پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

بي كسان را كس تويي

بي كسان را كس تويي

خواجگي هر دو عالم تا ابد

كرده وقف احمد مرسل احد

يا رسول الله بس درمانده ام

باد در كف، خاك بر سر مانده ام

بي كسان را كس تويي در هر نفس

من ندارم در دو عالم جز تو كس

يك نظر سوي من غمخواره كن

چاره ي كار من بيچاره كن

گرچه ضايع كرده‌ام عمر از گناه

توبه كردم عذر من از حق بخواه

روز و شب بنشسته در صد ماتمم

تا شفاعت خواه باشي يك دمم

از درت گر يك شفاعت در رسد

معصيت را مهر طاعت در رسد

اي شفاعت خواه مشتي تيره روز

لطف كن شمع شفاعت بر فروز

ديده ي جان را بقاي تو بس است

هر دو عالم را رضاي تو بس است

داروي درد دل من مهر توست

نور جانم آفتاب چهر توست

هر گهر كان از زبان افشانده ام

در رهت از قعر جان افشانده ام

زان شدم از بحر جان گوهر فشان

كز تو بحر جان من دارد نشان

حاجتم آن است اي عالي گهر

كز سرفضلي كني در من نظر
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

در نعت سيد المرسلين عليه الصلوة و السلام

كريم السجايا جميل الشيم

نبى البرايا شفيع الامم

امام رسل، پيشواى سبيل

امين خدا، مهبط جبرئيل

شفيع الوري، خواجه بعث و نشر

امام الهدي، صدر ديوان حشر

كليمى كه چرخ فلك طور اوست

همه نورها پرتو نور اوست

يتيمى كه ناكرده قرآن درست

كتب خانه ى چند ملت بشست

چو عزمش برآهخت شمشير بيم

به معجز ميان قمر زد دو نيم

چو صيتش در افواه دنيا فتاد

تزلزل در ايوان كسرى فتاد

به لاقامت لات بشكست خرد

به اعزاز دين آب عزى ببرد

نه از لات و عزى برآورد گرد

كه تورات و انجيل منسوخ كرد

شبى بر نشست از فلك برگذشت

به تمكين و جاه از ملك برگذشت

چنان گرم در تيه قربت براند

كه در سدره جبريل از او بازماند

بدو گفت سالار بيت الحرام

كه اى حامل وحى برتر خرام

چو در دوستى مخلصم يافتى

عنانم ز صحبت چرا تافتي؟

بگفتا فراتر مجالم نماند

بماندم كه نيروى بالم نماند

اگر يك سر مو فراتر پرم

فروغ تجلى بسوزد پرم

نماند به عصيان كسى در گرو

كه دارد چنين سيدى پيشرو

چه نعت پسنديده گويم تورا؟

عليك السلام اى نبى الورى
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اولين نماز بعد از بعثت پيامبر به جماعت برگزار شد

