزرگتری دست پیدا کنید، اندکی سرزمین خود را وسعت بخشید و مرزها را جلوتر ببرید. ولی به هر حال هرچه که به مرزهایتان بیشتر مقید باشید، هم در کارتان موفقتر خواهید بود و هم روابط بهتری با اعضای خانواده و دوستان برقرار خواهید نمود .
2- "نه" گفتن
"نه " گفتن یکی از بهترین راههای حفظ مرزها و حدودیست که برای دیگران و خودتان تعریف کردهاید. "هنر نه گفتن" را یکی از مهارتهای ثابت شده ارتباطی میدانند که کوتاه، ساده و در عین حال بسیار موثر است. کسانی میتوانند به روشی موثر این واژه دو حرفی را بر زبان بیاورند که علاقهای به راضی نمودن همه و اخذ تایید و تحسین همه نداشته باشند. البته نه گفتن هم به راحتی نیست. شاید بتوانید خیلی راحت بگویید "نه" ولی روش ابراز آن بسیار مهمست که "هنر نه گفتن" داشتن مهارت نه گفتنی موثر، محترمانه و قاطع است. یادتان باشد که یک گفتار خشن و تند هیچ کمکی به شما نمیکند. مثلاً اگر یکی از مشتریان بخواهد پروژه سنگینی را به شما محول کرده در مدت کوتاهی تحویلش گیرد، از کلمه "نه" استفاده کنید. نپذیرفتن پروژهای سودآور که در مدت زمان کوتاه قابل اجرا نیست بهتر از آنست که وسوسه شوید، قبولش کنید و سپس از عهده آن برنیایید .
2- 3- زمانی که میخواهید محدودیتها و نیازهایتان را برای خانواده و همکاران و دوستانتان شرح دهید، از صیغه اول شخص مفرد در گفتارتان استفاده کنید .
3- وقتی که دارید درباره این موضوع حرف میزنید، مستقیم، با صراحت و بسیار محترمانه و با کلمات من، خودم و فعلهای اول شخص مفرد به آنها بگویید که این مرزها، حدود کشور کسب و کار، نیازها و احتیاجات عاطفی و شغلی «شما»ست و شکستن آنها، بیتوجهی به «شما» معنی میشود .
الگوی موثر این «پیام من» به شکل زیر است : «وقتی که تو این کار را میکنی «من» احساس میکنم که . . ." مثلاً :
"وقتی یکسره به من میگویی که این کار را انجام بده، اعصابم خورد میشود و احساس میکنم که به من و نیازهایم توجه نداری و اجازه نمیدهی که وقتم را آنطور که خودم میخواهم صرف کنم. من باید به خواستههای خودم هم بپردازم ".
این تکنیک روش غیر رسمی است که با استفاده از آن میتـوانید مرزها را علامتگذاری کنید. البته اینطور نیست که حتماً از این الگوی ویژه استفاده کنید. بلکه مهم آنست که آنچه تجربه میکنید و برایشارزش قائلید را به روشی گویا و حاوی "پیام من" به دیگران انتقال دهید. آنها با این روش به درستی در مییابند که این مرزها، مرزهای «شما»ست. حتی اگر صحبت کردن درباره احساسات برایتان مشکل است، بهتر است از این روش بهره گیرید. خواهید دید که این کار آنقدرها هم مشکل نیست .
گاهی اوقات مردم به جای اینکه از احساسشان حرف بزنند، درباره قضاوتهایی که از تجربیات گوناگون داشتهاند، صحبت میکنند و این دو را با هم اشتباه میکنند. قضاوت کردن ساده است و میتوانید دربارهاش با دیگران حرف بزنید. این برداشتها میتواند در ذهن هر فردی متفاوت از دیگری شکل بگیرد. زاویه نگاه هر شخصی و ذهنیات پیشین او مانند فرد دیگر نیست و همین است که قضاوتها و برداشتهای هر کس را از بقیه متمایز میکند. احساسها بیشتر اوقات پشت این تلقیات از دیده مخفی میمانند. برای این آنها را بیابید لازمست که خود را به طور عمیق بشناسید و به آگاهی بیشتری برسید. بهتر است که این جستجو را انجام دهید و به جای این که برای فهمیدن نظرات و باورهای دیگران راجع به خودتان، زحمت بکشید، موجود درونی را بهتر بشناسید. در اینجا دو مثال دیگر که "پیام من" در آنها به وضوح دیده میشود میآوریم :
"وقتی که مدام نظرت راجع به زمانبندی پروژه را تغییر میدهی، زمان و هزینه زیادی صرف میشود که نمیتوانم نادیده بگیرم. من میخواهم که تو در امضای این قرارداد همراه ما باشی تا بتوانیم آن را بر عهده گرفته به پایان برسانیم ."
"من از کاری صحبت میکنم که بسیار مهمست و باید به انجام رسد. ولی تو مدام داری درباره انجام دادن یا کنار گذاشتنش بحث میکنی. وقتی که اینطور چانه میزنی، حس میکنم که به من اعتماد نداری. من باید بدانم که تو میخواهی و مایلی که این کار را انجام دهی ."
4- بر راه حلها تمرکز کنید .
زمانی که مشکلی پیش میآید، عصبانیت و ناامیدی و سرزنش دیگران را فراموش کنید و تنها برای پیدا کردن راه چاره تلاش کرده از همکاران و کارمندانتان هم کمک بگیرید. بدانید که اگر کارمندانتان ببینند که مدیر آنها خونسرد و آرام است و مهارتهای حل مسئله خوبی دارد،مضطرب نمیشوند و هر کدام با ایدهای به حل دشواری برمیآیند. این مشکلات لزوماً در دفتر کار شما پدید نمیآیند بلکه همسر و فرزندان هم میتوانند با شما سر سازگاری نداشته باشند و به مرزهایتان احترام نگذارند. در ضمن این مشکل میتواند تنها در یک مکالمه ساده پیش آید و همیشه لازم نیست در اجرای یک پروژه کاری باشد .
مثلاً فرزند شما میگوید که میخواهد با پدر/ مادرش صحبت کند. او شروع میکند ولی درباره موضوعی حرف میزند که دربارهاش اطلاعاتی جامع ندارید. سعی میکنید با همان چیزهایی که به ذهنتان میرسد فرزندتان را راهنمایی کنید ولی او راضی نمیشود و باز هم حرف میزند. شما هم خستهاید و از این گفتگوی بیحاصل کلافه هستید. در این جا دو راه وجود دارد. یکی این که سرش داد بزنید، حرفش را قطع کنید و او را به نادانی و بیتوجهی محکوم کنید . این فرزند پرسشگر میرنجد و از شما دور میشود. شاید هم به این نتیجه برسد که یک پدر/ مادر کارآفرین اصلاً چیز خوبی نیست !
ولی راه دوم. شما میگویید "من تا جایی که میتوانستم کمک کردم ولی اطلاعات زیادی ندارم و راه حل دیگری به ذهنم نمیرسد. بهتر است دیگر دربارهاش صحبت نکنیم چون فکر میکنم باید پیش شخص دیگری بروی." نمونهای دیگر میتواند سر کار باشد : شما میخواهید با کسی معامله کنید ولی او مرتب حاشیه میرود و به اصل مطلب نمیپردازد. وقت زیادی صرف کردهاید ولی به نتیجهای نرسیدهاید. به همین دلیل محترمانه و قاطعانه به او میگویید : "معامله، معامله به ظاهر خوبیست ولی تا زمانی که به تمامی جزییات آگاه نشوم و شما با من صادق نباشید، به توافق نخواهیم رسید ."
5- مسائل را تنها از دید خودتان نبینید و همه آنها را شخصی نکنید .
گاهی اوقات فکر میکنید که کسی حریم سرزمینتان را شکسته و در مقابل ارزشهایتان عکسالعمل احساسی و عاطفی نشان داده است. در این مواقع فوراً به سراغ احساسات نروید. کمی صبر کنید و اندکی دقیقتر باشید .
آن وقت اگر لازم بود، واکنش احساسی نشان دهید. اینطور اتفاق میافتد که شما نیازها، خواستهها، محدودیتها و مرزهای سرزمین کسب و کار و زندگی شخصی خود را مطرح میکنید. یادتان هست که گفتیم بعضیها از تعارض عاطفی و راضی نبودن دیگران میترسند؟ این ترس اینجا رخ مینماید. بعضی از افراد خانواده،دوستان یا همکاران از حرفهایتان ناراحت میشوند و میگویند : "پس انگار به من اعتماد نداری" یا "به نظرم خیلی به پول فکر میکنی" یا "از حرفهایت ناراحت شدم." زمانی که همکار شما نمیخواهد به وقت، خواستهها و نیازهایتان توجه کند و احترام بگذارد، ناراحت میشود. این جا مشکل از مرزبندی شما نیست بلکه مشکل طرز تفکر اوست. در این حالت نمیبایست دلخوریهای او را به خود و مرزبندی محدوده کاریتان نسبت دهید. اگر اینطور باشد دیگر تمامی این خطوط و پرچمها پاک شده بر زمین میافتند .
پس از تمامی این حرفها، میتوانم در چند جمله آنها را خلاصه کنم : اگر نتوانید محدودیتها و مرزهای ارتباطی مناسبی برای خودتان ترسیم کنید و یک خطکشی نامناسب و "ناسالم" انجام دهید، پول و زمان زیادی را هدر دادهاید. انرژی و منابع بسیاری هم صرف و به کار گرفته شدهاند که رویهم چیزهای ارزشمندی را از یک کسب و کار خارج کردهاند. اینها در کنار درآمد کمتر، دور شدن از خانواده، انرژی و انگیزه کمتر و روابط نه چندان با کارمندان به خوبی و روشنی نشان میدهند که یک مرزبندی نامناسب چقدر آسیبرسان است .
حالا عکس قضیه :
همین حالا مرزها را پررنگ کنید و تیرک پرچمها را جای مناسب بکوبید. آنچه که هر روز باید انجام دهید را روز پیش معلوم کنید و روش گفتن آنها را هم بنویسید. گاهی اوقات لازمست که با هر کارمند یک جور حرف بزنید و محدودیتهای خاصی را یادآور شوید. عین این برنامهریزی درباره افراد خانواده و دوستان هم وجود دارد. آن چه میخواهید و آنچه نمی خواهید، نیازها، برنامهها و مشکلات خطوط کلی این مرزها را تعیین میکنند .
مترجم : آذین صحابی
برگرفته از : روزنامه تفاهم
امروزه بیشتر مشاغل جدید را شرکت هاى کارآفرینى خلق مى کنند. کالاها و خدمات برتر، فن آورى نوین و پیشرفت ها عموماَ از مراکز کارآفرینى نشأت مى گیرند. ریشه رشد و شکوفایى ما در شرکت هاى کوچک و کارآفرینان کوشایى است که مشتاقانه نظریات نوین خود را عملى مى کنند. کارآفرینى مزایاى خاص خود را دارد ؛ از جمله دستمزد بالا ، امنیت، ایجاد دارایی، استقلال کارى و رضایتمندى. با وجود مزایاى فراوان کارآفرینى عده کمى از افراد جامعه به فکر راه انداختن کسب و کارى براى خود هستند. شاید مهمترین دلیل این امر، ترس باشد چرا که بیشتر افراد جامعه مى ترسند با پرداختن به کارآفرینى حقوق ماهیانه خود را از دست بدهند. همچنین آنها نمى توانند ریسک، عدم اطمینان و فکر بى پولى را تحمل کنند و فکر صورت حساب هاى پرداخت نشده و بى پولی، آنها را به وحشت مى اندازد. در این نوشتار سعى داریم با برشمردن هفت گام اساسی، دریچه اى نو بر روى کارآفرینان و دیگر افراد جامعه براى راه اندازى و مدیریت کسب کارى جدید براى خود و دیگر افراد جامعه بگشاییم و با پرداختن به نکات اساسى و سخنان کارآفرینان بزرگ دنیا، به باورهاى جدیدى در عرصه کارآفرینى برسیم. گام اول: آغاز کار یک مبارزه استآغاز یک کسب و کار جدید چالشى سخت، نومیدکننده و سرشار از نگرانى است. این کار به شجاعت و پایدارى لجوجانه نیاز دارد. کارآفرینان باید براى برخورد با مشکلات عذاب آورى آماده باشند که تنها با استقامت و پافشارى سخت و مداوم برطرف مى شوند. هر کسب و کار تازه اى را که شروع مى کنید علاوه بر مشکلات معمول، مشکلات خاص خود را دارد. هر کارآفرین در شروع کار مجبور است راه خود را از میان طیف بى پایان مشکلات باز کند. تمام این مسایل و مشکلات قابل حل اند. کسانى که مقاومت مى کنند و از مشکلات نمى هراسند از سیاهى بیرون مى آیند. نکته مهمى که یک کارآفرین در آغاز کار باید آن را در نظر داشته باشد این است که گاه، پول پاداشى نیست که فوراَ بدست آید. اما تجربه مى تواند از مثقال ها طلا ارزشمندتر باشد. چرا که نرخ بهره بسیار بالایى دارد که قطعاَ جایى به کار شما خواهد آمد. هر چه ثروت خود را دیرتر به دست آورید، آن ثروت بیشتر خواهد بود. گام دوم: چگونه یک زمینه کارى مناسب بیابیدکسب و کارى که شروع مى کنید حتى االامکان باید مبتنى بر یک فکر تازه باشد. راه رسیدن به چنین ایده یا مفهومی، تمرکز بر حل یک مشکل یا برآورده ساختن نیازى در جامعه است که اخیراَ به آن توجه نشده است. براى آنکه گام دوم کارآفرینى را برداریم باید نکات زیر را رعایت کنیم.1- نیازهاى شما، نیازهاى دیگران نیز هست. مردم خیلى بیش از آنچه متفاوت به نظر مى رسند به هم شبیه اند. یأس ها و امیدهاى شما همان یأس ها و امیدهایى است که همسایه شما دارد. موفقیت شما به تجزیه و تحلیلى که از خود دارید یا شناختتان از دیگران، بستگى دارد. اگر شما به طور جدى به دنبال موقعیت و موفقیت باشید، شانس در خانه شما را هم خواهد زد. وقتى آماده مى شوید، آنچه را به دنبالش هستید خواهید یافت. اگر احتیاجات، خواسته ها و ناامیدى هاى کوچک خود را دقیق بررسى کنید، فرصتى را کشف خواهید کرد. در خانه، در محل کار، حتى در زمان تفریح باید هر روز به واکنش هاى خود توجه کنید، چرا ناراضى هستید، چه چیز شما را عصبى مى کند، چه آرزویى دارید، دلتان چه مى خواهد؟
احتیاجات شما نیازهاى همگانى است، از دیگران هم غافل نمانید. اطرافیان در محل کار یا خانه چه مشکلاتى دارند؟ شما چگونه مى توانید حلال مشکلات آنها باشید؟ چگونه مى توانید نیازهاى و خواسته هاى آنان را برآورید؟2 - براى پیشرفت، باید یک شکاف بازار بیابید، آنگاه کسب و کار شما هدفى خواهد داشت. تقلید از تلاش هاى رقبا کارى بیهوده است. شما مراد خود را بیابید. به دیگران خدمت کنید. زندگى را براى مشتریان خود بهتر، ساده تر، شادتر و سودمندتر کنید. به این ترتیب پول دار خواهید شد. کارآفرین باید در تولید کالا و ارایه خدمات بالاتر از حد وظیفه عمل کند. این طرز برخورد شکاف هاى بازار را بهتر از هر روش دیگرى پر مى کند. فرصت، چیزى بیش از یک روش بهتر براى ارائه خدمات و رفع نیازهاى جامعه بشرى نیست. در واقع «از هر دستى بدهید، از همان دست پس خواهید گرفت.»«هنرى کایزر» کسى که تاکنون یکصد شرکت تاسیس کرده است در این خصوص توصیه مى کند ؛ « هرچه خدمات بهترى ارائه کنید، پیشرفت بهترى خواهید داشت. اگر هدف شما جسورانه و والا باشد، مى توانید به دنبال خدمات جدیدترى براى رفع نیازهاى دیگران باشید… اعتراف مى کنم که هر گاه نیاز برطرف نشده اى مى بینم. شوق عجیبى به رفع آن پیدا مى کنم سودآور ببینند. «ویلیام لیر» در این خصوص مى گوید: «بسیارى از افراد نمى دانند که در آغاز راه اندازى یک کسب و کار جدید، آیا باید زیر بار قرض بروند؟ من مى گویم این بستگى به شعور فرد دارد. اگر شخصى کاملاَ در مورد کسب و کار جدیدش مطمئن است باید خانه را گرو بگذارد. من بارها براى حفظ کسب و کارم همه چیزم را گرو گذاشته ام. در واقع، زمانى را به یاد مى آورم که به نظرم مى رسید به همه کس در این کشور بدهکارم. به هر حال، بدون توجه به چگونگى آغاز کار، دیر یا زود شما هم باید زیر بار چنین تعهداتى بروید.»4- اگر از کارهاى کوچک شروع کنید، هیچ راهى مگر ترقى ندارید. شروع از کار کوچک بسیار کمتر از آغاز کارهاى بزرگ نیاز به پول دارد. چنین شروعى شما را قادر مى سازد بر کل بنیاد کسب و کارتان احاطه داشته باشید. 5- گام اساسى دیگر در راه اندازى کسب و کار جدید، انتخاب یک وکیل است. در همان اوان کار به وکیلى خوب نیاز دارید.6- نامگذارى شرکت و به ثبت رساندن آن گام اساسى دیگرى است که براى راه اندازى شرکت خود باید آن را انجام دهید. به شکل هاى مختلفى مى توانید شرکت جدید خود را پایه گذارید، ولى به شما توصیه مى کنیم، موسسه اى خصوصى بمانید. 7- وجود شریک در اوان کار نعمت بسیار بزرگى است. با این حال، شراکت عموماَ به مرور زمان به هم خواهد خورد. در دوره اى خاص، شما مى توانید بدون شریک به کار ادامه دهید. برخى از بهترین و دراز مدت ترین شراکت ها، شراکت زوجى است شامل یک فرد مخترع یک دانشمند و یک فرد خبره در کار فروش یا مدیریت. 8- یکى از اولین کارهایى که در آغاز کسب و کار جدید خود باید انجام دهید، جمع آورى اطلاعات است. شما باید در مورد رقبا، قیمت گذاری، بازاریابی، توزیع و غیره مطلع باشید. تلفن این کار را براى شما انجام خواهد داد. گام چهارم؛ چگونه کارمند بگیرید و روابط خود را تنظیم کنید؟بعد از آنکه شرکت خود را راه اندازى کردید، بخشى از مشغله فزاینده شما استخدام، تعلیم و نظارت بر کارمندان جدید خواهد بود، که این کار شکوفایى شرکت شما را به همراه خواهد داشت. براى انجام این کار باید نکات زیر را رعایت کرد:1- وقتى شرکتى راه انداختید باید آن را اداره کنید و توسعه دهید. باید اولین کارکنان را استخدام کنید و گروه اصلى خود را تشکیل دهید. کارمندان، در توسعه شرکت به شما کمک مى کنند، ولى معمولاَ به مرور زمان کارمندان دیگرى جایگزین آنها خواهد شد. 2- باید بیاموزید که چه سیاستى براى استخدام بهترین افراد اتخاذ کنید. بیشتر افراد در محیطى کارآفرینانه رشد مى یابند. «دیوید اوگیلوی» به مدیرانش در این خصوص مى گوید: «اگر شما افرادى را استخدام کنید که از خودتان تواناتر باشند، شرکت «اوگیلوى ماتر» به شرکتى از غول پیکرها مبدل خواهد شد، ولى اگر اشخاصى را به کار گیرید که از شما کمتر باشند، شرکتى پر از کوتوله ها خواهیم داشت.»3- همه روابط انسانى یک دوره ماه عسل دارند. اگر کاستى هایى در این دوران مشاهده کردید، این تنها قسمت بالایى کوه یخ است. 4- از قراردادهاى استخدامى استفاده کنید، ولى سعى نکنید از طریق آن رقابت را از بین ببرید. هرگز بدون قولنامه کتبى که وکیل تان آماده کرده، معامله اى را قبول نکنید. بیاموزید چگونه از دادگاه استفاده کنید و چگونه مخارج حقوقى خود را کنترل نمایید. 5- براى انجام امور شغلى خود همیشه نامه بنگارید. اطمینان یابید که رفتار تلفنچى هاى شرکت کاملاَمودبانه و عالى
باشد. از کارت هاى شکایت پیوسته استفاده کنید. بررسى شکایات مشتریان بهترین ابزار مدیریتى اند. 6- هرگز از مشتریان خود نترسید با مشکلات رویارو شوید. قیمت گذارى مناسب داشته باشید. مطالبات خود را وصول کنید و بر حاشیه سود خود بیفزایید. 7- از حسابدار خود بخواهید اصول اولیه را به شما بیاموزد. از او اطلاعات مالى دقیق بخواهید و همیشه از او سئوال کنید. 8- مامور بیمه آتش سوزى و حوادث خود را وادارید اصول بنیادین بیمه را آن گونه که در مورد شما صدق مى کند به شما بیاموزد. 9- با یک شرکت روابط عمومى هم رابطه برقرار کنید. تبلیغات را از اهل فن فراگیرید. به دنبال تبلیغات سطح بالا باشید. با تبلیغات خود به دیگران خدمت کنید. 10- بانکداران کمک زیادى به کارآفرینان نمى کنند. روابط بانکى خود را به آرامى و دقت بسازید. از آبرو و اعتبار خود حفاظت کنید. «هاروى فایرستون» در این خصوص مى گوید: « مهمترین دارایى اصلى مردى که در کسب و کار موفق مى شود، اعتبار است. آغاز کار با اعتبار بالا، شانس موفقیت نهایى را بیشتر مى کند تا تنها داشتن پول آماده، چرا که اعتبارى خوب باعث مى شود یک تاجر مشکلات مالى خود را حل و فصل کند و ذخیره اى مالى براى نیازهاى آتى کنار بگذارد.»11- شخصیت والاى خود را حفظ کنید، عدالت را تضمین کنید. گام پنجم؛ چگونه با تکیه بر سه اصل راه خود را هموار کنیدسه مهم و اساسى وجود دارد که نه تنها دورنماى مورد نظر یک شرکت را مشخص مى کند، بلکه اصول مستحکمى را براى اداره سازمان پایه مى گذارد. آن سه اصل مهم عبارتند از: اصل نخست: صداقت و درستکارىهیچ شرکتى بدون صداقت تام نمى تواند در دراز مدت پیشرفت کند. هرگز این افسانه را باور نکنید که اعمال خلاف از عناصر معمول موفقیت در کسب و کار است. همه شرکت هاى بزرگ به بالاترین حد درستکاراند. بدون آن نمى توان خدمتگزارى صادق بود. صداقت هرگز نباید بدون خلوص و تنها در حرف باشد. درستکارى باید ریشه اى عمیق در شرکت جدید شما داشته باشد. براى موفقیت هیچ چیز حیاتى تر از آن نیست. «توماس.بى.
. موقعیت هاى ارایه محصولات و خدمات جدید همانند ایده ها و اشتیاق هاى انسانى بى پایان اند.»3- کارهاى خدماتى براى شروع ساده تر از کارهاى تولیدى اند. تنها تحولى که در یک شرکت خدماتى به آن نیاز دارید، ارائه برترین خدمات است. خدمات ضعیف را بررسى کنید، به فرصت هاى ناگفته اى دست خواهید یافت. فرمول موفقیت « در کارآفرینى به این صورت است؛«ارائه خدمات، کمى بهتر و کمى بیشتر» . «اى.دبلیو. ستاتلر»، موسس هتل هاى ستاتلر، شعارى دارد که مى توانید آن را شالوده فرمول موفقیت خود بدانید، رمز ساده اى که اگر به آن مجهز باشید، مى توانید محله و یا حتى کشور را فتح کنید: «زندگى خدمت است، کسى که پیشرفت مى کند کسى است که به همنوعان خود کمى بیشتر، کمى بهتر خدمت کند.»بهتر آن است که به سخنان «هنرى فورد» نیز در این خصوص گوش فرا دهیم: «مشکل خیلى از ما در دنیاى کسب و کار این است که بیش از هر چیز به دلارهایى فکر مى کنیم که مى خواهیم کسب کنیم و از همان آغاز، راه را اشتباه مى رویم. من به شما اطمینان مى دهم که اگر شخص به ارائه خدمات در کسب و کار خود عقیده داشته باشد، نیازى ندارد نگران سودآورى کارش باشد. او قطعاَ به پول خواهد رسید. ایده خدمات رسانى در کسب و کار، بالاترین تضمین موفقیتى است که شخص مى تواند داشته باشد.»4- شرکتى با محصولى جدید، باید بر کیفیت تاکید کند. محصولى تولید کنید که بیش از یک مزیت سودآور داشته باشد. به دنبال فروش هاى قابل تکرار و همیشگى باشید. «چارلز وال گرین» موسس یک فروشگاه زنجیره ای، در این خصوص توصیه مى کند: «بزرگترین فرصت شغلى هر فرد معمولی، دقیقاَ توسط کارى ایجاد مى شود که به آن مشغول است. کارى که فرد انجام مى دهد، هر چقدر هم که دون پایه باشد، باز، در آن کار سریع تر از هر کار دیگر مى تواند پیشرفت کند. آدم متوسطى مثل من که هیچ هنر خاصى ندارد، بهتر است به کسب و کارى بچسبد که به آن وارد است.»5 - کارى که شروع مى کنید احتمالاَ هدف ثابت شما نخواهد بود. پس از آغاز کار ایده ها و فرصت هاى جدید به ذهن تان خطور خواهد کرد که پاداش هاى بزرگ ترى خواهند داشت. به دنبال راه هایى براى چند برابر کردن امکان سوددهى باشید. در جستجوى کسب و کارهاى جدیدى باشید که امکانات جنبى داشته باشد. 6 - شاید تصمیم به خرید کسب و کارى دارید. در صورت داشتن سرمایه لازم، این کار مزایاى مشخصى دارد. ولى براى موفق شدن، همچنان براى کشف موقعیت ها و متحول کردن آنها، به نبوغ کارآفرینى نیاز دارید. پیشنهادهاى زیر براى موفقیت شما ارایه مى گردد: - اگر شما وسیله اى را اختراع مى کنید، در دنیاى خالى مخترعان گرفتار نشوید، بیرون بروید و اختراعات را به اهل فن، سرمایه گذاران و دیگران متخصصان نشان دهید. حتى اگر توصیه هاى نومید کننده هم دریافت کنید، مهم نیست. لااقل به واقعیت هایى در مورد محصول خود پى مى برید. از این اطلاعات به عنوان عاملى براى پیشرفت استفاده کنید. - از در جا زدن در برنامه هاى بزرگ و اساسى که یکى از مهمترین مشکلات جامعه بشرى را حل خواهند کرد، بپرهیزید، آنها معمولاَ خوره پول اند و بیشتر اوقات قابل اجرا هم نیستند، با پروژه هاى کوچک ولى مورد نیاز، شروع کنید. - ممکن است کار یا سرگرمى موقتى وجود داشته باشد که کسى را پولدار کند، ولى اینها همه پدیده هایى گذرا هستند، شما چیزى مى خواهید که ده سال یا بیشتر به تولید آن ادامه دهید. در این صورت است که سود واقعى به دست خواهید آورد.- ایده شما براى ایجاد یک کسب و کار تازه مى تواد واجد یا فاقد مزایاى باشد، اما تا آن کسب و کار را راه نیاندازید، نمى توانید این نکته را ثابت کنید. باید کار را
شروع کنید و تصمیم بگیرید که یک کارآفرین باشید. گام سوم؛ چگونه شرکت خود را راه اندازید؟شما به عنوان یک کارآفرین باید محصول یا خدمت خاص خود را، در چارچوب بازار، در کنار محصولات و خدمات رقابتى دیگر، به پادشاهان بازار عرضه کنید. این پادشاهان بازار همانا مصرف کنندگان اند. شما باید با کالاهاى خدماتى پرمزیت، این فرمانروایان را راضى نگهدارید. «چارلز کترینگ»، یکى از بزرگترین کارآفرینان نوآور دنیا، در این خصوص مى گوید: «در کسب و کار، آن کسى که هرگز درباره اش فکر نمى کنید و او را نمى شناسید، مى نشیند و کل جریان را کنترل مى کند. آن شخص، مشترى شما است. همیشه گفته ام تمام سود و زیانى که در دفاتر یک تولید کننده دیده مى شود، حاصل تشویق ها و تحذیرهاى مشتریان است.»گام هاى اساسى اولیه براى راه اندازى یک شرکت که محصول یا خدمتى جدید را ارائه مى کند، مى توان به شرح زیر برشمرد.1- نخست باید، طرحى براى کسب و کار ترسیم کنید؛ هر گاه ایده اى براى ایجاد یک کسب و کار دارید، طرح آن را بنوسید. این کار، در آینده به کارتان خواهد آمد. 2- براى نخستین سال عملیات خود بودجه اى تنظیم کنید. این کار میزان پول مورد نیاز شما را تعیین خواهد کرد. یک بودجه، باید مشخص کند که براى عملیات سالانه چقدر پول نیاز خواهید داشت. سپس باید این پول را تهیه کنید. 3- مرحله بعدى در راه اندازى کسب و کار جدید، تهیه سرمایه است. یافتن سرمایه براى کسب و کار نو آسانتر از آن است که مى پندارید. باید کارى کنید که سرمایه گذاران شما را باور کنند و شما را به عنوان یک موقعیت بسیار
واکر» میلیونر چوب بر (مالک بیش از 000/900 هکتار جنگل در مینه سوتا و کالیفرنیا) مى گوید: «نه تنها آدمى مى تواند درستکار باشد و ثروتمند شود، بلکه تقریباَ ناممکن است ثروتمند شد، مگر آنکه درستکار باشد. این امانتداری، درستکارى و تعهد است که موجب مى شود مردم به شما اطمینان کنند و تجارت را رونق مى بخشد و روابط کارى را فعال مى کند.»«هاروى فایرستون» نیز در این خصوص توصیه مى کند: «یک کاسبکار موفق آن نیست که در یکى دو سال رونق بازار پول زیادى درآورد یا از خوش اقبالی، از نخستین پیشگامان آن زمینه تجارى باشد؛ بلکه کسى است که در زمینه اى پررقابت، بدون داشتن هیچ برترى نسبت به رقبا، صادقانه و قانونى از دیگران پیشى گیرد و حرمت خود و اجتماع را حفظ کند.»اصل دوم: اجتناب از کمک هاى دولتىشرکت تازه کار بیشمارى سعى مى کنند. از دولت کمک مالى دریافت کنند. اگر از این فلسفه پیروى کنید، قوانین طبیعت انسانى به ضرر شما خواهند بود. شما ناگزیر باید براى آنچه به دست مى آورید، بهایى بپردازید و این برایتان گران تمام مى شود. به دست آوردن چیزى در قبال هیچ، پاداش شما را به تعویق مى اندازد و حتى شاید آن را براى همیشه از شما بگیرد. «هانرى کایزر» در این خصوص مى گوید: « مردان قدرتمند، قابل و شجاع، نیاز به کمک مالى ندارند. آنها فقط مى خواهند امکان کار کردن، خلاقیت، پس انداز کردن، خرج کردن و رهایى از قیود را داشته باشند و به انرژى آزاد خود براى کسب و کار بزرگ زندگى احتیاج دارند.اصل سوم: سهیم کردن کارمندان در سودوقتى شرکت شما به سودآورى مى رسد، باید در تقسیم آن با کارمندان سخاوتمند باشید. کارمندانى با دستمزدهاى بالا، پرانگیزه اند. اگر به کارمندان اجازه دهید به پاداش هاى بالا برسند خودتان هم از این طریق منتفع خواهید شد، سایر سودها و پاداش هاى شرکت را هم قسمت کنید. گام ششم؛ چگونه بر نگرانى هاى خود غلبه کنید؟آغاز کارآفرینی، به شجاعت و همت بسیار کارآفرین نیاز دارد، اما زمانى که او در این مسیر قدم گذاشت، هیچ امنیتى و هیچ تضمینى وجود ندارد، تنها مخاطره است و انبوهى از ناشناخته ها. همه چیز روى یک مسیر خطى پیش مى رود. کارآفرین تنها، مشکوک، مسخره یا فراموش شده است. او تنها به خود اعتقاد دارد، به ایده اى ایمان پیدا کرده و به رویایى نامحسوس به مثابه یک لنگر متکى شده است. احساسات مهیج و نشاط آورى که مدتى بر تازه کاران مستولى است، جاى خود را به شک و تردیدى عذاب آور مى دهد. نداشتن یک شغل، چک حقوقى و امنیت، ترس ایجاد مى کند و اراده را سست مى نماید. نگرانى و فشار روحى کارآفرین را عذاب مى دهد. از همان روز نخست، ناراحتى و درد شروع مى شود. براى غلبه بر این نگرانى ها رعایت نکات زیر توصیه مى شود: 1- بین مصیبتى که تجربه مى کنید و میزان موفقیت نهایى شما ارتباطى وجود دارد. در آغاز شما با مشکلات فراوانى روبرو مى
شوید. در کار خود کلک نزنید، اگر حتى از ساده ترین اطلاعات هم آگاهى ندارید، سئوال کنید. 2- تنها با جواب رد شنیدن است که مى توانید حساسیت خود نسبت به جواب رد را از بین ببرید. به عنوان یک کارآفرین خیلى زود پوست کلفت خواهید شد. 3- مشکلات مالى با پشتکار برطرف خواهند شد. همه کارآفرینان با موانع مالى روبرو بوده اند. هر چه بیشتر رنج بکشید، بیشتر یاد مى گیرید.4- ایده خام شما براى کسب و کارى نو به سرعت موضوع تمسخر اطرافیان واقع خواهد شد. همیشه این گونه بوده است. به یاد داشته باشید که هیچ انسان عاقلى باور نداشت احتراع هنرى فورد چیزى بیش از یک سرگرمى باشد. پدر بزرگ «جیمزاس. کمپر» یکى از قدرتمندان بیمه و بنیانگذار «کمپر کمپانیز» به او این گونه توصیه مى کند: «وقتى مى بینى بیشتر همکارانت، بیشتر هم دوره ها یا رقباى کارى ات یا بیشتر مردم کشور به یک سو مى روند، به گوشه اى خلوت برو، ترجیحاَ به جایى که بتوانى با طبیعت ارتباط برقرار کنی، و از خودت بپرس: چرا آنها به آن سو مى روند، آیا جهت آنها درست است؟»5- تنها راه فرار از مصائب، کار کردن است. تلاش هاى مضاعف شما را از چنگ مشکلات شغلى مى رهاند. «لى دى فارست»، مخترع لوله خلاء که پخش رادیویى جدید را ممکن ساخت، مى گوید: «اوقاتى وجود داشت که حس مى کردم از حد تحمل خود گذشته ام. برخى مشکلات بزرگ مى نمودند. به نظر مى رسید اراده لازم براى شروع دوباره را از دست داده باشم. ولى هر بار، پس از بررسى اجمالى اوضاع، راه فرارى پیدا مى کردم. هر چقدر اوضاع وخیم به نظر برسد، اگر خوب جستجو کنی، همیشه امید نجاتى وجود دارد.»6- وقتى کسى به شما نه مى گوید تازه اول کار است، هنر غلبه بر «نه» چیزى است که باید در آنها مهارت یابید. باید سعى کنید «نه» را به «بله» تبدیل کنید. 7- اگر مى خواهید کارآفرین موفقى باشید، باید به شرکت خود در حیطه ملى بنگرید و دریافت خود را نسبت به کسب و کارتان ارتقاء بخشید و فضایل ساده یک کارآفرین موفق را یاد بگیرید. «آدولف آخر» بنیانگذار نیویورک تایمز، در خصوص فضایل ساده یک کارآفرین موفق مى گوید: «شما درخواهید یافت که موفقیت تنها با تمرین فضایل معمولى یعنى ساخت کوشی، شعور، علاقه، اعتماد به نفس و صداقت به دست مى آید. منابع این مملکت چنان نامحدود، موقعیت ها چنان بى شمار و امکانات تحصیل و تجهیز چنان فراوان و اتلاف و غفلت چنان متداول اند که براى شکست نه تنها در رسیدن به اهداف خرد مالی، بلکه در دستیابى به کامل ترین شکل موفقیت هیچ بهانه اى وجود ندارد.» 8- تجربه کافى شما را خردمند خواهد ساخت. اگر دوام آورید، به کار ادامه دهید و روحیه جنگندگى را حفظ کنید، در نهایت مى توانید به یک ابرکارآفرین تبدیل شوید. گام هفتم؛ چگونه کسب و کار جدید خود را اداره کنید؟مرحله مهم و پایانى کارآفرینی، مرحله اى است که یک کارآفرین کسب و کار جدید خود را راه اندازى کرده است و باید در این مرحله آن را اداره کند تا به اهداف مورد نظر خود نایل گردد. براى اداره بهتر کسب و کار جدید در این مرحله توصیه هاى زیر را همواره مدنظر داشته باشید:1- کارمندان به قواعد و خط مشى ها نیاز دارند. با استخدام اولین کارمندان، به چیزهایى مثل آیین نامه داخلى و شرح وظایف و پرونده پرسنلى نیاز دارند. کارمندان باید تحت آموزش قرار گیرند. حالت اسمزى (تاثیرپذیرى) روش آموزشى ضعیفى است. اجتناب از اشتباه را تمرین کنید. از روش هاى امنیتى استفاده کنید. کمى بدبین شوید.2- نگذارید تصمیمات مهم خراب شوند. بر تصمیمات مالى نظارت کنید. یک سیستم سفارش خرید تعیین کنید. 3- براى پیروى از خط مشى شرکت، به مدیران خود متکى باشید. مواظب تصمیمات خودخواهانه خود و کارمندان تان باشید.4- فلسفه یک شرکت بزرگ و فعال، تحت فشار تقویت مى شود. این پیام و دیگر پیام هاى حیاتى را به طور مرتب براى زیردستان تکرار کنید. دوره هاى آموزشى و تعلیمى را پیوسته ترویج دهید.5- دست کم هفته اى یک بار شرکت خود را بازرسى کنید. هیئتى از کارگران تشکیل دهید تا از طریق آنها بازخورد داشته باشید.6- تا آنجا که مى توانید خودتان تصمیم بگیرد، ولى بیاموزید که برخى مسئولیت ها را به زیردستان واگذارید. مدیران معتقد خود را از روى عملکردها انتخاب کنید. 7- با رشد شرکت، یک سیستم گزارشگر دقیق تهیه کنید، اطلاعات دقیقى بر پایه زمان بندى مرتب به دست آورید. موجودى ها را محافظه کارانه اداره کنید. 8- تمام سعى خود را براى اجتناب از نابرابرى ها و بى عدالتى ها بین کارمندان به کار برید. کم کاران را اخراج کنید. کمى سخت گیر الزامى است.
