ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)
انتظام وزیرى فرزند انتظامالسلطنه، متولد 1275. تحصیلاتش در مدرسهى دارالفنون و دانشگاه «سال» در آمریکا بود. در 1296 به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و تدریجاً مراحل زیر را پیمود: نایب سفارت واشنگتن، نایب اول سفارت ورشو، نایب اول سفارت ایران در برن، کنسول پراک، کاردار سفارت برن. پس از مأموریت برن به تهران آمد و متصدى ادارهى جامعهى ملل و رئیس ادارهى سوم سیاسى شد. در 1325 مقام وزیرمختارى گرفت و عازم لهستان گردید. در فروردین ماه 1330 در کابینهى حسین علاء وزیر امور خارجه شد و فقط دو ماه در این سمت باقى بود که کابینه ساقط شد و انتظام مشاور وزارتخانه گردید. در کابینهى بعدى حسین علاء در 1334 ابتدا وزیر امور خارجه و بعداً وزیر مشاور و نایب نخستوزیر بود. پس از فوت سهامالسلطان بیات به ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى شرکت ملى نفت ایران رسید و تا 1342 این سمت را حفظ کرد. در 15 خرداد ماه آن سال که حوادث قم و تهران به وقوع پیوست، به دستور شاه نیروى انتظامى و امنیتى دولت با مردم بسیار خشن و وحشیانه رفتار کردند. تعداد زیادى از مردم قم و تهران به قتل رسیدند. پلیس و مأموران امنیتى به روى مردم بدون سلاح آتش گشودند. تعداد تلفات تهران از دو هزار نفر متجاوز شد. عبداللَّه انتظام از عمل دولت سخت رنجیده خاطر شد و در جمعى از رجال و معاریف، زبان به انتقاد گشود و شاه را از اینگونه اعمال برحذر داشت. ظاهراً گفته بود شاه نباید با ملت خود چنین رفتارى کند. در این گفتگو حسین علاء وزیر دربار هم گفتههاى او را تأیید کرده و عواقب کار را متذکر شده بود. چند لحظه بعد سپهبد یزدانپناه که در آن جلسه حضور داشت نزد شاه رفته بود و به قصد سخنچینى یا از روى دولتخواهى- واقعیت امر هنوز معلوم نیست- آنچه عبداللَّه انتظام و حسین علاء گفته بودند به شاه گزارش داده بود. شاه که ظرفیت کوچکترین خردهگیرى را نداشت و خود را ایرانمدار و مطلعتر از همه تصور مىکرد، متغیر شده بود و دستور برکنارى عبداللَّه انتظام و حسن علاء را صادر کرده بود. عبداللَّه انتظام پس از برکنارى، با حقوق ناچیز بازنشستگى آن روز که فقط 950 تومان بود مدتى گذران کرد، ولى چون از لحاظ معیشت سخت در تنگنا بود، کارگاهى در منزل دائر و به آهنگرى و پنجرهسازى پرداخت و از این طریق کمبود مخارج خود را تأمین کرد. تلاش نخستوزیر وقت براى التیام روابط وى و شاه به جائى نرسید و همچنان تا سالها از صحنهى سیاست طرد بود. در 1357 که شاه خطر سقوط خود را نزدیک دید، دست به دامان عدهاى از رجال صدیق از جمله انتظام شد و او را براى نخستوزیرى دعوت کرد، ولى انتظام نپذیرفت و به همان شغل سابقش یعنى مدیریت شرکت نفت اکتفا نمود. ولى این کار هم دو سه ماهى بیشتر دوام نکرد و در سن 86 سالگى در تهران درگذشت و آنچه نیز از پدر توارثاً به او رسیده بود صرف خیرات و مبرات نمود. وى مشرب تصوف داشت و از مؤسسین انجمن اخوت بود. چندى ریاست انجمن را نیز بر عهده گرفت. وى تنها شخصى بود که هرگز نشان قبول نکرد و معتقد بود اصالت او در بىنشانى است. پاىبندى او به اصول اخلاقى و مراعات فرایض دینى زبانزد بود. او از جمله رجالى بود که خیر و صلاح مملکت را مىخواستند، با فرهنگ و تاریخ این کشور روحاً اخت بودند و کوشش داشتند روشهاى سیاست داخلى و خارجى با جنبههاى معنوى کشور منطبق باشد.