ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
فرمانده واحد ادوات(ضدزره)تیپ2ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «سقز» شهید «محمد باقر منصوری» در سال 1343 در شهرستان« بیجار» به دنیا آمد .در سال 1349 به مدرسه رفت وتا پایان سال دوم مقطع راهنمایی به تحصیل ادامه داد.او در سال 1358 به عضویت افتخاری مر کز فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان «بیجار »در آمد ودر سال 1362 به خدمت مقدس سر بازی رفت.ا و مدت دو سال خدمت سربازی رادر تیپ 55 هوا برد شیراز وبعد از آنکه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ در جبهه های جنوب و غرب کشور به دفاع از کیان اسلامی پرداخت که در این راه دو بار در منطقه عملیاتی سومار مجروح شد ؛یک بار در آذر ماه سال1362 از ناحیه ساق پای راست و بار دیگر در دی ماه همان سال از ناحیه ران پای چپ .به خاطر علاقه ای که به کسب معلومات نظامی داشت دوره ی عالی پیاده رابا کسب رتبه دوم در محل مرکز آموزش تخصصی شهید منتظری کر مانشاه پشت سر گذاشت و در سال1367 به عنوان پاسدار نمونه مورد تقدیر قرار گرفت .از بدو ورود به سپاه مسئولیت های متعددی را عهده دار شد که از آن جمله می توان به مواردی نظیر :آموزش های نظامی نیروهای بسیجی و سرباز دررده های مختلف ومسئولیت واحد تسلیحات سپاه کردستان, فرمانده گرهان عملیاتی (سیا سران)در ستاد ناحیه مقاومت جعفر آباد، قائم مقام گردان عملیاتی حسین آباد و فرماندهی گردان ادوات(ضدزره) تیپ 2ویژه سقز اشاره کرد .در چهارم مهر سال 1371در جریان یک در گیری با نیرو های ضد انقلاب در منطقه عملیاتی (سر تون)در حوالی شهر سقز خود روی حامل وی به داخل دره سقوطکرد و او بر اثر همین حادثه به شهادت رسید . مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان بیجار می باشد . از همان سالها ی کودکی بسیار قانع و بی ادعا بود صبر و شکیبایی عجیبی داشت . کمتر حرف می زد وکسی را از خود نمی رنجاند . پر جنب و جوش بود ؛برای انجام هر کاری پیش قدم می شد . اعتماد به نفس سر شاری داشت. در برابر مشکلات خود را نمی باخت و با سعه ی صدر عجیبی که داشت در صدد مرتفع ساختن آنها بر می آمد . همواره به افراد خانواده توصیه می کرد که از قرآن فاصله نگیرند و مطیع اوامر حضرت امام (ره)باشند .بزرگترین آرزوی خود راپیروزی نظام مقدس اسلامی می دانست و همیشه می گفت: اگر دستها و پاهایم نیز قطع شوند دست از یاری حضرت امام برنخواهم داشت .از حضرت امام (ره)الگو می گرفت . وقتی که از او می خواستند تا ذره ای هم به کار های شخصی خود بپردازد!! در جواب می گفت : مگر امام با آن سن و سال پیری لحطه ای از حل و فصل امور کشور غافل هستند که یاران او به کار های شخصی خود بپردازند .روحیه ی ایثار و مردانگی او به حدی بود که حاضر می شد خود را به خاطر آسایش دیگران متحمل رنج و ز حما ت فراوانی نماید . یک روز در میدان تیر یکی از سربازان تیر می خورد ؛ مسئول میدان اجازه نمی دهد که سر باز تیر خورده را به بیمارستان انتقال دهند و می خواهد مشخص کند چه کسیاورازخمی کرده است!! در این هنگام شهید منصوری به خاطر آن که سر باز درد زیادی را تحمل نکند و جان سالم به در ببرد جلو تر می آید و به مسئول میدان می گوید شما فرض کنید من ایشان را زده ام او را زود تر به بیمارستان ببرید .مسئول میدان می گوید :آیا شما مسئولیت او راقبول می کنید ؟شهید منصوری بدون اتلاف وقت سر باز را برداشته به بیمارستان می برد .اما متاسفانه آن سر باز فوت می کند . شهید منصوری به خاطر همان موضوع چند ماه بازداشت می شود .او سعادت رادر شهادت می دید علاقه شدیدی به شهادت داشت و از اینکه تا سالهای پس از جنگ به شهادت نرسیده بود ؛اظهار تاسف می کرد . شهریور 1363 هنگامیکه این فرمانده و سردار توحید در ماموریتی به یکی از روستاهای شهر« سقز »بنام «آیچی» عزیمت نموده بود به دست ایادی بیگانه مورد هدف قرار گرفته و با اصابت گلوله دشمنان کینه توز اسلام به فیض عظمای شهادت نائل آمد. در صفحه اول قرآنی که معمولا آن را قرائت می کرد ،این عبارت را نوشته است: اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک بار پرور دگارا!! توفیق شهادت در راهت را نصبی من گردان .