برگرفته از سایت:کارآفرین
خوشبختانه چند سالی است که تب کارآفرینی همچون تب واقعی که علامت دفاع و واکنش طبیعی نسبت به ورود یک میکروب خارجی است به عنوان علامت دفاع و درمان بیکاری و اشتغال زایی در چهره دولتمردان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی به خوبی و وضوح مشهود است . اگرچه فرصت طلبان و رانت خواران اقتصادی نیز خود را با تب مصنوعی به این چهره نمایان ساخته اند و سیلی های زیادی به تب داران واقعی نظام و کارآفرینان اقتصادی و اجتماعی جامعه زده اند ، اما در مجموع طرح موضوع کارآفرینی در دولت و مجلس امری مبارک و خیر است .
در چنین شرایطی چنانچه صاحبنظران کارآفرینی کشور احساس مسئولیت نکنند و با یک همت گروهی ، جایگاه ، رسالت و مفهوم حقیقی کارآفرینی را تبیین و معرفی ننمایند و از آن حفاظت و صیانت نکنند ممکن است همچون بسیاری از امور ضروری و مفید دیگر به انحراف ، باد فراموشی و نهایتا به نابودی کشیده شود.
کارآفرینی اگرچه یک شغل نیست و ترویج فرهنگ آن در جامعه ، ابتدا موجب افزایش بیکاری می شود ، اما موتور توسعه است و بیکاری های پنهان را نه تنها آشکار و درمان می کند ،بلکه باعث پیشگیری از آن نیز می شود .در اینجا این سوال مطرح می گردد که اگر کارآفرینی یک شغل نیست و نتیجه کار او نیز ممکن است بیکاری را افزایش دهد ، پس کارآفرینی چیست و کارآفرین کیست ؟ چرا آنها را موتور توسعه اقتصادی نامیده اند ؟ آیا کارآفرینی انواع مختلفی دارد؟ آیا ویژگی های روان شناختی و جمعیت شناختی کارآفرینان اقتصادی ، سیاسی ،اجتماعی با هم تفاوت دارند؟ و..... مفهوم کارآفرینی واژه کارآفرینی در زبان فارسی واژه ای است نو که معنای لغوی آن ، شنونده یا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را ، که ترجمه انگلیسی Entrepreneurship است به اشتباه می اندازد. این واژه اغلب در اذهان ، مفهوم اشتغالزایی و ارتباط مستقیم و ذاتی با کار (آن هم از نوع فیزیکی آن ) را تداعی می کند، در حالی که کارآفرینی به معنی حقیقی خود تعاریف مختلف و متنوعی دارد. به طورکلی می توان گفت که اساس و جوهره اغلب تعاریف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم " فرآیند خلق ثروت" یا "تخریب خلاق" می باشد که طبیعتا چنان فرآیند و چنین تخریبی توام و همراه با ریسک است . متاسفانه عده ای در کشور ، کارآفرینی را به عنوان یک شغل معرفی می کنند و آنها را در کنار کارگر ، مدیر، مهندس ،پزشک ،خلبان ،وکیل ،جوشکار و.... قرار می دهند و عده ای دیگر آن را شغل آفرینی می دانند، عده ای دیگر کارآفرین را کسی می دانند که فقط بتواند کارگاه یا کارخانه یا شرکتی را تاسیس ،راه اندازی و مدیریت نماید و ریسک آن را متقبل شود. عده ای دیگر فقط فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرین می دانند و عده ای شالوده کار را در عصر فرا صنعتی " کارآفرینی " و در عصر صنعت " استخدام " معرفی می کنند،عده ای دیگر کارآفرینی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرین را به معنی کارفرما و سرمایه دار تلقی می کنند .علاوه بر برداشت های غلط فوق که در ایران رایج شده است در جهان نیز وجه مشترک و بستر تمام تعاریف ، تفاسیر و ابعاد مختلف کارآفرینی منحصر به کار و اقتصاد می شود، به عبارت دیگر تاکنون کارآفرینی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن هم در بعد اقتصادی مطرح بوده است و آنجایی هم که از کارآفرینی اجتماعی ، سیاسی و یا فرهنگی صحبت شده است عمدتا به معنی کشف ،جذب و بهره برداری از فرصت های سیاسی ،فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف کارآفرینی اجتماعی ، سیاسی و یا فرهنگی. به عبارت دیگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرینی اجتماعی می شود عمدتا منظور این است که از طریق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمایند و یا ساختار اجتماعی ، سیاسی یا فرهنگی کشورشان را برای تسهیل و حمایت از کارآفرینی اقتصادی تغییر ، اصلاح یا تکمیل نمایند. در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرینی فرهنگی می شود، منظور این است که کسب و کار تازه ای در عرصه فرهنگ ایجاد کنند و یا برای افزایش فروش محصولات فرهنگی استراتژی کارآفرینانه را به کار گیرند و .... به هر حال در آن فرهنگ ، هدف از کارآفرینی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ، تخریب خلاق در اصالت ،رسالت ،روش ها ،مولفه ها و ساختار فرهنگ ، اجتماع یا سیاست نیست و تقریبا هر آنچه که به این نام مطرح می شود نهایتا به منظور تقویت کارآفرینی اقتصادی است . برای روشن تر شدن موضوع لازم است بدانیم که ادبیات کارآفرینی نشان می دهد کارآفرینی تاکنون از طریق مدل استقرایی تعریف و تبیین گردیده است ؛ یعنی همانطور که در شکل زیر دیده می شود ابتدا شاخص ها و ویژگی های شخصیتی و رفتاری افراد موفق در کسب و کار مورد شناسایی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مولفه ها، ابعاد، مفاهیم ، فرضیه ها و مدل هایی را برای کارآفرینی طراحی و ارائه نموده اند.بدین ترتیب و با این رویکرد یا روش که مدل استقرایی نامیده می شود کارآفرینی فقط در بعد اقتصادی تعریف و تبیین شده است و لذا فقط رفتار کارآفرینانی مورد بررسی و شناخت قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بوده اند. اما از آنجایی که حوزه فعالیت های کارآفرینانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به مرور این قلمرو گسترش یافته ،وقت آن رسیده است که از روش قیاسی به موضوع کارآفرینی نگاه شود یعنی ابتدا گمانه زنی ، نظریه پردازی ،مدل سازی و فرضیه پردازی شود و سپس مفاهیم و ابعاد و مولفه های کارآفرینی شناسایی و تبیین گردد تا نهایتا به رفتار کارآفرینانه برسیم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمی باشد و می توانید رفتار کارآفرینانه را در حوزه سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی نیز به معنی حقیقی و محض آن یعنی بدون زمینه و فعالیت های اقتصادی و جدا از فرصت های درآمدزا شناسایی و تعریف نمایید. به عنوان مثال کارآفرینی فرهنگی با این رویکرد یعنی خلاقیت و نوآوری یا تخریب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی یا به عبارت دیگر ایجاد چیزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرینی اجتماعی یعنی تخریب خلاق در سازو کارها، قوانین ،عرف و عادات و رسوم یا مناسبات و روابط اجتماعی و....... بدین ترتیب رفتار کارآفرینان فرهنگی ،سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه شناسایی ،تعریف و با یکدیگر تطبیق داده خواهند شد. بر اساس رویکرد قیاسی ، تعریف کارآفرینی عبارت است از ارزش کارآفرینی و کارآفرین کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نماید؛ چه ارزش مادی ، چه ارزش معنوی ، سیاسی ، فرهنگی یا اجتماعی ، بنابراین کارآفرینان اجتماعی کسانی هستند که در صدد شناسایی و رفع نیازهای جامعه اند و در این راه از اعتبار اجتماعی خود مایه می گذارند و برای رسیدن به هدف و ماموریت خود دست به ایثار و از خود گذشتگی می زنند ، همچنان که کارآفرینان سیاسی در صدد شناسایی نیازها و خلاء های سیاسی جامعه هستند و می کوشند تا موانع سیاسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسایی و از سر راه بردارند،البته از طریقی نو و کارآفرینانه و بالاخره کارآفرینان فرهنگی افرادی هستند که ارزش های فرهنگی را در جامعه خلق ، کشف و یا احیا می نمایند. در هر صورت هر یک از کارآفرینان اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی همچون کارآفرینان اقتصادی دائما در جست و جوی نیازها و فرصت ها هستند تا از طریق خلاقیت ،ریسک پذیری و رهبری ، ارزشی را در جامعه ایجاد و خلاء یا نقصی را دفع و اصلاح نمایند .بنابراین می توان گفت : کارآفرینی یک شغل نیست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن یعنی یک سبک زندگی یا یک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرین است و بر تمام شئونات زندگی او تاثیر می گذارد؛ از جهان بینی و ایدئولوژی و انتخاب دین وی گرفته تا انتخاب همسر ، شغل و حرفه و روش انجام کارهایش . لذا کسی که دارای ویژگی های کارآفرینانه است الزاما نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شود .همانطور که افراد زیادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی فعالیت می کنند و دارای ویژگی های کارآفرینانه است الزاما نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شود.همانطور که افراد زیادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی فعالیت می کنند و دارای ویژگی های کارآفرینانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نیستند و یا بر عکس افراد زیادی هستند که در موقعیت های کارآفرینانه قرار دارند یعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرینانه ندارند. لذا یک خانم خانه دار ، یک محصل ، یک نویسنده ، یک خبرنگار ، یک استاد دانشگاه ، یک سیاستمدار ، یک کارخانه دار ، یک روحانی ، یک تاجر یا یک کارگر می تواند رفتار کارآفرینانه داشته باشد یا نداشته باشد. بطور کلی می توان گفت کارآفرینان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عینک خاصی به جهان نگاه می کنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پدیده ها برخورد می کنند .آنها یک زندگی کارآفرینانه دارند که ممکن است در این زندگی کسب و کار کارآفرینانه ای داشته باشند یا نداشته باشند.مشخصات چنین زندگی ذیلا توضیح داده می شود. زندگی کارآفرینانه زندگی کارآفرینانه زندگی است که جستجوگری ،تکاپو و تلاش مستمر و بی وقفه برای رسیدن به کمال ،اساس آن است . زندگی ای که باید دائما در جستجوی میان برها باشی و خلاقیت جوهره آن است . زندگی ای که هیچ گاه به وضع موجود اکتفاء نمی شود و در حالیکه باید با یک چشم به آینده بنگری با چشم دیگرت باید به دنبال شکار ایده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشی .زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت اندیشی آذوقه راه و سفر است . سفری سخت و خطرناک و مهیج و پایان ناپذیر .زندگی که در آن ارزش فرصت ها بسیار بیشتر از ارزش طلاست . زندگی که در آن امروزت با فردایت یکسان نیست و هر لحظه باید تصمیمی جدی و سرنوشت ساز بگیری . زندگی که بی توجهی به شرایط محیطی هر لحظه نقاط قوتت را تبدیل به نقاط ضعف می کند.زندگی ای که در آن شکست مفهومی دیگر دارد و گاهی باید عمدا راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی .زندگی که ارزش ها و قوائد آنرا همواره باید زیر ذره بین قرار دهی و از نو ارزیابی و ارزش گذاری کنی .زندگی که اغلب توام با حیرت و ابهام است و گاهی با وجود آنکه هدف داری تا رسیدن به آن ،از آن بی خبری .زندگی که در آن تا آنجا باید احساساتی شوی که منطقت اجازه می دهد .در این زندگی باید پازلی را حل کنی که تصویر نهایی آن را ندیده ای ، با این وجود امیدوار هستی و ندایی از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدایت می کند .زندگی که در آن عشق رسیدن به مقصد خواب را از چشمانت می گیرد و برای موفقیت حتما باید اول طعم شکست را بچشی .زندگی که اگر برای آینده ات برنامه ای نداشته باشی دیگران برایت برنامه ریزی می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن اول باید از پول چشم پوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری . زندگی که در آن موفقیت بذر شکست را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس شکست ها بذر موفقیت با خود می پاشند، زندگی که در آن اساسا شکست به معنی واقعه ای است که هنوز فوائد آن تبدیل به سود نشده است و معیارهای موفقیت با معیارهای رایج سنجیده نمی شود . زندگی که در آن شوخی و مزاح و بازی گاهی جدی تر از جدی است و امور بسیار جدی گاهی شوخی تر از شوخی می شوند. زندگی که در آن بیشتر فکر می کنی که چطور فکر کنی تا به اینکه به چیزی فکر کنی ، یک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بیشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعریف صحیح آن فکر می کنی .زندگی که در آن با وجود اینکه می دانی رسیدن به کمال به کوشش نیست به جوشش است ولی تا می توانی می کوشی و در این راه دو درصد گفته ، برایت چو نیم کردار ارزش ندارد. بلکه کارآفرینی یک سبک زندگی است ،زندگی که در آن خواستن چیزی ، هنگامی خواستن بحساب می آید که آن را بخواهی و برای آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی اتفاق می افتد که نمی توانم را فراموش کرده باشی .زندگی که در آن بجز اندیشه هیچ چیز کاملا در اختیار تو نیست و برای مسلمان ماندن باید هر لحظه ایمانت را تازه گردانی .زندگی که برای بقا، در کسب و کار باید حرف نویی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقیت محکوم به فنا خواهی بود .ضمن اینکه همواره نگران این هستی که مبادا اختراع هایت وسیله ای تکامل یافته برای رسیدن به هدفی تکامل نیافته باشد.زندگی که در آن چیز تازه ای بدست نمی آید مگر اینکه تازه ای برایت کهنه شود. در این زندگی تصور و خیال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقیت به معنویت می انجامد و معنویت به خلاقیت . زندگی که در آن خودشناسی یعنی خداشناسی و خودشناسی یعنی آگاهی از کارکرد سیستم فراشناختی ذهن و کنترل آن ،در این زندگی است که افراد به فرا آگاهی می رسند و بادقت در فهم خود و رسیدن به خویشتن خویش یک ساعت تفکرشان بهتر از سال ها عبادت می شود.زندگی که در آن سازمان ها پاسخ های درست به سوال های غلط نمی دهند و هر کارمند و مدیری یاد می گیرد که چطور یاد بگیرد و چطور فراموش کند، در این زندگی سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان نمی توانند بروند و به خوبی یاد گرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و به خوبی یادگرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند سبک مدیریت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند،آنها می دانند که مسائل امروزشان با راه حل های دیروز حل نمی شود و حل مسائل امروز با راه حل های روز نیز برایشان کارساز نیست چون آنها باید مسائل آتی خود را با راه حل های آتی اما امروز حل کنند. زندگی کارآفرینانه یعنی زندگی که تنها از سمت چپ مغز استفاده نمی شود ،بلکه سمت راست مغز بطور مستمر و فعال مورد استفاده قرار می گیرد و سبک های مختلف تفکر بطور آگاهانه انتخاب و در حل مسائل بکار می رود .زندگی ای که در آن عقل به اندازه ای رشد می یابد که دست خود را به عاقلتر از خود می دهد و بعضی اوقات دستش را به دل می دهد و می گوید از این جا به بعد کار من نیست .زندگی ای که در آن کل نگری و جزءنگری ،محافظه کاری و ریسک پذیری ، واقعیت ها و آرمان ها ،نظم و نوآوری و بسیاری از این قبیل اضداد با هم جمع می شوند و کارآفرین کامل جمع اضداد نامیده می شود.در این زندگی سازمان ها بر اساس شایسته سالاری کارکنان خود را انتخاب می کنند و از بوروکراسی اداری ، مقررات خشک و کنترل سخت گیر و جزءنگر و همچنین روابط رسمی و از بالا به پایین و انحصار اطلاعات پرهیز می شود ، ضمن اینکه شکست های باور کارکنان و مدیران مورد شناسایی و تشویق قرار می گیرد. در این زندگی شناخت و توسعه قالب های ذهنی اهمیت خاصی دارد و خردمند به کسی گفته می شود که اندیشه خود را به اصرار صحیح نداند و به آنچه که نفسش (قالب های ذهنی اش ) برای او می آراید اطمینان نکند، در این زندگی به اشخاص گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالایی هستند که بتوانند: -با دیگران کار کنند، -حداقل برخی از کارها را بهتر از دیگران انجام دهند، خود را با موقعیت های تازه و افراد جدید انطباق دهند، -در کارهایی که ابتدا دشوار به نظر می رسد ، مهارت پیدا کنند ، -در شرایطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصمیم گیری کنند، --به دیگران کمک کنند و از آنها حمایت نمایند، -اگر فعالیت های گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها به طور موثری اصلاح کنند. با این اوصاف است که کارآفرینان می گویند خداوند جسم انسان را حکیمانه طراحی کرده است ، طوری که نه بتواند به خود تیپا بزند و نه دست تایید به پشت خود بزند، بله زندگی کارآفرینانه زندگی ای است که کانون توجه افراد بیشتر به سمت فرصت ها هدایت می شود تا تهدید ها و با مهارت های خاصی تهدیدها به فرصت تبدیل می شوند و افراد به خوبی می دانند که فرصت ها دیر به دست می آیند و زود از دست می روند .در این زندگی همه کارها به نحو احسن انجام می شود حتی اگر آن کار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقیقتا مشتریان خود را دوست دارند و در ارضای نیازهای آنها اکتفا به اظهارات آنها نمی کنند بلکه در جستجو و کشف نیازهای پنهان مشتریان خود هستند ، نیازهایی که مشتریان دارند ولی از آن بی خبرند. زندگی کارآفرینانه به معنی زندگی است که در آن دیدن یعنی تجربه تفسیر نشده واقعیت و افراد می دانند که گاهی چشم ها به دارنده خود دروغ می گویند و خرد خیانت نمی کند کسی را که از او پند و اندرز بخواهد ، به عبارت دیگر افراد مراقب هستند تا فقط چیزهایی را نبینند که دلشان می خواهد ببینند یا آمادگی دیدن آن را دارند ،بلکه با چشمان خود بدون تعبیر و تفسیر ببینند. در این زندگی مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا ، ضمیر ناخودآگاه منبع باارزشی است که ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن یک مهارت محسوب می شود ،البته مهارتی قابل آموزش . در این زندگی افراد می دانند که نمی توانند باد را کنترل کنند اما می توانند بادبادنشان را تنظیم کنند و با پوست و گوشت و استخوان معنی این جمله را درک کرده اند که در بند آنی که در پی آنی . کارآفرینان در این زندگی گاهی تقلید را بدتر از اشتباه می دانند و برعکس دیگران اگر به حد کافی به مشکل نزدیک شوند خود را قسمتی از مشکل نمی بینند،چون با ذهنی آگاه مسائل و مشکلات را شناسایی و تعریف کرده اند. در زندگی کارآفرینانه حتما حق با اکثریت نیست و وقتی همه بر ضد شما هستند شما یا کاملا برحق هستید یا کاملا در اشتباه . در این زندگی معیار موفقیت در کسب و کار با معیارهای رایج تفاوت دارد یعنی اگر پولی از کارتان بدست نیاورید تا زمانی که کاری را انجام می دهید که آن را دوست دارید یک موفق حقیقی محسوب می شوید و گاهی در این زندگی می توانید بدون سخت کارکردن ، شرافتمندانه پولدار شوید.در این زندگی انسان برای موفقیت آفریده شده است و اشتباهات و شکست ها موفقیت هایی برای آموختن محسوب می شوند و موفقیت به عنوان یک سفر تلقی می گردد نه یک مقصد. بله در زندگی کارآفرینانه ، حقیقت از اشتباه بهتر کشف می شود تا از سردرگمی و اغتشاش و 75 درصد موفقیت در چنین زندگی ای " به موقع حاضر شدن است " . در چنین زندگی ای انسان تا خود را شکست خورده نپندارد شکست نمی خورد و شکست ها بهای پیروزی ها محسوب می شوند. در این زندگی همواره باید در تلاش برای تشخیص و تفکیک واقعیت ها از واقعیت نماها بود و جایی که مدارا درشتی باشد ،درشتی باید کرد و جایی که عقل به کار ناید دیوانگی . در زندگی کارآفرینانه کسی از ریسک های معقول و متوسط نمی ترسد چون همه برای بارش باران دعا کرده اند لذا از رعد و برق یکه نمی خورند ، آنها فقط وقتی جهت و مسیری موجود باشد حرکت نمی کنند بلکه خیلی اوقات صرفا حرکت می کنند تا یک جهت و مسیری را تولید کنند .آنها می گویند : تو پای در راه بنه هیچ مگوی خود راه گویدت چون باید رفت . در این زندگی تولید راه های جدید از انتخاب راه های موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات ، به پرمایه گی آنها نیز توجه می شود لذا فقط به قسمت های "آه " " به موضوعات توجه نمی شود بلکه قسمت " وه " آنها نیز اهمیت خاصی دارد. در زندگی کارآفرینانه هیچ کس به هیچ چیز بسنده نمی کند و کسی را پیدا نمی کنی که بجوید و بلاخره نیابد، اما به یافته ها نیز اکتفاء نمی شود .در چنین زندگی ترتیب امور مهم نیست بلکه نتیجه کار اهمیت دارد و طبقه بندی ، علامت گذاری و تعاریف پدیده ها ثبات و اهمیت چندانی ندارد یا به عبارت دیگر برای پدیده ها یک جامه برای همیشه دوخته نمی شود ، بلکه با تفکر خلاق مرتب جامه انها دریده می شود. در این زندگی همه افراد فرآِیند خلاقیت را طی کرده اند و به خوبی می دانند که چه وقت و چطور از ضمیر ناخودآگاه خود استفاده کنند .آنها می دانند که ضمیر ناخودآگاه ،حقایق ،داده ها آثار و نشانه های زیادی را از محیط دریافت می کند که ضمیر آگاه به دلیل قالبهای ذهنی به انها بی توجه است و از این منبع به نحو احسن استفاده می کنند ، در این زندگی هیچ چیز مثل " هیچ چیز " سودمندترین و دردسترسترین منبع برای خلاقیت نیست و افراد به خوبی می دانند که خیلی چیز ها قبل از اینکه خواصشان شناخته شود ،چیزهای بی ارزشی بوده اند و لذا از چیزهایی که در حال حاضر بی ارزش تلقی می شوند بی تفاوت و به راحتی نمی گذرند و لذا قادرند چیزهای با ارزشی از هیچ ایجاد کنند ( منظور چیزهایی است که مردم دیگر آنها را هیچ می شمارند.) در زندگی کارآفرینانه افراد به خوبی معنی جمله زیر و آثار آن را درک می کنند و لذا راه فرار از آن را یاد گرفته اند ، " شما آن چیزی که فکر می کنید نیستید بلکه شما چیزی هستید که فکر می کنید دیگران راجع به شما چنین فکر می کنند ". در این زندگی خوش بینی و تفکر مثبت بیشتر از سبک های دیگر زندگی جریان دارد و همین امر باعث می شود که هر مشکلی را یک فرصت ببینید ، کارها به تعویق نیافتد ، افراد طفره نروند، هیچ کس در جستجوی اشتباهات دیگران نباشد و از شکایت کردن و غرولند و ناله خبری نباشد . در این زندگی کمتر ریشخند کردن ، طعنه زدن و چوبکاری کردن را می بینید و از بی انصافی ، خودخواهی و احساس زرنگی کردن دیگران بیشتر درامانید. یکی از نشانه های بارز این زندگی نشاط است که موجب از بین رفتن افسردگی و بدبینی و غم و ترس می شود .در این زندگی بخاطر تفکر مثبت از بدزبانی ،تهمت و بی حرمتی به مقدسات افراد پرهیز می شود و از عصبانیت و کینه توزی و به دنبال آزار رساندن و انتقام گرفتن خبری نیست .افراد مشغول ریز بینی و نکوهش و قضاوت دیگران نیستند. در سبک های زندگی دیگر ، افراد چیزهایی را می بینند و می گویند "چرا؟" اما در زندگی کارآفرینانه افراد یاد می گیرند که چیزهایی که هرگز وجود نداشته است ببینند و بگویند " چرا نه "،در زندگی کارآفرینانه بیشتر از تفکر واگرا استفاده می کنید تا همگرا و باید چراهای دوران کودکی را دوباره آغاز کنید اما نه در مورد چیزهای ناشناخته بلکه در امور بدیهی و دانسته های دوران بزرگی چون به قول وایتهد ؛ به عهده گرفتن تجزیه و اتحلیل امور عادی ، واضح و بدیهی احتیاج به ذهنی غیر عادی دارد و به قول کاسپر ، کشف ناشناخته ها ،عملی جسورانه است اما از آن جسورانه تر زیر سوال بردن ناشناخته ها است . در این زندگی مغز انسان به مثابه یک سیستم انبارداری که همواره اولین خروجی از آن ، اولین ورودی به آن است که کار نمی کند بلکه خروجی آن قابل تغییر و کنترل است در این زندگی اولین نگاه به موضوعات و پدیده ها به معنی درست ترین نگاه و بهترین موضع نیست بلکه هر نفس نو می شود دنیا و ما و همچنین دم به دم در تو در خزان است و بهار در اوج این زندگی مصداق واقعی بیت زیر خواهی شد : سبزه گردی ،تازه گردی در نویی گر تو خاک اسب جبریلی شوی در این زندگی بازی و بازی گوشی فقط اختصاص به بچه ها ندارد و خیال پردازی به معنی وقت تلف کردن یا تنبلی و دیوانگی نیست و همچنان که جدی بودن یک ارزش است ، شوخی و تفریح و مزاح هم باارزش است . بله در زندگی کارآفرینانه هر مشکلی با پول و تفکر علمی حل نمی شود و همچنان که عقل و منطق و عملگرایی و عدد و رقم و محاسبه خوب است ، احساس و هیجان و بصیرت و کشف و شهود هم لازم است ، چون می دانی که : نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست در این زندگی خلاقیت شرط انسانیت است و هر زمان از غیب نو نو می رسد و از جهان تن برون شو می رسد . در این زندگی ندایی به تو می گوید : تازگی و جنبش طوبیست این همچون جنبش های خلاقی است این در زندگی کارآفرینانه سازمانها در جستجوی افراد خیلی باهوش نیستند آنها می دانند که هوش زیاد لزوما خلاقیت بالا به همراه نمی آورد، بازار یابی این گونه سازمان ها بازار یابی واکنشی نیست که در صدد رفع نیازهای اظهار شده مشتریان باشد به عبارت دیگر آنها شرکت های بازار محور نیستند بلکه شرکت های بازار ساز هستند که از طریق بازار یآبی خلاق در صدد شناسایی و رفع نیازهای واقعی و پنهان مشتریان هستند . در این زندگی افراد فرآیند امکان سنجی ایده هایشان دچار وسوسه اقتصادی نمی شوند و قبل از اینکه مسائل فنی و امور مربوط به بازار طرح هایشان را بررسی کنند مسائل مالی و اقتصادی را مطرح نمی کنند آنها اگر پنج ساعت برای قطع درختی وقت داشته باشند 5/4 ساعت آن را صرف تیز کردن تبرشان می کنند. در زندگی کارآفرینانه اموری که افراد درباره آنها تعصب بخرج می دهند امور نیستند که بدون چون و چرا پذیرفته باشند و بخاطر حرف مردم بیهوده زنجیر به گردن خود نمی اندازند: از برای آنکه گویندت زهی بسته ای بر گردن جانت زهی در این زندگی مردم یک عمر بدبختی نمی کشند تا به دیگران ثابت کنند خوشبختند. در زندگی کارآفرینانه ریسک معقول و حساب شده جایگاه خاصی دارد و افراد می دانند که از یک دوره بزرگ با دو پرش کوتاه نیم توانند بگذرند و بازرگان ترسو از سود بی نصیب است .در زندگی کارآفرینانه افراد کارهایی را که ضرر ندارد انجام می دهند چون ممکن است سود داشته باشد و کارهایی را که سودی ندارند انجام نمی دهند چون ممکن است ضرر داشته باشد اما کارهایی که نه ضرر دارد و نه سود و یا هم ضرر دارد و هم سود در مورد آنها بررسی ، دقت ،مشورت و آزمایش می کنند. در این زندگی افراد بیشتر از آنکه به قدرت (کنترل و تسلط بر دیگران ) داشته باشند نیاز به موفقیت دارند و لذا می کوشند کارهایشان را به بهترین وجه انجام دهند، در این راه به استاندارد ها و انتظارات و رضایت دیگران اکتفاء نمی کنند.زندگی کارآفاینانه زندگی ای است که افراد به هنگام مواجه شدن با مشکلات ، علت آن را ابتدا در خود جستجو می کنند نه در دیگران یا محیط و پیشقدم بودن در امور سخت و پیچیده از ویژگی های افراد تربیت شده در این زندگی است ،افرادی که خود انگیخته بار می آیند و انگیزه کار را از خود کار می گیرند نه از محیط ، پول یا دیگران . در زندگی کارآفرینانه هر چه سن بیشتر می شود خلاقیت و کارآفرینی افزوده می شود چون با مهارت های فکری که افراد پیدا می کنند قادر می شوند تجربه هایشان را به امور دیگر تعمیم ندهند. در این زندگی افراد متوجه می شوند که اگر کارها را با یقین شروع کنند در پایان به شک می رسند ، اما اگر با شک شروع کنند به یقین خواهند رسید و به خوبی فهمیده اند که شک منزلگاه خوبی نیست بلکه سکوی پرش مناسبی است . در زندگی کارآفرینانه یادگیری و حل مسئله فرآیندی دائمی و مادام العمر است زندگی کارآفرینانه زندگی ای است که در آن مرز بین تعطیلات و ایام کاری و شب و روز از بین می رود و کار و تلاش و پایداری و پویایی اساس آن است . زندگی ای است که در آن 75 درصد موفقیت در گرو به موقع حاضر شدن است .بله زندگی کارآفرینانه مثل رانندگی با سرعت بالا در جاده یخبندان است ، زندگی ای که هر کس پا در آن بگذارد سنگ های زیادی به طرفش پرتاب می شود سنگ هایی از طرف علماء ،روحانیون ،مسوولین دولتی ،اقوام ،مردم کوچه و بازار ،همکاران ، زیردستان ، بالادستان ،دوستان و...از طرف همه کسانی که کلیشه ای فکر می کنند . اما اگر کسی با این سبک آشنا شده باشد و آن را پذیرفته باشد به مرور یاد می گیرد که چطور با این سنگ خانه بسازد ،خانه ای که وقتی ستون های آن زده شد همه مخالفین برای نوشتن نام خود بر سر درآن به صف می شوند. در زندگی کارآفرینانه افراد منتظر نمی مانند که ایده طلایی به ذهنشان خطور کند یا جرقه ای سهمگین و پر تلالو در ذهنشان زده شود و بعد کار را شروع کنند بلکه کار را با ایده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند آنها را در آغاز کار از خطر محفوظ دارد شروع می کنند تا بتوانند به تدریج بزرگ و بزرگ تر و کامل و کامل تر نمایند . در این زندگی به لباس های کهنه وصله نو دوخته نمی شود . مدیران سازمان ها در این زندگی فقط یک چکش ندارند بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختیار دارند ،که انواع مختلفی از ابزارها در آن وجود دارد .در این سازمان ها انجام صحیح کارها به انجام کارهای صحیح تبدیل می شود و داشتن تکه ای کوچک از کیکی بزرگ به تکه ای بزرگ از کیکی کوچک ارجحیت می یابد. در زندگی کارآفرینانه ساختار سازمان ها ساده می شود اما نقش افراد پیچیده تر و صراحت در سازمان به معنی گفتن مطلبی نیست که رئیس علاقه به شنیدن آن دارد همچنان که شایستگی به معنی اطاعت بی چون و چرا نیست ، در چنین زندگی ای آرمان سازمان ها را مدیران ارشد تعیین نمی کنند بلکه همه کارکنان در تبیین آرمان مشترک سازمان نقش دارند و به همین دلیل است که سازمان آنها تبدیل به سازمان ما می شود. در زندگی کارآفرینانه علم ناقص خطرناک تر از نادانی است و همه می دانند که بزرگترین اشتباهات را بزرگترین دانشمندان مرتکب شده اند، لذا از این خبر یکه نمی خورند که سیصد سال ، تمام دانشمندان عالم مساحت مثلث را اشتباه حساب می کردند.آنها می دانند که علم بشر ابطال پذیر است چون همواره در حال تغییر، رشد ، اصلاح و یا تکمیل است و لذا علم را برای خود بت نمی کنند و ضمن برخورداری از علم حضوری ، علم حصولی را جزء با ارزش ترین امور زندگی خود می دانند و همواره از خدای خود می خواهند که : قطره دانش که بخشیدی ز پیش متصل گردان به دریاهای خویش کارآفرینی در اسلام در فرهنگ کارآفرینی تظاهر به کار مسخره ترین امور محسوب می شود و کارهای گروهی به معنای حقیقی آن در سازمان ها رایج است و لذا تفاوت کارگروهی با گروه های کاری بر همه روشن است .در زندگی کارآفرینانه افراد مشغول ارزش آفرینی به معنی عام آن می شوند به عبارت دیگر یا ارزش های مادی می آفرینند (کارآفرینان اقتصادی ) یا ارزش های معنوی (کارآفرینان اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی ) و لذا می توان گفت زندگی کارآفرینانه زندگی است که فرد حازم در اسلام دارد.برای روشن تر شدن موضوع معانی مختلف حزم و حازم ارائه می گردد: حزم : محکم کردن کار و اجتناب از فوت آن است . احتزام :کسی که کمرش را با ریسمان ببندد. حازم : آدم دور اندیش کاردان . حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای فردایش چاره ای تدارک و مهیا کند. حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس حزم : حفظ آن چیزی است که به دشواری به دست آوردی و ترک چیزی است که به آن اکتفا نمودی . حازم :عاقلی است دارای قدرت شناخت (تمیز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندی های زمین را در بر می گیرد. حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندی های زمین را در بر می گیرد. حزم : زمین سنگلاخ بلندی است که حیوانات و انسان ها نمی توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسیار حزم : نتیجه مدیریت فکر و ذهن است . موفقیت به حزم است و حزم به مدیریت فکر و ذهن و ذهن به راز داری است . رای و نظر زیاد است ولی حزم کم است . حزم: یعنی شک (الحزم مساده الظن ) حزم : دارایی است و سستی ،نابودی و ناداری است . حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حیدر نامیده شده ام و حیدر کسی است که حازم خیراندیش است . حزم : منتظر فرصت شدن و عجله هنگامی که وسائل آن مهیا می شود. حازم : کسی است که با روزگار خویش مدارا کند. حزم : نگاه به عاقبت کار و مشورت با صاحبان عقل است . حازم : کسی است که از امکانات موجودش خوب استفاده کند و کار امروز را به فردا وامگذارد. حازم : کسی است که تجربه ها را استوار سازد و سختی ها و گرفتاری ها او را صیقل دهد و پاک کند. حازم ترین افراد کمترین درخواست را از مردم می کند. کسی که حزمش کم باشد عزم و اراده اش ضعیف است . در این زندگی است که هنر را در جملات زیر می خوانی و در کربلا اوج آن را می بینی . Art is , having a vision to see the world differently and skill to portrate it. هنرمندی که دورنمای خود را با خون خودبه چه زیبایی بر پرده زمان و بوم دل های آزادگان عالم ترسیم کردو آن را با صدای هل من ینصرنی به گوش جان من و شما رساند.بله در این زندگی خلاقیت به معنی شناسایی نیازهای سطح بالای انسان یعنی نیاز خود شکوفایی که اولیاء و انبیاء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسایی ،معرفی و رفع نمودند. در این زندگی است که پرده پندار دریده می شود و دنیا و آخرت ، عقل و دل ،علم ، و عمل ، ماده و معنا ، روح و جسم با هم تنیده شده و به یک زبان می گویند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر. آن وقت است که کارت عار نمی شود و زبانت مار ، حسادتت رقابت می شود و رقابتت بی رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش می کنی تجارت بدون رضایت نکنی و رضایت بدون تجارت به دست نیاوری ، آن وقت است که واقعا موتور توسعه می شوی و کار و عبادتت یکی می شود ، قدرت فرصت ها را می دانی و نمازت نمازمی شود و سوالت جواب . منبع:روزنامه همشهری برگرفته از سایت:پایگاه جامع زن ایرانی |
همیشه وقتی به کارآفرینان فکر می کنم ، فوراً این فکر به نظرمان می رسد که آنها از خطر کردن ابایی ندارند . حتی وقتی برای پیدا کردن معنی این لغت به دیکشنری مراجعه می کنیم ، کارآفرینان را کسانی تعریف می کنند که در کسب و کارشان ریسک می کنند . اما کارآفرینان هم مانند دیگر بازرگانان عاقل و دوراندیش می دانند که خطر کردن و استقبال از ریسک در تجارت مثل قمار است . کارآفرینان کسانی نیستند که بیشتر یا کمتر از دیگران ریسک می کنند بلکه به دنبال فرصت هایی هستند که از طریق آنها بر درآمدشان تسلط داشته باشند و هنگامی که احساس کنند یک جای کار می لنگد ، از روبرو شدن با چالش ها نمی هراسند . آنها تا وقتی که تمامی خطرات را به دقت بررسی نکرده باشند ، ریسک نمی کنند و در ارزیابی موقعیت های دشوار استعداد ویژه ای دارند .
یک کارآفرین ، کارآفرین به دنیا می آید
بسیاری بر این عقیده اند که کارآفرینان از استعداد های ذاتی و ژنتیکی برخوردارند . اما بسیاری از کارشناسان عقیده دارند که کارآفرین استعداد ویژه ای متفاوت با بقیه ندارد بلکه مهارت های کارآفرینی را فرا می گیرد . پژوهش هایی که اخیراً در دانشکده ها و مراکز تحقیقاتی متعدد انجام شده بر این باور تأکید می کند . کارآفرینی باید فراگرفته شود .
انگیزه مالی
هر کارآفرین موفق به شما خواهد گفت که با خلق یک کسب و کار جدید نمی توان یک شبه پولدار شد . بلکه حداقل سه سال طول می کشد تا سود قابل توجهی نصیب شما شود . کارآفرینان وقتی پولی به دست می آورند ، آن را خرج تجملات نمی کنند بلکه از آن برای پرداخت قرض ها یا سرمایه گذاری مجدد استفاده می کنند . تمام فکر و ذکر آنها این است که برای کسب وکارشان پشتوانه مالی خوبی ایجاد کنند تا در آینده بتوانند آن را گسترش دهند .
زندگی شخصی
تمامی کارآفرینان موفق ساعت های طولانی کار می کنند و این مسئله بر زندگی آنها اثر می گذارد . اما ساعت های طولانی کارکردن مخصوص کارآفرینان نیست . بسیاری از مدیران و عوامل اجرایی از چهل ساعت در هفته کار می کنند . تفاوت بارز یک کارآفرین و همتای او که در یک شرکت دیگر یک مسئولیت اجرایی دارد این است که در یک شرکت که متعلق به شما نیست ، بر برنامه کاری خود اختیاری ندارید . مثلاً مدیر شرکت در یک روز تعطیل جلسه ای می گذارد و چاره ای ندارید که در آن شرکت کنید ، کارآفرینان از این که شصت یا هفتاد ساعت در هفته کار کنند ابایی ندارند اما بر زندگی خصوصی خود کنترل بیشتری دارند . آنها با برنامه ریزی مناسب ، جلسات مهم را در طول هفته برگزار می کنند تا در تعطیلات آخر هفته برای خانواده خود وقت بگذارند . زندگی شخصی برایشان بسیار مهم است .
نابغه های فن آوری
همه ما با نابغه های فن آوری مانند بیل گیتس آشنا هستیم . رسانه ها زیاده از حد به آنها توجه می کنند اما حقیقت این است که تعداد اندکی از این نوابغ دارای فن آوری فوق العاده هستند و چیزی که چند سال قبل فن آوری پیشرفته ای داشت ، امروزه دیگر در این دسته قرار نمی گیرد . اما در این میان سودهای جانبی هستند که برای یک کارآفرین مهم اند . وقتی به مشکلاتی که این روزها صنعت کامپیوتر را درگیر کرده نگاهی می اندازیم به اهمیت این مسئله پی می بریم . کامپیوترهایی که از فن آوری پیشرفته ای برخوردارند وقتی مفیدند که سودهای جانبی زیادی به همراه بیاورند . وقتی این سودها افت کند ، این صنعت با دردسر روبرو خواهد شد .
کسانی که ترجیح می دهند به تنهایی کار کنند
ممکن است در ابتدا یک کارآفرین ترجیح دهد که به تنهایی کار کند اما یک کارآفرین زیرک و نکته سنج می داند که برای این که کارش موفق شود باید از همکاری دیگران بهرمند شود و از تجربیات و ایده های آنان استفاده کند . کار آفرینان فعالانه به جستجوی ایده های دیگران بر می آیند و با دیگران همکاری می کنند تا برای کسب و کارشان اعتبار کسب کنند .
کارآفرینی که به کار گروهی اعتقاد ندارد ، در کارش موفق نخواهد شد .
کارآفرینان یک شبه ره صد ساله نرفته اند
کارآفرینان موفق در ابتدا چند سال برای شرکتی که مشابه با کار آینده ی آنان بوده کار کرده اند . آنها در این سالها هر چه را که برای کسب و کار آینده شان لازم بوده فرا می گیرند و تجربه کسب می کنند . آنها هرگز یک شبه ره صد ساله را طی نکرده اند .
آنها از سرمایه داران بزرگ وام نمی گیرند
کار آفرینان می دانند که وام گرفتن از سرمایه داران بزرگ گران ترین راه کسب سرمایه است . از این رو کارآفرینان از آنها به عنوان گزینه آخر استفاده می کنند . بنابراین آنها سرمایه اولیه خود را یا از پس انداز شخصی تأمین می کنند یا از موسساتی که دوستانشان رئیس آن هستند وام می گیرند .
کارآفرینان مکار و حقه باز نیستند
بعضی بر این باورند که برای موفقیت در کارآفرینی باید حقه باز باشید و از هر کسی که سر راهتان قرار می گیرد سوء استفاده مالی کنید . اما واقعیت این است که این کار به درد یک کارآفرین نمی خورد . یک کارآفرین حقه باز نخواهد توانست از کسی کمک بخواهد یا بتواند با این روش مشتریان را جلب و حفظ کند .
کارآفرینان برای کارشان وقت می گذارند
اگر بگویید که کارآفرینان برای کارشان وقت صرف نمی کنند ، باور غلطی است . کارآفرینان ویژگی های مشترکی دارند و یکی از آنها این است که بسیار برای کسب و کار خود وقت صرف می کنند . آنها هزینه و وقت زیادی به تحقیق و بررسی منافع ضررهای کسب و کاری که پیش رو دارند اختصاص می دهند تا بتوانند ایده ی مناسبی را پیدا کرده و برای رونق کارشان از آن بهره گیرند .
منبع : Business Town.Com
مترجم : آذین صحابی
برگرفته از روزنامه تفاهم
دامنهی تاثیرات کارآفرینی بر جامعه بسیار وسیع است. از تغییر در ارزشهای اجتماعی تا رشد شتابان اقتصادی، محققین تغییرات مختلفی را که رواج فرهنگ کارآفرینی در یک جامعه ایجاد میکند بررسی کرده و آثار آن را از دیدگاههای متفاوت مورد بحث قرار داده اند، برخی از تاثیرات ذکر شده عبارتند از :
• ایجاد ثروت
• اشتغالزایی
• ایجاد و توسعه فناوری
• ترغیب و تشویق سرمایهگذاری
• شناخت، ایجاد و گسترش بازارهای جدید
• افزایش رفاه
• ساماندهی و استفاده اثربخش از منابع
پیامدهای مثبت توسعه کارآفرینی در اقتصاد کشور بیش از سایر اثرات آن مورد توجه قرار گرفته است. به باور محققین، کارآفرینان از رسیدن نظام اقتصادی به تعادل ایستا جلوگیری می کنند و بواسطه رفتارهای فرصت جویانه خود، اقدام به فرصت سازی برای کلیت نظام اقتصادی می نمایند. تاثیرات دیگری نظیر ایجاد اشتغال و رشداقتصادی نیز مدنظر پژوهشگران بوده است .
کارآفرینی، پایههای شکلگیری اقتصاد نوین
اقتصاد در ابتدای هزاره سوم میلادی شاهد دگرگونیهای شگرفی بوده است. انقلاب فناوری اطلاعات و تغییر ترکیب نیروی کار به نفع نیروهای دانش- محور از زمره این تغییرات است. شاید مهمترین روندی که در اقتصاد دیده میشود حرکت به سوی نظام اقتصادی با ماهیت شبکهای است. در چنین اقتصادی کنترل و تخصیص منابع به صورت توزیع شده صورت می گیرد و نقش شبکههای اجتماعی در رشد و توسعهی اقتصادی به مراتب بیش از نظام متمرکز برنامه ریزی دولتی خواهد بود.نقش کارآفرینان در رویکرد شبکه مدار به مراتب پررنگتر از رویکرد اقتصاد کلاسیک است. در اقتصاد نوین، کارآفرینان در شبکههای اجتماعی نقش عناصر فعالی را ایفا میکنند و موجب ارتقای بازده سرمایههای مادی و انسانی میشوند .
کارآفرینی و رشد اقتصادی
ویژگی بارز اقتصاد امروز تغییرات سریع است.درچنین اقتصادی کشورهایی می توانند موفق باشند که قابلیت تطبیق با این تغییرات را داشته باشند. کشورهایی که در آنها میزان فعالیتهای کارآفرینانه بالاتر است به واسطه طبیعت کارآفرینی در تطبیق با تغییرات ، قادرند تا در اقتصاد جهان موقعیت بهتری کسب کنند. تحقیقات انجام شده نشان داده است که رشد اقتصادی با سطح فعالیتهای کارآفرینانه همبستگی مثبت دارد. به عنوان مثال در تحقیق (GEM General Entrepreneurship Monitor) ، که به صورت سالیانه فعالیتهای کارآفرینی و تاثیرات آن را در کشورهای مختلف مورد بررسی قرار می دهد و در حال حاضر در بیش از 20 کشور جهان صورت می گیرد، این نتیجه به دست آمده است که نرخ رشد اقتصادی یک کشور رابطه معنی دار یا سطح فعالیتهای کارآفرینانه آن کشور دارد .
کارآفرینی و اشتغال
کار آفرینان در ایجاد اشتغال نیز نقش مهمی ایفا می نمایند.درحدود نیمی از کارکنان کشورهای توسعه یافته در کسب و کارهای کوچک مشغول فعالیت هستند. بیشتر مشاغل جدید را کسب و کارهای کوچک ایجاد می کنند و سهم این کسب و کارها در بازار کار در حال افزایش است. از سال 1980 تاکنون کسب و کارهای کوچک در اقتصاد آمریکا بیش از 34 میلیون شغل ایجاد کرده اند.حال آن که از تعداد کارکنان شرکتهای بزرگ در این کشورها کاسته شده است .
کارآفرینی و رشد فن آوری
بیش از 67 درصد از نوآوریها در زمینه فن آوری و حدود 95 درصد از نوآوریهای منجر به تحولات بنیادی در عرصه صنعت را کسب و کارهای کارآفرینانه پدید آورده اند.کارآفرینان از طریق ایجاد فن آوری، محصولات و خدمات جدید، قدرت انتخاب مصرف
کنندگان را افزایش داده و با افزایش بهره وری کار، سرگرمیهای نو، بهبود بهداشت و سلامتی، تسهیل ارتباطات و ... موجب افزایش کیفیت زندگی نوع بشر می شوند. در واقع بیشترین بخش نسل جدید صنایع را کارآفرینان ایجاد کردهاند که می توان از رایانه های شخصی، تلفنهای همراه، خرید از طریق اینترنت و صنعت نرمافزار به عنوان نمونههایی از آن یاد نمود.
برگرفته از سایت:کارآفرینی
شناسایی و پرورش صفات کارآفرینی کمک بسیار بزرگی به فرد برای هر کاری که انتخاب میکند خواهد بود چه این کار، کارآفرینی باشد چه هر گزینه دیگر شغلی. زمانی تصور میشد که کارآفرینان به جای ساخته شدن، متولّد میشوند و صفات آنها به قدری نادر و خاص تصور میشد که در هر جایی یافت نمیشد. اما امروزه، شواهد کافی نشان میدهند صفات کارآفرینی میتوانند در نتیجه آموزش دوران کودکی، استقلال، به خود متّکی بودن و در معرضِ ارزشهای فرهنگی مرتبط با کار و صنعت قرار گرفتن، پرورانده شوند. در این مقاله ـ که در واقع بخشی از پایاننامه تحصیلی با موضوع بررسی و مقایسه ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی کارآفرینان میباشد ـ سعی در جمعآوری اهّم ویژگیهای کارآفرینان داشته و درصدد ارائه راهی در جهت آموزش کارآفرینی هستیم .
ویژگیهای کارآفرینان
1- فرصت شناسی :
کار آفرین شخصی است که ارزش فرصتهای پیرامون خود را درک مینماید و چیزی را خلق و یا در آن تغییراتی ایجاد مینماید (جانگ،2003). کرزنر (1969) معتقد است کارآفرینی یعنی آگاهی از فرصتهای سودآور و کشف نشده. زمانی که همه مردم محیط اطراف خود را مملو از تناقض، هرج و مرج و نابسامانی میبینند فقط کارآفرین است که میتواند قاطعانه نسبت به موقعیتهای محیط عکسالعمل مناسب نشان داده و از فرصتها استفاده کند و یا حتی تهدیدها را به فرصت تبدیل کرده و به نفع خود و جامعه از آن بهرهبرداری نماید. دیگران ممکن است موقعیت را ببینند، بشنوند، یاد بگیرند و حتّی تا اندازهای تجربه کنند امّا فقط کارآفرین از آن به نحو مطلوب استفاده کرده و آنرا تبدیل به یک موقعیت اقتصادی میکند (سعیدیکیا،1382). بیشترین کارآفرینی و خصوصاً کارآفرینیهای موفقیتآمیز ناشی از یک انتخاب آگاهانه و هدفدار در فرصتهای کارآفرینی است (حقایق،1381). فرصتشناسی دارای چندین مؤلفه است که عبارتند از: الفـ تیز فهمی، بـ برخورداری از شم شهودی، جـ توان تصمیمگیری درست با حداقل اطلاعات، دـ مثبتاندیشی، وـ داشتن انگیزه پیشرفت، هـ تحمل ابهام. یـ توان ریسکپذیری .
2- توان تصمیمگیری :
داستان خارقالعادهای درباره یک کارآفرین بسیار موفٌق وجود دارد. او در مقابل این سؤال که چطور این قدر موفٌق است گفته بود: «با تصمیمگیری درست». سؤال بعدی این بود که «چطور میتواند درست تصمیم بگیرد؟» و او پاسخ دادهبود : «تجربه» و بالاخره از او پرسیده شده بود: «چگونه تجربه به دست آوردهای؟ » او پاسخ دادهبود: «تصمیمگیری نادرست» (اسمیت؛ترجمه هدایت،1382). عوامل بسیاری در موفٌقیت و شکست یک کسب و کار تأثیرگذار هستند که بیشتر آنها غیر قابل کنترل و ناشناخته هستند. کارآفرین سعی میکند با تصمیمات مناسب و به موقع، عوامل مثبت را افزایش داده و از تأثیر عوامل منفی جلوگیری نماید و برای مشکلات و مسائل غیر قابل پیش بینی راهحلهای مناسب ارائه دهد . کارآفرین در هر لحظه ممکن است چند تصمیم بگیرد که بدلیل شرایط مبهمی که وجود دارد این تصمیمها نقش بسیار زیادی در صعود و نزول کسب و کار کارآفرین ایفا مینمایند. شناخت خود، از مهمترین عوامل در تصمیمگیری میباشد. اسمیت در اینباره میگوید: همه موضوع به تشخیص این که ما چه کسی هستیم و واقعاً چه چیزی برایمان مهم است بستگی دارد. با در اختیار داشتن این سطح شناخت از خود، قادر خواهیم بود قدرت تفکر لیزری را در لحظات تصمیمگیری بکار گیریم. (اسمیت؛ ترجمه هدایت،1382 ).
3- قدرت برنامهریزی وپیشبینی آینده :
بیچارهترین انسانها در دنیا فرد بینایی است که فاقد چشمانداز آرمانی است (هلن کلر، نقل از اسمیت، ترجمه هدایت،1382). رفتار کارآفرینان هدفمند بوده و هریک توان زیادی را برای رسیدن به آن هدف صرف مینمایند. کارآفرینان میدانند به کجا میخواهند بروند، آنها تصور و دیدگاهی از آینده سازمان خود دارند . البته بسیاری از اوقات این تصوّر از ابتدا وجود ندارد و طی زمان شکل میگیرد. این موضوع باعث میشود کارآفرین مجبور به برنامهریزی کوتاه مدت و مقطعی شود ولی داشتن چنین دیدگاهی میتواند این برنامههای کوتاه مدت را برای رسیدن به هدف آرمانی کارآفرین در یک جهت هماهنگ نماید (هیسرچ و پیترز، ترجمه فیضبخش وتقییاری،1383). برنامهریزی طولانی مدت و پیشبینی اوضاع آینده برای موفقیت در تجارت، ضروری است (سالازار و همکاران، ترجمه:نطاق،1380). یکی از بزرگترین دلایلی که معمولاً ما را از برنامهریزی کردن باز میدارد ترس از تعهد و خویشاوند بسیار نزدیک آن ترس از شکست است (اسمیت، ترجمه: هدایت،1382 ).
4- تیز فهمی :
«اسبورن » معتقد است که کلید ایدههای خلاّق، سؤالات کلیدی بودهاند. بیشتر اختراعات انجام شده در جهان ناشی از یافتن همین سؤالات کلیدی و تلاش برای یافتن جواب آنها بوده است. کارآفرینان مهارت خوبی در پرسیدن سؤالات کلیدی دارند بطور مثال برسیلوربرگ که عضو تیم طراح ویندوز بود میگوید: بیل گیتز مهارت و توانایی فوقالعادهای در پرسیدن سؤالات کلیدی دارد (سعیدیکیا،1382 ). کارآفرینان از توانایی شناخت سریع و روشن ابعاد مختلف مسئله، همچنین توانایی بالای تصوّر و دیدن روابط اجزا در وضعیتهای پیچیده برخوردار هستند (صمدآقایی ،1377). این توانایی یکی از مؤلفههای تشخیص و درک فرصتها است .
5- مثبت اندیشی :
نگرش مثبت عبارت است از تجسّم اوّلیه ذهن از نکات مثبتی که ابتدا آن نکات را پرورش میدهیم (چپمن، ترجمه نظری،1380). برخورد مثبت بزرگترین دارائی برای تداوم تواناییهای کارآفرینانه است (مردیث و همکاران ترجمه نبیئیان،1371). بسیاری از افراد موفّق، هوش و ذکاوتی بسیار بالاتر از دیگران ندارند اما به جایی رسیدهاند که ما آنان را ”نابغه“ میخوانیم . مسلماً ذهن مثبتگرای این افراد، نیروی مغزی آنها را از نیروی مغز دیگران بیشتر نمیکند، بلکه کارآمدتر و در دسترستر میگرداند. ”من وقتی با مردانی مثل هنری فورد، اندرو کارنگی و توماس ای. ادیسون صحبت کردم در واقع، با اذهانی عاری از هر ترس یا شکی در تحقّق آمال و آرزوهایشان صحبت کردم.“ (کوک، ترجمه تیموری.1382). نگرش مثبت، حوزه ارتباطی افراد را توسعه میبخشد. از مزایای مثبت اندیشی خلّاقیت است چراکه ریشه خلّاقیت در نگرش مثبت است. نگرش مثبت، جرات مواجه شدن با مشکلات را بوجود آورده و سبب میشود پیش از این که فرصت را از دست بدهیم و موقعیت از کنترل ما خارج شود، قدمی جهت رفع آن برداریم (چپمن، ترجمه نظری،1380). این توانایی نیز یکی از مؤلفههای تشخیص و درک فرصتها است. زیرا در دل هر فرصتی تهدیدی نیز نهفته است، اگر مثبت اندیشی با درک فرصت همراه نباشد، هیچوقت فرد جرأت عمل پیدا نخواهد کرد .
6- کارآفرینان حساب شده ریسک میکنند :
کارآفرینان از جنب و جوش کارهای بزرگ لذت میبرند امّا دست به قمار نمیزنند؛ از ریسک پائین پرهیز میکنند زیرا جنب و جوشی ندارد؛ از ریسک بالا نیز پرهیز میکنند زیرا خواهان موفٌقیتاند (مردیث و همکاران ترجمه نبیئیان،1371 ). کارآفرینان آنگاه که تصمیم به شرکت جستن در یک پروژه اقتصادی گرفتند، بسیار حساب شده و با دقّت فراوان عمل میکنند و هر چه را که ممکن باشد انجام میدهند تا شرایط را به سود خود برگردانند و غالباً بیهوده ریسک نمیکنند (دانلد اف. ریچاردام ترجمه عامل محرابی،1383). کارآفرین از ریسکهای افراطی بخاطر ترس از نرسیدن به مقصد (کمال اقتصادی) و از کارهای معمولی و کم ریسک به خاطر دیر رسیدن به مقصد، گریزان است. لذا، کارهایی با ریسک متوسط برای او جاذبه بیشتری دارند. (صمدآقایی، 1377 ).
7- حرکت در مسیرهای یک طرفه :
کارآفرین به صورت آگاهانه در مسیری گام میگذارد که یک طرفه است، و تنها به طرف جلو راه دارد. از این جهت کارآفرین این مسیر را انتخاب میکند که مبادا در میانه راه وسوسه شود و برگردد. ناپلئون هیل، میگوید: هرکس میخواهد در مسیر تازهای به موفقیت برسد، باید تمامی پلهای پشت سر خود را خراب کند . چنین است که میتواند روحیهای را حفظ کند که عشق به پیروزی نامیده میشود و لازمه هر موّفقیتی است (کوک،ترجمه تیموری،1382). در مصاحبهای که با یکی از کارآفرینان داشتم بیان نمودند: همیشه خود را به صورت (خود خواسته ) نسبت به دیگران بدهکار میکنم که مبادا از انگیزهام در پیگیری کارهایم کم شود .
8- تجارب کاری متنوع :
آموزگار کارآفرین، تجارب شخصی است (کوک، ترجمه تیموری.1382). چارلز والگرین، مؤسس یک فروشگاه زنجیرهای، توصیه میکند: بزرگترین فرصت شغلی هر فرد معمولی، دقیقاً توسط کاری ایجاد میشود که به آن مشغول است (کوک، ترجمه تیموری.1382). در اکثر مصاحبههای انجام شده با کارآفرینان، اکثر آنها بیان نمودند که دارای تجارب متنوع حرفهای بودهاند. و همین تجارب را زمینهساز فعّالیت کارآفرینانه خود معرفی نمودند. تجارب کاری، باورهای خودکارآمدی فرد را تحت تأثیر قرار داده و آن را بهبود میبخشد .
9- قاطعیت در کار :
یکی از ویژگیهای افراد کارآفرین داشتن قاطعیت در کار است. یعنی در پیگیری کار تا حصول نتیجه نهایی دست از کار نمیکشند. هیچ وقت در کارهایشان امروز و فردا نمیکنند، به سرعت تصمیمگیری میکنند، سرعت عمل، کلید موّفقیتشان است (صمدآقایی ،1377). کارآفرینان در مواجهه با ناملایمات دارای قاطعیت و اراده هستند (تامپسون/نقل ازمقیمی،1381). هایم و جینبر قاطعیت در کار را مستلزم داشتن پنج مهارت اساسی میدانند. 1- جهتیابی جدی. 2-توانایی انجام کار. 3- کنترل اضطراب ها و ترسها. 4-روابط انسانی خوب در کار. 5- هنر مذاکره و گفتگو. (هایم و جینبر، ترجمه چمنی،1375 ).
10- ایجاد وحدت اضداد :
کارآفرینان افرادی هستند که میتوانند ویژگیهای متضادی را در درون خود تجربه نمایند . مثلاً میتوانند درعین استقلال وابسته، در محیط کار در عین جدی بودن شوخ طبع، و در عین ریسکپذیری محتاط و محافظهکار باشند. یکی از ویژگیهای کارآفرینان تفکر خلاق است. تفکر خلاق مستلزم حساسیتی بیش از حد (خصوصیتی کاملا زنانه)، وابستگی به غیر و اتکای به خود (خصلتی کاملا مردانه) است (بهمنی،1384). مفهوم وحدت اضداد را میتوان در تحقیقات مککنیون و بارون و همکارانش در ((انستیتوی ارزیابی و تحقیقات شخصیتها)) که در دانشگاه کالیفرنیا و برکلی موجود است دید. آنها دریافتند که افراد فوقالعاده کسانی بودهاند که در آنِ واحد، دارای ویژگیهای مذکر و مونث، مستقل و وابسته، دارای خودکارآیی بیشتر و نیز پذیراتر و بارزتر نسبت به این ویژگیهای متضاد میباشند. این واقعیت در مطالعات متعددی درباره افراد خلّاق روشن شده است. تحقیقات ((بارون و مک کنیون)) نشان داده است که افراد بسیار خلّاق هم مذکرتر و هم مونثتر از همتایان کمتر خلّاق خود هستند و در تفکر خود مستقّلترند ولی در عین حال از پیشنهادها و اطلاعات ارائه شده توسط دیگران با آغوش بازتر استقبال می کنند. آنان وفقپذیرتر و در عین حال خودرأیترند. بیشتر اهل تفریحاند و نیز جدی تر و سختکوشترند. شوخ طبع تر و در عین حال عبوس ترند (تورنس 1979/ نقل از آقایی،1377). اگر فرد از خودآگاهی مناسبی برخوردار نباشد، در موقعیتهایی که چنین تجارب متضادی را تجربه میکند، دچار اضطراب و نگرانی میشود، که خود نیز از عامل آن بیخبر است و لذا به طور ناخودآگاه از پردازش تجارب متضاد دوری میکند، و به این شیوه با خود کنار میآید. امّا افرادی که از خودآگاهی مناسبی برخوردار هستند میدانند که چه تجاربی را تجربه مینمایند و لذا در هر موقعیت متناسب با آن وضعیت میتوانند تجارب متفاوت و متضادی را تجربه نمایند .
11- انگیزه پیشرفت در حدّ بالا :
همه انسانها دوست دارند پیشرفت کنند. یک فرد عادی همانند یک کارآفرین علاقمند به پیشرفت است. امّا تفاوت در سبکهای برخورد با این مقوله و عامل انتظار پاداش موجب ایجاد تفاوت در میزان انگیزه پیشرفت میشود. افراد معمولی پیشرفت در چندین هدف برایشان مطرح میباشد. و به صورت عرضی این اهداف را در کنار هم قرار می دهند. افراد عادی اکثر اوقات توان و انگیزه خود را بین اهداف مورد نظر تقسیم میکنند، یا بصورت متناوب هر از چند گاهی به یکی از اهداف توجه مینمایند. و در مورد اخیر، شخص همیشه در حالتی از اضطراب بسر میبرد، زیرا زمانی که به یکی از اهداف مورد نظر توجه میکند، از اهداف دیگر باز می ماند و خود را مقصر میداند و لذا همیشه نگران است. امّا یک کارآفرین معمولاً اهداف خود را ترکیب میکند و در قالب یک هدف واحد آنرا پیگیری میکند، و یا اهداف خود را بصورت طولی در امتداد هم قرار میدهد، وکاملاً توان و انگیزه خود را برای رسیدن به آن اهداف (اهداف متمرکز شده ) سرمایهگذاری میکند. برای تقویت انگیزه افراد، راههای مختلفی وجود دارد، امّا مهمترین اصول در این زمینه همسویی هدفهاست (سعیدی کیا،1382 ). کارآفرینان با توجه به اینکه معمولاً از کنترل درونی برخوردار میباشند، لذا عامل پاداش و تشویق را در خود جستجو میکنند، به همین خاطر از توانایی خود انگیزه بالایی برخوردارند. امّا افراد عادی ممکن است که بیشتر به مشوّقهای بیرونی توجه نمایند و در نبود مشوّقهای بیرونی دچار نقصان انگیزه شوند. اکثر مردم میتوانند به هدفهایی برسند که مشابه همان چیزی است که «میخواهند» انجام دهند. امّا کارآفرین کسی است که میتواند خود را برانگیزاند تا در کار خود بازدهی چنان بالایی داشته باشد که «باید» داشته باشد (مردیث و همکاران ترجمه نبیئیان،1371). برخی از شواهد جالب، ارتباط بین سطح انگیزش پیشرفت و قابلیت سازندگی یک جامعه را نشان داده است. این شواهد بر این موضوع اشاره دارند که انگیزش پیشرفت میتواند پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیکی را تغذیه کند و موجب گسترش آن شود (دچارمز و مولر،1962 ). آنهایی که انگیزه قوی پیشرفت ندارند غالباً تکالیفی را انتخاب می کنند که امکان خطر در آنها کم یا زیاد است و از خودارزیابی واقع بینانه که برای تنظیم و طرحریزی هدفهای معقول ضروری است اجتناب مینمایند (هک هاوزن، شمالت8و اشنایدر 1985 /نقل از گیج، ترجمه خوی نژاد،1374 ).
12- تلاش و پشتکار قوی :
کارآفرین با توجه به اعتماد بالایی که به خود دارد، ناکامیها را با بردباری تحمل میکند و به سعی و تلاش خود ادامه میدهد و تا نتیجه دلخواه را به دست نیاورد دست از تلاش نمی کشد. اکثر کارآفرینان رمز موفقیت خود را تلاش و پشتکار قوی میدانند. بدون اراده قوی، کارآفرین نمیتواند از پس بزرگترین مشکل که همانا آغاز کار است برآید. خصوصیت ادامه کار بیش از دیگران، انجام کار بیش از حد نیاز، شاخصهای متداول در تمام کارآفرینان موفق و شرکتهای آنان است. اگر شما ناخودآگاه بیشتر کار کنید، استعداد ارزشمند کارآفرین شدن را دارید (کوک، ترجمه تیموری.1382). در مصاحبههای انجام شده با کارآفرینان، یکی از آنان بیان کرد که برای هر مسألهای اگر با هستی محرم شوی قطعاً جواب خواهید گرفت، وی راز محرمیت را تلاش و پشتکار بیان نمود . کارآفرین دیگری همین مطلب را با زبان قرآنی بیان نمود: و الذَّینَ جَهَدوا فینا لَنَهدینَّهُم سُبُلَنا: کسانی که برای ما جهاد و تلاش کنند آنها را به راههای خودمان هدایت میکنیم (سوره عنکبوت آیه 69 ) .
13- نارضایتی سودمند :
گل کارآفرینی بر بستری از نارضایتی که ما آن را نارضایتی سودمند مینامیم، میروید. در زمینهِ نوآوری و پیشرفت، موافقت و رضایت، کاری از پیش نمیبرد بلکه نارضایتی سودمند وسیلهای است مؤثّر برای برانگیختن، نوید دادن، اندیشیدن و اظهار عقاید تازه بویژه هنگامی که مردم درمییابند که میتوانند آزاد و مورد اطمینان باشند و رهبرانشان آنها را به طور جدّی تشویق میکنند که برای خود جایگاهی بسازند و صحبت کنند و در امور شرکت کنند (کوپر، ترجمه عزیزی،1377). نارضایتی سودمند به شکلگیری عقاید و احساسات ارزشمند کمک میکند و به کار معنا میبخشد (کوپر، ترجمه عزیزی،1377). نارضایتی سودمند شاهراه کارآفرینی است. یعنی تا زمانی که فرد به این نتیجه نرسد، که موقعیت فعلی را باید بهبود بخشید، کارآفرینی رخ نمیدهد .
14- تحمّل ابهام :
سروکار داشتن با ابهام و عدم قطعیت از ویژگیهای مهم کارآفرین است (مردیث و همکاران، ترجمه نبیئیان،1371). کارآفرینان تمایل دارند تا در برابر ابهامات شکیبایی بالایی از خود نشان دهند و چگونگی اداره خطرات مقابل خود و دیگران را اداره کنند (مقیمی،1382). کارآفرینان همواره با امکان عدم موفقیت مواجهاند. تغییرات پیوستهای که باعث ابهام و تنش در همه جنبههای کار میشود، این عدم قطعیت را پیچیدهتر میسازد. شکستها و شگفتیها اجتناب ناپذیرند؛ فقدان سازماندهی، ساختار، و نظم، شیوهای از زندگی است. مایه رشد کارآفرینان موفق سیالیت و هیجانی است که از وجود چنین ابهامی ناشی میشود. امنیت شغلی و بازنشستگی عموماً برای آنان معنی ندارد (دانلد اف. ریچارد ام ترجمه عامل محرابی،1383،). کارآفرینان تمایل دارند تا در برابر ابهامات، شکیبایی بالایی از خود نشان دهند و چگونگی اداره خطرات مقابل خود و دیگران را اداره کنند. آنها شکست در یک طرح را یک تجربه یادگیری میدانند نه یک تراژدی فردی و شخصی (مقیمی ،1382). این توانایی نیز یکی از مؤلفههای تشخیص و درک فرصتها است. زیرا هر فرصتی تا زمانی که تجلی پیدا نکرده است، در پردهای از ابهام قرار دارد. در پرتو همین تحمل ابهام است که تهدید به فرصت تبدیل میشود .
15- استقلال طلبی :
میل به استقلال، نیروی پیشبرنده کارآفرینان معاصر است. ناراحتی آنان از سیستمهای بوروکراسی خشک، همراه با تعهدی بیشائبه برای «ایجاد تفاوت » منجر به شخصیتی مستقّل میشود که کوشش میکند تا به شیوه خود به اهداف دست پیدا کند. منظور این است که کارآفرینان همه تصمیمات را باید خود بگیرند؛ بلکه برای اتّخاذ تصمیمات مهم، واقعاً نیاز به افراد زبردست دارند (دانلد اف. ریچاردام، ترجمه عامل محرابی،1383 ).
16-استفاده از سبک های مختلف فکری :
افراد خلّاق به طور ناخودآگاه قادرند سبکهای مختلف فکری را بکار برند؛ امّا چنانچه به طور آگاهانه از سبکهای فکری و تفاوتهای آنها مطلع شوند و آموزش ببینند، بسیار بهتر و اثربخشتر از گذشته میتوانند آنها را به کار گیرند و این اثربخشی برای سایر افراد بسیار ملموستر و بارزتر خواهد بود . سبک فکری یعنی ترجیح دادن یک روش از روشهای به کارگیری فکر. خلّاقیت در گرو استفاده مناسب از سبکهای فکری است (صمدآقایی،1383). افراد کارآفرین با توجه به اینکه از توان خلاقیت بالایی برخوردار میباشند، در نتیجه از سبکهای مختلف فکری استفاده مینمایند .
17- بهرهگیری از منبع شهود در تصمیم گیری :
توانایی تصمیمگیری بر پایه شمّ و بصیرت، ارزشمندترین دارایی کارآفرینان، که حاصل سالها تجربه در اتخاذ تصمیمات لازم در موقعیتهای بسیار پیچیده است. هرچه محیط پیرامون شما بیشتر تغییر کند، قضاوت و تصمیمگیری بیشتری براساس شم و بصیرت لازم میشود. اشتباه پیش میآید امّا باید سریعاً آن را تشخیص داد و دست به اصلاح زد. اطلاعات کمی میتواند پشتیبان قضاوتها باشد امّا جای شم شما را که در بسیاری از تصمیمات کارآفرینی نهفته است نخواهد گرفت (مردیث و همکاران، ترجمه نبیئیان،1371 ).
18- چالش خواهی(تحریکذهنی ):
به نظر آلپورت، هدف نهایی و ضروری زندگی افزایش تنش است که ما را به یافتن رویدادها و چالشهای جدید وا میدارد. زمانی که یک چالش را برآورده کردیم، برای یافتن دیگری برانگیخته میشویم. آنچه برای ما پاداش دهنده است فرآیند پیشرفت میباشد و نه یک پیشرفت خاص، تلاش برای هدف است و نه برای رسیدن به آن. ما همواره به هدفهای جدیدی نیاز داریم که ما را به پیش برانند و سطح بهینهی تنش را در شخصیت حفظ کنند (شولتز، ترجمه سید محمدی،1377 ). کارآفرین فقط وقتی که کار، وی را به مبارزه بطلبد و زمانی که احساس کند در قبال انجام کار، چیز خاصی به او تعلّق میگیرد، سختکوشی میکند. در غیر این صورت عملکرد بهتری نسبت به دیگران نخواهد داشت (سالازار و همکاران، ترجمه نطاق،1380). این توانایی یکی از مؤلفههای تشخیص و درک فرصتها است . زیرا هر فرصتی در واقع یک چالش است. پیتر دراکر کارآفرینی را به معنای جستجوی دائمی برای تغییر، واکنش در برابر آن و بهره برداری از آن به عنوان یک فرصت بیان میکند (مریدی،1379). کارآفرین در محیطی میتواند فعّالیت کند، که چالش وجود داشته باشد. چالشها، فرصتهایی هستند که به شکل یک کار یا وظیفه ظاهر میشوند. موجب شکوفائی ویژگیها و مهارتهای بالقوه و ارزشمند انسان میشوند (گراسمن، ترجمه چمنزار،1378). چالشها محک وجودی کارآفرین است. کارآفرین با چالشخواهی در پی یافتن خویش است. و با حل هر چالش «بودن» را تجربه میکند .
19- قدرت حل تعارض در سطح عالی :
اکثر کارآفرینان در زندگی روزمرّه با تعارضات و مشکلاتی که عمدتاً نیز ماهیت عاطفی دارند، روبرو هستند. گاه چندین مشکل همزمان رخ میدهد که توانایی زیادی را برای مقابله با آن میطلبد. در مصاحبههای انجام شده با کارآفرینان، این ویژگی در مطالب و بیانات آنها کاملاً واضح بود. بعنوان نمونه یکی از کارآفرینان بیان نمود: با مراجعه به پزشک جهت مداوا مشخص شد که به سرطان مبتلا شدهام. موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. با توجه به اینکه تازه ازدواج کرده بودم، خانواده همسرم خواستار جدایی شدند. من هم پذیرفتم. امّا کار به اینجا ختم نشد، بلکه با بیان این که در این ازدواج از لحاظ مالی هزینهای متحمل شدهاند، من باید آن را نیز جبران میکردم . با مجسّم نمودن شرایط فوق، کمتر کسی تحمل چنین تعارضاتی را دارد. امّا این کارآفرین هم اکنون بعد از شش سال از این وقایع بهبودی کامل پیدا کرده و مشغول فعالیت است .
20- عشق به خویشتن :
خویشتن انسان، منشاء تأثیر بر محیط است. برای این تأثیرگذاری ابتدا باید خویشتن خویش را قبول داشته باشیم و به آن عشق بورزیم. این دوست داشتن موجب تثبیت خویشتن به عنوان مرکز و منبع تحولات در فرد میشود. دیگر پدیدههای محیطی بر اساس میزان دوری و نزدیکی به این منبع تحت تأثیر قرار میگیرند. یکی از این پدیدهها شغل و حرفه فرد میباشد. زمانی که حرفه فرد در دایره وجودی او قرار گیرد، با منبع لایزال خلّاقیت ارتباط برقرار میکند و کارآفرینی رخ میدهد .
21- استفاده از تمامی حالتهای من :
اریک برن بنیانگذار نظریه تحلیل ارتباط محاورهای معتقد است که فرد دارای سه حالت من است. حالات من، مجموعهای از رفتار و افکار و احساس است. حالتهای من عبارتند از :
الف- حالت والد: رفتار، افکار و احساس والدین و یا جانشین والد تقلید می شود .
ب- حالت بالغ: رفتار، افکار و احساسِ پاسخ مستقیمی به زمان و مکان موجود است .
ج- حالت کودک: رفتار، افکار و احساس دوران کودکی دوباره تجربه می شود (استوارت وجوینز، ترجمه سفیدپر،1383 ).
در نظریه برن فرد سالم متناسب با موقعیت از حالتهای متفاوت استفاده مینماید امّا فرد ناسالم غالباً از یکی از حالاتِ من استفاده میکند. در واقع در آن حالت (من) قالبزده میشود. مثلاً فرد در همه مکانها از من والد یا من کودک استفاده مینماید. حالتهای من دارای صفاتی متضاد هستند . مثلاً حالت کودکی میل به پذیرش، شوخ طبعی، تفریح در حالی که حالت والد تمایل به جدی بودن، تسلط داشتن، عبوس بودن دارد. فعّالیت کارآفرینانه مستلزم استفاده از تمامی حالتهای فوق است. کارآفرین برای خلّاقیت به من کودکی نیازمند است و در همان حالت برای مدیریت به حالت من بالغ نیازمند است. در همان حال علاوه بر مدیریت نقش یک والد دلسوز را نیز باید داشته باشد. پس میتوان این چنین استنباط نمود که افراد کارآفرین در موقعیتهای مختلف از تمامی حالتهای من استفاده مینماید .
22- تحمّل شکست و ناکامی :
یکی از مهمترین عواملی که افراد را از دستیابی به آن چه که به راستی برایشان مهّم است باز میدارد، ترس از شکست است نه حتّی خود شکست (اسمیت، ترجمه هدایت،1382). تنها کسانی به موفّقیتهای بزرگ دست مییابند که شهامت شکستهای بزرگ را داشته باشند. (جان کندی به نقل از کوپر، ترجمه عزیزی،1377). پذیرش یک شکست و قد خم نکردن در مقابل شکست و سر پا ایستادن و ادامه فعّالیت جهت رسیدن به موفّقیت و لو با سبک و شیوهای دیگر از ویژگیهای افراد کار آفرین است، وقتی زندگی یک کارآفرین را بررسی میکنید تاریخچهای از شکستها و ناکامیها در پشت سر دارد، اما هیچگاه ناامید نشده است و در واقع قانون شکست را از قوانین جاری بازی میداند و خیلی راحت با آن کنار می آید. به عقیده وینستون چرچیل: موفّقیت یعنی از شکستی به شکستی دیگر رسیدن بدون این که از اشتیاق کاسته شود. (به نقل از کوپر، ترجمه عزیزی،1377). در زندگی کارآفرینانه شکست مفهومی به جز «موقعیتی برای آموختن»، «تصویر ناقصی از واقعیت»، «ابهامی که در هدف وجود دارد» و «واقعهای است که هنوز فواید آن تبدیل به سود نشده است» ندارد (اعرابی،1381). این توانایی نیز یکی از مؤلفههای تشخیص و درک فرصتها است. بسیاری از افراد ممکن است یک فرصت را ببینند امّا به جهت تهدیدی که در دل آن نهفته است و ترس از شکست هیچگاه به دنبال آن فرصت نروند .
23- توانایی به تعویق انداختن لذّتها وکامیابیها برای بدست آوردن لذتها وکامیابیهای بالاتر :
کارآفرینان افرادی هستند که توانایی قابل توجهی در زمینه توانایی به تعویق انداختن لذّتها وکامیابیهای آنی و زودگذر دارند. به عبارت دیگر این افراد جهت به دست آوردن نتایج مطلوبتر از نتایج کوتاه و آنی صرفه نظر مینمایند. در مسیر زندگی روزمره افراد مشوقهای زودگذر بسیار فراوان است. اگر فرد فاقد چشم انداز مناسبی باشد و برای خود رسالتی متصور نباشد، عمر و توان خود را صرف کامیابیهای کوتاه میکند. و هیچ گاه به موفقیت و کامیابیهای بالاتر دست پیدا نمیکند .
24- برخورداری از هوش هیجانی بالا :
وی سینگر هوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران، سرپرستان، مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام دادن کار برای ارتقای نتایج تعریف میکند (وی سینگر،2000 / نقل از خائف الهی، دوستار،1382). هوش هیجانی به توانایی شناسایی و تخصیص مفاهیم و معانی عواطف، روابط بین آنها، استدلال کردن در مورد آنها و نیز حل مسأله بر اساس آنها اشاره دارد. هوش هیجانی شامل توانایی و دریافت عواطف، هماهنگ ساختن عواطف و احساسات مرتبط، درک و فهم اطلاعات مربوط به عواطف و نیز مدیریت عواطف میباشد (مایر و سالوی،1997). کارآفرین در طول فرایند کارآفرینی با تضادهای هیجانی فراوانی روبرو میشود از یک سو اشتیاق و از سوی دیگر عجز و ناکامی و اضطراب چنانچه فرد از لحاظ خودآگاهی هیجانی قوی نباشد نمیتوانند منابع اشتیاق و یا عجز ناکامی را شناسایی نماید. در نتیجه احتمال موفّقیت او بسیار کم میشود. از سوی دیگر فردی که از خودآگاهی هیجانی بالایی برخوردار باشد با شناسایی منابع اشتیاق و تجزیه و تحلیل عوامل آن، آنرا همانند یک نیروی جلو برنده به خدمت میگیرد و منابع اضطراب و ناکامی را از قبل شناسایی و با برنامهریزی نقش این عوامل را کاهش میدهد (مقصودی،1384). در سال (2003) برنادت کراس و آنتونی ترا واگلیون با انتخاب یک گروه 5 نفری از کارآفرینان مشهور استرالیا به تحقیق در رابطه با کارآفرینی و هوش هیجانی پرداختهاند. نتایج تحقیق فوق بیانگر میزان بالای از هوش هیجانی در میان کارآفرینان گروه تحقیق بوده است . همچنین مقصودی در سال
(1384) طی تحقیقی در رابطه با هوش هیجانی و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از هوش هیجانی بالاتری برخوردار بودند (مقصودی،1384 ).
25- برخورداری از توان خلاقیت بالا :
خلاقیت جوهره کارآفرینی است، تاروپود فرهنگ کارآفرینی از جنس خلاقیت، نوآوری و سختکوشی بافته شده است. فرهنگ کارآفرینی بر بها دادن به خلاقیت و نوآوری استوار است. کارآفرینان افراد خلاقی هستند که ایدههای نو تولید کرده و آن را در قالب یک شرکت به سرانجام میرسانند (مقیمی،1382). اساساً کارآفرینی یک فعالیت خلّاق برای بدست آوردن ارزش از طریق ایجاد یک شرکت یا سازمان میباشد (احمدپور،1380). رفتار خلّاقانه و بکارگیری شیوههای استراتژیک مدیریتی در کار، از خصایص کارآفرین است (اعرابی،1381). کارآفرینی نوع خاصی از عملکرد است که در بطن آن نوآوری نهفته است (دراکر، ترجمه چیت ساز1378 ). افراد عادی در زندگی روزانه خود با پیش زمینه عادتها و الگوهای از پیش تعیین شده، زندگی میکنند و کمتر حاضر به ترک این رویه هستند. اگر فرد دست به خلاقیت هم بزند، بصورت موردی و پس زمینه است. در هر حال پس زمینه نمیتواند با پیش زمینه در تناقض باشد. امّا زندگی به شیوه کارآفرینانه با عادتها منافات دارد. لذا کارآفرین باید خود پیش زمینه را خلق کند. پیش زمینه و پس زمینه زندگی دایم در تعامل میباشند. در واقع عنصر خلاقیت در بطن زندگی کارآفرین حضور دارد. مقصودی طی تحقیقی در رابطه با خلاقیت و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از میزان خلاقیت بالاتری برخوردار بودند . (مقصودی،1384 ).
26- خودپنداره قوی :
خودپنداره، سیستم عامل وجودی فرد است، که در پرتو این سیستم عامل استعدادها و تواناییهای فرد قابلیت بروز پیدا میکند (مقصودی،1384). کارآفرینی عبارتست از فرایند کشف و برنامهریزی عنصر وجودی (خود واقعی) خویشتن در عرصه فعالیت حرفهای، جهت دستیابی به خود شکوفایی (مقصودی،1384 )
خودانگاره ما حالاتمان را کنترل میکند (مالتز17،ترجمه زره¬ساز،1372). به عبارت دیگر خودپنداره سیستم عامل وجودی فرد است، که در پرتو این سیستم عامل استعدادها و تواناییهای فرد قابلیت بروز پیدا میکند. خود انگاره حدود آنچه را که میتوانیم به آن دست یابیم تعیین مینماید (مالتز، ترجمه زرهساز، 1372 ).
مککلهلند فرایند کارآفرینی را فراتر از شغل و حرفه، بلکه یک شیوه زندگی تعبیر مینماید (صمد آقایی، 1378). تمام رفتارها و فعّالیتهای انسانی در پرتو خود پنداره معنی و مفهوم پیدا میکند. این خودپنداره ماست که تقریباً در تمام نگرشها و رفتارهای ما منعکس میشود (شولتز، ترجمه سید محمدی،1377 ).
ویژگیهای خودپندارهای که بتواند فعّالیت کارآفرینی را پشتیبانی نماید عبارتند از :
الف - اجزاء خودپنداره باید با کمترین تضاد در تعامل باشند. و روابط سطوح مختلف خودپنداره با هم واضح و روشن باشد. کارآفرین در پرتو این قابلیت میتواند شرایط متناقض را بپذیرد و متناسب با آن برخورد نماید. امّا افرادی که اجزاء خودپنداره آنها باهم در تضاد میباشد، نمیتوانند در شرایط متناقض رفتار متناسب را داشته باشند، زیرا تضاد درونی با تضاد بیرونی شرایط نامساعد و غیر قابل تحملی را برای فرد فراهم میآورد .
ب - داشتن انعطافپذیری لازم در برخورد با موقعیتهای مختلف بخصوص در شرایط مبهم و غیر قابل پیش بینی .
ج - خودآگاهی کارآفرین به این موضوع که خود پنداره حاصل تعامل ذهن با خود و محیط پیرامون خود است. در پرتو این آگاهی دامنه انعطاف پذیری خود پنداره بالا میرود. و قابلیت ویرایش پیدا میکند، و توان سازگاری فرد افزایش پیدا میکند .
د - قابلیت تغییر و دگرگونی کل سیستم خودپنداره. این قابلیت موجب می¬شود که فرد بدون هراس به استقبال ناشناختهها برود . کارآفرینان در پرتو این ویژگی فعّالیتهای متفاوتی راتجربه میکنند، و فعّالیتهای جدید و بدیعی را خلق میکنند .
ه- از مهمترین عوامل شکلگیری خودپنداره تلاش برای کشف خود واقعی است. و ما این تمایل را میل به خود شکوفایی مینامیم. خود پنداره سالم و قوی این میل را تقویت میکند . امّا در یک خودپنداره ضعیف این تمایل ضعیفتر است .
ی- با توجه به دیدگاه دیمن و هارت در مورد من فاعلی و من موضوعی. به نظر میرسد بخش من فاعلی باید رشد یافته باشد. زیرا چنانچه شرایط رشد من فاعلی فراهم شود، و رشد خود پنداره در پرتو این بخش شکل بگیرد، خودپنداره قابلیتهای ذکر شده در بالا را کسب میکند. امّا چنانچه بخش فاعلی رشد نکند، و بیشتر شکلگیری خودپنداره بر اساس بخش من موضوعی شکل بگیرد، در این حالت خود پنداره بیشتر محافظهکارانه عمل میکند، و بیشتر تابع و دنبالهرو است، کمتر انعطافپذیری و قابلیت دگرگونی را دارد. به تبع آن نیز قابلیت پیش بینی را نیز نخواهد داشت. مقصودی در سال (1384) طی تحقیقی در رابطه با خودپنداره و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از خودپنداره قویتری برخوردار بودند (مقصودی،1384 ).
27- داشتن باورهای خود کارآمدی قوی :
فاصله کوه نظری تا کوه عملی را باید با پلی از جنس خودباوری وخودکارآمدی بهم پیوند داد. کارآفرین با تکیه بر خودباوری و خودکارآمدی خویشتن میتواند این ریسک را بپذیرد و ایده را به عمل تبدیل نمایند. خودکارآمدی یعنی : باورهای شخص درمورد توانایی برای کنار آمدن با موقعیتهای متفاوت (فرهنگ روانشناسی و روان پزشکی، پورافکاری،1373). خودکارآمدی به «عمق اطمینان ما درباره توانایی و کارآیی شخصی» اشاره دارد (فولاد چنگ،1382). کامیابی نصیب کسانی میشود که تواناییهای خود را باور داشته باشند و تا سرحد امکان آنها را به کار گیرند. فردی که باور داشته باشد دارای کالا یا خدمات ارزشمندی جهت عرضه نمودن است و نیز احساس کند که بازار بالقوهای برای آن وجود دارد، احتمالاً وارد حرفهای در آن زمینه خواهد شد (گراسمن، ترجمه چمن زار، 1378). مقصودی در سال (1384) طی تحقیقی در رابطه با خودکارآمدی و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از خودکارآمدی بالاتری برخوردار بودند (مقصودی،1384 ).
28- برخورداری ازمنبع کنترل درونی :
یکی از نگرانیهای مهمی که اکثر مردم هنگام تشکیل فعّالیت کارآفرینانه نوپا دارند، این است که آیا انگیزه و توان لازم را، هم در شکلگیری اولیه سازمانی جدید، و هم در اداره و رشد آن دارایند یا خیر. آیا نیاز درونی فرد را به سوی موفق شدن و بردن برمیانگیزاند؟ (هیسرچ و پیترز، ترجمه فیضبخش و تقییاری، 1383). کارآفرینان موفق، به خود ایمان دارند و موفّقیت یا شکست را به سرنوشت، اقبال و یا نیروهای مشابه نسبت نمیدهند. به عقیده آنها شکستها و پیشرفتها تحت کنترل و نفوذ آنها بوده و خود را در نتایج عملکردهایشان مؤثّر میدانند (هورنادی و آبود، 1971 به نقل از احمدپور،1380). مقصودی در سال 1384 طی تحقیقی در رابطه با منبع کنترل و کارآفرینی به این نتیجه دست پیدا کرد که کارآفرینان گروه تحقیق وی در مقایسه با افراد عادی مورد تحقیق از منبع کنترل درونیتری برخوردار بودند (مقصودی،1384). البته بهتر است به جای کنترل درونی از واژه منبع کنترل واقعبینانه (منطقی) استفاده شود. زیرا هم افراد دارای کنترل بیرونی و هم افراد دارای کنترل درونی دیدگاههای تحریف شدهای از واقعیت دارند (ابرین، ترجمه غضنفری،1382 ).
نباید تصور شود کسی که از منبع کنترل درونی برخوردار است در همه حال همه چیز را به خود بر میگرداند، و توجهی به محیط پیرامون خود ندارد. و یا کسی که منبع کنترل بیرونی دارد همه چیز را به عوامل بیرونی نسبت میدهد. همه افراد هم گرایش به اسناد بیرونی و هم گرایش به اسناد درونی دارند. امّا یک عامل بسیار مهم باعث ایجاد تفاوت میشود . آن عامل تصور خود ما از خویشتن است .
آنچه پیرامون ما رخ می دهد میتوان آنرا به دو دسته تقسیم بندی نمود .
الف- آنچه که مثبت است و برای ما ارزشمند است .
ب- آنچه که منفی است و برای ما زیان بخش است .
افراد در برخورد با مسائل پیرامون خویش برای تبیین وقایع، دوحالت سبک اسناد دارند . یکی حالت آنی و لحظهای که بیشتر از ناحیه عواطف و هیجانات حمایت میشود (پردازش سبک آنی). حالت دیگر پردازش بطی وگام به گام یا تحلیلی است (سبک تحلیلی ).
افرادی که خویشتن پنداره قوی دارند، حالت پردازش آنی را برای موقعیتهای مثبت در نظر میگیرند در نتیجه در برخورد با موقعیتهای مثبت به طور اتوماتیک آنراجذب میکنند، پس از فروکش کردن هیجان ناشی از موقعیت، سبک تحلیلی وارد عمل میشود. اگرچنانچه، آنچه را که قبلاً پردازش شده صحیح بود آنرا تثبیت میکنند. و چنانچه خلاف واقع بود، آنرا بصورت هدفی قابل دسترس تعریف مینماید، و در نهایت آنرا به دست خواهند آورد . امّا همین فرد در برخورد با مسایل منفی پردازش آنی ندارد بلکه در همان لحظه شروع به اسناد تحلیلی میکنند. اگر چنانچه خود وی در این موقعیت نقش داشته باشد. مسئولیت را میپذیرند، و سعی در جبران آن دارند و اگر چنانچه به یک عامل بیرونی مرتبط باشد، آنرا به عامل مربوطه اسناد میدهند. چنین افرادی حتی در حالتی که اسناد درونی برای مسائل منفی دارند هیچ وقت آنرا به شخصیت خود نسبت نمیدهند، بلکه به رفتارها و نگرشهای خود نسبت میدهند، چون هر یک از اینها قابل تغییر است، لذا فرد تلاش میکند آن را تغییر دهد .
افرادی که خودپنداره ضعیفی دارند حالت پردازش آنی را برای موقعیتهای منفی در نظر میگیرند، در نتیجه در برخورد با موقعیتهای منفی بهطور اتوماتیک آنرا جذب میکنند و به خود نسبت میدهند. و چون در خود توان رویارویی نمیبینند آنرا به عوامل پایدار شخصیتی استناد میدهند و با جملاتی که سراسر یأس و ناامیدی در آن پیدا است، با خود نجوای درونی میکنند. مثلاً من استعداد لازم را ندارم، لیاقت من همین است، و غیره. در این مرحله با توجه به اینکه هیجان منفی پردازش آنی با حالتهای منفی خلقی تلاق پیدا کردهاند، قدرت تحلیل را از فرد میگیرد و در همان حالت باقی میماند. امّا همین فرد در برخورد با مسایل مثبت چون خود را ضعیف و نالایق میپندارد لذا با پردازش آنی منتهی با کمترین هیجان آنرا به عوامل خارج از خود نسبت میدهد و حتی اگر دلیلی پیدا نکند آنرا به شانس و تصادف نسبت میدهد
برگرفته از سایت:6m
با شور و اشتیاق کار نمیکنند. به نظر میرسد که از سر وظیفه کار میکنند. در واقع فقط «کار» میکنند و آنقدرها هم به کار علاقه نشان نمیدهند .
واضح است که مدیریت شرکتی که جایگاه خود را پیدا کرده است به اندازه راهاندازی آن هیجانانگیز نیست. این مسئله به خصوص در مورد کارآفرینان واقعی صدق میکند. کم کم به این نکته پی میبرید که اگر بخواهید شرکت و کسب و کار شما رشدی مستمر داشته باشد، باید به کارمندانتان دوباره انرژی بدهید و «روحیه کارآفرینی» را دوباره زنده کنید .
در زیر چند توصیه و راهنمایی برای احیای این روحیه آورده شده است :
به ایدههای کارمندان توجه کنید
در ابتدا شما برای شروع این کسب و کار ایدههای بزرگی در سر داشتید. و هر کاری میکردید تا این ایدهها محقق شوند. این کار هیجانانگیز بود. در ضمن خستهکننده نیز بود و گاهی اوقات احساس میکردید که فرسوده شدهاید. شما برای حل مشکلاتتان راههای گوناگونی را امتحان کردید و ابزار گوناگونی را به خدمت گرفتید. کارمندان وفادار شما به پیشبرد کار کمک میکردند و بخش مهمی از این سیستم بودند. در اصل این روحیه کارآفرینی در تمام شرکت در جریان بود. توجه به گفتهها و ایدههای کارمندان حتی پس از این که شرکت تثبیت شد، یکی از عوامل مهم رشد یک کسب و کار است. کسب و کارهای موفق این روحیه را زنده نگه میدارند. این محرک، انگیزهای است که کارمندان را به جلو میراند، آنها را به کارآفرینی تشویق میکند و میتواند یک شرکت را برتر از موسسات دیگر قرار دهد. در این دنیای رقابتی که سریع رشد میکند، شما و کارمندانتان باید به دنبال ایدههای جدید باشید وگرنه کسب و کارتان شکست خواهد خورد. مثلاً شرکت Compast Technologies معروف است که فضای کاری زنده و پویا دارد. به خاطر آن است که مدیرعامل این شرکت فضایی فراهم کرده که روحیه خلاقیت و ابتکار در آن جریان دارد. کارمندان پیوسته به دنبال کشف راهحلهایی مبتکرانه هستند که برای حل مشکلات مشتریان مناسب باشند. به گفته این مدیرعامل شرکتی که مرتباً از این رویه پیروی کند، هرگز از آن دست بر نخواهد داشت. خلق نوآوریهای جدید و ترویج یک فرهنگ پویا و مبتکرانه بسیار مهم است. هر کارفرما باید به وضعیت بازار توجه کند و به کارمندان فرصت دهد تا با روند بازار همراهی کنند و در کنار آن پیشرفت کنند .
از کارمندانی که ریسک میکنند، تقدیر کنید
کارمندان میخواهند به آنها اهمیت داده شوند، بدون ترس از توبیخ شدن ایدههای خود را مطرح کنند و بدانند که میتوانند در آینده روی پروژههای مهمی که شرکت شروع میکند، کار کنند. برای زنده نگه داشتن روح کارآفرینی، به کارمندانی که ریسک میکنند توجه کنید. این شمایید که باید از نوآوری تقدیر کنید و شور و اشتیاق را در میان کارمندان ترویج کنید .
در اصل شهرت و اعتبار یک شرکت به عملکرد افراد و مدیران بستگی دارد. افزایش حقوق، امتیازهایی چون سفرهای تفریحی و تقدیرهایی که در مواقع خاص چون کریسمس از کارمندان ممتاز میشود، آنهایی که خطر میکنند را تشویق میکنند که خلاقیت بیشتری به خرج دهند .
ساختار شرکت را بازنگری کنید
ممکن است روحیه کارآفرینی کارمندان را به دلیل تغییرات ساختار شرکت تضعیف شده باشد. نحوه عملکرد موسسه شما از زمان تاسیس تا به حال چقدر تغییر کرده است؟ آیا شما میتوانید سریع تصمیم بگیرید یا دور و برتان اینقدر شلوغ است که گیج شدهاید؟ برای بررسی روحیه کارآفرینی، ساختار شرکت را بازبینی کنید. باید بر اهدافی که ارزش شرکت شما را بالا میبرند، تمرکز کنید. دقت کنید که کدامیک از کارمندان برای نیل به اهداف شرکت بیشتر تلاش میکند. البته به یاد داشته باشید که که این کار یک فعالیت دوطرفه است. به عبارتی کارمندان نیز باید برای ارتقای دانش خود تلاش کنند و مستمراً مهارتهایی که برای پیشبرد اهدافشان لازم است را فرا گیرند. البته استخدام کارمندان با کفایت و مسئولیتپذیر و اخراج آنهایی که نمیتوانند با جریان کاری همراهی کنند، مشکل است. یک پرسنل مسئول و موثر در تسریع تغییرات، بکارگیری ایدههای جدید و نیل به یک سطح رقابتی قابل قبول، عنصر مهمی است. اگر کارمندان دریابند که برای امنیت شغلی باید کارشان را به نحو احسن انجام دهند، رشد موسسات و شرکتها تسریع خواهد شد .
برگرفته از روزنامه تفاهم