مأمون كه در زمان پدرش از طرف وي والي خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امين و كشتن او، مركز خلافت را از بغداد به مرو منتقل كرد.
بعد از استقرار حكومت مطلقه، دو چيز او را واداشت كه از امام علي بن موسي الرّضا(عليه السلام) دعوتي مصرّانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اكراه هم كه شده به مقرّ حاكميّت خود بكشاند:1ـ خالي بودن دستگاه حكومتي از وجود يك ركن مهمّ علمي و معنوي،2ـ جلوگيري از نفوذ چشمگير مردم آگاه، به ويژه طرفداران آل علي(عليه السلام).
مأمون گمان ميكرد با آمدن علي بن موسي الرّضا(عليه السلام) به ايران، ضمن پر شدن خلأ علمي و معنوي، با عَلَم كردن وليعهديِ آن حضرت، در ظاهر به خواسته هاي طرفداران آل علي و پيروان امام هشتم جامه عمل پوشانده ميشود و آرامشي در قلمرو حكومت ايجاد و راه بهره برداري هاي سياسي هم هموار ميگردد، يا دستكم با اين اقدام، سرپوشي روي كارهايي كه شده و يا در شرف انجام است، گذاشته ميشود.













