📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۴۳

ز روی پرده برافگن که خلق را عیدست

هلال ابروی تو همچو غره شوال

محیط لطف چو دریا مدام در موج است

میان دایره روی تو ز نقطه خال

رخ تو بر طبق روی تو بدان ماند

که بر رخ گل سرخست روی لاله آل

ز نور چهره تو پرتوی مه و خورشید

ز قوس ابروی تو گوشه یی کمان هلال

بپیش تست مکدر چو سیل و تیره چو زنگ

بروشنی اگر آیینه باشد آب زلال

ز خرقها بدر آیند چون کند تأثیر

شراب عشق تو در صوفیان صاحب حال

بوصف آن دهن و لب کجا بود قدرت

مرا که لکنت عجزست در زبان مقال

گدای کوی توام کی بود چو من درویش

بنزد چون تو توانگر عزیز همچون مال

ز شاخ بید کجا باد زن کند سلطان

وگر چه مروحه گردان ترک اوست شمال

چو کوزه ز آب وصالت دهان من پر کن

بقطره یی دو که لب خشک مانده ام چو سفال

رخ تو دید و بنالید سیف فرغانی

چو گل شکفت مگو عندلیب را که منال

بیا که در شب هجران تو بسی دیدیم

«جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال »

هلال حسن بعهد رخ تو یافت کمال

که هم جمال جهانی و هم جهان جمال

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۴۴

ایا سلطان عشق تو نشسته بر سریر دل

بلشکرهای خود کرده تصرف در ضمیر دل

رئیس عقل را گفتم سر خود گیر ای مسکین

چو شاه عشق او بنهاد پایی بر سریر دل

ترا از حسن لشکرهاست ای سلطان سلطانان

که می گیرند ملک جان و می آرند اسیر دل

ز سوزن بگذرد بی شک تن چون ریسمان من

اگر مقراض غم رانی ازین سان بر حریر دل

درین ملکی که من دارم خراب از دولت عشقت

غمت گو کار خود می کن که معزولست امیر دل

بدان رخسار چون آتش تنور عشق بر کردی

من ناپخته از خامی درو بستم خمیر دل

چو مالک بی زیان باشد ز دوزخ هرکه او دارد

ز رضوان خیال تو بهشتی در سعیر دل

اگر عیسی عشق تو نکردی چاره چشمش

بنور آتش موسی ندیدی ره ضریر دل

در آ در خانقاه ای جان و در ده صوفیانش را

می عشقت، که بیرون برد ازو سجاده پیر دل

چو جان را آسیای شوق در چرخست از وصلت

بده آبی که در افلاک آتش زد اثیر دل

ز عشقت خاتمی گر هست جان چون سلیمان را

نگین مهر غیر تو بخود نگرفت قیر دل

مداد از خاطر و کاغذ کند از دفتر فکرت

برای ذکر تو، وز جان قلم سازد دبیر دل

دلم بی غم غمت بی دل نبودستند واکنون شد

دل من ناگزیر غم غم تو ناگزیر دل

وراورا نیز دریابی چنان مگذار (و) مستش کن

که بی آن بدرقه در ره خطر دارد خطیر دل

هنوز این دایه گیتی نزاد از مادر فطرت

که نوزادان اندوهت همی خوردند شیر دل

ز دست هستی خود سر نبردی سیف فرغانی

اگر زنجیر عشق تو نبودی پای گیر دل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۴۵

ایا سلطان عشق تو نشسته برسریر دل

بلشکرهای خود کرده تصرف در ضمیر دل

رئیس عقل را گفتم سر خود گیر ای مسکین

چو شاه عشق او بنهاد پایی بر سریر دل

ترا از حسن لشکرهاست ای سلطان سلطانان

که می گیرند ملک جان ومی آرند اسیر دل

درین ملکی که من دارم خراب از دولت عشقت

غمت گو حکم خود می ران که معزولست امیر دل

درآ در خانقاه ای جان ودر ده زاهدانش را

می عشقت که بیرون برد ازو سجاده پیر دل

ز مستان می عشقت یکی همراه کن بااو

که بی این بدرقه در ره خطر دارد خطیر دل

ز سوزن بگذرد بی شک تن چون ریسمان من

اگر مقراض غم رانی ازین سان بر حریر دل

تنور عشق چون شد گرم ازآن رخسار چون آتش

من ناپخته از خامی درو بستم خمیر دل

چو جانرا آسیای شوق در چرخست از وصلت

بده آبی که در افلاک آتش زد اثیر دل

اگر عیسی عشق تو نکردی چاره چشمش

بنور آتش موسی ندیدی ره ضریر دل

درین راهی که سرها را دروخوفست، بر سنگی

نیامد پای جان تاشد غم تو دستگیر دل

ز عشقت خاتمی کردست جان چون سلیمانم

نگین مهر غیر تو بخود نگرفت قیر دل

برین منشور سلطانی بخط سیف فرغانی

برای نام تو از جان قلم سازد دبیر دل

غم عشقت مرا دی گفت داری لشکر جانی ازین

اطفال روحانی که پروردی بشیر دل

اگر دشمن سوی ایشان برآرد نیزه طعنی

کمان همت اندر کش بزن برجانش تیردل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۴۶۳۴۵

دل نمیرد تا ابد گر عشق باشد جان دل

تن چو جان پاینده گردد گر برد فرمان دل

پادشاه دل جهانگیر و جهان بخش است رو

گر ولایت خواهی ای جان آن دل شو آن دل

آ بدانی کرد نتوانند شاهان جهان

اندر آن کشور که ویرانی کند سلطان دل

عاقبت بر ملک جان منشور سلطانی دهند

هرکه او را در حساب آرند در دیوان دل

چون طبیب فضل دل را دردمند عشق کرد

گر هلاک جان نمی خواهی مکن درمان دل

گوی دولت را جز آن حضرت نباشد جای گاه

شهسوار همت ار بر وی زند چوگان دل

مردگان را همچو عیسی زنده گردانی بدم

خضر جانت ار آب خورد از چشمه حیوان دل

چون تو در دریای غفلت غرقه یی همچون صدف

زآن نمی دانی که گوهر عشق دارد کان دل

غیر عشق ار جان بود در دل منه کرسی او

زآنکه شاه عشق دارد تخت در ایوان دل

دوست ننشاندی نهال عشق خود در باغ جان

در سفال تن اگر برنامدی ریحان دل

تا کند بر جان تجلی روی معنی دار دوست

رسم صورت محو گردان از نگارستان دل

ای دل و جان را ز روی تو هزاران نیکویی

تو دل جانی بدان روی نکو یا جان دل

از رخ خوب تو افگند اسب در صحرای جان

شاه عشق تو که می زد گوی در میدان دل

همچو سوره بر سر جان تاج بسم الله نهد

آیت عشق تو گر نازل شود در شان دل

سیف فرغانی برو شاگردی او کن خواند

یک ورق از علم عشقش در دبیرستان دل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۴۷

دل ز غمت زنده شد ای غم تو جان دل

نام تو آرام جان درد تو درمان دل

من بتواولی که تو آن منی آن من

دل بتو لایق که تو آن دلی آن دل

عشق ستمکار تو رفته بپیکار جان

شوق جگر خوار تو آمده مهمان دل

تر کنم از آب چشم روی چو نان خشک را

چون جگری بیش نیست سوخته بر خوان دل

بنده ز پیوند جان حبل تعلق برید

تا سر زلف تو شد سلسله جنبان دل

انده دنیانداد دامن جانم ز دست

تا غم تو برنکردسر ز گریبان دل

عشق تو چون چتر خویش بر سر جان باز کرد

سر بفلک برکشید سنجق سلطان دل

روی ز چشمم مپوش تا نتواند فگند

کفر سر زلف تو رخنه در ایمان دل

تا برهاند مرا ز انده من سالهاست

تا غم تو می کشد تنگی زندان دل

از صدف لفظ خویش معنی چون در دهد

گوهر شعرم که یافت پرورش از کان دل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۴۸

ای آنکه عشق تو دل جانست وجان دل

مهرت نهاده لقمه غم در دهان دل

وصل تو قلب دل طلبد از میان جان

ذکر تو گوش جان شنود از زبان دل

عشقت چو صبح در افق جان کند اثر

پر آفتاب وماه شود آسمان دل

جانم بجام غم همه خون جگر خورد

تا دل دمی از آن تو باشد توآن دل

گر عشق تو بود ز ازل در میان جان

همچون ابد پدید نباشد کران دل

چون زر بسکه ملکان نام دارتست

هر گوهری که طبع بر آرد زکان دل

از رنگ وبوی تو دهدم همچو گل نشان

هر غنچه یی که بشکفد از بوستان دل

این بیتها که بهر تو گفتیم هر یکی

یک عشق نامه است بسر بر نشان دل

ازهر چه آن بدوست تعلق نداشت سیف

بگشای پای جان بگسل ریسمان دل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۴۹

ای ز زلفت حلقه یی بر پای دل

گر درین حلقه نباشد وای دل

هرکرا سودای تو در سر بود

در دو کونش می نگنجد پای دل

غرقه گرداب حیرت از تو شد

کشتی اندیشه در دریای دل

آن سعادت کو که بتوانیم گفت

با تو ای شادی جان غمهای دل

نه دلم را در غمت پروای من

نه مرا در عشق تو پروای دل

رفته همچون آب در اجزای خاک

آتش عشق تو در اجزای دل

چون غمت را غیر دل جایی نبود

هست دل جای غم و غم جای دل

هر دو عالم چیست نزد عارفان

ذره یی گم گشته در صحرای دل

سیف فرغانی چو حلقه بسته دار

جان خود پیوسته بر درهای دل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۵۰

تنی داری بسان خرمن گل

عرق از وی روان چون روغن گل

صبا از رشک اندام چو آبت

فگنده آتش اندر خرمن گل

چمن از خجلت روی چو ماهت

شکسته چون بنفشه گردن گل

گر از رویت بهار آگاه باشد

پشیمان گردد از آوردن گل

بسیل تیره ابر نوبهاری

بریزد آب روی روشن گل

غم تو در گریبان دل من

چو خار آویخته در دامن گل

منم از خوردن غمهای تو شاد

چو زنبور عسل از خوردن گل

اگر از خاک کویت بو بگیرد

قبای غنچه و پیراهن گل

چو در برگ از خزان زردی فزاید

ز روح نامیه اندر تن گل

مها از سیف فرغانی میازار

نخواهد عندلیب آزردن گل

گلت را همچو بلبل دوست دارست

جعل باشد نه بلبل دشمن گل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۵۱

باغ را گرچه برخ کرد بهشت آیین گل

همچو روی تو نباشد برخ رنگین گل

باغ در جلوه و بلبل (شده) صاحب تمکین

حال دیگر شده چون آمده در تلوین گل

چند گویم سخن باغ که همچون خارست

بوستان در ره عشاق تو با چندین گل

رخ تو آتش کانون جمالست و از آن

شهر پر می شود از روی تو در تشرین گل

جای آنست که از گلشن حسنت رضوان

از پی زیب نهد بر رخ حورالعین گل

شکل موزون تو نظمی است رخت شه بیتش

ناظم صنع بسی کرده درو تضمین گل

گر تو دستور دهی ماه بروبد هر شب

از سر کوی تو با مکنسه پروین گل

خویشتن را همه تن جسم خوهد چون نرگس

تا نظر در رخ خوب تو کند مسکین گل

چیست فردوس چو در وی ننمایی تو جمال

چه بود باغ که او را نکند تزیین گل

من بدیدار تو از وجد بیارامم اگر

شورش بلبل دیوانه کند تسکین گل

تو چنین سرو سمن بار مرو در بستان

کز خجالت نکند یاسمن و نسرین گل

ای عروس چمن از پرده خجلت پس ازین

روی منمای که در جلوه درآمد این گل

اندرین باغ شکر با گل و گل با شکرست

چون درآیی شکری می خور و بر می چین گل

در بهاران ز من این دسته گل خاص تر است

گر چه نزد همه عام است بفروردین گل

سیف فرغانی جان داد و ترا نیست غمی

آری از مردن بلبل نشود غمگین گل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات فرغانی - شمارهٔ ۳۵۲

چو بیند روی تو ای نازنین گل

کند بر تو هزاران آفرین گل

تو با این حسن اگر در گلشن آیی

نهد پیش رخت رو بر زمین گل

اگر بلبل کند ذکر تو در باغ

ز نامت نقش گیرد چون نگین گل

چو از ذکر لبت شیرین کند کام

شود در حلق زنبور انگبین گل

گلی تو از گریبان تا بدامن

بهر جانب بریز از آستین گل

اگر در خانه گل خواهی بهر وقت

برو آینه برگیر و ببین گل

ندارد باغ جنت همچو تو سرو

نباشد شاخ طوبی را چنین گل

برنگ و بو چو تو نبود که چون تو

خط و خالی ندارد عنبرین گل

اگر با من نشینی عیب نبود

که دایم خار دارد همنشین گل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 16 مهر 1395  ] [ 8:13 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 34 :. 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

مرداد 1395
آبان 1395
اردیبهشت 1395
بهمن 1395
خرداد 1395
آذر 1395
اسفند 1395
شهریور 1395
مهر 1395
فروردین 1395
دی 1395
تیر 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1115676 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه