از همه در قبال ولایت امیرالمومنین علیه السلام سوال خواهد شد.

 

از همه در قبال ولایت امیرالمومنین علیه السلام سوال خواهد شد.

خداوند متعال در کتاب آسمانی خویش می فرماید:

وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسئولُونَ (صافات:24)

در روز قیامت خداوند به ملائكه فرمان مى دهد كه آنها یعنى مردمان كفر پیشه و گمراه را متوقف سازید كه در كارشان سخت مسؤول هستند و باید مورد بازپرسى قرار بگیرند.

خاصه و عامه اتفاق نظر دارد که این آیه در مورد ولایت امیرالمومنین علیه السلام است.

شیخ طوسی در امالی از انس بن مالک از پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل می کند:

اذا کان یوم القیامه و نصب الصراط علی جهنم لم یجز علیه الا من معه جواز فیه ولایه علی بن ابیطالب، و ذلک قوله تعالی: و قفوهم انهم مسئولون یعنی عن ولایه علی بن ابیطالب (علیه السلام)

هنگامی که روز قیامت می شود و صراط بر روی جهنم نصب می گردد. هیچ کس نمی تواند از روی آن عبور کند مگر اینکه جوازی در دست داشته باشد که در آن ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد و این همان است که خداوند می گوید: «و قفوهم انهم مسئولون»

 

ذکر روایت در منابع مخالفین

در بسیاری از کتب مخالفین، تفسیر این آیه به سؤال شدن از ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) بیان شده است. از جمله بزرگان عامه که این حدیث را نقل کرده اند عبارتند از: ابن حجر هیثمی در صواعق المحرقه ص 147؛ عبد الرزاق حنبلی (طبق نقل کشف الغمه ص92)؛ علامه سبط ابن جوزی در تذکره ص21؛ آلوسی در روح المعانی ذیل آیه مورد بحث؛ ابو نعیم اصفهانی (طبق نقل کفایه الخصال ص360) و بسیاری از محققان عامه از اینها حدیث را نقل کرده اند. حال به ذکر پاره ای از این منابع می پردازیم:

حاکم نیشابوری به اسناد متعدد این روایت را نقل می کند:

عبيد الله بن محمد العائشي قال حدثنا مسلم بن إبراهيم الفراهيدي وقيس بن حفص الدارمي قالا حدثنا عيسى بن ميمون عن أبي هارون العبدي عن أبي سعيد الخدري في قوله: وقفوهم إنهم مسئولون، قال: عن إمامة علي بن أبي طالب.

 شواهد التنزيل حاكم حسكاني ج 2 ص 161- 162

حاکم روایت فوق را به چهار طریق ذکر می کند. همچنین روایت می کند:

حدثني أبو الحسن الفارسي حدثنا أبو الفوارس الفضل بن محمد الكاتب حدثنا محمد بن بحر الرهني بكرمان حدثنا أبو كعب الأنصاري حدثنا عبد الله بن عبد الرحمن حدثنا إسماعيل بن موسى حدثنا محمد بن فضيل حدثنا عطاء بن السائب عن سعيد بن جبيرعن إبن عباس قال قال رسول الله:

إذا كان يوم القيامة أوقف أنا و علي على الصراط فما يمر بنا أحد إلاّّّ سألناه عن ولاية علي، فمن كانت معه وإلاّ ألقيناه في النار وذلك قوله: وقفوهم إنهم مسئولون.

حضرت رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم فرمودند:

هنگامی که روز قیامت شود من و علی بر صراط می ایستیم و احدی از صراط عبور نمی کند الا اینکه از او در مورد ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام می پرسیم. پس هر کس با او باشد نجات یافته و هر کس با او نباشد او را در آتش جهنم می اندازیم. و این است قول خداوند متعال که فرمود: آن ها را نگه دارید که آنها مسئولند.

شواهد التنزيل حاكم حسكاني ج 2 ص163

در منابع معتبر دیگری از مخالفین نیز این قضیه ذکر شده است:

أخبرنا أبو الحسن الأهوازي أخبرنا أبوبكر البيضاوي حدثنا علي بن العباس حدثنا إسماعيل بن إسحاق حدثنا محمد بن أبي مرة عن عبد الله بن الزبير عن سليمان بن داود بن حسن بن حسن عن أبيه عن أبي جعفر في قوله: وقفوهم إنهم مسئولون  قال: عن ولاية علي بن أبي طالب

نظم درر السمطين، الزرندي الحنفي ص 109

و روى في قوله تعالى: وقفوهم إنهم مسئولون (أي) عن ولاية علي والمعنى: إنهم يسئلون هل والوه حق الموالاة كما أوصاهم النبي أم أضاعوها وأهملوها.

و روایت شده در مورد قول خداوند که فرمود: ایشان را نگه دارید که اینها مسئولند. یعنی از ولایت امیرالمومنین علیه السلام و معنای آن این است که: همانا ایشان مسئولند که آیا ولایت او را پذیرفتند آنگونه که حق موالات او بود همانگونه که پیامبر به ایشان وصیت کرده بود؟ یا اینکه آن را ضایع ساختند و در مورد آن اهمال و سستی کردند؟!

 كشف الغمة عز الدين عبدالرزاق الحنبلي ص92 ؛ خصائص الوحي المبين، الحافظ إبن البطريق ص142.

حتی سبط ابن جوزی نیز این روایت را در تذکره نقل کرده است:

 قوله تعالى: وقفوهم إنهم مسئولون، قال أبو سعيد الخدري صاحب رسول الله: مسئولون عن ولاية علي بن أبي طالب.

التذكرة سبط إبن الجوزي ص22

همچنین منابع دیگر:

الصواعق المحرقة ابن حجر ص 89  ؛ ما نزل من القرآن فى علی علیه السلام حافظ ابى نعیم اصبهانى، ذیل آیه شریفه؛ خطیب بغدادى در ترجمه اسماعیل بن محمد بن عبدالرحمن در شماره 3275 از تاریخ بغداد، ج 6، ص 221؛ أرجح المطالب الأمر تسري ص 63 ؛ كفاية الخصام أبو نعيم الإصبهاني ص360؛ آل محمد  العلامة المردي الحنفي ص 282؛ الإمام المهاجر  العلامة عبدالله الجيابخوري ص 216 ؛ بحر المناقب العلامة درويش برهان ص 155 ، مخطوط؛  فردوس الأخبار، شیرویه، طبعة طهران؛  مناقب علي، علامة العيني الحيدر آبادي ص57،طبعة بريش چهار منار؛ ينابيع المودة ، القندوزي الحنفي ص270 طبعة إسلامبول؛

آلوسی در تفسیر خود همین مطلب را ذکر کرده است اما به جای ولایت امیرالمومنین ولایت اهل البیت علیهم السلام را ذکر می کند:

 قال: ومنها قوله تعالى: وقفوهم إنهم مسئولون ، قال الواحدي : مسئولون ، عن ولاية أهل البيت.

 تفسير الآلوسي ص 74

 همچینن حموینی نیز آیه را به ولایت و محبت اهل البیت علیهم السلام تفسیر کرده است:

 روى، عن أبي معاوية ضرير عن إلأعمش عن مسلم البطين عن سعيد بن جبير عن إبن عباس رواية مفصلة وفيها يقول الله تعالى يوم القيامة: قفوهم إنهم مسئولون ، عن ولاية علي وحب أهل البيت.

 الحمويني - فرائد السمطين - مخطوط

و برخی دیگر از بزرگان مخالفین این آیه را به ولایت اهل البیت علیهم السلام تفسیر کرده اند:

قال الحافظ جمال الدين الزرندي عقيب حديث من كنت مولاه فعلي مولاه: قال الإمام الواحدي: هذه الولاية التي أثبتها النبي وهي مسئول عنها كما في قوله تعالى: وقفوهم إنهم مسئولون، عن ولاية علي وأهل البيت

حافظ جمال الدین زرندی بعد از ذکر حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» می گوید امام واحدی گفته است: این ولایتی است که آن را پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم آن را ثابت کرده است و اینکه مسئولند از آن همانگونه که در قول خداوند متعال هم هست که در قرآن فرموند: ایشان را نگه دارید که ایشان مسئولند از ولایت امیرالمومنین و اهل بیت علیهم السلام.

الحافظ محمد بن مؤمن الشيرازي - المستخرج من تفاسير الإثنى عشر - مخطوط

علامه شهاب الدین شافعی روایت مفصل دیگری را دال بر همین مطلب ذکر کرده اند:

روى عن أبي معاوية الضرير عن إلأعمش عن مسلم البطين عن سعيد بن جبيرعن إبن عباس قال:

إذا كان يوم القيامة أمر الله مالكاًً أن يسعر النيران السبع وأمر رضوان أن يزخرف الجنان الثمان ويقول: يا ميكائيل مد الصراط على متن جهنم ويقول: يا جبرائيل إنصب ميزان العدل تحت العرش وينادي يا محمد قرب أمتك للحساب ثم يأمر الله تعالى: إن يقعد على الصراط سبع قناطر طول كل قنطرة سبعة عشر ألف فرسخ وعلى كل قنطرة سبعون ألف ملك قيام فيسألون هذه الأمة نساؤهم ورجالهم على القنطرة الأولى عن ولاية أمير المؤمنين وحب أهل بيت محمد فمن أتي به جاز على القنطرة الأولى كالبرق الخاطف ومن لم يحب أهل بيت نبيه سقط على أم رأسه في قعر جهنم ولو كان معه من أعمال البر عمل سبعين صديقاً وعلى القنطرة الثانية فيسألون عن الصلاة وعلى الثالثة يسألون عن الزكاة وعلى الرابعة عن الصيام وعلى الخامسة عن الحج وعلى السادسة عن الجهاد وعلى السابعة عن العدل فمن أتى بشيء من ذلك جازعلى الصراط كالبرق الخاطف ومن لم يأت عذب وذلك قوله تعالى: وقفوهم إنهم مسئولون يعني معاشر الملائكة قفوهم يعني العباد على القنطرة الأولى عن ولاية علي وحب أهل البيت.

هنگامی که روز قیامت می شود خدا امر می کند به مالک جهنم که آتش هفتگانه را شعله ور سازد و به رضوان بهشت امر می کند که بهشت های هشتگانه را زینت دهد و می گوید: ای میکائیل! صراط را به روی جهنم پهن کن و می گوید: ای جبرائیل! میزان عدل را زیر عرش نصب کن و ندا می دهد: ای محمد! امتت را برای حساب بیاور. سپس خداوند امر می کند: که بر صراط هفت پل نصب کنند که طول هر پلی هفده هزار فرسخ است. و هر پلی هفتادهزار ملک دارد که از زن و مرد این امت سوال می پرسند. بر پل اول از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و حب اهل بیت پیامبر می پرسند پس هر کس ولایت ایشان را داشت از پل اول عبور می کند مثل رعد و کسی که محبت اهل بیت را ندارد از سر در قعر آتش جهنم سقوط می کند اگر چه از اعمال نیک عمل هفتاد صدیق را داشته باشد. و بر پل دوم از نماز از او می پرسند و بر پل سوم از زکات و بر پل چهارم از روزه و بر پل پنجم از حج و بر پل ششم از جهاد و بر پل هفتم از عدل، پس هر کس که اینها را آورده باشد مانند برق از صراط می گذرد و کسی که اینها را نیاورده باشد عذاب می شود. و این قول خداوند متعال است که فرمود: آنها را نگه دارید که ایشان مسئولند یعنی ای گروه ملائکه! آنها را نگه دارید یعنی بندگان را بر پل اول از ولایت امیرالمومنین و محبت اهل البیت سوال کنید.

کتاب توضيح الدلائل، علامة شهاب الدين الشافعي ص 165، النسخة المصورة من مخطوطة مكتبة الملي بفارس.

ثابت شد که این روایت را اجلای مخالفین در معتبرترین کتب مخالفین ذکر کرده اند. و در وضوح و صراحت این روایت  بر ولایت و خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام هیچ خدشه ای نیست.

اما در مورد ابی بکر و عمر، قضیه از دو حال خارج نیست یا از امت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم بوده اند یا  نه؟

اگر نبوده اند یعنی مسلمان نبوده اند و نمی توانستند خلیفه باشند.

اگر از امت پیامبر صلی الله علیه واله و سلم بوده اند از این ها در مورد ولایت امیرالمومنین سوال پرسیده خواهد شد که آیا اقرار به ولایت امیرالمومنین علیه السلام کردند و ایشان را اولی بر جان و نفس خود قرار دادند یا اینکه خود را مقدم بر او کردند؟ پس اگر خود را بر او مقدم کردند ـ که کردند ـ از سر در آتش جهنم می افتند چنانکه خود علمایشان روایت کرده اند. و قد رمسلم این است که مومن در اتش جهنم نمی افتد پس کفر و جهنمی بودن ابی بکر و عمر و عثمان علیهم اللعنة ثابت شد.


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:17 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

امیر المؤمنین علیه السلام مولای عالم

 

امیر المؤمنین علیه السلام مولای عالم

اخبرنا ابوداوود (سلیمان بن سیف) قال: حدثنا ابونعیم قال: حدثنا عبدالملک بن ابی غنیَة قال: حدثنا الحکم (بن عتیبة) عن سعید بن جبیر عن ابن عباس عن بریدة قال: خرجت مع علیّ إلی الیمن فرأیت منه جفوة فقدمت علی النبی فذکرت علیّاً فتنقصته فجعل رسول الله یتغیّر وجهه قال:

یا بریدة! ألست أولی بالمؤمنین من انفسهم؟! قلت: بلی یا رسول الله قال: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»

بریده می گوید با امیرالمؤمنین علیه السلام به سوی یمن رفتیم من از او (به خیال خودم) ستمی دیدم نزد پیامبر صلی الله علیه وآله و سلّم که آمدیم از علی علیه السلام یاد کردم و بر او خرده گرفتم، پس چهرۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم دگرگون شد و فرمود: «ای بریدة آیا من از مؤمنان سزاوارتر از خودشان نیستم؟ گفتم آری ای رسول خدا! فرمود: هر کس من مولای اویم پس علی هم مولای اوست.

مصنف ابن ابی شیبة: ج6، ص376، ح32123؛ مسند احمد حنبل: ج5، ص347؛ فضائل احمد: ص76، ح113؛ سنن کبری نسائی: ج5، ص45، ح8145؛ مناقب کوفی: ج2، ص425، ح917 و ص442، ح937 و ص454، ح956؛ مستدرک حاکم: ج3، ص110؛ اخبار اصبهان: ج2، ص219؛ مناقب ابن مغازلی: ص24، ح36؛ مناقب خوارزمی: ص134، ح150.

همین حدیث به الفاظ دیگر:

اخبرنا قتیبة بن سعید قال: اخبرنا (محمد بن ابراهیم بن) أبی عدیّ عن عوف (الاعرابی) عن میمون أبی عبدالله قال (قال): زید بن ارقم: قام رسول الله فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: الستم تعلمون أنی أولی بکلّ مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلی نشهد لأنت أولی بکلّ مؤمن من نفسه قال:

«فإنّی من کنت مولاه فهذا مولاه» و أخذ بید علیّ

زید بن ارقم می گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برخاستند و سپاس و ستایش خدا را به جای آوردند و سپس فرمودند: آیا شما نمی دانید من از هر مؤمنی از خودش به او سزاوارترم؟ گفتیم: آری، گواهی می دهیم که شما از هر مؤمنی از خودش سزاوارترید، آنگاه حضرت دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفت و فرمود: پس هر کس من مولای اویم پس این (علی) مولای اوست.

مسند احمد حنبل: ج4، ص372، ح65؛ فضائل احمد: ص93، ح139؛ کتاب السنة: ص591، ح1362؛ سنن ترمذی، ج6، ص633، ح3713؛ کشف الاستار: ج3، ص189؛ مناقب کوفی: ج2، ص398، ح883 و ص404، ح893 و ص404، ح883 و ص423، ح915؛ کامل ابن عدی: ج6، ص413، رقم 1895؛ معجم کبیر طبرانی: ج5، ص202، ح5092؛ کنزالعمال: ج13، ص104، ح36342؛ الکنی و الاسماء: ج2، ص61.

همچنانکه در روایت آمده است حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند هرکس من برای او مولا هستم امیرالمؤمنین علیه السلام مولای اوست. حال این سؤال را باید پرسید که  مولویت حضرت رسالت مآب تا کجاست. حضرت رسول خدا مولای ما سوی الله است. مولای جبرئیل و ملائکه مقرب و مولای انبیاء مرسل،  مولای ابراهیم خلیل و موسای کلیم و .. چنانکه در آیات قرآن آمده است لیکون للعالمین نذیرا، برای عالمیان منذر است.

پس  "من کنت مولاه فعلی مولاه " سروری امیرالمرمنین بر تمامی پیامبران  غیر از خاتم الانبیاء را نیز می رساند.


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:17 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

عمر: امیرالمومنین از من و از ابی بکر به خلافت، اولی و سزاوارتر بود

 

عمر علیه اللعنة: امیرالمومنین علیه السلام از من و از ابی بکر به خلافت، اولی و سزاوارتر بود.

در روایتی از ابن عباس وارد شده است که:

كنت أسیر مع عمر بن الخطاب فی لیله، و عمر علی بغل و انا علی فرس، فقرأ آیه فیها ذكر علی بن ابی طالب فقال:

أما و الله یا بنی عبد المطلب لقد كان علی فیكم أولی بهذا الأمر منی و من أبی بكر ...

(الی ان قال)و الله ما نقطع امرا دونه، و لا نعمل شیئا حتی نستأذنه.

راغب،المحاضرات، ج 7، ص. 213

در یكی از شبها من و عمر بن خطاب سیر می كردیم (همسفر بودیم) و عمر بر قاطر و من بر اسب بودم، پس آیه ای قرائت شد كه در آن آیه نام علی بن ابی طالب یاد آوری می شد. پس (عمر بن خطاب) گفت:

آگاه باشید به خدا سوگند ای فرزندان عبد المطلب، به تحقیق كه علی در میان شما سزاوارترین است به این امر (خلافت) از من و ابو بكر ...

(تا آنكه گفت): به خدا سوگند هیچ كاری را بدون او تمام نمی كنم. و عملی بدون اجازه او انجام نمی دهم.

اولا: در این قضیه هیچ تردیدی نیست که در هر امری آن فردی که "اولی" و "سزاوارتر" است می تواند مسئولیت آن امر را به عهده بگیرد و آنگونه که شایسته و بایسته است از عهده برآید.

ثانیا: اعتراف عمر علیه اللعنة نشان می دهد که به برتری امیرالمومنین علیه السلام بر خود و بر ابی بکر کاملا واقف و عالم بوده است. لذا از روی جهل و فراموشی یا خطا و... خود را مقدم نکرده، بلکه در عین  اینکه می دانسته امیرالمومنین علیه السلام "اولی" هستند و از روی علم به برتری ایشان خود را مقدم کرد.

ثالثا: اما آنچه که اهمیت دارد این مطلب است که ابی بکر و عمر (علیهمااللعنة) خود را در چه امری مقدم کردند؟! آیا در امر جزئی و کوچکی که قابل عفو باشد؟! یا در امری که سرنوشت اسلام را تا قام قیامت مشخص خواهد کرد؟ آیا امر خلافت مساله ای بود که تقدیم و تأخیر افراد آن هم از روی علم چندان مهم نباشد؟! خلافت و امامتی که خداوند در مورد آن می فرماید:

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

و خداوند متعال در جواب خلیل خود حضرت ابراهیم علیه السلام که عرض می کنند آیا از ذریه من هم امام خواهد بود، بدون هیچ تاملی پاسخ می فرماید:

قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

و همچنین امر تعیین خلافت را به خود نسبت می دهد که:

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً

کسی که خود را در امری که مستقیم مربوط به خداست و حتی پیامبری چون ابراهیم خلیل هم نمی تواند در آن دخالتی داشته باشد؛ مقدم می کند و خود را به عنوان خلفیه رسول خدا می خواند و سبب این همه اختلاف و گمراهی در امت می شود، کافر محض است.


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:16 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

ايمان اميرالمؤمنين عليه السلام سنگين تر از آسمانها و زمين

 

ايمان اميرالمؤمنين عليه السلام سنگين تر از آسمانها و زمين

روايت ذيل از عمر بن الخطاب عليه اللعنة‌ مي باشد و در معتبرترين کتب عامه ذکر شده است:

عن عبد الله بن ضبیعه العبدی، عن ابیه، عن جده قال: أتی عمر بن الخطاب رجلان سألاه عن طلاق الأمه، فقام معهما فمشی حتی أتی حلقه فی المسجد، فیها رجل اصلع، فقال: ایها الأصلع ما تری فی طلاق الأمه؟فرفع رأسه الیه ثم أومأ الیه بالسبابه و الوسطی، فقال له عمر: تطلیقتان. فقال احدهما: سبحان الله، جئناك و أنت امیر المؤمنین فمشیت معنا حتی وقفت علی هذه الرجل فسألته، فرضیت منه أن أوما الیك؟! فقال لهما(عمر)ما تدریان من هذا؟ قالا: لا. قال:

 هذا علی بن ابی طالب. أشهد علی رسول الله لسمعته و هو یقول: ان السماوات السبع و الأرضین السبع لو وضعتا فی كفه (میزان) ثم وضع ایمان علی فی كفه میزان لرجح ایمان علی.

عبد الله بن ضبیعه عبدی از پدرش، از جدش روایت كرد كه گفت:

«دو مرد نزد عمر بن خطاب آمدند و از او در مورد طلاق كنیز سؤال كردند؟پس عمر به اتفاق آنها به طرف مسجد آمد، جمعی در مسجد بودند كه در میان آنان مردی اصلع حضور داشت. پس عمر از او پرسید نظر تو در طلاق كنیز چیست؟ پس او سرش را بلند كرد و بعد با انگشت سبابه و وسطی اشاره كرد (و پاسخ گفت) پس عمر سائل را (به مقصود متوجه كرد و) گفت: دو طلاق است. پس یكی از آن دو مرد گفت: سبحان الله، ما نزد تو آمدیم و تو امیر المؤمنین (و خلیفه ما) هستی. پس تو با ما نزد این مرد آمدی و از او می پرسی؟! و از پاسخ او كه با اشاره انجام داد راضی شدی؟! پس عمر در خطاب به آنان گفت: نمی دانید كه او كیست؟گفتند: نه، عمر گفت:

او علی بن ابی طالب (علیه السلام) است و من شهادت می دهم كه از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه می فرمود: اگر آسمانها و زمینها در كفه ترازویی نهاده شود و ایمان علی در كفه دیگر، ایمان علی برتر خواهد بود.»

تاريخ مدينه دمشق، ابن عساکر، شرح حال امام علی علیه السلام، ج 2، ص 365، حدیث. 872 ؛ مناقب ابن مغازلی ص 289، شماره 330، ط 1؛ مناقب خوارزمی فصل 13، ص 78، کفاية‌الطالب گنجی شافعی، اواخر باب 62، ص 258 و دیگران.

اما سؤال ما  از مخالفين شيعه اين است که:

آيا فردي که ايمان وزين او ـ به اعتراف خود عمر، ـ از آسمانها  و زمين سنگين تر است لايق جانشيني است يا کسي که خود مي گفت که دائما در شک است:

صحيح البخاري ک الشروط باب الشروط في الجهاد ج 2 ، ص122 طبع دار الکتب العربية به حاشية السندي وج3،ص 256 ط مطابع الشعب، مسند أحمد ج 4 ،ص330 ط 1 آمده است:

عمر مکرر در نبوت رسول خدا شک مي کرد. از جمله شک هاي وي در روز حديبه بود که حميدي در جمع بين الصحيحين اعتراف به آن کرده که عمر گفت:

ما شَکَکتُ في نُبُوَّةِ مُحمّد قطّ کَشَکّي يَومَ الحديبية!

يعني هرگز به اندازه شکي که در روز حديبيه در نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم کردم شک نکرده بودم. اين کلام وي خود نشان دهنده آن است که وي مادام و هميشه در نبوت پيامبر اکرم شک مي کرده است.

حال سوال ما از مخالفين شيعه اين آيه قرآن است که خداوند سوال مي پرسد:

أفَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلّا أَنْ يُهْدي فَما لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ

آيا آن که خلق را به راه حقّ رهبري مي‏کند سزاوارتر به پيروي است يا آن‏که هدايت نمي‏کند مگر آن‏که خود هدايت شود، پس شما را چه شده [که بي‏خرد و نادانيد و] چگونه چنين قضاوت مي‏کنيد؟

سوره يونس، آيه 35

به راستي آيا او که از ابتداي رسالت خاتم الانبياء بدو ايمان آورده چنانکه خود مخالفين اعتراف کرده اند و ايمان او به اعتراف عمر از وزانت آسمانهاي و زمين بيشتر است، برابر است با کسي که بيش از نيمي از عمر خود را در جاهليت گذرانده و در زمان اسلام ظاهري خود دائم در حال شک و ترديد بوده است؟!

به منطق قرآن، آنان برابر نيستند چه رسد به اينکه عمر را العياذبالله مقدم بر مولاي عالم اميرالمؤمنين عليه السلام کنند!


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:16 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

دست امیرالمومنین علیه السلام و دست خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم در عدل و داد برابر است.

 

دست امیرالمومنین علیه السلام و دست خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم در عدل و داد برابر است.

قال ابوبكر: ... قال لی رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - لیله الهجره، و نحن خارجان من الغار نرید المدینه:

كفی و كف علی فی العدل سواء.

ابو بكر گفت: خدا و رسولش راست گفتند، رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در شب هجرت در حالی كه بیرون از غار بودیم و اراده (رفتن) به مدینه را داشتیم به من فرمود:

دست من و دست علی در عدل و داد برابر است.

ابن مغازلی در مناقب، حدیث 170، ص. 129 - و ابن عساكر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 438، اواخر حدیث. 953 (شرح محمودی). - شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص 277، حدیث 17 و ص. 300 - متقی هندی در كنز العمال، ج 11، ص 604 (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم)، و دیگران. 

این روایت دلالت صریح می کند بر اینکه امیرالمومنین علیه السلام باید جانشین بلافصل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باشد. بدین تقریب:

اولا: هدف از ارسال رسل و فرستادن پیامبران، این بوده است که اقامه عدل و قسط شود:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم‏ الناس بالقسط»( حديد/25 )

ما پيامبران خويش را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها کتاب و معيار فرود آورديم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند...

(قسط) به معنای تقسیم و تقسیط و پخش می باشد؛ یعنی هرچیزی را در جای خود به کار بردن و هر شی‏ء را در محل شایسته خود قرار دادن، چنان که از مدت ها پیش عدل را نیز به همین معنا تفسیر کرده اند و گفته اند: «العدل یضع الأشیاء موضعها؛ عدالت این است که هر چیزی در جای خود قرار بگیرد و نظمی که شایسته هر موجودی است به وجود آید»

اين آيه صريحا به پاداشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پيامبران‏ معرفى کرده است. قرآن مأموريت و رسالت انبياء را برقرارى عدل در ميان بشر بيان مى‏کند. در اين آيه مى‏فرمايد ما فرستادگان خودمان را با دلائل روشن فرستاديم و همراه آنها کتاب و دستور و نوشته فرستاديم با ميزان، يعنى قوانين و مقررات عادلانه، براى چه؟ « ليقوم الناس بالقسط ». براى اينکه همه‏ افراد بشر به عدالت رفتار کنند و اصل عدالت در ميان افراد بشر بر قرار گردد. بنابراين ، مسئله بر قرارى عدالت، آن هم با مقياس بشريت، هدف اصلى و عمومى همه انبياء بوده است، يعنى انبياء که آمده‏اند، يک کار، يک‏ وظيفه، يک مأموريت و يک رسالتى که داشته‏اند، به نص قرآن مجيد عدالت بوده است.

ثانیا به طریق اولی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم چون از طرفی چون اشرف انبیاء بوده اند در این رسالت عظیم یعنی برقراری عدل، اولی تر بوده اند و وظیفه شان به مراتب سنگین تر و از طرفی چون خاتم الانبیا هستند برقراری عدالت کلیه در گرو برقراری عدالت توسط ایشان بوده است. یعنی اگر ایشان و خلفای ایشان عدالت را برقرار نمی کردند، سعی و کوشش و هدف کل انبیاء ضایع می شود.

ثالثا طبق حدیث فوق، خود ابی بکر اعتراف کرده است که پیامبر فرموده اند دست من و امیرالمومنین علیه السلام در عدل یکی است.

پس:

تنها کسی می تواند عدالت کلیه را اجرا کند، تنها کسی می تواند هدف کل انبیاء را محقق سازد، که دست او با دست پیامبر در عدالت یکی باشد و آن کسی نیست الا امیرالمومنین علیه السلام. لذا  فقط امیرالمومنین می توانند جانشین خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم باشند. و نه احدی دیگر.

از طرفی از همین روایت کفر ابی بکر و عمر و عثمان ثابت می شود زیرا فردی که مانع از محقق شدن اهداف کل انیباء گردد، و آن هم عالما و عامدا چنانکه خود ابی بکر اعتراف بدان داشته چنین شخصی از هر زندیق و کافری بدتر و پست تر است.


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:15 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

عمر: توسط امیرالمومنین، خدا ما را هدایت می کند و ما را از ظلمات بیرون می آورد

عمر: توسط امیرالمومنین، خدا ما را هدایت می کند و ما را از ظلمات بیرون می آورد

زمخشری و دیگر علمای مخالفین نقل کرده اند که:

در زمان حکومت عمر وقتی که عمر در مسجد بود و امیرالمومنین نیز در آنجا حاضر بود. شخصی از امیرالمومنین علیه السلام نزد عمر شکایت کرد. عمر نیز برای تشکیل محکمه و قضاوت بین ایشان با اشاره به امیرالمومنین علیه السلام گفت:

ای اباالحسن! بر خیز و در کنار خصمت بنشین.

امیرالمومنین(علیه السلام) بر خاست پهلوی ان مرد نشست و پس از گفتگو و قضاوت عمر و پایان قضیه و رفتن آن شخص حضرت به جای خود بازگشت. اما عمر در چهره حضرت ناراحتی و در همی را مشاهده کرد . پس گفت:

ابوالحسن! از چه رو چهره ات را متغیر می بینم. مگر از آنچه گذشت نا خشنودی؟ امیرالمومنین فرمودند: آری. عمر گفت: چرا؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: برای اینکه مرا در برابر شاکیم به کنیه (ابوالحسن)- که احترام آمیزتر از اسم است و مایه تبعیض بین طرفین دعوا در محکمه می تواند باشد. – صدا زدی. چرا نگفتی: یا علی برخیز پهلوی خصمت بنشین؟!

عمر که از این خرده گیری حضرت علیه خود  به شگفت آمده بود. سر آن حضرت را گرفت و چشمانش را بوسید و گفت:

بابی انتم و امی بکم هدانا الله و بکم اخرجنا من الظلمات الی النور

پدرم و مادرم به فدای شما باد. به وسیله شما خداوند ما را هدایت فرمود و به وسیله شما ما را از تیرگی و تاریکی به نور مشرف ساخت.

ربیع الابرار ج3، ص595؛ مناقب خوارزمی:ج7، ص51؛ شرح ابن ابی الحدید: ج4، ص133؛ نزهه المجالس صفوری ج2 ص211 ؛ فرائد السمطین حموینی: ج1، ص349 ؛ المستطرف ابشیهمی ج1 ص9

از این روایت هم خلافت و افضلیت امیرالمومنین علیه السلام و هم کفر عمر (لعنت الله علیه) به دست می آید:

عمر اعتراف کرده است که خداوند متعال توسط امیرالمومنین علیه السلام همه را هدایت می کند و از ظلمات به سوی نور می برد. این مسلم است که کسی که خدا به سبب او هدایت می کند و مردم را از ظلمات به سوی نور می برد، او افضل است و باید از او تبعیت کرد چنانکه خداوند متعال فرموده است:

 

قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَي فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون

]به مشرکان[ بگو: آيا شريکاني که براي خدا برگزيده‌ايد به حق هدايت مي‌کنند؟ بگو: خدا به حق هدايت مي‌کند. آيا کسي که به حق هدايت مي‌کند، به پيروي کردن از او سزاوارتر است يا کسي که خود از هدايت بي‌بهره است مگر آن که (توسط ديگري) هدايت شود؛ پس چگونه داوري مي‌کنيد؟

یونس: 35

جایی که خود عمر اعتراف کرده است، که خدا، او و همه مردم را به سبب امیرالمومنین علیه السلام هدایت می کند و از سویی آیه فوق صریحا می فرماید کسی که هدایت کننده است با کسی که توسط دیگری هدایت نمی شود، برابر نیستند. ثابت می شود که امیرالمومنین علیه السلام افضل بوده و باید از ایشان تبعیت می شده است.

لذا هم به حکم عقل و هم به حکم صریح قرآن، تمامی مخالفین باید از امیرالمومنین علیه السلام تبعیت کنند و حتی خود عمر نیز باید از حضرت تبعیت می کرد.

از سوی دیگر خود عمر اعتراف می کند که توسط امیرالمومنین علیه السلام خدا او و مردم دیگر را از ظلمات به سوی نور هدایت می کند، اما از طرفی در همین قضیه خود را در جایگاهی قرار می دهد که حکم کننده و قاضی بر امیرالمومنین علیه السلام باشد و مهم تر از این، اینکه خلافت او را غصب می کند و خود را مقدم بر کسی می داند که سبب هدایت اوست. پس از اینجا نتیجه می شود وقتی عمر، چنین کرد، و تبعیت از امیرالمومنین نکرد و از طرفی طبق اعتراف خود، امیرالمومنین سبب رهایی از ظلمت اوست، نتیجه می شود که عمر خود اعتراف کرده است که در ظلمات فرو رفته و به گمراهی تن داده است.


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:15 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

هیچ کس مانند امیرالمومنین علیه السلام فضیلت به دست نیاورد.

 

هیچ کس مانند امیرالمومنین علیه السلام فضیلت به دست نیاورد.

محب اهیچ کس مانند امیرالمومنین علیه السلام فضیلت به دست نیاورد.لدین طبرانی و دیگران به روایت از طبرانی صاحب معجم های سه گانه از عمر بن خطاب نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند:

ما اکتسب مکتسب مثل فضل علیِ یهدی صاحبه الی الهدی و یرده علی الردی

هیچ به دست آورنده ای همانند علی فضیلت به دست نیاورد، او همراهش را به راه راست هدایت کند و از گمراهی برگرداند.

ذخائر العقبی: ص61؛ ریاض النضرة: ج2، ص214؛ ینابیع المودة: ص203؛ ارجح المطالب: ص98؛ وسیلة المآل باکثیر حضرمی: ص110 مخطوط (ملحقات احقاق الحق: ج17، ص29)؛ مناقب سیدنا علی، عینی حیدرآبادی: ص40-41؛

قابل توجه است که ـ بر خلاف نقل و نوشته های قاطعانه نامبردگان که بدون شک از روی یک یا چند نسخه خطی معجم این حدیث را عینا نقل کرده اند ـ متصدی چاپ معجم صغیر طبرانی ص286شماره677 با استفاده از متن تحریفی مجمع الزوائد: ج1، ص121 به جای کلمه علیّ کلمه علم را جایگزین و ثبت نموده است

وجود مقدسی که خود ایشان برای هدایت نیازمند احدی نیست؛ و از سویی  اگر کسی بخواهد هدایت شود باید مصاحب ایشان باشد؛ تنها چنین فردی می تواند خلیفه بعد از پیامبر باشد. و تنها از چنین فردی باید تبعیت شود طبق آیه:

 أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (یونس: ۳۵)

آيا کسي که به حق هدايت مي‌کند، به پيروي کردن از او سزاوارتر است يا کسي که خود از هدايت بي‌بهره است مگر آن که (توسط ديگري) هدايت شود؛ پس چگونه داوري مي‌کنيد؟

طبق اعتراف عمر، اولا امیرالمومنین علیه السلام نیازمند هدایت فرد دیگری نیست. ثانیا خود عمر نیازمند هدایت امیرالمومنین علیه السلام است. و طبق آیه قرآن باید فردی که به سوی حق هدایت می کند سزاوارتر است از کس که خود برای هدایت نیازمند فرد دیگری است.

حال اگر کسی خود را مقدم بر این فرد دانست.

اولا خود هدایت نیافته است. چون نیازمند هدایت دیگری بود.

ثانیا نتوانسته دیگران را هدایت کند. چون از هدایت نفس خود هم عاجز است چه رسد به دیگران.

ثالثا دیگران را به گمراهی انداخته است. چون با تقدم بر آنکه می توانست همه را هدایت کند، جلوی هدایت کلیه الهیه را گرفته است.

آن هم آن نوع هدایتی که هر چه انبیا آمده است برای هدایت کلیه الهیه خاتم الانبیا بوده است و این دین آخرین دین است و بناست که همه تا روز قیامت متدین به این دین باشند. پس عمر جلوی هدایت کلیه انسانها را گرفته است. و این برای اثبات کفر او کافی و وافی است.


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:15 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

امیرالمؤمنین علیه السلام همرتبه است با خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم

 

امیرالمؤمنین علیه السلام همرتبه است با خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم

علامه شیخ ابوالمکارم علاء الدین سمنانی (۷۳۶) در عروة الوثقی پس از نقل حدیث منزلت و حدیت من کنت مولاه و دعای اللهم وال من والاه و اعتراف به اتفاق صحت آنها می نویسد:

فصار علی سید الاولیاء و کان قلبه علی قلب محمد علیه (و اله) التحیة و السلام

سپس می نویسد: به همین سر اشاره دارد سید صدیقین (سید الکاذبین) رفیق غار پیامبر ابوبکر هنگامی که ابوعبیده جراح را برای احضار (امیرالمؤمنین) علی علیه السلام فرستاد (اعتراف کرد) و گفت:

یا ابا عبیده!انت امین هذه الامة ابعثک الی من هو فی مرتبة من فقدناه بالامس نبغی ان تتکلّم عنده بحسن الادب

ای اباعبیده! تو امین امت هستی تو را به دنبال کسی می فرستم که در مرتبه کسی بود که دیروز از دست دادیم (یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم) سزاوار است که با حسن ادب در نزد او سخن بگوئی.

الغدیر: ج۱، ص۲۹۷.

سوال این جاست که:

مقام و مرتبت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم چیست؟ آیا جز این است که مقام نبوت و رسالت، مقام خلافت الهی، مقام حجت، مقام حبیب اللهی و... را داراست؟ مقام ولایتی که در قرآن فرموده است: النبی اولی بالمؤمنین من انفسکم؛ نبی خدا نسبت به مؤمنین از جانهایشان سزاوارتر است.

حال چه کسی به جانشینی شایسته تر است؟ آیا فردی که به اعتراف ابی بکر همرتبه با پیامبر خداست یا فردی که به اعتراف خودش شیطان بر او سلطه دارد؟ چنانکه وقتی ابی بکر به خلافت رسید در خطبه خود چنین گفت:

«إن ابابکر خطب... أما والله ما أنا بخیرکم و لقد کنت لمقامی هذا کارها و لوددت لو أن فیکم من یکفینی فتظنون أنی أعمل فیکم سنة رسول الله إذا لا اقوم بها إن رسول الله کان یعصم بالوحی و کان معه ملک و إن لی شیطانا یعترینی فاذا غضبت فاجتبونی لا اؤثر فی اشعارکم و لا ابشارکم، الا فراعونی فان استقمتُ فاعینونی و إن زغتُ فقومونی»

«همانا ابی بکر روزی خطبه خواند... (و گفت:) به خدا قسم بدانید من بهترین شما نیستم و همانا من از پذیرش این مقام کراهت داشتم و دوست داشتم که کسی در میان شما بود که مرا کفایت می نمود تا این کار را برعهده نگیرم. پس شما گمان کردید که من در بین شما به سنّت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم عمل خواهم کرد اما من چنین نخواهم کرد. همانا رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم از طریق وحی عصمت داشتند و مدام ملکی همراه او بود و به تحقیق که همراه من شیطانی است که مرا تا مرز جنون می کشاند پس هنگامی که غضبناک شدم از من پرهیز کنید تا به پوست ها و موهایتان نپرم. همانا مرا مراعات کنید پس اگر به راه مستقیم بودم مرا یاری کنید و اگر کج شدم مرا به راه آورید.»

(عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج11، مجلس العلمی 1403 ق، ص 336، روایت 20701؛ متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج5، دارالکتب العلمیه 1424ق، ص236. روایت 14046 ؛ ابن سعد نیز در «طبقات الکبری»، ج3، بیروت 1418، ص212؛ این روایت را ذکر کرده است و همچنین در: تاریخ الخمیس، ج 2، ص 233؛ اسد الغابة، ج 4، ص 295؛ تاریخ ابن عساکر، ج 30، ص112-303؛ الصراط المستقیم، ج 2، ص 279 و 280؛ تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 158؛ تاریخ ابن الاثیر، ج 3، ص 149؛ تاریخ ابن کثیر، ج 6، ص 331 و ... تاريخ طبري:2/440؛ شرح نهج البلاغه: 2/8)

آیا امیرالمومنین که به اعتراف ابی بکر در رتبه رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم است، به خلافت و امامت شایسته تر است یا ابی بکری که به اعتراف خودش شیطان بر او مسلط می شود؟!

واقعا جای ابهامی برای عقلای عالم باقی می ماند؟ و البته این مظلومیت امیرالمومنین علیه السلام است که چنین سوال می پرسیم که ایا امیرالمومنین شایسته تر است یا ابی بکر؟ زیرا خود مولایمان فرمودند: الدهر ینزلنی ثم ینزلنی حتی یقال علی و معاویه، دنیا آنقدر از منزلت عظیم من کاست و مرا پائیین آورد تا گفته شد: علی و معاویه. اما چه راهی دیگر است برای تنبه مخالفین و کسانی که خود را اهل سنت می نامند؟!

نه تنها خلافت بلافصل امیرالمومنین از این روایت به دست می آید بلکه کفر و فسق ابی بکر هم مشخص می شود بدین تقریر که:

اولا: ثابت است که شیطان بر ابی بکر تسلط می یافته است

ثانیا: طبق آیه قرآن شیطان بر موالیان خود و بر مشرکین مسلط است:

وإن عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین و إن جهنّم لموعدهم أجمعین» ( الحجر: 41-43) «(خطاب به شیطان) همانا بر بندگان من هیچ تسلطی نداری مگر آنها که از تو تبعیّت می کنند و از گمراهانند و همانا جهنّم موعد همگی آنها خواهد بود.»

همچنین در سوره مبارکة نحل فرموده است که شیطان تنها بر مشرکین و بر دوستان خودش تسلط دارد: «فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم إذ لیس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون إنما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون» ( النحل:98-100) «هنگامی که خواستی قرائت قرآن بکنی پس از شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر، زیرا شیطان بر مؤمنان و بر افرادی که به پروردگارشان توکل می کنند، تسلّطی ندارد. تنها و تنها تسلط او بر افرادیست که شیطان را مولا و دوست خود گرفته اند و بر افرادیست که به خدا مشرکند

ثالثا: خود ابی بکر گفته که امیرالمومنین همرتبه با پیامبر اکرم صلی الله علیه واله  سلم است

رابعا: با این وجود باز حق امیرالمومنین را غصب و خود را بر ایشان مقدم  داشته یعنی فردی را که ولایت شیطان بر او مسلط است را بر فردی که ولایت الهی را دارد مقدم کرده که این کفر صریح است بلکه سبب گمراهی تمام امت اسلام شده است.


ادامه مطلب


[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 12:14 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

قاسم حبیب جابر (از علمای اهل سنت)

قاسم حبیب جابر (از علمای اهل سنت) در اوایل كتابش با عنوان «الاهداء» می نویسد:

«این كتاب را به رهبری تقدیم می كنم كه نرمی و خشونت و رحمت و سخت گیری را جمع كرد... به اسلام عظمت بخشید و راهش را روشن ساخت... به مبادی حق و عدل و نیكی و دوستی پای بند ماند... وبالاخره به امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام ... شهید حق تقدیم می كنم »


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ] [ 9:18 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

شبلی شمیل (دانشمند مسیحی)

«بدون تردید علی بن ابی طالب علیه السلام بزرگ بزرگان و تنها نسخه ای است كه نمونه آن در غرب، شرق، گذشته و حال دیده نشده است »


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ] [ 9:13 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]