پیش از آفرینش آدم دو مجلس سوگواری برای حسین بر پا گردید.
نخست : آنگاه بود که خداوند ماجرای کربلا و شهادت حسین (ع) را مقدر فرمود و
قلم ،آن را بر لوح نگاشت. لوح و قلم ماتم زده شدند و در غم فرو رفتند .
دومین مجلس سوگواری بر حسین پیش از آفرینش بود که در پیرامون عرش الهی
برپاشد،(و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه(بقره 30))،آنگاه
که پروردگارت فرمود:همانا من در زمین جانشینی قرار خواهم داد؛(قالو اتجعل فیها
من یفسد فیها و یسفک الدماء(بقره30))،فرشتگان گفتد : آیا کسی را در آن
می آفرینی که تبهکاری کند و خون ها ریزد؟در برخی از تفاسیر گفته شده است
که هنگامی که فرشتگان شهادت حسین را دیدند اندوهگین شدند و به خدا چنین
گفنتد.وخدا در پاسخ فرشتگان فرمود:(انی اعلم ما لا تعلمون(بقره30))؛همانا
من می دانم آنچه را که شما نمی دانید.
منبع:الخصائص الحسینیه(شیخ جعفر شوشتری)
بسم الله الرحمن الرحیم
مِن الحسین بن علی إِلی بنی هاشم :
اما بعد :
فإنّهُ مَن لَحِقَ بی منکم استشهد و مَن تخلّفَ عنی لم یبلغ(مبلغ) الفتح
و السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی به فرزندان هاشم :
و اما بعد :
همانا هرکس از شما به من ملحق شود به شهادت خواهد رسید و هرکس بازماند فتح و گشایشی برایش نخواهد بود
والسلام
در کربلا
گران میخرند و گران میفروشند.
آنجا میروی اگر
هر آنچه داری ببر!
وقتی حسین هست اگر در صحنه نباشی ،
فرقی نمی کند هر کجا که می خواهی باش،
چه بر سر سفره شراب
چه ایستاده بر نماز
در سال ۱۳۴۱ هجری شمسی و در شهر مذهبی و شهید پرور بابل، فرزندی از خانواده ای کشاورز چشم به جهان گشود که نام او را “محمد زمان” نهادند.
“محمد زمان” از همان کودکی، دستانش به کار و زحمت آبدیده گشت. همراه با کار کشاورزی، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را به سر برد و راهی دبیرستان شد و موفق به اخذ مدرک دیپلم گشت. در کنکور تجربی شرکت کرد و در رشته پزشکی قبول شد.
دل و عقلش، در زد و خورد بودند؛ یکی به رفتن به دانشگاه تشویقش مینمود و دیگری کوی عاشقان عارف، حوزه و نوکری امام زمان (عج) را دورنمایی زیبا، به او نشان میداد. منصبی که به آقایی عالم برتری داشت و محمد زمان، این جوان پاک مازنی در نجوای عاشقانهاش چنین میسرود:
به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی
محمدزمان، در نهایت حوزه را برگزید و مدال نوکری آن امام همام را بر گردن آویخت، نزد حضرت آیت الله ایازی (رحمه الله علیه) رفت و به تحصیل در مکتب ناب جعفری مشغول گشت. در و دیوار مدرسه رستمکلا، خلسههای جاودانه شبهای حضور محمد زمان را از یاد نخواهد برد.
شهید ولیپور در اندک مدتی نردبان ترقی را طی نمود و در علم و عمل به مدارج بالا رسید به گونهای که آیت الله ایازی به آینده علمی وی بسیار امید داشت و آیندهای پر فروغ را سرانجام وی خواند. محمد در دوران تحصیل،همچون دیگر طلاب خطّه علویان از جبهه و دفاع از میهن غافل نبود. او پرورده مکتب ناب امام صادق (علیه السلام) بود و مردانگی را نزد شیرمرد عرصة عرفان و عمل، آیت الله ایازی آموخته بود. به جبهه رفت و زیباترین غزلهای حضور را به نظاره نشست. محمد زمان به راستی عارف حقیقی و شیدای حضرت دوست بود. دست نوشتههایی چند از مناجات عارفانه وی به روشنی گواه این مدعاست:
«شهادت، زیباترین واژه دفترچه زندگانی زمین است. هر از چند گاهی، چند برگی از دفتر زمین، به نام بلند شهید، رنگ خون میگیرد و باز شرف و عزت زمینیان هابیل تبار در سرشک حسرت ملائک، راز پس پردهای را می گشاید. قلم بر آن است تا این بار به روزهای خاکی، افلاکی دیگری نظاره افکند و در چینشی از جنس نور، فانوسی رهگشا برای ما کشتی شکستگان دریای غفلت بسازد.»
و سرانجام، زندگانی خاکی شهید ولیپور در ۲۳/۳/۶۷ در عملیات «کربلای ۱۰» به سرانجام خونین خود رسید و او با اصابت ترکشی به کمر در شلمچه، بال در بال ملائک گشود.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
ح س ی ن فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا ح س ی ن! لبیک...
ح س ی ن نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یا ح س ی ن!
ح س ی ن شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا ح س ی ن!
ح س ی ن سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا ح س ی ن! لبیک...ح س ی ن از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...ح س ی ن رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...ح س ی ن سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، ح س ی ن به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
ح س ی ن به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم من کسی نبود یاریم کند و ادعا کننده ای هم نبود تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی تنهاست...ح س ی ن تنهاست...
کربلایی دیگر در راه است...
غلامش را فرستاده بود به کربلا اما اکنون با هرآن چه همراهش فرستاده بود بازگشته بود.
غلام برگشته بود اما پر اشک٬ به خود پیچان!
پرسید: چه شد؟ همسرم زهیر را در میان کشته گان نیافتی؟ مگر کفن ندادمت تا او را کفن و دفن نمایی؟
غلام سر افکنده بود. می نالید. چه باید می گفت در وصف آن چه ناباورترین باورنکردنی بود؟!
