بنام خدا
دلنوشته رمضانی روز بیست و ششم رمضان
فقط چهار روز مانده، تا جامه مهمانی مان را، از تن بدر کنیم.
یادم هست؛
زیباترین سحر این مهمانی، بنام نامی تو رقم خورده بود؛ مــادر
حضور شما، در لابلاي مناجات های روزانه، چقدر پررنگ بود.
چقدر گریستن بر دامانت، روزها مرا روشن می کرد.
چقدر دور شما گشتن مرا آرام می کرد.
چقدر چادرت را بو کشیدن، در سلولهای قلب من، معجزه هايي عظیم، را رقم می زد.
مادر...
ادامه مطلب