👑👑👑 راسخونک👑👑👑

مطالبی جالب از موضوعات مختلف

آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟


اعتماد به خدا یکی از ویژگیهای انسانهای مؤمن است یعنی مؤمن نه اینکه برای کسب روزی تلاش نکند و نه اینکه برای موفقیت در زندگی برنامه ریزی نکند و نه اینکه با افراد مختلف جامعه تعامل نداشته باشد و نه اینکه درخواست  یا خواهشی از دیگران نکند بلکه مؤمن در قلبش باور دارد که همه ، مهره هایی در دست ذات پاک خداوند هستند و باور قلبی اش و اعتماد درونیش به  آن مبدأ هستی است ! بنده شخصاً به چنین افرادی غبطه می خورم و اما چند رویداد در همین زمینه :

 

1) آیا نام شیخ محمد تقی بافقی را شنیده اید ؟ اسم او در کتب رسمی تاریخ زیاد برده نشده و او راد مردی است که در مقابل بی حجابی زمان رضا خان ایستاد و کتک خورد و تبعید شد. او نقل می کند :

زمانیکه در نجف بودم تصمیم گرفتم به ایران و به قم بیایم . پیش خودش گفتم خوب است به ملاقات مراجع معروف نجف بروم و از آنها اجازه ای مکتوب برای دریافت خمس بگیرم ! با این هدف که هر چه خودم برای امرار معاش و تبلیغ دین نیاز داشتم بردارم و بقیه اش را  به نجف بفرستم ! اما با خودم گفتم بهتر است ابتدا به قرآن تفأل بزنم که این آیه آمد : « الیس الله بکاف عبده » ، « آیا خدا برای بنده اش کافی نیست » . این آیه گویی برایم دندان شکن ترین سخن بود یعنی ای بنده ام ! درباره رزق و روزی ات به من که خدای تو هستم اعتماد نداری ؟

ایشان می گوید : تا صبح از تأثیر این آیه گریه کردم و هر چه دیگر طلبه ها به پیشم آمدند و برای گرفتن اجازه دریافت خمس مرا ترغیب کردند ، قبول نکردم !

جالب است بدانید ایشان وقتی به قم آمدند مسئول توزیع شهریه از جانب آقای حائری شدند، سمتی که برای آن تلاش نکردند ولی خدا با افتخار به ایشان داد .

 

2) حتماً نام شهید برونسی را شنیده اید . یکی از رفقایش می گوید در مکه مکرمه در هنگام انجام مراسم حج ایشان را دیدم که  تعداد زیادی کفن خریده اند ! گفتم : این همه کفن برای کی خریدی ؟! گفت: مال مادرمه ! مال بابامه !  مال برادرمه ! مال ... . تعجب کردم و با خنده و شوخی گفتم : برای همه کفن خریدی غیر از خودت ! نگاه معنا داری کرد و گفت: مگر من می خواهم به مرگ طبیعی بمیرم که برای خودم کفن بخرم ! لباس رزم من باید کفن من باشد ! این نمونه خوبی از اعتماد کامل بنده مؤمن به خدای خود است ! او به آیات الهی که شهادت را به مجاهدان در راه خدا وعده می دهد اعتماد کامل داشت .

جمله جالبی را می خواندم :

کسی  اعتماد کامل به خدا دارد

 

 که وقتی برای نماز باران می رود 

 

 چتر با خود ببرد.



[پنج شنبه 23 بهمن 1393 ]  [6:56 PM]   [یحیی طاهرزاده]

آیا خداوند توبه می کند ؟


آیا خداوند توبه می کند؟

اگر توبه می کند چگونه ؟

برای چه ؟

به خاطر چه کسی ؟

به خاطر بنده ی حقیر و مسکین و مستکین ؟

آیا می دانستید واژه ی توبه بین بنده و خداوند مشترک است؟

فکر نمی کنم تا حالا به این موضوع فکر کرده باشید ! اگر تا حالا هیچ مطلبی در مورد توبه نخوانده اید این را از دست ندهید و تا آخر بخوانید !

چه رب مهربانیست این رب بی نهایت !

« الّا الّذين تابوا و اصلحوا بيّنوا » (آیه ی ۱۶۰ بقره) ، خداوند در آيه قبل ، تمامى كتمان‏ كنندگان حق را سزاوار لعنت مى‏شمارد و آنان را به عذاب سهمگين هشدار مى‏دهد و

 اينك در اين آيه شريفه كسانى را كه از كار ناشايست خويش بازگردند و نيّت و عمل خود را اصلاح كنند و به بيان حقيقت بپردازند ، از آن اصل كلّى خارج مى‏سازد ،

چرا كه چنين كسانى ديگر درخور لعنت نيستند .

درباره مفهوم واژه « بيّنوا » ميان مفسّران بحث هست :

1. بيشتر آنان بر اين اعتقادند كه منظور آيه شريفه اين است كه : آنچه را در مورد رسالت پيامبر اسلام (ص) در كتابهاى پيشين يافته و كتمان كرده‏اند ، همه را بروشنى بيان كنند .

2. برخى معتقدند مقصود اين است كه ندامت خويش را آشكار سازند چرا كه وقتى انسان گناهى را در نهان انجام دهد ، توبه نهانى نيز كافى است ولى گناه آشكار ، توبه آشكارترى را مى‏طلبد .

3. پاره‏اى نيز مى‏گويند منظور اين است كه توبه خويش را با اخلاص در عمل و جدّيت در انجام‏ دادن كارهاى شايسته و حقگويى و حق‏پويى ، اظهار كنند و به ‏اثبات برسانند .

« فاولئك اتوب عليهم » ، واژه « اتوب » هرگاه به‏تنهايى بكار رود به اين معناست كه « من توبه مى‏كنم و بازمى‏گردم » امّا هنگامى كه با « على‏ » متعدّى شود ، به‏ مفهوم پذيرش توبه است .

بنابراين واژه « توبه » ميان توبه كننده و توبه‏پذير مشترك است آنگاه كه گناهكار با نيّت توبه و ندامت از گناه به‏سوى خدا روى مى‏آورد، پروردگار پرمهر نيز لطف و فضل خويش را نثار وى مى‏كند تا همگان دريابند كه توبه و بازگشت به‏جانب خدا نه ‏تنها عيب و عار نيست كه بسى مايه افتخار نيز است تا آنجا كه واژه « توبه » هم در مورد بندگان بكار رفته است و هم درمورد خداى توبه‏پذير .

« و انا التّوّاب‏ الرّحيم » ، « توّاب » از واژه‏هايى است كه معناى مبالغه دارد و بكار گرفتن اين معنا در اين آيه شريفه يا بدان جهت بوده است كه خداوند توبه‏هاى بسيار و مكرّر را از توبه‏كنندگان مى‏پذيرد و يا بدان علّت كه پروردگار توبه كننده واقعى را نااميد نمى‏سازد و وصف خدا با واژه « رحيم » پس از « توّاب » نشانگر آن است كه وقتى انسانى از در توبه به بارگاه او روى مى‏آورد ، ديگر كيفر و عذاب ، از روى تفضّل و لطف ، از پرونده عمل او حذف مى‏شود و مورد بخشايش قرار مى‏گيرد .

منبع : تفسیر مجمع البیان



[پنج شنبه 23 بهمن 1393 ]  [6:56 PM]   [یحیی طاهرزاده]

تهدیدهای شیطان در مورد آدمیان


دشمنی ابلیس با فرزندان آدم به سبب آن بود که وجود آدم باعث رانده شدن او شد و او می خواست از آنان انتقام بگیرد، ولی وجود شیطان و وسوسه ها و اغواگری های او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبه هایی می رسند که بدون آن نمی رسیدند. اصولاً وسوسه های شیطان هرگز الزام آور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمی باشد و اگر کسانی از او اطاعت کردند، این ناشی از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید .

خداوند متعال در سوره مبارکه اعراف آیات 11 تا 18 می فرماید :

« همانا شما را آفریدیم آنگاه به شما شکل دادیم ، آنگاه به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید پس سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.

خداوند فرمود : چه چیزی تو را بازداشت از اینکه سجده نکنی هنگامی که تو را فرمان دادم ؟

ابلیس گفت: من از او بهترم ، مرا از آتش آفریدی و او را از خاک آفریدی .

خداوند فرمود: پس از آنجا فرود آی ، تو را نرسد که در آن تکبّر ورزی ، پس بیرون آی که تو از خواران هستی .

ابلیس گفت: مرا تا روزی که مبعوث می شوند مهلت بده .

خداوند فرمود : تو از مهلت داده شدگانی .

ابلیس گفت: پس به سبب آنکه مرا هلاک کردی بر سر راه راست تو بر کمین آنها می نشینم . سپس از پیش رو و پشت سر و راست و چپشان سراغشان می روم و بسیاری از آنان را از سپاسگزاران نیابی .

خداوند فرمود : نکوهیده و خوار از آنجا بیرون شو ، هرکس از آنها از تو پیروی کند البته جهنم را از همه شما پر خواهم کرد ».

این آیات مشتمل بر داستان خلقت حضرت آدم (ع) است و این داستان در هفت سوره از سوره های قرآنی تکرار شده و در هر کدام با عبارتهای ویژه ای آمده است. آن هفت سوره عبارتند از : بقره ، اعراف ، حجر ، بنی اسرائیل ، کهف ، طه و ص . در اینجا داستان به این صورت آغاز می شود که خطاب به مردم می فرماید : « همانا شما را آفریدیم و آنگاه به شما شکل و صورت دادیم .» هر چند این آیه خطاب به موجودین از فرزندان آدم (ع) است ولی منظور آغاز خلقت آدم (ع) است که او را از خاک آفرید و به او شکل بشری داد و اینکه خطاب به موجودین می کند از باب امتنان است یعنی اینکه شما از نسل کسی هستید که به این صورت آفریده شد .

نظیر این نوع خطابها در زبان عربی و در قرآن آمده و در آنها حوادثی که بر نسلهای گذشته اتفاق افتاده به نسل موجود نسبت داده می شود چون نسل موجود هم ادامه همان نسلها است مانند بعضی از خطابهای قرآن به یهود عصر پیامبر (ص) و ذکر حوادثی که برای نیاکان آنها اتفاق افتاده است مثل : « و اذ انجیناکم من آل فرعون... » .

به هرحال در این آیات پس از اشاره به اینکه آدم آفریده شد و به شکل بشری درآمد ، می فرماید: « آنگاه به فرشتگان دستور دادیم که به او سجده کنند پس آنها سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود. »

به طوری که در تفسیر آیات مربوط به خلقت آدم در سوره بقره به تفصیل آمده است، منظور از سجده فرشتگان به آدم تعظیم و تکریم و خضوع در برابر او بود و این به مفهوم عبادت نبود چون عبادت مخصوص خداست ولی تعظیم و خضوع مخصوص خداوند نیست بلکه خضوع در برابر افراد شایسته مانند پدر و مادر و معلم و اولیای الهی اشکالی ندارد و حتی مطلوب هم هست. سجده فرشتگان به آدم (ع) از نوع سجده حضرت یعقوب (ع) بر یوسف (ع) بود که منظور تعظیم و تکریم او بود که خداوند متعال چنین حکایت می کند :

« و رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی العَرشِ و خَرّوا لَهُ سُجَّدا (یوسف، آیه 100) » ؛ «و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده کردند ». بنابراین لزومی ندارد که سجده فرشتگان به آدم (ع) را چنین توجیه کنیم که او را قبله خود قرار دادند و آیات مزبور این توجیه را نمی پذیرد.

می توان گفت علت اینکه آغاز این آیات خطاب به موجودین از بنی آدم است ، این باشد که سجده کردن فرشتگان به آدم (ع) فقط به خاطر خود آدم (ع) نبود، بلکه این سجده برای نوع بشر بود که شامل مخاطبان هم می شود و آدم (ع) به عنوان مظهر نوع بشر مسجود فرشتگان قرار گرفت و این به خاطر استعدادها و شایستگی هایی است که در وجود بشر نهفته است و او می تواند نامهای اشیا را یاد بگیرد و به آن رتبه از علم و آگاهی برسد که فرشتگان به آن نمی رسند.

در هر حال فرشتگان طبق دستور عمل کردند و به آدم سجده نمودند ولی ابلیس یا همان شیطان ، از اجرای این دستور سر بر تافت و به آدم سجده نکرد و این در حالی بود که او نیز مأمور به سجده بود. هر چند ابلیس از فرشتگان نبود و از جنّ بود ولی در اثر عبادت، در صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهی در مورد سجده به آدم (ع) شامل او هم می شد.

وقتی ابلیس از اجرای فرمان الهی سرپیچی کرد، خداوند سبحان به او فرمود : چه چیزی تو را از سجده کردن به آدم بازداشت ؟ گفت: من از آدم برتر هستم ؛ مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای. ابلیس خود را برتر از آدم می دانست به این دلیل که اصل او از آتش است و اصل آدم از خاک. ابلیس از جنّ بود و خدا جنّ را از آتش آفرید : « و خَلَقَ الجانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نار (رحمان ، آیه 15) » ؛ « و جنّ را از زبانه ای از آتش آفرید » .

اشتباه ابلیس در این بود که خیال می کرد برتری و فضیلت مربوط به خمیرمایه هستی شخص است ، در حالی که چنین نبود بلکه برتری در داشتن شایستگی هاست. از آن گذشت چه کسی گفته بود که آتش از خاک برتر است؟ خاک به خاطر داشتن مواد زندگی زا از آتش برتر و با برکت تر است. پس از سرپیچی ابلیس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهی بر نافرمانی خود، از جانب خداوند خطاب رسید که از آنجا فرود آی و تو را نسزد که در آنجا تکبّر کنی؛ پس بیرون آی که تو از خوار شدگان هستی. ابلیس در بهشت بود و با این خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از این بهشت باغی بوده که به آن بهشت عدن گفته می شود و منظور از آن بهشتی نیست که خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد. این هبوط از بهشت همراه با هبوط ابلیس از مقام و مرتبه خاص او بود و لذا می توانیم بگوییم که مرجع ضمیر « منها » و « فیها » وجه جامعی است که شامل بهشت و مقام و مرتبه ابلیس می شود و ابلیس از این هر دو ، هبوط کرد .

ابلیس که خود را مطرود و رانده شده درگاه خدا دید گویا در برابر عبادتهای بسیاری که کرده بود، از خداوند خواست که تا روز قیامت به او مهلت بدهد و خدا درخواست او را اجابت نمود و به او مهلت داد. البته در این آیه گفته نشده که خدا تا به کی به ابلیس مهلت داد ولی در آیات دیگر آمده که در برابر درخواست ابلیس که از خدا تا روز قیامت مهلت خواسته بود، فرمود: « تا روز معینی به تو مهلت داده می شود » یعنی مهلت ابلیس تا روز قیامت نیست بلکه تا روز خاصی است که منظور از آن یا نفخ صور و یا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) و یا زمان خاص دیگری است، چنانکه می فرماید :

« قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم (حجر آیه 38) » ، « گفت : تو از مهلت داده شدگانی تا روز وقت معین » . مهلتی که خداوند به ابلیس داده علاوه بر اینکه پاداش عبادتهای او بود، برای امتحان بشر و ایجاد زمینه برای بروز و ظهور شایستگی های او نیز بود چون وقتی انسان با دشمنی روبرو می شود خود را آماده کرده، از امکانات خویش بهره برداری می کند. وجود شیطان به عنوان دشمن انسان که همواره در کمین اوست و وسوسه هایی که می کند و انسان را به سوی گناه و معصیت می کشاند، زمینه مناسبی است که انسانهای با ایمان و افراد صالح از طریق مبارزه با او ، ایمان و تقوای خود را به مرحله ظهور برسانند. بنابراین وجود شیطان اغواگر نه تنها برای انسان بد نیست بلکه از یک نظر به نفع او هم هست.

شیطان که از سوی خدا رانده شد ولی تا روز معین مهلت یافت، خطاب به خداوند گفت: «به سبب آنکه تو مرا هلاک کردی، من بر سر راه مستقیم تو بر کمین فرزندان آدم می نشینم و از چهار طرف (جلو ، پشت سر ، راست و چپ) بر آنها می تازم و بسیاری از آنان را از سپاسگزاران نخواهی یافت » یعنی با تمام وجود تلاش خواهم کرد که فرزندان آدم را از راه راست منحرف کنم و آنها را گمراه سازم و از عبادت خدا منصرف نمایم و آنها را به نافرمانی خدا وادار سازم و چنان خواهم کرد که خداوند بسیاری از فرزندان آدم را کافر، گمراه و ناسپاس یابد.

دشمنی ابلیس با فرزندان آدم (ع) به سبب آن بود که وجود آدم باعث رانده شدن او شد و می خواست انتقام بگیرد. ولی همانگونه که گفتیم وجود شیطان و وسوسه ها و اغواگریهای او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبه هایی می رسند که بدون آن نمی رسیدند. وسوسه های شیطان هرگز الزام آور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمی باشد و اگر کسانی از او اطاعت کردند، این ناشی از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید.

پس از تهدیدی که ابلیس کرد خطاب رسید که از بهشت و مقام و مرتبه خود بیرون آی در حالی که نکوهیده و خوار هستی. هر کس از فرزندان آدم از تو پیروی کند به جهنم خواهد رفت و جهنم را از تو و پیروان تو پر خواهم کرد.

در بعضی از آیات آمده است که وقتی ابلیس و پیروان او به جهنم رفتند، میان آنها گفتگوهایی صورت خواهد گرفت و شیطان از آنها بیزاری خواهد جست و به آنها خواهد گفت که من بر شما تسلطی نداشتم و شما فریب مرا خوردید:

«و قال الشیطان لمّا قُضِیَ الأمرُ انّ اللهَ وعدکم وَعْدَ الحقِّ و وعدتُکُم فاخلفتُکُم و ما کان لِیَ علیکم مِنْ سلطانٍ الاّ اَن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومُونِی و لُومُوا انفسَکم و ما اَناَ بِمُصْرِخکُم و ما انتم بِمُصْرِخیّ ....» (ابراهیم ، آیه 22) ، « و هنگامی که کار، گزارده شد (قیامت به پا شد) شیطان گوید: همانا خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده دادم و خلاف آن کردم و من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه شما را خواندم و شما مرا اجابت کردید؛ پس مرا مذمّت نکنید بلکه خود را مذمّت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما فریادرس من نیستید.....».

 

بنابراین شیطان فقط وسوسه می کند و انسان را به سوی خود می خواند

و خواندن او جبرآور نیست و انسان می تواند و باید او را اجابت نکند

همانگونه که افراد با ایمان و مخلصان از بندگان خدا او را اجابت نمی کنند و به همین سبب مقام و مرتبه آنها بالا می رود.

 

منبع : مجله درسهایی از مکتب اسلام، شماره 5 ، جعفری، یعقوب



[پنج شنبه 23 بهمن 1393 ]  [6:56 PM]   [یحیی طاهرزاده]
تعداد کل صفحات :  31 ::         20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   >