حجتالاسلام علي دواني، از نويسندگان و محققاني است كه نويسندگي را از 19سالگي آغاز كرد و علاوه بر مقالاتي در اغلب مجلات و جرايد، بالغ بر 85 جلد كتاب نگاشته است.
وي پس از گذراندن تحصيلات مقدماتي در زادگاهش روستاي دوان (از توابع كازرون) در حوزههاي علميه نجف و قم علوم ديني را تحصيل كرده و از محضر درس بزرگاني چون آيتالله بروجردي، امام خميني(ره) و علامه طباطبايي بهرههاي فراواني برده است. دكتر دواني كه از محققان و مورخان تاريخ اسلام به شمار ميآيد، در خصوص شرايط اجتماعي، سياسي و جغرافيايي سرزمين وحي در سالهاي قبل و بعد از بعثت پيامبر اكرم(ص) گفتوگويي با خبرنگار گلستان قرآن داشته است كه بخشهايي از آن را با هم ميخوانيم.
وضعيت جغرافيايي و سياسي شبهجزيره عربستان در زمان قبل از بعثت پيامبر اكرم(ص) را تشريح كنيد.
ابتدا تعريفي از بعثت ضروري است. بعثت يعني برانگيختن پيغمبر(ص) توسط خداوند متعال، براي هدايت و راهنمايي جامعه بشري.
شبه جريزه عربستان كه سرزمين نزول آيات آخرين كتاب الهي است، در زمان بعثت پيامبر اكرم (ص)،تابع يمن و يمن نيز تابع سرزمين حبشه (اتيوپي فعلي) بود. ساكنان كشور حبشه پيرو دين مسيح و تحتالحمايه امپراتوري روم شرقي بودند و از آنها كمكهاي مادي و معنوي زيادي دريافت ميكردند. در زمان سلطه حبشه بر يمن، پادشاه حبشه فرماندهي به نام ابرهه با هفتادهزار سپاه راهي مكه ساخت تا خانه خدا را ويران كند و كليسايي در يمن بسازد تا اعراب به جاي خانه خدا، براي زيارت به آن كليسا رجوع كند. نابودي سپاه ابرهه بهوسيله پرندگان كوچك ،كه داستان آن در قرآن نيز نقل شده از حوادث مهم تاريخي قبل از اسلام در اين منطقه است.
آن زمان ممالك و سرزمينهاي مختلف بين امپراتوريهاي روم شرقي و ايران تقسيم شده بود. بسياري از ممالك مختلف در دست امپراتوري رومشرقي بود. امپراتوري ايران ساساني نيز چند پايتخت داشت كه پايتختهاي مهم آن مدائن و تيسفون بود و نيز سرزمينهاي زيادي حكومت ميكردند. در منطقه عربستان كه بين دو قدرت زمان تقسيم شده بود، اعراب مسيحي اردن، دستنشانده امپراتوري روم شرقي و بلاگردان آنها در مقابل امپراتوري ايران بودند. ملوك حيره را نيز اعراب مسيحي تشكيل ميدادند كه دستنشانده دولت ايران و بلاگردان آنها در مقابل حملات احتمالي دولت روم شرقي محسوب ميشدند. يعني اگر روميها به ايران حمله ميكردند، با اعراب مسيحي سرزمين حيره كه تابع ايران بودند، روبهرو ميشدند تا دولت مركزي ايران خود را براي جنگ آماده كند و همچنين در مقابل، اگر حملهاي از طرف دولت ايران شكل ميگرفت، با مردم سرزمينهاي اردن و سوريه كه اعراب قصاني و مسيحيمذهب در آنها سكونت داشتند، روبهرو ميشدند.
از مهمترين تحولات آن زمان حمايت انوشيروان پادشاه ساساني، از سيف بن زي يزن از اهالي يمن، براي اخراج اشغالگران حبشي از سرزمين يمن ،كه مدت يك سال در ايران اقامت داشت و پادشاه ساساني، 800 نفر از زندانيان سياسي را با كشتي، همراه وي براي تصرف يمن فرستاد و ايرانيان به كمك اعراب محلي، سرزمين يمن را از تصرف حبشيها خارج ساختند و يمن به تحتالحمايگي ايران درآمد. در رابطه با سرزمين يمن نيز بايد گفت با توجه به كوهستاني و صعبالعبور بودن منطقه، تمامي آن سرزمين به تصرف حبشيها و ايرانيها در نيامده و فقط سواحل يمن و شهرهايي مانند صنعا، عدن و قرن تصرف شده بود. لذا، در زمان ظهور پيغمبر اكرم(ص) يمن تقريباً در دست ايرانيها بود و مسيحيهاي حبشه شكست خوردند.
اما سرزمين وحي، يعني ناحيه عربستان كه عمده سرزمين آن را منطقه حجاز در غرب تشكيل ميداد، بقيهاش به صورت كوير خشك و بيآب و علف بود. در قسمت شمال آن، سرزمين شامات و فلسطين قرار داشت و محل بعثت پيغمبر(ص) شامل سواحل درياي سرخ و شهرهاي مدينه، مكه، طائف و اطراف امالقراء بود.
اعرابي كه در ظلمت، جهل و ناداني ميزيستند و زير سلطه اشغالگران يمن بودند، با اشغال يمن توسط ايران، تحت نفوذ دولت ايران قرار گرفتند. در آن هنگام هر كدام از دولتهاي ايران يا روم، يمن را تصرف ميكردند، قطعاً حجاز نيز تحت سلطه آنها قرار ميگرفت. ولي به خاطر نبود توليدات صنعتي و كشاورزي و ...، هيچكدام از دولتها به اين منطقه لشگركشي نميكردند.
ويژگيهاي شهر مكه در زمان قبل از بعثت چگونه بود؟
شهر مكه غير از قداست خانه خدا و رفت و آمد بازرگانان و حجاج كه در عصر جاهليت نيز به ياد حضرت ابراهيم و اسماعيل (ع) به آن رفت و آمد ميكردند، اهميت ديگري نداشت.
بافت اجتماعي مكه در آن زمان به چه صورت بود؟
چون در آن منطقه پادشاه و سلطاني حكومت نميكرد، مردم شهر و حومهاش به صورت قبيلهاي زندگي ميكردند و هر قبيله رئيسي داشت. بهعنوان مثال رئيس قبيله بنيمقضوم ابوجهل بود و رؤساي قبايل بنياميه و بنيهاشم ابوسفيان و ابوطالب بودند. در كل حدود 360 قبيله كوچك و بزرگ در مكه و اطراف آن زندگي ميكردند.
روابط اين قبايل به چه صورت بود و چگونه نظم را در ميان خود برقرار ميكردند؟
روابط اين قبال و انتظاماتشان بر حسب حق جوار بود، مثلاً اگر كسي از قبيله بنيمقضوم قتل نفسي ميكرد و به قبيله بنياميه يا يكي از رجال آن قبيله پناه ميبرد، در امان بود و در جوار او قرار ميگرفت. حتي بعد از ظهور اسلام، حتي اگر يك فرد مسلمان به يكي از كفار پناهنده ميشد، صرفنظر از مسلمان بودنش در جوار آن شخص يا قبيله در امان بود، چون غير از اين راهي براي برقراري نظم و انضباط وجود نداشت.
وضعيت معيشتي و اقتصادي شهر مكه چه شكل و شمايلي داشت؟
مردم مكه چون توليداتي نداشتند، درآمدي نيز نداشتند. بيشتر دستاندركار تجارت بودند و به همين دليل، مكه يك شعر تجاري محسوب ميشد.
آنها دو نوع تجارت انجام ميدادند كه در سوره قريش، خداوند درباره آن ميفرمايد: «رحلت الشتاء و السيف»، يعني تجارت زمستاني و تابستاني.
درباره تجارتها نيز بايد گفت كه از بركات جنگهاي 20ساله بين دولتهاي ايران و روم شرقي، مردم مكه از موقعيت مناسب منطقه، دور بودن از مناطق جنگي و رفت و آمد سرمايهدارها و تجار به شهرشان بخوبي بهرهبرداري ميكردند.
آنان در زمستان به سمت جنوب يمن ميرفتند و به تجارت و خريد و فروش و مبادله كالا ميپرداختند و تابستانها را در سمت شمال، به خريد و فروش كالا در شامات و فلسطين ميگذراندند.
يكي از سنتهاي عصر جاهليت زنده به گور كردن دختران بود كه در خصوص آن ابهامات زيادي وجود دارد. ممكن است در اين باره توضيح دهيد؟
دختركشي كه از سنن عصر جاهليت بود، بيشتر ريشه در فقر داشت. براساس عقايد اعراب بياباننشين فرزند پسر براي جنگ و گريز و غارت كارساز بود. درحاليكه دختر نميتوانست در اين زمينه كمكحالشان باشد. البته اين سنت بين تمام قبايل رواج نداشت بلكه، فقط بعضي قبايل كه در فشار مالي بودند به آن عمل ميكردند. در دو آيه قرآن به اين موضوع اشاره شده است: «لا تقتلوا اولادكم خشيت املاغن» جاي ديگر نيز آمده است كه: «لاتقتلوا اولادكم من املاغن». بعد در ادامه خداوند در آيهاي ديگر ميفرمايد: «نحن نرزقهم و اياهم» و در جاي ديگر ميفرمايد: «نحن نرزقهم و اياكم»: «ما، شما و آنها را روزي ميدهيم. آنها را نكشيد.»
اين دو آيه نشانگر آن است كه سرزمين مورد اشاره از تمدن دور بود. در آن شرايط عبدالمطلب، رئيس قبيله بنيهاشم، رؤساي ساير قبايل را گردآورد و آنها توافق كردند در جهت حفظ آرامش و امنيت چهار ماه از سال قتال و نزاع نكنند و نام آنها را «اشهر حرم» يعني ماه محترم گذاشتند و تعهد كردند اگر در اين ماههاي ذيقعده الحرام، ذيحجه الحرام و محرم الحرام و يك ماه ديگر كه به نظر ميرسيد ماه رجب بود، خونريزي يا قتلي واقع شود، ضارب و قاتل از هر قبيله كه باشد به قبيله مضروب و مقتول تحويل و قصاص شود و اگر قبيلهاي ضارب يا قاتل را تحويل ندهد، بقيه قبايل متحد شده و آن قبيله را مورد حمله قرار دهند و شخص قاتل يا ضارب را دستگير كنند.
البته اين قرارداد چندين بار نقض و منجر به جنگهايي شد كه شخص پيامبر نيز در دوران نوجواني در يكي از جنگها حضور داشت، ولي تيراندازي نميكرد و راضي نبود با تيرش كسي مجروح شود. خداوند پيرامون آن عصر در قرآن ميفرمايد: «به ريسمان الهي چنگ بزنيد و پراكنده نشويد، به ياد بياوريد نعمتي كه خدا به شما داده، زماني كه با هم دشمن بوديد و خدا دلهايتان را به هم پيوند داد، انگار همگيتان در لبه پرتگاه و گودال آتش بوديد، خدا شما را از لبه پرتگاه سقوط اخلاقي گرفت و همگيتان را متحد ساخت و دور هم جمع كرد.»
حضرت علي(ع) در رابطه با بعثت پيغمبر(ص) در نهجالبلاغه ميفرمايد: «مردم حيران و سرگردان بودند و در ورطههاي بيديني و فساد اخلاقي، كشتار و جنگ و گريز، غوطهور بودند و خدا به بركت پيغمبر، آنان را از ظلمت، پراكندگي و حيراني نجات داد.»
در آيه دوم سوره جمعه خداوند به صراحت در اين رابطه ميفرمايد: «اوست كه در ميان قوم بيكفايت ] عرب [ به پيامبري از ميان خودشان كتاب و حكمت ميآموزد، و حقا كه در گذشته در گمراهي آشكاري بودند.»
در رابطه با عقايد، اخلاق و رفتارهاي عربستان قبل از بعثت هم توضيحاتي بدهيد.
فساد اخلاقي در شهر مكه بسيار زياد بود كه در قرآن كريم اين موضوع با عبارت «في نادي كم المنكه» مورد اشاره قرار گرفته است. مردم مكه چون متنعم و سرمايهدار بودند، شبها دور هم جمع ميشدند. مردها ساز مينواختند و زنها ميرقصيدند، (نادي به معني باشگاه است) خدا به يادشان ميآورد كه در باشگاههاي زشتشان شراب مينوشيدند و قمار ميكردند و عقيده به مبدأ و معاد نداشتند و معتقد بودند زمانه ميگذرد و آنها هم ميروند و خاك ميشوند و بعد از مردن زنده نميشوند. در چنين وضع نابساماني خداوند در چهلمين سال حيات پيغمبر(ص)، آن حضرت را به پيامبري برگزيد و مأمور هدايت مردم ساخت.
مطلع شديم شما تحقيقاتي در رابطه با مبعث انجام داده و حقايق جديدي را آشكار ساختهايد.
هنگامي كه براي زيارت غار حرا رفته بودم، پس از بازگشت، مقالهاي با عنوان «مكتب اسلام بر فراز كوه حرا» نوشتم كه در كتاب شعاع وحي بر فراز كوه حرا نيز ارائه شد. همچنين آن بحث را در كتاب «تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت» نيز مطرح كردم و در كنگره محمدبن جرير طبري در بابلسر نيز بيان داشتم.
در آن مقاله آمده كه پيغمبر(ص) در بالاي كوهي كه الان هم وجود دارد نبود، چون در بالاي كوه مكاني حتي براي خوابيدن نيست، بلكه پيامبر اكرم(ص) در پاي كوه حرا كه مسير مردم بود چادر ميزد و حتي رهگذران را دعوت ميكرد.
پيغمبر(ص) معمولاً صبح كه هوا خنك بود يا بعد از ظهر از كوه بالا ميرفت. از پاي كوه حرا تا قلهاش كه محل غار حرا است، يك ساعت طول ميكشيد. ويژگيهاي ديگر اين كوه كه منظره بسيار زيبايي دارد، آن است كه اطرافش باز است و هيچ كوه ديگري در كنارش نيست. با وجود اينكه خيلي هم كوه مرتفعي نيست، ولي در بالاي كوه حرا انگار انسان به آسمان نزديك است. صحراي عرفات در 4 فرسخي اين كوه و صحراي مني در 2 فرسخي آن قرار دارد و قسمتي از شهر مكه نيز از بالاي آن پيداست.
كمي هم از روز 27 ماه رجب كه لحظه نزول اولين آيات و در واقع زمان دقيق بعثت پيامبر است، بگوييد.
روايت شده كه آن روز وقتي پيغمبر(ص) از كوه بالا رفت و در داخل غار حرا آرميد، جبرئيل به نزد ايشان آمد و صدايش زد. پيغمبر از جايش برخاست، ابتدا جبرئيل را ديد كه پاي كوه حرا سرش به آسمان ميخورد. پيغمبر(ص) مدتي از پايين تا بالاي قامت وي نگاه كرد. جبرئيل فرمود: من پيك وحي هستم و حقيقت من اينچنين است، ولي از اين به بعد به من نگاه كن، كوچك ميشوم و به شكل يك انسان در خواهم آمد و در ادامه، جبرئيل فرمود كه خدا تو را پيغمبر و رهبر خلق كرد،السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا نبيالله و به دنبال آن شش آيه از سوره علق را بر پيامبر نازل كرد. هنگامي كه پيامبر به منزل برگشت، حضرت خديجه اظهار داشت: صورت شما هميشه نوراني بود، اما امروز نور ديگري در شما ميبينم. هميشه معطر بوديد، اما امروز يك بوي عطر خاصي داريد. پيغمبر فرمود كه وقتي بالاي كوه حرا بودم جبرئيل آمد و گفت تو پيغمبر خدايي. خديجه گفت: آقا، شما اگر پيغمبر خدا نباشيد چه كسي باشد؟ سالها بود من انتظار چنين روزي را ميكشيدم. دو يا سه روز بعد مجدداً جبرئيل به نزد رسول خدا آمد و سوره المدثر و المزمل را قرائت كرد. پيغمبر برخاست، جبرئيل دستش را گرفت و به بالاي كوه ابوقيس برد و به صخرهاي اشاره كرد و آبي جوشيد و جبرئيل فرمود: اولين حكم دين تو اين است كه وضو بگيري و نماز بخواني، و جبرئيل دو ركعت نماز خواند و سپس فرمود: برو به منزل خود و اولين حكم دين خدا را اجرا كن.
پيغمبر(ص) به خانه بازگشت و نحوه وضو گرفتن را به حضرت علي(ع) و خديجه و زيد بن حارثه آموخت و همگي وضو گرفتند و در پشت سر آن حضرت ايستادند و نماز برپا كردند. جالبترين موضوع اين كه اولين نماز در دين اسلام به جماعت برگزار شد.
موضوع مهمي كه من بعد از 14 قرن به آن دست يافتم اين است كه همه مورخان و مفسران نوشتهاند كه پنج آيه بر پيامبر نازل شده، درحاليكه تا به حال هيچ كس به اين موضوع توجه نكرده كه بسم اللّه الرحمن الرحيم سوره كجاست و اين بحث كه بسم اللّه الرحمن الرحيم جزء سوره يا آيهاي مستقل است، از همين جا شروع شد.
جبرئيل فرمود: «اقرا بسم ربك الذي خلق» يعني اين كلام خدا بود. نام خدايت را بخوان، نگفت بخوان! چون پيغمبر امي بود، خدا از پيمبر نخواسته بود بخواند و بنويسد. يك روايت ضعيف وجود دارد كه طومار سبزي آوردند كه دكتر شريعتي نيز آن را در كتاب اسلامشناسي مطرح كرد. اما نقض غرض است كه گفته شود، نگار من كه به مكتب نرفت خط ننوشت، طوماري بياورند و بگويند بخوان و اين تكليف مالايطاق است.
«اقراء» به معناي بخوان نيست، بلكه به معني آن است كه بگو. اين معني را نيز من در مقالهام مطرح كردم.
جبرئيل به پيامبر فرمود: نام خدايت را به زبان بياور ولي اكثراً نوشتند «ما» ماي نافيه است. پيغمبر فرمود: «ما انا به قارع» من نميتوانم بخوانم.
همين موضوع را ابوالفتوح رازي در تفسير فارسي خود آورده و نوشته: «پيغمبر فرمود من خواننده نيستم». امام جعفرالصادق (كه در تفسير علي بن ابراهيم آن را يافتم) درباره اين موضوع ميفرمايد: «ما» ماي استفهاميه است.
پيغمبر فرمود: جبرئيل، تو ميفرمايي نام خدا را به زبان جاري كن. «ما اقراء» نام خدا را چگونه بخوانم. جبرئيل بسم اللّه الرحمن الرحيم را آورد و به پيغمبر فرمود: قبل از هر چيز بگو: بسم اللّه الرحمن الرحيم. چون پيغمبر(ص) بار اول متوجه نشد، سؤال كرد و جبرئيل فرمود: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، اقرا بسم ربك الذي الخلق» و اصلاً منطقي به نظر نميرسد شروع اين سوره قرآن، با نام خدا نباشد.
حتي گفته ميشود پيغمبر(ص) از ترس لرزيد و نزديك بود به زمين بيفتد كه با دلايل صحيح در اين مقاله رد شده است.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

نداي اذان

خواند زبان دلم ثناي محمد(ص)

ماند خرد خيره در لقاي محمد(ص)

ديده دل، جام جم به هيچ شمارد

سرمه کند گر زخاک پاي محمد(ص)

کرده خداوندگار عالم و آدم

خلقت گيتي همه براي محمد(ص)

کس نرساندش گزند ليله هجرت

چون که علي خفته بود جاي محمد(ص)

غيرعلي پي نبرده است بر اين راز

آري و سوگند بر خداي محمد(ص)

غير رضاي خدا نخواست ازيراک

هست رضاي خدا، رضاي محمد(ص)

ظاهر و باطن بر او شود همه پيدا

هر که صفا يابد از صفاي محمد(ص)

نغمه داود را ز ياد بَرَد نيز

نغمه قرآن جانفزاي محمد(ص)

سائل درمانده نااميد نگردد

گر که بکوبد در سراي محمد(ص)

اي که نداي" اذان" رسيد به گوشت

هان که به گوشت رسد نداي محمد(ص)

رفته خود از عرش تا به فرش سراسر

زير فلک سايه لواي محمد(ص)

نوري(سيّاره) يافت راه هدايت

تا که شدش عشق رهنماي محمد(ص)
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صلوات يا اصول پنجگانة دين

رمز ايمان ، نهان ، در ين كلمات : « بر محمد و آل او صلوات »

اين خدائي دعا ، كه بر لب ماست آسماني شعار مذهب ماست

مذهب جاودانه پيمانها مكتب سربلند ، انسانها

صلوات است عرض عشق و سلام به ده و چار ، رهبران عظام

نغمة غم ، ترانة شادي است رمز عشق و ، نداي آزادي است

مدح احمد ، به قول يزدان است زنده باد از زبان قرآن است

پُر حماسه سرود يكرنگي است با درود خدا ، همآهنگي است

پنجگانه اصول دين است اين رمز ايمان مؤمنين است اين

چونكه « اَلله » بر زبان آريم راز « توحيد » برملا داريم

« عدل » ذات احد ، شود مفهوم از درودش به چارده معصوم

بر « محمّد » دعاي امّت او باشد اقرار ، بر « نبوّت » او

ذكر « آل محمّد » است ، نشان از امامان و ، از « امامتشان »

صلوات و دعا و ذكر و درود بود بيجا ، اگر « معاد » نبود

پس ( حسان ) زنده باد اين كلمات :

« بر محمّد و آل او صلوات »
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رَحْمَهٌ لِلْعالَمين

عرش برين است ، آستان محمّد

حضرت جبريل ، پاسبان محمّد

تاج شرافت ، ز فرق اوست مزّين

تخت جلال است ، آستان محمّد

انس و ملك ، پاسدار و گوش به فرمان

تا چه شود صادر از لبان محمّد

در دو جهان ، رحمت خداي ، رسول است

خلق جهان ، ميهمان ، به خوان محمّد

از رَهِ تكريم اوست ، در شب معراج

گشته « يَدُالله » ميزبان محمّد

نيّر اعظم ، علي ، كه نيست نظيرش

نفس نبّي است و جسم و جان محمّد

زهرة زهرا ، كه هست عصمت كبري

ماه فروزان آسمان محمّد

تا كه نيازاردش اشعّة خورشيد

پردة ابر است ، سايبان محمّد

رونق حُسنش ، جمال ماه شكسته

گل خجل از عطر بوستان محمّد

گرمي عشق است و آشتي به كلامش

مهر كجا ، قلب مهربان محمّد

ناز نبي را كشد خداي ، كه طاها

رنجه مبادا شود روان محمّد

سورة « وَاْلعَصْرْ » و شرح آيت خسران

رمز نهاني است از زمان محمّد

درك نكردند چونكه اوج كمالش

اكثر اصحاب و پيروان محمّد

هر چه ورق مي زنيم دفتر عمرش

حسرت و رنج است ، داستان محمّد

سوختن و ساختن به مكر « ابوبكر »

سخت ترين بخش امتحان محمّد

همچون « عمر » داشتن مصاحب جاهل

رنج و عذاب و غم نهان محمّد

« عايشه » يا رب چه ها بحقّ نبي كرد

آنكه نمك خورده بود و نان محمّد

« هيچ نبي مثل من نديده اذيّت »

آه ، ازين آتشين بيان محمّد

نالة زهرا ، ميان آن در و ديوار

بوده همآهنگ با فغان محمّد

كي شود آن دم ( حسان ) كه حضرت احمد

خوانَدَم از لطف خود ، ( حسانِ ) محمّد
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

زيبا ترين مخلوق رب

امشب دل ديوانه را ديوانه‏تر كرده خدا

بر هر دلى كه عاشق است اينك نظر كرده خدا



نخل دل پژمرده را پر باروبر كرده خدا

تا كاسه ما پركند ما را خبر كرده خدا



رحمت فراوان آمده ظلمت بپايان آمده

زيباترين مخلوق ربّ احمد نمايان آمده



او آمده تا رحمت حق را به ما اهدا كند

تنها زحق دم مى‏زند تا سرّ حق افشا كند



يعنى كه نام شيعه را با مرتضى انشا كند

ما را گداى حضرت صدّيقه كبرى كند



اى كاش بتهاى دل آلوده‏ام را بشكند

قادر بود تا عادت بيهوده‏ام را بشكند



يك اربعين سال او نشست تا وحى حق نازل شود

سنگ عدو را مى‏خريد تا نهضتش كامل شود



با دست حيدر قصد كرد بتخانه‏ها باطل شود

اى كاش لبخندى از او در عمر ما حاصل شود



با مقدم زيباى او خلقت تكامل يافته

عبدالمطلب در بر خود دسته‏اى گل يافته



آداب او آبادى دنيا و هم عقبى بود

فرمايشاتش جملگى برنامه مولا بود



يك دل مطيع و بنده‏اش آيا ميان ما بُوَد

تا در رهش سيلى خورد اين هديه زهرا بُوَد



بى درد گر هستى برو گر اهل دردى خوش نشين

خود را كنار سفره پر بركت احمد ببين



فخرش بود بس حاصل ايثار او شد فاطمه

مانند مادر مهربان دلدار او شد فاطمه



زيباترين آئينه رفتار او شد فاطمه

بشكسته سينه محرم اسرار او شد فاطمه



گر چه محمد بانى ميخانه كوثر بُوَد

او دست‏بوس فاطمه تا لحظه آخر بُوَد



در هر كجا ميزد قدم بوده على پروانه‏اش

مانند حيدر كس نشد از صدق دل ديوانه‏اش



گويد على فخرم بود هستم غلام خانه‏اش

شكر خدا گرديده‏ام من ساكن ميخانه‏اش



دلدار و دلبر مصطفى محبوب داور مصطفى

از عشق برتر مصطفى استاد حيدر مصطفى



اى كاش عكس روى او در چشم ما جامى گرفت

اشكش بروى نامه ما حكم امضا مى‏گرفت



اى كاش شيعه بيش از اين با نام او پا مى‏گرفت

وحدت بود اينكه جهان الگو ز زهرا مى‏گرفت



دين و سياست در همه بُعد جهان جارى شود

با اين درايت يوسف صحرانشين يارى شود
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

هر دم صلوات بر جمالش

به به كه چه روز خرم آمد

مبعوث نبى اكرم آمد



بس عید فرا رسید بى شك

عیدى نبود چنین مبارك



از بعثت او جهان جوان شد

گیتى چو بهشت جاودان شد



این عید به اهل دین مبارك

بر جمله مسلمین مبارك



از غیب ندا رسید او را

آن ذات خجسته نكو را



كاى ذات نكو پیمبرى كن

برخیز و به خلق رهبرى كن



چون قدر و مقام رهبرى یافت

در كوه «حرى» پیمبرى یافت



بشنید چو این ندا محمد (ص)

شد خاتم انبیا «محمد (ص)»



هر روح كه دور از بدى شد

با آمدنش محمدى شد



قانون حیات و هستى آورد

آیین خدا پرستى آورد



پیدا چو شد آن جمال هستى

بشكست اساس بت پرستى



با بعثت آن نبى مرسل

بتخانه به كعبه شد مبدل‏



هر دم صلوات بر جمالش

بر احمد و بر على و آلش



صد شكر به دین آن جنابم‏

قرآن مقدسش كتابم



خوشبخت كسى كه امت اوست

در سایه دین و رحمت اوست



از عرش ملك دهد سلامش

شد ختم پیمبرى به نامش



اى داده ز ماه تا به ماهى

بر پاكى ذات تو گواهى



در شأن تو گفت ایزدپاك‏

لولاك لما خلقت الافلاك



اى بر سر هر پیمبرى تاج

یك قصه توست شام معراج‏



قرآن كریم حجت توست

خوشبخت كسى كز امت توست



گر زانكه تو بت نمى‏شكستى

اسلام نبود و حق پرستى‏



توحید به ما تو یاد دادى

بتخانه و بت به باد دادى‏



اى معنى ممكنات دریاب

اى خواجه كائنات در یاب‏



ما غیر تو دادرس نداریم

دریاب كه هیچ كس نداریم



اى آنكه تو یار بینوائى

فریاد رس و گرهگشائى



دریاب كه ما گناهكاریم

امید شفاعت از تو داریم



تنها نه منم به غم گرفتار

غم از دل هر كه هست بردار



اى جان جهان فداى جانت

«شهرى» است غلام آستانت
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رايحه ياسمن

اي بر زده بر بام «دني» (1) چتر تجمل

آشفته به اوج «فتدلي» (2) خم كاكل

تا از گل روي تو صبا برقع انداخت

بر باد فنا رفت صفاي ورق گل

از سلسله زلف تو گرديده مسلسل

تا شام ابد دايره دور و تسلسل

بوي عرقت مي وزد هر دم به مشامم

از رايحه ياسمن و سوسن و سنبل

شيداي تو هر دل چه به گردون چه به هامون

جوياي تو هر كس چه به يثرب چه به كابل

نساج قضا بافته تشريف كرامت

بر قامت زيباي تو از صبر و توكل

يكباره شد از خويش به حيرتكده دل

چندان كه خرد گفت به ذات تو تعقل

قاصر بود از گفتن اوصاف كمالت

در باديه عالم دل ناطقه كل

اي باعث ايجاد وجود همه هستي

تا طنطنه شرع تو زد كوس عدالت

در شش جهت عرصه ميدان توكل

در كنگره تارك اقبال تو بنهاد

سرپنجه استاد ازل تاج تفضل
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

وصف پيامبر اعظم(ص)

اي كه هستي به فرق عالم تاج عالمي بر عنايتت محتاج

اي كه ناخوانده درس ، سيل علوم گشته از سينه تو استخراج

اي كه شد از تو توبه اش مقبول چونكه آدم شد از بهشت اخراج

اي كه از ماه و زهره و خورشيد پرتو حسن تو بگيرد باج

اي كه دلهاي عاشقان يكسر تير عشق تو را بود آماج

اي كه باشد به تحت فرمانت باد و طوفان و غرش امواج

اي كه چون تو نديده ديده دهر يكه تازي بعرصة معراج

اي كه از يُمن مقدمت گرديد كعبه جاي تمركز حجاج

دارم اميد با شفاعت خويش درد ما را كني ز لطف علاج

وِرد من گشته در همه اوقات

بر محمد و آل او صلوات
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 - > -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288191
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom