تشریح انگیزه های واقعه عاشورا، در حقیقت مبین مبانی فکری این اقدام الهی توسط امام حسین(ع) است این نوشتار کوتاه به تبیین و ارزیابی چند تفسیر بعضا متخالف از علل این قیام عاشورایی می پردازد.
تشریح انگیزه های واقعه عاشورا، در حقیقت مبین مبانی فکری این اقدام الهی توسط امام حسین(ع) است. استاد عادل ادیب دربارهی موضع امام حسین(ع) در قبال یزید و پس از مرگ معاویه ، نوشته است که امام(ع) چهارراه زیر را جهت انتخاب به شرح زیر در پیش روی داشت:
1. نخست بیعت با یزید، همانسان که پدرش با ابوبکر ، عمر و عثمان بیعت نمود.
2. خودداری از بیعت و باقی ماندن در مکه یا مدینه در حرم پیامبر(ص) تا خدا چه پیش آورد.
3. پناه بردن به یکی از نقاط جهان اسلام همانطور که محمد بن حنفیه توصیه میکرد که به یمن عزیمت فرماید و در آنجا به کمک دیگران ، جامعه ای اسلامی تشکیل دهد و از آن به بعد اعلام جدایی [خودمختاری] کند
4 . رد کردن بیعت و رفتن به کوفه و پذیرفتن دعوت کسانی که او را به کوفه دعوت میکردند و رسیدن به درجهی شهادت.
امام (ع) مجبور بود یکی از این چهار راه را برگزیند .
شایان ذکر است که پس از امتناع شدید امام (ع) از بیعت ، تضاد و مبارزهی شدید ایشان با دستگاه جور آغاز می شود. با اصرار فوق العادهی حکومت یزید مبنی بر ضرورت بیعت و انکار دائم امام (ع)، ایشان مجبور می شوند که به مکه مهاجرت کنند. پس از اقامت یکی دو ماهه در مکه با اطلاع مردم کوفه از این قضایا ، آنها امام را دعوت به کوفه می نمایند و آمادگی خویش را جهت بیعت و همراهی با وی اعلام می کنند. بدین ترتیب برخلاف تصور اشتباه برخی ، قیام امام حسین(ع) عامل دعوت مردم کوفه بود نه اینکه بعد از دعوت کوفیان ، امام(ع) قیام کرده باشد.
علامه شهید مطهری بر این باور است که در نهضت حسینی مجموعا سه عامل مؤثّر بوده است: یک؛ امتناع از بیعت ، دوم؛ پذیرش دعوت کوفیان، و سوم که از آن دو مستقل است؛ امر به معروف و نهی از منکر؛ که به اعتقاد استاد، هدف اسلامی و والا و غایت قیام ایشان بوده است. مقصدی که حسین بن علی(ع) جان خویش و یاران باوفایش را در این نهضت بر سر آن گذاشت.
از دید شهید مطهری سه تفسیر از علل قیام امام(ع) بین عوام و خواص رایج است که دو تفسیر اوّلِ آن، باطل و تفسیر سوم صحیح است. این سه تفسیر به شرح زیر است:
1. قیام امام حسین(ع) یک قیام عادی بود، معمولی بود و العیاذ باللّه برای هدف و منفعت شخصی بود. این تفسیر مقبول هیچکس نبوده و حتی واقعیات و مسلّمات تاریخی آن را تصدیق نمیکند.
2. امام (ع) قیام کرد و به شهادت رسید تا گناهان امت بخشیده شود و شهادت آن حضرت کفارهی گناهان امت واقع گردید. همانطور که مسیحیان مصلوب شدن عیسی (ع) و بالای دار رفتن وی را به غلط تعبیر میکنند که نوعی کفاره و بازخرید گناهان مسیحیان است.
این نوع نگرش به علل قیام امام (ع) نیز مستند به هیچیک از اقوال و سیرهی نظری و عملی امام (ع) و سایر ائمهی هدی نیست.
3. قیام امام حسین (ع) قیامی جهت احیای حق و حقیقت و حفظ اسلام بود، نه اینکه مبتنی بر مساله و اختلاف شخصی امام(ع) با یزید و دستگاه حکومت باشد.
همانطور که گفته شد استاد شهید ، علل اخیر را علت العلل قیام امام حسین(ع) دانسته و دو مورد ابتدایی را مستدلاً نفی میکند.
امام حسین(ع) در بسیاری از بیانات خویش علت اصلی قیام خود را انجام فریضهی مزبور اعلام نموده است . مهمترین بیان امام در این زمینه خطاب سفارش گونه ای است که ایشان هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه به برادرشان محمد حنفیه نوشتند که از آن به وصیتنامه هم یاد شده است.امام (ع) پس از بیان اعتقاد خویش دربارهی توحید و نبوت و معاد؛ هدف خود را از سفر این چنین بیان نمودهاند:
« و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم بلکه هدف من از این سفر ، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت ، اصلاح مفاسد است و احیاء و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم علی بن ابی طالب(ع) است. پس هرکس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصیت من بر تو و توفیق از طرف خدا است، بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست».(مقتل خوارزمی ،ج1،ص188)
به میدان رفتن امام ـ علیه السلام ـ
خوارزمی گوید: امام حسین ـ علیه السلام ـ برخاست و بر اسب خویش سوار شد و در مقابل آن گروه ایستاد. شمشیرش را در دست گرفته بود، از خود نا امید شده و آهنگ شهادت داشت، در حالی كه میفرمود:
من فرزند علی نیك رفتارم، از دودمان هاشم و آنگاه كه فخر كنم، همین افتخار مرا بس.
جدم رسول خداست، بهترین انسان از گذشتگان و ما چراغ فروزان خدا در زمینیم.
مادرم فاطمه، دختر پیامبر پاك است و عمویم را جعفر طیار گویند.
كتاب خدا در خاندان ما آشكارا نازل شده است و در خاندان ما از هدایت و وحی به نیكی یاد میشود.
ماییم پیشوایان خدایی بر همه مردم و این حقیقت را پنهان و آشكار، در میان مردم باز میگوییم.
ماییم سرپرستان حوض كوثر كه به دوستدارانمان جام میدهیم و آن حوض، كوثری برای سیراب ساختن است.
در رستاخیز، دوستداران ما سعادتمندند و روز قیامت، دشمنان ما زیان میكنند.
سپس (آن گونه كه گفتهاند) چنین خواند:
این قوم كافر شدند و از دیرباز از پاداش خدا كه پروردگار جن و انس است، رویگردان بودند.
پیش از این علی ـ علیه السلام ـ و فرزندش امام حسن نیكورفتار ـ علیه السلام ـ را به شهادت رساندند و اینك به جنگ حسین آمدهاند.
پدرم پس از جدم بهترین انسانها بود. پس من فرزند دو بهترینم.
سلامی در تاریخ خود آورده است كه حسین ـ علیه السلام ـ این اشعار بی نظیر را سروده است:
اگر در دنیا ارزشمند به شمار آید، سرای پاداش الهی والاتر و ارجمندتر است.
