چکیده : فناوری اطلاعات (IT) و مدیریت کیفیت جامع (TQM) ، تأثیر مهمی بر عملکرد شرکتها دارند و هر یک بهصورت گسترده مورد مطالعه قرار گرفته اند. با وجود این، مطالعات اندکی درباره ارتباط بین این دو و بهویژه تأثیری که فناوری اطلاعات بر روی مدیریت کیفیت جامع خواهد داشت، انجام شده است. در این مقاله ضمن مطالعة جنبه های مختلف مدیریت کیفیت جامع و توضیح و تفسیر آنها، تأثیر فناوری اطلاعات بر هریک از این جنبه ها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و در نهایت نشان داده می شود که توسعة استفاده از فناوری اطلاعات، جنبه های مختلف مدیریت کیفیت جامع را تحت تأثیر قرار داده و به عنوان یک پشتیبانی کنندة قوی برای مدیریت کیفیت به کار میرود، بهطوری که استفاده از فناوری اطلاعات در مدیریت کیفیت جامع به افزایش بهره وری منجر می شود .
اهمیت فناوری اطلاعات و اثرات آن برای شرکتها به طرز چشمگیری افزایش یافته و رشد و توسعة آن احساس می شود. غالباً بیان می شود که فناوری اطلاعات مهمترین عامل افزایش بهره وری و کاهش هزینه ها است[11]. اما مطالعات دیگر عکس این مطلب را نیز نشان داده است [12]. «دوان» و «کرامر» دریافته اند که سرمایه گذاری بر روی فناوری اطلاعات تأثیر مثبتی بر روی تولید ناخالص داخلی (GDP) در کشورهای توسعه یافته دارد، حال آنکه در کشورهای در حال توسعه چنین نیست [10].
به منظور بهبود کیفیت، کاهش هزینه ها و افزایش بهره وری، ابزارهای مختلفی توسط شرکتها بهکار گرفته می شود که به عنوان مثال می توان به مدیریت کیفیت جامع، نگهداری و تعمیرات بهره ور فراگیر (TPM) ، مهندسی مجدد فرایندهای سازمان (BPR) ، برنامه ریزی منابع ساخت (MRP) ، تولید بهنگام (JIT) و غیره اشاره کرد. «وستون» همة این ابزارها را متکی به فناوری اطلاعات می داند [14]. بهطور کلی، ابزارهای ذکر شده کمک می کنند که اطلاعات بهصورتی دقیقتر و سریعتر بهدست آمده و ارتباطات بهبود یابد. مسلم است فناوری اطلاعات همة بخشها و عملکردهای شرکت را تحت تأثیر قرار می دهد؛ بنابراین، می توان گفت فناوری اطلاعات، مدیریت کیفیت جامع را نیز تحت تأثیر خود قرار خواهد داد .
این مقاله تأثیر فناوری اطلاعات را بر روی مدیریت کیفیت جامع مورد مطالعه قرار می دهد. در بخش دوم جنبه های مختلف مدیریت کیفیت جامع مشخص شده و هریک از آنها توضیح داده شده است. بخش سوم به تأثیر فناوری اطلاعات بر این جنبهها اختصاص یافته است و در انتها به نتیجه گیری از مقاله پرداخته می شود .
جنبه های مدیریت کیفیت جامع
بسیاری از محققان تلاش کرده اند تا جنبه های مختلفی که مدیریت کیفیت جامع را شکل می دهد، مشخص سازند. در این مقاله 8 جنبة اصلی مدیریت کیفیت جامع که در مقالة «مارتینز لورنته» و همکارانش بیان شده، پایه و اساس تحقیق را تشکیل می دهد[13]. در ادامه به توضیح جنبه های مختلف مدیریت کیفیت جامع می پردازیم :
1 - پشتیبانی مدیریت ارشد: مدیریت ارشد در بهکارگیری و اجرای مدیریت کیفیت جامع نقش اصلی را ایفا می کند بطوری که پشتیبانی و تعهد مدیریت ارشد، یکی از مشخصه های اصلی اجرای موفقیت آمیز مدیریت کیفیت جامع است. مدیریت ارشد باید تفکری را اجرا کند که ساختارها، نظامها، شیوه ها و کارکنان را مشخص می سازد. برای مدیریت ارشد، ساختارها باید شامل مدیریت فرایند، برنامه ریزی کیفیت، تضمین کیفیت، ارتقای کیفیت و ادغام این عناصر با مهارتهای صحیح باشد[5]. مدیریت ارشد در مورد پیشنهادات ارائه شده راجع به محصول مسئولیت داشته و باید رهبری لازم برای ایجاد انگیزه در کارکنان را داشته باشد .
2 -ارتباط با مشتری: در مدیریت کیفیت جامع، مشتری مهمترین عامل در هدف گذاری فعالیت و تلاش در جهت بهبود کیفیت است. بر پایة اصول رهبری کیفیت، تلاش سازمان باید همواره در راستای پیشی گرفتن از نیازهای مشتری باشد و باید همواره ارزش مطلوب و مستمری را به مشتریان ارائه کند[6]. نیازها و انتظارات مشتریان باید در ذهن همة کارکنان نقش بسته باشد. تعریف نیازها و سطوح رضایت مشتریان بسیار مهم بوده و تنها از طریق ارتباط مناسب با مشتریان صورت می پذیرد .
3 -ارتباط با تأمین کننده: مدیریت کیفیت جامع از دیدگاه فرایند عملیات، تأمین کنندگان را بخش مهمی از کل فرایند تولید به شمار می آورد و باور دارد که همانند مشتری، تأمین کنندگان مواد باید در فرایند سازمان بهطور مستقیم درگیر شوند و در آن مشارکت کنند. دسترسی تأمین کنندگان به اطلاعات و نیازهای شرکت و هماهنگ کردن سیستم آنها با سیستم تولیدی شرکت از هدفهای برجستة هر برنامة مدیریت کیفیت جامع است[6]. در انتخاب تأمین کنندگان، کیفیت عامل مهمتری نسبت به قیمت است و شرکت در زمینة بهبود کیفیت محصولات باید با تأمین کنندگان خود همکاری لازم را داشته باشد. بنابراین، در نظر گرفتن ارتباطات دراز مدت با تأمین کنندگان از اهمیت بسزایی برخوردار است .
4 - مدیریت منابع انسانی: برجسته ترین منابع سازمان، نیروی کار و افراد آن است. مدیریت بایستی چنان محیط کاری را بهوجود آورد که برتری گرایی و روابط کاری باثبات و اطمینان بخش تقویت گردد[6]. اصول مدیریت منابع انسانی شامل آموزش، توانمندی کارکنان و کار گروهی است. برنامه های مناسب برای استخدام افراد و آموزش آنها باید اجرا شود زیرا کارکنان به مهارتهای لازم به منظور شرکت در فرایند بهبود نیاز دارند .
5 - مشخصه ها و رفتارهای کارکنان: مشخصه ها و رفتارهای کارکنان عامل اصلی پیروزی مدیریت کیفیت جامع است. دلیل شکست بیشتر برنامه های کیفیت ناشی از بیتوجهی مدیریت به این مهم و ناتوانی در تغییر رفتار کارکنان نسبت به برنامه های مورد نظر مدیریت کیفیت جامع است. شرکتها باید بهگونه ای عمل کنند که مشخصه های مثبت کاری مانند وفاداری به سازمان، غرور کاری، تمرکز بر روی اهداف عمدة سازمان و توانایی انجام کار درست به نحوی صحیح، افزایش یابد .
6 - فرایند طراحی محصول : همة بخشهای شرکت باید در فرایند طراحی شرکت کنند تا طراحی براساس خواسته های مشتری و با توجه به محدودیتهای فنی، تکنولوژیک و هزینه ای بهدست آید .
7 - مدیریت فرایند تولید: فرایند تولید عبارت است از یک سلسله فعالیتها، روشها، ماشین آلات و ابزاری که برای دستیابی به کیفیت مطلوب بهکار گرفته می شوند[6]. در این راستا، سازماندهی باید بر اساس اصول 5S شکل بگیرد؛ ممیزی داخلی توسط دستورالعملهای مربوطه صورت پذیرد و فرایند تولید تحت کنترل آماری قرار داشته باشد .
8 - واحد تضمین کیفیت: واحد تضمین کیفیت باید با داشتن آزادی عمل به مدیریت ارشد دسترسی داشته باشد. همچنین باید با سایر واحدها بهطور مستمر در ارتباط باشد .
تأثیر فناوری اطلاعات
فناوری اطلاعات شامل مجموعه تکنیک ها و ابزارهایی است که در جهت بهینه سازی و پشتیبانی سیستم های فعال بر محوریت اطلاعات و دانش ، همچنین شامل مطالعه، طراحی، گسترش، اجرا، نگهداری و مدیریت سیستم های اطلاعاتی مبتنی بر رایانه و به خصوص کاربردهای نرم افزاری و سخت افزاری رایانه است[1]. در این بخش تأثیر فناوری اطلاعات بر جنبههای ذکر شده در بخش قبل مورد بحث و بررسی قرار می گیرد .
1 - فناوری اطلاعات و پشتیبانی مدیریت ارشد: پشتیبانی مدیریت ارشد برای اجرای موفقیت آمیز مدیریت کیفیت جامع و نیز بهکارگیری فناوری اطلاعات ضروری است. در برخی موارد، استفاده از ابزارهای فناوری اطلاعات باعث بروز مشکلاتی در بین کارکنان می شود. در این مواقع هوشیاری مدیریت ارشد برای جلوگیری از تضاد و دوگانگی در بین خواسته های فناوری اطلاعات و فلسفة مدیریت کیفیت جامع امری ضروری است. در بسیاری موارد، فناوری اطلاعات به کاهش کارکنان و اخراج آنها منجر می گردد که با توسعة شرکت و یا تعیین قوانینی همچون بازنشستگی پیش از موعد می توان با آن مقابله کرد .
2 - فناوری اطلاعات و ارتباط با مشتری: توسعة فناوری اطلاعات از چند طریق به بهبود روابط شرکت با مشتریان کمک میکند؛ فناوری اطلاعات می تواند به ایجاد رابطة مستقیم بین شرکتها و مشتریانشان منجر شود و به تبادل اطلاعات بین آنها کمک کند. فناوری اطلاعات شرکتها را در دستیابی به مشتریانی که از نظر جغرافیایی دور از شرکت هستند، قادر کرده و بهطور کلی به منزلة یک فرصت برای شرکتهاست .
درک سرعت و توسعة تجارت الکترونیک بین شرکتها و کشورها، بسیار مهم است. به عنوان مثال شرکتها می توانند با عرضة محصولات خود از طریق اینترنت ( بهطوری که ویژگیهای محصولات بهصورت کامل توضیح داده شود ) با مشتریان ارتباط برقرار کنند، همچنین مشتریان از همین طریق می توانند محصولات مورد نظر خود را خریداری کرده و نیز به بیان نظرات و شکایات خود بپردازند. شرکتها نیز با استفاده از فناوری اطلاعات و ذخیرة اطلاعات دریافت شده از مشتریان و تجزیه و تحلیل پیشرفتة آنها می توانند محصولاتی منطبق بر نیازها و انتظارات مشتریان تولید کنند .
استفاده از تبادل الکترونیک داده ها (EDI) با مشتریان به شرکتها اجازه می دهد که ارتباطات موثری ( با توجه به ویژگیهای محصول، نظرات، پیشنهادات، شکایات ) با مشتریان خود داشته باشند. از این رو فناوری اطلاعات یک ابزار قدرتمند در مدیریت ارتباط با مشتریان (CRM) است .
3 - فناوری اطلاعات و ارتباط با تأمین کننده: همانند آنچه در قسمت ارتباط با مشتری بیان شد، فناوری اطلاعات به توسعة ارتباط با تأمین کنندگان کمک می کند. تبادل الکترونیک داده ها به منظور سفارش محصول، ارسال ویژگیهای محصول، ارسال جزئیات طراحی، دریافت و تأئید صورتحسابها و پرداخت آنها استفاده می شود. تأمین کنندگان می توانند با استفاده از فناوری اطلاعات ، فرایند طراحی سریعتری داشته باشند .
در برخی موارد شرکتها می توانند به سیستم موجودی و یا سیستم های برنامه ریزی تولید تأمین کنندگانشان دسترسی داشته و بهصورت خودکار محصولات مورد نظر را سفارش دهند. بهطور کلی فناوری اطلاعات به تسهیل روابط با تأمین کنندگان و نیز کاهش تعداد تأمین کنندگان کمک می کند .
4 - فناوری اطلاعات و مدیریت منابع انسانی: استفاده از فناوری اطلاعات ، باعث تغییر در مهارت کاری افراد می شود؛ بنابراین، در این حالت آموزش کارکنان از اهمیت بیشتری برخوردار می شود. از طرف دیگر، باید به گونه ای از فناوری اطلاعات استفاده کرد که کارایی، خلاقیت، رضایت شغلی و نیز انعطاف پذیری به حداکثر برسد؛ برای این منظور باید از فناوری اطلاعات برای تکمیل وظایف و بهبود بخشیدن آنها استفاده کرد .
5 -فناوری اطلاعات و مشخصه ها و رفتارهای کارکنان: هنگامی که سیستم های جدید بر پایة فناوری اطلاعات بهکار گرفته میشود، استفاده ازسازماندهی مجدد ضرورت پیدا می کند، اما مقاومت کارکنان در مقابل تغییرات امری طبیعی است. از این رو باید کارکنان نسبت به فواید اجرای سیستم های جدید آگاهی لازم را کسب کنند. اگر کارکنان متوجه شوند که فناوری اطلاعات به منظور برطرف سازی کارهای پرخطر و خسته کننده و تسهیل در انجام امور بهکار گرفته می شود، نه تنها در مقابل تغییرات مقاومت نکرده، بلکه در این حالت وفاداری به شرکت، غرور کاری و رضایت شغلی افزایش می یابد .
6 - فناوری اطلاعات و فرایند طراحی محصول: استفاده از فناوری اطلاعات می تواند افزایش نوآوری را به دنبال داشته باشد. فناوریهای طراحی به کمک رایانه (CAD) به فرایند طراحی کمک بسیاری می کند، زیرا به تأمین سریعتر نیازهای مشتری و نوآوری در طرح محصول منجر می شود. طراحی محصول جدید بهصورتی کارا و توسعة فرایند نیاز به اطلاعات بخشهای مختلف همچون تولید، بازاریابی، تحقیق و توسعه داشته و فناوری اطلاعات به انتقال موثرتر و سریعتر این اطلاعات کمک میکند. با توجه به کاربردهای اینترنت، گروههای مختلف از سرتاسر جهان می توانند در فرایند طراحی محصول شرکت کنند .
فناوری اطلاعات در طراحی آزمایشها (DOE) ، تجزیه و تحلیل خرابیها و آثار آن (FMEA) ، گسترش عملکرد کیفیت (QFD) نقش بسزایی دارد. در همة این موارد، فناوری اطلاعات روش اجرای این ابزارها را تغییر نمی دهد، بلکه به ساده سازی کاربرد آن و خلق ایده های جدید کمک می کند .
7 - فناوری اطلاعات و مدیریت فرایند تولید: در سیستم های نگهداری و تعمیرات، استفاده از فناوری اطلاعات بسیار موثر است. در این حالت با استفاده از سیستم های خودکار، نیازهای نگهداری و تعمیرات ماشین ها مشخص می گردند .
از طرف دیگر، اتوماسیون به کاهش پراکندگی فرایند کمک می کند، زیرا ماشین ها در مقایسه با کارگران تغییرات و نوسانات کمتری دارند و این به افزایش سرعت فرایند تولید و نیز افزایش کیفیت منجر می شود. این بدان معنی نیست که نیاز به مدیریت کیفیت از میان می رود، بلکه با توجه به این نکته که ماشین های خودکار به اجزا و مواد اولیه با کیفیت بیشتر احتیاج دارند، این نیاز بیشتر احساس می شود .
با استفاده از اندازه گیری پارامترها و ویژگیهای محصول توسط وسایل اندازه گیری خودکار، کنترل آماری فرایند (SPC) سادهتر می شود. برای شرکتهایی که دارای گواهینامة سیستم های کیفیت همچون ایزو 9000 هستند، نرم افزارها، شرکت را در اجرای سیستم و نیز ممیزی داخلی کمک می کنند .
8 - فناوری اطلاعات و واحد تضمین کیفیت: نقش واحد تضمین کیفیت با بهکارگیری فناوری اطلاعات تغییر نمی کند بلکه آزادی عمل، دسترسی به مدیریت ارشد و همکاری با سایر واحدها همچنان برقرار است. بهطور کلی فناوری اطلاعات ، کار واحد تضمین کیفیت را ساده تر می کند زیرا جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده ها و انتقال آن به سایر واحدها با سرعت و دقت بیشتری انجام می گیرد. مواردی همچون خرید، فروش، کنترل کیفیت و ... نیاز به اطلاعاتی دارند که سیستم های اطلاعاتی آنها را بهنگام و مطلوب در اختیار می گذارند. مهمترین جزء تشکیل دهنده در طراحی سیستم های اطلاعاتی، پایگاه دادههاست. پایگاه داده ها از عناصر اطلاعاتی تشکیل می یابد که بهصورت رکوردها و فایل هاست و به نحوی سازمان یافتهاند که نیازهای اطلاعاتی استفاده کننده را برآورده سازند. در این حالت واحد تضمین کیفیت باید مسائل و مشکلات ناشی از فناوری اطلاعات را به گونه ای حل کند که به اصول فلسفة مدیریت کیفیت جامع لطمه ای وارد نگردد .
نتیجه گیری
فناوری اطلاعات در کشورهای مختلف بسیار مورد توجه قرار گرفته است بهطوری که اکثر کشورها، سرمایه گذاریهای هنگفتی در این زمینه انجام داده اند. حال با توجه به این مطلب و آنچه که بیان گردید، استفاده از فناوری اطلاعات فناوری اطلاعات در راستای مدیریت کیفیت جامع مدیریت کیفیت جامع منجر به نتایج زیر می شود :
- بهبود روابط با مشتریان؛
- بهبود روابط با تأمین کنندگان؛
- افزایش کنترل فرایند؛
- ساده سازی کار گروهی؛
- ساده سازی جریان اطلاعات بین واحدهای مختلف شرکت؛
- بهبود فرایند طراحی؛
- بهکارگیری سیستم نگهداری و تعمیرات پیشگیرانه؛
- پیاده سازی سیستمهای کیفیت همچون ایزو 9000 ؛
- اندازه گیری هزینه های کیفیت؛
- بهبود فرایند تصمیم در واحد تضمین کیفیت .
بهطور کلی، توسعة استفاده از فناوری اطلاعات ، جنبه های مختلف مدیریت کیفیت جامع را تحت تأثیر قرار داده و به عنوان یک پشتیبانی کنندة قوی برای مدیریت کیفیت بهکار می رود. در نهایت استفاده از فناوری اطلاعات در مدیریت کیفیت جامع مدیریت کیفیت جامع به افزایش بهره وری منجر می شود .
منابع و ماخذ
[1] محمد جعفر تارخ، امیرعلی امی، تکنولوژی اطلاعات و صادرات نرم افزار، انتشارات پیام آوران کلک آزاد، 1381
[2] محمود حاجی شریف، طراحی سیستم مدیریت کیفیت فراگیر، انتشارات مرکز آموزش مجتمع صنعتی سیمان آبیک، 1374
[3] رضا حسنوی، ارزیابی بهره وری سیستم های طراحی و تولید به کمک کامپیوتر CAD/CAM در صنایع خودروسازی ایران، انتشارات موسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی، 1376
[4] علی حسین قاسمی، تبحر در فناوری اطلاعات، انتشارات چاپار، 1381
[5] هانس دترزگیتزی، مدیریت ارشد و کیفیت، ترجمه مسلم خرم، انتشارات ریزپردازنده، 1378
[6] اصغر زمردیان، مدیریت کیفیت جامع، مفاهیم، اصول، فنون و روشهای اجرایی ، انتشارات موسسه مطالعات و برنامه ریزی سازمان گسترش، 1373
[7] هوشنگ مومنی، مدیریت فناوریهای اطلاعات و ارتباطات، مرکز نشر دانشگاهی، 1380
[8] محمد تقی مهدوی، تکنولوژی اطلاعات و اطلاعات تکنولوژی، انتشارات چاپار، 1379
[9] Grace Au , Ivan Choi, Facilitating implementation of total quality management through information technology, Information & Management 36, 1999, pp. 287-299.
[10] S. Dewan, K.L. Kraemer, (2000), Information Technology and productivity: evidence from country-level data, Management Science, Vol. 46, No. 4, 2000, pp. 548-62.
[11] A. Kagan, Information Technology seen as key to productivity, Chemical Week, Vol.155, No. 2, 1994, pp. 20-22.
[12] M.A. Mahmood, G.J. Mann, Measuring the organizational Impact of Information Technology investment: an exploratory study, Journal of Management Information Systems, Vol. 10, No. 1, 1993, pp. 97-122.
[13] A.R. Martinez-Lorente, C. Sanchez-Rodriguez, F.W. Dewhurst , The Effect of Information Technologies on TQM: An initial analysis, Int. J. Production Economics ,Vol.89, 2004, pp.77-93.
[14] F.C.J. Weston, Weighing soft and Hard Benefits of Information Technology, Manufacturing Systems, Vol. 11 No. 7,1993, pp. 120-1.
مولف/مترجم: غلامعلی رئیسی اردلی- حسن خاکباز
منبع : ماهنامه تدبیر-سال شانزدهم-شماره 165
تهیه و تنظیم: پایگاه علمی مقالات مدیریت www.SYSTEM.parsiblog.com
برگرفته از: system.parsiblog.com
چکیده : زنجیره های تامین، تامین کنندگان را به یک شرکت تولیدی و شرکت را به مشتریانش ارتباط می دهد. برای اداره صحیح زنجیره تامین لازم است تا نسبت به خدمات عالی به مشتریان، هـزینه های پایین و زمان چرخه کوتاه اطمینان حاصل کنیم. زنجیره های تامین دارای انواع مختلفی هستند که می توان از مهمترین آنها به «ساخت یکپارچه برای ذخیره کردن»، «پس از تخلیه پرکردن به طور مستمر»، «ساخت برمبنای سفارش» و «مونتاژ کانالی» اشاره کرد. اداره زنجیره تامین با وجود عدم اطمینان در تقاضا و تامین و نیاز برای هماهنگی بین چندین فعالیت تجــــاری شرکاء مشکل است. از اصلی ترین این مشکلات می توان از «اثر شلاق چرمی» و «ذخیره فریبنده» نام برد. راه حلهایی برای مشکلات زنجیره تامین وجود دارند که از آن جمله می توان به «ادغام عمودی » ، «موجودی مناسب»، «استراتژی های کاهش عدم اطمینان محیطی» و استفاده از «تکنیک ها و فنون مناسب برنامه ریزی و تولید» اشاره کرد. فناوری اطلاعات نیز با پشتیبانی از راه حلهای ارائه شده گام موثری در حل مشکلات مذکور برداشته است که از آن جمله به نرم افزارهای SCM ، ERP ، OPT ، ANAL و همچنین حالتهای تکامل یافته و یکپارچه مدیریت زنجیره تامین (SCM) و ERP اشاره کرد. دومین شکل کمک فناوری اطلاعات از زنجیره تامین به وسیله کارکرد تجارت الکترونیک است که آن را ازطریق خودکارکردن فرایندها و یکپارچه کردن فعالیتهای اصلی شغل تجاری به وسیله یک ساختار الکترونیکی فراهم آورده است. اما اجرای سفارش نیز در تجارت الکترونیک به دلیل نیاز به حمل بسته های کوچک کالا برای مشتریان زیاد مشکل است که این مشکل ازطریق راه حلهایی همانند تحویل درهمان روز و حتی همان ساعت و انبارهای خودکار قابل حل است .
مقدمه
موفقیت خیلی از سازمانهای خصوصی، دولتی و نظامی به توانایی آنها در ارائه خروجیهای مصوب وابسته است. ارائه محصولات بهتـــر در یک طیف وسیع و با هزینه ای پایین و انجام سریع آن. ارائه مطلوب این خروجیها (هزینه، کیفیت، عملکرد، تحویل، انعطاف و نوآوری) به توانایی سازمان در اداره جریان مواد، اطلاعات و پول درون و بیرون سازمان وابسته است. این جریان به عنوان زنجیره تامین شناخته شده است. به دلیل اینکه زنجیره های تامین ممکن است طولانی و پیچیده و شامل تعداد زیادی شرکاء تجاری باشد، مشکلاتی طی آن پیش می آید. این مشکلات درصورت تأخیر درحل به نارضایتی مشتریان و از دست دادن فروش منجر شود و هزینه های بالایی را برای رفع متحمل سازمان کند. شرکتهایی در کلاس جهانی خیلی از موفقیتهایشان را به مدیریت زنجیره تامین نسبت می دهند، آنچه که به طور وسیعی توسط فناوری اطلاعات (IT) حمایت می شود .
در این مقاله سعی بر این است که ماهیت و انواع زنجیره تامین و اینکه چرا در اینجا مشکلات اتفاق می افتد را توضیح دهیم. سپس فنــاوری اطلاعات مبتنی بر راه حلها را مطرح می کنیم که بیشترین آنها به وسیله نرم افزارهای کاملی از قبیل MRP ، ERP آماده هستند. بعد به شما نشان می دهیم چگونه تجارت الکترونیک (EC) می تواند مشکلات زنجیره تامین را حل کند. در پایان مشکلات مربوط به سفارشات انجام شده در سیستم تجارت الکترونیک و بعضی راه حلهای استفاده شده برای حل آنها را توصیف می کنیم .
مدیریت زنجیره تامین چیست؟
مدیریت زنجیره تامین نتیجه تکاملی مدیریت انبارداری است. در دهه 60 کارشناسان با مطالعه بر روی رابطه داخلی بین انبارداری و حمل و نقل و یکپارچه سازی آنها قادر به کاهش موجودی خود شدند که حاصل این مطالعات مدیریت توزیع نام گرفت. در مسیر تکامل با اضافه شدن مباحث مدیریت ساخت، تدارکات و سفارشها به مدیریت توزیع مفهوم لجستیک پدید آمد و وضعیت کنونی یعنی زنجیره تامین نتیجه به هم پیوستن حلقه های عملیاتی مختلف است که در ابتدای آن عــرضه کنندگان و در انتهای آن مشتریان قرار دارند .
یک زنجیره تامین به جریان مواد، اطلاعات، وجوه و خدمات از تامین کنندگان موادخام طی کارگاهها و انبارها تا مشتریان پایانی اشاره دارد و شامل سازمانها و فرایندهایی می شود که کالاها، اطلاعات و خدمات را ایجاد و به مصرف کنندگان تحویل می دهند. این زنجیره شامل خیلی از وظایف از قبیل خرید، جریان وجـــوه، باربری مواد، برنامه ریزی و کنترل تولید، کنترل موجودی و لجستیکی و توزیع و تحویل می گردد .
اهداف نرم افزار مدیریت زنجیره تامین مدرن کاهش عدم اطمینان و ریسک در زنجیره تامین است. با وجود آن، به طور مثبتی بر سطوح موجودی، زمان چرخه، فرایندهای تجاری و سرویس های خدماتی به مشتری اثر می گذارد. این زنجیره فرایندی پویا است که فعالیتهای همزمان، ارزیابیهای مستمر از طرفین درگیر، فناوری های به کار رفته در آن و ساختار سازمانی را شامل می شود. این فناوری برای مشتریان امکاناتی را فراهم می آورد تا حق انتخاب فراوانی را داشته باشند و به صورت فزاینده ای به اطلاعات دسترسی پیدا کنند و هدف در آن ایجاد ارزش برای مصرف کننده است. همه این عوامل بر افزایش سودآوری و رقابتی بودن کمک می کنند .
شکل 1یک زنجیره تامین نسبتاً ساده را نشان می دهد که یک شرکت با تامین کنندگان (در سمت چپ) و با توزیع کنندگان (در سمت راست) متصل شده است. قابل ذکر است که تامین کنندگان ممکن است خود تامین کننده داشته باشند و نمودار به سمت چپ همچنان گسترش یابد. به علاوه در جریان مواد یک جریان اطلاعات که دوطرفه بوده و یک جریان پول که درجهت خلاف جریان کالاست، وجود دارد. زنجیره تامین در شکل 1 - خطی بوده و اجزای آن در شکل مشخص شده است .
1 - زنجیره تامین بالادست: این بخش شامل تامین کنندگان اولیه (که خودشان می توانند مونتاژکننده و یا سازنده باشند) و تامین کنندگانشان هستندکه همه این مسیرها از مواد سرچشمه می گیرد. فعالیتهای اصلی این قسمت خرید و حمل است .
2 - زنجیره تامین داخلی: این بخش شامل همه پردازشهای استفاده شده به وسیله یک سازمان در تبدیل داده های حمل شـــــده به سازمان به وسیله تامین کنندگان به خروجیهاست، از زمانی که مواد وارد سازمان می شود تا زمانی که محصول نهایی برای توزیع به خارج سازمان حرکت می کند. فعالیتها اینجا شامل حمل مواد، مدیریت موجودی، ساخت وکنترل کیفیت است .
3 - زنجیره تامین پایین دست: این بخش شامل همه فرایندهای درگیر در توزیع و تحویل محصولات به مشتریان نهایی است. خیلی زیاد مشاهده می شود که زنجیره تامین وقتی محصــول واگذار یا مصرف می گردد، پایان می پذیرد. اینجا فعالیتها شامل بسته بندی، انبار و حمل است. این فعالیتها ممکن است با استفاده از چندین توزیع کننده انجام شود مثل کل فروشان و خرده فروشان. ایـــن قسمت می تواند به سمت راست به همین ترتیب گسترش یابد .
زنجیره تامین درهمه شکلها و اندازه ها وجود دارد و ممکن است بسیار پیچیده باشد. زنجیره تامین برای یک ماشین شامل صدها عرضه کننده، هزاران کارگاه ساخت و کارگاه مونتاژ، انبارها، دلالها، فروشندگان تجاری مستقیم، عمده فروشان، مشتریان و وظایف پشتیبانی ازقبیل مهندسی محصول، آژانس های خرید، بانک ها و شرکتهای نقل و انتقال است و می توان گفت در این مورد زنجیره تامین مثل شکل 1 - خطی نبوده و دارای حلقه است .
ذکر این نکته نیز مهم است که جریان کالا نیز می تواند درجهت عکس اتفاق بیفتد مثل جریان کالاهای برگشتی .
لجستیک معکوس شامل فرایند کالاهای عودتی و برگشتی و نحوه برخورد مناسب با این نوع اقلام و تمام عملیات مرتبط با مصرف مجدد کالا و مواد به منظور افزایش بهره وری، سوددهی و کارآمدی بیشتر سازمان لجستیکی است. لجستیک معکوس تمام فعالیتهای زنجیره تامین که به صورت معکوس اتفاق می افتد را شامل می شود. به طورکلی لجستیک معکوس را می توان این گونه تعریف کرد «انتقال دقیق، به موقع و درست مواد، اقلام و کالاهای قابل استفاده و غیرقابل استفاده از انتهایی ترین نقطه و آخرین مصرف کننده ازطریق زنجیره تامین به واحد مناسب و موردنظر» و به عبارت دیگر لجستیک معکوس «فرایند حرکت و انتقال برای کالاها و تولیداتی است که در زنجیره تامین دارای قابلیت بازگشت هستند ».
نباید فراموش کرد که لجستیک معکوس نیازمند اشتراک مساعی خوب و نزدیک تولید، بازاریابی، امورمالی، سیستم های اطلاعاتی و منابع انسانی برای جلوگیری از تضادها و برخوردهای ناهمگون احتمالی در زنجیره تامین است. در لجستیک معکوس بهبود مستمر از طرق مختلفی صورت می گیرد که عبارتند از: مصرف مجدد مستقیم که کالاها پس از تمیز شدن بدون هیچ تغییری به مشتریان بازگردانده می شوند؛ بازیافت مواد که کاربری مواد و کالاها تغییر داده شده و به مشتریان عرضه می گردد؛ تعمیرات؛ به روز کـــردن مجدد؛ بازسازی و بهینه سازی که می تواند شامل تمامی موارد بازیافت مواد، تعمیرات و به روز کردن مجدد باشد .
انواع زنجیره تامین
در شرکتهای تولیدی سنتی کالاها پس از تولید در انبارها و مکانهای دیگر انبار می شدند که این زنجیره تامین را پیچیده تر می کرد . اگر شرکت از یک مدل تجاری ساخت برمبنای سفارش استفاده کند، هیچ نیازی برای انبارکردن محصولات ساخته شده وجود نخواهد داشت اما درعین حال نیاز برای انبار موادخام و اجزاء سازنده وجود خواهد داشت. بنابراین، واضح است که زنجیره های تامین به ماهیت شرکت وابسته است .
الف - ساخت تجمعی برای ذخیره کردن: مدل زنجیره تامین ساخت تجمعی برای ذخیره کردن بر تقاضاهای جهت دار مشتری درزمان واقعی به منظور ذخیره کارای موجودی کالای ساخته شده تمرکز دارد. این تجمع ذخیره اغلب ازطریق استفاده از یک سیستم اطلاعاتی انجام می شود که به طورکامل یکپارچه است (SCM/ERP) . بــدین طریق که چنین سیستمی می تواند اطلاعات تقاضاهای زمان واقعی را که می تواند برای تعدیل و توسعه برنامه ها و بــرنامه های عملیاتی تولید استفاده شود را جمع آوری کرد و نسبت به ذخیره اقلامی اقدام کند که موردنیاز مشتریان است. این گونه سیستم ها به صورت یکپارچه ای فعالیتهای برنامه ریزی توزیع، ساخت، برنامه ریزی تفصیلی، کنترل موجودی، هماهنگی تامین با چندین کانال توزیع، جریان اطلاعات صحیح درباره تقاضا، سرمایه گذاری، ظرفیت موجودی، برنامه ریزی تفصیلی نقل و انتقال و... را انجام می دهد .
ب - ذخیره کردن مستمر: ایده این مدل برپایه از نو پرکردن موجودی تخلیه شده به طور مداوم به وسیله کــــــارکردن به طور نزدیکی با تامین کنندگان و یا واسطه ها استوار است. بنابراین، ارتباط محکمی بین فرایند اجرای سفارش و فرایند تولیدی موردنیاز است . این مدل کاربردی ترین مدل برای محیطهایی با الگوهای تقاضای ثابت است .
ج - ساخت برای سفارش: مفهوم این مدل برپایه سفارش برای مونتاژکردن بلافاصله پس از دریافت سفارش استوار است. این مدل به مدیریت مفید موجودیهای اجزاء و تحویل تدارکات موردنیاز طی زنجیره تامین نیاز دارد. یک راه حل برای غلبه بر این نیاز استفاده چندمنظوره از دستگاهها برای تولید کالاست. یکی از مزیتهای اصلی این نوع مدل ادراکی است که هر مشتری می تواند از محصول موردنیاز خود تجسم کند. به علاوه اینکه هر مشتری کالاهای خود را سریعاً دریافت می کند .
د - مونتاژ کانالی: با یک تعدیل جزئی در مدل ساخت برمبنای سفارش مونتاژ کانالی (CHANNEL ASSEMBLY) به دست می آید. در این مدل بخشهای هر محصول همان طور که در کانال توزیع حرکت می کند جمع آوری و مونتاژ می شوند. برای مثال، می توان بعضی شرکتهای رایانه ای که در زنجیره توزیع بخشهای رایانه، آنها را خریداری و مونتاژ و سپس تحویل مشتری می دهند را نام برد. بنابراین، سفارش رایانه ای مشتری تنها باید برای قرارگرفتن در یک وسیله برای تحویل جمع شوند .
ز - زنجیــره تامین جهانی: زنجیره تامینی که تامین کنندگان و یا مشتریان را در کشورهای دیگر درگیر خود می کند به عنوان زنجیره تامین جهانی شناخته می شود . دلایل اصلی که چرا شرکتها وارد زنجیره تامین جهانی می شوند عبارتند از: قیمتهای پایین تر مواد، خدمات و نیروی انسانی؛ دسترسی به محصولات و فناوری که در داخل دردسترس نیستند؛ کیفیت بالای محصولات بـــازارهای جهانی؛ استراتژی های فروش جهانی شرکت؛ تشدید رقابت جهانــــی که درنتیجه کاهش هزینه شرکت می شود؛ نیاز به توسعه حضور خارجی و بازرگانی بین المللی. برخی ازمشکلاتی که مممکن است در زنجیره های تامین جهانی وجود داشته باشد عبارتند از مشکلات حقوقی، دستمزدها و مالیاتهای دادوستد، اختلاف فرهنگی و زبانی، تغییرات سریع در نرخهای پولهای رایج تبادلی و عدم ثبات سیاسی .
مشکلات زنجیره تامین و منابع آنها
درجهان تجارت مثالهای بی شماری از شرکتهایی که قادر نیستند به سطح تقاضایشان برسند و درنتیجه موجودیهای هزینه بر و زیادی پروژه ای را متحمل می شوند وجود دارد. در این قسمت ما به تشریح این مشکلات و علل آنها می پردازیم .
مشکلات طی زنجیره تامین به طورکلی از دو منبع ناشی می شوند :
1 - عدم اطمینان: یک منبع اصلی عدم اطمینان زنجیره تامین پیش بینی تقاضا است. پیش بینی تقاضا از چندین فاکتور از قبیل رقابت، قیمتها، شرایط فعلی، توسعه تکنولوژیکی و سطح عمومی تعهد مشتریان تاثیر می پذیرد. دیگر عامل عدم اطمینان زنجیره تامین زمانهای تحویل است که خود به عواملی مانند نسبت خرابی ماشین ها در فرایند تولید خطی، فشردگی ترافیکی که در حمل و نقل دخالت می کند و مشکلات کیفیت مواد که ممکن است تأخیرات تولید را ایجاد کند وابسته است .
2 - عدم هماهنگی: این نوع مشکلات هنگامی اتفاق می افتد که یک بخش شرکت با دیگر بخشها ارتباط خوبی ندارد، وقتی پیغام برای شرکاء تجاری غیرقابل فهم باشد و وقتی بخشهای شرکت از بعضی مسائل آگاهی ندارند و یا خیلی دیر از آنچه موردنیاز است و یا آنچه باید اتفاق بیفتد آگاه می شوند .
همان طور که اشاره شــــــد مشکلات بی شماری طی زنجیره تامین می تواند رخ دهد که در این قسمت به دو مورد از مزمن ترین مشکلات آن اشاره می شود .
الف - اثر شلاق چرمی (THE BULL WHIP EFFECT) : اثر شلاقی به تغییرات نامنظم در سفارشات طی زنجیره تامین اطلاق می شود. این اثر برای اولین بار به وسیله پروکتل و گمبل (PSG) در ارتباط با یکی از محصولاتشان مشاهده و شناخته شد. دراین مشکل گرچه فروش واقعی در فروشگاهها نسبتاً ثابت و قابل پیش بینی بود اما سفارشات عمده فروشان و توزیع کنندگان برای PSG (سازنده) میدان نوسانات شدیدی داشته و مشکلات موجودی محصول ساخته شده را برای PSG داشت. یک تحقیق نشان داد که سفارشات توزیع کنندگان به دلیل پیش بینی ضعیف تقاضا و کمبود هماهنگی و اطمینان درمیان شرکاء زنجیره تامین تغییرات نامنظمی داشت، به دلیل اینکه هر ماهیت مجزا طی زنجیره تامین سفارشات و تصمیمات موجودی را با یک دید نسبت به منافع خود به طرف بالای زنجیره تامین انجام می داد که این منجر می شد کــــــه میزان پیش بینی ها به طرف بالای زنجیره همچنان افزایش یافته و به موجودیهای اضافه ای در تمام قسمتهای زنجیره تامین منجر شود .
ب - ذخیره فریبنده: این گونه مشکل زمانی که مشتریان محصولی را می خواهند که دردسترس نیست اتفاق می افتد گرچه درحقیقت وجود دارد مثل وقتی که محصول درجایی نادرست قرار می گیرد یا اینکه مقدار ذخیره ناصحیح است .
راه حلهای مشکلات زنجیره تامین
هرساله سازمانها راه حلهای زیادی را برای مشکلات زنجیره تامین پیدا کرده اند. در این قسمت سعی بر این است ابتدا راه حلها مطرح و سپس پشتیبانی فنـــاوری اطلاعات درمورد راه حلهای ارائه شده بحث شود .
- راه حلها: جهت رفع مشکلات در زنجیره تامین سه دسته فنون وجود دارد. دسته اول فنونی هستند که در ارتباط با طراحی و عرضه قطعات، عرضه کنندگان، مدیریت ارتباطات بین عرضه کنندگان و ارتبـــاط سازمان با عرضه کنندگان وجود دارد، دسته دوم فنونی هستند که در ارتباط با سیستم های تولیدی، مدیریت موجودی و مسائل داخلی سازمان جهت رفع مشکلات وجود دارد و دسته سوم مجموعه تدابیــــــری هستند که درمورد توزیع کنندگان، خریداران، وفاداری خریداران و هماهنگی آنها با سازمان باید
لحاظ شود. در ذیل به بعضی موارد اشاره می شود :
1 - ادغام عمودی
2 - کنترل موجودی
3 - تکنیک های مناسب بر برنامه ریزی تولید
الف - تکنیک های تولیدی به موقع
ب - تکنیک های برنامه ریزی مواد موردنیاز
ج - عملیات همزمان
4 - استراتژی های کاهش عدم اطمینان
اما در محیط تجاری رقابتی امروزه، کارایی و ثمربخشی زنجیره تامین در بیشترین سازمانها بحرانی هستند و به طور گسترده ای به هماهنگی اطلاعاتی بین بخشهای مختلف سازمان، سیستم های پشتیبانی اطلاعات و یکپارچه کردن سیستم های مختلف وابسته است .
پشتیبانی فناوری اطلاعات از زنجیره تامین و ادغام سیستمها: حقیقتاً مفهوم زنجیره تامین با رایانه ای شدن فعالیتهای آن طی 50 سال اخیر توسعه داده شده است. به عنوان مثال، پشتیبانی فناوری اطلاعات از سیستم های برنامه ریزی و تولیدی را می توان با عنوان تولید رایانه ای یکپارچه نام برد کــــــه ازطریق انسجام سخت افزاری و نرم افــــزاری انواع تکنولوژی های JIT ، MRP ، CAD ، CAM ، GTو... صورت می گیرد. برخی از مثالهایی از اینکه چگونه فناوری اطلاعات مشکلات زنجیره تامین را حل می کند در جدول شماره یک ارائه شده است .
به طورکلی چهار گروه نرم افزاری از زنجیره تامین پشتیبانی می کنند که عبارتند از :
1 - نرم افزارهای برنامه ریزی منابع موسسه (ERP)
2 - نرم افزارهای مدیریت زنجیره تامین (SCM)
3 - نرم افزارهای بهینه سازی تولید (OPT)
4 - نرم افزارهای تجزیه و تحلیل (ANAL)
1 - نرم افزارهــــای گروه ERP: این دسته از نرم افزارها براساس سیستم برنامه ریزی منابع که قبلاً به سیستم برنامه ریزی مواد (MRP) معروف بود طراحی شده اند. نرم افزارهای ERP سعی می کنند براساس مفاهیمی از MRP عملکردها و بخشهــــایی را که خارج از حوزه های برنامه ریزی تولید قرار دارند را یکپارچه و هماهنگ سازند .
2 - نرم افزارهای گروه SCM: این نرم افزارها عمدتاً برهمخوانی بخش تامین و تقاضا تاکید دارد و همـــه وظایف کسب و کار را تعقیب نمی کنند. اکثــراین نرم افزارها از روشهای پیش بینی پیشرفته برای برنامه ریزی تقاضا، از واحد زمانبندی و برنامه ریــزی تولید برای برنامه ریزی تامین و از ابزارهای تجزیه و تحلیل برای بررسی همخوانی بین تقاضا و تامین استفاده می کنند .
3 - ابزارهای OPT: درجهت بهینه سازی مبتنی بر محدودیت مورداستفاده قرار می گیرند و برپایه قوانین استوارند. این رویکرد ساختمان مدل یک سیستم را دقیقاً با قوانین نه گانه OPT هماهنگ کرده و راه حل مناسب را پیدا می کند . ابزارهای OPT تقریباً ازهمه روشهای مدل سازی از قبیل برنامه ریـــزی خطی، عدد صحیح، بهینه سازی و مــدل سازی شبکه ای و حتی شبیه سازی استفاده می کند .
4 - ابزارهای ANAL :این نرم افزارها با دیگر گروهها حوزه زنجیره تامین فعل و انفعال کمی دارند . این ابزارها عمدتاً برای شناخت و تحلیل پویایی سیستم یا برای طراحی راهبردی استفاده می شوند .
تکامل کمکهای رایانه ای: تکامل کمکهای رایانه ای از دهه 60 تا به حال را می توان در شکل شماره دو مشاهده کرد .
برنامه ریزی نیازمندی مواد MRP: در گذشته بیشتر مراوده هـــــای تجاری با کاغذ انجام می شدند بنابراین وقتی که رایانه ها وارد تجارت شدند افراد می خواستند که فعالیتهای زنجیره تامین خودکار شود. اولین برنامه ها در اوایل دهه 1960 فقط بخش کوچکی از زنجیره تامین را پشتیبانی می کردند مثل سیستم های مدیریت موجودی و برنامه ریزی تفصیلی تولیدی. این چنین کاربردهایی در زمینه های وظیفه ای و مستقل از یکدیگر گسترش پیدا کردند و این باعث انحراف بیشتر طی زمان شد و ادغام آنها را مشکل تر می ساخت. اندکی بعد مشخص شد بین تعدادی از فعالیتهای زنجیره تامین وابستگی وجود دارد.در ابتدا این امر درمورد برنامه ریزی تفصیلی تولید، مدیریت موجودی و برنامه های خرید روشن گردید و درنتیجه درهمین اثنا مدل برنامه ریزی نیازمندی مواد اختراع شد. اما طی زمان بعضی کاربردهای برنامه ریزی نیازمندی مواد شکست خوردند. یکی از دلایل اصلی این گونه شکستها این بود که عملیــات خرید - موجودی - برنامه ریزی تفصیلی به طور نزدیکی هم با منابع مالی و هم منابع نیروی انسانی مرتبط است اما این موارد در بسته های برنامه ریزی نیازمندی مواد گنجانده نمی شدند. تشخیص این شکستها به یک نرم افزار و متدولوژی برنامه ریزی نیازمندی مواد پیشرفته منجر شد که برنامه ریزی منابع تولید (MRPII) نام گرفت .
برنامه ریزی منابع تولید (MRPII): برنامه ریزی منابع تولیدی ازطریق هماهنگ کردن فعالیتهای انجام گرفته در بخشهای کاری مختلف شرکت و به کارگیری یک پایگاه اطلاعاتی مشترک، یکپارچگی داخلی را آسان می سازد. این موضوع اطمینان می بخشد که همه به استفاده از اطلاعات بروز مشغول بوده و یک نسخه مشترک به کار می برند. از برنامه ریزی منابع تولید می توان برای برنامه زمانبندی ظرفیت، حمل کالا، نگهداری، تعمیرات و غیره (وظایف MRP) استفاده کرد و ازطرف دیگر می توان جهت برنامه ریزی امورمالی نیز جریانات نقدینگی را پیش بینی کرد. اما این برنامه ریزی نیز کامل نبود و نیاز به هماهنگی تمام منابع و فعالیتهای موسسه حتی در قسمتهای غیرتولیدی نیز احساس می شد. درنتیجه تکامل ادامه پیداکرد و به برنامه ریزی منابع موسسه (ERP) منجر شد که برنامه ریزی منابع تولید (MRPII) را به فعالیتهای دیگر در تمام مجموعه گستراند .
برنامـه ریزی منابع موسسه (ERP): پیشرفت رایانه ای شدن خدمات موسسه به مشتری یک چالش جدید را به وجود آورد، چگونگی کنترل همه فرایندهای اصلی تجاری به وسیله طراحی نرم افزاری بر خط (ONLINE) ، راه حل یکپارچه شناخته شده به عنوان برنامه ریزی منابع موسسه یک فرایند اداره همه منابع و استفاده از آنها درکل مجموعه با یک رفتار هماهنگ است، این فرایند شامل برنامه ریزی و اداره استفاده از همه منابع موسسه است و هدف اصلی آن یکپارچه کردن همه بخشها، منابع و وظایف یک شرکت در یک سیستم اطلاعاتی واحد است که بتواند همه نیازهای موسسه را تامین کند. برای مثال، ورود یک سفارش اجازه دستیابی فوری به موجودی، داده های محصول، سابق حساب مشتری و اطلاعات دوره سفارش را می دهد. دستیابی به اطلاعات بهره وری، کیفیت و سودآوری را بالا می برد و رضایت مشتریان را افزایش می دهد. در اواخر دهه 1990 سیستم های برنامه ریزی منابع موسسه شروع به گسترش در زنجیره تامین کردند تا تامین کنندگان، مشتریان و انسجام وظیفه ای برای یکپارچگی با مشتری و برای اداره ارتباطات با تامین کنندگان و فروشندگان. اما برنامه ریزی موسسه هرگز برای پشتیبانی کامل زنجیره تامین درنظر گرفته نشد. راه حلهای برنامه ریــــزی منابع موسسه در اطراف مراوده های تجاری متمرکز می شدند. به عنوان مثال آنها پشتیبانی تصمیم گیری موردنیاز برای پاسخگویی سریع به تغییرات لحظه ای در تامین، تقاضــا، نیروی کار یا ظرفیت را ارائه نمی کردند. دومین نسل برنامه ریزی منابع موسسه بر این نقصان غلبه کرد .
دومین نسل برنامه ریزی منابع موسسه (ERP/SCM): برنامه ریزی منابع موسسه سنتی در مدیریت فعالیتهای اجرایی مثل دستمزد و حقوق، موجودی و فرایند سفارش توانایی داشت و درعین حال این مراوده ها را خودکار می کردند. گزارشهای ایجاد شده به وسیله سیستم های برنامه ریزی منابع موسسه برای برنامه ریزان، آماری درباره آنچه در شرکت درمورد هزینه ها و عملکرد مالی انجام می شد ارائه می دادند اما گزارشهای این سیستم ها (ERP سنتی) یک عکس فوری از تجارت را در یک نقطه از زمـــان ارائه می کرد و آنها از برنامه ریزی مستمری که مرکز برنامه ریزی زنجیره تامین است - برنامه ریزی که برای تصفیه و بالابردن برنامه هنگام تغییرات و اتفاقــات افتاده صورت می گیرد - پشتیبانی نمی کردند. برای انجام این گونه پشتیبانی برای بخشهای زنجیره تامین، شرکتها از نرم افزار SCM استفاده کردند. اما راه حل SCM نیاز به هماهنگی و بعضی وقتها به اطلاعات ارائه شده به وسیله نرم افزار ERP را داشت. بنابراین نیاز به ادغام این دو نرم افزار احساس شد. یک روش برای ادغام این دو این است که قابلیتهای کارکردی SCM را به ERP اضافه کنیم. قابلیتهایی از قبیل هوش تجاری و پشتیبانی تصمیم گیری. هوش تجاری به تجزیه و تحلیل انجام شده به وسیلـــــه DSS ، EIS ، کندوکاو داده ها و سیستم های هوشمند اشاره دارد. از قابلیتهای دیگر می توان به ادغام با سیستم های مدیریت پایگاه داده و صفحه های گسترده در EXCELL اشاره کرد. بسته های نرم افزاری با این قابلیتهای کارکردی اضافه شده، دومین نسل برنامه ریزی منابع موسسه (ERP/SCM) را ارائه می دهد که شامل نه تنها پشتیبانی تصمیم گیری است بلکه شامل مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) ، تجارت الکترونیک (EC) و کندوکاو و انباداری داده ها نیز هست. بعضی از سیستم های ERP/SCM حتی شامل مدیریت دانش نیز هستند .
زنجیره تامین هوشمند: زنجیره تامین هوشمند (SUPPLY CHAIN INTELLIGENCE=SCI) به داشتن هوش مصنوعی (AI) در راه حلهــای نرم افزاری زنجیره تامین اشاره دارد. زنجیره تامین هوشمند توانایی تصمیم گیری استراتژیک به وسیله تجزیه و تحلیل داده ها طی کل زنجیره تامین را فراهم می آورد .
ادغام و یکپارچگی سیستم ها: سیستم های مجزا و وظیفه ای به بخشهای مختلف اجازه نمی داد که با یکدیگر به زبان یکسانی ارتباط داشته باشند و کارکنان در بیشتر مواقع اطلاعاتی را که نیاز دارند به سادگی نمی توانند به دست آورند. موارد زیر را می توان ازمنافع محسوس و نامحسوس یکپارچگی (ادغام) سیستم ها برشمرد :
منافع محسوس: کاهش موجودی، کاهش پرسنل، بهبود بهره وری، بهبود مدیریت فروش، بهبود چرخه مالی، کاهش هزینه فناوری اطلاعات، کاهش هزینه تدارکات، بهبود مدیریت صندوق، افزایش سود، کاهش هزینه لجستیک، کاهش هزینه نگهداری، تحویل به موقع .
منافع نامحسوس: وضوح اطلاعات، فرایند بهبودیافته، پاسخگویی به مشتری، استانداردسازی، انعطاف، جهانی شدن. مشهودترین نوع ادغام، ادغام بخشهای زنجیره تامین و یا ادغام اطلاعاتی است که بین بخشها در جریان است. اما نوع دیگری از ادغام نیز وجــود دارد که در زنجیره های ارزشی اتفاق می افتد. مفهوم زنجیره ارزشی فعالیتهای اولیه یک سازمان (لجستیک، عملیات و غیره)، فعالیتهای پشتیبانی (زیرساختار، منابع انسانی، فناوری و غیره) و ارزش خالصی که به وسیله هر فعالیت به طور مکرر به خدمات یا محصول اضافه می شود را توصیف می کند. و هنگامی که این زنجیره تا تامین کنندگان و مشتریان گسترش یابد و یکپارچه شود زنجیره ارزشی یکپارچه حاصل می شود لیکن باید توجه داشت که زنجیره ارزش تنها مجموعه ای از فعالیتهای مستقل نیست، بلکه سیستمی از فعالیتهـــای وابسته به یکدیگرند. این فعالیتها می توانند با بهینه سازی و ایجاد هماهنگی به مزیت رقابتی منتهی گردند. برای مثال یک طرح محصول هزینه بر ممکن است هزینه های خدمت رسانی بعدی را کاهش دهد. به عبارت دیگر، زنجیره ارزشی یکپارچه عبارتست از فرایند همکاری که همه فعالیتهای داخلی و خارجی درگیر در تحویل کالاهایی با ارزش دریافتی بیشتر برای مشتری نهایی را بهینـــه می کند. مثالی دیگر از یکپارچگی زنجیره تامین، سیستم هـــای توسعه محصول است که به تامین کنندگان اجازه می دهد تا ازطریق اینترنت با مشتریان تماس بگیرند، ویژگیهای محصول را بیرون بیاورند و شرح و تصویری از فرایند تولید ببینند .
تجــــارت الکترونیک و مدیریت زنجیره تامین
تجارت الکترونیک به عنوان یک نگرش عالی برای ارائه راه حلهایی برای مشکلات زنجیره تامین ارائه شده است . خیلی از فعالیتهای زنجیره تامین از گرفتن سفارش از مشتری تا تدارک اجزاء می تواند به وسیله تجارت الکترونیک صورت پذیرد .
انواع فعالیتهــــای تجارت الکترونیک در زنجیره تامین: فعالیتهای بالادست: چندین مدل ابداعی تجارت الکترونیک می تواند
فعالیتهای بالادست زنجیـــره تامین را بهبود دهد. این مدل ها به طور عمومی به عنوان تدارک الکترونیکی (E-PROCUREMENT) توصیف شده اند که با عناوین مناقصه، ارائه کاتالوگ به خریدار و تدارک از طریق خرید گروهی شناخته می شوند .
فعالیتهای داخلی : فعالیتهای داخلی مشتمل بر فعالیتهای فراتجاری تجارت الکترونیک هستند. این فعالیتها از ورود سفارش تا جریان محصول، ثبت فــــــروش و حمل و نقل درجه بندی می شوند که معمولاً ازطریق اینترانت منسجم اداره می شوند .
فعالیتهای پایین دست: فعالیتهای مذکور با فروش برخط مرتبطند. دو مدل عمومی این فعالیتها عبارتند از :
1 - فروش در سایت وب شرکت: در این روش خریداران کاتالوگهای الکترونیکی کالاهای موردنیاز را موردبررسی قرار می دهند .
2 - مزایده: مزایده های الکترونیکی چرخه و زنجیره تامین را کوتاه و در هزینه های لجستیکی و اداری صرفه جویی می کنند. این مراوده ها معمولاً B2Bو B2C نامیده می شوند .
مبادله ها (EXCHANGE): مبادلات الکترونیکی موقعیتهای مرکزی مبتنی بر وب هستند که در آن خریداران و فروشندگان به طور پویا با هم درارتباطند. تجارت الکترونیک برنامه ریزی منابع موسسه: هنگامی که خیلی از شرکتها سیستم برنامه ریزی منابع موسسه داشتند و درعین حال نیاز به تجارت الکترونیک در مواجهه با برنامه ریزی منابع موسسه، این نیاز احساس شد که این دو ادغام شوند. تجارت الکترونیک و برنامه ریزی منابع موسسه ادغامی منطقی به معنی توسعه سیستم برنامه ریزی منابع موسسه موجود با پشتیبانی تجارت الکترونیک است. مشکل این نگرش این است که نرم افزار برنامه ریزی منابع موسسه خیلی پیچیده و غیرقابل انعطاف است و این موضوع به دست آوردن ادغامی آسان و کارا را مشکل می کرد. مشکل دیگر این بود که سیستم های برنامه ریزی منابع موسسه تمایل به تمرکز بر کاربردهای اداری داشتند درحالی که تجارت الکترونیک بر کاربردهای مقابل اداری ازقبیل فعالیتهای فروش، گرفتن سفارش، سرویس مشتری و مدیریت ارتباط با مشتریان تمرکز داشت .
فعالیتهای تجارت الکترونیک
محصولات دیجیتالی در ایجاد و حرکت خیلی ارزانتر و سریعتر از محصولات فیزیکی هستند .
جایگزینی اسناد الکترونیکی به جای اسناد کاغذی سرعت، صحت و هزینه انتقال اسناد را بهبود می دهد .
جایگزینی ارتباطات سیستم پیغام الکترونیکی به جای فاکس، تلفن، تلگرام و درنتیجه کاهش هزینه ارتباطات .
تبدیل ساختاربندی زنجیره تامین از خطی به قطبی که باعث همکاری و ارتباط بهتر می شود .
تجارت الکترونیک می تواند زنجیره تامین را کوتاه کند و موجودی را به حداقل برساند .
نوآوری و خود مسیریـــــابی حمل و نقل می تواند نیاز به جریان اطلاعات را بین شرکتها و تهیه کنندگان کاهش دهد .
مرکز خرید و فروش الکترونیکی باعث کارایی در خرید و فروش می شود .
منابع و مأخذ :
1 - الوانی، سیدمهدی و نصرا... میرشفیعی - مدیریت تولید - چاپ دهم - سال 78 - نشر آستان قدس رضوی
2 - امام، سیدمحمد رضا - جلب مشتریان با ارزش با استفاده از همزمانی زنجیره تامین - فصلنامه لجستیک - سال چهارم - شماره 11 - سال 81
3 - براون، جیمی و همکاران - سیستم های مدیریت تولیــد - مهدی غضنفری و سروش صغیری - چاپ دوم - سال 81 - نشر دانشگاه علم و صنعت
4 - بیات ترک، امیر - گسترش مدل مدیریت تولید ناب... - پایان نامه دکتری دانشگاه آزاد اسلامی - واحد علوم و تحقیقات - سال 82-81
5 - افقهی، بابک - لجستیک معکوس - فصلنامه لجستیک - سال چهارم - شماره 12 - سال 81
6 - دفت، ریچارد ال - تئوری و طراحی سازمان - علی پارسائیان و سیدمحمد اعرابی - چاپ اول - سال 77 - نشر دفتر پژوهشهای فرهنگی
7 - سعیدی کیا، علی اکبر و همکاران - مدیریت زنجیره تامین - مجله روش - سال دهم - شماره 61
8 - ماکوئی، احمد - مقدمه ای بر بـرنامه ریزی تولید - چاپ اول - سال 79 - نشر روزنه
9 - نوری حمید و راسل رادرفورد - مباحث نوین در مدیــریت تولید و عملیات جلد 1 و 2 - چاپ اول - سال 79 - نشر سازمان مدیریت صنعتی
10 - TURBAN - INTRODUCTION TO INFORMATION TECHNOLOGY - www.wiley.com/college/turban-2003
11 - TURBAN AND ETAL - INFORMATION TECHNOLOGY FOR MANAGEMENT - JOHNWILY - 2002
12 - MCLEOD REYMOND AND GEORGE SCHELL - MANAGEMENT IN FORMATION SYSTEM - JOHN WILY - 2002
13 - MILTENBURGJOHN, MANUFACTURING STRATEGY - UNITED SA - 1995.
مولف/مترجم : علیرضا پویا
منبع : ماهنامه تدبیر –سال پانزدهم –شماره 145
تهیه و تنظیم : پایگاه مقالات مدیریت www.system.parsiblog.com
برگرفته از: system.parsiblog.com
در جهان رقابتي امروزي ، يکي از ابزارهاي مهم براي ايجاد تحول و بقاي سازمان و رسيدن به هدفها و رسالتهاي موردنظر ، عنصر انسان است. در اين ميان آنچه مقوله تحول را حيات مي بخشد و بقاي سازمان را نيز تضمين مي کند، منابع انساني است .
کاميابي سازماني، به آميزه اي اثربخش از پول، مواد، ماشين و منابع انساني براي دستيابي به هدفهاي کوتاه مدت و بلندمدت بستگي دارد و به علت پيچيدگي، گوناگوني و يگانگي سازمانها ، زمينه هاي تخصصي بسياري پديد آمدهاند، تا منافع بالقوه هر يک از اجزاي سازنده را به حداکثر برسانند .
واقعيت اين است که اگر در سازمانها از وجود انسانهاي خلاق ، دانشگر، فرصت شناس و تبيين گر مسائل بي بهره باشيم ، بسياري از فرصتها و موقعيتها را از دست خواهيم داد . براي رسيدن به هدف جهاني شدن و يا حتي ماندن در اين سطح، پرورش و جايگزيني نيروهاي جديد به منظور ادامه راه رشد و ترقي الزامي است و آينده صنعت متعلق به کساني است که براي آن برنامه و هدف دارند .
اين گونه است که تغيير و دگرگوني در نيروي انساني و ساختار سازماني اجتناب ناپذير مي شود و دانشمندان علم مديريت بر اين باورند که تغيير و تحول در نيروي انساني، ريشه تمام موفقيتهاي سازمانها است. بديهي است اگر در مديريت منابع انساني تغييري حاصل نشود، صنعت محکوم به فناي حتمي است. پس برنامهريزي در راستاي توسعه منابع انساني و طراحي برنامههاي توانمندسازي منابع انساني، يکي از راهکارهاي اساسي رسيدن به توسعه پايدار و جهاني سازي است که مديران منابع انساني در آن نقش بسزايي دارند .
تعريف توانمندسازي کارکنان
توانمندسازي داراي معناي عام و خاص و تعبيرهاي بيشماري است و اين تنوع تعريفها و رويکردها، انسجام و يکپارچگي را از اين مفهوم با مشکل روبه رو ساخته است، به گونه اي که در تعريفها توانمندسازي عواملي، چون : انگيزش دروني ، ادراک و تعهد ، ساختار شغل، انتقال قدرت يا اختيار و تسهيم منابع و اطلاعات به کار رفته است . (Robbins,et.al,2002) توانمندسازي در حقيقت فرايند مستمر و دائمي است و در محيط پويا در سطوح متفاوت مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد. توانمندسازي به موضوعات انگيزشي يا روان شناسي، تغييرات ساختاري، عناصر فرهنگي، تاريخي و ارزشها و نگرشهاي موجود در بافت سازماني اشاره دارد .
توانمند سازي کارکنان، عبارت است از مجموعه سيستمها، روشها و اقداماتي که از راه توسعه قابليت و شايستگي افراد درجهت بهبود و افزايش بهره وري، بالندگي و رشد و شکوفايي سازمان و نيروي انساني با توجه به هدفهاي سازمان به کار گرفته مي شوند . (Carter,2001)
الگوهاي توانمندسازي
چالشهاي رهبري ، فرهنگ و مسائل اقتصادي ازيک سو، عناصر توسعه راهبردي منابع انساني، ازجمله: يادگيري سازماني، نوآوري ، توسعه کارکنان و کاميابي مشتري از ديگر سو، سازمانها را مجبور به جهتگيري راهبردي توانمندسازي کارکنان کرده است .
براي تبيين و تشريح مدل راهبردي توانمندسازي کارکنان، ضروري است عوامل موثر بر توانمندسازي کارکنان مورد بررسي و تحليل قرار گيرد .
طبق پژوهش انجام شده توسط ياهيا ملهم، چهار عامل ، ارتباط مستقيم و تاثير بسزايي بر توانمندسازي کارکنان دارند که در محيط رقابتي بايستي به آن توجه خاص کرد تا سازمانها بتوانند پاسخگوي تغييرات سريع و با کيفيت بالا باشند، تا علاوه بر رضايت کارکنان، رضايت مشتريان را فراهم سازند. براساس اين الگو عوامل موثر بر توانمندسازي کارکنان عبارتنداز :
1. دانش و مهارت کارکنان
ارتقاي مهارت و دانش کارکنان که رابطه مستقيمي با کارآفريني و اثربخشي کارکنان دارد و جايگزيني دانشگران به جاي صنعتکاران ناشي از تغيير پارادايم در توسعه منابع انساني است و توسعه دانش و مهارت کارکنان برگ برنده سازمانهاي دانشي است .
2. اعتماد
رهبران، نيازمند اعتماد و انتشار قدرت و پذيرش ايده هاي جديدي هستند. جريان اطلاعات و دانش تاثير مثبت بر اين بعد و بر پاسخگويي و مسئوليت پذيري کارکنان دارد .
3. ارتباطات
ارتباطات دو جانبه وسيلهاي است که دانش کارکنان را در مجاري ارتباطي سازمان براي خدمت بهتر به مشتريان گسترش خواهد داد . توزيع اطلاعات براي کارکنان به منظور عملکرد بالاي سازمان حياتي است . کانالهاي ارتباطي و اطلاعاتي در سازمانها موجب ارتقاي دانش و اعتماد سازماني نيز مي شود .
4. انگيزه
توجه به نيازها و انگيزه هاي کارکنان و پرداخت پاداش بر اساس عملکرد در اين مدل موردنظر است و پاداشهاي معنوي (غير مادي ) نسبت به پاداشهاي مادي از اهميت بيشتر برخوردارند .
نظريه پرداز شکل (1) ، بر اين باور است که به وجود آوردن حس کنترل بر انجام کارها و فعاليتها ، آگاهي از بافت و ساختارهايي که در آن کار انجام مي شود، مسئوليت و پاسخگويي در کار، سهيم بودن در مسئوليت براي اجراي فعاليت هاي سازماني و انصاف و عدالت در دادن پاداشها بر اساس عملکرد فردي و گروهي منجر به بهبود توانمندسازي و بهرهوري کارکنان مي شوند .
همچنين بر اساس بررسيهاي به عمل آمده توسط رابينز و همکاران، ارائه چارچوبي منسجم و يکپارچه براي روشن کردن نقش متغيرهاي موضوعي ، محيطي ، شناختي و رفتاري در فرايند توانمندسازي مهم است، در اين فرايند، روابط بين بافت سازماني و عناصر محيط کاري ( ساختار، منابع انساني ، اعمال مديريت ) مؤثر است . (Robbins,et.al,2002) در اين مدل (شکل 2) ادراک کارکنان، فرصت براي نفوذ بر نتايج کاري و ماهيت حمايتي سازماني؛ اعتماد و تعهد، بر بافت سازماني و محيط کاري تاثيرگذارند . مهمترين گام در فرايند توانمندسازي کارکنان، فراهم سازي محيطي است که فرصتي را براي ممارست افراد با ميزاني از اختيارات و قدرت و انگيزش دروني در کارکنان به وجود آورد . بسياري از مطالعات در مورد توانمندسازي، نشان مي دهند که محيط، فرصتهايي را براي کارکنان فراهم ميآورد. ازاين رو، محيطهاي توانمند، فرصتها و محيطهاي غيرتوانمند، محدوديتهايي را براي کارکنان به همراه ميآورند. اين به ميزان نفوذي که جهت اثرگذاري برپيامدهاي کاري اعمال مي شود، بستگي دارد. اگر کارکنان توانمند باشند ولي هنوز آن نفوذ لازم را نداشته باشند، فاقد اثر احتمالي فرصت يا حمايت محيطي هستند . به عبارت ديگر، اين حس را بايد در کارکنان به وجود آورد که آنها حمايت مي شوند تا بتوانند به گونهاي اثربخش، فرصتهايي را براي نفوذ فراهم آورند . تعهد سازماني با توانمندسازي ارتباط معني داري دارد و استقلال عامل مهمي در اعتمادسازي است و اعتماد باعث تمايل به ريسک پذيري بالا مي شود و اکثر تغييرات سازماني مثبت ناشي از وجود اعتماد بين مديران و کارکنان هستند . تفويض اختيار، حس خودهدايتي را در افراد به وجود آورده و موجب ابتکار عمل در رفتارها و فرايندهاي کاري آنان مي شود .
فرايند توانمندسازي سهم اطلاعات و دانش را براي توانمندسازي کارکنان در راستاي عملکرد سازماني ضروري ميداند. کارکنان بايد اطلاعات لازم را براي اتخاذ تصميم به دست آورند و برنامههاي تغيير در صورتي موفقيت آميزند که مديريت کانالهاي ارتباطي مؤثر را ايجاد کنند. بازخورد عملکرد، مبنايي براي تقويت حس صلاحيت و شايستگي است. ارزيابي و ارائه بازخورد بخش ارزشمندي در سازمان و عامل مهمي در فرايند توانمندسازي است. حمايت از بازخورد و ارزيابي ميتواند براي ايجاد مهارت ، توانايي و تغيير محيط مؤثر باشد .
تفاوتهاي فردي بر توانمندسازي کارکنان اثر ميگذارند، پس بسياري از ويژگيهاي شخصيتي ميتوانند بر فرايند توانمندسازي مؤثر باشند. کانون کنترل (مکان کنترل ) عبارت است از باور فرد نسبت به اينکه رفتار او تا چه اندازه تاثير مستقيم بر پيامدهاي همان رفتار دارد . ازاين رو، افرادي که فکر مي کنند ميتوانند آنچه را که در اطرافشان مي گذرد کنترل کنند، (باور دارند که اعمالشان پيامدهايي را به دنبال دارد ) به اين افراد درون گرا گفته مي شود . اين افراد بيشتر به درک عوامل محيطي و مفهومي به عنوان فرصتهايي براي متعادل سازي نفوذ و اختيار، تمايل دارند. احترام به خود (عزت نفس ) عملي است که در کانون کنترل ، قدرت و اختيار را متعادل ساخته، فرصتي را در اين زمينه فراهم مي آورد .
فرايند راهبردي توانمندسازي منابع انساني
به طور کلي مراحل و فرايندهايي براي توسعه منابع انساني و مشارکت فعال مديران عالي سازمان در توانمندسازي نيروي انساني وجود دارند که اگر اين نگرش در سازمانها نهادينه شود، نيروي انساني توانمند و دانشي به ارمغان ميآورد . اين مدل شامل سه فرايند است که در درون اين فرايند، هفت روش يا گام دنبال مي شود. اين مراحل و گامها بر اساس چشم انداز سازمان و منابع انساني مورد ارزيابي قرار مي گيرند که به اين شرح ارائه ميشوند :
فرايند استراتژيک
گام 1 ) بيان فلسفه وجودي و ماموريت سازمان
گام 2 ) شناخت دقيق و کافي از وضعيت استراتژيک سازمان
اين گام شامل مراحل زير است :
الف ) در اين مرحله استراتژيهاي کسب و کار بررسي شده، نيروهاي بازدارنده اصلي کسب و کار شناسايي شده، کاربردهاي نيروي بازدارنده براي مديران و افراد درگير در کسب و کار مشخص ميشود و چگونگي مشارکت کارکنان سطوح پايين تر معين شده و نقش آن در عملکرد مؤسسه، مشخص مي شود .
ب ) تجزيه و تحليل محيط داخلي : عوامل متعددي از محيط درون سازماني بر تصميمات مديريت اثر ميگذارند ولي عمده ترين اثر را ويژگيهاي کمي و کيفي منابع انساني، فرهنگ سازماني ، ساختارسازماني و مهارتهاي شغلي دارند که بايد موردنظر کارشناسان و مديران منابع انساني قرار گيرند .
ج ) تجزيه و تحليل محيط خارجي : اين جزء، شامل شناسايي و تجزيه و تحليل از عوامل کليدي در محيط خارج از مؤسسه که تاثير بالقوه بر مديريت منابع انساني سازمان دارد را، شامل مي شود .
فرايند تجزيه و تحليل وضعيت منابع انساني
گام 3 ) تجزيه و تحليل قوتها ، ضعفها ، فرصتها و تهديدها
در اين گام، استراتژيها و خط مشيهاي منابع انساني مشخص مي شوند که چگونه يک شرکت کارکنانش را براي رسيدن به هدفهاي سازماني آماده سازد و برنامههاي توسعه منابع انساني از راههاي متعدد (آموزش ، گردش شغلي، ارتقا و . . . ) را مورد بررسي قرار دهد .
تجزيه و تحليل سازماني
در تجزيه و تحليل قوتها، ضعفها، فرصتها و تهديدها بايستي به اين عوامل توجه داشت :
- ضعفها و قوتهاي محيط دروني شرکت،
نقش افراد بر عملکرد شرکت،
- توجه به کمبودهاي مهارت کارکنان،
- بررسي شايستگي کارکنان،
- بررسي اثر تکنولوژي جديد برسطح مهارت کارکنان،
- توجه به جزئيات عمليات جاري بخشها،
- ارائه مدل تجزيه و تحليل swot براي واحد سازماني .
گام 4 ) تجزيه و تحليل منابع انساني با توجه به عناصر سازمان
در اين مرحله مي خواهيم بدانيم در کجا هستيم و به کجا خواهيم رفت؟ شکافهاي موجود بين آنچه در آن واقع هستيم و آنچه مي خواهيم به آن برسيم چقدر است؟ پس براي شناسايي و رسيدن به اين هدف، عناصر سازماني که در سيستمهاي منابع انساني ميتوانند دخيل باشند، مهم هستند، ازاين رو، تشخيص فرهنگ سازماني و سيستمهاي منابع انساني مي توانند مديران منابع انساني مؤسسات را در برنامه ريزيهاي آتي منابع انساني و توسعه آنان، ياري رساند .
براي پاسخگويي به پرسشهايي در مورد توانمندسازي منابع انساني، بايستي چهار بعداساسي سازمان را که به اين قرارند مورد توجه قرارداد .
1) فرهنگ سازماني
2) ساختار سازمان
3) کارکنان
4) سيستمهاي منابع انساني: اين سيستمها، کارکنان و سازوکارهاي انتخاب کارکنان، ارتباطات، آموزش پاداش، توسعه مسير شغلي را مورد توجه قرار ميدهند و يا به عبارتي تمامي نظامهاي چهارگانه مديريت منابع انساني را از تامين تا حفظ و نگهداري، شامل مي شوند .
گام 5) بررسي مجدد تجزيه و تحليل ضعفها، قوتها ، فرصتها و تهديدات و عناصر سازماني
در اين مرحله تمامي مراحل 3 و 4 با توجه به عواملي مانند تاکيد و تمرکز بر منابع موجود مؤسسه، تعيين و شناسايي افراد کليدي که تاثير مهمي بر استراتژي کسب و کار مؤسسه دارند و نيز اولويتبندي افراد برحسب کليدي بودن آنها، در فعاليت هاي مؤسسه دوباره بررسي ميشوند .
فرايند توانمندسازي منابع انساني
گام 6 ) برنامه هاي عملي توانمندسازي منابع انساني
آنچه در اين مرحله مهم است ، افزايش دانش و آگاهي کارکنان و ايجاد چالشهاي جديد و بررسي پيامدهاي آن است. فعاليتها و اعمال مديريتي در مؤسسه مي توانند در اين امر، مهم به نظر رسند ، چرا که اعمال مديريت ، مهارت و دانش کارکنان را افزايش ميدهند . برنامههايي مثل: جامعه پذيري، آموزش نيروي انساني، بهسازي و بالندگي مديريت، ارزيابي عملکرد، ارائه بازخورد به کارکنان ، مشارکت کارکنان، تناسب شغلي، چرخش شغلي و ... ارائه شود که در نهايت منجر به توانمندسازي کارکنان مي شود .
گام 7 ) اجرا و ارائه بازخورد
برنامه بايد پيش از اجرا به تصويب مديريت ارشد برسد . به کارگيري ابزار اندازه گيري بايد با همکاري مديريت و با توجه به وظايف منابع انساني اجرا شود . هدف نهايي استراتژي توسعه منابع انساني اين است که مجموعه هدفها به گونهاي متقابل از راه سيستم هاي پاداش و پرداخت منسجم ، آموزش و برنامه توسعه مسير پيشرفت شغلي، حمايت شوند . ازآنجا که نگرش مديران به آموزش کارکنان و توسعه مديريت يک نگرش کمي است، بنابراين پارهاي از برنامه هاي توسعه با شکست روبهرو ميشوند . (Mcnamard,2001)
نتيجه گيري
با عنايت به عوامل مؤثر در توانمندسازي کارکنان در مدل ارائه شده (شکل 3) و تغيير مستمر در تقاضاهاي بازار، استراتژيهاي مشتري ، تکنولوژي و دانش ، سازمانها بايد به سمت يادگيري حرکت کنند و يادگيري از راه فرايندهاي تجزيه و تحليل منابع انساني و توانمندسازي، ايجاد ميشود. از اين رو، توانمندسازي ضروري است، زيرا کارکنان در سازمانهاي امروزي به آزادي عمل براي ايجاد خلاقيت و تيمهاي خلاق و تغيير دادن خواسته هاي مشتريان نيازمندند. سازمانهاي امروزي نيازمند به انعطاف، چابکي و توانايي کارکنان، براي پذيرش انجام کار هستند، بنابراين برنامهريزي در راستاي توانمندسازي منابع انساني، جزو برنامه هاي راهبردي است و سنگ زيربناي توانمندسازي منابع انساني ، شناخت الگوهايي است که بر تصميمات سازماني موثرند .
منابع
1. T.L.Robbins , M.D.Crino , L.D.Fredendall, (2002), An integrative model of the empowerment process, Human Resource management « v. 12 N.1, p.419-443 .
2. Carter Mcnamard, (2001), Strategic planning ( in nonprofit or for profit organizations), http://www. Strategic planning .com
3. Nykodym , Nick, jack L. simontti «employees empowerment « empowerment in Organizations « v. 2 N.1 « 1994 , p.60-67.
4. Mr . Moses M . Simelane (2000), The Human resource planning – national and regional Approach Benchmarking and Re-engineering, http://www. Strategic planning .com
5. Melhem yahya, (2004), The antecedents of customer contact employees empowerment « Employee Relation, v. 26 N.1, p.72-93 .
6. طالبيان ، احمدرضا. تغيير سازماني راهبردي با رويکردي نظامگرا، ماهنامه تدبير، انتشارات سازمان مديريت صنعتي ، شماره 118 ، ص 38 .
مولف/مترجم: احمدرضا طالبيان و فاطمه وفايي
منبع: ماهنامه تدبير-سال بيستم-شماره 203
تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com
برگرفته از : SYSTEM.parsiblog.com
اگر چه جايگاه مديريت منابع انساني در سازمانهاي ما چندان شايسته نيست و هنوز ملزومات حرفه اي شدن مديران اين حوزه به طور کامل فراهم نشده است، ولي با توجه به نقش کليدي مديريت منابع انساني و ضرورت حرفه اي شدن آن، شناسائي زمينه ها، بررسي ابعاد، تحليل ويژگي هاي اين فرآيند مهم و نهايتاً آسيب شناسي آن امري ضروري و اجتناب ناپذير است .
واقع مطلب اين است که رفتار ما با منابع انساني مان با مجموعه اي از آزمونهاي سعي و خطا همراه بوده است و اگر منصفانه بگوييم اين سعي و خطاها ما را به واقعيت هايي شيرين و تلخ رساند ه است. در جاهايي که اين واقعيت ها شيرين بوده، نتايج مثبتي از رفتارمان با منابع انساني داشته ايم و در مواردي که منفي و تلخ بوده است، مدلهاي درستي را در مفهوم غلط به کار برده و منطقاً نتيجه منفي گرفته ايم. در واقع سليقه مدير بوده است که به دليل قدرت خود يک سياست خاص را اعمال کرده و اين سياست احتمالاً غير کار آمد از آب درآمده است. به همين جهت در تجربه منابع انساني کشورمان از طيف بسيار موفق تا طيف بسيار ناموفق، همه گونه داريم .
نهضت حرفه اي شدن در علوم انساني و اجتماعي به خوبي بعد از علوم رياضي، مهندسي، پزشکي و علوم پايه مطرح شد. زماني يک فرد مي توانست تقريباً براحتي معلم شود . مثلاً اگر يک خانم خانه دار با تحصيلات پايان مقطع متوسطه، تقاضاي شغل معلمي مي کرد چه بسا از او استقبال هم مي کردند. اما در حال حاضر به راحتي کسي نمي تواند معلم شود، در بعضي از ايالات آمريکا براي اينکه فرد تدريس کند حتماً بايد گواهينامه تدريس داشته باشد و براي دريافت اين گواهينامه، وي بايد 5/1 برابر فرد فوق ليسانس واحد بگذراند تا به او يک معلم حرفه اي بگويند. اين را جزء مجموعه نهضت حرفه اي شدن در تعليم وتربيت قلمداد مي کنند .
در حوزه جامعه شناسي و مشاوره هم بحث به همين منوال است. مشاوران علوم روانشناسي بايد پروانه و مجوز فعاليت داشته باشند و کلينيک مشاوره را با مجوز داير کنند. آنها مسئوليت اجتماعي، حرفه اي، کشوري، مالياتي و غيره دارند تا بتوانند مشاوره درست بدهند چه آنکه مشاوره هاي غير حرفه اي، امروز در جامعه علمي معتبر نيست و چندان مورد استقبال قرار نمي گيرد و درست به همين جهت است که بحث حرفه اي شدن در مديريت منابع انساني مطرح مي شود. زماني يک مدير عامل اين تصور را داشت که بدون نياز چندان به مباحث حوزه علوم انساني بويژه مديريت منابع انساني مي تواند با شخصيتهاي مختلف مي تواند کار کند. ولي مي بينيم که به طور روز افزوني مديران عامل بنگاهها و شرکتها بخصوص آنهايي که پيشينه علوم انساني و اجتماعي کمتري دارند از بحثهاي رفتار سازماني لذت برده و نسبت به دانش منابع انساني نياز بيشتري را در خود احساس مي کنند .
اين موارد به ما مي گويد که ما نياز بيشتري به حرفه اي شدن منابع انساني در کشور داريم. در اين صورت بايد ساختار آن درست شود، ابعاد حقوقي آن تبيين شود و زواياي مختلف علمي، آموزشي، مهارتي و دانش آموزي آن مطرح گردد .
سبکهاي مديريتي موجود در سازمانها و نهادهاي کشور نشان مي دهد که به طور مشخص حرکت به سمت شيوه هاي تفويضي و مشارکتي در مديريت بنگاهها به آرامي آغاز شده است. چنين احساس مي شود که دسترسي به اطلاعات کاملاً جنبه همگاني پيدا کرده است. اما بايد توجه داشت در جايي که همه اطلاعات در اختيار همه افراد قرار دارد در واقع هدايت آنها (منابع انساني سازمانها) خيلي پيچيده تر بوده و شرايط خاصي دارد . ساختارهاي سازماني بدون استثنا به سمت ساختارهاي باز و آزاد و با روابط افقي حرکت مي کنند، از لحاظ استراتژي هاي فرهنگي، سازمانها به سمت سازمانهاي ياد گيرنده و انعطاف پذير گرايش پيدا مي کنند. تکنولوژي، به روز و از طريق خدمات مهندسي بوده و حالت تفسير گرايانه دارد. بر اين اساس تکنولوژي ديگر جنبه سخت افزاري نداشته و تفسير آن معمولاً در حوزه هاي مديريت منابع انساني صورت مي پذيرد .
در اين راستا مدلهاي مديريت استراتژيک کاملاً جنبه رقابتي پيدا کرده و نقش انسان در اين ساختار حرف اول را مي زند، و سيستم ها به سمت باز گرايش پيدا کرده است. رويکردها حتي در بحث طراحي استراتژيک، کارآفرين شده، جنبه مدون يافته و از حالت انفعالي کاملاً خارج شده است. فناوري اطلاعات پيچيده و غير تکراري شده و مدلهاي تصميم گيري، نقش شهروندان و مشتريان نقش اول را دارد، يعني حوزه هاي منابع انساني بايد شهروندان و مشتريان خود را بشناسند. همين طور مدلهاي پيشرفت شغلي کاملاً حرفه اي شده است. مدلهاي آموزشي در حوزه منابع انساني تاکيد بر شاخصهاي کيفي و خلاقيت دارد، نقش مدير، مربيگري و کارآفريني است به همين دليل مديري که در گذشته به سادگي مي توانست در هر جايي يا هر رشته اي کار مديريت کند، الان کاملاً بايد حرفه اي و در سطح عالي ظاهر شود و بتواند کارکردن با انسانها را بلد باشد، به قول راکفلر «من آدم و مهندس نمي خواهم، من آدمي مي خواهم که انسان را بشناسد و بتواند با او کار کند»، ماتسوشيتا بزرگترين کارآفرين قرن بيستم اشاره مي کند که «بزرگترين سرمايه يک سازمان، سرمايه انساني آن سازمان است که با اين سرمايه ها بتواند کار کند .»
بحث نظارت و ارزيابي عملکرد منابع در سازمان جايگاه مناسبي پيدا کرده است چه آنکه مشتري حرف اول را در سازمانها مي زند. حتي در سازمانهاي دولتي هم نقش مشتريان پر رنگ شده و متعاقب آن مدلهاي توسعه کشور در ابعاد مختلف جنبه فراگير به خود مي گيرد . اگر چه جنبه هاي فرهنگي و تعامل در درون مهم است، اما در کنار آن تعامل با دنياي پيرامون امري کاملاً ضروري شده است. به همين جهت يک مدير بايد ديد جهاني نسبت به مسايل و موضوعات حرفه اي خودش داشته باشد و اين نقش در حوزه منابع انساني بسيار پررنگتر است. حتي اعتقاد بر اين است که مديران منابع انساني بايد زبانهاي مختلف را بدانند تا بتوانند ارتباط برقرار کنند و اين مساله مي تواند تعاملات را گسترش بدهد. در حد حرفه اي شدن در حوزه منابع انساني در بعضي کشورها روي عواملي نظير چند نژادي، چند زبانه بودن و ديدن کشورهاي مختلف به عنوان اولويت براي انتخاب مدير تاکيد شده است .
در مباحثي نظير يادگيري سازماني، مشاغل، قلمرو قدرت و اقتدار سازمانها خلاقيت انساني و حضور انسان آن قدر پررنگ شده است که مي گويند عوامل ديگر را در کنار آن قرار ندهيد. اينجاست که بحث سرمايه هاي فکري و انساني حرف اول را مي زند، به طوري که وقتي از نخست وزير ژاپن سئوال مي کنند که عامل موفقيت را در ژاپن چه مي دانيد؟ ايشان در يک کلمه مي گويد «آموزش» در واقع نخست وزير ژاپن، آموزش و توسعه را در اين مفهوم خلاصه مي کند. به اين ترتيب اهميت حوزه هاي منابع انساني را در جاي جاي شرکتها و موسسات دولتي و خصوص ژاپن مي توان مشاهده کرد .
فرآيند مديريت منابع انساني را مي توان در 14 فرآيند اصلي طبقه بندي کرد :
1-برنامه ريزي منابع انساني 2- جذب منابع انساني3- توجيه و روانه سازي 4- آموزش وتوسعه مهارتها 5- طراحي و اجراي مسيرهاي شغلي 6- طراحي و اجراي سيستم هاي پرداخت و جبران خدمات 7- طراحي و استقرار مشارکت کارکنان 8- طراحي و استقرار سيستم هاي ارزيابي عملکرد 9- تامين ايمني بهداشت و سلامت کارکنان 10- مديريت روابط کار و انضباط 11- طراحي و استقرار سيستم هاي جايگزين پروري و جانشين پروري12- توسعه و تدوين نظامهاي اطلاعاتي منابع انساني 13-مديريت ارتباطات داخلي 14-و بالاخره مديريت نرخ خروج از خدمت و منفصلين .
حال اگر ما بتوانيم براي هر کدام از اين فرآيندها راهکارهاي مناسب و بومي ارائه کنيم خواهيم توانست که مديريت منابع انساني را به سوي حرفه اي شدن هدايت کنيم و بديهي است اين امر مستلزم آن است که انجمن هاي حرفه اي، اين مديران را به درستي پشتيباني کنند .
نويسنده : يارندي، محمد
برگرفته از : mgtsolution.com
چکيده: فرايند ارزيابي عملکرد که امروزه بايد آن را در چارچوب مديريت عملکرد طراحي و پياده سازي نمود يکي از مهمترين فرايند توسعه منابع انساني به شمار مي رود. مهمترين عواملي که در طراحي يک فرايند ارزيابي عملکرد اثربخش لازم است مورد توجه قرار گيرند را مي توان به شرح ذيل برشمرد:1- شفاف سازي ارتباط عملکرد کارکنان با استراتژي ها و اهداف سازمان 2- تعيين شاخصهاي عملکردي جهت ارزيابي 3-تعيين و برقراري ارتباط بين فرايند ارزيابي عملکرد با ساير فرايندهاي توسعه منابع انساني. در اين مقاله تلاش شده است با توجه به رويکرد فوق و براساس مدل “5W” نسبت به تشريح عوامل کليدي در طراحي فرايند ارزيابي عملکرد پرداخته شود.
مقدمه
ارزشيابي، به عنوان يک فعل، از ابتداي خلقت بشر و در ذات و کردار اغلب موجودات زنده، به نوعي حضور داشته و اساسا مبناي رفتارهاي فطري و اکتسابي بشر بوده است. اديان الهي عموما معيار و شاخص هاي رفتاري و کرداري به انسانها عرضه کرده، در ازاي تبعيت از آنها پاداشهاي معين و در صورت استنکاف نيز مجازاتهاي معيني را بشارت داده اند.
ارزيابي عملکرد در مجموعه مديريت منابع انساني
نـظام ارزيابي عملـکـرد، يـکي از مهمترين و پايـه اي تـريـن زيـر نـظام هـاي منـابع انساني محسوب مي شود ، بديهي است که ارزيابي عملکرد کارکنان فرايندي بسيار مهم و از حساس ترين مسائلي است که مسئولان سازمانها با آن روبهرو هستند. باوجود سعي دائم در طراحي سيستم هاي بهينه و موثر براي ارزيابي کارکنان، شواهد و مدارک نشان مي دهند که به طورکلي، مسئولان سازمان از روشها و سيستم هاي مورد استفاده براي ارزيابي کارکنان راضي نيستند. دليل اصلي اين نارضايتي، عوامل مختلفي ازجمله پيچيدگي فرايند ارزيابي و وجود کاستي هايي در سيستم ارزيابي جامع است اماسازمانها به عنوان موجودي اجتماعي به ضرورت نيازمند قاعده اي براي ارزيابي شايستگي هاي کارکنان خود هستند، باز آزمايي و سنجش عملکرد هر سيستم پس از يک دوره زماني مناسب بر اطمينان از عملکرد و اثرگذاري آن و نيز رفع موانع و اشکالات ديده نشده ضرورت دارد. ارزيابي عملکرد کارکنان از وظايف بسيار مشکل ارزيابان است، زيرا ارزيابي شوندگان معمولاً نسبت به تاثير نتايج ارزيابي خوش بين و از تاثيرات آن برپيشرفت هاي آينده خويش واقفند،همين امر ارزيابي رامشکل کرده است ومساله مشکلتر وجود انواع و اقسام مسئله هاي ساختاري است که موجب ايجاد شک و ترديد درباره منصفانه يا عادلانه بودن اين فرايند است. اينگونه مشکلات، گذشته از اين موجب بروز تضاد و تعارض بين سرپرستان و زيردستان مي شوند که در نتيجه رفتارهاي ويرانگر را تقويت خواهند کرد.
شناخت مسائل و مشکلات و بهينه سازي نظام ارزيابي عملکرد، دست کم از دو بعد داراي اهميت است: اول اينکه سازمانها نيازمنـد آگـاهي از کـارايي کارکنان خويش اند تا بتوانند براي بهبود عملکرد و ارتقاي بهرهوري فردي و سازماني، وضعيت منابع انساني خود را بهبود بخشيده، بر کميت و کيفيت توليدات خود بيفزايند.
دوم اينکه، آگاه شدن کارکنان از نتايج عملکرد خود براي آنها مطلوب بوده، عموماً احساس رشد خواهند کرد؛ به اين صورت که به نقاط قوت و ضعف خود پي برده، براي افزايش توانمندي هاي خويش براساس واقعيات تلاش خواهند کرد.
ارزيابي عملکرد کارکنان، فرايندي بسيار مهم و از حساس ترين مسائلي است که مسئولان سازمان با آن روبهرو هستند. باوجود سعي دائم در طراحي سيستمهاي بهتر و موثرتر براي ارزيابي کارکنان، شواهد و مدارک نشان مي دهند که کارکنان از اين سيستمها راضي نيستند. ناتواني در طراحي يک سيستم جامع، عدم پشتيباني مديريت، عدم تناسب و انطباق سيستمهاي ارزيابي با واقعيات، از جمله مشکلاتي هستند که معمولا اثربخشي اکثر سيستمهاي ارزيابي را دچار اشکال مي سازند.
ارکان ارزيابي عملکرد
چه چيزي بايد مورد ارزيابي قرار گيرد؟
شناخت و تشخيص کارکنان با عملکرد بر جسته، تنها با نگاه ساده انگارانه به اعداد و ارقام امکان پذير نميباشد، بنابراين لازم است که معيارهايي براي ارتباط رفتار و عملکرد با استراتژي سازمان شناسايي شود.
بايد اطمينان يافت که شاخص هاي عملکرد مناسب و درستي براي ارزيابي کسب و کار موفق به کار گرفته شده است و همچنين اين شاخص ها با عملکرد کارکنان تطبيق داده شده است. از اين راه سازمان مي تواند کارکنان را درجهت ايفاي نقش برتر توانمند سازد و اين امر خود مي تواند در افزايش توانمندي سازمان در اجراي استراتژي موثر باشد. با توجه به اينکه کارکنان بيشترين ارتباط را با مشتريان دارند اغلب مي توانند بازخورد سود مندي درباره آنچه که از نظر مشتريان به واقع ارزشمند است ارائه کنند. بنابراين آنها ميتوانند به سازمان در جهت شناسايي شاخص هايي که به درستي مي توانند معيار ارزيابي عملکرد باشند کمک کرده، همچنين اعلام کنند که در چه زمينههايي، بين استراتژي و واقعيتهاي روزمره، گسستگي وجود دارد.
باايجاد ارتباط شفاف بين هدفهاي کسب و کار با رفتار و عملکرد کارکنان، سازمان مي تواند کارکنان را از نقش و سهم خود در پيشبرد استراتژي آگاه سازد.
براي اين امر، ابتدا لازم است همبستگي بين شاخص هاي ارزيابي عملکرد و حقايق کسب و کار شناسايي شود. براي مثال يک مرکز ارائه خدمات تلفني در سازمان را در نظر بگيريد که در جهت ارائه اطلاعات و خدمات به صورت تلفني به مشتريان، رقابت مي کند. در اين سازمان مديريت احتمالاً ارائه خدمات ويژه به مشتريان را به عنوان هدف در نظر مي گيرد و همچنين حضور و در دسترس بودن را به عنوان شاخص ارزيابي جهت تحقق اين هدف تعيين مي کند. هر چند که شاخص مزبور مي تواند ارزشمند باشد اما ممکن است اين شاخص به خودي خود به استراتژي سازمان بر نگردد، در نتيجه بر اين اساس سيستم تشويق کارکنان به رفتار نادرست پاداش مي دهد و سازمان به صورت درست متوجه نمي شود که کداميک از کارکنان آنها نقش موثري در تحقق برنامههاي استراتژي کسب و کار دارند.
اما اگر شما تشخيص بدهيد که مشتريان مرکز تلفن سازمان ترجيح ميدهند که مسائلشان به سرعت حل شود، آن وقت تماسهاي تلفني کوتاه و تحليل دقيق درخواست مشتري مي تواند به عنوان معيار اصلي جهت ارزيابي عملکرد در نظر گرفته شوند. حال شما بايد شاخصهايي را براي ارزيابي کارکنان در برابر آن معيار (تماس تلفني کوتاه و تحليل دقيق درخواست مشتري ) شناسايي کنيد و بر روي منابعي که در همين راستا به کارکنان کمک ميکنند، سرمايه گذاري داشته باشيد.
علاوه بر لزوم تعيين شاخص هاي عملکرد مناسب در جهت اجراي استراتژي ها و برنامه ها، تعيين شاخصهاي رفتاري مناسب براي ايجاد تعامل موثر و اثربخش با محيط پيرامون در جهت ايفاي نقش برتر نيز امري ضروري است: تعيين مصاديقي در مورد شايستگي هاي نظير ارتباطات ، اخلاق حرفه اي ، مشتري مداري ، کارتيمي و ... که افراد را در جهت اجراي بهينه نقش خويش ياري مي کند.
در همين مورد و در جهت ايجاد يکپارچگي و تعامل سازنده اعضا و توجه به منافع جمعي، شاخص هايي که به عملکرد و خروجي هر بخش/واحد مرتبط مي باشند ، از قبيل: سرانه پيشنهادها ، امتياز 5S ، نتايج حاصل از ارزيابيها و مميزي ها و ... نيز بايد موردنظر قرار بگيرد.
آخرين عاملي که براي ارزيابي ميتوان در نظرگرفت عملکرد و خروجي کارکنان درمورد نظامهاي مصوب عمومي سازمان، نظير: فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي ، تشويق و توبيخ ، پيشنهادها و ... است (شکل 1).
ارزيابي چه زماني بايد صورت پذيرد؟
يکي از مسائل حائز اهميت در ارزيابي عملکرد ، زمان ارزيابي است. آيا ارزيابي عملکرد افراد بايد روزانه، هفتگي، ماهانه، فصلي و يا ساليانه به عمل آيد ؟
شاخصها،معيارها و نقاط پايش فرايندها، فعاليتها
اگر به مدل ارائه شده (شکل 2) ارزيابي عملکرد در اين مقاله توجه کنيد، درمي يابيد که يکي از مهمترين بخشهاي قابل ارزيابي در مدل شاخص ، معيارها و نقاط پايش استخراج شده از استراتژي و برنامهها، مستندات و فرايندها است. بنابراين يکي از فاکتورهاي تعيين کننده زمان ارزيابي وابسته به ماهيت و نوع شاخص ، معيار و يا نقاط پايش تعيين شده است. براي مثال اگر يکي از نقاط پايش در فرايند خريد يک سازمان طول مدت خريد" باشد، يعني با توجه به ماهيت و اهميت مدت زمان خريد و تحويل به موقع آن به درخواست کننده کالا در درون سازمان ، طول مدت خريد بعنوان يکي از شاخص هاي کلي براي ارزيابي مامور خريد در نظرگرفته شده باشد و پس از کارشناسي و تحليل هاي به عمل آمده، ميانگين مدت زمان خريد کالاها 5 روز در نظر گرفته شده باشد، بنابراين لازم است که پس از پايان خريد هر کالا ، مامور خريد مربوطه مورد ارزيابي قرار گيرد.
عوامل رفتاري
نخستين گام براي ارزيابي عوامل رفتاري، تعيين شايستگي هاي رفتاري است که از راه تجزيه و تحليل مشاغل و نوع ماهيت فعاليتهاي يک بخش قابل استخراج است . پس لازم است که براي هريک از شايستگي ها مصاديق رفتاري تعيين شود . براي مثال اگر يکي از شايستگي هاي تعيين شده کارتيمي است بايد به صورت رفتاري تعيين کنيم که چه نوع رفتارهايي از علائم و نشانه هايي ترغيب انجام و يا هدايت کارتيمي و همچنين چه نوع رفتارهايي تخريب کننده آن است. توصيه مي شود جدولي از فهرست شايستگي ها و مصاديق رفتاري مثبت و منفي مورد نظر در دسترس مديران و روساي هر بخش باشد و در صورت بروز آن رفتارها در طول روز مراتب را ثبت کنند. همانگونه که ملاحظه مي کنيد مناسبترين زمان براي ارزيابي عامل رفتاري همانند شاخص ها و نقاط پايش استخراج شده از استراتژي برنامه ها و فرايندها زمان بروز رفتار است. البته لازم است علل و موقعيت بروز رفتار موردنظر قرار گرفته شود .
عوامل سيستمي و عوامل واحدي
ارزيابي عوامل سيستمي و عوامل واحدي برخلاف دوعامل ذکر شده لزوماً وابسته به زمان انجام فعاليت و يا بروز رفتار نيست؛ زيرا نتايج آن به طور عمده به صورت اعداد و ارقام بوده، از راه سيستمهاي مکانيزه قابل استخراج است. بنابراين به صورت هفتگي و يا ماهيانه قابل دريافت خواهدبود .
ارزيابي نهايي و ارائه بازخورد
با توجه به بررسي هاي به عمل آمده درمورد نظريه هاي انگيزشي و تجربههاي به دست آمده از اجراي سيستمهاي ارزيابي عملکرد و نيز باتوجه به ارزيابيهاي شناوري که به صورت روتين درمورد شاخصها و نقاط پايش فرايندها و همچنين عوامل رفتاري صورت مي پذيرد، مناسبترين زمان جهت ارزيابي نهايي و ارائه بازخورد ارزيابي به صورت ماهيانه است .
گفتني است که برخي ازابزارهاي خودارزيابي وارزيابي، مانند: استانداردها و مدل ها نظيرIso9001، EFQM که اجراي آن به صورت 6 ماهه يا ساليانه صورت ميپذيرد، مي تواند نتايج آن در مقاطعي که ارزيابي صورت مي گيرد با نتايج ارزيابي هاي ماهيانه تلفيق شود .
چه کساني بايد ارزيابي را انجام دهند؟
يکي ديگر از عوامل با اهميت در فرايند ارزيابي عملکرد، افرادي هستند که ديگران را مورد ارزيابي قرار مي دهند .نظام ارزيابي عملکرد بايدبه گونه اي باشد که بتواند تفاوت هايي راکه ازنظر عملکرد ميان کارکنان وجود دارد، تشخيص داده ، آنها را از يکديگر مجزا کند. طبيعي است که اگر شاخصها قادر به چنين تمايزي نباشند و عملکرد کارکنان را به يک شکل و کم و بيش در يک سطح ارزيابي کنند، نتايج حاصله کمکي در جهت استفاده از نتايج ارزيابي نخواهد کرد.
يک نظام ارزشيابي بنا به اين دلايل، ممکن است تبعيض آمير باشد :
_ محتواي ارزشيابي، عوامل مرتبط با شغل را در برنگرفته، از اعتبار چنداني برخوردار نباشد.
_ ارزيابها ، عملکرد ارزيابي شونده را در زمان انجام کارمورد مشاهده، قرار ندهند .
_ ارزشيابي ها برمبناي عوامل ذهني و مبهم استوار باشد .
_ ارزشيابي هابراساس شرايط استاندارد شده اي جمع بندي وامتياز داده نشده باشند.
اگر کسي که بايد عملکرد افراد رامورد ارزيابي قرار دهد براين باور باشد که بايد ارزشيابي ها را برمبناي سابقه خدمت و ارشديت افراد(و نه بر مبناي عملکرد آنان ) انجام داد، در آن صورت او به صورتي ناآگاه و ندانسته مي کوشد تا ارزيابي مربوط به عملکرد را درون چارچوب مقامي که فرد از نظر سابقه خدمت و ارشديت در سازمان دارد، بگنجاند.
در ارتباط با ارزيابي عملکرد، خطاهاي متداولي توسط ارزيابان به صورت عمدي و غير عمدي امکان پذير است:
- نرمش و ارفاق
- سخت گيري
- گرايش به حد متوسط
- خطاهاي هاله اي
- تعصبات فرهنگي
- پيشداوري هاي شخصي
- خطاي ناشي از کهنگي و تازگي
- خطاي ناشي از مقايسه شخص با شخص
ارزيابي هريک از عوامل چهارگانه در مدل ارزيابي
_ ارزيابي شاخص ها و نقاط پايش :
مناسبترين فرد براي ارزيابي اين عامل، سرپرست مستقيم هر فرد است .
_ ارزيابي عوامل رفتاري:
اين عامل مي تواند به صورت ارزيابي 360 درجه در داخل واحد، شامل: سرپرست، همکار ، خودارزيابي و افراد زيرنظر با به کارگيري اصول درست آنکه در ارکان ارزيابي اشاره شده، صورت پذيرد.
_ ارزيابي عوامل سيستمي :
اين عوامل مي تواند توسط کاربران و مجريان مربوطه و به صورت مکانيزه استخراج شود .
_ ارزيابي عوامل واحدي :
بخشي از اين عوامل توسط کاربران و مجريان قابل ارائه است و برخي از عوامل آن توسط مميزان و ارزيابان داخلي/خارجي قابل ارائه است (شکل 3).
چرا ارزيابي عملکرد صورت ميپذيرد؟
ابتدايي ترين هدف ارزيابي عملکرد، ارائه بازخورد به کارکنان با توجه به توانمنديها و شايستگي هاي آنان در جهت ايجاد انگيزش و افزايش بهره وري است . امروزه در برخي از سازمانها به جاي واژه ارزيابي عملکرد از واژه مديريت عملکرد استفاده مي شود و اين به خاطر گستردگي و نقشي است که نتايج و خروجي هاي ارزيابي عملکرد در جهت بهبود فرايند و عملکرد افراد مي تواند به همراه داشته باشد .
ارزيابي عملکرد جامع ودرست ميتواند اين نتايج وخروجي ها را به همراه داشته باشد :
1. شناسايي نقاط قوت و قابل بهبود کارکنان ؛
2. تدوين برنامه هاي آموزشي و يادگيري انفرادي؛
3. ارائه بازخوردهاي انگيزشي متناسب با عملکرد ؛
4. عادلانه کردن سيستمهاي جبران خدمات کارکنان ؛
5. شناسايي افراد براي جانشين پروري؛
6. به کارگيري نتايج در سيستم ارتقاء؛
7. جابه جايي هاي شغلي و ... .
چگونه عملکرد افراد را مورد ارزيابي قرار دهيم؟
در اين مرحله لازم است بررسي کنيم با چه روشها ، ابزارها و تکنيک هايي ميتوان عملکرد کارکنان را مورد ارزيابي قرار داد تا بتوان به مناسبترين خروجيها دسترسي پيدا کرد . مهمترين ابزارها و تکنيک ها براي ارزيابي عملکرد به اين شرح ذيل است .
1. مشاهده ؛
2. مصاحبه؛
3. پرسشنامه / فرم؛
4. گزارشهاي آماري ، کتبي و سيستمي؛
5. استانداردها / مدلهاي ارزيابي (سيستمهاي مديريت کيفيت Iso9001 ، EFQM و ... ).
کاربرد هريک از اين ابزارها به تنهايي براي ارزيابي تمامي عوامل کفايت نميکند، بلکه لازم است که با توجه به عاملي که مورد ارزيابي قرار مي گيرد از هريک از اين ابزارها به تنهايي ويا به صورت تلفيقي استفاده کرد.
تشريح مدل جامع ارزيابي عملکرد منابع انساني
همانگونه که در مدل ارائه شده (شکل 4) مي بينيد عوامل و شاخص هاي ارزيابي عملکرد به عبارت ديگر " آنچه که لازم است مورد ارزيابي قرار گيرد " که پايه و مهمترين رکن سيستم هاي ارزيابي عملکرد مي باشد بايد از بطن استراتژي و برنامه ها و همچنين فرآيند ها ، رويه ها و مستندات يک سازمان استخراج شود .براي اينکه مديريت بتواند چگونگي وميزان تحقق استراتژي و هدفهاي خود را به صورت معيني تعريف کند لازم است که ابتدا ارتباط بين فعاليتها و عملکرد کارکنان با ا ستراتژي و هدفهاي سازمان را مشخص کرده، سپس به گونه اي دقيق، عملکرد کارکنان را به صورت کمي شاخص گذاري و اندازه گيري کند . با اين تفسير چشم انداز ، ماموريت ، هدفها ، استراتژي ، و برنامه هاي سازمان بايد به عنوان مبناي ارزيابي عملکرد کارکنان مورد توجه قرار گيرد .
اگر در مدل مشخص شده است عوامل مورد ارزيابي به چهار دسته اصلي تفکيک شده است . مهمترين و اصلي ترين عامل که به طور مستقيم به فعاليتها و عملکرد روزانه کارکنان مرتبط مي باشد، بررسي و تعيين درست و مناسب شاخص ها ، معيارها و نقاط پايش فرايندها است که از درون استراتژي و برنامه هاي سازمان استخراج مي شود .
اينکه چه چيزي موردارزيابي قرارگيرد، بنيادي ترين و مهمترين عامل در ارزيابي عملکرد کارکنان است ، متاسفانه در بسياري از سيستم هاي ارزيابي عملکرد ناديده گرفته شود .
عامل دوم، مربوط به ارزيابي شايستگي هاي شغلي و رفتاري کارکنان است. يعني اينکه با تجزيه وتحليل مشاغل بايدمشخص شودکه چه شايستگي هاي رفتاري براي هريک ازشغلها ضروري است. سپس بايد براي هر يک از شايستگي ها مصاديق رفتاري مثبت و منفي تعيين شود . براي مثال وقتي که به کارگروهي به عنوان يک شايستگي اشاره مي کنيم ، لازم است که به صورت رفتاري مشخص کنيم که شامل چه نوع رفتارها و عملکردهايي مي شود .
سومين عامل، مربوط به ارزيابي عملکرد و خروجي کارکنان درمورد نظامهاي مصوب عمومي سازمان، شامل: حضور و غياب ، فعاليتهاي آموزشي و پرورشي ، تشويق و توبيخ ،مشارکت در تيم هاي کاري ، پيشنهادها و ... مي شود.
عامل چهارم و آخرين عامل، مربوط به عملکرد کلي واحدها مي شود . همانگونه که در ارکان ارزيابي اشاره شد، شاخصهايي که در اين عامل مي توان مورد توجه قرار داد، شامل اين موارد است :
1. سرانه پيشنهادها؛
2. امتياز 5S ؛
3.مشارکت در تيمها؛ 4.امتياز رضايت مشتريان داخلي؛
5.شکايات مشتريان؛
6-نتايج حاصل از ارزيابي ها و مميزيها (EFQM،ISO9001و...).
يکي ديگر از اجزاي مدل، به ابزارهايي که در ارزيابي عملکرد به کارگرفته ميشود، اشاره دارد . بهترين تکنيکها و ابزارهايي که براي ارزيابي عوامل تعيين شده در مدل قابل کاربرد است، شامل: مشاهده، مصاحبه، گزارش، پرسشنامه / فرم، استانداردها و (EFQM ، ISO9001و...) مي باشد . بايد توجه داشت که به تناسب هريک از عوامل تعيين شده براي ارزيابي در مدل از يک يا چند مدل خاص مي توان استفاده کرد . آخرين جزء مربوط به مدل، شامل خروجي ها و نتايجي است که از مدل قابل استخراج است .
اگر عوامل تعيين شده در مدل به صورت کامل و حرفه اي مورد ارزيابي قرار گيرند نتايج قابل ملاحظه اي شامل شناسايي نقاط قدرت و قابل بهبود کارکنان، برنامه هاي آموزشي و يادگيري انفرادي، ارائه بازخوردهاي انگيزشي متناسب با عملکرد ، عادلانه کردن سيستمهاي جبران خدمات کارکنان، شناسايي افراد براي جانشين پروري، به کارگيري نتايج در سيستم ارتقاء ، جابه جايي شغلي و ... قابل بهره برداري خواهند بود .
نتيجه گيري
ارزيابي عملکرد يکي از مباحث ويژه مديريت منابع انساني استراتژيک است و ابزار مناسبي براي ارتقاي عملکرد کارکنان و سازمان به حساب مي آيد . در صورتي که ارزيابي عملکرد با ملزومات و پيش نياز آن در سازمان طراحي و اجرا شود، مي تواند بخشي از مسائل و مشکلات سازمان را شناسايي کرده، در جهت حل آنها راهکارهاي عملي ارائه کند. ارزيابي عملکرد، نگرش جامعي به عملکرد افراد و سازمان دارد و با سازوکارهايي مشخص بين عملکرد فـردي و سازماني همافزايي ايجـاد مــي کند.
بخشي از مدل ارزيابي عملکردي که در اين مجموعه ارائه شده، حاصل تجارب ناشي از اجراي اين سيستم در شرکت سايپا و برخي از شرکتهاي گروه صنعتي سايپا است و بخش ديگر آن نتيجه مطالعات و تحقيقات انجام شده درمورد سيستمهاي ارزيابي عملکرد در سطح دنيا مي باشد . با توجه به هدفهاي مرکز ارزشيابي و توسعه منابع انساني گروه سايپا، اميد است که با ايجاد بستر لازم بتوانيم اين مدل را به صورت جامع با در نظرگرفتن ملاحظات لازم در تمامي شرکتهاي گروه سايپا پيادهسازي کنيم .
منابع
1. جزني، نسرين: مديريت منابع انساني، چاپ دوم تهران، نشرني، 1387.
2. حاضر، منوچهر و عابديني راد، امير: اصول مديريت و رفتار سازماني، جلد اول، مولف، تهران، 1375.
علوي، سيدامين ا.. .، ارزشيابي عملکرد افراد: اصول و روشهاي ارزشيابي ، مجموعه شانزدهم ، چاپ اول ، سازمان مديريت دولتي،1378
دسلر، گري: مديريت منابع انساني ، ترجمه: علي پارسائيان و سيد محمد اعرابي ، دفتر پژوهشهاي فرهنگي ، 1378 .
ميرسپاسي ، ناصر: ارزشيابي عملکرد افراد ، مجموعه شانزدهم، مرکز آموزش مديريت دولتي، 1378
6. David A. Decenzo & Stephen P. Robins, Human Resource Management, Willey, 1999, Six thed.
7. Dessler,gray Human Resource Management, Printice Hall 1997. –7 ed
8. Lloyd L. Byars Leslie W. Rue, Human Resource Management, Rob Zwettle, 1997,fifty ed.
9. Spector,Paule,Industrial&Organizational Psychology, Reserch & Practice, 1996.
مولف/مترجم: محمدتاج الدين و محمد تقي و مريم درويش
منبع: ماهنامه تدبير-سال بيستم-شماره 203
تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com
برگرفته از : system.parsiblog.com
چكيده
در اين مقاله ERP ، نرمافزار برنامهريزي منابع سازماني (Enterprise Resource Planning) تعريف مي شود و نقش و كاركرد آن شرح داده مي شود. در ادامه هزينه هاي واقعي و پنهان آن بررسي مي شود و به دلايل شكست پروژه هاي ERP و مزايا و معايب آن اشاره مي شود.
1- ERP چيست؟
ERP عبارت است از نرمافزار برنامهریزی منابع سازمانی (Enterprise Resource Planning) یا ERP سعی دارد تا عملكرد همه واحدهای شركت را در یك سیستم كامپيوتری يكپارچه نموده و نیازهای مختلف خاص هر واحد را پاسخ گوید.
این ادعای بزرگی است! یك برنامه نرمافزاری كه بتواند نیازهای افراد مالی و منابع انسانی را برآورده سازد. هریك از واحدها، سیستم كامپيوتری منحصر به خود را برای بهینه سازی عملكردهایش دارد. اما ERP آنها را در یك برنامه نرمافزاری يكپارچه تركیب میكند. این برنامه از طریق یك پايگاه دادهها اجرا میشود، لذا واحدهای مختلف میتوانند اطلاعات را سادهتر به اشتراك بگذارند و با هم ارتباط برقرار سازند. این شیوه یكپارچه در صورتیكه شركتها نرمافزار را به درستی نصب كنند، مزایای متعددی دارد.
برای مثال، دریافت سفارش مشتری؛ در واقع هنگامی كه مشتری سفارش میدهد، سفارش به صورت كاغذی یا كامپيوتری در واحدهای مختلف شركت در گردش است. این گردش سبب تاخیر در پاسخگویی به سفارش میشود، در ضمن هیچ يك از افراد شركت به درستی نمیداند كه وضعیت سفارش در هرنقطه چگونه است.
ERP سیستمهای كامپيوتری مستقل را در واحدهای مالی، منابع انسانی و انبار دادهها در هم میشكند و آنها را با برنامه نرمافزاری يكپارچه كه به ماجولهای نرمافزاری تقسیم میشود، جايگزين میسازد. بدین ترتیب واحدهای مالی، ساخت و انباردادهها هنوز هم نرمافزار خودشان را دارند، با این تفاوت كه حالا نرمافزارها به یكديگر لینك شدهاند به گونهای كه واحد مالی میتواند با مراجعه به انباردادهها از تحویل سفارش مطلع شود. اكثر نرمافزارهای ERP انعطاف پذیرهستند به گونهای كه شما میتوانید بعضی از ماجولها را نصب كنید بدون اینكه نیاز باشد تا كل بسته را بخرید. برای مثال، بسیاری از شركتها فقط ماجول مالی یا منابع انسانی ERP را نصب میكنند.
2- چگونه ERP میتواند كارآیی كسب و كارشركت را بهبود بخشد؟
نكته مهم این است كه به مدت زمانی كه به طول میانجامد، توجه نكنیم. به طور متوسط پس از یك یا سه سال این نرم افزار كارآیی را افزایش میدهد.
3- ERP چه چيزی را در كسب كار اصلاح میكند؟
پنج دلیل عمده استفاده از ERP در شركتها عبارتند از:
1. اطلاعات يكپارچه مالی: از آنجاییكه كه مدیر اجرایی ارشد شركت سعی دارد از كارآیی مطلع شود، شاید با گفتههای متفاوتی مواجه شود. واحد مالی مجموعه اعداد مربوط به خود را دارد و سایر واحدها نیز به همین ترتیب. ERP نسخه واحدی از واقعیت است و سئوال برانگيز نخواهد بود. زیرا هر فردی از یك سیستم مشابه استفاده میكند.
2. يكپارچگی اطلاعات سفارش مشتری: سیستمهای ERP میتوانند در جایی استقرار یابند كه سفارش مشتری دریافت، سفارش وی تحویل و صورتحساب صادر شود. اگراین اطلاعات در یك سیستم نرم افزاری نگهداری شود، شركت می تواند به سادگی سفارشات، ساخت، موجودی و عرضه را همزمان ردیابی كند.
3. استانداردسازی و سرعت دهی به فرایندهای ساخت: شركت های سازنده به ويژه آنهایی كه از ادغام چند شركت به وجودآمدهاند، چندین واحد كسب و كار دارند كه ممكن است از روشها و سیستمهای كامپيوتری متفاوتی استفاده كنند. سیستمهای ERP با بهره گيری از روشهای استاندارد، برای اتوماتیک سازی بعضی از گامهای فرایند ساخت به كار میروند. استانداردسازی این فرایندها و استفاده از یك سیستم كامپيوتری يكپارچه میتواند سبب صرفه جویی در زمان شود و بهرهوری را افزایش دهد.
4. كاهش موجودی: ERP به جریان روانتر فرایند ساخت كمك میكند و رویت پذیری فرایند سفارش را در شركت بهبود میبخشد.
5. استانداردسازی اطلاعات منابع انسانی: منابع انسانی، به ويژه در شركتهایی كه چندین واحد كسب و كار دارند، ممكن است یك روش ساده و يكپارچه برای ردیابی زمان كارمندان و برقراری ارتباط با ایشان در زمینه خدمات نداشته باشد. ERP میتواند در این مورد كمك كند.
4- هزینه واقعی ERP چقدر است؟
اخیرا متا گروپ درباره هزینه كل مالكیت ERP شامل سختافزار، نرمافزار، خدمات حرفهای و كارشناسان داخلی مطالعاتی را انجام داده است. ازبین 63 شركتی كه مورد بررسی قرار گرفتهاند، از جمله شركتهای كوچك - متوسط و بزرگ صنعتی، مبلغ موردنظر به طور متوسط 15 میلیون دلار بوده است و متا گروپ به این نتیجه رسید كه پياده سازی ERP گران است و چندان به نوع شركتی كه از آن استفاده میكند، بستگی ندارد.
5- هزینههای پنهان ERP كدامند؟
1. آموزش: هزینههای آموزش بالاست. زیرا كاركنان مجبورند مجموعه فرایندهای جدیدی را فرا بگيرند. بدتر اینكه، شركتهای خارجی آموزشی نیز نمیتوانند دراین مورد به شما كمك كنند. آنها به افراد نحوه بكارگيری نرمافزار را میآموزند نه روشهای خاص استفاده از آن در كسب و كار شركت. شرایطی را مهیا نمایید و تحت آن شرایط فرایندهای مختلف كسب و كار را كه از سیستم ERP تاثیر میپذيریرند، شناسایی كنید. به خاطر داشته باشید كه مسوولین واحد مالی از همان نرمافزاری استفاده میكنند كه مسوولین واحد فروش استفاده كردهاند، هر دوی آنها اطلاعاتی را وارد میكنند كه بر هر دو سیستم تاثیر گذارند. لذا باید از متخصصین تكنولوژی اطلاعات بخواهید كه چنين دورههای آموزشی را برگزارنمایند.
2. آزمایش و يكپارچه سازی: آزمایش ارتباط بین بستههای ERP و سایر بخشها، هرینه ديگری را به دنبال خواهد داشت. یك شركت سازنده شاید برنامههای كاربردی از تجارت الكترونیك و زنجیره تامین گرفته تا محاسبه مالیات برفروش و باركدينگ را دارا باشد. همه يكپارچه سازیها با ERP در ارتباطند. بهتر است این برنامهها را از یك فروشنده ERP بخرید. آزمایش يكپارچگی ERP به همراه آموزش باید صورت گيرد.
3. سفارشی سازی: برنامههای افزودنی تنها سرآغاز هزینههای يكپارچه سازی ERP محسوب میشوند. هزینه ديگری كه بهتر است تا حد امكان از آن اجتناب شود، سفارشی سازی هسته اصلی نرمافزار ERP است. این وضعیت زمانی رخ میدهد كه نرمافزار ERP نتواند یكی از فرایندهای كسب و كار را مدیریت كند و شما تصمیم میگيرید با سفارشی سازی نرمافزار مشكل را حل كنید. سفارشی سازی میتواند بر هر ماجول سیستم ERP تاثیر گذارد، زیرا آنها كاملا با هم در ارتباطند. ارتقاء بسته ERP نیز معضل بزرگی است. زیرا مجبورید دوباره برای نسخه جدید، سفارشی سازی را انجام دهید و از سوی ديگر، فروشنده از شما پشتيبانی نخواهد كرد و باید كارشناسان جدیدی را برای انجام سفارشی سازی و پشتيبانی استخدام نمایید.
4. تبدیل دادهها: تبدیل اطلاعات نظیر سوابق مشتری، عرضه كننده، طراحی محصول از سیستم قدیم به سیستم جدید ERP هزینه براست.
5. تجزیه و تحلیل دادهها: اغلب، دادههای سیستم ERP به منظور انجام تجزیه و تحلیل، باید با دادههای سیستمهای خارجی تلفیق شوند. كاربرانی كه تجزیه و تحلیلهای حجیم انجام میدهند، باید هزینه انباردادهها را نیز در نظر بگيرند. زیرا ERP شناسایی تغییرات روزانه دادهها را به خوبی انجام نمیدهد و برای این منظور باید یك برنامه سفارشی نوشته شود.
6. مشاوره: هنگامی كه كاربران نمیتوانند در این زمینه برنامهریزی كنند باید از مشاور كمك بگيرند، لذا هزینه مشاور نیز به هزینههای فوق افزوده میشود.
7. جايگزینی بهترینها: موفقیت ERP به استخدام افراد ماهر بستگی دارد. این نرمافزار بسیار پيچيده است و نمیتوان آن را به هر كسی سپرد. بدتر اینكه، شركت باید برای جايگزینی افراد پس از اتمام پروژه نیز آماده باشد.
8. هيچگاه كار تیمهای پياده سازی اتمام نمیپذیرد: اكثر شركتها با پروژه ERP همانند سایر پروژهها رفتار میكنند. به محض اینكه نرمافزار نصب شد، تیم به كار اصلی خود مشغول میشود. اما باید توجه نمایید كه تیم پياده سازی ارزشمند است. زیرا اطلاعاتشان درباره فرایندهایی نظیر فروش، ساخت، منابع انسانی و... بیشتر از مسئولین این فرایندهاست. لذا آنان نباید به كار اصلی خود مشغول شوند، زیرا پس از نصب ERP كارهای زیادی را باید انجام دهند. نوشتن گزارشات حاصل از اطلاعات سیستم جدید ERP حداقل برای یكسال آنان را مشغول نگاه میدارد.
6- چرا اغلب پروژههای ERP شكست میخورند؟
ERP مجموعهای از عملیات خوب برای انجام وظایف شركت نظیر مالی، ساخت و .... است. شما به منظور بهره برداری بهتر ار نرمافزار باید افرادی را در شركت داشته باشید تا روشهای كاری را با نرمافزار تطبیق دهند. اگر افراد واحدهای مختلف درباره برتری روشهای كاری لحاظ شده در نرمافزار نسبت به روشهایی كه آنها به كار میبرند، به توافق نرسند، برای استفاده از نرمافزار مقاومت نشان میدهند یا از واحد تكنولوژی اطلاعات درخواست میكنند تا نرمافزاری تهیه نماید كه متناسب با روشهای كاری آنان باشد و در اینجاست كه پروژه ERP شكست میخورد. از طرفی سفارشی سازی نرمافزار ،آن را ناپايدارتر و نگهداریش را دشوار میكند.
7- مزایای ERP
- كاهش هزینههای حمل موجودی
- كاهش هزینههای سفارش
- كاهش هزینههای تولید
- كاهش هزینههای نگهداری سوابق
- كاهش هزینههای حمل و نقل
- كاهش سرمایه گذاری در تجهیزات
- فرایندهای تولید انعطاف پذیرتر
- بهبود كارآیی كه به سوددهی بيشتر یا افزایش سهم بازار منجر میشود
- افزایش شفافیت فرایند برای مشتری
- افزایش رضایت مشتری
8- معایب ERP
- نصب و نگهداری این سیستمها بسیار گران است.
- استفاده از بعضی از این سیستمها دشوار است.
- برای به اشتراك گذاشتن برخی از اطلاعات حساس كه برای یك فرایند ضروری است، با مقاومت فراد مواجه میشوید.
نويسنده : جهانگير، مهدي
برگرفته از : mgtsolution.com
انتخاب، مرحلهاي است براي پذيرفتن يا رد تقاضاهاي مراجعان و متقاضيان کار، به گونهاي که شايستهترين، مناسبترين و با استعدادترين آنها برگزيده و تعيين شوند . روشهاي متعددي براي انتخاب افراد مناسب وجود دارند. چند نمونه از بهترين اين روشها اشاره شده اند :
_ مصاحبه ساخت يافته
_ کانون ارزيابي
_ فرايند اجتماعي کردن
2. مديريت يادگيري و پرورش
نياز به يادگيري سازماني، امروزه به خوبي در محيط کسب و کار، ثابت شده است. تحقيقات طولاني انجام گرفته که ارتباط مثبت بين سرمايه گذاري بر يادگيري و درآمد سهامداران را نشان مي دهد، بر اساس گزارش ASTD 2006 ، شرکتهايي که سرمايه گذاري بيشتري روي يادگيري دارند، رضايت کارکنان و مشتريان، کيفيت محصولات و خدمات، بهره وري، درآمد و در مجموع سودبالاتري داشته اند. هر سازمان بسته به شرايط و امکانات خود راهکارهاي گوناگوني را براي آموزش به کار مي گيرد. بعضي از سازمانها کل يا بخشي از فرايند آموزش را برونسپاري ميکند . بعضي از سازمانها از روشهاي مختلفي، نظير: برگزاري کلاس درس، استفاده از آموزش الکترونيک و کلاسهاي مجازي يا ترکيبي از آنها، استفاده مي کنند .
3. مديريت عملکرد
در مطالعه ادبيات به سازمانهايي که برنامه¬هاي مديريت عملکرد را به کار ميبرند، به عنوان سازمانهايي با عملکرد برتر اشاره شده است. در واقع از مديريت عملکرد موثر به عنوان اهرم کليدي تغيير، براي افزايش دستاوردهاي تيمي و فردي ياد شده است. مولفه اصلي سيستم مديريت عملکرد، ارزيابي عملکرد است. در مديريت عملکرد موثر، در کنار ارزيابي عملکرد فعاليتهاي نظير: آموزش، جانشينپروري، پرداخت بر پايه عملکرد و... قرار دارند، اما ارزيابي، شرط لازم براي هر برنامه مديريت عملکرد موثر است .
4.نظام جبران خدمت
امروزه، متخصصان حوزه منابع انساني اظهار مي دارند که مهمترين دغدغة آنها ايجاد شرايطي است که در آن پرداخت ها در جهت افزايش انگيزش مناسب کارکنان باشد .
يکي از يافته هاي آماري نشان ميدهد که افزايش پرداخت ها به کارکنان با عملکرد بالا در مقايسه باکارکنان با عملکرد متوسط حدود 2 درصد است، درحالي که خروجي افراد با عملکرد بالا، حدود 5 برابر خروجي افراد با عملکرد متوسط است. اين يافته ها حاکي از آن است که برنامه هاي پرداخت، ابزار خوبي در جهت ايجاد انگيزه براي کارکنان براي تغيير رفتار نيستند .
پرداخت بر مبناي عملکرد
يک رويکرد مناسب براي پرداخت به کارکنان، اين است که پايه و اساس پرداخت به آنان، بستگي به عملکرد آنها با يک تأکيد ويژه بر روي خروجي و در آمد سازمان داشته باشد . همچنين اين موضوع مهم است که شما نيم نگاهي هم به ميزان پرداخت در بازار و رقبا داشته باشيد . بنابر اين شما مي توانيد يک تحليل برروي شکاف ميان پرداخت سازمان و بازار و رقبا داشته باشيد. هنگامي که کارکنان احساس مي کنند که آنچه که از سازمان دريافت مي کنند کمتر از ارزش واقعي آنهاست، تمايل زيادي به ترک سازمان پيدا مي کنند .
درپرداخت براساس عملکرد بايد موارد زير را در نظر گرفت :
- تعيين آنچه فرد با توجه به عملکردش در برابر اهداف تعريف شده شفاف، بايد دريافت کند .
- محاسبه تفاوت، بين پرداخت مبتني بر هدف و پرداختهاي رايج،
- تخصيص بودجه براي پرداخت مبتني بر هدف،
- به کارگيري برنامه هاي پرداخت متغير براي اهداف فوق العاده، برمبناي عملکرد،
- در نظر گرفتن دانش،مهارت و تجربه به عنوان عاملي براي پرداخت بيشتر،
ارتقا حقوق کارکنان هنگاميکه آنها مهارتهاي جديدي را بدست مي آورند (با درنظر گرفتن اين امر که اين مهارتها به خروجي سازمان وابسته هستند ).
5.جانشين پروري
سازمانها براي حل بحران استعداد، نگاه خود را معطوف به درون سازمان ساخته و استراتژيهاي جانشين پروري را اتخاذ کرده اند که روي توسعه و پرورش استعدادهاي موجودشان تمرکز دارند . به صورت تاريخي ، موفق ترين سازمانها در اجرا ، آنهايي هستند که سرمايه گذاري بلندمدت برروي کارکنانشان انجام دادهاند. با سرمايهگذاري در وقت و هزينه براي توسعه استعدادهاي داخلي ،اين سازمانها قادر خواهند بود هنگامي که استعدادهاي اصلي آنها بــازنشست مي شوند يا به هر دليــل ديگري از سازمان خارج مي شـوند، بدون هيچ مشکلي ازاين مرحله گذر کنند. اتخاذ استراتژي مديريت جانشين پروري برنده – برنده به سازمانها اجازه مي دهد که مشاغل کليدي ، جانشين هاي بالقوه و شکاف هاي مهارتي را شناسايي کرده، به کارکنان، گزينه هاي شغلي موجود و ابزارهايي براي برنامه ريزي و دستيابي به اهداف شغلي شان ، ارائه کنند. به کارگيري رويکردي جامع و يکپارچه، مزاياي ايجاد شده براي کارکنان ، مديران و سازمان را در مجموع بهينه مي کند . ثابت شده است که برنامه هاي جانشين پروري که با مسير شغلي افراد گره خورده است ، روحيه کارکنان و بهره وري آنها را افزايش مي دهد. سازمانهايي که توسعه شغلي را پشتيباني ميکنند با دادن اجازه به کارکنان براي يافتن فرصتهاي جديد در درون سازمان و تشويق به تحرک شغلي، به احتمال بسيار قوي آنها را در توسعه شغلي خود سهيم مي کنند . از آنجايي که اين کارکنان به احتمال زياد فرصتهايي در سازمان جستجو مي کنند ، بنابراين فرايند نگهداشت به خوبي شکل مي گيرد که رويهم رفته منجر به افزايش رضايت کارکنان مي شود .
نتيجه گيري
يکي از تصورات نادرستي که گاهي درمورد مديريت استعداد، ممکن است ايجاد شود، اين است که مديريت استعداد را به عنوان يک فرايند مستقل در کنار ساير فرايندهاي توسعه منابع انساني در نظر بگيريم.همچنين هنگامي که به مبحث مديريت استعداد مي پردازيم، ممکن است اين تصور ايجاد شود که الزاماً بايد تعدادي از افراد ويژه را انتخاب کرده، به آنها خدمات ويژه اي ارائه دهيم .
در حالي که همانگونه که در تجربههاي شرکتهاي برتر در سطح دنيا درمورد مديريت استعداد ملاحظه کرديد مديريت استعداد را بايد به عنوان يک سيستم در جريان هر يک از فرايندها توسعه منابع انساني، نهادينه کرد .
درحقيقت، مديريت استعداد متعلق به همه فرايندهاي تـوسعه منابع انساني و براي پرورش و توسعه تمام کارکنان است. هر چند که ممکن است يکي از فرايندهاي آن، شناسايي و انتخاب تعدادي از افراد، با اهدافي نظير جانشين پروري باشد .
مولف/مترجم: محمد تاج الدين
منبع: ماهنامه تدبير-سال بيستم-شماره 202
تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com
برگرفته از: SYSTEM.parsiblog.com
در راستاي توجه به رعايت اصول بهداشت رواني در محيط كار يكي از وظايف خطير مديران، فراهم آوردن شرايط و امكانات لازم و كافي جهت بالا بردن روحيه شغلي كاركنان است.
ايجاد روابط انساني مطلوب و ايجاد روحيه در افراد سازمان، وظيفه خطيري است كه بايستي مورد توجه جدي مديران قرار گيرد، چرا كه شناخت روابط انساني سالم و ايجاد آن عامل مؤثري در رسيدن به اهداف و موفقيت هر سازمان محسوب ميشود.
توجه به رفتار سازماني در تمامي سازمانها پايه و اساس پيشرفت سازمان را تشكيل ميدهد. پيچيدگي روابط انساني در هر سازمان به حدي است كه نيروي انساني بزرگترين و كارآمدترين پديده قابل بررسي براي حل و فصل بسياري از دشواريهاست. براي ايجاد انگيزه در كاركنان بايستي عواملي كه بر روحيه آنان تأثير مثبت ميگذارد را به درستي و به موقع به كار برد.
روحيه و انگيزه، 2 عامل كيفي تلفيقي وجود انساني است. مجزا ساختن روحيه از انگيزههاي انساني كاري غيرممكن است؛ بدين معني كه انگيزش، آدمي را از داخل وجود برميانگيزد تا فعل يا انفعالاتي را از خود بروز دهد و روحيه حالت چگونگي شدت و يا ضعف اينگونه فعل و انفعالات را مشخص ميسازد.
روحيه شغلي عبارت است از: عكسالعمل عاطفي و ذهني كه شخص در باب كار و حرفهاش دارد. روحيه كيفيتي نامحسوس است و شامل مجموعهاي از طرز فكر و احساسات و عواطف انسان براي كار بهتر است. به ديگر سخن، طرز تلقي افراد و گروهها از محيط كارشان و گرايش آنها نسبت به تلاش و همكاري قلبي در راه تحقق هدفهاي سازمان را روحيه ميگويند.
در اينجا تكيه بر تمايل به انجام كار به نحو مطلوب است، نه احساس رضايت از انجام آن. اهميتي كه روحيه براي نظام يك سازمان دارد، با اهميتي كه سلامت جسماني براي اعضاي بدن دارد برابر است. به اعتقاد انديشمندان رفتار سازماني، روحيه قوي يا ضعيف، ناشي از تركيب تعدادي عوامل پيچيده است كه موجب ميشود افراد در انجام آنچه سازمان از آنها انتظار دارد، كوشش و مجاهدت يا تساهل و غفلت كنند. اين عوامل آميخته در يكديگر است و تفكيك يك يا چند عامل از آنها بهعنوان اصل اساسي روحيه، كاري نادرست است.
روحيه نتيجه تركيب عواملي است كه شامل ساختمان شخصيتي فرد، سازمان اجتماعي، محيط كار، نوع و نحوه رهبري، ماهيت شغل، سياست و خطمشي سازمان و برقراري روش تحريك افراد به كار است.
روحيه شغلي، آمادگي و انگيزش براي كار مفيد را افزايش ميدهد. امروزه توجه به بالا بردن سطح روحيه كاركنان جاي پرارج و اهميتي را در اداره امور سازمانها بهخود اختصاص داده است. بدون شك ميتوان گفت كه داشتن روحيه قوي در سازمانها منجر به افزايش سطح كارايي و بازدهي افراد ميشود.
روحيه همچنين بر كميت كار افراد تأثير ميگذارد. روحيه ضعيف از ميزان توليد ميكاهد درحاليكه روحيه قوي سبب افزايش آن ميشود. تحقيقات نشان داده است كه رابطه مستقيم و نزديكي بين بازدهي و روحيه وجود دارد؛ يعني به همان نسبتي كه روحيه كاركنان بالا ميرود، بازدهي و ميزان توليد آنان نيز افزايش مييابد، بنابراين حفظ و پرورش نيروي انساني عامل بسيار مؤثري در كارايي سازمان
به شمار ميرود.
در گذشته تصور بر اين بود كه روحيه بستگي غيرقابل انكاري با رضايت از شغل دارد، در صورتي كه امروزه روحيه را مجموعهاي كيفي از تمام خصيصههاي فردي و اجتماعي، خانوادگي، سازماني، اقتصادي و سياسي، علمي و عملي و بالاخره احساسي و عقلي دانستهاند كه تنها مربوط به شغل يا محيط كار نيست.
روحيه حالتي كيفي است كه در اثر پاداشهاي مادي و معنوي درون هر فرد بهوجود ميآيد، بنابراين ايجاد روحيه قوي براي كاركنان منحصراً با پرداخت پول و يا فراهم كردن خدمات رفاهي ميسر نميشود و عوامل روحي و رواني نيز مانند اعتماد به نفس، اميد به زندگي، مؤثر بودن و احساس ارزشمندي در آن دخالت دارد.
نتيجه روحيه، ميزان رضايتخاطر فرد و يا گروههاي سازماني از كارشان است. درصورتيكه رضايت كامل وجود داشته باشد ميگويند كه روحيه فرد و يا گروه قوي است.
متخصصان رفتار سازماني معتقدند كه بين روحيه و رضايت شغلي فرد رابطه مستقيم وجود دارد و عوامل مهم تشكيلدهنده روحيه كه در شرايط تحقيقي مختلف بهطور نسبتاً ثابت بهدست آمدهاند عبارتند از:
- لياقت و شايستگي سرپرست سازمان؛ زيرا او نقطه تماس سازمان و كارمندان است و بر فعاليتهاي آنان نفوذي قاطع دارد.
- رضايت از نفس كار؛ غالب افراد كار مورد علاقه خود را به نحو احسن انجام ميدهند و احساس ميكنند شغلشان به آنها فرصت ميدهد تا استعدادهاي خود را به منصه ظهور برسانند و پيشرفت كنند.
- سازگاري با همكاران؛ وقتي فرد در مييابد كه مورد قبول همكاران است كار خود را بيشتر رضايت بخش مييابد.
- رضايتبخش بودن و سودمندي هدف سازمان؛ كارمندان دوست دارند عضو سازماني باشند كه اهداف سودمند و ارزندهاي را دنبال ميكند.
- رضايت كافي از پاداشهاي اقتصادي و آنچه مربوط به آن است؛ كارمندان دوست دارند به ميزان برابر با ديگر كاركنان سازمان و به ميزان كمتر با كارمندان خارج از سازمان پاداش شايسته دريافت كنند.
- سلامتي عمومي و جسماني و رواني؛ سلامت عمومي و رضايت شغلي وابسته به هم و لازم و ملزوم يكديگر بوده و مشتمل بر عوامل خارج از شغل و خلق و خوي و احساسات عمومي فرد است.
عوامل اجتماعي ديگر در بالا بردن روحيه كاركنان تأثير بهسزايي دارند كه عبارتند از: موقعيت شغلي، جذابيت شغلي و پيشرفت شغلي؛ بدين معني كه انسان بر پايه رضايتخاطر، شغلي را انتخاب ميكند و اگر همان نظراتي را كه ابتداي انتخاب داشته در عمل به حقيقت بپيوندد چنين فردي از روحيهاي قوي برخوردار خواهد بود.
در هر گروه انساني اثرات كارايي و خودكفايي افراد رابطه مستقيمي با درجه رضامندي، خوشحالي و خرسندي افراد دارد و بالعكس ناكاميها و سرخوردگيها آنها در امور مربوطه، سبب عدمرضامندي و نزول سطح روحيه ميشود. اگر بتوانيم تمامي اضطرابهاي دروني افراد را بزداييم و اميدهاي لازم را جهت نيل به خواستهها و آرزوهاي آنها ايجاد كنيم، همه كاركنان در وجود خود احساس خوشحالي ميكنند و از تمامي فعل و انفعالات احساسهاي دروني خود، احساس رضامندي خواهند كرد؛ بدينسان ملاحظه ميشود كه روحيه تا حد زيادي بستگي به خشنوديهايي دارد كه فرد انتظار دارد در كار خود حاصل كند.
خشنوديهايي كه در اثر تحقق نيازمنديها به دست ميآيد الزاماً نبايد به فوريت يا در آينده خيلي نزديك حاصل شود. ولي بايد به وسيله فرد پيشبيني شود و احتمال آنها زياد باشد. روحيه تا حد زيادي به روابط فرد با گروه بستگي دارد. پذيرفته شدن يا عدمپذيرش فرد در گروه اغلب در وضع روحيه وي تأثير ميگذارد. البته قبول عضويت گروه وابسته به ميزان علاقه فرد نسبت به هدفهاي گروه است. اشكالي كه اغلب حين كار پديد ميآيد، بروز تضاد بين هدفهاي گروه با هدفهاي فردي است كه البته موجب زوال روحيه ميشود و مديران بايستي به آن توجه داشته باشند.
منابع:
- مقالههايي درباره مباني رفتار سازماني و انگيزش
مركز آموزش مديريت دولتي
- رفتار انساني در كار، رفتار سازماني
ترجمه: دكتر محمدعلي طوسي
- روابط انساني در مديريت
دكتر كمال پرهيزگار
- روانشناسي در كار و مديريت
چکيده: در نخسين گامهاي پروژه، انطباق و سازگاري مديريت دانش با راهبردهاي سازماني، مجموعه فعاليتهاي جاري و آينده نزديک و شاخص هائي که به منظور ارزيابي موفقيت سازمان مورد استفاده قرار مي گيرند، يکي از عوامل بسيار مهم در شکست يا موفقيت پروژه مديريت دانش محسوب مي گردد. توسعه راهبرد دانش به ايجاد يک چهار چوب پرداخته و مسير حرکت را هدفمند مي سازد. جلب حمايت مديران سطوح بالا و همچنين کارکنان نيازمند نمايش و فهم مزاياي پياده سازي نظام مديريت دانش در سازمان است. يکي از مزاياي توسعه راهبرد دانش همين امر مي باشد. راهبرد دانش با شفاف سازي اهداف و انتظارات، نتايج مديريت دانش را قابل حصول، اندازه گيري و ميزان بهبود در سازمان را قابل سنجش خواهد کرد. راهبرد دانش به عنوان عنصري پويا و زنده حکم لايه محافظي را دارد که مسير هدايت پروژه را روشن مي نمايد. در اين مقاله قصد داريم با چهار چوب کلي و چگونگي توسعه راهبرد دانش آشنا شويم.
کليد واژه ها: راهبرد دانش، مديريت دانش، قلمروهاي دانش، برنامه هاي عملياتي مديريت دانش.
مقدمه
سرآغاز پروژه ها در مديريت دانش با سردرگمي در حيطه هائي از اين قبيل مي باشد: از کجا بايد شروع کنيم؟ مزاياي پياده سازي پروژه حاضر چه خواهد بود؟ سرمايه گذاري و منابع حول چه محورها و نقاطي متمرکز گردند؟ راهبرد ما چه خواهد بود؟ در مسير حرکت پروژه چگونه مطمئن باشيم که دانش مناسب را جهت مديريت برگزيده ايم؟ آيا سمت و سوي حرکت ما صحيح مي باشد؟ آيا بيشترين سرمايه گذاري در بهترين نقاط صورت گرفته است؟ چه دانشي بايد مديريت و توسعه داده شود؟
شالوده موفقيت يک سازمان در پياده سازي مديريت دانش، هدفمندي آن است. مديريت دانش بدنبال انجام هوشمندانه وظايف، در بستر يک سازمان دانا است. در چنين بستري اصل، اشتراک بيشتر و بيشتر دانش نيست، بلکه محوريت اشتراک دانش، بايد دانش مناسب را در اختيار افراد متناسب قرار دهد. دانشي که به عمل تبديل نگشته و در حيطه يک سازمان کاربري نداشته باشد، براي آن سازمان ارزشي نخواهد داشت. بنابراين بايد بدانيم دانش مناسب کدام است؟ و افراد متناسب کدامند؟ (زاک، 1999)
راهبرد دانش در مقابل راهبرد مديريت دانش
راهبرد دانش مفهومي است در تعامل مستقيم با قلمرو هاي دانش و راهبرد سازماني. قلمرو هاي دانش بر دسته بنديهاي مختلف دانش، در حوزه هاي موضوعي و شاخه هاي مختلف دلالت مي کند. با توجه به حيطه ها و حوزه هاي کاري، هر سازمان با قلمرو هاي خاصي سروکار دارد. قلمرو هاي دانش ممکن است کاملا مستقل نبوده و بين آنها ارتباط وجود داشته باشد.
در راهبرد دانش، قلمرو هاي دانش تاثير گذار بر حيطه ها و حوزه هاي مختلف کاري سازمان، شناسائي و تعيين مي گردند. همچنين ميزان تاثير هر يک از اين قلمرو ها تعيين مي گردد.کمبودها در هر يک از قلمرو هاي دانش با توجه به شاخص هاي تخصص، مستند سازي و توزيع مشخص مي گردد. راهبرد دانش سندي است پيش روي گروه مديريتي به منظور تعيين مجموعه عملياتهاي لازم در مقابل اين کمبودها. در پرتو تعيين راهبرد دانش سازمان، مجموعه فعاليتهاي لازم جهت ايجاد وضعيت مطلوب آشکار مي گردد. در حقيقيت خروجي اصلي راهبرد دانش، تعيين فعاليتها متناسب با راهبرد سازمان و حيطه هاي مختلف کاري جهت توسعه قلمرو هاي دانش مي باشد.
راهبرد مديريت دانش بوسيله گروه مديريتي پروژه ترسيم مي گردد. راهبرد مديريت دانش مسير حرکت در جهت اهداف پروژه را مشخص مي نمايد و هدف اصلي آن، بالفعل ساختن مديريت دانش در سازمان است. در راهبرد مديريت دانش فرآيند پياده سازي ، مجموعه فعاليتها و استاندارد سازي اجزاء اصلي راه حل ها مد نظر قرار مي گيرند (تکتم، 2000). مجموعه عمليات ها و فعاليتها در پرتو راهبرد مديريت دانش موجب مي گردد تا، نظام مديريت دانش به صورت موثر و کارآمد عمل نمايد، به فرهنگ سازمان ملحق گردد و در راستاي حمايت از سازمان، به کارکرد موثر خود ادامه دهد. به عنوان مثال، هر سازمان براي هر يک از محصولات خود داراي راهبرد خاصي است که آن را راهبرد محصول مي نامند، در مقابل راهبرد مديريت محصول وجود دارد، که مرتبط با مدير محصول مي باشد.
چرايي و اهميت راهبرد دانش
عدم فهم ارتباط ميان مديريت دانش و راهبرد سازمان و نيز يکپارچه سازي اين دو، يکي از مهمترين عوامل شکست پروژه هاي مديريت دانش بوده است. حقيقتي که بر اهميت مسئله مي افزايد اينست که، غالب پروژه هاي مديريت دانش در سطوح پايين تر برنامه ريزي و اجرا مي گردند، و سپس سطوح بالا از آن آگاه مي شوند. مبتني بر اين واقعيت، يافته پژوهشها بيانگر آن است، که هر گاه به منابع قابل توجه، سرمايه گذاري و تغييرات سازماني در جهت پياده سازي پروژه نياز مي باشد، حمايت واقعي از سوي مديران سطوح بالا صورت نمي پذيرد (اسپک و کينگما، 1999). در مقابل هنگامي که ارتباط بين راهبرد سازمان و مديريت دانش در قالب راهبرد دانش تعيين گردد بنحوي که مديريت بتواند جايگاه سيستم را درک کرده و مزاياي آن را لمس نمايد بزرگترين مشکلات برطرف مي گردد.
هدف راهبرد دانش ايجاد يک چهار چوب جهت برقراري ارتباط، ميان توسعه سازمان، شاخص هاي کليدي کارائي و قلمرو هاي دانش مورد نياز است. بعد از فهم وضعيت حال و آينده و راهبرد سازمان، برنامه ريزي در جهت فعاليتهاي مورد نياز صورت مي گيرد. بنابراين مبتني بر نيازهاي حال و آينده حالت ايده آلي براي قلمرو هاي مختلف دانش ترسيم و سپس مجموعه فعاليتهاي لازم جهت حصول به وضعيت مطلوب صورت مي پذيرد. از ديدگاه بقاء و پويايي نظام مديريت دانش، راهبرد دانش امکان فهم، بررسي و کنترل را براي مديران فراهم مي آورد. راهبرد دانش، نظام مديريت دانش را با اهداف سازمان همسو مي نمايد، بنابراين مطمئن خواهيم بود در بهترين نقاط سرمايه گذاري کرده ايم و بهترين نتايج از پياده سازي حال خواهد شد.
نيازهاي هر سازمان از مديريت دانش متفاوت مي باشد. بنابراين زبان کاري سازمان بايد درک گردد. راهبرد دانش فهم نيازهاي سازمان در قلمرو هاي مختلف متناسب با حيطه هاي کاري حال و آينده را ممکن مي سازد. ايجاد يک چهار چوب و هدفمندي در مسير حرکت از مزاياي توسعه راهبرد دانش سازمان مي باشد. چون ميزان موفقيت هر سازمان با توجه به ميزان حصول به راهبرد ها و شاخص هاي آن قابل ارزيابي و سنجش مي باشد، بنابراين با توسعه راهبرد دانش ميزان موفقيت نظام مديريت دانش سازماني قابل اندازه گيري و ارزيابي است. توسعه راهبرد دانش توانائي به تصوير کشيدن مزاياي مديريت دانش در سازمان را فراهم مي آورد. اين مهم يکي از مهمترين عوامل جلب حمايت مديران و کارکنان سازمان بوده و ضامن بقاي نظام است. راهبرد دانش، فضاي دانش را به گونه اي زيبا و قابل فهم براي عموم ترسيم مي نمايد به گونه اي که نقش نظام مديريت دانش در موفقيت فعاليتهاي فعلي و آينده سازمان مشخص مي گردد.
تعيين راهبرد دانش، چهار چوب نظام مديريت دانش را مشخص مي نمايد. تعيين راهبرد دانش نظام مديريت دانش را به سمت اهداف سازمان هدايت مي نمايد. تعيين راهبرد دانش منابع را حول محورهائي که بيشترين تاثير سازماني را دارند متمرکز مي سازد. راهبرد دانش حرکت نظام را هدفمند و موفقيت آن را تضمين مي نمايد.
عناصر پايه در تعيين راهبرد دانش
راهبرد دانش بر پايه سه شاخص اصلي ايجاد تخصص، مستند سازي و توزيع دانش بنيانگذاري مي گردد. (اسپک، هفر الفيز، کينگاما، 2002) به جدول يک نگاه کنيد.
ايجاد تخصص: هدف نهائي مديريت دانش داشتن کارکناني تواناست که قادرند دانش را به عمل تبديل کنند. هنگاميکه فرد در حيطه يا حوزه اي از دانش به تبحري دست يابد و از آن، در محيط کار و مسائل پيرامون به نحو احسن در جهت حل بهينه مسائل استفاده نمايد دانش به عمل تبديل گشته است ( مانند تبحر در حيطه فنآوري اطلاعات و استفاده از آن در حوزه هاي کاري ) . چگونه مي توانيم کارکنان خود را در قلمرو هاي دانش توسعه داده و بارور سازيم؟ آموزش و توسعه کارکنان چگونه خواهد بود؟
مستند سازي: تبديل دانش ذهني به دانش عيني يکي از اهداف عمده نظامهاي مديريت دانش است. محدوديتهاي مختلفي در جهت مستند سازي دانش وجود دارد ولي جدا از روش ذخيره سازي، ابزاري قوي در جهت حمايت فعاليتهاي کاري و حرفه اي مي باشد.
توزيع دانش: يکي از عوامل مهم در موفقيت راهبرد سازماني، توزيع دانش در ميان زنجيره هاي سازمان مي باشد.
ميزان تخصص و چيرگي: کارکنان ما قادر هستند تا اين دانش را در محصولات و خدمات به کار ببرند. ما توانائي سازمان را در يکي از اين سطوح تعيين مي کنيم: 1- مبتدي
2- کارورز: داراي دانش پايه اي مي باشد که با هدايت قادر به، بکارگيري آن است.
3- متخصص : به صورت مستقل قادر به عمل مي باشد.
4- متخصص بين المللي: در قلمرو و حيطه دانش صاحب نظر مي باشد.
توزيع: آيا دانش در اين حوزه به بخشها مرتبط در داخل يا خارج از سازمان منتشر شده است. ما سطوح توزيع را تعيين مي کنيم: 1- ميانگين تخصص در ميان مبتديان توزيع شده است.
2- ميانگين تخصص در ميان کارورزان توزيع شده است.
3- ميانگين تخصص در ميان متخصصان توزيع شده است.
4- ميانگين تخصص در ميان متخصصان بين المللي توزيع شده است.
مستند سازي: دانش در اين حيطه و قلمرو، مستند سازي شده، قابل جستجو و دسترسي براي تمام بخشهاي مرتبط است. سطوح مستند سازي را بدين صورت تعيين مي کنيم. 1- دانش فقط در ذهن کارکنان ما است.
2- دانش پروژه ها يا قالبهاي ديگر مستند شده، ولي هيچ گونه فيلترينگي صورت نگرفته است.
3- دانش به صورت مفاهيم ساخت يافته، و تئوريک مستند سازي شده است.
4- دانش تحت عنوان بهترين تجربيات مستند سازي شده و راهکارهاي عملي و کاربردي را به کارکنان ما منتقل مي کند.
جدول (1): نمونه عناصر پايه در تعيين راهبرد دانش
مسائل پايه در تعيين راهبرد دانش
• هر سازمان داراي نيازها، اهداف و خصوصيات خاص خود است، بنابراين يک برنامه مديريت دانش متناسب با هر سازمان، در قلمرو هاي دانش امکان انجام فعاليتهاي خاص و مناسب را فراهم مي آورد. اين بدان معني است که مديريت دانش بايد بر گونه اي از دانش متمرکز گردد که امکان انجام بهينه فعاليتهاي سازمان، در راستاي کسب موفقيت را فراهم آورد. به عبارت ديگر امکان تجويز يک داروي کلي براي تمامي سازمانها وجود ندارد. بلکه برنامه مديريت دانش بايد متناسب با وضعيت و خصوصيات همان سازمان بومي و پياده سازي گردد. بنابراين هر سازمان نيازمند توسعه راهبردهاي خاص خود مي باشد.
• اينکه چه فعاليتهاي در راستاي پياده سازي مديريت دانش بايد صورت پذيرد؟ و اينکه اين فعاليتهاي چگونه باشند؟ کاملا وابسته به وضعيت و توانائيهاي جاري، فضائي که براي آينده ترسيم شده و خصوصيات قلمرو هاي دانشي که سازمان با آن سروکار دارد، مي باشد. به عنوان مثال اگر به منحني يادگيري توجه کنيم، مدت زمان لازم جهت تبديل شدن به يک متخصص در قلمرو هاي مختلف دانش در سازمانهاي مختلف متفاوت است يا، ميزان تجربه و تاريخچه استفاده و کاربري قلمرو هاي مختلف دانش در سازمانهاي مختلف متفاوت مي باشد به عبارتي ديگر سازمان چه مدت زمان در اين حيطه از دانش، داراي تجربه مي باشد؟ يا، تعداد و توزيع دانش بر حسب تعداد کارکنان حرفه اي سازمان متفاوت مي باشد، به عبارتي ديگر، در اين قلمرو دانش در سطح سازمان، تعداد متخصصين حرفه اي چقدر مي باشد؟ يا، ميزان ثبات يا پويايي قلمرو هاي مختلف دانش متناسب با همان قلمرو يا گونه مصرف آن در سازمان متفاوت مي باشد. به عبارتي ديگر آيا در اين قلمرو از دانش ايده هاي جديد طرح مي گردد يا چندين دهه است که اين قلمرو ثابت و بدون تغيير مانده است؟ يا، وضعيت دانش با توجه به مهارتهاي مورد نياز در خارج از سازمان چگونه مي باشد؟ آيا امکان خريد افراد حرفه اي يا انجام پژوهش در سطح دانشگاه ها وجود دارد؟ يا، ماهيت دانش در قلمرو هاي مورد نياز يک سازمان چگونه مي باشد؟ آيا دانش عيني است يا دانش ذهني مي باشد؟
• هر قلمرو دانش داراي چرخه حيات خاص خود مي باشد، بنابراين راهبرد دانش بايد منطبق با اين چرخه حيات متناسب گردد. اين بدان معني است که در طول زمان و با تغيير در حيطه فنآوري هاي مرتبط (با قلمرو هاي دانش)، محيط سازماني و تغييرات علمي و اجتماعي تاثير قلمرو دانش در سازمان افزايش يا کاهش مي يابد.
• ارزيابي ميزان تاثير قلمرو دانش بر اساس نظام ارزيابي عملکرد کارائي سازمان و شاخص هاي مرتبط سنجيده مي شود. در فرآيند تعيين راهبرد دانش بايد ميان شاخص هاي کليدي کارائي و قلمرو هاي دانش پيوند برقرار گردد.
تعيين راهبرد دانش
گام اول: تعيين حيطه هاي کاري
هدف تعريف شفاف از حيطه هاي کاري، خصوصيات، چهار چوب و محيط مرتبط با آنها مي باشد. در فرآيند تعيين راهبرد دانش مي توان از ابعاد متفاوتي به حيطه هاي کاري نگريست، اين مي تواند از فرآيندهاي هاي کاري تا واحدهاي کاري در درون حيطه هاي کاري را شامل گردد. راهبرد دانش سازمان، براي بخشهاي کارمندي، واحدهاي عملياتي، فرآيندها، محصولات و حتي اجتماع هاي کاري ايجاد مي شود. تمرکز بر روي هر يک از اين قسمتها بر پايه نوع سازمان و محتواي کاري آن صورت مي گيرد. به منظور فهم درست حيطه کاري مورد نظر اطلاعات زير بايد جمع آوري گردد:
• راهبرد سازماني و زمينه هاي حياتي کاري سازمان
• اولويتهاي راهبردي براي برنامه ريزي هاي آتي
• تخصص هاي مرتبط با فرآيندهاي کاري ( مهندسين، بازاريابي، توليد و ... ) در حيطه کاري
• ارتباط حيطه کاري با زنجيره هاي ارزش و ساير بخشهاي سازمان
• مسير توسعه و حرکت کاري
• فرآيندهاي کاري مرتبط با حيطه هاي کاري انتخاب شده
• ساختار محيط کاري ( گروهها، قوانين، پروژه ها)
• افراد کليدي در حيطه کاري انتخاب شده
هنگامي که راهبرد يک سازمان مشخص نباشد، پاسخگوئي به سوالات زير بسيار مشکل است. هنگامي که مسير توسعه آتي يک سازمان مشخص نمي باشد چگونه مي توانيم ميزان تاثير قلمرو کاري را ارزيابي کنيم؟
گام دوم : تعيين قلمرو هاي دانش که مرتبط با محتواي حيطه هاي کاري مي باشند
هدف در اين گام شناسائي قلمرو هاي مرتبط دانش با حيطه کاري است. سر فصل هاي زيادي پيرامون تفاوت بين داده، اطلاعات، دانش و حتي خرد پرداخته اند. در اينجا قلمرو هاي دانش را به عنوان، رسته هائي از تجارب (تجارب خوشه بندي شده ) و فهم چگونگي انجام کارها مي دانيم ( مانند فهم چگونگي نحوه کار يک خط توليد، يا، اينکه ما مي دانيم چگونه ميزان فروش در يک منطقه جغرافيايي را بالا ببريم ) . در همين زمينه از فنون متفاوتي به منظور شناسائي و دسته بندي قلمرو هاي دانش استفاده مي کنيم که عبارتند از ترسيم فکر ، پروتکل هاي تفکر گويا و فنون خوشه بندي . (دمستز،1996)
بعضي از اين فنون در رشته مهندسي دانش و گردآوري داده وجود دارند. بسياري از اين فنون به منظور پشتيباني در ساخت سيستم هاي خبره (حمايت از تصميم ) به کار مي روند، سودمندي اين فنون در تعيين قلمرو دانش پذيرفته شده است. در طول مدت شناسائي و تحليل 8 الي 12 دسته، قلمرو دانش، در نظر گرفته مي شود. اگر قلمرو هاي جديدي شناسائي شد سعي مي گردد در يکي از دسته هاي زير قرار گيرد يا به حيطه يک تحليل ديگر مرتبط مي شود. ( يعني در يک قسمت ديگر به صورت مجدد، جداگانه بررسي مي شود )
گام سوم: تعيين مهمترين شاخص هاي کليدي کارائي در حيطه هاي کاري
در اين گام شناسائي و انتخاب شاخص هاي کليدي کارائي مرتبط صورت مي پذيرد. هر چه شاخص هاي کليدي کارائي مرتبط بيشتري مشخص گردند، بهتر خواهد بود. بهتر است، به منظور انجام بهينه عمليات ها شاخص ها فقط به بخش مالي محدود نگردد. بهره گيري از مدلهاي مفهومي همانند کارتهاي توازن يا مدل EFQM در اين حالت مفيد مي باشد. اين شاخص ها مي توانند مالي، مشتري مداري، بازار مداري، مرتبط با کالا يا مرتبط با کارکنان باشند.
شاخص هاي کليدي کارائي جزئيات شاخص هاي کليدي کارائي ضريب وزني
1 قابليت نوآوري ارزيابي: ميزان نوآوريهاي موفق در يک سال 2
2 موفقيت هاي کاري در حيطه مشتريان داخلي ارزيابي: تاثير کوتاه مدت و بلند مدت برروي مشتريان داخلي 3
3 توسعه موثر فرآيندها ارزيابي: کارت توازن فرآيند 3
4 رضايت کارکنان ارزيابي: شاخص هاي رضايت کارکنان 2
نمونه اي از شاخص هاي کليدي کارائي مورد استفاده در تحليل راهبرد دانش
شکل (1)
گام چهارم: تجزيه و تحليل ميزان تاثير جاري و آينده هر يک از قلمرو هاي دانش بر شاخص هاي کليدي کارائي
در نخستين گام تاثير آينده قلمرو هاي دانش بر پايه سال تعريف مي گردد. اين تعريف در تعامل و نظرخواهي با نيروي انساني تعيين مي گردد. که ممکن است يک، دو، سه سال يا بيشتر باشد. در اين گام علاوه بر محاسبه تاثير آينده به محاسبه تاثير فعلي قلمرو ها دانش بر شاخص هاي کليدي کارائي نيز پرداخته مي شود. بنابراين دو سئوال زير بايد در اين رابطه پاسخ داده شوند:
• تاثير فعلي قلمرو هاي دانش بر عملکرد شاخص هاي کليدي کارائي انتخاب شده به چه ميزان مي باشد؟
• انتظار مي رود که تاثير قلمرو هاي دانش در آينده به چه ميزان باشد؟
اهداف عمده در اين گام عبارتند از:
• شناسائي و تعيين ارتباط بين عملکرد ها و قلمرو هاي دانش
• تعيين افزايش يا کاهش تاثير قلمرو هاي دانش در آينده
بوسيله فنون مرتبط محاسب اتي، ارزيابي و سنجش صورت گرفته و نتايج در جدول سهام دانش ( سهم هر قلمرو از دانش مشخص شده است ) ترسيم مي گردد. در شکل دو يک نمونه از محاسبات قابل رويت است. در اين جدول ميزان تاثير عددي بين يک (بيشترين تاثير) تا پنچ ( بي اثر ) محاسبه شده است. در شکل سه جدول به صورت نمودار نمايش داده شده است. مي توان نمودارها را براي هر يک از شاخص ها يا کليه شاخص ها ترسيم کرد.
ضريب وزني 2 3 3 2
شاخص هاي کليدي کارائي قابليت نوآوري موفقيت کاري در حيطه مشتريان داخلي توسعه کارآمد فرآيندها رضايت کارکنان جمع کل
قلمروهاي دانش حال آينده حال آينده حال آينده حال آينده حال آينده
A 1 3 1 3 1 1 2 2 1.2 2.2
B 1 3 1 4 1 1 3 3 1.4 2.7
C 3 5 3 4 1 1 3 4 2.4 3.3
D 2 4 1 5 1 1 3 4 1.6 3.4
E 4 4 2 4 1 1 3 2 2.1 2.7
F 3 5 2 4 1 1 2 4 2.1 3.3
G 1 3 1 3 1 1 3 2 1.4 2.4
H 2 3 1 4 1 1 3 3 1.6 2.7
I 2 4 1 4 1 1 3 3 1.6 2.9
J 2 4 1 4 3 1 5 5 2.2 3.9
ميانگين تاثير شاخص ها 2.2 3.8 1.4 3.9 1.0 1.2 3.0 3.3
شکل (2): نمونه محاسبه تاثير فعلي و آينده قلمروهاي دانش براي شاخص هاي کليدي کارائي
شکل (3) :نمونه ترسيم محاسبه ميزان تاثير جاري و آتي هر يک از قلمروهاي دانش
گام پنجم: ارزيابي قلمرو هاي دانش براساس معيارهاي تخصص، مستند سازي و توزيع
اين سه معيار که در مديريت عمليات ها نيز کاربرد دارد بر محورهاي تعيين سطح تخصص، سطح توزيع دانش در داخل و خارج از سازمان و سطح مستند سازي تاکيد دارد. ارزيابي اين محور بر اساس شاخص هاي وضعيت جاري و آنچه بايد باشد در مدت تعداد سال مورد نظر ( 3،2،1 سال ) مي باشند. مطابق با اين شاخص فاصله آنچه هستيم و آنچه بايد باشيم مشخص مي گردد.
گام ششم : برنامه عملياتي راهبرد دانش
نتيجه اين گام مجموعه اي از عمليات هاي مناسب و تشريحي به منظور توسعه قلمرو هاي دانش است. در برنامه عملياتي مسائل مختلفي از جمله راهبري عمليات ها و مسائل مرتبط، توسعه سازماني، زير ساخت و منابع ( مثل فنآوري اطلاعات)، مديريت منابع انساني در طراحي فرآيندها را شامل مي گردد. همچنين برنامه ريزي عملياتي شامل فنون مديريت پروژه ( مثل ارزيابي استانداردهاي ريسک، برنامه ريزي پروژه، نيروي انساني، محاسبه سود و زيان) را نيز مورد توجه قرار مي دهد.
نکاتي در باب سازماندهي فرآيند تعيين راهبرد دانش
فرآيند تعيين راهبرد دانش از طريق مجموعه اي از مصاحبه ها و کارگاههاي آموزشي انجام مي شود. تعداد و نقطه آغاز اين گارگاهها متناسب با وضعيت سازمان، قلمرو مربوطه و نيازها متفاوت مي باشد. به صورت کلي روش به اين صورت مي باشد:
• مصاحبه با صاحبان سازمان به منظور تعيين مسائل مهم مرتبط با محتواي حيطه کاري ( گام اول ). در حين مصاحبه توافق و اجماع در مورد حدود و چهار چوب حيطه کاري بايد حاصل گردد. چه کساني بايد در اين حيطه دخالت داده شوند و چگونه مقدمات براي فعاليتهاي بعدي چيده شود.
• در يک کارگاه آموزشي مقدماتي، کارکنان و لايه هاي مرتبط در سطح سازمان کنار هم مي آيند. اين کارگاه آموزشي بر روي کليه گامهاي ذکر شده و همچنين مسائل کلي متمرکز مي گردد. نتايج کارگاه عبارت خواهد بود از يک ديدگاه شفاف، در مورد شاخص هاي کليدي کارائي و قلمرو هاي دانش مرتبط و با اهميت در سطح سازمان، براي زمان حال، و ايجاد يک مسير براي تحليل آينده. خروجي اين کارگاه مي تواند انتخاب قلمرو هائي از دانش باشد که در گام هاي بعدي مورد استفاده قرار مي گيرند. نتيجه ديگر مي تواند تشخيص جنبه هاي جديد و اضافي باشد ( مثل يک فرآيند يا کالاي خاص ) به عبارت ديگر بعد از مصاحبه مشخص مي شود که آيا بايد بر روي گزينه ها و جنبه هاي ديگري نيز کار کنيم؟
براي هر يک از قلمرو هاي دانش گامهاي 3 تا 6، براي متخصصان مختلف ج
مولف/مترجم: علي گزني
منبع: مجموعه مقالات نخستين همايش ملي مديريت دانش ايران
تهيه و تنظيم: پايگاه علمي مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com
تخصیص زمان و انرژی در طول دوران بلوغ
ما حدود 150000 ساعت از زندگی خود را بین سنین یك و ۱۸ سالگی سپری می نماییم. حدود 50000 ساعت از این زمان را می خوابیم و دو ساعت از ۸ ساعتی را كه در خوابیم رؤیا می بینیم. به نظر می رسد خواب و رؤیا به رشد و حفاظت از حافظه بلند مدت كه از فعالیتهای روزانه نشأت می گیرد مربوط می باشد.
در حدود6500 از 100000 ساعت زمان بیداریمان را صرف فعالیتهای انفرادی و ارتباطات غیررسمی مستقیم با خانواده و دوستان می نماییم، و این فعالیتها نقش مهمی در رشد و حفظ (نگهداری) حافظه های شخصی افراد بازی می كند.
در حدود 35000 از ساعت های بیداریمان را با فرهنگ گسترده تری از فعالیتهای سمبولیك / استعاری رسمی و غیر رسمی- حدود12000ساعت در مدرسه و حدود دو برابر آن با انواع مختلف رسانه ها گرهی (به طور مثال، تلویزیون، كامپیوتر، فیلم موسیقی، ورزش، كلیسا، موزه) به سر می بریم. بدین سان رسانه های گروهی و مدرسه نقش مهمی در رشد و نگهداری حافظه فرهنگی ما بازی می كند.
امروزه جوانان تمایل دارند كه زمان / انرژی بیشتری را صرف رسانه های الكترونیكی از قبیل بازیها، تلویزیون و كامپیوتر نمایند.
عواطف، توجه را به همراه می آورند و آموزش طرز رفتار را در پی دارد بنابراین رسانه های گروهی اغلب عوامل عاطفی اولیه قوی را در برنامه های خود وارد می نمایند تا توجه مردم را افزون سازند. از آنجا خشونت و تمایلات جنسی ر رسانه های گروهی عواطف اولیه به شمار می روند، بیشتر جوانان در طول بچگی با هزاران رفتار خشونت بار و مقدار زیاد تمایلات جنسی از طریق رسانه های گروهی مواجه می شوند. و این عملكرد هزینه زیادی به همراه دارد تا نشان دادن تجربه های معمولی و مثبت تر رفتارها و برخوردهای انسانها. رسانه های گروهی تمایل دارند تا به ما نشان دهند چطور شهوت انگیز نه مناسب با جنسیت خود، چطور قدرتمند و نه صلح طلب باشیم.
حمایت مالی بازرگانی در رسانه گروهی منجر به از بین رفتن نمایش موضوعات فرهنگی مهم و با ارزش شده است. به طور مثال، تبلیغات بازرگانی تلویزیون قصد دراد بسیار كوتاه، سطحی و در واقع با تعصب باشد. به علاوه، برنامه های كامپیوتری و تكنیكهای تلویزیونی ارتباطات مكانی/ زمانی طبیعی را فشرده، طولانی و یا از بین می برد، و عامل مهمی در خلق و استفاده از حافظه بلند مدت می باشد.
مغزها و رسانه الكترونیكی: سیستم های زیست شناختی، موضوعات فرهنگی
رشد مغز
● مغز بسیار پیچیده، اما در عین حال سادهی ما در جهان شناخته شده بیشترین سازماندهی را دارد. مغز اندام محتاط، كنجكاو و اكتشافی است كه به طور فعال محیط اطراف خود را تجربه نموده و تفسیر می نماید، و برای این امر از مدلهای مختلف ادراكی و سیستم های گوناگونی استفاده می نماید و با واقعیتی كه دریافت می نماید رشد می كند. مغز، به عنوان یك اندام حیوانی اصلی، در طول تكامل در سه لایه بقایی، عاطفی و سرانجام برخوردهای منطقی رشد می نماید. بخش قشری منطقی كه در قسمت جلویی مغز می باشد در اندازه و توانایی در بین مغزهای حیوانات بی نظیر است، اما بخش زیرین مغزها كه بخش بقایی است و هم چنین سیستم های عاطفی در شكل گیری افكار و رفتار ما، نقش مهمتری از آنچه پیش از این تصور می شد بازی می كنند.
● مغزها از دهها بیلیون نورونهایی تشكیل یافته كه با هم در ارتباطند كه از طریق الكتروشیمیایی نورون های اطراف و دورتر از طریق سیستم لوله ای در ارتباط می باشد. كه از این طریق پیغام هایی دریافت و فرستاده می شود. نورون های قشری در تعداد زیادی از شبكه های ستونی نیمهخودمختار سازماندهی شدهاند كه بیشتر آنها توسط تجربیاتی كه از مغزها مخابره می شود قابل تغییر است.
هر فرایند مجزایی، یك عملكرد ویژه و گروهی از شبكه ها عملكردهای آنها را به فرایندهای پیچیده تری تبدیل می نماید. به طور مثال، صداها تبدیل به واج سپس كلمات، بعد جمله و سپس قصه می شوند.
● ژنتیك نقش مهمتری در رشد مغز و توانایی آن از آنچه پیش از این تصور می شد بازی می كنند. كنجكاوی و توانایی زیاد ما در حل مشكل به ما این اجازه را می دهد تا ابزارهایی از جمله كتاب، كامپیوتر و دارو را كه برای محدودیتهای مغزی / بدنی ما مفید می باشد، گسترش دهیم و ابزارهای كامپیوتری الكترونیكی بسیار قوی به طور سریع فرهنگ، را انتقال می دهند. بدین سان اكنون می توانیم داروها و تكنولوژی را به عنوان چهارمین قسمت مغز تكنولوژیكی كه در بیرون از جمجمه مان واقع شده. اما به طور قدرتمندی با سه قسمت مغز بیولوژیكی در داخل جمجمه همكاری می نماید به حساب آوریم.
● آموزش، انگیزه و تجربه می تواند توانایی های ژنتیكی را افزایش دهد. بنابراین رشد مغزی آینده ای فعال از طبیعت و تربیت می باشد. بدین سان، مهم است كه والدین شخص را با دقت انتخاب نماییم زیرا از طریق آنها ژنها انتقال یافته و محیط فرهنگی كودكان پدید می آیند و این تركیب مناسبی از زیست شناسی، تكنولوژی و جامعه است.
● مغزها طوری طراحی شده تا شبكه های قشری آن با محیطی كه در آن زندگی می نماید خود را تطبیق می دهد. محیطی كه كنجكاوی و حس اكتشاف را تحریك نموده و رشد یك مغز كار را افزایش میدهد. بدین سان، افراد زیادی كه در بچگی از رسانه های الكترونیكی كه عملكرد را در جامعه محدود می سازد استفاده می نمایند رشد سیستم های اجتماعی مغز آنها به تأخیر می افتد. به عكس، جلوگیری از یك بچه برای كشف تكنولوژی الكترونیكی كمك به ایجاد فرد بالغی می نماید كه از نظر الكترونیكی مختل شده و آن هم در جامعه الكترونیكی كه این مسئه در حال افزایش است. صرف زمان بر تلویزیون و ویدئو و اینترنت و هر وسیله دیگر الكترونیكی مرحله ای است كه به فرد می آموزد چه طور از وسایل الكترونیكی استفاده نماید به طور مثال وقتی می خواهیم یك ماشین را برانیم كه با موفقیت یك سه چرخه و اكنون و دو چرخه را رانده باشم.
سیستم های حافظه
● حافظه كوتاه مدت ما سپری است كه به ما اجازه می دهد كه واحدهایی از اطلاعات به مدت كوتاهی در ذهن نگه داریم. از آنجا كه سیستم محدودیتهای زمانی / مكانی دارد باید با سرعت تكه های كلیدی مرتبط اطلاعات را در واحدهای فردی با تشخیص شباهتها، تفاوتها و الگوهایی كه می تواند آن را ساده نماید تركیب كند. بازیهای ویدئویی كامپیوتری ممكن است به خوبی برای بازیكنان آنها بدون دستورالعمل روشنی انجام گیرد و بازیكنان را به مبارزه می طلبد و شكست آنها را به مرحله آغازین باز می گرداند و پیروزی كشمكش جذاب و پیچیده تری در محیط الكترونیكی بعدی به وجود می آورد.
● فرآیندهای حافظه كوتاه مدت ما بخش محیطی كه ما درك می نماییم را تنظیم می كند. ما به چیزهایی كه داخل این چارچوب هستند توجه می نماییم رسانه گروهی اغلب تصویر مناسبی از یك اتفاق را حذف نموده و اهمیت و مفهوم آن را از بین می برد.
● كارایی سیستم حافظه بلند مدت ما به توانایی در ایجاد توالی های طولانی را دارد
۱- عملكردهای موتوری وابسته به مهارتهای اتوماتیكی (حافظه عملی) و
۲- حوادث، اتفاقات مربوط به قصه ها (حافظه اخباری) بدین سان فعالیتهای قصه گویی فرهنگ ما را از طریق مكالمات، جوك ها، آهنگ ها، رمان ها، فیلم ها، تلویزیون، ورزش ها و .. جوان ها باید فرم ها و تكنیك های قصه گویی مختلف را بیاموزند و رسانه الكترونیكی می تواند به هر دو آنها كمك كند.
****
منبع : مقاله "تأثیرات رسانه های الكترونیكی بر مغز در حال رشد" نویسنده: رابرت سیلوست ( استاد دانشگاه ارگن)-مترجم : زهره جواهری-برگرفته از سایت http://www.bashgah.net
برگرفته از: fekreno.org
به همه فرآیندها و فناوریهایی گفته میشود که در شرکتها و سازمانها برای شناسایی، ترغیب، گسترش، حفظ و ارائه خدمت به مشتریان به کار میرود.
سازمانها با استفاده از CRM می توانند چرخه فروش را کوتاهتر و وفاداری مشتری به ایجاد روابط نزدیکتر و درآمد را افزایش دهند. سیستم مدیریت روابط با مشتری میتواند کمک کند تا مشتریان موجود حفظ شوند و مشتریان جدیدی جذب شوند. سازمان ها برخی روشهایی را شامل مدیریت ارتباط با مشتری، تحلیل ارزش مشتری، استراتژی سازمانی و ساز و کارهای خدماتی که کارایی ارتباطات مشتری را بهبود میدهد بکار می برند. مدیریت ارتباط با مشتری استراتژی ای برای کسب مشتریان جدید و نگهداشتن آنها است. مدیریت ارتباط با مشتری عملیاتی شامل تمام فعالیتهای مرتبط با مشتریان بی واسطه همچون شرکتها می باشد.
هر فعالیت مدیریت ارتباط با مشتری عملیاتی در یکی از سه فرآیند سازمانی زیر پیاده شده است: فروش - بازاریابی - خدمات.
در حالی که این ها فرآیند ها مستقیماَ مرتبط با مشتری هستند مدیریت ارتباط با مشتری تحلیلی(Analytical CRM ) تمام اجزایی که برای تحلیل روابط و ویژگیهای مشتری که بر اساس اجرای فعالیتهای مدیریت روابط با مشتری عملیاتی با تاکید بر نیاز مشتریان و استثنائاتشان وجود دارد، تامین می کند.
CBC ?
CRM از سه بخش اصلی تشکیل شده است:
مشتری - روابط - مدیریت
روابط: ایجاد مشتریان وفادارتر و سودمند تر از طریق ارتباطی یاد گیرنده می باشد
مدیریت : از خلاقیت و هدایت یک فرایند کسب و کار مشتری مدار و قرار دادن مشتری در مرکز فرآیند ها و تجارب سازمان.
واحدهای سازنده مدیریت روابط با مشتری (CRM )
CRM یا مدیریت روابط با مشتری را یکی از کلیدهای تعیین کننده موفقیت شرکتها ذکر کرده اند. از نظر بسیاری از شرکتها، CRM راهبردی تجاری است که سود، درآمد و رضایت مشتری را با لحاظ موارد ذیل برآورده می سازد:
1- ایجاد سنجشهای مرتبط با مشتری مانند امور مشترکین
2- تقویت رفتارهای سازمانی به گونه ای که در جهت تحقق نیاز و رضایتمندی مشتری باشد.
3- انجام فرایندهای متمرکز بر مشتری
سازمانها باید بدانند که CRM ، در دراز مدت ارزش خود را نشان می دهد. تحقق CRM منوط به آن است که سازمان آن را به عنوان راهبردی برای کل سازمان تعریف کند.
فعالیتهای CRM ، باید در قالب چارچوبی تعریف شوند تا به این ترتیب از انجام برنامهها بر مبنایی راهبردی، متوازن و یکپارچه اطمینان حاصل شود.
این چارچوب را می توان در قالب 8 واحد سازنده زیر شکل داد:
1- چشم انداز: در چشم انداز، تصویر شرکت یا موسسه مشتری گرا ترسیم می گردد. هدف از این تصویر مشخص کردن موقعیت تجاری است.
2- راهبرد: برای اجرای CRM باید راهبردی تدوین گردد که طی آن مشتری جزء داراییهای شرکت یا بنگاه تجاری تلقی گردد و این امر با دادن ارزش به مشتری حاصل می شود. در این راهبرد اهداف باید تدوین و استفاده از منابعی که برای تعامل با مشتریان به کار می روند، تعیین می گردد.
3- ارائه ی ارزش به مشتری: باید اطمینان یافت که مجموعه ی خدمات بنگاه و تعاملات با مشتری نوعی ارزش دائمی را به مشتری ارائه کنند،این امر در تثبیت موقعیت بنگاه در بازار امری ضروری است.
4- همکاریهای درون سازمانی: باید ساختار، رفتار و فرهنگ سازمانی را به گونه ای متحول نمود که تمامی کارکنان، شرکاء و تولید کنندگان، همگی در خدمت ارائه ارزش به مشتری باشند.
5- فرایندها: مدیریت و اداره ی موثر فرایندهایی چون فرایندهای هیئت مشتری ( به طور مثال پذیرش مشتریان جدید، پرداختن به خواستهها، نیازها، شکایات آن و همین طور برگرداندن مشتریان از دست رفته) و فرایندهای تحلیلی و برنامه ریزی برای شناخت مشتری.
6- اطلاعات: جمع آوری اطلاعات خام صحیح و مسیردادن در جای مناسب
7- فناوری: مدیریت بر دادهها و اطلاعات، درخواست نامههای مربوط به مشتری، زیرساخت IT و معماری آن
8- سنجشها: اندازه گیری و سنجش شاخصهای درونی و بیرونی توفیق و یا عدم توفیق CRM
کلید
وضعیت محافظت
سرمایه گذاری برای محافظت
سرمایه گذاری برای گرفتن بازار
محدود تخریب
پول بیشتر
رقابت متقابل
سرمایه گذاری برای ایجاد
تحقق فرصتها
مدیریت دست به عصا
برخی از پتانسیلها
مدیریت ایجاد منافع
ایجاد قابلیت انتخاب
مدیریت درآمد
مدیریت درآمد
تعامل
مدیریت برای ایجاد منافع
مدیریت ایجاد منالع
مدیریت درآمد
بررسی تنوع
امنیت خیلی زیاد
امنیت خوب
آسیب پذیر
شکننده
ایجاد چشم انداز CRM
1- برای ایجاد چشم انداز CRM در بنگاه تجاری، مدیران بنگاه باید اقدامات زیر را انجام دهند:
- مفهوم CRM را برای بنگاه تجاری تعریف کنند.
- اهداف را مشخص کنند.
- آنچه را بنگاه برای مشتریان هدف خود در نظر دارد ترسیم کنند.
2- خلق مجموعه ای از ارزشهای رقابتی و متمایز نام تجاری خدمات: این مجموعه باید با توجه به نظریات مشتری و از منظر شرکت تهیه شود.
3- قدم نهایی در ایجاد چشم انداز، ترسیم مسائل مربوط به مشتری در موقعیتها و وضعیتهای مختلف است.
تدوین راهبرد CRM
راهبرد CRM ، اهداف مالی و مسیر حرکت خود را از راهبرد کسب و کار خود می گیرد و سعی می کند راهبرد بازاریابی را بر آن اساس تنظیم کند. در راهبرد CRM ، کلیاتی از چگونگی ایجاد روابط ارزشمند با مشتری و وفاداری مشتری ذکر می شود.
راهبرد کسب و کار
چگونه می توان ارزش را برای صاحبان سهم به ارمغان آورد و مزایای رقابتی را برای او ایجاد کرد.
راهبرد بازاریابی
چگونه می توان فرصتهای بازار را غنیمت شمرد و تهدیدهای ناشی از رقابت را کم اثر کرد؟
· جشم انداز، وضعیت و موقعیت بازار
· تعریف و ممیزی بازار،
· تجزیه تحلیل تواناییها، ضعفها و فرصتها و تهدیدها
· بخشهای بازار هدف
· اهداف هر بخش از بازار: قدرت نفوذ
راهبرد CRM - چگونه می توان با ارائه ارزش و خلف ارزش برای مشتری، به مشتری نزدیک تر شد؟
· چشم انداز: تجربه کار با مشتریچ
· تعریف مشتری: رفتار و بررسی نیازهای او
· قسمت بندی کردن مشتریان هدف، با توجه به ارزش
· هدف هر بخش از مشتریان تعریف شده:
اکتساب، توسعه، نگهداری و کارایی
· معیارها: رضایتمندی، وفاداری، هزینه ی خدمتگذاری و رضایت کارکنان
· ترسیم راهبرد بر اساس چرخه عمر مشتری
مرحله نخستین تدوین راهبرد CRM ، قراردادن مشتریان درردههای مشخص و تنظیم اهداف و اندازههای هر رده و قسمت است.
مرحله دوم، ارزیابی وضعیت مشتریان، به عنوان یکی از داراییهاست. این ارزیابی مستلزم ترسیم قوتهاو ارزش روابط مشتری از دو منظر زیر است:
· مشتری چقدر ارزش برای شرکت به ارمغان می آورد؟
· شرکت چقدر ارزش برای مشتری قائل خواهد شد؟
حاصل این ارزیابی ، ماتریس دارایی مشتری ، است که ترکیبی از نظریه ی تولید کننده در خصوص ردههای ارزشی تعریف شده مشتری و برآورد تواناییهای روابط مشتری است.
مرحله سوم، تعریف اهدافی است که باید دستیابی شود و تاکتیکهایی است که باید استفاده گردد.
راهبرد مشتری، راهبرد بازاریابی سنتی را برای ردههای مختلف مشتری هدف، مطابق با نیازها ترسیم می کند.
طراحی تجربه کار با مشتری
تعامل با مشتری، یکی از ملزومات اصلی درآمدهای بالقوه است. نداشتن این تجربه یا ضعیف بودن، به منزله از دست دادن کل یا برخی از مشتریان است.
با اجرا و پیاده سازی سیستم باز خورد مشتریان شرکت از نظریات و شکایت ها ی مشتری آگاه و به این ترتیب رفع این مشکل ها نیز برای شرکتها میسر می شود.
ایجاد همکاریهای سازمانی
یکی از راههای برگشت عمده سرمایه گذاری برای CRM ، تغییر رفتار سازمانی است. برای انجام این کار وجلب مشارکت مردم، باید برنامه ریزی زمانی و دوره ای کرد. مدیریت موفقیت آمیز تغییر دارای چند مولفه ی عمده است:
· رهبری: مدیرعامل باید تا آنجا که می تواند ساختار سازمان خود را از حالت سلسه مراتبی خارج و آنها را با انگیزه تر نماید.
· مهارتها و تواناییها: مهارتهای لازم در زمینه IT ، تجزیه و تحلیل، مدیریت پروژه، تسهیلات و خدمات باید در سازمان ایجاد گردد.
· دانش: تسهیم دانش، منجر به مشارکت و نوآوری می شود. البته در این راه موانع زیادی وجود دارد. به کارگیری ابزارهای مدیریت دانش و تکنیکهای آن، از جمله موارد مهم در تسهیم دانش است.
· سازمان: ردههای تصمیم گیری باید به ردههای مرتبط با مشتری نزدیک شود تا انجام کار سریع تر شود. ساختار سازمانی باید از سیستمهای مجازی و جوامع استفاده کند.
· انگیزهها: اهداف باید با اهداف مشتری هماهنگ باشد چرا که پذیرش مشارکت خود، محرک بسیار توانمندی است.
خلق راهبرد اطلاعاتی برای مشتریان
CRM موفق، منوط به ایجاد جریان اطلاعات مشتری است که مانند جریان خون در سازمان تلقی می شود و این جریان، پلی است برای ادغام سیستمهای تحلیلی و عملیاتی سازمان.
ایجاد طرح کسب و کار برای منبع یابی، حفظ و ارتقاء موجودیهای اطلاعاتی از مشتری، یکی از ملزومات دستیابی به اهداف CRM است.
تسهیم و به اشتراک گذاری اطلاعات مشتری در داخل بنگاه تجاری، بخشی از راهبرد منسجم سازمانی است معمولا" موارد زیر در این راهبرد دیده می شوند:
· مشتری از چه کانالهایی باید استفاده کند.
· چه محصولاتی باید به مشتری فروخته شود.
· آیا بنگاه تجاری باید بر افزایش رضایت مشتری تأکید کند.
· کدام حوزه از زنجیره ارزش مشتریان بنگاه، فرصتهایی برای کسب مزایای رقابتی است وکجای کار مشتری را رنج می دهد.
چه باید کرد:
· باید راهبرد اطلاعاتی مناسبی را برای CRM تهیه کرد. اطلاعات مشتری بنیان هر برنامه ی CRM است.
· حلقههای ضعیف در زنجیره ارزش روابط مشتری بنگاه خود را شناسایی و تقوطت کنید.
تحقق CRM با به کارگیری فناوری
بنگاههای تجاری معقول منابع فراوانی برای کاربردهای CRM دارند. این کاربردها گستره ای بزرگ از سیستمهای رو به رشد گرفته تا کاربردهای مربوط به بنگاههای تجاری را در بر می گیرد. استفاده از مجموعه ی یکپارچه در بنگاه، یکپارچگی درونی دادهها و فرایندها را تضمین می کند.
تعریف و پایش معیارها
· تنظیم سطح توفیق بنگاه در تحقق اهداف CRM
· اخذ باز خورد برای اصلاح راهبرد CRM و اجرای آن
· پایش برخورد با مشتریان
· انجام مدیریت دگرگونی
· تغییر نحوه پرداخت به کارکنان
· بررسی میزان علاقه ی بنگاه به ارزیابی در رابطه با رقبا
مدیریت عملکرد:
چارچوب کاری مدیریت عملکرد امری ضروری است. باید در نظر داشت که راهبر CRM بدون داشتن معیارهای به هم متصل سلسله مراتبی، احتمالا محکوم به شکست خواهد بود:
· مدیران اجرایی باید معیارهای واحدی را تدوین کنند.
با ایجاد معیارها، میزان موفقیت راهبرد CRM ارزیابی شود. این معیارها باید ارتباط روشنی با اهداف شرکت داشته باشند.
· معیارهای پردازش و عملیات، خود تاکتیک شرکتها رامحک می زند و سایر معیارهای راهبردی مشتری را تقویت می کند.
· معیارهای زیرساخت کار، مبین کارآمدی فرایندهای خاص و دروندادی برای معیارهای فرایندی و عملیاتی است.
برای محقق شدن چارچوب مذکور باید کارهای زیر انجام شود:
· سلسله مراتب معیارهای CRM به منظور تعریف اهداف کلیدی راهبرد CRM ایجاد و پیشرفت کار در تحقق این اهداف پیگیری شود. ایجاد فرایندهایی برای نظارت مستمر بر بازخوردهای دریافتی از مشتریان و هدایت پژوهش بازار از ملزومات این کار است.
· ایجاد سلسله مراتب معیارهای CRM به صورت اولویت و از بالا به پایین، بررسی نتایج کار و اطمینان از سطوح مختلف و ارتباطات داخلی این معیارها. در این میان، همکاری با بخش مالی امری ضروری است چرا که این معیارها باید در کل معیارهای مجتمع شرکت قرار گیرند.
· کسی را به عنوان مسئول ترسیم و تعریف ارتباطات، میان معیارهای CRM منصوب کنید.
نتیجه گیری
در مجموع باید متذکر شد که راهبرد تجاری، راهبردی مربوط به کسب وکاراست و مجموعه ای یا طبقه ای از کاربردها و فناوریها نیست. علیرغم این که فناوری امری بسیار مهم برای اجرای راهبردهای CRM است، CRM خود فناوری نیست.
نرم افزار همه کاره مدیریت مشتریان (CRM )
نرم افزار همه کاره بر اساس نیازهای اولیه بنگاه های تجاری و سازمان ها طراحی شده است
مزایا
دسترسی آسان و سریع
تسهیل و تسریع در خدمات رسانی به مشتریان و ارباب رجوع
انجام جستجو در کمترین زمان توسط پرسنل و در نهایت داشتن وقت بیشتر برای فروش
ساماندهی رویه های درون سازمانی
بازاریابی خدمات و محصولات
پیگیری سفارشات
پاسخگویی هوشمند تلفن
پاسخگوی هوشمند و اطلاع رسانی با ساختار درختی قابل تعریف
قابلیت برنامه ریزی و صداگذاری
ضبط پیغامها (صندوق صوتی)
امکان تست با کارت صوتی
قابل اجرا با مودمهای voice دار
گزارش تماسها ، زمان تماس ، شماره تماس گیرنده ( Caller ID ) ، تعداد تماسهای هر فرد
دریافت و ارسال فکس
امکان برنامه ریزی سیستم تلفن گویا برای ازسال و دریافت فکس بر اساس ساختار درختی و کلیدهای تعریف شده کاربر
امکان ارسال و دریافت دستی فکس با تعیین فایل و شماره گیرنده
گزارش از فکسهای رسیده به همراه شماره تلفن فرستنده
تعریف پرسنل
ایجاد پرونده پرسنلی
امکان جستجو پرسنلی خاص در لیست بر اساس شماره پرونده ،تاریخ ثبت، نام، تلفن، معرف
نکته: در این سیستم امکان ایجاد پرونده برای مشتریان، افراد متقاضی استخدام (ایجاد فرم استخدام) و جستجو در هر کدام نیز موجود می باشد.
دفتر حضور و غیاب
ثبت ساعات ورود و خروج پرسنل
ثبت ساعات مرخصی
ثبت ساعات ماموریت
امکان گزارشگیری از وضعیت حضور و غیاب فرد
دفتر یادآوری
ثبت قرار های ملاقات و جلسات کاری و ...
امکان گروه بندی موضوعات یادآوری
امکان یادآوری در زمان تعیین شده به وسیله زنگ هشدار و باز شدن پنجره یادآوری
قابلیت جستجو در لیست موجود بر اساس گروه، موضوع، یادداشت، تاریخ
امکان گزارشگیری از موارد موجود به دوصورت لیستی و همراه با شرح کامل
دفتر تلفن
امکان گروه بندی
امکان ثبت تلفن افراد با مشخصات کامل
قابلیت شماره گیری از طریق رایانه
امکان ضبط و پخش مکالمات
امکان چاپ لیست تلفنهای ثبت شده و یا هر یک از موارد
قابلیت جستجو در دفتر تلفن بر اساس نام، تلفن منزل، شماره موبایل، تلفن محل کار، گروه خاص
قابلیت اضافه کردن آیتمهای مورد نظر کاربر از قبیل : نام مدیر ، واحد مربوطه ، تاریخ تولد و ... و امکان درج اطلاعات در این فیلدها و قابلیت جستجو بر اساس فیلد های اضافه شده
قابلیت ثبت یاداشت برای هر یک از موارد از جمله ثبت گزارش پشتیبانی و یا مشابه اینها
دفتر چک
امکان ثبت چکها (دریافتی و پرداختی) با جزئیات
اعلام هشدار قبل از سررسید چک
قابلیت مشخص نمودن وضعیت چک(موجود، واگذار شده، وصول شده، برگشتی و ...)
قابلیت چاپ روی چک
امکان گزارشگیری از لیست چکهای موجود
امکان جستجو بر اساس نوع چک، وضعیت چک، تاریخ ثبت، زمان سررسید
چاپ روی چک و طراحی نمونه های چاپی
امکان تعریف نمونه چاپی جدید
تعیین آیتمهای مورد نظر و مکان چاپ اطلاعات بر روی چک
ساخت نمونه های چاپی متنوع با فونتهای گوناگون از جمله نستعلیق
ویژگیهای یک فروشنده موفق
از آنجا که نحوه رفتار، تجربه، پوشش و مشتری مداری فروشندگان در موفقیت سازمان ها نقش حیاتی دارد این پرسش همواره مطرح بوده است که فروشنده موفق و کارآمد را از دیگر فروشندگان چگونه می توان تشخیص داد؟ کارشناسان علم مدیریت بر این باورند که ویژگیهای فروشندگان موفق عبارتند از:
1- استقامت. فروش خوب به پیگیری و سرسختی فروشنده نیاز دارد . زیرا در پروسه فروش مشکلات گوناگون پدید می آیند که نحوه برخورد با این موانع سطح موفقیت فروشنده خوب را تعیین می کند. افزون بر این فروشنده موفق روش روبه رو شدن با موانع را از قبل تجربه نموده و همواره در جستجوی راه حلهای جدید است و برای رسیدن به اهداف خود مستمراً تلاش می کند و هرگز خسته و درمانده نمی شود.
2- فروشندگان موفق برای دستیابی به هدف جدی هستند.فروشندگان موفق اهداف خود را می شناسند و برای دستیابی به آن نقشه می کشند و مشخص می کنند که چگونه باید به اهدافشان دست یابند، و هر روز بر آن مبنا پیش می روند.
3- فروشندگان مجرب در مورد کیفیت کاری که عرضه می کنند از مشتری سؤال می نمایند. بهترین فروشندگان از مشتری هایشان پرسشهایی می کنند تا کاملاً مشخص شود به چه چیزی احتیاج دارند. این دسته از فروشندگان می دانند مؤثرترین روش معرفی محصول یا خدمات، کسب اطلاع از نیازهای مشتریهایشان است. از این رو، فروشندگان این فرصت را می یابند که درباره ویژگیها و فواید محصولات و خدماتشان که بیشترین ارتباط را با مشتری دارد به طور مؤثری بحث و گفت وگو کنند.
4- فروشندگان موفق به مشتری گوش می دهند. اکثر فروشندگان سوالی را از مشتری می پرسند و جواب می گیرند، اما برخی از آنان به جای اینکه منتظر پاسخ باشند به صحبتشان ادامه می دهند . لیکن فروشندگان ماهر می دانند اگر فرصت بدهند مشتریها خود اطلاعات لازم را ارائه می دهند، از این رو این دسته از فروشندگان آموخته اند که در برخی موارد سکوت کردن و گوش دادن به مشتری مفیدتر است.
5- فروشندگان موفق به پیشرفت شرکت خود علاقه مند می باشند. آنها به شرکت خود دلبستگی دارند و هنگامی که برای تولیدات و خدماتشان تبلیغ می کنند این دلبستگی کاملاً در کلام آنها مشهود است. از این رو، هر چه بیشتر در حرفه خود شور و اشتیاق داشته باشند، شانس موفقیت آنها بیشتر است. دلیلش واضح است وقتی به آنچه انجام می دهند عشق می ورزند در کار خود تلاش بیشتری می کنند. وقتی درباره خدمات یا محصولاتی که عرضه می کنند شور و شوق دارند اشتیاق و علاقه آنان در هر گفت وگویی نمایان می شود. شرکت ها از وظایف محول شده به فروشنده ای که به کارش اشتیاق ندارد هیچ سودی نمی برند.
6- فروشندگان موفق پرشور و با انرژی اند. آنها همیشه دارای روحیه ای مثبت هستند، حتی در زمان سختیها نگران و دلواپس نیستند. آنها به ندرت از نقاط ضعف کمپانی یا تجارت صحبت می کنند. هنگامی که با وضعیت ناخوشایندی روبه رو می شوند، به جای ناامیدی تفکر خود را روی نقاط و عناصر مثبت موضوع متمرکز می کنند.
7- فروشندگان موفق مسئولیت نتایج کارشان را به عهده می گیرند. اگر در فروش سهمیه خود موفق نشوند، مسائل داخلی، کمپانی یا رقبا را مقصر نمی دانند. بلکه تنها عامل ناکامی را خود می دانند که نتایج کارشان را تعیین می کند و آنچه که لازم است انجام می دهند.
8- فروشندگان موفق سخت کوش اند. بسیاری از فروشندگان اکثراً می خواهند موفق باشند اما برای کسب موفقیت چندان تلاش نمی نمایند. فروشندگان موفق منتظر نمی شوند تا شانس به طرف شان بیاید خودشان دنبال آن می روند. آنها اغلب زودتر از دیگر همکارانشان شروع به کار، کرده و دیرتر از بقیه محل کار را ترک می کنند. بیشتر به مشتری تلفن می کنند، و در این زمینه پیگیری می نمایند، با مردم بیشتر گفت وگو می کنند، و فروش بیشتری نسبت به همکارانشان دارند.
9- فروشندگان موفق بیشتر در دسترس مشتری هایشان هستند. آنها می دانند ارتباط دائمی با مشتریها به حفظ مشتری کمک می کند بنابراین، تماسهای متنوعی با آنها برقرار می کنند . آنها کارت تشکر، تبریک تولد و تبریک سال نو برای مشتریها می فرستند. تلفن می کنند و زمانبندی منظمی جهت در دسترس بودن به مشتریان خود اعلام می دارند. لیست قیمتها را برای مشتری هایشان ارسال می نمایند. پیوسته مراقبند راههای جدیدی را ابداع کنند تا نامشان در ذهن مشتری حفظ شود.
10- فروشنده موفق در خریدار اشتیاق به خرید ایجاد می کند. تجارت جهانی امروزه بیشتر از گذشته در رقابت است، و بیشتر فروشندگان می پندارند قیمت تنها عامل انگیزه خرید است. حال اینکه فروشندگان موفق گرچه تصدیق می کنند قیمت در هر فروشی عامل تعیین کننده است اما عوامل دیگری نیز برای به فروش رساندن کالاها درنظر می گیرند. آنها می دانند که اطلاع رسانی مناسب به خریدار می تواند برای کالا ایجاد جاذبه کند. آنها می توانند با هر مشتری که روبه رو می شوند این جاذبه را ایجاد کنند .
SAP اولین بخش سرویس میزبان CRM را عرضه نمود
DSCO :
شركت SAP AG بخش اولیه نخستین سرویس میزبان CRM را بر اساس تقاضاهای بخش فروش اتوماسیون عرضه كرد. عرضه كامل، SAP CRM On Demand نامیده میشود كه سال بعد بازار میزبان و سرویسهای برنامهها را به سیستم فروش خواهد افزود. نرمافزار در سرورهای IBM با پایگاه اطلاعاتی DB2 اجرا میشود.
.
نقشه فرآیند CRM
در این بخش یک نقشه فرآیند که فرآیندهای کسب و کار مرتبط با CRM و KM را در بر میگیرد، ایجاد میکنیم. این نقشه، نتیجه تحقیقات مداوم برای ترکیب تلاشهای ادراکی تئوری و تلاشهای عملی است.
نقشه فرایند، شامل تمام فرآیندهای شناخته شده کسب و کار که با اجرای موفقیت آمیز CKM در سازمان مرتبط بوده اند است. یک مشخصه مهم نقشه این است که بر اساس نیازها و خواسته های مشتری است.
چارچوب پیشنهادی برای اجرا
ما چهار پیشنهاد برای بهبود موفقیت آمیز فرآیندهای CRM توسط KM بر اساس مفاهیم کسب و کار ارائه میدهیم. این پیشنهادها میتوانند در یک چارچوب مدیریتی برای پیادهسازی استراتژی CRM مبتنی بر دانش، فرآیندها، سیستمها و تغییر مدیریت سازمان دهی شود.
اجزای چارچوب:
استراتژی: درک دانش مشتری به عنوان یک منبع با ارزش در نوآوری محصول و بهبود فرآیند.
برای تحت کنترل درآوردن پتانسیل فرآیندهای CKM و پشتیبانی از سیستمهای مناسب، مدیریت ارشد میباید مشتریان را به عنوان یک منبع با ارزش دانش بشناسد.
فرآیندها: تطبیق دادن فعالیتهای KM با فرآیندهای CRM
یكپارچهسازی فرایندهای حمایتی KM با عملكرد حقیقی مدیران روابط، موجب قدرتمند شدن فرایندهای CRM توسط دانش مشتری میشود. به بیان دیگر پیامد در نظر گرفتن KM به عنوان وظیفهای جداگانه، كاهش كارایی است. بر این اساس، بهترین شیوه برای مدیریت كارامد دانش، یكپارچه سازی نامرئی آن با فرایندهای اصلی است.
سیستمها: ایجاد یک مخزن دانش یكپارچه در محدوده سازمان
دیدگاهی یكپارچه از دادههای مرتبط با مشتری به علاوه مجموعهای از سیستمهای مرتبط، یك فاكتور حیاتی موفقیت است. یك مخزن مركزی دانش میتواند به ما در فایق آمدن بر مرزهای منطقهای و تفكیك بین واحدهای كاری كمك كند. انبار دانش همچنین یك پیش نیاز حتمی برای برقراری ضوابط و معیارها برای ارزیابی ارزش مشتری و رقابت بازاریابی در گروههای مختلف محصولات است.
تغییر مدیریت: تشویق مدیران روابط برای تسخیر و انتشار دانش مشتری
علاوه بر درك مشتری به عنوان یك منبع ارزشمند دانش، مدیریت ارشد برای تشویق یك فرهنگ سازمانی كه كاركنان در آن برای تسهیم دانش «برای، از و درباره» مشتریان با یكدیگر و استفاده از دانش فراهم آورده شده توسط دیگران برانگیخته شوند، تلاش می كند.
نتیجهگیری
CRM بهطور سنتی بهعنوان ابزاری برای ارتباط دادن مشتریان به شركت توسط برنامههای وفاداری مختلف معروف است، اما شاید بزرگترین منبع ارزش را كنار گذاشته بود: دانش موجود در مشتریان. زمانیكه هر دوی KM و CRM برای بهدست آوردن دانش مشتری متمركز میشوند، مدیریت دانش مشتری، به عنوان یك فرایند استراتژیك در سازمانهایی كه مشتریان خود را از دریافت منفعلانه محصولات و خدمات فراتر برده و با دادن اختیار به عنوان شركای دانش، در نظر میگیرند، ظهور میكند. چارچوب مطرح شده در این مقاله برای اجرای مدیریت دانش مشتری، متخصصان را در بهكارگیری موفقیت آمیز دانش برای، از و درباره مشتری در جهت نیل به كارائی بیشتر نوآوریهای CKM یاری میكند. لازم به ذکر است که در این راه و برای به خدمتگیری تمامی دانش مشتری، مدیریت هر سه جریان دانش بطور همزمان ضروری است.
برگرفته از: tafda.org
چکیده
چکیده مفهوم سلامت سازمانی مفهوم بی نظیری است که به ما اجازه می دهد تصویر بزرگی از سلامت سازمان داشته باشیم. در سازمانهای سالم، کارمندان متعهد و وظیفه شناس و سودمند هستند و از روحیه و عملکرد بالایی برخوردارند.
سازمان سالم جایی است که افراد با علاقه به محل کارشان می آیند و به کارکردن در این محل افتخار می کنند. درحقیقت سلامتی سازمان از لحاظ فیزیکی، روانی، امنیت، تعلق، شـــــایسته سالاری و ارزشگذاری به دانایی، تخصص، و شخصیت ذی نفعان، و رشد دادن به قابلیتهای آنها و انجام وظایف محول شده از سوی فراسیستم های خود در اثربخشی رفتار هر سیستمی تاثیر بسزایی دارد. در این مقاله سعی شده است مفهوم سلامت سازمانی، ویژگیهای سازمان سالم، مولفه های سلامت سازمانی، کارکردهای سیستم برای حفظ سلامت خود، و تحقیقات انجام شده در این زمینه به بحث و بررسی گذاشته شود و نتایج و پیشنهادات عملی در این زمینه بیان گردد.
مقدمه
آموزش و پرورش به عنــــوان اساس و زیربنای توسعه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر جامعه است، امروزه در اغلب کشورها آموزش و پرورش صنعت رشد قلمداد می شود و پس از امور دفاعی بیشترین بودجه دولتی را به خود اختصاص می دهد. از آنجایی که بخش قابل توجهی از آموزش و پرورش در مدارس صورت می گیرد مدارس به عنوان یک نظام اجتماعی حساس و مهم، از جایگاه خاصی برخوردارند. مدارس در صورتی خواهند توانست وظیفه خطیری را که به دوش آنهاست به نحواحسن انجام دهند که سازمانهای سالم و پویایی باشند.
به نظرمایلز سلامت سازمانی عبارت است از دوام و بقای سازمان در محیط خود و سازگاری با آن و ارتقا و گسترش توانایی خود برای سازگاری بیشتر. ازنظر لایدن و کلینگل سلامت سازمانی یک مفهوم تقریباً تازه ای است و شامل توانایی سازمان برای انجام وظایف خود به طور موثر و رشد و بهبود سازمان می گردد. یک سازمان سالم جایی است که افراد می خواهند در آنجا بمانند و کار کنند و خود افرادی سودمند و موثر باشند.
بنابراین، مدارس سالم موجبات انگیزش و علاقه مندی به کار را در معلمان به وجود آورده و از این طریق اثربخشی خود را بالا می برند.
ازطرفی دیگر، جو سازمانی سالم و حمایتگر باعث اعتماد بیشتر افراد و روحیه بالای آنان و بالطبع باعث افزایش کارایی معلمان می شود که افزایش کارایی معلمان به نوبه خود عامل مهمی در افزایش اثربخشی مدرسه محسوب می شود.
مطلب دیگری که در کنار مفهوم سلامت سازمانی توجه به آن حائزاهمیت است نقش مدیریت به عنوان عامل اصلی ایجاد و ارتقای سطح سلامت در سازمان است. در مدارس مدیران وظایفی دارند که برای انجام آن بایستی نقشهای سازمانی و روابط بین فردی و اهداف مدرسه را به طور روشن بفهمند و درجهت تامین نیازهای اعضای مدرسه و ارباب رجوع تلاش کنند و سازمان مدرسه را قادر به برخورد موفقیت آمیز با نیروهای داخلی و خارجی کرده تا بتواند نیروهای مخرب را نیز درجهت هدف اصلی سازمان هدایت کرده و با تامین اهداف مدرسه، سودمندی و ادامه حیات آن را تضمین کنند.
مفهوم سلامت
سلامت به معنی فقدان بیماری و نارسایی در ارگـــانیسم است.
مایلز معتقد است صرف نظـــــر از اشکالاتی که مفهوم ارگانیسم پنداری سازمان و نوع آرمانی بودن مفهوم سلامت کامل به بار می آورند. رویکرد سلامت سازمانی از لحاظ فهم پویاییهای سازمانها و پژوهش و کوشش جهت بهسازی آنها، مزایای علمی قابل ملاحظه ای دارد. (1)
سلامت سازمانی
سلامت سازمانی را مایلز در سال 1969 تعریف کرد و ضمن پیشنهاد طرحی برای سنجش سلامت سازمانها، خاطرنشان کرد که سازمان همیشه سالم نخواهدبود. به نظر او سلامت سازمانی اشاره می کند به دوام و بقای سازمان در محیط خود و سازگاری با آن و ارتقا و گسترش توانایی خود برای سازش بیشتر. (2)
عباس زاده ویژگیهای سازمانی که جو سالمی دارد را به شرح زیر بیان می کند:
در مبادله اطلاعات قابل اعتماد است؛
دارای قابلیت انعطاف و خلاقیت برای ایجاد تغییرات لازم برحسب اطلاعات به دست آمده است؛
نسبت به اهداف سازمان دارای یگانگی و تعهد است؛
حمایت داخلی و آزادی از ترس و تهدید را فراهم می آورد، زیرا تهدید به ارتباط خوب و سالم آسیب می رساند، قابلیت انعطاف را کاهش داده و به جای علاقه به کل نظام، حفاظت از خود را تحریک می کند. (3)
لایدن و کلینگل درمورد سلامت سازمانی می نویسند؛ سلامت سازمانی مفهوم تقریباً تازه ای است و تنها شامل توانایی سازمان برای انجام وظایف به طور موثر نیست بلکه شــامل توانایی سازمان برای رشد و بهبود نیز می گردد. ناظران در سازمانهای سالم کارکنانی متعهد و وظیفه شناس، روحیه بالا، کانال های ارتباطی باز و موفقیت بالا می یابند و یک سازمان سالم جایی است که افراد می خواهند در آنجا بمانند و کار کنند و به آن افتخار کنند و خود افرادی سودمند و موثر هستند. (4)
پویاییهای سازمانی: سالم تا غیرسالم: سلامت سازمــانی مدرسه چارچوب دیگری برای مفهوم سازی جو عمومی مدرسه است. مفهوم سلامتی مثبت در یک سازمان، توجه را به شرایطی جلب می کند که رشد و توسعه سازمان را تسهیل کرده و یا مانع پویاییهای سازمان است. (5)
همان طور که پارسونز می گوید: همه سیستم های اجتماعی، اگر قرار باشد که رشد و توسعه یابند، باید چهار کارکرد اساسی (انطباق)، (کسب هدف)، (یگانگی)، و (دوام). را با موفقیت انجام دهند. به عبارت دیگر، سازمانها درحل چهار مشکل موفق باشند:
1 - مشکل کسب منابع کافی و سازش با محیط خود؛
2 - مشکل تعیین و اجرای هدف؛
3 - مشکل نگهداری وحدت در داخل سازمان؛
4 - مشکل ایجاد و حفظ ارزشهای منحصر سیستم.
بنابراین، سازمان باید با نیازهای انطباق و کسب هدف و نیز نیازهای بیانی، یگانگی اجتماعی و هنجاری برخورد بکند، درواقع فرض بر این است که سازمانهای سالم، به طور اثربخشــــی هر دو دسته از نیازها را برآورد می کنند. (5)
ویژگیهای سازمان سالم
براساس ابعاد و ویژگیهایی که مایلز، بنیس، سرجیووانی، آرجریس، پارسونز و دیگران برای سازمانهای سالم قائلند، ساعتچی ویــژگیهای سازمان سالم را به شرح زیر بیان می کند:
اهداف موسسه برای اکثریت کارکنان سازمان روشن است و کلیه فعالیتها درجهت اهداف انجام می پذیرد؛
کارکنان نسبت بـــه سازمان احساس تعلق می کنند و علاقه مند به اعلام نظرات خود درمورد مشکل هستند؛ زیرا نسبت به حل آنها با خوش بینی اقدام می شود؛
مسائل در چارچوب امکانات موجود به صورت فعال و واقع بینانه برطرف می شود. کارکنان در جهت حل مشکلات به صورت غیررسمی و فارغ از عنوان و مقام رسمی با یکدیگر همکاری می کنند و درگیر این نیستند که ببینند مدیران سطح بالا چگونه فکر می کنند و حتی خواسته ها و نظرات رئیس موسسه را موردسوال قرار می دهند؛
تصمیم گیری برای افزایش کارایی موسسه براساس عواملی از قبیل توانایی، احساس مسئولیت، وجود اطلاعات، حجم کار، زمان منــــاسب و تجزیه وتحلیل منطقی صورت می گیرد؛
برنامه ریزی در موسسه براساس واقعیتها، آینده نگری، عملکرد و برقراری نظم صورت می گیرد و در این مورد روحیه همکاری وجود دارد. به عبارت دیگر، قبول مسئولیت توسط مشـــارکت فعال کلیه اعضا به خوبی مشاهده می شود؛
قضاوت و خواسته های منطقی کارکنان سطوح پایین سازمان موردتوجه و احترام است؛
مسائلی کـــــه در موسسه موردبررسی و حل و فصل قرار می گیرند، شامل نیازهای شخصی و روابط انسانی نیز می شود؛
تشریک مساعی به صورت آزاد و داوطلبانه صورت می گیرد. کارکنان آماده برای کمک و همکاری سازنده درجهت نیل به اهداف تعیین شــــده هستند، و در این راستا تلاش زیادی می کنند؛
هرگاه بحرانی موسسه را تهدید کند، برای رفع آن با یکدیگر متحد شده و خود را موظف به رفع بحران می دانند؛
تضاد در امر تصمیم گیری مهم تلقی می شود و به طور موثر با همکاران مطرح می گردد، کارکنان آنچــــــه را احساس می کنند ابراز می دارند و از دیگران نیز همین توقع را دارند؛
یادگیری حین انجام کار به مقدار زیادی براساس طریق، و کوشش خود یادگیرنده و راهنمایی و توصیه یاددهنده صورت می گیرد. کارکنان یکدیگر را به عنوان یک فرد مستعد و توانا برای یادگیری و توسعه می بینند؛ انتقاد گروهی درارتباط با پیشرفت کار به طور عادی انجام می گیرد؛ صداقت در رفتار کاملاً مشهود است و کارکنان نسبت به یکدیگر احساس احترام و تعلق دارند و خود را تنها حس نمی کنند؛
کارکنان کاملاً متحرک هستند. براساس انتخاب و علاقه در فعالیتها مشارکت می کنند و حضور در موسسه برایشان مهم و لذت بخش است؛
مدیریت و رهبری به صورت انعطاف پذیری در موسسه اعمال می شود و در مواقع لزوم، مدیریت و سازمان خود را با موقعیتها و تغییرات محیط تطبیق می دهد؛
حس اعتماد، آزادی ومسئولیت متقابل در بین همکاران زیاد است. افراد واقف هستند که چه چیزهایی برای سازمان مهم است و چه چیزهایی کم اهمیت؛
قبول ریسک به عنوان یکی از شرایط توسعه و تغییر، موردقبول مدیریت و کارکنان موسسه است؛
موسسه معتقد است که افراد باید از اشتباهات گذشته یاد بگیرند که چنین اشتباهاتی اثراتی در کار داشته است؛
عملکرد ضعیف در موسسه به فوریت تشخیص داده می شود و به طور منــاسب و دسته جمعی برای رفع آن اقدام می گردد؛
ساخت سازمانی و خط و مشی ها و دستورالعملها طوری تنظیم شده است که بتواند کارکنان را در انجام وظایف کمک کرده و بقا و سلامت موسسه را در بلندمدت تضمین کند. درضمن ساخت ســازمانی، دستورالعملها و خط مشی های سازمــان در موارد لزوم تغییر می کند تا موسســه بتواند خود را با شرایط محیطی تطبیق دهد؛
در موسسه علاوه بر نظم، تحرک سازنده وجود دارد و ابداعات و ابتکارات به مقدار زیادی مشهود است. روشهای سنتی موردسوال قرارگرفته و درصورت عدم کارایی کنار گذاشته می شود؛
سازمان، سرعت خود را با امکانات و تغییرات بازار که خریدار محصولات و یا خدمات موسسه است تطبیق می دهد، و کارکنان سعی در پیش بینی آینده دارند؛
بین مسئولیت و اختیار تعادل و توازن منطقی وجود دارد و امور موسسه به دلیل نداشتن بوروکراسی بیمار، به سرعت انجام می شود.
لایدن و کلینگل برخی از نشانه های ضعف سلامت ســازمانی را به شرح زیر بیان می دارند:(4)
1 - کاهش سودمندی و منفعت سازمان؛
2 - افزایش غیبت کارکنان؛
3 - فقدان کانال های ارتباطی باز؛
4 - اتخاذ همه تصمیمات در سطوح عالی سازمان؛
5 - فقدان تعهد کارکنان نسبت به سازمان؛
6 - وجود سطوح پایینی از روحیه و انگیزش در کارکنان؛
7 - نادیده انگاشتن اعتبار سازمان توسط کارکنان؛
8 - فقدان وجود رفتارهای غیراخلاقی در سازمان؛
9 - اهداف منظم و دسته بندی شده؛
10 - فقدان دوستان مجرب و یا اطمینان برای کارکنان در سازمان؛
11 - فقدان برنامه های آموزشی و توسعه ای؛
12 - فقدان اعتماد بین کارکنان سازمان.
مولفه های سلامت سازمانی
لایدن و کلینگل باتوجه به یافته های تحقیق آماری که درمورد ارزیابی سلامت سازمانی دانشکده آموزش عالی انجام داده اند برای سلامت سازمانی 11 مؤلفه (بعد جداگانه اما مرتبط به هم) ارائه کرده اند: (4) بعد اول) ارتباط: در سازمان سالم ارتباط مستمر میان کارکنان و به همان خوبی میان زیردستان و فرادستان باید تسهیل شود. ارتباط باید دوطرفه باشد و در سطوح مختلف سازمان برقرار باشد. در سازمان سالم، بحثهای چهره به چهره به همان اندازه اهمیت اسناد و مدارک نوشته شده، مهم است.
بعد دوم) مشارکت و درگیر بودن در سازمان: در یک سازمان سالم کارکنان همه سطوح به طور مناسبی درگیر تصمیم گیریهای سازمـــــان می شوند.
بعد سوم) وفاداری و تعهد: در سازمان سالم یک جو اعتماد بالایی میان اشخاص وجود دارد. کارکنان منتظر این هستند که سر کار بیایند و احساس می کنند شرکت آنها مکان خوبی برای کارکردن است.
بعد چهارم) اعتبار یا شهرت موسسه یا شرکت: یک سازمان سالم ادراکات از اعتبار و شهرت مثبت را به کارکنان منعکس می کند. وکارکنان به طور کلی به شهرت و اعتبار بخش یا حوزه خود ارزش قائلند.
بعد پنجم) روحیـــه: روحیه مناسب در سازمان به وسیله یک جو دوستانه درجایی که کارکنان عمدتاً همدیگر و شغلشان را دوست دارند و رویهمرفته هم به طور شخصی و هم به خاطر سازمــــان برانگیخته می شوند، نمایش داده می شود.
بعد ششم) اخلاقیات: در یک سازمان سالم عموماً رفتار غیراخلاقی وجود ندارد. کارکنان تمایل دارند بیشتر به اخلاق باطنی ارزش قائل شوند و جایی را برای سیاست در سازمان نبینند.
بعد هفتم) شناسایی یا بازشناسی عملکرد: در یک سازمان سالم کارکنان برای به فعلیت درآوردن استعدادهایشان تشویق می شوند و موردحمایت قرار می گیرند، عموماً آنها احساس می کنند ارزشمند هستند، آنها به طور مناسبی برای پیشـــرفت درون یک جوی از حق شناسی و مراقبت شناسایی می شوند.
بعد هشتم) مسیر هدف: درون یک جو سالم کارکنان می توانند تمرکز بالای بخشهایشان را تشخیص دهند و اهداف را درون سازمان تشخیص دهند چون در تنظیم اهداف مشارکت دارند.
بعد نهم) رهبـــری: رهبران به عنوان عامل تعیین کننده ای بر سوددهی و اثربخشی سازمان به شمار می روند و عموماً رفتاری دوستانه دارند و کارکنان به راحتی می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند.
بعد دهم) بهبود یا توسعه کارایی کارکنان: در یک محیط سالم سازمانی، اغلب هیئت ویژه ای برای حمایت از آموزش و بهبود مستمر نیروهای موجود در سازمان وجود دارد.
بعد یازدهم) کاربرد منابع: کارکنان باید مشاهده کنند که منابع و امکانات به طور شایسته و به طریق سازگار با انتظارات آنها از پیشرفتشان، بین آنها تقسیم شده است.
ابعاد سلامت سازمانی ازنظر مایلز: مایلز ویژگیهای سازمان سالم را در تامین سه نیاز اصلی یعنی: 1 - نیازهای وظیفه ای سازمان 2 - نیازهای بقا و... 3 - نیازهای رشد و توسعه سازمان، دانسته و باتوجه به این سه نیاز، ابعاد سلامت ســـــازمانی را شامل 10 مورد زیر می داند: (7) سازگاری، شایستگی حل مسئله، تمرکز بر اهداف، شایستگی ارتباطات، حداکثر برابری قدرت، به کارگیری منابع، انسجام و یگانگی، روحیه، استقلال، نوآوری.
سه مـــورد اول را جزو تامین نیازهای وظیفه ای سازمان هستند و نیازهای بقا شامل سه مورد بعدی می شوند و ابعاد نوآوری، استقلال، سازگاری و شایستگی حل مسئله در چارچوب تامین نیازهای رشد و توسعه قرار می گیرند.
کارکردهای سیستم
پارسونز چهار کارکرد اصلی را که کلیه سیستم های اجتماعی برای بقا و حفظ سلامت و رشد و توسعه خود باید انجام دهند به شرح زیر بیان می کند: (5)
1 - انطباق (ADAPTATION ) : مسئله تحصیل منابع کافی یا فرایند به کار انداختن وسایل فنی برای دستیابی به هدف؛
2 - نیل به هدف (GOAL ATTAINMENT ): هدفگذاری و اجرای آن یا تامین حرکت پیوسته سازمان به سوی هدفهایش؛
3 - انسجام و یکپارچگی (INTEGRATION ): همکاری و هماهنگی بین اجزا و واحدهای فرعی سیستم یا فرایند برقراری و حفظ روابط عاطفی و اجتماعی مناسب درمیان افرادی که مستقیماً در فرایند دستیابی به هدف همکاری می کنند؛
4 - دوام (LATENCY ): ایجاد و حفظ فرهنگ و ارزشهای خاص سیستم.
سلامت سازمانی و اثربخشی
شاین می گوید که نظریه های قدیمی سازمان عواملی نظیر به حداکثر رساندن سود، فراهم ساختن خدمت مفید، تولید زیاد و روحیه قوی کارکنان را به عنوان معیارهای کافی برای اثربخشی قبول دارد. لکن آنچه پذیرش دائمی این معیارها را متزلزل کرده دو عامل زیر بوده است:
کشف این واقعیت که هرگاه معیار سنجش تنها سودآوری و خدمت مفید باشد، سازمانهای ظاهراً معقول دارای روشی موثر و کارآمد نیستند.
پی بردن به این واقعیت که سازمانها وظایف گوناگونــی را انجام می دهند و هدفهای جداگانه ای دارند که پاره ای از آنها ممکن است با هم تضاد داشته باشند.
با قبول اینکه هر سیستمی دارای وظایف مختلفی است و در محیطی به حیات خود ادامه می دهد که داده های غیرقابل پیش بینی برای آن فراهم می کند، اثربخشی یک سیســـتم را می توان برحسب توانایی آن به ادامه حیات خود در موارد بحرانی، سازش، حفظ خود و رشد و توسعه اش بدون توجه به وظایف خاصی که انجام می دهد تعریف کرد و از این نوع ایده افرادی مثل آرجریس، تریست، بنیس، رایس و افــــرادی دیگر نیز به طور قاطع پشتیبانی کرده اند. (8)
به عقیده بنیس اگر سازمانها را به عنوان ساختمانهای سازش پذیر، حلال مشکلات و ارگانیک موردملاحظه و توجه قرار دهیم، در این صورت اشتباهات مربوط به اثربخشی باید براساس فعل و انفعالاتی صورت گیرد که سازمان با اتخـــاذ آنها مشکلات را بررسی و حل و فصل می کند، نه از اندازه گیریهای جامد و استاتیک بازار کار. (8)
با ملاحظه روی تعریفی که شاین، بنیس و دیگران از اثربخشی دارند درمی یابیم که سلامت سازمانی به عنوان معیاری برای تعیین اثربخشی سازمان نیز به کار می رود. هر سازمانی برای اینکه اثربخش باشد قبل از هر چیز بایستی بتواند در موارد بحرانی ضمن انطباق و سازش با محیط متغیر و مقابله با هر مشکلی بهترین منابع خود را به کار گرفته و با نیروهـــای تهدیدکننده خارجی به طور موفقیت آمیزی برخورد کرده و نیروی آنها را درجهت هدف اصلی سازمان هدایت کند و همواره با حفظ تواناییهای بقای خود، آن را رشد و توسعه دهد و به تعبیری دیگر از سلامتی سازمانی برخوردار باشد. در مدل پیشنهادی پارسونز نیز، در هر زمانی سیستم اجتماعی برای ادامه حیات خود و یا به عبارتی برای تامین سلامتی و اثربخشی خود ضروری است که چهار مشکل اساسی یعنی انطباق، نیل به هدف، انسجام و یگانگی، و دوام (فرهنگ و ارزشها) خود را حل کند.
در این حالت مدارس برای حل مشکلات مربوط به انطباق، نیل به هدف، انسجام و یگانگی و دوام خود به روش زیر عمل می کنند:
در مواجهه با تغییر شرایط محیط خارجی و تلاش درجهت تغییر برنامه های داخلی، خود را با شــــرایط اصلی محیط و سوالها منطبق می سازند؛ پیشرفت تحصیلی، تامین منابع و کیفیت یادگیری دانش آموزان و خدمات را به عنوان شاخصهای نیل به اهداف به کار می گیرند؛
با استفاده از انسجام و یگانگی اجتماعی، بر مسائل اجتماعی موردنظر در مدرسه، نظیر تامین رضایت شغلی کارکنان، تعارض روابط شخصی، غیبت و روحیه دانش آموزان و کارکنان فائق می آیند؛
و درنهایت در مدارس اثربخش و سالم از معلمان و دانش آموزان، تعهد زیاد و رفتار مناسب انتظار دارند و شاخصهای اصلی در اینگونه مدارس برای حل مشکل دوام که به حفظ و نگهداری سیستم ارزشی اشاره دارد، شامل وفاداری و توجه به فعالیتهای مدرسه، حس هویت مشترک با مدرسه، انگیزه های فرد برای کــــــارکردن و انطباق نقش و هنجار می شوند. (9)
مروری بر تحقیقات انجام شده درمورد سلامت سازمانی
الف) تحقیقات انجام شده در داخل کشور: تحقیقی توسط حاجی پور، تحت عنوان مطالعه و مقایسه سلامت سازمانی دبیرستانهای دخترانه دولتی و غیرانتفاعی شهر تهران از دیدگاه دبیران در سال 1375 انجام گرفته است.
نتایج تحقیق او نشان داده است که بین سلامت سازمانی دبیرستانهای دولتی و غیرانتفاعی دخترانــــه شهر تهران تفاوت معنی داری وجود دارد.
از دیگر نتایج تحقیق او، عدم تفاوت بین سطح نهادی دو نوع دبیرستان و وجود تفاوت در سطوح اداری و فنی بین دو نوع دبیرستان است. (10)
تحقیقی تحت عنوان بررسی و مقایسه سلامت سازمانی مدارس دولتی و غیرانتفاعی دوره های راهنمایی و متوسطه شهر تهران توسط زنگل در سال 1374 انجام گرفته است. وی با پرسشنامه (OHD ) به سنجش سلامت سازمانی پرداخته است. نتایج تحقیق او نشان داده است که میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی در مقاطع تحصیلی راهنمایی و متوسطه از لحاظ سلامت سازمانی در سطح نهادی تفاوت معنی داری وجود ندارد ولی در سطوح فنی و اداری رابطه معنی داری وجود داشت. (11)
اسکندری در سال 1378 به بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و عملکرد مدیران مدارس متوسطه مشکین شهر پرداخته است. در پژوهش او ویژگیهای هفتگانه انسجام نهادی، نفوذ مدیر، مـــراعات، ساخت دهی، حمایت به وسیله منابع، روحیه و تاکید علمی، عوامل اصلی مورد سنجش در سلامت سازمانی مدارس متوسطه بوده است. قلمروهای ششگانه وظایف مدیران آموزشی شامل برنامه آموزش و تدریس، امور دانش آموزان، امور کارکنان، روابط مدرسه - اجتماع، تسهیلات و تجهیزات و امور اداری و مالی، به عنوان معیارهای عملکرد در نظر گرفته شده است.
نتایج به دست آمده حاکی از این بود که میان سلامت سازمانی و عملکرد مدیران آموزشی و همچنین میان سلامت سازمانی و هریک از ابعاد ششگانه قلمرو عملکرد مدیران رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. (12) بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و روحیه دبیران دبیرستانهای پسرانه دولتی شهر تهران عنوان تحقیقی است که در سال 1381 توسط طاهری انجام شده است. در این پژوهش ویژگیهای ششگانه، انسجام نهادی، نفوذ مدیر در مقامات مافوق، مراعات، ساخت دهی، حمایت به وسیله منابع و تاکید علمی، عوامل اصلی موردسنجش در سلامت سازمانی بوده است.
یافته های تحقیق فوق نشان داد که بین سلامت سازمانی و روحیه دبیران همبستگی بالایی وجود دارد. بیشترین تاثیر بر متغیر روحیه مربوط به بعد مراعات بوده و ابعاد ساخت دهی، حمایت منابع و انسجام نهادی به ترتیب تاثیرات بعدی را داشته اند. همچنین میزان سلامت سازمانی و روحیه دبیران دبیرستانهای تهران نامناسب تشخیص داده شد. و می توان گفت سلامت سازمانی نامناسب مدارس تا حد زیادی در کاهش روحیه دبیران دخیل بوده است.
همچنین بین سلامت سازمانی و هریک از مؤلفه های دهگانه ذکر شده رابطه متوسطی تشخیص داده شد. (13)
ب) پژوهشهایی درباره سلامت سازمانی در خارج از کشور: مطالعه اثرات محیط بیرونی بر روی سلامت سازمانی مدرسه، عنوان تز تسان وینگ، لئونگ (LEUNG, STAN-WHNG ) در دانشگاه هنگ کنگ چین است. ابزار اندازه گیری محقق شامل دو پرسشنامه سنجش فاکتورهای فشار بیرونی بر محیط مدرسه تهیه شده به وسیله لام (LAM )، و پرسشنامه فهرست سلامت سازمانی مدرسه (OHD ) تهیه شده توسط هوی و کارتر کاتکمپ بود. نتیجه این بود که مدارس سالم دارای فشار کمی از بیرون هستند ولی مدارس ناسالم دارای فشار کمی از محیط بیرونی هستند. (14)
در تحقیق دیگری که توسط هوی، تاتر و کاتکمپ (B, KOTTCAMP )، به منظور بررسی میزان سلامت جو مدارس انجام شد، چنین نتیجه گیری شده است که میزان سلامت جو مدرسه سالم از نظر ابعاد هفتگانه سلامت سازمانی به طور قابل ملاحظه ای در سطحی بالاتر از میانگین است، در حالی که جو مدارس ناسالم ازنظر این ابعاد در سطح پایین تر از میانگین قرار گرفته است. (15) پاتل (PATEL ) تحقیقی به منظور بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و تعهد سازمانی در بین کارمندان صنعتی انجام داده است. نتایج تحقیق او یک ارتباط مثبت و معنی داری بین سلامت سازمانی و تعهد سازمانی آشکار کرد. به علاوه 50 نفر از کارکنان ماهر که ازنظر سلامت سازمانی، سازمانشان را وضعیت مطلوب می دانستند دارای تعهد بیشتری به سازمانشان نسبت به کارگران یا کارکنان عادی بودند. (16)
هوی و وولفوک (HOY AND WOOLFOLK ) ، نیز ارتباط بین اثربخشی تدریس معلمان و ابعاد هفتگانه سلامت سازمانی را موردبـــررسی قرار داده اند و دریافته اند که تنها دو عامل از بین ابعاد سلامت سازمانی یعنی یگانگی نهادی و روحیه معلمان در ارتباط با اثربخشی تدریس گروهی معلمان است و بــــــــاعث بالارفتن این اثربخشی می شود. (17)
تحقیق دیگری به تعیین رابطه بین سلامت سازمانی و پیشرفت تحصیلی پرداخته است. آلیسون، این پژوهش را در دبیرستانهای میسوری انجام داده است. نتایج نشان داد که بین سلامت سازمانی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ارتباط مثبت وجود دارد و نتیجه دیگر اینکه، وحدت نهادی و نفوذ مدیر همبستگی بالایی با سلامت سازمانی داشتند. (18)
مایلر (MILLER )، تحقیقی تحت عنوان رابطه بین ادراک معلمان از سلامت سازمانی مدرسه و میزان اعتماد دبیران به مدیر، همکاران و سازمان انجام داده است. یافته های تحقیق نشان دادند که بین ادراک از معلمان، سلامت سازمانی و اعتماد به مدیر، همکاران و مدرسه همبستگی مستقیم و معنی داری وجود دارد. (19)
رابطه بین سلامت سازمانی مدارس راهنمایی و اعتماد و اطمینان و مشارکت در تصمیم گیری دبیران عنوان رساله دکترای بارنز (BARNES ) است که شش بعد سلامت سازمانی در این تحقیق عبارت بودند از وابستگی معلم، رهبری آموزشی، حمایت منابع، تاکید علمی، یگانگی نهادی و نفوذ مدیر.
نتایج تحقیق نشان داده است که بین اعتماد مدیران به دبیران و سلامت سازمانی رابطه وجود دارد. همچنین رابطه ای معکوس بین محدودیت دبیران در تصمیم گیری مربوط به کلاس و سازمان مدرسه، با سلامت سازمانی مشاهده شده است. (20)
هوی و وولفوک در تحقیق دیگری تحت عنوان بررسی رابطه بین کارایی معلمان و سلامت سازمانی مدرسه به مطالعه روابط بین دو بعـــد کارایی معلم (فردی و گروهی) با جنبه های جو مدرسه سالم (انسجام نهادی، نفوذ مدیر، مراعات، ساخت دهـــی، حمایت به وسیلـــه منابع، روحیه و تاکید علمی) پرداخته اند.
نتایج تحقیق نشان داده که جو یک مدرسه سالم با تاکید قوی بر جنبه های علمی و وجود مدیری با نفوذ، با کارایی فردی و گروهی معلمان رابطه بسیار قوی دارد. (21)
نتیجه گیری و پیشنهادات
مفهوم سلامت سازمانی به ما اجازه می دهد تصویر بزرگی از سلامت سازمان داشته باشیم. در سازمانهای سالم کــــارمندان متعهد و وظیفه شناس هستند، روحیه و عملکرد بالایی دارند، کانال های ارتباطی باز و سودمند هستند، و سازمان سالم جایی است که افراد دوست دارند به محل کارشان بیایند و به اینکه در این محل کار کنند، افتخار می کنند. اگر به سازمان سالم به عنوان سیستم نگاه کنیم درچنین حالتی سلامت سازمانی را نه در بهداشت و سلامت جسمانی و روانی کارکنان به صورت فردی و گروهی، بلکه در موجودیت و بقای خود سازمان جستجو می کنیم.
بنابر مطالب ارائه شده در این مقاله و نتایج به دست آمده از پژوهشهای مربوطه، مدیران (بویژه مدیران آموزشی) می بایست موارد زیر را مدنظر قرار دهند: تخصص و کارایی نیروهای سطوح فنی و اداری عامل بسیار مهمی در رشد و بهبود مستمر سازمان و بقای آن است. وقتی این نیروها از قبیل معلمان و کارکنان عملکرد مطلوبی داشته باشند درحقیقت به اثربخشی سیستم مدرسه کمک کرده و نقش خود را به عنوان خرده سیستم جامعه اجرا کرده اند و در این صورت سطح اداری می تواند در جذب منابع و تسهیلات برای ادامه فعالیت سیستم موفق باشد. اثربخشی مدرسه باعث خواهدشد نهادی در تعیین اهداف، فلسفه، ارزشها، قوانین، معیارها و کنترل فراگردهای آموزشی و پرورشی و... اعضای مدرسه را مشارکت دهد. و این مشارکت مزایای بسیاری از قبیل بهبود مستمر کارایی فردی و سازمانی، امنیت شغلی و روانی، رضایت کارنان و ارباب رجوع، افزایش انگیزش، شناخته شدن استعدادها و فراهم ساختن زمینه شکوفایی آنها، ترویج روحیه تفکر علمی و نوآوری، ترویج روحیه همکاری، همیاری و هم افزایی، فراهم شدن زمینه انتقادات و پیشنهادات سازنده، تسریع و تصریح فرایند تصمیم گیری در سازمان و... خواهدشد که مجموع آنها باعث افزایش اثربخشی و سلامت سازمانی مدرسه می شود.
در مدارس دارای جو سالم، باز، و پویا روحیه معلمان و کارکنان و درجه اعتمادشان به مدیر و همکاران و میزان تعهد سازمانی بالاست. پس باید توجه داشت که ایجاد جوی باز و سازنده از وظایف اساسی مدیر است زیرا چنین جوی ارتباط بالایی با معیارهای اثربخشی سازمان دارد.
مدارس سالم، خواهان مدیرانی با نفوذ هستند، مدیران این مدارس لازم است با ویژگیهای سازمان سالم آشنایی کامل داشته باشند و خود افرادی متخصص و رهبر در زمینه کاریشان باشند، رهبر بودن مدیر سبب ایجاد روحیه علمی، وظیفه شناسی و بالارفتن بهداشت روانی اعضای مدرسه شده، کارایی فردی و گروهی معلمان را افزایش می دهد. درنهایت پیشنهاد می شود که:
1 - با استفاده از استادان دانشگاه و صاحبنظران، در زمینه مفهوم و اهمیت سلامت سازمانی لاسهای آموزش ضمن خدمت برای مدیران تدارک دیده شود؛
2 - مدیران مدارس به وضعیت بهداشت روانی و جسمی، امنیت شغلی، روحیه، مشارکت، تخصص فنی، انگیزش و... معلمان توجه بیشتری کنند و اقدامات لازم را درجهت افزایش و بهبود این موارد انجام دهند؛
3 - مدیران می توانند جهت آگاهی از سلامت سازمانی مدرسه و رابطه آن با متغیرهای مربوط به اثربخشی سیستم مدرسه با استفاده از ابزار سنجش سلامت سازمانی و ابزار مربوط به هریک از متغیرهای اثربخشی تحقیق کنند و اقدامات لازم را درجهت بهبود اثربخشی مدرسه انجام دهند؛
4 - در گزینش مدیران، باید مهارتهای فنی، انسانی و ادراکی آنها را ارزیابی کرد و آموزشهای لازم را به آنها ارائه داد؛
5 - مدیران مدارس باید با استفاده از مشارکت دادن اعضای مدرسه در تصمیم گیری و حل تعارضات، ایجاد نظام پیشنهادات، کمک به تامین نیازهـــای جسمی و روانی، برگزاری دوره های آموزشی لازم، شایسته سالاری، ایجاد روحیه خلاقیت و نوآوری، روزآمدی و استفاده از مشاوران و صاحبنظران باعث ایجاد جو باز و سازنده شوند تا بتوانند سلامت سازمانی مدرسه را تضمین کنند. 1
منابع و مأخذ
1 - علاقه بند، علی، سلامت سازمانی مدرسه، فصلنامه مدیریت در آموزش و پرورش، شماره 21، بهار 1378، ص 14.
2 - WAYNE.K, AND JOHN A, FELDMAN. “ORGANIZATIONAL HEALTH: THE CONCEPT AND ITS MEASURE”. JOURNAL OF RESEARCH AND DEVELOPMENT IN EDUCATION, NUMBER 4, 1987, P:30.
3 - عباس زاده، میرمحمد، حرفه معلمی و رضایت شغلی، فصلنامه تعلیم و تربیت، شماره 1، 1369، ص 74 - 58 .
4 -JULIE A LYNDEN & WILLIAM, KLINGLE. “SUPERVISING ORGANIZATIONAL HEALTH”. SUPERVISION JOURNAL, 2000, PP: 3-5.
- هوی و میسکل، تئوری، تحقیق و عمل در مدیریت آموزشی، ترجمه: سیدعباس زاده. میرمحمد، جلد دوم، ارومیه، انتشارات انزلی، 1371، ص 35. بقیه منابع در دفتر مجله موجود است .
منبع : مقاله " سلامت سازمانی " نویسنده : حسینعلی جاهد -مجله تدبیر - شماره 159- 1384
برگرفته از: fekreno.org
نظام آموزش عالي، به عنوان سيستمي با روابط دروني و بيروني پيچيده، داراي عناصري است که در تعامل مداوم با يکديگر به دنبال تربيت انسان هستند که خود سيستمي با پيچيدگي و دشواريهاي ويژه است. بيشک، همان گونه که اکثر صاحبنظران برنامههاي توسعه، تأکيد دارند آموزش عالي يکي از ارکان و عوامل اصلي توسعه به شمار ميآيد و ضروري است برنامهريزي و سرمايهگذاري در اين بخش دقيق و مبتني بر اصول باشد. پيشرفت علم و فناوري در زمينههاي مختلف، بر پيچيدگي وظايف و ماموريتهاي نظام آموزش عالي افزوده است .
پرسشي که مطرح ميشود اين است که نظام آموزش عالي تا چه اندازه توانسته در رسيدن به هدفهاي خود موفـق عمل کند؟ بـراي پاسخ به اين پـرسش شايد دهها مقاله و گزارش پژوهشي بتوان نوشت، اما نکته آشکـار در عملکرد گذشته نظامهاي آموزشي اين است کـه برنامهريـزان و مديران براي تحقق هدفها، در بسياري موارد به صورت مکانيکي با فرايند آموزش برخورد کرده، پويايي آن را در نظر نگرفتهاند (et.al,1983,Oren). براي پوشش دادن به تعامل پوياي عناصر نظام آموزشي از قبيل: معلم، دانش آموز/ دانشجو، مدير، برنامه درسي، هدفها، مديريت، امکانات و تجهيزات و غيره، نيازمند روششناسي هستيم که براساس آن بتوانيم به صورتي پويا خطمشيها را تعيين و برنامهريزي کنيم. موضوع بعدي اين است که چگونه ميتوان به اثرهاي مثبت يا منفي يک خطمشي، يا برنامه پيش از اجراي آن پي برد؟ يکي از راههاي مورد استفاده براي اين منظور شبيهسازي برنامه در محيط مجازي پيش از اجراي برنامه در سيستم حقيقي است . همانگونه که ارن و همکاران(1983) ميگويند، پيچيدگي روابط، تعدد متغيرها و دشواري فرايندهاي تعليم و تربيت، مانع مهمي در راه شبيهسازي و ساختن مدل است. بنابراين در چند دهه گذشته بحث شبيهسازي برنامهها در علوم انساني زياد مورد توجه قرار نگرفته است. با توسعه علوم بين رشتهاي روششناسيهايي در جهت کاربرد ديدگاههاي مهندسي در علوم انساني مطرح شده است. در اين مقاله تلاش شده تا يکي از روششناسيها را که اساس آن بر پويايي است به عنوان روششناسي بهينه کردن مديريت آموزش عالي، معرفي شود .
اهميت، ضرورت و کاربردهاي شبيهسازي
براي مطالعه و تجزيه و تحليل سيستمها، روشهاي متفاوتي وجود دارد. در مطالعه تجربي يک سيستم، متغيرها تغيير داده شده و تاثير آنها بر روي سيستم مشاهده ميشود. اما تعداد سيستمهايي که بتوان اين روش را براي بررسي آنها به کار برد، بسيار محدودند. زيرا، نخست، تغيير يک متغير در يک سيستم ممکن است باعث دگرگوني سيستم و بنابراين بياعتباري بررسي و نتايج حاصل از آن شود. دوم، ايجاد تغيير براي مشاهده واکنش رفتاري در همه سيستمها عملي نيست. به علاوه اين روش زماني که طراحي و ايجاد يک سيستم جديد در کار بوده و براي رسيدن به نتيجه مطلوب بايد رفتار آن مورد بررسي قرارگيرد، بيمعني خواهد بود. در اين گونه موارد از يک الگو يا مدلي از سيستم که شامل اطلاعات لازم براي بررسي و تجزيه و تحليل آن باشد، استفاده ميشود .
در علوم انساني، به ويژه در سيستمهاي اجتماعي-اقتصادي با پيچيدگي و پويايي بسيار بيشتري نسبت به فعاليتهاي فني روبهرو هستيم . بنابراين منطقي و حتي ضروري است تا از ابزارهاي مشابه براي آزمون و مطالعه سياستها و نوآوريها پيش از اجراي آنها در سيستم حقيقي، بهره گيريم. مسئله ديگري که بر اهميت به کارگيري روشهاي شبيهسازي در علوم انساني و به گونهاي ويژه در نظامهاي آموزشي ميافزايد، خروجي آن است. بر خلاف صنعت که به طور عموم محصول اصلي آن از جنس مواد بيجان است و بيشتر نادرستيها در مراحل فرآوري محصول با صرف هزينه و زمان اندکي قابل جبران است، در آموزش با دانشآموز/ دانشجو سروکار داريم؛ بنابراين کوچکترين اشتباهي در برخورد با آن ميتواند خسارتهاي جبران ناپذير و بسيار پر هزينهاي را، نه تنها بر نظام آموزشي بلکه بر کل جامعه وارد سازد. به عبارت ديگر: حيطه آموزش به ويژه در مقاطع اوليه به سبب سروکار داشتن با انساني که بسيار تاثير پذير از محيط است، به عنوان اصليترين عنصر سيستم که سازنده فرداي جامعه است، مجال انجام آزمايشها و برخورد به صورت سعي و خطا را به مسئولان و تصميمگيران نميدهد .
به طور کلي، مدل را در معناي ساده آن ميتوان «روش فهم تغييرات، هدايت و کنترل آنها» تعريف کرد. مدلهايي که براي مطالعه سيستمها ساخته و به کار برده ميشوند، با توجه به ويژگيهاي عموميشان به راههاي مختلف دستهبندي ميشود. با اين دستهبنديها نه تنها انواع مدلها را از يکديگر متمايز ميسازند، بلکه روشهاي بررسي هر گروه تعيين ميشوند. در يک تقسيم بندي، مدلها به دو دسته ايستا و پويا تقسيم ميشوند (حميديزاده، 1379). در يک مدل ايستا، يا بعد زمان به طور کلي ناديده گرفته ميشود يا وضعيت مدل در يک لحظه زماني به گونه ايستا نشان داده ميشود. در مقابل، يک مدل پويا به طور صريح گذر زمان را شامل بوده و رابطه وضعيت سيستم و زمان را به نمايش ميگذارد. با توجه به اين مطالب مشخص ميشود که پويايي با حرکت، تغيير و تحول، جلورفتن، تطبيق، توليد زايشي، تراوش و خلاقيت همراه است. همانگونه که در اين تعريفها مشاهده ميشود، مدل پويا مدلي است که اجزاي آن و روابط ميان آنها با گذشت زمان تغيير ميکنند. بنابراين ميتوان چند ويژگي اساسي را براي پويايي در مدلها و سيستمها برشمرد :
1. حرکت جهتدار و رشد کننده؛
2. تغيير و نوآوري؛
3. انعطافپذيري در توليد محصولات و سازگاري آگاهانه با محيط؛
4. تعادل پوياي دايمي و پيشرونده؛
5. علتيابي مشکلات در خود سازمان؛
6. توليد و کار خارق العاده کردن از امکانات معمولي؛
7. هشيار و حساس بودن در برابر مشکلات و چاره انديشي براي حل آنها؛
8. توليد کالا يا خدمات مولد بيشتر از ظرفيت و تراوش علمي .
مدلسازي يکي از تکنيکهاي ذهني بشر است که نه تنها براي هدفهاي علمي، بلکه براي انجام امور روزمره بشر به دفعات مورد استفاده قرار ميگيرد. مدلسازي به طور کلي يعني مشابه سازي يک محيط با اندازههاي متفاوت از محيط واقعي و احتمالا مواد و مصالحي متمايز از جنس مواد و مصالح محيط مدل شده. در مدلسازي، ابتدا اجزاي محيط واقعي انتخاب شده، متناسب با هدف مورد نظر از مدلسازي ويژگيهايي از هريک از اجزاي واقعي، انتزاع ميشود؛ يعني به ازاي هر يک از اجزاي محيط واقعي، يک موجوديت تجريدي ساخته ميشود و با برقراري ارتباطي مشابه با ارتباط اجزاي واقعي، در ميان موجوديتهاي تجريدي، محيط واقعي مدل ميشود .
ويژگي اصلي مدلسازي، پيش بيني قابل اطميناني است که از نتيجه پوياي آينده مدل با توجه به مفروضات اوليه و تعامل ميان متغيرها به دست ميآيد. ويژگي ديگر استفاده از مدلها لزوم شفافيت و دقت در استفاده از عبارتها است، در حالي که عبارتهايي که در قالب گفتار و نوشتار ارائه ميشود، اين اجازه را به شخص ميدهد تا اطلاعات خود را به گونه مبهم، ناتمام و حتي نادرست بيان کند .
برخلاف بسياري از علوم فني که ميتوانند برحسب رشتهاي که منشاء آنها است ردهبندي شوند، مانند: فيزيک يا شيمي، مدلسازي و به گونه ويژه شبيهسازي، در تمام رشتهها قابل استفاده است. شانون (1975) در کتاب خود: علم و هنر شبيهسازي سيستمها، از کتابهايي در حوزههاي بازرگاني، اقتصاد، بازاريابي، تعليم و تربيت، سياست، علوم اجتماعي، علوم رفتاري، روابطبينالملل، ترابري، نيروي انساني، اجراي قوانين، مطالعات شهري و سيستمهاي جهاني که در رابطه با کاربرد شبيهسازي نوشته شدهاند، نام ميبرد (Shannon,1975). به علاوه تعداد بيشمار مقالههاي فني، گزارشها و رسالههاي دورة دکترا و کارشناسيارشد، تقريباً در همه زمينههاي اجتماعي، اقتصادي، فني و انساني، گواه بر تأثير و رشد گسترده استفاده از شبيهسازي در تمام جنبههاي زندگي دارد .
از شبيهسازي تعريفهاي فراواني مطرح شده اما جامعترين آنها را شانون ارائه کرده است. او شبيهسازي را چنين تعريف ميکند: "شبيهسازي عبارتست از فرايند طراحي مدلي از سيستم واقعي و انجام آزمايشهايي با اين مدل که با هدف پي بردن به رفتار سيستم، يا ارزيابي استراتژيهاي گوناگون براي عمليات سيستم صورت ميگيرد". بنابراين فرايند شبيهسازي، هم شامل ساختن مدل و هم شامل استفاده تحليلي از آن براي مطالعه يک مساله است .
شبيهسازي مبتني بر روششناسي پويايي سيستمها
پويايي سيستم يک روششناسي براي مطالعه، تحليل، شبيهسازي و بهبود سيستمهاي پوياي اجتماعي- اقتصادي و مديريتي، با استفاده از يک ديدگاه بازخوردي است (Barlas,2006:79).پويايي سيستم به شکل امروزي آن، در 1960 توسط جي فارستر و همکارش در دپارتمان مديريت اسلون (Sloon) در موسسه تکنولوژي ماساچوست مطرح شد .
پويايي سيستم بر پايه سه رشته علمي شکل گرفته: مديريت سنتي سيستمهاي اجتماعي، تئوري بازخوردي يا سايبرنتيک و شبيهسازي کامپيوتري . هدف اصلي روششناسي پويايي سيستم حصول بينشي عميق در چگونگي کارکرد سيستمها است، بنابراين در طراحي مجدد سيستم به منظور بهبود سياستها در زمينه سيستم مورد بررسي، کمک بسيار خوبي است (Sushil,1993:30).
برخي ويژگيهاي پويايي سيستمها سبب شده تا با ساير روشهاي شبيهسازي متفاوت باشد و کاربردهاي ويژهاي براي آن پديد آورد که در زير به آنها اشاره ميکنيم :
1. پويايي سيستمها بر چهار مولفه سيستمي استوار است: موجوديها، جريانها، بازخورد، روابط غيرخطي .
2. در بيشتر برنامههاي شبيهسازي ساختار مدل آماده است و کاربر با تغيير پارامترها، نتايج را بررسي ميکنند. در حالي که در پويايي سيستم کاربر، خود مدل را ساخته، نتايج را در قالب جدولها و نمودارها بررسي ميکند .
3. پويايي سيستم شامل دو بخش اصلي ايجاد مدل و آزمون آن است. اين ساختار سبب ميشود تا کاربر درک بهتري از مسائل پيچيده پيدا کند .
4. پويايي سيستم رفتار کل سيستم را تحليل ميکند .
5. فرايند مدلسازي و خود مدل، پتانسيل يادگيري بالايي را در پويايي سيستمها داراست .
6. تمرکز اصلي پويايي سيستم بر ساختار سيستم است؛ ساختار سيستم بيانگر رفتار سيستم است .
در حالي که در ديگر روشهاي شبيهسازي تمرکز بر تعامل ميان افراد است که به وسيله روابط آماري و رياضي بيان ميشوند و تفسير آنها براي فردي که مدل را مطالعه ميکند بسيار دشوار است. اما در پويايي سيستم پيادهسازي رفتار سيستم، تحليل نتايج، آزمون مدل شبيهسازي شده، اطلاعاتي در مورد چگونگي رفتار سيستم در شرايط درنظر گرفته شده را به تحليلگر ميدهد . (Hasret,2007)
مراحل انجام اين روششناسي به ترتيب عبارتند از :
1. تعريف مسئله، (بايد گفت که: مسائل مطرح در پويايي سيستمها به طور عمده ساختيافته نبوده، در نتيجه در مراحل اوليه بررسي مسئله نميتوان به تعريف دقيق به گونهاي دست يافت که گلوگاههاي مسئله را يافته و در صدد رفع مشکلات برآمد)؛
2. توسعه و ايجاد يک فرضيه پويا براي تشريح آثار مسئله؛
3. ساختن يک مدل شبيهسازي شده از سيستم؛
4. آزمون مدل براي کسب اطمينان از درستي عملکرد آن در دنياي حقيقي؛
5. حصول نتايج (Sterman,2002).
کاربرد روش شناسي پويايي سيستمها در بهبود عملکرد نظامهاي آموزشي
نظامهاي آموزشي به عنوان يک سيستم اجتماعي باز، يعني سيستمي که با محيط خود تبادل انرژي داشته و فعل و انفعالات دروني را به محيط انتقال ميدهند (حميديزاده، 1379)، از جمله سيستمهايي است که از متغيرهاي بسياري متاثر است. از اين رو شايد نتوان فرايند شبيهسازي خطي را در مورد آنها به کار برد؛ ضمن اينکه انسان به عنوان عامل ياد دهنده و يادگيرنده، نقش اصلي را در نظام آموزشي عهدهدار است. در نتيجه روابط بين فردي بر پيچيدگي اين سيستم ميافزايد. همانگونه که در مرور مطالعات پيشين آورده شده، از پويايي سيستم ميتوان در زمينههاي زير استفاده کرد :
1. تعيين و تدوين راهبردها و سياستهاي خرد و کلان نظام آموزشي؛
2. ابزاري براي تعيين عوامل و ميزان اثربخشي آنها در سطوح مختلف نظام آموزشي؛
3. ارائه مدل مجازي براي پيش بيني و ارزشيابي سياستهاي برنامه درسي و آموزشي، ارزشيابي سياستگذاريهاي آموزشي؛
4. بررسي عوامل و سياستهاي موثر بر کيفيت فرآيند تدريس و يادگيري .
تاکنون پويايي سيستمها در زمينههاي گوناگوني از جمله در سياستگذاريهاي تجاري و مسايل استراتــژيک (2002 ,Sterman & 2002 ,Barlas) زيستشناسي، پزشکي، انرژي و محيط، برنامههاي آموزشي، اقتصاد خرد و کلان، مطالعات تصميمگيري پويا، برنامهريزي استراتژيک و بسياري ديگر به کار گــرفته شده است. در ســـالهاي اخير کاربرد پــويايي سيستمها در حوزه آموزش عالي (2000 ,Kenedy) نيز توسعــه يافته، در موضوعــاتي مانند يادگيري سازمـاني (2006 , Spector) ، ارزشيابي (2006 ,Barlas) ، کيفيت تدريس، مديريت منابع و يادگيري تجربههاي متعددي از پويايي سيستمها مستند شده است .
مطالعات نشان ميدهد کاربرد روششناسي پويايي سيستم در سازماندهي مجدد کلاس مورد استفاده قرار گرفته که از آن با عنوان: يادگيري يادگيرنده محور (Learning Centered- Learner) ياد ميشود. يادگيري يادگيرنده محور بر فعال بودن دانشآموز/ دانشجو و حل مسئله تاکيد دارد. استاد(معلم) ديگر يک مدرس، منبع تمام دانش و يا هيچ نوع قدرت مطلقي نيست. در چنين شرايطي نميتوان بين شيوه آموزش دانشگاه و پيش از دانشگاه تفاوت زيادي پيدا کرد (Forrester,1996). بنابراين به منظور کاهش خطاها در فرايندها، به ويژه فرايند تدريس و يادگيري، صرفهجويي در منابع، بهينهسازي و افزايش اثربخشي، ميتوان از روششناسي پويايي سيستم به عنوان ابزار کمکي استفاده کرد .
به منظور ارتقاي سطح کيفي و کمي نظامهاي آموزشي، ارزيابي مستمر اين نظامها با استفاده از روششناسيهاي گوناگون، همواره مورد توجه پژوهشگران و علاقهمندان بوده است. اين ارزيابي ميتواند هر يک از عناصر نظام را، اعم از ياددهنده، يادگيرنده، سياستها، برنامهدرسي، فرآيند تدريس و يادگيري، پژوهش و ... شامل شود. از مهمترين بخشهاي اين ارزيابيها راهکارهاي استخراج شده از پيشنهادهايي است که در انتها براي بهبود نظام مورد ارزيابي طرح و اجرا ميشوند. اين در حالي است که در صورت اتخاذ نادرست اين راهکارها، ضرر قابل توجه و هزينه سنگيني بر نظام آموزشي تحميل خواهد شد. در مطالعه شبيهسازي شده در يک گروه آموزشي، بهرامي و همکاران نشان دادهاند که با استفاده از پويايي سيستمها ميتوان پيش از اعمال سياستها و به کارگيري راهکارهاي پيشنهادي در نظام آموزشي حقيقي، ابتدا آنها را در مدلي که براي آن نظام ويژه با مشارکت خبرگان آن بومي شده اعمال کرد سپس با مشاهده نتايج و پيامدهاي آنها در صورت لزوم به اصلاح و آزمايش مجدد آنها پرداخت، در نهايت پس از تاييد نتايج با ضريب اطمينان بالاتري راهکارها را در محيط حقيقي به کار گرفت(بهرامي و همکاران، 1386 ).
در جمع بندي موارد گفته شده ميتوان چشم انداز به کارگيري پويايي سيستمها براي يادگيرندگان را در دستيابي مهارتهاي زير دانست :
1. در به کارگيري پويايي سيستم، مدلساز اقدام به توليد ابزارهاي شبيهسازي ميکند که دنياي کوچک نام دارد. محيط شبيهسازي شرايط زير را براي يادگيرندگان فراهم ميسازد :
الف. تجربه کردن در دنياي مجازي؛
ب. فرايند قابل تکرار است و ميتوان به سادگي پارامترها و سناريوها را تغيير داد؛
ت. ميتوان پويايي در يک سيستم را مشاهده کرد .
2. از آنجايي که پويايي سيستمها يک مدلسازي ذهني است، يادگيرنده ميتواند توسط پويايي سيستمها به واسطه بازخوردهاي سريع فرضيات و دانش خود را در محيط شبيهسازي شده بيازمايد .
3. پويايي سيستمها مکانيسمهاي متفاوتي از الگوهاي پويا را در سيستم پيشنهاد ميکند. الگوهاي متفاوت پويا سبب ميشود تا يادگيرندگان :
الف. به بحث در مورد الگوهاي پوياي متفاوت بپردازند؛
ب. پژوهش در مورد الگوهاي پوياي متفاوت را انجام دهند؛
د. به يادگيري دلايل ايجاد الگوهاي پوياي متفاوت با بکارگيري نمودارهاي علت/معلول و موجودي/جريان بپردازند .
4. پويايي سيستم در تعيين برخي مفاهيم کوچک در علوم و تکنولوژي به معلمان کمک ميکند، کمک تا يادگيرنده، منطق و رخدادها را به روشي عاميانهتر و عميقتر درک کند .
5. تمرکز بر علل رخدادها و دانش اينکه رفتار پيچيده سيستمها تعيين کننده حلقههاي بازخوردي متعددي هستند، سبب ميشود تا يادگيرنده دريابد که مسائل به وسيله راه حلهاي ظاهري برطرف نميشوند. اين روشنگري و بينش سبب افزايش حس کنجکاوي و انگيزش يادگيرنده در دورههاي علوم و تکنولوژي ميشود .
6. پويايي سيستم راهکاري کلي در درک و حل مسائل است. يادگيرندگاني که اين راهکار را فراگيرند ميتوانند از آن در مسائل زندگي خود استفاده کنند. بنابراين يادگيرندگان ميتوانند به گونهاي فعال محيط خود را ببينند، مسائل جديد را کشف کنند، به روشي علمي اين مسائل را مدل کرده، به آنها رسيدگي کنند .
7. مهارت توسعه مسائل از ديدگاه عميقتر به جاي پاسخ دادن به مسئله ارائه شده. نزديک شدن به مسائل به صورت بحراني و فهم پرسشهايي را که پيشتر پاسخ داده نشدهاند، سبب ميشود تا يادگيرندگان متوجه شوند که پاسخ منحصر به فردي وجود ندارد و حقايق متفاوتي، با در نظر گرفتن شرايط، زمان و مردم ميتواند موجود باشد .
نتيجه گيري
آموزش فرايندي بلند مدت است که کثرت هدفهاي آن غير قابل کاهش است. آموزش، گذشته و آينده جامعه ما را به همديگر مربوط ميسازد. يادگيري براي سده 21 بايد بصيرت و بينش درباره آن جامعه و کيفيتي را که بايد مردان و زنان براي کمک به ايجاد آن را دارا باشند، به همراه داشته باشد. در چنين جامعهاي آموزش و پرورش بايد هرچه بيشتر نقش فعال و کنشي داشته باشد؛ تا نقش واکنشي (پاپادوپلوس، 1998: 56 ).
در ميان نهادهاي اجتماعي و اقتصادي که ظرف 900 سال اخير پا به عرصه وجودگذاشتهاند، تنها تعداد انگشتشماري توانستهاند، مانند کالجها و دانشگاهها، دوام آورند وپايدار بمانند . تاريخ طولاني و متنوع نظامهاي آموزش عالي دور موضوعهاي بيشماري سير ميکند که از ميان آنها دولتها، نهادهاي اقتصادي، روندهاي اجتماعي و هنجارهاي فکري و فرهنگي در جامعه خاص و به طور کلي در جامعه بشري از مهمترين هستند. آموزش عالي همواره دو نقش ايجاد کننده تغيير و يا دريافت کنندگان و انتقالدهندگان آن را با هم ترکيب کرده، يا به صورت جداگانه اين نقش را ايفا کرده است .
تجربههاي به دست آمده در سده گذشته حاکي از ضعف نظامهاي آموزشي در استفاده از ابزارهاي بهينهسازي فرايند تدريس و يادگيري است که يکي از علتهاي آن پيچيدگي نظام مورد مطالعه و رخ دادن فرايندهاي غير منتظره در اجراي برنامهها است. امروزه با توسعه و پيشرفت دانش و تکنولوژي قادريم تا با بهرهگيري از ابزارها و روششناسيهاي نو، بسياري از اين پيچيدگيها را در برنامههاي خود در نظر بگيريم و براي محيطهايي که رفتار قابل پيشبيني ندارند، برنامهريزي کنيم .
در اين مقاله روششناسي پويايي سيستم به عنوان ابزاري مبتني بر تفکر و پيش بيني با توجه به وضع موجود و سياستها و شرايط حاکم بر نظام، در بهينهسازي نظام آموزشي مورد بررسي قرار گرفت. تجربههاي جهاني حاکي از موفقيت آن در بهبود کارکردهاي سازماني و اصلاح راهبردهاي کلان است. با توجه به تفاوتهاي فرهنگي و آموزشي کشورمان با کشورهاي پيشرفته و عدم وجود پيشينه پژوهشي در استفاده از رويکردها و روششناسيهاي نوين، به نظر ميرسد اين مقاله گامي در راه مطرح شدن زاويه ديد جديدي به سياستگذاري و برنامهريزي در نظام آموزش باشد. در اين راه مهمترين ابزار تکامل، انجام پژوهشهاي دقيق و مبتني بر شرايط نظام آموزشي کشورمان است .
منابع
1. بهرامي، آرش و همکاران، تعيين خط مشيها و عوامل اثرگذار در ارزشيابي دروني گروههاي آموزشي: رويکردي براساس پويايي سيستم. تهران: فصلنامه پژوهش و برنامهريزي در آموزشعالي، 1386 .
2. پاپادوپلوس، جرج، يادگيري در قرن بيست و يکم، در دلور، ژاک، آموزش براي قرن بيست و يکم، ترجمه: فرهاد افتخارزاده، تهران: انتشارات عابد، 1380 .
3. حميدي زاده، محمد رضا،. پوياييهاي سيستم، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1379 .
4. نديمي، محمد نقي و محمد حسن بروج، آموزش و پرورش ابتدايي- راهنمايي و متوسطه، تهران، انتشارات مهرداد، 1380 .
5. Barlas, Y., 2002, System dynamics: systemic feedback modeling for policy analysis in knowledge for sustainable development—an insight into the encyclopedia of life support systems. Paris, France, Oxford, UK: UNESCO Publishing—Eolss Publishers.
6. Barlas, Y., Yasarcan, H., 2006, Goal setting, evaluation, learning and revision: A dynamic modeling approach. Evaluation and program planning. 29, 79-87.
7. Bertalanffy, K. L., 1968, The Organismic Psychology and Systems Theory, Heinz Werner lectures, Worcester: Clark University Press.
8. Forrester, J. W., 1994, Learning through System Dynamics as Preparation for the 21st Century, Systems Thinking and Dynamic Modeling Conference for K-12 Education, Concord, MA.
9. Hasret NUHO?LU, 2007, System Dynamics Approach In Science and Technology Education, Journal of TURKISH SCIENCE EDUCATION Volume 4, Issue 2, September 2007.
10. Kennedy, M., 2000, Selected papers presented at an international seminar on ‘Using System Dynamics as a Tool for Decision Making in Higher Education Management’ held in June 1999 at the Royal Society, London and South Bank University.
11. Oren, T., et al, 1983. Simulation in education: Modeling for the future, Winter Simulation Conference , Volume 1 Arlington, Virginia, United States Pages: 259 – 262.
12. Shannon, R. E., 1975. Systems Simulation: The Art and Science. Prentice Hall.
12. Spector, J. M. & Davidsen, P. I., 2006, How can organizational learning be modeled and measured?, Evaluation and Program Planning 29, 63–69.
13. Sterman, J. D., 2002, All Models Are Wrong: Reflections on Becoming a Systems Scientist, System Dynamics Review, 18(4): 501-531.
14. Sushil, 1993. Systems Dynamics: A Practical Approach for Managerial Problems. Wiley eastern limited.
مولف/مترجم: آرش بهرامي و غلامرضا يادگارزاده
منبع: ماهنامه تدبير-سال بيستم-شماره 203
تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com
برگرفته از : SYSTEM.parsiblog.com
مغز يكي از مهمترين اعضاي بدن است؛ عضوي كه در بدن تمام جانوران نقش مركز سيستم عصبي را بر عهده دارد، فرمان تمام حركات ارادي بدن را صادر و تمام احساسات را پردازش ميكند و در شكلگيري شخصيت مؤثر است. مغز هر انساني حدود 2 درصد از وزن بدن او را شامل ميشود. بنابراين يك انسان 75 كيلوگرمي مغزي در حدود 5/1 كيلوگرم دارد .
شگفتيهاي مغز انسان به قدري زياد است كه بسياري از مردم درباره آنها بياطلاعند؛ همان گونه كه با روشهاي ساده براي بهبود عملكرد مغز خود در هر سني بخصوص اواخر ميانسالي ناآشنا هستند. مغز انسان قادر است بيش از تعداد كل اتمهاي موجود در دنيا ايده در خود داشته باشد و آنها را تجزيه و تحليل كند . مغز انسان حدود 100 ميليارد ياخته دارد كه به صورت يك شبكه بسيار پيچيده با يكديگر در ارتباط هستند .
توجه به خواب و خوراك
مغز انسان نيازهاي غذايي ويژهاي دارد كه به عملكرد بهتر آن كمك ميكند. از همين رو اين جمله كه «هر چيزي كه شما ميخوريد بر نحوه فكر كردنتان تأثير ميگذارد» چندان هم بيربط نيست. يكي از جالبترين يافتهها در اين زمينه خوردن صبحانه است. با هر بار صبحانه خوردن ميزان زيادي گلوكز كه غذاي اصلي مغز است به بدن وارد ميشود و از همين رو افرادي كه صبحانه مصرف نميكنند كارآيي كمتري در مدرسه يا محل كار خود دارند. تحقيق ديگري كه در زمينه خوردن صبحانه انجام شده، نشان ميدهد كودكاني كه در صبحانه خود از نوشيدنيهاي گرم و شيرين استفاده ميكنند، در انجام تستهاي حافظه و توجه بسيار خوب عمل ميكنند .
همچنين بر نقش مؤثر لوبيا در رژيم غذايي صبح تأكيد شده است. اين ماده سرشار از پروتئين به همراه نان در برنامه غذايي كودكان باعث ميشود آنها سختترين تستهاي مرتبط با آگاهي فكري را به راحتي انجام دهند. دانشمندان بر استفاده فراوان از تخممرغ و سالاد در رژيم غذايي تأكيد ميكنند. در تخممرغ ميزان فراواني كولين وجود دارد كه از اين ماده در بدن براي توليد انتقالدهندههاي عصبي استيلكولين استفاده ميشود. كمبود اين ماده در مغز همچنين ميتواند باعث آلزايمر شود و تحقيقات نشان ميدهد افزايش اين ماده در مغز ميتواند روند فراموشي مربوط به پيري را كند كند. از ديگر غذاهاي توصيه شده سالادها هستند كه حاوي مقادير بسيار زيادي آنتياكسيداناند. افزايش آنتياكسيدانها در مغز باعث افزايش قدرت يادگيري حتي در سن بالاميشود. بهترين دسر پس از صرف غذا ماست است چراكه داراي تيروزينهاي آمينواسيد است و از اين ماده در مغز براي ساخت انتقالدهندههاي عصبي و نورآدرنالين استفاده ميشود. اين دو ماده تأثير زيادي در برطرف كردن استرس دارند. 60 درصد ساختار مغز چربي است، به همين خاطر اين قسمت از بدن بيش از هر چيزي به اسيد چرب امگا 3 احتياج دارد .
ماهي و غذاهاي دريايي سرشار از امگا3 هستند. به همين دليل ماهي بهترين غذاي مغز است و مصرف هميشگي آن تأثير مثبتي در كارآيي مغز دارد. در مورد ميوهها نيز توتفرنگي و تمشك در تقويت حافظه كوتاهمدت تأثير زيادي دارد. عامل مؤثر ديگر در بهبود كارآيي مغز خواب است. در خواب، مغز فرصتي براي پردازش اطلاعات و استراحت سلولهاي عصبي پيدا ميكند و از همين رو كمبود خواب اثرات بدي براي مغز در پي خواهد داشت. همچنين خواب باعث بهبود روش حل مسائل ميشود. هراز گاهي از «دست غيرغالب» خود استفاده كنيد. يك اصل مهم علمي وجود دارد و آن اين است كه انجام كارها و فعاليتهاي جديد، توانايي و كارآيي مغز را در افراد جوان بهبود ميبخشد و تأثيري سازنده بر آن دسته از فعاليتهاي مغزياي دارد كه در اثر عوامل مختلف (محيطي، كهولت سن و ...) رو به زوال يا كاهش است .
قدرت مغز خود را هرازگاهي با انجام فعاليتهاي معمول روزمره با دست غيرغالب تقويت كنيد. اگر راستدست هستيد از دست چپ خود براي غذا خوردن، نوشيدن، شانه كردن موهايتان يا مسواك زدن استفاده كنيد. سعي كنيد اسم خود را با دست چپ بنويسيد و يا موس كامپيوتر خود را در سمت چپ كيبورد كامپيوترتان قرار دهيد. عكس همين تمرينها در مورد افرادي كه چپدست هستند، صدق ميكند .
مغز انسان پس از سن 30سالگي به تدريج كارآيي و قدرت اوليه خود را از دست ميدهد. با استفاده از دست غيرغالب شما در حقيقت هرازگاهي به مغزتان ورزش ميدهيد و نيمكره مخالف را تحريك و جريان خون را در آن تقويت ميكنيد. اين عمل فرآيند كهولت مغز را كند كرده و كارآيي و تواناييهاي آن را افزايش ميدهد . تقويت ارتباط بين دو نيمكره مغز حتي به تعادل فيزيكي نيز كمك ميكند. ازهمين رو در بسياري از ورزشهاي جسمي – رواني بر استفاده از هر دو نيمه چپ و راست بدن بطور مساوي تأكيد ميشود .
از مغز خود كار بكشيد
از مغز خود كار بكشيد چراكه بيكاري بزرگترين دشمن مغز است. ميتوانيد همانطور از مغز خود كار بكشيد كه از بدن خود كار ميكشيد. ورزشها يا تمرينهاي ذهني كه ميتوانند سلامت مغز را در درازمدت حفظ كنند، حل كردن جدول و معما، بازي شطرنج، حفظ كردن اسامي، شماره تلفن و يا حتي ليست خريد است! حفظ كردن اشعار شعراي مختلف نيز مؤثراست. ماشين حساب را كنار بگذاريد و جمع و تفريق را ذهني يا حتي دستي انجام دهيد. سعي كنيد بطور مداوم خود را با انجام كارهاي جديد به چالش بگيريد. كليد موفقيت در انجام هر كدام از اين تمرينات ذهني استمرار انجام آن بطور روزانه و در يك زمان مشخص است. شما با اين كار در حقيقت راههاي عصبي جديدي توليد ميكنيد كه همواره ذهنتان را فعال و هوشيار نگه ميدارد .
انگشتان خود را تكان دهيد تا مغزي فعالتر داشته باشيد
بسياري از مردم ميپرسند چرا بچههاي آسيايي باهوشترند؟ علت اين امر ميتواند بدين خاطر باشد كه آنها از انگشتان خود بطور مداوم براي انجام كارهاي مختلف استفاده ميكنند. حتي كودكان زماني در مدارس از چرتكه براي محاسبات رياضي خود استفاده ميكردند .
مطالعات و تحقيقاتي در زمينه استفاده روزانه از چرتكه در ميان كودكان انجام گرفته كه نتايج آن نشان داده استفاده مكرر از انگشتان، پايانههاي عصبي مرتبط يا منتهي به مغز را تقويت ميكند و جريان خون را در مغز تسريع ميبخشد . ميتوانيد از نتايج اين يافتهها براي افزايش فعاليتهاي مختلف با انگشتان همچون گلدوزي، بافتني و انجام هنرها و مهارتهاي دستي ديگر استفاده كنيد. انجام برخي تمرينهاي فيزيكي نيز در اين زمينه مؤثر است. به عنوان مثال يك انگشت خود را روي انگشت كناري آن سوار كنيد و آن را با حفظ تعادل بين ساير انگشتان خود بغلتانيد. اين تمرين بخصوص براي افراد بالاي 40 يا 50 سال بسيار مفيد است. يك نقشه از مغز انسان نشان داده است پايانههاي عصبي در سرانگشتان بيشتر از هر عضو ديگر در بدن مستقيماً با مغز در ارتباطتند، بنابراين ورزش و تمرينات مختلف با انگشتان و حتي حركت دادن مداوم آنها در حقيقت ميتواند براي تقويت ذهن مؤثر باشد .
موسيقي گوش دهيد
در حدود يك دهه پيش يك روانشناس در امريكا در يك تحقيق علمي اعلام كرد گوش دادن به سمفوني موتزارت استدلالات رياضي انسان را پيشرفت ميدهد. اين يافته او در آن سال واكنشهاي بسياري در پي داشت چراكه تأثير موسيقي بر فعاليتهاي مغز را دقيقاً اثبات كرد و از آن روز به بعد از موسيقيدرماني براي بهبود بسياري از اختلالات ذهني و وسواسهاي روحي – رواني كه منشأ عصبي دارند استفاده شد. موسيقي ميتواند در قالب «درسهاي موسيقي» تأثير بيشتري بر مغز داشته باشد. محققان با مقايسه كودكان ششسالهاي كه آموزش موسيقي ميبينند با ديگر كودكان متوجه شدند ضريب هوشي اين كودكان دو تا سه امتياز بيشتر از كودكان ديگر است .
مديتيشن
كمتر از نيم ساعت در روز براي انجام اين عمل كافي است. استوار و صاف بنشينيد . چشمان خود را ببنديد و به آنچه در آن لحظه احساس و دريافت ميكنيد، تمركز كنيد مثلاً صداي تنفس يا جيكجيك صبحگاهي گنجشكان. افكار منفي را از ذهن خود دور كنيد و با تمركز انرژي كافي براي مثبتانديشي را به ذهن خود بفرستيد .
****
منبع : مقاله " توصيهها و تمرينات ساده متخصصان براي بهبود عملكرد مغز " تهیه کننده : رويا عابدي-روزنامه ايران 30 آبان 1388
برگرفته از: fekreno.org