پس از اشک و آه سر بلند کرد و گفت:
در میان بدن های شهید و خون آلود به دنبال تن زهیر می گشتم تا او را بیرون آورده و طبق فرمان شما کفن نمایم. اما صحنه ای دیدم که توانم را از من ربود. خاک بر سرم کرد و کاش همان لحظه قالب تهی می کردم.
آن وقتی که دیدم بدن مطهر اربابمان حسین بدون سر٬ عریان٬ بی کفن٬ پاره پاره بر زمین افتاده
و من چگونه زهیر را کفن می نمودم در حالی که جسم پاره ی تن رسول خدا به آن حال باشد؟

بر اساس برخی از روایات سرزمین کربلا تا پنچ فرسخ از هر طرف جزء حریم قبر امام حسین (ع) حساب میشود.
خاک تربت امام حسین به کجا اطلاق می شود آیا هنوز بعد از این همه سال خاک تربت وجود دارد؟
تربت امام حسین خاکی است که از قبر یا حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه می آورند که شیعه به خوردن آن استشفا میکند. خاک اطراف قبر برای شفای بیمار و مهر نماز استعمال میشود.
امام خمینی می فرماید: آنچه به صورت قطعی تربت امام حسین (ع) است خاکی است که از قبر و آنچه عرفا ملحق به قبر است برداشته میشود. (۱)
نظر عدهای از مراجع آن است که حکم فضیلت سجده بر تربت امام حسین و حکم جواز خوردن کم از آن برای شفاء، مخصوص قبر و کمی از اطراف قبر امام حسین(ع)بوده و بقیه خاک کربلا هر چند محترم است؛ اما حکم خاک قبر امام حسین و اطراف قبر را ندارد. (۲)
بر اساس برخی از روایات سرزمین کربلا تا پنچ فرسخ از هر طرف جزء حریم قبر امام حسین (ع) حساب میشود. (۳)
به نظر بعضی از مراجع: حکم تربت حسینی که در روایات وارد شده است بر خاک کربلا تا مقداری که حریم قبر امام حسین (ع) است یعنی از هر طرف پنج فرسخ بار میشود. ولی زمینهای نزدیک قبر شریف حضرت، دارای فضیلت بیشتری هستند. (۴)
پی نوشتها:
۱. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۱۵۶، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی، ۱۴۲۱ ق ، چاپ اول.
۲. آیت الله بهجت، توضیح المسائل مراجع، ج۲ ذیل مسئله ۲۶۲۸، استفتاءات تلفنی از دفتر رهبری، و دفتر آیت الله سیستانی.
۳. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: قَالَ (ع) حَرِیمُ الْحُسَیْنِ (ع) خَمْسَه فَرَاسِخَ مِنْ أَرْبَعِ جَوَانِبِ الْقَبْرِ وسائلالشیعه، ج۱۴، ص ۵۱۳، باب حد حرم الحسین (ع) الذی یستحب... .
۴. استفتاء تلفنی از دفتر آیت الله وحید خراسانی.
*برگفته از سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوال های دینی
الطَّالِبِینَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ
مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ [عَلَیْهِ] السَّلامُ.
شما را از خونخواهانش به همراه ولىاش امام مهدى از خاندان محمّد(درود بر ایشان باد).

اگر جنگ از شب به صبح نمی کشید قطعا اصحاب امام علیه السلام کشته می شدند و آنگاه آیندگان این چنین قضاوت می کردند که اصحاب امام غافلگیر شده بودند(و فرصت فکر کردن را نداشتند که آیا در راه امام حسین جان خود را فدا بکنند یا نه) و اگر مهلت می خواستند آنان می توانستند صبح زود از امام علیه السلام جدا شده و خود را نجات دهند.
پس امام علیه السلام از دشمن تقاضای مهلت کرد تا بتواند پیش از هر چیز اصحاب را توجیه کند و آنان را در انتخاب، آزاد بگذارد.
امام علیه السلام شب عاشورا اصحاب را جمع کرد و به آنان گفت: سپاه دشمن با شخص من کار دارد و شما می توانید از تاریکی شب استفاده کنید و از کربلا خارج شوید. همین جمله نورانی امام آن چنان اصحاب و یارانی ساخت که نه تنها احدی از آنان از امام علیه السلام جدا نشدند بلکه روشنی چشم امام شدند و با شهادت خویش افتخار جاویدانی را نصیب خود کردند.
1
ویژگی های یاران امام حسین علیه السلام

در اینجا سؤال دیگری مطرح می شود و آن اینکه: اصحاب حسین بن علی علیه السلام چه ویژگی هایی داشتند که امام علیه السلام در وصفشان فرمود: من اصحابی با وفاتر و نیکوتر از یاران خود نمی شناسم؟
اولا
: انتخابی که اصحاب و اهل بیت امام نمودند سخت ترین و دشوارترین انتخاب ها در تاریخ بشریت بود. زیرا از نظر عده و تعداد نفرات 72 تن در برابر 30 هزار و از نظر عُده و امکانات قابل قیاس نبودند پس اصحاب امام حسین یک گزینه در پیش رو داشتند: شهادت.
ثانیا
: اصحاب امام با اینکه جان خود را در خطر می دیدند ولی هرگز به آن فکر نمی کردند بلکه آنچه برای آنان از جان عزیزتر بود حفظ سلامتی امام بود... در ظهر عاشورا آنگاه که امام علیه السلام به نماز خوف ایستاد، سعیدبن عبدالله در برابر امام ایستاد تا تیر به امام اصابت نکند و آن قدر تیر خورد تا به زمین افتاد و آن گاه و در همان حال که به زمین افتاده بود به امام علیه السلام گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا وفا کردم؟
ثالثا
: اصحاب امام حسین فرصت بیرون رفتن از این بحران و نجات از مرگ را داشتند ولی هرگز از چنین فرصت هایی استفاده نکردند و در کنار امام تا آخرین لحظه باقی ماندند.
رابعا
: اصحاب امام علیه السلام در موقعیتی سیاسی و فکری قرار گرفته بودند که اگر از ایمان کامل برخوردار نبودند قطعا از امام فاصله می گرفتند زیرا که اکثر جهان اسلام ار برابر بحران موجود سکوت اختیار کرده بودند و از امام حمایت نمی کردند و آنهایی هم که همسو با امام علیه السلام بودند راه های دیگری را برای مبارزه پیشنهاد می کردند.در چنین شرایط پیچیده سیاسی این اصحاب امام بودند که سخت خود را متعبد به مواضع فکری امام نشان دادند. 2
سید روح الله علوی - گروه دین و اندیشه تبیان
1. بر کدامین مصیبت باید گریست، سید محمد تقی قادری، ص 252 تا 2552. همان ص 255 تا 259
دانشمند شهید و واعظ شهیرمرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی خراسانی (ره) فرمود :
مرحوم حاج شیخ مهدی مازندرانی (ره) درکربلا زندگی می کرد و پنجاه سال در رواق حــرم امـام حسین (ع) منبرمی رفت . او چند جلد کتاب به نام های کوکب الدّری ، معال السبطین ، شجرۀ طوبی وآثارالحسین (ع) نوشته است . درکتاب آثار الحسین (ع) آورده است که :
در مازندران فردی به نام ملاعبّاس چاووش بود كه هر سال پرچمی بر دوش می گرفت و باعـدّه ای از مردم دنبال این پرچم چاووشیش به طرف کربلا می رفتند .
او یک سال چون گرفتاری ای برایش پیش آمده بود تصمیم گرفت که به کربلا نرود . سی و دو نفر از جوانان اطراف ده اش آمدند وگفتند : ملا عبّاس بیا به کربلا برویم . ملا عبّاس گفت : من امسال گرفتاری ای دارم که نمی توانم بیایم . جوانان به اوکمک کردند تا گرفتاری اش برطرف شد .
ملا عبّاس چاووش پرچم را برداشت و گفت : هرکِه دارد هوس کربُبَلا بسم الله . ملا عبّاس چاووش به راه افتاد ، جمعّیتی ازمردم از اطراف جمع شدند وشهر به شهر آمدند تا نزدیکی های کربلا رسیدند . درمنزلگاهی توّقف کردند و دور هم نشستند . سرشب ملا عبّاس گفت : رفقا امشب چـه شبـی است ؟
گفتند : امشب شب جمعه است . گفت : رفقا آن چــراغها را می بینید ؟ گفتنــد : آری . گفت : آن چراغهــا گلدسته های حرم امام حسین (ع) است . یک منزل بیشتر نمانده ، می دانم خسته اید امّا بیایید چون امشب شب جمعه است این منزل دیگر را هـم برویم تا شب جمعه امام حسین (ع) را زیارت کنیم .
همه داخل صحن امام حسین(ع) شدند ، همین که رسیدند جوانان دورش را گرفتند ، گفتند : ملا عبّاس شب های جمعه که ما در مازندران در ده مان بودیم ، دورت جمع می شدیم و تـو نـوحه می خـواندی ما هم برای امام حسین (ع) سینه می زدیم . حالا شب جمعه درکربلا به صحن وسرایش آمدیم .
گفت : چَشْم ، امشب هم برایتان نوحه می خوانم .
ملا عبّـاس می گـوید : مــن بــاخــودم گـفتـم بـه حـرم امـام حسین (ع) مـی روم و بــرایـشان زیـارت می خوانم ، بعد بالای سرامام حسین (ع) می رویم و دفترچۀ نوحه ام را بازمی کنم ، هرنوحه ای آمد همان را می خوانم . گفت : بالای سرامام حسین (ع) آمدم دفترچه را درآوردم ، وقتی بازش کردم دیدم سرصفحه نوحۀ علی اکبر(ع) آمد ، فهمیدم این اشارۀ خودِ ابی عبدالله (ع) است .گفت : نوحۀ علی اکبر(ع) خواندم ، حالا شما مناسبت ها را ببینید ؛ این جوانان ، سفر اوّلشان ، حرم امام حسین (ع) ، دل شب جمعه و نوحه علی اکبر(ع) ، چه حالی پیداکردیم . بعد به رفقا گفتم بس است ، برویم استراحت کنیم . همه به سرا آمدیم ، خسته و مانده افتادیم وخوابمان برد .
ملا عبّاس می گوید : تا خوابم برد ، در عالم رؤیا دیدم کسی در سـرا را مـی زنـد . من برخــاستم کـه ببینم کیست . دیـدم غـلام سیـاهی است ، به مـن سلام کرد وگفـت : ملّا عبّـاس چـاووش شمـایید ؟ گفتم : بله . گفت : آقا فرمودند به رفقا بگویید آماده شوند ، ما می خواهیم به دیدن شما بیاییم . گفتم : آقا کیست ؟
گفت : آقا کیست ، آقا همانی است که این همه راه را به عشق و علاقۀ او آمده اید . گفتم : آقـا امـام حسین (ع) را می گویی . گفت : آری .
گفتم : امام حسین (ع) می خواهند اینجا بیایند . گفت : آری .
گفتم : کجا هستند ؟ ما برای پا بوسی شان می رویم . گفت : نه آقا فرموده من خودم می آیم .
ملا عبّاس می گوید : در عـالم رؤیا رفقـایم را خبرکردم و همه مؤدّب نشـستیم کـه الآن آقا می آیند .
طولی نکشید که دیدم درسرا باز شد . مثل اینکه خورشید طلوع کرده بود ، نوری ظاهرشد . من و رفقایم آمدیم بلند شویم که آقا اشاره کرده و فرمودند : ملا عبّاس شما را جان حسین (ع) بنشینید !
شما خسته اید ، تازه رسیده اید راحت باشید . احوال یک یک ما را پرسیدند . ناگاه فرمودند : ملّا عبّاس .
گفتم : بله آقاجان . فرمود : می دانی چرا امشب اینجا آمدم ؟ گفتم : نه آقـاجـان . فـرمود : من بـا شمـا سه کار داشتم . گفتم : آقا جانم چیست ؟
فرمود : اولاً بدان هرکِه زائر ما باشد به دیدنش می رویم .
فرمود : ملّا عبّاس کار دوّم این است که شب های جمعه وقتی در مــازندران هستیـد و جلســه دارید و دور جمع می شوید پیرمردی دم درمی نشیند وکفش ها را مرتّب می کند ، سلام حسین (ع) را به او برسان !
امام (ع) فرمود : ملا عبّاس کار سوّم هم این است که آمدم به تو بگویم : اگردو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی . گفتم : بله آقا . دیدم بغض راه گلویشان را گرفـت . گفتم : آقـا چیـه ؟ فـرمـود : ملا عبّـاس اگر دو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی ، دیگر نوحۀ علی اکبر (ع) را نخـوان . گفتـم : چرا نخـوانم ، مگر بد خـواندم ، غلـط خـواندم ؟ ! فـرمود : نه . گفتم : پس چـرا نخـوانم ؟
فرمود : ملا عبّاس ، مگر نمی دانی شب های جمعه مادرم فاطمه زهرا (س) به کربلا می آید .
آیــد بــه دشت کربلا گـوید حسین(ع) من چـه شد ؟
گردد به دور خیمـــه گـاه ، آیــد میــان قتلگـــاه
گوید حسین(ع) من چه شد ، نور دو عین من چه شد ؟
« اَللَّهُمَ ارزُقنَا شِفَاعَة جَدِّه وَ زِیارةِ قَبره » « اِلهی آمین »
طبق برخى تفاسیر، حروف رمزى كهیعص، (حروف مقطعه قرآن در اول سوره مریم)،اشاره به حوادث یا فضایل یا مسایلى دارد كه اهل بیت به علم آن آگاهند.از جمله تفسیرها و تأویل هاى این حروف،انطباق آن با حادثه كربلاست.
در روایات است:
حضرت زكریا نام پنج تن آل عبا را از جبرئیل فرا گرفت و چون به نام امام حسین«ع» مىرسید،اندوهگین مىشد و اشک در چشمش مىآمد،اما با نام هاى دیگر،اندوهش مىرفت.راز آن را ازخداوند پرسید.خداوند با«كهیعص» قصه آن را خبر داد.
«كاف»،نام كربلاست،«ها»،كشته شدن عترت طاهره است، «یاء» یزید ستمگر، قاتل حسین«ع»است،«عین»عطش حسین«ع»و«صاد»صبر و مقاومت اوست.
زكریا سه روز در مصیبتحسین«ع»گریستو از خدا خواست كه فرزندى به او عطا كند و با محبت او،آزمایشش كند و آنگونه كه محمد«ص»را در سوگ فرزندش به داغ نشاند،او را هم داغدار كند.خداوند، یحیى را بهاو عطا كرد.
یحیى هم همچون حسین«ع» شش ماهه به دنیا آمد. (1) میان یحیى بن زكریا و حسین بن على شباهت هاى دیگر نیز وجود دارد.سر هر دو مظلومانه بریده شده و سر هر دو در طشت و طبقى پیش طاغوت زمانشان نهاده شد.
تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت ها :
1. تفسیر البرهان،ج 3،ص 3،بحار الانوار،ج 44،ص 223.آیات دیگرى نیز به شهادت امام حسین«ع»تاویل شدهاست. (ر.ك:بحار الانوار،ج 44،ص 217 باب«الایات الماولة لشهادته».)
فرهنگ اصطلاحات عاشورا، جواد محدثی

حضرت حسین علیه السلام
کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات، اشارات، لطایف و حقایق. عبارات آن برای توده مردم، اشارات و رموز از آنِ خواص و بندگانِ ویژه، لطایف آن برای اولیای خدا و حقایق آن برای پیامبران و انبیا است.
خبرگزاری شبستان: پیوند میان امام حسین (علیه السلام) و قرآن، بسیار مستحکم و عمیق است. آن حضرت، سخت شیفته قرآن بود، به گونهای که قرآن مونس و همدم شب و روزش بود. این جایگاه ویژه را از میان فرمودههای آن بزرگوار، درباره قرآن و واکنشهای ایشان در برابر آن کتاب عظیم، میتوان دریافت.
حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و معارف عمیق قرآن
امام حسین(علیه السلام) در روایتی مراتب و معارف قرآن کریم را این گونه بیان میفرماید: کتاب اللّه (عز و جل) علی أربعة أشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للأولیاء و الحقایق للأنبیاء.[1] کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات و رمزها (اشارهها) و لطایف و حقایق. عبارات آن برای توده مردم است. اشاره و رموزات، از آنِ خواص و بندگانِ ویژه است. لطایف آن برای اولیا است و حقایق آن برای پیامبران و انبیا است. در این حدیث، امام حسین(علیه السلام) ضمن بیان این که قرآن، دارای معارف عمیقی است، بهرهمندی از آن را برای همگان میسر میداند. مقصود از «عبارات»، شناخت مفاهیم در حدِ ترجمه و دانستن معانی لغات است که تودههای مردم در آن سهم دارند.
مقصود از «اشارات قرآن» فهم قرآن، در حد تفسیرِ آن است که در حوزه صلاحیت متخصصان قرآن و مجتهدان تفسیر است که به ابزار تفسیر مجهزند. منظور از «لطایف قرآن»، نکات و برداشتهایی است که از حد فهمِ بیشتر علمای تفسیر، فراتر بوده، شرط ولایت الهی را طلب میکند، آنان که دل به خدا سپردهاند و خدا سرپرستی آنان را بر عهده گرفته است و از یاران و حواریون خاص پیشوایان معصومند، به حوزه لطایف قرآن راه یافته، از آن بهرهمند میشوند. مقصود از «حقایق قرآن»، ذات قدسی و مکنون ملکوتی قرآن است که اتصال و تماس با آن، معصوم را میسزد و دست دیگران، از آن حوزه، کوتاه است: (لایمَسُّـهُ إِلاّ المُطَهَّـرُونَ).[2]
تجلیل عجیب امام از معلم قرآن
شدت علاقه حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به قرآن کریم را تا اندازهای میتوان از حرمت نهادن و تکریم آموزگاران قرآن شناخت، به گونهای که گاهی مورد انتقاد اطرافیان قرار میگرفت. نقل است یکی از فرزندان امام حسین(علیه السلام) نزد معلمی به نام عبدالرحمان در مدینه آموزش میدید. روزی معلم، سوره حمد را به او آموخت. هنگامی که فرزند، سوره را برای پدر قرائت کرد، امام (علیه السلام)، معلم را فرا خواند و هزار دینار و هزار حلّه به او پاداش داد. وقتی به امام ـ به سبب پاداش زیاد ـ اعتراض شد، فرمود: «هدیه من کجا با تعلیم حمد برابر است».[3]
قرآن را بخوان حتی اگر ایستاده...
بشر بن غالب اسدی نقل میکند که روزی خدمت امام حسین(علیه السلام) رسیدم و آن حضرت درباره ارزش و ثواب خواندن قرآن فرمود: «کسی که یک آیه از قرآن را ایستاده بخواند، برای هر حرفی صد پاداش نیکو برای او نوشته میشود. اگر در غیر نماز بخواند، خداوند به هر حرفی، ده پاداش نیکو به او عطا میکند. پس اگر قرآن را بشنود، به هر حرفی یک پاداش نیکو به او عطا میکند و اگر کسی تمام قرآن را در شب بخواند، فرشتگان بر او تا صبح درود میفرستند و اگر در روز ختم کند، فرشتههای نگهبان تا شب بر او درود میفرستند و دعای او بر آورده است و به اندازه آنچه میان آسمان و زمین است، به او پاداش داده میشود». پرسیدم: این ثواب خواننده قرآن است اما کسی که نمیتواند قرآن بخواند چه؟ فرمود: «ای برادر بنی اسد! در شگفت مباش زیرا خداوند، بخشنده،ستایش کننده و بزرگوار است. اگر آنچه را از قرآن میداند، بخواند، خدا این اجر را بهاو میدهد».[4]
افتخار کردن حضرت به آموختن قرآن
حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) میفرماید: «شب عاشورا شنیدم پدرم به یارانش میفرمود: أثنِی علی اللّه أحسن الثناء و أحمده علی السرّاء و الضّرّاء اللّهمّ إنّی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوّة و علّمتنا القرآن … .[5] ؛ خداوند را با بهترین ثناها، ثناگویم و او را بر فراخی و تنگی ستایش میکنم. خدایا! تو را به سبب این که ما را با انتخاب پیامبر، از میان ما گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی، ستایش میکنم. در این خطبه، حضرت با افتخارِ به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن، به همگان میفهماند که هرکس قرآن را داشته باشد، شدیدترین و سختترینِ مشکلات، پیش چشم او آسان خواهد شد.
پی نوشت ها :
[1]. بحارالانوار، ج 89، ص 20
[2]. واقعه آیه 79
[3]. مستدرک الوسائل، ج 13، ص 117
[4]. کافی، ج 6، ص 420
[5]. بحارالانوار، ج 44، ص 392
کربلا، و تو چه می دانی که کربلا چیست؟
کرب و بلا ریزجزئی از کربلای حسین (ع) است.
تشنگی کنار آب، گرسنگی، آوارگی در بیابان گوشه ای از نقشه بزرگ نقاشی اعجاب انگیز اباعبدا... (ع) است.
دست جدا فتاده و پای بریده، سر بر نیزه و بدن زیر سم رفته، لب های چوب شده و گلوی تیغ دیده، گوش خونین گوشواره از دست داده، پای رنجور دوان در صحرای نینوا، تن سنگینی زنجیر کشیده، پوست آتش لمس کرده و موهای پریشان شده، بخشی از داستان سیدالشهدا (ع) است.
چیست کربلا؟ آرامگاه عشاق و اولیای خدا، مهبط فرشتگان عرش برین. مطاف ملکوتیان.
چیست کربلا؟ میدان برادری عقل و جنون، پایگاه پرواز پروانه و پوسیدن پیله کرم زبون، تالار غلتیدن عشق در خون.
کربلاست پاسدار حرمت مکه و آبروی مدینه و عطش کوفه. کربلاست معروف در آسمان و شناخته شده میان جنتساکنان و بر فراز شده تا لامکان. کربلاست مایه رشک جنت و ترس حجیم.
نم گوشه چشم آدم (ع) و تقربش فقط و فقط ماجرای اشرف اولادش در کربلا بود. کربلا صحنه ددمنشی وارثان قابیل بود و به خون غلتیدن وارثان خون به نا حق ریخته هابیل. طوفان نوح (ع) ورقی بود از کتاب طوفان کربلا که تا همیشه تاریخ توفنده است و در تمام زمین از تاب نمی افتد. خلیل در گلستان آرمیده، به گلستانی می نگرد که در کربلا به آتش عشق حق سوخت و بوی عطرش هستی را نوازش داد. کربلا قربانگاه عظیم ذبح عالم است که ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) را از عظمت خویش به وادی حیرت کشانده. یوسف صدیق (ع) در کربلا بزرگ منادی توحید را می بیند که خواب از چشمان هرچه فرعون ربوده. موسی (ع) جاری کربلا را می بیند که تمام سپاه شیطان را تا روز موعود ریشه کنی بساط ابلیس، یکباره در خود کشیده و غرقشان ساخته. کلیم، مناجات سرور شهیدان را در طور کربلا به نظاره نشسته است. عظمت کربلا ملک سلیمان (ع) را به بازی گرفته است. عیسی (ع) عروج انسان را از مسلخ کربلا مشاهده گر است و خوار شدن همیشگی هرچه دنیاپرست دین فروش را می بیند. و محمد (ص) ...
چه گوید زبان از حال محمد (ص) در کربلا؟ چه سری است میان این چهارده سرور هستی با کربلا؟
در کربلا بود که بقای دین آخرین رسول (ص) تضمین شد. کربلا بود که نقاب اسلام از چهره کریه سلسله منافقان امت پیامبر (ص) برداشت و رسوای تاریخشان ساخت. در کربلا دست یهود که از آستین امویان ناپاک بیرون آمده بود قطع گردید. در کربلا بود که فداکاری های صدیقه طاهره (س) به ثمر نشست. کربلا بود که حقانیت علی (ع) را به اثبات رساند. کربلا بود که مظلومیت مجتبی (ع) را به تصویر کشید. کربلا بود و سالار شهیدان و یک تاریخ. کربلا پی محکمی بود برای ساختمان نورانی و تابان اسلام تا ائمه هدی (ع) آجر به آجر و با خون دل پیش برند و برای روز آخر به دست امام غایب از نظر بسپارند.
کربلا، و تو چه می دانی که کربلا چیست؟ چشم دل باز کن تا نقش خونین کربلا بینی و گوش جان بگشا تا نغمه حزین کربلا شنوی.
کربلا، و تو چه می دانی که کربلا چیست؟ بخوان داستان کربلا را. بخوان به نام پروردگارت قصه نا تمام کربلا را. بخوان از شعر کربلا تفسیر قرآن را...

اینكه گفته میشود امام مهدی(ع) برای انتقام خون به ناحق ریخته شدة امام حسین(ع) و یارانش میآید به چه معناست؟ مگر در زمان قیام مختار از قاتلان اباعبدالله(ع) و یارانش انتقام گرفته نشد؟» در پاسخ این پرسش لازم است نكاتی را یادآور شویم:
1. منابع و مستندات
در بسیاری از روایات، زیارات و ادعیه بر این موضوع تصریح شده است كه در زمان ظهور امام مهدی(ع) انتقام خون امام حسین(ع) و دیگر شهدای كربلا گرفته میشود و حتّی از این بالاتر، این موضوع، به عنوان یكی از اهداف اصلی قیام مهدی موعود(ع) برشمرده شده است. در روایتی در ذیل آیة 33 سورة اسراء كه از امام صادق(ع) نقل شده است، در این زمینه چنین میخوانیم: «از حضرت امام ابوعبدالله صادق(ع) راجع به فرمودة خدای تعالی: «و هر آنكه مظلوم كشته شود پس البته كه ما برای ولیّ او حكومت و تسلط دادیم [بر قاتل] پس مباد در كشتن اسراف كند كه او منصور است»1 پرسیدم، فرمود: «آن قائم آل [بیت] محمد(ص) است، خروج میكند و به [انتقام] خون حسین(ع) [دشمنان او را] میكشد. پس چنانچه اهل زمین را به قتل برساند، مسرف نخواهد بود.»2
روایات دیگری نیز در ذیل آیة 33 سورة اسراء از امامان معصوم(ع) نقل شده است، كه در همة آنها بر مطلب فوق تأكید شده است.3 در دعای ندبه نیز از امام مهدی(ع) به عنوان منتقم خون شهدای كربلا یاد شده است: «أین الطالب بدم المقتول بكربلا؛ كجاست آنكه به خونخواهی شهید كربلا به پا میخیزد؟»4
در دو فراز از زیارت عاشورا نیز، زیارت كننده از خداوند میخواهد كه همراهی با امام پیروزمند یا امام مهدی(ع) را در خونخواهی امام حسین(ع) روزیاش گرداند؛ یكبار در این فراز: «فاسأل الله... أن یرزقنی طلب ثارك مع إمامٍ منصورٍ من أهل بیت محمّدٍ(صلّی الله علیه وآله)؛ پس از خدا میخواهم... كه خونخواهی تو را به امامی پیروزمند از خاندان محمد(ص) روزیم كند.»5
بار دیگر در فراز زیر:
«و اسئله... أن یرزقنی طلب ثاری [كم] مع امامٍ مهدیٍّ [هدیً] ظاهرٍ ناطقٍ بالحقّ منكم؛ و از او میخواهم... كه خونخواهی شما را به همراه امامی از شما كه مهدی [هدایتگر] آشكار و گویا به حق است، روزی من قرار دهد.»6
با توجه به آنچه گذشت، تردیدی باقی نمیماند كه امام مهدی(ع) به هنگام ظهور به خونخواهی جدّ مظلومش برمیخیزد و انتقام آن حضرت را از قاتلانش میگیرد.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
در میان اقوال مورخان درباره چگونگی دفن حضرت سید الشهداء(ع) و یاران با وفای آن حضرت اندک تفاوتی
دیده می شود؛ جهت روشن شدن موضوع به تشریح بعضی از آن ها می پردازیم:
الف) مرحوم مفید پس از ذکر اسامی هفده نفر از شهیدان بنی هاشم که همگی از برادران، برادر زادگان و
عموزادگان امام حسین(ع) بودند، می فرماید: آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند
و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام(ع) آنان را زیارت می کنند و
علی بن الحسین(ع) [علی اکبر] از جملۀ آنان است. برخی گفته اند : محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام
حسین(ع) نزدیک ترین محلّ است. ۱۰
ب) نیز مرحوم مفید می گوید: پس از کوچ عمر بن سعد از کربلا، جماعتی از بنی اسد که در غاضریه سکونت
داشتند، آمده و بر پیکر امام حسین(ع) و یارانش نماز گذاردند و آن حضرت را همان جایی که الآن قبر او
است، دفن کردند و علی بن الحسین(ع) را در پایین پای پدر به خاک سپردند، سپس برای دیگر شهیدانِ اهل بیت
و اصحاب، حفره ای کندند و همۀ آنان را در آن حفره به صورت دسته جمعی دفن کردند و عباس بن علی(ع)
را در راه غاضریه، در همان محلّی که به شهادت رسید و اکنون قبر او است، به خاک سپردند. ۱۱
ج) در برخی از روایات آمده است: امام سجاد (ع) [با قدرت امامت و ولایت] به کربلا آمد و
بنی اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن ها جدایی افتاده بود و آنان راهی برای شناخت نداشتند؛
امام زین العابدین(ع) از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت ،با وی معانقه
کرد و با صدای بلند گریست، سپس به طرف قبر رفت و با کنار زدن مقدار کمی خاک، قبری آماده ظاهر شد.
به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: “با من کسی هست که مرا کمک کند” بعد از هموار کردن قبر
روی آن نوشت: “هذا قبر الحسین بن علی بن أبی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً؛ این قبر حسین بن علی بن
أبی طالب است، که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند”.
پس از فراغت از دفن پدر به سراغ بدن عمویش عباس(ع) رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد.
سپس به بنی اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند. در یکی از آن ها شهیدان بنی هاشم و در دیگری سایر
شهیدان را به خاک سپردند. نزدیک ترین شهیدان به امام حسین(ع) فرزندش علی اکبر(ع) است. ۱۲
امام صادق(ع) در این باره به عبدالله بن حماد بصری فرمود: “امام حسین(ع) را غریبانه کشتند. بر او می گرید
کسی که او را زیارت کند و غمگین می شود کسی که نمی تواند او را زیارت کند و دلش می سوزد کسی که
قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند”. ۱۳
گرچه بعضی از مطالب در کیفیت به خاک سپاری امام حسین(ع) و این که چه کسی امام را دفن کرده، متفاوت
است، ولی از مجموع آن ها این نکته به عنوان نتیجه قابل استفاده است که: قبر علی اکبر(ع) در پایین پای امام
حسین(ع) قرار دارد. بنابراین می توان ادعا کرد ضریح کوچکی که به ضریح حضرت سید الشهداء(ع) متصل
است و در طرف پایین پای حضرت قرار دارد و از مجموع دو ضریح یک ضریح شش گوش درست شده، به
احترام علی اکبر(ع) و به نام آن حضرت است.
عبدالرّزاق حسنی ضریح امام حسین(ع) را چنین توصیف کرده است:
“ضریح امام حسین(ع) عبارت است از یک بلندی [صندوق مانند] چوبی که از عاج زینت
شده و روی آن دو مشبک ۱۴ قرار دارد. مشبک داخلی از فولاد گران قیمت و مشبک خارجی از نقرة روشن
سفید است… به مشبک خارجی مشبک دیگری بدون این که مانعی بین آن دو باشد، متصل است و فقط از هر
طرف به اندازة یک متر کوتاه تر از مشبک خارجی متعلّق به امام حسین(ع) است و زیر آن مشبک قبر علی
بن الحسین(ع) است که همراه پدر در یک روز شهید شده و در کنار پدر دفن گردیده است. ۱۵
.۱۲۵ – ۱۰ شیخ مفید، الارشاد (سلسله مؤلّفات شیخ مفید، ج ۱۱ ) دارالمفید الطباعه والنّشر والتوزیع، جزء ۲، ص ۱۲۶
۱۱ شیخ مفید ، همان، ص ۱۱۴ ؛جعفر خلیلی، موسوعه العتبات المقدسه، قسم کربلاء، جزء ۸، چ منشورات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۷ ه ،
. ص۷۳
.۳۲۰ – ۱۲ عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین(ع ۹، قسم الدراسات الاسلامیه- مؤسسه لبعثه، تهران، ص ۳۲۱
. ۵۳۷ ؛ المقرم، همان، ص ۳۲۱ – ۱۳ جعفر بن محمد، ابن قولویه، کامل الزیارات، مؤسسۀ نشر الفقاهه، اول، ۱۴۱۷ ، ص۵
۱۴٫هر چیز سوراخ، سوراخ پنجره مانند را مشبک گویند.
۱۵ جعفر خلیلی، موسعه القسبات المقدسه ،قسم کربلاء، مؤسسۀ الأعلیللمطبوعات، بیروت، جزء ۸، ص ۱۸۲ ، به نقل از عبدالرزاق حسنی ، موجز تاریخ البلدان العراقیه.
ظهور زندگي پاک و حيات طيبه، آرمان بلند آزادمردان و انسانهاي وارستهاي است که اسلام را نه تنها باور کرده، بلکه به آن انس شديد دارند و در راه تجلي ارزشهاي اسلامي تمامي توان خود را به کار ميگيرند. حيات طيبه، زندگي توأم با آرامش است، زندگياي که با نفس مطمئنه انس دارد و هويت انسان را در جهت درک عبوديت الهي تعريف مينمايد. انساني که زير خيمه حيات طيبه زندگي ميکند، عبدي است خاضع در پيشگاه معبود و مطيع فرامين او که زندگي خويش را در راه او و براي او تعريف کرده و از چشمه فياض پيامبران و ائمه هدي عليهم السلام جامها نوشيده است تا در راه جانان، جان خود را تسليم نمايد.
همچنانکه صحنه کربلا و حادثه عاشورا نشان داد که ره پويان طريق عشق و بندگي، از کجا تا به کجا ميتوانند در جهت قرب، لقاء و رضوان الهي گام بردارند.
عاشورا حقيقت زندهاي است در متن تاريخ که ميتواند براي همه نسلها حامل پيامي والا و متعالي باشد؛ پيامي که به همه انسانها نويد ميدهد که ميتوان با تمسّک به ريسمان ولايت، از بحرانهاي زندگي عبور کرده و به حيات طيبه رسيد.
کربلا، کلاس درسي است که استاد آن، امام حسين عليه السلام و تمامي نسلها، در هر سن و سالي، شاگردان آن هستند. در اين کلاس، شاگرداني را ميبينيم که از سن شيرخوارگي تا سالمندي، همه در ولايت معصوم ذوب شدهاند، خود را در پرتو نور او ميبينند و بدون او از شناخت خود و تعريف زندگي خويش محرومند.
درس کلاس کربلا، عبوديت و بندگي است، که در ايثار، عشق، گذشت، وفا، تعهد و بالاخره ايستادگي و مقاومت ياران امام حسين عليه السلام تحقق مييابد.
کربلاييان با انس به زندگي پاک و درک عبوديت و بندگي خالصانه و عاشقانه، در بحرانهاي زندگي، حيات طيبه را لمس کرده و نظام زندگي خويش را در هر موقعيتي، به نحوي مديريت ميکنند که بتوانند زمينه رشد خود و ديگران را فراهم نمايند.
هويت کودکان نيز در کربلا و در بستر ابتلاء، سختي و آزمايش، صيقل خورد و به کمال رسيد. امام باقر عليه السلام در کربلا حدود چهار سال سن داشتند؛ اما با وجود کمي سنّ، از هويت ديني برخوردار بودند. چرا که در اين سن، انتظار اين است که فرد به صورت طبيعي به بازيهاي کودکانه انس داشته باشد و با سختي و مشقت همراه نباشد. اما ايشان سختيها، دردها، رنجها و بحرانهاي زندگي را در کربلا تجربه و تحمل کردند و از آنجا که خداوند، حضانت و سرپرستي تربيتي ائمه عليهم السلام را در بالاترين درجه، مديريت ميکند، ميبينيم که امام باقر عليه السلام نه تنها در متن گرفتاريها و مصيبتهاي زمانه، خم به ابرو نميآورد، که سعي دارد از حقيقت دين و حريم امامت و ولايت در مقابل فرعونيان دفاع کند.
داستان معروفي در کتاب شريف «نفس المهوم» بيان شده است. براساس آن داستان، وقتي يزيد در شام با امام سجاد عليه السلام ملاقات کرد، از مشاوران خويش پرسيد که نظر شما در مورد او چيست. مشاوران نظر به قتل او دادند. در اين حال امام باقر عليه السلام که کودکي چهار ساله بود، لب به سخن گشود و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «اي يزيد! مشاوران تو به تو خيانت کردند؛ زيرا فرعون وقتي از مشاورانش در مورد موسي و هارون عليهم السلام سوال کرد، آنها حکم به قتل آن دو ندادند؛ بلکه گفتند آنها را تبعيد کن؛ زيرا ميدانستند که کشتن پيامبران و فرزندان ايشان گناهي است بس بزرگ و قاتل آنها کسي نيست جز فرزند نامشروع. لذا مشاوران فرعون در جهت حفظ شأن و مقام اجتماعي فرعون نظر دادند و به او خيانت نکردند وليکن مشاوران تو مصلحت اجتماعي تو را در نظر نگرفتند و با اين نظر، تو را در مسيري قرار دادند که احترام اجتماعي تو مخدوش شود».
راستي آيا چنين فرزندي با اين قدرت تحليل و درايت، ميتواند اسير حوادث شود؟ آيا برخورد امام باقر عليه السلام با يزيد نشان نميدهد که ظرفيت رشد شخصيتي کودکان جامعه ما کاملاً مهيا است وليکن ما از اين ظرفيت، بهرهبرداري لازم را در جهت ارتقاء شخصيت وجودي آنها انجام نميدهيم.
فرزندان ما از ظرفيت قابل توجهي از رشد برخوردار هستند به گونهاي که ميتوان گفت آنها ميتوانند متناسب با سن خويش در مسير يادگيري بسياري از حقايق هستي گام بردارند وليکن ما با برخوردهاي غلط خويش، اجازه شکوفايي فطرت الهي را به فرزندانمان نميدهيم.
زندگي پر از حوادث است و انسان در برخورد با اين حوادث، بايد با اتخاذ تدابير دقيق و روشن، از هويت الهي خويش دفاع کند و اين مقدور نيست جز از طريق تربيتي واقع بينانه براساس يک آرمان الهي که بتواند انسان را در مسير درک مراتبي از عبوديت الهي، در راستاي حيات طيبه راهبري نمايد.
هر چه انسان در مسير عبوديت الهي، دقيق حرکت نمايد، ميتواند از کارايي بيشتري برخوردار باشد و مديريت استفاده از تمام ظرفيت خويش را بهدست آورد. در غير اينصورت، اين امکان و استعداد، نه تنها رشدي نخواهد داشت که در کوتاه يا دراز مدت، دچار بحران خواهد شد. امام باقر عليه السلام در روايتي شريف، کمال انسان را در سه چيز خلاصه ميکند: تفقه و فهم عميق در دين، صبر بر مصايب و تنظيم معيشت زندگي. اين سخن نشان ميدهد که هر يک از اين سه مورد، گام بلندي است در جهت شکوفايي فطرت الهي انسان. با تفقه، جهل نابود ميشود؛ با صبر، انسان به پالايش دروني ميرسد و بالاخره با مديريت فعال در زندگي، انسان ميتواند از کمترين امکانات، بيشترين بهره برداري را داشته باشد.
حال اگر کسي با علم به حقيقت و درک موقعيت در بستر تفقه به بهترين موضعگيري رسيد، در جهت تحقق اهداف خويش در مقابل بحرانها و نابسامانيها ايستاد و مقاومت کرد و زندگي خويش را براساس فقه و روابط سالم الهي مديريت نمود، آيا باز هم ميتوانيم باور کنيم که انسان به عقب برود و هويت خويش را مخدوش کند؟
به استناد «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا»، همه وظيفه دارند که ارتباط خويش را با امام حسين عليه السلام و صحنه کربلا حفظ نمايند و در مسير حفظ آرمان سرخ شهادت و فراهم کردن زمينه ظهور آن خلف صالح و در پرتو نور هدايت او، انتقام خون کربلاييان از فراعنه تاريخ گرفته شود تا پيروزي خون بر شمشير و حقيقت، بر همگان مکشوف گردد. چرا که کلاس کربلا از هر سن و از هر قشر، نمايندهاي و در هر موقعيت، درسي و در هر حادثهاي، مديريتي نهفته دارد که ميتواند زمينه رشد و کمال ما را مهيا نمايد

