پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

كمالات انساني امام حسن (ع)

امام حسن (ع ) در كمالات انسانى يادگار پدر و نمونه كامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پيغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسين در كنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى كرد و مى بوسيد و مى بوييد.
از پيغمبر اكرم (ص ) روايت كرده اند كه درباره امام حسن و امام حسين (ع ) مى فرمود: اين دو فرزند من ، امام هستند خواه برخيزند و خواه بنشينند (كنايه از اين كه در هر حال امام و پيشوايند).
امام حسن (ع ) بيست و پنج بار حج كرد، پياده ، در حالى كه اسبهاى نجيب را با او يدك مى كشيدند. هرگاه از مرگ ياد مى كرد مى گريست و هرگاه از قبر ياد مى كرد مى گريست ، هرگاه به ياد ايستادن به پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد كه بيهوش مى شد و چون به ياد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گزيده به خود مى پيچيد. از خدا طلب بهشت مى كرد و به او از آتش جهنم پناه مى برد. چون وضو مى ساخت و به نماز مى ايستاد بدنش به لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائيش را با خدا تقسيم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . گفته اند: (امام حسن (ع ) در زمان خودش عابدترين و بى اعتناترين مردم به زيور دنيا بود).
در سرشت و طينت امام حسن (ع ) برترين نشانه هاى انسانيت وجود داشت . هر كه او را مى ديد به ديده اش بزرگ مى آمد و هر كه با او آميزش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورزيد و هر دوست يا دشمنى كه سخن يا خطبه او را مى شنيد، به آسانى درنگ مى كرد تا او سخن خود را تمام كند و خطبه اش را به پايان برد. محمّد بن اسحاق گفت : (پس از رسول خدا (ص ) هيچكس ‍ از حيث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسيد. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه بيرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او كسى از برابرش عبور نمى كرد و او چون مى فهميد؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى كردند). در راه مكه از مركبش فرود آمد و پياده به راه رفتن ادامه داد. در كاروان همه از او پيروى كردند حتى سعد بن ابى وقاص پياده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد.
ابن عباس كه از امام حسن (ع ) مسن تر بود، ركاب اسبشان را مى گرفت و بدين كار افتخار مى كرد و مى گفت : اينها پسران رسول خدايند.
با اين شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود كه : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زمين نهاده و خود روى زمين نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را ديدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بيا با ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مركب فرود آمد و گفت : (خدا متكبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به ميهمانى خود دعوت كرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاك .
در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روايت كرده كه :
حسن و حسين و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خيمه اى رسيدند كه پيرزنى در آن زندگى مى كرد. از او آب طلبيدند. گفت اين گوسفند را بدوشيد و شير آن را با آب بياميزيد و بياشاميد. چنين كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همين گوسفند را داريم بكشيد و بخوريد. يكى از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقدارى بريان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پيرزن گفتند: ما از قريشيم به حج مى رويم . چون باز گشتيم نزد ما بيا با تو به نيكى رفتار خواهيم كرد. و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جريان خبر يافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى كشى آنگاه مى گويى از قريش بودند؟ روزگارى گذشت و كار بر پيرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدينه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را ديد و شناخت . پيش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسين بن على فرستاد. آن حضرت نيز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نيز عطايى همانند آنان به او داد
حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود كه به گفته مروان ، با كوهها برابرى مى كرد.

منبع:كتاب چهارده اختر تابناك

مؤ لف : احمد احمدى بيرجندى

 

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بيعت مردم با حسن بن على (ع )

هنگامى كه حادثه دهشتناك ضربت خوردن على (ع ) در مسجد كوفه پيش ‍ آمد و مولى (ع ) بيمار شد به حسن دستور داد كه در نماز بر مردم امامت كند، و در آخرين لحظات زندگى ، او را به اين سخنان وصى خود قرار داد: ( پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ) . و حسين و محمّد و ديگر فرزندانش و رؤ ساى شيعه و بزرگان خاندانش را بر اين وصيت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحويل داد و سپس ‍ فرمود: ( پسرم ! رسول خدا دستور داده است كه تو را وصى خود سازم و كتاب و سلاحم را به تو تحويل دهم . همچنانكه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور كرده كه به تو دستور دهم در آخرين لحظات زندگيت ، آنها را به برادرت حسين بدهى ) . امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ايستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على عليه السلام با مردم سخن بگويد. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنين گفت : ( همانا در اين شب آن چنان كسى وفات يافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آيندگان بدو نخواهند رسيد ) . و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هايى كه على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پيروزيهايى كه در جنگها نصيب وى شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنيا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهميه اش از بيت المال ، كه مى خواست با آن خدمتكارى براى اهل و عيال خود تهيه كند.
در اين موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعيت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بيعت با حسن بن على تشويق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بيعت كردند. و اين روز، همان روز وفات پدرش ، يعنى روز بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.
مردم كوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و يمن همه با ميل با حسن بن على بيعت كردند جز معاويه كه خواست از راهى ديگر برود و با او همان رفتار پيش گيرد كه با پدرش پيش گرفته بود.
پس از بيعت مردم ، به ايراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بيت پيغمبر (ص ) كه يكى از دو يادگار گران وزن و در رديف قرآن كريم هستند تشويق فرمود، و آنها را از فريب شيطان و شيطان صفتان بر حذر داشت .
بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مايه اميد كسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرايط رهبرى را در خود جمع داشت زيرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او يكى از شرايط ايمان بود، ديگر آنكه لازمه بيعت با او اين بود كه از او فرمانبردارى كنند.
امام (ع ) كارها را نظم داد و واليانى براى شهرها تعيين فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احكام و حدود اسلامى قاطع ديدند، عده زيادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاويه نامه نوشتند و او را به حركت به سوى كوفه تحريك نمودند، و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزديك شود، حسن را دست بسته تسليم او كنند يا ناگهان او را بكشند.
(59)
خوارج نيز بخاطر وحدت نظرى كه در دشمنى با حكومت هاشمى داشتند در اين توطئه ها با آنها همكارى كردند.
در برابر اين عده منافق ، شيعيان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختيار كرده بودند. اين بزرگمردان مراتب اخلاص و صميميت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بيعت و چه در زمانى كه امام (ع ) دستور جهاد داد - ثابت كردند.
امام حسن (ع ) وقتى طغيان و عصيان معاويه را در برابر خود ديد با نامه هايى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونريزى فرا خواند ولى معاويه در جوانب امام (ع ) تنها به اين امر استدلال مى كرد كه
( من در حكومت از تو با سابقه تر و در اين امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همين و ديگر هيچ ! ) .
گاه معاويه در نامه هاى خود با اقرار به شايستگى امام حسن (ع ) مى نوشت :
( پس از من خلافت از آن توست زيرا تو از هر كس بدان سزاوارترى ) و در آخرين جوابى كه به فرستادگان امام حسن (ع ) داد اين بود كه ( برگرديد، ميان ما و شما بجز شمشير نيست ) .
و بدين ترتيب دشمنى و سركشى از طرف معاويه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشى آغاز كرد. معاويه با توطئه هاى زهرآگين و انتخاب موقع مناسب و ايجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفيق يافت . او با خريدارى وجدانهاى پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحيه ياءس در مردم سست ايمان ، زمينه را به نفع خود فراهم مى كرد و از سوى ديگر، همه سپاهيانش را به بسيج عمومى فرا خواند.
امام حسن (ع ) نيز تصميم خود را براى پاسخ به ستيزه جويى معاويه دنبال كرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشكر معاويه به كسانى بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام مى بودند، امّا در لشكر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناك شيعيانى ديده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ايوب انصارى ، و عدى بن حاتم ... كه به تعبير امام (ع )
( يك تن از آنان افزون از يك لشكر بود ) . امّا در برابر اين بزرگان ، افراد سست عنصرى نيز بودند كه جنگ را با گريز جواب مى دادند، و در نفاق افكنى توانايى داشتند، و فريفته زر و زيور دنيا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز اين ناهماهنگى بيمناك بود.
مجموع نيروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند.
امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهيان را به عزيمت بسوى
( نخيله ) تحريض فرمود. عدى بن حاتم نخستين كسى بود كه پاى در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسيارى كسان ديگر نيز از او پيروى كردند.
امام حسن (ع ) عبيداللّه بن عباس را كه از خويشان امام و از نخستين افرادى بود كه مردم را به بيعت با امام تشويق كرد، با دوازده هزار نفر به
( مسكن ) كه شمالى ترين نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاويه او را تحت تاءثير قرار داد و مطمئن ترين فرمانده امام را، معاويه در مقابل يك ميليون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتيجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نيز به دنبال او به اردوگاه معاويه شتافتند و دين خود را به دنيا فروختند.
پس از عبيداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قيس بن سعد رسيد. لشكريان معاويه و منافقان با شايعه مقتول او، روحيه سپاهيان امام حسن (ع ) را ضعيف نمودند. عده اى از كارگزاران معاويه كه به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات كردند، نيز زمزمه پذيرش صلح را بوسيله امام (ع ) در بين مردم شايع كردند. از طرفى يكى از خوارج تروريست نيزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى كه استخوان ران آن حضرت آسيب ديد و جراحتى سخت در ران آن حضرت پديد آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پيش ‍ آمد كه جز
( صلح ) با معاويه ، راه حل ديگرى نماند.
بارى ، معاويه وقتى وضع را مساعد يافت ، به حضرت امام حسن (ع ) پيشنهاد صلح كرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاهيان خود خطبه اى ايراد فرمود و آنها را به جانبازى و يا صلح - يكى از اين دو راه - تحريك و تشويق فرمود. عده زيادى خواهان صلح بودند. عده اى نيز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پيشنهاد صلح معاويه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى اين فقط بدين منظور بود كه او را در قيد و بند شرايط و تعهداتى گرفتار سازد كه معلوم بود كسى چون معاويه دير زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آينده نزديكى آنها را يكى پس از ديگرى زير پاى خواهد نهاد، و در نتيجه ، ماهيت ناپاك معاويه و عهد شكنى هاى او و عدم پاى بندى او به دين و پيمان ؛ بر همه مردم آشكار خواهد شد. و نيز امام حسن (ع ) با پذيرش صلح از برادر كشى و خونريزى كه هدف اصلى معاويه بود و مى خواست ريشه شيعه و شيعيان آل على (ع ) را بهر قيمتى هست ، قطع كند، جلوگيرى فرمود. بدين صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) - همچنان كه جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پيش بينى فرموده بود - بعنوان
( مصلح اكبر ) در افق اسلام نمودار شد. معاويه در پيشنهاد صلح هدفى جز ماديات محدود نداشت و مى خواست كه بر حكومت استيلا يابد. امّا امام حسن (ع ) بدين امر راضى نشد مگر بدين جهت كه مكتب خود و اصول فكرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شيعيان خود را از نابودى برهاند.
از شرطهايى كه در قرارداد صلح آمده بود؛ اينهاست :
معاويه موظف است در ميان مردم به كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سيرت خلفاى شايسته عمل كند و بعد از خود كسى را بعنوان خليفه تعيين ننمايد و مكرى عليه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شيعيان آنها در هيچ جاى كشور اسلامى نينديشد. و نيز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زيانى به هيچ فرد مسلمانى نرساند. بر اين پيمان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده زيادى را شاهد گرفتند. معاويه به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند. سيل جمعيت بسوى كوفه روان شد.
ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنكه :
( هان اى اهل كوفه ، مى پنداريد كه به خاطر نماز و روزه و زكات و حج با شما جنگيدم ؟ با اينكه مى دانسته ام شما اين همه را بجاى مى آوريد. من فقط بدين خاطر با شما به جنگ برخاستم كه بر شما حكمرانى كنم و زمام امر شما را بدست گيرم ، و اينك خدا مرا بدين خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش نداريد. اكنون بدانيد هر خونى كه در اين فتنه بر زمين ريخته شود هدر است و هر عهدى كه با كسى بسته ام زير دو پاى من است ) .
و بدين طريق عهدنامه اى را كه خود نوشته و پيشنهاد كرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زير هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد!
سپس حسن بن على (ع ) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خيره و حاضران را به احترام وادار مى كرد - بر منبر بر آمد و خطبه تاريخى مهمى ايراد كرد.
پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنين فرمود:
( ... به خدا سوگند من اميد مى دارم كه خيرخواه ترين خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را كه كينه هيچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هيچ مسلمانى نيستم ... ) سپس فرمود: ( معاويه چنين پنداشته كه من او را شايسته خلافت ديده ام و خود را شايسته نديده ام . او دروغ مى گويد. ما در كتاب خداى عزوجل و به قضاوت پيامبرش از همه كس به حكومت اوليتريم و از لحظه اى كه رسول خدا وفات يافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ايم ) . آنگاه به جريان غدير خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسير حقيقى اش ‍ اشاره كرد و فرمود: ( اين انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان - يعنى معاويه و يارانش - نيز در خلافت طمع كردند ) .
و چون معاويه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاويه نفرين فرستاد و عده زيادى از مسلمانان در حضور معاويه آمين گفتند. و ما نيز آمين مى گوييم .
امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حركت به مدينه شد
معاويه به اين ترتيب خلافت اسلامى را در زير تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرايط صلح را زير پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد، و سخت ترين فشار و شكنجه را بر اهل بيت و شيعيان ايشان روا داشت .
امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشيد، در نهايت شدت و اختناق زندگى كرد و هيچگونه امنيتى نداشت ، حتى در خانه ، نيز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحريك معاويه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهيد و در بقيع مدفون شد.
منبع:كتاب چهارده اختر تابناك 
مؤ لف : احمد احمدى بيرجندى

 

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

همسران و فرزندان امام حسن (ع )

دشمنان و تاريخ نويسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاريخ ‌هاى صحيح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از:
(ام الحق ) دختر طلحة بن عبيداللّه - (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بكر - (هند) دختر سهيل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قيس .
بياد نداريم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگيش از هشت يا ده به اختلاف دو روايت تجاوز كرده باشند. با اين توجه كه (ام ولد)هايش هم داخل در همين عددند.
ام ولد) كنيزى است كه از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همين امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشد)
فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زيد، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسين ، فاطمه ، ام سلمه ، رقيه ، ام عبداللّه و فاطمه .
نسل او فقط از دو پسرش حسن و زيد باقى ماند و از غير اين دو انتساب به آن حضرت درست نيست

منبع:كتاب چهارده اختر تابناك

مؤ لف : احمد احمدى بيرجندى

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بيشگوئى پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد زبير

عثمان از حديثى كه حضرت على عليه السلام روايت نمود ناراحت شد و به حضرت گفت : مرا با تو چه كار؟ چرا مرا به حال خودم باقى نمى گذارى نه در زمان پيامبر و نه بعد از او!
زبير پيشدستى كرد و گفت : خدا بينى تو را به خاك مالد همينطور است (كه على عليه السلام مى گويد).
عثمان گفت : بخدا سوگند از پيامبر شنيدم مى فرمود: زبير در حاليكه از دين بيرون است كشته مى شود! سلمان گويد: حضرت على عليه السلام بطور خصوصى به من فرمود: عثمان راست مى گفت ، زيرا بعد از كشته شدن عثمان با من بيعت خواهد كرد، و سپس بيعت شكنى مى كند و در حاليكه از اسلام خارج است كشته مى شود
منبع:كتاب پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
 

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

حضرت على عليه السلام و منجم

سعيد بن جبير كه از ياران با وفاى امام سجاد عليه السلام مى باشد نقل مى كند: يكى از دهقانهاى ايرانى كه ستاره شناس بود، هنگاميكه حضرت براى جنگ (با خوارج نهروان ) خارج مى شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحيت گفت :
اى اميرالمؤمنين ستاره هاى نحس و شومى طلوع كرده است ، و در مثل اين روز، شخص حكيم بايد خود را پنهان كند، و امروز براى شما، روز سختى است ، دو ستاره به هم رسيده اند و از برج شما آتش شعله ور است ، و جنگ براى شما موقعيت ندارد! حضرت امير عليه السلام فرمود: واى بر تو اى دهقانى كه از علائم خبر مى دهى و ما را از سرانجام كار مى ترسانى ، آيا مى دانى جريان صاحب ميزان و صاحب سرطان است ؟ آيا مى دانى اسد چند مطلع دارد؟
مرد منجم گفت : بگذار نگاه كنم و سپس اصطرلابى را كه در آستين داشت درآورد و شروع كرد به بررسى و محاسبه .
حضرت على عليه السلام لبخندى زد و فرمود: آيا ميدانى شب گذشته چه حوادثى رخ داد؟ در چين خانه اى فرو ريخت ، برج ماجين شكاف برداشت ، حصار سرنديب سقوط كرد، فرمانده ارتش روم از ارمنيه شكست خورد (يا او را شكست داد) بزرگ يهود ناپديد شد، مورچه گان در سرزمين مورچه ها به هيجان آمدند، پادشاه افريقا نابود شد، آيا تو اين حوادث را مى دانى ؟
مرد منجم گفت : نه يا اميرالمؤمنين .
حضرت فرمود:... در هر عالمى هفتاد هزار نفر ديشب به دنيا آمد و امشب همين تعداد خواهند مرد، و اين مرد و با دست خود به مردى بنام سعد بن مسعده حارثى لعنه الله كه جاسوس خوارج در لشكر حضرت امير عليه السلام بود اشاره نمود- جزء همين اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتى حضرت به او اشاره كرد، گمان كرد حضرت دستور دستگيرى او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد!
مرد منجم با ديدن اين صحنه به سجده افتاد سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقى هستيم و نه غربى ، مائيم برپادارنده محور (دين و هستى ) و نشانه هاى فلك .
و اينكه گفتى از برج من آتش شعله مى كشد بر تو لازم بود كه به نفع من حكم كنى نه بر ضرر من ، چرا كه نور آن (آتش ) پيش من است و سوزاندن و شعله اش به دور از من ، و اين مساله اى پيچيده است ، اگر حسابگر هستى آنرا محاسبه كن

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بزرگترين فضيلت قرآنى اميرالمؤمنين عليه السلام

سليم بن قيس گويد: مردى از على بن ابيطالب عليه السلام پرسيد: بزرگترين فضيلت خود را برايم بگو؟ حضرت فرمود: آنچه خداوند در قرآن نازل نموده است ، پرسيد: خداوند در مورد شما چه نازل نموده است ؟ فرمود: سخن خدا كه فرمود: ((و يقول الذين كفرو الست مرسلا قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب )) منظور خداوند از كسى كه داراى علم و كتاب است من هستم
از اهل سنت صاحب كتاب ينابيع المودة ، شيخ حافظ قندوزى حنفى در باب 30 از كتاب خود احاديث متعددى در همين مورد روايت كرده است
.
http://www.alimola.mihanblog.com
منبع:كتاب پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
 

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اشتراك حضرت صديقه سلام الله عليها با اميرالمؤ منين (ع ) و يازده فرزند معصومش

منصبهاى الهى سه قسم است : نبوت - رسالت - و امامت (كه محدث بودن ، يكى از شئون آن است ).
دانشمندان شيعه و سنى همگى قائل به اين مطلب معتقد به صاحب اين منصب هستند كه بعد از پيامبر اكرم (ص ) يقينا بشرى ((محدث ))، الهام گيرنده ، و گوش فرا دهنده به حديث فرشتگان ، بايد وجود داشته باشد، انسانى كه تمام گفتار و كردارش مطابق با فرامين الهى و مورد تصديق تصويب خدائى است

 هم صحبت و همراز چنين فردى ، آن فرشته اى است كه واسطه فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مى گيرد، با كمال فرمان پذيرى ، به آنها عمل مى كند، و اعتقاد ما شيعيان اين است كه ائمه اطهار(ع ) همگى محدث مى باشند.
دانشمندان سنى نيز قائلند بر اين كه بعد از پيامبر اكرم (ص ) بشرى ((محدث )) بايد وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حديث گويند، و از جانب خداى تعالى راههاى حق و باطل را به او نشان دهند، با اين تفاوت كه علماء عامه مى گويند: كسى را كه هم صحبت فرشتگان (محدث ) بعد از رسول خداست خود پيامبر اكرم (ص ) معين فرموده است و آن شخص ((عمر)) است !.
ليكن ما شيعيان معتقديم كه آن شخص ((محدث )) بعد از پيغمبر(ص ) وجود مقدس على سلام الله عليه است
در اينجا چند روايت از كتب اهل سنت كه در آنها به كلمه ((محدث )) اشاره شده است ذكر مى كنيم

بخارى )) در ((صحيحش )) در مناقب ((عمربن الخطاب )) مى گويد:
((قال النبى (صلى الله عليه وآله ) لقد كان فى من كان قبلكم من بنى اسرائيل رجال يكلمون من غير ان انبياء فان يكن من امتى منهم احد فعمر.))
((پيامبر اكرم (ص ) فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانى از بنى اسرائيل ((محدث )) بوده اند، بدون اينكه از انبيا باشند، و از امت من ((عمر)) محدث مى باشد)). ((مسلم )) در ((صحيحش ))در فضائل ((عمر)) ، تقريبا با همين مفهوم ، از رسول خدا(ص ) چنين روايت مى كند:
((قد كان فى الامم قبلكم محدثون ، فان يكن فى امتى منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم ))
موضوع ((محدث )) بودن يك مسئله اسلامى است نه مذهبى ، زيرا فريقين (شيعه و سنى ) در اين مطلب هم راى و هم سخن هستند، و طبق رواياتى كه ذكر شد، و احاديث ديگر بوجود شخص ((محدث ))از طرف علماء سنى نيز كاملا تصريح شده است ، ولى آنچه بسيار شايان توجه و دقت است ، اين كه به پايان تمام اين روايات ، راويان سنى ، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخيص اينكه آيا عمر محدث است يا على (ع )، كار بسيار سهل و آسانى است ، زيرا نمونه گفتار هر يك از آنان كه در تاريخ ضبط است روشنگر اين مسئله مى باشد
.
كسى كه در بستر احتضار پيغمر(ص ) به رسول خدا مى گويد:
((ان الرجل ليهجر))
يعنى اين مرد (مقصود پيامبر است ) هذيان مى گويد، گفتارش بخوبى نشان مى دهد كه آيا استاد او فرشته است يا شيطان ؟
كلينى رحمة الله عليه در كتاب كافى مسئله را چنين عنوان مى كند كه فرق ميان رسول ، و نبى و محدث چيست ؟ و سپس رواياتى را كه روشنگر و مشخص كننده اين سه منصب الهى است ، ذكر مى كند.
((رسول )) كسى است كه فرشته واسطه نزول وحى الهى با او سخن مى گويد، و او ملك را مى بيند و مى شناسد، و با فرشته گفتگو مى كند و اين رتبه بسيار عالى است .
بعد از مقام والاى رسالت ، رتبه نبوت است ، و پس از آن مقام محدث است . محدث كسى است كه هنگام گفتگو با فرشتگان آنها را نمى بيند، و در اين مورد روايات بسيار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام الله عليهما نقل شده است كه چند حديث براى نمونه ذكر مى شود
:
((ان وصياء محمد، محدثون ))
((بدرستيكه اوصياء محمد(ص ) همگى محدث بوده اند))
((الائمه علماء صادقون ، مفهمون ، محدثون ))
((امامان همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسيار خداداد، و محدث مى باشند))
((المحدث ، يسمع الصوت ولا يرى الشخص ))
((محدث ، آن كسى است كه صداى فرشتگان را مى شنود، ولى او را نمى بيند))
((كان على عليه السلام محدثا))
((على عليه السلام داراى مقام محدث بودند))
از حضرت صادق سؤ ال مى شود، مقصود از ((محدث )) چيست
آن حضرت فرمود:
((ياتيه ملك فينك فى قلبه كيت كيت ))
((محدث كسى است كه فرشته بر او نازل مى شود، و نكات وحى را بر او عرضه مى دارد بدون اينكه ملك را مشاهده كند.))
رواياتى كه ذكر شد از جمله احاديث مسلم و قطعى است كه از ائمه اطهار(ع ) وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات اين مطلب است كه روشن شود در اين منصب ، در اين منقبت ، حضرت صديقه سلام الله عليها با على (ع ) و اولاد معصومين او شريك است و او نيز محدثه بوده ، چنان كه امامان دوازده گانه محدث بوده اند. حضرت صادق (ع ) مى فرمايد:
((فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه وآله كانت محدثه و لم تكن نبية ، انما سميت فاطمة محدصة ، لان الملائكة تهبط من السماء كما تنادى مريم بنت عمران ، يا فاطمة ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين ، يا فاطمه اقتى لبك واسجدى و اركعى مع الراكعين فتحدثهم و يحدثونها
فاطمه (ع ) دختر رسول خدا(ص ) محدثه بود، نه پيامبر، فاطمه ع را از اين جهت محدثه ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى شدند و با او سخن مى گفتند همان گونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند كه يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى ترا پاك و منزه گ
ردانيد و از تمام زنان عالم ترا برگزيد
حضرت صادق (ع ) به سخن چنين ادامه مى دهند.
فقالت لهم ذات ليلة اليست المفضلة على نساء العالمين مريم بنت عمران ؟ فقالوا لا، ان مريم كانت سيدة نساء عالمها و ان الله عزوجل جعلك سيدة نساء عالمك و عالمها و سيدة نساء الاولين و الآخرين
شبى حضرت صديقه سلام الله عليها به فرشتگان هم صحبت خويش فرمود:
آيا آن زن كه از جميع زنان عالم برتر است ، مريم بنت عمران نيست ؟ جواب دادند، زيرا مريم فقط سيدة زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى ترا هم در زمان مريم ، و هم در بين زنان اولين و آخرين (در تمام زمانها) بانوى بانوان جهان قرار داده است
اين روايت را عده اى از دانشمندان نقل كرده اند، با اين اختلاف كه در برخى از احاديث جبرئيل را هم صحبت حضرت صديقه سلام الله عليها ذكر كرده اند، و در بعضى از اخبار فرشتگان ديگر را.
روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص ) خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عيلهاسلام ، فرشتگان را هم صحبت و ماءنوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق (ع ) مى فرمايد:
ان فاطمه مكنت بعد رسول الله خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يحبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان على يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة
فاطمه (ع ) بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص ) بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اينجهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى آمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مى گفت ، و تسلى بخش خاطر غمين زهرا(ع ) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى گفت ، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريه اش وارد مى گرديد خبر مى داد، و اميرالمؤ منين سلام الله عليه نيز آنچه جبرئيل املا مى كرد همه را به رشته تحرير در مى آورد، و مجموعه اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد. روايت ديگرى در كتاب كافى ، از حضرت صادق سلام الله عليه به اين شرح نقل شده است

((ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن مالا يعلمه الا اله عزول فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها فاخبرت بذلك اميرالمؤ منين فقال لها اذا احسست بذلك و سمعت الصوت ، قولى لى ، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال ثم قال اما انه ليس من الحلال والحرام ولكن فيه علم ما يكون ))
((هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از غمهاى گرانبارى كه قلب زهرا(ع ) را در مصيبت پدرش فرا گرفت ، جز خداى عزوجل كسى آگاه نبود به اين جهت حق تعالى فرشته اى را مونس زهرا سلام الله عليها فرمود كه تسلى بخش غمهاى او، و هم صحبت در تنهائى او باشد.
فاطمه سلام الله عليها اين مطلب را به على عليه السلام بازگو نمود، و حضرت فرمود هر گاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبردار كن ، و از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤ منين كاتب آنها بود، ((مصحف فاطمه (ع ) فراهم آمد، كه على (ع ) درباره آن فرمود:
در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست ، بلكه دانشى است از آنچه واقع شده و يا به وقوع خواهد پيوست .))
محدثه بودن فاطمه سلام الله عليها از مسلمات است ، به طوريكه در زيارت آن حضرت نيز وارد شده است :
((السلام عليك ايتها التقية النقيه ، السلام عليك ايتها المحدثة العليمة ))
در نتيجه ، حضرت صديقه سلام الله عليها در مقام محدثه بودن (هم صحبت فرشتگان بودن ) با اميرالمؤ منين و يازده معصوم ديگر شريك مى باشد، و احراز اين مقام جز براى آنكس كه ولى است امكان پذير نيست ، و چون فاطمه سلام الله عليها ولية الله است ، در سايه مقام ولايتش ، فرشتگان با او سخن مى گويند، پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين ، مقام ولايت را توام با محدث بودن ، بيان كرده اند. هر نبى بعد از خودش يك ولى را جانشين قرار داده است ، رسول خدا(ص ) در اين باره مى فرمايد:
((اولياء بعد از من ، اميرالمؤ منين ، فاطمه ، و حسنين و اولاد معصومين آنانند و دارا بودن اين مرتبه والاى محدث بودن در امت رسول خدا(ص ) جز براى اين سيزده معصوم براى هيچ يك از افراد امت معقول نيست )) و تمام حركت ، اطوار، گفتار و كردار حضرت صديقه سلام الله عليها نمايانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است

منبع:كتاب فاطمة الزهرا عليهاسلام .

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

فاطمه در مكه، شريك غم و همدرد رنجهاى پدر

  

حضرت فاطمه عليهاالسلام از همان وقتى كه خود را شناخت، و دوران كودكى را مى گذرانيد، يار غمخوار و نوازشگر مهربانى براى پدر بود، رنجهاى پدر را از نزديك مى ديد و براى پدر دعا مى كرد، بنابر قول مشهور، پنج ساله بود كه با رحلت جانسوز مادرش خديجه عليهاالسلام روبرو شد، او حدود سه سال همراه مادر و پدرش در شعب ابى طالب در محاصره ى مشركان بود، و سختى گرسنگى و گرماى سوزان و رنجهاى آن سه سال را از نزديك ديد و چشيد، و در ميان رنج هاى بزرگ شد، بنابراين فاطمه عليهاالسلام رنج ديده و خود ساخته بود، براى درك رنجهاى حضرت زهرا عليهاالسلام به نمونه هاى زير توجه كنيد:

1- پس از وفات حضرت ابوطالب عليه السلام در سال دهم هجرت، جرئت و آزار رسانى مشركان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله زيادتر شد، تا آنجا كه يكى از مزدوران بى خرد مشركان، به سر و صورت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خاكروبه ريخت، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با همان حال به خانه آمد، يكى از دخترانش (كه ظاهرا حضرت زهرا عليهاالسلام بود) آب آورد و سر و صورت پدر را شست و از گرد و غبار پاك كرد، در حالى كه سرشك اشك از ديده مى ريخت، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «دختر عزيزم گريه نكن، خداوند پدرت را از گزند دشمنان حفظ خواهد كرد» [ سيره ى ابن هشام، ج 2، ص 58. ] 2- ابن عباس نقل مى كند روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كنار كعبه آمد و به نماز ايستاد ابوجهل دشمن پركينه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مشركان را به دور خود جمع كرد و به آنها گفت: «چه كسى به سوى اين مرد (اشاره به پيامبر) مى رود تا نمازش را تباه سازد؟».

يكى از مشركان به نام «ابن زبعرى» مقدارى از خون و محتويات شكمبه گوسفندى را برداشت، كنار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و به سر و روى آن حضرت ريخت، ابوطالب از اين حادثه آگاه شد، با شمشير كشيده نزد مشركان آمد و به آنها گفت: «چه كسى اين كار را كرد؟»، آنها گفتند: «عبداللَّه بن زبعرى چنين كرد».

ابوطالب مقدارى خون و داخل شكمبه حيوانى را برگرفت و به سر و روى او ريخت و به اين ترتيب قصاص نمود.

مطابق روايتى كه در صحيح بخارى آمده: حضرت زهرا عليهاالسلام در اين هنگام به حضور پدر آمد و سر و صورت پدر را شستشو نمود [ مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 60. ] 3- در يكى از روزها، فاطمه عليهاالسلام در كنار كعبه بود، چشمش به گروهى از مشركان افتاد كه در حجر اسماعيل (كنار كعبه) اجتماع كرده اند، هوشمندانه كنجكاوى كرد تا بداند آنها براى چه در آنجا جمع شده اند، دريافت كه آنها با هم به سه بت «لات، عزى و منات» پيمان مى بندند كه دست جمعى به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حمله كنند و او را بكشند.

فاطمه عليهاالسلام با شتاب نزد پدر آمد، و در حالى كه اشك مى ريخت، توطئه ى مشركان را به آن حضرت گزارش داد.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «دختر عزيزم، آب حاضر كن وضو بسازم».

فاطمه عليهاالسلام آب حاضر كرد، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وضو گرفت و سپس به سوى مسجد (كنار كعبه) حركت كرد، وقتى كه مشركان آن حضرت را ديدند: «گفتند: اين است كه مى آيد...!»، آنها با ديدن چهره ى نورانى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، آن چنان سر در گريبان فروبردند و درمانده شدند، كه هيچ يك از آنها جرئت دست درازى به طرف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ننمود، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مقدارى خاك از زمين برداشت و به صورت آنها پاشيد و فرمود
:

شاهت الوجوه:

«زشت باد روى شما» آن خاك به هر كدام از آنها اصابت كرد، در جنگ بدر به هلاكت رسيد [ مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 71. ] 4- روز ديگر مزدوران مشرك، به تحريك ابوجهل، شكمبه گوسفندى را بر سر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه در سجده بود افكندند و حاضران با صداى بلند خنديدن، هيچ كس جرئت دفاع از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را نداشت، اين خبر به فاطمه عليهاالسلام رسيد، با شتاب خود را به پدر رسانيد و آن شكمبه را برداشت و با شجاعت و صلابت خاص، ابوجهل و يارانش را سرزنش كرد و با شمشير زبان مجازات نمود و براى آن ستمگران نفرين كرد [ صحيح بخارى، ج 5، ص 8. ]


منبع:كتاب نگاهي بر زندگي حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها

  

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ارزش هاى جهان پذير و جاودانه ى حضرت زهرا

حضرت فاطمه عليهاالسلام برترين بانو و سرور زنان عالم است: «ابنتى سيده نساء و العالمين» [بحارالأنوار، ج 8، ص 22، ح 5.] وى بتول است هيچ كس را همتا و همپاى او نخواهى يافت او بى نظير و بى مانند است.

زهرا عليهاالسلام پاره ى تن پيامبر، محبوبترين و عزيزترين زن نزد پيامبراكرم صلى الله عليه و آله است: «فاطمه بضعه منى» [بحارالأنوار، ج 27، ص 66، ح 38.] «فاطمه أعزالناس على» [بحارالأنوار، ج 43، ص 23، ح 17.] هنگامى كه سلمان، از شخصيت فاطمه عليهاالسلام شگفت زده شده بود، پيامبر فرمود: اى سلمان، فاطمه در گروه پيشتازان است. [بحارالأنوار، ج 8، ص 303، ح 62.]

فاطمه عليهاالسلام با اسلام متولد شد و همپاى اسلام رشد كرد و با اسلام زيست. حضور فاطمه عليهاالسلام در مكه به هنگام پاگيرى اسلام و هجرت او در پى رسول الله به مدينه و حضور وى در ميدان هاى مختلف وجود برجستگى هاى روحى و رفتارى در وى، زهرا عليهاالسلام را برترين اسوه براى زنان ساخته است.

زهرا عليهاالسلام در خانه ى پيامبر و على عليه السلام زيسته و اسلام را از بدو تا نهايت با چشم تيز و بيناى خويش ديده و در تمام اين مدت با اسلام همراه بوده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند، دل و همه وجود دخترم فاطمه را آغشته به ايمان و يقين ساخته است. «ان ابنتى فاطمه ملأالله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا» [بحارالانوار، ج 43، ص 29، ح 34.] و باز فرمود: غصب فاطمه غضب خدا و رضاى فاطمه رضاى خدا است. «ان الله ليغضب لغضب فاطمه و يرضى لرضاها» [بحارالانوار، ج 43، ص 19، ح 2.]

درباره ى اين شخصيت بزرگ همه ى تصورها ناقص است و ژرفاى اين هويت ملكوتى براى هيچ كس دست يافتنى نيست و اين چنين است كه زهرا عليهاالسلام به زمانى خاص محدود نمى شود و براى دوره ى خاصى نيست. وى براى همه ى انسانها به ويژه زنان در طول همه ى عصرها و نسل ها، برترين اسوه است. پيشتازى است كه هيچ كس به وى نمى رسد و نمونه اى است كه زنان نمونه از دست يابى به وى عاجزند.

هرگز مپندارى كه زهرا عليهاالسلام تنها براى گذشته بود و امروز جاذبه ى زندگى زهرا و شخصيت او و رفتار و منش اين سرور بانوان كم رنگ شده است.

هرگز مپندارى كه از زهرا عليهاالسلام ترسيم روشنى در دست نيست و چون چنين است بايد به چهره هاى ديگر نزديك شويم.

كجا برتر از حضرت زهرا عليهاالسلام پيدا مى كنى و چه چهره اى نورانى تر از سيماى روشن زهرا عليهاالسلام سراغ دارى. يقين بدان آنانكه كه ديگران را اسوه مى سازند نه به اين دليل است كه از ابعاد اين شخصيت بزرگ بى خبرند بل از آن نشأت گرفته است كه ارزش ها، پاكى ها، فضيلت ها برايشان وارونه شده و در نتيجه، ضد ارزش هاى ديگران در چشم آنان بزرگ شده است.

اگر مى بينى كسى در سخنرانى خويش ادعا دارد: عايشه براى زنان الگوى بهترى است چرا كه وى حضورى سياسى، اجتماعى داشته و در جنگ جمل نقش رهبرى لشكر با وى بوده اين تنها به اين دليل است كه حضور سياسى، اجتماعى زهرا عليهاالسلام كه بسيار مثبت و مؤثر و سازگار است و چشمگيرتر از همه ى ابعاد شخصيت حضرت است براى اين گوينده ارزش قلمداد نمى شود و تنها حضور ناحق عاشيه در جنگ جمل كه منفى و مورد نكوهش همگان است، ارزش تلقى مى گردد. وگرنه چه كسى است كه حضور سياسى، اجتماعى زهرا عليهاالسلام را از آغاز زندگى تا فرجام آن در مكه و مدينه در جنگ ها و در خانه ى رهبر و وصى نداند و نشناسد. و نيز پس از پيامبر مگر زهرا عليهاالسلام مدافع تشيع نيست و مگر زهرا عليهاالسلام رهبر انقلابى بزرگ و حركتى عظيم در برابر انحراف عمومى مسلمانان و حكومت و حاكمان آن زمان نيست همان زمان كه امام و رهبر راستين را خانه نشين كردند مگر سخنگوى او كسى جز زهرا عليهاالسلام بود؟

آرى؛ ارزش ها هم اكنون نزد بسيارى وارونه شده وگرنه رفتار و منش زهرا عليهاالسلام چون آفتاب بر سينه ى تاريخ مى تابد. چنين نيست كه تنها فضيلت ها گفته شده باشد و اصول ارزشى شخصيت ارزشمند و نمونه ى زهرا عليهاالسلام بازگو نشده باشد.

ما در اين نوشته به بيش از پنجاه ويژگى از شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام اشاره مى كنيم كه تنها دارنده ى يكى از آنها شايسته ى اسوه بودن است. اين ويژگى ها كه اصول زندگى و شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام را تشكيل مى دهد، چنان روشن و بى ابهام است كه هر مخاطب راست نهادى را به تأسى و الگوپذيرى فرامى خواند.

آنچه از اصول زندگى و ارزش هاى شخصيتى و سيره ى رفتارى آن حضرت در اينجا آمده ، همه شايسته ى تأسى و پيروى است

 منبع:زخم خورشيد: کاوشي در زندگي حضرت زهرا (سلام الله عليها) 

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

جديت زهرا در راهنمايى و آگاهى بخشى

روزى بانويى به محضر زهرا عليهاالسلام آمد و عرض كرد: مادر ناتوانى دارم، كه درباره ى نماز، مسائلى را نمى داند، مرا نزد شما فرستاده تا آن سؤالات را از شما بپرسم».

فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمود: «بپرس» او پرسيد و پاسخ شنيد، تا اينكه سؤالات او به ده سؤال رسيد، از بسيارى سؤال خود شرمنده شد و عرض كرد: «اى دختر رسول خدا! بيش از اين شما را زحمت نمى دهم».

فاطمه عليهاالسلام فرمود: آنچه نمى دانى بپرس، آيا شخصى را مى شناسى كه در برابر صد هزار دينا (مثقال طلا) اجير شود كه فقط يك روز بار سنگينى را بالاى بام ببرد، و اظهار خستگى كند؟!

او عرض كرد: نه.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: من نيز در پيشگاه خدا اجير شده ام كه در برابر هر مسأله اى كه مى پرسى، و به تو پاسخ مى دهم، پاداشى بگيرم كه اگر بين زمين تا عرش را پر از مرواريد كنند و به من بدهند، باز ارزش آن پاداش، بيشتر است، بنابراين من سزاوارتر از آن اجير هستم، كه اظهار خستگى نكنم، من از پدرم شنيدم كه مى فرمود: «علماى شيعه ى ما وقتى در قيامت محشور مى شوند به اندازه ى علمشان، و به قدر تلاشى كه در راهنمايى مردم كرده اند، به آنها پاداش و جايزه خواهند داد» [ منيه المريد شهيد ثانى، ص 2. ]


منبع:كتاب نگاهي بر زندگي حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها

جمعه 24 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288598
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom