مشاهیر ایران و جهان - اقبال، منوچهر

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند ابوتراب اقبال‏التولیه، متولد 1288. تحصیلات ابتدائى را در خراسان و متوسطه را در مدرسه دارالفنون تهران انجام داد. در 1306 براى ادامه‏ى تحصیلات عازم فرانسه شد و وارد دانشكده‏ى طب پاریس گردید. پس از اخذ درجه‏ى دكترا رشته‏ى تخصصى خود را در بیماریهاى عفونى انتخاب كرد. در 1312 تحصیلاتش پایان یافت. پس از مراجعت به ایران به خدمت وظیفه احضار شد و در بهدارى لشكر شرق خراسان دو سال انجام وظیفه نمود. بعد داخل شهردارى مشهد گردید و تصدى بهدارى آنجا به او واگذار شد. در 1316 به استخدام دانشگاه تهران درآمد و دانشیار دانشكده‏ى پزشكى گردید. چند سالى بعد در تغییرات دانشگاه به مقام استادى رسید. گذشته از تدریس در دانشگاه، در مطب خود به مداواى بیماران مى‏پرداخت. در 1321 با كمك برادر بزرگش على اقبال كه در آن روزها از متولیان مجلس و از دوستان نزدیك قوام‏السلطنه بود به معاونت وزارت بهدارى برگزیده شد. در آن تاریخ سى و سه ساله بود. طبعاً واگذارى چنان سمتى به یك جوان بدون تحریك نماند. كاركنان وزارت بهدارى مخصوصاً مدیران او را نپذیرفتند، ولى پس از مدتى با حربه‏ى مردمدارى و تواضع توانست در دل مدیران كل وزارت بهدارى كه همه در سنین بالا بودند، خود را جا كند و طبعاً معاونت او پذیرفته شد. دو سال بعد در كابینه‏ى محمد ساعد به كفالت وزارت بهدارى ارتقاء مقام یافت، ولى با سقوط دولت به حرفه‏ى اصلیش كه تدریس و طبابت بود پرداخت. در بهمن 1324 در كابینه‏ى قوام‏السلطنه وزیر بهدارى شد و در ترمیم همان كابینه كه وزارى توده‏اى وارد دولت شدند، به وزارت پست و تلگراف و تلفن رسید و جاى خود را به دكتر مرتضى یزدى داد. در ترمیم دوم كابینه به وزارت بهدارى بازگشت و در ترمیم سوم و چهارم نیز همچنان وزیر بهدارى بود. وى در سقوط دولت احمد قوام نقشى اساسى داشت. در كابینه‏ى عبدالحسین هژیر وزیر فرهنگ شد. در كابینه‏ى محمد ساعد مراغه‏اى كه متعاقباً تشكیل یافت، بر سه وزارتخانه وزارت كرد. ابتدا وزیر بهدارى، بعد وزیر راه و سرانجام وزیر كشور شد. در 1328 كه وزیر كشور بود، انتخابات دوره‏ى شانزدهم مجلس شوراى ملى و اولین دوره‏ى مجلس سنا و همچنین مجلس مؤسسان دوم را انجام داد. سرلشكر فضل‏اللَّه زاهدى را كه دشمن دیرینه‏ى سپهبد رزم‏آرا رئیس ستاد ارتش بود، براى جلوگیرى از تندروى‏هاى او از بازنشستگى خارج و به دستور مقام غیرمسئول به ریاست شهربانى گمارد. در استیضاحى كه دكتر مظفر بقائى كرمانى از دولت ساعد به عمل آورد، به عنوان وزیر كشور استیضاح را پاسخ داد. در حقیقت از آن روز مشق نخست‏وزیرى مى‏كرد. در رویارویى با دكتر مظفر بقائى گفت: «من و شما هر دو دانشگاهى هستیم. من طبیب تربیت مى‏كنم كه به درد جامعه مى‏خورد، ولى تو فلسفه درس مى‏دهى كه هرگز دردى از مردم دوا نمى‏كند». در انتخابات دوره‏ى شانزدهم، جبهه‏ى ملى هشت كرسى پارلمان را اشغال كرد. منصورالملك جانشین ساعد، اقبال را به وزارت راه معرفى كرد. در 1329 رزم‏آرا كابینه‏ى خود را تشكیل داد. در كابینه‏ى او اقبال سمتى نداشت، ولى چند روز بعد به سمت استاندارى آذربایجان معرفى گردید. پس از چندى ریاست دانشگاه تبریز ضمیمه‏ى كارش شد. در حكومت مصدق‏السلطنه از استاندارى مستعفى یا منعزل شد و به تهران آمد. پس از چند روز راه اروپا پیش گرفت و دور از غوغاى سیاست به استراحت