عباس كوثري
امام آيينه تمام زيباييهاست جلوههاي جمال و جلال ربوبي در سيماي امام درخششي تام و تمام يافته است. امام نمونه انسان كامل در مسير صعودي و پرواز شكوهمند به سوي نيكيها و خوبيهاست. آنچه در روايات از صفات و القاب گوناگون براي امام بيان شده، هر يك ظهوري از جلوههاي نوراني امامت است كه ابعادي از سيماي معنوي و ملكوتياش را فرا راه حق جويان و عارفان قرار ميدهد. بر اين اساس به بخشي از صفات هشتمين امام معصوم(ع) ميپردازيم و پرتوي از انوار رضويه را كه در نامهاي آن بزرگوار تجلّي يافته است به نظاره مينشينيم.
شيخ صدوق در كتاب عيون اخبارالرضا مينويسد: امام هشتم(ع) را با القاب زير ياد ميكردند: 1. رضا 2. صادق 3. صابر 4. فاضل 5. قرّةاعين المؤمنين «نور چشم مؤمنان» 6. غيظ الملحدين «مايه خشم منكران خدا».1 و در بعضي از روايات به آن حضرت «عالم آل محمد(ص)» لقب داده شده است.
چنانكه از حضرت موسي ابنجعفر(ع) روايت شده كه پدرم جعفر ابنمحمد(ص) مكرّر به من ميفرمود عالم آل محمد(ص) در نسل توست و كاش من او را ميديدم و او همنام اميرالمؤمنين(ع) است.2
از آنجا كه لقبهاي «عالم آل محمد(ص)» و «الرضا» ظهور و شهرتي كاملتر داشته و در روايات معصومين نيز ذكر شده است، بيشتر به توضيح دو صفت مذكور ميپردازيم.
الف) عالم آل محمد(ص): در كتابهاي روايي بر ويژگي علم و دانش آن حضرت تأكيد شده است كه علاوه بر گفتار پيشين امام صادق(ع) روايات ديگري نيز آن را بيان ميكند. چنانكه در روايات ديگري از امام صادق(ع) پس از اينكه امتيازات امام موسيبنجعفر(ع) را بيان مينمايد ميخوانيم: يخرج الله تعالي منه غوث هذه الامّة، و غياثها، و علمها، و نورها و فهمها و حكمها... قوله حكم و صمته علم، يبيّن للنّاس ما يختلفون فيه: خداوند از نسل فرزندم موسي دادرس و فريادرس اين امت و روشني بخش است و فهم و حكمت امت را متجلّي ميسازد... سخنش حكم و سكوتش دانش ـ و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است.3
و در روايت ديگري امام موسيابنجفعر ميفرمايد: رسول گرامي اسلام را خواب ديدم و فرزندم علي را اينگونه برايم وصف نمود «عليّ ابنك ينظر بنوراللّه ... قد ملئ حكما و علما: پسرت علي با نور الهي ميبيند و از دانش و احكام الهي لبريز شده است.4
اكنون سؤال اين است كه تمام امامان از اين صفت به نحو كامل برخوردار بودهاند چرا تنها امام رضا(ع) بدان صفت نامگذاري شده است؟
در جواب ميتوان گفت انتخاب اين صفت بر اساس ويژگي و شرايط اجتماعي فرهنگي بوده است كه امام هشتم با آن روبرو بودهاند كه ائمه پيشين با ديد غيبي و اطلاع از آينده آن را براي آن حضرت انتخاب نمودهاند. زمان امام رضا(ع) زمان اوج روآوري جامعه اسلامي به فلسفه و كلام و متون ترجمه شده فلاسفه يونان بود كه عقيدهشناسان و دانشمندان زيادي در اين زمينهها وجود داشتند، دكتر ابراهيم حسن مينويسد: «زماني كه دولت عباسي روي كار آمد از آنجا كه اين دولت رو به پارسيان داشت عربان و پارسيان در پايتخت ايشان با هم اختلاط و آميزش يافتند و خلفا به دانستن علوم يونان و ايران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چيزي از كتابهاي بيگانه را ترجمه كنند «حنين بناسحاق» بعضي از كتابهاي «سقراط» و «جالينوس» را براي وي به عربي برگرداند «ابن مقفّع» «كليله» را به عربي درآورد و نيز كتاب «اقليدس» را ترجمه كرد و جز ابنمقفّع بسياري ديگر از دانشمندان نيز در كار ترجمه متون به زبان فارسي شهرتي يافتند مانند خاندان نوبختيان و حسن ابنسهل «وزير مأمون» و احمد ابنيحيي بلاذري «مؤلف فتوح البلدان» و عمرو ابنفرخان در دوران هارون ترجمه رواجي ديگر يافت: از بعضي از شهرهاي بزرگ روم كتابهايي به تصرف وي افتاد و او گفت از كتابهاي يونان هر چه بيشتر به دست آمد ترجمه كنند تشويقي نيز كه بر مكيان از مترجمان ميكردند و ايشان را عطاهاي خوب ميدادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مأمون هم ترجمه ميكرد او مخصوصا به ترجمه كتابهاي يوناني و ايراني علاقه داشت و كساني را به «قسطنطنيه» فرستاد تا كتابهاي كمياب فلسفه و هندسه و موسيقي و طب را بياورند «ابن نديم» ميگويد: ميان مأمون و پادشاه روم نامههايي رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قديم كه در خزانه روم بود كتابهايي بفرستد و او پس از امتناع پذيرفت و مأمون گروهي را كه «حجاج ابنمطر» و «ابنطريق» و «سلما» سرپرست «دارالحكمة» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن كتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مأمون بردند دستور داد تا آنها را به عربي برگردانند و آنان نيز اين كار را كردند.»5
از طرف ديگر قبول ولايتعهدي از جانب امام رضا(ع) به دلائلي كه در محل خويش بيان شد موجب شهرت و رويارويي حضرت با مكاتب و اديان مختلف در سطحي گسترده گشت. البته آنچه از روايات استفاده ميشود اين است كه مأمون اين مناظرات را جهت درهم شكستن شخصيت علمي امام و در نتيجه بياعتمادي شيعيان به امام خودشان تربيت ميداد. چنانكه مأمون به «سلمان مِروَزي» متكلم معروف خراسان گفت: «انّما وَجّهتُ اِليك لِمَعْرِفَتي بِقُوَّتِكَ وَ لَيْسَ مُرادي اِلاّ اَنْ تقطعَهُ عَنْ حُجّةٍ واحدة فقط» بدين جهت به تو پيشنهاد مناظره دادم كه قوت علمي ترا ميشناسم و قصد من جز اين نيست كه در يكي از استدلالها راه را بر او ببندي6 اما برخلاف نظر مأمون جلوههاي علمي امام(ع) بيشتر ميگشت و شايستگي اهل بيت پيامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشكارتر ميشد. چنان كه خود امام(ع) به «نوفلي» فرمود: «فَاِذا قَطَعْتُ كُلَّ صنفٍ و دَحَضْتُ حُجَّتَه وَ تَرَكَ مَقالتَه وَ رَجَعَ الي قولي عَلِمَ المأمون اَنَّ المَوضِعَ الّذي هو بسبيله ليس بِمُستَحقٍّ له»
هنگامي كه بر هر گروهي راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل كنم، مأمون خواهد فهميد كه شايستگي آن جايگاه كه انتخاب كرده است ندارد.7