اگر پیكرها برای مرگ پدید آمدهاند، پس كشته شدن انسان به شمشیر در راه خدا برتر است.
اگر روزیها تقسیم شده و مقدر است، پس كم آری انسان در راه كسب، زیباتر است.
اگر گردآوری اموال برای وانهادن و رفتن است، پس انسان چرا نسبت به این واگذاشتنی بخل ورزد؟
خواهم رفت و مرگ برای جوانمرد، ننگ و عار نیست، آنگاه كه رفتن و شهادتش در راه خدا باشد.
سپس آن حضرت مردم را به مبارزه طلبید. پیوسته هركس از چهرههای سرشناس به او نزدیك میشد، از دم تیغ میگذراند تا آنكه گروه عظیمی از آنان را به هلاكت رساند.[1]
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
در زمان امام حسین ـ علیه السلام ـ انحراف از اصول و موازین اسلام، كه از «سقیفه» شروع شده و در زمان عثمان گسترش یافته بود، به اوج خود رسیده بود. در آن زمان معاویه كه سالها از سوی خلیفه دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعیت خود را كاملا تثبیت كرده بود، بنام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات كشور اسلامی را در دست گرفته حزب ضد اسلامی اموی را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به كمك عمال ستمگر و یغماگر خود مانند: زیاد بن ابیه، عمرو بن عاص، سمره بن جندب و... حكومت سلطنتی استبدادی تشكیل داده، چهره اسلام را وارونه ساخته بود.
معاویه از یك سو، سیاست فشار سیاسی و اقتصادی را در مورد مسلمانان آزاده و راستین اعمال میكرد و با كشتار و قتل و شكنجه و آزار، و تحمیل فقر و گرسنگی بر آنان، از هر گونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگیری میكرد، و از سوی دیگر، با احیای تبعیضهای نژادی و رقابتهای قبیلهای در میان قبائل، آنان را به جان هم میانداخت و از این رهگذر نیروهای آنان را تضعیف میكرد تا خطری از ناحیه آنان متوجه حكومت وی نگردد، و از سوی سوم، به كمك عوامل مزدور خود با جعل حدیث و تفسیر و تاویل آیات قرآن به نفع خود، افكار عمومی را تخدیر كرده، و به حكومت خودش وجهه مشروع و مقبول میبخشید.
این سیاست ضد اسلامی، به اضافه عوامل دیگر همچون ترویج فرقههای باطل نظیر: جبریه و مرجئه كه از نظر عقیدتی با سیاست معاویه همسو بودند، آثار شوم و مرگبار در جامعه به وجود آورده و سكوت تلخ و ذلتباری را بر جامعه حكمفرما ساخته بود.
در اثر این سیاست شوم، شخصیت جامعه اسلامی مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طوری كه مسلمانان، با آنكه میدانستند اسلام هیچ وقت اجازه نمیدهد آنان مطیع زمامداران بیدادگری باشند كه بنام دین بر آنها حكومت میكنند، با این حال بر اثر ضعف و ترس و ناآگاهی، از زمامداران ستمگر پشتیبانی میكردند. در اثر این سیاست، مسلمانان، بر خلاف منطق قرآن و تعالیم پیامبر (ص)، تبدیل به افرادی ترسو، سازشكار، و ظاهر ساز گشته بودند.
تاریخ این دوره از زندگی مسلمانان، پر از شواهدی است كه نشان میدهد این دگرگونی و انحراف فراگیر شده، جامعه اسلامی را با خود همرنگ ساخته بود.
اگر عكس العملی را كه مسلمانان در برابر سیاست عثمان و عمال وی از خود نشان دادند، با روشی كه در برابر سیاست معاویه در پیش گرفتند مقایسه كنیم، آثار شوم این سیاست شیطانی را در جامعه اسلامی بوضوع مشاهده میكنیم، زیرا مسلمانان در برابر سیاست عثمان با قیام عمومی، عكس العمل نشان دادند؛ قیامی كه بزرگترین شهرهای اسلامی یعنی مدینه، مكه، كوفه، بصره، مصر و سایر شهرها و روستاها در آن شركت داشتند؛ ولی با توجه به اینكه در زمان معاویه ظلم به مراتب بیشر، میزان قتل و تهدید زیادتر و گستردهتر؛ و محرومیت مسلمانان از حقوق و ثروت و درآمد خود آشكارتر بود، با این حال عكس العمل دسته جمعی در برابر رفتار ضد اسلامی معاویه دیده نمیشد، بلكه مردم كوركورانه در برابر معاویه مطیع و خاضع بودند. بلی گاه گاه اعتراضهای پراكندهای مثل مخالفت «حجر بن عدی» و «عمرو بن حمق خزاعی» و امثال آنها صورت یك جنبش عملی و عمومی در نمیآمد، بلكه شعله آن بسرعت خاموش میگشت، زیرا حكومت وقت، سران جنبش را میكشت و انقلاب را در نطفه خفه میكرد و جامعه هیچ تكانی نمیخورد.[1]
پی نوشت:
[1] . جهت اطلاع بیشتر در این زمینه ر.ك به: ارزیابى انقلاب حسین، تالیف محمد مهدى شمس الدین، ترجمه مهدى پیشوائى، چاپ 2، قم، انتشارات توحید
مهدي پيشوايي - سيره پيشوايان، ص145
به يقين نمي توان گفت منكر اسلام بودند، حتي منكر امام حسين (ع) هم نبودند و به جرأت يقين داشتند مقام امام حسين(ع) افضل از يزيد است پس چطور شد كه اولاً حزب ابوسفيان زمام حكومت را به دست بگيرد، ابوسفياني كه قائد اعظم مشركين بود و با پسرش معاويه دوش به دوش با اسلام مي جنگيدند و همان معاويه سي سال بعد از وفات پيامبر(ص) والي شام و سپس بيست سال خليفه مسلمين شد ؛ يعني بيست سال با اسلام جنگيد، ثانياً خودِ شيعيان ظاهري، قاتل امام شدند. كوفيان در عين علاقه به اهل بيت(س) و حسين (ع) با او جنگيدند.
اول به خاطر رعب و وحشت بود كه از زمان زياد (پدر ابن زياد يا عبيدالله بن زياد) و معاويه شروع شده بود و خود عبيدالله بن زياد هم با كشتن ميثم تمار رشيد هجوي، مسلم بن عقيل، هاني بن عروه و … آنها را مرعوب تر ساخت و نمی توانستند مطابق عقل خودشان تصميم بگيرند.
دوم اينكه بخاطر حرص و طمع و علاقه اي كه به زر و سيم و جاه و مقام داشتند مانند عمر سعد وقاص. دليل سوم و مهمترين دليل ضعف ايمان آنها بود كه در زمان پيامبر(ص) و علي(ع) ، حسن ضعف خود را در غزوه ها نشان داده بودند.
پس اگر بگوئيم چرا امام حسين(ع) قيام كرد درست مثل اين است كه بگوئيم چرا پيامبر(ص) در مكه قيام كرد؟ چرا علي (ع) اينهمه رنج حمايت پيامبر(ص) را در ليله المبيت، بدر، احد، خندق و … متحمل شد؟ چرا ابراهيم (ع) يك تنه در مقابل قدرت عظيم نمرود ايستادگي و قيام كرد؟
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن میتوان گفت: یکى آن که آنان چندنفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند.
زنانى که در کربلا حضور داشتند،برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، امکلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سیدالشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه،کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1)
پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(س). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبدالله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا باعمود غلام شمر(لعين) که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت واحساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس ازشهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادرعمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه هابرگرداند(2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست .رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و روبه خیمه ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
زینب کبرى و امّ کلثوم (س)، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع)نیز جزو اسیران بودند و درکوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال،کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
پی نوشتها
1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده، ج2،ص 124، به نقل از لهوف، کبریت احمر و انساب الأشراف .
2ـ همان،ص 236
جواد محدّثی
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُحَرِّمُونَ فِیهِ الْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِیهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِكَ فِیهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِیَ فِیهِ ذَرَارِیُّنَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضْرِمَتِ النِّیرَانُ فِی مَضَارِبِنَا وَ انْتُهِبَ مَا فِیهَا مِنْ ثَقَلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِی أَمْرِنَا إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا [یَا أَرْضَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا] الْكَرْبَ [وَ] الْبَلَاءَ إِلَى یَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ ع كَانَ أَبِی ع إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّى یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِذَا كَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ یَقُولُ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ (ع)

امام رضا(ع) فرمود: محرم؛ ماهى بود که اهل جاهلیت جنگ را در آن حرام مىدانستند. اما اینها خون ما را در آن حلال شمردند و حرمت ما را هتک کردند و فرزندان و زنان ما را اسیر کردند و آتش به خیمههاى ما زدند و وسایل آنها را چپاول کردند و رعایت رسول خدا(ص) را در سفارش به ما نکردند. روز شهادت حسین(ع) چشم ما را ریش کرد و اشک ما را روان ساخت و عزیز ما را در زمین کربلا خوار کرد و ما را تا قیامت به گرفتارى و بلا دچار ساخت. اگر کسی خواست گریه کند، بر مانند حسین باید گریه کند. این گریه، گناهان بزرگ را بریزد. سپس فرمود: شیوه پدرم این بود که وقتی محرم میشد خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود تا روز دهم. روز دهم؛ روز مصیبت و حزن و گریهاش بود و میفرمود در این روز حسین(ع) کشته شد.
حماسه حسینی از مهمترین مقاطع تاریخ بشر است و همچون دریایی از معرفت و روشنایی، همواره صیادان معارف الهی را میزبانی کرده است. آیت الله جوادی آملی، عالم و متأله بزرگ روزگار ما، سالهاست گوشههایی از صیدهای خود از این دریا را در معرض دید مشتاقان حقیقت و زیبایی مینهد.
آنچه تقدیم میشود، بخشی از تأملات ایشان است که به صورت گفتار ارایه شده است:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين بارئ الخلائق الأجمعين رافع السماوات و خافض الأرضين و صلّ الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الطيبين الطاهرين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرئ إلي الله».
سخن در تحليل قيام تاريخي سالار شهيدان ـ سلام الله عليه ـ بود. تا اندازهاي روشن شد كه چون آن حضرت يك دين ممثل است و عينيت دين است، ميخواهد همين دين در بیرون عينيت پيدا كند و عينيت يافتن دين در نشئه طبيعت با تزاحم همراه است. ممكن نيست چيزي در عالم طبيعت يافت بشود و از گزند مزاحمت در امان بماند. منتها اگر آن شيء حق بود، هر مزاحمي آسيب ميبيند، بدون اينكه به او آسيبي برساند و اگر آن شيء حق نبود آسيب ميبيند، بدون اينكه بتواند به چيزي آسيب برساند و اگر احياناً ميبينيد، گاهي حق از باطل شكست ميخورد و باطل پيروز ميشود؛ يا آنچه را كه حق نبود، حق پنداشتيم و آنچه را باطل نبود باطل پنداشتيم؛ يا اگر حق را درست فهميديم و باطل را درست فهميديم (پيروزي را به جاي شكست و شكست را به جاي پيروزي پنداشتيم) در اين محاسبه بالأخره اشتباه كردهايم. وگرنه حق ممكن نيست شكست بخورد، ولو در مدت كوتاه؛ باطل ممكن نيست پيروز بشود ولو در مدت كوتاه، زيرا باطل مانند كف روي آب است و حق مانند همان سيل خروشان؛ باطل در سايه حق نمايي دارد. ممكن نيست كه باطل بتواند حق را از بين ببرد، زيرا اگر حقي نباشد، باطلي نيست. چون باطل حق نماست و اگر آبي نباشد، سيلي نباشد، كفي نيست. هرگز كف به جنگ سيل نميرود؛ هرگز سايه به جنگ نور نميرود. اگر نوري نباشد، سايهاي نباشد و اگر شاخصي نباشد، سايهاي نيست؛ چون نور هست و شاخص هست، سايه پيدا ميشود. چون حق هست، باطل خود را نشان ميدهد.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
وقتی از امام حسین (ع) سوال می شود 'شریف ترین مردم كیست؟'، آن حضرت می فرماید: 'كسی كه پیش از آن كه او را پند دهند از پیشامدها پند گیرد و قبل از آن كه دیگران او را نسبت به امور آگاه سازند، در نتیجه تیزهوشی و خودسازی خود بیدار شود و به امور اطلاع پیدا كند.'
** گرفتاری دوستان اهل بیت(ع)
بسیاری از افراد بر این گمانند كه هركس بیشتر پایبند ارزش های الهی باشد و رفتارهای خود را با احكام دینی تطبیق دهد و همین طور رابطه قوی تری با اهل بیت(ع) داشته باشد، حتما باید در رفاه و آسایش و امنیت باشد.
در حالی كه از مجموعه رهنمودهای اولیای الهی چنین بر می آید كه چون انتخاب این مسیر زمینه ساز كمال انسان است و معمولا كمالات با خواست های نفسانی خود انسان و منافع دیگران در تعارض است، لذا برای انسان مشكلاتی را در پی دارد.
بر این اساس همواره ائمه اطهار(ع) به پیروان خود یادآوری می كردند كه پیروی از اوامر الهی و سیره معصومین(ع) خالی از سختی نیست.
امام حسین (ع) در این باره می فرماید: 'سوگند به خدا بلا و تهیدستی و قتل، بسیار زود دامنگیر دوستان ما می شود. بلاها همانند اسبان تیزتك مسابقات و سیلاب ها آنها را به طور ناگهانی فرا می گیرند.'
** نكوهش پوشیدن لباس شهرت
از جمله اموری كه در روایات اهل بیت(ع) از آن منع شده لباس شهرت است؛ یعنی لباسی كه انسان به واسطه پوشیدن آن انگشت نمای دیگران یا مورد تمسخر آنها واقع می شود. امام حسین(ع) در این باره می فرمایند: 'كسی كه لباس شهرت بپوشد خداوند متعادل در روز واپسین به او بی اعتنایی می كند و از او روی بر می گرداند.'
