هويت عاشورا 

 

محمود مهدي پور 

عاشورا، انفجار سلطه ظلم و ظلمت و طلوع سرخ فرهنگ ايثار در جامعه اسلامي است. 
عاشورا، «نه» بزرگ آئين محمّدي به تمام ستمگران تاريخ است. 
عاشورا، اوج عرفان و ايثار پاسداران پيام هاي آسماني در پهنه گيتي ا ست 
عاشورا، مولود اخلاص و ايمان هفتاد و دو شهيد ساحل فرات و بزرگ ترين دانشگاه پرورش فدائيان اسلام راستين است. 
عاشورا، پيام آزادي انسان از سلطه زر و زور و تزوير است. 
عاشورا، پيام بازگشت به ارزش ها، پيام اصلاحات راستين، پيام انقلاب اسلامي، پيام ايمان، آگاهي و آزادي است. 
عاشورا، مکتب استقلال، آزادي و حکومت اسلامي است. 
عاشورا، قيامي از نوع جنبش هاي مدني، قدرت سالارانه و اقتصاد گرايانه نيست. 
عاشورا، قيامي خدا محور است که با حاکميّت جور، جهل و جبر مبارزه مي کند و خواهان استقرار دين خدا بر قلّه بلند حاکميت اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي است. 
عاشورا، قيامي براي معرفي دين خدا، افشاي چهره نفاق، اجراي قوانين الهي و جنبشي بزرگ در جهت اصلاحات اسلامي است. 
پرچمدار بزرگ حماسه عاشورا و پيشواي آزادي، خواهان اصلاحات همه جانبه اجتماعي و بازگشت به معيارهاي بعثت نبوي و حکومت علوي است. 
از ديدگاه او اصلاحات راستين هماهنگ سازي کليه سياست هاي کشور با معيارهاي قرآن، سنت و آبياري تمام نخل هاي جامعه از فرات شريعت است. وقتي حسين از دسترسي به شريعه فرات ممنوع مي شود، نخل-هاي بلند دين محمّد مي خشکد، برترين انسان هاي روزگار تشنه جان مي سپارند، جاهليّت با تمام مظاهر خود حاکميّت مي يابد و به تمسخر مؤمنان برمي خيزد. 
از ديدگاه او: 
اصلاحات راستين، حاکميّت توحيد، افزايش اخلاص و گسترش آهنگ خداگرايي در جامعه بشري است. 
عاشورا، مقاومت فرزند پيامبر6 در برابر جريان تحريف مکتب و تحميق امّت اسلامي است. 
عاشورا، قيامي براي حمايت از معروف ها و پيکار با منکرات است. 

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 28 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 بازخواني مصائب عاشورا

عبدالکريم پاک نيا


طليعه 
يك قصه بيش نيست، غم عشق و وين عجب 
كز هر زبان كه مي شنوم نامكرر است 

بازگويي مصائب عاشورا و يادآوري فصلهاي گوناگون اين حماسه جاويد، علاوه بر بيداري، حسّ ظلم ستيزي و عدالت خواهي در جامعه، موجب تجديد حيات اسلام و احياي ارزشهاي فراموش شده مي باشد، به همين جهت، اين جمله در ميان انديشمندان اسلامي معروف شده كه: "اَلاِْسْلامُ مُحَمَّديُّ الْحُدُوثِ وَ حُسَيْنيُّ الْبَقاءِ(1)؛ اسلام را حضرت محمدصلي الله عليه وآله به جهان بشريت عرضه نمود و حسين بن علي عليهما السلام از آن پاسداري و حمايت كرد." ذكر مصيبت عاشورا وسيله ايست براي رساندن پيامها و سخنان امام حسين عليه السلام به جهانيان در طول تاريخ تشيع. 
ذاكران و روضه خوانان مكتب عاشورا، در ضمن روضه خواني به مخاطبان خود ياد آور مي شوند كه امام حسين عليه السلام مشكلات و مصائب را به چه انگيزه والائي تحمل كرد. 
آنان به عزاداران حسيني عليه السلام گوشزد مي كنند كه آن حضرت در نامه اي به بزرگان عراق در مورد رواج سنتهاي باطل و ترويج ارزشهاي منفي در جامعه مسلمانان هشدار داد و حمايت آنان را در قيام براي احياي سنتهاي صحيح و حاكم شدن ارزشهاي الهي خواستار شد و فرمود:"اَنَا اَدْعُوكُمْ اِلي كِتابِ اللَّهِ و سُنَّةِ نَبيّهِ فاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُميتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْييَتْ وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلي وَ تُطيعُوا اَمْري اَهْدِكُمْ اِلي سَبيلِ الرَّشادِ(2)؛ من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش فرا مي خوانم؛ چرا كه سنّت [به تدريج ] از ميان رفته و بدعت زنده شده است. اگر به سخنم گوش فرا دهيد و از فرمانم اطاعت كنيد، شما را به راه رستگاري راهنمايي خواهم كرد." 

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 28 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 رجزهاي امام حسين عليه السلام و فرزندانش در عاشورا 

 

قدرت الله عفتي


مقدمه 
وقتي رزمندگان در دوران قديم به ميدان جنگ مي‌رفتند، خود را معرفي مي‌كردند و هماوردي در حد و شأن خود مي‌طلبيدند. اين معرفي نوعاً شعري بود كه رزمنده، خودش سروده و يا از شعر مناسبي بهره مي‌گرفت، به اين اشعار «رجز» مي‌گويند. 
با توجه به موقعيتي كه اين رجزها خوانده مي‌شد و معاني آن، رجز را بايد نوعي شعر حماسي دانست كه رزمندگان با برشمردن شجاعت خود،‌ قوم،‌ قبيله و يلان قوم، رشادت و دلاوريشان را به رخ دشمن مي‌كشيدند. در اين ميان رجزهاي قهرمانان كربلا علاوه بر اين خصلتها،‌ سرشار از بيان عقايد و اهداف بلندِ هدايت و سعادت نسل بشر براي طول تاريخ است. 
در اين مقاله به معرفي رجزهاي امام حسين عليه السلام و فرزندانش در كربلا مي‌پردازيم: 
امام حسين عليه السلام 
امام حسين عليه السلام در سوم شعبان سال 4 هجري، در مدينه منوره ديده به جهان گشود، و در روز جمعه، دهم محرم الحرام (عاشوار) سال 61 هجري،‌ در سن 56 سال و چهار ماه و هفت روز، به شهادت رسيد. (1) 

رجز اوّل 
بعد از ظهر روز عاشورا وقتي كه همه ياران و اصحاب امام عليه السلام شهيد شدند،‌ ايشان از اهل بيتش خداحافظي كرده، به ميدان جنگ رفت و چنين استغاثه فرمود: «هَلْ مَنْ نَاصِرٌ يَنْصُرُنِي؛ آيا ياوري هست كه مرا ياري كند؟»؛ ولي كسي جواب نداد. لشكريان ابن سعد را براي آخرين بار موعظه نمود؛ اما اثر نداشت (2). فرمود: مردم خودتان را به كشتن ندهيد! توجه نكردند. سپس فرمود: چرا مي‌خواهيد مرا بكشيد؟!
گفتند:‌ به خاطر كينه‌اي كه از پدرت در بدر و حنين داريم. (3) در اين هنگام امام حسين عليه السلام اين رجز بلند و پرصلابت را مي‌خواند و مي‌جنگيد: 
كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا/عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَيْنِ‏ 
قَتَلُوا الْقَوْمُ عَلِيّاً وَ ابْنَهُ/حَسَنَ الْخَيْرِ كَرِيمَ الْأَبَوَيْنِ‏ 
حَنَقاً مِنْهُمْ وَ قَالُوا أَجْمِعُوا/احْشُرُوا النَّاسَ إِلَى حَرْبِ الْحُسَيْن‏ 
يَا لَقَوْمٍ مِنْ أُنَاسٍ رُذَّلٍ/جَمَعَ الْجَمْعَ لِأَهْلِ الْحَرَمَيْنِ‏ 
ثُمَّ سَارُوا وَ تَوَاصَوْا كُلُّهُمْ/ بِاجْتِيَاحِي لِرِضَاءِ الْمُلْحِدِينَ‏ 
لَمْ يَخَافُوا اللَّهَ فِي سَفْكِ دَمِي/ لِعُبَيْدِ اللَّهِ نَسْلِ الْكَافِرِينَ‏ 

