ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
فرمانده گردان عملیاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مازندران شهيد “محمد تورانی” متولد سال 1336 طلبه حوزه علميه “ساری” در مسجد “مصطفی خان” و ساير حوزه های علميه ،فردی با سواد بود.او در سال 1358 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان "ساری" پیوست و در تمام مراحل خدمت اعم از برخورد با دشمنان داخلی و خارجی بسيار فعال و کوشا بود . از جمله آن نفوذ در تشکيلات گروهک منافقين در شهرستان ساری می باشد که اين شهيد با اجازة مسئولين وقت سردار متوليان ،سردار شهيد طوسی ،سردار شهيد محمديان ،با مراعات تمام جوانب امنيتی جهت نفوذ به تشکيلات منافقين به طور سوری از سپاه اخراج گرديد .اين اخراج به طوری انجام گرفت که آبرو و اعتبارشهيد در بين افراد حزب اللّهی و پاسداران رفت به طوری که هر کس به ايشان می رسيد ،می گفت :منافق از سپاه برو و سپاه جای شما افراد منافق نيست ،حتی بعضی از مواقع از دست برادران سپاه کتک هم می خورد .البته آن برادران حق داشتند که فرد مشکوک را به سپاه راه ندهند گرچه یکی از منافقين باشد. ذات اله محمدیان از آن روزها چنین می گوید:روزی به اتفاق اين شهيد بزرگوار در آسايشگاه سپاه مشغول استراحت بوديم که يکی از برادران پاسدار به ايشان گفت: منافق برو بيرون ! اين جا جای شما نيست .ايشان گفتند: باشد من بيرون می روم اما شمائی که حزب اللهی هستيد، ولايت فقيه را برايم تعريف کنيد يعنی چه ؟ چرا بدت می آيد که می گويم بهشتی در لانه جاسوسی پرونده دارد ،در اين موقع بود که آن برادر پاسدار با عصبانيت تمام ايشان را از آسايشگاه بيرون کرد .با هم به خارج از سپاه رفتيم .گفتم :آقای تورانی اين چه حرفی است که شما می زنيد که بهشتی در لانه جاسوسی پرونده داشته ،ايشان گفتند بهشتی که هيچ حضرت امام در لانه جاسوسی پرونده دارند .اين ديگر زمانی بود که به قول معروف آمپر ما بالا رفته بود و با عصبانيت سرش داد زدم : چرت و پرت می گوئی ! ايشان با حالت لبخند گفتند :آن پسر نفهميد، شما هم نفهميدی من چه می گويم ،يقيناً حضرت امام و آقای بهشتی و ديگر بزرگان در لانه جاسوسی دارای پرونده می باشند. اما نه به نفع آمريکا بلکه به ضرر آمريکا ،حال تازه فهميدم که ايشان عليه حضرت امام حرف نزده است . ايشان داماد ما بودند يعنی شوهر خواهرمان و پس از اينکه قضيه نفاق ايشان مطرح شد ،چندين مرحله خواهرمان آمد که من ديگر با ايشان نمی توانم زندگی کنم و می خواهم درخواست طلاق بدهم .اين موضوع را وقتی با حاج آقامحمديان در ميان می گذاشتيم، می گفت: حال کمی صبر کنيد شايد خداوند چاره سازی کند و مشکل حل شود .انشاءاللّه عقل بر سرش می آيد و از اين افراد بی وطن جدا می شود . در آن زمان در و ديوارهای خانه توسط خواهرمان مملو از مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولايت فقيه نوشته می شد و ايشان هم مظلومانه در منزل سوت می کرد . موضوع از آنجايی شروع می شد که ايشان متوجه شدند که چند نفر از دوستان و آشنايان گذشته در بيرون مشغول جمع آوری سلاح و مهمات غير قانونی می باشند و اين موضوع را با شهيد محمديان و شهيد طوسی در ميان می گذارند که اين عزيزان با مشورت فرمانده محترم جناب آقای مصطفی متوليان تصميم می گيرند که ايشان را به عنوان منافق از سپاه اخراج کنند . اين کار هم برای سپاه اهميت داشت و هم برای شخص شهيد تورانی و هم برای خانواده ما حائز اهميت بود . لذا فرماندهان محترم وقت می بايست ترتيبی اتخاذ می کردند که با برنامه فراگيری بتواند همه اهميت ها را تحت پوشش قرار بدهد و آنگاه اقدام کنند . در مرحله اول شايعه اخراج در سپاه مطرح شد در يک جوناباوری همه برادران سپاه و خانواده محترم و همه آنهايی که خانواده تورانی را می شناختند متوجه شدند که تورانی آخرت خود را به دنيای ديگران فروخته است .با همه ناباوری و حيرانی ،اين خبر سريع و جدی مطرح شد که همه باور کردند حتی همسر و بستگانش ،لذا تورانی مظلومانه با سپاه خداحافظی کرد . اما فرماندهان بی کار ننشستند ،قدم بعدی او ارتباط با کتابخانه رسالت بود که يکی از برادران پاسدار مسئول آنجا بود .فصل بهار و تابستان و با توجه به شرايط با پول سپاه يک دستگاه آبميوه گيری و شربت سازی و ماشين بستنی و يخچال به طور غير مستقيم برای ايشان خريداری گرديد و با اشاره سپاه ايشان برق مغازه خود را از خانه رسالت تامين می کرد و پس از مدتی به دستور فرماندهان سپاه برای عادی جلوه دادن موضوع نفاق اين شهيد برق اين دستگاه يخچال سيار را قطع کردند و ايشان مجبور شدند مثلاً دستگاه را به نصف قيمت خريداری شده بفروش برسانند . در مرحله بعد فرماندهان محترم سپاه تصميم می گيرند که يکدستگاه موتور سيکلت برای شهيد محمديان خريداری کنند که از طريق ايشان به شهيد تورانی فروخته شود .اين معامله انجام می شود و پس از مدتی که مثلاً سپاه متوجه اين معامله می شود ،به شهيد محمديان تذکر داده می شود که به لحاض پاسدار بودنتان حق معامله با افراد منافق (شهيد تورانی) را نداشته و بايد اين معامله را به هم بزنيد ،شهيد محمديان نيز موتور سيکلت را از ايشان پس گرفته و به ديگری می فروشد .البته تمام اين ها فشارهائی برای عادی سازی مسائل و تحليل جهت انجام مأموريت شهيد تورانی بوده است . شهيد بزرگوار تورانی فردی تيز هوش و دارای شم اطلاعاتی بسيار بالائی بود . ايشان گفته بودند که من اين توانائی را دارم که با آنها (منافقان)ارتباط برقرار کنم .در هر حال ايشان در اين راه زحمات بسيار زيادی را متحمل شده است . پس از شهادت ايشان روزی دادستان انقلاب وقت آقای جمعه ای در سپاه در سخنرانی خود گفته بود که اين شهيد يک الگو و يک اسوه برای نسل آيند می باشد .من به خاطر دارم ايشان چندين بار همراه افراد منافق دستگير می شدند و کتک هم می خوردند و در بازداشتگاه هم بازداشت می شدند حتی چند بار هم در دستشوئی بازداشت بودند ولی به خاطر رضای خداوند اين همه بی احترامی و مشکلات را تحمل می کردند . لازم به توضيح است که شهيد تورانی در آن بحران ترور منافقين در چندين مرحله برادران را از عملياتهائی که از آنها مطلع شده بود با خبر می کردند به طور نمونه روزی در خيابان انقلاب برادر پاسداری که قرار بود مورد ترور منافقين واقع شود ،شهيد تورانی وقتی آن برادر پاسدار را می بيند به ايشان اطلاع می دهد که مواظب باشيد که می خواهند شما را بزنند ،اما آن برادر پاسدار با توهين به اين شهيد می گويد شما مواظب خودت باش ،پس از اينکه چند قدمی از ايشان دور می شود مورد حمله قرار می گيرد ،اما گلوله به ايشان اصابت نمی کند . اين شهيد بزرگوار در روستا چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب جوانان را جمع می کرد و آنان را در مسير قرآن و انقلاب و امام (ره) قرار می داد و اين امر باعث شد که در روستای "ايلال" که بالای يکصد خانواده جمعيت داشت حتی يک نفر هوادار منافق يا اعضای منافق نداشته باشد ،بلکه چندين جوان بسيج و پاسدار شهيد در اين روستا هم داشته باشيم . قبلاً توضيح دادم اينجانب هم از وضعيت اين شهيد که به صورت نفوذی وارد تشکيلات منافقين شده بود با خبر نبودم .اما در تاريخ 26/6/60 که اينجانب عازم جبهه بودم برادر شهيدم رحمت ا. . . که خود از بزرگواران بود به من گفت با توجه به اينکه عازم جبهه هستيد بايد موضوعی را به صورت محرمانه به اطلاع شما برسانم و آن اينکه تورانی منافق نيست بلکه همچنان به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی و با توجه به مصلحت فرماندهان محترم سپاه ساری وارد تشکيلات منافقين شده است .همچنين ايشان گفتند که اين موضوع را به جزء آقای طوسی ، متوليان و من هيچ کس از آن مطلع نيست و تمام موضوعات و مواردی که عليه تورانی مطرح شده اولاً به خواست قبلی خودشان بوده ،ثانياً برای مصلحت انقلاب اسلامی و ما امت مسلمان می باشد . چون ما از طريق تورانی مطلع شديم که عده ای جهت مقابله با امام و انقلاب در حال تهيه اسلحه هستند و قصد دارند دست به اسلحه ببرند ،لذا خود ايشان جهت اين مأموريت انتخاب شد ،گفتم چرا به همسرش نگفتيد و چرا زندگی اش را خراب کرديد که گفتند انشاءاللّه درست می شود و خداوند به زندگی آنها سامان می دهد . در هر حال ما در تاريخ 26/6/60 به اتفاق سردار کميل ،شهيد ورجی ،شهيد بردبار ،شهيد آهنگر و ديگر برادران در گروه 20 نفره به عازم غرب کشور شديم و در مهاباد رفتيم . ً تاريخ 15/7/60 بود که با همکاری اين شهيد بزرگوار تيم منافقين و خانه تيمی آنها را به همراه چندين قبضه اسلحه و مهمات و تعداد زيادی از ضد انقلاب به دست مردان سپاه دستگير و منهدم شد ،ما اين خبر را در روزنامه يا راديو شنيديم تورانی اين مظلوم انقلاب اسلامی مأموريت خود را به پايان رسانيده بود اما به چه قيمتی ؟همان طور که حضرت امام (ره) فرمايش کرده بود در قبول قطع نامه که من آبروی خود را با خدا معامله کردم ،اين شهيد عزيز نيز آبروی خود را با خدا معامله کرد . پی از اين قضيه ،با توجه به ارتباطی که با (دمکرات وکومله برقرار کرده بود به اتفاق شهيد طوسی ،شهيد محمديان ،برادر کريم کريمی و برادر سورکی آزاد به اروميه رفت. ایشان توانسته بود چندين قبضه اسلحه از آنان خريداری کند و با يکی از فروشندگان سلاح ،آنرا با اتوبوس تا تهران بياورد که در يکی از ايست بازرسی ها توسط اسکورت نا محسوس توسط برادران طوسی ،محمديان ،سورکی آزاد و کريمی فروشنده سلاح دستگير می شود . در تاريخ 23/8/60 بود که خبر شهادت تورانی از طريق سردار کميل در مهاباد به ما رسيد و اين بود عمر با برکت تورانی عزيز که با تمام توان از مقام جمهوری اسلامی ايران و حضرت امام (ره) دفاع جانانه ای را به انجام رساند و سرانجام در مصاف با ضد انقلاب داخلی در جنگل سرسبز و انبوه آمل به لقاء حق پيوست ،اما از اين شهيد بزرگوار چه گونه تشییع جنازه گرديد خود داستان ديگری دارد . جريان شهادت ايشان بدين قرار است : پس از اينکه شهيد تورانی به دو مأموريت خود پايان داد در اواخر مهر ماه سال 60 رسماً وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ساری شده و مجدداً لباس سبز پاسداری را به تن کرده و يکبار ديگر دوستان و همرزمان او با شادمانی و شرمندگی او را به آغوش گرم خود گرفتند . شادمانی از محبت و لطف خدا که دشمن نتوانسته بود يکی از برادران پاسدار را از جمع خانواده سپاهی جدا کند و سنگ بی دفاعی ياران امام علی (ع) در عصر و زمانه ما پايه گذاری نشده است .اما شرمندگی از آن جهت که چرا آنقدر به اين شهيد عزيز توهين کردند و آبرويش را بردند و کتکش زدند و آرزوی مرگش را داشتند .اما اين شادی و شرمندگی خيلی به طول نينجاميد .پايان مهر ماه تا 22 آبان خيلی کم بود که يک دفعه خبر شهادت اين عزيز در محوطه سپاه ساری پيچيد .سالن عمليات آن وقت ،و محوطه لشکر 25 کربلای فعلی پر از غم شد . خاطره غم انگيز روز تشيع جنازه شهيد تورانی و با آن صدای گرم نوحه سرائی برادر جانباز حاج مصطفی شيرزاد را کسی فراموش نمی کند . واقعاً برای کسی که اين قضيه برای او تازگی دارد قِصه است ،اما برای کسانی که با اين شهيد بزرگوار مأنوس بودند قُصه است ،لذا پس از اينکه شهيد عزيز به جمع خانواده سپاه باز می گردد مأموريت می يابد که دوره اطلاعات را طی کند و برای موفقيت های بعدی از تجربيات علمی نيز بهره مند گردد .لذا پس از خبر چند روز گذشت در جنگل عازم چالوس (منطقه 3 سپاه گيلان و مازندران) می شود که پس از چند روز ماندن ايشان در چالوس مصادف می شود با حمله گروه ضد انقلاب موسوم به "سربداران جنگل" در" آمل" . گروه هائی برای مقابله با اين ضد انقلاب از اطراف به منطقه عازم می شوند که گروههای اعزامی به دو دسته تقسيم می شوند .دسته اول چند گروه است به عنوان چکش و گروه دوم سندان عمليات را شروع می کند که گروه شهيد طوسی و گروه تورانی و چند گروه ديگر به عنوان گروه چکش عمليات را آغاز می کنند و گروه شهيد محمديان و چند گروه ديگر به عنوان گروه سندان از قسمت برنامه ريزی شده عمليات را پی می گيرند . با غروب افتاب روز 22 آبان ماه 1360 آفتاب عمر شهيد محمد تورانی به همراه دوست همرزمش شهيد شعبان کاظمی غروب کرده و از جمع پاسداران ساری جدا می شوند و به لقاء حق پيوستند. جنازه پاک و مطهر شهيد کاظمی پس از انتقال به بيمارستان به ساری منتقل می شود و تشيع گرديد اما جنازه پاک شهيد تورانی همچنان مظلومانه در جنگل "آمل"باقی مانده و به دست ضد انقلابيون کور دل افتاد .از تاريخ شهادت ايشان در 22/8/60 تا مورخه 11/11/60 کسی خبری از جنازه مطهر این شهيد نداشت و پس از اينکه ضد انقلابيون موسوم به" سربداران جنگل "حمله به شهر" آمل" را شروع کردند و آن به سر آنها آمد که امام (ره) فرمود :ديديد که مردم" آمل" چه بر سر شما آوردند ،مردم" آمل" و اطراف با همکاری برادران پاسدار و ارتش و بقيه نيروهای مسلح آنها را منهدم کردند ،عده ای از آنها کشته و عده ای هم به اسارت رسيدند و در بازجوئی که از آن مزدوران به عمل آمد معلوم شد آنها جنازه بی جان يا نيمه جان شهيد تورانی را گرفتند و پس از جدا کردن سر از بدنش ،جنازه اطهرش را به آتش کشاندند و با راهنمائی آنها تکه هايي از جنازه آن بزرگوار که 2 کيلو هم نمی شد ، روی دست ملائک و دوستان و آشنايان و همرزمان ساروی از مسجد "ساری" به گلزار شهداتشيع گرديد .