** شرط سخن گفتن
برای موثر واقع شدن سخن شرایط و زمینه هایی لازم است كه رعایت آنها موجب نتیجه گیری بهتر و عدم توجه به آنها چه بسا موجب بی تاثیر شدن سخن انسان می شود.
امام حسین (ع) در این باره می فرماید: 'در آنچه به تو ارتباطی ندارد سخنی بر زبان جاری مكن؛ چرا كه ممكن است به سبب آن در روز قیامت باز خواست شوی و حتی در آنچه مربوط به توست سخن مگو، مگر این كه جا و موقعیت مناسبی پیدا كنی؛ زیرا چه بسیار سخن گویانی كه گرچه به حق سخن گفته اند، اما چون محل و موقعیت آن را در نظر نگرفته اند مورد تمسخر دیگران واقع شده اند.'
** فایده صله رحم
كسی كه دوست دارد عمر طولانی داشته باشد و روزی اش زیاد شود، به صله رحم و ارتباط با خویشاوندان بیشتر بپردازد.
** اهمیت مدارا با مردم
كسی كه بر اثر روی آوردن مشكلات و گرفتاری ها دچار سرگردانی شود، كلید حل مشكلش نرمی و مدارا با مردم است.
** ادب چیست؟
ادب آن است كه هر وقت از منزلت بیرون رفتی و به هركس كه برخوردی او را از خودت بهتر بدانی.
** احسان به همگان
مردی در حضور امام حسین (ع) گفت: نیكوكاری در حق نااهل آن را هدر و ضایع می سازد. امام حسین(ع) خطاب به آن مرد فرمودند: چنین نیست؛ بلكه احسان همانند باران است كه به همه افراد، چه خوب باشند یا بد، سود می رساند.
** خطر نعمت زیاد
اگر خداوند متعال در نتیجه ناسپاسی بنده ای بخواهد به تدریج او را غافل گیر سازد، نعمت فراوان به او می دهد و توفیق سپاسگزاری را از او سلب می كند.
** لزوم پرهیز از كارهای ناپسند
از هر كرداری كه موجب عذرخواهی است پرهیز كن كه یقینا انسان مومن نه بدی می كند و نه عذرخواهی؛ اما انسان منافق پیوسته بدی می كند و به دنبال آن مجبور به عذرخواهی می شود.
به گزارش مشرق، حجت الاسلام عليرضا پناهيان يكي از منبريهاي سرشناس كشور است كه چند سالي است در دهه اول محرم با حضور در دانشگاه هنر به ايراد سخنراني مي پردازد. مطلبي كه در ادامه از نظرتان مي گذرد چكيدهاي است از سخنان اين روحاني در شب چهارم و پنجم محرم الحرام.
ترسوها خسرالدنیا و الاخره میشوند
برخي انسانها هم در دنيا ضرر ميكنند و هم در آخرت. معناي ديگر اين كلام اين است كه كساني هستند كه لااقل در دنيا ضرر نميكنند، بلكه فقط در آخرت ضرر ميكنند. احتمالاً اين گروه دوم که حب الدنیا داشتهاند، بهتر از كساني هستند كه هم دنيا را از دست ميدهند و هم آخرت را. اگر چه در جهنم ديگر جايي براي خاطرات شيرين دنيوي نيست ولي اين گروه دوم حسرت كمتري نسبت به گروه اول دارند. يكي از گروههايي كه خسرالدنيا و الآخره ميشوند، ترسوها هستند. در دنيا از ترس نتوانستهاند لذتي ببرند، در آخرت هم چون ترسو بودهاند، مجازات ميشوند.
«تمسخر» اسلحۀ سازمانی دشمنان دین
•«تمسخر» حربه مشتركي در جبهه مخالفين دين و اسلحه سازماني دشمنان دين است. معمولاً آدمهاي بيدين به آدمهاي ديندار كه ميرسند، همگی اهل تمسخر ميشوند و اين ويژگي روانياي است كه براي آدمهاي بيدين نسبت به متديينين پيش ميآيد.
• اینکه چرا دشمنان و مخالفین دین، اهل مسخره کردن مؤمنین هستند، نه فقط حاصل یک بررسی تاریخی یا اجتماعی، بلکه دارای دلیلی قرآنی است: «وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ* اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»(بقره/14و15)
• برای برطرف کردن «ترس از مسخره شدن» باید علت این کار دشمنان دینداری را تجزیه و تحلیل کنیم و با زمینههای آن آشنا شویم.
چرا حتی کسانی که اهل مسخره کردن دیگران نیستند، وقتی به مؤمنین میرسند، آنها را مسخره میکند؟
• چرا حتی کسانی هم که روحیه مسخره کردن دیگران را ندارند، وقتی به مؤمنین میرسند آنها را مسخره میکند؟
• علت اصلی این است که این افراد از آنچه خدا نازل کرده و دستور داده که به آن عمل شود، تنفر دارند؛ «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»(سوره محمد، آیه9).
• غیرمؤمنین چون از آنچه که خدا نازل کرده است، بدشان میآید، به مؤمنین که میرسند غضب میکنند. زیرا مؤمنین از آنچه که خدا نازل کرده و به آن دستور داده خوششان میآید و به آن عمل میکنند. تا زمانی که مؤمنین دست از ایمان خود برندارند و کافر نشوند، مورد خشم و غضب کافران هستند.
• در ذهنِ کسانی که با «ما انزل الله» مشکل دارند، محاسبه سریعی به این صورت اتفاق میافتد که: «فلانی، مذهبی است پس او معتقد است که خوب است انسانها نمازخوان باشند و بد است که کسی بینماز باشد. به همین دلیل فلانی به دستور خدا عمل میکند و نماز میخواند. من هم که نماز نمیخوانم؛ پس او مرا آدم بدی میداند، پس من هم میتوانم از او تنفر داشته باشم و او را مسخره کنم.» لذا غیرمؤمنین به خود اجازه میدهند که مؤمنین را مسخره کنند.
• اگر مؤمن با تحلیل روانی غیرمؤمن آشنا باشد، دلیلی ندارد که از تمسخر او بترسد. غیرمؤمن به دلیل این شرایط روانی به مسخره کردن مؤمن میپردازد، چرا که نمیتواند از خودش بهتر را ببیند.
• در نقطۀ مقابل، علامت ایمان این است که مؤمنین نه تنها هیچ کس را مسخره نمیکنند؛ بلکه وقتی از خودشان مؤمنتر را میبینند، از ته دل خوشحال میشوند و برای او دعا میکنند. «وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ» (سوره حشر، آیه10).
• ترس را از نظر تاریخی و اجتماعی میتوان در موارد مختلفی بررسی کرد. از نظر تاریخی در تاریخ کربلا میبینیم که مردم از امام حسین(ع) نفرت نداشتند، بلکه او را دوست داشتند ولی وقتی که محبت و ترس در یک موضوع با هم وجود داشته باشند، ترس غلبه خواهد کرد. فقط ترس بود که مردم را وادار کرد تا امام حسین(ع) را قطعه قطعه کنند. چون ابن زیاد شایعه کرد که لشکر یزید در راه کوفه است؛ در حالی که اصلاً اینطور نبود. شایعات و تهدیدهای دیگری نیز بر ترس مردم میافزود.
• در حالی که امام حسین(ع) محبوبترین شخصیت جهان اسلام بودند، از سپاهی که علیه امام حسین(ع) تدارک دیدند، چند نفر کینه امام حسین(ع) را به دل داشتند؟ آیا نقش ترس را در این حادثه مهم میتوان نادیده گرفت؟ آیا خدا در تاریخ کربلا با کسی شوخی داشته است؟ آیا خدا نمیخواسته مطلبی را در مورد ترس بگوید؟ برای بررسی ترس از نظر اجتماعی نیز باید گفت آنچه که به عنوان قدرت، سیاست، نفوذ و حاکمیت مطرح است، تماماً بر پایه ترس استوار است.
• یکی از موارد ترس، ترس از مسخره شدن است. موضوع مسخره شدن توسط غیرمؤمنین از اولین موضوعاتی بوده است که با اعلام علنی دعوت به اسلام، پیش آمد. هنگامیکه خدا به پیامبر اکرم(ص) دستور دادند که تبلیغ رسالتش را علنی کرده و حق را اظهار نماید، بلافاصله خدا میفرماید ما تو را از مسخرهکنندگان، کفایت خواهیم کرد. فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكين* إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئين(سوره حجر، آیات 94 و 95). گویی مسخره کردن، اولین کار دشمنان و اولین بازتاب کار درست بوده است.
• دستور دیگر قرآنی به مؤمنین، همراهی نکردن و نماندن در جمعی است که به مسخرهکردن مشغول هستند. قرآن کریم میفرماید: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعا (نساء 140). مؤمن نباید در جلسهای که حق را به سخریه گرفتهاند، بنشیند. تهدید قرآن به اینکه این همراهی با مسخرهکنندگان میتواند به همانند آنها شدن ختم شود، تهدید تکاندهندهای است.
• یکی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) گرفتار نیش عقرب شد، و درد شدیدی مبتلا شد به حدی که در شرف مرگ قرار گرفت. وقتی او را پیش امیرالمؤمنین(ع) آوردند، حضرت فرمودند: زمان مرگ او هنوز نرسیده است، و زمان درد کشیدنش هم هنوز به پایان نرسیده است. او را به خانهاش برگرداندند و پس از دوماه درد کشیدن سراغش را گرفت و به او گفت: «این درد تو بخاطر این بود که فلان روز، در جلسهای کسی به دلیل ولایت سلمان نسبت به ما، به او طعنه زد، و تو نه از جانت ترسیدی و نه مالت در خطر بود، بلکه فقط به دلیل رودربایستی، آن شخص را تحقیر نکردی و جوایش را ندادی. اکنون توبه کن و عهد کن که دیگر چنین نکنی، تا دردت آرام شود.»( فَلَمْ يَمْنَعْكَ مِنَ الرَّدِّ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِهِ خَوْفٌ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا عَلَى أَهْلِكَ وَ لَا عَلَى وُلْدِكَ وَ مَالِكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنِ اسْتَحْيَيْتَهُ فَلِذَلِكَ أَصَابَك؛ بحار الانوار/26/238)
• اگر کسی بخواهد آدم خوبی شود، حتماً مورد ظلمهایی قرار میگیرد. قرآن به نترسیدن از این نوع ظلمها دعوت کرده و میفرماید: وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً(سوره طه، آیه 112). مؤمن نه از ستمی(در مورد حقش) و نه از کاستی و نقصانی(در مورد اجر و مزدش) میترسد. یک نکته در حاشیه این مطلب وجود دارد. اگر مؤمنی در محیطی بود که همه با او همراه و همدل بودند و از هیچکس، هیچگاه مسخره شدنی، ظلمی یا سرزنشی را نشنیده باشد؛ شاید آن ساخته شدن کامل برایش ایجاد نشود. چنین شرایطی میتواند مشکلاتی مانند عجب، غرور و .... را ایجاد نماید.
در سپاه امام حسین (ع) شخصیت های درخشان بسیاري یافت می شوند که هر کدام از لحاظ ارج ومقام والایی که دارند به مثابه یک حجت می مانند. یکی از این افراد برگزیده حضرت علی اکبر (ع) است که در مقام و بلند مرتبگی وی همین بس که امام حسین (ع) ایشان را چنین توصیف کرده اند:
«اللّهم اشهد، فقد برز إليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك صلّى اللَّه عليه و آله، و كنّا إذا اشتقنا إلى نبيّك نظرنا إليه»؛ خداوندا! گواه باش، به تحقيق جوانى به جنگ و مبارزت شتافته كه شبيه ترين مردم از نظر خِلقت و خُلق و منطق به رسولت صلّى اللَّه عليه و آله مىباشد. هر گاه اشتياق زيارت پيامبرت را مىيافتم به او مىنگريستم.»
توصیف امام حسین (ع) از حضرت علی اکبر (ع) بسیار سنگین و ثقیل است؛ چراکه ایشان را شبیه ترین مردم از لحاظ خلقت ظاهری و خلق وخوی و منطق به پیامبر اسلام معرفی کرده اند. با توجه به این که بیان این وصف از لسان امام معصوم صورت گرفته است بر ارزش و جایگاه بلند مرتبه حضرت علی اکبر می افزاید.
بهترین و برجسته ترین مومنان به حکم عقل و شرع کسی است که از لحاظ تفکر و عمل در بالا ترین رتبه باشد و چه چیز از این والاتر که انسان از جهت منطق و اخلاق شبیه ترین به پیامبر که الگوی حسنه است باشد و از آن مهم تر امام معصوم این شباهت را تصریح و تایید کند.
رجزهای حضرت علی اکبر (ع) و پاسخگويي به شبهه شامیان
با توجه به این موضوع می توان وجود حضرت علی اکبر (ع) در کربلا به مثابه یک حجت و دلیل بر لشکر عمر بن سعد دانست چنان چه خود حضرت علی اکبر در رجز های خود بر این موضوع اشاره می کند و می فرماید:
أنا عليّ بن الحسين بن علي
نحن و بيت اللَّه أولى بالنبيّ
و اللَّه لا يحكم فينا ابن الدّعي
من على بن حسين بن على هستم، به پروردگار خانه كعبه قسم، كه ما به [جانشينى] پيامبر از ديگران سزاوارتريم، به خدا قسم، آن زنازاده نخواهد توانست بر ما حكومت كند.
حضرت علی اکبر (ع) خود را فرزند امام علی (ع) معرفی می کند و به خانه کعبه قسم یاد می کند که از هر لحاظ خاندان بنی هاشم، به پیامبر نزدیک تر هستند و اگر این شبهه در ذهن سربازان عمر بن سعد وجود دارد که امام حسین (ع) بر خلیفه وقت یزید خروج کرده است و جایز است که با وی جنگ شود وکشتن ایشان اشکالی ندارد، با این رجز و خواننده آن می توان به پاسخ این سوال پی برد و حجت بر آنان بار دیگر تمام می شود؛ چرا که خواننده رجز شبیه ترین مردمان از جهت چهره، نسب و اخلاقیات و منطق به رسول اکرم است و حق جانشینی و خلافت به این خاندان سزاوارتر است تا به یزید که فردی زنازاده است و فسق و فجور وی برای همگان مظهر است.
حضرت علی اکبر (ع) در این رجز اشاره می کند که اجازه نخواهد داد که یزید بر آنان حکومت کند و این اعتقاد حضرت که در شمایل رجز بیان شده است در جایی دیگر از تاریخ نیز از ایشان ذکر شده.
کاروان امام حسین (ع) در ثعلبیه
زمانی که کاروان امام حسین (ع) هنوز به سرزمین کربلا نرسیده بود و در راه به سرزمين «ثعلبيّه» رسيدند مقارن ظهر بود، امام (ع) سرش را بر بالين گذاشت و اندكى خوابيد، پس از لحظهاى بيدار شد و فرمود: صدا زنندهاى را ديدم مىگفت: «شما شتابان مىرويد، ولى مرگ شما را زودتر به سوى بهشت مىبرد.»
فرزندش على اكبر (ع)عرض كرد: «يا أبت! أ فلسنا على الحقّ»؛ اى پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟ امام حسين (ع) فرمود: «بلى يا بنىّ و الّذى اليه مرجع العباد»؛ آرى اى پسرم، سوگند به خداوندى كه همه بندگان به سوى او بازگردند، ما بر حق هستيم. على اكبر (ع) عرض كرد: «يا أبت! اذن لا نبالى بالموت»؛ اى پدر! بنا بر اين باكى از مرگ نداريم.
امام حسين (ع) فرمود: «پسر جانم! خداوند بهترين پاداش نيكى كه از ناحيه پدر به او داده مىشود به تو عنايت فرمايد.» این سخن حضرت علی اکبر (ع) نیز نشان دهنده این حقیقت است که مرگ بهتر از آن است که یزید فاسق به نام اسلام حکومت کند. همان طور که امام حسین (ع) براین حقیقت تصریح کرده اند که « الموت اولی من العار.»؛ مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است.
کربلا پدیده ای به نام آقا زاده ندارد
واقعیت قابل توجه و تامل در به میدان رفتن علی اکبر (ع) این نکته است که همه مقاتل متفقا اجازه امام حسین (ع) را به ایشان برای نبرد و جنگیدن بدون درنگ ذکر کرده اند و نیز این حقیقت که حضرت علی اکبر (ع) اولین فرد از بنی هاشم بودند که به میدان نبرد رفته و شهید شدند مورد اتفاق همه مقاتل است.
چنانچه در زیارت نامه آن حضرت می خوانیم: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر خلیل»این موضوع و روش برخورد امام، اعلام کننده این واقعیت بزرگ است که کربلا پدیده ای به نام آقا زاده ندارد و امام حسین (ع) جوان خویش را براي حفظ اسلام به عنوان اولین نفر از هاشمیون به میدان می فرستد و زمانی که حضرت علی اکبر (ع) شهید شده و امام بر بالای سر پیکر وی حاضر می شود و گونه خود را بر گونه علی اکبر می گذارد و لعنت می کند قومی را که با کشتن علی اکبر (ع) جرات پیدا کردند بر خدا و هتک حرمت رسول خدا.
سخنان و رفتار خامس آل عبا در هنگام راهی کردن حضرت علی اکبر(ع) به میدان جنگ و پس از شهادت وی گویای شدت علاقه ایشان به فرزند جوان و برومند خویش است اما جلوه و بروز این علاقه بسیار زیاد نه تنها سبب تمایز حضور حضرت علی اکبر (ع) در میدان نبرد نمی شود بلکه باعث دادن درسی بزرگ به همه تاریخ و مردان حکومتی می شود و با اطمینان می توان اظهار داشت لحظه لحظه عاشورا حامل پیام های عقیدتی و تربیتی است.
آقا بــه خــدا مــا ز شـمــا فـاصله داریم
بــا اصل مــرامــت به خدا فاصلـه داریم

بـا شور تــو و کرببلا محــفلــمــان گــرم
هم بــا تــو و بــاکربــبـلا فاصــلــه داریم
با چشمهی احساس تــو ای خـون خداوند
با این همه تــزویر و ریـا فاصــلــه داریم
تــا کربــبــلا تــا غـــم تنــهاییــت آن روز
صد حــنــجره فریــاد صـدا فاصــله داریم
دیوار و در و دفترمان عکس شهـیـداست
با حــرمت خـــون شــهـــدا فاصــله داریم
گر مرجـع تقلید شمــا زینب کـبــری است
خواهر ز چه رو این همه ما فاصله داریم
تــصویــر تو را آیــنــه فــریــاد بــر آورد
با عـصمت حق، تا به کجــا فاصــله داریم
ما وارث خــون شــهــدایــیــم ولــی حــیف
بــا شــیــر زن کــربــبـلا فاصــلــه داریــم
عــمــریست کـه زنـدانی اندیشهی خویشیم
با ذهــن پــر از عطــر هوا فاصــله داریم
دیــروز کـه در سنـگرمان ذکر و دعا بود
امــروز کــه از ذکــرو دعـا فاصله داریم
بــا عشــق و صـفــا خـانه یکی بود دل ما
افسوس که با ایـن هــمه جــا فاصله داریم
آیــا شــده از خویـش بـپــرسیم کـه امروز
باعشـق ســرآغــاز چــرا فاصله داریم ؟

حاج اسماعیل دولابی در بیان ویژگیهای سرزمین کربلا می گوید:
«كربلا تربت میسازد و همه ابدان شيعيان را تربت میكند. از عطش، آب بدن خشك میشود و تشنه دنيا و آخرت میشود. هم تشنه آب ظاهری میشود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را میكشد و كم میكند و آن را خشك و خاك و تربت میكند. كسی كه تشنه كربلا شد، بدنش سرانجام تربت میشود؛ همين بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد.»
«تربت را اگر به دريا بزنی، خجالت میكشد كه طغيان كند و ساكت میشود. اگر آن را به تب شديد چهل درجه عرضه كنی، تب فوراً ساكت میشود و از آن بدن میرود، خجالت میكشد. تربت به او میگويد تو حرف نزن، من مال كربلايم. به تب میگويد من از صبح تا ظهر عاشورا طوفانها ديدهام.»
«تو فقط يك طوفان ديدهای. تب خجالت میكشد و تا تربت امام حسين(ع) به آن میرسد سرش را پايين میاندازد و میرود. اگر به دريايی كه طغيان كرده تربت نشان دهی، خجالت میكشد، سرش را پايين میاندازد و آرام میگيرد. همه شما، هم با عقلتان، هم با محبتتان و هم با ولايتتان میبينيد كه اين درست است.»
«اساساً وقتی كسی كه ابتلا زياد ديده است میآيد، كسی كه كم مصيبت ديده است، خاموش میشود. كسی برادر و يا عيالش مرحوم شده، ديگری بچهاش مرحوم شده و گريه میكند. وقتی آن كه ابتلای بزرگتر ديده وارد میشود، آن يكی خاموش میشود و ديگر خجالت میكشد گريه كند. اين خيلی ساده است. تمام ابتلائاتی كه ما در دنيا میكشيم، با ياد كربلا ساكت میشود.»

پدر ما قبل از جنگ با عائله سنگینش از نجف حرکت کرد و به مشهد رفت. در مشهد بودیم که جنگ شروع شد، (و این که ما در آنجا چقدر ناراحتی کشیدیم بحث مفصلی است که به آن کاری نداریم). زیارت کردیم و آمدیم به تهران (این جریان مربوط به شصت سال قبل است). مرحوم پدر مردد بود که چه کند. با این اوضاعی که هست آیا به نجف برگردد یا در تهران بماند یا به قم برود؟
یکی از علمای تهران به نام آقا میرزا سیّد علی قمی که پیش نماز مسجد پاچنار بود (مسجد شیخ عبدالحسین که در آنجا یک مدرسه هست و یک مسجد) مرد محترم آزاده و موقّر و متینی بود. پدرش از علمای تهران و از شاگردان میرزای شیرازی بود. آقا میرزا سیّد علی قمی با پدر ما خیلی مأنوس و رفیق بود. دید که مرحوم پدر ما خیلی مشوش و ناراحت است و نمیداند که چه کند، (با عائله سنگین، نزدیک یازده نفر) در تهران بماند یا به قم برود؟
ایشان به پدر ما گفت که من دوستی دارم به نام جنانی که ارتباط با ارواح دارد، اگر میخواهید من یک جلسه او را دعوت کنم، او روح احضار میکند و ارتباط برقرار میکند و به سؤالات شما پاسخ میدهد.
پدر من سؤالات زیادی در منزل نوشت و آنها را در جیبش گذاشت و احدی جز خدا از این سؤالات اطلاع نداشت. روز موعود به منزل آقا میرزا سید علی قمی رفتند. پدرم بود و آقای جنانی و پسر مرحوم آقا میرزا سید علی ـ آقا میرزا صادق، که چند سال پیش فوت کردند ـ منزل ایشان در پاچنار بود و جلسه در آنجا تشکیل شد. آنها در گوشه دیگر سالن نشسته بودند و سؤالها در جیب پدر من بود و احدی جز خدا و این سید از این سؤالات اطلاع نداشت (اینهایی را که میگویم به صورت قاطع میگویم).
آقای جنانی آینهای آورد و ذکری گفت و دایرهای کشید. کاتب هم پسر آقا میرزا علی ـ آقا میرزا صادق ـ بود. هر چه جنانی میگفت او مینوشت و نوشتههایش هم الآن هست و موجود است.
جنانی به آینه نگاه کرد و به پدر ما گفت: سؤالات شما زیاد است و ارواح خسته میشوند (البته این تعبیر او بود).
پدر ما خیلی سؤال داشت، شاید در حدود سی تا. پدرم از سر سالن بلند شد و به ته سالن رفت و سؤالها را از جیبش بیرون آورد و خیلی از آنها را که مهم نبود خط زد و کاغذ را بست و در جیبش گذاشت و دوباره آمد و نشست. جنانی به آینه نگاه کرد و شروع به جواب دادن سؤالها کرد و همه سؤالها را یکی یکی جواب میداد، حتی وقتی به سؤالهای خط زده شده میرسید، میگفت: این سؤال را نخواستید.
از جمله سؤالاتی که پدرم کرده بود این بود که در چه عملی خیر دنیا و آخرت هست؟ جواب این سؤال خیلی مفصل آمد و شاید در حدود دو صفحه مرحوم آقا میرزا صادق نوشت.
به طور اجمال گفته بودند: این عملی است که متأسفانه دست ما در این دنیا از آن کوتاه است و اگر میدانستم از این هفته تا هفته دیگر خوابمان نمیبرد. آقا میرزا صادق در حدود دو صفحه نوشت. بعد از اتمام مقدمات (که طویل هم هست) گفت: «زیارت عاشوراء». (و این را که آیا در سؤال پدر من بوده که از چه منبعی یا خیر، نمیدانم)
جلسه پایان یافت و پدر من به زیارت عاشورا ملتزم شد و روزهای جمعه زیارت عاشورا میخواند.
منبع: خبر به نقل از قسمتی از سخنان آیت الله آقا سید رضی شیرازی
مهر: با استفاده از آمار می توان هر موضوع یا حادثه ای را دقیق تر بیان کرد تا افراد نیز آن را بهتر درک کنند؛ نقش آمار در ارائه سیمای روشنتر از هر موضوع و حادثه، غیر قابل انکار است.
به دلیل آنکه بعضی از مطالب آماری، زمانی و مکانی، حادثه کربلا را گویا تر می سازد، ۱۷۲ نکته از این واقعه جانسوز و ۷۲ شهید کربلا بیان می شود:
خصوصیات منطقه عملیاتی کربلای ۶۱ هجری
۱- واقعه کربلا نزدیک رودخانه دجله و فرات ۲- دجله در سمت چپ و فرات در سمت راست کربلا ۳- از نظر آب و هوایی در منطقه خشک و گرم عراق قرار گرفته و در ضلع شمال شرقی ایران قراردارد و درجنوب غربی، حجاز واقع شده است ۴- منطقه رملی و نیمه جنگلی است ۵- در حاشیه نهرعلقمه، نخلستانی قرار دارد.
۶- دارای تپه ماهور و پستی و بلندیهای بسیار است ۷- نهر علقمه از فرات منشعب شده و در نزدیکی اردوگاه حسینی قرار دارد ۸- موسم تابستان با گرمای مخصوص منطقه همراه است ۹- کربلا در حاشیه فرات و قبرستان یهود قرار گرفته است ۱۰- از نظر اهمیت جغرافیایی، نقطه کور، منزوی و فراموش شده، فاقد هر گونه امتیاز و اهمیت ویژه سیاسی، فرهنگی ، نظامی و اقتصادی در آن دوران است.
خصوصیات حرکت زمینی سید الشهدا(ع)
۱- عقب نشینی تاکتیکی در زمان غیر قابل پیش بینی ۲- بهره گیری از زمین برای ایجاد جنگ روانی ۳- انتخاب کمیت زمین برای به دست گرفتن ابتکارعمل در جنگ ۴- در اختیار گرفتن زمان و سلب آن از دشمن ۵- ایجاد توازن دفاعی ۶- تجزیه نیرو و تغییر جهت دشمن به سمت ضعف ۷- به هم زدن نظم تشکیلاتی و ایجاد تغییر در قرارگاه جنگی دشمن.
۸- سلب اختیار از دشمن و به دست گرفتن ابتکار حرکت ۹- اخلال در سیستم تصمیم گیری فرماندهان نظامی ۱۰- به دست گرفتن ابتکار عمل در زمین.۱۱- به موضع انفعالی کشیدن دشمن ۱۲- استفاده از پوشش طبیعی و تصنعی زمین و بهره گیری ازآن برای استتار و اختفاء ۱۳- جلوگیری از تمرکز قوا هنگام حمله دشمن و ایجاد فاصله جغرافیایی بین فرماندهی، تدارکات و ارتباطات ۱۴- ایجاد شتابزدگی در تصمیم گیری نظامی و کندی در عمل دشمن ۱۵- سلب هر گونه بهره گیری استراتژیک از زمین (از دشمن).
۱۶- افزایش محدودیت در میدان عمل و کاهش شدید میزان کارآیی دشمن ۱۷- تعیین جهت حمله و نوع آرایش جنگی دشمن به وسیله زمین ۱۸- به دست گرفتن ابتکار عمل در سازماندهی و تجدید سازمان ازلحاظ کیفی و کمی ۱۹- تعیین نوع بهره وری ازبرای دشمن به صورت مطلوب ۲۰- موضع گیری و آرایش مطلوب در دفع حمله ۲۱- احراز آمادگی در هر شرایطی تا هر زمان و سلب آمادگی از دشمن به وسیله زمین ۲۱- بدون حرکت و صرف انرژی، آرایش دشمن را برای چند ساعت به صورت جنگ روانی برهم زد.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
برای شناخت ماهیت وجودی هر شخصی، باید به نزدیکترین کسان او رجوع کرد و با شنیدن گفتههایی که در آن تنها صدق گفتار مشاهده میشود، میتوان افراد شناخت. بر همین اساس، پناه بردن به کلام معصومین(ع) بهترین مرجع و منبع برای شناخت امامان معصوم(ع) است.
امام حسین (ع) نیز به دلیل اثرگذاری خاصی که در مکتب شیعه دارد، و چگونگی زندگی، قیام و شهادتی که داشت، بسیار مورد سؤال امامان بعد از خود قرار گرفت تا شناخت شیعیان از امام سوم خود، بیشتر شود و هر یک از اولاد معصوم ایشان نیز به دنبال ارائه بهترین توصیف در باره شخصیت نورانی سیدالشهدا(ع) بودند. در این نوشتار به صورت خلاصه، سعی شده تا به مناسبت اربعین حسینی، اظهارات حضرت ولی عصر(عج) در باره جد شهیدشان برای بازشناسی شخصیت امام حسین (ع) ارائه شود.
از بهترین توصیفاتی که راجع به حضرت امام حسین (ع) شده، زیارتنامهای است منسوب به حضرت ولی عصر(عج). مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب گرانسنگ خود «نفس المهموم» عباراتی از این زیارت را بدون هیچ تردیدی به حضرت مهدی(عج) نسبت میدهد، آنجا که امام مهدی(عج) می فرماید:
«کُنتُ لِلرَّسُولِ وّلَداً و لِلقُرآن سَنَداً وَ للاُمَّة عَضُداً وَ فِی الّاعَهة مُجتَهِداً حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق ناکِباَ عَن سُبُلِ الفُسّاق تَناوه تأوه المَجهُود طَوِیل الرُکُوع وَ السُّجُود زاهِداَ فِی الدُّنیا ژُهدَ الرّاحِل عَنها ناظِراَ بِعَین المُستَوحِشِینَ مِنها»؛ تو ای حسین! برای رسول خدا فرزند و برای قرآن سند و برای امت بازویی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان حافظ و مراقب بودی، از راه فاسقان سر بر میتافتی، آه میکشیدی، آه آدمی که به رنج و زحمت افتاده، رکوع و سجود تو طولانی بود، زاهد و پارسای در دنیا بودی، زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت برکنده است، با دیده وحشتزدگان بدان نگاه میکردی.
حضرت مهدی(عج) در این عبارات، جد بزرگوار خویش را با ۱۰ عنوان توصیف میکند:
۱. امام حسین(ع)، فرزند سول خدا (ص) بود، او نواده پیامبر اکرم به شمار میرفت، و رسول خدا او را فرزند خویشتن میخواند.
۲. او سند و پشتوانه قرآن بود. قرآن، با اتکا به وجود مقدس امام حسین(ع)، در جهان استقرار و گسترش یافت و هر آنچه را که قرآن کریم، در قالب الفاظ، بیان فرموده در وجود مطهر حسین(ع) رؤیت و مشاهده میشود.
۳. آن حضرت بازوی امت بود، امت اسلامی با وجود حضرت حسین(ع) دارای بازویی پر توان و قدرتمند بوده و هست و به همین دلیل میتواند همه قدرتهای ضد خدایی را در هم بشکند و نابود سازد.
۴. امام حسین(ع) در راه اطاعت پروردگار، سخت کوش و تلاشگر بود. دعا، نیایش، ابتهال، نماز و مناجات شبانه وی در تاریخ، ضبط شده و خود مایه اعجاب آدمی است.
۵. آن بزرگوار نگهدار عهد و میثاق بود. عهد و پیمان با خداوند یا با مردم را هرگز نقض نکرد و ثابت و استوار روی پیمان خویشتن میماند و وفا میکرد.
۶. او از راه و روش فاسقان و فاجران رویگردان بود. هرگز روی به آنان نیاورد و تمایل به سوی آنان نکرد و چطور ممکن است کسی که فناءفیالله پیدا کرده به مخالفان فرمان پروردگار روی بیاورد و به آنان تمایل پیدا کند؟!
۷. امام حسین (ع) دردمندانه آه میکشید، چون ناله کسی که سخت به رنج و زحمت افتاده و بار سنگینی از غصه و اندوه در دل دارد و در سینهاش جراحتی التیامناپذیر است.
۸. رکوعها و سجدههای طولانی داشت، مدتها در حال رکوع و سجود میماند و ذکر خدا میکرد. به نظر میرسد که این جمله، رمز شوق عمیق و ریشهدار آن بزرگوار به معبود و محبوب حقیقیاش خداوند متعال است و چون از خلوت با خدا و انس به ذات لایزال او لذت میبرد از این رو سجده را ـ که خلوت با خداست ـ طول میداده و احساس خستگی نمیکرده است.
۹. سیدالشهداء (ع) نسبت به دنیا زاهد، بیرغبت و بیعلاقه بود دنیا در نظر مبارک و خدابین آن حضرت، جلوه و جلا و فروغ و بهایی نداشت، چنان از دنیا اعراض کرده بود که گویا به کلی از آن برکنده شده و قدم در سرای ابدی و جهان آخرت گذاشته است.
۱۰. آنجا که نظر دیگران نظر خریداری و نگاه عاشقانه بود، نظر آن بزرگوار به دنیا نظر انسان وحشتزده بود و نگاهش، نگاه دلبریدگان از آن، و بالاخره او از دنیا و زرق و برق آن در فرار بود که این چیزها در چشم انسان دریادلی چون امام حسین(ع) کمترین فروغی ندارد.
منبع: فارس