وَ ابْنِ سَعْدٍ قَدْ رَمَانِي عَنْوَةً 
بِجُنُودٍ كَوُكُوفِ الْهَاطِلِينَ‏ 
لَا لِشَيْ‏ءٍ كَانَ مِنِّي قَبْلَ ذَا 
غَيْرَ فَخْرِي بِضِيَاءِ النَّيِّرَيْنِ‏ 
بِعَلِيِّ الْخَيْرِ مِنْ بَعْدِ النَّبِيِّ 
وَ النَّبِيِّ الْقُرَشِيِّ الْوَالِدَيْنِ‏ 
خِيرَةِ اللَّهِ مِنَ الْخَلْقِ أَبِي 
ثُمَّ أُمِّي فَأَنَا ابْنُ الْخَيِّرَيْنِ‏ 
فِضَّةٌ قَدْ خَلَصَتْ مِنْ ذَهَبٍ 
فَأَنَا الْفِضَّةُ وَ ابْنُ الذَّهَبَيْنِ‏ 
مَنْ لَهُ جَدٌّ كَجَدِّي فِي الْوَرَى 
أَوْ كَشَيْخِي فَأَنَا ابْنُ الْعَلَمَيْنِ‏ 
فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّي وَ أَبِي 
قَاصِمُ الْكُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ‏ 
عَبَدَ اللَّهَ غُلَاماً يَافِعاً 
وَ قُرَيْشٌ يَعْبُدُونَ الْوَثَنَيْنِ‏ 
يَعْبُدُونَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى مَعاً 
وَ عَلِيٌّ كَانَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ‏ 
فَأَبِي شَمْسٌ وَ أُمِّي قَمَرٌ 
فَأَنَا الْكَوْكَبُ وَ ابْنُ الْقَمَرَيْنِ‏ 
وَ لَهُ فِي يَوْمِ بَدْرٍ وَقْعَةٌ 
شَفَتِ الْغِلَّ بِفَضِّ الْعَسْكَرَيْنِ‏ 
ثُمَّ فِي الْأَحْزَابِ وَ الْفَتْحِ مَعاً 
كَانَ فِيهَا حَتْفُ أَهْلِ الْفَيْلَقَيْنِ‏ 

اين قوم كافر شدند، و از سابق، از ثواب الهي، پروردگار جن و انس روي گردان شدند. 
اين قوم علي عليه السلام، و فرزندش حسن عليه السلام را كه پدر و مادرش بخشنده و كريم بودند كشتند. 
اين قوم از روي خشم و كينه به يكديگر گفتند: مردم را براي جنگ با حسين عليه السلام گرد آوريد! 
فرياد از اين قوم پست و رذل كه جمعيت خود را عليه اهل حرم خداوند و پيامبرش صلي الله عليه و آله ‌جمع كردند. 
سپس راه افتادند و به يكديگر سفارش مي‌كردند تا مرا براي رضايت كسي كه پدر و مادرش ملحد بوده‌اند، به دام بيندازند. 
از خدا نمي ‏ترسند که مي‏خواهند براي خوشنودي عبيد اللّهي كه از نسل کفّار است خون مرا بريزند. 
و براي خوشنودي «عمر سعد» كه با قهر و كينه، با سپاهي سيل آسا به سوي من آ‌مده است[،‌ مي‌خواهند مرا بكشند]!! 
[مي‌خواهند مرا بكشند،] نه به دليل گناهي كه مرتكب شده باشم؛ بلكه به دليل نسبت من به افتخارات آن دو ستاره‌ فروزان (پيامبر صلي الله عليه و آله و علي‌ عليه السلام). 
[انتساب و افتخارم] به علي‌ عليه السلام‌ كه بهترين انسانها بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله است،‌ و افتخار به پيامبر صلي الله عليه و آله كه پدر و مادرش قريشي هستند. 
پدرم بهترين مخلوق خداوند است و بعد از او مادرم بهترين است، و من فرزند اين دو بهترين مخلوق خداوند هستم. 
نقره از طلا به‏دست مي‌آيد،‌ و من نقره‌اي هستم كه فرزند آن دو طلاي ناب (امام علي عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام ) هستم. 
جدّ چه كسي مانند جدّ من است و پدر چه كسي مانند پدرم؟ من پسر اين دو عَلَم هستم. 
فاطمه زهرا عليها السلام مادر من است و پدرم نابودكننده كفر در جنگهاي بدر و حنين. 
پدرم از نوجواني خداوند را مي‌پرستيد، در زماني كه قريشيها دو بت را با هم مي‌پرستيدند. 
زماني كه آنها بت لات و عزّي را با هم مي‌پرستيدند، علي عليه السلام به سوي دو قبله (بيت المقدس و كعبه)‌ نماز ‌خواند. 
پدرم خورشيد و مادرم ماه است و من ستاره‌اي هستم كه فرزند اين دو قمر نوراني هستم. 
پدرم در جنگ بدر [با دلاوري و شجاعت،‌ دو جناح] دشمن را درهم شكست و بغض دلهاي مسلمين را شفا بخشيد. 
براي پدرم (امام علي عليه السلام،) دلاوري در جنگ احزاب و فتح است، او در اين دو جنگ انبوهي از لشكريان كفر را كشته است. 
بيتهاي دهم تا هجدهم اشاره به اين روايت دارند: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله : أَنَا خَيْرُ الْمُرْسَلِينَ وَ النَّبِيِّينَ، وَ فَاطِمَةُ ابْنَتِي سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ عَلِيٌّ وَ بَنُوهُ الْأَوْصِيَاءُ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ، وَ أَهْلُ بَيْتِي خَيْرُ أَهْلِ بُيُوتَاتِ النَّبِيِّينَ، وَ ابْنَايَ سيدي [سَيِّدَا] شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ (4)پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: من بهترينِ رسولان و انبيا هستم و دخترم فاطمه عليها السلام از بهترين زنان اهل بهشت، و علي عليه السلام و پسرانش ـ وصيهاي من ـ بهترين وصيها هستند و اهل بيت من بهترين اهل بيت انبيا و فرزندانم سرور جوانان اهل بهشت هستند.» 

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 28 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 عاشورا و مبلّغان

 

محمود مهدي پور


عالمان دين و تربيت يافتگان حوزه هاي علوم ديني سربازان فرهنگي اسلام و قرآن هستند و رسالتِ شناخت، تبليغ، دفاع و تلاش براي اجراي احکام الهي را بر عهده دارند. 
عاشورا و محرم و صفر و عموم مناسبتهاي ديني و اجتماعي، فرصتهايي الهي است که روحانيت مي تواند وظيفۀ مقدس و سنگين خويش را انجام دهد و به تبليغ و دفاع از فرهنگ قرآن و عترت برخيزد. 
حادثه عاشورا و قيام سيد الشهداء صلوات الله عليه بزرگ ترين حادثه در تاريخ اسلام و تشيع بود که قلب و انديشۀ امت اسلامي را براي هميشه تسخير کرد و مهم ترين زمينه را براي نشر فرهنگ نبوي و علوي فراهم آورد. 
نام و ياد سالار شهيدان عليه السلام و حادثه جانسوز کربلا در سراسر جهان و در تار و پود تاريخ آن چنان جاذبه و نفوذي يافت که نه تنها قلب شيعه بلکه قلب امت اسلامي بلکه تمام آزادگان جهان را تسخير کرد و عاشورا به عنوان سمبل ظلم ستيزي، بيداري، ايثار و فداکاري و نماد دفاع از انديشه ها و احکام و اخلاق پيامبران شناخته شد. روحانيت شيعه براساس رهنمودهاي معصومين عليهم السلام سنت زندگي ساز مقتل خواني، مرثيه سرايي و نشر فرهنگ قرآن در پرتو عاشورا را پايه ريزي کرد و هم اکنون صدها سال است که محرّم و صفر بيش ترين اثر فرهنگي، سياسي، اخلاقي را در دنياي تشيع ايفا مي کند و عالمان دين و مبلغان گرامي و مدّاحان و ذاکران حسيني، فرهنگ اهل بيت عليهم السلام را در پرتو مجالس حسيني منتشر مي سازند. استفاده بهتر از اين سرمايۀ عظيم فرهنگي و اجتماعي وظيفه اي است که امروز بر عهدۀ مديران نظام تبليغي و مديران عالي نظام اسلامي و هر يک از سربازان و فرماندهان جبهۀ فرهنگي اسلام است.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 28 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

همه حرفها به نفع یزید!

نوحه، محرم، علی اکبر

 

باید چشم را از ولیّ خدا و بلای او برنداشت، والّا شیطان انسان را می‌برد، عبادات و ریاضات نیز طعمه شیطان می‌شود. غزالی با آنكه، می‌گویند: معلّم اخلاق، سالك و ریاضت كش بوده، همه زحماتش به نفع یزید تمام شده؛ در مورد لعن یزید می‌گوید:

یزید را لعن نكنید، شاید او دستور نداده باشد. حال آنكه یزید را خیلی از اهل سنت جایزاللعن می‌دانند. از او سئوال می‌كنند: آیا بگوییم اللّهمّ العن قتلة الحسین؟ می‌گوید این را هم نگویید؛ ای بی انصاف، تو معلّم اخلاقی؟! چرا همه آبروی خودت را در ترازوی یزید می‌گذاری و یزید و قاتلان امام حسین(علیه‎السلام) را تطهیر می‌كنی؟ این سلوك، ریاضت، عبادت و علم بدون بلای ولی خداست كه شیطان، بزرگ‌تر از اینها را دارد.

همین آدم در كتاب سرّالعالمین می‌گوید: «ذكر مقتل حسین بر واعظ حرام است؛ زیرا بغض‌ها را علیه صحابه تحریك می‌كند و آنها از پرچم‌داران دین هستند.» بی انصاف، عاشورا چه ربطی به صحابه دارد؟! مگر یزید، ابن زیاد، عمر سعد و شمر از صحابه بوده‌اند؟! البته خودش به خوبی می‌داند كه عاشورا كار یزید (به تنهایی) نیست... .

 

"سید محمدمهدی میرباقری"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی




نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

لزوم توجه به بلای امام حسین (علیه‎السلام) برای سلوك

امام حسین، محرم

باید این حالت‌ها كه اساس سلوك باطنی است، در انسان پیدا شود، مهم‌ترین نردبان سلوك این است كه انسان چشم از عاشورا برندارد، لذا سلوك به بلا از بهترین نردبان‌هاست. بلای ما، به اندازه خود ما سلوك دهنده است، ولی بلای سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) به اندازه عظمت حضرت. لذا در زیارت عاشورا بعد از طیّ مراحلی می‌خوانیم:

و أسئل الله بحقّكم و بالشّأن الّذی لكم عنده أن یعطینی بمصابی بكم أفضل ما یعطی مصاباً بمصیبته مصیبةً ما أعظمها و أعظم رزیـّـتها فی الإسلام و فی جمیع السّموٰات و الأرض.

به هر حال بالاترین درجات مصیبت را می‌توان در مصیبت سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) داشت به این شرط كه مراحل قبلی طی شده باشد.

بلای سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) همان سفینه حضرت است و یكی از بهترین راه‌های ورود به این سفینه، توجه به بلای اوست. «یا غیاث‌المستغیثین.» عبادتی كه حضرت در گودی قتلگاه انجام دادند، می‌توانست همه عالم را بهشتی كند، اگر همه عالم می‌خواستند در عاشورا مثل حبیب بشوند، ممكن بود؛ الان هم ممكن است، زیرا این ظرفیت عبادت حضرت است.

بلای امام زمان(علیه‎السلام) در زمان فعلی جزو اعظم ابتلائات است، اینكه در بعضی از روایات، غیبت حضرت تشبیه به غیبت حضرت یوسف(علیه‎السلام) شده، بی‌جهت نیست. هم چنان‌كه مبتلاترین آدم‌ها در غیبت یوسف، خود یوسف بود در غیبت صاحب‌الزمان(علیه‎السلام)، نیز مبتلاترین شخص، خود حضرت است؛ لذا غیبت برای صاحب آن، آسان نیست.

 

"سید محمدمهدی میرباقری"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

محور درگیری با جبهه باطل شدن

محرم

 

این سلوك آدم را درویش نمی‌كند، بلكه سالك با بلای سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) محور درگیری با باطل در عالم می‌شود: «سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم» در یك جبهه وفا و در جبهه دیگر یك‌پارچه آتش است. همچنین این سلوك لعن و سلام و رحمت می‌آورد.

این كه می‌گویند: «سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) در ضیافت است، یعنی باید خندید، شما كه گریه می‌كنید محجورید»، سخن باطلی است؛ زیرا از بلا نمی‌توان با خنده بهره‌مند شد، ضیافت است اما ضیافت بلا، كه ورود به آن، آن حداقل با گریه است، تا جایی ‌كه از گریه بمیری. مراحل بلا از مدخل پیوند عاطفی، روحی و گریه شروع می‌شود، لذا؛ وقتی كه به امام سجّاد(علیه‎السلام) اعتراض می‌كنند كه، حزن و گریه شما كی تمام می‌شود؟ می‌فرمایند: «حضرت یعقوب(علیه‎السلام) یك فرزندش غائب شد، آنقدر گریه كرد، من در یك روز دیدم، پدرم و تعداد زیادی از اهل بیتم را ذبح كردند، چطور گریه نكنم»؟

(1) مسلماً گریه حضرت، گریه بر پدر نبوده؛ بلكه گریه بر ولیّ خدا بوده كه برای ایشان سلوك می‌آورد.

این سلوك آدم را درویش نمی‌كند، بلكه سالك با بلای سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) محور درگیری با باطل در عالم می‌شود: «سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم» در یك جبهه وفا و در جبهه دیگر یك‌پارچه آتش است. همچنین این سلوك لعن و سلام و رحمت می‌آورد.

بعد از آنكه حضرت یوسف و حضرت یعقوب(علیهما‎السلام) به هم رسیدند، یعقوب با اصرار از یوسف خواست كه، قصه خودش را تعریف كند، یوسف هم بخشی از آن را اینگونه فرمودند: «برادران مرا سر چاه بردند سپس گفتند: لباس‌هایت را در بیاور، قسمشان دادم، اگر می‌خواهید به چاه بیندازید، لختم نكنید، یكی از برادران كارد كشید و گفت: اگر لباس‌هایت را در نیاوری می‌كشمت، بعد عریان مرا به چاه انداختند، به اینجا كه رسید، حضرت یعقوب(علیه‎السلام) غش كرد، وقتی كه به هوش آمد گفت: بقیه را بگو، حضرت یوسف فرمودند: مرا معاف بدارید، بقیه‌اش گفتنی نیست.»

كدام ‌یك از ما وقتی گفتند: امام حسین(علیه‎السلام) را عریان كردند، غش كرده است؟ اصلاً جریان حضرت یوسف(علیه‎السلام) و امام قابل مقایسه است؟ حضرت یعقوب در اوج قدرت، نمی‌تواند تحمّل بكند؛ لذا نمی‌توانند روضه امام حسین(علیه‎السلام) را در بهشت برای اهلش بخوانند، در حالی ‌كه، در بهشت همه چیز تمام شده است.(2)

 

"سید محمدمهدی میرباقری"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی 


1. كامل الزیارات، ص 213، باب 35.

2. از طرفی عظمت مصیبت حضرت آنقدر زیاد است كه همه پیامبران و موجودات برای حضرت گریسته‌اند، از طرف دیگر می‌دانیم همه افعال ایشان عین عبادت است و روایت داریم كه آنها مأمور به تكالیفی‌اند كه دیگران آن تكالیف را ندارند. علاوه بر این روایت داریم كه «إنّ أمرنا صعبٌ...» بنابراین مصیبتی كه حضرت در گودال قتلگاه كشیده‌اند فقط در ظرف تحمل معصومی(علیه‎السلام) است نه دیگران و اگر باطن آن مصیبت آشكار شود دیگران قدرت تحمل آن را حتی در بهشت ندارند، زیرا  ولی الهی از عالم انوار آمده تا عالم را به سمت نور ببرد او را عطشان، گرسنه و ... بین دو نهر آب در حالی كه زن و بچه‌اش در معرض تعرض دشمن‌اند (و با این كه قدرت دارد همه آنها را با اشاره زمین ببرد) شهید می‌كنند و سرها را به نیزه می‌زنند و ... .

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

مبتلا شدن انسان به بلای معصوم (علیه‎السلام)

محرم

 

 

سلوك به بلای سیّدالشّهدا (علیه‎السلام)، یعنی؛ در این ماجرا وارد و با عاشورا سالك شدن. نه فقط بلای سیّدالشّهدا(علیه‎السلام)، بلكه بلای چهاره معصوم(علیهم‎السلام)، از جمله امام زمان (علیه‎السلام) كه ایشان مبتلاترین انسان‌های عالمند، كیست كه این را بفهمد؟!

راوی می‌گوید: بر امام صادق(علیه‎السلام) وارد شدیم، وضع حضرت متغیّر بود و به شدت گریه می‌كردند و می‌فرمودند: غیبت تو خواب را از من گرفته است، سپس فرمودند: كتاب جفر را نگاه می‌كردم به غیبت حضرت و حوادث آن رسیدم.

یكی از بزرگ‌ترین درس‌های سوره یوسف این است كه، حضرت یعقوب (علیه‎السلام) با غیبت ولیّ خدا چگونه برخورد كرده است، همیشه مشغول بوده در حالی ‌كه، پیغمبر خداست و مقام عصمت دارد، باید دائماً به خدا مشغول باشد، اگر گریه بر یوسف سلوك‌آور نبود، گریه نمی‌كرد؛ چون انبیا حتی كار مباح هم انجام نمی‌دهند، چطور حضرت یعقوب(علیه‎السلام) اینقدر گریه نموده و نسبت به آنهایی كه این كار را كرده‌اند كظم غیظ می‌كند به طوری كه چشم‌ها سفید و كمر خم گردید، بعد هم متهم به جنون شد، باز هم دست بردار نبود. باید با بلا و غیبت ولیّ خدا این‌طور برخورد كرد، نه اینكه ولیّ خدا مبتلاست، تو بخوابی؟! «عزیزٌ علیّ أن تحیط بك دونی البلوی.»(1)

 

"سید محمدمهدی میرباقری"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی 


1- دعای ندبه.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

بلای امام حسین (علیه‎السلام) محور تهذیب تاریخ

امام حسین علیه السلام، محرم

 

واقعاً عاشورا هنوز برای ما در پرده ابهام است. در زیارت ناحیه مقدسه، حضرت امام زمان(علیه‎السلام) می‌فرماید:

اگر زمانه مرا به تأخیر انداخت و مقدّرات از یاری‌ات بازم داشت و نتوانستم در ركاب تو با دشمنانت بجنگم، ولی از صبح تا شب برایت گریه می‌كنم و به جای اشك، خون می‌گریم.(1)

یا در زیارت عاشورا می‌خوانیم:

ای اباعبدالله، حقیقتاً این اندوه و مصیبت از ناحیه تو بر ما و بر همه اهل اسلام و آسمان‌ها بر همه اهل آسمان‌ها سنگین و بزرگ است.

حتّی، در بارگاه قدس كه جای ملال نیست              سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است.

 

ماجرای سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) جزو اسرار عالم است كه چطور در دوره غربت اسلام و در شرایطی كه جبهه مقابل، احساس پیروزی مطلق می‌كرد و در كنار سر سیّدالشّهدا(علیه‎السلام)

 

لعبت هاشم بالملك فلا                                       خبرٌ جاء و لاوحیٌ نزل(2)

 

می‌گفت، این وتر موتور تنها شده، كار را تمام كرد و یك تاریخ را نجات داد، به سخن دیگر، جبهه باطل با یك نقشه عظیم آمده بود تا به اسلام تیر خلاص بزند ولی نبیّ اكرم برای چنین روزی، سیّدالشّهدا (علیه‎السلام) را تربیت كردند یعنی؛ در مقابل اعظم مكائد شیطان، اعظم عبادات اتفاق افتاد، به طوری كه، از خود ابلیس گرفته، كه طبق بعضی از نقل‌ها در وسط صحنه، میدان‌داری می‌كرد تا تمام جنودش در كربلا حضور داشتند.(3)

اگر زمانه مرا به تأخیر انداخت و مقدّرات از یاری‌ات بازم داشت و نتوانستم در ركاب تو با دشمنانت بجنگم، ولی از صبح تا شب برایت گریه می‌كنم و به جای اشك، خون می‌گریم.

ابلیس یكی از دعاهای مستجابش را برای كربلا گذاشته بود، وقتی كه حضرت در گودی قتلگاه بودند و تشنگی بر حضرت فشار می‌آورد، به خدا گفت: دعای مستجاب من این است كه خورشید را بر حسین، بتابانی. طوری تابید كه نگفتنی است، عطش مخصوص حضرت كه معصومین (علیهم‎السلام) روی آن حسّاس بوده‌اند و خدای متعال روضه‌اش را برای حضرت آدم (علیه‎السلام) خوانده است نتیجه این گرماست، در همان حال، جبرئیل اجازه گرفت و حائل شد، حضرت فرمودند: «كیست كه بین من و حبیبم، حائل شده، برو كنار»! لذا شیطان تمام توان خود را به كار برد كه یك نقطه ضعف از سیّدالشّهدا (علیه‎السلام) بگیرد و ایشان با تمام وجود ابلیس را زمین‌گیر كردند.

 

محرم

روز حسین(علیه‎السلام)، محور ایّام الله: یوم الحسین (علیه‎السلام) محور ایّام الله است، ایّام الله به سه روز تفسیر شده است: «ظهور، رجعت و قیامت»، و امام حسین (علیه‎السلام) در هر سه محورند، زیرا شعار لشكریان امام زمان (علیه‎السلام) در روز ظهور «یا لثارات الحسین» است و اولین نفر در رجعت، اباعبدالله الحسین خواهند بود در قیامت نیز، وقتی پرچم  امام حسین (علیه‎السلام) می‌آید معلوم می‌شود، هر چه آدم به درد نخور ـ كه در جهنم خود ابلیس با آنها دعوا می‌كند ـ در طرف شیطان است و همه آدم‌های خوب و به درد بخور، در طرف سیّدالشّهدا (علیه‎السلام).

از آن طرف، هزاران ملك برای یاری حضرت آمدند اما وقتی رسیدند عاشورا تمام شده بود، لذا غبارآلود و غصه‌دار در كنار ضریح حضرت مشغول عزاداری هستند تا در دوره ظهور بیایند و انتقام بگیرند، پس ملائكه نیز با بلای حضرت سالكند.

این بلا محور تهذیب تاریخ است و همه كسانی كه هدایت شده‌اند سر سفره این بلا نشسته‌اند، لذا زیارت عاشورا با «السلام علیك یا أباعبدالله» شروع می‌شود، یعنی «پدر بندگان خدا»، زیارت عاشورا ماجرای این ابوّت را كه در بستر عاشورا واقع شده است، بیان می‌كند. چهارده معصوم (علیه‎السلام) را كنار بگذارید كه آنها نیز نه نفرشان فرزندان حضرت هستند، دیگران حتّی پیامبران اولوالعزم از آن عباد الهی هستند كه ابوّتشان با سیّدالشّهدا (علیه‎السلام) است.

 

"سید محمدمهدی میرباقری"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 98، ص 320.

2. این سخن یزید دنباله «ان الرجل لیهجر» است. با این فرق كه اولی در پرده تقیه گفته شده ولی یزید احساس می‌كرد هر چه مانع بوده برداشته است و كسی به او اعتراض نمی‌كند، یك مانع بود آن هم سرش جلو من است، لذا هر چه در باطن داشت صراحتاً گفت: به عبارت دیگر؛ یكی منافقانه است و دیگری كافرانه.

3. لذا در زیارت عاشورا آمده است «لعن الله امةً اسّست أساس الظلم و الجور علیكم» اراده آنها را از طریق اراده یزید و عمر سعد در عاشورا حضور یافته و آنها شریك قتل و شهادت حضرت هستند و بر این عذاب می‌شوند.

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

نتیجه درک مصیبت سیدالشهدا(علیه‎السلام)

محرم

 

دو راه برای قرب به خدای متعال وجود دارد، یك راه كه راه مرسوم می‌باشد، این است كه انسان به اندازه همتی كه دارد نتیجه می‌گیرد، در این بین اگر كفران كرد‌‌، از هدایت‌هایی كه شامل حالش شده، محروم می‌شود؛ لذا بعد از وارد شدن به میدان مجاهده باطنی، میزان شكر و كفر انسان، در امر هدایتش تأثیر دارد، ولی بعد از همه این زحمات، یكی از مهم‌ترین چیزهایی كه در موفقیت انسان تأثیرگذار است، ابتلائات الهی است كه، متناسب با موقعیت عبد، برای رشد معنوی او فراهم می‌گردد؛ یعنی برای رشد انسان همه ریاضت‌ها مفیدند، ولی هیچ‌كدام به اندازه ابتلائات الهی، مؤثر نیستند. به عبارت دیگر ابتلائات الهی بهترین نردبان سیر و سلوك است.

انسان گاهی اوقات در محاسبه‌های خلوت خویش فكر می‌كند همه استانداردها را داراست؛ مثلاً عجب ندارد، تعلق به دنیا در او نیست و ... یا اگر می‌فهمد، نمی‌تواند درمان بلای الهی هم عیوب را نشان داده، هم آنها را رفع می‌كند. خدا رحمت كند استاد ما را می‌فرمودند: «دوستی داشتیم، قبول می‌كرد محبت دنیا دارد و این چیز بدی است، اما می‌گفت: نمی‌توانم از دنیا دست بكشم! اما بعد از مرگ جوانش، همه علاقه‌هایش از بین رفت لذا می‌گفت: از دنیا سیر شدم.»

امام سجّاد(علیه‎السلام) می‌فرمایند: «خدایا، نمی‌دانم باید تو را در مقابل سلامتی بیشتر شكر كنم یا در مقابل بیماری.» چون مؤمن در سلامتی توفیق عبادت دارد و از آن بهره‌مند می‌شود، ولی در بیماری خداوند عبادت‌هایی برایش می‌نویسد كه اصلاً فكرش را نكرده بود.

نكته دیگر این كه خدای متعال با این بلاها نه تنها خطاها را تدارك می‌كند بلكه؛ آنها را تبدیل به حسنات می‌كند.

بلاها گاهی كفاره‌اند، كه معمولاً در افراد معمولی اینطور است. در روایات دارد كه، پای یكی از اصحاب، در هنگام ورود پیامبر(صلی الله علیه و آله)، به چارچوب در برخورد و به زمین افتاد، حضرت آیه «ما أصابكم من مصیبةٍ فبما كسبت أیدیكم» را تلاوت كردند، طرف سؤال كرد: مگر چكار كرده‌ بودم؟! حضرت فرمودند: چرا بسم‌الله نگفتی و با حالت غفلت از خدا وارد شدی؟

دو راه برای قرب به خدای متعال وجود دارد، یك راه كه راه مرسوم می‌باشد، این است كه انسان به اندازه همتی كه دارد نتیجه می‌گیرد، در این بین اگر كفران كرد‌‌، از هدایت‌هایی كه شامل حالش شده، محروم می‌شود.

در خواصّ اولیای خدا، بلاها فقط ترفیع درجه است، مثل بلایی كه برای سیّدالشّهدا (علیه‎السلام) پیش آمد. البته این بلاها برای مؤمن رحمت و ابزار سیر و سلوك است، ولی برای كافر تماماً عقوبت است.

ظرفیت بلاها نیز متفاوت است، بعضی فقط صاحب بلا را نجات می‌دهد و بعضی، برای صاحب بلا ضیافت است و عامل نجات برای دیگران، بعضی نیز ظرفیت تهذیب تاریخی دارند. در كتاب شریف كافی نقل شده: «گاهی صبر مؤمن عامل نجات یك قوم می‌شود، مثل تحمّل یوسف(علیه‎السلام) در مقابل آن بلای بزرگ كه، نتیجه آن، نجات یك قوم از گرسنگی و مرگ و بت‌پرستی شد.»(3)

زمانی كه حضرت در چاه بود جبرئیل آمد و گفت: اینجا چه می‌كنی؟! فرمود: برادرانم مرا انداخته‌اند. جبرئیل گفت: می‌خواهی نجاتت دهم؟ یوسف فرمود: تا خدا چه بخواهد. بعد هم می‌توانست به مردم بگوید: من برده نیستم، پیغمبر زاده‌ام، مضاف بر این كه، جای یعقوب را می‌دانست و می‌توانست برود، ولی تحمل كرد.

همین‌طور صبر مبلغان دین در بلاها، در ترك معصیت و در انجام طاعات، هم عامل رشد خودشان و هم عامل نجات یك ملت است، یعنی انسان با صبر، مجرای عنایت حضرت حق می‌شود.

مهم‌ترین وسیله سلوك، بلای اولیای خدا، مخصوصاً اعظم بلاها و ابتلائات؛ یعنی ماجرای سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) است، كه در حقیقت ابتلای رسول‌الله(صلی الله علیه و آله) می‌باشد. این ابتلا، اعظم وسایل سلوك به سمت خدای متعال و محور تهذیب همه جوامع و همه تاریخ است، حتی انبیای اولوالعزم از این ابتلا بهره‌مند شده، رشد كردند. سیر و سلوك با بلای اولیای الهی سریع‌الوصول‌تر و دارای منازل، مراحل و شرایط دیگری است.

محرم

در روایتی ذیل آیه «و فدیناه بذبحٍ عظیمٍ»(4) آمده است؛ ابراهیم(علیه‎السلام) پس از آنكه فرزند خود اسماعیل را برای قربانی برد و آن امتحان عظیم الهی را با موفقیت از سر گذرانید، و خدای متعال فرمود: «قد صدّقت الرؤیا»(5) عرضه داشت: من دوست داشتم فرزندم را در راه تو قربانی كنم تا به ثواب اعظم مصائب برسم، گویا سؤال حضرت این است كه، كجای كار را كم گذاشته‌ام كه این توفیق از من سلب شد؟

 

 

دومین و مهم‌ترین چیزی كه در موفقیت انسان تأثیرگذار است، ابتلائات الهی است كه، متناسب با موقعیت عبد، برای رشد معنوی او فراهم می‌گردد؛ یعنی برای رشد انسان همه ریاضت‌ها مفیدند، ولی هیچ‌كدام به اندازه ابتلائات الهی، مؤثر نیستند. به عبارت دیگر ابتلائات الهی بهترین نردبان سیر و سلوك است.

خدای متعال فرمود: ابراهیم! خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؟ حضرت فرمود: پیامبر آخرالزمان را. فرمود: فرزند پیامبر آخرالزمان را، یعنی سیّدالشّهدا(علیه‎السلام). بعد خدای متعال روضه سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) را اینطور خواند كه، ابراهیم كدامیك از این دو سنگین‌تر است اینكه، به امر ما فرزندت را در منا قربانی كنی یا اینكه، فرزند پیامبر آخرالزمان را، انسان‌هایی كه مدّعی هستند امت آن پیامبرند، بین دو نهر آب مثل گوسفند سر ببرند؟!!(6) گویا می‌فرمایند: شما ظرف اعظم مصائب نبوده، تحمل آن را ندارید، اعظم مصائب از آن اعظم انسان‌ها، یعنی رسول خاتم(صلی الله علیه و آله) است، آن هم نه قربانی كردن اسماعیل به صورت محترمانه، بلكه اعظم مصائب، مصیبت سیّدالشّهدا (علیه‎السلام) است، به دست امتی كه هر چه دارند، به بركت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است، آن هم تحت عنوان تبعیت از او و فرمان خدا، فرزندش را محكوم به ارتداد كرده، مثل یك گوسفند با افتخار سر از بدنش جدا می‌كنند. بعد گویا می‌فرمایند: ابراهیم، اگر می‌خواهی به ثواب اعظم مصائب دست یابی، باید مصیبت سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) را درك كنی.

با توجه به این دو محبتی كه ابراهیم(علیه‎السلام) نسبت به رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) و سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) داشتند، زمینه درك مصیبت سیدالشّهدا(علیه‎السلام) فراهم شد، به خصوص كه آدم مبتلا، زودتر و بهتر ابتلا و مصیبت دیگران را می‌فهمد، لذا شاید امتحان قربانی كردن اسماعیل، مقدمه درك مصیبت سیّدالشّهدا(علیه‎السلام) بود.

 

"سید محمدمهدی میرباقری"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1. سوره نساء، آیه 79.

2. سوره یس، آیه 68.

3. كلینی، اصول كافی، ج 3، ص 345، باب آنچه خداوند به وسیله مؤمن دفع می‌كند.

4. سوره صافات، آیه 107.

5. سوره صافات، آیه 105.

6. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 430 و تفسیر البرهان.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

نقش ترویج و تبلیغ مكتب جبرگرایى در کربلا

محرم

 

بنابه گفته ابى هلال عسكرى، معاویة بن ابى سفیان مبتكر جبر بود. ابن ابى الحدید نیز مى‎گوید: معاویه آشكارا به جبر و ارجا (پیروى از مرجئه) تظاهر مى‎كرد.(1)

از این رو درباره بیعت با یزید اظهار مى‎داشت: «و ان امر یزید قضا من القضا و لیس للعباد الخیره من امرهم(2)؛ همانا خلافت یزید از مقدرات الهى است و مردم را در تقدیرات الهى؛ اختیارى نیست.»

كعب الاحبار یهودى مسلمان‎نما نیز مى‎گفت: «حكومت هرگز به بنى هاشم نخواهد رسید.» عبدالله بن عمر هم كه در این راستا قرار گرفته بود، اظهار مى‎كرد: "فاذا رایت الهاشمى قد ملك فقد ذهب الزمان(3)؛ آنگاه كه ببینى فردى از هاشمیان به حكومت دست یابد، دنیا به پایان خواهد رسید."(4)

و بدین ترتیب حكومت یزید بن معاویه را از مقدرات الهى تبلیغ كردند و مكتب جبر را به عنوان پشتوانه مذهبى آن به رسمیت شناختند.

بر اساس جبرگرایى، انسانها در كارهایى كه انجام مى‎دهند، فاقد اختیارند، این خداست كه ملك را به كسى كه بخواهد مى‎دهد و از كسى كه بخواهد مى‎گیرد، یكى را ذلیل و دیگرى را عزیز مى‎شمارد و آن كه بر قدرت مسلط شده، حق است و خواست خدا و آن كه مرووس و مظلوم است، محكوم است و خواست خدا چنین بوده، نه ظالم در ظلمش مقصر است و مختار و نه عدالت عادل از روى اختیار است، آنچه خداوند مقدر نموده و از كانال قضا و قدر گذشته، حتمى است و انسانها به ناچار فرمانبرند!

و متاسفانه این بنیان كژ، دیوارهاى كجترى بر آن بنا شد و همچنان این خط انحرافى بر اكثریت جوامع اسلامى سنى مذهب حاكم است و این همان مبنایى است كه ابوالحسن اشعرى مبانى اعتقادى خویش را بر آن بنا گذاشته است.

این تفكر انحرافى، دستاویزى قرار گرفت تا زمینه جنایت هولناك یزید را فراهم آورد و آنگاه توجیه كند، از این رو عمر بن سعد درباره شهادت امام حسین(علیه‎السلام) گفت: "این كار از جانب خداوند مقدر شده بود."

عبیدالله بن زیاد نیز در تعقیب همان هدف، و در ضمن براى تحقیر اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب به حضرت زینب(علیهاالسلام) گفت: «الحمدلله الذى فضحكم و قتلكم و اكذب احدوثتكم؛ حمد خداى را كه شما را رسوا كرد و كشت و تكذیب كرد سخنگویانتان را.»

بنابه گفته ابى هلال عسكرى، معاویة بن ابى سفیان مبتكر جبر بود. ابن ابى الحدید نیز مى‎گوید: معاویه آشكارا به جبر و ارجا (پیروى از مرجئه) تظاهر مى‎كرد.

از این رو درباره بیعت با یزید اظهار مى‎داشت: «و ان امر یزید قضا من القضا و لیس للعباد الخیره من امرهم؛ همانا خلافت یزید از مقدرات الهى است و مردم را در تقدیرات الهى؛ اختیارى نیست.»

زینب(سلام الله علیها) فرمود: «الحمدلله الذى اكرمنا بنبیه محمد(صلی الله علیه و آله) و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضح الفاسق و یكذب الفاجر و هو غیرنا(5)؛ حمد شایسته خدایى است كه به واسطه پیامبرش به ما كرامت داد و از گناه و آلودگى ما را پیراسته ساخت. خداوند، تنها فاسق و فاجر را رسوا مى‎سازد و او غیر ماست (یعنى خدا شما را رسوا ساخت).»

در همان مجلس، آنگاه كه ابن زیاد، از نام امام على بن الحسین(علیهماالسلام) مى‎پرسد و آن حضرت مى‎فرماید: من على بن الحسین هستم، ابن زیاد مى‎گوید: "الیس قد قتل الله على بن الحسین؛ آیا خداوند على بن الحسین را نكشت؟!"

امام پاسخ مى‎دهد: "قد كان لى اخ یسمى علیا قتله الناس؛ برادرى داشتم به نام على كه سپاهیان شما او را كشتند!"

ابن زیاد گفت: بلكه خدا او را كشت! و امام فرمود: خداوند (توسط ماموران مخصوصش) هنگام موت (و ایجاد سبب مرگ) انسانها را مى‎میراند.(6)

محرم

امام زین العابدین(علیه‎السلام) بدین وسیله در صدد خنثى ساختن تبلیغات امویان برمى‎آید؛ بدین صورت كه اولا: مسوولیت آنها را در جنایت سرزمین کربلا خاطر نشان مى‎سازد، ثانیا: تفكر انحرافى جبرگرایى را مردود مى‎شمارد و عقیده درست اسلامى را كه توسط ائمه معصومین (علیهم‎السلام) تبیین شده گوشزد نمود. آن عقیده این است: "لا جبر و لا تفویض ولكن امر بین امرین."(7) یعنى قضا و قدر الهى در تضاد با اختیار انسان نیست و انسانها به اراده الهى، داراى اختیار، آفریده شده‎اند تا راه هدایت یا شقاوت را برگزینند و اگر چنین نبود و انسانها فاقد اختیار بودند كه پاداش و مجازات، بى معنا بود؛ بلى خداوند پس از آفرینش جهان، اختیاراتش را به بندگانش تفویض نكرده است و لذا در معصیتى كه گناهكاران مرتكب مى‎شوند هم قدرتش را خدا داده است همان طور كه قدرت انجام كارهاى نیك را به نیكوكاران داده است ولى در این كه حر شوند یا یزید، مختارند!

بارى، بنى امیه، نه تنها امام حسین(علیه‎السلام) و فرزندان و یارانش را به شهادت رساندند، و خاندان رسالت را به اسارت بردند و بزرگترین جنایت تاریخ را به وجود آوردند، بل اصول اعتقادى اسلام را دستخوش تدلیس و تحریف قرار داده، پوستین وارونه بر تن اسلام پوشاندند و هولناكترین ضربت را به پیكر اسلام وارد ساختند.

سیدمحمدرشید رضا مولف تفسیر "المنار" مى‎گوید: یكى از دانشمندان بزرگ آلمان به عده‎اى از مسلمانان گفت: "شایسته است ما مجسمه معاویة بن ابى سفیان را از طلا بریزیم و در برلن (پایتخت آلمان) نصب كنیم، گفتند: براى چه؟! گفت: زیرا معاویه بود كه رژیم دموكراتیك حكومت اسلامى را به حكومت استبدادى مبدل كرد و اگر او، این ضربه را به اسلام نزده بود، اسلام همه جهان را مى‎گرفت و اكنون ما آلمانی‎ها و سایر كشورهاى اروپایى، عرب و مسلمان بودیم."(8)

"سید موسى میرمدرس"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج1، ص340.

2- ابن قتیبه الدینورى، الامامه والسیاسه، ج1، ص158.

3- تهذیب تاریخ دمشق الكبیر، ج4، ص332.

4- ناگفته نماند بعدها بنى عباس و علویین ـ كه هر دو از بنى هاشم بودند ـ به حكومت رسیدند و دنیا هم به پایان نرسید!

5- الارشاد، ص244.

6- همان.

7- الاصول من الكافى، ج1، ص160.

8- تفسیر المنار، ج11، ص260.

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

نقش بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى

محرم

 

به گواهى تاریخ، حاكمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امكانپذیر نبوده است و اگر هم كسانى بوده‎اند كه از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لكن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.

در اینجا با تاریخ كهن جهان و حتى ایران باستان، و در این كه بر انسان در این دوران غمبار چه رفته است، كار ندارم اشارتى است و مى‎گذرم، اما درباره تاریخ اسلام بایسته است، این حقیقت شرنگ آلود به درستى درك شود. مورخان آنچه بر اسلام و مسلمانان در طى چهارده قرن رفته است، به ثبت رسانده و هرگز از یاد نبرده‎اند؛ ولى حوادث و بحران‎هایى نیز رخ نموده‎اند كه دشوار توان به حكایت و روایت آورد، و البته در تحلیل و تفسیر این همه رویداد، جاى تامل بسیار است. و پاره‎اى از تاریخ‎نویسان نیز كوشیده‎اند تا جهات قضایا را باز گویند و به تحلیل وقایع بنشینند؛ اما مى‎توان ادعا كرد كه در هماره این تاریخ پرفراز و نشیب و برخوردار از عظمت و انحطاط، هرگاه مسلمانان دچار آشوب‎هاى گمراه كننده شده و از اتخاذ موضع عاجز گشته و سرنوشت خویش را به دست بازیگران سیاسى سپرده، یا به نیك‎تر سخن، سیاست‎بازان حرفه‎اى، زمام امورشان را به دست گرفته‎اند، عامل اساسى در این فرودها و عقب گردها و عدم شورش بر ضد این همه بیداد و تسلیم در برابر وضعیت موجود، همانا فقدان بینش سیاسى، یا به عبارت بهتر، عدم توانایى تحلیل و ارزیابى رویدادهاى سیاسى بوده است، و الا مسلمانان هیچگاه پیوند خود را با آیین نگسسته‎اند.

این واقعیت را ـ كه همیشه ناتوانى ناشى از فقدان قدرت تحلیل حوادث سیاسى براى مسلمانان مشكل آفرین بوده است ـ مى‎توان در جریان‎هایى چون "نبرد احد" و سرپیچى گروهى از رزم‎آوران از فرمان پیامبر عظیم‎الشان اسلام(صلی الله علیه و آله) و در ماجراى "پیكار تبوك" و امثال آن مشاهده نمود و روند شگفت‎انگیز آن را در "سقیفه" به نظاره نشست.

جاى تعجب نخواهد بود اگر از حافظه تاریخ مدد جوییم كه چه سان در روز رحلت رهبر عالم بشریت(صلى الله علیه و آله) ماجراى اندوهبار سقیفه شكل گرفت و على رغم آن همه تاكید و اصرار پیامبر، شعار "امیر منا و امیر منكم" را سر دادند و در فرجام آن آغاز نامیمون، ملاك امامت و رهبرى، كهولت در سن اعلام شد و بر اسلام رفت، آنچه رفت. و مع الوصف عامه مردم همچنان به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ایمان داشتند، اما از درك سیاست‎هاى نیرنگ‎بازان عاجز بودند!

بنیان این دیوار كج را بازیگران قدرت طلب پى افكندند، اما مصالحش را جهل و بى خبرى مسلمانان تشكیل داد!

ماجراى حكمیت ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص و شورش "مارقین" (خوارج) بر علی(علیه‎السلام) ادامه همان دیوار كژ بود، عایشه بر جمل جهل و نادانى مردم سوار شد تا توانست در كنار قدرت‎طلبانى چون طلحه و زبیر، حزب "ناكثین" را علیه تندیس عدالت بشوراند.

به گواهى تاریخ، حاكمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امكانپذیر نبوده است و اگر هم كسانى بوده‎اند كه از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لكن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.

معاویه و عمرو بن عاص گرچه با درهم و دینار و تزویر، جبهه "قاسطین" را سامان دادند، اما بر مركب جهل مسلمانان راندند.

امام حسین علیه السلام، محرم

شگفت‎آور نخواهد بود اگر در تاریخ بخوانیم پس از صلح تحمیلى امام حسن(علیه‎السلام) با معاویه، آن امام را خوار كننده مومنان خواندند و به جاى ملامت خود، به سرزنش امام مظلوم خویش پرداختند.(1)

تردید نیست اگر مردم از رشد سیاسى ـ دینى بهره‎مند مى‎بودند، هرگز با یزید بن معاویه، این عنصر پلید، به عنوان خلیفه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پیمان نمى‎بستند.

ماجراى غمبار شهادت قهرمان قیام شورانگیز کربلا نیز از این قاعده بركنار نیست، زیرا بسیارى از كسانى كه در كشتن امام حسین(علیه‎السلام) شركت جستند، او را به درستى مى‎شناختند و حتى با او نماز گذاردند! ولى با تبلیغات امویان، یزید باغى، امام(خلیفه) و امام شهید، باغى خوانده شد(2) و در روز عاشورا عمربن سعد سپاهیانش را "خیل الله" خوانده، از آنان مى‎خواهد كه به پا خیزند و دشمن خلیفه پیامبر خدا (یزید بن معاویه!) را سركوب كنند.(3) و از این جهت چه بسا براى تقرب به خدا و خشنودى پیامبرش، فرزند دلبند و محبوب رسول خدا و سید جوانان بهشت را به خاك و خون كشیدند!

نباید فراموش كرد كه همان عناصر بى وفایى كه دراهم و دنانیر فرزند هند را در جیب داشتند و سر از شرم به زیر، نیز از درك حادثه و عظمت آن عاجز بودند و اگر توان دریافت حق را مى‎داشتند، بى گمان در صف مخالفان، به نام دین، تیغ بر تندیس شریعت نمى‎كشیدند!

 

سید موسى میرمدرس

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانى امام حسن مجتبى(علیه‎السلام)، جزء اول از جلد پنجم، ص246 ـ 252.

2- الكامل فى التاریخ، ج3، ص423.

3- تاریخ طبرى، ج4، ص315.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

نقش تبلیغات گمراه كننده بنى امیه در واقعه کربلا

واقعه کربلا و ادبیات شیعه

 

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود كه: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»(1) و هنوز كسانى مانند "جابر بن عبدالله انصارى"، "ابوسعید خدرى"، "سهل بن سعد ساعدى"، "زید بن ارقم" و "انس بن مالك" زنده بودند و حدیث "الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه" را درباره آن دو امام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده بودند.(2)

كسى در محبت و علاقه پیامبر خدا به دخت گرامى‎اش حضرت زهرا(علیهاالسلام) و فرزندان ارجمندش تردید نداشت، از اصحاب و تابعین، كم نبودند كسانى كه سیماى رسول خدا را به خاطر داشتند، آن هنگام كه فرمود: "فاطمه بضعة منى من اغضبها فقد اغضبنى(3)؛ فاطمه پاره تن من است آن كه او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است" و "ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها(4)؛ همانا خداوند براى خشم فاطمه، به خشم مى‎آید و براى رضایت او، خشنود مى‎شود." و نیز صحابه فراموش نكرده بودند كه سیدالمرسلین به سوى على، فاطمه، حسن و حسین(علیهم‎السلام) نظر كرد و فرمود: "انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم (5)؛ با كسانى كه با شما بجنگند، در جنگم و با كسانى كه با شما صلح كنند، در صلحم."

با این وصف، مسلمانان چگونه اجازه دادند و امویان چسان چنین فضایى را پدید آوردند تا وجدان عمومى پذیراى شهادت امام حسین(علیه‎السلام) و ابرار همراهش گردد؟

به نظر مى‎رسد، چهار عامل اساسى، فضاى چنین حادثه دلخراشى را پدید آورد و بستر چنین حركتى را مهیا ساخت:

1ـ تبلیغات گمراه كننده بنى امیه؛

2ـ بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى؛

3ـ تحریف فلسفه سیاسى اسلام (امامت)؛

4 ـ ترویج و تبلیغ مكتب جبرگرایى.

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود كه: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»

رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ثلاث اخافهن على امتى من بعدى: الضلاله بعد المعرفه، مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج(6)؛ از سه چیز، پس از خود بر امتم بیمناكم: 1ـ گمراهى پس از شناخت حق، 2ـ فتنـه‎هـا و آشـوبهاى اغـواگـر، 3ـ شكم‎پرستى و شهوترانى.» و این هر سه در دوران معاویه به بالاترین شكل خود رسید، چه گمراهى‎اى از این بالاتر كه جانشین منصوب از قبل پیامبر ـ یا لااقل داماد، پسر عمو و اولین مسلم ـ در خطبه‎هاى نماز جمعه به دستور معاویه لعن شود؟(7) چه اغوایى از این بالاتر كه عمرو بن عاص، امامى را از خلافت، خلع كرد كه جن و انس بر لیاقتش معترف بودند و فرزند هند "آكلة الاكباد" را به جانشینى رسول خدا، برگزید؟

تبلیغات گمراه كننده از آنجا آغاز گشت كه معاویه با پول بیت المال مسلمین، در مذمت و بدگویى امام آنان، حدیث جعل كرد(8) و پرده حرمت را درید و با كمك دستیارانى چون "مغیرة بن شعبه" و "عمرو بن عاص"، نه تنها خود را "خلیفه رسول الله" و "اولى الامر" مسلمانان خواند و زمینه قتل عام شیعیان را فراهم ساخت، كه به شامیان و پاره‎اى دیگر از بلاد ـ با تبلیغات دروغین ـ قبولاند كه مجسمه عدالت، نماز نمى‎خواند!

محرم

اگر نبود، مگر این نكته كه اكنون نیز بسیارى از برادران اهل سنت، معاویه را تا حد تقدیس مى‎ستایند، كافى بود كه بدانیم دراهم و دنانیر و تبلیغات گمراه كننده امویان، چسان هویت فتنه انگیز معاویه را وارونه به مردم نمایاند و شخصیت على و خاندانش را بر خلاف واقع! پس از معاویه نیز ـ با تمهیدات او ـ یزید را امام مسلمانان خواندند و حسین را آشوبگرى كه قصد برهم زدن امنیت ملى را در سر دارد و لذا به جعل حدیث پرداختند و از قول رسول خدا گفتند: «من اراد ان یفرق امر هذه الامه و هو جمیع فاضربوه بالسیف كائنا من كان»(9)؛ آن كس كه در اندیشه ایجاد تفرقه در میان امت واحده اسلامى برآید؛ با شمشیر سركوبش كنید؛ هر كس كه مى‎خواهد باشد.»(10)

و در همین راستا ماموران مسلح حاكم حجاز به سیدالشهدا گفتند: "یا حسین! الا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بین هذه الامه(11)؛ اى حسین! آیا از خدا پروا نمى‎كنى كه از جماعت مسلمانان جدا مى‎شوى و در میان امت، تفرقه مى‎اندازى؟"

عبیدالله بن زیاد، حاكم عراق، نیز به مسلم بن عقیل گفت: «یا ابن عقیل! اتیت الناس و هم جمع فشتتت بینهم و فرقت كلمتهم و حملت بعضهم على بعض(12)؛ اى پسر عقیل! تو آمدى و در میان مردمى كه متحد بودندغ تفرقه انداختى و وحدت آنها را بر هم زدى و برخى را به جان پاره‎اى دیگر انداختى."

عمرو بن حجاج نیز در توجیه جنایت خود در كربلا گفت: «ما طاعت امام را كنار نگذاشته و از جماعت كناره‎گیرى نكردیم»، همو هنگامى كه سپاه كوفه را به جنگ تشویق مى‎كرد، گفت:

«یا اهل الكوفه الزموا طاعتكم و جماعتكم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین و خالف الامام(13)؛ اى كوفیان! فرمانبردارى كنید و یكپارچگى خود را حفظ نمایید و در كشتن كسى كه از دین خارج شده و بر امام شوریده است، تردید به خود راه ندهید.»

و بدین سان قیام عدالت خواهانه پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) كه با انگیزه امر به معروف و نهى از منكر و براى اصلاح جامعه اسلامى و به درخواست نیروهاى مذهبى ـ ملى كوفه، كه تشنه عدالت على بودند، آغاز گردید، آشوبگرى بر ضد حكومت اسلامى یزید تبلیغ گشت! و از سوى دیگر، یزید بن معاویه این جرثومه فساد و تباهى، عنصرى داراى فضایل انسانى و مهذب و هوشمند و ستوده خصال تبلیغ شد.(14)

 

سید موسى میرمدرس

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- فرائد السمطین، ج1، ص55.

2- تاریخ طبرى، ج4، ص323/ الارشاد، ص234/ تهذیب تاریخ دمشق الكبیر، ج4، ص317.

3- صحیح بخارى (تحقیق مصطفى دیب البغا) ج3، ص1361، ح3510.

4- میزان الاعتدال، ج1، ص535، ح2002/ كنزالعمال، ج12، ص111، ح34237.

5- مسند احمد بن حنبل، ج2، ص442/ تهذیب تاریخ دمشق الكبیر، ج4، ص319.

6- جامع السعادات، ج2، ص4.

7- الغدیر، ج10، ص257.

8- شرح ابن ابى الحدید، ج1، ص359 ـ 361/ الغدیر، ج11، ص28.

9- قاضى ابى بكر بن العربى، العواصم من القواصم(مكتبه اسامه بن زید، لبنان)، ص232.

10- شگفتا! شورش معاویه بر ضد حكومت اسلامى على(علیه‎السلام)، مصداق این حدیث دانسته نمى‎شود ولى قیام اسلامى امام حسین، علیه حكومت ظالمانه یزید، با دستاویز قرار دادن چنین حدیثى، محكوم دانسته مى‎شود و شایسته مجازات!

11- تاریخ طبرى، ج4، ص289.

12- الارشاد، ص216/ مقتل خوارزمى، ج1، ص213.

13- تاریخ طبرى، ج4، ص331.

14- مقتل خوارزمى، ج1، ص242.

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

انتظار پدیده ای است که رابطه تنگاتنگی با ارزشهای شیعیان و به خصوص مسأله شهادت دارد . همانطور  که میدانیم خلفای اموی و عباسی حقوق ائمه (علیهم السلام )را غصب کردند و تمامی جنبشها و مخالفتهای شیعیان را در گرفتن حق و اقامه عدل به خشن ترین وجه سرکوب کردند. بنابراین شیعیان همواره در انتظار بوده اند تا فرصتی برای اقامه حق به دست آورند و انتقام خون شهیدان خود را از ستمکاران بگیرند . در زیارت عاشورا هم ، انتظار و شهادت امام حسین (علیه السلام)رابطه تنگاتنگی با هم دارند و این زیارت انتظار به معنی گوشه نشینی وانزوا نیست .

معنای این نیست که ما همه ظلم و ستم ها را تحمل کنیم به امید اینکه کسی بیاید و مارا نجات دهد بلکه انتظار در فرهنگ شیعه که در زیارت عاشورا به خوبی تجلی یافته است ، انتظاری سرخ به معنی آمادگی برای ایثار و فداکاریست . در این انتظار ، مؤمنان وآزادگان آماده اند تا با تمام قوا در مقابل دشمنان دین خدا بایستند و انتقام تمامی ظلمهایی که در طول تاریخ بر انبیاء و اولیا و انسانهای بیگناه رفته است ، بستانند . تجلی بارز این انتقام و خونخواهی در زیارت عاشورا میباشد . در زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام این امر نمود و جلوه خاصی پیدا کرده است به طوریکه میتوان گفت : زیارت عاشورا زیارت انتظار وانتقام است . دراین زیارت ضمن بررسی وقایع و فجایعی که در حق خاندان پیامبر (صلوات الله عیله) و شخص امام حسین علیه السلام و یاران ایشان اعمال شده است ، لعن و نفرین خود را به قاتلان و ظالمان ابراز میداریم و از خدا می خواهیم تا مارا از کسانی قرار دهد که د رصف یاران حضرت مهدی (ارواحنا له الفداه )، انتقام خون امام حسین علیه السلام و همه اولیا و پیامبران را از دشمن بگیریم در این زیارت میخوانیم :

«خدایا مرا از خونخواهان امام حسین ( علیه السلام ) قرار بده تا با حضرت مهدی ( ارواحنا له الفداه ) به خونخواهی امام حسین قیام کنیم . »

بازتاب عملی زیارت عاشورا در رابطه با این انتظار است که انسانهای مؤمن با به خاطر داشتن ظلم وستمهایی که بر اهل بیت ( علیهم السلام ) رفته است ، انحرافاتی را که بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)در مسیر حکومت اسلامی به وجود آمد ، از بین ببرند و آماده باشند تا در رکاب امام معصومی که از نسل پیامبر اکرم است به مبارزه و جهاد بپردازند و دراین راه به شهادت برسند و خواندن ادعیه و زیاراتی چون دعای ندبه و زیارت عاشورا ، آمادگی برای چنین امری را همواره در انسان تقویت میکند .

منبع:سایت خط شکنان





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 عاشورا؛ تجلّى ادب رحمانى‏

محمدجواد رودگر‏‏


چكيده: 
ادب، حدّشناسى، قملرودانى و نگاهداشت جايگاه و حد خويشتن است كه بر معرفت نفس و معرفت ربّ استوار مى‏باشد؛ چه اين كه ادب انسانِ خودآگاهِ خداآگاه؛ ادب مع‏الله، ادب عندالله و حريم نگاهداشتن و شريعت محورى در فكر، قول و عمل است. در آينه كربلا و تابلوى عاشورا ادب انسانهاى كامل و متكامل، از امام و مأموم به صورت تمام عيار ترسيم و تصوير شده است. عاشورا در حقيقت، فرهنگستان ادب ولايى و توحيدى و ادبستان رحمانى و روحانى است و معلم و مربى، آن انسان كامل و امام زمان عاشورا؛ يعنى حسين بن على عليه‏السلام و شاگردان ايشان از بنى هاشم (عباس بن على عليه‏السلام ، قاسم بن الحسن عليه‏السلام ، على اكبر، زينب كبرى عليهاالسلام و...) و غير بنى هاشم (حرّ بن يزيد رياحى، زهير بن قين، حبيب بن مظاهر، اُمّ وهب، جُون و...) بوده‏اند.

هر كدام از آنان در مرتبه وجودى خود، ادب در برابر ولىّ‏الله و حجة‏الله، ادب در برابر خداى متعال و ادب حضور عنداللّهى را مراعات كرده و حيات طيّبه و زندگى پايدار پاك را با واژه ادب تفسير كردند. ناگفته نماند از باب «تعرف الاشياء باضدادها» آن سوى جبهه عاشورا؛ يعنى كاروان يزيدى جز حدّنشناسى و بى‏ادبى در مقابل «ولىّ خدا» و شريعت الهى، ظهور ديگرى نداشت. پس ادب سرمايه كمال و سعادت انسانى و بحران فيض الهى و مَجْلاى عنايت و بارقه ربوبى است كه عده‏اى از عاشوراييان را به ديدار خدا كشاند. در اين نوشتار، از ادب، نقش ادب در بيدارى، بينايى و گذر از خود به خدا و نيل به فيض لقاى رب از رهگذر ديدار امام و ولىّ خدا سخن رفته است.

عاشورا وجوه فراوانى دارد و تنها يك حادثه جزئى و پديده محدود به زمان، زمين و زمينه‏هاى خاص نيست بلكه به دليل ماهيت و هويت فراگير، جاودانه و قدسى و در عين حال الهى ـ انسانى، همه مرزهاى مادى و آفاق محدودنگريها را در نورديد. عاشورا ظهور انسان كامل و مُكَمِّل و تجلّى سلوك عقلى در بالاترين مراتبش و سلوك قلبى و باطنى در عميق‏ترين وجه آن است كه چگونه سالكان مجذوب و مجذوبان سالك(2) پروانه‏وار گرد شمع وجود مُراد و پير طريق خويش طواف مى‏كنند تا در شعله‏هاى شهودزايش به مقام محو و فنا تا مقام صحو و بقا نايل آيند. عاشورا تصويرى كامل از عشق، شور، شيدا و سلوك رحمانى است كه رابطه عارفانه و پيوند عاشقانه مريد و مراد و شاگرد و استاد را به عرصه وجود آورده و سرمشق و الگويى از كمال‏گرايى و جمال‏پرستى و شهد شهودخواهى گشته است تا به همه عشّاق كمال و جمال، پيام «كه عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكلها»(3) را با «عشق از اول سركش و خونى بود»(4) نشان دهد كه عقل در مسلخ عشق قربانى گردد و ديوانه خال لب دوست شود؛(5) در پرتو عشق و جذبات و جلواتش شكوفا شده و شكفته گردد و شناخت عقلى، به شهود عقلى تبديل شود. عاشورا ادب‏آموز جبرئيل عقل در همرأيى و همراهى پيامبر عشق گشته است تا روشن نمايد:

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولى 
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند(6)

آرى! عاشورا درس نثار و ايثار در همه ابعاد و ساحتهاى وجودى به همه سالكان كوى دوست و عاشقان روى محبوب داد كه اگر كسى آستان‏بوسى حضرت دوست مى‏طلبد لا جرم بايد «سر در آستين» داشته و بذل جان نمايد و خون دل او بذر كمال، وصال و لقاء باشد.

مى‏توان با رويكردى تاريخى و حتى تحليل تاريخ، تاريخ علمى و فلسفه تاريخ مى‏توان به سراغ قيام كربلا رفت كه يك ضرورت عقلى، علمى و اجتماعى است و آموزه‏ها و بركات فراوانى نيز دارد اما بايد رويكردى فراتاريخى نيز به قيام كربلا داشت و با چشم ديگر به سيماى كربلا نگريست و چهره باطنى واقعه كربلا را به شهود نشست واز افق و زاويه‏اى ديگر به آن نگريست كه سيرت تاريخى است. اين نگاه، حديث امام صادق عليه‏السلام «كل يوم عاشوراء، كل ارض كربلاء و كل شهر محرم.»(7) را تفسير بلكه تأويل مى‏نمايد و انسان را هماره در معرض انتخاب، ساختن و سوختن، مسؤوليت‏پذيرى يا مسؤوليت‏گريزى، پيش به سوى نامحدود كمال و كمال نامحدود يا نامحدود نقص و نزول، گزينش صعود يا سقوط، عروج يا هبوط و... قرار مى‏دهد و همه حجابهاى زمانى و حصارهاى زمينى را در برمى‏گيرد تا انسان را ميهمان بزم عاشورا نمايد كه انسان چهره ظاهرى و باطنى، صورت و سيرت، مُلك و ملكوت، پيدا و ناپيدا و غيب شهودش را در آينه كربلا به نظاره نشيند كه آيا حسينى است يا يزيدى؟ چهره جنّتى دارد يا جهنّمى؟ سيماى زيبا دارد يا زشت؟ آيا به سوى نفس مطمئنه و بهشت جمال و جلال الهى در صيرورت و شدن است يا در گرداب وحشتناك و تيره و تاريك نفس امّاره و نفس مسوّله گرفتار آمده است؟ آيا مبادى به آداب وحيانى، نبوى، علوى و حسينى است يا آداب ظلمانى و ضلالتى جاهليت سنّتى و مدرن و اميّت خودپرستى و بت‏پرستى ضخيم و رقيق و شرك ذهنى و عينى را در متن حيات و هستى‏اش نهفته دارد؟ آيا ادب الهى و رحمانى دارد يا ادب شيطانى و نفسانى؟... .

پس اگر به تأويل حادثه كربلا و تفسير باطنى عاشورا بپردازيم و اندكى در افاق و انفس عاشورا درنگ نماييم، گوهرى جاودانه مى‏يابيم كه ثقل اكبر و كبير، ثقل اصغر و اكبر(8) و قرآن و عترت را در خويشتن متجلّى ساخته است و سيماى جهاد اكبر؛ يعنى جهاد بين عقل و عشق را به تصوير كشيده است.(9) اساسا عاشورا خودشناسى و انسان‏شناسى تمام عيار و ادب‏شناسى و ادب‏آموزى و تربيت‏شناسى و تربيت‏پذيرى همه جانبه است كه «حجت كامل» الهى براى همه اصحاب عقل و ارباب كشف و شاگردان مكتب وحى است. به همين جهت، در اين مقال تمام تلاش ما بر آن است تا جلوه‏اى از «ادب مع الله» و «ادب عندالله» كه محصول تركيب زيباى عقل و عشق و امتزاج متعالى «عقل و وحى» و اختلاط روشن فطرت عقلى و فطرت قلبى خواهد بود را نشان دهيم و از لابلاى پديده‏هاى ماندگار و ملكوت پيشه عاشورايى، معارف اخلاقى ـ عرفانى و آموزه‏هاى پايدار و زوال‏ناپذير سلوكى را استخراج كنيم و پيش روى كمال‏خواهان و معرفت‏اندوزان و تشنگان محبت قرار دهيم؛ نقش ادب را در بن مايه‏هاى حركت جوهرى، تجدد امثالى و حركت حبّى نشان دهيم و فصلى نوين در تفكر، تحقيق و تدقيق بگشاييم و ادب از ادبستان عاشورا و فرهنگ از فرهنگستان كربلا بياموزيم تا آگاهانه، عاقلانه و عاشقانه در «صراط مستقيم» الهى گام نهيم و قدمگاه و قرارگاه صدق(10) را زمينه‏اى براى «عند ربهم يرزقون»(11) و زاد راه «ارجعى الى ربك راضية مرضيه»(12) قرار دهيم و انسان كامل و مُكمِّل را اسوه حسنه خويش تلقى كنيم. در اين باره، در سه محور بحث مى‏كنيم:

الف) چيستى ادب؛ 
ب) ظهور و حضور ادب در ادبستان كربلا؛ 
ج) ثمرات و ره‏آورد ادب در اخلاق و عرفان.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:5)      [ 1 ]   [ 2 ]   [ 3 ]   [ 4 ]   [ 5 ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.