• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    عفاف جامعه دردست حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    عفاف جامعه دردست حجاب

    زن مظهر جمال و زيبايى و عفاف است و مرد مظهر شيفتگى و مجذوب شدن از آن جهت فرهنگ غنى و ارزشمند اسلام پوشش و حجاب را براى بانوان لازم دانسته است و حجاب را حافظ ارزش‏هاى والاى معنوى زنان در برابر مردان قرار داده و در طول تاريخ او را از فساد و تباهى و افتادن در دام شهوت‏پرستان خودپرست نگهدارى نموده است.
    نگاه شهوت‏آميز مردان به زنان و بالعكس از جمله امور نكوهيده‏اى است كه پيامبر اسلام(ص) آن را به شدت منع مى‏كرد و آن را حرام مى‏دانست همان طورى كه فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس فمن تركها خوفا من الله اعطاه الله ايمانا يجد حلاوته فى قلبه‏». (1) نگاه شهوت‏آميز [همراه با لذت جنسى] تير زهراگينى است كه از سوى شيطان به سوى طعمه خويش رها مى‏گردد، پس هر كس به خاطر ترس از خدا نگاه با شهوت را ترك كند خداوند ايمانى به او خواهد بخشيد كه شيرينى و اثرش را در دلش خواهد ديد.
    رسول خدا(ص) در حجة الوداع هنگامى كه آن زن جوان خثعمى به حضورش آمد تا چند پرسش داشته باشد در آن هنگام فضل بن‏عباس همراه بود زن وقتى سؤال‏هايش را مطرح نمود پيامبر خدا(ص) به هنگام پاسخ دادن متوجه شد بين آن زن و فضل نگاهى رد و بدل گرديد و زن عوض اينكه مطالب آن حضرت را گوش كند به فضل كه جوان زيبا و نورسى بود متوجه شده در آن وقت رسول خدا(ص) دست‏خود را به طرف فضل بن‏عباس دراز كرد و صورت او را به طرف ديگر برگرداند و فرمود فخشيت ان يدخل بينهما الشيطان... (2) ; در نگاه زن جوان و مرد جوان مى‏ترسم شيطان قدم نهد و سبب انحراف آنان گردد.
    دانشمندان و علماى بزرگ براى لزوم حجاب به قرآن و احاديث و اجماع و عقل استدلال كرده‏اند و حدود پوشش را براى مردان و زنان به صورت روشن بيان داشته‏اند، ما در اين نوشتار كوتاه از آن جهت كه زن را عنصر اوليه صلاح و رستگارى جامعه مى‏دانيم و بر آن اعتقاديم كه اگر رستگارى و فلاح در اين قشر عظيم حاكم شود رستگارى و عاقبت‏بخيرى مردان را بدنبال دارد و بعكس خداى ناكرده چنانچه زنان جامعه فاسد و تباه شدند مجالى براى اصلاح مردان باقى نخواهد ماند. حال به بخشى كوتاه در باره حجاب و پوشش زن مى‏پردازيم.
    قرآن و مساله حجاب
    قرآن در باره حجاب مى‏فرمايد: «قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن الا لبعولتهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن ... و توبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون‏» (3) ; به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را [از نگاه هوس‏آلود]فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت‏خود را جز آن مقدار كه نمايان است، آشكار ننمايند و اطراف روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت‏خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان يا پدرانشان و با پدرشوهرانشان و يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان هم‏كيششان و .... همگى به سوى خداوند باز گرديد اى مؤمنان تا رستگار شويد.
    و در جاى ديگر آمده است: «يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفورا رحيما» (4) ; اى پيامبر به همسران و دختران خويش و ديگر زنان مؤمنان بگو كه جلبابها (روسريها)ى خويش را بر خود فرو افكنند اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند به [احتياط] نزديكتر و خداوند آمرزنده و مهربان است.
    فقهاء اسلام گفته‏اند: دو آيه فوق بر وجوب پوشش و حجاب براى زنان دلالت دارد. آنان نيز به آيات (60 تا 61) سوره نور تمسك كرده‏اند و آن آيات را دليل پوشش براى زنان دانسته‏اند همان طورى كه رواياتى را مستند خويش قرار داده‏اند، در اينجا به يك حديث اكتفا مى‏كنيم.
    پوشش فاطمه(س) در محوطه منزل در برابر بيگانه
    جابربن‏عبدالله انصارى مى‏گويد: به همراه رسول خدا(ص) بودم آن حضرت اراده كرد به خانه دخترش فاطمه(س) برود چون به درب خانه فاطمه(س) رسيد با دست مباركش درب را فشار داد و فرياد برآورد: السلام عليكم.
    دختر گرامى پيامبر جواب داد: عليك السلام يا رسول الله(ص)
    آنگاه پيامبر خدا(ص) اجازه ورود به منزل گرفت و فرمود: ادخل انا و من معى (آيا من و كسى كه همراه من است داخل منزل شويم). در آن وقت فاطمه(س) فرمود: پدر جان چيزى بر سر ندارم، رسول خدا(ص) فرمود: يا فاطمة خذي فضل ملحفتك فقنعنى بها راسك; فاطمه جان با قسمتهاى اضافى روپوش خودت سرت را بپوشان. پيامبر(ص) دوباره اجازه گرفت فاطمه(س) پرسيد: چه كسى با شماست، پيامبر خدا(ص) فرمود: جابر، آنگاه من به همراه پيامبر(ص) داخل خانه زهرا(س) شدم.
    جابر مى‏گويد: چهره زهرا(س) همانند شكم ملخ زرد شده بود، پيامبر خدا(ص) پرسيد: دخترم چرا چنين هستى، جواب داد: از گرسنگى است.
    پيامبر(ص) دعا فرمود: اللهم مشبع الجوعة و دافع الضيعة، اشبع فاطمة بنت محمد; اى خدايى كه سيركننده گرسنه و بوجود آورنده محصولات هستى فاطمه دختر محمد(صلى الله عليها) را سير گردان.
    جابر ادامه مى‏دهد سوگند به خدا دعاى پيامبر خدا(ص) مستجاب گرديد. پس از دعاى آن حضرت چهره زهرا(س) گلگون گرديد مثل اينكه خون را در حال حركت در زير پوست صورت مى‏ديدم و زهرا(س) از آن پس گرسنه نماند. (5)
    پس از عموم آيه شريفه (31 نور) و ديگر آيات استفاده مى‏شود كه پوشش براى زنان امرى مسلم است و كسى نمى‏تواند آن را انكار كند، از سوى ديگر سيره فاطمه اطهر(س) در برخورد با جابر بن‏عبدالله انصارى(ره) بالاترين شيوه تبيين حكم الهى است كه حضرت بدان عمل مى‏كند و وظيفه ديگر زنان را در برابر مردان غير محرم و بيگانه نشان مى‏دهد. برخورد فاطمه(س) با جابر كه شخص مؤمن و مورد اعتماد رسول خدا(ص) است در محيط خانه خويش چنين است مسلم زنان متعهد در حفظ خود در داشتن پوشش صحيح در جامعه (كوچه و بازار و ادارات و ...) وظيفه‏اى سنگين‏تر دارند.
    پوشش زنان در برابر خويشاوندان
    احمد بن‏ابى‏نصر بزنطى از ياران عاليقدر امام على بن‏موسى الرضا(ع) است مى‏گويد از آن حضرت پرسيدم: آيا براى مرد جايز است كه به موهاى خواهر زنش نگاه كند؟ حضرت فرمود: نه مگر اينكه سالخورده و پير و از كار افتاده باشد. عرض كردم: پس خواهر زن با بيگانه چه فرق مى‏كند يعنى هر دوى اينها يكى هستند؟! حضرت فرمود: بلى يكى هستند. پرسيدم: [در مورد سالخورده] چقدر براى من جايز است نگاه كنم؟
    فرمود: به موى او و ذراع (از انگشت تا آرنج) او مى‏توانى نگاه كنى. (6)
    قسمت آخر روايت مربوط به سالخورده و پيرزن از كار افتاده است همان طورى كه صاحب وسائل مرحوم شيخ حر عاملى بر آن تصريح نموده‏است.
    نقش «حجاب‏» در سلامت عمومى
    در جامعه‏اى كه زن و مرد هر كدام كار متعلق به خويش را انجام دهد و اختلاط و معاشرت بى‏مرز در آن وجود نداشته باشد زنان غير متعهد خودنمايى ننمايند و مردان شهوتران هم با چشمان صياد خويش به دنبال طعمه نگردند، در آن جامعه آرامش روحى و روانى بر زن و مرد حاكم خواهد شد، و ثبات و استحكام ويژه‏اى بر خانواده آن سايه خواهد افكند، و روز بروز بر تعداد پيوند ازدواج‏ها و زناشوييهاى مشروع و قانونى افزوده خواهد گرديد كه نتيجه آرامش اجتماعات كوچك، آرامش و سعادت جوامع بزرگ انسانى خواهد شد. پس پوشش صحيح بالاترين نعمت الهى است كه خداوند بر زنان ارزانى داشته و بر آنان لازم شمرده است.
    رسول گرامى اسلام روزى در جمع ياران خويش كه در مسجد نشسته بودند، پرسيد: بهترين چيز براى زنان چيست؟ كسى نتوانست پاسخ آن حضرت را بدهد. على(ع) به خانه آمد پرسش پيامبر و ناتوانى يارانش را در پاسخ به آن حضرت بازگو كرد. فاطمه زهرا(س) فرمود: خير لهن ان لا يرين الرجال و لايرونهن، فاخبره بذلك فقال(ص) له: من علمك هذا؟ قال(ع): فاطمة. قال(ص):انها بضعة منى; (7) بهترين چيز براى زنان اين است كه به مردان نگاه نيندازند و مردان نيز به آنها نظر نكنند. اميرمؤمنان(ع) به مسجد برگشت و آن را براى پيامبر و مردم بازگو كرد. رسول خدا(ص) پرسيد: از كجا آموختى؟ على(ع) گفت: اين پاسخ فاطمه است. در آن هنگام پيامبر(ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است.
    حدود پوشش بانوان از ديدگاه فقهاء اسلام
    بسيارى از فقهاء شيعه و اهل سنت‏بعد از اعتماد بر ظهور آيات گذشته و تصريح روايات در مورد وجوب پوشش ادعاى اجماع و اتفاق نموده‏اند و ذيل تفسير آيات سوره نور و احزاب حدود و مقدار پوشش را براى زنان مشخص نموده‏اند. در اينجا به بيان برخى از نظريات فقهاء مى‏پردازيم:
    ابن رشد فقيه و فيلسوف معروف اندلسى مى‏نويسد: عقيده اكثر علماء بر اين است كه بدن زن جز چهره و دو دست تا مچ عورت (×) است، ابوحنيفه معتقد است: قدمين نيز عورت شمرده نمى‏شود لكن ابوبكر بن‏عبدالرحمان بن‏هشام بر اين باور است كه تمام بدن زن بلا استثناء عورت است. (8) در الفقه على مذاهب الخمسه آمده است: علماء اسلام اتفاق نظر دارند كه بر هر يك از زن و مرد لازم است آنچه را در خارج نماز بايد بپوشد در حال نماز هم بايد بپوشد سپس مى‏گويد: به عقيده علماء شيعه اماميه بر زن در حال نماز همان قدر از بدن را واجب است‏بپوشاند كه در غير نماز بايد از نامحرم بپوشد. (9)
    فقهاء اسلامى در دو موضع از كتاب‏هاى فقهى خود وجوب حجاب و حدود پوشش را براى بانوان مطرح نموده‏اند.
    الف - در بحث پوشش در حالت نماز (بحث‏ساتر)
    ب - در بحث نگاه كردن مرد به زن نامحرم و يا عكس‏آن
    علامه حلى(ره) مى‏فرمايد: جميع بدن زن عورت است جز چهره او به اجماع همه علماء، در همه شهرها جز ابوبكر بن‏عبدالرحمان بن‏هشام كه تمام بدن زن را عورت دانسته است. سخن او به اجماع فقهاء مردود است. زيرا از نظر علماء ما (شيعه) دو دست تا مچ نيز مانند چهره است و عورت نخواهد بود. مالك بن‏انس و شافعى و اوزاعى و سفيان ثورى در اين جهت‏با علماء شيعه هم عقيده‏اند، ابن‏عباس در تفسير كلام خدا: «و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها» وجه و كفين را با هم استثنا نموده است. (10)
    در پايان بايد گفت: فقهاء اسلامى در دو موضع از كتاب‏هاى فقهى خود وجوب حجاب و حدود پوشش را براى بانوان مطرح نموده‏اند.
    الف - در بحث پوشش در حالت نماز (بحث‏ساتر)
    ب - در بحث نگاه كردن مرد به زن نامحرم و يا عكس آن امام خمينى(ره) در اين دو باب فرموده‏اند:
    1 - عورت زن در نماز همه بدن اوست كه شامل سر و موى‏ها مى‏گردد و فقط صورت (به مقدارى كه بايد در وضو بايد شسته شود) و دست‏ها تا مچ و پاها تا ابتداء ساق مستثنى شده سپس فرموده‏اند: از آن مقدارى كه استثناء شده واجب است مقدار بيشترى را پوشاند تا يقين به پوشش مقدار واجب پيدا شود. (11)
    2 - نگاه كردن مرد به زن نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه كردن به صورت و دستها اگر با قصد لذت باشد حرام است و اگر بدون قصد لذت باشد مانعى ندارد. (12)

    پی نوشت

    1- بحارالانوار، ج 104، ص 38، ح 34، ب‏33.
    2- فتح البارى، ج 4، ص‏439 تا 442. حديث ايام حج صادر گرديده و احكام ديگرى در مورد محرم استفاده مى‏شود و لكن قدر مسلم حرمت نگاه با شهوت از سوى مرد به زن و بعكس مى‏باشد، و جواز نگاه به صورت زن بدون ريبه همان طورى كه پيامبر(ص) نگاه كرد و عمل پيامبر(ص) نسبت‏به فضل بن‏عباس نشانگر حرمت نظر به زن با لذت مى‏باشد; بايد توجه داشت اين روايت را كتب اهل سنت نقل كرده‏اند و اصل حديث هم مرفوعه مى‏باشد.
    3- نور: 31.
    4- احزاب:59.
    5- فروع كافى، ج 5، ص 528، ح 5; وسائل الشيعه، ج 20، ب 120، ص‏216، ح‏25463. (چاپ آل البيت); مسالك الافهام، فاضل جواد كاظمى، ج‏3، ص 275.
    6- وسائل الشيعه، ج 20، باب‏107، ص‏199، ح 25420 (چاپ آل البيت); سالته عن الرجل يحل له ان ينظر الى شعر اخت امراته؟ فقال(ع) لا الا ان تكون من القواعد...
    7- وسائل الشيعه، ج 20، ص‏67، ح 25054 (چاپ آل البيت); بحارالانوار، ج‏43، ص 54، ح 48; احقاق الحق، ج 10، ص‏257.
    × - منظور از واژه عورت «آسيب‏پذير» و يك اصطلاح در فقه است.
    8- بداية المجتهد، ابن‏رشد، ج 1، ص 111.
    9- الفقه على مذاهب الخمسة، محمد جواد مغنيه، ص‏113.
    10- تذكرة الفقهاء، ج 2، ص‏446، م 108.
    11- تحرير الوسيله، ج 1، ص‏129، م‏3.
    12- رساله توضيح المسائل، احكام نگاه كردن، م‏2433.

    رجبعلى زمانى

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    عفاف جامعه دردست حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    عفاف جامعه دردست حجاب

    زن مظهر جمال و زيبايى و عفاف است و مرد مظهر شيفتگى و مجذوب شدن از آن جهت فرهنگ غنى و ارزشمند اسلام پوشش و حجاب را براى بانوان لازم دانسته است و حجاب را حافظ ارزش‏هاى والاى معنوى زنان در برابر مردان قرار داده و در طول تاريخ او را از فساد و تباهى و افتادن در دام شهوت‏پرستان خودپرست نگهدارى نموده است.
    نگاه شهوت‏آميز مردان به زنان و بالعكس از جمله امور نكوهيده‏اى است كه پيامبر اسلام(ص) آن را به شدت منع مى‏كرد و آن را حرام مى‏دانست همان طورى كه فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس فمن تركها خوفا من الله اعطاه الله ايمانا يجد حلاوته فى قلبه‏». (1) نگاه شهوت‏آميز [همراه با لذت جنسى] تير زهراگينى است كه از سوى شيطان به سوى طعمه خويش رها مى‏گردد، پس هر كس به خاطر ترس از خدا نگاه با شهوت را ترك كند خداوند ايمانى به او خواهد بخشيد كه شيرينى و اثرش را در دلش خواهد ديد.
    رسول خدا(ص) در حجة الوداع هنگامى كه آن زن جوان خثعمى به حضورش آمد تا چند پرسش داشته باشد در آن هنگام فضل بن‏عباس همراه بود زن وقتى سؤال‏هايش را مطرح نمود پيامبر خدا(ص) به هنگام پاسخ دادن متوجه شد بين آن زن و فضل نگاهى رد و بدل گرديد و زن عوض اينكه مطالب آن حضرت را گوش كند به فضل كه جوان زيبا و نورسى بود متوجه شده در آن وقت رسول خدا(ص) دست‏خود را به طرف فضل بن‏عباس دراز كرد و صورت او را به طرف ديگر برگرداند و فرمود فخشيت ان يدخل بينهما الشيطان... (2) ; در نگاه زن جوان و مرد جوان مى‏ترسم شيطان قدم نهد و سبب انحراف آنان گردد.
    دانشمندان و علماى بزرگ براى لزوم حجاب به قرآن و احاديث و اجماع و عقل استدلال كرده‏اند و حدود پوشش را براى مردان و زنان به صورت روشن بيان داشته‏اند، ما در اين نوشتار كوتاه از آن جهت كه زن را عنصر اوليه صلاح و رستگارى جامعه مى‏دانيم و بر آن اعتقاديم كه اگر رستگارى و فلاح در اين قشر عظيم حاكم شود رستگارى و عاقبت‏بخيرى مردان را بدنبال دارد و بعكس خداى ناكرده چنانچه زنان جامعه فاسد و تباه شدند مجالى براى اصلاح مردان باقى نخواهد ماند. حال به بخشى كوتاه در باره حجاب و پوشش زن مى‏پردازيم.
    قرآن و مساله حجاب
    قرآن در باره حجاب مى‏فرمايد: «قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن الا لبعولتهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن ... و توبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون‏» (3) ; به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را [از نگاه هوس‏آلود]فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت‏خود را جز آن مقدار كه نمايان است، آشكار ننمايند و اطراف روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت‏خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان يا پدرانشان و با پدرشوهرانشان و يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان هم‏كيششان و .... همگى به سوى خداوند باز گرديد اى مؤمنان تا رستگار شويد.
    و در جاى ديگر آمده است: «يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفورا رحيما» (4) ; اى پيامبر به همسران و دختران خويش و ديگر زنان مؤمنان بگو كه جلبابها (روسريها)ى خويش را بر خود فرو افكنند اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند به [احتياط] نزديكتر و خداوند آمرزنده و مهربان است.
    فقهاء اسلام گفته‏اند: دو آيه فوق بر وجوب پوشش و حجاب براى زنان دلالت دارد. آنان نيز به آيات (60 تا 61) سوره نور تمسك كرده‏اند و آن آيات را دليل پوشش براى زنان دانسته‏اند همان طورى كه رواياتى را مستند خويش قرار داده‏اند، در اينجا به يك حديث اكتفا مى‏كنيم.
    پوشش فاطمه(س) در محوطه منزل در برابر بيگانه
    جابربن‏عبدالله انصارى مى‏گويد: به همراه رسول خدا(ص) بودم آن حضرت اراده كرد به خانه دخترش فاطمه(س) برود چون به درب خانه فاطمه(س) رسيد با دست مباركش درب را فشار داد و فرياد برآورد: السلام عليكم.
    دختر گرامى پيامبر جواب داد: عليك السلام يا رسول الله(ص)
    آنگاه پيامبر خدا(ص) اجازه ورود به منزل گرفت و فرمود: ادخل انا و من معى (آيا من و كسى كه همراه من است داخل منزل شويم). در آن وقت فاطمه(س) فرمود: پدر جان چيزى بر سر ندارم، رسول خدا(ص) فرمود: يا فاطمة خذي فضل ملحفتك فقنعنى بها راسك; فاطمه جان با قسمتهاى اضافى روپوش خودت سرت را بپوشان. پيامبر(ص) دوباره اجازه گرفت فاطمه(س) پرسيد: چه كسى با شماست، پيامبر خدا(ص) فرمود: جابر، آنگاه من به همراه پيامبر(ص) داخل خانه زهرا(س) شدم.
    جابر مى‏گويد: چهره زهرا(س) همانند شكم ملخ زرد شده بود، پيامبر خدا(ص) پرسيد: دخترم چرا چنين هستى، جواب داد: از گرسنگى است.
    پيامبر(ص) دعا فرمود: اللهم مشبع الجوعة و دافع الضيعة، اشبع فاطمة بنت محمد; اى خدايى كه سيركننده گرسنه و بوجود آورنده محصولات هستى فاطمه دختر محمد(صلى الله عليها) را سير گردان.
    جابر ادامه مى‏دهد سوگند به خدا دعاى پيامبر خدا(ص) مستجاب گرديد. پس از دعاى آن حضرت چهره زهرا(س) گلگون گرديد مثل اينكه خون را در حال حركت در زير پوست صورت مى‏ديدم و زهرا(س) از آن پس گرسنه نماند. (5)
    پس از عموم آيه شريفه (31 نور) و ديگر آيات استفاده مى‏شود كه پوشش براى زنان امرى مسلم است و كسى نمى‏تواند آن را انكار كند، از سوى ديگر سيره فاطمه اطهر(س) در برخورد با جابر بن‏عبدالله انصارى(ره) بالاترين شيوه تبيين حكم الهى است كه حضرت بدان عمل مى‏كند و وظيفه ديگر زنان را در برابر مردان غير محرم و بيگانه نشان مى‏دهد. برخورد فاطمه(س) با جابر كه شخص مؤمن و مورد اعتماد رسول خدا(ص) است در محيط خانه خويش چنين است مسلم زنان متعهد در حفظ خود در داشتن پوشش صحيح در جامعه (كوچه و بازار و ادارات و ...) وظيفه‏اى سنگين‏تر دارند.
    پوشش زنان در برابر خويشاوندان
    احمد بن‏ابى‏نصر بزنطى از ياران عاليقدر امام على بن‏موسى الرضا(ع) است مى‏گويد از آن حضرت پرسيدم: آيا براى مرد جايز است كه به موهاى خواهر زنش نگاه كند؟ حضرت فرمود: نه مگر اينكه سالخورده و پير و از كار افتاده باشد. عرض كردم: پس خواهر زن با بيگانه چه فرق مى‏كند يعنى هر دوى اينها يكى هستند؟! حضرت فرمود: بلى يكى هستند. پرسيدم: [در مورد سالخورده] چقدر براى من جايز است نگاه كنم؟
    فرمود: به موى او و ذراع (از انگشت تا آرنج) او مى‏توانى نگاه كنى. (6)
    قسمت آخر روايت مربوط به سالخورده و پيرزن از كار افتاده است همان طورى كه صاحب وسائل مرحوم شيخ حر عاملى بر آن تصريح نموده‏است.
    نقش «حجاب‏» در سلامت عمومى
    در جامعه‏اى كه زن و مرد هر كدام كار متعلق به خويش را انجام دهد و اختلاط و معاشرت بى‏مرز در آن وجود نداشته باشد زنان غير متعهد خودنمايى ننمايند و مردان شهوتران هم با چشمان صياد خويش به دنبال طعمه نگردند، در آن جامعه آرامش روحى و روانى بر زن و مرد حاكم خواهد شد، و ثبات و استحكام ويژه‏اى بر خانواده آن سايه خواهد افكند، و روز بروز بر تعداد پيوند ازدواج‏ها و زناشوييهاى مشروع و قانونى افزوده خواهد گرديد كه نتيجه آرامش اجتماعات كوچك، آرامش و سعادت جوامع بزرگ انسانى خواهد شد. پس پوشش صحيح بالاترين نعمت الهى است كه خداوند بر زنان ارزانى داشته و بر آنان لازم شمرده است.
    رسول گرامى اسلام روزى در جمع ياران خويش كه در مسجد نشسته بودند، پرسيد: بهترين چيز براى زنان چيست؟ كسى نتوانست پاسخ آن حضرت را بدهد. على(ع) به خانه آمد پرسش پيامبر و ناتوانى يارانش را در پاسخ به آن حضرت بازگو كرد. فاطمه زهرا(س) فرمود: خير لهن ان لا يرين الرجال و لايرونهن، فاخبره بذلك فقال(ص) له: من علمك هذا؟ قال(ع): فاطمة. قال(ص):انها بضعة منى; (7) بهترين چيز براى زنان اين است كه به مردان نگاه نيندازند و مردان نيز به آنها نظر نكنند. اميرمؤمنان(ع) به مسجد برگشت و آن را براى پيامبر و مردم بازگو كرد. رسول خدا(ص) پرسيد: از كجا آموختى؟ على(ع) گفت: اين پاسخ فاطمه است. در آن هنگام پيامبر(ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است.
    حدود پوشش بانوان از ديدگاه فقهاء اسلام
    بسيارى از فقهاء شيعه و اهل سنت‏بعد از اعتماد بر ظهور آيات گذشته و تصريح روايات در مورد وجوب پوشش ادعاى اجماع و اتفاق نموده‏اند و ذيل تفسير آيات سوره نور و احزاب حدود و مقدار پوشش را براى زنان مشخص نموده‏اند. در اينجا به بيان برخى از نظريات فقهاء مى‏پردازيم:
    ابن رشد فقيه و فيلسوف معروف اندلسى مى‏نويسد: عقيده اكثر علماء بر اين است كه بدن زن جز چهره و دو دست تا مچ عورت (×) است، ابوحنيفه معتقد است: قدمين نيز عورت شمرده نمى‏شود لكن ابوبكر بن‏عبدالرحمان بن‏هشام بر اين باور است كه تمام بدن زن بلا استثناء عورت است. (8) در الفقه على مذاهب الخمسه آمده است: علماء اسلام اتفاق نظر دارند كه بر هر يك از زن و مرد لازم است آنچه را در خارج نماز بايد بپوشد در حال نماز هم بايد بپوشد سپس مى‏گويد: به عقيده علماء شيعه اماميه بر زن در حال نماز همان قدر از بدن را واجب است‏بپوشاند كه در غير نماز بايد از نامحرم بپوشد. (9)
    فقهاء اسلامى در دو موضع از كتاب‏هاى فقهى خود وجوب حجاب و حدود پوشش را براى بانوان مطرح نموده‏اند.
    الف - در بحث پوشش در حالت نماز (بحث‏ساتر)
    ب - در بحث نگاه كردن مرد به زن نامحرم و يا عكس‏آن
    علامه حلى(ره) مى‏فرمايد: جميع بدن زن عورت است جز چهره او به اجماع همه علماء، در همه شهرها جز ابوبكر بن‏عبدالرحمان بن‏هشام كه تمام بدن زن را عورت دانسته است. سخن او به اجماع فقهاء مردود است. زيرا از نظر علماء ما (شيعه) دو دست تا مچ نيز مانند چهره است و عورت نخواهد بود. مالك بن‏انس و شافعى و اوزاعى و سفيان ثورى در اين جهت‏با علماء شيعه هم عقيده‏اند، ابن‏عباس در تفسير كلام خدا: «و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها» وجه و كفين را با هم استثنا نموده است. (10)
    در پايان بايد گفت: فقهاء اسلامى در دو موضع از كتاب‏هاى فقهى خود وجوب حجاب و حدود پوشش را براى بانوان مطرح نموده‏اند.
    الف - در بحث پوشش در حالت نماز (بحث‏ساتر)
    ب - در بحث نگاه كردن مرد به زن نامحرم و يا عكس آن امام خمينى(ره) در اين دو باب فرموده‏اند:
    1 - عورت زن در نماز همه بدن اوست كه شامل سر و موى‏ها مى‏گردد و فقط صورت (به مقدارى كه بايد در وضو بايد شسته شود) و دست‏ها تا مچ و پاها تا ابتداء ساق مستثنى شده سپس فرموده‏اند: از آن مقدارى كه استثناء شده واجب است مقدار بيشترى را پوشاند تا يقين به پوشش مقدار واجب پيدا شود. (11)
    2 - نگاه كردن مرد به زن نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه كردن به صورت و دستها اگر با قصد لذت باشد حرام است و اگر بدون قصد لذت باشد مانعى ندارد. (12)

    پی نوشت

    1- بحارالانوار، ج 104، ص 38، ح 34، ب‏33.
    2- فتح البارى، ج 4، ص‏439 تا 442. حديث ايام حج صادر گرديده و احكام ديگرى در مورد محرم استفاده مى‏شود و لكن قدر مسلم حرمت نگاه با شهوت از سوى مرد به زن و بعكس مى‏باشد، و جواز نگاه به صورت زن بدون ريبه همان طورى كه پيامبر(ص) نگاه كرد و عمل پيامبر(ص) نسبت‏به فضل بن‏عباس نشانگر حرمت نظر به زن با لذت مى‏باشد; بايد توجه داشت اين روايت را كتب اهل سنت نقل كرده‏اند و اصل حديث هم مرفوعه مى‏باشد.
    3- نور: 31.
    4- احزاب:59.
    5- فروع كافى، ج 5، ص 528، ح 5; وسائل الشيعه، ج 20، ب 120، ص‏216، ح‏25463. (چاپ آل البيت); مسالك الافهام، فاضل جواد كاظمى، ج‏3، ص 275.
    6- وسائل الشيعه، ج 20، باب‏107، ص‏199، ح 25420 (چاپ آل البيت); سالته عن الرجل يحل له ان ينظر الى شعر اخت امراته؟ فقال(ع) لا الا ان تكون من القواعد...
    7- وسائل الشيعه، ج 20، ص‏67، ح 25054 (چاپ آل البيت); بحارالانوار، ج‏43، ص 54، ح 48; احقاق الحق، ج 10، ص‏257.
    × - منظور از واژه عورت «آسيب‏پذير» و يك اصطلاح در فقه است.
    8- بداية المجتهد، ابن‏رشد، ج 1، ص 111.
    9- الفقه على مذاهب الخمسة، محمد جواد مغنيه، ص‏113.
    10- تذكرة الفقهاء، ج 2، ص‏446، م 108.
    11- تحرير الوسيله، ج 1، ص‏129، م‏3.
    12- رساله توضيح المسائل، احكام نگاه كردن، م‏2433.

    رجبعلى زمانى

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    «حجاب»از دیدگاه قرآن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد

    «حجاب»از دیدگاه قرآن

    بحث پوشش و خصوصاً پوشش اسلامى، يكى از داغترين موضوع هاى داخلى و خارجى امروز است؛ از ممنوعيت حجاب در كشورهاى اروپايى مانند فرانسه و تركيه گرفته تا بحث هاى روشنفكر نمايان و متحجران مسلمان.
    در اين مقاله نه مى خواهيم و نه مى توانيم به همه مسائل و شبهات مربوط به «پوشش» (يا اصطلاحاً حجاب) حتى اشاره كنيم، بلكه هدف بررسى مسأله رابطه پوشش و امنيت زن- و بالطبع امنيت اجتماع- است. در زمينه بحث پوشش و ديدگاه اسلام در اين باره، مسلماً كتاب بسيار گرانقدر «مسأله حجاب»- مانند تمامى آثار ارزشمند استاد شهيد «مرتضى مطهرى»- از بهترين و كامل ترين منابع مطالعه است كه به گفته خود استاد در كتاب بى نظير «پاسخ هاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب»: «مسأله حقوق و حدود زن در جامعه امروز از نظر اسلام، علاوه بر جنبه عملى جنبه اعتقادى پيدا كرده است، يعنى باورهاى بى اساس اجتماع عين متون اسلامى دانسته شده و دستورهاى واقعى اسلامى هم فلسفه اش توضيح داده نشده است و در نتيجه مقررات اسلامى در باره زن وسيله اى شده است براى تبليغ عليه اسلام و ما مرتب شاهد آن هستيم. اين كتاب به لطف خدا اثر فوق العاده اى در خنثى كردن اين تبليغات داشته است و اين كتاب كارى جز بيان حقيقت اسلام نكرده است؛ پس ما اين كتاب را براى يك معتقد و اهل تسليم كه به هر حال به فتواى يك مجتهد عمل مى كند ننوشته ايم، ما آن را براى منكران و مرددان وضعيف الاعتقادها نوشته ايم.»(۱)
    شهيد مطهرى در اين كتاب بيشتر به بيان فلسفه پوشش اسلامى مى پردازد؛ بايد خاطرنشان كرد كه لازمه ايمان به دستورات الهى، دانستن فلسفه تمام احكام نيست ولى با دانستن و اثبات اين حقايق از راه استدلال و تجربه، علاوه بر باز كردن راه توسعه علم و نيز افزايش آرامش درون، راه را بر خرده گيران مغرض نيز خواهيم بست.
    در ادامه، پس از نقل چندين آمار، گزيده اى از اين كتاب (بخش هاى مربوط به بحث) مى آيد كه بديهى است براى مسلط شدن بر اين موضوع، مطالعه ۲ كتاب مذكور به همه دوستان، خصوصاً بانوان مؤمن توصيه مى شود.
    ما را چه شده است كه وقتى زنان انصار «آيه جلباب» را شنيدند، با اشتياق رو به پوشش الهى آورده، چادر هاى مشكى بر سر كردند(۲)، چرا كه با اين آيه يك حريم براى ايشان ايجاد مى شد ولى اكنون...؟
    آيا واقعاً مى دانيم امروزه در چه جهانى زندگى مى كنيم؟ دنيايى كه تمام همت طراحان مد، آن است كه نسبت بين پوشيدگى و برهنگى را طورى تنظيم كنند كه حداكثر جذابيت را در نظر جنس مخالف ايجاد كند(۳) مردان و زنان جهان به بدنسازى و زيبايى اندام به چشم وسيله جلب توجه ديگران مى نگرند؛ از طرفى توان مقابله با شكمبارگى خود راندارند و از طرفى به هر وسيله اى براى تناسب اندام متوسل مى شوند...
    ***
    با توجه به «مطالعات ملى قربانيان جنايت» در سال ۲۰۰۴ (بزرگترين و مطمئن ترين تحقيقات جرم شناسى آمريكا كه هر سال توسط وزارت دادگسترى ايالات متحده انجام مى شود) و گزارش FBI در اكتبر ،۲۰۰۵ به طور متوسط ۲۰۹۸۸۰ نفر قربانى «هتك حرمت ، تلاش براى آزارهاى جنسى» وجود داشته كه نسبت به سال ۲۰۰۳ رشد داشته است؛ يعنى تقريباً هر ۲‎/۵ دقيقه يكبار. اگر فقط آمار تعديات كامل را در نظر بگيريم، به رقم حدوداً يك تعدى در هر ۸ دقيقه مى رسيم.(۴)
    پژوهشى ديگر نشان مى دهد كه اين تعديات سالانه موجب بيش از ۳۲۰۰۰ مورد باردارى هاى نامشروع مى شود.(۵)
    در تحقيقى كه وزارت دادگسترى و مراكز پيشگيرى و كنترل بيمارى ها ( به تأييد يك مركز درمانى در دانشگاه كاليفرنيا)(۶) روى ۸۰۰۰ زن و ۸۰۰۰ مرد انجام دادند و مطابق تحقيقات «كالج ملى مطالعه زنان قربانيان جنسى»، به اين نتيجه رسيدند كه بين يك سوم تا يك ششم زنان ايالات متحده در طول زندگى خود مورد نوعى آزار جنسى قرار گرفته اند (۱۷‎/۷ ميليون زن قربانى هتك حرمت يا تلاش براى هتك حرمت قرار گرفته اند) كه 83 درصدشان زير ۲۵ سال بوده اند(۷)
    زنان حتى در محيط كار هم مورد اذيت جنسى قرار مى گيرند: بنابه گزارش «كميسيون فرصت هاى برابر شغلى ايالات متحده» در سال ،۲۰۰۴ بيش از
    ۱۳ هزار مورد حمله و آزار جنسى وجود داشته كه ۸۴‎/۹درصد درباره زنان بوده است.(۸)
    البته طبق تحقيقات مذكور و مطالعات بيشتر «مركز ملى كاوش هاى پليسى» متعلق به همين وزارتخانه و نيز «مركز ملى قربانى»، هتك حرمت، كم شكايت ترين جرم است و تقريباً ۱۶ الى ۴۲ درصد از اينگونه آزارها به مراجع قضايى گزارش مى شوند (FBI اين طور اذعان دارد: به طور متوسط هر ۵ دقيقه يك گزارش آزار جنسى)(۹) و با بررسى هاى انجام گرفته، تقريباً فقط ۶ درصد از متجاوزان- آن هم به طور ميانگين ۵‎/۴ سال- زندانى مى شوند ( حدوداً ۱۵ نفر از ۱۶ متجاوز، آزادانه قدم مى زنند).(۱۰)
    ***
    تنها براى نمونه، آمارهاى «ينگه دنيا» به اختصار ذكر شد كه اكثراً توسط مراكز دولتى- كه ممكن است همه حقايق را بيان نكنند- ارائه شده است (آمارهاى بسيار اسفبار ديگرى نيز وجود داشت كه ذكر نشدند....)ولى وضع كشورهاى غربى (غرب فكرى منظور است نه جغرافيايى؛ مثلاً ژاپن از خيلى از غربى ها، غربى تر است) كم و بيش تفاوتى با «قبله مدرنيته» ندارد؛ مثلاً خبر ها حاكى است «با افزايش ۳۱‎/۷ درصدى خشونت و جرايم جنسى در فرانسه، دادگسترى اين كشور در آبان ماه ۸۳ از عقيم سازى مجرمان جنسى خبر داده بود كه در آن زمان ۲۲ درصد از كليه زندانيان را در فرانسه، مجرمان انواع جرايم جنسى تشكيل داده بودند» يا «هزينه سالانه خشونت و آزارهاى مختلف جنسى در كانادا سالانه بالغ بر
    ۴۲۲۵ ميليارد دلار است»(۱۱) يا «در اروپا از هر سه كودك يكى نامشروع است»(۱۲)
    بررسى دلايل رخداد چنين وضع دهشتناكى در اين جوامع، نياز به مقاله اى جداگانه دارد اما تيتر وار مى توان به مواردى اشاره كرد: تحريكات شبانه روزى و همه جانبه رسانه هاى غول آسا؛ نفوذ و سيطره صهيونيزم جهانى در بخش هاى فرهنگى، اجتماعى، سياسى و ...؛ تفكرات به غايت منحرف فلسفى، انسان شناسى، روان شناسى و به طور كلى علوم انسانى و بعضاً تجربى؛ بيمارى هاى روانى و جسمى مختلف و پيچيده؛ و در يك كلام دورى از خدا و دين حقش و چهار نعل دويدن به سوى نفس اماره و شيطان لعين.
    البته گويا بعضى تلاش هاى مذبوحانه و بعضاً جالب توجه براى كاهش اين لطمات در حال انجام است، از جمله «پروژه يك ميليارد دلارى عفت، براى كنترل سكس جوانان آمريكايى»(۱۳)، «تأسيس بيمارستانى در سال هاى اخير در ژاپن كه تمام پرسنل و مراجعان آن زن هستند»، «امروزه ۷۰درصد از مدارس موفق آمريكا، مدارسى هستند كه در آنها طرح جداسازى دختر و پسر اجرا شده است» و...
    **
    شهيد مطهرى پس از نقل چندين واقعه تاريخى از نبود امنيت زنان در ايران قديم، اينگونه نتيجه مى گيرد: «مسلماً حجاب هاى افراطى و عقايد افراطى درباره پوشش زن معلول همين نوع جريانهاى تاريخى است. ولى بايد ببينيم آيا فلسفه پوشش زن در اسلام همين امر بوده است؟»
    اولاً اين سخن درست نيست كه در عصر ما امنيت كامل از نظر زن برقرار است. در همين دنياى صنعتى اروپا و آمريكا كه به غلط آن را دنياى متمدن مى ناميم، احياناً آمارهاى وحشت آورى از زناى به عنف مى خوانيم، چه رسد به دنياى به اصطلاح نيمه متمدن و تمام وحشى. تا در جهان، حكومت شهوت برقرار است، هرگز امنيت ناموسى وجود نخواهد داشت. منتها شكل قضيه تفاوت مى كند. يك وقت كسى مانند فلان خان و فلان قلدر مأمور مسلح مى فرستد و زن كسى را از خانه اش بيرون مى كشند، يك وقت ديگر زنى را در يك مجلس شب نشينى و در خلال رقص و دانس «قر» مى زنند و او را از شوهر و فرزند، آواره مى كنند. اينگونه حوادث و يا حوادثى از قبيل ربودن زنان و دختران به وسيله تاكسى يا وسيله ديگر زياد اتفاق مى افتد و در روزنامه ها مى خوانيم...
    پس اين ادعا كه در عصر ما امنيت ناموسى كامل برقرار است و صاحبان نواميس بايد از اين نظر خاطرشان جمع باشد ياوه اى بيش نيست. ثانياً فرض كنيم امنيت ناموسى كامل در جهان برقرار شده و هتك حرمتى ديگر وجود ندارد و امنيت نسبى برقرار است، ريشه نظر اسلام درباره پوشش چيست؟ آيا نظر اسلام به نبود امنيت بوده تا گفته شود اكنون كه امنيت برقرار شده دليلى براى پوشش نيست؟
    مسلماً علت دستور پوشش در اسلام نبود امنيت نبوده است. لااقل علت منحصر و اساسى، نداشتن امنيت نبوده است، زيرا اين امر نه در آثار اسلامى به عنوان علت پوشش معرفى شده است و نه چنين چيزى با تاريخ تطبيق مى كند. در ميان اعراب عهد جاهليت پوشش نبود و در عين حال امنيت فردى به واسطه زندگى خاص قبيله اى و بدوى وجود داشت. يعنى در همان وقت كه در ايران ناامنى فردى وجود داشت و پوشش هم بود، در عربستان، اينگونه تجاوز بين افراد قبايل وجود نداشت.
    امنيتى كه در زندگى قبيله اى وجود نداشت امنيت اجتماعى يعنى امنيت گروهى بود و اينگونه ناامنى ها را پوشش نمى تواند چاره كند. به اين معنى كه قبيله اى به قبيله ديگر شبيخون مى زد. در اين شبيخون ها كه به وسيله قبيله بيگانه انجام مى شد همه چيز دستخوش غارت مى شد، هم مرد اسير مى شد و هم زن، پوشش زن براى او امنيت نمى آورد. زندگى اعراب دوره جاهليت با همه تفاوت عظيم و فاحشى كه با زندگى صنعتى و ماشينى عصر ما داشته، از اين جهت مانند عصر ما بود، يعنى فحشا و... فراوان بوده است. ولى به خاطر يك نوع دموكراسى و نبودن حكومت استبدادى، كسى متعرض خانه كسى نمى شد . با اين تفاوت كه نوعى نا امنى فردى در زندگى ماشينى امروز هست كه در آن عصر نبود.
    پوشش، براى جلوگيرى از تعدى كسانى است كه در يك جا زندگى مى كنند. بر حسب خوى و عادت قبيله اى بين افراد يك قبيله اين جور تعدى ها وجود نداشته است. به همين سبب نمى توانيم بگوييم كه اسلام صرفاً به خاطر برقرارى امنيت دستور پوشش را وضع كرد.
    فلسفه اساسى پوشش چيز ديگرى است كه توضيح خواهيم داد. در عين حال نمى خواهيم بگوييم كه مسأله امنيت زن از گزند هتك حرمت به هيچ وجه مورد توجه نبوده است... قرآن كريم بدين اصل توجه داشته است.»(۱۴)
    در ادامه، استاد مطهرى پس از بيان فلسفه پوشش اسلامى در ۳ بند (آرامش روانى، جنبه هاى خانوادگى، جنبه هاى اجتماعى)، در آخرين بخش «ارزش و احترام زن» چنين استدلال مى كند: «قبلاً گفتيم كه مرد به طور قطع از نظر جسمانى بر زن تفوق دارد. از نظر مغز و فكر نيز تفوق مرد لااقل قابل بحث است. زن در اين دو جبهه در برابر مرد قدرت مقاومت ندارد، ولى زن از طريق عاطفى و قلبى هميشه تفوق خود را بر مرد ثابت كرده است. حريم نگه داشتن زن ميان خود و مرد يكى از وسايل مرموزى بوده است كه زن براى حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده كرده است.
    اسلام زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاده كند. اسلام مخصوصاً تأكيد كرده است كه زن هر اندازه متين تر و با وقار تر و عفيف تر حركت كند و خود را در معرض نمايش براى مرد نگذارد بر احترامش افزوده مى شود...
    قرآن كريم پس از آنكه توصيه مى كند زنان خود را بپوشانند، مى فرمايد: «ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين». يعنى اين كار براى اين كه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را دراختيارمردان قرار نمى دهند بهتر است و در نتيجه دور باش و حشمت آنها مانع مزاحمت افراد سبكسر مى شود.»(۱۵)
    شهيد مطهرى علت و فايده اين دستور را اينگونه بيان مى كند: «مطلبى كه از اين آيه استفاده مى شود و يك حقيقت جاودانى است اين است كه زن مسلمان بايد آنچنان درميان مردم رفت و آمد كند كه علايم عفاف و وقار و سنگينى و پاكى از آن هويدا باشد و با اين صفت شناخته شود و در اين وقت است كه بيمار دلان كه دنبال شكار مى گردند از آنها مأيوس مى شوند و فكر بهره كشى از آنها در مخيله شان خطور نمى كند. مى بينيم كه جوانان ولگرد هميشه متعرض زنان جلف و سبك مى شوند.
    وقتى كه به آنها اعتراض مى شود كه چرا مزاحم مى شوى؟ مى گويد اگر دلش اين چيزها را نخواهد با اين وضع بيرون نمى آيد. اين دستور كه در اين آيه آمده است مانند دستورى است كه در بيست و پنج آيه قبل از اين آيه خطاب به زنان رسول خدا وارد شده است: «فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض» يعنى در سخن گفتن، موجب تحريك طمع بيماردلان مى شود به كار نبريد. دراين دستور، وقار و عفاف در كيفيت سخن گفتن را بيان مى كند و در آيه مورد بحث، دستور وقار در رفت و آمد را.
    ... با توجه به اين كه اين آيه بعد از آيه سوره نور نازل شده است مى توان فهميد كه منظور از «يدنين عليهن من جلابيبهن» اين است كه دستور قبلى سوره نور را كاملاً رعايت كنند تا از شر آزار مزاحمان راحت شوند.
    در آيه قبل از اين آيه مى فرمايد: «و الذين يؤذون المؤمنين و المؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتاناً و اثماً مبيناً» يعنى آنان كه بدون جهت مردان و زنان با ايمان را آزار مى رسانندبهتان و گناه بزرگى مرتكب مى شوند. اين آيه رسماً به كسانى پرخاش مى كند كه مردان و زنان مسلمان را آزار مى رسانند. بلافاصله به زنان دستور مى دهد كه در رفتار خود وقار و سنگينى را كاملاً رعايت كنند تا از آزار افراد مزاحم مصونيت پيداكنند. توجه بدين آيه، بهتر به فهم مقصود آيه موردبحث كمك مى كند.» (۱۶)
    اين حكيم فرزانه، در برابر كسانى كه حجاب را مغاير با آزادى زن نشان مى دهند، چنين پاسخ مى دهد: «... حجاب در اسلام يك وظيفه اى است برعهده زن نهاده شده كه در معاشرت و برخورد با مرد بايد كيفيت خاصى را در لباس پوشيدن مراعات كند. اين وظيفه نه از ناحيه مرد بر او تحميل شده است و نه چيزى است كه با حيثيت و كرامت او منافات داشته باشد و يا تجاوز به حقوق طبيعى او كه خداوند برايش خلق كرده است محسوب شود. اگر رعايت پاره اى مصالح اجتماعى، زن يا مرد را مقيد سازد كه در معاشرت روش خاصى را اتخاذ كنند و طورى راه بروند كه آرامش ديگران را برهم نزنند و تعادل اخلاقى را ازبين نبرند چنين مطلبى را «زندانى كردن» يا «بردگى» نمى توان ناميد و آن را منافى حيثيت انسانى و اصل «آزادى» فرد نمى توان دانست.
    در كشورهاى متمدن جهان در حال حاضر چنين محدوديت هايى براى مرد وجوددارد. اگر مردى برهنه يا با لباس خواب از خانه بيرون آيد، پليس ممانعت و به عنوان اين كه اين عمل برخلاف حيثيت اجتماع است او را جلب مى كند. هنگامى كه مصالح اخلاقى و اجتماع، افراد اجتماع را ملزم كند كه در معاشرت اسلوب خاصى را رعايت كنند، مثلاً با لباس كامل بيرون بيايند، چنين چيزى نه بردگى نام دارد و نه زندان و نه ضد آزادى و حيثيت انسانى است و نه ظلم و ضد حكم عقل به شمار مى رود.
    برعكس، پوشيده بودن زن - در همان حدودى كه اسلام تعيين كرده است - موجب كرامت و احترام بيشتر او است، زيرا او را از تعرض افراد جلف و بى اخلاق مصون مى دارد.
    شرافت زن اقتضا مى كند كه هنگامى كه از خانه بيرون مى رود متين و سنگين و باوقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچگونه عمدى كه موجب تحريك و تهييج شود به كار نبرد، عملاً مرد را به سوى خود دعوت نكند...
    ... ممكن است زن يك طرز لباس بپوشد يا راه برود كه اطوار و افعالش حرف بزند. فرياد بزند كه به دنبال من بيا، درمقابل من زانو بزن، اظهار عشق و پرستش كن. آيا حيثيت زن ايجاب مى كند كه اينچنين باشد؟ آيا اگر ساده و آرام بيايد و برود حواس پرت كن نباشد و نگاه هاى مردان را به سوى خود جلب نكند، برخلاف حيثيت زن يا برخلاف حيثيت مرد يا برخلاف مصالح اجتماع يا برخلاف اصل آزادى فرد است؟»(۱۷)
    و در پاسخ شبهه ركود فعاليت هاى اجتماعى، مثال جالبى ذكر مى كنند: «عجبا! به بهانه اين كه حجاب، نيمى از افراد اجتماع را فلج كرده است، با بى حجابى و بى بند و بارى نيروى تمام افراد زن و مرد را فلج كرده اند. كار زن پرداختن به خودآرايى و صرف وقت در پاى ميز توالت براى بيرون رفتن و كار مرد چشم چرانى و شكارچى گرى شده است» .آرى اسلام نمى خواهد كه زن به صورت موجود مهملى درآيد كه كارش فقط استهلاك ثروت و فاسد كردن اخلاق اجتماع و خراب كردن بنيان خانواده باشد. اسلام با فعاليت واقعى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى هرگز مخالف نيست. متون اسلام و تاريخ اسلام گواه اين مطلب است...
    اگر دختران در اجتماعات عمومى لباس ساده بپوشند، كفش ساده به پا كنند، با چادر يا با پالتو و روسرى كامل به مدرسه و دانشگاه بروند، آيا در چنين شرايطى بهتر درس مى خوانند يا با وضعى كه مشاهده مى كنيم؟ (۱۸)
    در روانشناسى جديد و مخصوصاًً در مكتب روانكاوى فرويد روى محروميت ها و ناكامى ها بسيار تكيه شده است. فرويد مى گويد: ناكامى ها معلول قيود اجتماعى است و پيشنهاد مى كند كه تا ممكن است بايد غريزه را آزاد گذاشت تا ناكامى و عوارض ناشى از آن پيش نيايد.
    ... پاسخ اين ايراد اين است كه درست است كه ناكامى، بالخصوص ناكامى جنسى، عوارض وخيم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودى كه مورد نياز طبيعت است غلط است، ولى برداشتن قيود اجتماعى مشكل را حل نمى كند بلكه بر آن مى افزايد.
    در مورد غريزه جنسى و برخى غرائز ديگر، برداشتن قيود، عشق به مفهوم واقعى را مى ميراند ولى طبيعت را هرزه و بى بند و بار مى كند. در اين مورد هر چه عرضه بيشتر شود هوس و ميل به تنوع افزايش مى يابد. اين كه راسل مى گويد: «اگر پخش عكس هاى مستهجن مجاز بشود پس از مدتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند كرد»(۱۹)، درباره يك عكس بالخصوص و يك نوع بى عفتى بالخصوص صادق است، ولى درباره مطلق بى عفتى ها صادق نيست يعنى از يك نوع خاص بى عفتى خستگى پيدا مى شود ولى نه بدين معنى كه تمايل به عفاف جانشين آن شود بلكه بدين معنى كه آتش و عطش روحى زبانه مى كشد و نوعى ديگر را تقاضا مى كند و اين تقاضاها هرگز تمام شدنى نيست.
    بدين نكته بايد توجه كرد كه آزادى در مسائل جنسى سبب شعله ور شدن شهوات به صورت حرص و آز مى شود، ولى ممنوعيت و حريم، نيروى عشق و تعزل و تخيل را به صورت يك احساس عالى و رقيق و لطيف و انسانى تحريك مى كند و رشد مى دهد و تنها در اين هنگام است كه مبدأ و منشأ خلق هنرها و ابداع ها و فلسفه ها مى شود. ميان آنچه عشق ناميده مى شود و به قول ابن سينا «عشق عفيف»، و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملك درمى آيد - با اين كه هر دو روحى و پايان ناپذير است- تفاوت بسيار است. عشق، عميق و متمركز كننده نيروها و يگانه پرست است و اما هوس، سطحى و پخش كننده نيرو و متمايل به تنوع و هرزه صفت است.
    حاجت هاى طبيعى بر دو قسم است: يك نوع حاجت هاى محدود و سطحى است، مثل خوردن و خوابيدن. در اين نوع از حاجت ها همين كه ظرفيت غريزه، اشباع و حاجت جسمانى مرتفع شود، رغبت انسان هم از بين مى رود و حتى ممكن است به تنفر و انزجار مبدل شود. ولى اين نوع ديگر از نيازهاى طبيعى، عميق و درياصفت و هيجان پذير است مانند پول پرستى و جاه طلبى.
    به طور كلى در طبيعت انسانى ار نظر خواسته هاى روحى، محدوديت در كار نيست.
    انسان به طور ذاتى طالب بى نهايت آفريده شده است. وقتى هم كه خواسته هاى روحى در مسير ماديات قرار گرفت به هيچ حدى متوقف نمى شود، رسيدن به هر مرحله اى ميل و طلب مرحله ديگر را در او به وجود مى آورد. اشتباه كرده اند كسانى كه طغيان نفس اماره و احساسات شهوانى را تنها معلول محروميت ها و عقده هاى ناشى از محروميت ها دانسته اند. همانطور كه محروميت ها سبب طغيان و شعله ور شدن شهوات مى شود، پيروى و اطاعت و تسليم مطلق نيز سبب طغيان و شعله ور شدن آتش شهوات مى شود. امثال فرويد آن طرف سكه را خوانده اند و از اين طرف سكه غافل مانده اند... يعنى هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم كنى بر رغبت مى افزايد ولى اگر او را به كم عادت دهى قناعت پيشه مى كند.
    اشتباه فرويد و امثال او در اين است كه پنداشته اند تنها راه آرام كردن غرايز، ارضا و اشباع بى حد و حصر آنها است. اينها فقط متوجه محدوديت ها و ممنوعيت ها و عواقب سوء آنها شده اند و مدعى هستند كه قيد و ممنوعيت، غريزه را عاصى و منحرف و سركش و ناآرام مى سازد. طرح شان اين است كه براى ايجاد آرامش اين غريزه، بايد به آن آزادى مطلق داد آن هم بدين معنى كه به زن اجازه هر جلوه گرى و به مرد اجازه هر تماسى داده شود.
    اينها چون يك طرف قضيه را خوانده اند، توجه نكرده اند كه همانطور كه محدوديت و ممنوعيت، غريزه را سركوب و توليد عقده مى كند، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات درآوردن، آن را ديوانه مى سازد وچون اين امكان وجود ندارد كه هر خواسته اى براى هر فردى برآورده شود، بلكه امكان ندارد همه خواسته هاى بى پايان يك فرد برآورده شود، غريزه، بدتر سركوب مى شود و عقده روحى به وجود مى آيد.
    به عقيده ما براى آرامش غريزه دوچيز لازم است: يكى ارضاى غريزه در حد حاجت طبيعى و ديگر جلوگيرى از تهييج و تحريك آن. انسان از لحاظ حوايج طبيعى مانند چاه نفت است كه تراكم و تجمع گازهاى داخلى آن، خطر انفجار را به وجود مى آورد. در اين صورت بايد گاز آن را خارج كرد و به آتش داد ولى اين آتش را هرگز با طعمه زياد نمى توان سير كرد.
    اين كه اجتماع به وسائل مختلف سمعى و بصرى موجبات هيجان غريزه را فراهم كند و آن گاه بخواهد با ارضا، غريزه ديوانه شده را آرام كند ميسر نخواهد شد. هرگز بدين وسيله نمى توان آرامش و رضايت ايجاد كرد، بلكه بر اضطراب و تلاطم و نارضايى غريزه با هزاران عوارض روانى و جنايات ناشى از آن، افزوده مى شود.
    تحريك و تهييج بى حساب غريزه جنسى عوارض وخيم ديگرى نظير بلوغ هاى زودرس و پيرى و فرسودگى نيز دارد. از اينجا معلوم مى شود كه عارفان و نكته سنجان ما كه مى گويند: مراد هر كه برآرى، مطيع نفس تو گشت‎/ خلاف نفس كه فرمان دهد چو يافت مراد؛ با روشن بينى و روشن ضميرى عارفانه خود به نكاتى برخورد كرده اند كه اين آقايان روانشناس روانكاو كه در عصر علوم، نامشان جهان را پر كرده متوجه نشده اند.
    اما اين كه مى گويند: «الانسان حريص على ما منع منه» مطلب صحيحى است ولى نيازمند به توضيح است. انسان به چيزى حرص مى ورزد كه هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحريك شود، به اصطلاح تمناى چيزى را در وجود شخصى بيدار كنند و آنگاه او راممنوع سازند. اما اگر امرى اصلاً عرضه نشود ياكمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان كمتر خواهد بود. فرويد كه طرفدار سرسخت آزادى غريزه بود، خود متوجه شد كه خطا رفته است، لذت پيشنهاد كرد كه بايد آن را از راه خاص خودش به مسير ديگرى منحرف كرد و به مسائل علمى و هنرى نظير نقاشى و غيره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعيد شد. زيرا تجربه و آمار نشان داده بود كه با برداشتن قيود اجتماعى، بيمارى ها و عوارض روانى ناشى از غريزه جنسى بيشتر شده است. من نمى دانم فرويد كه طرفدار تصعيد بود از چه راه آن را پيشنهاد كرد آيا جز از طريق محدود كرده است؟
    ما انكار نمى كنيم بايد شرايط ازدواج قانونى را سهل كرد، ولى بدون شك آن مقدار كه تبرج و خودنمايى زن در اجتماع و معاشرت هاى آزاد سبب بى بند و بارى مى شود به مراتب بيشتر از آن است كه محروميت و دست نارسى سبب مى شود.
    علت سرگردانى زن و مرد در جهان امروز و ندانستن جايگاه حقيقى، عقلانى و طبيعى خود و سر از ناكجا آبادها در آوردن را بايد در سوغات غرب براى بشريت جست؛ ليبراليسم را شايد به بهترين وجه بتوان اباحه گرى (اصالت مباح بودن كارها) و نه در همه موارد بلكه در مطامع پست حيوانى و دنيوى معنا كرد. نگاه ليبرال به انسان، او را موجودى جدا افتاده از خدا و جهان معرفى مى كند كه نه تنها مطلع و معادى ندارد، بلكه كرامت و ارزش انسان (و البته ارزش زن يا مرد) براى او در سود و منافع شهوانى و اقتصادى خلاصه مى شود.
    «ادله موافق و مخالف را تا آنجا كه لازم بود ذكر كرديم. از مجموع آنچه گفتيم دومطلب كاملاً دستگير شد. يكى اين كه اسلام به اهميت و ارزش فوق العاده پاكى و لزوم قانونى بودن روابط جنسى زن و مرد توجه كامل دارد، به هيچ وجه راضى نمى شود با هيچ نام وعنوانى خدشه اى بر آن وارد شود، اما دنياى امروز اين ارزش فوق العاده انسانى را ناديده گرفته است و در عين اين كه دودش به چشمش مى رود نمى خواهد به روى خود بياورد. جهان امروز به نام آزادى و صريح تر: «آزادى روابط جنسى» روح جوانان را سخت فاسد كرده است. به جاى اين كه اين آزادى به شكفتن استعدادها كمك كند، به شكل ديگر و به صورت ديگر غيرآنچه در قديم وجود داشت، نيروها و استعدادهاى انسانى را هدر داده است و مى دهد.
    در اين ميان، روى سخن خداى حكيم و نبى كريم، آيا جز با فطرت با حياى انسان عاقل و سليم است؟ آيا نظر اسلام جز اين است كه زن و مرد با جنبه زن و مرد بودن در خانواده و با جنبه «انسان» بودن در عرصه اجتماع حاضر شوند؟
    بار پروردگارا، در اين ظلمت كده، با تجلى نور يگانه اسلام ناب محمدى (صلى لله عليه و آله و سلم) - حضرت حجت بن الحسن (عجل الله تعالى فرجه الشريف)- مردان و زنان تشنه را به سويش - صراط مستقيم - رهنمون ساز؛ الهى آمين.
    * پاورقى ها در روزنامه موجود است.

    سهيل تقوى-- منبع : روزنامه ایران شماره 3560

           





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    فرهنگ عفاف،خانواده ودولت ؛ مسئولیت ها

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    فرهنگ عفاف،خانواده ودولت ؛ مسئولیت ها

    متن کامل بیانیه تحلیلی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان به مناسبت روز زن تیرماه 1386

    هم‏زمانی میلاد فاطمه زهرا(س) با سال پیامبر اعظم(ص)، فرصتی است فرخنده که مى‏تواند هم‏زمان، دو نتیجه مبارک به ارمغان آرد: نخست، بازخوانی سیره نبوی به منظور بازسازی ذهنیت‏ها و دوم، بازبینی عملکردها و یجاد نقطه آغازینی بر اتحاد امت اسلام: در موضع عینیت بر محور آموزه‏هی نبوی. تأمین ین دو غرض بسته به آن است که پاسخ پرسش‏هی اساسی خود را از متن سیره نبوی به دست آوریم و بتوانیم براساس آن، به تبیینی شفاف از جیگاه و شخصیت زن، مسئولیت‏هی فردی، خانوادگی و اجتماعی وی دست یابیم/
    در ین مجال برآنیم تا با مقیسه‏ی میان »فرهنگ اسلامی و سنت نبوی« و واقعیت‏هی موجود، به آسیب‏شناسی اجمالی موضوع زن و خانواده بپردازیم و پرسش‏هی اساسی و بیسته‏هی کارشناسی را در حد اجمال و وسع خود، مورد اشاره قرار دهیم:

    الف آسیب ‏شناسی دفاع از حقوق زنان

    هرچند به برکت انقلاب اسلامی حس خودباوری و استقلال فرهنگی در میان فرهیختگان شکل گرفت؛ اما هنوز مدت زمانی باقی است تا تأثیرگذارى‏هی خود را در یجاد یک جریان بالنده، با ادبیات نظام‏مند و نخبگان کارآمد - که الگویی جدید بری تحلیل و سیاستگذاری ارائه نمیند - برجی گذارد.
    جریان دفاع از حقوق زنان در کشور ما، در ضمن برخورداری از ویژگى‏هی مثبت - همچون دیگر کشورهی اسلامی - به فقدان نگاه فعال نسبت به زن مبتلاست. حاکمیت نگاه انفعالی، آثار خود را در محورهی زیر به جی گذاشته است:
    1. مسئله‏ شناسیها: مسائل و مشکلات زن مسلمان و زن یرانی چیست؟ در پاسخ به ین پرسش اغلب نگاه مسئله‏شناسانه لیبرالیستی و فمینیستی، به ین شکل تأثیرات خود را بر ذهن جامعه کارشناسی ما برجی مى‏گذارد که مسائل خود را از دریچه نگاه دیگران تحلیل کنیم و برنامه‏هی پژوهشى‏مان را نیز بر همان اساس تنظیم کنیم. متأسفانه منتقدان نیز بر سر همین مسائل، به بحث و جدل مى‏پردازند و استعداد خود را در طرح مسائل نو و بازکاوی عینیت اجتماعی به کار نمى‏گیرند/
    2. شاخص سازى‏ها: شاخص‏هی رشد و توسعه زنان چیست؟ امروزه شاخص‏هی جهانی که نهادهی بین‏المللی ترویج و توصیه مى‏کنند، ملاک ارزیابی وضعیت زنان قرار گرفته است و در ین میان کم‏تر نشانی از شاخص‏هی بومی در تحلیل وضعیت زنان مشاهده نمى‏شود و حتی متأسفانه نیاز به تنظیم چنین شاخص‏هیی نیز چندان احساس نمى‏شود.
    بر اساس همین شاخص‏هاست که کشور ما در احراز رتبه جهانی حمیت از زنان در برخی موارد در رتبه 151 از میان 190 کشور جهان قرار دارد1؛ چه ینکه با پذیرش چنین شاخص‏هیی است که احساس حقارت و خودکم‏بینی بر اندیشه تحلیل‏گران و مدافعان حقوق زنان حاکم مى‏شود و آنان را ناگزیر از پیروی کشورهی غربی مى‏کند؛ ین در حالی است که کشورهیی که بهترین رتبه‏هی جهانی را دارا هستند با بحران‏هی وحشتناکی روبرو مى‏باشند؛ بری مثال کشور سوئد و نروژ با دارا بودن رتبه‏هی اول، با فروپاشی کامل خانواده مواجه‏اند؛ چه‏ینکه 55 درصد فرزندانی که در سالیان اخیر در ین دو کشور متولد شده‏اند نامشروع و 63 درصد اهالی استکهلم داری پیوندهی توافقی خارج از چارچوب ازدواج مى‏باشند.2
    3. تعاریف و مفاهیم بنیادین و کاربردی: تحلیل وضعیت زنان بر اساس پذیرش چه مفاهیم و چه تعاریفی انجام مى‏شود؟ بى‏تردید مى‏توان مهم‏ترین نمود نفوذ و هجوم فرهنگ بیگانه را در حاکمیت مفاهیم و آموزه‏هی بنیادینی دانست که جهت‏گیری کلی علوم انسانی، ادبیات کارشناسی و گفتمان علمی را یجاد کرده‏اند. پذیرش ین حاکمیت به معنی پذیرش چارچوب تحلیلی است که دیگران بری ما تنظیم کرده‏اند و منازعات علمی را به امور جزئی، در ضمن پذیرش همان کلیات، تقلیل داده‏اند؛ بنابرین با پذیرش مفاهیمی چون: آزادی، برابری، نسبیت اخلاقی، فردگریی و پذیرش تعاریف حاکم بر علوم اجتماعی، شاهد بروز چند طیف فکری هستیم: گروهی با پذیرش تعاریف و مفاهیم حاکم، به تعارض میان یافته‏هی علمی و آموزه‏هی دینی رسیده، راه حل را در محدود کردن دین به حیات فردی و حاکمیت نگاه علمی بر اداره جامعه یافته‏اند و گروهی نیز با پذیرش اصل دخالت دین در حیات اجتماعی با طرح شعار اجتهاد در اصول، به قرائتی از دین توسل جسته‏اند که هماهنگی بیشتری با یافته‏هی علوم انسانی داشته باشد و گروه سوم که خود را اصول‏گرا مى‏دانند، با تقلیل دین به گزاره‏هی جزئی و با نام اقتضائات و شریط زمانی3 گزاره‏هی دینی را با ادبیات حاکم، هماهنگ و با ین روش به گمان خود روزآمدی فقه را اثباتی مى‏نمیند/
    با توجه به آنچه گفته شد، به‏وضوح روشن است که حرکت دفاع از حقوق زنان در کشور ما، به گونه‏ی انفعالی پى‏گیری شده است/
    امروزه دفاع از حقوق و شخصیت زن به دو دلیل بیش از هر زمان دیگری احساس مى‏شود؛ اوّل ین‏که مسائل اصلی زنان در پشت هاله‏ی از نگرش‏هی غلط پنهان مانده و دوّم آن‏که اصلاحاتی که در دفاع از زنان انجام مى‏پذیرد، بیش از پیش بر آسیب‏ها افزوده است.
    در مقیسه‏ی کوتاه بین شریط کنونی دفاع از حقوق زن با تحوّلاتی که اسلام در ین زمینه به وجود آورد، به‏خوبی روشن مى‏شود که حرکت پیامبر اسلام(ص)، حرکتی هدفمند و از سرِ اعتقاد بوده است؛ چرا که او در ین راه هم با عقید جاهلیت عربی درباره زن مبارزه کرد و هم با فرهنگ وارداتی روم که در پرستش بت‏هی مؤنث تجلی پیدا مى‏کرد. در چنین شریطی پیامبر هم به نقد سنّت‏هی موجود پرداخت و هم به ترسیم جیگاه و شخصیت زن از منظر اسلام. ین حرکت از چند طریق دنبال شد:
    1. همتا دانستن زن و مرد: برابری زن و مرد در انسانیت و در دستیابی به کمالات انسانی از اصول نگرش اسلام است که قرآن کریم4، پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت (علیهم السلام) به تبیین آن پرداخته‏اند. یاتی از قرآن کریم که یکسان به زن و مرد وعده بهشت مى‏دهد و آنان را چون مردان در اقامه نماز، اعطی زکات، پذیرش سرپرستی خدا و رسول(ص) و اصلاح جامعه اسلامی در قالب امر به معروف و نهی از منکر مسئول مى‏شمارد5 و بر یمان و تسلیم، صداقت، صبر، خشوع و عفت زن و مرد ارزشی یکسان مى‏گذارد6، نشانگر یکسان‏نگری اسلام است؛ چنان‏که یات الهی که بر یذی زنان مؤمن و افترا به آنان برمى‏آشوبد7، پیامبر(ص) را به استغفار بری زنان و مردان مؤمن فرا مى‏خواند8 و توبه آنان را قبول مى‏کند؛9 افزون بر آن‏که گفتار پیامبر(ص) که زنان را همتی مردان شمرده است10، در کنار سیره کرامت‏مندانه آن بزرگوار، حاکی از برابری زن و مرد در ارزشمندی است/
    2. توجه به ارزش دختران و تشویق به پرورش و حمیت از آنان: شیوه پیامبر(ص) آن بود که از یک سو به ارزش و جیگاه ویژه دختران در زندگی توجه دهد و به تأثیر آنان به عنوان مونس، اهل مدارا و نیکی، با خیر و برکت، اهل پاکیزگی و سبب طراوت زندگی اشاره کند11 و از سوی دیگر با بیان رزّاقیت خداوند، احساس سنگینی در نگهداری آنان را برطرف نمید؛ ضمن آن‏که علیه سنت دخترکشی به عنوان عملی سنگدلانه بشورد12 و اکرام زنان و دختران را در قالب عباراتی که بهترین مردم را خیرخواه‏ترین آنان در حق زنان مى‏داند، اهانت به زنان را نشانی از پستی بشمارد و بر حمیت از دختران و زنان، بهشت را پاداش قرار مى‏دهد و آن را وجهه همت مردان قرار دهد13/
    3. بیعت با زنان: پیامبر اکرم(ص) در چند نوبت از زنان بیعت گرفته است. در بیعت »عقبه« که قبل از هجرت انجام گرفت، سه زن حضور داشتند. در فتح مکه نیز قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به گرفتن بیعت از زنان (در صورت تمیل آنان) فراخوانده است.14 نکته جالب آن‏که باوجودی که بیعت به معنی تعهد، به همکاری و تبعیت از حاکم اسلامی، ماهیتی سیاسی و اجتماعی دارد، در مورد زنان بیشتر رنگ و بوی اخلاقی و خانوادگی به خود گرفته است و زنان متعهد شده‏اند بری خدا شریک قرار ندهند؛ خود را به دزدی و زنا آلوده نکنند؛ فرزندکشی نکنند؛ فرزند دیگران را به شوهران خود منسوب ننمیند و در کارهی خیر با پیامبر(ص) مخالفت نکنند. در ینجا دو نکته جلب توجه مى‏کند: اول آن‏که در جامعه‏ی که گاه زن را در زمره کالا دست به دست مى‏کنند، سخن از بیعت زنان، انقلاب فرهنگی به حساب مى‏آمد و دوم آن‏که گویا الگوی مشارکت زنان در اصلاح جامعه، از نگاه اسلام، الگویی جنسیتی و با محوریت عفاف و حفظ کیان خانواده است/
    4. توجه به شخصیت‏هی ویژه: سخنان گهربار پیامبر اکرم(ص) در توصیف شخصیت زنان تاریخ ساز از جمله فاطمه(س)، خدیجه کبری(س)، آسیه(س) و مریم کبری(س)15 به‏ویژه در مورد فاطمه(س)، در قالب بیاناتی که رضیت و خشم خداوند را به رضیت و خشم فاطمه پیوند مى‏دهد16 و نیز مریم(س) که به همراه آموزه‏هی قرآنی، او را زنی کامل، داری عصمت و هم‏سخن با فرشتگان خداوند دانسته است،17 نشانگر آنست که زن مى‏تواند تمامى‏حجاب‏ها را درنوردد و به قله کمالات رسد.
    انتخاب فاطمه(س) به منظور مباهله18، با وجود حضور مدعیان و در نظر گرفتن وی به عنصری محوری در میان اصحاب کسأ که یه تطهیر در شأن آنان فرود آمد19 نیز به بهترین شکل نمیانگر جیگاه زن در اندیشه اسلامی است/
    5. پرورش عملی زنان: بهترین شاهدی که بر کارآمدی برنامه‏هی هر مکتب مى‏توان ارائه داد، بررسی ابعاد شخصیتی کسانی است که براساس آموزه‏هی آن پرورش یافته‏اند. بررسی زندگی فاطمه(س)، از دوران کودکی و نوجوانی در حمیت از پیامبر اکرم(ص) در مقابل مشرکان و حضور در صحنه‏هی جنگ بری پشتیبانی از رزمندگان تا زمان جوانی و ورود یک‏تنه در عرصه مبارزه با مفاسد سیاسی و انتخاب مشی مبارزه منفی به منظور نشان دادن مظلومیت اهل‏بیت (علیهم السلام) تا پیان تاریخ، توجه به حفظ معارف و علوم دینی تا آنجا که آن را معادل حفظ جان دو فرزند عزیزش مى‏شمارد همه؛ بیانگر آن است که یک زن به گونه‏ی تربیت یافته است که مى‏تواند به دگرگون ساختن تاریخ بیندیشد. چنین تربیتی را در بانوان ممتازی چون خدیجه(س) که توانمندی اقتصادی خود را در توسعه دین جدید به خدمت گرفت و در زینب کبری(س) نیز مى‏یابیم. ین تحولات سبب شد که در طول سده‏هی پس از ظهور اسلام صدها زن راوی حدیث، فقیه، عارف، متکلم، ادیب، معلم و انسان‏ساز به صحنه یند/
    از نکات پیش‏گفته مى‏توان رویکرد اصول‏گریانه به شخصیت زن را در عصر حاضر تبیین نمود. در ین رویکرد، هم با اشکال سنّتی تحقیر زنان و هم با اشکال مدرن آن در قالبِ سوژه‏هی جنسی، سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی - که زنان را به ابزاری جهت معروف شدن نهادها یا افرادی خاص بدل مى‏کند - مقابله خواهد شد؛ همچنین در ین نقطه، همزمان با نگرش‏هیی که زن را از مرز برابری انسانی با مرد فراتر مى‏برد و به مقام »خدا بانویی« ارتقا مى‏دهد، مبارزه خواهد شد.
    پس از دفاع از شخصیت زن به مثابه یک انسان، نوبت به تبیین هویت زن به مثابه یک جنس مى‏رسد. اگر دیدگاه سنتی غرب تأکید بر تفاوت‏هی طبیعی زن و مرد و نقش‏هی متفاوت آنان را به قیمت کم رنگ کردن بُعد انسانی و ارزشمندی مشترک زن و مرد مى‏دید، از دهه 1960 میلادی نگرش‏هی مبتنی بر برابری نقش‏ها رفته رفته جی پی خود را محکم نمودند و تفاوت نقش‏ها را همچون بسیاری تفاوت‏هی روانی و رفتاری، از مقوله جنسیت (Gender) دانستند که هیچ پیگاه طبیعی ندارد و صرفاً معلول عوامل تربیتی و اجتماعی است؛ از ین رو ضرورت اصلاح نگرش‏ها به سمت از میان بردن کلیشه‏هی جنسیتی به یک شعار مهم تبدیل شد و برنامه‏هی توسعه در کشورها نیز اصلاح نگرش‏هی جنسیتی به سمت نادیده گرفتن نقش‏هی جنسیتی را در دستور کار قرار داد.
    انکار نقش‏هی جنسیتی به ین معنا بود که اولاً ساختار خانواده که بر اساس مدل عمودی و رابطه طولی پدر، مادر و فرزندان بود، به چالش کشیده شود و در مرحله بعد، ساختار افقی دموکراسی در خانواده که تمام اعضا را در یک خطِ افقی هم‏رتبه قرار مى‏داد، پیشنهاد گردد؛ در نتیجه خانواده در جیگاه نهادی منسجم، نقش خود را از دست داد و نقش‏هی انحصاری در آن از بین رفت؛ چنان‏که در فرانسه و انگلستان، تأمین هزینه‏هی خانواده از انحصار مرد خارج شد و مشترکاً بر عهده زن و مرد قرار گرفت؛20 در حقیقت تحولات دهه‏هی اخیر در مجموع به سمت فاصله گرفتن خانواده از الگوی عمودی است/
    نقش مادری نیز در دهه‏هی اخیر به عنوان نقش انحصاری زنانه، از سوی فمینیست‏ها از کلیشه‏هی جنسیتی که نظام مردسالار بری خانه‏نشین کردن زنان آن را نقشی مقدس وانمود مى‏کند، قلمداد شده است/
    انکار نقش‏هی جنسیتی در عرصه خصوصی (خانواده) جیی بری پذیرش تفاوت نقش‏ها با ویژگى‏هی جنسیتی در اجتماع باقی نگذاشت و شاخص‏هی رشد و توسعه اجتماعی زنان بر شاخص‏هی مردانه منطبق و بیان کننده وضعیت زنان هر کشور گردید.21
    با نمودار شدن آثار پذیرش تشابه نقش‏ها و نادیده گرفتن تفاوت‏هی طبیعی دو جنس، جریان انتقادی نسبتاً قدرتمندی از متخصصان خانواده‏درمانی و دیگر گروه‏ها شکل گرفت که به بررسی نادیده گرفتن ین تفاوت‏ها پرداختند/
    در کشور ما نیز - در دو دهه اخیر - شاهد کم‏رنگ شدن توجه به نقش‏هی جنسیتی و حمیت از آن هستیم. پذیرش شاخص‏هی توسعه غربی در مورد زنان، کم ارزش تلقی شدن نقش‏هی جنسیتی در فرهنگ‏سازی و در نظام آموزشی، تشکیل دوره‏هی آموزشی مدیران با شعار »جنسیت کلیشه است«، عدم توجه به حمیت از نقش‏هی جنسیتی در قانون کار و طرح‏هی اشتغال زیی، برخی مواد برنامه سوم و چهارم توسعه و موارد بسیار دیگر در ین راستا قابل تفسیر است/
    بازخوانی متون وحیانی و سیره نبوی، ضرورت عطف توجه به موضوع تفاوت‏هی تکوینی زن و مرد و تفاوت در مسئولیت‏ها و نقش‏ها را بیش از گذشته روشن مى‏سازد. سیاست اسلام و سنت پیامبر اکرم(ص) را در چند محور مى‏توان مورد مطالعه قرار داد:
    1. تبیین نقش‏هی جنسیتی: مهم‏ترین نقش‏هی جنسیتی تصویر شده بری زنان، همسری و مادری است. تقاضی علی(ع) و فاطمه(س) از پیامبر اکرم(ص) به منظور تقسیم‏بندی فعالیت‏ها و احاله کارهی درون خانه به فاطمه(س) و کارهی بیرون از منزل به علی(ع)22، معادل دانستن همسرداری شیسته با جهاد مردان23، بالاترین سعادت مرد مسلمان را برخورداری از همسر شیسته دانستن24، بهشت را زیر قدم مادران توصیف نمودن25 و بر بارداری، وضع حمل و شیردهی فرزندان ثواب‏هی فراوان مقرر نمودن26 همگی نشانگر جیگاه نقش‏هی جنسیتی زنان است/
    2. توصیه به حُسن یفی نقش: حساسیت آموزه‏هی دینی به چگونگی یفی نقش، متناسب با اهمیت هر نقش و میزان تأثیرگذاری آن در فرد، خانواده و اجتماع بوده است. احادیث نبوی توصیه‏هی بسیاری به مردان از جمله به منظور غیرت‏ورزی در دفاع از خانواده27، حمیت اقتصادی از عائله و توسعه بر آنان28، تربیت صحیح فرزندان و آموزش‏هی مهارتی به آنان29 و اهتمام به انفاق از روزی حلال مطرح کرده‏اند30 و زنان را نیز به یفی هرچه بهتر نقش مادری و همسری در قالب رعیت عفاف، تواضع و آراستگی در مقابل همسر، انجام کارهی خانه و حسن ارتباط جنسی با همسر فرا خوانده‏اند31/
    3. حمیت از نقش‏ها: اسلام، به‏ویژه در سنت نبوی، حمیت از نقش‏هی جنسیتی را گاه در قالب مواد حقوقی32 و گاه به شکل توصیه‏هی اخلاقی و روش‏هی تربیتی دنبال مى‏کند. یات و رویاتی که احترام به والدین و تواضع و حسن سلوک با آنان را سفارش مى‏کند33، حق پدر و مادر بر فرزند را به تصویر مى‏کشد34، رضیت خداوند را به رضیت والدین پیوند مى‏دهد35، عقوق والدین را گناهی بزرگ مى‏شمرد36 و معاشرت به معروف را در روابط خانوادگی وظیفه شوهر مى‏شمارد37 از آن جمله‏اند؛ به علاوه گاه با بیان عقوبت بر ظلم و اهمال در حق عائله38، افراد را به حُسن یفی نقش فرا مى‏خواند و گاه افراد را به پذیرش تصمیمات طرف مقابل در دیره انجام مسئولیت دعوت مى‏کند39/
    البته ین به معنی نادیده گرفتن تفکیک نقش‏ها در حوزه‏ی اجتماع نیست؛ چنان‏که برخی آموزه‏ها از عدم وجوب شرکت زنان در جهاد و نمازهی جمعه40 حکیت دارند. در احکام فقهی نیز به بیان عدم یفی نقش رهبری و قضاوت زنان پرداخته‏اند. بر اساس آنچه از فرهنگ اسلامی و سیره نبوی به دست مى‏ید مى‏توان با رویکردی انتقادی عملکرد بیست ساله دستگاه برنامه ریزی کشور را به منظور تصحیح عملکرد ینده، در قالب چند پرسش مورد سؤال قرار داد. طرح ین پرسش‏ها نه به منظور متهم کردن افراد و نهادها، بلکه به منظور توجه به موضوعاتی است که مى‏تواند در ینده منشأ تحولاتی در برنامه‏ریزى‏ها باشد:
    1. بری تبیین نقش‏هی جنسیتی و مسئولیت‏هی ویژه هر یک، چگونه فرهنگ‏سازی شده است؟
    2. به منظور حسن یفی نقش‏ها چه برنامه‏هیی در نظر گرفته شده است؟
    3. سیاست حمیت از نقش‏هی جنسیتی در جمهوری اسلامی چیست و برنامه‏هی کلان و قوانین مصوب از جمله قانون کار چگونه در خدمت تقویت و کارآمدی ین نقش‏ها قرار مى‏گیرند؟
    4. چگونه مطالبات زنان به سمت تقویت نقش‏هی جنسیتی در خانواده و اجتماع هدیت مى‏شود؟
    5. چه برنامه‏ی بری روزآمد کردن نقش‏هی جنسیتی داریم؟ بری مثال »مادری« در عصر جهانى‏سازی چگونه تعریف، حمیت و هدیت مى‏شود؟
    6. الگوی مشارکت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی زنان در عصر جدید که متناسب با نقش‏هی آنان باشد، چیست؟

    ب. آسیب ‏شناسی نگاه به خانواده در یران

    خانواده یرانی در دهه‏هی اخیر، همچون بسیاری جوامع دیگر، در معرض تحولاتی مهم بوده است: افزیش سن ازدواج، افزیش تمیل به تجرد و تک‏زیستی، تغییر نگرش‏ها - که به تردید در ضرورت تشکیل خانواده به عنوان مسیر تکاملی در زندگی منجر شده است - افزیش تخاصمات خانوادگی و طلاق، کم شدن روحیه سازش‏پذیری و ضعف کارآمدی خانواده در تنظیم رفتار جنسی، حمیت و مراقبت، کنترل و نظارت، یجاد آرامش روانی و ارضی نیازهی عاطفی، جامعه‏پذیری و پرورش معنوی از معضلات مهم خانواده یرانی است. آنچه بر نگرانى‏ها مى‏افزید آن است که تاکنون موضوع خانواده به دغدغه اصلی هیچ یک از نهادهی پژوهشی، کارشناسی، سیاستگذاری و برنامه‏ریزی کشور تبدیل نشده و آنچه تاکنون شاهد بوده‏یم اقدامات جزئی در حمیت از گروههی خاص از جمله خانواده شهدا بوده است، نه حمیت از تشکیل، استحکام و کارآمدی خانواده به عنوان یک کلّ منسجم/
    امروزه پرسش‏هی بسیاری در مورد خانواده مطرح مى‏شود؛ اما آنچه تاکنون مورد غفلت قرار گرفته، آن است که مخاطب ین پرسش‏ها کیست و به چه غرض مطرح شده است؟ رویکرد پژوهش‏ها تاکنون ین بوده است که با انجام مطالعات میدانی مشخص کنند که مثلاً سن ازدواج در حال افزیش و سن طلاق در حال کاهش است؛ بین میزان آسیب‏پذیری خانواده و حاشیه‏نشینی رابطه‏ی مستقیم وجود دارد و نظرسنجى‏ها نشان مى‏دهد که تمیل به ازدواج کاهش یافته است و یا با مطالعات کتابخانه‏ی اهمیت تشکیل خانواده، ضرورت تلاش بری استحکام آن، لزوم تفاهم میان زوجین و مواردی از ین دست مورد بررسی قرار گیرد؛ اما تاکنون به کم‏تر پژوهشی بر خورده‏یم که پی را از حدّ تحلیل‏هی جزئی فراتر گذاشته باشد/
    در دهه گذشته، بخشی از استعدادهی پژوهشی کشور به بررسی و تحلیل دیدگاههی فمینیستی و تأثیر آن بر تحولات زنان و خانواده معطوف شده است. ین پژوهش‏ها به دلیل آن‏که پی را از تحلیل خُرد فراتر نهاده و به تحلیل نظریه‏ها پرداخته‏اند، گامی به جلو به حساب مى‏یند. در ین سطح تحلیل، هم پژوهش‏هی جریان‏شناسانه - به منظور نشان دادن آثار تفکر فمینیستی در نگرش‏هی روشنفکری داخلی و تغییر نگرش نسل جوان و یا در برنامه‏هی توسعه - یافت مى‏شود و هم پژوهش‏هی نظری که به منظور نقد بن‏میه‏ها و رهیافت‏هی فمینیستی تدوین شده‏اند/
    در سالیان اخیر به‏ویژه در میان منتقدان غربی به پژوهش‏هیی بر مى‏خوریم که آسیب‏هی خانواده را به ساختارهی علوم اجتماعی نسبت مى‏دهند و نقد را به لیه‏ی عمیق‏تر مى‏کشانند. در دیدگاه آنان میان تنزل جیگاه خانواده و میان کم فروغ شدن نگاه نظریه‏پردازان علوم اجتماعی به خانواده به‏ویژه از دهه 1960 رابطه‏ی معنادار وجود دارد و تزلزل ساختارهی خانواده در دهه‏هی گذشته را بید با به چالش کشیده شدن ساختار خانواده سنتی در نظریه‏هی جامعه شناسانه، به‏ویژه گریش‏هی چپ، مرتبط دانست؛ بنابر ین دیدگاه، مشکل اصلی فراروی مصلحان اجتماعی آن است که حل معضلات مربوط به زن و خانواده را از دستگاه کارشناسی و فکرى‏ی انتظار دارند که به دلیل مبتنی بودن بر نظریه‏هی علوم اجتماعی موجود، ماهیتاً خانواده‏محور نیستند/
    این تحقیقات از آنجا که دامنه نقد را گسترش و تعمیق مى‏دهند حائز اهمیت‏اند؛ در عین حال به نظر مى‏رسد نبید مشکل اساسی را فمینیسم و یا حتی نظریه‏هی علوم اجتماعی دانست؛ چرا که فمینیسم و نظریه‏هی علوم اجتماعی خود، نمودهیی از مدرنیته‏اند. مدرنیته به دو دلیل بید به عنوان منشأ اصلی مشکلات تلقی شود:
    1. به دلیل آن‏که شاخصه مهم مدرنیته تغییر است. بنابر دیدگاه مدرن اصرار بر ثبات خانواده به معنی در معرض نابودی قراردادن آن زیر چرخ تحولات اجتماعی است و خانواده نیز به‏ناچار پابه‏پی تحولات اجتماعی متحول خواهد شد. سخن از افول خانواده در ین نگاه، پذیرش اشکال جدید همزیستی به جی اشکال سنتی خانواده است و مفهوم خانواده نیز خود در معرض تغییر خواهد بود و نبید پنداشت که ین تحولات در ین مدل فکری، منفی ارزیابی مى‏شوند41/
    2. به دلیل آن‏که سرمیه‏داری، روح حاکم بر جریان مدرنیته است و در مدرنیته انباشت سرمیه، اصل حاکم تلقی مى‏شود، فرهنگ سرمیه‏داری در تاروپود تمدن جدید جریان مى‏یابد و آثار خود را هم در ساختارهی علوم اجتماعی، هم در جریان‏هی اجتماعی از جمله فمینیسم و هم در سیاست‏ها و برنامه‏ها بر جی مى‏گذارد؛ بری مثال در فرهنگ سرمیه‏داری، اقتدار، تفسیری اقتصادی مى‏یابد و جیگاه‏ها و ارزش‏ها با پول توزین مى‏گردد. بر ین اساس زنان به تعریف جدیدی از مشارکت اجتماعی با محوریت قدرت اقتصادی فراخوانده مى‏شوند؛ در نتیجه میل به یفی نقش مادری و همسری کم و روابط خانوادگی و ساختارهی خانواده دستخوش تغییر مى‏گردد/
    از ینجا مى‏توان دریافت باوجود آن‏که در سالیان گذشته، بارها در دفاع از نقش‏هی جنسیتی و ضرورت تفکیک نقش‏ها گفته شده، به دلیل آن‏که مفاهیم مدرن کم و بیش بر نظام برنامه‏ریزی حکومت مى‏کند، نمى‏توان به تغییرات اساسی در نظام آموزشی و قوانین عمومی امید بست؛ از ین رو تحولات خانواده حرکت اشتدادی خود را على‏رغم اظهارنظرهی علمی مختلف دنبال مى‏کند/
    با مراجعه به متون دینی به‏ویژه شیوه گفتاری و رفتاری پیامبر اکرم(ص) مى‏توان هم وضعیت موجود خانواده در کشور را ارزیابی نمود و هم پی را فراتر گذاشته، به نظریه‏ی در باب خانواده رسید. در دیدگاه اسلام اقدام به تشکیل خانواده، ساختن دوست‏داشتنى‏ترین سازمان اجتماعی است42؛ چرا که خانواده بری تحقق آرمان‏هی مورد نظر اسلام داری ویژگى‏هیی بدیل‏ناپذیر است/
    در نگاه اسلام ازدواج مسیر دین‏داری را تسهیل مى‏کند43 و عزوبت، شخصیت انسانی را فرو مى‏کاهد.44 دوری از ازدواج، فحشا را توسعه مى‏دهد45 و تأخیر در ازدواج از ترس تنگدستی، سؤزن به خداوند است.46 بهترین قدم‏ها گام‏هیی شمرده شده‏اند که در جهت تقویت پیوندهی خانوادگی برداشته شود و بدترین گام‏ها قدم‏هیی است که در مسیر جدیی به کار افتد.47
    ساختار خانواده در ین نگاه، مبتنی بر سلسله مراتب طولی است و مرد عهده‏دار سرپرستی خانواده است48؛ نه ین ساختار در بستر زمان بدیل‏پذیر است و نه سرپرست خانواده مى‏تواند مسئولیت خود را واگذار و یا نسبت به آن تسامح نمید49. مهم‏ترین ابزار مدیریت خانواده، سخاوت50، غیرت و گذشت است و اقتدار، پیش‏نیاز اعمال سرپرستی است. در عین حال از آنجا که احساس اقتدار مى‏تواند زمینه‏هی تعدّی به اعضی خانواده را فراهم آورد، مکانیزم‏هی حقوقی و فرهنگی بری کنترل اقتدار پیش‏بینی شده است؛ اما از آنجا که خانواده عرصه خصوصى‏ی است که اغلب اوقات اقامه دعاوی حقوقی، به دلیل رابطه عاطفی زن و شوهر به مصلحت تشخیص داده نمى‏شود و یا به دلیل عدم امکان اقامه شهود و یا ترس از عواقب بعدی ناکارآمد به نظر مى‏رسد، تأکید بر آن بوده است که بیش از هر چیز، روش‏هی تربیتی و فرهنگی کنترل کننده به حساب ید؛ چنان‏که در موضوع مقابله با خشونت‏هی خانوادگی، طرفین به حسن خلق و مدارا51، صبر و کنترل خشم دعوت شده‏اند52؛ ضمن‏ینکه به ین موضوع نیز توجه شده است که نبید با یجاد فشار روانی، عدم تمکین نسبت به موقعیت و جیگاه طرف مقابل و سهل‏انگاری در انجام مسئولیت‏ها، زمینه‏هی خشونت علیه خویش را فراهم نمود53. کم کردن زمینه‏هی بدبینی54، تعدیل انتظارات از یکدیگر55، تقبیح خشونت و توصیه کنترل آن56 نیز از دیگر روش‏هی تربیتی اسلامی است.
    از آنجا که اقدام به ازدواج از نگاه اسلام، آمیزه‏ی از تعهد و اختیار آزاد است که پس از تشکیل خانواده بُعد متعهدانه آن تقویت مى‏شود، عمل طلاق که بدون وجود انگیزه‏ی موجه، فرار از تعهد و عملی هوس‏آمیز تلقی و سبب بروز مشکلاتی بری همسر و فرزندان مى‏گردد، عملی مبغوض در نظر گرفته مى‏شود57 که نبید قبح آن شکسته شود؛ از ین رو سیاست‏هی دینی به سمت تقویت روش‏هی پیشگیری از طلاق از جمله با پیشنهاد انتخاب داوران خانوادگی58 و با یجاد فضیی سنگین بر سر کسانی است که به اندک بهانه‏ی اقدام به طلاق مى‏کنند59 و یا زمینه‏هیی فراهم مى‏سازند که طرف مقابل متمیل به طلاق شود60؛ چنان‏که تسامح و مدارا، کم کردن توقعات، صبر و گذشت، هدیه دادن به یکدیگر61، سخنان نیکو و نگاههی عاطفه‏آمیز62 از زمینه‏هی افزیش استحکام خانواده شمرده شده است/
    کارآمدی خانواده نقطه عطف توجه آموزه‏هی دینی است؛ لذا در ابتدا توصیه مى‏شود در انتخاب همسر به دو ویژگی مهم دین‏داری و حُسن خلق توجه شود63.
    از ملاحظه متون دینی مى‏توان دریافت که انتظار آن است که خانواده بتواند حل مشکلات داخلی را تا حد امکان براساس توانمندى‏هی خود را انجام دهد و از گذاشتن بار خود بر دیگران اجتناب نمید64؛ بنابرین نبید سیاست‏ها به سمت وابستگی خانواده به اعانه‏هی بیرونی جهت‏گیری شود. البته آن‏گاه که خانواده در حل مشکلات خود ناتوان بنمید، مسئولیت حمیت و کمک بر عهده دیگران65، از جمله نهادها قرار خواهد گرفت و لازم است همواره حس تعاون و هم‏یاری در جامعه اسلامی جریان یابد/
    تقویت پیوندهی خانوادگی بسیار مهم و قطع پیوندها گناهی بزرگ شناخته شده است66؛ تقویت حمیت‏ها و مراقبت‏ها و در نتیجه کم شدن خوف از مشکلات ناشی از طلاق، مرگ همسر و از کارافتادگی، افزیش بعد نظارتی و هدیتی، افزیش روحیه تعاون اجتماعی و نشاط از آثار تقویت پیوندهی خانوادگی است؛ در ین میان توجه به پدر و مادر و تقویت جیگاه آنان تأکید ویژه‏ی یافته تا آنجا که رضیت خداوند به رضیت آنان پیوند خورده است.67
    آموزه‏هی دینی، توجه به نیازها و تمیلات اهل خانه را از مسئولیت‏هی سرپرست مى‏داند68 و علاوه بر تشویق به فرزندآوری69، پرورش صحیح جسمی و روحی آنان را نیز مورد توجه قرار مى‏دهد. انتخاب اسامی نیکو70، ترحم به کودکان71، آزادسازی نسبی آنان تا 7 سالگی، تحت آموزش در آوردن آنان تا 14 سالگی و همکار قرار دادن آنان در فعالیت‏ها و تصمیمات تا 21 سالگی از مراحل تربیتی است72 که توصیه مى‏شود.
    تربیت جنسی فرزندان با محوریت عفاف و تقوا73، کم کردن زمینه‏هی تحریک جنسی آنان از جمله با جداسازی بستر آنان از ده سالگی74 و عدم ارتباط جنسی والدین در کنار فرزندان75 نیز از اهمیت بسزیی برخوردار است. مهارت‏آموزی و سوادآموزی76 و آشناسازی فرزندان با قرآن مجید77 و احادیث اهل‏بیت78 آنان را در زمینه‏هی شخصی و اجتماعی توانمند مى‏سازد؛ چنان‏که تقویت پیه‏هی محبت به اهل‏بیت از یک سو هم به افزیش انگیزه‏هی آنان مى‏انجامد و هم ضمن آسان‏سازی صبر بر مشکلات در شریطی که انحرافات فکری و شبهات سبب لغزش افراد بسیار مى‏گردد، آنان را ثابت قدم مى‏دارد و روحیه یثار را در آنان تقویت مى‏کند/
    اصلاح روابط جنسی زن و شوهر در قالب نفی ریاضت جنسی79 و رعیت آداب آمیزش80، در کنار توجه به رفتار عفیفانه در ارتباط با نامحرم81، از نکاتی است که اهتمام دین به کارآمدی خانواده را نشان مى‏دهد/
    با ملاحظه متون وحیانی مى‏توان مقیاسی بری آسیب‏شناسی خانواده یرانی به دست آورد و تحولات خانواده را در دهه‏هی اخیر تحلیل نمود. به نظر مى‏رسد در سالیان اخیر از تمیل به تشکیل خانواده تا حدودی کاسته شده است و ازدواج تا دستیابی به موقعیت اجتماعی و مالی مناسب به تأخیر مى‏افتد. نظام تحصیلی موجود و فرهنگ مدرک‏گریی نیز خود از موانع ازدواج به حساب مى‏یند/
    در نقطه مقابل، احساس مى‏شود تابوی قبح طلاق در حال شکستن است. برخی تحلیل‏گران نیز با تحلیل غلط از رواج طلاق و مرتبط دانستن آن با آگاهی زنان از حقوق خود، بر ین معضل مهر تیید نیز مى‏زنند؛ از سوی دیگر در سالیان اخیر طلاق به درخواست زنان رو به افزیش است و آمار طلاق رجعی که در آن امکان رجوع به زندگی بیش از انواع دیگر طلاق است، کاهش یافته است.
    افزیش تخاصمات خانوادگی و خشونت نیز پیامد چند مسئله است: اول آن‏که در شیوه‏هی سنتی همسرگزینی، انتخاب همسر اغلب از طیفه یا محله انجام مى‏گرفت؛ در ین فرض اختلافات فرهنگی و اجتماعی بسیار کم بود؛ اما در شیوه‏هی جدید، تناسبات فرهنگی و اجتماعی کمتر ملاک گزینش قرار مى‏گیرد.
    دوم آن‏که نه خانواده به فرزندان خود مهارت‏هی ارتباطی را بری تشکیل خانواده مى‏آموزد و نه نهادهی رسمی آموزشی. تأکید بر حقوق و کم‏توجهی به اخلاق نیز به صف‏بندی و تخاصم در درون خانه منجر مى‏شود/
    کاهش پیوندهی خانوادگی در دهه‏هی اخیر، خانواده را بیش از گذشته تنها و در حل مشکلات خود ناتوان‏تر کرده است. غلبه فرهنگ فردگریی نیز بیش از هر چیز در حس استقلال‏طلبی و فرار از تعهدات ورود به سازمان طیفه مؤثر بوده است. همین فرهنگ، زمینه‏هی کم شدن حس تعاون اجتماعی و پیوندهی گروهی را فراهم کرده است؛ از سوی دیگر به نظر مى‏رسد سیاست‏هی حمیتی دولت از اقشار آسیب‏پذیر که بیشتر بر محور حمیت از فرد جریان یافته، نه بر محور حمیت از خانواده و بیشتر دولت مرکز بوده است تا خانواده محور، در مجموع نه تنها به کارآمدی خانواده منجر نشده، بلکه هم خانواده را در حل مشکلات خود ناتوان‏تر کرده و هم نسلی را پرورده که بری حل مشکلات مختلف زندگی از جمله اشتغال و ازدواج چشم به مساعدت دولت دوخته است و توان ذاتی خود را به کار نمى‏گیرد/
    تضعیف جیگاه والدین که در تحقق آن نهادهی فرهنگی و تبلیغی بیش از دیگران مقصرند، علاوه بر کاهش نظارت کیفی آنان بر روند پرورش نسل جدید، به کاهش پیوند خانوادگی مى‏انجامد. ینها و دهها مسئله دیگر در مجموع، نشانگر افق‏هی تیره‏ی فراروی خانواده است که ینده آن را تیره و تار نشان مى‏دهد؛ در ین میان آنچه بیشتر خانواده را تهدید مى‏کند تهاجم رسانه‏ی غرب نیست؛ بلکه نظریه‏هی فلسفی علوم اجتماعی است که تحولات خانواده در دهه‏هی اخیر را قهری و معلول جبر تکنولوژی یا سازمان اجتماعی قلمداد مى‏کند. ین بدان معناست که روند تحولات خانواده یک سویه و برگشت‏ناپذیر است و هیچ کس و نهادی نمى‏تواند و نبید در برابر آن یستادگی کند. پذیرش ین دیدگاه در کلیت خود با سیاست اسلام که اصول اخلاقی و جهت‏گیرى‏هی اصلی خود را ثابت مى‏داند و معادله دگرگون ساختن شریط و نظم موجود را بری تحقق اهداف مورد نظر دارد چگونه قابل جمع است؟82
    به جرئت مى‏توان گفت که مهم‏ترین مشکل ما در رویکرد به خانواده، بحران نظریه‏پردازی است. حل معضلات اساسی ما تنها در گرو یجاد حوزه مطالعات آکادمیک مباحث جنسیتی و خانواده براساس فکر دینی، تدوین نظریه دینی زن و خانواده، یجاد حوزه کارشناسی بومی، حول پرسش‏هی اساسی به منظور حل معضلات عینی جامعه اسلامی و حرکت در مسیر بالندگی است. در ین باره پرسش‏هی فراوانی پیش روی ماست که مبنیی، روشی و یا بنیی است:
    - یا متون وحیانی صرفاً ناظر به بیان تکالیف افراد مکلف‏اند یا آن‏که مى‏توان از آنها در تدوین نظریه‏ها، یجاد ساختارها و حل معضلات کلی نظام، از جمله در موضوع زن و خانواده نیز بهره گرفت؟ چنین فریندی چگونه تحقق مى‏یابد؟
    - خواستگاه آموزه‏هی اخلاقی، اصلاح افراد از طریق توصیه‏هی فردی است یا آن‏که مى‏توان اخلاق را در متن سیاست‏ها و برنامه‏هی کلان و ساختارسازى‏ها جریان داد؟ به عبارت دیگر ساختارها، سیاست‏ها و برنامه‏هی کلان چگونه حیات اخلاقی فرد در خانواده را تهدید مى‏کنند و چگونه مى‏توان ساختارها و سیاست‏ها را مجریی بری جریان یافتن اخلاق حسنه قرار داد؟
    - چه علومی در مطالعات آکادمیک خانواده سهیم‏اند، سهم هر یک چیست، انتظار چه پاسخ‏هیی را از هر یک از ین علوم داریم و چه اصول حاکمی آنها را با هم هماهنگ مى‏سازد؟
    - مسئولیت‏هی جدید، ظرفیت‏هی نو، مشکلات جدید و ابزارهی نوینی که عصر جدید پیش روی زن و خانواده نهاده است چیست؟
    - چگونه مى‏توان پیامدهی منفی جهانى‏سازی را بر زنان و خانواده کم کرد؛ شریط و ظرفیت‏هی جدید را در خدمت کاریی خانواده و کارآمدی زن به کار گرفت و زن و خانواده را به عنصری فعال در تحولات جهانی تبدیل نمود؟ - جریانات فرهنگی در کشور چگونه بید مدیریت شوند تا در خدمت منافع خانواده قرار گیرند؟
    - مکانیزم حمیت از زن در خانواده با حفظ اقتدار و کارآمدی خانواده، چیست؟
    - سیاست‏هی دولتی چگونه ماهیتی ضدخانواده یا خانواده‏محور مى‏یابد؟ بری مثال سیاست دولت رفاهی سوئد در تأسیس مهدکودک‏هی ریگان، به کاهش انگیزه مادری منجر شده است و سیاست مالیاتی ین دولت همگان را - چه مرد و چه زن - به اشتغال فرا مى‏خواند و حمیت‏هی مالی دولتی از افراد حتی بچه‏ها به افزیش انگیزه طلاق منجر شده است/
    - کارآمدی هرچه بیشتر خانواده چه منافعی بری دولت‏ها به ارمغان خواهد آورد و چگونه در خدمت انسجام و همیاری ملی، یجاد روحیه احسان و نوع‏دوستی، تحمل و مدارا و حفظ ارزش‏هی جمعی قرار مى‏گیرد؟
    - الگوی مشارکت اجتماعی زنان با محوریت خانواده چه مختصاتی دارد؟
    - زیرساخت‏هی مشارکت اجتماعی زنان بید چگونه باشد تا حیات خانوادگی کم‏ترین آسیب را متحمل شود؟
    - بری تداوم و روزآمدی نقش‏هی جنسیتی، به‏ویژه در خانواده، چه بید کرد؟
    - سیاست‏هی رسانه‏ی نظام بری آن‏که در خدمت تقویت خانواده قرار گیرد بید حاکمیت چه اموری را بپذیرد؟
    - چگونه مى‏توان نظام آموزشی را در محتوی دروس، چه در ارائه مباحث کمک آموزشی، چه در سیستم مشاوره و امداد، چه در ارتباط میان خانه و مدرسه، چه در رشته‏بندى‏هی تحصیلی، چه در انعطاف‏پذیری نظام آموزشی و.... در خدمت حمیت از خانواده قرار داد؟
    - سیاست‏هی تشویقی نظام اسلامی بری تشکیل خانواده و پذیرش تعهدات ناشی از آن چیست؟
    - چگونه مى‏توان پیامدهی طلاق را به گونه‏ی کاهش داد که به افزیش تمیل به طلاق منجر نشود؟
    - چگونه سیاست‏هی فرهنگی و اقتصادی به افزیش نیاز به درآمد بیشتر بری تأمین خانواده، افزیش ساعات اشتغال و کاهش حضور فعال والدین در خانواده منجر شده است و چگونه مى‏توان ین روند را به نفع مصلحت خانواده اصلاح نمود؟
    - باتوجه به آن‏که پیوندهی خانوادگی معلول احساس نیازهیی است که زوجین را به هم پیوند مى‏دهد و با توجه به آن‏که پیشرفت‏هی تکنولوژی و تحولات اجتماعی و اقتصادی به کاهش نیازهی زوجین نسبت به یکدیگر منجر شده است، چگونه مى‏توان زمینه‏هیی بری تقویت پیوندهی خانوادگی در عصر جدید باز جست؟
    - نظریه دینی اقتدار و کنترل اقتدار در خانواده چیست و بدین منظور چه سیاستی تبیین شده است؟
    - نظریه و راهبرد اسلام در کنترل خشونت‏هی خانوادگی و تضمین امنیت اجتماعی زنان چیست؟
    - مشکلات نهاد مشاوره بری حضور فعال در حل معضلات خانوادگی چیست؟ ین مشکل تا چه حد ناشی از ضعف علمی مشاوران، تا چه حد ناشی از عدم توانیی مراجعان بری تأمین هزینه‏هی مشاوره، تا چه حد ناشی از ضعف فرهنگ مشاوره‏پذیری و تا چه حد ناشی از ضعف بنیان‏هی تئوریک علم مشاوره است؟

    خاتمه

    حل مشکلات زن و خانواده مسلمان تنها در پرتو تلاش علمی اندیشمندان و یا مبنا قراردادن کتاب آسمانی و سیره نبوی امکان‏پذیر است؛ اما مراجعه به متون مقدس، ین بار، نه به معنی توقف بر فقه منصوص و یا اکتفا به احکام شرعی است که توسط فقهی عظام استنباط مى‏شود، بلکه لازم است با عبور از ین مرحله، در عین پذیرش آن، به فضی نظریه‏پردازی علمی قابل استناد به وحی پی نهیم و پیه‏هی محکمی بری سیاستگذاری و برنامه‏ریزی کلان مبتنی بر انگاره‏هی اسلامی بنا کنیم. ین حرکت ارزشمند گرچه از پرسش‏گری و نقد انگاره‏هی موجود آغاز مى‏شود؛ اما مى‏تواند نگاه جامعه علمی را به سمت نگرشی نوین معطوف نمید؛ نگرشی که هم زمان کارآمدی و حجیت را در دستور کار قرار مى‏دهد وین بار، با رویکردی خانواده‏گرا، هم به حل معضلات اجتماعی مى‏اندیشد و هم داعیه دفاع از زنان را در سر دارد. تنها با چنین رویکردی است که مى‏توان به اصلاح جامعه و حل مشکلات زنان امیدوار بود/
    والسلام

    پی نوشت ها:

    1- ایران دخت؛ ش 32 (تیر 85)، ص 4/
    2-استنلی کرتز؛ »پیان ازدواج در اسکاندیناوی«؛ ترجمه مریم رفیعی؛ حورأ. نیز ر.ک به: »ازدواج در اسکاندیناوی در حال مرگ است«؛ کیهان، 85/4/19، ص 15/
    3-البته ین سخن به معنی انکار تأثیرگذاری زمان و مکان در تغییر مصادیق نیست. تبدّل عناوین با تحقق شریط آن از مباحث پذیرفته شده در علم فقه است/
    4-نحل: 97، نسأ: 124، غافر: 40، آل عمران: 195/
    5-توبه: 71 و 72/
    6-احزاب: 34/
    7-نور: 23 و احزاب: 58/
    8- محمد: 19/
    9- احزاب: 73
    10-کنزالعمال: ح 4531/
    11-وسائل‏الشیعه؛ ح 27306، 27314 و نهج‏الفصاحه؛ ح 2481/
    12-تکویر: 8. و نیز ر.ک به: جعفر سبحانی، فروغ ابدیت؛ ج 1، ص 48/
    13-نهج‏الفصاحه؛ ح 1477، 1520، 1728/
    14-ممتحنه: 10/
    15-بحارالانوار؛ ج 4، ص 162، ح 4.
    16-ر.ک: علامه امینی، فاطمْالزهرا(س)، ص 94/
    17-آل‏عمران: 42 - 47/
    18-آل‏عمران: 61/
    19-احزاب: 33/
    20-لیلا اسدی؛ »بررسی نفقه زوجه و أقارب در حقوق انگلستان«؛ فصلنامه ندی صادق، ش 24، صص 6-9. نیز ر.ک به: سعید محسنی؛ »نفقه زوجه در حقوق یران با مطالعه تطبیقی در حقوق فرانسه« پیان‏نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق(ع)/
    21-سند چهارمین کنفرانس جهانی زن؛ کار پیه عملی و اعلامیه پکن/
    22-وسائل‏الشیعه؛ ح 25341/
    23- الکافی؛ ج 5، ص 507 و نیز ر.ک به: بحارالانوار؛ ج 77، ح 191 و نهج‏الفصاحه؛ ح 2892/
    24- وسائل‏الشیعه؛ ح 24979 و 24954/
    25 -مستدرک‏الوسائل؛ ح 17933/
    26 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27557/
    27 -نهج‏الفصاحه؛ ح 1519/
    28 -وسائل‏الشیعه؛ ح 21720/
    29 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27628 و 27377 و نهج‏الفصاحه؛ ح 1393/
    30 -نهج‏الفصاحه؛ ح 2617، 3137 و 3047/
    31 -وسائل‏الشیعه؛ ح 24942، و نهج‏الفصاحه؛ ح 2615، 2237، 1535 و 2094/
    32 -نسأ: 34/
    33 -بقره: 83، 180 و 215، نسأ: 36، انعام: 151، اسرأ: 23، لقمان: 14 نیز رک به: مستدرک‏الوسائل؛ ح 18018 و وسائل الشیعه؛ ح 27665/
    34 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27705، 27607، 27672، و 27673/
    35 -مستدرک‏الوسائل؛ ح 17908/
    36 -مستدرک الوسائل؛ ح 8119 و نهج‏الفصاحه؛ ح 2625/
    37 -نسأ: 19
    38 -نهج‏الفصاحه؛ ح 2417 و الکافی؛ ج 5، ص 67، و نیز وسائل‏الشیعه؛ ح 27814 و 27601/
    39 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25300 و نهج‏الفصاحه؛ ح 881/
    40 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25457/
    41 -ماوئل کاستلز؛ عصر اطلاعات؛ ج 2، ص 180/
    42 -وسائل‏الشیعه؛ ح 24901/
    43 -همان؛ ح 24902 و 24914/
    44 -همان؛ ح 24915، 25318/
    45 -بقره: 268/
    46 -وسائل‏الشیعه؛ ح 24984، 24983 و 24986/
    47 -همان؛ ح 24996 و نهج‏الفصاحه؛ ح 782/
    48 -نسأ: 34/
    49 -بحارالانوار؛ ج 77، ص 355 وسائل‏الشیعه، ح 27814/
    50 -تهذیب‏الاحکام؛ ح 1597/
    51 -مستدرک‏الوسائل؛ ح 9959 و 3057/
    52 -نهج‏الفصاحه؛ ح 2778 و وسائل‏الشیعه، ح 25315 و 25354/
    53 -وسائل‏الشیعه؛ ح 28597 نهج‏الفصاحه؛ ح 226، بحارالانوار؛ ج 76، ص 334، ح 1/
    54 -وسائل‏الشیعه؛ ح 28598 نهج‏الفصاحه؛ ح 1389، 75 و 1390/
    55 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25463 و 24957/
    56 -نهج‏الفصاحه؛ ح 28، ح 2628 و وسائل‏الشیعه؛ ح 25323/
    57 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27874/
    58 -نسأ: 35/
    59 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27879 و 28598/
    60 -وسائل‏الشیعه؛ ح 28598/
    61 -مستدرک‏الوسائل؛ ح 15110/
    62 -نهج‏الفصاحه؛ ح 2165 و 621 و وسائل‏الشیعه؛ ح 24930/
    63 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25073، 25074 و 25078/
    64 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27774 و نهج‏الفصاحه؛ ح 2630/
    65 -بحارالانوار؛ ج 74، ص 389، ح 2/
    66 -بقره: 27، رعد: 27، نهج‏الفصاحه؛ ح 1690، مستدرک‏الوسائل؛ ح 10365/
    67 -مستدرک‏الوسائل؛ ح 17908 و 8119/
    68 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27814 و 27808/
    69 -وسائل‏الشیعه؛ ج 25019، نهج‏الفصاحه؛ ح 1096/
    70 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27375 و 37379/
    71 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27544 و 27623؛ نهج‏الفصاحه، ح 1108/
    72 -همان؛ ح 27627/
    73 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25405، 25408، 25410، 25418، 25154 و 2553/
    74 -وسائل‏الشیعه، ح 27581/
    75 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25233/
    76 -نهج‏الفصاحه؛ ح 1393/
    77 -وسائل‏الشیعه؛ ح 27623/
    78 ا-لکافی؛ ج 6، ص 47/
    79 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25159، 25158، 25157، 25164، 25161 و 25354/
    80 -وسائل‏الشیعه؛ ح 25181 و 25187/
    81 -نهج‏الفصاحه؛ ح 478، 2045 و 1519 و وسائل‏الشیعه؛ ح 25418، 25310 و 25288.
    82 -انتقاد از کلیت جبر سازمانی و تکنولوژیک البته نبید به معنی نادیده گرفتن تأثیرات قهری گذار از شریط سابق به شریط جدید تلقی شود؛ بنابرین مى‏توان تأثیرات شهرنشیتی، مدرنیسم و تکنولوژى‏هی جدید را پذیرفت؛ اما پرسش اصلی در دو ناحیه است: اول آن‏که ین تأثیرات جزئى‏اند یا در تمام عرصه‏هی حیات و به طور حداکثری و دوم آن‏که ین تأثیرات از نوع مقتضی (زمینه‏ساز) است یا علّت تامه/

    کتابنامه
    . الطوسی، محمدبن الحسن؛ تهذیب‏الاحکام؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه،1364/
    . مجمع اسلامی بانوان؛ یران دخت (ماهنامه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی)؛ ش 32، تیرماه 1385/
    . استنلی کرنر؛ »پیان ازدواج در اسکاندیناوی«؛ ترجمه مریم رفیعی، حورأ(ماهنامه علمی فرهنگی و اجتماعی زنان)، ش 19/
    . »ازدواج در اسکاندیناوی در حال مرگ است«؛ کیهان، 85/4/19، ص 15/
    . ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ترجمه ابوالقاسم طاهری؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ 4، 1373/
    . الحرالعاملی، محمدبن الحسن؛ وسائل‏الشیعه الی تحصیل مسائل‏الشریعه؛ قم: موسسْ آل‏البیت(ع) لاحیأالتراث، 1374/
    . پیدار، ابوالقاسم؛ نهج‏الفصاحه؛ مجموع کلمات قصار حضرت رسول اکرم(ص)؛ تهران: جاویدان، 1376/
    . سبحانی، جعفر؛ فروغ ابدیت؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376/
    . اسدی، لیلا؛ »بررسی نفقه زوجه و اقارب در حقوق انگلستان«؛ ندی صادق، ش 24/
    . محسنی، سعید؛ نفقه زوجه در حقوق یران با مطالعه تطبیقی در حقوق فرانسه؛ پیان‏نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق(ع)/
    . کلینی، محمدبن یعقوب؛ الکافی؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1375/
    . مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ تهران: المکتبْ الاسلامیه، 1374/
    . تونى‏گرنت؛ زن بودن؛ ترجمه فروزان گنجى‏زاده؛ تهران: نشر ورجاوند، 1381/
    . آلن و بارباراپیز؛ آنچه زنان و مردان نمى‏دانند؛ ترجمه زهرا افتخاری؛ تهران: نسل نواندیش، 1383/
    . جان گری؛ زن، مرد، ارتباط؛ ترجمه مهدی قرچه داغی؛ تهران: انتشارات اوحدی، 1376/
    . دیوید سال؛ مرد توانا؛ ترجمه سعدی مرادی؛ تهران: نشر ورجاوند، 1384/
    . - ؛ سند چهارمین کنفرانس جهانی زن (کار پیه عمل) و اعلامیه پکن؛ مترجمان: علی آرین و علی میرسعید قاضی؛ تهران: دفتر امور زنان در نهاد ریاست جمهوری، 1375/
    . نوری، حسین؛ مستدرک‏الوسائل و مستنبط المسائل؛ بیروت: موسسْ آل‏البیت(ع) لاحیأ التراث، 1408/
    . مانوئل کاستلز؛ عصر اطلاعات؛ ترجمه حسن چاووشیان؛ تهران: طرح نو، 1382/
    . منجم، رؤیا؛ زن - مادر؛ تهران، مس، 1382/
    . امینی؛ فاطمْ الزهرا؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، 1369/
    www.hawzahnews.com

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    تبيين گوشه‏هايى از مسئله حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    تبيين گوشه‏هايى از مسئله حجاب

    چكيده
    اين مقاله براى تبيين گوشه‏هايى از مسئله حجاب ضمن اشاره‏اى به پيشينه اين مسئله در ملل و نحل و ساير اديان، به سؤالاتى در خصوص فلسفه حجاب پاسخ داده است. مهم‏ترين محورهايى كه در اين مقاله به آن‏ها پرداخته شده عبارتند از: تأثير حجاب بر ايجاد امنيت، تحكيم خانواده، و جلوگيرى از فحشا. بنابراين، حجاب نه تنها موجب منزوى بودن زن نمى‏شود، بلكه حضور او را در جامعه راحت‏تر مى‏سازد.
     
    مقدّمه
    گوهر اسلام، سعادت و نجات آدمى است و باورهاى دينى و احكام اخلاقى و فقهى در راستاى اين غايت نازل شده‏اند. در حقيقت، هدف كليه آموزه‏هايى كه از سوى خالق حكيم صادر مى‏گردند چيزى جز پاسخ‏گويى به همه نيازهاى روحى و جسمى، مادى و معنوى، و فردى و اجتماعى انسان نيست. در نتيجه، احكام الهى مربوط به پوشش زن نيز با توجه به همين غايت و هدف صادر شده‏اند.مسئله حجاب از ديرباز مورد توجه و بحث و بررسى دانشمندان و روشن‏فكران، چه در شرق و غرب عالم و چه در داخل و چه خارج از كشور، بوده است. دامنه اين سخنان و گستره عقايد برخاسته از آن، چنان است كه گاه گروهى از اين انديشمندان در مقام تحليل و بررسى، تا آنجا پيش مى‏روند كه «حجاب» را شاخصى «محدود» كننده و عامل «تضييع» در زيست فردى و حضور اجتماعى زنان در جامعه اسلامى مى‏دانند و حتى از اين رهگذر، خواهان «منع» يا دست‏كم «اختيارى‏شدن» آن مى‏شوند و گاه گروهى ديگر، با دفاع نامناسب و ناآگاهانه خود، راه را بر محق جلوه دادن گروه نخستين هموار مى‏كنند.
    به راستى، «حجاب» چيست؟ آيا حجاب محدودكننده‏اى ذاتى در جامعه است؟ يا عاملى مصونيّت‏بخش است؟ آيا حجاب مخصوص دين اسلام است؟ يا در ملل و اقوام ديگر هم وجود داشته است؟
    اين مقاله به صورت تحليلى ـ پژوهشى قصد آن دارد تا در جهت پاسخ‏گويى به پرسش‏هايى اين‏چنين، همراه با بهره‏مندى از ديدى منصفانه و بهره‏گيرى از منابع و سرچشمه‏هاى اصيلِ مكتب اسلام، به مسئله «حجاب» در جامعه اسلامى و اقوام و ملل گذشته و فلسفه آن بنگرد تا از اين رهگذر، به چشم‏اندازى درباره وضعيت اجراى اين دستور استوار و ارزش مستحكم در جامعه امروزين اسلامى ايران دست يابد.
    واكاوى حجاب در اسلام
    «حجاب»، اين واژه عربى، در نگاهى به معناى پوشيدن، پوشش، پرده و حاجب است كه البته در اين ميان، معناى «پرده» بيشترين كاربرد را دارد و همين امر موجب شده است كه عده زيادى گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود.
    انديشمند شهيد مرتضى مطهّرى در اين‏باره مى‏فرمايد: «پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‏گرى و خودنمايى نپردازد. آيات مربوطه همين معنا را ذكر مى‏كند و فتواى فقها هم مؤيّد همين مطلب است. حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنّت، مى‏توان به دست آورد. در آيات مربوطه، لغت «حجاب» به كار نرفته است. آياتى كه در اين‏باره هست، چه در سوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب، حدود پوشش و تماس‏هاى زن و مرد را ذكر كرده است، بدون آنكه كلمه «حجاب» را به كار برده باشد.»[1]
    با توجه به چنين سخنانى، فهرست‏وار همراه با بيانى كوتاه و سخنى مجمل، به توصيف و تبيين «حجاب اسلامى» يا «پوشش اسلامى» درقالب گزاره‏هاى ذيل مى‏پردازيم:
    حجاب و فلسفه آن
    اگر به انسان و ساختار وجودى او، چه از لحاظ جسمى و چه از نگاه روحى، بنگريم و از اين رهگذر، نظرى به انگيزه‏هاى نهفته و اميال گوناگون خفته در سرشت و خميرمايه وجودى او، كه «فطرت» ناميده مى‏شوند، بيندازيم، به راحتى درمى‏يابيم كه از جمله نيرومندترين، بزرگ‏ترين و برترين نيروهاى موجود در او، غريزه «جنسى» است؛ ميلى نيرومند كه اگر در مسير صحيح و راه درست خويش هدايت نشود، به سهولت سرچشمه گناهان بزرگ و معاصى نابخشودنى مى‏گردد و پيامدى جز تبديل زندگى پرنشاط و پوياى انسانى به زندگى سراسر فلاكت و تباهى چيزى در پى ندارد.
    انديشمندان و روشن‏فكران با توجه به چنين نكته‏اى، سعى در چاره‏جويى بنيادين در رويارويى با اين غريزه و ميل فطرى داشته و در اين راه، نظريه‏هاى متفاوتى ارائه كرده‏اند. گروهى همچون مانى، بودا و تولستوى گفته‏اند: اين ميل نهفته و غريزه ذاتى را بكلى بايد از بين برد تا انسان و جامعه انسانى از آسيب‏هاى آن در امان باشند و گروهى ديگر همچون فرويد عكس اين مطلب را بيان نموده‏اند.
    در كشاكش ميان اين دو نظر، كه يكى جانب افراط مى‏پيمايد و ديگرى جانب تفريط، مكتبى زندگى‏آفرين همچون اسلام، كه همواره از جايگاه اعتدال و گريز از افراط و تفريط سخن مى‏گويد، راه‏كارى ميانه و معتدل ارائه كرده است؛ راه‏كارى كه به رغم گذشت چهارده قرن از پيدايش آن، هنوز بوى تازگى از آن برمى‏خيزد. اسلام ميل جنسى را به رسميت مى‏شناسد و حتى آن را پليد نيز نمى‏داند، به شرط آنكه به درستى و با شيوه‏اى مناسب در مسير انسان‏ساز خويش به حركت درآيد.
    راه‏كار مكتب اسلام در چنين انديشه‏اى و در مقام عمل به آن، به طور كلى، در دو راهبرد ذيل خلاصه مى‏شود:
    الف. راهبردهاى كوتاه‏مدت و ميان‏مدت همچون ازدواج سهل و آسان در جامعه و ترويج فرهنگ آن در ميان اقشار گوناگون، به ويژه جوانان.
    ب. راهبردهاى بلندمدت و اساسى همچون از بين بردن زمينه‏هاى به كارگيرى ناسالم اين ميل در جامعه برپايه دستورات و ارزش‏هايى مانند: حجاب، عفاف، خويشتن‏دارى و پرهيز از اختلاط زنان و مردان.
    اين دو راهبرد كه برگرفته از دستورات صريح و فرمان‏هاى روشن پروردگار در قرآن و كلام الهى‏اند، ما را در بيان فلسفه وجودى و وجوبى حجاب و پوشش، با نكاتى همچون نكات ذيل مواجه مى‏سازند:
    1. «امنيت» به تمام معناى آن از جمله مسائلى است كه در انديشه اسلامى به آن توجه كافى شده است. «برهنگى» به معناى عدم پوشش و ناپوشيدگى در جامعه يا تضعيف و كم‏توجهى به آن، پيامدهايى ناگوار همچون آرايش، خودآرايى، و عشوه‏گرى به همراه دارد و مردان، به ويژه جوانان، را در معرض تحريك دايم عصبى و ايجاد التهاب و هيجان دروغين زودگذر قرار مى‏دهد. اين بار هيجان و التهاب آن چنان است كه گاه فرد را به بيمارى روانى مبتلا مى‏كند و از اين‏رو، او را به اعمالى وامى‏دارد كه سرچشمه بسيارى از مفاسد و معاصى ديگر مى‏شود؛ آن‏چنان كه برخى از دانشمندان با توجه به چنين نكته‏اى بر اين اعتقادند كه «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى‏كنيد، مگر آنكه پاى زنى در ميان است.»
    2. نگاهى گذرا به تلاش خانواده‏ها در جوامع گوناگون و گذرى آمارى بر دلايل بيشتر «طلاق»ها، اين پديده شوم، نكته‏اى مسلّم را به خودنمايى وامى‏دارد: درهم شكستن حريم خانواده و برهنگى روزافزون در جامعه انسانى، جدايى و از هم‏گسيختگى خانواده‏ها و در پى آن، پديده‏اى تلخ و جانسوز همچون «فرزندان طلاق» را در پى مى‏آورد؛ زيرا در بازار آزاد برهنگى، زنان به صورت «كالاى مشترك»، دست كم در مراحل غيرآميزش جنسى به شمار مى‏آيند و ديگر پيوند زناشويى قداست و پاكى خاص خويش را در ميان دو نفر، كه به يكديگر تعلّق خاطر دارند، ندارد؛ چرا كه هر روز مردى در دام زنى ديگر و زنى در دام مردى ديگر فرو مى‏افتد و كانون زندگى او را سست مى‏گرداند.
    3. بسط و گسترش دامنه فحشا در جامعه و افزايش شمار فرزندان نامشروع از ديگر دلايل فلسفه «وجوبى» حجاب است. نگاهى كوتاه به آمار تولّد فرزندان نامشروع در كشور ايالات متحده آمريكا (سال 1999 ميلادى) نشانگر آن است كه بسيارى از فرزندان تازه تولّد يافته نامشروع هستند. اگر صادقانه و با انصاف به شكل‏گيرى چنين روندى نظر اندازيم، مشاهده مى‏كنيم كه از جمله بسترسازهاى اساسى در وقوع چنين فرايندى، «برهنگى» و روابط بى‏حدّ و حصر ميان زنان و مردان است.
    4. هنگامى كه برهنگى زن در جامعه به ارزش تبديل شود، پيامد طبيعى آن افزايش روزافزون آرايش و خودنمايى او در جامعه است.
    در چنين جامعه‏اى، زن ديگر از راه علم و آگاهى و دانايى، ارزش نمى‏يابد، بلكه همچون عروسكى از راه جاذبه جنسى افزون‏تر به وسيله كسب درآمد گروهى آلوده و فريب‏كار و ديو صفت تبديل مى‏شود و كار به جايى مى‏رسد كه اين اصل در جامعه پاى مى‏گيرد كه «هر چه جاذبه جنسى افزون‏تر، ارزش شخصيتى بيشتر!»
    حجاب و پاسخ به شبهات
    مخالفان پديده حجاب پرسش‏هايى مطرح مى‏نمايند؛ همچون مسائل ذيل:
    1. با توجه به اينكه نيمى از جمعيت جامعه را زنان تشكيل مى‏دهند، آيا حجاب سبب انزواى اين گروه بزرگ و سبب عقب‏افتادگى اين گروه فعّال و در نهايت، تبديل آنان به نيرويى سربار و مصرف‏كننده در جامعه نمى‏شود؟
    در پاسخ به اين پرسش، بايد گفت: حجاب و پوشش هيچ‏گاه زن را در جامعه منزوى نمى‏سازد؛ زيرا حضور امروزين او در جايگاه‏هاى گوناگون، نادرستى اين سخن را به اثبات مى‏رساند.
    2. حجاب دست و پاگير است و زن را از فعاليت سازنده بازمى‏دارد.
    اولاً، اين پرسش زمانى درست است كه منظور از «حجاب» چادر باشد، ولى اگر حجاب به معناى پوشش باشد، كه چادر هم نوعى پوشش است، چنين اشكالى پيش نمى‏آيد؛ زيرا اگر به مناطق گوناگون كشورمان بنگريم، غالب زنان روستايى در شاليزارها و ديگر عرصه‏هاى كشاورزى، فعاليت‏هاى خود را با حفظ حجاب، انجام مى‏دهند و جالب آنكه حتى اين كار را در بسيارى اوقات، بهتر و برتر از مردان به انجام مى‏رسانند.
    ثانيا، اگر بپذيريم منظور از حجاب «چادر» است و يا اصلاً حجاب زحمت دارد، چون اين اصل براى سلامت و رشد جامعه مفيد است، بايد آن را تحمّل كرد؛ زيرا مگر دانش‏اندوزى زحمت ندارد؟ مگر راست‏گويى و ديگر ارزش‏هاى اخلاقى برخى از آزادى‏ها را سلب نمى‏كنند؟
    3. حجاب طبع حريص مردان را بيشتر تحريك مى‏كند و حرص آنان را شعله‏ورتر مى‏سازد. آيا اين شيوه كارآمد است؟
    انسان به چيزى حرص مى‏ورزد كه هم از آن منع و هم به سوى آن تحريك شود، اما حجاب و پوشش زن در جامعه چنين نيست، بلكه حجاب از نگاه اسلام، تنها به منزله پوششى است كه زن را در برابر تيرهاى سهمگين نگاه مرد، كه زهر گناه را با خود به همراه دارند، حفظ مى‏كند و به او مصونيت مى‏بخشد.
    4. دليل معقول و منطقى براى حجاب زنان چيست؟
    شهيد مطهّرى رحمه‏الله مى‏فرمايد: «به عقيده ما، ريشه پديد آمدن حريم و حايل ميان زن و مرد را در ميل به رياضت، يا ميل مرد به استثمار زن يا حسادت مرد، يا عدم امنيت اجتماعى براى زن يا عادت زنانگى نبايد جست و لااقل، كمتر در اينجا جست‏وجو كرد. به طور كلى، بحثى است درباره ريشه اخلاق جنسى زن از قبيل حيا و عفاف و از آن جمله است: تمايل به ستر و پوشش خود از مرد. در اينجا، نظرياتى ابراز شده است با دقيق‏ترين آن‏ها اين است كه حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيرى است كه خود زن با يك الهام براى گران‏بها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به كار برده است. زن با هوش فطرى و با يك حسّ مخصوص به خود دريافته است كه از نظر جسمى، نمى‏تواند با مرد برابرى كند و اگر بخواهد در ميدان زندگى با مرد پنجه نرم كند، از عهده زور بازوى مرد برنمى‏آيد و از طرف ديگر، نقطه ضف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقيّت و مطلوبيّت قرار داده است ... وقتى كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ضعف خود دانست، همان‏طور كه متوسّل به زيور و خودآرايى و تجمّل شد كه از آن راه قلب مرد را تصاحب كند، توسّل به دور نگه‏داشتن خود از دسترس مرد نيز جست و دانست كه نبايد خود را رايگان در اختيار گذارد، بلكه بايست آتش عشق و طلب او را تيزتر كند.»[2]
    5. آيا حجاب اختصاصى به دين اسلام دارد يا در ملل و اقوام گذشته هم وجود داشته است؟
    قرآن در سوره اعراف، آيه 20 راجع به آدم و حوا مى‏فرمايد: وقتى شيطان آن دو را فريفت و آن دو از درخت ممنوعه خوردند و عورت‏هاى آن‏ها آشكار شد، آن‏ها با برگ‏هاى درختان عورت‏هاى خود را پوشانيدند. پس مسئله پوشش از اول آفرينش مطرح بوده؛ زيرا كتيبه‏ها، سكّه‏ها، تنديس‏ها، نقاشى‏ها، فرش‏ها، ظروف نقره‏اى و نقش‏هاى برجسته تاريخى حاكى از آن هستند كه انسان‏ها از روزى كه پا بر اين كره خاكى نهاده‏اند، پوشش را مراعات مى‏كرده‏اند. از كتاب مقدّس برمى‏آيد كه در عهد حضرت سليمان عليه‏السلام زنان علاوه بر پوشش بدن، روبند بر صورت مى‏انداختند.[3]و باز از قرآن استفاده مى‏شود كه در عهد حضرت سليمان عليه‏السلام حتى ملكه سبا، كه خورشيدپرست بود، پوشش كامل داشت؛ زيرا از آيات مربوط به داستان ملكه سبا چنين به دست مى‏آيد كه وقتى او وارد قصر حضرت سليمان عليه‏السلام شد و خواست به نزديك تخت او برود، چون حضرت سليمان عليه‏السلام دستور داده بود كاخ را از سنگى آبگينه فرش نمايند، بلقيس دامنش را بالا كشيد تا هنگام رد شدن خيس نشود. در زمان حضرت ابراهيم عليه‏السلام نيز حجاب رايج بود؛ نامزد اسحاق وقتى او را ديد، برقع بر صورت انداخت.[4] زنان ايرانى در دوره‏هاى گوناگون، از مادها، هخامنشيان، اشكانيان و سامانيان داراى پوشش بودند.
    طبق قراين و شواهد موجود در ايران باستان و در ميان يهود و احتمالاً در هند، حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده، به مراتب سخت‏تر بوده است.
    ويل دورانت درباره قوم يهود مى‏نويسد: «اگر زنى به نقض قانون يهود مى‏پرداخت؛ چنان‏كه ـ مثلاً ـ بى‏آنكه چيزى بر سر داشت به ميان مردم مى‏رفت و يا در شارع عام نخ مى‏رشت يا ميان مردم مى‏رفت و با هر سنخى از مردم درد دل مى‏كرد يا صدايش آن‏قدر بلند بود كه چون در خانه‏اش تكلّم مى‏نمود همسايگانش مى‏توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد.»[5]
    در زمان زرتشت، زنان منزلتى عالى داشتند و با كمال آزادى و با روى گشاده در ميان مردم و جامعه رفت و آمد مى‏كردند. اما پس از داريوش، مقام زن، بخصوص در طبقه ثروتمند، تنزّل پيدا كرد. زنان فقير ، چون براى كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند، آزادى خود را حفظ كردند ، ولى در مورد زنان ديگر، گوشه‏نشينى زمان حيض ، كه برايشان واجب بود، به تدريج امتداد پيدا كرد و سراسر زندگى اجتماعى آن‏ها را فراگرفت. زنان طبقه بالاى اجتماع جرئت آن را نداشتند كه جز در تخت روان روپوشدار، از خانه بيرون بيايند و حق نداشتند حتى پدران و برادران خود را ببينند؛ زيرا پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده مى‏شدند. به همين دليل، در نقش‏هايى كه از ايران باستان بر جاى مانده، هيچ صورت و شمايل زنى ديده نمى‏شود.

    پی نوشت

    [1]. مرتضى مطهّرى، مسئله حجاب، چ 43، صدرا، 1375، ص 28.
    [2]. مرتضى مطهرى، پيشين، ص 69 ـ 70.
    [3]. كتاب مقدّس (عهد عتيق و عهد جديد) و ترجمه فاضل خان همدانى، وليام گلن و هنرى، كتاب سرود سليمان، تهران، اساطير، 1380، فصل پنجم، سفر نشيد الاناشيد، ب 5، ص 1003، آيه 8.
    [4]. همان، سفر تكوين، باب 24، آيه 66.
    [5]. ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ترجمه ابوالقاسم ظاهرى، انتشارات فرانكلين و اقبال، كتاب چهارم، «عصر ايمان»، بخش سوم، «عصر عظمت».

    مجلات ،بانوان شيعه،شماره 3

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    حجاب، ارزش است يا روش

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    حجاب، ارزش است يا روش

    كساني‌ كوشيده‌اند از طريق‌ فاصله‌ انداختن‌ ميان‌ ارزشها با روش‌ تحقق‌ عيني‌ آنها، ميان‌ حجاب‌ با عفاف، تفكيك‌ نموده‌ و حجاب‌ را غير ضروري‌ مي‌خوانند و حفظ‌ عفت‌ را بدون‌ حجاب‌ نيز ممكن‌ مي‌دانند. اينك‌ ما اين‌ تلاش‌ را ارزيابي‌ مي‌كنيم:
     
    ‌تحليل‌ واژه:
    -1 معناي‌ لغوي: عفاف‌ با فتح‌ حرف‌ اول، از ريشه‌ "عفت" است‌ و راغب‌ اصفهاني‌ در مفردات(1) خود، عفت‌ را معني‌ مي‌كند:
    «العفة‌ حصول‌ حالةٍ‌ للنفس‌ تمتنع‌ بها عن‌ غلبة‌ الشهوة».
    (عفت، پديد آمدن‌ حالتي‌ براي‌ نفس‌ است‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ آن‌ از فزون‌ خواهي‌ شهوت‌ جلوگيري‌ شود).
    طريحي‌ نيز در مجمع‌ البحرين(2) مي‌آورد:
    «عَفَّ‌ عن‌ الشيِء اي‌ امتنع‌ عنه‌ فهو عفيفٌ».
    (عفاف‌ از چيزي‌ ورزيد يعني‌ از آن‌ امتناع‌ ورزيد پس‌ او عفيف‌ است).
    و ابن‌ منظور در لسان‌العرب(3) مي‌نويسد:
    «اللفة: الكف‌ عما لا يحل‌ و لايجمل».
    (عفت: خويشتن‌ داري‌ از آنچه‌ حلال‌ و زيبا نيست).
    شرتوني‌ لبناني‌ نيز در اقرب‌ الموارد(4) مي‌نويسد:
    «عَفٍّ‌ الرجل: كَفَّ‌ عما لا يحل‌ و لا يجمل‌ قولاً‌ او فعلأ وامتنع».‌ ‌ (عفاف‌ ورزيد يعني‌ در گفتار و كردار از آنچه‌ حلال‌ نيست‌ دوري‌ جست‌ و خويشتن‌داري‌ نمود).
    پايه‌ عفاف، خويشتن‌داري‌ است‌ و ردپايي‌ از جنسيت‌ يا اختصاص‌ به‌ جنس‌ خاص‌ (زن) در معني‌ لغوي‌ عفاف، وجود ندارد.
    -2 معناي‌ عرفي: در ادب‌ پارسي، "عفاف" از نظر معنا و گويش، تفاوت‌ يافته‌ است.
    در لغت‌نامة‌ دهخدا(5) چنين‌ آمده‌ است:
    «عفاف: پارسايي‌ و پرهيزگاري، نهفتگي، پاكدامني، خويشتن‌ داري».
    دكتر معين‌ در فرهنگ‌ فارسي‌ معين(6) آورده‌ است:
    «عفاف: پارسايي، پرهيزگاري، پاكدامني، در تداول‌ غالباً‌ به‌ كسر اول‌ تلفظ‌ مي‌كنند.»
    بنابراين‌ در گويش‌ فارسي، عفاف‌ به‌ كسر اول‌ و به‌ معني‌ "پاكدامني" به‌ كار مي‌رود.
    -3 معناي‌ اصلاحي: در تفكر اسلامي، عفاف، واژه‌اي‌ با بار معنايي‌ خاص‌ برگرفته‌ از آيات‌ و روايات، و گونه‌اي‌ منش‌ است‌ همراه‌ با كُنِش‌ رفتاري‌ و گفتاري.
    عفاف‌ در قرآن: در قرآن‌ چهار بار از ريشة‌ عفاف، استفاده‌ شده‌ است:
    -1 سورة‌ بقره‌ - 273: «يحسبهم‌ الجاهل‌ اغنياًء من‌ التعفف»؛
    (نا آگاه‌ گمان‌ مي‌برد كه‌ اينان‌ توانگرند زيرا عفاف‌ مي‌ورزند). در اين‌ آيه، كنش‌ بزرگ‌ منشانه، عفاف‌ است، خويشتن‌داري، عزت‌ نفس‌ و امتناع‌ از دست‌ نياز دراز كردن.
    -2 سورة‌ نسأ - 6: دربارة‌ شناخت‌ زمان‌ رشد و بلوغ‌ يتيمان، به‌ سرپرستان‌ سفارش‌ مي‌كند كه‌ از دست‌ يازي‌ به‌ اموال‌ يتيمان‌ خودداري‌ كنند و عفاف‌ ورزند. اين‌ آيه‌ نيز خويشتن‌داري‌ را عفاف‌ را خوانده‌ است.
    -3 سورة‌ نور - 32: «وليتعفف‌ الذين‌ لا يجدون‌ نكاحاً‌ حتي‌ انعمهم‌ الله‌ من‌ فضله»؛ (و كساني‌ كه‌ اسباب‌ زناشويي‌ نمي‌يابند، پاكدامني‌ ورزند تا آنكه‌ خداوند از بخشش‌ خويش‌ توانگرشان‌ گرداند). در اين‌ آيه‌ خويشتن‌داري‌ (استعفاف) را به‌ رام‌ كردن‌ قوة‌ جنسي‌ اطلاق‌ فرموده‌ است.
    -4 سورة‌ نور - 60: «و القواعد من‌ النسأ اللا‌ تي‌ لا يرجون‌ نكاحأ فليس‌ عليهن‌ جناحُ‌ ان‌ يضعن‌ ثيابهن‌ غير متبرجات‌ بزينةٍ‌ و ان‌ يستعففنَ‌ خيرٌ‌ لهن‌ والله‌ سميعٌ‌ عليمٌ.»؛ (و زنان‌ يائسه‌اي‌ كه‌ اميد زناشويي‌ ندارند، گناهي‌ نيست‌ كه‌ جامه‌ها (چادرها)يشان‌ را فروگذارند به‌ شرط‌ آنكه‌ زينت‌ نمايي‌ نكنند و اگر پاكدامني‌ بورزند (و چادر را فرو نگذارند) بهتر است‌ و خداوند، شنواي‌ داناست(7)».
    در زبان‌ پارسي، از خويشتن‌داري‌ در امور جنسي‌ و شره‌ نبودن، به‌ پاكدامني‌ تعبير مي‌كنند كه‌ بخشي‌ از گسترة‌ معنايي‌ "عفاف" است‌ زيرا عفاف، مطلق‌ خويشتن‌داري‌ را گويند همان‌گونه‌ كه‌ در آيات‌ ياد شده، از خويشتن‌داري‌ در امور اقتصادي‌ و مالي‌ نيز با كلمة‌ استعفاف‌ و تعفف، ياد شده‌ است.
    اينك‌ آيا مي‌توان‌ گفت: عفاف، صرفاً‌ همان‌ حالت‌ دروني‌ و نفساني‌ است‌ و به‌ بروز خارجي‌ و اجتماعي‌ آن‌ حالت‌ نفساني، ربطي‌ ندارد؟! از منظر قرآن، چنين‌ نيست‌ بلكه‌ به‌ دليل‌ اهميت‌ نحوة‌ بروز عفاف، اين‌ واژه، به‌ «ظهور خويشتن‌داري» نظر دارد. در آية‌ نخست، حالت‌ رفتاري‌ مسلمان‌ فقير را به‌ نمايش‌ مي‌گذارد كه‌ چگونه‌ خود را بي‌نياز جلوه‌ مي‌دادند، با رفتاري‌ عفيفانه‌ و بزرگ‌ منشانه.
    در آية‌ دوم، دست‌ يازي‌ به‌ اموال‌ يتيمان‌ را غير عفيفانه، معرفي‌ مي‌كند. در سومين‌ آيه، خويشتن‌داري‌ و مراقبت‌ از فرو رفتن‌ در شهوات‌ جنسي‌ را استعفاف‌ مي‌داند و آية‌ چهارم، زنان‌ سالخورده‌ را سفارش‌ مي‌كند كه‌ عفاف‌ ورزند و چادر از سر فرو نگذارند، يعني‌ عفاف‌ را برابر با «حجاب» گرفته‌ است. بنابراين‌ عفاف‌ از منظر تفكر اسلامي، هم‌ روية‌ دروني‌ دارد كه‌ حالتي‌ نفساني‌ جهت‌ كنترل‌ و جهت‌دهي‌ به‌ شهوت‌ (كشش‌ و اشتياق) است‌ و هم‌ رويه‌اي‌ بيروني‌ كه‌ نشانه‌هايش‌ در رفتار و گفتار هويدا مي‌شود تا حالت‌ درون‌ را به‌ نمايش‌ گذارد. در روايات‌ اسلامي‌ نيز "عفاف" به‌ معني‌ "خويشتن‌داري" است‌ كه‌ در كردار و گفتار آشكار باشد.
    مرحوم‌ شيخ‌ عباس‌ قمي‌ در سفينه‌ البحار(8)آورده‌ است:
    «و يطلق‌ في‌ الاخبار غالباً‌ علي‌ عفة‌ الفرج‌ و البطن‌ و كفها عن‌ مشتهياتهما المحرمه».‌ ‌ (در روايات، عفاف، بيشتر به‌ معني‌ خويشتن‌داري‌ نسبت‌ به‌ شكم‌ و شهوت‌ به‌ كار مي‌رود، و بازداشتن‌ ايندو از فزون‌ خواهي‌ حرام).
    علي(ع) مي‌فرمايند:
    «العفاف‌ زهادة»(9)؛ (عفاف‌ زهد ورزي‌ و خويشتن‌داري‌ است).
    و «العفة‌ تضعف‌ الشهوة»(10)؛ (خويشتن‌داري‌ شهوت‌ را ناتوان‌ مي‌سازد).
    رابطة‌ "عفت" با "شهوت": در روايات‌ و آيات، ميان‌ «شهوت‌پرستي» و «عفت»، تقابل‌ جد‌ي‌ برقرار شده‌ و به‌ دينداران، آموزش‌ داده‌ مي‌شود كه‌ شهوت‌پرستان، عفيف‌ نيستند ولي‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ معمولاً‌ تنها بخشي‌ از گسترة‌ معنايي‌ شهوت‌پرستي، مورد نظر برخي‌ دينداران‌ واقع‌ شده‌ است.
    معناي‌ لغوي‌ "شهوت": راغب‌ در مفردات(11) مي‌نويسد:
    «اصل‌ الشهوه‌ نزوعُ‌ النفس‌ الي‌ ما تريده‌ و ذلك‌ في‌ الدنيا ضربان، صادقة‌ و كاذبة. فالصادقة‌ ما يختل‌ البدن‌ من‌ دونه‌ كشهوة‌ الطعام‌ عند الجوع‌ و الكاذبة‌ ما لا يختل‌ من‌ دونه».‌ ‌ (اصل‌ شهوت، كه‌ كشش‌ و اشتياق‌ نفس‌ است‌ به‌ آنچه‌ اراده‌ كند، در دنيا بر دو گونه‌ است: حقيقي‌ و غيرحقيقي؛ اشتياق‌ حقيقي‌ آنست‌ كه‌ بدن‌ بدون‌ تأمين‌ آن‌ آسيب‌ مي‌بيند؛ همانند اشتياق‌ به‌ غذا هنگام‌ گرسنگي. و اشتياق‌ به‌ كاذب‌ آنست‌ كه‌ بدن‌ بدون‌ تأمين‌ آن‌ آسيب‌ نمي‌بيند).
    طريحي‌ در مجمع‌ البحرين(12) مي‌آورد:
    «الشهوات‌ بالتحريك‌ جمع‌ شهوة، و هي‌ اشتياق‌ النفس‌ الي‌ شييء».‌ ‌ (شهوات‌ جمع‌ شهوت، به‌ معني‌ اشتياق‌ نفس‌ به‌ چيزي‌ است).
    دهخدا در لغت‌نامه(13) مي‌نويسد:
    «شهوت: آرزو و ميل‌ و رغبت‌ و اشتياق‌ و خواهش‌ و شوق‌ نفس‌ و حصول‌ لذت‌ و منفعت»
    و فريد وجدي(14) در دائرة‌ المعارف‌ تعريف‌ مي‌كند:
    «الشهوه‌ حركة‌ النفس‌ طلباً‌ للملائم»؛ (شهوت‌ حركت‌ نفس‌ است‌ در جستجوي‌ آنچه‌ موافق‌ و سازگار است).
    اين‌ معني، جنبة‌ عملي‌ «شهوت» را نيز دربردارد در نتيجه، شهوت، معنايي‌ عام‌ دارد.
    در اصطلاح‌ قرآن(15) نيز شهوت‌ به‌ معني‌ عام‌ به‌ كار مي‌رود:
    «زين‌ للناس‌ حب‌ الشهوات‌ من‌ النسأ و البنين‌ و القناطير المقنطرة‌ من‌ الذ‌هب‌ و الفضة‌ و الخيل‌ المسومة‌ و الانعام‌ و الحرث‌ ذلك‌ متاعٌ‌ الحيوة‌ الدنيا...»؛
    (عشق‌ به‌ خواستينها از جمله‌ زنان‌ و فرزندان‌ و مال‌ هنگفت‌ اعم‌ از زر و سيم‌ و اسبان‌ نشاندار و چارپايان‌ و كشتزاران، در چشم‌ مردم‌ آراسته‌ شده‌ است: اينها بهرة‌ زندگاني‌ دنياست).
    معناي‌ اصطلاحي‌ شهوت: غالباً‌ به‌ خواهش‌ و اشتياق‌ جنسي‌ انسان، شهوت‌ گفته‌ مي‌شود و شهوتراني‌ را در بخش‌ كوچكي‌ از گسترة‌ اميال‌ نفس‌ به‌ كار مي‌برند حال‌ آنكه‌ در تحليل‌ قرآن‌ و روايات، «شهوت‌ به‌ معني‌ عام» در برابر «عفت‌ به‌ معني‌ عام» قرار دارد. خواهش‌ نفس‌ و تلاش‌ براي‌ برآوردن‌ آن‌ ميل، در برابر خويشتن‌داري‌ در طاعت‌ خواهشهاي‌ نفساني‌ است. انسان‌ شهوت‌پرست‌ از كردار و گفتارش‌ پيداست. از كوزه، همان‌ برون‌ تراود كه‌ در اوست. انسان‌ عفيف‌ و با اصالت‌ نيز از سخن‌ و كنش‌ او هويدا است. عفاف، تنها پاكدامني‌ جنسي‌ نيست. شهيد مطهري‌ در "تعليم‌ و تربيت‌ در اسلام" مي‌گويند:
    «عفاف‌ يعني‌ آن‌ حالت‌ نفساني‌ يعني‌ رام‌ بودن‌ قوه‌ شهواني‌ تحت‌ حكومت‌ عقل‌ و ايمان. عفاف‌ و پاكدامني‌ يعني‌ تحت‌ تأثير قوة‌ شهواني‌ نبودن، شره‌ نداشتن. يعني‌ جزو آن‌ افرادي‌ كه‌ تا در مقابل‌ يك‌ شهوتي‌ قرار مي‌گيرند بي‌اختيار مي‌شوند، و محكوم‌ اين‌ غريزة‌ خود هستند، نبودن. اين‌ معني‌ عفاف‌ است.»
    ‌ويژگي‌هاي‌ مفهوم‌ عفاف:
    عفاف‌ و خويشتن‌داري، در برابر فزون‌ خواهي‌ شهواني‌ و كشش‌ نفساني، چه‌ ويژگي‌هائي‌ دارد:
    -1 خصلتي‌ انساني‌ است. ‌
    ‌-2 حالتي‌ دروني‌ است.
    -3 نشانه‌هاي‌ بيروني‌ دارد.
    -4 در رفتار و گفتار بروز مي‌كند.
    5 - با رفتار و نشانه‌هاي‌ متناقض، سازگار نيست.
    -6 نه‌ از موضع‌ ناتواني‌ بل‌ از بلنداي‌ عزت‌ و اقتدار، صورت‌ مي‌بندد.
    عفاف، خويشتن‌داري‌ با علائم‌ و نشانه‌هاي‌ رفتاري‌ و گفتاري‌ است‌ و وجود آن‌ بستگي‌ به‌ وجود نشانه‌هاي‌ آن‌ دارد پس‌ حفظ‌ عفاف‌ بدون‌ رعايت‌ نشانه‌هاي‌ آن‌ ممكن‌ نيست. عفت‌ نمي‌تواند يك‌ امر صرفاً‌ دروني‌ باشد و هيچ‌ علامت‌ بيروني‌ نداشته‌ باشد. بخشي‌ از تفاوت‌ در نشانه‌هاي‌ خويشتن‌داري‌ زن‌ و مرد، از تفاوت‌ در خلقت‌ آنها سرچشمه‌ مي‌گيرد و يكي‌ از نشانه‌هاي‌ عفاف، پوشش‌ است. عفاف‌ بدون‌ رعايت‌ پوشش، قابل‌ تصور نيست. نمي‌توان‌ به‌ زن‌ يا مردي، «عفيف» گفت‌ در حالي‌ كه‌ عريان‌ يا نيمه‌ عريان‌ در انظار عمومي‌ ظاهر مي‌شود گرچه‌ تفاوت‌ رفتارهاي‌ انساني‌ و حيواني، ريشه‌ در تفاوت‌ خلقت‌ و فطرت، گرايشها و منش‌ها دارد. در اسلام‌ از نشانه‌هاي‌ برجستة‌ «عفاف» مي‌توان‌ به‌ پوشش‌ اسلامي‌ (حجاب) اشاره‌ نمود.(16)
    شهيد مطهري‌ در مسئله‌ حجاب‌ مي‌نويسد:
    «وقتي‌ زن‌ پوشيده‌ و سنگين‌ از خانه‌ بيرون‌ رود و جانب‌ عفاف‌ و پاكدامني‌ را رعايت‌ كند افراد فاسد و مزاحم‌ جرأت‌ نمي‌كنند متعرض‌ آنها شوند.(17)».
    ايشان‌ در ذيل‌ آية‌ 61 سورة‌ نور چنين‌ مي‌نويسد:
    «از جملة‌ «ان‌ يستعففن‌ خيرٌ‌ لهن» مي‌توان‌ يك‌ قانون‌ كلي‌ را استنباط‌ كرد و آن‌ اينست‌ كه‌ از نظر اسلام‌ هر قدر زن‌ جانب‌ عفاف‌ و ستر (پوشش) را مراعات‌ كند پسنديده‌تر است‌ و رخصتهاي‌ تسهيلي‌ و ارفاقي‌ كه‌ به‌ حكم‌ ضرورت‌ دربارة‌ وجه‌ وكفين‌ و غيره‌ داده‌ شده‌ است، اين‌ اصل‌ كلي‌ اخلاقي‌ را نبايد از ياد برد.»(18)
    نشانه‌ بودن‌ «حجاب» براي‌ «عفاف» گريزناپذير است. پوشش، نشان‌ عفاف‌ است.
    «عفت‌ و حيا، خصلتي‌ انساني‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ بر نمي‌تابد و مورد پذيرش‌ تمامي‌ انسانها بود، و هست. و انسانهاي‌ بزرگ‌ و اديان‌ آسماني‌ نيز بدان‌ توصيه‌ كرده‌اند. در شريعت‌ اسلامي‌ نيز بر آن‌ تأكيد فراوان‌ شده‌ است. همين‌ خصلت‌ انساني‌ يكي‌ از فلسفه‌هاي‌ اصلي‌ پوشش‌ آدمي‌ بوده‌ است»(19)
    در خصوص‌ اندازة‌ وابستگي‌ پوشش‌ با حجاب، استاد مطهري‌ مي‌نويسند:
    «حيا و عفاف‌ از ويژگيهاي‌ دروني‌ انسان‌ است‌ و حجاب‌ به‌ شكل‌ و قالب‌ و نوع‌ و چگونگي‌ پوشش‌ بر مي‌گردد. تفاوت‌ باطن‌ و ظاهر يا روح‌ و جسد و يا گوهر و صدف‌ را مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ تمثيل‌ در اين‌ زمينه‌ به‌ كار برد. به‌ گمان‌ ما اينها دو حقيقت‌ هستند و ميزان‌ وابستگي‌ اين‌ دو نياز به‌ تأمل‌ دارد»(20)
    استاد حجاب‌ و پوشش‌ را نشانة‌ عفاف‌ مي‌داند:
    -1 ايشان‌ در تحليل‌ آية‌ 59 سورة‌ احزاب، خداوند به‌ پيامبر دستور مي‌دهد كه‌ به‌ همسران‌ و دختران‌ و زنان‌ مؤ‌من‌ فرمان‌ دهيد جلباب‌ (پارچه‌اي‌ كه‌ تمام‌ بدن‌ را بپوشاند) به‌ خود گيرند، مي‌نويسند:
    «بنابراين‌ در اين‌ فراز قاعده‌اي‌ كلي‌ بيان‌ شده‌ كه‌ زن‌ مسلمان‌ چنان‌ رفت‌ و آمد كند كه‌ علائم‌ وقار و عفاف‌ از او هويدا باشد.»(21)
    -2 و نيز: «حجاب‌ و پوشش‌ تنها يك‌ تكليف‌ است‌ و نشانة‌ يك‌ خصلت‌ انساني‌ يعني‌ عفاف»(22)
    -3 و: «حجاب‌ و پوشش‌ نشانگر عفت‌ است»(23)»
    -4 و نيز: «قرآن‌ عفت‌ دختران‌ شعيب‌ را در حال‌ چوپاني‌ و آب‌ دادن‌ به‌ گوسفندان‌ در جمع‌ مردان‌ بازگو مي‌كند. عفت‌ مريم‌ را در معبدي‌ كه‌ همگان‌ چه‌ زن‌ و چه‌ مرد به‌ پرستش‌ مي‌آيند، مي‌ستايد».(24) آيا عفت‌ دختران‌ شعيب‌ و عفت‌ مريم(س) همان‌ رعايت‌ خويشتن‌داري‌ و دارابودن‌ نشانه‌هاي‌ آن‌ در كردار و گفتارنيست؟‌
    5 – و: «متانت‌ در سلوك‌ ظاهري‌ و در انتخاب‌ پوشش‌ از عفاف‌ دروني‌ خبر مي‌دهد.»(25)
    اگر وابستگي‌ حجاب‌ با عفاف‌ قطعي‌ نشود نمي‌توان‌ در استدلال‌ براي‌ حجاب، از ارتباط‌ «نشانه» و «واقعيت» سخن‌ گفت.
    ‌تفكيك‌ "عفاف" از "حجاب"!
    گفتيم‌ كه‌ پوشش، ارتباط‌ بنيادي‌ با عفاف‌ داشته‌ و نمي‌شود كسي‌ طرفدار حيا و عفاف‌ باشد ولي‌ با اصل‌ پوشش‌ مخالف‌ باشد. پوشش‌ اسلامي‌ كاملترين‌ گونة‌ رعايت‌ عفاف‌ است. اگر بين‌ حجاب‌ و عفاف، جدايي‌ اندازيم‌ دو مشكل‌ عمده‌ رخ‌ مي‌نمايد:(26)
    -1 جدايي‌ بين‌ عفاف‌ و حجاب‌ تا كجا مي‌تواند پذيرفتني‌ باشد؟ ملاك‌ و معيار تبيين‌ اين‌ جدايي‌ و اندازه‌ و شكل‌ رعايت‌ پوشش‌ براي‌ حفظ‌ عفاف‌ چه‌ چيزي‌ خواهد بود؟ و نيز مي‌پذيريم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ افرادي‌ عفيف‌ و پارسا باشند اما حجاب‌ را به‌ گونه‌اي‌ كه‌ مورد توصية‌ شارع‌ است‌ دارا نباشد ولي‌ به‌ اين‌ امر هم‌ بايد توجه‌ كرد كه‌ اين‌ جدايي‌ تا كجا مي‌تواند ادامه‌ يابد؟»(27)
    -2 با پذيرفتن‌ جدايي‌ عفاف‌ از حجاب‌ تنها دليل‌ لزوم‌ حجاب‌ بر زنان‌ هرزگي‌ و هوسبازي‌ مردان‌ خواهد بود: «اگر زنان‌ بدون‌ حجاب، عفيف‌ و پاك‌ هستند، آيا مردان‌ نيز چنين‌اند، و هوسبازي‌ نمي‌كنند و از هرزگي‌ دست‌ برمي‌دارند.»(28)
    قانونگذار ضمن‌ توجه‌ به‌ حال‌ و روانشناسي‌ مردان، براي‌ زنان‌ در باب‌ پوشش‌ بدن، قانونگذاري‌ مي‌كند و با همه‌جانبه‌نگري‌ و نگاهي‌ متعالي‌ به‌ زن‌ و مرد، خويشتن‌داري‌ را براي‌ هردو توصيه‌ مي‌كند حجاب‌ از مسلمات‌ احكام‌ اسلام‌ است‌ و با توجه‌ به‌ آيات‌ و روايات، جدايي‌ حجاب‌ و عفاف، قابل‌ تصور نيست.
    ‌خودنمائي‌ و تحريك‌ مردان‌ (تبرج)
    آيا حضور زنانة‌ زن‌ در جمع‌ مردان‌ با تشديد ديدگاه‌ جنسيت‌مدار و تأكيد بر تفاوت‌ جنسي‌ از طريق‌ آرايش‌ و زينت‌ نمايي‌ مي‌تواند باعث‌ نگاه‌ انساني‌ به‌ زن‌ باشد؟ آيا تمايل‌ و گرايش‌ به‌ زيبا نمايي‌ در جمع‌ مردان‌ و بي‌ميلي‌ در زيبا نمايي‌ در كانون‌ گرم‌ خانواده، مي‌تواندنشانة‌ عفت‌ باشد؟! اين‌ ديدگاه‌ كه‌ بدون‌ حجاب‌ و با آرايش‌ و جلوه‌گري‌ مي‌توان‌ حضوري‌ انساني‌ (و نه‌ جنسي) در جامعه‌ داشت‌ و عفيف‌ بود، به‌ شوخي‌ بيشتر شبيه‌ است‌ تا سخني‌ قابل‌ دفاع.
    امكان‌ ندارد كسي‌ با تمام‌ توان، ديدة‌ ديگران‌ را به‌ زنانگي‌ و صفات‌ جنسي‌اش‌ فرابخواند و در همان‌ حال‌ از آنها بخواهد كه‌ به‌ ظاهر من‌ ننگريد و به‌ درون‌ من‌ بنگريد كه‌ انساني‌ عفيف‌ و خويشتن‌دار هستم!! خود او نيز اگر در وجدان‌ خود لختي‌ بيانديشد، خود را عفيف‌ نخواهد دانست‌ زيرا ظاهر، نشان‌ باطن‌ است‌ و حق‌ و باطل، نشانه‌هاي‌ متفاوت‌ دارند. نمي‌توان‌ نشانة‌ باطل‌ بر پيشاني‌ حق‌ زد و يا حق‌ را در باطل‌ جست.
    ‌‌فريبكاري‌ مردانه، بردگي‌ زنانه
    روزگاري‌ نه‌ چندان‌ دور، زن‌ را به‌ جرم‌ زن‌ بودن‌ در خانه‌ حبس‌ مي‌كردند و شايد سخت‌گيري‌ آنچناني‌ در گذشته، سهل‌انگاري‌ اين‌ چنين‌ در روزگار جديد را فرا روي‌ بشر قرار داده‌ و زنان‌ را در انظار عمومي‌ به‌ حراج‌ گذارده‌ است. در گذشته، جسم‌ زن، دربند خشونت‌طلبي‌ مرد بود و اين‌ بار، روح‌ زن‌ در اسارت‌ فريبكاري‌ او است، مردان‌ تمامت‌ خواهي‌ كه‌ آزمندي‌ و شهوت‌پرستي‌ آنان‌ غرب‌ را فراگرفت‌ و شرق‌ را تهديد مي‌كند امروز اگر هم‌ جسم‌ زن، در حبس‌ نباشد اما در آغوش‌ هوس‌ بازي‌ مردان‌ تبه‌كار و آزمند اسير است‌ و روح‌ و فكر زن، زنداني‌ زندانهاي‌ بزرگتر براي‌ التذاذ مردان‌ فاسد.
    چه‌ طرفه‌ حديثي‌ كه‌ اسارتي‌ اين‌ چنين‌ را «آزادي‌ زن» بناميم. فمينسيم، تهمتي‌ است‌ بر تارك‌ رنج‌كشيدة‌ زن‌ غربي‌ كه‌ زنان‌ شرقي‌ را نيز به‌ خود فرا مي‌خواند. چه‌ زماني‌ مرد حاضر مي‌شود از همة‌ مزاياي‌ جنسي‌ خود در طول‌ تاريخ‌ دست‌ بردارد؟ مگر همين‌ مرد مدرن‌ نبود كه‌ نيروي‌ كار مردان‌ را براي‌ فن‌ آوري‌ و صنعت‌ پيشرفته‌اش‌ كافي‌ نمي‌ديد و با فريب‌ كاري‌ و نيرنگ‌ نيروي‌ كار زنان‌ و مصرف‌ بي‌اندازة‌ استعدادهاي‌ زنانة‌ آنان‌ دست‌ يافت.
    «امروزه‌ كه‌ مردان‌ موفق‌ شده‌اند با نامهاي‌ فريبندة‌ آزادي‌ و تساوي‌ و غيره‌ اين‌ حائل‌ را بردارند، زن‌ را در خدمت‌ كثيف‌ترين‌ مقاصد خويش‌ گرفته‌اند. بردگي‌ زن‌ امروز بيشتر به‌ چشم‌ مي‌خورد(29).»
    ‌بنيانهاي‌ فلسفي‌ "عفاف"
    -1 نگاهي‌ انساني‌ به‌ انسان: انسان، موجودي‌ آزاد و انتخاب‌گر است‌ و قادر است‌ با نيت‌ و اراده‌ به‌ اعمالي‌ دست‌ مي‌زند كه‌ انگيزه‌ آنها حس‌ عشق‌ و پرستش، خداخواهي‌ و خداجويي‌ فطري‌ و حس‌اخلاقي‌ و دگرخواهي‌ مي‌باشد. اين‌ موجود آزاد، تحت‌ تأثير نيروهاي‌ دروني‌ و بروني‌ قرار دارد كه‌ در تصميم‌گيريهاي‌ وي، نقش‌ اساسي‌ و حياتي‌ بازي‌ مي‌كند. در او، قوة‌ عاقله، قوه‌ شهواني‌ و قوة‌ غضبيه‌ نهاده‌ شده‌ است‌ كه‌ با روشي‌ هوشمندانه‌ با ميانه‌ روي‌ و اعتدال‌ مي‌تواند از همة‌ نعمتهاي‌ خدايي‌ و استعدادهاي‌ انساني‌ نهفته‌ در خود استفادة‌ بهينه‌ كند. انسان‌ مي‌تواند تعالي‌ پيدا كند و خردگراي‌ فرهيخته‌ شود يا سقوط‌ كند و به‌ لذت‌گراي‌ نابخرد، تبديل‌ گردد و يا در نهايت‌ به‌ حيواني‌ خشونت‌طلب، تغيير هويت‌ دهد. نگاه‌ اسلام‌ به‌ انسان، نگاهي‌ متعالي‌ است‌ و از منظر خردگرايي‌ شرافت‌مندانه‌ و خداجويي‌ عزت‌ مدارانه، انسان‌ را مي‌نگرد و مي‌خواهد كه‌ نگاه‌ من‌ به‌ تو، تحت‌ تأثير مؤ‌لفه‌هاي‌ ديگري، غير از برابري‌ انساني‌ و تقوا، قرار نگيرد. هرگز نبايد به‌ ديگري‌ (انسان‌ ديگر) از زاوية‌ جنسيت، مليت‌ و رنگ‌ و... نگريست. اسلام‌ هر نوع‌ ابزاري‌ كه‌ اغلب‌ در خدمت‌ منافع‌ ديدگاه‌ لذت‌گرايانه‌ افراطي‌ يا خشونت‌طلبانه‌ يا برتري‌ نژادي‌ قرار گيرد به‌ چالش‌ فرامي‌خواند و آن‌ را غير انساني‌ مي‌داند. عفاف، هوشمندانه‌ترين‌ حالت‌ كنترل‌ نفس‌ و اعمال‌ قدرت‌ در حوزة‌ شخصيت‌ خويش‌ است‌ كه‌ تلاش‌ در برجسته‌ و شفاف‌ كردن‌ انسانيت‌ انسان‌ دارد و از جلوه‌گري‌ و عشوه‌گري‌ جنسيت‌مدار جلوگيري‌ مي‌نمايد.
    -2 كمال‌گرايي‌ انسان: خصلت‌ انساني‌ "خويشتن‌داري"، بايد حفاظت‌ شود و اساسي‌ترين‌ فلسفة‌ معنوي‌ "پوشش" در ميان‌ اقوام، ملل، تمدنها و اديان، حفظ‌ همين‌ خصلت‌ انساني‌ حيا و عفت‌ است. اسلام، طرفدار اين‌ ويژگي‌ انساني‌ است‌ و زن‌ و مرد را به‌ رعايت‌ آن‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ كمال‌ و فضيلت‌ فرامي‌خواند، در كانون‌ خانواده‌ نيز زن‌ و شوهر را توصيه‌ به‌ رفتاري‌ انساني‌ مي‌كند و كُنِش‌ جنسي‌ ميان‌ زن‌ و شوهر و لذت‌گرايي‌ مشروع‌ و قانونمند را نيز در همين‌ راستا توصيه‌ مي‌كند. اسلام، از نگاه‌هاي‌ غيرانساني، جلوگيري‌ كرده‌ و به‌ زن‌ و مرد مؤ‌من‌ سفارش‌ مي‌كند كه‌ چشم‌چراني‌ نكنند و نگاهي‌ عفيفانه‌ داشته‌باشند:
    «قل‌ للمؤ‌منين‌ يغضوا من‌ ابصارهم»(30)؛ (به‌ مردان‌ بگو ديدگان‌ (از نظر بازي) فروگذارند)
    «و قل‌ للمؤ‌منات‌ يغضضن‌ من‌ ابصار هن»(31)؛ (به‌ زنان‌ مؤ‌من‌ (هم) بگو ديدگانشان‌ را فرو گذارند).
    ‌‌آثار "عفاف"
    «خويشتن‌داري»، توانايي‌ برجستة‌ روحي‌ به‌ انسان‌ مي‌دهد تا وي‌ در برابر هجوم‌ سركش‌ هوي‌ و هوس‌ پايداري‌ كند و در فراز و فرود زندگي، به‌ كمال‌ رسد. انساني‌ كه‌ اعتقاد به‌ اصول‌ و ارزشها دارد؛ در واقع، به‌ سرچشمة‌ همة‌ مهرباني‌ها، لطافت‌ها، عاطفه‌ها، عشق‌ها، زيبائي‌ها و هنرمندي‌ها و ابداع‌ها ايمان‌ دارد و چنين‌ ايماني، چونان‌ بنيان‌ مرصوص‌ است(32) كه‌ هيچ‌ تندبادي، از آزمندي، فزون‌ خواهي‌ و خشونت‌ طلبي‌ نمي‌تواند وي‌ را آشفته‌ سازد. وي‌ را وقار و عزت‌ و بلنداي‌ كوه‌ ماند كه‌ دلي‌ شفاف، و پاك‌ دارد چونان‌ پاكي‌ آب‌ زلال‌ در چشمه‌هاي‌ رسته‌ از دل‌ كوهساران.
    اين‌ آرامش‌ دروني‌ و بروني، به‌ خويشتن‌داري‌ انساني‌ مي‌انجامد. برخي‌ ديگر از بركات‌ عفاف‌ عبارتند از:
    -1 آرامش‌ روحي‌ فرد و جامعه‌ (بهداشت‌ رواني): با عفاف‌ و خويشتن‌داري‌ مي‌توان‌ از هرز رفتن‌ استعدادها، توان‌ها و امكانات‌ جلوگيري‌ نمود و به‌ بالندگي‌ هنجارها و ارزشها ياري‌ نمود:
    «از نظر اسلام‌ محدوديت‌ كاميابي‌ جنسي‌ به‌ محيط‌ خانوادگي‌ و همسران‌ مشروع‌ از جنبه‌ رواني‌ به‌ بهداشت‌ رواني‌ اجتماع‌ كمك‌ مي‌كند(33)»
    پايبند نبودن‌ به‌ حجاب، آرامش‌ خانواده‌ و جامعه‌ را برهم‌ زده‌ و به‌ التهاب‌ دامن‌ مي‌زند:
    «فلسفة‌ پوشش‌ و منع‌ كاميابي‌ جنسي‌ از غير همسر مشروع‌ از نظر اجتماع‌ خانوادگي‌ اينست‌ كه‌ همسر قانوني‌ شخص‌ از لحاظ‌ رواني‌ عامل‌ خوشبخت‌ كردن‌ او به‌ شمار مي‌رود؛ در حالي‌ كه‌ در سيستم‌ آزادي‌ كاميابي، همسر قانوني‌ از لحاظ‌ رواني‌ يك‌ نفر رقيب‌ و مزاحم‌ و زندانبان‌ به‌ شمار مي‌رود. و درنتيجه‌ كانون‌ خانوادگي‌ بر اساس‌ دشمني‌ و نفرت‌ پايه‌گذاري‌ مي‌شود.(34)»
    -2 پايداري‌ نظام‌ "خانواده": رعايت‌ عفاف‌ در رفتار و گفتار، خانواده‌ را سالم‌ و آسيب‌ناپذير نگه‌ مي‌دارد. آيا آنان‌ كه‌ با فريب‌كاري، شعار آزادي‌ زن‌ را سر دادند و حجاب‌ را از عفت، تفكيك‌ كردند، توانستند با ولنگاري‌ زنان‌ در غرب‌ و تشويق‌ مردان‌ هوس‌باز، نظام‌ خانواده‌ را حفظ‌ كنند؟
    -3 اصلاح‌ زن‌ "شييء شده": امام‌ خميني، در توضيح‌ نگرش‌ غربي‌ به‌ زن‌ را نگرش‌ به‌ يك‌ كالا، تعبير زيبائي‌ دارند: «در خصوص‌ زنان، اسلام‌ هيچگاه‌ مخالف‌ آزادي‌ آنها نبوده‌ است. به‌ عكس، اسلام‌ با مفهوم‌ "زن‌ شيي‌ شده" و به‌ عنوان‌ شيي، مخالفت‌ كرده‌ است‌ و شرافت‌ و حيثيت‌ وي‌ را به‌ وي‌ باز گردانده‌ است.(35)»
    -4 عفاف، منشأِ‌ فرهنگ‌ و ادبيات: همه‌ زيبايي‌ و شكوه‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ انسان‌ را در يك‌ كلمه‌ مي‌توان‌ خلاصه‌ كرد و آن‌ عشق‌ است. استواري‌ عشق‌ به‌ اسطوره‌هاي‌ كمتر دست‌ يافتني‌ است. زبان‌ عاشقان، زبان‌ شعر است‌ كه‌ چون‌ دل‌ پرسوز عاشق، درون‌ سوز است. زبان‌ سرخ‌ و آتشيني‌ كه‌ تن‌ نمي‌شناسد و سر بر باد مي‌دهد ولي‌ مهربان‌ و ترحم‌برانگيز است‌ و حتي‌ دل‌ معشوق‌ سنگ‌ دل‌ را مي‌سوزاند و به‌ تحسين‌ واميدارد. اين‌ بلنداي‌ شكوهمند فرهنگ‌ و ادب‌ شرقي، عرفاني‌ و ايراني، دست‌ماية‌ يك‌ نسل‌ سرفراز اصيل، خويشتن‌دار و متمدن‌ است‌ كه‌ از منظر عفاف‌ به‌ يكديگر مي‌نگريستند. زن‌ در حشمت‌ و جلال‌ مي‌زيسته‌ است‌ و مرد همواره‌ در پي‌ اين‌ حشمت‌ و جلال‌ مي‌رفته‌ است‌ كه‌ به‌ سادگي‌ و آساني، دست‌ يافتني‌ نبوده‌ است. كمتر بازيچة‌ دست‌ هوسران‌ مردان‌ بوده‌ و بيشتر ارزش‌ و اعتبار داشته‌ است.
    «آيا آنجا كه‌ سلسله‌ مقررات‌ اخلاقي‌ به‌ نام‌ عفت‌ و تقوي‌ بر روح‌ مرد و زن‌ حكومت‌ مي‌كند و زن‌ به‌ عنوان‌ چيزي‌ گرانبها دور از دسترس‌ مرد است‌ اين‌ استعداد بهتر به‌ فعليت‌ مي‌رسد يا آن‌جا كه‌ احساس‌ منعي‌ به‌ نام‌ عفت‌ و تقوي‌ در روح‌ آنها حكومت‌ نمي‌كند و اساساً‌ چنين‌ مقرارتي‌ وجود ندارد. وزن‌ در نهايت‌ ابتذال‌ در اختيار مرد است.(36)»
    اما زن‌ بدون‌ عفت‌ و پوشش، اين‌ جمال‌ مرموز و شاعرانه‌ را نيز از كف‌ مي‌دهد و به‌ زباله‌دانيِ‌ شهوت‌ مردانِ‌ بي‌اصول‌ بَدَل‌ مي‌گردد، مرداني‌ كه‌ نه‌ شاعر، بلكه‌ تبهكارند.

    ‌پي‌نوشت‌ها:

    -1 راغب‌ اصفهاني‌ - معجم‌ مفردات‌ الراغب‌ - ص‌ 350
    -2 طريحي‌ - مجمع‌ البحرين‌ - جلد 5 - ص‌ 101
    -3 اين‌ منظور - لسان‌ العرب‌ - جلد 9 - ص‌ 253
    -4 شرتوني‌ لبناني‌ - اقرب‌ الموارد - جلد 2 - ص‌ 803
    5 - لغت‌ نامة‌ دهخدا - جلد 10 - ص‌ 14081
    -6 معين‌ - فرهنگ‌ فارسي‌ معين‌ - جلد 2 - ص‌ 2319
    -7 ترجمه‌ بهأالدين‌ خرمشاهي‌ از قرآن‌ مجيد
    8 - شيخ‌ عباس‌ قمي‌ - سفينه‌ البحار - جلد 2 - ص‌ 207
    -9 ميزان‌ الحكمه‌ - جلد 6 - ص‌ 359 - حديث‌ 12824
    -10 ميزان‌ الحكمه‌ - جلد 6 - ص‌ 363 - حديث‌ 12861
    -11 راغب‌ اصفهاني‌ - معجم‌ مفردات‌ الراغب‌ - ص‌ 276
    -12 طريحي‌ - مجمع‌ البحرين‌ - ج‌ 1 - ص‌ 252
    -13 لغت‌ نامه‌ دهخدا - جلد 9 - ص‌ 13894
    -14 فريد وجدي‌ - دائرة‌ المعارف‌ القرن‌ العشرين‌ - جلد 6 - ص‌ 515
    -15 قرآن‌ - سورة‌ آل‌ عمران‌ - آيه‌ 14
    -16 شهيد مطهري‌ - تعليم‌ و تربيت‌ در اسلام‌ - ص‌ 106 - انتشارات‌ الزهرأ
    -17 شهيد مطهري‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 177
    -18 شهيد مطهري‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 168
    -19 حجاب‌ - مهريزي‌ - ص‌ 39
    20 الي‌ 29 - شهيد مطهري‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 52 الي‌ 57
    -30 سورة‌ نور - 30 - ترجمه‌ خرمشاهي‌
    -31 سورة‌ نور - 31 - ترجمه‌ خرمشاهي‌
    -32 سورة‌ صف‌ / 4
    -33 شهيد مطهري‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 83
    -34 شهيد مطهري‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 89
    -35 امام‌ خميني‌ - زن‌ و آزادي‌ در كلام‌ امام‌ خميني‌ (قدس‌ سره) - ص‌ 32 - سازمان‌ چاپ‌ و انتشارات‌ وزارت‌ ارشاد
    -36 شهيد مطهري‌ - اخلاق‌ جنسي‌ - ص‌

    سيد علي سادات فخر

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    شهوت‏پرستى و عفاف

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    شهوت‏پرستى و عفاف

    "شهوت‏" در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت‏به لذات مادى اطلاق مى‏شود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى‏گويند. مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص "شهوت جنسى‏" نيز به كار رفته است. واژه "شهوت‏" در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرب و زيانبار آن بيش از ساير كشش‏هاى مادى است. "شهوت‏" نقطه مقابل "عفت‏" است. "عفت‏" نيز داراى مفهوم عام و خاص است.
    "شهوت‏" در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت‏به لذات مادى اطلاق مى‏شود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى‏گويند. مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص "شهوت جنسى‏" نيز به كار رفته است. واژه "شهوت‏" در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرب و زيانبار آن بيش از ساير كشش‏هاى مادى است.
    "شهوت‏" نقطه مقابل "عفت‏" است. "عفت‏" نيز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن، خويشتن دارى در برابر هر گونه تمايل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خويشتن دارى در برابر تمايلات بى بند و بار جنسى است.
    "عفت‏" يكى از فضايل مهم اخلاقى در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى است; اما شهوت كه مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مى‏شود.
    مطالعات تاريخى نشان مى‏دهد كه اشخاص يا جوامعى كه بهره كافى از عفت داشته‏اند، از نيروهاى خداداد خود، بالاترين استفاده را در راه پيشرفت‏خود و جامعه خويش برده و در سطح بالايى از آرامش و امنيت زيسته‏اند، اما افراد يا جوامعى كه در "شهوت‏پرستى‏" غرق شده‏اند، نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته‏اند.
    طبق نظر كارشناسان حقوقى، "شهوت جنسى‏" در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تا جايى كه گفته شده است: "در هر جنايتى، شهوت جنسى نيز دخيل بوده است‏". شايد اين تعبير، مبالغه‏آميز باشد، ولى به يقين منشا بسيارى از جنايات و انحرافات، طغيان "غريزه جنسى‏" و شهوت‏پرستى است. خون‏هاى بسيارى در اين راه ريخته شده و اموال فراوانى برباد رفته، اسرار مهم كشورها به وسيله زنان جاسوسى كه سرمايه و ترفند كارشان استفاده از زيبايى و آلودگى‏يشان بوده، افشا شده و آبروى بسيارى از آبرومندان در اين راه ريخته شده است.
    طبق بيان آيات و روايات در مى‏يابيم كه يكى از ابزارهاى مهم شيطان همين "شهوت جنسى‏" است. در قرآن كريم در موارد مختلف به "عفت‏" و "شهوت‏پرستى‏" اشاره شده است كه ما در ذيل به بررسى آنها مى‏پردازيم:
    1 - فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف يلقون غيا × الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا(سوره‏مريم،آيه‏59و60)
    2 - والله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما(سوره نساء،آيه‏27)
    3 - و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين× ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين(سوره‏عنكبوت، آيه‏28و29)
    4 - و لما جاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب × و جآءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا الله و لاتخزون فى ضيفى اليس منكم رجل رشيد × قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم ما نريد × قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد × قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك فاسر باهلك بقطع من اليل و لايلتفت منكم احد الا امراتك انه مصيبها مآ اصابهم ان موعدهم الصبح اليس الصبح بقريب × فلما جآء امرنا جعلنا عليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود × مسومة عند ربك و ما هى من الظالمين ببعيد (سوره‏هود،آيه‏77و83)
    5 - كذبت قوم لوط بالنذر × انا ارسلنا عليهم حاصبا الا ءال لوط نجينا هم بسحر(سوره‏قمر،آيه‏33و34)
    6 - و لوطا اذقال لقومه اتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العلمين × انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النسآء بل انتم قوم مسرفون × و ما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون × فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين - و امطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين(سوره‏اعراف،آيه‏80و84)
    ترجمه
    1 - اما پس از آنان، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد!
    مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند; چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد.
    2 - خدا مى‏خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، اما آنها كه پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما به كلى منحرف شويد.
    3 - و لوط را فرستاديم، هنگامى كه به قوم خود گفت: "شما عمل بسيار زشتى انجام مى‏دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است.
    آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏كنيد و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهيد؟! " اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى، عذاب الهى را براى ما بياور!"
    4 - و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت‏شد و قلبش پريشان گشت و گفت: "امروز روز سختى است!" (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد، قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.)
    قوم او (به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعت‏سراغ او آمدند - و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند - گفت:"اى قوم من! اين‏ها دختران منند، براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!)، از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد. آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!" گفتند: "تو مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم!"
    گفت: "(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم، يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آن گاه مى‏دانستم با با شما زشت‏سيرتان ددمنش چه كنم!)"
    (فرشتگان عذاب)گفتند:"اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توييم ; آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت‏سرش را نگاه نكند، مگر همسرت كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!
    و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ (گلهاى متحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم. (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (ساير) ستمگران دور نيست!
    5 - قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پيامبرشان) را تكذيب كردند.ما بر آنها تند بادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم!
    6 - (و به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: "آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى‏دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!
    آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد"
    ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: "اين‏ها را از شهرتان بيرون كنيد كه اين‏ها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏طلبند (و با ما هم صدا نيستند!)
    (چون كار به اين‏جا رسيد) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم، جز همسرش كه از بازماندگان (در شهر) بود. و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر كه سرانجام كار مجرمان چه شد!
    تفسير و جمع بندى بلاى شهوت‏پرستى در طول تاريخ در نخستين آيه، بعد از ذكر نام گروهى از پيامبران الهى و صفات برجسته و والاى آن بزرگواران، مى‏فرمايد: "ولى بعد از آنها، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد; فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا" (1) و بلافاصله بعد از آن - به عنوان يك استثناء - مى‏فرمايد: "مگر آنها كه توبه كردند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد; الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا" (2) شايان توجه اين كه بعد از مساله ضايع كردن نماز، سخن از پيروى "شهوات‏" و به دنبال آن، گمراهى به ميان آمده است. اين تعبير حساب شده از يك سو اشاره به آن است كه نماز، عامل مهمى براى شكستن "شهوات‏" و خود كامگى‏ها و هواپرستى‏هاست ; همان طور كه در آيه 45 سوره عنكبوت آمده: "...ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر" و از سوى ديگر نشان مى‏دهد كه سرانجام "شهوت‏پرستى‏"، گمراهى و ضلالت است، همان گونه كه در آيه 10 سوره روم آمده است: "ثم كان عاقبة الذين اسائوا السوء ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون; سپس سرانجام كار كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به اين‏جا رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند!"
    آرى! آنها گمراه مى‏شوند و به كيفر گمراهى خود ; يعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد.
    روشن است كه "شهوات‏" در اين‏جا مفهوم وسيعى دارد و منحصر به "شهوت‏جنسى‏"نيست، بلكه هر گونه تمايل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى‏شود. البته كسانى كه توبه كنند و ايمان خود را كه به خاطر گناه ضربه ديده است تجديد نموده و به سراغ اعمال صالح بروند، اهل بهشت‏خواهند بود و آثار تضييع نماز و پيروى شهوات از وجودشان برچيده خواهد شد. در دومين آيه، ضمن بيان مقابله آشكار ميان "بازگشت‏به سوى خدا" و "پيروى از شهوات‏"، و اشاره به اين كه اين دو موضوع در دو جهت مخالف، حركت مى‏كنند، مى‏فرمايد:"خدا مى‏خواهد توبه شما را بپذيرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاك سازد ; اما آنها كه پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما به كلى (از راه حق) منحرف شود ; و الله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما" (3) آرى! آنها كه غرق گناه و شهوتند، مى‏خواهند ديگران را نيز هم‏رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه كنند ; در حالى كه خداوند مى‏خواهد مردم با ترك شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرين سعادت و خوشبختى شوند.
    به گفته مفسران بزرگ، منظور از "ميل عظيم‏"، هتك حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است. بعضى نيز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن - كه در آيات قبل، از آن نهى شده است - تفسير كرده‏اند كه در واقع يكى از مصاديق مفهوم بالاست. لازم به يادآورى است كه پيروى از شهوات در اين آيه، ممكن است داراى همان مفهوم عام باشد و نيز ممكن است اشاره به "شهوت جنسى‏" باشد ; زيرا اين آيه بعد از آياتى قرار گرفته كه حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و كنيزان (آلوده به اعمال منافى عفت) را بيان كرده است. به هر حال اين آيه، گواه روشنى است‏به اين كه راه "شهوت‏پرستى‏" از راه "خداپرستى‏" جدا بوده و اين دو در مقابل هم قرار دارند.
    آيات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آيات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و "شهوت‏پرستى‏" آنهاست ; شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است. هر بخش از اين آيات، نكته خاصى را تعقيب مى‏كند كه ما به طور اجمال به آنها اشاره مى‏كنيم: سومين آيه، گفتار حضرت لوط(ع) را بيان مى‏كند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرار داد: "لوط را فرستاديم، در آن هنگام كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار شنيعى انجام مى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان، قبل از شما آن را انجام نداده است ; و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين‏" (4)
    "فاحشه‏" واژه‏ايست كه به هر كار بسيار زشت اطلاق مى‏شود، هر چند در تعبيرات متعارف بيشتر به "فحشاء جنسى‏" اطلاق مى‏گردد. تعبير آيه فوق، نشان مى‏دهد كه در جامعه بشرى "هم جنس گرايى‏" از قوم لوط(ع) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت. در ادامه آمده است: "آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى‏كنيد و در مجلس خود، اعمال زشت (ديگر نيز) انجام مى‏دهيد؟! ; ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر..." (5)
    در اين تعبير يكى از علت‏هاى مهم تحريم "هم جنس گرايى‏" را قطع نسل بشر مى‏داند; زيرا هنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهديد مى‏كند.
    بعضى از مفسران، جمله "و تقطعون السبيل‏" آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته‏اند و بعضى اشاره به مزاحمت‏هاى جنسى مى‏دانند كه به عمد براى راهگذران به وجود مى‏آوردند!
    "نادى‏" از ماده "ندا" به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است ; زيرا در آن‏جا افراد يكديگر را "ندا" مى‏كنند. گرچه قرآن كريم، در اين‏جا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكرات ديگرى را انجام مى‏دادند، ولى پيداست كه اعمالى متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است. در روايات آمده است، آنها در حضور جمع بدن‏هاى خود را برهنه مى‏كردند، فحش‏هاى ركيك مى‏دادند و كلمات زشت و بسيار زننده رد و بدل مى‏نمودند و حركات ناشايست ديگرى داشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد. آنها چنان، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزش‏هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى‏گرفتند ; به همين دليل، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط(ع) از روى تعجب و انكار سؤالى از عمل شنيعشان نمود، "پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى، عذاب الهى را براى ما بياور! ;...فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين. (6)
    و به اين ترتيب عذاب الهى را نيز به سخريه گرفتند. در چهارمين بخش از اين آيات به گوشه ديگرى از داستان قوم لوط اشاره مى‏كند:"وآن زمانى است كه فرشتگان الهى(كه مامور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زيبايى)به‏سراغ حضرت لوط عليه السلام آمدند و او(كه آنها را نمى‏شناخت) از مشاهده آنان سخت ناراحت‏شد وقلبش پريشان گشت و(پيش خود گفت:)امروز روز سختى است،زيرا ممكن است،اين قوم‏زشت‏سيرت،حرمت ميهمان‏هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!، و لماجاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب " (7) (و در اين هنگام،اشرار قوم با خبر شدند"و به سرعت‏به سراغ او آمدند(و قصد سويى‏نسبت‏به ميهمان او داشتند)و پيش از آن نيز اعمال بدى انجام مى‏دادند(و اين كار،يعنى،تجاوز به ميهمانان از آنها بعيد نبود!، و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون‏السيئات... " (8) "حضرت لوط عليه السلام(بسيار ناراحت‏شد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطر اتمام‏حجت)به آنها گفت:اين دختران منند كه براى شما پاكيزه‏ترند(بياييد با آنها ازدواج كنيد و ازاعمال شنيع خود دست‏برداريد.از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد،آيا يك‏انسان رشيد(و عاقل و با غيرت)در ميان شما نيست؟، قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا الله و لا تخزون فى ضيفى ا ليس منكم رجل رشيد " (9) ولى آن قوم كثيف و زشت‏سيرت،نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى حضرت‏لوط عليه السلام حياء نكردند،بلكه بى‏شرمانه پاسخ گفتند:"تو خود مى‏دانى،ما را به دختران توحقى نيست(و به جنس زن علاقه‏اى نداريم!)تو به خوبى مى‏دانى كه ما چه چيز مى‏خواهيم!، قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم و ما نريد " (10) هنگامى كه قوم لوط،وقاحت را به آخرين درجه رساندند،حضرت لوط عليه السلام فريادزد و گفت:"اى كاش!قوت و قدرتى داشتم(تا شما خيره‏سران را مجازات مى‏كردم)و اى‏كاش!تكيه‏گاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود(تا به كمك آنهاشما منحرفان را سخت كيفر مى‏دادم، قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد " (11) همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده است‏حضرت لوط عليه السلام متوجه شد كه آنهافرستادگان پروردگارند،هيچ كس نمى‏تواند كمترين آسيبى به آنها برساند.فرشتگان به‏حضرت لوط عليه السلام خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مى‏آيد وشهرهاى آنها به كلى زير و رو مى‏شود و بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر آنها فرومى‏ريزد،به حضرت لوط عليه السلام دستور دادند كه شبانه به اتفاق خانواده‏اش-به استثناى‏همسرش كه از تقوا بى‏بهره بود-آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرامى‏رسد.
    در پنجمين بخش از آيات،ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگين زشت‏سيرت‏مى‏فرمايد:"قوم لوط،انذارها و هشدارهاى مكرر(پيامبرشان)را تكذيب كردند.ما بر آنها تندبادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد،فرستاديم(و همه را زير آن مدفون ساختيم)،جزخاندان لوط كه آنها را سحرگاهان نجات داديم،(به استثناى همسرش كه مشمول مجازات‏قوم گنه‏كار شد)، كذبت قوم لوط بالنذر×انا ارسلنا عليهم حاصبا الا آل لوط نجيناهم‏بسحر " (12) ). البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود،زيرا در قرآن آمده است كه:"نخست‏زلزله‏اى-به امر ما-آمد و سرزمين آنها را زير و رو كرد،آن چنان كه قسمت‏هاى بالا در پايين‏و قسمت‏هاى پايين در بالا قرار گرفت، فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها. .. (13) )" "و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم، ...و امطرنا عاليها حجارة من سجيل منضود " (14)
    اين باران سنگ،ممكن است‏بخشى از سنگ‏هاى سرگردان آسمانى بوده كه به‏فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ويرانه‏ها و اجساد بى‏جان آنان باريده است.
    احتمال ديگر اين است كه‏"حاصب‏"به معناى‏"طوفان شن‏"باشد.اين طوفان گاهى‏تپه‏هايى را از يك گوشه بيابان برداشته و به آسمان مى‏برد،سپس در نقطه‏اى ديگر،مانندبارانى فرو مى‏ريزاند،به طورى كه گاهى قافله‏ها،زير انبوهى از شن و ماسه مدفون‏مى‏گشت!
    حال اين نكته قابل تامل است كه هر چند،گاهى طوفان‏هاى شن يا باران‏هاى سنگ‏در جهان طبيعت روى مى‏دهد،ولى خداوند متعال فرمان داده بود كه اين حوادث درآن ساعت مخصوص و معين-كه فرشتگان حضرت لوط عليه السلام را خبر داده بودند-واقع‏گردد.
    احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است،نخست زلزله‏اى سهمگين،شهرهاى‏آنها را زير و رو كرده و سپس بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر سرشان فرو ريخته و آنگاه‏طوفانى از شن،آثار آنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذاب‏هاى سه گانه،بيانگرشدت خشم الهى،نسبت‏به اين قوم رو سياه است.
    در ششمين و آخرين بخش از آيات،ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى‏قوم لوط-از آغاز تا پايان-مى‏فرمايد:"به خاطر آوريد"لوط‏"را،هنگامى كه به قوم خودگفت:آيا عمل شنيعى انجام مى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام نداده‏بود؟!، و لوطا اذ قال لقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين " (15)
    آرى!شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد،نه زنان،شما جمعيت‏تجاوزكارى هستيد،زيرا قوانين و سنت‏هاى الهى را رها كرده و راه انحراف را پيش‏گرفته‏ايد،راهى كه سبب نابودى نسل و شيوع انواع بيمارى‏هاى و مفاسد ديگر اجتماعى‏مى‏شود.
    گر چه بيمارى وحشتناك‏"ايدز"يكى از هولناكترين بيمارى‏هاى عصر ما شناخته‏شده،ولى بعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به‏آن گرفتار شده بودند.به همين علت‏خداوند حكيم و رحيم،اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفن كرد تا اين امر،هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كه‏همان جلوگيرى از انتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است.
    به هر حال،آن قوم آلوده،به قدرى بى‏شرم بودند كه نه تنها به سخن حضرت‏لوط عليه السلام گوش ندادند،بلكه خواستار اخراج او و خاندانش-به جرم پاكى از آلودگى‏هاى‏شايع در ميانشان-از آبادى‏ها شدند.قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد: وما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناث يتطهرون ". (16)
    خداوند در ادامه اين آيات مى‏فرمايد: "ما لوط و خاندانش را-به جز همسرش كه از بازماندگان(در شهر)بود،نجات بخشيديم،سپس بارانى(از سنگ)بر آنها فرو فرستاديم(و همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم).اكنون‏بنگر،سرانجام كار مجرمان چگونه بود، فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين-وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين " (17) آرى!آنها چنان آلوده بودند كه بى‏گناهى و پاكدامنى را گناه مى‏دانستند!و پاكان رابه جرم پاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و زندگيشان مى‏كردند.هر چند قبل ازانجام اين كار،به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.
    بخش مهمى از اين آيات،ضمن بيان عواقب هوسبازى و هوا پرستى و شهوترانى-به‏مفهوم عام و خاصش-،اين عمل ناشايسته و پست اخلاقى را كه سرچشمه گناهان واثرات مخرب اجتماعى بى‏شمارى است،سخت نكوهش مى‏نمايد.
    شهوت پرستى در روايات اسلامى اين مساله در منابع روايى اسلام،مورد توجه فراوان قرار گرفته است كه بيشتر آنهابيانگر هشدار،درباره پيامدهاى خطرناك آن است.اين احاديث تكان دهنده،هرخواننده‏اى را تحت تاثير عميق قرار داده و روشن مى‏سازد كه آلودگى به‏"شهوت‏"-خواه‏به مفهوم عام و خواه به مفهوم خاص آن-از موانع اصلى سعادت و كمال انسان‏ها و از اسباب مهم گسترش گناه و جنايت در جامعه بشرى است كه در ذيل،به بعضى از آن‏احاديث اشاره مى‏شود:
    1-پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند:"ما تحت ظل السماء من اله يعيد من دون الله اعظم‏عند الله من هوى متبع،در زير آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است كه در پيشگاه‏خدا،بدتر از هوا و هوسى باشد كه انسان را به دنبال خود مى‏كشاند." (18)
    به اين ترتيب،روشن مى‏شود كه‏"شهوت‏"و هواى نفس از خطرناكترين عوامل‏انحراف انسان به سوى زشتى‏هاست.
    2-امام امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مى‏فرمايند:"الشهوات سموم قاتلات،شهوت‏ها،زهرهاى كشنده است‏" (19) (كه شخصيت و ايمان و مروت و اعتبار انسان را نابودمى‏سازد).
    3-در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار عليه السلام آمده است:"الشهوات مصائدالشيطان،شهوات دام‏هاى شيطان است." (20) (كه انسان‏ها را به وسيله آن در هر سن و سال‏و در هر زمان و مكان صيد مى‏كند.)
    4-همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر مى‏فرمايند:"امنع نفسك من الشهوات تسلم‏من الآفات،اگر مى‏خواهيد از آفات در امان باشيد،خويشتن را از تسليم شدن در برابر شهوات‏بازداريد." (21)
    5-در حديث ديگرى نيز از همان پيشواى پرهيزكاران جهان آمده است:"ترك‏الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة،ترك شهوت‏ها،برترين عبادت و زيباترين عادت‏است." (22)
    6-امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:"من ملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب و اذااشتهى،حرم الله جسده على النار، كسى كه به هنگام غضب و تمايل و ترس و شهوت،ملك نفس خويش باشد،خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مى‏كند. " (23)
    7-امير مؤمنان على عليه السلام در حديث ديگرى مى‏فرمايند:"ضادوا الشهوة مضادة‏الضد ضده و حاربوها محاربة العدو العدو،با خواهش‏هاى نفسانى در تضاد باشيد،همچون تضاد دو ضد با يكديگر و با آن به پيكار برخيزيد(مانند)پيكار دشمن با دشمن." (24)
    اين سخن با صراحت،اين حقيقت را بازگو مى‏كند كه‏"شهوت پرستى‏"درست مقابل‏"سعادت‏"و خوشبختى انسان قرار گرفته است. پيامدهاى شهوت‏پرستى در كلام امير مؤمنان على عليه السلام
    درباره پيامدهاى شهوت پرستى و پيروى از هواى نفس،تعبيرات دقيق،حساب شده‏و تكان دهنده‏اى در احاديث اسلامى ديده مى‏شود كه در اين بحث تنها به كلام پيشواى‏متقيان حضرت على عليه السلام اشاره مى‏شود:
    1-امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:"اهجروا الشهوات فانها تقودكم الى ركوب‏الذنوب و التهجم على السيئات،از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع‏گناهان و هجوم بر معاصى مى‏كشاند." (25)
    2-اين مساله گاهى به قدرى شديد مى‏شود كه به كلى دين انسان را بر باد مى‏دهد،چنان كه در حديث ديگرى مى‏فرمايند:"طاعة الشهوة تفسد الدين،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دين انسان را فاسد مى‏كند." (26)
    3-آن حضرت در تعبير ديگرى مى‏فرمايند:"طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسان را فاسد مى‏كند." (27)
    4-در جاى ديگر مى‏فرمايند:"الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خويش‏است‏" (28)
    يعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش،هيچ اختيارى از خود ندارد.
    5-در تعبير ديگر مى‏فرمايند:"عبد الشهوة اسير لا ينفك اسره،برده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد." (29)
    6-آن حضرت عليه السلام در اين كه سرانجام‏"شهوت پرستى‏"،رسوايى است،مى‏فرمايند:"حلاوة الشهوة ينغصها عار الفضيحة،شيرينى شهوت را ننگ رسوايى از ميان‏مى‏برد." (30)
    7-در تعبير ديگرى،شهوت پرستى را كليد انواع شرها مى‏دانند:"سبب الشر غلبة‏الشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است."
    با توجه به اين كه‏"الشر"با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است،معناى‏عموم را مى‏رساند كه اين امر بيانگر آن است كه‏"شهوت پرستى‏"،سرچشمه تمام شرها وبدبختى‏هاست.
    8-در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدن‏راه‏هاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى‏دارد،مى‏فرمايند:"كيف يستطيع‏الهدى من يغلبها الهوى،چگونه مى‏تواند انسان به هدايت‏برسد،در حالى كه هواى نفس براو غالب گرديده است." (32)
    9-آن حضرت در سخن ديگرى،غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيت انسان‏مى‏دانند:"من زادت شهوته قلت مروته، كسى كه شهوات او فزونى يابد،شخصيت انسانى‏او كم مى‏شود." (33)
    10-در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه راه بهشت،راه‏"شهوت پرستان‏"
    نيست:"من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كه مشتاق بهشت‏باشد بايدشهوت پرستى را فراموش كند" (34)
    11-در جاى ديگر اين نكته را گوشزد مى‏كند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستى‏سازگار نيست:"لا تسكن الحكمة قلبا مع شهوة،حكمت و دانش در قلبى كه جاى‏شهوت پرستى است،ساكن نمى‏شود." (35)
    آثار زيانبار شهوت پرستى از بحث‏هاى قبل روشن شد كه‏"شهوت‏"داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و شامل‏هر گونه دوست داشتن،تمايل و رغبت‏به درك لذت و خواهش نفس مى‏شود.بدون اين‏كه اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نيز به‏كار رفته است.
    در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دو مورد در معنى خاص آن به كار رفته است.در روايات اسلامى و كلمات علماى‏اخلاق نيز اغلب در مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه‏"عفت‏"به معنى خويشتن‏دارى و چشم پوشى از لذايذ گناه آلوده مادى به كار مى‏رود.
    اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مى‏رود،اما گاهى در موارد مثبت نيز به كاررفته است،مانند،آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مى‏فرمايد:"... و لكم فيها ماتشتهى انفسكم ...،هر چه را دوست‏بداريد و به آن تمايل داشته باشيد،در بهشت‏براى شمافراهم است‏" (36) يا آن جايى كه مى‏فرمايند:"... فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ...،دربهشت آنچه دل‏ها مى‏خواهد و چشم از آن لذت مى‏برد،موجود است." (37)
    به هر حال اين واژه،بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطى‏بر انسان چيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد به‏كار مى‏رود.
    اين واژه و مشتقات آن،در قرآن مجيد،سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آن‏داراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.
    به هر حال‏"شهوت‏"به هر معنى كه باشد،هرگاه مفهوم خاص آن كه همان‏خواست‏هاى افراطى و شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زيانبارى به دنبال خواهدداشت كه به وضوح قابل مشاهده است كه ضمن توجه به رواياتى كه در فصل قبل‏آورديم،بايد اذعان داشت كه سر تا سر تاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوب‏شهوت پرستى‏هاست كه به طور خلاصه مى‏توان به عناوين زير،اشاره كرد:
    1-آلودگى به گناه
    شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مى‏كشاند و در واقع يكى ازسرچشمه‏هاى اصلى گناه و معصيت و نافرمانى خدا محسوب مى‏گردد،زيرا چشم وگوش انسان را بسته و به مصداق حديث نبوى‏"حبك للشى‏ء يعمى و يصم (38) "آدمى راكور و كر كرده و قدرت درك واقعيت‏ها را از او مى‏گيرد و در چنين حال،زشتى‏ها درنظر او زيبا و زيبايى‏ها در نظر او زشت و بى‏رنگ مى‏شود.
    به همين دليل،در روايات سابق(روايت هشتم)خوانديم كه امير مؤمنان عليه السلام درباره‏پيروى از شهوات هشدار داده و مى‏فرمايد:"از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به‏ارتكاب انواع گناهان مى‏كشاند."
    در حديث دهم،از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه:"هواپرستى عقل‏انسان را فاسد مى‏كند"و در حديث نهم نيز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشديد شود):"دين‏انسان را بر باد مى‏دهد و حتى انسان را به بت پرستى مى‏كشاند."در اين رابطه مفسران وارباب حديث،در ذيل آيات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قوم‏بنى اسرائيل به نام‏"برصيصا"آورده‏اند كه شاهد زنده‏اى براى اين مدعاست،داستان‏گر چه معروف است،اما تكرارش خالى از صواب نيست: ...مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سال‏ها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهى‏رسيده بود كه بيماران با دعاى او لامت‏خود را باز مى‏يافتند و به اصطلاح مستجاب‏الدعوة شده بود.
    روزى،زن جوان زيبايى را كه بيمار بود،نزد او آوردند و به اميد شفاء در عبادتگاه‏او گذاردند و رفتند.
    شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كه‏عنان اختيار را از كف او ربود،آن چنان كه گويا عابد كر و كور گشته و همه چيز را به‏دست فراموشى سپرده است.ديرى نپاييد كه آن عابد دامان‏"عفت‏"خويش را به گناه‏بيالود.پس ارتكاب گناه به خاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد،باز شيطان و هواى نفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به قتل رسانده و درگوشه‏اى از آن بيابان وسيع دفن كند. هنگامى كه برادران دختر،به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهاربى‏اطلاعى كرد،آنان نسبت‏به عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسد خونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك بيرون ‏كشيدند.
    اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد.او با گروه زيادى از مردم به سوى‏عبادتگاه آن عابد حركت كرد تا علت اين قتل را بيابد.هنگامى كه جنايات آن عابدروشن شد،او را از عبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.
    در ادامه اين حكايت آمده است:هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت،شيطان در نظرش مجسم شد و گفت:من بودم كه با وسوسه‏هاى خويش تو را به اين روزانداختم،حال اگر آنچه را كه من مى‏گويم،اطاعت كنى،تو را نجات خواهم داد.
    عابد گفت:چه كنم؟
    شيطان گفت:تنها يك سجده براى من كافى است.
    عابد گفت:مى‏بينى كه طناب دار را بر گردن من افكنده‏اند و من در اين حال توانايى‏سجده بر تو را ندارم.
    شيطان گفت:اشاره‏اى هم كفايت مى‏كند.
    عابد بيچاره نادان،پس از اين كه با اشاره،سجده‏اى بر شيطان كرد،طناب دار گلويش‏را فشرد و او در دم جان سپرد.
    آرى!شهوت پرستى باعث‏شد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفس‏انجام دهد و بعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب محصول سال‏هاعبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.
    همه رنج جهان از شهوت آيد كه آدم زان برون از جنت آيد (39)

    آيت الله مكارم شيرازى

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    انسان، شيطان و حربه برهنگى

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    انسان، شيطان و حربه برهنگى

    اعلاميه خداوند

    خالق عرش، فرشتگان، آسمان، زمين، جانوران، گياهان و جمادات تا آن روز بيشمارى موجود در مراتب مختلف كمالى آفريده بود ولى براى آفريدن هيچ كدام قبل از اقدام، بيانيه و اعلاميه صادر نكرده بود اما به ناگاه اين بار بيانيه‏اى از بارگاه حق تعالى آن هم خطاب به مقربان درگاه، يعنى ملائكه صادر شد:
    «انى جاعل فى الارض خليفه؛(1)
    من خليفه‏ام را در زمين خواهم آفريد.»

    اعتراض و سؤال ملائكه‏

    ملائكه با آگاه شدن از مفاد بيانيه حق تعالى در مقابل دو مطلب و سؤال اساسى قرار گرفتند كه توجيه اساسى مى‏طلبيد؛ از اين‏رو با وجود اطاعت و تسليمى كه از آنان در برابر اوامر و اراده حق تعالى هميشه آشكار شده بود، اين بار هم تسليم بودند ولى با نهايت ادب و احترام از محضر حق تعالى سؤال كردند و بيان و روشنگرى طلبيدند و خداوند هم با تقبيح نكردن آنان در سؤال كردن و جواب دادن اجمالى و تفصيلى، عملاً اعلام كرد كه هر كس حق دارد طلب آگاهى كند و سؤال بپرسد و سؤالى كه براى آگاه شدن باشد نه تنها قبيح نيست بلكه ارزشمند است و اصولاً هر گاه آگاهى قبلى وجود نداشته باشد به طور طبيعى سؤال پيدا مى‏شود و جلوگيرى از پرسش و عدم اقدام به جوابگويى سدّ كردن راه كمال است.
    وقتى ملائكه مقرب از كنه مطلب و اقدام آگاهى نداشته باشند، طبيعى است كه برايشان سؤال ايجاد شود و قداست و طهارت آنان؛ و علو درجه و مرتبه اقدام كننده (حق تعالى) نيز مانع نمى‏شود كه سؤال در ذهن آنان ايجاد نشود يا سؤال ايجاد شده را نپرسند همچنان كه سؤال شونده نيز با همه علو درجه و مقام يكتايى كه دارد، پيدا شدن سؤال در ذهن آنان و پرسيدن را تقبيح نمى‏كند و از جواب دادن و آگاه كردن نيز سر باز نمى‏زند و اين اولين صحنه‏اى بود كه حق سؤال امضا شد و به رسميت شناخته گرديد.

    و اما سؤال ملائكه از دو جهت بود:

    اول - خداوند اعلام كرده كه خليفه موجودى زمينى و مادى است و دنيا و ماده به خاطر محدوديت، خانه تزاحم و نزاع است. موجود زمينى داراى قوه‏هاى شهوت، غضب، حرص و جاه است و منابع مادى محدودند از اين‏رو به طور طبيعى تزاحم و نزاع پيش مى‏آيد و اين نزاع و تزاحم به فساد و خونريزى منجر مى‏شود و موجودى كه اصل نزاع و خونريزى باشد، سزاوار مقام خلافت و مظهريت حق تعالى نيست:
    «أ تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء؛(2)
    آيا موجود در زمينى مى‏آفرينى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟»
    دوم - خليفه بايد مظهر و آيت جمال و جلال خداوندى باشد. خداوند سبّوح و منزه از هر عيب و نقص و قدّوس و واجد همه جمال‏ها و كمال‏هاست و خليفه او نيز بايد در اين
    سبوحيت و قدوسيت مظهر و آيت او باشد و آنان خود را در اين صفات، آيات و مظاهر حق مى‏ديدند:
    «و نحن نسبّح بحمدك و نقدس لك؛(3)
    و ما به ستايش تو را تسبيح مى‏گوييم و تقديس مى‏نماييم.»
    خداى تعالى هر دو ادعاى ملائكه را اجمالاً تصديق كرد و در جواب اجمالاً فرمود:
    «انى اعلم ما لا تعلمون؛(4)
    من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.»
    و با اين جواب اجمالى اعلام كرد كه آنچه شما مى‏دانيد و مى‏گوييد صحيح است و من هم مى‏دانم اما اين همه حقيقت نيست. مطالب ديگرى هم هست كه من مى‏دانم و شما نمى‏دانيد؛ آنگاه با تعليم اسماء به آدم، عملاً نشان داد كه ظرفيت علمى آدم بسى بالاتر و والاتر از ملائكه است و با توجه به اين ظرفيت علمى فوق‏العاده، حق است كه او مظهر و خليفه حق تعالى باشد و مقامى كه ملائكه با همه نزاهت و قداست شايستگى‏اش را نداشتند، به او عطا گردد.

    شيطان، استكبار و دشمنى با بنى‏آدم‏

    ابليس جنّ كه تا آن زمان در صف ملائكه بود، وقتى مانند ملائكه مورد خطاب قرار گرفت كه بر آدم(ع) سجده كند، سجده بر آدم را تحقير خود و ناپسند شمرد و از اجابت فرمان خداوند اجتناب كرد:
    «و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى‏ و استكبر و كان من الكافرين؛(5)
    و هنگامى كه به ملائكه گفتيم: به آدم سجده كنيد پس سجده كردند جز ابليس كه سرپيچى كرد و گردن‏فرازى نمود و از كافران گشت.»
    شيطان به ربوبيت خداوند توجه نكرد كه او جل و علا مالك است و حق دارد هر دستورى بدهد و بر خلايق جز اطاعت دستور او سزاوار نيست با اينكه حق تعالى به صراحت و مستقيم آنان را مأمور به سجده بر ايشان ساخته بود، ولى او به شخصيت يگانه و متعالى دستوردهنده و دستور صريح او (جل و علا) توجه نكرد و در مقابل، آدم را پست‏تر از خود شمرد و سجده بر آدم را متناسب شأن و جايگاه خود نساخت و در جواب توبيخ خداوند هم جسورانه از برداشت غلط خود دفاع كرد:
    «ما منعك ان تسجد اذا امرتك قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طينٍ؛(6)
    چه چيز تو را مانع از سجده كردن شد آنگاه كه تو را دستور دادم؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش و او را از خاك آفريده‏اى.
    «لم اكن لاسجد لبشرٍ خلقته من صلصالٍ من حمأ مسنونٍ؛(7)
    هيچ گاه براى بشرى كه او را از كلوخى از لجن متعفن آفريده‏اى، سجده نخواهم كرد.
    «يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدىّ استكبرت ام كنت من العالين قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين؛(8)
    اى ابليس، چه چيز مانع شد تو را كه به مخلوقى كه با دو دست خود او را آفريدم، سجده كنى؟ استكبار ورزيدى يا از موجودهاى متعالى بودى؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاك آفريدى.»
    در حالى كه اولاً مسجود مهم نبود، خداوند ممكن است دستور دهد به چند سنگ كه بر روى هم چيده شده و هيچ زيبايى و جلال ظاهرى ندارد، سجده شود (همچنان كه امر كرده رو به كعبه سجده كنند) و دور آنها طواف گردد. كسى نبايد بگويد مگر اين سنگ‏ها چه ارزشى دارند كه بايد دورشان طواف كنيم و رو به آنها سجده نماييم. مهم اين است كه خداوند دستور داده است.
    ثانياً گرچه خلقت آدم از خاك و خلقت شيطان از آتش بوده ولى آتش هيچ فضيلت ذاتى بر خاك ندارد. هر دو مخلوق خداوند هستند كه به هر كدام خواص و ويژگى‏هايى داده شده و هر چه دارند عطاى خداوند و فضل او (جل و علا) است و از خود هيچ ندارند تا بر ديگرى افضل باشند.
    ثالثاً آدم گرچه خميرمايه مادى‏اش خاك است ولى حق تعالى از روح خودش در آن دميده است پس انسان رنگ خدايى دارد و حاق وجود او رشحه خدايى است (فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين)(9) و همين روح خدايى دميده شده در وجود آدمى است كه او را شايسته خلافت ساخته و بر ملائك فضيلت داده است.
    با سرپيچى شيطان و استكبار او در مقابل يگانه شايسته جباريت و كبريايى، قهر خدا دامنگير وى شد و فرمان رانده شدن وى از بساط قرب الهى صادر گشت. شيطان كه آدميان را باعث رانده شدن خود از درگاه خدا مى‏دانست، كين آنان به دل گرفت و از خداوند براى گمراه كردن و فريب دادن بنى‏آدم مهلت خواست تا عملاً نشان دهد كه كثيرى از بنى‏آدم شايستگى مسجود واقع شدن و كرامت خدايى را ندارند و خداوند نيز او را مهلت داد تا نشان دهد كه بندگان خدا به حق متوسل و متمسّك هستند و او با همه سواره نظام و پياده نظامش قادر به لغزاندن آنان و دور كردن‏شان از خداوند نيست زيرا آنان سر به آستان دوست ساييده و ملازم درگاه گشته و دل بدو سپرده‏اند:
    «فَبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينَّهُم مِن بينِ ايديهِم و مِن خَلفِهِم و عن ايمانهم و عن شمائلهِم و لا تَجِدُ اكثرَهُم شاكرين؛(10)
    به خاطر آنكه مرا گمراه كردى، بر سر راه مستقيم تو مى‏نشينم و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ بر آنان هجوم مى‏برم و بيشتر آنان را شاكر نخواهى يافت.»
    «ربّ بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينّهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين؛(11)
    پروردگارا در قبال گمراه كردنم در زمين همه چيز را برايشان زينت مى‏دهم و جز بندگان مخلصت، همه را گمراه مى‏كنم.»
    «ارأيتك هذا الذى كرّمت علىّ لئن اخرتن الى يوم القيامة لاحتنكنّ ذريته الا قليلا؛(12)
    آيا اين موجودى را كه بر من برترى دادى مى‏بينى؟! اگر تا قيامت مرا مهلت دهى نسل او را جز عده كمى افسار مى‏زنم (و به سوى آنچه مى‏خواهم مى‏برم).»
    و بدين گونه اين رانده شده درگاه خداوند و دشمن قسم خورده انسان بر گمراهى او كمر همت بست و خداوند را تهديد كرد كه بيشتر انسان‏ها را به پيروى از خود و گردن‏فرازى در مقابل خدا وا خواهد داشت.

    برهنه ساختن انسان و توجه دادن او به شهوات‏

    خداوند در خلقت انسان غريزه و شهوت جنسى را قرار داده و عورت زن و مرد، اسباب ارضاى اين غريزه بود اما عفت و ايمان و غيرت حكم مى‏كرد كه عورت‏ها پوشيده باشد و شهوت جنسى در خلوت امن خانه زناشويى ارضا گردد و محيط اجتماع از شائبه شهوت جنسى پاك گردد تا زن و مرد در كنار هم به ساختن جامعه بپردازند و زمين را آباد كنند. هر چه ارضاى شهوت جنسى پنهان‏تر، پسنديده‏تر و هر چه اندام جنسى پوشيده‏تر، اجتماع پاك‏تر و عفيف‏تر.
    آدم و حوا عليهماالسلام اين دو انسان نخستين نيز از اين قاعده مستثنا نبودند و خداوند در بهشت آنان را با لباس‏هاى نور پوشانده و عورت‏هايشان را پوشيده بود. شيطان راه مؤثر ساختن وسوسه‏هاى خود را در برهنه ساختن آدميان و توجه
    دادن آنان به اندام جنسى و خواهش شهوانى مى‏ديد پس به دنبال تدبيرى براى رسيدن به مقصود بود. بايد آنان را به خوردن از درخت ممنوع حريص مى‏كرد. با حيله، توسل به قسم و وارد شدن از باب نصيحت و خيرخواهى، آن دو بزرگوار را لغزاند و به خوردن ميوه ممنوعه وا داشت. همين كه آدم و حوّا از آن ميوه خبيث خوردند، لباس‏ها و پوشش‏هاى نورانى‏شان فرو ريخت و برهنه گرديدند و اندام جنسى‏شان نمايان شد. آن دو بزرگوار بدون عزم بر گناه و سركشى، لغزيده بودند و هنوز ايمان و عفاف و حيا بر وجودشان حاكم بود پس تا پوشش‏هاى نورانى‏شان فرو ريخت، بدون درنگ به پوشش‏هايى از برگ درختان متوسل شدند و اندام جنسى خود را پوشاندند:
    «فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما وُرى عنهما من سوأتهما و قال ما نهكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين فدليهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوأتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة؛(13)
    پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آن چيزهايى كه پوشيده و عريان شدن‏شان ناپسند است، را بر آنان آشكار سازد و گفت: خدا شما را از اين درخت منع نكرده مگر براى اينكه مبادا از جاويدانان شويد يا از ملائكه گرديد و براى آن دو قسم خورد كه من خيرخواه شمايم و آنان را به تدريج مغرور كرد و پايين كشيد و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتى‏هاى پنهان‏شان آشكار شد، پس به پوشاندن آن با برگ درختان اقدام كردند.»
    آدم و حوّا عليهماالسلام خيلى زود به خود آمدند و از دام برهنگى خود را رهانيدند و پوشش اختيار كردند و خداوند نيز وقتى آن دو را به زمين فرستاد، پوشش را براى زينت و عفت آنان و نسل‏شان نازل كرد:
    «يا بنى‏آدم قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوأتكم و ريشا؛(14)
    اى فرزندان آدم لباس را بر شما فرستاديم تا زشتى‏هاى شما را بپوشاند و زينت و آرايش شما باشد.»
    ولى شيطان مأيوس از آن دو بزرگوار و اميدوار به فريب نسل‏شان، همچنان در پى رواج برهنگى و كندن لباس انسان‏هاست تا آنان را به شهوت و اندام جنسى متوجه كند و شهوترانى را وجهه همت آنان سازد و خداى تبارك و تعالى نسل بشر را از اين دام شيطانى حذر داده و فرياد هشدار دهنده قرآن همچنان در گوش‏ها مى‏پيچد كه:
    «يا بنى‏آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوأتهما انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم؛(15)
    اى فرزندان آدم شيطان شما را مانند پدر و مادرتان به فتنه نيندازد. آن دو را از بهشت خارج كرد و لباس آن دو را كند تا به آنچه پوشانده و شايسته پوشانده شدن بود، سوق‏شان دهد و متوجه گرداند. او و لشكريانش شما را مى‏بينند و شما آنان را نمى‏بينيد.
    و امروز و در اين عصر مى‏بينيم كه هم در جهان اسلام و هم در جهان بشريت همه همت شيطان‏هاى بزرگ و كوچك بر ترويج برهنگى و از بين بردن پوشش عفيفانه است. در كشورهاى غربى پيش از يك قرن است لباس‏هاى بلند و زيبا و پوشاننده زنان به لباس‏هاى كوتاه و تنگ تبديل شده و روز به روز به سوى برهنگى كامل پيش مى‏روند و در كشورهاى اسلامى هم از حدود يك قرن پيش مبارزه با پوشش و ترويج برهنگى به صورت رسمى و علنى با قانون كشف حجاب
    رضاخانى و قيچى كردن چادرها شروع شد و امروز نيز مظاهر برهنگى بخصوص بى‏بند و بارى اينترنتى غوغا مى‏كند و همه فكر و ذكر بشر را متوجه پايين‏تنه مى‏سازد و از پرداختن به امور عقلى و قلبى باز مى‏دارد و انسان‏ها را به حيوانيت و شهوترانى خوك‏صفتانه سوق مى‏دهد.
    امروز وظيفه دولت‏هاى اسلامى و افراد متعهد و ديندار، ترويج پوشش صحيح از راههاى معقول و منطقى است. از سويى بايد ارزش پوشش و كرامت‏بخشى، حرمت‏آفرينى و حريت‏زايى آن تبيين شود و از سويى بايد پوشش‏هاى متناسب، جوان‏پسند و به روز به وفور توليد و با قيمت مناسب در اختيار همگان قرار گيرد و از سوى ديگر بايد به غافلان و فريب‏خوردگان با متانت و محبت هشدار داده شده و متنبّه گردند و توطئه‏گران و برنامه‏ريزان شيطانى شناسايى شده و كيفر گردند تا بتوانيم رايحه خوش عفت و حيا و پوشش صحيح را در جامعه به مشام همه برسانيم و زمينه‏هاى صعود به قله‏هاى كمال و بندگى را فراهم سازيم. به اميد حاكميت عفت، حيا، پاكدامنى و پوشش مناسب اسلامى و انسانى در جوامع اسلامى و انسانى.

    پى‏نوشتها:

    1) بقره (2) آيه 30.
    2) بقره (2)، آيه 30.
    3) همان.
    4) همان.
    5) همان، آيه 34.
    6) اعراف (7)، آيه 12.
    7) حجر (15)، آيه 33.
    8) ص (38)، آيه 75.
    9) هر گاه او را آراستم و از روح خود در آن دميدم براى وى به سجده در آييد. حجر (15)، آيه 29.
    10) اعراف (7)، آيه 16 - 17.
    11) حجر (15)، آيه 39 - 40.
    12) اسراء، آيه 62.
    13) اعراف (7)، آيه 20 - 22.
    14) همان، آيه 26.
    15) همان، آيه 27.

    احمد حيدرى‏
    پیام زن

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    عفاف حضرت زینب علیها السلام

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    عفاف حضرت زینب علیها السلام

    زينب عليهاالسلام در عفاف و حجاب به حدى بود كه همسايه‏ها هيچ‏گاه صداى او را نشنيدند و اصلاً او را نديدند. آن مخدره، در نيمه‏هاى شب براى زيارت قبر جدش از خانه خارج مى‏شد؛ در حالى كه امام حسن عليه‏السلام در يك جانب و امام حسين عليه‏السلام ، در جانب ديگرش بودند. و امام على عليه‏السلام پيشاپيش او حركت مى‏كرد و وقتى به نزديك قبر مى‏رسيدند، اميرالمؤمنين على عليه‏السلام پيش مى‏رفت و نور چراغ‏ها را كم مى‏كرد. تا اينكه حادثه عاشورا پيش مى‏آيد. طرز پوشش اسيران در نزد مورخان متفاوت است. صاحب «طراز المذاهب» مى‏گويد: «نهايت مطلبى كه مى‏توان در مورد زنان اسير گفت اين است كه زنان و نسوانى مانند زينب عليهاالسلام كه بالغه بوده‏اند، حجاب و پوشش داشته‏اند و اينكه مى‏بينيم در برخى از روايات آمده كه زنان، مكشفات الوجوه بوده‏اند، منظور دختران نابالغ و كنيزان آنهاست و اصلاً نبايد زنان و دختران خاندان رسالت را با ديگر زنان قياس كرد؛ زيرا كه چشم‏هاى خائن را توانايى آن نيست كه به ايشان نگاه كنند؛ مانند آنكه بخواهند در شعاع خورشيد بنگرند».

    /www.hawzah.net

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    روانشناسان و پوشش برتر

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد





    روانشناسان و پوشش برتر

    در روان‏شناسی رنگ‏ها می‏خوانیم كه رنگ سیاه نمایان‏گر مرز مطلق است . (1) لذا كسی كه رنگ سیاه می‏پوشد، می‏خواهد نشان دهد كه مرزی را ایجاد كرده است . اما این كه این مرز برای چیست، در موقعیت‏های مختلف ممكن، است متفاوت باشد . گاه لباس سیاه را در ماتم و عزا می‏پوشند، برای آن كه نشان دهند بین آن‏ها و عزیزشان فاصله افتاده و مرز زندگی آن‏ها را از هم جداكرده است و یا برای آن كه نشان دهند كه در حریم خانه و خانواده‏ی آن‏ها حادثه‏ای رخ داده است كه انجام برخی از كارهای معمولی كه سایر خانواده‏ها انجام می‏دهند، برای آنان میسر نیست .
    اما گاهی هم سیاه می‏پوشند، نه برای عزا و ماتم بلكه برای مشخص كردن مرزها و حریم‏های اجتماعی و حجاب یك خانم مسلمان با چادر سیاه از این دسته است .
    وقتی كه خانمی چادر مشكی به سر می‏كند و با وقار و متانت تمام قدم به عرصه‏ی اجتماع می‏گذارد، با این نحوه‏ی پوشش می‏خواهد نشان دهد كه هركسی حق ندارد به این حریم پاك، مقدس و خصوصی وارد شود . این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است، نه جای هرزگی، آلودگی و هوس بازی . در واقع او با حجاب مشكی و چادر سیاه، بین خود و مردان نامحرم موزی عاقلانه ایجاد می‏كند، او با این سیاهی ظاهری اما ریشه دار در درون خود می‏خواهد نگاه تیز و برنده‏ی هرزگی و ابتذال را بشكند و نگذارد در حریم عفاف، پاكی و نجابت اونامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد . لذا چادر مشكی به منزله‏ی حرمت و احترام است . مرز ادب، كرامت، حیا و عفت است . مرز آداب است و نشان می‏دهد كه در این محدوده باید حریم را نگه داشت و به صاحب حرم بادیده‏ی احترام و ادب نگریست .
    از نظر روانی نیز وقتی انسان پارچه‏ی سیاهی را می‏بیند، دیگر چندان رغبتی به نگاه كردن پیدا نمی‏كند و خود به خود نظر را بر می‏گرداند . نگاه به رنگ‏های روشن چشم ار باز و رغبت مشاهده و تمركز بردیدن را دوچندان می‏كند، به عبارت دیگر از دیدگاه روان‏شناسی رنگ‏ها، نگاه به رنگ‏های تیره، به ویژه رنگ سیاه كه بی رنگی مطلق است، تقریبا تمام رغبت‏ها را از بین می‏برد .
    روان شناسان امروز می‏گوید: «سیاه به معنای «نه‏» بوده و نقطه‏ی مقابل «بله‏» یعنی سفید است‏» (2) با این نگاه باید گفت: آن كس كه در مقابل نامحرم سیاه می‏پوشد، در واقع می‏خواهد به او «نه‏» بگوید و آن كسی كه رنگ جذاب می‏پوشد، در واقع خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاه‏های هرزه و آلوده قرار می‏دهد و وسیله‏ی آلودگی و انحراف خود و جامعه را فراهم می‏كند .
    در روان‏شناسی رنگ‏ها می‏خوانیم كه «سفید به صفحه‏ی خالی می‏ماند كه داستان را باید روی آن نوشت، ولی سیاه نقطه پایانی است كه در فراسوی آن هیچ چیز وجود ندارد» (3) بنابراین زنی كه در برابر نامحرم و در بیرون از خانه لباس سفید و رنگارنگ می‏پوشد، از ایمنی كم‏تری برخوردار است، ولی زنی كه چادر سیاه می‏پوشد، حداكثر ایمنی را برای خود ایجاد كرده است و نشان می‏دهد كه این‏جا نقطه‏ی پایان نگاه‏های نامحرمان است و در فراسوی این حجاب، جایی برای نفوذ نگاه‏ها و نیت‏های ناپاك نیست .
    در جای دیگری در بحث روان‏شناسی رنگ‏ها می‏خوانیم كه: «سیاه، نشان‏گر ترك علاقه یا انصراف نهایی بوده ... و از تاثیر قوی برهر رنگی كه در همان گروه (دركنارآن) قرار گرفته باشد، برخوردار است و خصلت آن رنگ را مورد تاكید و اهمیت قرار می‏دهد . . » (4)
    از این رو كسی كه چادر مشكی می‏پوشد، می‏خواهد با رنگ سیاه چادر دائما جلوه و نمای خود را نفی كند و خود را از نگاه‏های دیگران دورنگه دارد . آن كس كه چادر مشكی می‏پوشد، رنگ مشكی چادر او نشان گر ترك علاقه یا انصراف نهایی است، یعنی چادر مشكی به نگاه‏های نامحرم می‏گوید هیچ جایگاهی برای نگاه شما در من وجود ندارد .
    بنابراین باید به روان‏شناسی و جامع نگری زن ایرانی آفرین گفت كه برای حفظ حرمت، عفت و پاكی خود و هم‏چنین پاسداری از مرزهای خویش و جامعه‏ی خویش و برای سالم سازی محیط اجتماعی خود، بهترین حجاب، یعنی چادر و مناسب‏ترین رنگ یعنی مشكی را انتخاب كرده است .
    زنان و دختران نجیب ایرانی برای حفظ حرمت و احترام خود و برای سالم سازی محیط اجتماعی خویش و برای دورماندن خود و جامعه از آلودگی‏ها، وقتی كه از خانه بیرون می‏آیند، چادر مشكی برسر می‏كنند و پس از انجام كارهای روزمره و ضروری خود با قلبی آرام و فكری آزاد و سالم وقتی كه به خانه بر می‏گردند، یا در محیطی كه از نگاه‏های مشكوك و آلوده به دور است قرار می‏گیرند، چادر مشكی را از سر بر می‏دارند و در حدود مرزها و مملكت‏خویش با پوشیدن بهترین لباس‏ها و با جذاب‏ترین رنگ‏ها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه، برای همسر و همدم و مونس خویش به نمایش می‏گذارند و به محیط خانه صمیمیت، صفا و آرامش می‏بخشند و به شریك زندگی خود و یا به والدین خود با كمال سرافرازی و صداقت اعلام می‏دارند كه امانت وجودم را در صیانت صدف محكم چادر مشكی بدون دستبرد نگاه‏های آلوده به خانه برگردانده‏ام و منتظر دریافت نگاه‏های گرم و محبت‏آمیز صاحبان حرم خود هستم .
    بنابراین بهترین حجاب زنان در بیرون از خانه و در محیط اجتماع به طور كل در برابر نامحرمان، چادر مشكی است كه علم تجربی روان شناسان روز نیز آن را تایید می‏كند . باید صمیمانه از مادران و والدین تشكر و سپاس‏گزاری كنیم كه به بركت تقوای الهی و نورانیت تعالیم دین مبین اسلام، این گونه زیبا، به جا و دقیق، چادر مشكی را برای حجاب خود و دختران عفیفشان برگزیده‏اند و در آن زمان كه هنوز علم روان‏شناسی به شكل امروزی خود از مادر علم متولد نشده بود، با دیدی كارشناسانه و به عبارت دقیق‏تر با دیدی الهی، روان شناختی و جامعه شناسانه با ما رفتار كرده و رفتار كردن را به ما آموخته‏اند .

    پی‏نوشت‏ها:

    1 . ماكس بوشهر - روان‏شناسی رنگ‏ها - ترجمه ویدا ایزاده .
    4 و 3 و 2 . همان

    تهیه و تنظیم :پایگاه اینترنتی پرشین وی

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    اين كه مى‏گويند چادر حجاب برتر است ...

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    اين كه مى‏گويند چادر حجاب برتر است ...

    حجاب منحصر در چادر و حتى مانتو نيست، بلكه هر لباسى كه غير از وجه و كفين (دست‏ها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافى است ولى بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات داراى مراتب مختلفى مى‏باشند حجاب نيز داراى مراتب خوب، متوسط و خوب‏تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مى‏گردد.
    حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسى پيامى قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبى نوعى هشدار و اعلام «دور باش» مى‏دهد، اكنون بايد ديد چه عواملى در رساندن اين پيام و اثرگذارى آن مؤثر است: 1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده‏تر باشد نقش نيرومندترى در دورسازى ديدگان نظاره‏گر ايفا مى‏كند. اگر نگاه‏هاى آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاى زهرآلود شيطان» بدانيم، پوشش زن همانند قوسى است كه تير از آن كمانه مى‏كند و منحرف مى‏شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مى‏ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه‏تر باشد تيرهاى شيطانى را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته‏اند، زيرا با وجود شرايط ديگر، بيشترين پوشش و مطمئن‏ترين مصونيت را فراچنگ مى‏آورد.
    2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتى كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمى از حجاب را تشكيل مى‏دهد بدون شك لباس‏هاى نازك و تنگ و بدن‏نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم‏هاى هرزه و آلوده و به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس‏هاى غيربدن‏نما، ديده‏ها را از خود دور مى‏سازد، و سلامت معنوى نفوس را تأمين مى‏كند.
    3) رنگ‏ها: ترديدى نيست كه برخى از رنگ‏ها ديده‏ها را خيره مى‏سازد، و پاره‏اى ديگر نگاه‏ها را از خود مى‏راند و دور مى‏سازد. اكنون سؤال مى‏شود كداميك از اين دو براى تأمين حجاب واقعى و مصونيت معنوى جامعه و خيره نكردن چشم‏ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه‏اى زندگى نمى‏كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسى به سر مى‏برند و در سخت‏ترين شرايط جوانى از امكان ازدواج محرومند و كافى است با اندك جرقه‏اى شعله‏هاى غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتى‏ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هر وسيله ممكن- حتى با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه- به سلامت دينى و روحى و روانى آنان كمك نكنيم و موجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن‏شان در دام مفاسد نشويم؟ در عين حال علماى دين نسبت به خصوص رنگ‏ها تأكيد چندانى نكرده، ولى بر اين مسأله پاى مى‏فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشى از آن باشد. ازاين‏رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكى را براى حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر (ص) و امامان (ع) قرار گرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشترى مى‏كردند،(1).
    4) شيوه‏هاى رفتارى: طرز صحبت و چگونگى راه رفتن و. نيز بخشى از حجاب به معناى وسيع كلمه است. حفظ وقار و متانت هم همان نقشى را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندى چون برهنگى در پى دارد. ازاين‏رو قرآن مجيد يكى از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مى‏كند همان «حيا» و وقار است.

    (ر. ك: حجاب در اديان الهى، محمدى آشنانى)

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    نهادینه کردن حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    نهادینه کردن حجاب

    مسجد گوهرشاد، محل اجتماع و سخنراني بر ضد لباس بيگانه و اسلام زدايي شده بود. گردهمايي مردم در مسجد گوهرشاد براي شنيدن سخنان واعظان و روحانيان، بيشتر شد. علما و مجتهدان در منزل يكي از مراجع جمع شدند و تصميم گرفتند تلگرافي به شاه مخابره كنند و او را از اقدامات ضدديني اش منصرف كنند.
    صبح جمعه 20 تير 1314، قزاقان رضاخان براي متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و به سوي مردم تيراندازي كردند. در اين ماجرا حدود صد نفر كشته و زخمي شدند. شعارهاي ضدسلطنت و ضد حجاب زدايي داده مي شد و سرانجام رضاخان دستور داد همه را دستگير و مجازات كنند.
    محاكمه عده اي از علما و محكوم كردن جمعي در دادگاههاي نظامي، صدور مجازاتهاي سنگين و حكم اعدام براي عده اي، موجب نارضايتي مردم و ترديد آنها در خصوص ديانت رضاخان شد. همه قساوت و خونريزي در حرم مطهر امام رضا(ع) را تقبيح كردند.
    قيام مسجد گوهرشاد و كشته شدن هزاران نفر از مردم و روحانيت و تبعيد و زنداني شدن بسياري، نقطه اوج مبارزات بر ضد رضاخان بود.
    حالا از آن روزها سالها گذشته، دولت پهلوي برچيده شده و نظام جمهوري اسلامي به روي كار آمده است. سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته ، ديگر نيازي به كشته شدن و جان دادن نيست، زنان آزادانه مي توانند، چادر بر سر بگذارند و مردان با پوششي برازنده، در جامعه حاضر شوند.
    اما متأسفانه با وجود همه مبارزات و گفته ها هنوز پوشش اسلامي در يك كشور اسلامي ديده نمي شود. گاه همه ما از خودمان مي پرسيم زماني مردم اين سرزمين براي حفظ حجاب، خودشان را مقابل گلوله هاي رژيم گذشته قرار مي دادند، چرا حالا كه به راحتي مي توانند حريم شخصي و فردي خود را حفظ كنند، در حفظ آن كوشا نيستند.
    به هر حال براي پاسخ به اين سؤال تا به حال حرفهاي زيادي زده شده، حرفهايي كه هنوز به مرحله عمل نرسيده است!
    به قول دكتر ثريا مكنون محجبه بودن هميشه به شكل موعظه و نصيحت مطرح شده، هميشه از «بايدها»و «نبايدها»صحبت شده و كمتر به «چگونگي»انجام اين بايدها پرداخته مي شود.
    در صورتي كه در غرب بدون طرح اگرها و بايدها، چگونگي ها را مطرح مي كنند كه البته در جهت هنجارها و مقاصد خودشان است.
    وي كه مشغول تحقيق و پژوهش طراحي مدل جامع زنان است، در مصاحبه با يكي از سايتها و پرسش خبرنگاري مبني بر اينكه چطور مي توان جوان امروز را به مسأله حفظ حجاب علاقه مند كرد، پاسخ داده بود: «ما هنوز نتوانسته ايم مدل كاربردي ارائه دهيم. همه فعلاَ به دنبال يك دستورالعمل فوري هستند كه اگر كسي حجاب خوبي ندارد به چه دليل است؟ من هم پاسخ مي دهم شايد يك علت آن، اين باشد كه گاهي با زن محجبه در جامعه خوب برخورد نمي شود و او مجبور است ظاهر خود را طوري بسازد كه او را تحويل بگيرند. اين مسأله حكايت از وضع ناهنجار و ظاهرگرايي در جامعه ما مي كند. بايد اين برخورد نادرست در جامعه اصلاح شود.
    دكتر مكنون گفته بود: فرهنگ جامعه بايد دوباره به جايي بازگردد كه خود خانمها به حجاب باوري عميق پيدا كنند. اوايل انقلاب كه با چادر به سفرهاي خارجي مي رفتم، به چادر به عنوان يك پوشش سياه نگاه مي شد. يك بار يك خانم ايراني بي حجاب پرسيد كه با اين چادر چگونه در محافل علمي شركت مي كني؟ بعد از اينكه معناي حجاب را برايش شرح دادم تأكيد كرد كه من هم وقتي با روسري در خارج از ايران هستم راحتترم. به نظر مي رسد اين احساس در حال حاضر خيلي كمرنگ شده است!

    حجاب، مسأله اي فردي

    هر روز در خبرها راهپيمايي و واكنش منفي مردم كشورهايي را مي بينيم كه مي خواهند با حجاب و حفظ حريم هاي شخصي در جامعه شان ظاهر شوند، اما مقاصد سياسي دولتها مانع از اين نوع پوشش است.
    چندي پيش معاون گروه سوسياليست پارلمان اروپا ضمن سياسي خواندن حكم دادگاه قانون اساسي تركيه مبني بر لغو مصوبه آزادي حجاب اسلامي در تركيه گفته بود: «من نمي فهمم محجبه بودن دختر دانشجو چه ربطي به نقض نظام لائيك دارد؟!»در حالي كه محجبه بودن تأكيدي بر اسلام گرايي ندارد.
    صحبتهاي آقاي «هانس سو بودا»هم تأكيد مي كند حفظ حجاب ربطي به زندگي در يك جامعه اسلامي ندارد، بلكه بيشتر يك مسأله فردي است كه مصونيت ايجاد مي كند. غير از تركيه تظاهرات مردم مصر و فرانسه را هم مبني بر آزادي حجاب و حجاب اسلامي كه يادتان هست؟!
    همه اين اتفاقات در جهان را مي توانيم با وضعيت حجاب در جامعه مان مقايسه كنيم.

    كار زيربنايي انجام نشده!

    تا به حال براي نهادينه شدن حجاب در جامعه به طوري كه همه افراد آن را به صورت يك ضرورت فردي و اجتماعي بشناسند نه يك اجبار دولتي، چه كرده ايم؟
    يكي از نمايندگان مجلس سؤال مرا با يك مثال پاسخ مي دهد. فاطمه آليا مي گويد: «سؤال تو مثل اين است كه بگويي كي مي توانيم ميوه درخت را ببينيم و من مي گويم: وقتي بذر كاشته شود، از بذر نگهداري شود، رشد كند تا ميوه بدهد.»
    وي ادامه مي دهد: «بعد از پيروزي انقلاب به عنوان جامعه اسلامي حساسيت و دغدغه حفظ حجاب و پوشش اسلامي را داشتيم. اما كار زيربنايي انجام نداديم، بلكه شيوه هاي مقطعي اتخاذ شد، اگر چه شيوه هاي مقطعي براي رسيدن به يك هدف لازم است، اما به موازاتش بايد كار فرهنگي و تربيتي صورت گيرد. يعني همه نهادها اعم از خانواده، رسانه ها، مساجد، مدارس و... بايد در اين مسأله شريك شوند.
    همين طور كه يك كودك از كودكي اسامي ائمه(ع) را با شعار و ريتم و شعر ياد مي گيرد، در خصوص فرهنگ حجاب هم بايد شعر ياد بگيرد، داستان بخواند و فيلم ببيند.
    آليا مي افزايد: حفظ حجاب، نهادينه شدن اين فرهنگ و ايجاد علاقه به حفظ آن در مردم ربطي به دولت و حكومت ندارد. مردم بايد بدانند حجاب براي آرامش خودشان و جامعه شان است و ربطي به اهداف سياسي ندارد.
    از آليا مي پرسم، معتقديد كه برنامه ريزي در خصوص نهادينه شدن فرهنگ حجاب در كشور ما صورت گرفته، مي گويد: «فعاليتهايي شروع شده اما همه دستگاههاي دولتي براي تحقق اهداف و برنامه ها، هماهنگ با هم حركت نكردند. منظورم اين است كه نهادينه كردن فرهنگ حجاب همراه با عزم ملي نبوده است، بلكه با آن به صورت سليقه اي برخورد شده است.»
    اين نماينده به يك نكته جالب اشاره مي كند. وي مي گويد: اگر چه حجاب يك مسأله كاملاً فردي است اما از آنجا كه حفظ آن به سلامت فضاي جامعه كمك مي كند، پس يك تكليف اجتماعي نيز هست و همه را ملزم به رعايت آن كرده است نه فقط زنان. در سوره نور خداوند اول مردان را ملزم به حفظ حجاب كرده است و بعد زنان را و همه مي دانيم حجاب فقط مخصوص لباس نيست، بلكه طرز رفتار هم مهم است كه در اين حالت عنوان جامع عفاف را به خود مي گيرد!

    چهار تصميم رضاخاني!

    مهري سويزي؛ مشاور وزير آموزش و پرورش در پاسخ به اين سؤال كه چه كنيم حجاب در جامعه نهادينه شود، تاريخچه كوتاهي از مسأله حجاب را مطرح مي كند. وي مي گويد: «وقتي رضاخان به تركيه رفت قرار بود فقط چهار روز آنجا بماند اما سفر چهار روزه او به سفري يك ماهه تبديل شد. اين شيدايي او نسبت به آتاتورك و زير پا گذاشتن قواعد مربوط به سفر باعث تحقير كشورمان شد.
    رضاخان پس از اينكه از سفر برگشت مي خواست 4 تصميم را در ايران عملي كند. تغيير خط فارسي به لاتين، تغيير تعطيلي روز جمعه به يكشنبه، تغيير تاريخ هجري شمسي به تاريخ ميلادي و برداشتن حجاب، چهار تصميم او بودند. هر چند به خاطر اعتقادات محكم مردم سه تصميم اول عملي نشد اما با شركت خانواده پهلوي در مراسم افتتاحيه دانشسراي تربيت معلم در تاريخ 17 دي ماه 1314 كه بدون حجاب حاضر شده بودند تلاش كرد تصميم چهارم خود را عملي كند.»
    سويزي ادامه داد: «در زمان حكومت رژيم پهلوي دوم، اين نگرش همچنان ادامه داشت اما عنصر زور جايش را به عنصر تزوير داد. به طوري كه زن ايراني به نقطه اي رسيد كه سعي كرد همه عرضه خودش را در عرضه خودش نشان بدهد.»
    از سويزي مي پرسم پس چرا بعد از انقلاب با توجه به سياستهاي دولت مبني بر حفظ حجاب، هنوز اين مسأله به تحقق نپيوسته است، مي گويد: چون پيامي كه نسل اول انقلاب مبني بر نياز به حفظ حجاب درك كرده بودند، به نسلهاي بعدي منتقل نشد و از طرفي آمريكا از جوان 57 سيلي خورده بود و قسم خورده بود كه پاسخ اين سيلي را با برنامه ريزيهاي فرهنگي اسلام زدايي و دوري مردم از اسلام، پاسخ دهد.
    سويزي ادامه مي دهد: گاه به درستي برنامه ريزي نكرديم در حالي كه مي دانستيم در نسل جوان سه گروه وجود دارد؛ گروهي معتقد به اسلام و ارزشهاي انقلاب بودند. گروه دوم با اين ارزشها آشنا نبودند و گروه سوم با اين ارزشها قهر بودند، ما بايد روي گروه دوم و سوم سرمايه گذاري مي كرديم كه اين اتفاق نيفتد!»

    حالا چه بايد كرد؟

    اين مسؤول در پاسخ به اين سؤال كه «حالا بايد چه كرد؟»، مي گويد: «بايد از چهار مكانيزم شناختي، هنجاري، نظارتي و انتظامي بهره بگيريم. در مكانيزم شناختي بايد همه نهادهايي كه با جوانان در ارتباطند به جوان آگاهي دهند. ما نمي توانيم از جوانان انتظار داشته باشيم، احساسات ما را داشته باشند، در حالي كه اطلاعات ما را ندارند يا اقدامات ما را انجام دهند در حالي كه احساسات ما را ندارند.»
    وي در خصوص مكانيزم هنجاري مي افزايد: «همه نهادها و سازمانهايي كه قدرت هنجارسازي دارند بايد با ارائه درست مقررات و نظارت بر اجراي درست مقررات در هنجارسازي سهيم باشند.»سويزي براي حجاب يك اصطلاح جالب به كار برد: او به حجاب گفت: «مذكور مهجور»و بعد ادامه داد: «در جامعه ما از حجاب، بسيار ياد مي شود در اكثر مكانها مي بينيم نوشته اند: ورود افراد بدحجاب ممنوع! اما مي بينيم با همه اين تأكيدها حجاب باز هم در معرض فراموشي است. پس مطمئناً نظارت بر اين امر بايستي همراه باشد.دشمن حجاب را هدف خودش قرار داده و سعي مي كند با هدف قرار دادن آن بر ما مسلط شود، حالا در چنين شرايطي ما چه كرده ايم؟! حالا نبايد به دنبال «مقصر كيست؟»باشيم بايد به دنبال «راه حل چيست؟ باشيم.»

    نهادها برنامه هاي يكديگر را خنثي مي كنند

    وي هماهنگي نهادهاي فرهنگي را مهمترين ابزار رسيدن به نهادينه كردن حجاب در جامعه مان مي داند. سويزي مي گويد: «متأسفانه مي بينيم آموزش و پرورش قانوني در خصوص پوشش اسلامي ارائه مي كند، اما نهادي مثل صدا و سيما با پخش برنامه هايي، اين قانون را خنثي مي كند.مشاور وزير آموزش و پرورش، عنصر اقتصاد را در نهادينه كردن حجاب و تسري آن در جامعه عنصري سازنده مي داند و مي گويد: «وقتي لباسهايي مثل مانتوهاي تنگ، چسبان، كوتاه و مبتذل ارزانتر از ساير لباسها در جامعه عرضه مي شود، افراد به تناسب وضعيت اقتصادي آنها را مي خرند اما پس از مدتي اين انتخاب جزء ذائقه و رفتار فرهنگي فرد مي شود و اين نوع پوشش، انتخاب دائمي اش مي شود.بنابراين نهادهاي اقتصادي موظفند كالاهاي تأمين كننده حجاب را ارزان، آسان و فراوان در اختيار مردم قرار دهند.»سويزي خاطرنشان مي كند: «از طرفي بايد مراكز سازماندهي شده اي كه با هدف هنجارشكني و مبارزه با ارزشهاي يك جامعه ايجاد شده اند شناسايي شوند تا با سرچشمه هاي توليد ابتذال برخورد شود.»

    فاطمه زمانی - روزنامه کیهان

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    حجاب مصونیت است

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    حجاب مصونیت است

    وضعيت حجاب قبل از اسلام چگونه بود؟ كيفيت حجاب همسران پيامبر و امامان عليهم‏السلام چگونه بود و آيا آنها از چادر استفاده مى‏كردند و بر فرض لزوم حجاب و چادر، چرا از چادر مشكى استفاده مى‏شود و از رنگ‏هاى ديگر استفاده نمى‏شود؟ چادر به صورتى كه در ميان ايرانيان معمول است - چادر بلند كه تا پايين پا مى‏رسد - در ميان عرب‏ها معمول نبوده، ولى چيزى شبيه نيمه چادر، رايج بود و ظاهراً منظور از «جلباب» هم - كه در آيات قرآن آمده - اشاره به همين است؛ چيزى كه نه مثل مقنعه و روسرى كوتاه بوده، نه مثل چادر خيلى بلند؛ اين حجاب، شايد تا كمر و كمى پايين‏تر مى‏رسيده است و آن بزرگواران از آن استفاده مى‏كردند. عرب‏ها از پوششى به نام «درع» كه پيراهن بلندى بوده و «ملحفه» كه همان چادر بوده است و مقنعه، استفاده مى‏كردند. از روايات استفاده مى‏شود كه اين بزرگواران، هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر مى‏كردند و درع هم پيراهن بلندى بوده كه تا پشت پا مى‏رسيد و آستين‏هايش بلند و گشاد بوده و ملحفه هم چادرى بوده كه به خودشان مى‏پيچند. در آداب نمازگزار هم آمده كه زن در موقع نماز، اگر بخواهد حجاب كاملى داشته باشد، بايد از مقنعه، درع و ملحفه استفاده كند.1 لازم است توجه داشته باشيم كه پوشش و لباس، همواره با انسان بوده، زنان بيش از مردان در همه تمدن‏ها، داراى پوشش بوده‏اند. در تمدن فينيقى‏ها كه چهار هزار سال پيش از ميلاد مى‏زيستند، زنان آنها داراى حجاب بودند و براى پوشش خويش از پارچه‏هاى سرخ رنگ استفاده مى‏كردند.2 زنان آريايى نيز داراى حجاب بودند؛ به ويژه زنان طبقات بالاى اجتماعى آنان كه برايشان حجاب داراى ارزش ويژه‏اى بود.3 در بين يونانيان رسم بود كه زنان حتى صورت‏هاى خويش را با قسمتى از روپوش بسيار ظريف بپوشانند و زنان مجبور به نشستن در حرم‏سراها بودند و حتى تعليم و تعلم، توسط مادران و دايگان انجام مى‏شد. 4 آشوريان و كلدانيان نيز داراى حجاب بودند، يكى از نويسندگان مى‏گويد: «زنان بابل و آشور، تنها آنان كه عفيف بودند و شوهر داشتند، داراى حجاب بودند». 5 همچنين زنان اسپارتى، محجبه بودند. دختران اسپارتى، پس از شوهر كردن، حجاب مى‏گرفتند. نقش‏ها و تصويرهايى كه از زنان اسپارتى باقى مانده است، حكايت از اين دارد كه زنان اسپارتى، سر را مى‏پوشاندند و صورت را باز مى‏گذاشتند و هنگامى كه به كوچه و بازار مى‏رفتند، داراى حجاب بودند.6 همين طور روميان، كارتاژى‏ها، چينى‏ها، هندى‏ها، ايرانيان باستان، ايرانيان اشكانى و ساسانيانى، همه داراى حجاب بوده‏اند.7 در تورات و كتاب‏هاى مقدس نيز سفارش به حجاب شده و عذاب بى‏حجابى، بيان شده است.8 با اين حال، موج فساد، برهنگى و بدحجابى، در غرب جديد آغاز شد و كم كم به جوامع ديگر سرايت كرد. ويل دورانت مى‏گويد: «فساد اخلاقى [در جامعه آن روز غرب‏]، نشانه آزادگى و خردمندى بود و هرزه‏گى، به صورت نوعى‏آداب رايج در آمده بود. در فرانسه قرن 18، زنى كه تنها به شوهر خود دل بسته بود، يادگار دوران‏هاى گذشته به شمار مى‏آمد و زناشويى، فقط وسيله اى براى حفظ نام خانوادگى و انتقال ثروت بود».9 مونتسكيو مى‏نويسد: «مردم پاريس، هر مردى را كه زنش را تنها از آن خود بداند، مخل آسايش اجتماعى مى‏دانند و هر زن، عاشقى داشت و هر شوهرى، معشوقه‏اى».10 اين فساد و بى‏بندوبارى، با رنسانس علمى در اروپا شروع شد و توسط روشنفكران غرب زده، به جهان سوم راه يافت؛ ابتدا در دولت عثمانى و كم كم به كشورهاى ديگر نفوذ كرد. در ايران، اولين بار، بى‏بندوبارى و بدحجابى، توسط شاه عباس كبير با پذيرفتن برادران «شرلى» شروع شد و مى‏توان شروع جريان غرب زدگى مستمر را از دوران فتحعلى شاه دانست.11 بعد از اين دوره، رضاخان در ايران و آتاترك (مصطفى كمال) در تركيه و امان‏الله خان در افغانستان، مأمور كشف حجاب شدند. بنابراين، آغاز بى‏حجابى و بدحجابى را مى‏توان دوران تحول و رنسانس در اروپا دانست.12 برترى چادر مشكى‏ در بين رنگ‏ها، رنگ‏هاى تيره و مشكى، در تأمين حجاب حداكثرى بانوان در بيرون منزل، مؤثر هستند. علاوه بر اين، رنگ مشكى پوشاننده رنگ‏هاى ديگر است و زير آن، هر لباس رنگى ديگرى را كه باشد، مى‏پوشاند. ضرب المثل معروف «بالاتر از سياهى رنگى نيست»، اشاره به همين واقعيت است كه رنگ سياه، برترين رنگ‏هاست و تمام رنگ‏هاى ديگر، در مقابل آن، رنگ مى‏بازند. آرامش بيشتر قرآن مجيد مى‏فرمايد: «پرده سياه و تاريك شب، روز را مى‏پوشاند».13 در برخى از تفاسير آمده است: ساكنان زمين، پس از تحمل چند ساعت گرما و رنج و كار و فعاليت روزانه، طالب سكون و آرامش شب مى‏شوند و شب، ساكنان زمين را در چادر سياه و مشكى خود مى‏پوشاند. «پرده سياه و تاريك شب را به منزله لباس و پوشش قرار داديم». در اين آيه، تاريكى شب، به پرده و پوشش گسترده، تشبيه شده است كه همه اجسام را مى‏پوشاند؛ همان گونه كه جلباب و چادر مشكى، تمام بدن و لباس بانوان را در مقابل نامحرم مى‏پوشاند. برخى جلباب را به چادر شب معنا كرده‏اند. به نظر مى‏رسد به دليل دو ويژگى گستردگى در پوشش و رنگ مشكى كه در جلباب، چادر مشكى و پرده تاريك شب موجود مى‏باشند، به چادر شب معنا شده است. نگاه‏شكنى و آسايش بيشتر در روان‏شناسى رنگ‏ها، چنين آمده است: سياه به معناى «نه» است. رنگ مشكى، اثر كاهش تحريك‏هاى روحى و روانى دارد؛ چون رنگى صامت و غيرمحرك است و واكنش مهمى در بيننده ايجاد نمى‏كند، از اين رو، يكى از بهترين ابزارهاى كاهش واكنش‏هاى روانى است و نه تنها موجب جلب توجه ديگران نمى‏شود، بلكه به عدم توجه كمك مى‏كند. به همين دليل، در هنگام برخورد با جنس مخالف و غيرمحارم، استفاده از چادر مشكى، اثرات مطلوبى از نظر كاهش حالات و اميال جنسى دارد. خداوند در سوره نور، ضمن آموزش حدود مراقبت‏هاى اوليه در شيوه رويارويى با غيرمحارم در آخر آيه، خطاب به زنان مى‏فرمايد: «نبايد زنان پاى خود را چنان به زمين بكوبند كه صداى زينت‏آلاتشان شنيده شود (و سبب تحريك نامحرم گردد)». بنابراين، مى‏توان گفت كه چون لباس‏هاى رنگارنگ، سبب جلب توجه نامحرم و تحريك جنسى مى‏شوند، مطلوب نمى‏باشند؛ اما چون حجاب و چادر مشكى، باعث جلب توجه نمى‏گردد، رنگى مطلوب است. معمولاً بانوانى كه اعتقاد راسخ به لزوم پوشيدگى بيشتر در برخورد با نامحرم دارند، چادر مشكى را مى‏پسندند؛ زيرا اين رنگ، بدن را بيشتر و بهتر مى‏پوشاند. از سوى ديگر، وقتى رنگ مشكى در كنار رنگ ديگرى قرار مى‏گيرد، تأثير آن را تقويت مى‏كند و خصلت آن رنگ را مورد تأييد قرار مى‏دهد. اگر يك پنجره رنگين، در كنار ميز سياهى قرار بگيرد، هر بيننده‏اى كه به آن سو بنگرد نگاه او ناخودآگاه به طرف پنجره جلب خواهد شد و اصلاً به صفحه سياه ميز توجهى نخواهد كرد. رنگ سياهِ ميز، خاصيت جلوه‏نمايى خود را نفى كرده، در عوض، خاصيت رنگ پنجره را تقويت مى‏كند. به همين علت، وقتى خانمى چادر مشكى به سر مى‏كند و در خيابان راه مى‏رود، ناظرى كه از دور به او و اشياى رنگى اطراف او، مثل ماشين‏ها و مغازه‏ها نگاه مى‏كند، بى‏اختيار، اشياى رنگى نظر او را به خود جلب مى‏كنند. بسيارى از اوقات، بيننده به رنگ مشكى اصلاً توجهى نمى‏كند. بنابراين، بانوانى كه مى‏خواهند به بهترين شيوه، عفت و پاكدامنى خود را حفظ كنند و از نگاه‏هاى آلوده در امان باشند، از حجاب و چادر مشكى استفاده مى‏كنند. چادر مشكى، بدن بانوان را در مواجهه با نامحرمان به طور يكنواخت و در عين حال به روش ساده و معمولى و به دور از تجمل، مى‏پوشاند. وقار و هيبت معنوى بيشتر در برخى كتاب‏هاى مربوط به روان‏شناسى رنگ‏ها، چنين آمده است: رنگ سياه در بعضى موارد دليل بر وقار و سنگينى و شيك‏پوشى است. رنگ مشكى نمايانگر قدرت و اقتدار است. خصوصيت ديگر رنگ مشكى آن است كه باعث هيبت و ابهت بيشترى مى‏شود و به دليل همين خصوصيت، غالباً حاكمان و بزرگان براى اظهار شكوه و جبروت خويش، از لباس‏هاى مشكى استفاده مى‏كنند. به نظر مى‏رسد كه انتخاب رنگ مشكى براى عمامه سادات و فرزندان پيامبر نيز به اعتبار ويژگى احتشام و هيبت معنوى است. به همين جهت، در برخى روايات گفته شده كه رنگ مشكى، كراهت دارد؛ مگر در عبا (چادر)، عمامه و كفش.14 امروزه نيز لباس رسمى برخى شخصيت‏ها، مثل قضات و وكيل‏ها، به ويژه در مراسم ويژه و رسمى، غالباً مشكى و يا سرمه‏اى است و ورزشكاران نيز زمانى كه در رژه رسمى شركت مى‏كنند، غالباً كت و شلوار مشكى يا سرمه‏اى مى‏پوشند. با توجه به همين ويژگى، استفاده بانوان از حجاب و چادر مشكى، باعث نوعى والايى و هيبت معنوى مى‏گردد و سبب مى‏شود كه مردان نامحرم، در برخورد با آنان، حريم گيرند. با وجود بهره‏ها و آثار متعدد ذكر شده براى حجاب مشكى، متأسفانه برخى مطبوعات در سال‏هاى اخير، به طور غيرمنطقى و با تمسك به شبهاتى، در جهت سست كردن پايه‏هاى حجاب اسلامى در ذهن بانوان و گسترش بدحجابى و بى‏حجابى، گام برداشته‏اند. نشاط و اعتماد بيشتر حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد: «پوشيدگى زن، برايش، بهتر است و زيبايى‏اش را پايدارتر مى‏سازد».15 از اين رو، احكام الهى بيش از آن‏كه به محدوديت لذت‏ها منجر شوند، به ماندگارى لذت‏ها و پايدارى نشاط و خوشى‏ها مى‏انجامند. از اين رو، اگر چه حجاب از يك سو براى خانم‏ها محدوديت است و موجب خستگى و زحمت مى‏باشد، اما از سوى ديگر، اوج احساسات را سالم نگه مى‏دارد و عاطفه‏ها و محبت‏ها را در كانون گرم خانواده، متمركز مى‏سازد و زن و مرد را از بى‏تفاوتى نسبت به همديگر، در نظام خانواده، نجات مى‏دهد و اين بحرانى است كه هم اكنون دامن‏گير جوامع غربى شده است؛ به طورى كه در هنگام برپايى كانون خانواده كه بايد بر اساس عشق و محبت تحكيم شود و مهم‏ترين ابزار آن، ميل جنسى نسبت به يكديگر است، اين ميل، رو به افول گذاشته و بنيان خانواده‏ها را متزلزل ساخته است. همچنين عشق و عاطفه همسران نسبت به يكديگر قبل و بعد از ازدواج - به دليل روابط متعدد - كاهش مى‏يابد؛ در حالى كه با رعايت حجاب برتر، نشاط كانون خانواده و اعتماد آنان نسبت به يكديگر، بيشتر خواهد شد. 1. مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، سوره نور، آيه 31. 2. دائره المعارف القرآن العشرين، ج 3، ص 335. 3. سيد محمود مدنى، فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص‏245. 4. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 2، ص 235. 5. سيد رضا پاك‏نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 3، ص 183. 6. فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص 259. 7. همان، ص 267-260. 8. تورات يا عهد قديم، ص 1011 - 1002. 9. تاريخ تمدن، ج 19، ص 4. 10. همان، ج 9، ص 328. 11. فساد سلاح تهاجم فرهنگى، ص 79-78. 12. همان، ص 77-76 13. اعراف، آيه 3. 14. مستدرك، بحارالانوار، ج 5، ص 279. 15. همان، ج 14، باب 70
           نورپورتال



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    اسلام و پوشش زن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    اسلام و پوشش زن

    پوشش زن در جامعه اسلامي يکي از مسائل مهم زنان به شمار مي رود زيرا زنان علاوه بر آنکه نياز دارند در جامعه نقشي داشته باشند بايد از نوعي پوشش بر خوردار باشند که آنان را از گزند آفات مصون بدارد و به آنان جامه عفت و وقار بپوشاند البته اسلام براي رسيدن به اين اهداف آداب و مشخصه هايي را در نظر گرفته است .
    لازم است که در لباس زن ، اين خصوصيات رعايت شود تا هدف اسلامي تامين شود.
    همه اعضاي بدن غير از چهره و دست ها تا مچ را بپوشاند. بدن نما و نازک نباشد.
    تنگ نباشد به طوري که حجم بدن را نشان دهد.
    از لباسهاي مخصوص مرد نباشد ، چنانکه پيغمبر(صل الله وعليه وسلم ) همان طور که مرداني خود را شبيه به زنان مي کنند و مورد لعنت قرار دارد ، زناني که خود را شبيه به مردان مي نمايند مورد لعنت قرار داده است .حجاب در اسلام پوششي است که کرامت ووقار زن را حفظ مي کند به هر رنگ باشد مهم نيست ولي استفاده از رنگهاي روشن و چشمگير که مورد توجه ونگاه ديگران واقع مي شود نه تنها هدفي را که اسلام دارد تامين نمي کند بلکه نقض غرض نيز هست ولازم است توجه شود که يکي از کارهاي منکر که قرآن کريم به شدت ازآن نهي مي کند وآن را جزء اعمال جاهليت معرفي مي کند“تبرج زنان ”است . تبرج يعني خود نمايي و جلوه گري . بنابراين ظاهر شدن زن در اجتماع به طوري که انگشت نما باشد و چشم ها را به دنبال خود بکشد ” تبرج ” و حرام است .1

    سماع صداي زن

    از نگاه اسلام پوشش زنان منحصر به جلوه هاي ظاهري نيست بلکه شيوه سخن گويي آنان نيز مي تواند حصار عفاف آنان را به خطر بياندازد
    از آنجا که صداي زن از نوعي ظرافت و لطافت بر خوردار است اسلام در اين زمينه نيز دستوراتي داه است تا زنان ومردان بارعايت اين حريم از سلامت رواني بيشتري برخوردار گردند و آنان که در دل مرضي دارند به گناه و فساد تحريک نشوند .حال نکته اول آن که آيا شنيدن صداي زن جايز است يا نه ؟ و دوم اينکه آيا براي زن جائز است صداي خود را به ديگران برساند يا نه ؟ پس يک بحث مربوط به سماع است و بحث ديگري مربوط به اسماع . در اين دو مطلب يک جهت مشترکي وجود دارد که در آن جهت مشترک هر دو ممنوعند و يک جهت مختص دارد که در آن جهت مختص، هر دو مجازند .
    اگر مرد بخواهد صداي زن را به قصد تلذذ و ريبه گوش بدهد معصيت کرده است و لکن زن چون با اين قصد حرف نمي زند و براي انجام کار عادي صحبت مي کند لذا اسماع براي او حرمتي ندارد. پس آنچه حرام است سماع با ريبه و تلذذ است و اسماع حرام نيست ، مگر اين که زن بفهمد که مردي دارد با قصد تلذذ ، حرف او را گوش مي دهد که اينجا از باب تعاون بر اثم زن بايد پرهيز کند .2
    مرحوم آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي مي فرمايد :” شنيدن صداي زن در صورتي که تلذذ و ريبه نباشد جايز است ولي در عين حال مادامي که ضرورتي نيست، ترک آن بهتر است . و بر زن حرام است که بخواهد صوت خود را نازک کند و نيکو سازد به طوري که تحريک آميز باشد،چنانکه خداوند در قرآن خطاب به زنان پيغمبر (ص) مي فرمايد : ” در حرف زدن صدا را نازک و مهيج نکنيد که موجب طمع بيمار دلان گردد. 3

    واما ....

    جهان امروز به نام آزادي زن ،آزادي روابط جنسي و...روح جوانان را سخت فاسد کرده است به جاي اينکه اين آزادي به شکفتن آزادي ها کمک کند به شکل ديگر وبه صورت ديگر غير آنچه در قديم وجود داشت نيروها واستعدادها ي انساني را هدر داده است و مي دهد . زن از کنج خانه بيرون آمده ، اما به کجا روي آورده است . به سينما ها ،کنار درياها ، خيابانها و ...
    در اثر اين بي بند وباري و دور افکندن قيد انساني ،از راندمان تحصيلي جوانان کاسته مي شود ،جوانان از تحصيل و مدرسه فراري شده جنايتهاي عشقي فراوان شده ، بازار سينماها و ... داغ تر .جيب اين افراد ،صد برابر دانشمندان و متفکران مصلحان اجتماعي پرشده است .

    مطلب ديگر اينکه :

    اسلام با همه توجهي که به خاطر شکسته شدن حصار عفاف دارد . همانطور که روش اين آيين پاک خدايي است که يک آيين معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفريطي به دور است و امتش را امت وسط مي خواند . از جنبه هاي ديگر غافل نمي شود . زنان را تا حدودي که منجر به فساد نشود از شرکت در اجتماع نهي نمي کند. در بعضي موارد شرکت آنها را واجب مي داند ، مانند حج بر زن و مرد به طور مساوي واجب است و حتي شوهر حق ممانعت ندارد و در بعضي موارد به ترخيص اکتفا مي کند .4 اسلام دين کاملي است که از هر جهت به انتفاع مردمان وضع شده است و خداوند هيچ حلالي را حلال و هيچ حرامي را حرام نفرموده مگرآنکه در آن منفعتهايي براي مرم باشد که بسياري از ما از آن غافليم وبه ديده جاهلانه خود بدان مي نگريم .

    پي نوشت ها :

    1. جايگاه بانوان در اسلام نويسنده نوري همداني صفحه 357 نوبت چاپ دوم پاييز 83
    2. زن در آيينه ي جلال و جمال ، عبدالله جوادي آملي ، صفحه 435
    3. مستمسک العروه حضرت آيت الله حکيم جلد 5 صفحه 191 باب نکاح فصل اول مساله 39
    4. مسئله حجاب صفحه 258

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است

    اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را که از اين طريق به ما برسد با منت ميپذيريم؛ زيرا ميدانيم که خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نميراند.
    ثانيا: بسياري از حکمت‏ها و فلسفه‏هاي حجاب امروزه روشن شده است:
    الف) پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است؛ کاوش‏هاي باستان شناسي نشان ميدهد که از دير زمان بشر در حد امکان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده‏اند.
    ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه‏هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت ميکند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مينمايد.

    ج ) برهنگي، راهبر به سوي بيبند و باري و لجام گسيختگي جنسي است که عواقب شوم و زيانباري دارد؛ از جمله:

    1- گسترش فساد و ناهنجاريهاي اجتماعي،
    2- شيوع بيماريهايي چون سفليس، سوزاک، ايدز و...،
    3- سست شدن پيمان مقدس خانواده، گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده‏هاي روحي در کودکان،
    4- زياد شدن فرزندان نامشروع.
    اينها و ده‏ها مشکل اجتماعي ديگر عواقب شومي است که جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول ميکشاند تا آن جا که حتي فرياد متفکرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ کرده است. ولي مکتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نورانياش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد و جامعه از آسيب‏هاي بيشمار قرار داده است. از همين روست که استعمارگران براي تخدير جوانان، در بند کشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند.

    پايگاه تخصصي حجاب

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:46 AM   |  

    تعداد صفحات :87      10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   >