پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

پیام رسان کربلا

نگارش یافته توسط محمدرضا کوزه گر کالجی
تقدیم به پیشگاه مقدس شیرزن کربلا حضرت زینب سلام الله

آن که از پستان عصمت شیر خورده بود
دخت« دخت نبوت»
آن که خدایش
بیانی علی وار عطا کرده بود
زهراصفت
با نطقی رسا و شیوا
هیبت از سپاه خصم ربود
و چنان آتشی
در سراپرده ی قداره بندان« نظام اموی»
که یزید ستم پیشه و ستم زاد
و ابن زیاد
این جرثومه های کثیف تر از نرون و شداد
سردمداران کاخ قساوت اش بودند
زد
که مشت نیرنگشان
برای همیشه ی تاریخ باز شد
زینب این شیرزن حکمت وصبر
با تیغ بیان حیدری اش
برپا کرد انقلابی دگر
به یمن اش
نهضت مقدس حسین عشق
در صحرای خون رنگ ماریه
تا قیام قیامت
شعله ور وشعله ورتر
در دلهای عاشقان
زبانه می کشد .
نقش حماسی زینب بود
که نگذاشت
شعله های مقدس حسینی
با پف شیطانی یزید
این شوم زاد قرن
و حرامیان بنی امیه
به خاموشی گراید
زینب
این حماسه ساز قهرمان
چه زیبا و هنرمندانه
نقش پیام رسانی خون حسینش را
ایفا کرد
و پیام جاودانگی نهضت سرخ حسینی را
به گوش نسلها
منتقل کرد
کیست که نداند
بی سعی زینب
این خورشید علم وادب
کشتی انقلاب عظیم حسین
به ساحل جاودانگی
نمی رسید
باید سرود:
نطق شیوای زینب
در کاخ یزید
شد مکمل
نهضت خونبار حسین شهید
پس سلام خدا و عرشیان
بر بانوی آب و آفتاب
نور چشم بوتراب
این مفسر قرآن
زینب این خورشید هماره جاودان


4/9/87
سروده ی محمدرضا کوزه گر کالجی متخلص به قنبر ثانی


 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

زمين كربلا

مرحوم جنّت مكان حاج حسين نورى در دارالسلام خود نقل كرده است كه در كتاب كلمه طيّبه از مرحوم ميرزا سيد على صاحب شرح كبير كه مى فرمايد: من عصرهاى پنجشنبه مواظبت داشتم به زيارت قبرهائى كه در اطراف خيمه گاه است .
شبى در عالم رؤ يا ديدم كه رفته ام به زيارت همان قبرها، ناگهان شنيدم هاتفى به زبان فارسى مى گويد: خوشا به حال كسى كه در اين زمين مقدس ( كربلا) مدفون شود، اگر چه با هزاران گناه باشد از هول قيامت سالم مى ماند، و هيهات كه از هول قيامت سلامت باشد، كسى كه در اين زمين دفن نشود.

دار السلام

كربلا خاكت دهد بوى بهشت

كربلا هستى تو چون كوى بهشت

كربلا خاكت معطّر از چه شد

بين گلها امتيازت از كه شد

كربلا گو بوى عطرت از كجاست

عنبر و بوى عنبرت از كجاست

كربلا بوى خدائى ميدهى

كى ز او بوى جدائى ميدهى

كربلا جانم فداى بوى تو

كى شود رو آورم بر سوى تو

كربلا گشتى معلّى بعد از آن

برتر از عرش خدائى بعد از آن

كربلا من زنده از بوى تواءم

كربلا من عاشق روى تواءم

كربلا هر كس كه يادت مى كند

زائرت حق را زيارت ميكند

داستانهايى از زمين كربلا
ر - يوسفى

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رجعت امام حسين عليه السلام

نگارش یافته توسط حجت الاسلام سيد حسين رجائى
اعتقاد به رجعت، يكي از ويژگيهاي مكتب اهل بيت و تشيع است كه برخاسته از آيه هاي نوراني قرآن مجيد و احاديث ائمه معصومين عليهم السلام مي باشد . طبق اين اعتقاد، خداوند متعال انبيا و جانشينان آنان و پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام را با گروهي از مومنان و پاكان و برخي از ستمگران و جنايتكاران مخصوصا ظلم كنندگان به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و سيد الشهدا عليه السلام را پس از مرگ دوباره قبل از روز قيامت زنده مي كند و به اين دنيا بر مي گرداند تا بندگان شايسته خداوند و مومنين از اين ستمگران كه دشمنان خداوند مي باشند پيش از عذابي كه در آخرت بر اياشان مهيا شده در همين دنيا انتقام بگيرند.

زمان اين رجعت با ظهور سرور آفرين حضرت بقيت الله الاعظم حجت بن الحسن المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شروع مي شود و اول كسي كه به دنيا بر مي گردد امام حسين عليه السلام مي باشد التبه مناسب است پيش از آنكه رجعت حسيني عليه السلام كه موضوع اين فصل است را مطرح كنيم در رابطه با اصل رجعت و بعضي از زواياي آن نكاتي را متذكر شويم .



1_ مراد از رجعت آن است كه قبل از معاد و پيش از روز قيامت، بدن هايي كه روح از آنها جدا شده است، دو مرتبه روح به همان بدنها بر گردد و آن فرد مرده با همان بدني كه قبلا در او روحش بوده زنده شود لذا اعتقاد به رجعت با مساله حلول و تناسخ فرق دارد زيرا تناسخ و حلول عبارت است از وارد شدن روح در بدن انسان ديگر يا حيواني و ما اين را رجعت نمي گوئيم .



2_ رجعت يك امر ممكن بوده و كسي كه امكان او را انكار كند، قدرت بي پايان خداوند را محدود كرده، و منكر توانايي پروردگار است، لذا مي گوئيم خداوندي كه قدرت دارد كه در روز قيامت همه ما را زنده كند مي تواند در همين دنيااشخاص مرده را دو مرتبه زنده كند و به آن حيات ببخشد (أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى) آيا او (خداوند) توانايي زنده كردن مرده را ندارد؟



3_ علاوه بر ممكن بودن برگشت روح به بدن، اين مطلب در امتهاي گذشته به شهادت قرآن مجيد واقع شده است، قرآن در چندين آيه مباركه جرياناتي را بيان فرموده كه حاكي بر وقوع رجعت بوده است . و اساسا مگر مهمترين معجزه حضرت عيسي عليه السلام زنده كردن مردگان نبوده است؟ !! پس برگشت روح به بدن قبلي خود، هم ممكن بوده و هم به وقوع پيوسته است.



4_ علاوه بر احاديثي كه رجعت را بيان فرموده در قرآن مجيد نيز راجع به زنده شدن بعضي از انسانها پيش از روز قيامت نيز مطلب آمده كه به عنوان نمونه در آيه مباركه 83 سوره نمل چنين مي خوانيم (وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ) يعني روزي كه از هر امتي گروهي را محشور مي كنيم.

در روايت آمده كه شخصي به امام صادق عليه السلام عرض مي كند كه عامه اين آيه را در رابطه با روز قيامت مي دانند، حضرت صادق عليه السلام بدين مضمون به او فرمودند: آيا خداوند در روز قيامت از هر امتي تنها گروه و عده اي را محشور مي كند و بقيه را رها نموده و محشور نمي كند؟! نه، اين چنين نيست، بلكه اين آيه مربوط به رجعت بوده كه تنها بعضي محشور مي شوند اما آيه اي كه در مورد روز قيامت است فرمايش ديگر خداوند متعال است كه در آيه اي از قرآن مي فرمايد (و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا) يعني آنان را محشور كرده پس احدي رادر اين محشور شدن ترك نمي كنيم و همه را زنده مي كنيم.



5_ رجعت براي همه انسانها نبوده بلكه بعضي در رجعت به دنيا بر مي گردند:

در روايتي امام صادق عليه السلام فرموده اند: كه ان الرجعة ليست بعامة و هي خاصة يعني كه رجعت عمومي نيست بلكه عده اي در رجعت باز مي گردند.



6_ اصل رجعت از روايات معتبره ثابت مي شود گرچه در خصوصياتش مطالبي است كه از حوصله اين مقاله و موضوع آن خارج است.

بعد از اين نكات زمان آن رسيده كه وارد بحث شويم و رجعت حسيني را به صورت دسته بندي و شماره گذاري بيان نمائيم:

1_ خبر دادن خداوند تولد و شهادت و رجعت امام حسين را قبل از تولد به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم .

در روايتي آمده كه خداوند پيش از آنكه امام حسين عليه السلام متولد شوند، به پيامبر اكرم بشارت تولد آن وجود مبارك را داد، و خبر داده كه نسل امامت تا روز قيامت از امام حسين عليه السلام مي باشد، آنگاه پيشامدهاي ناگوار و شهادت، امامت را در فرزندان و نسل او قرار داده در دنبال اين مطالب روايت اين گونه آمده كه و اعلمه انه يقتل ثم يرده الي الدنيا و ينصره حتي يقتل اعداءه و يملكه الارض يعني خداوند متعال پيامبر اكرم را آگاه ساخت كه بعد از شهادت امام حسين را دوباره به اين دنيا بر مي گرداند و او را ياري كرده تا حضرتش دشمنان خود را بكشد و از بين ببرد و مالك تمام زمين شده و بر سراسر آن فرمانروائي كند.

2_ امام حسين عليه السلام نخستين كسي كه رجعت مي كند

از بررسي چندين روايت كه در مورد رجعت آمده استفاده مي شود كه اولين كسي كه به اين دنيا باز مي گردد و رجعت مي كند امام حسين عليه السلام است . امام صادق فرمودند اول من تنشق الارض عنه و يرجع الي الدنيا الحسين بن علي عليه السلام يعني نخستين كسي كه زمين از براي وي شكافته مي شود و به دنيا بر مي گردد امام حسين عليه السلام است.

3_ گفتگوي امام حسين عليه السلام با اصحاب با وفايش در رابطه با شهادت و رجعت خود

امام باقر عليه السلام مي فرمايد: پيش از آنكه امام حسين شهيد شوند به اصحاب خود فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: يا بني انك ستساق الي العراق و انك تستشهد و يستشهد معك جماعة من اصحابك يعني اي فرزندم همانا تو را به عراق روانه مي كنند و تو در آنجا با گروهي از ياران و اصحاب شهيد مي شوي . در دنباله همين روايت در فراز ديگري از آن دارد كه قال امكث ما شاء الله فاكون اول من تنشق عنه الارض يعني بعد از شهادت تا مدتي كه خدا بخواهد مي مانم سپس اولين كسي هستم كه زمين براي او شكافته مي شود و (رجعت مي كنم)

4_ رجعت امام حسين عليه السلام با اصحاب با وفايش

امام صادق عليه السلام فرمودند: امام حسين با هفتاد تن از ياران و اصحابشان كه با حضرت در كربلا شهيد شده بودند به دنيا بر مي گردند و رجعت مي كنند.

5_ رجعت امام حسين عليه السلام با 75 هزار نفر

امام صادق عليه السلام فرمودند: اول من ينغض عن راسه التراب الحسين بن علي عليه السلام في خمسة و سبعين الفا نخستين كسي كه سر از خاك بر مي دارد حسين بن علي عليه السلام است كه با هفتاد و پنج هزار نفر رجعت مي كند البته در بحار همين روايت را از كتاب ديگري نقل نموده كه در آنجا به جاي 75 هزار نفر 95 هزار نفر را ذكره نموده.

6 _ رجعت امير المؤمنين با امام حسين عليه السلام براي انتقام گرفتن از دشمنان

امام باقر عليه السلام فرمودند: ان لعلي عليه السلام الي الارض كرة مع الحسين يقبل برايته حتي ينتقم من بني امية و معاوية و آل معاوية يعني براي امير المؤمنين عليه السلام رجعتي است كه با امام حسين عليه السلام بر مي گردد كه با پرچم امام حسين مي آيد تا از بني اميه و معاويه و آل معاويه انتقام بگيرد.

7_ رجعت يزيد پليد و اصحابش براي انتقام گرفتن از اين پليدها

امام صادق عليه السلام فرمودند: ان اول من يكر الي الدنيا الحسين بن علي و اصحابه و يزيد بن معاويه و اصحابه فيقتلهم حذو القدة بالقذة يعني اولين كسي كه به دنيا بر مي گردد امام حسين عليه السلام و اصحاب او، و يزيد بن معاويه و اصحاب اوست، آنگاه او (حسين) همه آن دشمنان را مي كشد.

8_ طولاني بودن عمر امام حسين عليه السلام در رجعت

امام صادق در ابتداي سوره اسرا مي فرمايند: ان اول من يكر في الرجعة الحسين بن علي يمكث في الارض اربعين الف سنة حتي يسقط حاجباه علي عينيه من كبره يعني اول كسي كه در رجعت بر مي گردد حسين عليه السلام است، چهل هزار سال در اين رجعت در زمين مي ماند تا اينكه از كثرت طول عمر، ابروهاي حضرت به روي چشمهايش مي افتد.

9_ امام حسين عليه السلام امام زمان عليه السلام را غسل مي دهد و كفن مي نمايد و به خاك مي سپارد:

در يك فراز ار روايتي امام صادق عليه السلام مي فرمايند: فاذا استقرت المعرفة في قلوب المؤمنين انه الحسين عليه السلام جاء الحجة الموت، فيكون الذي يغسله و يكفنه و يحنطه و يلحده في حفرته الحسين بن علي عليهما السلام و لا يلي الوصي الا الوصي يعني هنگامي كه حضرت امام حسين عليه السلام در رجعت به مومنين معرفي شده و ديگر ترديدي در مورد آن حضرت باقي نماند كه او امام حسين است، اجل حضرت حجت بن الحسن عليه السلام مي رسد و ديده از جهان مي بندد، آن گاه امام حسين آن حضرت را غسل داده و كفن و حنوط مي نمايد و به خاك مي سپارد و هرگز امام را غير از امام غسل نمي دهد.

منابع:

تفسير برهان

بحار الانوار

الايقاظ من الهجعه

تفسير قمي



حجت الاسلام سيد حسين رجائى، مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت عليهم السلام


 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

فضايل و مناقب امام حسین علیه السلام

نگارش یافته توسط سيد محسن امين
امام حسين (ع) در سايه عنايت و تربيت رسول الله (ص)، فصيح‏ترين مرد عرب قرار گرفت.پدرش امير المؤمنين (ع)، كسى كه سخن او پس از پيامبر (ص) بالاتر از كلام مخلوق و پايين‏تر از كلام خالق بود.مادرش فاطمه زهرا (س) كه خود از چشمه نطق و بيان پدرش رسول خدا (ص) سيراب گشته بود.بنابراين جاى شگفتى نيست، كه بگوييم هيچ كس در فصاحت و بلاغت به پايه آن حضرت نمى‏رسيد.خطابه او در روز عاشورا كه مصائب و مشكلات سراسر وجودش را احاطه كرده و غم و اندوه از هر سو وى را در تنگنا قرار مى‏داد، با اين وصف هرگز نلرزيد و اضطراب و پريشانى به خود راه نداد، و اين خود نشانگر آن است كه بيان او فصيح‏تر و سخن او بليغ‏تر از هر كس بوده است، و در اجتماع مردم كوفه با دلى قوى و قلبى ثابت و بيانى گويا به سخن پرداخت، چنان كه گويى بيانش چون سيلى است خروشان كه دشمن را از پا در مى‏آورد.سخنى كه در بلاغت و رسايى كلام تا آن زمان هرگز شنيده نشده و بعدا نيز شنيده نخواهد شد.تا آنجا كه دشمن او با شنيدن سخنان كوبنده او مردم را از اين امر بازداشت و گفت: واى بر شما .او فرزند همان پدر است.به خدا قسم، چنانچه يك بار ديگر بدين ترتيب براى شما سخن بگويد، هرگز قادر به آزار و يا محاصره او نخواهيد بود.

قهرمان مبارزه با ظلم و ستم
امام حسين (ع) تنها قهرمانى است كه در مبارزه با ستم و مقاومت در برابر ظلم و آسان شمردن مرگ در راه حق و عزت و شرافت انسانى گوى سبقت را از ديگران ربوده است، و درباره او ضرب المثلها ساخته و در ياد او قهرمانانى به وجود آمده است.در بزرگى و بلندى مقام والاى او، كتابها طبع و نشر شده و خطابه‏ها ايراد گرديده و اشعار بسيارى سروده‏اند.

او بزرگ مردى است كه هر فرد آزاده‏اى كه داراى همتى بلند باشد و در هر عصر و زمان بخواهد در برابر ظلم و بيدادگرى ايستادگى كند شايسته است كه از آن حضرت پيروى نمايد و در مكتب وى درس زندگى بياموزد، و آن كس كه از ذلت و خوارى گريزان و پذيراى ظلم و ستم نيست مى‏بايست در جاده آن حضرت گام سپارد.

فداكارى و از خود گذشتگى امام حسين (ع) چنان بود كه عقول را به حيرت واداشت و دلها را به دهشت انداخت و نفوس بشرى را از خود بى خود ساخت و قلبها را اسير خود كرد.

كدام قهرمانى را مى‏شناسيد كه در بزرگى و بلندى مقام و در مبارزه با ستم اين گونه در برابر ظلم بايستد و هرگز سستى به خود راه ندهد.كدام بزرگ‏مردى را سراغ داريد كه اين چنين عقول و ارواح و قلوب جهانيان را مسخر خود سازد.در ميان ملل جهان هرگز همانند او و حتى مشابه اين پيشواى بزرگ ديده نشده است.

چنان كه مى‏بينيم، در قرنهاى عديده و نسلهاى متوالى عظمت امام حسين بن على (ع) جهانيان را به شگفتى و حيرت واداشته، تا آنجا كه نداى الهى او همچنان جاويد و سرمدى باقى مانده است.او كه به تاريخ مبارزه و جهاد مردان حق جلوه ابدى و شكوه جاودانى بخشيد، از بيعت با يزيد بن معاويه امتناع ورزيد، بدين علت كه وى را مردى ميگسار و سرگرم كنيزان و رامشگران و بازى با ميمونها مى‏دانست و امام معتقد بود كسى كه به كفر و الحاد تظاهر كند و دين را مورد تحقير و تمسخر قرار دهد، هرگز شايسته حكومت بر مسلمانان نخواهد بود.چنان كه به مروان بن حكم مى‏فرمايد: زمانى كه امت اسلامى به اين مصيبت گرفتار آيد و مردى چون يزيد حكومت مسلمين را در دست گيرد با اسلام بايد خداحافظى كرد، و در جاى ديگر به برادر خود محمد بن حنفيه مى‏گويد:

به خدا سوگند، چنانچه در تمام جهان براى من هيچ گونه جايگاه و پناهگاهى وجود نداشت، باز هم اعلام مى‏كردم كه زير بار بيعت با يزيد بن معاويه نخواهم رفت.

ذكر اين نكته لازم است كه آن حضرت، موقعى اين سخن را بيان داشت كه اگر با يزيد بيعت مى‏كرد، امكانات فراوان و لذايذ بى‏شمارى در اختيارش قرار مى‏دادند و به تعظيم و تكريم وى مى‏پرداختند.ايادى حكومت وى را گرامى مى‏داشتند و هرگز با اراده و فرمان او مخالفت نمى‏كردند، و اين، بدان جهت بود كه يزيد، به مقام و منزلت او در ميان مسلمين به خوبى آگاه بود.از يك سو از مخالفت با او به شدت در هراس بود، و از سوى ديگر هشدار معاويه كه قبلا به فرزند خود يزيد درباره امام حسين (ع) داده و وى را از مخالفت با امام بر حذر داشته بود، او را نگران مى‏ساخت.

امام حسين بن على (ع) كه بر تمام علايق و لذايذ حيات پانهاده و هدفش مبارزه با ظلم بود، از اين امر امتناع ورزيد و زير بار بيعت با يزيد نرفت و فرمود:

ما اهل بيت پيامبر و منبع وحى و رسالت هستيم و خاندان ما مركز رفت و آمد فرشتگان است .خداوند ما را در آفرينش بر ديگران مقدم داشت، و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد .در حالى كه يزيد مردى فاسق و شرابخوار و قاتل است، و هرگز كسى همانند من با يك چنين فردى بيعت نخواهد كرد.

بدين ترتيب امام حسين (ع) با خانواده، همسر و فرزندان خود از مدينه خارج گشت و راه اصلى را در پيش گرفت.اهل بيت آن حضرت به وى گفتند، بهتر است از راه ديگرى حركت كنيد تا از دستيابى ديگران مصون باشيد.امام (ع) از اين امر خوددارى كرد.بزرگوارى او بالاتر از اين بود كه ناتوانى و هراسى از خود نشان دهد.پس در پاسخ آنها گفت: به خدا قسم، هرگز از راه اصلى خارج نخواهم شد، تا آنچه را كه اراده خداوندى است انجام گيرد.

زمانى كه حر بن يزيد رياحى در برابر امام حسين (ع) ايستاد و گفت: من به تو هشدار مى‏دهم، چنانچه جنگ را آغاز كنى، ما نيز مبارزه خواهيم كرد، و جان خود را از دست خواهى داد، آن حضرت قاطعانه پاسخ مى‏دهد و به وى خاطر نشان مى‏سازد كه مرگ در راه حق و رسيدن به عزت و شرف از هر چيز آسان‏تر است، و ادامه داده به وى مى‏گويد: تو مرا به مرگ تهديد مى‏كنى.آيا كار شما بدينجا كشيده كه به كشتن من اقدام كنيد؟

باز هم مى‏گويم پاسخ من همان است كه برادر اوس گفته است.به اين ترتيب كه وى تصميم گرفت به يارى رسول الله ص برود.در اين اثنا پسر عمويش وى را از كشته شدن بيم داد و گفت: به كجا مى‏روى؟ تو در اين راه كشته خواهى شد.پس در پاسخ پسر عموى خود اشعارى به اين شرح گفت:

سامضى و ما بالموت عار على الفتى

اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما

اقدم نفسي لا اريد بقاءها

لتلقى خميسا في الوغى و عرمرما

فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

كفى بك ذلا ان تعيش فترغما

به من مى‏گوييد، مرو، اما خواهم رفت.مى‏گوييد كشته مى‏شوم.مگر مردن براى يك جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست باشد و بخواهد براى آقايى و رياست كشته بشود كه مى‏گويند به هدفش نرسيد.اما براى آن كسى كه به منظور اعلاى كلمه حق و در راه حق كشته مى‏شود كه ننگ نيست.زيرا در راهى قدم برمى‏دارد كه صالحين و بندگان شايسته خدا قدم برداشته‏اند.پس چون در راهى قدم برمى‏دارد كه با يك آدم هلاك شده بدبخت و گناهكار مانند يزيد مخالفت مى‏كند بگذار كشته بشود.

من جان خود را فدا مى‏كنم و هرگز بقاى آن را خواستار نيستم، و به زودى در ميدان جنگ شركت خواهم كرد.شما مى‏گوييد كشته مى‏شوم يكى از اين دو حال بيشتر نيست، يا زنده مى‏مانم يا كشته مى‏شوم.چنانچه زنده ماندم پشيمان نيستم و كسى نمى‏گويد، تو چرا زنده ماندى.و اگر در اين راه كشته بشوم، احدى در دنيا مرا ملامت نخواهد كرد، اگر بداند كه در چه راهى رفته‏ام.در حالى كه براى بدبختى و ذلت تو كافى است كه زندگى بكنى اما دماغت را به خاك بمالند.

حسين بن على (ع) فرمود: با صراحت مى‏گويم.وحشت و ترس از مرگ براى من هرگز معنى و مفهومى ندارد و به خاطر پايدار ماندن مبانى شرف و فضيلت و پيروز گرداندن حق و عدل چيزى را آسان‏تر از مرگ نمى‏يابم.

مرگ در راه عزت و شرف را حيات جاويد مى‏بينم و زندگى با ذلت و خوارى چيزى جز مرگ نخواهد بود.

و باز ادامه داده مى‏گويد: آن كس كه مرا از كشته شدن بيم مى‏دهد چه خطا و اشتباه بزرگى مرتكب شده و چه گمان نابجايى دارد.شرافت و عزت و همت من بالاتر از آن است كه با ترس و وحشت از مرگ تن به ذلت و خوارى دهم، و خود را از ميدان مبارزه با ظلم و ستم دور سازم .و باز بدانها خاطر نشان مى‏سازد كه بالاترين اقدامى كه مى‏توانيد انجام دهيد كشتن من است، و من مى‏گويم، مرگ در راه خدا چه گوارا و شيرين است، اما نابودى مجد و بزرگوارى و عزت من، براى شما هرگز امكان پذير نخواهد بود.پس بدين ترتيب مرا از كشته شدن چه باك؟

او كسى است كه مى‏فرمايد: «موت في عز خير من حياة فى ذل»

مردن با عزت و شرافت از زندگى با ذلت به مراتب بهتر است.

از شعارهاى روز عاشوراى امام حسين (ع) در واقعه كربلا يكى اين است:

الموت خير من ركوب العار

و العار اولى من دخول النار

و الله من هذا و ذا جارى

مرگ بهتر از ننگ و ننگ نيز به مراتب بهتر از آتش است، خداوند بر هر يك از اين دو ناظر خواهد بود.

و آنگاه كه در كربلا وى را از هر طرف به محاصره درآورده و به او پيشنهاد مى‏كنند كه تسليم حكومت شود و بيعت با يزيد را گردن نهد.وى با تندى مى‏گويد: به خدا قسم كه من هرگز بيعت با يزيد را نمى‏پذيرم.من هرگز نه دست ذلت به شما مى‏دهم و نه مانند بردگان فرار مى‏كنم.

آرى اين حسين بن على است كه مرگ را بر زندگى با ذلت ترجيح مى‏دهد، و براى رهايى از ننگ كشته شدن را انتخاب مى‏كند.او در مقابل لشگر دشمن مى‏ايستد و فرياد مى‏زند اين زنازاده پسر زنا زاده (عبيد الله زياد) مرا بر سر دوراهى نگاه داشته است.مرگ يا ذلت.آيا من تن به ذلت بدهم؟ هيهات كه ما زير بار ذلت برويم! هرگز من تن به خوارى نمى‏دهم.خدا و رسول و كسانى كه در دامانهاى پاكيزه تربيت يافته‏اند، پستى را نمى‏پسندند.دور باد ذلت از كسانى كه صاحب روح منيع و بينى غيرتمندند.ما هرگز بندگى فرومايگان را بر قتلگاه كريمان و رادمردان اختيار نمى‏كنيم و مرجح نمى‏داريم.

امام حسين (ع) با فداكارى و جانبازى به سوى مرگ مى‏رود.فرزندان و كودكان و خانواده خود را همراه مى‏برد، تا با جانبازى و وفادارى به عهد خود از دين جدش با آغوشى باز و روحى بخشنده و گذشت و بى آنكه كمترين ترديدى به خود راه دهد، پاسدارى و نگهبانى كند.و چنان كه گويى سخنش از دل برمى‏خيزد در برابر دشمن مى‏ايستد و مى‏گويد:

ان كان دين محمد لم يستقم

الا بنفسى فيا سيوف خذينى

چنانچه دين محمد ص جز با كشتن من پايدار نمى‏ماند، پس اى شمشيرها بر فرق من فرود آييد .

مداينى مى‏گويد: موقعى كه امام حسن (ع) با معاويه پيمان صلح را امضا كرد.امام حسين (ع) رو كرد به او و گفت: اين قرار داد براى من سخت ناگوار است.بهتر آن بود كه همان روش پدرم على (ع) را به اجرا در مى‏آوردى.تا آنجا كه برادرم به ناچار به اين امر تن در داد .و صلح با معاويه را پذيرفت.و من هرگز خوشنود نبوده و همانند كسى كه بينى او را ببرند و او درد و رنج را تحمل كند، از برادر خود اطاعت و پيروى كردم و از جان و دل پذيرفتم .ابن ابى الحديد مى‏نويسد:

سرور آزادگان و قهرمان مبارزه با ظلم و ستم و تنها كسى كه درس بزرگوارى و علو همت به همه انسانها بياموخت، و در برابر زندگى توأم با ذلت، مرگ در سايه شمشير را انتخاب كرد، ابو عبد الله حسين بن على بن ابى طالب (ع) بود.هر چند كه به وى پيشنهاد كردند و گفتند كه خود و يارانش در امان خواهند بود.اما او زير بار اين ذلت نرفت و ننگ را از خود دور ساخت.او با اينكه به خوبى مى‏دانست كه ابن زياد وى را نخواهد كشت.با اين وصف بكوشيد تا از ديدار با ابن زياد، همراه با خوارى به شدت دورى جويد.و اين تنها حسين بن على (ع) بود كه زير بار ستم نرفت و مرگ را برگزيد.و من از يحيى بن زيد علوى بصرى كه خود عالمى وارسته بود شنيدم كه مى‏گفت: اشعار ابى تمام كه گويند درباره محمد بن حميد طائى سروده بايستى اذعان كرد كه حسين بن على (ع) را در نظر داشته است:

و قد كان فوت الموت سهلا فرده

اليه الحفاظ المر و الخلق الوعر

و نفس تعاف الضيم حتى كأنه

هو الكفر يوم الروع او دونه الكفر

فأثبت في مستنقع الموت رجله

و قال لها من تحت اخمصك الحشر

تردى ثياب الموت حمرا فما اتى

لها الليل الا و هي من سند س خضر

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه نيز آورده است:

كدام قهرمانى را مى‏شناسيد كه همانند حسين بن على (ع) اين گونه از خود شجاعت و شهامت نشان داده باشد.چنان كه درباره‏اش گفته‏اند، در واقعه كربلا آنگاه كه همه برادران و فرزندان و ياران خود را از دست داد، با اين وصف چون شير مى‏غريد و سواران نامى را به خاك هلاكت مى‏انداخت.كدام قهرمانى را مى‏شناسيد كه اندكى زير بار ستم نرفته باشد و همانند او در برابر ستمگران تسليم نگردد.و با اينكه به وى امان دادند، باز هم جهت نابودى ستم و ستمگران در ميدان نبرد بر دشمن بتازد.فرزندان و برادران و ياران خود را در اين راه فدا كند، و سرانجام خود نيز به شهادت برسد.

حسين بن على (ع) بزرگ مردى است كه بايد قوم عرب وى را پيشواى خود قرار دهند و همه كس درس شهامت و مبارزه با ظلم را از آن حضرت بياموزند.

شجاعت امام حسين (ع)
اما درباره شجاعت و دليرى امام حسين (ع) همين بس كه نه تنها تا كنون نظير آن از هيچ سردار جنگى و هيچ قائد و پيشوايى ديده نشده بلكه در آينده و الى الابد نيز ديده نخواهد شد.

او كسى بود كه در ميدان نبرد همچنان با پايدارى و استقامت به مبارزه پرداخت و در نبردى عظيم با ظلم و كفر و تحمل رنج و ناراحتى بسيار دشمن را نابود ساخت و سرانجام خود نيز به شهادت رسيد.برخى از راويان درباره او گفته‏اند: در بلندى مقام و شخصيت انسانى در هيچ دوره و زمانى مانند حسين بن على (ع) ديده نشده است.وى با اينكه فرزندان و خاندان و يارانش به شهادت رسيده و از هر سو درمانده گشته بود، با اين وصف خود با قلبى استوار و روحى قوى و شهامتى بى نظير جنگ را ادامه مى‏داد.به خدا قسم هرگز در گذشته و حال همانند او ديده نشده است.

هر چه افراد دشمن وى را محاصره مى‏كردند و كار را بر او سخت‏تر مى‏ساختند، او نيز با شمشير بران خود از چپ و راست به آنان هجوم مى‏برد و بر قلب دشمن مى‏تاخت، چنان كه گويى همه آنها چون گوسفندانى از برابر آن حضرت مى‏گريختند او بر صفوف دشمن حمله مى‏برد، و آنها نيز همچون دسته‏هاى ملخ به اطراف ميدان نبرد مى‏گريختند.

او بود كه در لحظات پايان جنگ در حالى كه سراسر بدنش مجروح گشته و از اسب بر زمين افتاده بود، باز هم با پاى پياده همچون سوارى شجاع نبرد را ادامه و افراد دشمن را به شدت در فشار و سختى قرار داد و پهلوانان را ناتوان ساخت.در اين اثنا رو كرد به سپاه دشمن و گفت: آيا اين همه جمعيت سزاوار است كه بر يك نفر حمله بريد؟

اوست كه در لحظات بين مرگ و زندگى، چنان بيم و هراسى در ميان پهلوانان انداخت، و آنگاه كه خولى، تصميم گرفت كه سر مبارك آن حضرت را از تن جدا سازد، ترس و وحشت وى را فرا گرفت و لرزه بر اندامش افتاد و ضعف و ناتوانى بر وجودش مستولى شد.

شاعر معروف، سيد حيدر حلى درباره او چنين مى‏گويد:

عفيرا متى عاينته الكماة

يحتطف الرعب الوانها

فما اجلت الحرب عن مثله

قتيلا يجبن شجعانها

امام حسين (ع) تنها كسى است كه هرگونه رنج و مصيبت را با شكيبايى و صبر تحمل كرد و در برابر نيزه‏ها و شمشيرها و خنجرها بايستاد.زره آن حضرت از شدت پرتاب تيرها همچون پوست خار پشت گشته بود، تا آنجا كه گويند يكصد و بيست نيزه بر لباس آن حضرت وجود داشت و بر بدن مطهرش سى و سه تير و سى و چهار زخم در اثر ضربت شمشير ديده مى‏شد.

كتاب: سيره معصومان، ج 4، ص 80

نويسنده: سيد محسن امين

ترجمه: على حجتى كرمانى


 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

شناخت ‏حق امام حسين عليه السلام

نگارش یافته توسط مرحوم فلسفی
الحمد لله و الصلوة على سيدنا و نبينا ابى‏القاسم محمد صلى‏الله عليه و على اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين.


امام و اهتمام به عاشورا

قال الله العظيم فى كتابه «لله العزة و لرسوله و للمؤمنين‏» (2)

يكى از افتخارات بزرگ ملت ايران اين است كه داراى عواطف روحانى و معنوى نسبت به اهل بيت رسول اكرمند و قرن‏ها است كه عزادارى عاشورا را احترام كرده‏اند. پدران و مادران و اجداد و گذشتگان شما، همگى يك چنين روزى را بسيار احترام مى‏كردند. پس از انقلاب اسلامى، بر اين احترام افزوده شد; براى اينكه رهبر كبير انقلاب، امام راحل سفارش كردند كه مردم به عزادارى بيشتر اهميت بدهند.

نفوذ كلام رهبر كبير انقلاب اثرش اين بود كه تمام مملكت بيش از گذشته تكان خورد و مردم در مقام عزادارى، حد اعلاى تكريم و احترام را نسبت به امام حسين عليه السلام ابراز نمودند.
شناخت‏حق امام عليه السلام

در قضاياى امامت مطلبى وجود دارد كه نكته اى معرفتى است. شما شنيده‏ايد كه در همه‏جا در روايات، وقتى در باب زيارت - مثلا - صحبت مى‏شود مى‏گويند «عارفا بحقه‏» (3) اين عارفا بحقه يك معناى وسيعى دارد كه من دو سه جمله از آن را مى‏گويم: - عارفا بحقه يعنى آدمى بداند كه امام معصوم عليه السلام به وسيله پيامبر ، برگزيده خداست. - عارفا بحقه يعنى تمام مسائل اسلام كه وحى الهى است در نزد امام عليه السلام است. ولى امام حسين عليه السلام علاوه بر همه اينها چون قضيه كربلا و حادثه عاشورايش بسيار مهم است، اين عارفا بحقه بايد در قضيه عاشورا شناخته شود. اغلب شما مردم مسلمان بيش و كم در منابر و مجالس و مطالعاتتان به سر قيام حسين بن على عليهما السلام واقفيد و عارف.
انگيزه قيام امام حسين عليه السلام

امروز به مناسبت عاشورا و به مناسبت‏شرايط سياسى و براى اينكه معرفت بيشترى براى حضار محترم پيدا بشود بايد اين نكته را عرض كنم كه شما، شناخت بيشترى به حق امام حسين عليه السلام در قضيه عاشورا پيدا كنيد و اين را به صورت سؤال عرض مى‏كنم از طرف همه شما. چرا امام حسين عليه السلام كربلا آمد؟ انگيزه امام حسين عليه السلام چه بود؟ و هدفى كه ابى‏عبدالله عليه السلام داشت بر چه اساس بود؟ اين سؤال اگر درست پاسخ داده شود، مطلب براى همه از نظر معرفت امام روشن مى‏شود.

مساله اين بود كه ابى‏عبدالله عليه السلام يك قسمت ايام امامتش در زمان معاويه بود و يك قسمت ايام امامتش در زمان يزيد. معاويه به عالم اسلام خيلى صدمه زد و دوستان بزرگوار على عليه السلام را بسيار كشت، اما مانند پسرش سخنان جنون‏آميز نمى‏گفت. يزيد علنا در مجلس عمومى كفر خود را ظاهر كرد، [ در حال مستى ] گفت:

«لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل‏» . (4)

گفت: بنى‏هاشم با مملكت بازى كردند و به نام وحى و قرآن و به نام دين مردم را سرگرم كردند، [ در حالى كه ] نه وحيى نازل شده، و نه دينى هست و نه قرآنى هست و نه خدايى و نه ايمانى.
صلح امام حسن و قيام امام حسين عليه السلام

اين طرز تفكر يزيد بود. اين تفكر را امام حسين عليه السلام نمى‏تواند تحمل كند و اصلا قابل تحمل نيست و لذا من ديده‏ام گاهى بعضى از افراد، خيلى كه بخواهند مؤدب صحبت كنند، مى‏گويند: چرا امام حسن عليه السلام در انقلاب كوتاه آمد و قيام نكرد و امام حسين عليه السلام قيام كرد؟ اولا امام حسن عليه السلام قيام كرد، ولى افراد و سربازانش آن قدر بى‏وفايى كردند كه يك [ روز عده‏اى ] نامه نوشتند به معاويه كه اگر به ما دستور بدهى امام حسن عليه السلام را كتف بسته به شما تسليم مى‏كنيم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادى با معاويه ببندد. آن وقت‏يك سؤال: چرا امام حسين عليه السلام با يزيد قرارداد نبست؟ نمى‏شد با يزيد قرارداد ببندد؟ براى اينكه بدانيد امام حسن و امام حسين عليه السلام يك جور فكر مى‏كردند، امام حسين عليه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن عليه السلام امام بود و با اين حال عليه معاويه لشكركشى نكرد. معلوم مى‏شود كه مصلحت همان بوده كه امام مجتبى عليه السلام عمل كرده است. وقتى معاويه مرد و يزيد روى كار آمد به امام حسين عليه السلام گفتند: بيعت كنيد، گفت: هرگز! تمام تكيه گاه سخن اين است. يكى از جمله‏هايى را كه بايد دقت بفرماييد در اين سخنرانى، اين جمله است كه به محمد حنفيه فرمود: «يا اخى والله لو لم‏يكن فى الدنيا ملجا و لا ماوى لما بايعت‏يزيدبن معاوية‏» (5) گفت برادر! بخدا اگر در تمام كره زمين يك متر جا كه رويش بنشينم نداشته باشم من هرگز با يزيد بيعت نمى‏كنم.

اين سر قضيه است. چرا؟ چون يزيد سمبل كوبيدن اسلام بود و مى‏خواست دين خدا را نابود كند. حالا امام حسين عليه السلام قيام كرد اول سخنرانى امام حسين عليه السلام كه هنوز به كربلا نرسيده، در مقابل لشكريان حر بود. مقابل لشكر حر يعنى همان لشكر عبيدالله ايستاد و بنا كرد صحبت كردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفى‏ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غير» (6) گفت: مردم! سربازان عبيدالله! بفهميد. كه يزيد و اعوانش كمر بسته‏اند به اطاعت‏شيطان; طاعت‏خداء;3چ را ترك كرده‏اند. فساد آورده‏اند. حدود خدا را معطل گذارده‏اند. بيت المال را به هوى و هوس قسمت كردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كرده‏اند و من در مملكت اسلام از همه شايسته‏ترم كه بر ضد يزيد خائن قيام كنم و ريشه فساد را از بيخ و بن بركنم.
نتيجه پيروى از امام عليه السلام

آن وقت، يك جمله خيلى عميق است و آن جمله اين است كه مى‏فرمايد: «و قد اتتنى كتبكم و قدمت على رسلكم ببيعتكم... فان اتممتم على بيعتكم تصيبوا رشدكم‏». (7) گفت نامه‏ها به من نوشتيد و مرا وعده گرفتيد. آمدم، اگر با وفا باشيد به سعادت خواهيد رسيد. آن وقت‏سعادت [ چيست ] ؟ سعادت همان است كه الان شما در انقلاب اسلامى داريد (و انشاءالله بيش از اين به آن ست‏خواهيد يافت). آن جمله اين است كه به سعادت مى‏رسيد. حضرت مى‏فرمايد: «فانا الحسين بن على ابن فاطمة بنت رسول الله نفسى مع انفسكم و اهلى مع اهليكم‏». (8) تمام همين است، مى‏گويد: من پسر فاطمه‏ام. پسر پيغمبر، اگر كمك كنيد حكومت به دستم بيايد من حاكم مردمى هستم مثل حكومت پيغمبر. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشاء مى‏آمد داخل مسجد و ميان مردم نماز مى‏خواند، رئيس مملكت هم بود اميرالمؤمنين عليه‏السلام رئيس مملكت بود زانو به زانو با فقرا، ضعفاء و مستضعفين مى‏نشست. على دربار نداشت، وزير دربار نداشت. خانم اميرالمؤمنين را ملكه نمى‏گفتند. دختر على زينب را شاهدخت نمى‏گفتند. على در بين مردم، به گفته يك سرباز: «على فينا كاحد منا» على مثل يكى از ما بود، برادروار مى‏آمد و زانو به زانو مى‏نشست، امام حسين عليه السلام مى‏گويد: اگر كمك كرديد «نفسى مع انفسكم‏» من با شما هستم و اهل بيت من با اهل بيت‏شما ،زن و بچه من هم مثل زن و بچه شما. اين حكومت اسلامى است; زينب با زنها در مسجد، امام حسين عليه السلام با مردها در مسجد و در جامعه; ملاقات اين قدر آسان است; بعد به مردم يعنى به همان لشگر حر گفت اگر موافقت كرديد به سعادت مى‏رسيد اما اگر موافقت نكرديد ; «و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدكم و خلفتم بيعتى من اعناقكم فلعمرى ما هى منكم بنكر» . گفت اگر بيعت را شكستيد و از من تخلف كرديد و اين كار هم از شما [ مردم كوفه ] بعيد نيست، چرا؟ براى اينكه گفت: «فلعمرى ما هى منكم بنكر لقد فعلتموها بابى و اخى و ابن عمى مسلم‏» (9) شما عهد على را شكستيد. عهد برادرم حسن را شكستيد. عهد مسلم را هم شكستيد. عجيب نيست اگر عهد من را هم بشكنيد. اما اگر شكستيد من باز دنبال هدف خود مى‏روم يزيد نبايد بر مسلمين حكومت كند ولو به قيمت قطعه قطعه شدن من و يارانم و شيرخواره‏ام باشد! اين هدف حسين عليه السلام است.
نتيجه اعراض از امام عليه السلام

حال، اگر آن مردم امام حسين عليه السلام را يارى نكردند. چه شد؟ امام حسين عليه السلام كشته شد، مصائب ديد. بلايا ديد. زن و بچه هم مصائب بسيار ديدند، اينها به قدرى قوى و توانا بودند كه با تمام اين مصائب تكان نخوردند يكى از مواقع و مواردى كه امام حسين عليه السلام آتيه مردم را گفت فرمود:

«والله لا يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى‏» . گفت اى بى وفاها، اى بى صفاها من مى‏دانم كه از من دست بر نمى‏داريد
تا لخته خون قلب مرا بيرون بكشيد، يعنى مرا بكشيد، من مى‏دانم شما اين كار را مى‏كنيد: اما «فاذا فعلوا سلط الله عليهم من
يذلهم حتى يكونوا اذل فرق‏الامم‏» . (10) گفت مرا مى‏كشيد ولى كشتن من براى شما ارزان تمام نخواهد شد. به هوش باشيد كه
حكومت ظالمى خواهد آمد پدرى از شما در آورد و دمارى از روزگار شما بر آورد كه بيچاره شويد! همين طور هم شد. آنان كه
حسين عليه السلام را يارى نكردند خودشان را كوبيدند. «حجاج بن يوسف‏» استاندار عبدالملك مروان ده هزار زندانى دارد.
زندانش عمارت دارد؟ نه. سقف دارد؟ نه. يك زمين بياض. مثلا 20 هزار 25هزار مترى را برداشته ديوار كشيده كه يك در دارد جلو
زندان هم اتاق نگهبان است. به اين ده هزار زندانى خبر رسيد كه حجاج بن يوسف مى‏خواهد از آنجا عبور كند. اين زندانيان گفتند.
آقا ما كه اينجا پوسيديم. آفتاب داغ، شب‏هاى سرد، اينكه زندگى نيست، يك فريادى كنيم اينها (اين نتيجه قتل حسين عليه
السلام است) آمدند پشت در و به زندانبان گفتند مى‏خواهيم فرياد كنيم. گفت: نخير، ولى اينها اعتنا نكردند. حجاج رسيد ده هزار
جمعيت پياپى فرياد زدند. حجاج عنان كشيد: چه خبر است؟ گفتند: ده هزار زندانى زير آفتاب دارند التماس مى‏كنند. حجاج
جلوى در زندان رفت و گفت: در را باز كنيد. در را باز كردند خوب توجه كنيد، اگر انقلاب بشكند، خداى ناخواسته امريكا گروهى را
بر شما مسلط مى‏كند كه شايد از حجاج بن يوسف هم بدتر باشد، اين را بهوش باشيد! حجاج گفت در را باز كنيد. در را باز كردند.
مى‏دانيد چه گفت؟ يك آيه‏اى است در قرآن كه وقتى جهنمى‏ها آه و ناله مى‏كنند فرشتگان مى‏گويند: «اخسئوا فيها و لاتكلمون‏» .
اخسا يعنى چخ. ما به سگ مى‏گوييم چخ(دور شو) آقا در را كه باز كردند حجاج همين طور كه سوار بود و اين زندانيان دست‏ها را
تكان مى‏دادند گفت: «اخسئوا فيها ولاتكلمون‏» چخ، ساكت‏شويد و حرف نزنيد. چرا؟ اگر آن روز نداى حسين عليه السلام را گوش
كرده بودند به اينجا نمى‏رسيدند وقتى گفت «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله‏» و اينها گوش نكردند بازى در آوردند، حالا
جوابش چخ است جوابش خفه شويد توى زندان بمانيد است.
پشيمانى پس از پيروزى

آيا تا به حال در تاريخ خوانده‏ايد كه يك گروه سرباز بروند جنگ بكنند. 100هزار يا 70هزار نفر بروند جنگ بكنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشيمان شوند؟! آقا ممكن است‏يك جنگى واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشيمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسين عليه السلام كشته شد و پيش از ظهر روز دوازدهم اهل بيت آمدند كوفه) اگر بدانيد كوفيان چقدر جيغ و فرياد زدند! اگر بدانيد چقدر آه و ناله كردند! روايت مى‏گويد و در مقاتل هم نوشته كه امام سجاد عليه السلام خطبه خواند. گفت: اگر كسى مرا نمى‏شناسد، بداند كه من پسر حسينم. حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام است. پسر على عليه السلام است و پسر پيغمبر صلى الله عليه و آله است. آنوقت‏خطبه خواند بعد از اينكه خطبه‏اش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبكاء» يك مرتبه مرد و زن كوفه فرياد، گريه، شيون، اى واى بر بدبختى ما اى واى بر تيره روزى ما چرا ما نداى حسين عليه السلام را اجابت نكرديم؟ در بدبختى بروى ما باز شد. خود عبارت مى‏گويد: «يدعو بعضهم بعضا هلكتم و لاتعلمون‏» به هم نگاه مى‏كردند مى‏گفتند: بيچاره شديد و نمى‏دانيد هلاك شديد و خبر نداريد. اين مال كوفه.

يكى ديگر به شما بگويم. «زيدبن ارقم‏» يكى از محترمين بود. وقتى آمد در مجلس عبيدالله و ديد كه عبيدالله به سر مقدس ابى عبدالله با چوب جسارت مى‏كند، گفت: عبيدالله من ديدم كه پيغمبر اين لبها را مى‏بوسيد. چقدر بى ادبى! عبيدالله گفت: اگر پير نبودى و خرفت نشده بودى و ديوانه نبودى مى‏گفتم تو را بكشند. زيدبن ارقم محترم از جا حركت كرد وقتى آمد داخل راهرو و سرسراى استاندارى، عده‏اى از مامورين و افراد لشگرى و كشورى ايستاده بودند. به اينها يك نگاهى كرد و گفت: «انتم يا معشر العرب العبيد بعد اليوم‏» گفت: عرب‏ها! بعد از امروز ديگر برده‏ايد، نوكريد، توسرى خوريد، ذليليد، بيچاره‏ايد. اين را در سرسراى استاندارى عبيدالله مى‏گفت كه تازه سر را آورده بودند. بعد گفت كه عبارتش هم خيلى جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة‏» خاك بر سرتان ملت كوفه! پسر فاطمه را كشتيد و پسر زن زانيه را آورديد، استاندار كرديد. اين كار بود كه كرديد؟ شما ديگر حق حيات داريد؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة! فهو يقتل اخياركم و يستعبد شراركم فرضيتم بالذل فبعدا لمن رضى بالذل‏» گفت مى‏دانيد چه كار كرديد؟ اين عبيدالله بى دين را بر خودتان مسلط كرديد. اين خوبانتان را مى‏كشد. هر چه آزاديخواه با شرف و شجاع و با ايمان است مى‏كشد. چه كسانى را باقى مى‏گذارد.؟ مى‏گويد: «هو يقتل اخياركم و يستعبد شراركم‏» نمى‏گويد «يستخدم شراركم‏» ، نمى‏گويد دولتى روى كار مى‏آيد كه اشرار را استخدام مى‏كند. نه، مى‏گويد اشرار را برده مى‏گيرد. يعنى يك مشت مستخدم دولت مى‏شوند كه در دستگاه عبيدالله كور، كر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگويد اطاعت كنند.
ذلت‏ستيزى امام و ذلت پذيرى دشمنان امام

«زيد بن ارقم‏» مى‏گويد: خيال مى‏كنيد كشتن حسين ارزان است؟! بيچاره شديد، ذليل شديد. خوار شديد. گفت: «فرضيتم بالذل‏» برده يزيد شديد. ديگر قدرت نفس كشيدن از شما سلب شد. آن وقت گفت: «فبعدا لمن رضى بالذل‏» خاك بر سر كسى كه بخواهد با ذلت زندگى كند. دور باد از رحمت‏خدا كسى كه بخواهد با ذلت زندگى كند! اين روح قصه كربلاست امام حسين عليه السلام روز عاشورا گفت‏يا يزيد بايد برود يا من بايد كشته شوم. زندگى با ذلت ارزشى ندارد. گفت: «والله لااعطيكم بيدى اعطاء الذليل ولاافر فرار العبيد» گفت: به خدا قسم من هرگز نه تن به ذلت مى‏دهم و نه فرار مى‏كنم. اين فرزند امير المؤمنين. على بن ابيطالب هم مى‏گفت: «المنية ولاالدنية‏» منيت‏يعنى مرگ. مرگ [ آرى اما ] ذلت نه، پستى نه، دنيت‏يعنى پستى «المنية ولاالدنية:» حسين هم روز عاشورا گفت: «هيهات منا الذلة‏» .
كربلا رمز انقلاب

امام راحل مى‏فرمود روضه بخوانيد. روضه امام حسين عليه السلام بخوانيد. خيلى هم بخوانيد، اما رمز انقلاب را هم بگوئيد. رمز انقلاب در واقعه كربلاست; همان طور كه گفتيم الان شما در مقابل امريكا، مثل حسين و يارانش هستيد در مقابل يزيد. امام حسين عليه السلام سوگند ياد كرد و به برادر خود فرمود: اگر جايى در زمين نداشته باشيم به قدر يك وجب، من بيعت نمى‏كنم. اما در پايان ذكر مصيبت بخوانم، دلتان متوجه باشد. اساس كربلا بر قضيه زنده كردن حق است.

امام حسين به كربلا نرسيده بود، سوار اسب بود، پسرش على اكبر هم سوار. آقا همين‏طور كه مى‏رفت‏يك چرت مختصر به قدر چند دقيقه امام حسين را گرفت. پسر نگاه مى‏كرد چشم آقا بصورت خواب روى هم آمد. اما خيلى كوتاه دو دقيقه سه دقيقه. آقا چشمشان را باز كردند. اماء; على اكبر آثار تاثر ديد گفت: آقاجان چه شد چرا حالتان تغيير كرد؟ گفت پسرم، - جوان‏ها مكتب دين اين است - گفت: پسرم، خواب ديدم كه يك سوار آمد گفت: اين كاروان مى‏رود و مرگ هم دنبال اين كاروان است.

يعنى چه؟ يعنى ما به سوى مرگ مى‏رويم؟ خوب على اكبر جوان بايد بگويد آقاجان، اگر مرگ است پس نرويم. چرا برويم؟ مى‏دانيد چه گفت؟ گفت: «اولسنا على الحق؟» باباجان مگر ما بر حق نيستيم و راه حق نمى‏رويم؟ گفت: چرا پسرجان، راه ما راه خداست. راه پيغمبر است. راه قرآن است. گفت: «فاذا لانبالى بالقتل‏» ديگر چه باك داريم از مرگ.

خون شد دل من خوب شد اين خون شدنى بود در عشق تو شد بهتر اين خود شدنى بود

على اكبر آمد به آرزوى دل رسيد. مى‏دانيد كى؟ آن وقتى كه گفت: «ابتا عليك منى السلام‏» گفت: پدر خدا حافظت. آقا ابى‏عبدالله با عجله آمد كنار بدن جوان; مادرهايى كه شهيد داده‏ايد و اينجا هستيد. پدرانى كه پسر جوان شهيد داده‏ايد و در اينجا هستيد، آن پدر آمد نشست بالين على‏اكبر «جلس على التراب‏» آقا روى خاك نشست «و جعل يمسح‏الدم عن ثناياه‏» يعنى ابى‏عبدالله بنا كرد خون از دندان‏هاى على پاك كردن. خون را از دندان‏ها پاك كرد. چرا خون را از دندان‏ها پاك كرد. به نظر من اين خون را كه از دندان‏ها پاك كرد ديد على زنده است. اين جوان شايد بخواهد وصيتى بكند. اما يك ضربتى بر سرش خورده كه تمام دهان غرق خون است و خودش هم نمى‏تواند خون‏ها را دفع كند. آقا خواست‏خون‏ها را از جلوى زبان على رد كند تا زبان على آزاد شود و وصيت كند. اما داشت‏خون‏ها را رد مى‏كرد «فشهق شهقة فمات‏» يك وقت على يك ناله زد و جان به جان‏آفرين تسليم كرد. آقا تمام كشته‏ها را خودش به خيمه مى‏آورد. اما بدن على را نياورد. صدا زد جوانان بيائيد بدن على را به خيمه‏ها ببريد. مى‏دانيد چرا نياورد براى اينكه بدن آن‏قدر قطعه‏قطعه و چاك چاك بود كه يك نفر نمى‏توانست آن را از جاى بردارد. باسمك العظيم الاعظم

پى‏نوشت ها :

1 - اين مقاله متن سخنرانى خطيب توانمند معاصر، مرحوم حجة الاسلام و المسلمين فلسفى است كه با هدف استفاده از سبك آن واعظ شهير از نوار پياده و با حداقل تصرفات نگاشته شده است.

2- منافقون، آيه 8

3- بحار الانوار، ج 100، ص 257، ح 1

4- بحار الانوار، ج 45، ص 175، ذيل حديث 5

5- مقتل عوالم، ص 54، خوارزمى، ج 1، ص 188

6- طبرى، ج 7، ص 300، كامل ابن اثير، ج 3، ص 280، خوارزمى:، ج 1، ص 243، انساب الاشراف، ج 3، ص 171

7- همان

8- همان

9- طبرى، ج 7، ص 300، كامل ابن اثير، ج 3، ص 280، با اندكى تفاوت در نسخه‏ ها

10- ارشاد، مفيد، ص 223، ابن عساكر، ص 211، بااندكى تفاوت در نسخه ‏ها

مرحوم حجة‏الاسلام والمسلمين محمد تقى فلسفى


 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

مبارزات سياسي امام‏حسين(ع) درزمان معاويه

نگارش یافته توسط عباس كوثرى
امام حسن(ع)در اثر توطئه‏اى شوم كه از سوى معاويه تدارك ديده‏شد به شهادت رسيد و جلوه‏هاى شكوهمند امامت در ديگر يادگارفاطمه و على عليهماالسلام متجلى گشت. استبداد اموى جهت هدم امامت راستين و ياران دلباخته آن عزم‏را دو چندان كرد و با تهديد و ارعاب و ترفندهاى عوامفريبانه به‏نابودى مكتب و راه امام على و فرزندانش عليهم السلام همت‏گماشت. بدين جهت، رهبرى و هدايت امت‏شرايط دشوار و طاقت فرسايى‏يافت. دوران دهساله امامت ابى‏عبدالله(ع) بيانگر مواضع وبرنامه‏هاى آن حضرت در مقابل اين تحولات است كه پيامها و درسهاى‏ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى‏دهد و از سوى ديگر، سيره‏اخلاقى تربيتى آن بزرگوار را ازذخائر ازرشمند جهان اسلام و ازبايسته‏هاى پژوهشى است كه بخش مهمى از آن ظهور و درخشش همين‏دوران مبارك است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به يكى از مواضع‏و ابعاد زندگى سياسى آن حضرت با عنوان «مبارزات امام‏حسين(ع)در دوران معاويه كه محورهاى زير بيانگر جوانب آن‏مى‏باشد.
اعلام منشور ولايت در سرزمين منا

شيعيان امام على(ع)روزهاى سختى را در حكومت معاويه سپرى‏مى‏كردند. تعداد زيادى از آنان توسط معاويه به شهادت رسيده وبسيارى ديگر فرارى يا منزوى و در اضطراب و نگرانى به سرمى‏بردند. در منابر و اجتماعات اهانت‏به امام على(ع) به صورت‏رسمى رواج يافته بود و دلهاى عاشقان و دوستداران اميرمومنان راسخت جريحه دار كرده بود. اكنون ديدگان به سوى امام حسين(ع)دوخته شده و منتظر رهنمودهاو دستورهاى آن حضرت است تا اين سكوت مرگبار را بشكند و راهى به‏سوى افقهاى حقيقت‏بگشايد. امام حسين(ع)همراه عبدالله ابن عباس‏و عبدالله ابن جعفر حج مى‏گذارد. در سرزمين منى فرصتى دست مى‏دهدتا امام(ع)از اصحاب پيامبرو شيعيان و نيك مردان انصار دعوت كندو حقايق را براى آنان بازگو كند. بيش از هفتصد تن گرد امام‏اجتماع مى‏كنند كه دويست نفر آنان از اصحاب پيامبرند. حضرت بپاخاست و پس از حمد وثناى الهى، فرمود: «اين تجاوزگر(معاويه)برما و شيعيان ما سختيها و ناملايماتى‏روا داشته است كه خود دانسته و ديده‏ايد يا به شما رسيده است. مى‏خواهم از شما درباره حقيقتى جويا شوم. اگر راست گفتم، آن را تصديق كنيد و در صورتى كه خلاف گفتم،مرا تكذيب كنيد. سخنم را بشنويد و گفتارم را بنويسيد. سپس‏هنگامى كه به سوى شهرها و قبايل خويش بازگشتيد، هر آن كس را كه‏مورد وثوق و اطمينان دانستيد به آنچه از حقوق ما مى‏دانيد، دعوت‏كنيد. من از آن مى‏ترسم كه حق ولايت از بين رود و مغلوب گردد،اگرچه خدا نور خويش را به رغم خواست كافران، غالب خواهدگردانيد.»

سپس آنچه از قرآن و سنت پيامبر(ص)درباره پدر و مادرش واهل‏بيت(عليهم السلام )بود، براى آنان قرائت كرد. همگى گفتند: «اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا» ; همين طور است ما خود شنيديم‏و افراد مورد اعتماد براى ما آنچه فرموديد، نقل كردند.

سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم آيا مى‏دانيد كه‏پيامبر(ص) على(ع)را در غدير خم به امامت منصوب كرد و مردم رابه‏ولايت او فرا خواند و دستور داد كه اين پيام را حاضران به‏غايبان برسانند؟» همگى گفتند: «بلى ما شنيديم.» (1)

بدين ترتيب، امام(ع)در آن اجتماع بر حقيقت امامت تاكيدورزيده و رسالت و مسووليت‏خواص را براى ترويج مكتب‏اهل‏بيت(عليهم السلام)و مبارزه با استبداد اموى ترسيم كرد. سخنرانى حضرت در مسجد پيامبر(ص)نيز در همين راستا است. مرحوم‏مجلسى مى‏نويسد: به معاويه گفتند: ديدگان به سوى حسين(ع)است. كارى كن كه اومنبر رود و خطابه ايراد كند; از چشم مردم خواهد افتاد; زيراتوانايى خطابه ندارد. معاويه گفت: اين را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه كردم، به رسوايى مامنجر شد.

سرانجام اصرار زياد مردم باعث‏شد از امام‏حسين(ع)بخواهد به‏منبر رود و با مردم سخن بگويد. حضرت سخنرانى خود را با حمدوثناى الهى آغاز كرد. دراين حال مردى گفت: كيست كه خطابه‏مى‏كند؟ حضرت فرمود: ماييم حزب پيروز الهى و عترت رسول خدا كه نزديكترين فرد به‏او هستند و اهل‏بيت پاكيزه او ويكى از دو چيز گرانبها كه عدل‏قرآن قرار داده شده، همان كتاب كه باطلى از پيش رو و پشت‏سر اوراه نمى‏يابد، آگاه به تاويل قرآن و روشنگر حقايق آن هستيم. مارا اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجب است; زيرااطاعت ما مقرون به‏اطاعت‏خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى‏فرمايد: «اطاعت‏كنيد خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چيزى‏نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد. اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين براى شما بهتر وعاقبت و پايانش نيكوتر است.» (2)

و فرموده: «هنگامى كه خبرى از پيروزى يا شكست‏به آنها برسد،آن را شايع مى‏سازند در حالى كه اگر آن را به پيامبر و پيشوايان‏كه قدرت تشخيص كافى دارند. بازگردانند از ريشه‏هاى مسايل‏آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت‏خدا برشما نبود، جز عده كمى‏همگى از شيطان پيروى مى‏كرديد.» (3)

شما را برحذر مى‏دارم ازاين كه به نداى شيطان گوش فرادهيد; زيرا شيطان دشمن آشكار شما است. و در آن صورت از دوستان شيطان‏خواهيد شد. دوستانى كه شيطان به آنان مى‏گويد: امروز هيچ كس ازمردم بر شما پيروز نمى‏گردد و من همسايه شما هستم اما هنگامى كه‏دوگروه(كافران و مومنان مورد حمايت فرشتگان در جنگ بدر)دربرابر يكديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بيزارم. (4) كه در اين صورت «مثل كافران جنگ بدر»مورد ضربه شمشيرها و نيزه‏ها «از سوى ملائكه‏» قرار خواهيد گرفت‏و در آن هنگام ايمان فردى كه از پيش ايمان نياورده است‏ياكارنيكى را انجام نداده است نفعى به او نخواهد رساند.

در اين موقع، معاويه گفت: «حسبك يا اباعبدالله فقد ابلغت‏»; كافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا كردى. (5)
2- اعتراض به ولايتعهدى يزيد

معاويه تصميم به ولايتعهدى يزيد گرفت. راهى حج‏شد; به مدينه آمد و از مردم براى او بيعت گرفت. سپس‏منبر رفت و يزيد را اين چنين ستود: يزيد دانا به سنت و قرآن‏شناس است و حلم و بردبارى‏اش برسنگهاى سخت افزون است. امام‏حسين(ع)برخاست و پس از ستايش خدا و درود بر پيامبر(ص)فرمود: هرگز سخنورى هرچند سخن به تفصيل گويد نتوانسته است‏حق اندكى ازصفات ممتاز پيامبر(ص)را ادا كند. اى معاويه! از واقعيت دورمانده‏اى، سپيده صبح تاريكى شب را رسوا ساخته و نور خورشيد پرتوروشنايى چراغ را بى‏فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زياده‏گفتى و در گزينش عده‏اى حق ديگران را ضايع كردى و از بيان فضيلت‏صاحبان آن بخل ورزيدى و بيش از حد ستم رواداشتى. نشد كه اندكى از فضيلت صاحبان حق را بپردازى و در همان حال‏شيطان بهره فراوان و نصيب كامل خويش را برنگيرد. دانستم آنچه‏درباره يزيد از سياستمدارى و كمالش گفتى، مى‏خواهى مردم را بااين سخنان به اشتباه اندازى. گمان مى‏كنى انسانى ناشناس و دوراز چشم مردم را تعريف مى‏كنى و از آنچه فقط خودت به آن دست‏يافته‏اى، خبر مى‏دهى. «فخذ ليزيد فيما اخذبه من استقرائه الكلاب المتهادشته‏عندالتحادش و الحمام السبق لاترابهن و القيناث ذوات المعازف وضروب الملاهى تجده ناصرا» ; وهمين كارهايى كه يزيد كرده، بگير; همين كه سگان را به حال پارس و گلاويزى مى‏خواند و كبوتران‏بازى‏را به سوى همقطارانش و نيز كنيزكان آوازه خوان و انواع بيهوده‏گرى و هوس بازى‏هايش كافى است كه تو را در وصف خويش يارى كرده‏باشد.

سپس فرمود: قصدى را كه براى ولايتعهدى يزيد دارى فروگذار ورهاكن، چه نيازى دارى كه افزون برهمه كارهاى بدى كه كرده‏اى بااين گناه نيز خدا را ملاقات كنى. (6)
افشاى جنايات معاويه

جهت ديگرى كه بيانگر مبارزات آن حضرت است نامه‏اى است كه درآن جنايات معاويه و ستمگرى‏هايش شمارش كرده، حكومت معاويه رافتنه‏اى سهمگين بر امت قلمداد مى‏كند. قسمتى از آن چنين است: مگرتو نبودى كه حجر و ياران عابد و خاشع حق را كشتى، همانان كه ازبدعت‏ها نگران و بى‏تاب مى‏گشتند و امر به معروف و نهى از منكرمى‏كردند؟ آنان را پس از تعهدات محكم و تضمين‏هاى مطمئن به طرزظالمانه و تجاوزكارانه كشتى، در برابر خدا گستاخى ورزيدى و عهدو پيمان الهى را سبك شمردى. مگر تو قاتل عمرو ابن الحمق نيستى،همان كه از زيادى عبادت صورت و پيشانى‏اش پينه بسته بود؟ او راپس از تعهدات و تضمين‏هايى كشتى كه اگر به حفاظت‏شدگان دركوهساران داده مى‏شد، از قله‏هاى آن فرود مى‏آمدند. مگر تونيستى‏كه زياد را در دوره اسلام به خويشتن منسوب گردانيدى و او را پسرابى‏سفيان قلمداد كردى، با اين كه رسول خدا(ص)حكم كرده كه فرزندمتعلق به بستر(پدر و مادر)است و پاداش مرد زناكار را سنگ است.

آنگاه او را برمسلمانان مسلط ساختى تا آنان را بكشد و دست وپايشان را قطع كند و بر تنه درخت‏به دارشان آويزاد؟ پناه‏برخدا، اى معاويه! گويا تو از اين امت نيستى و ايشان از تونيستند. مگر تو آن خضرمى را نكشتى كه ابن زياد درباره او به توگزارش داده بود داراى دين على(ع)است; و دين على(ع) همان دينى‏است كه پسر عمويش(ص)برآن بود; همان دينى كه تو به نامش به اين‏مقام نشسته‏اى; و اگر دين او نبود، بالاترين افتخارات تو واجدادت كوچهاى تابستانى و زمستانى آنان بود و خدا به واسطه مابراى اين كه نعمتى گران ببخشد، سختيهاى آن را از دوشتان‏برداشت. به من گفته‏اى كه اين امت را به فتنه مينداز. من فتنه‏اى‏سهمگين‏تر از حكومتت‏برامت نمى‏يابم; و نيز گفته‏اى: به مصلحت‏خويش و دين و امت محمد(ص)بينديش. به خدا قسم، كارى بهتر ازجهاد عليه تو نمى‏شناسم. بنابراين، هرگاه به انجام آن اقدام كنم، مايه تقرب به‏پروردگار من است و در صورتى كه به انجامش نپردازم، از خدا براى‏حفظ دينم آمرزش مى‏طلبم و از او توفيق انجام آنچه او دوست‏مى‏دارد و مى‏پسندد، خواستارم.

سپس حضرت در ادامه مى‏فرمايد: بدان كه خدا را ديوانى است كه‏هركار كوچك و بزرگ به حساب مى‏كشد و شمارش مى‏كند. بدان كه خدافراموش نمى‏كند كه تو به مجرد گمان افراد را مى‏كشى و به محض‏وارد آمدن اتهامى دستگير مى‏سازى و پسرى را به حكومت نشانده‏اى‏كه باده مى‏نوشد و سگبازى مى‏كند، تو را مى‏بينم كه خويشتن به‏گناه و عذاب در انداخته‏اى و دينت را تباه كرده‏اى و رعيت راضايع‏ساخته‏اى. (7)
يادآورى رسالت‏ها

استبداد اموى جامعه اسلامى را دچار فسردگى و ركود كرده، زمينه‏تجاوز و ستمگريهاى بيشتر آنان گشته بود. هشدار به جامعه ويادآورى رسالتها و مسووليتهاى سنگين آنان از ضرورت‏هاى فورى آن‏بود; و چه فردى شايسته‏تر از ابى‏عبدالله الحسين(ع)و چه موقعيتى‏والاتر از حج.

براين اساس، حضرت در اجتماع شكوهمند مردم در سرزمين منى به‏سخنرانى پرداخت و وظيفه امر به معروف ونهى از منكر را به مردم‏و دانشمندان يادآور شد. حضرت در آغاز درباره اهتمام به امر به‏معروف و نهى از منكر فرمود: اى مردم! از آنچه خدا بدان اولياى خود را پند داده، پندگيريد مانند بدگفتن او از دانشمندان يهود، آنجا كه مى‏فرمايد: چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود آنان را از گفتار گناه‏آميز وخوردن مال حرام نهى نمى‏كنند؟ چه زشت است عملى كه انجام‏مى‏دادند. (8) و نيز فرموده است: كافران بنى اسرائيل بر زبان داود وعيسى ابن مريم، لعن و نفرين شدند. اين به خاطر آن بود كه گناه‏وتجاوز مى‏كردند. تا آنجا كه فرمود: چه بدكارى انجام مى‏دادند. (9)

خداوند آنها را بدين خاطر نكوهش كرده كه از ستمكارانى كه‏ميان آنها بودند، كار زشت و فساد مى‏ديدند و آنها را نهى‏نمى‏كردند; زيرا در مال آنان طمع داشته و از قدرت آنان‏مى‏ترسيدند با اين كه خداوند مى‏فرمايد: از مردم نترسيد و از من‏بترسيد. (10)

سپس عالمان را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرمايد: شما اى جماعت‏كه معروف به دانش و نامور به خوبى و معروف به خيرخواهى هستيد وبه وسيله خدا در دل مردم مهابتى داريد; شرافتمند از شما حساب‏مى‏برد و ناتوان شما را گرامى مى‏دارد...

من مى‏ترسم عذابى از عذابهاى الهى برشما فرودآيد; زيرا شماهااز كرامت‏خدا به منزلتى رسيديد كه برديگران برترى يافته‏ايد. بندگان مؤمن به خدا، گرامى داشته نمى‏شوند ولى شما به خاطر خدادر ميان بندگان الهى ارجمنديد. اين در حالى است كه مى‏بينيد كه‏پيمانهاى خدا شكسته شده و هيچ عكس العمل و هراسى به خود راه‏نمى‏دهيد. براى يك نقض تعهد پدران خويش بى‏تابى مى‏كنيد با اين كه تعهدرسول خدا خوار و بى‏مقدار شده، كورها و لالها و زمين‏گيرها در همه‏شهرها بى‏سرپرست مانده و برآن‏ها ترحم نمى‏شود، شما به اندازه‏مقام و در خور مسووليت‏خويش كار نمى‏كنيد و در مقابل كسى كه‏اقدام مى‏كند خضوع نمى‏كنيد. برعكس به سازش و مسامحه با ظالمان خود را آسوده خاطر مى‏داريدبا اين كه خداوند شما را فرمان داده كه از كار خلاف باز ايستيدو ديگران را نيز نهى كنيد; اما شما غافليد. مصيبت‏شما از همه‏مردم بزرگتر است; زيرا در حفظ مقام علما و دانشمندان ناتوان‏شديد. كاش كوشش مى‏كرديد. علت اين ناتوانى اين است كه جريان امور و احكام به دست‏دانشمندان الهى است كه امين برحلال و حرام اويند; ولى اين مقام‏از شما گرفته شده است. بدين جهت، كه شما ازحق متفرق شديد و درباره روش پيغمبر باوجود دليل روشن دچار اختلاف شديد. اگر براذيت و آزارها شكيبابوديد و در راه خدا مشكلات را متحمل مى‏شديد، زمام امور الهى به‏شما برمى‏گشت و از طرف شما دستور آن صادر مى‏گشت و به سوى شماباز مى‏گشت; اما برعكس شما خودتان ستمگران را به جاى خويش جاى‏داديد و امور الهى را به آنها واگذاشتيد تا به شبهه كاركنند وبه شهوت‏ها و ميلهاى نفسانى خويش حركت كنند. علت‏سلطه ستمگران‏گريز شما از مرگ و خوش بودنتان به زندگى دنيا است كه از شماجدا خواهد شد. (11)

اما متاسفانه اين فريادها و خروشهاى الهى برجان و قلب‏هاى‏غافل كارگر نيفتاد و دوباره هركس به انديشه دنيايى خويش مشغول‏وكارهاى روزمره خويش را استمرار بخشيد و چنان شد كه بنى‏اميه‏احكام الهى را تعطيل كردند; نيكمردان تنها مانده ميدان را به‏شهادت رساندند و تاريخ را براى هميشه سوگمند از بين رفتن حق وعدالت و حاكميت امامت راستين ساختند.
تاكيد براستمرار برائت

معاويه به مروان كه ازكارگزاران حكومتى او بود، نامه نوشت واز او خواست دختر عبدالله بن جعفر را براى يزيد خواستگارى كند. عبدالله تصميم درباره اين موضوع را به دائى فرزند خويش امام‏حسين(ع)واگذار كرد. امام فرمود: از خداوند خواستارم كه موردپسندى از آل محمد را براى دختر عبدالله برگزيند. همگى در مسجداجتماع كردند. مروان در حضور مردم گفت: امير مومنان معاويه به‏من دستور داده كه هرقدر از مهر را كه پدرش بگويد، قبول كنم وتمامى بدهكارى پدرش را بپردازم. افزون آن كه صلح بين دو فاميل‏نيز برقرار خواهد شد. امام حسين(ع)پس از حمد و ثناى الهى وبيان فضايل اهل‏بيت(عليهم السلام)پاسخ داد: اين كه گفتى مهرش هرقدر باشد، معاويه قبول كرده، سوگند به جان خود كه در صورت‏تصميم، ما برمهر السنه چيزى اضافه نمى‏كنيم. و اين سخن كه‏بدهكارى پدرش هرچه باشد، پرداخت مى‏كند، هيچ گاه زنان مابدهكاريهاى ما را نپرداخته‏اند; و اما مصالحه و سازش، ما افرادى‏هستيم كه به خاطر خدا با شما دشمنى كرديم و براى دنيا با شماصلح نخواهيم كرد. خويش نسبى نتوانسته است مانع از اين كار شودتا چه رسد به ازدواج و خويشى سببى.

سپس حضرت دختر عبدالله را به عقد قاسم ابن محمد بن جعفردرآورد و باغى كه خود در مدينه و به نقلى در سرزمين عقيق‏داشت. به دختر خواهر خويش بخشيد. (12)
پى‏نوشتها:

1- الغدير، ج 10، ص 161 و 162.

2- نساء، آيه‏59.

3- همان، آيه‏83.

4- انفال، آيه 48.

5- بحارالانوار، ج 44، ص 205 و206.

6- الغدير، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدير، ج‏19، ص 250 و 251.

7- الغدير، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدير، ج‏19، ص 250 و 251.

8- مائده، آيه‏63.

9- همان، آيات 78 و79.

10- همان، آيه‏47.

11- تحف العقول، ص 240، كلمات امام‏حسين(ع).

12- بحارالانوار، ج 44، ص‏207.
ماهنامه كوثر شماره 38


 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

با امام حسين(ع) در سايه قرآن

 

نگارش یافته توسط سيدعليرضا جعفرى
پيامبـر اكرم(ص) فرمـود: ((مـن دو چيز گرانمايه در ميان شما به يادگار مى نهم:
كتاب خدا و خاندانـم. ايـن دو هرگز از يكديگر جدا نمـى شـوند تا آنكه در قيامت كنار حوض كوثر بر مـن وارد آيند.)) ايـن حديث به حـديث ثقليـن معروف شـد و تمـام فـرقه هاى مسلميـن آن را در كتب معتبر خويـش نقل كردند; اما به فرموده خمينى كبير ((خودخـواهان و طاغوتيان قرآن كريـم را وسيله اى ساختند براى تداوم بخشيدن به حكومتهاى غاصب و ضد قرآنى خويـش و مفسران حقيقى قرآن و آشنايان به حقايق آن را, كه سراسـر قـرآن را از پيامبـر اكرم(ص) دريافت كرده بـودند, با بهانه هاى گونه گـون عقب زدنـد و با تـوطئه كثيف خـود, در حقيقت قـرآن را از صحنه خـارج كـردنـد.)) ممكـن است بپرسيد: آيا فهم قرآن تنها در تـوان معصومان (عليهم السلام) است و ديگـر مردم حق ندارنـد, بـدون مـراجعه به روايات اهل بيت, از قـرآن بهره گيـرنـد؟ در پاسخ بايـد گفت: ما ماننـد اخبـارىها نيستيـم كه فهم قـرآن را يكسـره مخصــوص اهل بيت (عليهم السلام) بدانيـم; بخشى از آيات محكمات و بينات ناميده مى شـود و هر كـس, به شرطـى كه با زبان عربـى و شاءن نزولها و يك سلسله مباحث لازم ديگر به طـور صحيح آشنايى كافى داشته باشد مى تـواند از آن بهره گيـرد; امـا مـى دانيـم كه آيـات قـرآن دو دسته انـد: محكمــات و متشابهات. براى فهم آيات متشابه جز تمسك به راسخان در علـم اهل بيت (عليهم السلام) راهى نيست.
طبق تصريح شيعه و سنـى, قرآن كريـم در مـوارد متعددى به مقام و مـوقعيت اهل بيت (عليهم السلام) و عصمت و طهارت و ولايت آنها اشاره كرده است. در ايـن فرصت, آن دسته از روايات سالار شهيـدان حضرت ابى عبدالله الحسيـن(ع) در باره برخى از آيات قرآن كريـم, كه در خصـوص اهل بيت عصمت (عليهم السلام) وارد شده, مـورد تـوجه قرار مى دهيم و جانهاى خـود را با كلمات نـورانى آن فاتح اقليـم وجود جلايى ديگر مى بخشيم. 1زبان مـن زبون و خامه ام خام1چه گويـم در مقام آن دلارام1 بايـد تـوجه داشت كه در برخـى از روايات, آن حضـرت تنها راوى حـديث است كه از پيـامبـر اكـرم(ص) يــا اميـرمـومنان(ع) نقل مـى كنـد; ولـى ما تنها به رواياتـى اشـاره مى كنيـم كه در آن امام(ع) خـود سخنى فرمـوده يا پرده از حقيقتى بـرداشته است. البته ايـن سخـن با نقل مـواردى كه آن حضرت از رسـول اكرم يا اميرمومنان مطلبى پرسيده و سپـس پرسـش و پاسخ را باز گفته است, منافات ندارد; زيرا به هر حال خـود حضرت در متـن جريان حضـور داشته است. به هر ترتيب امام حسين(ع) در ايـن دسته از روايات به تبييـن بطنـى از بطـون قرآن پـرداخته, از تاءويل, تفسيـر يا شـاءن نزول آيات پـرده بـرمـى دارد و گـاه بـراى بيان حقيقتى به آيه استدلال مى كند.
توسل به اهل بيت

در ذيل آيه 62 سـوره بقره امام(ع) فرمود: اگر آنها[ يهوديان]با نيتـى صادق و عقيده اى درست از عمق جان خـداى را به ((محمد و آل پاكـش)) مى خواندند تا نگاهشان دارد ... حتما خداوند با كرمش به آنها پـاسخ مـى داد; امـا كـوتـاهـى كـردنـد ...
سرزنش دشمنان اهل بيت

در ذيل آيه 97 سـوره بقره امام(ع) مى فرمايد: همانگونه كه يهود را به جهت دشمنـى با جبـرئيل(ع), مـورد مذمت قرار داده; دشمنان ((اهل بيت)) را نيز مشمول سرزنـش خـويـش گردانيده است. زيرا به اعتقـاد آنان نيز جبـرئيل(ع) و فـرشتگان مقـرب خـدا بـراى يارى رسـانـدن به محمـد(ص) و علـى(ع) فـرود مـىآمـدنـد ...
پيروى از اهل بيت

امـام(ع) به اشـاره پـدر گـرامـى اش حضـرت اميـرمـومنــان(ع) در تـوضيح مراد از ((ناس)), در آيه 199 سوره بقره مى فرمايد: مقصود از آن, ما اهل بيت هستيـم و به هميـن جهت, خداوند مى فرمايد: از همان جايـى كه مردم (ناس) كوچ مـى كنند, كـوچ كنيد[ .و پيروى از اهل بيت را پيشه خويـش سازيد] در آيه 75 سوره انفال مى خوانيـم: ... و خـويشاوندان نسبت به يكديگر در احكامى كه خدا مقرر داشته [از ديگران] سزاوارترنـد. امام(ع) فرمـود: هنگامـى كه ايـن آيه نازل شـد, از رسـول خـدا(ص) در باره تاءويل آن پـرسيـدم. رسـول خدا(ص) فرمـود: به خـدا سـوگند, جز شما كـس ديگرى را قصد نكرده است و شما همان خـويشاونـدان من هستيد. پـس هر گاه مـن از دنيا رفتـم, پدرت علـى(ع) نسبت به من و جانشينى مـن سزاوارتر است; و هر گاه پدرت از دنيا برود, برادرت حسـن(ع) بـدان سزاوارتر است; و آنگاه كه حسـن(ع) از دنيا بـرود, تـو بـدان مقام سزاوارتـرى. گفتـم: اى رسـول خـدا, بعد از مـن چه كسـى شايسته آن مقام است؟ فرمـود: پسرت على. به هميـن ترتيب نام يكايك ائمه اطهار (عليهم السلام) را بـرشمرد; هر كـدام را بعد از ديگرى شايسته تر به خلافت دانست و در پايان فرمـود: غيبت در زمان نهميـن فرزندت به وقـوع مى پيوندد. ايـن ائمه نسل تواند, خداوند علم و فهم مرا به ايشان عطا كرده است و سرشت آنها از سرشت مـن است. خدايا ايـن مردم را چه مى شود كه با آزار خاندانم مرا مىآزارند؟! خداوند شفاعتـم را نصيب ايشان نگرداند.
پاداش پيروى از اهل بيت

در آيه 29 سوره رعد مى خـوانيـم: ((آنان كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادنـد, طـوبـى و بهتـريـن سـرانجامها در انتظارشان است.)) امام(ع) مـى فرمايـد: ايـن آيه در مورد اميرمـومنان نازل شده است. ((طـوبى)) درختى است در خانه وى در بهشت و هيچ ميوه اى در هيچ خانه اى از خانه هاى بهشت نيست; مگـر آنكه شاخه اى از ايـن درخت در آن وجـود دارد. خداوند در آيه 71 سوره اسراء مى فرمايد: ((روزى كه هر گروهى را با پيشوا و امام خويـش مى خـوانيـم ...)) امام(ع) فرمـود: آرى, پيشـوايان دو دسته اند; امامـى كه مردم را به هـدايت دعوت مى كند و مـردم از وى پيروى مـى كننـد و به سعادت مى رسند و امامى كه مردم را به گمراهى فرا مـى خـواند و مردم نيز از وى پيروى مى كنند[.و در تباهـى غوطه ور مـى گردنـد] 2پـرسـش از ولايت اهل بيت در قيـامت2 خـداونـد در آيه 36 سـوره اســراء مـى فـرمايـد: ((چشـم و گـوش و دل, تمامـى اينها مـورد پـرسـش و بازخـواست قـرار مـى گيرنـد.)) امام(ع) فـرمـود[ :رسـول خـدا(ص) فرمـود]: ... به عزت پروردگارم سـوگنـد, تمامـى امت مـن در روز قيامت باز داشته مـى شـونـد و از ولايت اميرمـومنان(ع) بازخـواست مى گردند.
احترام به اهل بيت

در آيه 82 سـوره كهف مـى خـوانيـم: ((... و امـا آن ديــوار, از آن دو يتيـم در آن شهر بـود و زير آن گنجـى متعلق بدانها وجـود داشت و پدرشان مردى نيكـوكار بـود. پروردگارت مى خـواست آنها به حد بلـوغ برسند و گنج خـود را بيرون آورند...)) امام به يكى از منحرفان مى فرمايد: به خاطر احترام چه كسـى آن ديـوار براى ايـن دو يتيـم محفـوظ مانـد؟ مرد گفت: پدرشان امام فرمـود: آيا پـدر آنها بهتر بود يا رسول خدا؟ آن مرد بديـن وسيله به مقام و عظمت آن خـانـدان پـى بـرد و سـرافكنـده و شـرمسـار گـرديـد.
جدال ميان اهل بيت و بنى اميه

شخصـى از آن حضـرت در بـاره آيه 19 سـوره حج پـرسيــد. خداوند در اين آيه مى فرمايد: ((اينان دو گروهند (دشمـن يكديگر) كه در باره پروردگارشان به جـدال و نزاع برخاستند.)) امام پاسخ داد: ما و بنى اميه هستيـم كه در باره خداى ـ عزوجل ـ به جدال و مخـاصمه پـرداخته ايـم; مـا مـى گـوييـم خـداى راست گفت; و آنـان مـى گـويند: خـداى دروغ گفت: پـس ما و ايشان تا روز قيامت[ نيز] دشمن يكديگريم.
اهل بيت, حكمرانان الهى

در آيه 41 سوره حج مى خوانيم: [))ياران خدا] كسانى هستند كه اگر در زميـن بدانها قدرت و مكنت بخشيـم, نماز را بـرپا داشته و زكات را مـى پـردازنـد و امـر به معروف و نهى از منكر مـى كنند و ...)) امام(ع) فرمـود: ايـن آيه در شـاءن مـا اهل بيت فـرو فـرستـاده شـده است.
طهارت و عصمت اهل بيت

خداوند در آيه 33 سـوره احزاب مـى فرمايد: ((خـداوند اراده كرده است كه پليـدى و گناه را تنها از شما اهل بيت دور سـازد و شمـا را پاك گرداند[ .و به مقام عصمت رساند])) آن حضرت فرمود: رسـول خـدا(ص) در منزل ام سلمه بـود كه بـرايـش[ غذايـى به نام] حريره آوردند. آن حضرت على و فاطمه و حسـن و حسيـن(ع) را فرا خواند و همگى از آن خـوردند. سپـس عباى خيبرى بر آنها افكند و آيه فـوق را تلاوت فرمود.
اهل بيت منبع علوم

خـداونـد در آيه 12 سـورء يـس مـى فـرمـايـد: ((و همه چيز را در امام آشكار كننـده اى برشمرده ايـم.)) آن حضرت فرمود: ... حضرت رسـول خـدا(ص) فرمـود: مراد از ((امام مبيـن)) اميرالمـومنيـن(ع) است, بـى ترديد او همان امامـى است كه خداى ـ تبارك و تعالـى ـ در وى علـم هر چيزى را به شماره درآورده است.
پيـوستـن به اهل بيت و دوستـى بـا ايشان

در آيه 23 سوره شورى مى خوانيم:
[((اى رسول ما, به امت] بگو: مـن از شما اجرى نمى خواهم جز دوست داشتـن نزديكانـم. )) امام حسيـن(ع) فرمـود: آن خـويشاونـدى كه خداوند پيـوند بدانها را فرمان داده و حق آنان را گرامـى داشته و خـوبـى را در ايشان نهاده است, خـويشـاونـدى ما اهل بيت است. خـداونـد حق مـا را بـر هـر مسلمـانـى واجب كـرده است.
اهل بيت هماره در حال عبادت

خـداونـد در آيه 29 سـوره فتح مـى فـرمـايــد: ((... آنان[ كسانـى كه با رسـول خـدا(ص) در برابر كفار سرسخت و در ميان خـود مهربانند] را مـى بينـى كه پيـوسته در حال ركـوع و سجـودنـد ...)) امام(ع) فرمـود: ايـن آيه در باره علـى بـن ابـى طالب(ع) نازل شده است.
اهل بيت سرچشمه روشنايى ها

در آيات آغازيـن سوره شمس مى خوانيـم: ((سوگند به خورشيد و تابش و گسترش نـور آن در هنگام بالا آمـدن ...; و سـوگنـد به ماه, آن هنگام كه در پى خورشيد برآيد و سوگند به روز آن هنگام كه زميـن را روشنايـى مـى بخشد.)) امام(ع) فرمـود: مراد از خـورشيد, محمد رسـول خدا است; و مراد از ماه اميرمومنيـن على است كه به دنبال محمد(ص) مـىآيد و مراد از روز قائم آل محمد است كه زميـن را از قسط و عدل پر مى سازد.
نعمت ديندارى و ولايت اهل بيت

در آيه 11 سوره ضحى مى خوانيـم: ((... و اما نعمت پروردگارت را, پس بازگو كـن.)) امام(ع) فرمود: مراد از نعمت, دين و اعتقاد به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) است.
اهل بيت و آگـاهـى از رويـدادهـاى آينـده

اميرالمومنين(ع) سـوره قـدر را تلاوت مـى فرمـود. حسيـن(ع) گفت: پدر, گـويا ايـن سـوره[ كه]از دهان شما[ شنيده مـى شـود] شيرينى خاصـى دارد! حضرت فرمـود: اى فرزند رسـول خدا و فرزندم, مـن از اين سوره چيزى مى دانم كه تو نمى دانى. هنگامى كه ايـن سوره نازل شد, جـدت رسـول خـدا(ص) مرا فرا خـواند. وقتـى به محضرش شرفياب شدم] آن را برايـم قرائت فرمود; سپـس بر شانه راستـم زد و گفت: اى برادر من و وصـى من و سرپرست و والى امتـم بعد از مـن, و اى دشمن دشمنان مـن تا روزى كه همگان برانگيخته شـوند, ايـن سـوره بعد از مـن براى تـو است و بعد از تـو بـراى فـرزنـدانت[ .آرى] جبرئيل(ع) برادر فرشته ام, حـوادث امتـم را در سنت خويـش برايـم گفته است و همانها را براى تـو نيز بازگو خواهد كرد. ايـن سوره در جان قدسى تو و جانشينان[ مـن و تو] تا آن هنگام كه طلوع فجر قـائم(ع) سـرزنـد همـاره نـوربخـش خـواهـد بــود.
اللهم عجل فرج قائم آل محمد(ع)

برگرفته شده از كوثر - ش 21

 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

عروس به سوى حجله يا خانه بخت

در احاديث متعدّدى وارد شده و نيز مورّخين ثبت كرده اند :
چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها برگزار شد و خواستند كه آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشايعت آن عروس شركت كردند .
پس مركب حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را كه به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند .
و لِجام آن را جبرئيل عليه السلام در دست گرفت و اسرافيل كنار مركب مواظب عروس بود و ميكائيل نيز مِشگ و عنبر دود مى كرد .
هنگام حركت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت يعنى خانه شوهر جبرئيل تكبير مى گفت و ديگر همراهان و مشايعت كنندگان نيز مى گفتند : اللّه اكبر
و از همان زمان بود كه شعار تكبير و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گرديد .
در برخى از روايات گفته شده كه در شب عروسى ، يك ظرف شير توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود كه آن را بياشامند .

و در بعضى ديگر از روايات چنين آمده است كه صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شير آورد و فرمود: بياشاميد .
صبح عروسى ، پدر عروس جهت ديدار داماد و عروس به منزل ايشان تشريف آورد و ضمن تبريك و تهنيت و بيان تذكّراتى به هر دو نفر، فرمود :
فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، كه سرور تمام صالحان و نيكان دنيا و آخرت مى باشد .
و سپس خطاب به داماد كرد و فرمود: اين دخترم بسيار عزيز است ، پس هر كه او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه به او توهين نمايد، مرا توهين كرده است .
و نيز فرمود: خداوند، زمين را مهريّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر كه روى زمين راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود (1)

پی نوشتها:

1- بحارالا نوار: ج 43، ص 137 145 به نقل از كافى ، كشف الغمّة ، مصباح الا نوار، .... و احقاق الحقّ: ج 19، ص 134 136 با تفاوت .

منبع: کتاب چهل داستان و چهل حديث از حضرت فاطمه زهرا عليها السلام

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سيماشناسي سيدالشهداء(ع) در آينه زيارت ناحيه مقدسه

آيينه‏اي از نور و حضور
آن‏چه مرا از ميان زيارات گوناگون شيفته خود ساخته است، زيارتي است از فرزند او؛ قائمي به پاناخاسته و منتظري آشفته كه هر صبح و شام بر او خون مي‏
گريد و پايان اندوهش را در ظهور مي‏جويد. آن‏چنان زيارتي كه علامه گرانپايه، مجلسي(ره) آن را به نقل از چندين نفر از بزرگوارترين فقهاي شيعه در كتاب
ارزشمندش بحارالأنوار آورده است.1 و در پايان پس از نقل سخن مؤلف المزار الكبير، مبني بر خروج اين زيارت از ناحيه مقدسه امام عصر(ع) مي‏نويسد:
و ظهر أنّ هذه الزياره منقوله مرويّه.
روشن و آشكار است كه اين زيارت دارنده سند روايتي و نقل از امام معصوم است.2
باري، پيش از ورود، اين نكته بايسته يادآوري است كه اين گنج معنوي و درياي خروشان معرفت، عرصه غواصاني خبره و چيره دست است كه با نگاه تيزخويش،
عيار سخن را باز شناسند و آن را با صيقل معرفت خويش شفاف سازند. اين‏جاست كه جاي دارد دست استدعا به پيشگاه حقيقت‏يابان خبره دراز نماييم و پاسدار
حضور و ورود مؤثر ايشان در اين وادي شويم كه اين عرصه ساحتي است بس غريب، شگرف، شريف و شايسته توجه. از اين‏رو با بلم ادراكمان و ياري جستن از
ستارگان درخشان قرآن، سيره و حديث بر اين اقيانوس معنا شناور مي‏شويم تا شايد به قدر وسع خويش از عهده تكليف برآييم كه:
لا يكلّف الله نفساً إلاّ وسعها.3

مناظر گوناگون
بي‏گمان آن زمان كه سخن از مردان بزرگ همت و عالي‏درجه پيش مي‏آيد، سكان قلم مضطرب مي‏شود؛ چرا كه جهات شخصيتي آنان به تعداد شعاعهاي
دايره، گاه بي‏شمار مي‏شود. حال در كرانه شخصيت اكرم المستشهدين، حسين بن علي(ع) چگونه بايستي قلم راند؟ اين نكته‏اي است سخت گران. زواياي
پنهان و آشكار زندگاني وي، دوران امامتش و قيام گرانقدرش و... براي او وسعتي كم‏نظير فراهم مي‏سازد و از اين وسعت كه در گذريم، عمق اين اقيانوس عمود
بر زمين به راستي براي ما بسيار مبهم مي‏نمايد. از اين رو، گريزي نداريم جز آن‏كه با مصباح زبانش گام بر كيهان معرفتش بگذاريم و همتمان تنها شناسايي و تأمل
در جنبه‏هايي محدود و كوتاه از سيماي او باشد. از همين منظر به مشاهده سيماي سياسي، اجتماعي حضرت سيدالشهداء(ع) در زيارت ناحيه مقدسه مي‏
پردازيم.

سيماي سياسي - اجتماعي
پس از روزگاران پر آشوب عثمان، نوبت به امير مؤمنان(ع) رسيد. از او خواسته شد تا افسار شتر خلافت را به دست گيرد و آن را در مسير اصلي‏اش براند. اما
در همان روزهاي آغازين سفره دردها و حسرتها را برگشود و در برابر مسلمانان از گذشته‏ها سخن راند:
بندگان خدا در زماني واقع شده‏ايد كه خير و نيكويي به آن پشت كرده و شرّ و بدي بدان روي‏آور شده است و ابليس هر روز بيش از گذشته در كار گمراهي مردم
طمع مي‏ورزد و... كجايند خوبانتان و وارستگان از شما، آنان كه در كسبشان از حرام مي‏گريختند و در كردار و انديشه پاكي برمي‏گزيدند.4
و پس از پدر اندكي بعد ريشه حيات سبط اكبر نيز در آتش جهالتها مي‏سوزد و خونهاي به دل برگرفته را در طشت فراغ از دردها مي‏ريزد و اينك نوبت حسين
است. امروز دوران فتنه‏ها و بدعتها است. زمانه‏اي ناامن است كه در نامه دردناك و پر شور امام به معاويه اين چنين انعكاس مي‏يابد:
آيا تو قاتل حجر و ياران او نيستي كه اهل پرهيزگاري و بندگي بودند و براي از ميان برداشتن بدعت و امر به معروف و نهي از بديها قيام كردند؟... آيا تو كشنده
عمر بن حمق كه از بسياري عبادت چهره و تن فرسوده بود، نيستي؟ آيا تو ادعاي فرزندي زياد براي ابوسفيان نكردي... و سپس او را بر مردمان سلطه بخشيدي
تا بر مسلمانان سخت گرفته، دست و پاي آنان بريده، بر شاخه‏هاي نخل به دار آويزد.5
او از جدش به يادگار داشت كه: هر آن كس چنين احوالي ببيند و بر آن نخروشد و با كردار و گفتارش بر نياشوبد همان شايسته كه خداوند وي را به جايگاه
ظالمان و بدعت‏گزاران بيندازد.6
اما او حافظ حقوق ضعيفان بود و بهار يتيمان و پناهگاه مردمان به شمار مي‏آمد:
و تأخذ للدنيّ من الشريف... كنت ربيع الأيتام و عصمه الأنام7.
و در برابر ديدگانش دارا و ندار يكسان بودند:
تساوي في‏الحكم بين القوي والضعيف8.
و نسبت به اسلام و مسلمين مهربان بود:
للإسلام والمسلمين راحماً9.
مگر مي‏شد چنين شخصي در برابر اين طغيانها در گوشه‏اي زانوي سكوت در بغل بگيرد؟ پس بايستي به‏پا مي‏خاست. سنتها را برپا، فتنه‏ها را خاموش، و
راههاي محكم حقيقت را باز مي‏گفت و حق جهاد را ادا مي‏نمود:
و سننت السنن و أطفأت الفتن و أوضحت سبل السداد و جاهدت في‏الله حق الجهاد10.
از اين رو او مي‏بايست ريشه مستكبران را بسوزاند و گردن گردنكشان را بشكند و بر سرشان بكوبد تا ستون دين پابرجا و استوار بماند:
و لعماد الدين رافعاً و للطغيان قامعاً و للطفاه مقارعاً11.

مبارزه، شيوه‏ها و روشها
از جمله ويژگيهاي زيباي زيارت ناحيه، سيماشناسي تاريخي نهضت حسيني است. براساس اين متن حماسه «ثارالله» تنها به قيام عاشورا خلاصه نمي‏شود
بلكه قامت اين حماسه به درازاي مدت امامت حضرت است. به همين بهانه به روشهاي مولا در طول اين دوران نگاهي گذرا خواهيم انداخت.
الف) سكوت فعال: پس از برادر، او نيز در كناره امن حرم پيامبر آرام گرفت و جليس بيت و محراب گشت و ترك لذات گفت:
و أنت في حرم جدّك قاطن... جليس البيت و المحراب. معتزل عن اللذات والشهوات12.
امابين او و ظالمان خط پر رنگي از تفاوت است.
و للظالمين مباين13.
او اگر چه بنا بر مصالح دست بر قبضه جهاد و شهادت ندارد، اما بر انكار قلبي و زباني تا حدي ممكن پاي مي‏فشارد؛ چرا كه او عابدي زنداني در كنج سجاده
نيست:
و تنكر المنكرات بقلبك و لسانك علي حسب طاقتك14.
و از آن جمله مي‏توان برشمرد:
اول، نامه‏اش به حكومت فتنه: در آن نامه نوشت:
به خدا سوگند من فتنه‏اي براي مردم بزرگ‏تر از حكومت تو نمي‏بينم... به خدا قسم من جهاد با تو را برترين كارها مي‏دانم و به آن سبب تقرب خدايم را مي‏
جويم.15
دوم، بيان كننده منزلت خاندان وحي: در مجلس بر عليه معاويه مي‏شورد و خود را فرزند كسي كه در پاكي به مانند آب آسمان است برمي‏شمرد. اهل و تبار
خويش را نيكنام و شريف معرفي مي‏كند و همه اينها را نه براي كسب افتخار و امتياز جاهلي، بلكه در پيوندي با خدا به ارزيابي مي‏نشيند:
من فرزند كسي هستم كه خشنوديش، رضاي خداي رحمان و خشمش غضب خداست.16
سوم، كنگره حج: در آن كنگره در صحراي مني و در جمع تابعين و فرزندان صحابه مي‏خروشد و معاويه را ستمكار و همه را به حق فراموش شده‏اش مي‏
خواند.17
چهارم، مرزكشي بين خاندان ولايت و حكومت ظلمت: در ميان سنتهاي رايج قبيله‏اي كه ازدواج خود مي‏توانست راهي براي پيوند باشد، امام مبارزه‏اي ظريف را
برمي‏گزيند و خواستگاري معاويه را از دختر عبدالله بن جعفر، براي فرزندش يزيد ناكام مي‏گذارد تا دستاويزي در دستان آن پير زخم خورده قرار نگيرد و وسيله
كسب اعتبار او و فرزندش فراهم نشود.18
پنجم، كنايه از كفر: در مجلسي در پاسخ به آنچه معاويه از كشتار شيعيان بيان مي‏دارد و قصدش تضعيف موقعيت و تهديد امام است، مي‏فرمايد:
اما اگر ما پيروانت را بكشيم آنان را نه كفن و دفن مي‏كنيم و نه بر آنان نماز مي‏گزاريم.19
و اين همان حمايت سكوت فعالي است كه او بر حسب طاقت و امكانش بدان پرداخت.
ب) انكار كامل: مرگ دژخيم حيله‏گر اموي و فرا رسيدن ايام حكمراني فرزند سبكسر او، شرايط را به گونه‏اي ديگر تغيير داد و اين احوال راهي ديگر را مي‏طلبد:
ثم اقتضاك العلم للإنكار و لزمك أن تجاهد الفجّار20.
و اينك زمان عمل بود و انكار عملي. اوضاع آن زمان از زبان امام اين‏گونه شفاف گشته است:
مردم آگاه باشيد! اينان فرمانبري از خدا را ترك و پيروي از شيطان را بر خويشتن واجب نموده‏اند. فساد و تباهي را ترويج و حدود خدا را به تعطيلي كشانده‏اند و
سرمايه‏هاي اقتصادي را - كه ويژه خاندان پيامبر است - به خود مخصوص گردانيده‏اند.21
و در اين زمان آيا جاي هيچ سكوت است؟ پس با دليري در برابر خواست وليد در بيعت با يزيد، قد علم كرده از بيعتش سرباز مي‏زند و خطاب مي‏كند:
اي فرماندار حكومت، ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت. ما خاندان، محل آمد و شد فرشتگان و جايگاه نزول رحمت حقيم. خداوند اسلام را از ما آغاز كرده و با ما
به پيش خواهد برد. و يزيد فردي شرابخواره و كشنده بي‏گناهان است كه حرمت تكاليف الهي نگاه نداشته و آشكارا فسق و فجور روا مي‏دارد.22
بدين‏سان امام گام در آخرين مرحله امر كردن به معروف و نهي كردن از پليديها مي‏گذارد تا هم‏اينك مصداق گفتار پدر شود:
و منهم المنكر للمنكر بيده و لسانه و قلبه23.
چرا كه او به نيكي مي‏داند كارهاي نيك همگي و نيز جهاد در راه خداوند در برابر وظيفه امر به معروف و نهي از منكر همچون قطره‏اي است برابر درياي خروشان
و گسترده اعمال محبوب:
و ما أعمال البرّ كلّها والجهاد في سبيل‏الله عند الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر إلاّ كنفثه في بحر لجّي24.
پس در كنار امر جدش زبان به اين كلام مترنم مي‏سازد و خداي را مخاطب مي‏سازد:
أللّهمّ و إنّي أحبّ المعروف و أكره المنكر.25
خداوندا! من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم.
ج) دعوت با حكمت: جوّ مدينه سخت ملتهب است. امام مي‏داند كه از او در نخواهند گذشت. پس با خاندان و پيروانش راه سفر پيش مي‏گيرد و به سوي مكه
مي‏راند:
فسرت في اولادك و أهاليك و شيعتك و مواليك26.
هدف او نه فرار و گريز از چنگال مرگ، بلكه تكميل برنامه خويش است. همان كه بارها و بارها گفته بود: «اصلاح» در تمام جنبه‏ها. و حال او به مكه رسيده
است. در مني خواص را مي‏يابد، زبان به حكمت مي‏گشايد و لب به شكايت؛ چرا كه تا خواص از مسير حق منحرف نگردند، عوام بر پل راستي استقامت خواهند
كرد:
و صدعت بالحقّ والبيّنه و دعوت إلي الله بالحكمه... و أمرت بإقامه الحدود والطاعه للمعبود27.
و اين چنين مي‏گويد با آن خواص:
مجاري كارها و احكام به دست عالمان به دين خداست كه بر حلال و حرام خدا آگاه و امينند و از شما اين منزلت ربوده شد، و آن از كفتان نرفت مگر به دوريتان از
حق و اختلافتان در سنت پيامبر با اين كه دليل روشن بر آن داشتيد و اگر بر آزارها شكيبايي مي‏كرديد و هزينه‏هايش به جان مي‏خريديد، زمام امور خدا با شما بود
و از جانبتان جاري. شمايان، ظالمان را در جاي خود نشانديد و امور خدا را به آنان واگذاشتيد تا به شبهه بپردازند و در شهوت دلخواه خود راه بپيمايند... مي‏بينيد
كه پيمانهاي خدا شكسته مي‏شود و پريشان نمي‏گرديد... نابينايان، از كارافتادگان و بي‏زبانان در شهرها رها شده‏اند و رحم نمي‏كنيد و به مسئوليت خويش سر
نمي‏سپاريد و به متعهدان و آن كسان كه در اين راه كوشايند وقعي نمي‏گذاريد و خود به سازش با ستمكاران آسوده‏ايد.28
د) دعوت به رشد و هدايت: حسين خويش را خواستار هدايت مي‏دانست و در هنگامه به ياري‏اش مي‏شتافت:
تحوط الهدي و تنصر29.
وي هدايت را در كمال مي‏يافت و همگي را به «سبيل رشاد» مي‏خواند؛ چرا كه وي علت العلل جهالتها و دور افتادگي از حق و فرو رفتن در منجلاب بدعتها را
در نبود رشد معنوي و اسلامي جامعه جست‏وجو مي‏كرد. پس دعوت به راه رشد و رستگاري را در پيش گرفت و به هر بهانه اين كلام را باز گفت:
دعوت إلي الرشاد و أوضحت سبل السداد.
و در نامه‏اي به مردمان بصره نوشت:
شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش مي‏خوانم. شرايط چنان است كه مرگ سنت را در بر گرفته و بدعت سر برآورده است. اگر سخنم را بشنويد به راه كمال و
نيك‏بختي رهنمونتان خواهم گشت.30
ه’) اندرز با تكرار: با اندك كاوشي در وقايع حماسه جاودانه حسين اين حقيقت به راحتي آشكار مي‏شود كه مولا در هر جا و با كم‏تر بهانه‏اي به وعظ و اندرز
مي‏پردازد. اين ماجرا به ويژه در آخرين لحظات زندگاني ايشان رنگ و بويي ديگر مي‏گيرد. او امام است، مرهم زخمها و راحم مردمان. او فرزند كسي بود كه قرآن
در حقش فرموده بود:
عزيز عليه ما عنتّم.
پس لب به اندرز مي‏گشايد:
هان اي مردم! به سخنم گوش فرا دهيد و در پيكارم نشتابيد تا حق اندرزتان را كه بر دوش من است، ادا نمايم و عذر آمدنم را بيان... به درستي كه وليّ من
خداي نازل كننده قرآن است. اوست كه صالحان را سرپرستي مي‏كند. اما بعد، اينك نسبم را بررسي كنيد و بنگريد من كيستم؟ آنگاه به خود آييد و خويشتن را
نكوهش كنيد و بنگريد آيا شما را رواست كه مرا كشته، حرمتم را هتك كنيد؟31
و تو اي مولاي ما، تا آخرين دم بر اين راه اصرار ورزيدي و باران پر رحمت اندرزت را بر آن خاك‏نشينان بي‏حاصل باريدي و دريغ از آن همهمه‏ها، هنوز فريادت را به
گوش داريم كه فرمودي:
واي بر شما، شما را چه شده است كه سكوت اختيار نمي‏كنيد تا سخنانم را شنوده به رشد و سعادت و كاميابي رهسپار شويد. هر آن‏كس از من پيروي كند از
راه يافتگان است و آن‏كس كه نه، از هلاك شدگان.32
و پس از اين اندرز بسيار و تأكيد بر آن، رهسپار ميدان مجاهدت گشتي:
فجاهدتهم بعد الإيعاز لهم و تأكيد الحجه عليهم.33
و) جهاد: آن‏گاه كه اندرزهايت بر ديواره سنگي قلبهايشان اثري نكرد رجز خوانان به صفوفشان تاختي.
الموت أولي من ركوب العار
والعار أولي من دخول النار34
در دل آن گرد وغبار، مردانه مي‏رزميدي و ناملايمات را به جان مي‏خريدي؛ آن‏چنان كه فرشتگان از صبر تو به شگفت درآمدند:
و أنت مقدم في‏الهبوات. و محتمل للأذيات، قد عجبت من صبرك ملائكه السموات35.
در آخرين رمق، حقاً كه عالمي از آن مناجاتت به عجب آمد:
صبراً علي قضائك يا ربّ لا إله سواك يا غياث المستغيثين مالي ربّ سواك ولا معبود غيرك، صبراً علي حكمك.36
و صد لعن و نفرين بر آنان باد كه اسلام زنده را سر بريدند و مجسمه نماز و روزه و تنديس راهنما به سوي سنتها و احكام را برخاك افكندند.
فالويل للعصاه الفساق لقد قتلوا بقتلك الإسلام، و عطّلوا الصلوه والصيام، و نقضوا السنن والأحكام.37

رهبري و عدالت
آنچه آمد، تنها روشنگر برخي اهداف و روشها در طول دوران حماسه و امامت بود. اما هدف مهم و ارزشمند امام، بسط عدالت اجتماعي و نشر آن بود:
و تبسط العدل و تنشره38.
و اين مهم جز با به دست گرفتن رهبري جامعه نه ممكن بود و نه ميسور. به همين دليل در متن گفتار حضرت سيدالشهداء در مناجاتي با پروردگار خويش ضمن
برائت جستن از بازي قدرت بر سرسراي دنيا، اهداف خود را به روشني باز مي‏گويد:
پروردگارا! تو مي‏داني اين حركت نه براي رقابت بر سر حكومت و قدرت و نه به مقصود كسب مال بي‏مقدار دنياست، بلكه به خاطر نماياندن نشانه‏هاي دين توبه
مردم و اجراي اصلاح در سرزمينهاي تو است تا بندگان ستمديده‏ات از چنگال ظالمان برهند و واجبات و احكامت و سنتهاي تعطيل گشته‏ات دوباره جاري شوند.39
خطكش و ترازهاي او حتي براي رهبري خودش نيز سخت بي‏گذشت است:
فلعمري ما الإمام إلاّ العامل بالكتاب والآخذ بالقسط والدائن للحق والحابس نفسه علي ذات الله.40
به جانم سوگند پيشواي راستين آن‏كس است كه كارگزار كتاب الهي باشد و پيشه‏ور عدل و قسط بوده از حق پيروي كرده، هستي‏اش را وقف خدا و فرمانش
كند.
و مگر پژوهش در آغاز و انتهاي زندگاني و حماسه‏اش از او جز اين معرفي مي‏كند:
و كنت... للحق ناصراً... و للدين كالئاً، و عن حوزته مرامياً... و تنصرالدين و تظهره.41
ياري دهنده حق، مدافع دين و پاسدار مرزهايش بودي، به ياري دين شتافتي و آن را آشكار ساختي.



پي‏نوشتها:

× بخشي از مقاله منتشر شده در مجله معرفت شماره 64، فروردين 1387.

1 . مانند سيد شريف مرتضي، شيخ مفيد در المزار و شيخ محمد در المزار الكبير.

2 . بحارالانوار، ج98، ص328.

3 . سوره بقره(2)، آيه 286.

4 . نهج‏البلاغه، خطبه 129.

5 . الإمامه والسياسه، ج1، ص203.

6 . موسوعه كلمات الإمام الحسين، ص360.

7 تا 14. زيارت ناحيه مقدسه.

15. الامامه والسياسه، ص203.

16. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص242.

17. الاحتجاج، ج2، ص19.

18. بحارالانوار، ج44، ص207. همچنين موسوعه كلمات الامام الحسين، ص242 به بعد.

19. بحارالانوار، ج44، ص129.

20. زيارت ناحيه.

21. تاريخ الامم والملوك (الطبري)، ج4، ص304.

22. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص283.

23 تا 24. نهج‏البلاغه، حكمت 374، ص720.

25. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص285.

26 تا 27. زيارت ناحيه.

28. تحف العقول، ص238.

29. زيارت ناحيه.

30. تاريخ الامم والملوك (الطبري)، ج4، ص266.

31. موسوعه كلمات الامام الحسين، 419.

32. تحف العقول، ص240.

33. زيارت ناحيه.

34. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص499.

35. زيارت ناحيه ص50.

36. موسوعه كلمات الامام الحسين، ص510.

37 تا 38. زيارت ناحيه.

39. تحف‏العقول، ص239.

40 تا 41. تاريخ الامم والملوك (الطبري)، ج4، ص262.



علي اقليدي‏نژاد

ماهنامه موعود شماره 51

 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تربت كربلا

در زمان حضرت صادق عليه السلام زن زانيه اى بود كه هر وقتى بچه اى از طريق نا مشروع مى زائيد به تنور مى انداخت . و آنها را مى سوزاند، تا اين كه اجلش رسيد و مرد.
اقربا و خويشان او زن را غسل و كفن كردند و نماز برايش خواندند و به خاكش سپردند، ولى يك وقت متوجّه شدند زمين جنازه اين زن بد كاره را قبول نمى كند و به بيرون انداخت ، آن عده كه در جريان دفن اين زن بد كاره شركت داشتند احساس كردند شايد اشكال از زمين و خاك باشد جنازه را در جاى ديگرى دفن كردند، دوباره صحنه قبل تكرار شد، يعنى زمين جسد را نپذيرفت و اين عمل تا سه مرتبه تكرار شد.
مادرش متعجب شد آمد محضر مقدّس آقا امام صادق عليه السلام و گفت : اى فرزند پيامبر به فريادم برس ...
و جريان را براى حضرت بازگو كرد و متمسك و ملتجى به حضرت گرديد، وجود مقدّس آقا امام صادق عليه السلام وقتى جريان را از زبان مادرش ‍ شنيد متوجّه شد كار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرام زاده بود، فرمود:
هيچ مخلوقى حقّ ندارد مخلوق ديگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است .
مادر آن زن بد كاره به امام عرض كرد: حالا چه كنم . حضرت فرمود: مقدارى از تربت جدّم سيدالشهداء ابى عبداللّه الحسين عليه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذاريد زيرا تربت جدّم حسين عليه السلام مشكل گشاى همه امور است مادر زن زانيه مقدارى تربت كربلا تهيه نمود و همراه جنازه گذاشت ، و ديگر تكرار نشد.

كشكول النور ج 2 ص 18
داستانهايى از زمين كربلا
ر - يوسفى

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
- 20 - 21 - 22 - 23 - 24 - 25 - 26 - 27 - 28 - 29 - > -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288928
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom