مفهوم خلاقیت و تفكر خلاق از منظر دیگران
نگاهی به منابع معتبر مربوط به خلاقیت ،نوآوری و تفكر خلاق نشان می دهد كه ریشه این اصطلاح در نوع و روش فكری انسان نهفته است .در حقیقت فرد خلاق كسی است كه از ذهنی جستجوگر و آفریننده برخوردار باشد.بررسی تعاریف خلاقیت نشان می دهد كه عده ای از آنها به ویژگی های شخصیتی افراد ، بعضی به فرآیند و برخی نیز به نتیجه و محصول خلاقیت پرداخته اند. بنابر تعریفی ، خلاقیت توانایی مرزشكنی یا توانایی سفر به فراسوی چهارچوب استاندارد های علمی - شغلی - حرفه ای و اجتماعی را دربر می گیرد.به عبارتی دیگر خلاقیت هم درك و پذیرش الگوهای قبلی و هم تشكیل و ابداع الگوهای جدید را در حوزه های مختلف شامل میشود.
هالپرن خلاقیت را توانایی شكل دادن به تركیب تازه ای از نظرات یا ایده ها برای رسیدن به یك نیاز یا تحقیق یك هدف می داند. از دیدگاه پركینز تفكر خلاق ، تفكری است كه به نحوی تشكیل شده كه منجر به نتایج تازه و خلاق می شود.
خلاقیت را می توان با اشاره به چند توانایی ذهنی توصیف كرد كه به تولید آثار خلاق منجر می شود .
فرآیند آموزش و یادگیری ، می تواند تفكر خلاق را پرورش دهد و افرادی كاوشگر،آفریننده، مشكل گشا،نوآور،مولد و عامل تغییر را تربیت كند.
خلاقیت در روند شكل گیری
تحقیقات تجربی و گسترده مربوط به خلاقیت به طور عمده از اواخر دهه 1950 در ایالات متحده آمریكا آغاز شده است .هر چند پیش از این نیز مطالعاتی محدود توسط گالتون ، والاس، پاتریك راس من و دیگران در زمینه خلاقیت صورت پذیرفته بود ، ولی تا آن زمان خلاقیت به عنوان موهبتی كه به افراد قلیلی از اجتماع اعطا شده ،در نظر گرفته می شد.
شوك اسپوتنیك در اواخر 1950 حركت گسترده ای را در مراكز علمی و تحقیقاتی آمریكا و اروپا موجب گردید. این جنبش با هدف جبران عقب ماندگی های علمی تحقیقاتی غرب و با بكارگیری امكانات مالی قابل توجه صورت پذیرفت و باعث رشد سریع تحقیقات مربوط به خلاقیت شد.
گلیفورد یكی از پیشگامان این گرایش به حوزه خلاقیت محسوب می گردد.
هدف پروژه تحقیقاتی گلیفورد و همكاران وی آن بود كه درباره ماهیت هوش انسان و فرآیند ذهنی كه منجر به ظهور رفتار خلاق می شود ،تحقیق كند.
گروه گلیفورد موفق شد قابلیت هایی نظیر سیالی ذهن ، انعطاف پذیری و حساسیت نسبت به مسائل را كشف كند.پس از گلیفورد گروه بارون و مك گیلان با هدف تعیین ویژگی های شخصیتی افراد خلاق تحقیقات دامنه داری را در دانشگاه كالیفرنیا انجام دادند .همچنین تحقیقات پل تورنس در مورد روشهای پرورش خلاقیت در كودكان و نوجوانان نتایج پرباری را به همراه داشت . تایلور و همكاران با جمع آوری سرگذشت افرادی كه از لحاظ علمی سرآمد محسوب می شدند ،سعی كردند خصوصیات و ویژگی های افراد خلاق را مشخص كنند. تحقیقات مربوط به خلاقیت از آن زمان تا كنون به طور خستگی ناپذیری ادامه یافت و روزبه روز بر وسعت و غنای موضوعات مورد مطالعه افزوده می شود .آنها چهار كاركرد عمده برای ذهن خلاق قائل هستند كه عبارتند از :
پدید آوردن یك محصول یا خدمت جدید
پدید آوردن كاربری جدید از یك محصول یا خدمت جدید
حل یك مسئله
حل یك منازعه
از آنجایی كه شناخت مسائل، تحلیل و بازسازی اطلاعات ، ابداع راه حل ها یا تعدیل های نو یا بدیع فعالیت های ذهنی است كه برای فرآیند خلاقیت ضروری است و از آنجا كه خلاقیت واژه ای بسیار مبهم است و بین محققان و روانشناسان در مورد تعریف آن اتفاق نظر جامعی وجود ندارد، لذا لازم است كه مفهوم خلاقیت با دقت بیشتری بررسی شود.
از جمله به این نكته ظریف توجه شود كه خلاقیت خود یك فرآیند است ،نه تولید.در هر حال در مطالعه خلاقیت باید به دو نكته بسیار مهم توجه داشت :
الف- اول این كه خلاقیت می تواند خلق شكل ها یا صورت های نو از ایده ها یا تولید های كهنه باشد،در این صورت عمدتا فكرها و ایده های گذشته است كه اساس خلاقیت های جدید قرار می گیرد.
ب- دوم این كه خلاقیت امری است انحصاری و حاصل تلاش فردی و لزوما موقعیت یا اقدامی عمومی نیست .
یعنی ممكن است فردی چیزی را خلق كند كه قبلا هیچ گونه سابقه ذهنی از آن نداشته است ، گرچه آن چه كه او خلق كرده است ، به صورتهای مشابه یا كاملا یكسان قبلا توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد.
ویژگی های تفكر خلاق
ویژگی های تفكر خلاق عبارتند از:
1-خلاقیت در ارتباط با میل ،رغبت و آمادگی شدید اتفاق می افتد.
2-خلاقیت كار در نهایت ظرفیت شخصی را در بر می گیرد،نه در حد معمول آن .
3-خلاقیت، تنظیم مجدد، بسط یا تفسیر و یا بازسازی اندیشه ها،نظریه ها و یا عقاید را در بر می گیرد.
4-خلاقیت به یك مكانی درونی برای ارزشیابی بیشتر از مكان بیرونی آن احتیاج دارد.
5-خلاقیت بعضی اوقات ، از طریق پرهیز از درگیری شدید برای مدتی به منظور اجازه دادن به بروز جریان آزاد فكر تسهیل می شود.
خصوصیات شخص خلاق
یافته های علمی نشان می دهد كه اشخاص خلاق كم و بیش دارای خصایص شش گانه زیر هستند:
1-فصیح صحبت می كند
2-در جو آزاد انعطاف و وفاق دارند و در جو فشار گردن كشی می كنند.
3-در فكر كردن بیشتر واگرا و مبتكرند تا هم گرا و دنباله رو .
4-حافظه خوب و فكر جویای آنها سبب می شود كه هر چیز نوظهور ر آشنا بیابند.
5-به خلق خوش و رفتار شوخ تمایل دارند.
6-به داشتن افكار احمقانه و غریب شهرت دارند.
به آسانی می توان دریافت كه بعضی از این مختصات سبب ناراحتی بسیاری از معلمان می شود خوشبختانه عدم وفاق در زمینه خاص بیش از آنكه نمودی از شرارت ذاتی باشد ، به طور ساده یك صفت مطلوب شناخته می شود
و این شناخت اولین گام معلم یا مربی در جهت حفظ این منبع خلاقیت محسوب می شود .
اما این نگرانی كاملا از بین نمی رود ، زیرا فرد خلاق بالقوه در مدرسه به دفعات عدیده ناموفق است و نیز خلاقان بالقوه افرادی مستقل ،روشنفكر،زبان دار در حد اعلا هستند و در بعضی اوقات اجتماعی اند.آنان از درس حفظی و گوش دادنی لذت نمی برند.دانش آموز خلاق تفكری تحلیلگر ، بارور و سازنده دارد. او می تواند ذهن خود را روی یك چیز متمركز كند و آن قدر به آن انرژی بدهد تا واقعیت امر با آفریدن تصویری كاملا واضح و قابل درك در ذهن روشن شود و در نهایت مسئله حل گردد.
ارتباط خلاقیت و هوش
برخی معتقدند كه بین آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت از لحاظ توانایی های مورد اندازه گیری هم پوشی زیادی وجود دارد و در كل جمعیت بین نمره های آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت همبستگی مثبت دیده می شود.
البته برخی دیگر معتقدند همبستگی بین آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت همبستگی مثبت دیده می شود .
البته برخی دیگر معتقدند همبستگی بین آزمون های خلاقیت و هوش بسیار پایین است .بنابراین از روی نمرات هوش كودكان نمی توان میزان خلاقیت آنها را پیش بینی كرد .به طور كلی چنین به نظر می رسد كه آزمون های خلاقیت ،دسته ای از ویژگی های ذهنی را می سنجند كه آزمون های هوش قادر به اندازه گیری آنها نیستند .این وضعیت درباره رابطه بین خلاقیت و پیشرفت تحصیلی نیز صادق است ، بدین معنی كه بین نمرات آزمون های خلاقیت و نمرات آزمون های پیشرفت تحصیلی نیز ضریب همبستگی بالایی به دست نیامده است ، اما با وجود همبستگی ناچیز بین نمرات آزمون های هوش و پیشرفت تحصیلی نباید انتظار داشت كه افراد خلاق را در میان افراد دارای هوش پایین یافت .
والدچ و رانكو ضمن تایید این مطالب اظهار می دارند كه داشتن حداقلی از هوش ، برای خلاقیت ضروری به نظر می رسد.بررسی های انجام شده نشان می دهد افراد باهوش بالاتر از حد متوسط معمولا در آزمون های خلاقیت نمره های بالایی می گیرند.البته از سطح هوشی معینی به بالا (مثلا بالاتر از 120) رابطه بسیار ناچیزی بین هوش و نمره های خلاقیت دیده می شود.
چه بسیار كودكانی باهوش بهره هایی بسیار بالا ، در آزمون های خلاقیت نمره های بسیار پایینی دارند و از سوی دیگر كودكانی كه از لحاظ هوش مختصرص بالاتر از حد متوسط هستند،اما در آزمون های خلاقیت نمره های بسیار بالایی به دست می آورند.نتیجه اینكه گرچه خلاقیت بسیار پیچیده است ،ولی انجام یك عمل خلاق یا كارهای برجسته و فوق العاده صرفا نتیجه ضریب هوشی بیشتر و بالاتر نیست.
حال این پرسش پیش می آید كه هوش و خلاقیت ،دو مفهوم مترادف یا دو خصوصیت كاملا متفاوتند؟
روانشناسان برای پاسخ به این پرسش با استفاده از روش تحلیل عوامل یا الگوهایی از ساخت توانایی های ذهنی انسان بدست آورده اند كه از جمله آنها الگوی اسپیرمن ،ورنون،ترستون و گلیفورد است .
در الگوی اسپیرمن و ورنون ، خلاقیت یكی از عوامل گروهی كوچك و محدود است كه در سطح استعداد عددی یا میكانیكی به شمار می آید، ولی گلیفورد با كنار گذاشتن مفهوم هوش عمومی ،خلاقیت را یكی از پنج عمل اصلی ذهن می داند و از آن تحت عنوان تفكر واگرا در برابر تفكر همگرا سخن می گوید .آزمایشات والاج و آندرسون و كروبلی نشان داده است كه افراد خلاق طبقات ادراكی گسترده تری از محیط می گیرند و در واقع می توان گفت كه گسترش طبقه ادراكی یكی از مشخصات بارز افراد خلاق است .
حذف یا سانسور شناختی در فرد خلاق كمتر صورت می گیرد و از سویی توجه گسترده او به محیط سبب می شود كه در آن واحد ، با عناصر متعددی سروكار داشته باشد و به اشتباه كردن و تجدید نظر در رفتار عادت كند.در نتیجه نسبت به دیگران انعطاف پذیری ذهنی بیشتری دارد.دل به دریا می زند و راه حل های گوناگون را می آزماید.مك كینون بر مبنای چند معیار مختلف خصوصیات فردی گروه برجسته ای از معماران ،نویسندگان و ریاضیدانان را بررسی كرد.
خانواده و خلاقیت
بدون شك خانواده مهم ترین نقش را در كنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت دارد.اگر خانواده فرصت های لازم را برای سوال كردن ،كنجكاوی و كشف محیط به كودكان بدهد و هرگز آنها را تنبیه نكند،زمینه را برای رشد خلاقیت فراهم می كنند.تنبیه و تهدیدهای مكرر،آفت خلاقیت های ذهن است .فرزندان خلاق در خانه به آرامش روانی ،اطمینان خاطر و اعتماد به نفس قوی نیاز دارند.
هر چند شواهد كامل نیست ،اما برخی تحقیقات نشان می دهد كه والدین كودكان خلاق در رفتار خود هماهنگی بیشتری نشان می دهند ،كودكان خود را آن گونه كه هستند قبول دارند و آنها را به كنجكاوی درباره اشیاء و امور تشویق می كنند و كودكان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد می گذارند و كارها و برنامه های آنان را تحت نظر دارند و پی گیری می كنند.
لذا شایسته است والدین تا آنجا كه امكان دارد كودكان خود را مستقل بار آورند و در ایجاد اعتماد به نفس، آنان را یاری كنند و دستاوردهای آنان را با آغوش باز پذیرا شوند و هنگام شكست ، به جای سرزنش راهنما و راهگشای مشكلات كودكان خود باشند،تا كودكان بتوانند ضمن احساس ارزشمندی در انجام كارها ،راه حل ها و عقاید غیر معمول و دور از ذهن را نیز بیازمایند، چراكه چنین كارهایی پایه و مایه اصلی خلاقیت است .
مدرسه و خلاقیت كودكان
علاوه بر خانواده ،مدرسه نیز نقش بسیار مهمی در شكوفایی خلاقیت های كودكان دارد.سن ورود به مدرسه سن بسیار حساس و بحرانی در ارتباط با خلاقیت های ذهنی است . عواملی چون تكالیف درسی ،تاكید بر محفوظات ، اجرای برنامه های هماهنگ و انتظار رفتارهای یكسان از كودكان ، عدم توجه به تفاوت های فردی ،عدم شناخت یا بی توجهی به ویژگی های كودكان خلاق سبب می شود كه قدرت خلاقیت آنان به تدریج كاهش یابد .برای اینكه مدرسه بیشترین نقش را در پرورش و خلاقیت كودكان داشته باشد، روانشناسان پیشنهاد كرده اند كه در مدارس مسائلی را كه به یاد گیرندگان ارائه داده می شود طبقه بندی كنید و دستاوردهای خلاق یادگیرندگان را مورد تشویق قرار دهید.
همچنین مدارس نباید تجارب كودكان را به موارد بخصوصی محدود كنند و نسبت به اختلافات فردی یادگیرندگان با احترام برخورد كنند و در پرورش استعداد های ویژه آنان بكوشند.
****
منبع : مقاله "خلاقیت و یادگیری در كودكان " -تهیه كننده : نگین برات -روزنامه همشهری - صفحه 19 -سه شنبه 29 مهر 1382
منبع: فکر نو
در مورد چیزی که می خواهید داشته باشید یا در راه رسیدن به آن بکوشید یا دریابیدش یا بیافرینیدش، تصمیم بگیرید. این خواسته می تواند از هر گونه ای باشد: شغل، خانه، رابطه، ایجاد دگرگونی در خود، تندرستی، ثروت و توانگری، شادمانی، زیبایی، وضع جسمانی بهتر، یا هر چیز دیگر.
نخست، هدفهایی را برگزینید که معتقدید رسیدن به آنها تقریبا آسان است، و می توان در آینده ای نزدیک به آنها دست یافت. در این صورت مجبور نخواهید شد با مقاومت منفی شدیدی بستیزید و در جوار آموزش خلاق، می توانید بر احساس موفقیت خود بیفزایید. به مرور زمان و تمرین بیشتر، می توانید به سراغ مشکلات دشوارتر و مسائل حیاتی بروید.
2- آرمان یا تصویری روشن بیافرینید.
از شیئی یا وضعیت دلخواه خود، آرمان یا تصویر ذهنی روشنی – دقیقا به همان شکلی که می خواهید باشد – بیافرینید. باید به زمان حال به آن بیندیشید. گویی پیشاپیش به همان شکلی وجود دارد که شما می خواهید هم اکنون خود را در موقعیتی تصور کنید که آروز دارید در آن وضع باشید. تا آنجا که می توانید جزئیاتش را نیز مجسم کنید.
شاید بخواهید تصوری عینی آن نیز تهیه کنید. این گامی اختیاری است. نه اجباری؛ اما اغلب کمک می کند و خالی از تفریح نیز نیست.
3 – اغلب اوقات بر روی آن تمرکز کنید.
اغلب اوقات، آرمان یا تصویر ذهنی خود را – خواه در آرامش مراقبه و خواه در طول روز که به آن می اندیشید – به خاطر آورید. به این شیوه، جزء مکمل زندگیتان می شود و بیشتر صورت واقعیت به خود می گیرد و با توفیق افزون تری عیانش می کنید.
به روشنی، اما به شیوه ای ملایم و آرام، بر آن تمرکز کنید. ابدا نباید احساس کنید که برای آن سخت به تکاپو سرگرمید، یا انرژی زیادی صرف آن می کنید؛ این کار به جای کمک، مانع ایجاد می کند.
4 - به آن انرژی مثبت بدهید.
وقتی به هدف خود می اندیشید، به صورت مثبت و دلگرمی بخش درباره اش فکر کنید. جملات مثبت نیرومند به خود بگویید، مانند اینکه: آن وجود دارد و نزد شما آمده است؛ یا اکنون به سوی شما می آید. خود را در حال دریافت و یا رسیدن به آن ببینید. این جملات مثبت را «عبارات تاکیدی» می گویند. به هنگام تکرار عبارات تاکیدی بکوشید موقتا هرچه تردید و ناباوری را – دست کم برای آن لحظه – کنار بگذارید؛ و این احساس را به دست آورید که آنچه می خواهید کاملا امکان پذیر است. آنقدر به این فرآیند ادامه بدهید تا به هدف خود برسید، یا احساس کنید که دیگر نمی خواهید به این کار ادامه دهید. به یاد داشته باشید که اغلب پیش از رسیدن به هدف، هدف تغییر می کند. این جزء کاملا طبیعی روند رشد و دگرگونی انسان است. پس نکوشید مدت آن را درازتر از زمانی کنید که انرژی لازم را برای انجامش دارید. اگر دیگر نسبت به آن علاقمند نیستید، شاید وقت آن است که دیگر بار، با نگرشی تازه به آن نظر افکنید.
چنانچه در می یابید که آن هدف دیگر هدف شما نیست، حتما این مساله را نزد خود اعتراف، و این واقعیت را در ذهن خود تصریح کنید که دیگر بر هدف پیشین خود تمرکز نمی کنید. این کار شما را از هرگونه آشفتگی، یا احساس «شکست» برحذر می دارد.
وقتی به هدفی می رسید، حتما خود آگاهانه نزد خود تصدیق کنید که این هدف را به انجام رسانده اید. اغلب وقتی به آرزوهای خود، یا به چیزهایی می رسیم که آنها را در خیال مجسم می کردیم، حتی از یاد می بریم که توجه کنیم که موفق شده ایم! پس از خودتان قدردانی کنید و آفرین گویان به شانه ی خود بزنید و ضمنا فراموش نکنید که کائناتی را که نیاز شما را برآورده است سپاس بگزارید.
منبع: Qi-Iran Team
برگرفته از: mlm.orgfree.com
نخست به چیزی که مورد علاقه یا آرزوی شماست بیندیشید. برای این تمرین، چیزی ساده را انتخاب کنید که تصور حضور آن برایتان آسان باشد. این خواسته می تواند یک شیئی، پیش آمدن یک رویداد، دیدن خود در موقعیتی دلخواه یا بهبود یکی از جنبه های زندگیتان باشد.
در جای آرامی که کسی مزاحتمان نشود، راحت بنشینید یا دراز بکشید. به بدن خود استراحت مطلق بدهید، از نوک انگشتان پا شروع کنید تا به فرق سر برسید، یعنی تصور کنید که به یکایک عضلات بدن خود – از نوک پا تا فرق سر، نوبه به نوبه – آرامش و استراحت کامل می دهید. بگذارید همه ی فشارها و تنشها از جسمتان بیرون بیاید. آهسته در دل خود، از ده تا یک بشمارید؛ و احساس کنید که پس از شمردن هر شماره، آرامتر می شوید و در آسایشی ژرفتر فرو می روید.
وقتی که استراحت عمیق را احساس کردید، خواسته خود را دقیقا به شکل دلخواهتان تصور کنید. اگر آنچه می خواهید یک شیی است، خود را صاحب آن و در حال استفاده و تحسین و لذت بردن از آن، و نشان دادنش به دوستانتان مجسم کنید. اگر خواسته شما وضعیت یا رویدادی است، خود را در آن موقعیت مجسم کنید. و ببینید که همه چیز درست مطابق میل شما روی می دهد. می توانید آنچه مردم می گویند و همه جزئیات و هر چه که آن را برایتان واقعی تر می سازد نیز مجسم کنید.
می توانید زمانی نسبتا کوتاه یا حتی چند دقیقه را صرف این تجسم کنید. مدت زمان تجسم را به دلخواه خود برگزینید. بکوشید در این هنگام شادمان باشید. این تمرین باید تجربه ای سرشار از شادی و تفریح باشد؛ مانند خیالبافی کودک درباره ی هدیه ای که دوست دارد برای روز تولدش بگیرد.
اکنون در حالی که آرمان یا تصویر را همچنان در ذهن دارید، عبارات تاکیدی بسیار مثبت خود را (به صدای بلند یا خاموش دردل) خطاب به خویشتن تکرار کنید. مانند جمله زیر:
«من اینجا تعطیلات آخر هفته بی نظیری را در کوهستان می گذرانم. به این می گویند یک مرخصی زیبا و دلپذیر»
یا
«من اکنون با همسرم رابطه ای شاد و شگفت انگیزی دارم. ما به راستی فهم و ادراک یکدیگر را می آموزیم.»
این جملات مثبت که ما آنها را «عبارات تاکیدی» می خوانیم، بخش مهمی از تجسم خلاق را تشکیل می دهند، که ما بعدا به تفضیل بیشتر در باره اش گفتگو خواهیم کرد.
همواره تجسم خلاق را با جمله ای محکم درباره خود خاتمه دهید.
اکنون این یا چیزی بهتر
به شیوه ای کاملا رضایت بخش
و از راههای بسیار هماهنگ
به خیر و صلاح همه ی اشخاص ذینفع
برای من متجلی می شود.
جمله بالا برای چیزی متفاوت و حتی بهتر از آنچه نخست تصورش را کرده بودید. مجال پدید می آورد؛ و نیز این را به شما یادآور می شود که: این فرآیند تنها به خیر و صلاح همگان کار می کند.
اگر دچار تردید یا افکار متناقض شدید، در برابرشان مقاومت نورزید و نکوشید که از آنها بپرهیزید. این کار موجب قدرت آن ها می شود. بگذارید در آگاهی شما جریان یابند. تنها کارتان این باشد که به ادای جملات مثبت و تصاویر خود بازگردید؛ اما تنها زمانی به این فرآیند ادامه دهید که آن را مفرح و جالب توجه می یابید. مدت آن می تواند پنج دقیقه یا نیم ساعت باشد. هر روز – یا اگر می توانید ، حتی بیشتر – تکرارش کنید .
همان طور که می بینید، فرآیند اصلی و نسبتا ساده است. منتها کاربرد موثر آن، معمولا به ادراک و پالایش و موشکافی بیشتر نیاز دارد.
برگرفته از: وبلاگ Qi-Iran Team
مفهوم خلاقیت و تفكر خلاق از منظر دیگران
نگاهی به منابع معتبر مربوط به خلاقیت ،نوآوری و تفكر خلاق نشان می دهد كه ریشه این اصطلاح در نوع و روش فكری انسان نهفته است .در حقیقت فرد خلاق كسی است كه از ذهنی جستجوگر و آفریننده برخوردار باشد.بررسی تعاریف خلاقیت نشان می دهد كه عده ای از آنها به ویژگی های شخصیتی افراد ، بعضی به فرآیند و برخی نیز به نتیجه و محصول خلاقیت پرداخته اند. بنابر تعریفی ، خلاقیت توانایی مرزشكنی یا توانایی سفر به فراسوی چهارچوب استاندارد های علمی - شغلی - حرفه ای و اجتماعی را دربر می گیرد.به عبارتی دیگر خلاقیت هم درك و پذیرش الگوهای قبلی و هم تشكیل و ابداع الگوهای جدید را در حوزه های مختلف شامل میشود.
هالپرن خلاقیت را توانایی شكل دادن به تركیب تازه ای از نظرات یا ایده ها برای رسیدن به یك نیاز یا تحقیق یك هدف می داند. از دیدگاه پركینز تفكر خلاق ، تفكری است كه به نحوی تشكیل شده كه منجر به نتایج تازه و خلاق می شود.
خلاقیت را می توان با اشاره به چند توانایی ذهنی توصیف كرد كه به تولید آثار خلاق منجر می شود .
فرآیند آموزش و یادگیری ، می تواند تفكر خلاق را پرورش دهد و افرادی كاوشگر،آفریننده، مشكل گشا،نوآور،مولد و عامل تغییر را تربیت كند.
خلاقیت در روند شكل گیری
تحقیقات تجربی و گسترده مربوط به خلاقیت به طور عمده از اواخر دهه 1950 در ایالات متحده آمریكا آغاز شده است .هر چند پیش از این نیز مطالعاتی محدود توسط گالتون ، والاس، پاتریك راس من و دیگران در زمینه خلاقیت صورت پذیرفته بود ، ولی تا آن زمان خلاقیت به عنوان موهبتی كه به افراد قلیلی از اجتماع اعطا شده ،در نظر گرفته می شد.
شوك اسپوتنیك در اواخر 1950 حركت گسترده ای را در مراكز علمی و تحقیقاتی آمریكا و اروپا موجب گردید. این جنبش با هدف جبران عقب ماندگی های علمی تحقیقاتی غرب و با بكارگیری امكانات مالی قابل توجه صورت پذیرفت و باعث رشد سریع تحقیقات مربوط به خلاقیت شد.
گلیفورد یكی از پیشگامان این گرایش به حوزه خلاقیت محسوب می گردد.
هدف پروژه تحقیقاتی گلیفورد و همكاران وی آن بود كه درباره ماهیت هوش انسان و فرآیند ذهنی كه منجر به ظهور رفتار خلاق می شود ،تحقیق كند.
گروه گلیفورد موفق شد قابلیت هایی نظیر سیالی ذهن ، انعطاف پذیری و حساسیت نسبت به مسائل را كشف كند.پس از گلیفورد گروه بارون و مك گیلان با هدف تعیین ویژگی های شخصیتی افراد خلاق تحقیقات دامنه داری را در دانشگاه كالیفرنیا انجام دادند .همچنین تحقیقات پل تورنس در مورد روشهای پرورش خلاقیت در كودكان و نوجوانان نتایج پرباری را به همراه داشت . تایلور و همكاران با جمع آوری سرگذشت افرادی كه از لحاظ علمی سرآمد محسوب می شدند ،سعی كردند خصوصیات و ویژگی های افراد خلاق را مشخص كنند. تحقیقات مربوط به خلاقیت از آن زمان تا كنون به طور خستگی ناپذیری ادامه یافت و روزبه روز بر وسعت و غنای موضوعات مورد مطالعه افزوده می شود .آنها چهار كاركرد عمده برای ذهن خلاق قائل هستند كه عبارتند از :
پدید آوردن یك محصول یا خدمت جدید
پدید آوردن كاربری جدید از یك محصول یا خدمت جدید
حل یك مسئله
حل یك منازعه
از آنجایی كه شناخت مسائل، تحلیل و بازسازی اطلاعات ، ابداع راه حل ها یا تعدیل های نو یا بدیع فعالیت های ذهنی است كه برای فرآیند خلاقیت ضروری است و از آنجا كه خلاقیت واژه ای بسیار مبهم است و بین محققان و روانشناسان در مورد تعریف آن اتفاق نظر جامعی وجود ندارد، لذا لازم است كه مفهوم خلاقیت با دقت بیشتری بررسی شود.
از جمله به این نكته ظریف توجه شود كه خلاقیت خود یك فرآیند است ،نه تولید.در هر حال در مطالعه خلاقیت باید به دو نكته بسیار مهم توجه داشت :
الف- اول این كه خلاقیت می تواند خلق شكل ها یا صورت های نو از ایده ها یا تولید های كهنه باشد،در این صورت عمدتا فكرها و ایده های گذشته است كه اساس خلاقیت های جدید قرار می گیرد.
ب- دوم این كه خلاقیت امری است انحصاری و حاصل تلاش فردی و لزوما موقعیت یا اقدامی عمومی نیست .
یعنی ممكن است فردی چیزی را خلق كند كه قبلا هیچ گونه سابقه ذهنی از آن نداشته است ، گرچه آن چه كه او خلق كرده است ، به صورتهای مشابه یا كاملا یكسان قبلا توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد.
ویژگی های تفكر خلاق
ویژگی های تفكر خلاق عبارتند از:
1-خلاقیت در ارتباط با میل ،رغبت و آمادگی شدید اتفاق می افتد.
2-خلاقیت كار در نهایت ظرفیت شخصی را در بر می گیرد،نه در حد معمول آن .
3-خلاقیت، تنظیم مجدد، بسط یا تفسیر و یا بازسازی اندیشه ها،نظریه ها و یا عقاید را در بر می گیرد.
4-خلاقیت به یك مكانی درونی برای ارزشیابی بیشتر از مكان بیرونی آن احتیاج دارد.
5-خلاقیت بعضی اوقات ، از طریق پرهیز از درگیری شدید برای مدتی به منظور اجازه دادن به بروز جریان آزاد فكر تسهیل می شود.
خصوصیات شخص خلاق
یافته های علمی نشان می دهد كه اشخاص خلاق كم و بیش دارای خصایص شش گانه زیر هستند:
1-فصیح صحبت می كند
2-در جو آزاد انعطاف و وفاق دارند و در جو فشار گردن كشی می كنند.
3-در فكر كردن بیشتر واگرا و مبتكرند تا هم گرا و دنباله رو .
4-حافظه خوب و فكر جویای آنها سبب می شود كه هر چیز نوظهور ر آشنا بیابند.
5-به خلق خوش و رفتار شوخ تمایل دارند.
6-به داشتن افكار احمقانه و غریب شهرت دارند.
به آسانی می توان دریافت كه بعضی از این مختصات سبب ناراحتی بسیاری از معلمان می شود خوشبختانه عدم وفاق در زمینه خاص بیش از آنكه نمودی از شرارت ذاتی باشد ، به طور ساده یك صفت مطلوب شناخته می شود
و این شناخت اولین گام معلم یا مربی در جهت حفظ این منبع خلاقیت محسوب می شود .
اما این نگرانی كاملا از بین نمی رود ، زیرا فرد خلاق بالقوه در مدرسه به دفعات عدیده ناموفق است و نیز خلاقان بالقوه افرادی مستقل ،روشنفكر،زبان دار در حد اعلا هستند و در بعضی اوقات اجتماعی اند.آنان از درس حفظی و گوش دادنی لذت نمی برند.دانش آموز خلاق تفكری تحلیلگر ، بارور و سازنده دارد. او می تواند ذهن خود را روی یك چیز متمركز كند و آن قدر به آن انرژی بدهد تا واقعیت امر با آفریدن تصویری كاملا واضح و قابل درك در ذهن روشن شود و در نهایت مسئله حل گردد.
ارتباط خلاقیت و هوش
برخی معتقدند كه بین آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت از لحاظ توانایی های مورد اندازه گیری هم پوشی زیادی وجود دارد و در كل جمعیت بین نمره های آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت همبستگی مثبت دیده می شود.
البته برخی دیگر معتقدند همبستگی بین آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت همبستگی مثبت دیده می شود .
البته برخی دیگر معتقدند همبستگی بین آزمون های خلاقیت و هوش بسیار پایین است .بنابراین از روی نمرات هوش كودكان نمی توان میزان خلاقیت آنها را پیش بینی كرد .به طور كلی چنین به نظر می رسد كه آزمون های خلاقیت ،دسته ای از ویژگی های ذهنی را می سنجند كه آزمون های هوش قادر به اندازه گیری آنها نیستند .این وضعیت درباره رابطه بین خلاقیت و پیشرفت تحصیلی نیز صادق است ، بدین معنی كه بین نمرات آزمون های خلاقیت و نمرات آزمون های پیشرفت تحصیلی نیز ضریب همبستگی بالایی به دست نیامده است ، اما با وجود همبستگی ناچیز بین نمرات آزمون های هوش و پیشرفت تحصیلی نباید انتظار داشت كه افراد خلاق را در میان افراد دارای هوش پایین یافت .
والدچ و رانكو ضمن تایید این مطالب اظهار می دارند كه داشتن حداقلی از هوش ، برای خلاقیت ضروری به نظر می رسد.بررسی های انجام شده نشان می دهد افراد باهوش بالاتر از حد متوسط معمولا در آزمون های خلاقیت نمره های بالایی می گیرند.البته از سطح هوشی معینی به بالا (مثلا بالاتر از 120) رابطه بسیار ناچیزی بین هوش و نمره های خلاقیت دیده می شود.
چه بسیار كودكانی باهوش بهره هایی بسیار بالا ، در آزمون های خلاقیت نمره های بسیار پایینی دارند و از سوی دیگر كودكانی كه از لحاظ هوش مختصرص بالاتر از حد متوسط هستند،اما در آزمون های خلاقیت نمره های بسیار بالایی به دست می آورند.نتیجه اینكه گرچه خلاقیت بسیار پیچیده است ،ولی انجام یك عمل خلاق یا كارهای برجسته و فوق العاده صرفا نتیجه ضریب هوشی بیشتر و بالاتر نیست.
حال این پرسش پیش می آید كه هوش و خلاقیت ،دو مفهوم مترادف یا دو خصوصیت كاملا متفاوتند؟
روانشناسان برای پاسخ به این پرسش با استفاده از روش تحلیل عوامل یا الگوهایی از ساخت توانایی های ذهنی انسان بدست آورده اند كه از جمله آنها الگوی اسپیرمن ،ورنون،ترستون و گلیفورد است .
در الگوی اسپیرمن و ورنون ، خلاقیت یكی از عوامل گروهی كوچك و محدود است كه در سطح استعداد عددی یا میكانیكی به شمار می آید، ولی گلیفورد با كنار گذاشتن مفهوم هوش عمومی ،خلاقیت را یكی از پنج عمل اصلی ذهن می داند و از آن تحت عنوان تفكر واگرا در برابر تفكر همگرا سخن می گوید .آزمایشات والاج و آندرسون و كروبلی نشان داده است كه افراد خلاق طبقات ادراكی گسترده تری از محیط می گیرند و در واقع می توان گفت كه گسترش طبقه ادراكی یكی از مشخصات بارز افراد خلاق است .
حذف یا سانسور شناختی در فرد خلاق كمتر صورت می گیرد و از سویی توجه گسترده او به محیط سبب می شود كه در آن واحد ، با عناصر متعددی سروكار داشته باشد و به اشتباه كردن و تجدید نظر در رفتار عادت كند.در نتیجه نسبت به دیگران انعطاف پذیری ذهنی بیشتری دارد.دل به دریا می زند و راه حل های گوناگون را می آزماید.مك كینون بر مبنای چند معیار مختلف خصوصیات فردی گروه برجسته ای از معماران ،نویسندگان و ریاضیدانان را بررسی كرد.
خانواده و خلاقیت
بدون شك خانواده مهم ترین نقش را در كنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت دارد.اگر خانواده فرصت های لازم را برای سوال كردن ،كنجكاوی و كشف محیط به كودكان بدهد و هرگز آنها را تنبیه نكند،زمینه را برای رشد خلاقیت فراهم می كنند.تنبیه و تهدیدهای مكرر،آفت خلاقیت های ذهن است .فرزندان خلاق در خانه به آرامش روانی ،اطمینان خاطر و اعتماد به نفس قوی نیاز دارند.
هر چند شواهد كامل نیست ،اما برخی تحقیقات نشان می دهد كه والدین كودكان خلاق در رفتار خود هماهنگی بیشتری نشان می دهند ،كودكان خود را آن گونه كه هستند قبول دارند و آنها را به كنجكاوی درباره اشیاء و امور تشویق می كنند و كودكان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد می گذارند و كارها و برنامه های آنان را تحت نظر دارند و پی گیری می كنند.
لذا شایسته است والدین تا آنجا كه امكان دارد كودكان خود را مستقل بار آورند و در ایجاد اعتماد به نفس، آنان را یاری كنند و دستاوردهای آنان را با آغوش باز پذیرا شوند و هنگام شكست ، به جای سرزنش راهنما و راهگشای مشكلات كودكان خود باشند،تا كودكان بتوانند ضمن احساس ارزشمندی در انجام كارها ،راه حل ها و عقاید غیر معمول و دور از ذهن را نیز بیازمایند، چراكه چنین كارهایی پایه و مایه اصلی خلاقیت است .
مدرسه و خلاقیت كودكان
علاوه بر خانواده ،مدرسه نیز نقش بسیار مهمی در شكوفایی خلاقیت های كودكان دارد.سن ورود به مدرسه سن بسیار حساس و بحرانی در ارتباط با خلاقیت های ذهنی است . عواملی چون تكالیف درسی ،تاكید بر محفوظات ، اجرای برنامه های هماهنگ و انتظار رفتارهای یكسان از كودكان ، عدم توجه به تفاوت های فردی ،عدم شناخت یا بی توجهی به ویژگی های كودكان خلاق سبب می شود كه قدرت خلاقیت آنان به تدریج كاهش یابد .برای اینكه مدرسه بیشترین نقش را در پرورش و خلاقیت كودكان داشته باشد، روانشناسان پیشنهاد كرده اند كه در مدارس مسائلی را كه به یاد گیرندگان ارائه داده می شود طبقه بندی كنید و دستاوردهای خلاق یادگیرندگان را مورد تشویق قرار دهید.
همچنین مدارس نباید تجارب كودكان را به موارد بخصوصی محدود كنند و نسبت به اختلافات فردی یادگیرندگان با احترام برخورد كنند و در پرورش استعداد های ویژه آنان بكوشند.
****
منبع : مقاله "خلاقیت و یادگیری در كودكان " -تهیه كننده : نگین برات -روزنامه همشهری - صفحه 19 -سه شنبه 29 مهر 1382
منبع: فکر نو
بر روی یك تابلو در ابعاد حدود 70 در 100 سانتی متر در وسط تابلو جملات مثبت و سازنده ( مانند : من موفق می شوم ، هیچ چیز نمی تواند مانع رسیدن من به هدفم شود و ... ) را جداگانه و با خط درشت و خوانا بنویسید. درست در مقابل تابلو ، در فاصله حدوداً دو متری بنشینید و به جملات خیره شوید و با خود بگویید : حتماً راه دیگری وجود دارد و من آن را پیدا می كنم . پانزده ثانیه به نوشته نگاه كرده و سپس چشمان خود را ببندید. در این زمان در حالی كه مشت دست راست خود را گره كرده اید سعی كنید تصویر تابلو و نوشته روی آن را مجسم كرده و پانزده ثانیه در ذهن خود به آن نگاه كنید . سپس مشت خود را گشوده و بلافاصله چشمانتان را به روی نوشته دوباره باز كنید. این كار را ( دیدن تابلو و تجسم آن در ذهن ) 12 بار به طور پیوسته و بدون وقفه تكرار كنید. این تمرین را كه 6 دقیقه طول می كشد برای هر یك از جمله های كلیدی به طور جداگانه ، طی چند روز متوالی و در هر روز دو نوبت انجام دهید. بعد از مدتی خواهید دید كه جمله های مزبور در شرایط ویژه ای به طور كاملاً اتوماتیك به ذهن شما مخابره می شوند. جالب است بدانید كه عباراتی شبیه آنچه گفتیم به ذهن افراد خلاق و در هنگام رویارویی آنها با مسائل گوناگون ، به طور اتوماتیك خطور می كند و آنها را به طرز شگفت آوری به طرف موفقیت پیش می برد .
هر چه زودتر تصمیم بگیرید كه جمله های كلیدی را به صورت تابلو در آورده و در محل مناسبی در منزل ، یا محل كار نصب كنید . برگه های ابر و باد را در قطعA4 یا A3 تهیه كرده و ترتیبی دهید تا عبارات ذكر شده با خط درشت و خوانا و زیبا در وسط آنها تحریر شوند . تابلوها را در منزل و در محلی كه دائماً و به سهولت دیده شوند نصب كنید . اگر این كار را در منزل انجام دهید اعضای خانواده به خصوص فرزندان شما نیز از اثرگذاری مثبت آن بهره مند خواهند شد .
هماهنگی
حال نوبت به هماهنگ شدن با افراد خلاق می رسد. اطمینان داشته باشید كه با دقت در آنچه می خوانید ، به دستاوردهای قابل توجهی در شكوفایی روحیه آفرینندگی در خود نایل می شوید .
همه انسانها دارای سلسله اعصاب كاملاً مشابه و یكسان هستند و در هر جای این جهان ، هر كس قادر به انجام هر كاری باشد من و شما نیز می توانیم همان كار را دراین سر جهان انجام دهیم ، به شرط آنكه فكر و اندیشه خود را دقیقاً مانند او اداره كنیم. مثلاً اگر كسی هست كه در برخورد و رویارویی با سختی و مشكلات به راحتی تسلیم نمی شود و از راه های گوناگون تا كسب نتیجه دلخواه تلاش می نماید ، شما هم می توانید چنین باشید ، فقط باید او را سرمشق قرار داده و در یابید او چگونه سیستم عصبی و فكری خود را هدایت می كند . این كار اصطلاحاً مدل سازی ، گفته می شود و درهمه زمینه ها بسیار كارآمد است .
برای مدل سازی همیشه لازم نیست كه بدانیم در ذهن دیگران چه می گذرد. بلكه می توان از طریق هماهنگی با تجلیات فرایندهای ذهنی ، یعنی رفتار و جنبه های ظاهری آن به نتیجه رسید. آیا تا به حال درباره "آینه كاری" چیزی شنیده اید ؟ آینه كاری یعنی هماهنگی دقیق و آینه گونه با رفتار ظاهری افراد . بد نیست تمرینی انجام دهید و از نتایج آن لذت برده و شگفت زده شوید. فردی را انتخاب كنید كه بارها در مذاكره با وی برای رسیدن به نتیجه دلخواهتان شكست خورده اید. تصمیم بگیرید یك بار دیگر امتحان كنید ؛ ولی این بار قبل از مذاكره ، به خصوصیات ظاهری او دقت كنید . سعی كنید خود را با او هماهنگ سازید. مثلاً ممكن است او فردی باشد كه لباسهایی با رنگ روشن می پوشد ، همیشه خوش بو و معطراست . لباسهای اتو كشیده و رسمی بر تن كرده و كفشهایش تمیز و براق هستند و .... شما نیز وضعیت ظاهری خود را به شیوه او تغییر دهید و لباس روشن و اتو كرده به تن كرده و با كفش براق و تنی خوش بو و معطر ، در زمان مناسبی با او قرار بگذارید . در هنگام نشستن جایی را انتخاب كنید كه درست در مقابل او قرار گیرید و رفتار ظاهری خود را اعم از طرز نشستن ، نگاه كردن و .... تا حركات دست و گردن با او هماهنگ كنید به طوری كه گویی او خود را در آیینه می بیند. البته كمی احتیاط كنید تصور نشود كه ادای او را در می آورید ! در این صورت نتیجه كاملاً معكوس خواهد شد .
با رعایت شرایطی كه ذكر شد ، گفتگوی خود را انجام دهید و تغییرات جالبی را كه در نتیجه حاصل می شود ملاحظه كنید . چرا چنین شده است ؟ اگر بعد از جلسه مذاكره به افكار و نحوه اندیشیدن خود در هنگام گفتگو فكر كنید ، در می یابید كه بیش از این كه طرف مقابل شما تغییر كرده باشد ، شما تغییر كرده بودید . یعنی هماهنگی با جنبه های ظاهری او باعث هماهنگی اندیشه شما با وی شده است. این كار را می توانید با افراد خلاق نیز انجام دهید و با آنها هماهنگ شوید. فقط به اطلاعاتی نیاز دارید تا برای این هماهنگی آماده شوید. در ادامه ، مهمترین ویژگی های افراد خلاق را ارائه می كنیم و امیدواریم با نسخه برداری آنها در رفتار خود به این هماهنگی دلپذیر موفق شوید .
ویژگی های افراد خلاق
الف - خصوصیات ذهنی
- كنجكاوی
- دادن ایده های زیاد درباره یك مسئله ( روانی عقیده )؛
- ارائه ی ایده های غیر عادی؛
- توجه جدی به جزئیات
- دقت و حساسیت نسبت به محیط ، بخصوص به نكاتی كه در نظر دیگران عادی به شمار می روند ؛
- روحیه نقـّادی ؛
- علاقه زیاد به آزمایش و تجربه؛
- نگاه مثبت به مسئله نوآفرینی؛
ب - خصوصیات عاطفی
- آرامش و آسودگی خیال؛
- شوخ طبعی،
- علاقه به سادگی و بی تكلفی در نوع لباس و جنبه های گوناگون زندگی؛
- دلگرمی و امید به آینده؛
- توانایی برقراری ارتباط عمیق و صمیمانه با دیگران؛
- اعتماد به نفس و احترام به خود؛
- شهامت؛
ج - خصوصیات اجتماعی
- پیش قدمی در انجام وظایف در رویارویی با مسائل؛
- مسئولیت پذیری و سازمان دهی به فعالیت های گوناگون؛
- قدرت جذب اعتماد و اطمینان دیگران؛
امیدواریم از ویژگی های ذكر شده بهره كافی ببرید و به یاد داشته باشید كه میزان هماهنگی ، نقش مستقیم و مؤثری در ظهور و رشد روحیه خلاقیت شما خواهد داشت
منبع: سایت تبیان
به موازات گسترش علوم در زمینه های مختلف ،مطالب علمی در اثر پدیده انفجار اطلاعات ، در طول مدت کوتاهی اهمیت نخستین خود را از دست داده و به اطلاعاتی کم اهمیت و دست دوم تبدیل می شوند.
در جهان امروز بالاترین و بهترین تولید برای کشورهایی که بخواهند حرف اول را در دنیا داشته باشند تولید فکر نو و ایده است و این امر به خوبی ضرورت توجه به خلاقیت و پرورش آن را در کودکان و نوجوانان نشان می دهد. خلاقیت موهبتی است که در تمام انسان ها بالقوه موجود است اما ظهور و گسترش آن مستلزم شرایط مناسب است .
لفرانکویس خلاقیت را به عنوان کنجکاوی ، اشتیاق به کشف و آزمایش کردن ، تولید پاسخ های جدید به مساله ، حساسیت به مساله و توجه به رفتار خلاق خود تعریف می کند. خلاق بودن یعنی پدیده های عالم را متفاوت از دیگران دیدن همانند نیوتن وقتی که سیب از درخت بر زمین می افتد او چرخش سیب را به گونه متفاوت تر از دیگران میبیند و به دنبال طرح مساله و پاسخ به چرایی افتادن سیب از درخت می شود .
تحقیقات انجام شده در زمینه خلاقیت با آموزش نشان می دهد بر خلاف نظریه پردازان گذشته که خلاقیت را فرآیندی ارثی و ذاتی تلقی می کردند .خلاقیت را می توان به افراد به ویژه به کودکان و نوجوانان آموزش داد به عبارت دیگر بر خلاف تصور عامه مبنی بر این که فقط افراد معدود ی خلاق بدنیا می آیند واقعیت این است همه با این استعداد پا به این دنیا می گذارند و این آموزش و تجربه است که می تواند زمینه های شکوفایی و غنا بخشیدن هر چه بیشتر به این استعداد را فراهم آورد .از این رو در کشورهایی که از آموزش و پرورش پویا برخوردارند پرورش خلاقیت به عنوان یکی از مهمترین هدفها ی آموزش و پرورش مورد توجه قرار گرفته است .
ویژگی های افراد خلاق
1- در کار اندیشیدن تا جایی که ممکن است از قالب و چهارچوب می گریزند.
2-به وضع موجود رضایت نمی دهند و طالب تغییر هستند .
3-درمواجه با مشکلات از خود صبر و مداومت بیشتری نشان می دهند و به دنبال راه حل مشکل می گردند.
4-از شخصیتی پویا و استقلال طلب برخوردارند.
5-در برخورد با پدیده ها کنجکاو هستند.
6-فرد خلاق جهت دستیابی به ناشناخته های خود تلاش مضاعفی از خود نشان می دهند.
7-قدرت ریسک و خطر پذیری بالایی دارند.
8- عقاید خود را هر چند مخالف دیگران باشد مطرح می کند.
9-از شکست مایوس نمی شوند.
10-معمولا درونگرا هستند.
رشد خلاقیت در بچه ها
برای پرورش خلاقیت در کودکان می باید به تمام ابعاد وجودی آنان اعم از بعد عاطفی ، اجتماعی ، شناختی ، آموزشی و....توجه شود.پرورش خلاقیت با عوامل محیطی مثل خانواده و اجتماع رابطه تنگاتنگی دارد. از جمله عواملی که در پرورش خلاقیت دخالت دارند می توان موارد زیر را نام برد.
1-فراهم آوردن محیط غنی از فرهنگ
2- برقراری جو عاطفی مناسب بین افراد خانواده
3-ضمن توجه به تخیلات بچه ها ، آن ها را به سوی واقعیت سوق دادن .
4-توجه به پرورش حواس پنج گانه بچه ها .
5-فراهم آوردن محیطی که امکان اشتباه کردن ، تجربه کردن و ریسک کردن را به بچه ها بدهد.
6-بردن بچه ها به دامن طبیعت ، نمایشگاه های هنری ، موزه ها ، کارخانه ها و....
7-استفاده از اسباب بازی های فکری و ساختنی که بچه ها بتوانند ایده های مختلف را روی آن پیاده کنند مانند : استفاده از انواع پازل ها ، مدل سازی ف جدول ها و.....
8-انجام کاردستی ، استفاده بهینه از وسایل دور ریختنی ، تهیه کلاژ و......
9-تشویق بچه ها به داشتن اندیشه های بکر و تازه .
10- توجه به سوالات عجیب و غیر معمول بچه ها .
11- توجه و احترام به عقاید و پیشنهادهای بچه ها.
12- عدم مقایسه بچه ها با هم.
13-قصه گفتن ، اجرای نمایش ، شرکت بچه ها در گروه های شعر و موسیقی
14-حذف تنبیهات بدنی .
15-تشویق بچه ها به دستکاری اشیاء و عقاید.
عوامل سرکوب خلاقیت
پرورش خلاقیت بدون توجه به پرورش شخصیت چندان مفید نیست . اعتماد به نفس پایین ، نبود پشتکار، اضطراب ، حساس نبودن به پدیده ها ، تمایل به همرنگی و یکنواختی فکر از عواملی به شمار می روند که راه مسیر اندیشه خلاق را سد می کند.
منبع: فکر نو
نوآوری وظیفه ای ویژه بریا کارآفرینی است ،چه در یک صنعت باشد ،یا در یک نهاد خدمات عمومی و یا در کاری که فرد به تنهایی یک آشپزخانه خانوادگی انجام می دهد و بدین معناست که از طریق کارآفرین می تواند هم ثروتهای جدید ایجاد کرده ،منبع آفرین باشد و هم به منابع موجود ،استعداد بیشتری بریا ثروت آفرینی ببخشد.
منابع نوآوری
نوآوری می تواند ناشی از نبوغ افراد و تراوشات قریحه آنها باشد .لیکن ،اکثر نوآوریها ،به ویژه نوآوریهای موفق ناشی از جستجوی هوشمندانه در فرصتهای نوآوری است ، که تنها در موقعیتهای خاصی به دست می آید.
در یک شرکت یا صنعت چهار نمونه از این فرصتها وجود دارند که عبارتند از :
رویدادهای غیرمنتظره
- ناسازگاریها
- نیازهای فرآیندی
- تغییرات صنعت و بازار
سه منبع دیگر فرصته ها در خارج از شرکت ،در محیطهای اجتماعی و فکری ایجاد می شو ند که عبارتند از:
- تغییر ویژگیهای جمعیت
- تغییر نگرش
- دانش جدید
این منابع همپوشی داشته ،لیکن از نظر ریسک پذیری ،دشواری و پیچیدگی با یکدیگر تفاوت دارند و در یک زمان ،بیشتر از یک مورد آنها می تواند عامل نوآوری شود.به هر حال ،موارد فوق علت اکثر فرصتهای نوآوری را بیان می کنند.
رویدادهای غیرمنتظره
ابتدا به آسانترین و ساده ترین فرصت نوآوری توجه کنید :
غیرمنتظره بودن .اوایل دهه 1930،آی . بی .ام نخستین ماشین حساب مدرن خود را برای بانک ها طراحی و عرضه نمود .لیکن بانکها در سال 1933 تجهیزات جدید را نخریدند.آنچه باعث نجات شرکت گردید،کشف یک موقعیت غیرمنظره توسط توماس واتسون ،موسس و مدیر عامل شرکت بود که از ان بهره برداری شد :کتابخانه عمومی نیویورک متقاضی خرید ماشین بود.برخلاف بانکها،کتابخانه ها در آن زمان پول داشتند،در نتیجه واتسون توانست بیشتر از یکصد عدد از ماشین های غیر قابل فروش در جای دیگر را به کتابخانه ها بفروشد.
15 سال بعد،هنگامی که هر کس فکر می کرد رایانه ها برای کارهای علمی پیشرفته طراحی شده اند،بازار بطور باور نکردنی ،متقاضی ماشین هایی شد که بتوانند لیست حقوق تهیه نمایند. یونیواک که دارای پیشرفته ترین ماشینها بود ، کاربرد های حرفه ای را کنار گذاشته بود ،ولی آی .بی .ام فورا تشخیص داد که با یک موقعیت غیرمنتظره روبروست و در اصل ،همان ماشین های یونیواک را برای کاربردها ی معمولی نظیر پرداخت و تهیه لیست حقوق،مجددا طراحی کرد و طی پنج سال در صنعت رایانه ” پیشرو “ گردید، موقعیتی که تا امروز نیز حفظ کرده است .
شکستهای غیر قابل انتظار نیز می توانند منابع مهمی بریا ایجاد فرصتهای نوآوری باشند.همگان از شکست فوردادسل بعنوان بزرگترین شکست در تاریخ اتوموبیل های جدید اطلاع دارند.آنچه که فقط افراد کمی از آن خبر دارند این است که شکست ادسل باعث موفقیت های بعدی شرکت شد.فورد،اتوموبیل ادسل را که تا آن زمان دقیق ترین ماشین در تاریخ اتوموبیل سازی آمریکا بود برنامه ریزی کرد تا بتواند خط تولید انبوهی را به شرکت ارائه نماید که قابل رقابت با جنرال موتورز باشد.زمانی که علی رغم همه برنامه ریزیها ،پژوهش های بازار و طراحی هایی که بر روی ادسل انجام گرفته بود،با شکست مواجه شد ،فورد تشخیص داد که در بازار اتوموبیل ،اتفاقاتی رخ داده است که بر خلاف پنداشته های اصلی جنرال موتورز و سایر شرکتها یی است که در حال طراحی و بازار یابی اتوموبیل هستند.چندی بعد ،تقسیم بازار که اوایل بر مبنای گروههای درآمدی انجام می شد،بر اساس اصل جدیدی انجام گرفت که امروزه ”سبک زندگی “ نامیده می شود . پاسخ فورد،ساخت ماشین جدید موستانگ بود .ماشینی که باعث شد شرکت محبوبیت خاصی پیدا کرده ،مجددا در صنعت پیشرو گردد.
موفقیتها و شکست های غیرمنتظره منابع مهمی برای ایجاد فرصتهای نوآوری هستند.چراکه اکثر موسسات به انها بی توجه بوده ، حتی از انها هراسان می شوند. دانشمند آلمانی که در سال 1905 نووکائین را که اولین داروی مخدر است ساخت ،قصد داشت از آن بریا اعمال جراحی بزرگ نظیر جراحی قطع دست استفاده شود .با این وجود ، جراحان ” بیهوشی عمومی “ را برای چنین عمل هایی ترجیح دادند،کاری که اکنون نیز ادامه دارد.در عوض نووکائین شاهد درخواست فوری از داندانپزشکان بود .مخترع این دارو سالها ی آخر عمرش را صرف مسافرت بین دانشکده های دندانپزشکی نمود،برا ی اینکه از این اختراع عالی استفاده نادرست نشده و در راهی که وی قصد نداشته مورد استفاده قرار نگیرد.
تمسخر آمیز به نظر می رسد ،لیکن باید پذیرفت که نگرش مدیران به رویدادهای غیر منتظره عبارت است از :” آن نباید اتفاق می افتاد“ ،سیستم ها ی گزارش دهنده نیز این واکنش را تشدید می کنند.چراکه آنها نسبتا به امکانت پیش بینی نشده بی توجه هستند.گزارشه های ماهانه یا هفتگی نیز در صفحه اول خود ،فهرستی از مشکلات را درج می کنند که بیانگر حوزه هایی است که در آنجا نتایج در حد انتظار نیست .البته چنین اطلاعاتی ضروری است و از وخامت اوضاع جلوگیری می کند،ولی موجب به تعویق افتادن شناخت فرصتهای جدید می شود .اولین شناخت
از فرصت احتمالی ،معمولا در جایی صورت می گیرد که شرکت در آن بودجه بیشتری صرف کرده است .بنابراین تلاشهای کارآفرینی حقیقتا دو ” صفحه “ دارند: یک صفحه مشکل و یک صفحه فرصت و مدیران باید بریا هر دو زمان یکسانی صرف کنند.
ناسازگاریها
لابراتوار الکان یکی از نمونه های موفق دهه 1960 است و این بدین خاطر است که بیل گانر ، موسس شرکت ،از یک ناسازگاری در تکنولوژی پزشکی بهره برداری کرد. عمل آب مروارید چشم ،سومین یا چهارمین جراجی مرسوم در جهان است .طی سیصد سال پزشکان به این نتیجه رسیده بودند که تنها پس از رسیدن کامل آب مروارید،با بریدن یک رباط آنرا از چشم بیرون آورند.جراحان چشم لزوم بریدن این رباط را آموخته و با موفقیت کامل انجام می دادند.ولی این شیوه با سایر روشها ی جراحی تفاوت بسیار داشت و اغلب از آن هراس داشتند. این نمونه ای از یک ناسازگاری بود .مدت پنجاه سال بود که پزشکان آنزیمی را می شناختند که می توانست این رباط را بدون نیاز به بریدن و عمل جراحی حل کند..آل کانر یک ماده افزودنی به این ماده اضافه کرد که باعث شد ماندگاری آن به چند ماه برسد.جراحان چشم به خوبی از این ترکیب جدید استفاده کردند و الکان عرضه کننده انحصاری جهانی این دارو شد.پنجاه سال بعد،نستل این شرکت را با قیمت اعجاب آوری خریداری کرد.
این نوع ناسازگاریها ،در روند منطقی یا دوره ای یک فرآیند، تنها یکی از راههایی است که می تواند فرصتهای نوآوری را افزایش دهد.
منبع دیگر ،ناسازگاری بین واقعیتهای اقتصادی است .برای مثال هنگامی که صنعتی در بازار از رشد ثابتی برخوردار است ولی سود نهایی آن کاهش می یابد ، یک ناسازگاری وجود دارد .نمونه ای از این نوع ، صنایع فولاد در کشورهای توسعه یافته بین دهه های 50 تا 70 است که واکنش نوآورانه ،” کارخانجات کوچکتر “ بود.
ناسازگاری بین انتظارات و نتایج نیز می تواند راهی بریا نوآوری باشد .پنجاه سال بعد از شروع این قرن ،شرکتهای کشتی سازی و دست اندرکار در صنعت کشتی ،بطور جدی به دنبال ساخت کشتی هایی با سرعت زیاد و سوخت کمتر بودند.با این وجود ،حتی شرکتهایی که توانستند چنین کشتی هایی بسازند با رکود اقتصادی کشتی های بارکش اقیانوسی مواجه شدند.از سال 1950 و بعد از آن ،بارکشهای اقیانوسی در حال از بین رفتن بودند،اگرچه هیچ زمانی بطور کامل از بین نرفتند.به هر حال ،همه اشتباه در این بود که بین مفروضات صنعت و واقعیات ناسازگاری وجود داشت .هزینه واقعی ناشی از انجام کار روی دریا نبود،بلکه ناشی از انجام ندادن کار(بیکار نشستن در بندر ) بود.آن زمان که مدیران پی بردند،هزینه دقیقا در کجا قرار دارد،نوآوری شکل گرفت :کشتی نقاله دار و کشتی کانتینر دار.این راه حل جدید ،همان تکنولوژی قدیمی بود که 30 سال در راه آهن و حمل و نقل های کامیونی استفاده می شد .در اینجا یک تغییر در نگرش و نه تغییر در تکنولوژی ،اقتصاد کشت ی نوردی اقیانوسی را بطور کامل تغییر داد و انرا به یکی از بزرگترین صنایع رشد یافته در بیست یا سی سال گذشته تبدیل کرد.
نیازهای فرآیندی
هرکس در ژاپن زندگی کرده باشد می داند که این کشور سیستم مدرن بزرگراهی ندارد.جاده ها هنوز هم همان راههایی هستند که در قرن دهم ساخته شده بود.آنچه باعث شد این سیستم بتواند برای اتوموبیل ها و کامیونها قابل استفاده شود،نصب و استفاده از منعکس کننده هایی بود که در بزرگراهها ی آمریکا استفاده می شد .از اوایل دهه 1930 با نصب این منعکس کننده ها . هر اتوموبیل می تواند اتوموبیل های دیگر زا در هر کدام از جهت ها ی شش گانه ببیند.این نوآوری کوچک که موجب کاهش بار ترافیک و حوادث گردید ،ناشی از یک نیاز فرآیندی است .
آنچه اکنون ما آنرا رسانه های گروهی می نامیم از دو نوع نوآوری سرچشمه گرفته است که حدود سالهای 1890 در پاسخ به یک نیاز فرآیندی بوجود آمد.نوآوری نخست ،ماشین چاپ مرجنتالر است که چاپ روزنامه هایی با تیراژ و سرعت زیاد را ممکن ساخت .نوآوری اجتماعی دیگر ،استفاده از شیوه جدی تبلیغات(آگهی ها ) است که اولین ناشران واقعی روزنامه یعنی آدولف اوچز از روزنامه نیورک تایمز و جوزف پولیترز از نیویورک ورد و ویلیام راندولف هرست آنرا ابداع کردند.این آگهی ها موجب شد ناشران بتوانند اخبار را بطور رایگان و با سود حاصل از تبلیغات انتشار دهد.
تغییرات صنعت و بازار
شاید مدیران معتقد باشند که ساختارهای صنعتی تغییر ناپذیرند.ولی این ساختارها می توانند و اغلب نیز همین طور است که یک شبه تغییر می کنند.این تغییر فرصتهای زیادی را برای نوآوری بوجود می آورد.
یکی از نمونه های بسیار موفق در تجارت آمریکا در دهه های اخیر،شرکت دلالی و کارگزاری دونالد سون، لوفکین و ژنرت است که اخیرا مورد پذیرش انجمن تضمین زندگی منصفانه قرار گرفته است .
دی .ال. جی در سال 1960 توسط سه مرد جوان که هر سه فارغ التحصیل مدرسه بازرگانی هاروارد بودند تاسیس گردید.آنها پی بردند که هر زمانی که سرمایه گذاران بر امور زیر بنایی تسلط یابند،ساختار بازار مالی نیز تغییر می یابد.این مردان که در واقع نه سرمایه ای داشتند و نه جایی مرتبط بودند،در طی چند سال ،شرکت آنها به رهبری صنعت رسید و تبدیل به یکی از کارگزاران موفق و فعال در وال استریت گردید و سپس بین المللی شد.
به طور مشابه ،تغییر ساختار صنعت نیز ،فرصت های فراوان نوآوری را برای تامین کنندگان لوازم خدمات بهداشتی آمریکا بوجود آورد.در طی 10 یا 15 سال گذشته،کلینیک های جراحی و روانپزشکی و مراکز اورژانس مستقلی در سراسر این کشور بوجود آمد .فرصت های مشابهی نیز از طریق ارتباطات از راه دور هم در تجهیزات (از طریق شرکتهایی نظیر رولم ) و هم در حمل و نقل (از طریق شرکت های ام .سی.آی ) و اسپیرنیت با این تحول صنعتی همراه بودند .
هنگامی که یک صنعت به سرعت رشد می کند ،بطوری که در حالتهای بحرانی رشد 40 درصد ،طی 10 سال یا کمتر داشته باشد ،ساختار آن نیز تغییر می کند. شرکتهای مسلط در بازار ،به جای این که شرکتهای تازه وارد را مورد تهاجم قرار دهند ،از آنچه تاکنون به دست آورده اند .دفاع می کنند.در واقع ،هنگامی که ساختارهای صنعت یا بازار را که رشد سریع داشته اند از نظر فراموش می کنند.فرصت های جدید،بندرت در نگاه بازار قرار گرفته،تعریف شده و برای خدمت رسانی مورد سازماندهی قرار می گیرند.بنابراین این نوآوران شانس خوبی دارند تا به مدت زیاد بدون رقیب باشند.
تغییر ویژگیهای جمعیت
ویژگیهای جمعیت از معتبرترین منابع خارجی فرصت نوآوری است .وقایع جمعیتی،اتفاقات آینده را تعیین می کنند.از آنجا که خط مشی گزاران بسیاری از ویژگیهای جمعیت را فراموش می کنند،افرادی که به این ارقام توجه نمایند و از آن بهره برداری کنند پاداشهای کلانی دریافت خواهند کرد.
ژاپنیها در صنعت روبوت سازی پیشرفت کردند چرا که به ویژگیهای جمعیت توجه داشتند . همه می دانستند در طی سالهای 1970 و بعد از آن در کشورها ی توسعه یافته ،دو انفجار،در جمعیت و تحصیلات رخ می دهد و نیم یا بیشتر جوانان تحصیلات عالیه خواهند داشت .در نتیجه فقط افراد معدودی برای کارها ی معمولی کارگری باقی می مانند و این تعداد در سالهای 1990 ناکافی است .همه این موضوع را می دانستند،ولی تنها ژاپنیها بودند که بر اساس آن عمل کردند و اکنون نزدیک به 10 سال است که در صنعت روبوت سازی پیشرو هستند.
نمونه مشابه دیگر ،موفقیت باشگاه مدیترانه در صنعت سیاحت و گردشگری است .در سال 1970 تنها ژرف اندیشان م ی توانستند ظهور بخش عظیمی از جوانان ثروتمند و تحصیل کرده را در اروپا و آمریکا پیش بینی کنند. اینان با آن نوع تعطیلات که والدینشان در برایتون و آتلانتیک سیتی می گذارندند ارضا نمی شدند.این نسل در سن 10 تا 19 سالگی مشتریان ایده آلی بودند،در جستجوی یک مکان زیبا و رویایی.
مدت زمانی طولانی است که مدیران به این جنبه های جمعیتی پی برده اند،لیکن همواره فکر می کنند تغییراتن وپیژگیهای جمعیت به کندی صورت می گیرد و حداقل در این قرن انجام نمی شود .در واقع تغییر در تعداد افراد و به دنبال آن توزیع سن ،تحصیلات ،شغل و محل جغرافیایی آنها ،در زمره مهمترین عواملی است که فرصتهای نوآوری را بوجود می آورد و حداکثر نتیجه و حداقل ریسک را در نیل به کارآفرینی دارد.
برگرفته از : باشگاه اندیشه
به طور سنتی، خلاقیت را توانایی و حق استعدادی که تعدادی از افـراد دارا هستند، مـــی دانند و آن را ایده های نو و بنیادین تعریف می کنند. اما این مقاله ضمن پرداختن به سبک نوآوری به عنوان یک سبک خلاقیت، سبک فراموش شده سازگاری که به راههای موجود انجام دادن کارها تاکید دارد را تحت عنوان سبک دیگر خلاقیت مورد بحث قرار داده و تاکیـد مــی کند تئوری نوآوری - سازگاری از جنبه حل مسئله و تصمیم گیری دارای اهمیت زیادی است.
مقدمه
امروزه سازمانها و شرکتها دوست ندارند در دنیای رقابت پشت سر رقیبان قرار بگیرند بلکه آنها سعی دارند پیشاپیش رقبا حرکت کرده و قبل از دیگران بازار را تغییر و تصاحب کنند. چنین خواستی اندیشه ها و نظرات بدیع و متنوع و در عین حال پیشرفت و بهبود مستمر در امور سازمانی را می طلبد. تامین چنین خواستی مستلزم تداوم بخشیدن به جریان خلاقیت در سازمانهاست و مدیران نیازمند پرورش کارمندانی هستند که ترکیب خوبی از سبکهای دوگانه خلاقیت را داشته باشند. «کرتون» در تئوری معروف خود به نام «تئوری سازگاری - نوآوری» به دو سبک خلاقیت یعنی سبک نوآوری وسبک سازگاری اشاره دارد و فرض می کند که هرکس می تواند بر روی یک پیوستار از سازگار عالی تا نوآور عالی قرار بگیرد. (KIRTON, 1999 )
ویژگیها
یک سازگار به طور جدی در خصوص مدلها و ساختارها فکر می کند و تاجایی که امکان دارد نسبت به آنها پایبند است. زمانی که بــا یک موقعیت جدیدی روبرو می شود که نمی تواند خود را با آن وفق دهد، سعی بر انکار یا رد آن موقعیت جدید دارد. آنها به طور منظم کار می کنند و تغییرات استرسهای زیادی را در
آنها به وجود می آورند، بخصوص اینکه نتایج تغییرات نامشخص باشد. یک نوآور از جستجو برای چیزهای جدید لذت می برد. او به طور مداوم نقطه نظرات بیرونی را می پذیرد و به آنها ارزش قائل است. برای برهم زدن سیستم و الگوهای موجود، به دنبال فرصت است، فرد آشفته ای است و به طور مداوم نظرات جدیدی می دهد و اغلب قادر به اجرای تمامی ایده های جدید خود نیست. (Kirton, 1999 )
سه عامل کفایت خلاقیت در مقابل کثرت خلاقیت (تعداد ایده ها) کارایی (سطح توجه به جزئیات) و سبک پیروی از قانون و گروه (کارکردن با افراد و ملزم بودن به قانون) ابعاد مختلف سازگاری و نــــــوآوری را روشن می سازد.
درخصوص عامل اول (کفایت خلاقیت)، بیشتر سازگاران علاقه مند به ارائه نظرات قابل مدیریت و نسبتا#ً مرتبط خواهند بود در حالی که نوآوران علاقه مند به ارائه نظرات بیشتر هستند بدون ملاحظه اینکه آیا آنها مورد نیاز هستند یا خیر و با علم به اینکه برخی از این نظرات دور ریخته خواهند شد. عامل دوم (کارایی) اشاره دارد به اینکه بیشتر سازگاران به جزئیات کار می پردازند و بیشتر نوآوران، کارکردن همزمان در چندین حوزه را اولویت اول خود می دانند. در عامل سوم، (پیروی از نقش)، سازگاران کارکردن به روشهای موجود و کارکردن با گروهها و استفاده از قوانین و مقررات را برتری خود می دانند و نوآوران براین عقیده اند که عدم پیروی از قوانین و مقررات و به چالش کشیدن روشهای قبلی نشانه ای از نوآوری است. (HALL, 2002 )
حل مسئله
سازگاران و نوآوران بسیاری از روشهای متفاوت حل مسئله را می پذیرند. بیشتر سازگاران به صورت کلی اما در یک حوزه مشخص شده تحقیق می کنند. در حالی که بیشتر نوآوران مرزهای تحقیقی گسترده ای دارنــد و با تلاشهای پراکنده ای برای کسب ایده های مختلف در تکاپو هستند. در نتیجه، سازگاران احتمالاً یک تحقیق دقیق و عمیق از یک یا چند ایده ارائه می دهند، در حالی که نوآوران ایده های بسیار اما کمتر فرموله شده ارائه می دهند و ممکن است ایده های سازگاران راحت تر و سریعتر از ایده های نوآوران مورد قبول واقع شود.
بیشتر نوآوران مرزهای تحقیقی گسترده ای دارنــد و با تلاشهای پراکنده ای برای کسب ایده های مختلف در تکاپو هستند. در نتیجه، سازگاران احتمالاً یک تحقیق دقیق و عمیق از یک یا چند ایده ارائه می دهند، در حالی که نوآوران ایده های بسیار اما کمتر فرموله شده ارائه می دهند و ممکن است ایده های سازگاران راحت تر و سریعتر از ایده های نوآوران مورد قبول واقع شود.
توجه سازگاران روی جزئیات به این معنی است که آنها برای شرح و توضیح بیشتر، سوال می کنند و بیشتر دستورالعملها را مطالعه و جزئیات امور را تشریح می کنند. در حالی که معمولاً نوآوران در یک زمان کارهای بیشتری را انجام می دهند و ممکن است کارکردن با آنها مشکل باشد. از نظر درونی، نوآوران افراد ریسک پذیری هستند که برای به چالش واداشتن سیستم آماده هستند. در حالی که سازگاران ترجیح می دهند در درون همین سیستم کار کنند. این ترجیحات ممکن است اثرات خیلی ملموسی بر روی تصمیمهای گرفته شده بگذارد. برخی شواهد حاکی از آن است که سازگاران و نوآوران محیط مشابه را واقعاً متفاوت درک می کنند. یعنی نــوآوران جو سازمانی را متلاطم تر از سازگاران می بینند و سازگاران آن را خیلی آرام و باثبات مـــــــی بینند.(CARSON, 1999 )
این تفاوتها در سبک باعث می شود که سازگاران و نوآوران تفاوتهای ادراکی عمیقی داشته باشند.
سازگاران و نوآوران تفاوتهای ادراکی عمیقی داشته باشند.
سازگاران و نوآوران علاوه بر داشتن تفاوتهای ادراکی، یک سری صفات و ویژگیهای منحصر به فرد برای سبک خود دارند که در جدول شماره (1) ارائه شده است. (GRYS KIEWICZ S.S, 2001 )
جدول (1) ویژگیهای که سازگاران و نو آوران به سبک خود نسبت می دهند
سازگاران نوآوران
حمایتی معلر از ایده ها و نظرات
عملی و معقول پرتوان و پر انرژی
ثبات و پایداری اتخاذ مبارزه طلبی و مورد ترددید قرار دادن فرضیات
سازگار و منطقی تغییر پذیر
دارای سبک و متد شهودی
همکاری و همیاری مقید نبودن به گذشته
عمیق و حساب شده تازگی و نوین
اطمینان بخش مخاطره آمیز
سازگاران اغلب نظر مساعدی نسبت به نوآوران ندارند و نوآوران نیز آنها را افرادی خسته و تنبل می انگارند. همان طور که «کرتون» بیان می کند: سازگاران معمولاً نوآوران را افرادی ساینده و غیرحساس مـــــی بینند، علی رغم اینکه نوآوران این خصیصه را انکار می کنند. نوآوران به تئوریها و مفروضات سازگاران صریحاً حمله می کنند و سازگاران احســـــاس می کنند که نوآوران می خواهند آنها را بافشار و عجله از مسیر صحیح و روش دیرینه و قدیمی شان دور و خارج سازند و می بینند که به قوانین و رسوم و فتارهای عادی آنها اهمیتی نمی دهند. این اختلاف زمانی بیشتر می شود که سازگاران احساس می کنند که نوآوران از ویرانی که به بار می آورند، آگاه نیستند. همچنین ممکن است نوآوران به نظر برسد که با هرکس دیگری در درون خود نیز خشن باشند، زیرا هیچ کدام به نظرات و تئوری های یکدیگر احترام نخواهند گذاشت، البته مگر اینکه دو نقطه نظر موقتاً برروی هم منطبق شود. نگاه نوآوران به سازگاران نگاهی تحقیرآمیز است و بر این عقیده اند که این گروه مایل به همکاری نیستنـد. نوآوران، سازگاران را افرادی بی روح و بی تعهد و نامتهور در انجام کارهای بزرگ، شدیداً طرفدار سیستمها و هنجارها می بینند. سیستمها و هنجاریهایی که به هرحال مفید هستند و برای خواسته نوآوران محدودیت ایجاد می کنند. سازگاران نیز براین عقیده اند که نوآوران با عدم رعایت و اهمیت ندادن به قوانین و آداب و رسوم وقتی که تفکرات خود را پیگیری می کنند، باعث تنهایی و انزوای خود می شوند. (SEGAL, 2002 )
عقیده اند که این گروه مایل به همکاری نیستنـد. نوآوران، سازگاران را افرادی بی روح و بی تعهد و نامتهور در انجام کارهای بزرگ، شدیداً طرفدار سیستمها و هنجارها می بینند. سیستمها و هنجاریهایی که به هرحال مفید هستند و برای خواسته نوآوران محدودیت ایجاد می کنند. سازگاران نیز براین عقیده اند که نوآوران با عدم رعایت و اهمیت ندادن به قوانین و آداب و رسوم وقتی که تفکرات خود را پیگیری می کنند، باعث تنهایی و انزوای خود می شوند. (SEGAL, 2002 )
نتیجه گیری
«کرتون» نتیجه می گیرد که بین سبک خلاقیت و استعداد یا سطح خلاقیت رابطه ای وجود ندارد و ممکن است یک شخص با داشتن استعداد و قابلیت خیلی پایین نیز یک سازگار باشد. و به طور مشابه، یک فرد با استعداد بالا می تواند یک نوآور باشد و فرد دیگری نیز ممکن است با استعداد و قابلیت خیلی پایین یک سبک نوآور داشته باشد. وی ذهنها را روی حوزه فراموش شده خلاقیت سازگار متوجه می کند. همه ما از نوآوران نامداری که در جهان تغییرات بی نظیری را موجب شده اند، آگاهیم اما از پیشرفتهای سازگاران چندان آگاهی نداریم. روش سازگاری در خلاقیت (خلاقیت سازگار) را شاید بهتر باشد خلاقیت تدریجی - ترقی تلقی کنیم، طوری که ممکن است تغییرات کوچک بسیار باعث تحقق نوآوری شوند.
منابع
1 - KIRTON. N.J “ADAPTORS AND INNOVATORS IN ORGANIZATION” LONDON ROUTLEDGE, 1999 .
2 - JAMES HALL “CREATIVITY AND PERCEPTION IN MANAGEMENT” HALL PRESS, 2002 .
3 - CARSON. D.K RUNCO. M. A “CREATIVE PROBLEM SOLVING “JOURNAL OF CREATIVE BEHAVIOR, VOL. 33, 1999 .
4 - MAREI SEAL “ADAPTORS LOOK AT CREATIVITY STYLES” UNIVERSITY OF MINNESOTA, 2002 .
5 - GRYSKIEWICZ. S.S “PREDICTABLE CREATIVITY “BUFFALO, NY: BEARLY LIMITED, 2001 .
علی ابدالی، کارشناس ارشد مدیریت دولتی از دانشگاه تربیت مدرس
حجت اله یبلوئی، کارشناس ارشد مدیریت دولتی از دانشگاه تربیت مدرس
● نویسنده : علی - ابدالی
● منبع : ماه نامه - تدبیر
برگرفته از : باشگاه اندیشه
تعریف ادراکی فرایند نوآوری موضوع مقالات علمی فراوانی در مجلات و کنفرانسهای متنوع بوده است .در ابتدا برای درک صحیح فرایند نوآوری بعضی کلمات مهم تعریف می شوند:
نوآوری محصول : تجدید نظر در هدفهای سیستمهای تکنولوژیکی – اجتماعی
نوآوری فرایند : تغییرات طراحی شده در فرایند ترکیب عوامل
نوآوری اجتماعی : تغییرات طراحی شده در سیستم تکنولوژیکی – اجتماعی
در اینجا لازم است نوآوری و مراحل تکرار پی در پی آن نیز تعریف شود
1-ابداع (Invention ) : درک تکنیکی دانشهای جدید یا ترکیبهای جدید از دانش
2-نوآوری : کاربرد صنعتی ابداع در جهت نیل به هدف مدیریتی
3-گسترش نوآوری : پراکندن و ارسال نوآوری به بخشهای مختلف
4-سازگاری: پذیرش نوآوری توسط مصرف کننده
فرایند نوآوری یا مرحله درک و کشف یک اثر یا قانون طبیعی از طریق پژوهش در علوم طبیعی به تکرار مراحل 1 تا 4 و در نهایت پذیرش و استفاده نوآوری توسط عموم میباشد .
در کشورهای غربی و اروپائی تلاشهای فراوانی برای درک نوآوری، راههای دستیابی به آن و گریز از راهها و آزمونهای تکرار انجام شده است و دانشگاهها، موسسات و پژوهشکدههای فراوانی در این زمینه به پژوهش پرداختهاند و از روشها و متدولوژیهای فراوانی برای توسعه علم استفاده نمودهاند همچنین با توسعه علمی در جهت نوآوری و فرایند نوآوری به علوم میان رشته ای روی آورده و فناوریهای بین رشته ای فراوانی را ابداع نمودهاند که از آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مکاترونیک (مکانیک، الکترونیک و کامپیوتر )، اپتوالکترونیک (Optoelectronics ) (اپتیک و الکترونیک)، بیوتکنولوژی (بیولوژی، شیمی و مکانیک)، نانوتکنولوژی (فیزیک، بیولوژی، الکترونیک و...) و ...
بسیاری از این علوم بین رشته ای و تکنولوژیهای نوین در توسعه علوم و دانش و نوآوری تاثیر بسزائی داشتهاند .
همچنین از روشها و روش شناسیهای فراوانی در جهت پیشرفت و توسعه و نواوری استفاده شده که میتوان به TRIZ (نوآوری نظام یافته یا نظریه حل ابداعی مسئله) و بیونیک (Bionics ) (الگوگیری و الهام گیری از طبیعت) اشاره نمود که با استفاده از این متدولوژیها پیشرفتهای فراوانی در جهت توسعه علوم و نواوری به دست آمده است که از مقایسه نوآوریهای قدیمی با نوآوریهای نوین اهمیت و کاربرد این متدولوژیها آشکار خواهد شد
به عنوان مثال نوآوریهای قدیمی این ویژگیها را دارند : کوتاه مدت، دارای مراحل بزرگ، اشخاصی کمی آنها را انتخاب نموده، نتیجه ایدهها و تلاشهای شخصی بوده،، دارای بازخوردهای محدود و ...
در صورتی که نوآوریهای نوین این ویژگیها را دارند : طولانی مدت، دارای مراحل کوچک، تمام کارمندان شرکتها و سازمانها آنها را انتخاب نموده، سیستماتیک و نتیجه کار گروهی، دارای بازخوردهای فراوانی و ...
فرایند نوآوری محصول و فرایند نوآوری فناوری
فرایند نوآوری محصول از جنبه تولید محصول به نوآوری پرداخته و در این فرایند، محصول از اهمیت بسزائی بهره مند میباشد
مراحل فرایند نوآوری محصول عبارتند از:
فرایند نوآوری تکنولوژی از جنبه فناوری به نوآوری پرداخته و در این فرایند، فناوری از اهمیت بسزائی بهره مند میباشد .
مراحل فرایند نوآوری فناوری عبارتند از:
بیونیک
1-4-تاریخچه
نخستین کسی که برای اولین بار واژه بیونیک را به کار برد سرگرد جکای استیل(J.E. Steel ) بود . او مقالهای در مورد بیونیک در سال 1960 در همایش نیروی هوایی Wrighr – Patterson در داتیون اوهایو (Dayton Ohio ) ارائه کرد. تعریف او از بیونیک عبارت است از: بیونیک علم سیستمهایی است که شالوده آنها سیستمهای زنده میباشد یا خصوصیات سیستمهای زنده را دارند و یا به سیستمهای زنده شباهت دارند.
انسان همواره برای الهام گرفتن به جهان زنده پیرامون خود نگریسته است. یکی از بهترین طرحهای شناخته شده از لئوناردو دواینچی (1519 – 1452) میباشد . او طرحی از یک ماشین پرنده براساس ساختمان بدن یک خفاش رسم نمود. البته امروزه وقتی هواپیماها در اطراف زمین پرواز میکنند هیچ کس درباره دانشمند ایتالیایی پیر که از مشاهده طبیعت این مطلب را الگو برداری کرد، فکر نمیکند.
چهار صد سال (1890) بعد از لئوناردو دواینچی، کلمان آدر ماشین پرندهای با طرح او تهیه کرد با این تفاوت که ماشین پرنده وی دارای موتور بود و به جای اینکه بالها را به حرکت در آورد از ملخ استفاده مینمود.
در سالهای جدید نیز الگوگیریهای زیادی از طبیعت انجام شده است . در سال 1927 مهندس سویسی جئورج د مسترال (George de Mestral )متوجه شد که دلیل چسبیدن گیاه Cockleburs به پوستین او، هزاران قلاب کوچکی بود که هر جوانه گیاه را پوشانده است . او 8 سال صرف کرد و Velcro (کف پوش و قلابهای چسبنده ) را مشابه قلابهای این گیاه ابداع نمود.
در حال حاضر نیز کنفرانسها، همایشها و سمینارهای متعددی در این زمینه برگزار میشود که میتوان به کنفرانس Nature & Design اشاره نمود که هرساله در یکی از کشورهای جهان برگزار میشود و در این کنفرانس متخصصان علوم مختلف ازجمله بیولوژی، الکترونیک، کامپیوتر، ریاضی، فیزیک و ... در رابطه با این علم موضوع به بحث و تبادل نظر می پردازند
2-4- بیونیک، استخراج ایدههای نوآورانه از طبیعت
عده ای بیونیک را کاربرد اصول بیولوژیکی برای مطالعه و طراحی سیستمهای مهندسی به ویژه سیستمهای الکترونیکی میداند و گروهی از متخصصان علوم مختلف بیونیک را علم استفاده از نتایج تکاملی بیولوژی میدانند. آنها بر این عقیدهاند که وظیفه بیونیک بررسی فرایندها و ساختارهای بیولوژیکی و سنتز مواد برای طراحیهای آینده در جهت توسعه علم و نواوری است ایده بیونیک بر این حقیقت استوار میباشد که تکامل به طور مداوم در طبیعت در حال انجام است و تکنولوژیهای حیات بهترین حالت و نظم را با یکدیگر دارند به همین جهت لازم است برای تکنولوژیهای مدرن و فرایند نوآوری از حالتهای تکاملی حیات الگو برداری شود.
جانوران و گیاهان دارای مکانیسمهای نسبتاً ساده و معتبر با تنوع بسیار زیاد هستند. پیچیدگی، یک خاصیت حتمی و ممتاز آنها میباشد با استفاده از تکنیکهای آنالیتیکی پیشرفته میتوان بسیاری از این مکانیسمها را درک کرد و در تکنولوژی مدرن از آنها استفاده نمود. در این رابطه دکتر ویلینسکی میگوید: طبیعت چند جانبه ترین، عملی ترین، دقیق ترین، بی ضررترین و برای محیط زیست دوستانهترین راه حلها را در پیش روی ما گذاشته، فقط کافی است دقت نظر داشته باشیم و آنها را تشخیص بدهیم سپس با داشتن درک فنی آنها را در صنعت پیاده کنیم و به آنها جنبه عملی ببخشیم .
3-4-راهکارهای بیونیک در توسعه علمی و نوآوری
این ایده که سیستمهای طبیعی ممکن است ابزارهای طراحی مناسبی باشند که بتوان در تکنولوژی سازندگی و نوآوری از آنها استفاده کرد جدید نیست. بسیاری از اختراعات اولیه بر پایه مطالعه مکانیسمهای طبیعی بود و نمونههای موفقیت آمیز زیادی نیز در تکنولوژی امروزه از آنها وجود دارد. بیونیک به طور گسترده برای خلق راه حلهای نوآورانه و متناوب برای مشکلات در طراحی و ساخت و تولید استفاده شده است. مهندسان در ساخت بسیاری از موارد سودمند متخصص شدهاند اما آنها میتوانند بهتر عمل کنند. برای مثال Kevlar یک فیبر قوی و محکمی است که در دانش هوانوردی و ساخت جلیقههای ضد گلوله استفاده میشود این ماده با به کار بردن فشار قابل توجه و گرمای تولیدی از مواد نفتی در حدود 1400 درجه فارنهایت ساخته میشود. یک عنکبوت که فرایند آن ممکن است تلاشی کم ارزش به حساب بیاید بدون استفاده از کمترین چیزی مانند گرما، موادی تولید میکند که 10 برابر قوی تر از یک سیستم مفتولی هم اندازه آن است. واضح است که یک ماده سنتز شده مشابه تارهای عنکبوت فواید بسیار زیادی دارد که بیونیک میتواند برای خلق آن به دانشمندان کمک کند.
یا میتوان جوجه تیغی را در نظر گرفت که یک مهندسی سلولی ماهرانه دارد. تیغهای جوجه تیغی دارای توانایی منحصر به فرد هستند که وقتی از مکان نسبتاً بلند میافتد سالم میماند. یعنی آنها بعد از افتادن هیچ آسیبی نمیبینند. تیغهای جوجه تیغی به بهترین نحو کار میکنند آنها دارای یک ساختار شش گوش زبر و خش (مشابه کندوهای زنبور عسل) هستند که ضربه را جذب میکنند این اصول به کاربرده شده در تیغها و طراحی ساختارهایی با خواص مشابه میتوانند برای تکنولوژی مدرن مورد استفاده قرار گیرند.
پانتئو اتومبیل جدید ساخت فیات شکل آیرودینامیکی مناسبی دارد. شکل ظاهری آن از ماهی الهام گرفته شده است که وقتی در معرض جریان هوا قرار میگیرد از بالا و پایین هیچ اغتشاش و گردابی ایجاد نمیکند.
ساخت رباتهای مکانیکی که امروزه در بیشتر صنایع و حتی در مواد پزشکی به کمک انسان آمدهاند شکل ظاهری آنها را از طبیعت الگو گرفتهاند. معماری ساختمان و ساختارهای قابل انبساط که در صنایع کاربرد زیادی دارند از شبکه تارهای عنکبوت، زیردریایی از ساختمان پوست دولفین، همچنین از پوست دولفین روکشهای جدیدی که در صنایع هواپیماسازی و دریایی بکار میروند و صنایع ارباس از این روکشهای جدید بر روی بالهای یک فروند ارباس استفاده کرده است . ساخت و پیشرفت سرامیکها با الگو گیری از صدفها ,ساخت Bioreactors و تصفیه کنندههای آب از چگونگی تصفیه آب در طبیعت , طراحی و ساخت چتر از روی دانههای گیاه Dandelion و ساخت CRYSTAL PALACE با الهام گیری از برگهای یک زنبق آبی بزرگ، همه و همه موارد ذکر شده الهاماتی است که طبیعت به مهندسان القاء میکند و موجب پیشرفت علوم و فنون مهندسی و توسعه تکنولوژی و نوآوری میگردد.
بحث و نتیجه گیری
فرایند نوآوری از جمله مباحث بسیار مهم و اساسی در توسعه و پیشرفت کشورهای مختلف است که این مهم با توسعه علمی و بهره گیری از علوم بین رشته ای و متدولولژیهای نوآورانه فراهم میگردد . در این متن به یکی از این روشها یعنی بیونیک به صورت مختصر پرداخته شده است در صورتی کهبهرههای فراوانی در توسعه علوم و نوآوری از تحقیق و تفحص در طبیعت میتوان به دست آورد. مهندسان علوم مختلف با کمک بیولوژیستها باید اصول طرح و برنامههای جهان بیولوژیکی را درک کرده و در جهت توسعه و بهبود علوم و نوآوری فناورانه از ان استفاده نمایند . این خود یک همکاری بین رشتههای متنوع علوم ویک علم بین رشتهای است که درک انسان را از طبیعت و چگونگی عملکرد آن افزایش میدهد و موجب کشف راه حلهای نوآورانه در زمینههای پژوهشی میگردد . تقلید جزء به جزء از طبیعت اگر ناممکن نباشد، معمولاً کار سادهای نیست. مسئله اصلی این نیست که عیناً تمام جزئیات مدل اصلی کپی شود، بلکه ابتدا باید به اصول کار هر چیزی در طبیعت پی برد و سپس از این شناخت و آگاهی برای طراحی و ساختن وسایل و ماشینهای مهندسی استفاده کرد. این تنها راه واقعی تقلید از طبیعت است که پیشرفت را بر میانگیزد، و مرز بین بیولوژی و مهندسی را در هم میریزد. و با دقت در خصوصیات شکلی و اصول حاکم بر جانداران تغییرات صنعتی تازهای در ساخت و پیشرفت علوم مهندسی ایجاد میشود.
منابع و مآخذ
1- Chris Smith . Biomimetics : Technology Transfer from Biology to engineering. Scheduled online Publication Date . 1 .February 2002 .
2- Christopher , Thrope and Clifford M . Friend . Biomimetics . VOL . 3 , NO 3 , 1995 .
3- Julian F .V .Vincent . Stealing Ieads from Nature . Centre for Biomimetics , the University of Reading , Uk .2002 .
4-J.F.V.Vincent , G . Jeronimidis . the Mechanical Design of Skin- Towards the Development of new Materials . Reading . UK . in SBC 230 Conference in 1991 .
5- Biomimicry . Bulletin of the Buckminster Fuller Institute .VOL 14 . NO 2 . Spring 2001 .
6-Ulrich wiesner.2000. Biomimetics materials and Nanobiotechnology. Department of materials science and Engineering. Cornell university. WWW. Mse. Cronell. Edu .
7-Julian F. V. Vincent. 2002. Stealing Ideas From Nature. Center for Biomimetics, the university of Reading. UK
8-Advanced Bionics devices help the deaf to hear. WWW. Diversitycareers. Com/articles 2003
● نویسنده : فاطمه - حیدریان نائینی
● منبع : سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از کنگره تولید علم
برگرفته از : باشگاه اندیشه
تعریف خلّاقیت
به طور کلی، ارائه تعریفی جامع، مانع و دقیق از خلّاقیت که شامل همه ابعاد و کنش های آن باشد، اگر غیرممکن نباشد، امری بسیار مشکل است. پس از سال ها مطالعه و پژوهش درباره خلّاقیت هنوز روان شناسان و متخصصان آموزش و پرورش نتوانسته اند تعریف جامعی که مورد قبول بیشتر دست اندرکاران باشد به دست دهند; زیرا افراد مختلف برداشت های متفاوتی از خلّاقیت داشته و بالطبع تعاریف متفاوتی از آن ارائه نموده اند. ریشه اصلی چنین اختلافاتی ناشی از ماهیت پیچیده و مرکب مغز و کنش های آن است.1
به نظر برخی روان شناسان، خلّاقیت ترکیبی است از قدرت ابتکار، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظریاتی که یادگیرنده را قادر می سازد خارج از نتایج تفکر نامعقول به نتایج متفاوت و مولد بیندیشد که حاصل آن رضایت شخص و احتمالا خشنودی دیگران خواهد بود.2
متداول ترین برداشت از خلّاقیت عبارت است از اینکه فرد فکری نو و متفاوت ارائه دهد. خلّاقیت را می توان با تولید یا خلق اثر نو و متفاوت ارزیابی کرد، اما باید به خاطر داشت که هر خلاقیتی لزوماً منجر به تولید اثر قابل مشاهده نمی شود.
به هر حال، باید در مطالعه خلّاقیت به دو نکته مهم توجه داشت:
اول اینکه خلّاقیت می تواند خلق اشکال جدید یا صورت های جدیدی از ایده ها یا تولیدات کهنه باشد. در این صورت، عمدتاً فکرها و ایده های گذشته اساس خلّاقیت های تازه است.
دوم اینکه خلّاقیت امری است انحصاری و حاصل تلاش فردی و لزوماً یک موقعیت یا مسئله عمومی نیست. از این رو، ممکن است چیزی را خلق کند که پیشتر هیچ گونه سابقه ذهنی از آن نداشته باشد، اگرچه ممکن است آن چیز به صورت های مشابه یا کاملا یکسان قبلا توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد.
خلّاقیت مستلزم بهره گیری از نوع خاصی از جریان فکری است; چیزی که گیلفورد (Guilford ) آن را تفکر واگرا3نامید. تفکر واگرا، تفکری است متفاوت از جریان های فکری موجود.
عوامل مؤثر در رشد خلّاقیت
ابتدا می توان این سؤال را طرح کرد: آیا امکان پرورش خلّاقیت وجود دارد؟ تورنس (Torranc ) تحقیقی انجام داد که سؤال مزبور فرضیه آن را تشکیل می داد. بر اساس این تحقیق، تورنس نتیجه گیری می کند که می توان دسته ای از اصول را به کودکان یاد داد که به آن ها اجازه می دهد تعداد بسیار زیادی عقیده، آن هم عقایدی خیلی بهتر نسبت به زمانی که هیچ گونه تربیتی دراین مورد ندیده باشند، از خود ابراز دارند.4
بنابراین، در این مورد که خلّاقیت را می توان پرورش داد تردید وجود دارد. روان شناسان از مدت ها قبل این اعتقاد را که هر استعدادی را می توان با تمرین تربیت نمود و پرورش داد، پذیرفته اند.5
راجرز وجود شرایطی را برای پرورش خلّاقیت ضروری می داند. وی آن ها را تحت عنوان «شرایط درونی آفرینندگی» به شرح زیر بیان کرده است:
1. ایمنی روان شناختی
این مرحله را می توان به سه فرایند به هم پیوسته تقسیم کرد:
الف. پذیرش فرد به عنوان ارزش نامشروط. وقتی با فردی به گونه ای رفتار نماییم که نشان دهیم او در حقوق خود و در آشکار ساختن خویش ارزش دارد ـ صرف نظر از اینکه شرایط فعلی یا رفتار او چگونه است ـ در حال پرورش آفرینندگی هستیم.
ب. فراهم آوردن فضایی که در آن ارزشیابی بیرونی وجود ندارد. هنگامی که داوری های ما در مورد خودمان بر معیارهای بیرونی نباشد، ما داریم به پرورش آفرینندگی می پردازیم; جایی که فرد خویشتن خود را در فضایی می بیند که در آن مورد ارزشیابی قرار نمی گیرد و توسط معیارهای بیرونی اندازه گیری نمی شود. چنین فضایی بی اندازه آزادکننده و فراهم کننده خلّاقیت است.
ج. فهم همدلانه: فهم همدلانه همراه با دو مورد ذکر شده، غایت ایمنی روانی را فراهم می آورد و این شالوده ای برای پرورش آفرینندگی است.
2. آزادی روان شناختی
هنگامی که به فردی اجازه کامل آشکارسازی نمادین را می دهیم آفرینندگی پرورش می یابد. آزادی روان شناختی به فرد امکان می دهد تا درباره ژرف ترین بخش خویشتن خود بیندیشد، احساس کند و همان باشد. این امر ادراک های مفاهیم و معانی را که در بخشی از آفرینندگی به شمار می روند پرورش می دهد.6
برخی دیگر از روش های پرورش خلّاقیت عبارتند از: بازیابی های فکری، حل معما و جدول، سرگرمی ها و هنرهای زیبا، نویسندگی به عنوان یک تمرین خلّاقیت، تمرین در حل خلاق مسائل، و مطالعه. چنان که بیکن، فیلسوف و نویسنده انگلیسی قرن 16، اظهار داشته است، مطالعه انسان را کامل و قدرت تصور را تغذیه می کند، لیکن برای آنکه از مطالعه حداکثر استفاده را ببریم باید مطالب مناسبی برای مطالعه انتخاب کنیم.7
الگوهای پرورش خلّاقیت
1. جستوجوی عدم شباهت ها
مثلا پس از ایجاد یک ایده محتمل، به جستوجوی جایگزینی هایی بپردازیم که منطقی هستند، اما با ایده اول فرق دارند و یا حتی متناقض اند.
2. پیش بینی کردن (مطلوب اندیشی)
بسیاری اوقات ما از فرضیات معین بی اطلاعیم و یا نمی خواهیم بپذیریم که این فرضیات ممکن است به طور تدریجی رفتار و افکار ما را بدون آگاهی خود هدایت کنند. یکی از راه های روشن کردن این فرضیه ها تمرینِ وادار کردن افراد به پیشگویی کردن است که نوعی آزمایش در فکر است.
3. جستوجوی نقد دیگران
راه دیگر برای تشخیص فرضیات نادرست، درخواست از دیگران برای انتقاد از ایده های ماست. بسیاری از مردم از چنین چیزی گریزانند. برخی آن را می پذیرند و برخی با روبه رو شدن با آن دفاعی برخورد می کنند.
4. تحلیل مسائل در جزئیات
هدف این است که ایده های خود را به اجزای ترکیب کننده آن ها خرد نماییم و بدین سان، خود را از قید فرضیات محدودکننده متنوع رها سازیم. این راهبرد به توجه کردن به کنش ها و مایه هایی که نوعاً با اشیا همراه نیستند توجه دارد. مثلا، در رابطه با کاربردهای متنوع یک تکه آجر می توان به ویژگی هایی همچون رنگ، وزن، سنگینی، شکل و اینکه دارای منافذی است و الکتریسیته را منتقل نمی کند، اشاره نمود.
5. استفاده از تمثیل
این مورد نیز تفکر خلاق را تسهیل می کند. تمثیل نقش کلیدی در تحول علم و فنّاوری داشته است; مثل اختراع چاپ توسط گوتنبرگ، که بر اساس شبیه سازی بود.
6. استفاده از موقعیت گروهی برای افزایش تولید ایده های خلاق
یکی از مهم ترین ویژگی های چنین جلساتی این است که آزمودنی ها باید با نگرش کاملا دوستانه و باز با پیشنهادات انطباق پیدا کنند. در چنین جلساتی ایده های تند تشویق می شوند.
7. توقف کار روی مسئله برای مدتی و سپس بازگشت به آن
این همان عملی است که موجب می گردد افراد گاهی احساس کنند پس از مدتی کار روی مسئله و موفق نشدن، فکرشان متوقف می شود. این امر صرفاً خستگی ذهنی نیست. فرد کار را کنار می گذارد; چون مرتب همان پاسخ های قدیمی به ذهنش می آیند. از این رو، نیاز دارد که ذهنش شکسته شود. در این فاصله ممکن است بخوابد، رمان بخواند، به مسافرت برود، یا هر کار دیگری را انجام دهد.
8. تلاش برای ارتباط
به منظور گسترش ایده های خلاق، باید به برقراری ارتباط ایده ها پرداخت. این امر می تواند به صورت نوشتاری صورت پذیرد; زیرا زبان نوشتاری در طول زمان باقی می ماند و می تواند با ارزیابی شدیدتری موردنظر قرار گیرد. از سوی دیگر، قرار دادن ایده ها در معرض و دسترس دیگران به ما فرصت می دهد تا مجدداً به آن ها نظر بیندازیم و دقایقی آن ها را ارزیابی کنیم. امر ارزیابی سبب می شود تا ایده هایمان را روشن تر و مشخص تر تعریف کنیم.
در مورد خلّاقیت، الگویی برای آموزش در کلاس ارائه شده است. این الگو شامل سه بعد است: موضوعات درسی، روش های تدریس و مهارت های تفکر واگرا و مولد. این الگو خلأ بین یادگیری شناختی و عاطفی را پر می کند.8
از جمله سبک های ارائه شده در گستره موضوعات درسی می توان به این موارد اشاره کرد: استفاده از مغایرت ها، استفاده از تمثیل، توجه دادن به کمبودهای موجود در دانش، تقویت تفکر درباره امکانات و احتمالات، استفاده از سؤالات محرک با استفاده از روش فهرست صفات، تقویت تفکر ابتکاری، طراحی جستوجوگری، توجه دادن به اهمیت تفسیر و... .
سندرز وسندرز در کتاب آموزش خلّاقیت از طریق استعاره تأکید می کنند که برای پرورش خلّاقیت باید به کودکان و نوجوانان امکان تفکر واگرا داده شود و آنان را از انجام فعالیت های کلیشه ای و قالبی برحذر داشت. این پژوهندگان مانند بسیاری دیگر به تفاوت کارکرد بخش راست و چپ مغز اشاره می کنند و معتقدند که نیمکره چپ، عموماً مسئول تفکر همگراست. آن ها اشاره می کنند که بخش راست مغز آن دسته از فعالیت هایی را تولید، کنترل و اداره می کند که در دسته تفکر واگرا قرار دارد. این افراد معتقدند که نظام آموزش حاکم در همه کشورها صرفاً به پرورش بخش چپ مغز می پردازند.
یکی از راه های پرورش خلّاقیت، افزایش اعتماد به نفس است. هرقدر اعتماد به نفس افزایش یابد خلّاقیت نیز افزایش می یابد.9
زمینههای شکوفایی خلّاقیت
عوامل متعددی در رشد خلّاقیت کودکان مؤثرند. بدون شک خانواده مهم ترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلّاقیت ها دارد. زمینه رشد خلّاقیت کودکان با فراهم نمودن فرصت های لازم برای سؤال کردن، کنجکاوی و کشف محیط پدید می آید. مهم ترین آفت خلّاقیت های ذهن تهدید و تنبیه های فکری می باشد. بچه های خلاق نیاز به آرامش روانی، اطمینان خاطر و اعتماد به نفس قوی دارند.10
در کنار خانواده، دومین عامل که بسیار مهم است مدرسه می باشد. مدرسه نقش مهمی در شکوفایی خلّاقیت های کودکان دارد. سن وارد شدن به مدرسه سن بسیار حساسی است. عواملی نظیر تکالیف زیاد، حفظ کردن مطالب، داشتن انتظارات یکسان از تمام دانش آموزان و توجه نداشتن به تفاوت های فردی با وجود کلاس های پرجمعیت، و سرانجام، عدم شناخت ویژگی های کودکان خلاق، قدرت خلاقیت کودکان (بخصوص در سنین 8ـ10 سالگی) را کاهش می دهد. زمانی که کودک مجبور می شود با معیارهای مدرسه سازگار شود و به ناچار از رفتار هم سن و سالان خود پیروی کند، خلّاقیت های او کمتر می شود.11
استرنبرگ و ویلیافر پیشنهادهای ذیل را برای تربیت خلاق دانش آموزان ارائه کرده اند:
ـ شاگردان را به ارائه تعریف مسئله و تعریف مجدد از آن تشویق کنید.
ـ افراد را تشویق کنید تا ایده های فراوان تولید کنند.
ـ دانش آموزان را به خاطر سؤال هایی که در ذهنشان شکل می گیرد تشویق کنید.
ـ تشخیص موانع و تلاش برای فایق آمدن بر آن ها را به شاگردان آموزش دهید.
ـ حساس بودن به محرک های محیطی و پیگیری آن ها را تشویق کنید.
ـ شاگردان را ترغیب کنید تا از زاویه دیدهای گوناگون به مسائل نگاه کرده، تصورات ذهنی مختلف را در ذهنشان ایجاد کنند.
برخی از پژوهشگران نیز شیوه تفکر سقراطی دیالکتیکی را خاطرنشان ساخته اند که این روش سه مرحله دارد:
گام اول. طرح پرسش های منظم;
گام دوم. سودجویی از روش;
گام سوم: دستیابی به یک تعریف کلی.12
بوومن و روتر درباره تأثیر بازی های الکترونیکی در افزایش خلّاقیت کودکان و نوجوانان مواردی را پیشنهاد می کنند که بر میزان توانمندی کودکان در حل مسائل می افزایند:
1. بازیهای جور کردنی: در این بازی ها کودکان می توانند انواع چهره های گوناگون، بدن ها، پاها و... که رایانه در اختیار آن ها قرار می دهد انتخاب کرده، با جور کردن دلخواه آن ها به تهیه چهره های مورد علاقه خودشان بپردازند.
2. چهره آرایی: در این بازی ها، بازیگران می توانند به انتخاب قسمت های مختلف یک چهره مانند مو، چشم، سبیل، ریش و حتی مواردی مانند عینک که به صورت افزوده می شود دست بزنند. علاوه بر این، بازیگران از این امکان برخوردارند که رنگ های مختلفی را برای موارد پیش گفته شده در نظر گرفته، آن ها را با توجه به رنگ دلخواهشان طراحی کنند.
3. نطقهای بدون نوشته: در این بازی ها کودکان می توانند دست به جایگزین کلمات و ارائه موضوع های جدید در داستان هایی که روی حافظه رایانه وجود دارند بزنند. در سطحی فراتر از این، آن ها می توانند با تعریف داستان دلخواهشان برای رایانه نسبت به ثبت آن اقدام کرده و به این ترتیب، اثر جدیدی خلق کنند.
4. فیلم های کوتاه: در این بازی ها، بازیگران با کشیدن تصاویری، دست به تهیه یک فیلم متحرک می زنند.
5. موسیقی: در بازی رایانه ای با نت های موسیقی، بازیگران این امکان عمل را می یابند که در نت های موسیقی که روی حافظه رایانه ثبت شده است تغییرات دلخواهشان را پدید آورند.13
نوشتن خلاق
برخی از نظریه پردازان خلّاقیت، بر نگارش خلاق به عنوان روشی که به افزایش خلّاقیت آزمودنی ها می انجامد تأکید کرده اند. دقیتون نوشتن خلاق را به شرح زیر تعریف می کند: نگارش خلاق به متنی اطلاق می شود که فرد در آن به طرح ابعاد عاطفی و هیجان پر لطف و زیبای موردنظرش بپردازد، بدون آنکه برای پردازش پندارها و تصورات خودش مجبور به نادیده انگاشتن واقعیات شده یا منطق را به کناری وانهد.
کوچ (1997) در مقاله ای با عنوان «درها را بگشایید، ابراز وجودتان سد راه است»، برای تربیت خلاق شاگردان توصیه می کند آن ها در جریان نگارششان متن موردنظر را در اوج هیجان ممکن تهیه کرده و در جریان آن، به بیان عواطف و احساساتشان بپردازند و در این راه هیچ محدودیتی برای خودشان قایل نشوند.
تورنس یادآور می شود از آنجا که شاگردان ابتدایی علاقه وافری به نوشتن نشان می دهند، اولیای مدارس می توانند از انگیزه مزبور سود جسته، شاگردان کلاس های سوم تا ششم را به سمت تهیه روزنامه دیواری در مدرسه سوق دهند.14
در این روش، ارائه تکالیفی با عناوین آزاد، تکمیل داستان هایی که قسمت هایی از آن ها حذف شده اند، مسابقه یافتن لغات مترادف پیشنهاد شده است. واجنریب (1998) در روش حذف کلمات خویش پیشنهاد می کند که متن کوتاهی را می توان با سرعت متوسطی برای دانش آموزان کلاس قرائت کرد و در حین خواندن، برخی از کلمات آن را حذف کرد و به جای آن نقطه گذاشت. سپس دانش آموزان را به گروه های کوچکی تقسیم کرد و از آن ها خواست تا به بازنویسی کامل داستانی که شنیده اند بپردازند.
اسبورن پیشنهاد مسابقه گذاشتن بین شاگردان برای یافتن لغات مترادف را ارائه کرده است. این مسابقه با یافتن کلمات مترادف عینی شروع شده، به یافتن کلمات مترادف غیرعینی و ذهنی می انجامد که کار دشوار و خلاقی بوده، مستلزم حرف آفرینندگی بسیاری است.
کوریل و نابولیلو (1996) پیشنهاد می کنند که به ارائه تصاویری مبهم به شاگردان بپردازند، سپس آن ها را به تهیه متنی خلاق بر مبنای آنچه مشاهده کرده اند، وادارند.
پست من در دو مقاله با عناوین «سکوت» و «رؤیاهای حیوانات» از کودکان می خواهد تا به صدای سکوت گوش فرا داده، سپس در مورد آنچه به ذهنشان خطور می کند شعر بگویند. نویسنده یادآور می شود کودک با گوش دادن به صدای خاموش ناگهان خود را با انبوهی از صداهای برآمده از جهان مواجه می بیند که وی را هدف قرار داده و به سوی او رو کرده اند.
او همچنین از کودکان می خواهد تا برای تهیه متنی خلاق به رؤیاهایی که حیوانات در جریان خوابشان می بینند فکر کرده، آنچه که در این رابطه به ذهنشان خطور می کند به شعر درآورند.
بارش مغزی
دکتر اسبورن چهار قاعده اساسی را برای روش بارش فکری ارائه کرده است. این روش ها عبارتند از:
1. ممنوعیت انتقاد; 2. آزادی ارائه ایده ها; 3. مطلوبیت کمیت; 4. مطلوبیت ترکیب ایده ها.15
اسبورن به نقل از آرنولد می نویسد: بارش مغزی به این دلیل با موفقیت روبه رو شده است که در آن، محیط ایده آلی برای ابراز آزادانه شخصیت وجود دارد; به این معنا که در بارش فکری، محیطی که حاوی امنیت و آزادی روانی است پدید می آید. در چنین محیطی ارزیابی بیرونی از بین رفته، فرد ترسی از تمسخر دیگران نخواهد داشت. من قانع شده ام که امکان دارد یک فرد نیز بتواند یک گروه یورش فکری تشکیل بدهد که خودش تنها عضو آن باشد.
برخی از مردم نیاز به یک گروه دارند که در آن ها جرقه ای ایجاد کند و آنان را به تدبیر یک فهرست طولانی از راه های مختلف برای حل یک مسئله وادارد، در صورتی که خود گروه ممکن است مستقیماً در این زمینه کمکی به آن ها نکند.
مطالعه خلاق
برخی از نظریه پردازان خلّاقیت با اعتقاد به اینکه امکان آموزش خلّاقیت وجود دارد درصدد برآمده اند تا روحیه ای فعال، جستوجوگر، انعطاف پذیر، پرشور و هیجان زده را در جریان مطالعه ایجاد کنند تا مطالعه به خواندن خلاق و آفریننده بدل شده، متضمن افزایش خلّاقیت خوانندگان باشد.
یکی از روش های ساده که برای مطالعه خلاق پیشنهاد شده این است که از خواننده خواسته شود در جریان مطالعه از خود بپرسد: مؤلف چه می گوید، از آنچه که مؤلف می گوید چگونه و در کجا می توان سود جست؟ بدین سان، خواننده به جای پیش گرفتن سبک مطالعه منفعل و صحنه های گوناگون، عرصه وسیعی برای جولان تخیلات خود پدید می آورد. از این رو، زیتلو پیشنهاد می کند که جوانان به مطالعه ادبیات تشویق شوند تا به این ترتیب، از مواهب آن، که به افزایش خلّاقیت آنان می انجامد، بهره مند گردد.16
تورنس به افراد بزرگسالی که برای کودکان کتاب می خوانند توصیه می کند داستان را به گونه ای بخوانند که گویی داستان در حال وقوع است.
به عبارت دیگر، بچه ها باید آنچه را که می شنوند با قدرت تصورشان بازسازی کرده، خود را در فضای عاطفی داستان قرار دهند و سعی کنند عیناً تصاویر و پندارها، صداها و رایحه های توصیف شده و نشده را احساس کنند.17
رسانههای جمعی، بخصوص تلویزیون، بیشترین نقش را در چگونگی پرورش تخیل و شکوفایی خلّاقیت به عهده دارند. هر آنچه تفکر کودکان و نوجوانان خلاق را می سازد، قدرت تخیل، رهایی از کمبودهای فکری و فراهم بودن محرک های حسی و ارائه اطلاعات جدید به آن هاست. همواره باید تلاش شود که خلّاقیت های بالقوّه کودکان و نوجوانان شناخته شود.
ویژگیهای شخصیتی افراد خلاق
به دلیل اهمیتی که افراد مبتکر، مبدع و آفریننده در پیشرفت جوامع دارند، از شناخت ویژگی های شخصیتی آن ها مهم می باشد. در این زمینه ابتدا باید چند سؤال مطرح نماییم:
1. چه ویژگی هایی این افراد را از سایر مردم متفاوت می سازد؟
2. چه عواملی رشد چنین ویژگی هایی را تحت تأثیر قرار می دهند؟18
3. آیا خلّاقیت سبب پیدایش ویژگی های خاصی در افراد خلاق می شود یا صاحبان این ویژگی ها می توانند خلاق باشند؟ برای این سؤال پاسخ قطعی به دست نیامده است، ولی برخی معتقدند که در هر دو جنبه لازم و ملزوم یکدیگرند.19
پیش از اینکه به استنباط یافته های گوناگون بپردازیم، نتایج مطالعه تورنس در مورد خلّاقیت و استعداد علمی را ذکر می نماییم.
تورنس نتیجه می گیرد که معلمان طرفدار کودکانی هستند که بهره هوشی بالایی دارند ولی در خلّاقیت ضعیف هستند. بر طبق این مطالعه، کودک خلاق (نمونه) چنین تعریف می شود:
او در مدرسه به هر طرف سرک می کشد، از یاد گرفتن (و نه ضرورتاً در مدرسه) لذت می برد، اهل تخیل و کشف و شهود است، انعطاف پذیر، کاوشگر و به مسائل حساس است.20
رابطه بین خلّاقیت و ویژگی های شخصیتی را می توان از زمان افلاطون مورد بررسی قرار داد. وی در کتاب جمهوریت، گزینش کودکان پراستعداد را تجویز نمود.
معروفترین تحقیق تطبیقی که درباره ارتباط ویژگی های فردی و خلّاقیت انجام گرفت متعلق به ترمن (Terman ) است. ترمن از طریق آزمون های خود گزارشی و رتبه بندی های والدین و مربیان نشان داد که نوجوانان خلاق سازگاری روانی ـ اجتماعی بالاتر از حد متوسط به خود نسبت می دهند.
بر اساس تحقیقات والاچ (Vallach )، دالاس (Dallas ) و گایر (Gaier) (1970 ) مشخص شد که خلّاقیت به ویژگی های شخصیت و به میزان کمتر، به برخی ویژگی هایی که تا حدی سازگار و دراز مدت به نظر می رسند مربوط می شود.21
کودکان خلاق دارای ویژگی های زیر هستند:
1. قابلیت انعطاف; 2. حساسیت; 3. تحمّل; 4. احساس مسئولیت; 5. احساس همدلی; 6. استقلال; 7. خودپنداری مثبت; 8. نیاز به تماس های اجتماعی; 9. علاقه به پیشرفت.
اشتاین (1974) مطالعات انجام شده درباره ویژگی های افراد آفریننده را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که افراد آفریننده دارای ویژگی های زیر هستند:
1. انگیزه پیشرفت بالا; 2. کنجکاوی فراوان; 3. علاقه مندی زیاد به نظم و ترتیب در کارها; 4. قدرت ابراز وجود، خودکفایی; 5. شخصیت غیرمتعارف غیررسمی و کامروا; 6. پشتکار و انضباط در کارها; 7. استقلال; 8. طرز تفکر اقتصادی; 9. انگیزه های زیاد و دانش وسیع; 10. اشتیاق و احساس سرشار; 11. زیباپسندی و علاقه مندی به آثار هنری; 12. تفکر شهودی; 13. علاقه کم به روابط اجتماعی و حساسیت زیاد; 14. قدرت تأثیرگذاری بر دیگران.22
پژوهشگران در بررسی ویژگی های افراد خلاق به ویژگی های شخصیتی در آن ها دست یافته اند. براساس بررسی تیلر و پارون، ویژگی های مهم زیر نیمرخ روانی فرد خلاق را نمایان می سازند:
1. افکار و اعمال مستقل است و اگر فعالیت ها و ارزش های گروه با انتخاب های شخصی وی مطابق نباشد خود را تابع ارزش های گروه قرار نمی دهد.
2. گرایش دارد که در برداشت های خود از زندگی، کمتر جزئی نگر باشد.
3. به جنبه های بی اساس یا غیرمنطقی رفتار خود اذعان دارد.
4. پیچیدگی و تازگی را بر سادگی و شناخته شدگی ترجیح می دهد.
5. طنز را می پسندد و از شوخ طبعی و ظرافت ذهنی برخوردار است.
پور کینزی (Porkinsy ) استاد دانشگاه هاروارد، با بررسی اطلاعات آزمایشگاهی و مطالعه زندگی نامه افراد خلاق نظریه «الگوی برف دانه ای خلّاقیت»23 را مطرح کرده است. الگوی پورکینزی شش خصیصه روان شناختی مرتبط و در عین حال، متمایز را، که در افراد خلاق وجود دارد، در برمی گیرد.
وی می گوید: ممکن است افراد خلاق هر شش خصیصه را با هم نداشته باشند، اما ظاهراً هر کس تعداد بیشتری از این ویژگی ها را داشته باشد، خلاق تر است:
1. علاقه وافر به نظم: یعنی میل شدید به سادگی و ایجاد نظم و معنا بخشیدن به آنچه که ظاهراً آشفته و نابسامان است.
2. طرح مسئله: افراد خلاق با مطرح کردن سؤال درست و جستوجوی مسئله درست می توانند حد و مرز رشته تخصصی خود را بشناسند و به امکان یا عدم امکان گسترش آن پی ببرند.
3. فعالیت ذهنی: فعالیت ذهنی به افراد خلاق مجال می دهد نسبت به مسائل دیدی تازه و نگرش نوین بیابند. افراد خلاق برای رسیدن به نتیجه، نکات متضاد و متناقض را با هم در نظر می گیرند. آن ها غالباً در چهارچوب قیاس می اندیشند و در حقیقت، با فرضیه های موجود مبارزه می کنند.
4. بی باکیوعلاقه به انجام کارهایی که با ریسک توأم است.
5. عینیت گرایی: اگر این ویژگی نباشد، افراد خلاق جهانی برای خود می سازند که حقیقتی ندارد.
6. انگیزه درونی: افراد خلاق کارها را به خاطر لذت و رضایت بخشی انجام می دهند و تلاشی را که برای انجام آن می کنند، دوست دارند.24
براساس تحقیقات روان شناسان انستیتوی ارزیابی و تحقیق دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، از هنرمندان، تاجران، نویسندگان، ریاضی دانان، دانشمندان، معماران و... خواسته شد که خلاق ترین همکاران خود را معرفی کنند. سپس افراد بسیار خلاق در مرکزی مورد مشاهده، درجه بندی و مصاحبه قرار گرفتند. از نظر شخصیتی و عاطفی افراد خلاق با بیاناتی همچون مخترع، دلیر، روشن فکر، ماهر، منحصر به فرد، پریشان حواس و پیچیده توصیف شدند. طبق این تحقیق، مشخص شد که افراد مذکور نیازهایی هم در رابطه با سازمان یافتگی دنیا و هم خود بر ساخت تجاربشان دارند. به طور غیرمعمول هنرمندان خلاق تمایل دارند که مقدار زیادی از وقت خود را صرف جستوجو و تعریف مسائل نمایند. اصرار و کوشش بر سادگی و بی آلایشی و باقی ماندن بر احساساتی که به طور طبیعی پایمال می شوند به طور برجسته در تحصیل این افراد دیده می شوند.25
به نظر کاکس هنرمندان درجه بالایی از زیبایی شناسی، گرایش به برتری جویی، اعتقاد به خودابتکاری بودن اندیشه ها و توانایی برای کوشش در دستیابی به هدف های دور از دسترس را دارا هستند.
مطالعه در احوال دانشمندان و هنرمندانی که دستاوردهای اصیل و مهمی در رشته هایشان داشته اند نشان می دهد که عوامل شخصیتی نظیر استقلال در قضاوت، برخورداری از انگیزه پیشرفت، ابتکار عمل و بردباری در برابر اتهامات از جمله شرایط مهم در دستیابی به کشفیات خلاق هستند.26
لازم به ذکر است که صاحب نظران توافق کاملی درباره ویژگی های ثابت افراد خلاق ندارند. در یک بررسی تردیف و استرن برگ (Tradif & Sternberg ) نظر صاحب نظران را درباره ویژگی های افراد خلاق گردآوری کردند. در این بررسی، نظر شانزده صاحب نظر بررسی شد که به ترتیب تأکیدهای بیشتری که دانشمندان روی آن ها داشته اند در سطوح زیر می آید:
1. استفاده از دانش موجود به عنوان پایه برای ایده های جدید;
2. خلّاقیت در یک زمینه بخصوص;
3. هوشیاری نسبت به نوآوری و شکافتن دانش;
4. تصمیم گیری های انعطاف پذیر و ماهرانه;
5. تفکر استعاره ای و مجازی;
6. اصالت فکر.
کلنیون در پژوهشی، ویژگی های شخصیتی 40 نفر از خلاق ترین معماران ایالات متحده را مورد بررسی قرار داد. یافته های گروه نمونه با یافته های به دست آمده از دو گروه کنترل مقایسه شد. برای انجام پژوهش مزبور از تست بررسی ارزش ها و پرسشنامه شخصیتی می سه سوتا (MMPI ) و سیاهه شخصیتی کالیفرنیا (CPI ) استفاده گردید. کلنیون چندین ویژگی شخصیتی را در بین آن ها مورد مقایسه قرار داد; مثلا، در بررسی ارزش ها افراد گروه خلاق در مقابل معیار اقتصادی نمره کمی کسب کردند، ولی در معیار زیبایی شناسی نمره بالایی به دست آوردند.در آزمون CPI و MMPI معماران خلاق در مقیاس زنانگی نمره بسیار بالایی آوردند.
دلیل این امر نیز این است که هرچه شخص خلاق تر باشد، با صراحت بیشتری احساسات و هیجان های خود را بیان می کند و دارای علایق بی شماری است که به عنوان یک ویژگی زنانه تلقّی می شود.
در مقیاس دیگر نشان داده شده است که حس تشخیص فرد خلاق و پیچیدگی ویژگی بارزی است. آن ها در یک مقیاس هنری، طرح های پیچیده و غیرمتعادل را برمی گزیدند.
نلر ویژگی هایی از قبیل هوش، آگاهی، تسلط، انعطاف پذیری، ابتکار، شک گرایی، بازیگوشی فکری، شوخ طبعی، پایداری، بسط و گسترش، اعتماد به نفس، و ناهمنوایی را به عنوان ویژگی های خلاق شناساسی و تشریح نموده است.27
تورنس موضوعاتی از قبیل جرئت داشتن در مورد اعتقادهای شخصی، استقلال در قضاوت، بی علاقگی نسبت به پذیرش قضاوت اولیای امور و برخی خصیصه های دیگر را، که از ویژگی های کودک خلّاق به شمار می آورد، مطرح نموده است.28
در تحقیقی دیگر، معلوم شد تصور و ادراک فرد خلاق از خود در نوجوانان پایین تر از دانشجویان کالج بود و آزمودنی ها ویژگی هایی از قبیل حساسیت محیطی، هوش، فردیت، استعداد هنری و ابتکار از خود نشان دادند; همین طور که دارای پذیرش بالایی از خود و انرژی زیاد متّکی بر تفکر شهودی بودند.29
در تحقیقی دیگر، خلّاقیت و همرنگی مورد بررسی قرار گرفت و به این نتیجه رسیدند که افراد خلاق به استقلال و خودمختاری گرایش دارند. افرادی که عزّت نفس بیشتر دارند کمتر به فشار گروه تن درمی دهند.
پینوشتها
1ـ ر.ک: حشمت الملوک امینی، بررسی ویژگی های شخصیتی دختران 15ـ16 ساله خلاق، تهران، دانشگاه الزهراء، 1375.
2ـ استرن برگ، 1989 به نقل از: بتول مهین زعیم، مقایسه میزان خلّاقیت و ویژگی های شخصیتی دانشجویان سال اول (ورودی 78) رشته های هنر، علوم انسانی و مهندسی و پزشکی دانشگاه تهران.
3. Direngent Thiking .
4ـ ر.ک: آلن بودو، خلّاقیت در آموزشگاه، ترجمه علی خانزاده، انتشارات چهر، 1358.
5و6و7ـ ای پل تورنس، استعداد و مهارت های خلّاقیت و راه های آموزشوپرورش آن ها،ترجمه حسن قاسم زاده،نشردنیای نو، 1375.
8ـ افضل السادات حسینی، تحلیل ماهیت خلّاقیت و شیوه های پرورش آن، پایان نامه دکتری تربیت مدرس، 1376.
9ـ جرارد به نقل از: افضل السادات حسینی، پیشین.
10و11ـ غلامعلی افروز، «خلّاقیت»، نشریه پیوند، ش 241، انجمن اولیا و مربیان.
12ـ اورمولر 1992، به نقل از: مرتضی منطقی، بررسی پدیده خلّاقیت در کتاب های درسی دبستان، بررسی تأثیر آموزش خلّاقیت در دانش آموزان ابتدایی و ارائه الگوهایی برای آموزش، پایان نامه دکتری، تهران، دانشگاه تهران، 1380.
13ـ بوومن و روتر 1983 به نقل از: مرتضی منطقی، پیشین.
14ـ لیتون، به نقل از: مرتضی منطقی، پیشین.
15ـ اسبورن، مایر 1996، برچارد 1999 به نقل از مرتضی منطقی، پیشین.
16ـ زیتلو، 2000، به نقل از مرتضی منطقی، پیشین.
17ـ ای پل تورنس، پیشین.
18ـ رابرت و ایزبرگ، 1986.
19ـ غلامعلی افروز، «نقش اعتماد به نفس در خلّاقیت نوجوانان و جوانان»، مجله پیوند، ش 159.
20ـ ای پل، تورنس، پیشین.
21ـ ج. اف نلر، هنر و علم خلّاقیت، ترجمه علی اصغر مدد، شیراز، انتشارات دانشگاه شیراز، 1369.
22ـ علی اکبر سیف، روان شناسی پرورشی، تهران، آگاه، 1370.
23. Snow moder of creativity .
24ـ ر.ک: رابرت. ال. سولو، روان شناسی شناختی، ترجمه فرهاد ماهر، تهران، رشد، 1371.
25ـ بتول مهین زعیم، مقایسه میزان خلّاقیت و ویژگی های شخصیتی دانشجویان سال اول (ورودی 78) رشته های هنر علوم انسانی و مهندسی و پژشکی دانشگاه تهران، 1379.
26ـ طاهره فتحی، بررسی ویژگی های شخصیتی دانشجویان رشته های هنری دانشگاه تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، 1374.
27ـ ر.ک: ج. اف نلر، پیشین.
28ـ ای پیل، تورنس، استعداد و مهارت های خلّاقیت و راه های آموزش و پرورش آن ها، ترجمه حسن قاسم زاده،دنیای نو،1375.
29ـ بتول مهین زعیم، پیشین.
● نویسنده : مهرانگیز - شعاع کاظمی
● منبع : فصل نامه - معرفت
برگرفته از : باشگاه اندیشه
به طورکلي مي توان گفت براي خلاق بودن TRUTH (واقعيت و صداقت)، GOODNESS (خوب بودن) وBEAUTY (زيبايي) سه عامل لازم وبااهميت است.
مراد از واقعيت اين است که به حقيقت عشق بورزيم. اين حقيقت ازطريق طبيعت به بهترين وجه جلوه مي کند. بهترين زبان طبيعت هم علم است. پس به علم علاقه مند باشيم و به دانشمندان احترام بگذاريم. عشق به زيبايي نيز ازطريق هنر است. بايد به جنبه هاي مختلف هنر احترام بگذاريم و درنهايت خوب بودن در طرز تلقي ها و ارزشها متجلي مي شود. ارزشها بايد واقعي و براساس آرمانهاي بزرگ باشد.
توليد کردن کار انساني است ولي خلق کردن کاري است خدايي.
من يا بايد خودم خلق کنم يا بايد برده آنچه باشم که ديگري خلق کرده است.
نترسيد و سعي کنيد بر روي زمين اثر بگذاريد.
راز موفقيت افراد خلاق استفاده از هر دو نيمکره مغزشان است.
فرق روش تحقيق و روش اختراعي
تفکر خلاق فرايندي است که در آن ايده هاي جديد ايجاد مي شود، ايده هايي که از ضمير ناخودآگاه و آگاه انسان نشـــــأت مي گيرد فرق روش تحقيق و روش اختراعي دراين است که، روش تحقيقي معمولاً براساس فکر عمودي است. شما مساله را داريد و به صــورت عمودي در آن عميق و عميق تر مي شويد. اين روش بر اساس منطق است و پيش بيني اينکه چگونه، با چه هزينه اي و در چــــه مدت زماني انجام مي شود، ممکن مي گردد. به همين دليل براي پروژه ها طرحهاي اوليه (PROPOSAL ) نوشته مي شود. به عبارتي اقدامات را مي توان زمان بندي و برنامه ريزي کرد و نتيجه کار به صورت گزارش فني در نشريات مختلف قابل چاپ است. اما روش اختراعي بيشتربراساس گسترده فکرکردن و عميق شدن است. آدمهاي خلاق&، انسانهايي جامع الاطراف هستند. آنها درچندين زمينه خوب و مسلط عمل مي کنند و فکر آنها در حوزه هاي مختلف پخش مي شود. به هر چيز کنجکاو هستند و هميشه دوست دارند همه چيز را بدانند و ياد بگيرند. لـــذا در راحت ترين شرايط و از کنه مطالب نگـــــاه مي کنند. سعي ندارند همه چيز را محکم کنند به عبارتي کمتر به سازماندهي علاقه دارند.
گزيده اي از سخنان آقاي دکتر بهرخ خوشنويس در باب خلاقيت
برگرفته از: ininir.com
مطالعه در تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی دانش و تکنولوژی اطلاعات زیادی را درباره موارد مهم رشد دانش بدست داده است. این موارد اغلب مرتبط به موفق ترین دانشمندان و مخترعین هستند . افرادی نظیر داروین، انشتین و ادیسون. لیکن مطالعه این موارد کمتر به این سؤال پاسخ می دهد که چه چیز باعث شد این افراد از دیگر طلایه داران کاروان دانش که اکنون نامشان فراموش شده موفق تر باشند.
در این مقاله تلاش ما بر این است که بسیاری از فاکتورهای روانشناسی و دیگر جنبه هایی را که باعث موفقیت شایان توجه برخی دانشمندان می شوند ، درک کنیم. من دو منبع اطلاعاتی را در زمینه روشهای دستاورد علمی بررسی کرده ام. اول حاصل از تحقیق جف شارگر (Jeff sharger) است که در کارگاه مطالعات شناختی علم و تکنولوژی در دانشگاه ویرجینیا در مارس 2001 انجام شد. او از شرکت کنندگان خواست تا " هفت عادت افراد بسیار خلاق "را بنویسند و بعد از کارگاه او و من لیستی از عادات را تهیه کردیم که سفارش گروه ممتازی از تاریخ نگاران، فیلسوفها و روانشناسان کارگاه بود. دومین منبع اطلاعاتی درباره فاکتورهای موثر در موفقیت علمی نصایحی بود که سه بیولوژیست ممتاز که هر کدام برنده جایزه نوبل بودند ابراز کرده بودند. این افراد: سانتیاگو رومان وای کاخال (Santiago Roman y Cajal) پیتر مداوار (Peter Medawar) و جیمز واتسون (James Waston) می باشند. این بیولوژیست ها توصیه هایی کرده اند که نصایح شرکت کنندگان در کارگاه را به طرز مفیدی کامل می کند.
عادات افراد فوق العاده خلاق
وقتی جف شارگر از شرکت کنندگان در کارگاه درخواست کرد تا فهرست خود را تحت عنوان "هفت عادت افراد فوق العاده خلاق" بنویسند من حدس زدم که حاصل کار باید چیز پیش پا افتاده ای در حد "سختکوش باشیم" و "منظم باشیم" بدست آید. ولی آنچه بدست آمد جالب توجه بود و جف و من آنها را جمع آوری و منظم کردیم و به شکل جدول 1 در آوردیم. ما صرفاً به 7 عادت بسنده نکردیم بلکه 27 مورد را در 6 دسته تنظیم کردیم. اولین دسته از عادات مربوط به روشهایی است که می توان ارتباط های جدید برقرار کرد و این نشانگر آن است که خلاقیت در علم و تکنولوژی اغلب با کنار هم گذاشتن ایده ها به شکل ترکیبهای جدید بدست آید (Ward smith vaid 1997) . بسیاری از دانشمندان موفق مطالعات خود را به زمینه خاص که در آن تحقیق می کردند و در آن زمان متمرکز بوده اند محدود نمی کردند و برعکس مطالعات گسترده ای داشته اند که شامل کار خارج از زمینه اصلی شان می شده است. این روش آنها را توانا می ساخته تا مشابهت ها (Analogies) بین مشکلات معمولی که با آنها سر و کار داشته اند و موارد دیگر برقرار کنند که راه حلهای جدیدی را حاصل می آورده است. (Holyoak and thagard 1995; Dunbar 2001) تصویرسازی بصری، مشابهت سازی و دیگر اشکال استنتاج را تسهیل می کرده است (Nersessia 1992, Giere. 1999 ). کار بر روی پروژه های متعدد با روشهای مختلف، روشهای جدیدی برای برخورد با آن پروژه ها ایجاد می کرده است. همانطور که هربرت سیمون (Herbert Simon) اغلب توصیه می کرده, محققان نباید تابع جمع باشند و کاری را که همه انجام می دهند، بکنند چون در این شرایط انجام کار جدید میسر نمی شود. چون اکتشافات علمی و پیشرفت های تکنولوژی اغلب به کشف مکانیزم ها و دستکاری آنها نیاز دارد. یافتن مکانیزم های جدید تدبیر خوبی است
(Bechtel and Richardson 1993, Machame, Darden, and craver, 2000) دومین دسته از عادات نشان می دهد که کار در زمینه علم و تکنولوژی همیشه آنطور که مورد انتظار است پیش نمی رود. وقتی نتایج تجربی ناهنجار بدست می آید مهم است که محققین آنها را به جدیت دنبال کنند و از آنها سرسری نگذرند. امکان یاد گرفتن از انتظارات ناکام وجود دارد لیکن نه با رها کردن کار بلکه با کنار آمدن، با شکست مقطعی و ادامه تحقیقی که نتایج ناکام در ذهن پدید می آورد. از آزمایشات موفق و ناموفق چیزهای زیادی می توان آموخت. (Gooding, 1990, Gooding. Pinch. And svhiaffen 1989) )
با توجه به مشکلات و موانع زیادی که در مسیر تحقیقات علم و تکنولوژی وجود دارد و محققین باید دسته سومی از عادات را داشته باشند که مربوط به پشتکار آنها است. باید بر مشکلات اساسی متمرکز باشند و از منحرف شدن به سمت مسائل جانبی بپرهیزند. و باید تحقیقاتشان را بصورت سیستماتیک ادامه دهند و یادداشت برداری دقیقی درباره موفقیت و شکستهایشان داشته باشند. حکم " زود قبول کنیم دیر رد کنیم" در تناقض با توصیه متدولوژیک کارل پوپر (1959) قرار دارد که می گوید دانشمندان باید در صدد این باشند که ایده های خودشان را ابطال کنند ولی این حکم این اجازه را می دهد که هر پروژه پژوهشی در اثر مشکلاتی که انجام یک تحقیق خوب در بر دارد در مراحل ابتدایی تخریب شود.
هر سه دسته اول شامل عادات شناختی هستند. یعنی آنهایی که با فرآیند های اساسی تفکر در حل مسأله و یادگیری، رابطه نزدیک دارند. دسته چهارم نشان می دهد که دانشمندان فوق آنهایی هستند که بعلاوه یک دسته عادات احساسی دارند که آنها را به شدت در پروژه های تحقیقاتی درگیر می کند. (Feist and Gorman 1998) .
بندرت برای دانشمندان امکان این وجود دارد که آنالیز به صرفه بودن پروژه هایی که قصد ادامه آنها را دارند انجام دهند. لیکن سماجت آنها برای کاربرد پروژه ها انگیزه و محرکی است که آنهارا متمرکز و فعال نگه می دارد. تحقیق علمی صرفاً انجام آزمایشات و به دست آوردن نظریات نیست. بلکه در ابتدایی ترین مراحل نیاز به فرموله کردن یک پروژه دارد که جوابگوی سؤالی است که به دلایل عملی یا تئوری قابل توجه است. علاقه و شوق، پرهیز از ملال انگیزه برای کار سخت را بوجود می آورد و کار سخت برخلاف آنچه معمول است خلاقانه است. کارکردن با ایده ها و ابزارها می تواند لذت بخش باشد. انجام تحقیقی غیر استاندارد می تواند ترس از شکست را به بوجود آورد و لیکن این احساس باید مدیریت شود تا دانشمند بتواند به مدارج عالی برسد. برای بحث بیشتر در باب نقش احساس تفکر علمی Wolpert (1997) , Thagard (2004, 2022 b) را ببینند.
عادات شناختی و احساسی هر دو در رابطه با روانشناسی فرد هستند ولی هیچ دانشمندی یک جزیره نیست. پنجمین دسته عادات اجتماعی هستند که به روشهایی که با کار کردن همراه دیگران می تواند عملکرد علمی را پردازش دهد، بر می گردد. اغلب تحقیقات علمی امروزه جمعی و به شکل داشتن همکارانی منظم که به صورت تیم های کارا انسجام یافته اند، انجام می شوند در عین حال باید اعضایی وجود داشته باشند که که از حیطه های متنوعی از متدولوژی دانش سررشته داشته باشند (Punbar, 1995) نگاه کردن به اینکه چگونه دیگر محققان عمل کرده اند که موفق بوده اند و گوش کردن به نصیحت مشاور نیز برای دانشمندان مفید بوده است. در نهایت اگر با مقاله هایی با نوشتار مطلوب و ارائه های جالب در ارتباطی مؤثر با دیگران وقت بگذارید تحقیق شما ارزش زیادی خواهد داشت. ششمین و آخرین دسته ازعادات، این موضوع را مورد توجه قرار می دهند که علم صرفاً یک فرایند روانشناسی و اجتماعی نیست بلکه تعاملات با جهان را نیز در بر می گیرد (Thagard 1999) . دانشمندان می توانند از یافتن محیط های غنی برای مطالعه و ساختن ابزار برای شناخت خصوصیات آن محیط ها بهره مند شوند. امتحان کردن ایده ها فقط یک کار صرفاً منطقی نیست که خارج از نتایج، نظریه انجام شود بلکه تعاملی با جهان را در بر دارد که مشخص می کند که آیا خواص لازم را دارد تا به آن منسوب شود. (Hacking, 1998) . قاعدتاً تحقیقات تجربی زیادی لازم است تا ثابت شود که عادات گفته شده در بالا واقعاً آنهایی هستند که منجر به موفقیت علمی می شوند (مبحث زیر را در فیست و گورمان ببینید (Fiest and Gorman, 1998) . شاید شخصی باید پیدا شود و مخزن اطلاعات جامع بهمراه مدارک و سوابق از دانشمندان ایجاد کند، شامل افراد معمولی و شاخص واینکه تا چه حد این افراد نماینده این عادتها بوده اند و تا چه حد درجه موفقیت حرفه ای داشته اند. در اینجا تلاش من اینست که اثبات بسیار کم قدرت تری از صحبت لیست عادات جمع آوری شده از دانشمندان موفق بدست بدهم که این کار را از طریق مقایسه آنها با نصایح سه بیولوژیست شاخص انجام می دهم:
رامون وای کاخال (Roman y cajal)
سانتیاگو رامون وای کاخال یک بیولوژیست اسپانیایی بود که برنده جایزه نوبل پزشکی فیزیولوژی در 1906 شد که حاصل اکتشافات مهمش درباره سلول های عصبی بود. در همان برهه ای که هنوز یک دانشمند فعال بود در 1897 کتاب Reglas y consejos sober investing a cion cientifica را نوشت که ترجمه نام آن به فارسی می شود: توصیه هایی برای یک دانشمند جوان Ramon y Kajal, 1999) ) کتاب پراست از انواع توصیه ها برای انجام یک فعالیت در زیست شناسی. کتاب رامون وای کاخال با رد توصیه فیلسوفهایی نظیر دکارت و سیکون آغاز می شود و می گوید درخشان ترین اکتشافات بر پایه دانش معمول منطقی نبوده اند " (Ramon y cajal. 1999.p.5) " در فصل 2 او به دانشمندان نو پا هشدار می دهد که مراقب دامهای دانش باشند چیزهایی نظیر احترام بیش از حد به کار ذهنهای بزرگ و عقیده به اینکه مهمترین مسائل حل شده اند؛ او همچنین توصیه می کند که علم را باید بخاطر علم بودنش رشد داد بدون در نظر گرفتن اینکه چه کاربردی می تواند داشته باشد (صفحه 9) رامون وای کاخال اعتقاد ندارد که برای کار علمی خوب هوش برتر لازم است. حتی کسانی با استعداد معمولی می توانند کارهای چشمگیر انجام دهند اگر بر اطلاعاتی مربوط به یک سئوال مهم تمرکز کنند.
تمرکز یکی از توانایی های ذهنی است به رامون وای کاخال در فصل 3 آنرا برای کار محقق گریز ناپذیر توصیف می کند. " همه کارهای بزرگ محصول صبر و تحمل، بهمراه تمرکز سرسختانه بر یک موضوع در دوره ای از ماهها یا حتی سالها بوده است". (صفحه 38) دیگر توانایی های ذهنی ذکر شده عبارتند از : استقلال در قضاوت، درک اصالت علمی، اشتیاق به شهرت و آزادگی.
تمرکز و درک اصالت تا حدودی کیفیات ذهنی هستند ولی حسی هم هستند زیرا در برگیرنده امیال می باشند. رامون وای کاخال به شدت بر جنبه حسی تفکر علمی تأکید می کند: دو احساس باید بطور نا معمولی در کنکاش علمی قوی باشد: میل به حقیقت و اشتیاق به شهرت. (صفحه 40)
اشتیاق به شهرت از این جهت مهم است که تمایل به تشویق و پذیرفته شدن، نیروی انگیزشی قدرتمندی به وجود می آورد. پس افرادی را می طلبد که از قدم گذاشتن به محدوده های بکر به خود ببالند. همچنین رامون وای کاخال میهن پرستی را یک نیروی انگیزشی مفید می داند چرا که پژوهشگران می کوشند تا برای اعتبار و درخشش کشورهایشان به کشفیات جدید دست یابند ولی بیشترین این محرکها، محلی و منطقه ای هستند : "پژوهشگران نوپای ما، با هیچ صفت اضافه ای، این ویژگیهای بارز را دارند که تن به خطر می دهند ، به اصالت گرایش دارندو میل به پژوهش و اشتیاق به تجربه ای که به شکلی بی نظیر به خاطر نفس اکتشاف برایشان شادی و مسرت به ارمغان می آورد، از خود نشان می دهند. (ص 48) کشف، یک خرسندی وصف ناپذیر به همراه دارد که شادیهای دیگر زندگی در کنار ان رنگ می بازند "ص 50" فصل 4، مخاطبان عمومی کمتری دارد چرا که به شکل مستقیم به تازه واردین به عرصه پژوهش های زیست شناختی می پردازد. رامون وای کاخال بر این عقیده است که آموزش در سطحی عمومی بخصوص در زمینه فلسفه بسیار سودمند است چرا که "برای آنها که با آزمایشگاهها اجین شده اند، یک ژیمناستیک فکری و آمادگی اندیشه ای به وجود آورد" . ص54. ولی تخصص گرایی نیز در جایگاه خود حائز اهمیت است؛ بخصوص در آنجا که محقق به دنبال حرفه ای شدن در یک حیطه مشخص علمی است. کاخال به اهمیت یادگیری زبان خارجی، مطالعه رساله ها و تک نگاشتها با توجه خاص به روش تحقیق علمی و مسائل و سؤالات با پاسخ و حل نشده و آشنایی حرفه ای با تکنیکها و روشهای تجربی نیز اشاره می کند. وی بر ضرورت جستجوی الهام در طبیعت تاکید (ص62)و بر مشاهده صبورانه برای دستیابی به داده های اصیل تشویق می کند. پژوهشگران باید به دنبال حل مسائلی باشند که روش حل آنها را دوست دارند و به درستی ادراک میکنند.
فصل 5 حاوی نصایحی است که بیشتر حول محور موضوعاتی است که باید از آنها پرهیز کرد، چرا که راه رسیدن به موفقیت را سد می کنند. این فصل به شکل مؤثری، "امراض آرزو" نام نهاده شده است و دانشمندان ناموفق را به چند دسته تقسیم می کند : غوطه وران در اندیشه، کتاب دوستان، چند زبانه ها، خود بزرگ بینان، معتادان به وسایل و ابزارها، وصله های ناجور و تئوری پردازان. به عنوان مثال، تئوری پردازان اذهان باروری هستند به طرزی عجیب و باور نکردنی از محیط های آزمایشگاهی بیزاری نشان می دهند و به این شکل است که هرگز سهمی در تولید داده های اصیل نخواهند داشت. کاخال معتقد است که "اشتیاق و پشتکار است که معجزه می سازد"( ص 94).
فصل 6 درباره عوامل اجتماعی که به بهره وری کارهای عملی کمک می کنند، صحبت می کند.در زمره این عوامل حمایتی، آزمایشگاههای مجهز هستند.
کاخال توصیه هایی پیرامون مسأله ازدواج با پیش فرض "مردان" پژوهشگر به عنوان مخاطبین خویش ارائه می دهد :
" ما به مردانی که راغب و مشتاق علم هستند توصیه می کنیم، در وجود آن کسی که دل در گرو وی نهاده اند به جستجوی یک زندگی آرام و سازگار باشند بیش از آنکه به زیبایی و ثروت بیاندیشند( ص 103)"
فصل 7 به توصیه های شناختی در رابطه با عملکرد در تمامی حوزه های پژوهش علمی می پردازد: مشاهده و تجربه کردن، به آزمون گذاشتن فرضیه ها و اثبات.
مشاهده با تکلف و با برنامه قبلی قرار نیست اتفاق بیفتد. "تنها به آزمون گذاشتن کافی نیست، لازم است مشاهده و بازخورد هم صورت گیرد." ما بایستی آنچه را مشاهده می کنیم با هم در آمیزیم و با چاشنی عواطف و احساس تمایل، ادغامش کنیم (صفحه 112). " آزمونها باید مکرراً با بهترین وسایل تکرار شوند. و زمانی که داده ها جمع آوری شدند" آنگاه طبیعی است که زمان تدوین فرضیات و تلاش برای توضیح آنها فرا رسیده باشد."
در همین اثنا وجود فرضیات امری ضروری است، کاخال نسبت " چسبندگی شدید نسبت به عقاید خود " هشدار می دهد (ص 122).
فرضیات باید با جستجوی داده هایی که آنها را نقض می کنند در کنار داده هایی که از آنها حمایت می کنند، به آزمون گذاشته شوند.
پژوهشگران باید به دنبال رها کردن عقیده هایشان از جمله اعتماد به نفس شدید و غروری که می تواند مانع پیشرفتشان شود، باشند.
فصل 8 و 9 مروری است بر توصیه هایی عملی پیرامون چگونگی نگارش یک مقاله علمی و چگونگی ارایه تحقیق و تدوین آن.
تا آنجا که میدانم، تنها مجموعه نصایحی که در ایجاد یک کتاب برای دانشمندان نوشته شده است که نویسنده آن خود یک دانشمند برجسته است، توسط پیتر مداوار (1979) به عنوان " توصیه هایی به یک دانشمند جوان" به چاپ رسیده است. عنوان این کتاب یادآور ترجمه انگلیسی کتاب کاخال است که چند صباحی زودتر تدوین شدو در عنوان کتاب جای یک کلمه مهم خالی است :"جوان". ولی به نظر می رسد که مترجمین بیشتر به تقلید از مداوار پرداخته اند تا اینکه مداوار از کاخال تقلید کرده باشد. مداوار یک زیست شناس انگلیسی بود که جایزه نوبل را در 1960 برای فعالیتهایی که از سال 1949 هدایت کرده بود، دریافت کرد وی در آن زمان هنوز در دهه سوم زندگیش بود. مداوار در هیچ جای کتابش اشاره ای به کتاب کاخال که پیشتر نگاشته شده بود، نکرده است.
مداوار با طرح این پرسش شروع می کند که " من چگونه می توانم بگویم که یک دانشمند اهل کار تحقیقی از آب در آمده ام ؟" او اشاره می کند که توانمندترین دانشمندان یک ویژگی بخصوص دادند که آن را "اشتیاق کشف می نامند"( ص 71 ) که تمایلی عمیق و شدید نسبت به فهمیدن و ادراک است. آنها همچنین باید مهارتهای هوشمندانه ای از جمله هوش عمومی و توانمندیهای لازم برای انجام فعالیتهای خاص علمی مثلاً مهارتهای عملی برای علوم تجربی، داشته باشند.
در فصل بعدی، مداوار پیشنهاداتی را در میان آورد که در این ارتباط است : باید روی چه چیز تحقیق کنم ؟ توصیه اصلی او آن است که فرد باید روی مسائل مهم مطالعه کند، همانها که پاسخشان به راستی برای علم و بشریت اهمیت دارد.
پژوهندگان جوان باید از خطر دنبال کردن مسائل مد روز در علم آگاه باشند در واقع همان چیزی که باعث می شود آنها به دنبال جذابیت ها و مسائلی که جلب توجه می کنند باشند، بیش از آنکه به تعقیب اندیشه های مهم بپردازند.
فصل 4 مداوار بر این مسأله تأکید دارد که چگونه پژوهشگران می توانند خود را برای پژوهشگر بهتر شدن، تجهیز نمایند. او تشخیص داده است که مبتدیان باید مروری گسترده بر اندیشه ها و مطالب موجود داشته باشند ولی کاملاً انتخاب شده و هدفمند مطالعه کنند و نه فقط وسیع (ص 17). خطری که مبتدیان را تهدید می کند این است که زمان زیادی برای مهارت پیدا کردن و اطلاعات بیشمار پیدا کردن می کنند که هیچ گاه بر پایه این اطلاعات دست به بک تحقیق عملی نمی زنند. ولی پژوهشگران تجربی به دنبال داده و دستاورد هستند حتی اگر در وهله اول این داده ها اصیل نباشند. هنر پژوهش "هنر حل کردن" است که پژوهشگران در آن، مسیری برای رسیدن به پاسخ مسائل مثلاً یک روش اندازه گیری جدید برای حل یک مسأله به شیوه ای جدید، می یابند. با اینکه کاخال چنین در نظر می گیرد که با جمع مردان دانشمند به گفتگو نشسته است، بر خلاف وی مداوار فصلی را بر جنسیت و نژاد در علم اختصاص می دهد. مداوار در هوش، مهارت یا شیوه تفکر بین زنان و مردان پژوهشگر تمایزی نمی بیند و به صورت خاص و مجزا توصیه های اندکی برای زنان دانشمند دارد به همین سیاق، وی هیچگونه تفاوت بنیادی در تبحر و مهارت عملی و توانمندی حرفه ای در ملیتهای مختلف قائل نیست. مداوار می گوید که تقریباً تمام کار عملی وی در همکاری با دیگران به انجام رسیده است و بر اهمیت هماهنگی گروهی که یک تیم علمی با یک تلاش دسته جمعی دست به کار شود، تأکید می کند. وی معتقد است که برآیند این حرکت جمعی بسیار بیش از مجموعه همکاری های جانبی است که به این تیم ارائه می شود.
دانشمندان ژاپنی که بلند نظری و روح همکاری جمعی دارند در مشاغل خویش ، بارورتر و دلپذیر تر عمل می کنندو موفقیت هایی چشم گیر تر نسبت به آنها دسته از دانشمندان گوشه نشین و فرد گرا، به دست می اورند. دانشمندان باید اشتباهات خویش را تشخیص دهند و از اقرار به آنها واهمه نداشته باشند: من نمی توانم به هیچ دانشمندی در هیچ رده سنی، توصیه ای بهتر از این داشته باشم که : شدت یقین یک فرد به درستی یک فرضیه الزاماً رابطه ای با اینکه آیا این فرضیه حقیقتاً نیز درست است، ندارد( ص 39).
مداوار پیشنهاد می کند که خلاقیت با یک زندگی بی دردسر تقویت می شود. دانشمندانی که دغدغه امور اولویتمند زندگی خویش را دارند دچار یک انحراف و تغییر مسیر به سمت تو داری و پنهان کاری می شوند ولی مداوار توصیه می کند که همه چیز را و تمامی آنچه که میدانید با همکاران نزدیک خود در میان بگذارید.
آرزو بر جوانان عیب نیست و می تواند بعنوان یک روش محرک قوی عمل کند ولی زمانی که بیش از اندازه میدان داده شود منجر به بد قوارگی و بی شکلی است.
همچون کاخال، مداوار جویندگان را به انتشار و ارائه دستاورد هایشان تشویق می کند. وی سیاستهای عمومیی را که در علم دنبال می شود پیشنهاد می کند؛ ارائه دستاوردها باید از توضیحات برآید نه از خطوط تحریری . نگارشها باید به شکلی واضح و مناسب برای مخاطبین خود بالاخص نوشته شوند.
مداوار همچنین برای هدایت و توضیح و تجربیات نیز توصیه هایی دارد. او به دفاع از "گالید" و تجربیات وی بر می خیزد. کسی که به مشاهده می پردازد باید بین احتمالات مختلف به شکلی که بتواند یک فرضیه را به آزمون بگذارد "افتراق دهد" ولی نسبت به درگیر شدن با یک فرضیه ضعیف هشدار می دهد. دانشمندان جوان باید به کاربردهای تجربیات و نظریه هاشان بپردازند تا هستی را قابل درک تر کنند نه اینکه تنها به جمع آوری داده ها بپردازند.
یک دانشمند "جویای حقیقت" است( ص )87؛کسی که فرضیات را طرح ریزی می کند و با آزمونهای قابل اجرا، ارزیابیشان می کند.
یک دانشمند پیش از آنکه دیگران را نسبت به مشاهدات و عقایدش متقاعد کند باید خود از دستاورد خویش متقاعد باشد که کاری دست نیافتنی تر و دشوارتر است. مداوار فلسفه پوپر را در علم که بر اساس ارزیابی است نسبت به فلسفه کوهن بر اساس پارادایم، ترجیح می دهد،
جیمز واتسون
زیست شناسی سوم برجسته جیمز واتسون است که در 1962 به خاطر نقشی که در اکتشاف ساختار DNA ایفا کرد، برنده جایزه نوبل شد. در 1993 یک مکالمه دوستانه بعد از ناهار در چهلمین سالگرد ساختار مارپیچ DNA ارائه کرد که بعدها در مجموعه هایی به چاپ رسید (واتسون 2000). نسخه چاپ شده چنین عنوانی دارد :
" موفقیت در علم : چند حساب سر انگشتی " این مجموعه تنها یک صفحه است که بسیار مختصرتر از کتاب کاخال و مداوار به نظر می رسد. واتسون می گوید که برای موفق شدن در علم چیزی بیش از شانس و هوش لازم است و در این راستا به بیان 4 قاعده برای موفقیت می پردازد.
قاعده اول این است که بایداز کار کسانی که به موفقیت دست یافته اند، آموخت و از "مردم زبان بسته" پرهیز کرد. برای موفقیت در یک مسیر دشوار باید همیشه روی به سوی افرادی داشته باشید که از شما روشن نگرتر و شاداب ذهن ترند. قانون دوم پذیرش خطر است. آمادگی افتادن در دام سختی ها و دشواریها. موفقیت بزرگ، انتخاب یک هدف بزرگ را می طلبد هدفی که الزاماً شما برای دنبال کردن آن آماده نیستند و مردم نیز از کنار آن نمی گذرند، حتی اساتید شما و همه آن کسانی که به شما برای آغاز کردن آن اصرار می کنند، آماده قدم نهادن در آن وادی نیستند. قانون سوم واتسون، داشتن فردی بعنوان پشتیبان وحامی در پشت صحنه است که در مواقع دشواری به حمایت از شما بر می خیزد. او اشاره می کند که وجود جان کندرو و سااولاور و لوریا در کنار وی چقدر برای فعالیتهایش مفید بوده است. قانون چهارم واتسون این است: "هیچ وقت کاری انجام ندهید که برای شما خسته کننده است". (واتسون 200، ص 1125)، انجام دادن کارهایی که دوست دارید و از آنها لذت می برید بسیار آسانتر است. واتسون همچنین به وجود کسانی در اطراف شما که به شما فکر می کنند و مراقبتان هستند و زمانی که به سوی آنها می روید می توانند از نظر و دانش خود به شما چیزی ارائه کنند، تأکید می کند.
این نیز ارزشمند است که بتوانید اندیشه هایتان را در معرض نقد اطرافیانتان قرار دهید. واتسون می گوید که رقیبان اصلی وی در تحقیق برای شناخت ساختار DNA ، روزالین فرانکلین ولینوس پاولینگ، هر دو در زمره کسانی بودند که با آنها به شکل سودمندانه ای مخالفت داشت.
افراد نباید علم را به عنوان راهی برای دوری گزیدن از مردم انتخاب کنند چرا که موفقیت در علم وقت گذاشتن برای دیگر پژوهشگران اعم از همکار یا رقیب را می طلبد. موفقیت واتسون در بخشی مدیون شناخت کسانی بود که وی برای موفقیتش باید آنها را می شناخت.
«بحث»
اینکه مباحث این سه زیست شناس تا چه حد بر خصوصیات افراد خلاق منطبق است در جدول شماره 1 گردآوری شده است که در این دو جدول، برهم پوشانیهای واضحی به چشم می خورد. برای مثال واتسون پیشنهاد پذیرش خود را ارائه می دهد و مداوا ،پیشنهاد همکاریهای مثمر ثمر را ولی این سه زیست شناس توصیه هایی دارند که توسط شرکت کنندگان در کارگاه مطالعات شناختی بر علم و تکنولوژی سال 2001 عنوان شده اند. جدول 2 حاوی پیشنهادات مکملی است که نه به جای جدول 1 بلکه در کنار آن می تواند مفید باشد.
جدول 2 ویژگیهای شایع دانشمندان موفق
ارتباطات جدید ایجاد می کنند
راههای جدیدی برای حل مسائل با کمک روشهای جدید به دست می اورند (مداوار) .
در انتظار غیر منتظره هستند.
از دلبستگی زیاد به عقاید خود پرهیز می کنند (کاخال).
نسبت به خطاها و اقرار به اشتباهات خود تمایل نشان می دهند. (مداوار).
سرسخت هستند.
بر موضوع مورد نظر خود با سرسختی تمام متمرکز می شوند (کاخال).
هیجان زده هستند.
میل به حققیت و اشتیاق به شهرت دارند (کاخال).
به دنبال اصالت می روند و تحقیق و پژوهش را تجربه می کنند (کاخال).
برای درک لذت اکتشاف، مشتاق هستند (کاخال).
تمایل شدیدی برای درک کردن و فهمیدن از خود بروز می دهند (مداوار).
هیچ وقت کاری نمی کنند که از آن لذت نبرند(واتسون).
سه زیست شناس توصیه هایی شناختی زیادی در جدول 1 ارائه نکرده اند با اینکه اطلاعات با ارزش زیادی همچون توصیه های مداوار پیرامون تکنیکهای جدید حل مسئله با توصیه های مداوار و کاخال پیرامون رهایی از اندیشه ها و باورهای شخصی در زمان مقتضی یا توصیه های کاخال در مورد تمرکز همه جانبه دیده می شود. بحث وابستگی عاطفی نیز جالب توجه است همچنان که کاخال و مداوار نوع احساسات و عواطف که می تواند منجر به شکوفایی و بروز موفقیت علمی شود را مد نظر قرار داده اند از جمله میل شدید برای دست یابی به حقیقت، شهرت، کشف و ادراک . مشابه جدول 1 که حاوی پیشنهاداتی برای لذت بردن و سرگرم بودن است توصیه های واتسون را داریم که در مورد پرهیز از دلزدگی است که محرک اصلی نقشهای وی در کشف ساختار مارپیچ دوگانه، DNA است. (واتسون 1969، تاگارد 2002b ). هر سه زیست شناسی انبوهی از توصیه های اجتماعی دارند که پا فراتر از جدول می گذارد و در جدول 2 تنظیم شده است و طیف آنها از ازدواج تا ارتباط درست با همکاران و مجامع علمی را در بر می گیرد.
کاخال و مداوار قاطع تر از فلاسفه، روانشناسان و تاریخ دانان علم، بر اهمیت استفاده از ابزار و مصالح برای تبادل و ایجاد ارتباط موثر با جهان، تأکید دارند. در حالی که شرکت کنندگان کارگاه دست به کاری بزرگ برای تشخیص فاکتورهای شناختی در موفقیت علمی زدند، سه زیست شناس توصیه هایی را فراهم آورد ه اند که از دیدگاه ارتباط عاطفی، اجتماعی و فاکتورهای محیطی، قوی تر به نظر می رسد.
جدول 7، مجموعه فاکتورهایی را در بر دارد که به هیچ یک از دسته های 6 گانه جدول 1، منطبق نیست هم کاخال و هم مداوار پیشنهاد کرده اند که علم برای اعتبار خود آن بدون توجه به کاربردهای علمی و تجربی اش دنبال شود، توصیه کاخال به دوری جستن از تحت فشار قرار گرفتن با اندیشه بزرگان بر نظر واتسون مبنی بر پذیرش خطر و انحراف از عقاید و مسیرهای نهادینه شده مطابقت دارد. توصیه مداوار مبنی بر پرهیز از زیاده خوانی در تقابل با توصیه های جدول 1 مبنی بر گسترده خوانی است.
مطالعه مسائل مهم و پرهیز از یک زندگی پر آشوب توصیه عمومی مفیدی به نظر می رسد. اطلاعات دیگری راجع به شیوه و چگونگی موفقیت دانشمندان از مطالعه شخصیت آنها بر می خیزد و گورمن (1998) مطالعات زیادی در مقایسه شخصیت دانشمندان و غیر دانشمندان داشته است و به سه نتیجه مهم دست پیدا کرده :
- دانشمندان مسئولیت پذیرتر و وظیفه شناس ترند.
- دانشمندان، مقتدر تر، به دنبال دستاورد و مشتاق ترند.
- مستقل تر درونگرا و کمتر اجتماعی هستند.
- از لحاظ احساسی، پایدار و قابلیت کنترل عواطف خویش را دارند.
آنان همچنین مطالعاتی بر مقایسه دانشمندان برجسته و خلاق و آنان که کمتر این ویژگیها را دارند، داشته اند.
- خودکارتر، مستقل تر و درون گرا ترند.
- مشتاق تر، آرزومند تر و بیشتر به دنبال نتیجه اند.
- تفکراتی باز و شخصیتهایی انعطاف پذیر دارند.
می توانیم از این مجموعه همچنین برداشت کنیم که یک دانشمند موفق شدن، نیازمند اقتدار، اشتیاق، استقلال و انعطاف پذیری است.
حتی بدون یافته های شخصیتی، در جدول 1 و به حدود 50 مورد توصیه در راستای موفقیت علمی رسیده ایم که بی شک برخی از آنها در فراتر رفتن از مرزهای خلاقیت که ارتباط زیادی با موفقیت علمی دارند، اثرگذارترند. ولی راهی نیست تا بدانیم کدامیک به راستی بیشتر اثر گذار است.
بدون شک برای پاسخ یه این سوال باید مطالعات وسیع روانشناختی و جامعه شناختی صورت گیرد تا عوامل مهم را بیش از پیش به ما بشناساند (فیست 1993).
همچنین امکان توصیه های علمی در مورد شیوه ادراه یک کار عملی در مراتب پائین به عنوان مقاله، چگونگی کنار آمدن با خواستهای همکاران، رفع تضادها و درگیریهای خانوادگی و کنار آمدن با "دانشمندی کهنسال بودن" (رجوع کنید به فراناو دارلی، 1987 و (سیندرمن 1985). این فصل بر آن نبود که لیست مشخص و کاملی از روندها و فعالیتهایی که می تواند به یک دانشمند خلاق شدن، یاری رساند، تهیه کند ولی امید دارم که ساختار و چهارچوب اولیه ای باشد تا عوامل موثر در موفقیت علمی را بر اساس آن شناخته شوند.
در این فصل گستره وسیعی از عوامل برای موفقیت مورد بحث و تبادل بوده است که برای توجه و تو ضیح رشد دانش علمی بایستی مد نظر قرار داده شوند. مطالعات علمی نیاز دارند پا را از چهارچوب و نظامهای سنتی فراتر نهند همچنان که فلاسفه روی به روشهای جدید اندیشیدن به روز یا روانشناسان به روندهای شناختی نشان می دهند یا حتی جامعه شناسان به تداخلات اجتماعی متمرکز می شوند. تمامی این دلمشغولیها، معقول و منطقی است ولی احتیاج به کامل شدن با شناخت چگونگی عواطف، شخصیتها و تداخلات هوشمندانه با جهان دارد که می تواند به رشد و توسعه دانش یاری رساند.
با تشکر: از جف شواگر به خاطر اجازه ای که به من داد تا خصوصیات افراد خلاق و ویژگیهای آنها را چاپ کنم ، از کارگاههایی که برگزار کرد و شرکت کنندگان انها نیز متشکرم.
خصوصیات افراد خلاق
1. ارتباطات جدید ایجاد کنید.
- خود را در بیش از یک مسیر وارد کنید.
- بسیار بخوانید
- از شباهت سازی برای ارتباط دادن پدیده ها در ذهنتان کمک بگیرید.
- بر پروژه های مختلفی در یک مقطع زمانی کار کنید.
- از داده های بصری همچون داده های کلامی برای ارائه خود استفاده کنید.
- روی هرچه دیگران بر ان تمرکز کرده اند کار نکنید.
- روشهای متعدد به کار گیرید.
- روشهای جدید جستجو کنید.
2. منتظر غیر منتظره ها باشید
- چیزهایی غیر معمول را جدی بگیرید
- از شکست ها درس بگیرید.
- از شکست ها سربلند بیرون بیائید.
3. یک برنده باشید.
- بر مسائل کلیدی متمرکز شوید
- منظم باشید و همیشه بایگانی داشته باشید.
- زود به ثبات برسید و دیر از آن دست بکشید.
4. هیجان زده باشید.
- دنبال پروژه های جالب باشید
- با افکار و دیده هایتان بازی کنید.
- سؤالات جالب بپرسید.
- خطر کنید.
5. اجتماعی باشید.
- همکارانی باهوش پیدا کنید.
- تیمهای خوبی ندوین کنید.
- مطالعه کنید تا بدانید دیگران چگونه موفق شده اند.
- به افراد با تجربه گوش کنید.
- روشهای مختلف را پرورش دهید.
- کارتان را با دیگران در ارتباط قرار بدهید (در معرض دید دیگران قرار بدهید).
6. از جهان هستی استفاده کنید.
- محیطهای بارور را پیدا کنید.
- ابزار بسازید.
- ایده هایتان را در معرض آزمون قرار دهید.
7. اجتماعی باشید.
- به خاطر رسیدن به آرامش روحی روانی ازدواج کنید (کاخال).
- چیزهایی که می دانید با همکاران نزدیک خود در میان بگذارید (مداوار).
- نتایج و دستاوردهای پژوهش خود را به شکل موثری در ارتباط با دیگران قرار دهید. (در معرض دید قرار دهید) (کاخال – مداوار)
- از برندگان بیاموزید.
- کسانی را به نحوی به عنوان پشت گرمی و حامی در نظر داشته باشید (واتسون) .
8. از جهان هستی استفاده کنید.
- در جستجوی روح متعالی در طبیعت باشید (کاخال).
- امکانات آزمایشگاهی خوب داشته باشید و از آنها استفاده کنید (کاخال).
- ببینید و به انتخاب خود باز خورد نشان دهید(کاخال).
- افکار بزرگ آدمهای بزرگ را احترام کنید (کاخال).
- دانش را به خاطر نفس ان جستجو کنید (کاخال، مداوار).
- مسائل مهم را مطالعه کنید (مداوار).
- زیاد نخوانید (مداوار).
- زندگی آرام و با دردسرهای اندک داشته باشید (مداوار).
align=bottom v:shapes="_x0000_i1025">
چکار کردید؟ آیا آسان بود یا چون مرتب ایدههایتان را سبک سنگین میکردید که آیا خوبند یا نه مشکل بود؟ آیا وقتی ایدههایتان نامعمول بود و متعارف نبودند باز هم آنها را دنبال میکردید؟ اگر اینکار را کردهاید کار را خوب انجام دادهاید! شاید دریافته باشید که خیلی از ایدههایتان شکل تغییر یافته بازیهایی هستند که آنها را میشناختهاید. در تجربههایی که ما در کارهای گروهی داشتیم اشکال مختلف بازی چوگان را تجربه کردیم ولی موارد ساختارشکنی هم بود نظیر ایده سرگرم کننده ماهی پیچی رقابتی! کلید کار ترکیب کردن است تا چیزی جدید با ارتباطات تخیلیتر بوجود آید.
با استفاده از روش یوسلو یاد میگیرید خیلی زود در مورد ایدههایتان قضاوت نکنید چون درمرحله هفت این روش فرصت برای ارزیابی وجود دارد. ما به تجربه دریافتهایم که افراد وقتی بدانند فرصت غربال کردن و تصفیه ایدههایشان را خواهند داشت آزادتر میشوند و تصورات غیر معمول و خارج از چارچوبشان را راحتتر پذیرا میشوند. در اینجا مروری کلی بر روی یوسلو خواهیم داشت و هر مرحله را بطور خلاصه توضیح میدهیم.
روش یوسلو با مشخص کردن موضوعی که میخواهیم درباره آن ایده بدهیم آغاز میشود یعنی هدفمان را مشخص میکنیم. این مرحله اول به عنوان موتوری برای کل روش کار میکند، زیرا تفکر دقیق درباره اینکه واقعاً چه میخواهیم، تنشی در ما ایجاد میکند که ما را از آنچه در حال حاضر داریم به سمت آنچه در آینده آروزی آنرا داریم میبرد. این تنش است که فرآیندخلاق را جلو میبرد و به آن حرکت میدهد. هدف ما همیشه یافتن چیزی جدید است و بنابراین ما بخوبی آنرا شفاف میکنیم تا بتوانیم روی آن متمرکز شویم و تولید ایدههای جدید را جهت دهیم. در فصل دوم هدف خودتان را که در تمام کتاب روی آن برای کلیه فعالیتهایتان متمرکز میشوید آماده خواهید کرد.
همانطور که گفتیم هدف اصلی ما چالش با پیش فرضها و ذهنیات کهنه است و بر انجام این کار ما زمینه را برای خلق ایدههای جدید فراهم میآوریم. از اینرو ما باید با طیف وسیعی از اطلاعات و تجارب کار کنیم که در واقع آجرهای بنایی را میسازند که ایدههای جدید ما هستند. افراد اساساً خلاق، یعنی کسانی که دربارهشان میشنویم یا میخوانیم که بارها و بارها ایدههای موفق دادهاند، حریصانه به جمعآوری اطلاعات میپردازند. این افراد همیشه بدنبال تجارب جدید هستند و علائق متنوعی دارند. وقتی ما اطلاعات جمع میکنیم و به مسائل از زوایای متفاوت مینگریم، ایدههایی به نظرمان میرسد که ما را به هدفمان میرساند. البته در این مرحله باید صبور باشیم و پیگیر ایدهمان باشیم تا بتوانیم به آنها شاخ و برگ بدهیم و پختترشان کنیم. در فصل 3 درخواهید یافت که پرسشگری و کنجکاوی چه صفات مهمی برای یک فرد خلاق هستند و از فعالیتها برای باز کردن پنجره ذهن و حواستان به سوی دیدگاهها و تجارب جدید استفاده خواهید کرد.
در مرحله بعدی از این روش این فرصت را خواهیم داشت تا با فکر خودمان از روشها و ابزار مختلف برای تجربه کردن استفاده کنیم. با استفاده از روشهایی نظیر "ورودی تصادفی" و"متافور"( استعاره ) میتوانیم به روشهای جدید و متنوع تفکر دست بیابیم و ایدههای جدید بدهیم. در فصل 4 به تعدادی از روشهایی خواهیم پرداخت که ذهن را بازی میدهند و آنرا در مسیر هدفتان آزاد میکنند. خواهید دید که ایدههایتان میبالندونسبت به راههایی که قبلاً به نظرتان میرسید مؤثرتر و هیجانانگیزتر خواهند شد.
در مرحله 4 از روش یوسلو به ناخودآگاه خود فرصت میدهیم تا با خودآگاهمان ارتباطاتی برقرار کند که در حالت عادی وجود ندارند و در نتیجه آن راههای بیشتری به ذهنمان میرسد. در فصل 5 روشهای آرامشدهنده و کند کننده ذهن را امتحان خواهید کرد تا بتوانید به ناخودآگاه خود وارد شوید.
حال به ترکیب میپردازیم که کلید خلاقیت است. ترکیب ایدههایی که از قبل وجود دارد، با ایدهها و اطلاعات نا مربوط به آنها نتایج اصیل و غیر منتظرهای بدست میدهد.
در کارهای گروهی که داشتهایم در این مرحله از روش برای یک گروه چهار نفره معمول بود که در ارتباط با هدفشان بین 50 تا 100 ایده جدید طی کمتر از نیمساعت ارائه دهند. در فصل 6 در مورد تعداد زیادی از مخترعین، نوآوران وکار آفرینان خواهید خواند که چگونه از ترکیب استفاده کردهاند و این فرصت را خواهید داشت که خودتان ارتباط دهید و ترکیب کنید تا ایدههای مفید برای هدف خودتان بدست آورید.
از آنجائیکه روش یوسلو به عنوان یک ابزار کاربردی طراحی شده است و تولید ایده جدید صرفاً بخشی از آن چیزی است که باید قادر به انجام آن باشیم، در همین مرحله متوقف نمیشویم. وقتی از این روش استفاده میکنیم در این مرحله ایدههای زیادی در ارتباط با هدفمان تولید کردهایم. حال وقت آن است که از بین آنها انتخاب کنیم و فقط تعدادی از آنها را برای ادامه کار استفاده کنیم تا بتوانیم اداره آنها را در دست بگیریم. بنابراین مرحله بعدی کار ارزیابی است. این مرحله حیاتی است نه تنها به این دلیل که به ما فرصتی میدهد تا تعداد ایدههایی که باید با آنها کار کنیم را کاهش دهیم، بلکه به این دلیل که دانستن این موضوع که بعداً فرصت ارزیابی ایدهها را داریم باعث میشود تا از پیش داوری و محدود کردن تفکرمان در مسیر جلوگیری کنیم. به همین دلیل ایده هایی که میتوانند کارگر باشند را فقط به دلیل اینکه احمقانه به نظر میرسند دور نمیریزیم. در فصل 7 فرصت این را خواهید داشت تا از ابزاری با طراحی مخصوص برای تصمیمگیری استفاده کنید که به شما کمک خواهد کرد تا تفکرتان را دستهبندی کنید و از بین ایدههایتان انتخاب کنید. درنهایت پس از ارزیابی ایدهها با استفاده از یک سری معیارهای از پیش تعیین شده میتوانیم مشخص کنیم که کدام یک را میخواهیم اول انجام دهیم. در اینجاست که خلاقیت به نوآوری تبدیل میشود وایدههای ما به واقعیت عملی تبدیل میشوند. لیکن برای اینکه این اتفاق بیفتد و بهترین فرصت موفقیت بدست آید باید طرح بریزیم. باید همه افرادی که برای عملی شدن ایده شما لازمند را لحاظ کنید. باید آماده شویم تا ایده را برای این افراد و دیگر کسانی که به حمایتشان نیاز داریم توضیح دهیم. چه شما یک کارآفرین باشید، یا کارگر یک کارخانه باشید یا سرکارگر باشید فرقی نمیکند، یک طراحی خوب شانس شما را برای اینکه دیگران ایدهتان را بپذیرند افزایش میدهد. در فصل 8 خواهید آموخت که چگونه یک طرح خوب بریزید تا بهترین شانس موفقیت را داشته باشید. در آنجا درباره قهرمانهای ایدهها صحبت خواهیم کرد و اینکه چگونه میتوانند به شما کمک کنند. یاد خواهید گرفت که چگونه نظر افراد را جلب کنید مخالفت آنها را به حداقل برسانید و با استفاده از ایدههایی که خودتان در فصل 7 انتخاب کردهاید یک طرح واقعی برای به انجام رساندن خواهید داشت.
همانطور که میبینید ما روش یوسلو را بشکل یک روند مرحله به مرحله طراحی کردهایم و در واقع فرآیند خلاقیت و نوآوری هم تا حدودی ترتیب دارد.
نتیجه نهایی اینکه باید قبل از انجام هر کاری به یک ایده خوب رسید. روش یوسلو یک فرمول نیست و شما مراحل مختلف را صرفاً تا وقتی که به آنها نیاز دارید دنبال میکنید و اگر احتیاج باشد میتوانید به مراحل قبل رجوع کنید یا آنها را تکرار کنید.
قبل از شروع سفر به سرزمین خلاقیت و نوآوری به یادداشته باشید که ذهنتان مثل یک چتر نجات است فقط وقتی میتوانید از آن استفاده کنید که باز باشد. با کار کردن درطول این کتاب به مقصودتان که همانا خلاقیت و نوآوری بیشتر است خواهید رسید. پس از سفرتان لذت ببرید و شاد باشید.
پاسخ به سؤالاتی که اغلب افراد میپرسند:
1ـ هنرمندان به همان اندازه دانشمندان، مهندسین، تاجران، کار آفرینان، رانندگان، فروشندگان، بانکداران و یا هر کس دیگری خلاقند، خلاقیت فقط به دنیای هنر و هنرمندان تعلق ندارد. ما همه در زندگی شخصی و کاریمان خلاق هستیم هر چند که به آن توجه نمیکنیم.
2ـ این سوءتفاهم رایج وجود دارد که فقط سمت راست مغزمان با تفکرات خلاق در ارتباط است. گفته میشود که سمت چپ مغز در هنگام تفکرات منطقی و خشک کار میکند و سمت راست مغز سمت تخیلگراست. اما تحقیقاتی که درسال 1996 انجام شده است به وضوح نشان میدهد که تفاوت بین دو نیمکره بیشتر مربوط به روش کارکرد است، بشکلی که سمت چپ بیشتر روی جزئیات تمرکز دارد و سمت راست روی پس زمینه و کلیات متمرکز است. بنابراین عملاً ما از هر دو نیمکره در زمانهای مختلف برای خلاق بودن استفاده میکنیم.
( Fink and Marshal, Nature, 382,p. 626. Source: New scientist, 163 (2193), 03/07/1999,p. 26)
3ـ تغییر، روال کار در قرن بیستو یک است بنابراین سازمانها باید انعطافپذیر، پاسخگو و آماده برای تفکرات متفاوت باشند. حتی سازمانهایی که محصول منحصر به فردی دارند یا سرویسی ارائه میدهند که دیگر سازمانها توانایی ارائه آنرا ندارند هم باید بدنبال راهکارها و روشهای جدیدی باشند تا بتوانند همیشه پیشرو باشند. از این گذشته مردم مایلند در سازمانی کار کنند که سرآمد بقیه باشد، زیرا انسان در محیطی رشد میکند که فضای چالش و تلاش فراهم باشد و شانس خلاق و نوآور بودن به عنوان حقوق رسمیش شناخته شود.
4ـ اولین نظرات در مورد خلاقیت بر این مبنی بود که منشأ آن دستهای فوق بشری و نیروهای روحانی میباشد، علت اینکه در حالت استراحت ایدههایتان را بدست میآورید اینست که در این حالت ناخودآگاه شما ارتباطاتی با خودآگاه بوجود میآوردکه ذهن کاملاً هوشیار آنها را ندارد. با اینکه به نظر میرسد این ایدهها از خارج به ما داده میشوند، اغلب با چیزی ربط پیدا میکنند که شما قبلاً به آن اندیشیدهاید و تنش خلاق شما را فعال کرده است و خودآگاه و ناخودآگاه ذهن شما را وادار به حل آن کرده است. خلاقیت بوجود آوردن چیزی از هیچ چیز نیست، بلکه به معنی استفاده از ایدهها و اطلاعات و مواد موجود برای تولید ترکیب جدید است. اگر بتوانیم بگوییم که یک لحظه « اورکا »[ یافتم] وجود دارد یا در واقع لحظه روشن شدن، این نقطه جایی است که این الگوی جدید یا این آرایش جدید بوجود آمده است. در این کتاب روش یوسلو به شما معرفی خواهد شد که در واقع آنچه را در مغز شما در زمان خلاق بودن رخ میدهد، بازسازی میکند. با آموختن این روش نه تنها قادر خواهید بود که خلاقیت طبیعیتان را فعال کنید و ایدههای هوشمندانه جدید تولید کنید، بلکه میتوانید برای اجرای آنها طرح یک نقشه را بریزید.
5ـ هر کسی میتواند خلاق باشد. لازم نیست جزو خواص باشید تا بتوانید خلاق بیندیشید و عمل کنید. شما وقتی خلاق هستید که یک ترکیب جدید از موادی که قبلاً وجود داشتهاند بوجود آورید و این خاصیت میتواند در مورد هر محصول انسانی صادق باشد. اگر به چگونگی فرآیند خلاقیت آگاه باشیم میتوانیم مهارتمان را رشد بدهیم و با تمرین کردن در استفاده از آن خبره شویم.
6ـ هنگامیکه انگیزه و لذت برای کاری وجود داشته باشد و چالشی درکار باشد بیشترین خلاقیت افراد نمایان میشود. خود خلاق بودن یک محرک درونی است یعنی « یک میل قوی درونی ایجاد میکند که کار بر اساس علائق و احساسات انجام شود ».
Thesesa M. Amabile, ‘How to kill creativity’, Harward Buisiness Review on Breakthrough Thinkikg , HBS psess ,1999)
اگر افراد را در فضا و شرایطی قرار دهید که بتوانند ایدههای جدید بدهند چنین خواهند کرد. بطور کلی تشویق خارجی ایدههای خلاق باعث تولید ایدههای کم کیفیتتر و کمتری میشود تا وقتی که به افراد صرفاً شانس این را بدهیم که خلاق باشند.
7ـ برخی جنبههای فرآیند تولید ایده روشنتر و آسانتر از بقیه است. کار کردن با فکر میتواند سرگرمی جالبی باشد و وقتی ایدهها و اطلاعات را با هم ترکیب میکنیم تا چیزی بسازیم واقعاً کار لذت بخشی است. برای حرکت دادن و گسترش تفکر انرژی زیادی صرف میشود و در طی آن ایدههای بیشتر و بیشتری تولید میشود. لیکن تغییر روش فکر کردن، باز گذاشتن قدرت انتخاب و دست کشیدن از قضاوت برای آنکه اطلاعات و ایدههای بیشتری به آنچه داریم اضافه شود، میتواند دشوار باشد. وقتی از ایدهپردازی به سمت عملی کردن آنها پیش میرویم باید پابرجا باشیم و سخت بکوشیم تا شاهد به واقعیت پیوستن آنها باشیم. برای مثال برادران رایت 805 مرتبه امتحان کردند تا توانستند به پرواز موفق دست یابند.
8ـ در زندگی روزمرهمان فقط آنچیزی را میبینیم که دلمان میخواهد ببینیم. دلیل آن تا حدودی به نوع عملکرد مغزمان بر میگردد و از جهت دیگر بدلیل نیاز به ثبات، قسمتی از اطلاعات را حذف میکنیم، راههای دیگر را نادیده میگیریم و همه چیز را بر اساس دیدگاه موجودمان از هستی تفسیر میکنیم، اطلاعاتی را که دریافت میکنیم به همان شکل مرسوم خودمان در گذشته دستهبندی میکنیم و ایدهها چارچوببندی میشوند. ما به چیزی نیاز داریم که تفکر ما را از حرکت فقط روی یک خط راست نجات دهد. برای اینکه" خارج چارچوب " بیندیشیم نیاز به چیزی متفاوت و کاملاً نامرتبط داریم تا روشهای جدید تفکر را درما فعال کند.
9- با اینکه نوآوری میتواند باخلاقیت فردی آغاز شود اما تیمهایی که طیفی از تواناییها مهارتها و تجارب را دارا هستند بخوبی میتوانند ایدههای خلاق را به عملکرد نوآورانه تبدیل کنند. اغلب انقلابات نوآورانه مهم با همکاری افراد انجام شده و چون همه افراد از ابتدا بوده اند کار را از خود می دانند. این همکاری میتواند اشکال متفاوتی داشته باشد: میتوان همه افراد را درگیر خلق یک چیز کرد یا اینکه اعضای تیم نقش مکمل داشته باشند: مثلاً تسهیلگر باشند یا قهرمان ایدههاباشند. معرفی ایدههای جدید به یک سازمان در واقع آوردن یک چیز نو، متفاوت و امتحان نشده به یک شرایط تعریف شده است. این حالت وضعیت موجود را به مبارزه میطلبد و به همین دلیل در مقایسه با دیگر اشکال تغییر بیشتر در مقابل آن مقاومت میشود. برای نوآوری موفق نیاز به نقشهای باهمه جزئیات داریم که روش معرفی ایدهها را تبیین کند و باید پایدار باشیم تا به عمل درآیند.
10- فرآیند خلاقیت چه در مورد حل مشکلات روزمره باشد و چه مربوط به یک کشف تخصصی عملی باشد در اساس یکسان است. این فرآیند از یک سری مراحل تشکیل شده و با فهم و تمرین و پیگیری آنها میتوانیم توانمان را افزایش دهیم و مانند دیگر مهارتهایی که آموختهایم، میتوانیم بیاختیار آنرا بکار گیریم. با این اتفاق مهارتمان رشد پیدا میکند وکیفیت و تعداد ایدههای جدیدمان افزایش مییابد.
11ـ تفاوت اصلی در این است که خلاقیت تولید ایده و نوآوری انجام آنها است. ما خلاقیت را به عنوان ترکیب ایدهها، اطلاعات و موادی که قبلاً نامربوط بودهاند و ایجاد چیزی نو تعریف میکنیم و نوآوری ارائه ایدههای جدید به جهان است و آنرا به این شکل تعریف میکنیم: " فرآیند ایدههای جدید به واقعیت عملی ".
در مورد ایدههایی که جدی نیستند ولی قبلاً هیچگاه به کار برده نشدهاند یا حداقل در این شرایط یا زمینه جدید استفاده نشدهاند هم میتوان این اصطلاح را بکار برد.
شهرام رفیعیان
سمر سید یاحسین
این مقاله ترجمه ای است از How to Be a Successful Scientist نوشته پل تاگارد که به اصل آنرا اینجا دسترسی دارید:http://cogsci.uwaterloo.ca/Articles/successful.pdf
Paul Thahgard
برگرفته از: /talented.mui.ac.ir
در کارتان آیا هیچوقت به این فکر افتادهاید که چقدر عالی بود اگر میتوانستید یک محصول جدید یک سیستم جدید یا یک روش کار نو داشته باشید. هیچوقت دوست نداشتهاید که روشهای تازهای برای انجام کارهای زندگیتان داشتهباشید یا هیچوقت دلتان نخواسته ایدههای موفق برای یک تجارت جدید به ذهنتان برسد. این کتاب شما را راهنمایی خواهد کرد که ایدههای موفق اینچنینی را نه یک بار بلکه هر موقع که اراده کردید تولید کنید. ما شما را به سفری اکتشافی در مسیر خلاقیت و نوآوری خواهیم برد. در زمانیکه کتاب را مطالعه میکنید و فعالیتهای موجود در هر فصل را انجام میدهید بتدریج این توان را بدست خواهید آورد که روش معمول نگاه کردن به چیزها را کنار بگذارید و ایدههای ابداعی و جدیدی تولید کنید که شاید هیچوقت فکر نمیکردید که عملی باشند. با پیشرفت مهارتهای خلاقانهتان اعتماد بنفس شما افزایش مییابد و راحتتر از خلاقیت طبیعیتان استفاده میکنید و از همه اینها مهمتر اینکه ایدههای جدید شما به واقعیت میپیوندند. یاد میگیرید که چگونه طرح یک راه تازه را بدهید که دیگران نظرشان به آن جلب شود و به این ترتیب عملی شوند.
با استفاده از این مهارتها میتوانید فهم خود را از جهان تقویت کنید و ذهن خود را تربیت کنید تا زایاتر و نوآورانهتر فکر کند. فرقی نمیکند که شما در حال غذا پختن باشید، باغچه را تزئین کنید، دکوراسیون اتاق را عوض کنید یا به راه حل جدیدی برای یک مشکل کهنه بیندیشید. در همه این احوال خلاق بودن وایدههای جدید و هوشمندانه داشتن نتیجه کار را بهتر و روند انجام کار را لذت بخشتر خواهد کرد.
فرض کنید دنبال کار جدید هستید. چگونه نظر طرف را جلب میکنید؟ خلاق فکر کنید. اگر کارفرما بگوید محصول جدیدی را به یک مشتری معرفی کن و شما ندانید از کجا باید شروع کرد چه؟ خلاق فکر کنید. بجای آنکه همان کار قبلیها را بکنید یا حداکثر در آن تغییری بدهید خلاق فکر کنید. لذت بیشتر، علاقه بیشتر، کارکرد بهتر، ایدههای موفق … موفقیت.
در طول کتاب شما استفاده از روش یوسلو را خواهید آموخت این روش راهنمای قدم به قدم تولید و بکارگیری روشهای جدید است که حاصل بیش از بیست سال فعالیت ما با افراد مختلف در زمینههای فرهنگی و تجاری میباشد که همه اساساً خلاق بودهاند.
قبل از شروع سفر بهتر است به بعضی سؤالاتی که اغلب افراد در مورد خلاقیت و نوآوری میپرسند بپردازیم. ببینید آیا میتوانید به آنها پاسخ دهید ( جواب ما به این سؤالات در صفحات 10 الی 13 خواهد آمد ).
1ـ آیا خلاقیت بیشتر به هنر و هنرمندان مربوط نیست؟
2ـ آیا افراد خلاق فقط از نیمکره راست مغزشان استفاده میکنند؟
3ـ وقتی محصول یک ساختار همیشه خریدار دارد چه فرقی میکند که خلاقانه باشد یا نباشد؟
4 ـ وقتی دوش میگیرم یا استراحت میکنم ذهنم خلاقتر است. چگونه میتوانم هر وقت اراده کردم خلاق باشم؟
5ـ حس میکنم آدم خلاقی نیستم راهی هست که یاد بگیرم خلاقتر باشم؟
6ـ چگونه میتوان افراد را تشویق کرد تا در کارشان خلاقتر باشند؟
7ـ آیا وقتی یاد گرفتم چگونه خلاق باشم خلاق بودن آسان میشود؟
8ـ خارج از چارچوب فکر کردن یعنی چه؟
9ـ فکرهایی به ذهنم میرسد که میتواند باعث پیشرفت و موفقیت شرکت ما شود ولی چطور میتوانم آنها را متقاعد کنم که به حرفم گوش کنند؟
10ـ آیا استفاده از یک روش قدم به قدم با خلاقیت در تناقض نیست؟
11ـ بین خلاقیت و نوآوری چه تفاوتی وجود دارد؟
چطور بود؟ امیدواریم برخی سؤالهای شما را مطرح کردهباشیم احتمالاً برخی ابهامات درباره خلاقیت و نوآوری با پاسخ به این سؤالات برطرف خواهد شد.
هر کسی میتواند خلاق باشد. همه ما با نیروی خلاقیت بدنیا میآییم. اگر به رفتار بچههای خیلی کوچک بنگرید و در برخورد آنها با دنیای اطرافشان دقت کنید، میبینید که با اشتیاق زیاد و بدون هیچگونه محدود کردن خودشان سعی در تبدیل اشیاء اطرافشان به چیزهای جدید و متفاوت دارند.
همه چیز برایشان بازی و تفریح است. هر چه بزرگتر میشوند این لذت خودبخودی از خلاقیت تحت تأثیر ارزشهای اجتماعی، محدود کردن خود، و نیاز به تطبیق و مواردی مثل این سرکوب میشود. ما با چشمان یک بزرگسال به جهان مینگریم و فقط بخشی از خلاقیت بالقوه خود را بکار میگیریم. حتی وقتی در کارهای روزمره خلاق هستیم مثلاً موقع غذا پختن، رسیدن به باغچه یا سرگرمی اینها را خلاقیت به حساب نمیآوریم و هنگام کار زمانی که میتوانیم خلاق باشیم تردید میکنیم و طفره میرویم. بعضی وقتها نداشتن اعتماد به نفس، نداشتن دانش کافی از اینکه از کجا باید شروع کرد و نداشتن پشتیبانی از رؤسا یا نداشتن موقعیت لازم باعث این تردید میشود.
با استفاده از روش یوسلو برای شکلگیری وتمرین مهارتهایمان میتوانیم دید باز زمان کودکی را بازیابی کنیم و دوباره کشف کنیم که چگونه باید خلاق باشیم. درباره هر موضوع بغرنجی ایدههای جدید پیدا کنیم و همه اینها باعث خواهند شد که احساس خوبی نسبت به خودمان پیدا کنیم.
در روند کارمان اگر بتوانیم پیش فرضهایمان را مورد تردید قرار دهیم و به همه چیز از زاویهای جدید نگاه کنیم به احتمال زیاد در مییابیم که ساختارها، روشها، محصولات و یا خدماتی وجود دارند که اگر ما قرار بود برای اولین بار آغازشان کنیم هرگز به آن شکل نمیبودند.
روشها و یا محصولات کارآتر و بصرفهتر و جذابتری میتوان تولید کرد اگر تنها وقت بیشتری برای فکر کردن درباره آنها صرف شود.
چند بار تا بحال این جمله را شنیدهاید که « تا خراب نشده دستش نزن. » و چند مورد از ساختارها و محصولات در کار شما وجود دارند که خراب نیستند ولی میتوانند بسیار بهتر از آنچه هستند باشند. ما یاد میگیریم با نقایص ساختارها و فرآیندها کنار بیاییم چون اینکار از یافتن یک راه جدید و بهتر سریعتر آسانتر است. حالتی را فرض کنید که هر عضو یک سازمان برای یافتن راههای جدید برای انجام کارش وقت صرف کند واین یک موضوع جا افتاده و عادی باشد. درباره منافع این قضیه برای آن سازمان و افرادی که در آن کار میکنند فکر کنید: ساختارها و فرآیندهای بروز، محصولاتی که در عرصه رقابت بهتر شده و کارکنانی که به کار مورد علاقهشان میپردازند و انگیزه زیاد برای آن دارند. این یک بهشت دست نیافتنی نیست، اگر به افراد فرصت داده شود تا خلاقیتشان را شکل دهند و بکار گیرند کاملاً عملی است.
اگر از جنبه فردی هم به قضیه نگاه کنیم. نگاه کردن متفاوت به چیزها باعث میشود که مثلاً مهارتهای خلاق ما نظر کسانی که میخواهند ما را استخدام کنند را جلب کند یا اینکه اگر ما راههای جدید هوشمندانه ای به ذهنمان برسد شاید طرح جدیدی برای خانهمان یا باغچهمان خواهیم داشت یا به شکل جدیدی به سفر برویم. اگر به خلاقیتمان شکل بدهیم دیگر محدودیتی برای تولید ایدههای جدید برای تغییر زندگی نخواهیم داشت. لیکن در آغاز کار باید روش فعلی تفکرمان را تغییر دهیم. آنچه را انجام میدهیم مورد تردید قرار دهیم و فکر کنیم که چگونه آنرا انجام میدهیم. فقط در اینصورت میتوانیم از انجام کارها به روش سنتیشان فقط به این دلیل که همیشه اینطور انجام میشدهاند رها شویم.
وقتی الگوی زندگی روزمرهمان را بازنگری میکنیم از کشف اینکه چقدر تکرار و یکنواختی در اندیشهها و وقت گذرانیهای ما وجود دارد دچار شگفتی میشویم. در مورد زندگی یک روزتان از زمانی که بیدار میشوید تا وقتی که به رختخواب میروید بیندیشید و ببینید که چه تعداد از کارها تکراریاند و از الگوهای یکنواخت روز قبل تبعیت میکنند: پاشدن از رختخواب، دوش گرفتن، لباس پوشیدن، رفتن به سرکار و … در بینشان به سختی یک تفکر اصیل مییابید. چقدر زمان برای انجام فعالیتهایی که از این الگوی تکراری خارجند صرف میکنید و چند فکر جدید هوشمندانه در یکروز دارید؟ اگر زندگی شما هم شبیه بسیاری از مردم دیگر باشد، اغلب تفکرات شما از یکروز تا روز بعد بدون تغییر خواهد بود. بنابراین فهم این موضوع دشوار نیست که در افتادن با پیش فرضها و تغییر روش فکر ناخوشایند است و میتواند کار سختی باشد. این کتاب یک راهنماست. یک روش کار برای استفاده کننده است که بترتیب آن عمل کند. استفاده از روش یوسلو کمک خواهد کرد تا خارج از محدودیتهایی که الگوی روزمره زندگی برای ما ایجاد میکند بیندیشیم.
روش کار خلاقیت و نوآوری که در دست شما است طوری طراحی شده که شما فعالانه با آن درگیر شوید. شما میتوانید کار با آن را از ابتدا شروع کنید و یادگیری مراحل روش یوسلو را دنبال کنید یا اینکه میتوانید برای یافتن سؤالات خاصی یا ایجاد یک تفکر جدید در بخشی از آن متمرکز شوید. برای یافتن آسانتر و سریعتر اطلاعات و برای اینکه راحتتر در کتاب جستجو کنید علائم زیر در کتاب استفاده شده است.
فعالیت
وقتی این علامت را میبینید،یک تمرین یا فعالیت طراحی شدهاست تا تفکر شما را باز کند و مهارتهای شما را در خلاقیت و نوآوری رشد دهد. بعضی وقتها فعالیتها فکریاند گاهی فیزیکیاند و همیشه سرگرم کنندهاند.
دانستنی فوری
وقتی این علامت را میبینید اطلاعات مفید و موجزی برای شما وجود دارد که دانش شمارا درباره خلاقیت و نوآوری افزایش میدهد. این اطلاعات میتواند نتیجه تحقیقات یا واقعیتهای جالبی درباره تفکر خلاق و نوآور درشرایط واقعی باشد
نکته کلیدی
وقتی این علامت را میبینید نکته یا مشاهدهای را مییابید که اگر آنرا بکار گیرید شما را در مسیری سریع برای تکمیل و تقویت توانایی خلاقتان قرار میدهد و قدرت نوآوری شما را افزایش میدهد.
هر فصل یکی از مراحل روش یوسلو را توضیح میدهد. ما هر مرحله را مفصل توضیح میدهیم و فعالیتهایی که گنجانده شده به شما این فرصت را میدهد تا به چیزها از زوایای خیلی متفاوت نگاه کنید و خلاقیت و نوآوری را در عمل تجربه کنید. با شروع کار از فصل 2 که در آن مشخص میکنید که درباره چه چیز میخواهیدایده بدهید تا فصل 8 که برای اجرای آن ایدهها طرح میریزید شما با مواد اولیهای که خودتان انتخابشان میکنیدکار خواهید کرد و میتوانید از آنها در کار یا زندگی شخصیتان استفاده کنید.
فعالیتها به شکلی طراحی شدهاند که خودتان به تنهایی بتوانید انجامشان بدهید، لیکن در فصل 10 به شما نشان خواهیم داد که چگونه میتوان آنها را برای استفاده در یک گروه تغییر داد. هر تعداد بار که بخواهید میتوانید آنها را تکرار کنید.
خلاقیت و نوآوری:
در روش یوسلو بین خلاقیت و نوآوری تفاوت دقیقی قائل میشویم:
خلاقیت را چنین تعریف میکنیم:
ترکیب ایدهها، اطلاعات یا موادی که قبلاً نامربوط بودهاند و ساختن یک چیز جدید.
و نوآوری عبارت است از:
فرآیند استفاده از ایده های جدید در واقعیت عملی.
در طول این کتاب روی ترکیب ایدهها به عنوان اساس خلاقیت تأکید میکنیم. با تمرین کافی کمکم به لذت و هیجان ابداع چیزهای جدید دست خواهید یافت واحساس خواهید کرد که حتی روش تفکر شما با پیشرفت مهارتهایتان تغییر میکند. برای آنکه نشان دهیم که منظورمان چیست و برای اینکه تخیل شما بکار بیفتد این فعالیت کوچک در زمینه ترکیب را انجام دهید.
فعالیت 1-1 ترکیب کردن
ابزار کار شما یک کلاه، یک ساعت، یک ماهی و یک روزنامه است. یک بازی جدید بسازید. فقط یک قانون برای کار وجود دارد: باید از هر چهار تا استفاده کنید و چیز دیگری در کار نباشد. بگذارید تخیلتان کار کند.
چکار کردید؟ آیا آسان بود یا چون مرتب ایدههایتان را سبک سنگین میکردید که آیا خوبند یا نه مشکل بود؟ آیا وقتی ایدههایتان نامعمول بود و متعارف نبودند باز هم آنها را دنبال میکردید؟ اگر اینکار را کردهاید کار را خوب انجام دادهاید! شاید دریافته باشید که خیلی از ایدههایتان شکل تغییر یافته بازیهایی هستند که آنها را میشناختهاید. در تجربههایی که ما در کارهای گروهی داشتیم اشکال مختلف بازی چوگان را تجربه کردیم ولی موارد ساختارشکنی هم بود نظیر ایده سرگرم کننده ماهی پیچی رقابتی! کلید کار ترکیب کردن است تا چیزی جدید با ارتباطات تخیلیتر بوجود آید.
با استفاده از روش یوسلو یاد میگیرید خیلی زود در مورد ایدههایتان قضاوت نکنید چون درمرحله هفت این روش فرصت برای ارزیابی وجود دارد. ما به تجربه دریافتهایم که افراد وقتی بدانند فرصت غربال کردن و تصفیه ایدههایشان را خواهند داشت آزادتر میشوند و تصورات غیر معمول و خارج از چارچوبشان را راحتتر پذیرا میشوند. در اینجا مروری کلی بر روی یوسلو خواهیم داشت و هر مرحله را بطور خلاصه توضیح میدهیم.
روش یوسلو با مشخص کردن موضوعی که میخواهیم درباره آن ایده بدهیم آغاز میشود یعنی هدفمان را مشخص میکنیم. این مرحله اول به عنوان موتوری برای کل روش کار میکند، زیرا تفکر دقیق درباره اینکه واقعاً چه میخواهیم، تنشی در ما ایجاد میکند که ما را از آنچه در حال حاضر داریم به سمت آنچه در آینده آروزی آنرا داریم میبرد. این تنش است که فرآیندخلاق را جلو میبرد و به آن حرکت میدهد. هدف ما همیشه یافتن چیزی جدید است و بنابراین ما بخوبی آنرا شفاف میکنیم تا بتوانیم روی آن متمرکز شویم و تولید ایدههای جدید را جهت دهیم. در فصل دوم هدف خودتان را که در تمام کتاب روی آن برای کلیه فعالیتهایتان متمرکز میشوید آماده خواهید کرد.
همانطور که گفتیم هدف اصلی ما چالش با پیش فرضها و ذهنیات کهنه است و بر انجام این کار ما زمینه را برای خلق ایدههای جدید فراهم میآوریم. از اینرو ما باید با طیف وسیعی از اطلاعات و تجارب کار کنیم که در واقع آجرهای بنایی را میسازند که ایدههای جدید ما هستند. افراد اساساً خلاق، یعنی کسانی که دربارهشان میشنویم یا میخوانیم که بارها و بارها ایدههای موفق دادهاند، حریصانه به جمعآوری اطلاعات میپردازند. این افراد همیشه بدنبال تجارب جدید هستند و علائق متنوعی دارند. وقتی ما اطلاعات جمع میکنیم و به مسائل از زوایای متفاوت مینگریم، ایدههایی به نظرمان میرسد که ما را به هدفمان میرساند. البته در این مرحله باید صبور باشیم و پیگیر ایدهمان باشیم تا بتوانیم به آنها شاخ و برگ بدهیم و پختترشان کنیم. در فصل 3 درخواهید یافت که پرسشگری و کنجکاوی چه صفات مهمی برای یک فرد خلاق هستند و از فعالیتها برای باز کردن پنجره ذهن و حواستان به سوی دیدگاهها و تجارب جدید استفاده خواهید کرد.
در مرحله بعدی از این روش این فرصت را خواهیم داشت تا با فکر خودمان از روشها و ابزار مختلف برای تجربه کردن استفاده کنیم. با استفاده از روشهایی نظیر "ورودی تصادفی" و"متافور"( استعاره ) میتوانیم به روشهای جدید و متنوع تفکر دست بیابیم و ایدههای جدید بدهیم. در فصل 4 به تعدادی از روشهایی خواهیم پرداخت که ذهن را بازی میدهند و آنرا در مسیر هدفتان آزاد میکنند. خواهید دید که ایدههایتان میبالندونسبت به راههایی که قبلاً به نظرتان میرسید مؤثرتر و هیجانانگیزتر خواهند شد.
در مرحله 4 از روش یوسلو به ناخودآگاه خود فرصت میدهیم تا با خودآگاهمان ارتباطاتی برقرار کند که در حالت عادی وجود ندارند و در نتیجه آن راههای بیشتری به ذهنمان میرسد. در فصل 5 روشهای آرامشدهنده و کند کننده ذهن را امتحان خواهید کرد تا بتوانید به ناخودآگاه خود وارد شوید.
حال به ترکیب میپردازیم که کلید خلاقیت است. ترکیب ایدههایی که از قبل وجود دارد، با ایدهها و اطلاعات نا مربوط به آنها نتایج اصیل و غیر منتظرهای بدست میدهد.
در کارهای گروهی که داشتهایم در این مرحله از روش برای یک گروه چهار نفره معمول بود که در ارتباط با هدفشان بین 50 تا 100 ایده جدید طی کمتر از نیمساعت ارائه دهند. در فصل 6 در مورد تعداد زیادی از مخترعین، نوآوران وکار آفرینان خواهید خواند که چگونه از ترکیب استفاده کردهاند و این فرصت را خواهید داشت که خودتان ارتباط دهید و ترکیب کنید تا ایدههای مفید برای هدف خودتان بدست آورید.
از آنجائیکه روش یوسلو به عنوان یک ابزار کاربردی طراحی شده است و تولید ایده جدید صرفاً بخشی از آن چیزی است که باید قادر به انجام آن باشیم، در همین مرحله متوقف نمیشویم. وقتی از این روش استفاده میکنیم در این مرحله ایدههای زیادی در ارتباط با هدفمان تولید کردهایم. حال وقت آن است که از بین آنها انتخاب کنیم و فقط تعدادی از آنها را برای ادامه کار استفاده کنیم تا بتوانیم اداره آنها را در دست بگیریم. بنابراین مرحله بعدی کار ارزیابی است. این مرحله حیاتی است نه تنها به این دلیل که به ما فرصتی میدهد تا تعداد ایدههایی که باید با آنها کار کنیم را کاهش دهیم، بلکه به این دلیل که دانستن این موضوع که بعداً فرصت ارزیابی ایدهها را داریم باعث میشود تا از پیش داوری و محدود کردن تفکرمان در مسیر جلوگیری کنیم. به همین دلیل ایده هایی که میتوانند کارگر باشند را فقط به دلیل اینکه احمقانه به نظر میرسند دور نمیریزیم. در فصل 7 فرصت این را خواهید داشت تا از ابزاری با طراحی مخصوص برای تصمیمگیری استفاده کنید که به شما کمک خواهد کرد تا تفکرتان را دستهبندی کنید و از بین ایدههایتان انتخاب کنید. درنهایت پس از ارزیابی ایدهها با استفاده از یک سری معیارهای از پیش تعیین شده میتوانیم مشخص کنیم که کدام یک را میخواهیم اول انجام دهیم. در اینجاست که خلاقیت به نوآوری تبدیل میشود وایدههای ما به واقعیت عملی تبدیل میشوند. لیکن برای اینکه این اتفاق بیفتد و بهترین فرصت موفقیت بدست آید باید طرح بریزیم. باید همه افرادی که برای عملی شدن ایده شما لازمند را لحاظ کنید. باید آماده شویم تا ایده را برای این افراد و دیگر کسانی که به حمایتشان نیاز داریم توضیح دهیم. چه شما یک کارآفرین باشید، یا کارگر یک کارخانه باشید یا سرکارگر باشید فرقی نمیکند، یک طراحی خوب شانس شما را برای اینکه دیگران ایدهتان را بپذیرند افزایش میدهد. در فصل 8 خواهید آموخت که چگونه یک طرح خوب بریزید تا بهترین شانس موفقیت را داشته باشید. در آنجا درباره قهرمانهای ایدهها صحبت خواهیم کرد و اینکه چگونه میتوانند به شما کمک کنند. یاد خواهید گرفت که چگونه نظر افراد را جلب کنید مخالفت آنها را به حداقل برسانید و با استفاده از ایدههایی که خودتان در فصل 7 انتخاب کردهاید یک طرح واقعی برای به انجام رساندن خواهید داشت.
همانطور که میبینید ما روش یوسلو را بشکل یک روند مرحله به مرحله طراحی کردهایم و در واقع فرآیند خلاقیت و نوآوری هم تا حدودی ترتیب دارد.
نتیجه نهایی اینکه باید قبل از انجام هر کاری به یک ایده خوب رسید. روش یوسلو یک فرمول نیست و شما مراحل مختلف را صرفاً تا وقتی که به آنها نیاز دارید دنبال میکنید و اگر احتیاج باشد میتوانید به مراحل قبل رجوع کنید یا آنها را تکرار کنید.
قبل از شروع سفر به سرزمین خلاقیت و نوآوری به یادداشته باشید که ذهنتان مثل یک چتر نجات است فقط وقتی میتوانید از آن استفاده کنید که باز باشد. با کار کردن درطول این کتاب به مقصودتان که همانا خلاقیت و نوآوری بیشتر است خواهید رسید. پس از سفرتان لذت ببرید و شاد باشید.
پاسخ به سؤالاتی که اغلب افراد میپرسند:
1ـ هنرمندان به همان اندازه دانشمندان، مهندسین، تاجران، کار آفرینان، رانندگان، فروشندگان، بانکداران و یا هر کس دیگری خلاقند، خلاقیت فقط به دنیای هنر و هنرمندان تعلق ندارد. ما همه در زندگی شخصی و کاریمان خلاق هستیم هر چند که به آن توجه نمیکنیم.
2ـ این سوءتفاهم رایج وجود دارد که فقط سمت راست مغزمان با تفکرات خلاق در ارتباط است. گفته میشود که سمت چپ مغز در هنگام تفکرات منطقی و خشک کار میکند و سمت راست مغز سمت تخیلگراست. اما تحقیقاتی که درسال 1996 انجام شده است به وضوح نشان میدهد که تفاوت بین دو نیمکره بیشتر مربوط به روش کارکرد است، بشکلی که سمت چپ بیشتر روی جزئیات تمرکز دارد و سمت راست روی پس زمینه و کلیات متمرکز است. بنابراین عملاً ما از هر دو نیمکره در زمانهای مختلف برای خلاق بودن استفاده میکنیم.
( Fink and Marshal, Nature, 382,p. 626. Source: New scientist, 163 (2193), 03/07/1999,p. 26)
3ـ تغییر، روال کار در قرن بیستو یک است بنابراین سازمانها باید انعطافپذیر، پاسخگو و آماده برای تفکرات متفاوت باشند. حتی سازمانهایی که محصول منحصر به فردی دارند یا سرویسی ارائه میدهند که دیگر سازمانها توانایی ارائه آنرا ندارند هم باید بدنبال راهکارها و روشهای جدیدی باشند تا بتوانند همیشه پیشرو باشند. از این گذشته مردم مایلند در سازمانی کار کنند که سرآمد بقیه باشد، زیرا انسان در محیطی رشد میکند که فضای چالش و تلاش فراهم باشد و شانس خلاق و نوآور بودن به عنوان حقوق رسمیش شناخته شود.
4ـ اولین نظرات در مورد خلاقیت بر این مبنی بود که منشأ آن دستهای فوق بشری و نیروهای روحانی میباشد، علت اینکه در حالت استراحت ایدههایتان را بدست میآورید اینست که در این حالت ناخودآگاه شما ارتباطاتی با خودآگاه بوجود میآوردکه ذهن کاملاً هوشیار آنها را ندارد. با اینکه به نظر میرسد این ایدهها از خارج به ما داده میشوند، اغلب با چیزی ربط پیدا میکنند که شما قبلاً به آن اندیشیدهاید و تنش خلاق شما را فعال کرده است و خودآگاه و ناخودآگاه ذهن شما را وادار به حل آن کرده است. خلاقیت بوجود آوردن چیزی از هیچ چیز نیست، بلکه به معنی استفاده از ایدهها و اطلاعات و مواد موجود برای تولید ترکیب جدید است. اگر بتوانیم بگوییم که یک لحظه « اورکا »[ یافتم] وجود دارد یا در واقع لحظه روشن شدن، این نقطه جایی است که این الگوی جدید یا این آرایش جدید بوجود آمده است. در این کتاب روش یوسلو به شما معرفی خواهد شد که در واقع آنچه را در مغز شما در زمان خلاق بودن رخ میدهد، بازسازی میکند. با آموختن این روش نه تنها قادر خواهید بود که خلاقیت طبیعیتان را فعال کنید و ایدههای هوشمندانه جدید تولید کنید، بلکه میتوانید برای اجرای آنها طرح یک نقشه را بریزید.
5ـ هر کسی میتواند خلاق باشد. لازم نیست جزو خواص باشید تا بتوانید خلاق بیندیشید و عمل کنید. شما وقتی خلاق هستید که یک ترکیب جدید از موادی که قبلاً وجود داشتهاند بوجود آورید و این خاصیت میتواند در مورد هر محصول انسانی صادق باشد. اگر به چگونگی فرآیند خلاقیت آگاه باشیم میتوانیم مهارتمان را رشد بدهیم و با تمرین کردن در استفاده از آن خبره شویم.
6ـ هنگامیکه انگیزه و لذت برای کاری وجود داشته باشد و چالشی درکار باشد بیشترین خلاقیت افراد نمایان میشود. خود خلاق بودن یک محرک درونی است یعنی « یک میل قوی درونی ایجاد میکند که کار بر اساس علائق و احساسات انجام شود ».
Thesesa M. Amabile, ‘How to kill creativity’, Harward Buisiness Review on Breakthrough Thinkikg , HBS psess ,1999)
اگر افراد را در فضا و شرایطی قرار دهید که بتوانند ایدههای جدید بدهند چنین خواهند کرد. بطور کلی تشویق خارجی ایدههای خلاق باعث تولید ایدههای کم کیفیتتر و کمتری میشود تا وقتی که به افراد صرفاً شانس این را بدهیم که خلاق باشند.
7ـ برخی جنبههای فرآیند تولید ایده روشنتر و آسانتر از بقیه است. کار کردن با فکر میتواند سرگرمی جالبی باشد و وقتی ایدهها و اطلاعات را با هم ترکیب میکنیم تا چیزی بسازیم واقعاً کار لذت بخشی است. برای حرکت دادن و گسترش تفکر انرژی زیادی صرف میشود و در طی آن ایدههای بیشتر و بیشتری تولید میشود. لیکن تغییر روش فکر کردن، باز گذاشتن قدرت انتخاب و دست کشیدن از قضاوت برای آنکه اطلاعات و ایدههای بیشتری به آنچه داریم اضافه شود، میتواند دشوار باشد. وقتی از ایدهپردازی به سمت عملی کردن آنها پیش میرویم باید پابرجا باشیم و سخت بکوشیم تا شاهد به واقعیت پیوستن آنها باشیم. برای مثال برادران رایت 805 مرتبه امتحان کردند تا توانستند به پرواز موفق دست یابند.
8ـ در زندگی روزمرهمان فقط آنچیزی را میبینیم که دلمان میخواهد ببینیم. دلیل آن تا حدودی به نوع عملکرد مغزمان بر میگردد و از جهت دیگر بدلیل نیاز به ثبات، قسمتی از اطلاعات را حذف میکنیم، راههای دیگر را نادیده میگیریم و همه چیز را بر اساس دیدگاه موجودمان از هستی تفسیر میکنیم، اطلاعاتی را که دریافت میکنیم به همان شکل مرسوم خودمان در گذشته دستهبندی میکنیم و ایدهها چارچوببندی میشوند. ما به چیزی نیاز داریم که تفکر ما را از حرکت فقط روی یک خط راست نجات دهد. برای اینکه" خارج چارچوب " بیندیشیم نیاز به چیزی متفاوت و کاملاً نامرتبط داریم تا روشهای جدید تفکر را درما فعال کند.
9- با اینکه نوآوری میتواند باخلاقیت فردی آغاز شود اما تیمهایی که طیفی از تواناییها مهارتها و تجارب را دارا هستند بخوبی میتوانند ایدههای خلاق را به عملکرد نوآورانه تبدیل کنند. اغلب انقلابات نوآورانه مهم با همکاری افراد انجام شده و چون همه افراد از ابتدا بوده اند کار را از خود می دانند. این همکاری میتواند اشکال متفاوتی داشته باشد: میتوان همه افراد را درگیر خلق یک چیز کرد یا اینکه اعضای تیم نقش مکمل داشته باشند: مثلاً تسهیلگر باشند یا قهرمان ایدههاباشند. معرفی ایدههای جدید به یک سازمان در واقع آوردن یک چیز نو، متفاوت و امتحان نشده به یک شرایط تعریف شده است. این حالت وضعیت موجود را به مبارزه میطلبد و به همین دلیل در مقایسه با دیگر اشکال تغییر بیشتر در مقابل آن مقاومت میشود. برای نوآوری موفق نیاز به نقشهای باهمه جزئیات داریم که روش معرفی ایدهها را تبیین کند و باید پایدار باشیم تا به عمل درآیند.
10- فرآیند خلاقیت چه در مورد حل مشکلات روزمره باشد و چه مربوط به یک کشف تخصصی عملی باشد در اساس یکسان است. این فرآیند از یک سری مراحل تشکیل شده و با فهم و تمرین و پیگیری آنها میتوانیم توانمان را افزایش دهیم و مانند دیگر مهارتهایی که آموختهایم، میتوانیم بیاختیار آنرا بکار گیریم. با این اتفاق مهارتمان رشد پیدا میکند وکیفیت و تعداد ایدههای جدیدمان افزایش مییابد.
11ـ تفاوت اصلی در این است که خلاقیت تولید ایده و نوآوری انجام آنها است. ما خلاقیت را به عنوان ترکیب ایدهها، اطلاعات و موادی که قبلاً نامربوط بودهاند و ایجاد چیزی نو تعریف میکنیم و نوآوری ارائه ایدههای جدید به جهان است و آنرا به این شکل تعریف میکنیم: " فرآیند ایدههای جدید به واقعیت عملی ".
در مورد ایدههایی که جدی نیستند ولی قبلاً هیچگاه به کار برده نشدهاند یا حداقل در این شرایط یا زمینه جدید استفاده نشدهاند هم میتوان این اصطلاح را بکار برد.
برگرفته از: /talented.mui.ac.ir
فرزانه سالمی - در گذشته نه چندان دور، همه بر این باور بودند که خلاقیت را نمی توان تقویت کرد. چنین دیدگاهی نه تنها در میان مردم بلکه در میان دانشمندان هم وجود داشت. با وجود آن که در بیست سال اخیر، این دیدگاه هم کاملا تغییر یافته است اما هنوز ابهام و تردید زیادی در خصوص این مساله وجود دارد . رابطه میان خلاقیت ذاتی و پرورش خلاقیت را باید در یک خط ادامه دار بررسی کنیم و اگر بخواهیم تحقیق خود را به طور منقطع انجام دهیم با مشکل مواجه خواهیم شد. افرادی که تفکر ذاتا رادیکال دارند، تقویت و پرورش خلاقیت را هم ممکن نمی دانند. اما بر اساس دیدگاههای رئالیستی، پتانسیل های خلاقیت در افراد مختلف را می توان شناسایی و تا حد اکثر ممکن تقویت کرد. بنابراین در پاسخ به سوال آیا می توان خلاقیت را تقویت کرد؟ باید بگوییم بله، این کار ممکن است. البته پرورش خلاقیت را نمی توان از ویژگی های ذاتی خلاقیت افراد آغاز کرد، بلکه باید به تقویت پتانسیل های خلاقانه آنها روی آوریم.
دقیقا چه چیزی پرورش می یابد؟ برای تقویت و پروش خلاقیت، نقطه تمرکز ما کجاست؟ برای پاسخ به این سوال باید ذات چند بعدی خلاقیت را از لحاظ موقعیت محیطی، شخصی و فکری بررسی کنیم. اگر خصوصیات شخصی و جمعی را هم به این مجموعه اضافه کنیم تلاش های ما نتیجه بهتری خواهند داشت. بر اساس نظریه ها و پژوهش های جدید، هر جزو این مجموعه به بررسی نظری و عملی نیاز دارد اما بررسی جمعی تمام این عوامل با توجه به نظریه های جدید درمورد خلاقیت، ضرورت زیادی دارد. در عین حال، بسیاری از کارشناسان معتقدند عوامل ایجاد خلاقیت، شامل تنها یک درصد الهام و 99 درصد انگیزه است و در این راستا، اگر زمینه های بروز و نمود توانایی های افراد فراهم شود، انگیزههای آنها هم فرصت و میدان لازم برای شکل گیری را پیدا خواهند کرد.
اولین عاملی که در این میان مورد توجه کارشناسان بررسی خلاقیت قرار می گیرد، شناخت است. اگر شناخت را از راه مدل های پردازش اطلاعات و حل مساله در ذهن افراد مورد بررسی قراردهیم، به عملیات انتقال اطلاعات، ذخیره اطلاعات و اجزای پنهان دیگر هم توجه خواهیم کرد. اتخاذ استراتژیهای مناسب برای تشویق ایده های اصیل و جدید و تشویق دیگران به استفاده از راه های اکتشافی برای رسیدن به شناخت (مثل مقایسه، تطبیق و ترکیب اجزای مختلف) هم می تواند به عنوان راه موثری در این راستا مورد توجه باشد.
دومین عامل را می توان عاطفه و احساسات افراد دانست . این امر اهمیت زیادی دارد زیرا معمولا کار خلاقانه برای خود شخص هم معنی خاصی دارد. تکنیکی که برای آْگاه ساختن فرد خلاق از اهمیت کارش به کار می رود این است که راه استفاده کاربردی و عملی از کار خلاقانه او فراهم شود و مزایای این کار در جامعه و نیز برای شخص مورد تاکید قرار گیرد. در چنین شرایطی ، احساسات فرد برای پیگیری ایده خلاقانه هم بیشتر می شود.
عامل سوم به دیدگاه فرد خلاق در مورد خلاقیت برمیگردد. اگر او به توانایی خود در شکل دادن به ایده هایش ایمان داشته باشد بنیان روانشناسانه انگیزه های او به شدت تقویت می شود. اجتناب از اظهارنظرهای دلسرد کننده و نیز تلاش برای ارائه بازخوردهای مثبت به ایده های خلاقانه، در این راستا اهمیت زیادی می یابد و باور فرد خلاق به خودش را افزایش می دهد .
توانایی فرد خلاق برای به کرسی نشاندن ایدههای خود در جامعه و نیز توانایی او برای همکاری با دیگران در این عرصه، عامل چهارمی است که در این راستا باید مورد توجه قرار گیرد. همکاری با دیگران و استفاده از ایده های احتمالی آنها هم میتواند به تقویت خلاقیت کمک کند . ارائه آزادی عمل به اعضای گروه موجب میشود آنها از لحاظ اجتماعی احساس راحتی کنند و راه برای همکاری موثر آنها با فرد خلاق هموار شود.
عامل آخر که از مهم ترین عوامل نیز هست، شرایط محیطی و اجتماعی است که فرد خلاق در آن زندگی میکند. تحمل، مدارا و فراهم آوردن امکانات لازم برای فرد خلاق، عاملی است که به هیچ وجه نمی توان آن را نادیده انگاشت. محیط مناسب، خود به شکل گیری ایده های جدید و پرورش پتانسیل های خلاقانه کمک میکند و انگیزه های فرد خلاق را به شدت تقویت میکند. اگر صبور باشید و ضمن توجه به این عوامل، به توانایی فرد خلاق ایمان داشته باشید، کمک شایانی به پرورش ایده های جدید خواهید کرد. مطمئن باشید ارزشش را دارد .
برگرفته از: ebtekarp