پرداخت. در 1332 كاندیداى مجلس سنا شد و از تهران به مجلس سنا رفت. در آن موقع بین او و سپهبد زاهدى نخست‏وزیر وقت اختلافاتى بروز كرد و اقبال همه جا صریح و آشكارا از زاهدى تنقید مى‏نمود و مى‏گفت: این كهنه قزاق را از بازنشستگى خارج كردم و به ریاست شهربانى گماردم؛ حال براى من شاخ و شانه مى‏كشد. در 1333 به هنگام طرح لایحه‏ى بودجه تبصره‏اى به تصویب رسید كه به موجب آن نحوه‏ى انتخاب رئیس دانشگاه تغییر كرد و قرار شد به جاى یكى از رؤساى دانشكده‏ها، یكى از استادان رتبه‏ى 9 از بین سه نفر كه وزیر فرهنگ پیشنهاد مى‏كند، انتخاب نمایند. به موجب همین قانون، اقبال به ریاست دانشگاه تهران و سپس به ریاست دانشكده‏ى پزشكى منصوب گردید. در نخستین روز ریاست دانشگاه دستور داد نیروى انتظامى كه پاسدارى دانشگاه را بر عهده داشت محوطه‏ى دانشگاه را ترك نمایند، ولى در دوران ریاستش حوادثى در دانشگاه بوقوع پیوست كه از جمله منجر به آتش كشیدن اتومبیل او شد. در 1334 پس وزارت دربار هم ضمیمه كار او گردید تا اینكه در فروردین 1336 به عنوان نخست‏وزیر انتخاب و كار خود را شروع كرد. مجموعاً سه سال و نیم نخست‏وزیر بود و به كرات كابینه‏ى خود را ترمیم كرد. از حوادث دوران نخست‏وزیرى او، تشكیل دو حزب ملیّون و مردم است كه اولى را او رهبرى مى‏كرد و لیدر دومى امیر اسداللَّه علم بود. در تابستان 1339 انتخابات دوره‏ى بیستم را آغاز كرد. سهم عمده نصیب حزب ملیّون شد و حزب مردم هم سهمیه‏اى گرفت، ولى چون در این انتخابات خدشه‏ى زیادى وارد شده بود، سر و صدا از هر طرف بلند شد. در نتیجه در یك جلسه استعفاى تمام وكیلان را گرفتند. تنها وكیلى كه استعفا نداد امیركیوان كارگر اصفهانى بود. پس از ابطال انتخابات با جنجالى كه مطبوعات به دستور شاه علیه وى آغاز كرده بودند اقبال كنار رفت، ولى كنار رفتن او با تمهید مقدمه و تحریكات از طرف دربار بود. از جمله مطبوعات كه جرأت نفس كشیدن نداشتند مدیرانشان با شاه جلساتى تشكیل دادند و نسبت‏هائى به رئیس دولت وارد كردند كه در نتیجه منجر به كنار رفتن او شد. انتخابات دوره‏ى بیستم در زمستان 1339 در دوره‏ى نخست‏وزیرى جعفر شریف‏امامى آغاز شد و اقبال وكیل اول تهران شد و لیدرى اكثریت را در دست داشت. با روى كار آمدن على امینى مجلس منحل گردید و عده‏اى از جمله اقبال در مظان اتهام قرار گرفتند. تنى چند از بلندپایگان آن روز به بند افتادند. اقبال ناگهان به اروپا رفت و بعضى از روزنامه‏ها صریحاً نوشتند كه اقبال فرار كرده است. در 1341 پس از سقوط دولت دكتر امینى به جاى دكتر غلامعلى رعدى آذرخشى به سفارت یونسكو انتخاب شد. یك سال در آن سمت بود كه به تهران احضار و به جاى عبداللَّه انتظام كه شاه را به علت تندروى‏هایش در وقایع 15 خرداد 1342 نصیحت نموده بود به ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى شركت نفت برگزیده گردید و تا حین‏الفوت به مدت 14 سال در آن سمت قرار داشت. اقبال قریب چهل سال بازیگر صحنه‏ى سیاسى ایران بود. پنج بار وزیر بهدارى، دو نوبت وزیر راه، یك بار وزیر كشور، یك دفعه وزیر پست و تلگراف و وزیر فرهنگ و یك بار نخست‏وزیر شد. تنها كسى است كه تمام مشاغل ده‏گانه‏ى مهم كشور را در دوران مشروطه عهده‏دار بوده است. آن مشاغل عبارتند از: نخست‏وزیرى، وزارت، سفارت، استاندارى، وزارت دربار، استادى و ریاست دانشكده و دانشگاه، سناتورى، وكالت مجلس و بالاخره ریاست شركت ملى نفت ایران. اقبال در 1356 بر اثر سكته در 68 سالگى در تهران درگذشت. بدون شك او از سرسپردگان رژیم پهلوى بود. لقب «غلام خانه‏زاد» را براى خود انتخاب كرد و همواره در تمام عریضه‏ها، سخنرانى‏ها و عرض تبریك‏ها آن را به كار مى‏برد. غیر از مشاغلى كه نام برده شد، مشاغل متعدد دیگرى داشت؛ در 15 دانشگاه و مدرسه‏ى عالى عضویت یا ریاست هیئت امناء با او بود. تقریباً به تمام كشورها سفر كرد و از بیشتر كشورها نشان گرفت. در اواخر عمر كتابى براى او تهیه كرده بودند كه حاوى شرح حال و ذكر مقامات او بود و اسناد و مداركش در آن كتاب كلیشه شده بود. از حداكثر مزایاى شغلى استفاده مى‏كرد. به همین دلیل در قیاس با هم‏طرازانش زندگیش در سطح پائین‏ترى قرار داشت. به تفریح و جلسات شبانه میل نداشت و همیشه اوایل شب مى‏خوابید و پنج صبح سر كار حاضر بود. تا حد امكان به ظاهر به رفع مشكل مردم و مراجعه‏كنندگان مى‏كوشید، ولى در اواخر عمر آن موقعیت و تقرب سابق را نداشت و گاهى مورد حمله‏ى بعضى از بلندپایگان جوان قرار مى‏گرفت. در جوانى در فرانسه ازدواج كرد. حاصل این ازدواج سه دختر بود كه یكى ابتدا به همسرى محمودرضا پهلوى درآمد، پس از چند روز ازدواج به متاركه انجامید و سپس همسر شهریار شفیق پسر اشرف پهلوى شد. پس از مرگ اقبال، شاه به همسر او مبلغ قابل ملاحظه‏اى پرداخت تا در هر كجاى دنیا كه میل دارد خانه و كاشانه‏اى براى خود فراهم سازد. اقبال سال‏ها مشیر و مشار شاه بود و به آنچه مى‏خواست جامه عمل مى‏پوشانید، ولى در اواخر عمر آن موقعیت سابق را نداشت و از این بى‏اعتنائى زجر مى‏كشید. چهارده سال در مقام مدیرعامل شركت نفت قرار داشت كه بزرگترین و پردرآمدترین سازمان كشور بود. گرچه از لحاظ روابط عمومى، برخورد با مردم، مدیریت و كارگردانى امور بصیرت و بینش كامل به دست آورده بود، ولى از جنبه‏ى فنى شغل خود بى‏اطلاع بود. عده‏اى از مدیران فنى كه بار سنگین اداره‏ى شرك را بر عهده داشتند و ریاست را حق خود مى‏دانستند، وجود دكتر اقبال را به مدتى طولانى در رأس نفت ایران شبیخونى به آن حق مى‏دانستند و تدریجاً بناى كارشكنى را گذاشتند. عده‏اى دیگر از مدیران نفت در مقام پر كردن جیب خود برآمدند و به حیف و میل دارائى شركت پرداختند. دولت نیز در تحریكات علیه اقبال بیكار نبود. امیرعباس هویدا نخست‏وزیر وقت و چند تن از وزیران داوطلب سمت او بودند. اختلافات و اختلالات داخلى شركت كه از جمله كشف مبلغ قابل ملاحظه‏اى سوء استفاده بود، وجهه‏ى اقبال را لكه‏دار ساخت، ولى همه مى‏دانستند دامن وى به اینگونه سوء استفاده‏ها آلوده نبوده، بلكه ضعف مدیریتش موجبات این امر را فراهم نموده است. قسمت‏هائى از سازمان‏هاى وابسته به شركت نفت به تدریج استقلال یافتند. شركت پتروشیمى و شركت گاز از جمله‏ى آن سازمان‏ها بودند، و مع‏الوصف دكتر اقبال نتوانست به وضع آشفته‏اى كه مولود مدیریت طولانى او بر آن سازمان بود سر و صورت بدهد. بر اثر این نابسامانى‏ها سرانجام تصمیم به تغییر او گرفته شد. بامداد همان روزى كه درگذشت، امیرعباس هویدا وزیر دربار وقت به منزل او رفته و به وى تكلیف كرده بود از ریاست شرك كناره‏گیرى كند. احتمالاً قرار بوده است شغلى دیگر به او در داخل یا خارج واگذار كنند. حُب جاه و مقام، اقبال مغرور را چنان گرفتار ساخته بود كه چند دقیقه پس از اعلام خبر كناره‏گیریش درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی