پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

احادیث عاشورایی

1- آزاد کردن اسیر برکسانی واجب است که این اسیر برای منافع آنها جنگیده است .
دعائم الاسلام ج 1 ص 377

2- ای مردم ! هرکدام از شما که می‌تواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزه‌ها صبر کند با ما قیام کند وگرنه از میان ما بیرون رود و خود را نجات دهد .
 
ینابیع المودة 406

3- اگر مردم مرگ را باور می كردند و آنرا به همانگونه كه هست به نظر می آوردند دنیا ویران می گشت

4- ای مردم ! با ارزشهای والای اخلاقی زندگی کنید ، و برای بدست آوردن سرمایه‌های سعادت شتاب کنید ، کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید ، ستایش را با کمک کردن به دیگران بدست آورید .
کشف الغمة ج 2 ص 29

5- ای مردم ! کسی که انفاق و بخشش کند بزرگوار است ، و کسی که بخل ورزد پست است ، و همانا بخشنده ترین مردم کسی است که به انسانی کمک کند که به او امیدی نداشته باشد و با گذشت ترین انسانها کسی است که به هنگام قدرت عفو کند .
کشف الغمة ج 2 ص 29

6- کسی که با مردم خوشرفتار باشد ، خدا نسبت به او خوشرفتار است و خدا نیکوکاران را دوست می دارد .
کشف الغمة ج 2 ص 29

7- هرکس در نیکی کردن به برادران خود شتاب کند فردا نتیجة آن را خواهد دید و کسی که برای خدا به برادر خود کمک کند خدا او را به هنگام نیازمندی پاداش می دهد و پیش از آنچه به دیگران کمک کرده بلاها را از او دور می سازد .
کشف الغمة ج 2 ص 29

8- کسی که در مشکلات سرگردان شده و نداند چه باید بکند ، و راه چاره‌ای ندارد، کلید حل مشکلات او ، نرمی و مهربانی و مدارا کردن با مردم است .
اعلام الدین ص 298

9- کسی که دوست دارد و خوشحال است تا عمر او طولانی گردد ، و روزی او فراوان شود ، پس با خویشاوندان خود ارتباط داشته باشد .
عیون اخبار الرضا ج 2 ص 48 حدیث 157 , بحار الانوار ج 74 ص 91 حدیث 15
10- آن است که وقتی از منزل خود بیرون رفتی هر کس را که مشاهده کردی او را از خود بهتر بدانی .
دیوان امام حسین (ع) ص 99 ( به نقل از جمال الخواطر ج 2 ص 75 (

11- ای مردم تقوای الهی داشته باشید ، خداوند بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند . آنگاه که او را شناختند، پرستش کنند ، وقتی که پرستش کردند با پرستش او از پرستش دیگران بی نیاز شوند .
علل الشرائع ص 9 حدیث 1
12- شناخت خداوند به این است که مردم هر زمان رهبر خودشان را بشناسند «امامی که اطاعت او واجب است »  تا بوسیله رهبر ، خدا را بشناسند .
بحارالانوار ج 5 ص 312 حدیث 1 و 23 و ص 83 حدیث 22 و ص 9 حدیث 40

13- اگر دنیا جز یک روز باقی نماند ، پروردگار قدرتمند و بزرگ ، آن روز را چنان طولانی خواهد کرد تا مردی از فرزندان من قیام کند و جهان را پر از عدل و داد نماید چنانکه پر از فساد و ستمکاری خواهد شد . من این چنین از رسول خدا (ص) شنیده‌ام .
 
کمال الدین ص 317 حدیث 4

14- قائم این امّت از فرزندان من است او صاحب غیبت است و میراثش در حالیکه زنده می‌باشد تقسیم می‌گردد .
 
بحار الانوار ج 51 ص 133 حدیث 3

15-   این مردم برده‌های دنیا هستند و دین بازیچة زبانشان می باشد ، حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجا است که زندگیشان در رفاه باشد ، (اما آنگاه که در بوتة امتحان قرار گیرند دینداران کم خواهند بود ( بحار الانوار ج 78 ص 117
 

16- هر کس با ما دوستی کند با رسول خدا (ص) دوستی کرده است و هر کسی با ما دشمنی کند با رسول خدا (ص) دشمنی ورزیده است .
ینابیع المودة ص 330

17- هرکس حق برترین پدران خود حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) را بشناسد و به شایستگی از آنها اطاعت کند در روز قیامت به او گفته می‌شود گوارا باد بر تو انتخاب هر کدام از منازل بهشت برین  .
تفسیر امام عسگری (ع) ص 330 حدیث 193

18- هیچ بنده‌ای نیست که در مصیبت ما قطره‌ای اشک ریزد و با چشمانش گریان شود ، مگر آنکه خدا او را به خاطر ما به سبب آن گریه همیشه و ابدی در بهشت جای دهد .
بحار الانوار ج 44 ص 280 حدیث 8

19- بدترین صفت فرمانروایان ، ترس از دشمنان ، سنگدلی به ناتوانان و از پا افتادگان و تنگ چشمی و بخل در وقت بخشش و احسان است .
مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی ج 4 ص 65

20- به هیچ پادشاهی راه درمان نگوئید ، زیرا اگر مفید افتد از تو تشکر نمی‌کند و اگر زیان‌آور باشد تو را متهم می‌سازد .
بحار الانوار ج 75 ص 382 حدیث 47 و ج 78 ص 127 حدیث 11

21- کسی که خدا را پرستش کند آنگونه که سزاوار است ، خداوند بزرگ بیشتر از آنکه آرزو دارد و بیشتر از آنچه که نیاز دارد به او خواهد داد .
بحار الانوار ج 71 ص 184 حدیث 44
22- کسی که لباس مسخره بپوشد ، در روز قیامت خدا از او روی بر می‌گرداند .
فرهنگ سخنان امام حسین (ع) ص 181 حدیث 119

23- بپرهیزید از تکرار خطا و پوزش طلبی ، زیرا مؤمن نه بد می‌کند و نه پوزش می‌‌‌طلبد ، اما منافق ، هر روز بد می‌کند و همواره پوزش می‌طلبد .
بحار الانوار ج 78 ص 120 حدیث 16

24- در روز قیامت در امان نیست جز کسی که در دنیا از خدا بترسد .
بحار الانوار ج 44 ص 192 حدیث 5

25- گریه از ترس خدا وسیله نجات از آتش است ، گریه چشمها و ترس دلها ، از نشانه‌های رحمت پروردگار است .
جامع الاخبار ص 259 حدیث 689 و ص 259 حدیث 690

26- هر كس این پنج چیز را نداشته باشد از زندگی بهره ای نمی برد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی

27- عزت و بی نیازی (از جایگاه خود) بیرون آمده به گردش پرداخته اند، چون با توكّل برخورد نمودند (خود را جلوه هایی از آن دیده) در آن مقیم گشتند

28- سلام هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام كننده و یكی از آن جوابگو است .
بحارالانوار، ج78،ص120

29- به امام حسین(ع) عرض شد بیم تو از پروردگارت چه فراوان است؟ فرمود: در روز قیامت جز آنكس كه در دنیا خوفِ خدا داشته، كسی ایمن نیست

30- هر كه از تدبیر بازماند و از چاره ها ناتوان گردد، مدارا (كلید) مشكلات اوست  

یک شنبه 6 دی 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

عشق حسین (ع)

تقدیم به پیشگاه مقدس سرحلقه ی عاشقان خدایی حضرت ابا عبدلله الحسین علیه السلام

خورشید تمام کائنات است حسین                               گلبارش ابر برکات است حسین
 والله که آیینه ی ذات احد است                                  عشق دو جهان رمز نجات است حسین
 سرخی شفق شکفته از « خون حسین»                      یعنی که قتیل العبرات است حسین
 بی نام خدایی اش ، زمان پژمرده است                        سرچشمه ی جوشان حیات است حسین
 محبوب خدا ،عصاره ی اسلام است                             مفهوم سلام و صلوات است حسین
جاریست به لبهای غزل عشق حسین                           آیینه ی میزان صراط است حسین
 با یک نگهش هر گنهی محو شود                               سرفصل کتاب حسنات است حسین
بنگر به شکوه نام ثارالهی اش                                    هم خون خدا، خدا صفات است حسین
با شوق دگر قنبر ثانی گوید:                                      خورشید تمام کائنات است حسین
 

 

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

احترام امام زمان به تربت سيّدالشهدا عليهما السلام

يكى از بانوان مؤمنه پرهيزگار به نام خديجه ظهوريان فرزند عباسعلى كه هم اكنون قريب نود سال از عمر با بركت خود را پشت سر گذاشته و با آنكه نزديك ده سال است بر اثر سكته از پا در آمده و با كمك عصا خود را به اين سو و آن سو مى كشاند نماز جماعتش ترك نمى شود، نقل مى كند: حدود سى سال قبل مهر تربتى را كه خود از كربلا آورده بودم كثيف شده بود، آن را بردم در آب روان (آب خيابان وسط شهر مشهد مقدس ) شستشو دادم و در ميان سطل گذاشته برگشتم ، روبروى مسجد دوازده امامى ها كه رسيدم با خودم گفتم خوب است مهر را بر گردانم ، تا وقتى كه به منزل مى رسم طرف ديگرش نيز خشك شود، مهر را كه برگردانيدم بر اثر خيس بودن طرف زيرين مهر، قدرى تربت به انگشت بزرگم چسبيده انگشتم را به ديوار روبروى مسجد ماليده و رفتم .

شب در خواب ديدم آقاى بزرگوارى كه به ذهنم رسيد حضرت حجة بن الحسن امام زمان - ارواحنا فداه - هستند، سرشان را به همان جاى ديوار كه ذكر شده گذاشته و به من مى فرمايند: ((اينجا تربت جدّم حسين عليه السلام را ماليده اى !))

داستانهايى از زمين كربلا
ر - يوسفى

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ساقی حق

ای تشنه ی روی دلبند .... برخیز و به عاشقان بپیوند

در جاری مهر شستشو کن ... وانگاه ز خون خود وضو کن

زان پا که در این سفر در آیی ... گر «دست دهی» سبکتر آیی

رو جانب قبله ی وفا کن ... با دل سفری به کربلا کن

بنگر به نگاه دیده ی پاک ...  خورشید به خون تپیده در خاک

افتاده وفا به خاک گلگون ... قرآن  به زمین فتاده در خون

عباس علی ابو فضایل ...  در خانه ی عشق کرده منزل





ای سرو بلند باغ ایمان ...  وی قمری شاخسار احسان

دستی که ز خویش وانهادی ...  جانی که به راه دوست دادی

آن ٬ شاخ درخت باوفایی ست... وین میوه باغ کبریایی ست

ای خوبترین به گاه هستی ...  ای شهره به شرم و شور بختی

رفتی که به تشنگان دهی آب ... خود گشتی از آب عشق سیراب

آبی ز فرات ٬تا لب آورد ...  آه از دل آتشین بر آورد

آن آب ز کف غمین رفت٬فرو ریخت ... وزآب دو دیده ٬ با وی آمیخت

بر خاست ز بار غم خمیده ... جان بر لبش از عطش رسیده

بر اسب نشست و بود بیتاب ... دل در گرو رساندن آب

نا گاه یکی دو روبه خُرد  .... دیدند که شیر آب میبرد

آن آتش حق خمید بر آب .... وز دغدغه و تلاش بی تاب

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.

دستان خدا زتن جدا شد ....  وان قامت حیدری دو تا شد

بگرفت به ناگزیر ٬ چون جان....   آن مشک ز دوش خود به دندان

وانگاه به روی مشک خم شد ....   وز قامت او دو نیزه کم شد

جان در بدنش نبود و می تاخت ....  با زخم هزار  نیزه می ساخت

از خون تن او به گل نشسته ..... صد خار بر آن ز تیر بسته

دلشاد که گر ز دست شد ٬ دست  ....   آبیش برای کودکان هست

چون عمر گل این نشاط کوتاه     .....    تیر آمد مشک بردرید ٬ آه !

این لحظه چه گویم او چها کرد  .....    تنها نگهی به خیمه ها کرد

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.

ای مرگ کنون مرا ببر گیر   ....  از دست شدم ٬ کنون ز سر گیر

می گفت و بر آب و خون ٬ نگاهش .....  وز سینه تفته بر لب آهش

خونابه و آب بر می آمیخت  ..... وز مشک و بدن به خاک می ریخت

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.

چون سوی زمین خمیده آن ماه     ....   عرش و ملکوت بود همراه

تنها نه فتاده بو فضایل      ......   شد کفه ی کاینات مایل

هم برج زمانه  بی قمر شد  ....   هم خصلت عشق بی پدر شد

حق ساقی خویش را فرا خواند .... برکام زمانه تشنگی ماند

در حسرت آن کفی که برداشت ....  از آب فرو فکند و بگذاشت

کف بر لب رود و در تکاپو ست  .... هر آب رونده در پی اوست

هر موج به یاد آن کف و چنگ  .....   کوبد سر خویش را به هر سنگ

چون مه شب چهارده ٬ بر آید  ....    دریا به گمان فرا تر آید

ای بحر ٬ بهل خیال باطل   ....     این ماه کجا و بو فضایل   !؟

گیرم دو سه گام بر تر آیی  ....  کو حد حریم کبریایی    ؟؟!

سید
علی
موسوی
گرمارودی

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

زمينه‏هاى اجتماعى واقعه عاشورا

آن‏چه در ذيل مى‏آيد متن سخنرانى دكتر على‏محمد ولوى است كه در جمع دانشجويان مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم(ع) ايراد فرموده‏اند. گفتنى است جلسه ياد شده، به دعوت انجمن علمى تاريخ (گروه خواهران)، تشكيل شده است.

موضوع بحث قيام كربلا و نهضت عاشورا است. در اين فرصت كوتاه سعى مى‏كنم به‏طور فشرده بحثى را مطرح كنم كه براى دانشجويان و دانش پژوهان و محققان تازگى‏هايى داشته باشد. بناداشتم موضوع صحبت‏هايم را در دو موضوع ارائه دهم: يكى زمينه‏هاى اجتماعى قيام كربلا و ديگرى زمينه‏هاى فكرى اين حادثه كه با توجه به محدوديت وقت، بحثم را به موضوع اول اختصاص مى‏دهم و آن را با طرح اين سؤال شروع مى‏كنم كه: در گستره تحولات اجتماعى چه زمينه‏هايى به‏وجود آمده بود كه باعث‏شد تنها پنجاه سال پس از ارتحال پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم حادثه‏اى با اين ابعاد به وقوع بپيوندد؟ بالاتر از آن، چه عواملى باعث‏شد كه جامعه آن روز در مقابل اين حادثه بزرگ، واكنشى سرد، بى‏روح و كم اثر از خود بروز دهد؟

 

تا حدود سه سال بعد از قيام كربلا، حركتى كه مبين واكنشى جدى باشد مشاهده نمى‏شود، انگيزه وقايعى مثل واقعه حره و قيام كنندگان در مقابل آن چيز ديگرى بود كه ارتباط مستقيمى با واقعه كربلا نداشت، از اين رو غير از قيام توابين تا سال‏ها بعد حركتى جدى، كه با انگيزه‏هاى خاص و دور از انگيزه‏هاى سياسى نسبت‏به واقعه كربلا بروز كند، در جامعه انجام نگرفت، چنانچه در قيام مختار هم انگيزه‏هاى سياسى بر انگيزه‏هاى دينى غالب بود.

حال با توجه به اين مقدمه اين سؤال به صورت جدى مطرح مى‏شود كه چه اتفاقى افتاد و چه شرايطى بر جامعه حاكم شد كه بعد از پنجاه سال از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم چنين واقعه‏اى رخ داد؟ واقعه‏اى كه شايد بتوان ادعا كرد هيچ نظيرى در تاريخ بشريت ندارد و حادثه‏اى است كه وجدان هر انسانى را متاثر مى‏سازد. از اين رو لازم است‏حادثه‏اى با اين اهميت، از ابعاد مختلف بررسى شود.

يكى از جنبه‏هايى كه مى‏تواند به پاسخ‏گويى به اين سؤال كمك كند بررسى تحولات ساختارى جامعه است كه پس از بعثت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم ايجاد شد. بررسى جوامع بشرى و تاريخ انبيا نشان مى‏دهد كه همواره ميان دين و سنت نوعى مقابله وجود داشته است. اين معارضه در آغاز راه (در شروع بعثت و آغاز نهضت هر پيامبرى) خيلى قوى‏تر و شديدتر است.

اگر به لحاظ اجتماعى، جامعه شبه جزيره عرب در عصر مقارن با بعثت پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم بررسى شود، معلوم خواهد شد كه اين جامعه، جامعه‏اى است‏با ساختار اجتماعى كاملا شكسته و غير متمركز و از لحاظ بافت اجتماعى در «قبيله‏» معنا پيدا مى‏كند. از نظر سياسى هم ساختارى توسعه نيافته دارد و از حد يك نظام سياسى كدخدا منشانه يا سيد سالارى، (Gentocratic) و يا در موارد نادرى از يك نظام سياسى پدرشاهانه، (Patriarchal) فراتر نمى‏رود. منطقه حجاز و مناطق مركزى شبه جزيره عربستان را مى‏توان از جمله مناطقى به شمار آورد كه هيچ وقت‏يك جامعه سياسى برخوردار از نظام سياسى اجتماعى متمركز را تجربه نكرد.

اين گونه جوامع، معمولا پس از گذشت دروه‏هايى از زمان و به دليل يك سرى اتفاقات - كه در اين جا فرصت‏بحث آن نيست - اين شانس را پيدا مى‏كنند كه از رهگذر اتحاد قبيله‏اى به نظام‏هاى سياسى پيشرفته‏ترى دست‏يابند، اما هميشه امكان رجعت‏به نظام اجتماعى سياسى پيشين قوى‏تر است; مثلا آن نظام‏هاى قيل‏الاقيالى كه در مناطق جنوبى شبه جزيره تشكيل شد، از نمونه نظام‏هايى هستند كه ميل و گرايش جامعه عربى را به نوعى نظام سياسى متمركز و حتى برخوردار از ضوابط پاترى‏مونيالى، بيان مى‏كنند. در خود مكه هم تحولاتى كه بعد از حاكميت قريش بر جامعه مكه پيدا شد، به خصوص بعد از قصى‏بن كلاب، نوعى تحول در راستاى همين تحولات سياسى است. به لحاظ دينى هم، فهم و تفكر جوامعى كه چنين شرايط اجتماعى و ساختار سياسى دارند از حد نظام فكرى دينى رب الاربابى، (Henotheism) تجاوز نمى‏كند و معمولا اين گونه جوامع به لحاظ دينى در فاصله چندگانه پرستى دينى، (Polytheism) و نظام رب الاربابى (شرك) در نوسان‏اند.

تفكر دينى مردم مكه و مدينه و مناطق مركزى شبه جزيره عربى و به بيان ديگر دين زمان ظهور پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم كه قرآن از آن تعبير به شرك مى‏كند، چنين وضعيتى داشت. آن‏ها با وجود اين كه الله را قبول داشتند به خدايان متعدد ديگرى هم معتقد بودند. و اين بحث در دين‏شناسى مطرح است كه اين گونه جوامع با آن ساختار اجتماعى و سياسى نمى‏توانند به لحاظ دينى يك نظام دينى منوتئيستيك يا توحيدى را تجربه و تفكر توحيدى را هضم كنند (و اين يك واقعيتى است). در همان منطقه مركز شبه جزيره عربستان، حتى بعد از اسلام و با وجود آن همه پيام‏هاى توحيدى اسلام، در ميان قبايل و طوايف بخش‏هاى داخلى نوعى گرايشات شرك‏آميز و چندگانه پرستى ديده مى‏شود.

به طور كلى به جهت‏ساختار اجتماعى، سياسى و دينى اين گونه جوامع، هم شرايط اجتماعى و هم نظام سياسى و تفكر دينى، منبعث از مناسبات سنتى موجود در جامعه است و در واقع اين سنت است كه در اين جوامع حرف اول را مى‏زند; به بيان ديگر سنت در ميان اعضاى اين جامعه به قدرى قوى است كه نمى‏گذارد تحول عظيم و عميقى به وجود بيايد و به اصطلاح يك جراحى بزرگ در جامعه صورت بگيرد.

حال اين بحث مطرح است كه در چنين متنى، آيا احتمال وقوع تحول وجود دارد؟ يا اين‏كه هميشه راكد مى‏ماند؟ پاسخى كه به اين سؤال داده مى‏شود اين است كه معمولا در جوامعى با ساختار اجتماعى، سياسى و دينى ريشه‏دار در سنت در دو صورت تحول امكان‏پذير است: حالت اول زمانى است كه سنتى قوى‏تر برخى از آن سنت‏ها را به‏هم بريزد و شرايط را براى بروز و ظهور سنت جديدترى فراهم كند كه البته لازمه اين سنت هم اين است كه در گذشته و تاريخ جامعه و افراد ريشه داشته باشد; مثلا در زمان رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم واقعه «حلف الفضول‏» نمونه‏اى بر اين مدعاست (و يكى از وجوهى كه براى حلف الفضول گفته‏اند اين است كه در گذشته اين جامعه، پيمانى مشابه آن‏چه در خانه عبدالله‏بن جدعان منعقد شد، وجود داشته است). به طور خلاصه در اين حالت‏سنت قوى‏تر سنت‏هاى قبلى را پس زده و جانشين آن‏ها مى‏شود.

حالت دوم اين است كه يك دين قوى با پيامبرى كه وجاهت كاريسمايى داشته باشد، ظهور كند و به دليل آن وجاهت‏هاى كاريسمايى يا آن قداست، تحولات عميق و وسيعى در جامعه پيدا شود. اين اتفاق در منطقه مركزى شبه جزيره عربى رخ داد و به دنبال آن، با توجه به موقعيت و كاريسمايى كه رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم از آن برخوردار بود تحولى عظيم در اين جامعه پيش آمد. اما پس از ارتحال اين شخصيت عظيم كاريسمايى، خلايى در شئون مختلف جامعه پيدا شد كه زمينه بازگشت جامعه به ارزش‏هاى سنتى را فراهم ساخت.

معمولا با مرگ شخصيت‏هاى كاريسمايى، در جامعه رجعتى سريع به سمت‏سنت‏ها آغاز مى‏شود و اين يك رجعتى است كه نمى‏توان جلوى آن را گرفت. تاريخ انبياى بزرگ الهى نشان مى‏دهد كه آنان به عنوان اصلاح‏گران و انقلابيون بزرگ با بسيارى از سنت‏هاى جامعه به مقابله برخاستند اما تقريبا همه توفيق چندانى نداشتند (هر چند در بلنداى تاريخ، انبيا انسان‏هاى موفقى بودند اما در عصر خودشان موفق به نظر نمى‏رسند). البته بعضى از انبيا مثل حضرت موسى، حضرت داود، حضرت سليمان و پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در دوره حيات خود موفقيت‏هاى نسبى داشته‏اند اما بعد از مرگشان شرايط براى باز گشت‏به سنت و ارزش‏هاى مضبوط در حافظه تاريخى و عرفى جامعه فراهم شده و جامعه با سرعت رجعت‏به ضد ارزش‏ها را شروع كرده است. اين مطلب بر زندگى همه انبياى الهى قابل تطبيق است و خاص پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم نيست. از آن جا كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تاريخى‏ترين پيامبر عالم است و شايد بتوان گفت تنها پيامبر تاريخى در سلاله انبياست‏بهتر مى‏توان مبناى تئوريك مطرح شده را درباره آن حضرت بحث نمود.

با ظهور كاريسماتيك پردرخشش رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم اين سنت‏ها براى مدتى عقب نشينى كرد و ارزش‏هاى جديدى كه ايشان مطرح مى‏كرد در سرلوحه عمل جامعه قرار گرفت و كسانى هم كه اعتقاد و باور داشتند، به اين آموزه‏هاى رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم عشق ورزيدند. در پرتو همين حضور همراه با قداست و كاريسما، و به دليل مديريت‏برجسته پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اتصال آن حضرت به مبدا وحى ظاهرا در زمان ايشان تحول خاصى پديد نيامد، اما پس از آن كه وجود رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم به لحاظ فيزيكى حذف شد از همان لحظه مرگ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مقابله سنت‏با دين آغاز شد. بلافاصله پس از ارتحال آن حضرت ماجراى سقيفه بنى‏ساعده شكل گرفت كه خود يكى از بارزترين جلوه‏هاى بازگشت ارزش‏هاى سنتى است. در سقيفه سنت‏برنده شد و آنان كه درد دين داشتند در اين واقعه و تحولات پس از آن، نتوانستند راه به جايى ببرند.

در آن عصر سه كانون در مدينه شكل گرفت: يكى از كانون‏ها، كانونى بود كه در خانه زهراعليها السلام شكل گرفت. كانون ديگر در سقيفه بنى ساعده و كانون سوم توسط جماعتى از مهاجرين ايجاد شد. گروه مهاجرين در فاصله اندكى به اصحاب سقيفه ملحق شدند و جناح‏هاى حاضر در سقيفه با تحريك احساسات سنتى جامعه موفق شدند برنامه را پيش ببرند. تعارض ميان دين و سنت را به راحتى مى‏توان در خطبه‏هاى به جاى مانده از فاطمه زهراعليها السلام و در مواضع على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام ديد. در سخنان حضرت زهراعليها السلام دغدغه دين موج مى‏زند. از آن سو جناح مقابل دغدغه‏هاى سنت‏گرايى داشت و مواضع اين جناح زمينه‏ساز احياى بسيارى از سنت‏هاى سياسى، اجتماعى و فكرى شد. با اتكاى به همان سنت‏ها يكى از جناح‏هاى حاضر در سقيفه بنى ساعده موفق شد قدرت را در اختيار بگيرد و در مقابل جناح ديگر، ظاهرا در پوشش دين به نحوى از سنت‏ها دفاع كند.

شايد اگر خوش بينانه به موضوع بنگريم در آن روزهاى آغازين و در آن سال‏ها نيت‏ها واقعا اين نبوده كه بخواهند با دين معارضه كنند; البته هر چند سقيفه آغاز راه بود اما هر چه از زمان تشكيل اين مجمع دور شويم ابعاد اين تعارض آشكارتر مى‏شود، اختلاف ميان ابوبكر و عمر بر سر سياستگذارى‏هاى اقتصادى، نوعى دعواى بين دين و سنت است. عمربن خطاب با اصرار از خليفه اول در خواست مى‏كند سياست‏هاى اقتصادى زمان رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم را كه مبتنى بر تسويه بود كنار بگذارد، اما ابوبكر بر همان سياست‏ها اصرار مى‏ورزد. بعد از ابوبكر عمر با طرح فضيلت مجاهدان بدر و احد بر سياست‏هاى تفضيلى پا فشارى مى‏كند و با كنار گذاشتن سياست‏هاى اقتصادى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، سياست‏هاى جديدى را در پيش مى‏گيرد; سياست‏هايى كه به كلى با تعاليم قرآن و سنت رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم در تعارض است (اين موضوع بحث جدايى را مى‏طلبد كه بايستى درجاى خودش مورد مطالعه قرار گيرد).

خليفه دوم به جز سياست‏هاى تبعيضى اقتصادى، سياست‏هاى تفضيلى قومى را نيز در دستور كار دولتش قرار داد. در مجموع مى‏توان گفت‏خليفه دوم شخصيتى تفضيل‏گرا بود و اين سياست را با توجه به باورداشت‏هاى سنتى‏اش (كه ارتباطى به اسلام ندارد) بر جامعه اسلامى تحميل كرد.

اين سياست‏ها تاثيرات تعيين كننده‏اى بر جامعه اسلامى گذاشت و شايد بتوان ادعا كرد كه به كلى جامعه را در مسيرى ديگر قرار داد; مسيرى كه بستر ساز احياى سنت و باز سازى نقش آن در تحولات اجتماعى شد. انحراف‏هايى كه در تاريخ اسلام به وجود آمد بيشتر از همين جا شروع شد. دغدغه‏هاى على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام هم همين گونه نگرانى‏ها بود، اصلا حكومت‏براى آن حضرت آن قدر ارزش نداشت كه بخواهد دغدغه حكومت داشته باشد.

به هر حال سياست‏هاى تفضيلى‏عمر موجب احياى سنت‏هاى جاهلى شد و جامعه به سرعت‏به سمت‏سازمان جديد و يك نظام طبقاتى حركت كرد. تفكر سنت‏گرا كه در نظامى رتبه بندى شده و طبقاتى شكل گرفته است، نمى‏تواند انديشه مبتنى بر تسويه را بفهمد. از اين رو، كسانى چون عمربن خطاب به واقع با استناد به سنت نمى‏توانستند نظام مبتنى بر تسويه را درك كنند; آن‏ها در جامعه‏اى رشد كرده بودند كه به موجب سنت‏هايش اين نظام تفضيلى قابل توجيه بود. اقتصاد يكى از شئون اجتماعى است كه سياست‏هاى تبعيضى و تفضيلى بهتر از هر جاى ديگر خود را نشان مى‏دهد، اما چنان كه گفته شد سياست‏هاى تفاوت طلبانه خليفه دوم منحصر در مسائل اقتصادى نبود.

يكى ديگر از نمادهاى سنت‏گرايى، سياست‏هاى تبعيضى قوم مدارانه است. بر هر آشناى به قرآن و سيره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم واضح است كه در اسلام برهويت و حريت انسان به عنوان انسان تاكيد مى‏شود و وابستگى‏هاى نژادى، قومى، رنگ، زبان و امثال آن تاثيرى بر اين موضوع ندارد.

وقتى خليفه دوم به خلافت رسيد با توجه به همان زمينه فكرى چندين بخشنامه خيلى مهم صادر كرد كه همه اين بخشنامه‏ها جنبه قومى و قوميت گرايى دارد. براساس بعضى از اين دستور العمل‏ها مثلا ورود اعاجم به مدينه ممنوع شد و آنان از بعضى امتيازات اجتماعى كه به موجب قرآن از آن برخوردار بودند، محروم شدند. مجموعه اين گونه سياست‏ها زمينه را براى بازگشت‏به نظام ازرشى گذشته و سنت‏هاى عربى قبل از اسلامى فراهم كرد.

روند گرايش به سنت در زمان خلافت عثمان تشديد شد. نكته در خور توجه اين است كه جامعه، آن هم جامعه عصر صحابه، همه اين تحولات را به راحتى مى‏پذيرد و به جز اعتراضات بعضى از اصحاب على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام به‏طور كلى مخالفتى با اين روند در جامعه وجود ندارد. همه خوانده بودند كه: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم‏» اما افراد اندكى معناى آيه را فهميدند و دست‏به اعتراض زدند. على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام و بعضى از اصحاب آن حضرت در مدينه با اين سياست‏ها به مخالفت‏برخاستند. شايد به همين دليل بود كه نگاه غيرعرب (اعاجم) متوجه على‏عليه السلام شد. به نظر مى‏رسد ريشه علاقه ايرانى‏ها يا به‏طور كلى اعاجم به ايشان از همين زمان شروع شد; يعنى زمانى كه سياست‏هاى تفضيلى مبتنى بر سنت در مدينه شكل گرفت و گسترش يافت. موضع‏گيرى على‏عليه السلام ريشه در تفكرات و انديشه‏هاى دينى او داشت، در واقع او علمدار دين‏باورى در مقابل سنت‏باورى بود.

در قضيه ترور خليفه دوم و ماجراى قتل هرمزان، على‏عليه السلام خواستار قصاص عبيدالله بن عمر شد. از همين زمان نگاه ايرانى‏ها متوجه امام شد و به آن حضرت تمايل زيادى پيدا كردند (به راحتى مى‏توان نشانه‏هاى گرايش ايرانيان به تشيع و على‏عليه السلام را در حوادث مدينه اين عصر جست‏وجو كرد). البته دوره خلافت امام و بازگشت‏به سياست‏هاى تسويه‏اى زمان رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم نيز طبعا توجه ايرانى‏ها و غير عرب‏ها را به على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام بيشتر كرد. بسيارى از صحابه هم به دليل عدم برخوردارى از بينش عميق نسبت‏به تعاليم اسلام و به دليل منافعشان، همسو و هم جهت‏با سياست‏هاى خلفاى دوم و سوم عمل كردند.

در دوره خلافت عثمان بازگشت‏به سنت‏ها كاملا تشديد شد به نحوى كه مى‏توان ادعا كرد اين سنت‏بود كه بر جامعه حكومت مى‏كرد نه دين; و به اين ترتيب جامعه به سرعت از آموزه‏ها و آموزش‏هاى دينى فاصله گرفت و در اين جنگ و جدال ميان سنت و دين، سنت‏برنده شد.

اتفاقاتى هم كه بعد از كشته شدن عثمان افتاد و به خلافت على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام منجرشد، بسيار قابل توجه است. به روشنى مى‏توان جدال ميان سنت و دين را طى چهار سال و اندى در دوران خلافت على‏بين ابى‏طالب‏عليه السلام مشاهده كرد; دوره‏اى كه در واقع عصر اوج مقابله دين و سنت است. اين جريان‏هاى سنت‏گرا كه نمى‏توانستند شان و موقعيت دينى على‏بن ابى‏طالب را تحميل كنند با همه قدرت و همت‏به مقابله با امام برخاستند.

به نظر من، اتفاقات عصر امام، اتفاقاتى بود كه به واسطه تعارض سنت و دين قابل پيش‏بينى بود. جريان‏هاى مختلفى كه انديشه‏هاى سنت‏گرا را در قالب‏هاى مختلف هدايت مى‏كردند به مقابله و حتى مقاتله با على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام كه انسانى دين‏مدار و اصول گرا بود برخاستند. با اندك دقتى در شعارها و سخنان رهبران هر يك از جريان‏ها به‏خوبى مى‏توان علايق نت‏باورانه آن‏ها را شناسايى كرد. جريان سنت‏گرايى كه در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم لطمه خورده بود پس از احياى مجدد در عصر خلفاى دوم و سوم با قوت و قدرت تمام به مقابله با دين برخاست و با توجه به وسعت و عمق علايق سنتى توانست در كوتاه‏مدت در ميدان مقابله با دين پيروز شود.

سنت، بسترهاى مناسب و شخصيت‏هاى مدافع خود را به راحتى مى‏يابد; زمانى در قيافه عثمان‏بن‏عفان ظهور كرد، چندى بعد زبيربن‏عوام و طلحة‏بن‏عبدالله و اندك‏زمانى پس از آن معاوية‏بن‏ابوسفيان و فرزندانش كه خود را شراة و جان فدايان دين معرفى مى‏كردند، علم سنت را بر دوش كشيدند. على‏عليه السلام با همه توانمندى‏هاى نشئت گرفته از باورهاى دينى توانست در طرح كوتاه‏مدت مقابله دين و سنت، پيروز از ميدان به در آيد.

وقتى معاويه به قدرت رسيد شرايط فراهم بود كه سنت‏با تمام توان خودش در عرصه جامعه ترك‏تازى بكند و شرايط را به نفع خود برگرداند. دوره خلافت معاوية‏بن‏ابوسفيان كه حدود بيست‏سال به طول انجاميد، كوشش‏هايى است همه جانبه از لحاظ سياسى، فرهنگى ونظامى براى احياى سنت، منتها در پوشش‏هاى دينى (چون دين حرف اول را مى‏زد و همه خود را ديندار و پيرو دين مى‏دانستند، طبعا نمى‏توانستند اين پوشش دين را بردارند). اگر كسى با تاريخ جاهليت و ارزش‏هاى عرب جاهلى آشنا باشد به خوبى مى‏داند كه همان باورها و اعتقادات عرب جاهلى دوباره در اين قيافه‏ها ظهور كرد و يك بار ديگر، سنت‏با تمام قوا به عرصه عمل اجتماعى آمد و ابولهب‏ها، ابوجهل‏ها و نصربن‏حارث‏ها در قيافه كسانى چون معاويه، يزيد، عبدالملك و ديگران زنده شدند.

در اين عصر بسيارى از نهادها و بنيادهاى تاسيس شده توسط پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از درون تهى شد و اگر قالبى از اين نهادها باقى ماند آن را نيز از محتوا خالى كردند; مثلا اگر مسجد زمان رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم محل فعاليت‏بود، در عصر معاويه، از سوى حاكميت‏حركتى خزنده و محسوس آغاز شد تا مسجد را از نقش‏هاى متعددى كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به آن محول شده بود، خالى سازد و اگر تعدد نفس مسجد موجب حضور فعال و با نشاط توده مردم در صحنه‏هاى سياسى مى‏شد، حاكميت آن را بر نمى‏تابيد. مسجد زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جامع همه فعاليت‏هايى بود كه بر عهده حكومت‏هاست، اما پس از حاكميت‏بنى‏اميه با اين زمينه تبليغاتى كه مسجد جاى عبادت خداست و در اين مكان مقدس فقط خدا بايد عبادت شود به تدريج نقش‏هاى متعدد مسجد از آن گرفته شد و با چنين توجيهات فريبنده‏اى، مردم صحنه حضور اجتماعى خويش را از دست دادند. مسجدى كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پايگاه مشترك اجتماعى بود و مردم به دلايل مختلف خود را نيازمند آن مى‏ديدند، به تدريج‏به محلى تبديل شد كه فقط بايد در آن عبادت كرد، يعنى خالى كردن مسجد از محتواى اصلى و پركردن آن با بينش‏هاى سنت گرايانه. البته بنيادى را كه رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم ريخته بود آن قدر استوار و قوى بود كه بعضى از نقش‏هاى مسجد حتى تا زمان ما نيز ادامه پيدا كرد.

معمولا قدرت دنبال اين است كه سنت متناسب با ايده‏آل‏ها و آرمان‏هاى خودش را پيدا كند، چون خيلى راحت مى‏تواند با سنت كنار آيد تا با دين. مجموع اين تحولات كه در برخورد سنت‏با دين به وجود آمد، جامعه را به نقطه‏اى رساند كه ديگر برايش اهميت نداشت چه اتفاقى ممكن است‏بيفتد. بسيارى از قداست‏ها از بين رفت و مرد، شرايط اجتماعى به نحوى فراهم شد كه همان اتفاقاتى كه ممكن بود در جاهليت اتفاق بيفتد و هيچ واكنشى را به دنبال نداشته باشد، در دوره اسلامى هم امكان وقوع يافت. آن قدر سيطره سنت‏بر جنبه‏هاى مختلف حيات اجتماعى - سياسى جامعه زياد شد كه حتى اكثر صحابه رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم بيشتر متمايل به علايق سنتى شدند تا آن دغدغه‏هاى دينى.

مجموعه اين عوامل در سال 60 و 61ق كار را به جايى رساند كه بنيان‏هاى دين باورانه جامعه به كلى سست‏شد و زمينه براى وقوع هر اتفاقى فراهم گرديد. از اين رو شايد بتوان گفت‏حادثه كربلا، حادثه‏اى است كه محصول و معلول شرايط طبيعى زمانش بود. مقابله با چنين شرايطى چنان قربانيانى را مى‏طلبيد; در غير اين صورت در اين تقابل هولناك دين نمى‏توانست از معركه پيروز بيرون آيد. صحنه كربلا كوششى بى‏مانند بود براى تعيين تكليف تقابل دين و سنت، و هنر حسين‏بن على‏عليهما السلام اين بود كه توانست پس از حدود پنجاه سال ميدان‏دارى سنت، يكبار ديگر شرايط را براى ورود دين به صحنه حيات معرفتى، اجتماعى و سياسى جامعه فراهم آورد.

والسلام عليكم و رحمة‏الله و بركاته
مجله تاريخ اسلام شماره 1

 

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

هدف عالى قيام امام حسين عليه السلام از زبان خود امام علیه السلام

قيام مقدس و پرشكوه امام حسين(ع)ريشه در انحراف هاى بـنيادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. اين انحراف ها زائيده انحراف حكومت اسلامى از مسير اصلى خود از سقيفه به بـعد بـود. كه پس از شهادت على(ع)كلا بـه دست سلسله سفيانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. بـه گواهى اسناد تاريخى, سران اين حزب هيچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند(1). و ظهور اسلام و به قدرت رسيدن پيامبر اسلام(ص)را, جلوه اى از پيروزى تـيره بـنى هاشم بـر تـيره بـنى اميه, در جريان كشمكش قبيلگى در درون طايفه بـزرگ قريش مى دانستند(2). و بـا يك حـركت خـزنده, بـه تـدريج در پـوشش اسـلام بـه مناصب كليدى دسـت يافتند() و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حكومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست اين حزب افتاد و پس از بيست سال حكومت معاويه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش يزيد بـه قدرت رسيد كه اوج انحراف بـنيادى, و جلوه اى آشكار از ظهور ((جاهليت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود(3).امام حـسـين(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنين فاجـعه اى سكوت كند و احساس وظيفه مى كرد كه در بـرابـر اين وضع, اعتـراض و مخالفت كند. سخنان, نامه ها و ساير اسنادى كه از امام حسين(ع)به دسـت ما رسـيده, بـه روشنى گوياى اين مطلب اسـت. اين اسناد بـيانگر آن است كه از نظر امام, پـيشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ويژگى هايى دارد كه امويان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهيها اين بود كه عناصر فاسد و غير لايق, تكيه بر مسند خلافت اسلامى و جايگاه والاى پـيامبـر زده بـودند و حاكميت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسيار تلخ و ويرانگرى بـه دنبـال آورده بود.
چـند نمونه از تـاءكيدهاى امام در اين بـاره يادآورى مى شـود:
ويژگى هاى پيشواى مسلمانان

1 - در نخستين روزهايى كه امام حسين(ع)در مدينه, بـراى بـيعت جهت يزيد, در فشار بود, در پاسخ وليد كه پيشنهاد
بيعت بـا يزيد را مطرح كرد, فـرمود: اينك كه مسـلمانان بـه فـرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند, بايد فاتحه اسلام را خواند(4).
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى كوفيان, نوشت:
... امام و پيشواى مسلمانان كسـى اسـت كه بـه كتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـيش گيرد و از حـق پـيروى كرده بـا تمام وجود خويش مطيع فرمان خدا باشد(5).
3 - امام حـسـين(ع)هنگام عزيمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام ((بيضه)) خطاب به ((حر)) خطبه اى ايراد كرد و طى آن انگيزه قيام خود را چنين شرح داد:
((مردم! پـيامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حكومت ستـمگرى مواجـه گردد كه حـرام خدا را حـلال شمرده و پـيمان الهى را درهم مى شكند, بـا سنت و قانون پـيامبـر از در مخالفت درآمده در ميان بـندگان خـدا راه گناه و معصـيت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـيش مى گيرد, ولى او در مقابـل چنين حكومتى, بـا عمل و يا بـا گفتار اظهار مخالفت نكند, بـرخـداوند است كه آن فرد(ساكت)را بـه كيفر همان ستمگر(آتش جهنم)محكوم سازد.
مردم! آگاه باشيد اينان(بنى اميه)اطاعت خدا را ترك و پيروى از شيطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرويج و حدود الهى را تعطيل نموده فى را(كه مخصوص بـه خـاندان پـيامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدايت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قيام بـر ضد اين همه فساد و مفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند, از ديگران شايسته ترم ...)) (6).
حاكميت بـنى اميه كه امام در اين سخنان بـه گوشه هايى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود. امام حسين(ع)در موارد متعددى انگشت روى اين عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت كـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود:
محو سنتها و رواج بدعتها

آن حـضرت پـس از ورود بـه مكه, نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنين نوشت:
((...اينك پيك خود را بـا اين نامه بـه سوى شما مى فرستم, شما را به كتاب خدا و سنت پيامبـر دعوت مى كنم, زيرا در شرائطى قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر به كلى از بين رفته و بـدعتها زنده شده است, اگر سخـن مرا بـشنويد, شما را بـه راه راسـت هدايت خـواهم كرد...)) (7). ديگر به حق عمل نمى شود.
حسين بـن على(ع)در راه عراق در منزلى بـه نام ((ذى حـسم)) در ميان ياران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدين شرح ايراد نمود:
پـيشامدها همين است كه مى بـينيد, جـدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتيها آشكار و نيكيها و فضيلتها از محيط ما رخت بر بسته است و از فضيلتها جز اندكى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى, همچون چراگاهى سنگلاخ, و كم علف, به جايگاه سخت و دشوارى تبـديل شده است.
آيا نمى بينيد كه ديگر بـه حق عمل نمى شود, و از بـاطل خوددارى نمى شود؟! در چـنين وضعى جـا دارد كه شخص بـا ايمان(از جـان خود گذشتـه)مشتـاق ديدار پـروردگار بـاشد. در چنين محيط ذلتـبـار و آلوده اى, مرگ را جـز سعادت; و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم...)) (8).
مسخ هويت دينى مردم

حاكميت زمامداران اموى و اجراى سياست هاى ضد اسلامى توسط آنان, هويت دينى مردم را مسخ كرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـين برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمود:
((...مردم بندگان دنيايند, دين بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود, تا زمانى كه معاش و زندگى ماديشان رونق دارد, در اطراف دين گـرد مىآيند, اما زمانى كـه بـا بـلا و گرفتارى آزمايش شوند, دينداران در اقليت هستند.
پيام جاويد قيام امام حسين(ع)

پيام قيام با شكوه سيدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نيست, بلكه اين پـيام پـيامى جاويد و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مكان است, هرجا و در هر جامعه اى كه به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابـود شود, هرجا كه احكام خدا تغيير و تحريف يابد و حاكمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار كنند, در هر جـامعـه اى كه ويژگى هاى جـاهليت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى يزيدى بـوده, و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, كارى حـسينى خواهد بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقيها:
1 - سـيدعـليخـان مدنى, الدرجـات الرفيعـه, ص 243, ابـن ابـى الحديد, شرح نهج البلاغه, ج8, ص 257 - مسعودى, مروج الذهب, ج3, ص 454 ضمن شرح حال ماءمون عباسى.
2 - ابن ابى الحديد, همان كتاب, ج9, ص 53(خطبه 139) و نيز ج2, ص 44 - 45 - ابن عبـدالبـر, الاستيعاب فى معرفه الاصحاب(در حاشيه الاصابه)ج4, ص 87.
- اين حركت از اواخر خلافت خليفه دوم آغاز گرديد كه معاويه از طرف وى به حكمرانى شام منصوب شد و مدت پنج سال در اين سمت باقى بـود و در تـمام مدت خلافت عثـمان نيز(12 سال) در اين منصب ابـقا گرديد و از همـان سـالـها روياى خـلافـت آينده خـود را مـى ديد و پايه هاى آن را مى ريخت و در اواخـر خـلافت عثـمان, در واقع وى در مدينه خليفه تشريفاتى بود و تصميم گيرنده اصلى, حاكم مقتدر شام بود.
3 - نگاه كنيد به: امام حسين(ع) و جـاهليت نو, جـواد سليمانى, قم, انتشارات يمين.
4 - سيد بن طاووس, اللهوف فى قتلى الطفوف, ص 11.
5 - طبرى, تاريخ الامـم والـمـلـوك, ج6, ص 196 - شـيخ مـفـيد, الارشاد, ص 204.
6 - طبرى, همان كتاب, ص 229 - ابـن اثير, الكامل فى التاريخ, ج4, ص 48.
7 - طبرى, همان كتاب, ص 200.
8 - حسن بـن على بـن شعبـه, تحف العقول, ص 245 - طبـرى, همان كتاب, ص 239.

 

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

شناخت ‏حق امام حسين عليه السلام

الحمد لله و الصلوة على سيدنا و نبينا ابى‏القاسم محمد صلى‏الله عليه و على اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين.


امام و اهتمام به عاشورا

قال الله العظيم فى كتابه «لله العزة و لرسوله و للمؤمنين‏» (2)

يكى از افتخارات بزرگ ملت ايران اين است كه داراى عواطف روحانى و معنوى نسبت به اهل بيت رسول اكرمند و قرن‏ها است كه عزادارى عاشورا را احترام كرده‏اند. پدران و مادران و اجداد و گذشتگان شما، همگى يك چنين روزى را بسيار احترام مى‏كردند. پس از انقلاب اسلامى، بر اين احترام افزوده شد; براى اينكه رهبر كبير انقلاب، امام راحل سفارش كردند كه مردم به عزادارى بيشتر اهميت بدهند.

نفوذ كلام رهبر كبير انقلاب اثرش اين بود كه تمام مملكت بيش از گذشته تكان خورد و مردم در مقام عزادارى، حد اعلاى تكريم و احترام را نسبت به امام حسين عليه السلام ابراز نمودند.
شناخت‏حق امام عليه السلام

در قضاياى امامت مطلبى وجود دارد كه نكته اى معرفتى است. شما شنيده‏ايد كه در همه‏جا در روايات، وقتى در باب زيارت - مثلا - صحبت مى‏شود مى‏گويند «عارفا بحقه‏» (3) اين عارفا بحقه يك معناى وسيعى دارد كه من دو سه جمله از آن را مى‏گويم: - عارفا بحقه يعنى آدمى بداند كه امام معصوم عليه السلام به وسيله پيامبر ، برگزيده خداست. - عارفا بحقه يعنى تمام مسائل اسلام كه وحى الهى است در نزد امام عليه السلام است. ولى امام حسين عليه السلام علاوه بر همه اينها چون قضيه كربلا و حادثه عاشورايش بسيار مهم است، اين عارفا بحقه بايد در قضيه عاشورا شناخته شود. اغلب شما مردم مسلمان بيش و كم در منابر و مجالس و مطالعاتتان به سر قيام حسين بن على عليهما السلام واقفيد و عارف.
انگيزه قيام امام حسين عليه السلام

امروز به مناسبت عاشورا و به مناسبت‏شرايط سياسى و براى اينكه معرفت بيشترى براى حضار محترم پيدا بشود بايد اين نكته را عرض كنم كه شما، شناخت بيشترى به حق امام حسين عليه السلام در قضيه عاشورا پيدا كنيد و اين را به صورت سؤال عرض مى‏كنم از طرف همه شما. چرا امام حسين عليه السلام كربلا آمد؟ انگيزه امام حسين عليه السلام چه بود؟ و هدفى كه ابى‏عبدالله عليه السلام داشت بر چه اساس بود؟ اين سؤال اگر درست پاسخ داده شود، مطلب براى همه از نظر معرفت امام روشن مى‏شود.

مساله اين بود كه ابى‏عبدالله عليه السلام يك قسمت ايام امامتش در زمان معاويه بود و يك قسمت ايام امامتش در زمان يزيد. معاويه به عالم اسلام خيلى صدمه زد و دوستان بزرگوار على عليه السلام را بسيار كشت، اما مانند پسرش سخنان جنون‏آميز نمى‏گفت. يزيد علنا در مجلس عمومى كفر خود را ظاهر كرد، [ در حال مستى ] گفت:

«لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل‏» . (4)

گفت: بنى‏هاشم با مملكت بازى كردند و به نام وحى و قرآن و به نام دين مردم را سرگرم كردند، [ در حالى كه ] نه وحيى نازل شده، و نه دينى هست و نه قرآنى هست و نه خدايى و نه ايمانى.
صلح امام حسن و قيام امام حسين عليه السلام

اين طرز تفكر يزيد بود. اين تفكر را امام حسين عليه السلام نمى‏تواند تحمل كند و اصلا قابل تحمل نيست و لذا من ديده‏ام گاهى بعضى از افراد، خيلى كه بخواهند مؤدب صحبت كنند، مى‏گويند: چرا امام حسن عليه السلام در انقلاب كوتاه آمد و قيام نكرد و امام حسين عليه السلام قيام كرد؟ اولا امام حسن عليه السلام قيام كرد، ولى افراد و سربازانش آن قدر بى‏وفايى كردند كه يك [ روز عده‏اى ] نامه نوشتند به معاويه كه اگر به ما دستور بدهى امام حسن عليه السلام را كتف بسته به شما تسليم مى‏كنيم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادى با معاويه ببندد. آن وقت‏يك سؤال: چرا امام حسين عليه السلام با يزيد قرارداد نبست؟ نمى‏شد با يزيد قرارداد ببندد؟ براى اينكه بدانيد امام حسن و امام حسين عليه السلام يك جور فكر مى‏كردند، امام حسين عليه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن عليه السلام امام بود و با اين حال عليه معاويه لشكركشى نكرد. معلوم مى‏شود كه مصلحت همان بوده كه امام مجتبى عليه السلام عمل كرده است. وقتى معاويه مرد و يزيد روى كار آمد به امام حسين عليه السلام گفتند: بيعت كنيد، گفت: هرگز! تمام تكيه گاه سخن اين است. يكى از جمله‏هايى را كه بايد دقت بفرماييد در اين سخنرانى، اين جمله است كه به محمد حنفيه فرمود: «يا اخى والله لو لم‏يكن فى الدنيا ملجا و لا ماوى لما بايعت‏يزيدبن معاوية‏» (5) گفت برادر! بخدا اگر در تمام كره زمين يك متر جا كه رويش بنشينم نداشته باشم من هرگز با يزيد بيعت نمى‏كنم.

اين سر قضيه است. چرا؟ چون يزيد سمبل كوبيدن اسلام بود و مى‏خواست دين خدا را نابود كند. حالا امام حسين عليه السلام قيام كرد اول سخنرانى امام حسين عليه السلام كه هنوز به كربلا نرسيده، در مقابل لشكريان حر بود. مقابل لشكر حر يعنى همان لشكر عبيدالله ايستاد و بنا كرد صحبت كردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفى‏ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غير» (6) گفت: مردم! سربازان عبيدالله! بفهميد. كه يزيد و اعوانش كمر بسته‏اند به اطاعت‏شيطان; طاعت‏خداء;3چ را ترك كرده‏اند. فساد آورده‏اند. حدود خدا را معطل گذارده‏اند. بيت المال را به هوى و هوس قسمت كردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كرده‏اند و من در مملكت اسلام از همه شايسته‏ترم كه بر ضد يزيد خائن قيام كنم و ريشه فساد را از بيخ و بن بركنم.
نتيجه پيروى از امام عليه السلام

آن وقت، يك جمله خيلى عميق است و آن جمله اين است كه مى‏فرمايد: «و قد اتتنى كتبكم و قدمت على رسلكم ببيعتكم... فان اتممتم على بيعتكم تصيبوا رشدكم‏». (7) گفت نامه‏ها به من نوشتيد و مرا وعده گرفتيد. آمدم، اگر با وفا باشيد به سعادت خواهيد رسيد. آن وقت‏سعادت [ چيست ] ؟ سعادت همان است كه الان شما در انقلاب اسلامى داريد (و انشاءالله بيش از اين به آن ست‏خواهيد يافت). آن جمله اين است كه به سعادت مى‏رسيد. حضرت مى‏فرمايد: «فانا الحسين بن على ابن فاطمة بنت رسول الله نفسى مع انفسكم و اهلى مع اهليكم‏». (8) تمام همين است، مى‏گويد: من پسر فاطمه‏ام. پسر پيغمبر، اگر كمك كنيد حكومت به دستم بيايد من حاكم مردمى هستم مثل حكومت پيغمبر. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشاء مى‏آمد داخل مسجد و ميان مردم نماز مى‏خواند، رئيس مملكت هم بود اميرالمؤمنين عليه‏السلام رئيس مملكت بود زانو به زانو با فقرا، ضعفاء و مستضعفين مى‏نشست. على دربار نداشت، وزير دربار نداشت. خانم اميرالمؤمنين را ملكه نمى‏گفتند. دختر على زينب را شاهدخت نمى‏گفتند. على در بين مردم، به گفته يك سرباز: «على فينا كاحد منا» على مثل يكى از ما بود، برادروار مى‏آمد و زانو به زانو مى‏نشست، امام حسين عليه السلام مى‏گويد: اگر كمك كرديد «نفسى مع انفسكم‏» من با شما هستم و اهل بيت من با اهل بيت‏شما ،زن و بچه من هم مثل زن و بچه شما. اين حكومت اسلامى است; زينب با زنها در مسجد، امام حسين عليه السلام با مردها در مسجد و در جامعه; ملاقات اين قدر آسان است; بعد به مردم يعنى به همان لشگر حر گفت اگر موافقت كرديد به سعادت مى‏رسيد اما اگر موافقت نكرديد ; «و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدكم و خلفتم بيعتى من اعناقكم فلعمرى ما هى منكم بنكر» . گفت اگر بيعت را شكستيد و از من تخلف كرديد و اين كار هم از شما [ مردم كوفه ] بعيد نيست، چرا؟ براى اينكه گفت: «فلعمرى ما هى منكم بنكر لقد فعلتموها بابى و اخى و ابن عمى مسلم‏» (9) شما عهد على را شكستيد. عهد برادرم حسن را شكستيد. عهد مسلم را هم شكستيد. عجيب نيست اگر عهد من را هم بشكنيد. اما اگر شكستيد من باز دنبال هدف خود مى‏روم يزيد نبايد بر مسلمين حكومت كند ولو به قيمت قطعه قطعه شدن من و يارانم و شيرخواره‏ام باشد! اين هدف حسين عليه السلام است.
نتيجه اعراض از امام عليه السلام

حال، اگر آن مردم امام حسين عليه السلام را يارى نكردند. چه شد؟ امام حسين عليه السلام كشته شد، مصائب ديد. بلايا ديد. زن و بچه هم مصائب بسيار ديدند، اينها به قدرى قوى و توانا بودند كه با تمام اين مصائب تكان نخوردند يكى از مواقع و مواردى كه امام حسين عليه السلام آتيه مردم را گفت فرمود:

«والله لا يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى‏» . گفت اى بى وفاها، اى بى صفاها من مى‏دانم كه از من دست بر نمى‏داريد
تا لخته خون قلب مرا بيرون بكشيد، يعنى مرا بكشيد، من مى‏دانم شما اين كار را مى‏كنيد: اما «فاذا فعلوا سلط الله عليهم من
يذلهم حتى يكونوا اذل فرق‏الامم‏» . (10) گفت مرا مى‏كشيد ولى كشتن من براى شما ارزان تمام نخواهد شد. به هوش باشيد كه
حكومت ظالمى خواهد آمد پدرى از شما در آورد و دمارى از روزگار شما بر آورد كه بيچاره شويد! همين طور هم شد. آنان كه
حسين عليه السلام را يارى نكردند خودشان را كوبيدند. «حجاج بن يوسف‏» استاندار عبدالملك مروان ده هزار زندانى دارد.
زندانش عمارت دارد؟ نه. سقف دارد؟ نه. يك زمين بياض. مثلا 20 هزار 25هزار مترى را برداشته ديوار كشيده كه يك در دارد جلو
زندان هم اتاق نگهبان است. به اين ده هزار زندانى خبر رسيد كه حجاج بن يوسف مى‏خواهد از آنجا عبور كند. اين زندانيان گفتند.
آقا ما كه اينجا پوسيديم. آفتاب داغ، شب‏هاى سرد، اينكه زندگى نيست، يك فريادى كنيم اينها (اين نتيجه قتل حسين عليه
السلام است) آمدند پشت در و به زندانبان گفتند مى‏خواهيم فرياد كنيم. گفت: نخير، ولى اينها اعتنا نكردند. حجاج رسيد ده هزار
جمعيت پياپى فرياد زدند. حجاج عنان كشيد: چه خبر است؟ گفتند: ده هزار زندانى زير آفتاب دارند التماس مى‏كنند. حجاج
جلوى در زندان رفت و گفت: در را باز كنيد. در را باز كردند خوب توجه كنيد، اگر انقلاب بشكند، خداى ناخواسته امريكا گروهى را
بر شما مسلط مى‏كند كه شايد از حجاج بن يوسف هم بدتر باشد، اين را بهوش باشيد! حجاج گفت در را باز كنيد. در را باز كردند.
مى‏دانيد چه گفت؟ يك آيه‏اى است در قرآن كه وقتى جهنمى‏ها آه و ناله مى‏كنند فرشتگان مى‏گويند: «اخسئوا فيها و لاتكلمون‏» .
اخسا يعنى چخ. ما به سگ مى‏گوييم چخ(دور شو) آقا در را كه باز كردند حجاج همين طور كه سوار بود و اين زندانيان دست‏ها را
تكان مى‏دادند گفت: «اخسئوا فيها ولاتكلمون‏» چخ، ساكت‏شويد و حرف نزنيد. چرا؟ اگر آن روز نداى حسين عليه السلام را گوش
كرده بودند به اينجا نمى‏رسيدند وقتى گفت «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله‏» و اينها گوش نكردند بازى در آوردند، حالا
جوابش چخ است جوابش خفه شويد توى زندان بمانيد است.
پشيمانى پس از پيروزى

آيا تا به حال در تاريخ خوانده‏ايد كه يك گروه سرباز بروند جنگ بكنند. 100هزار يا 70هزار نفر بروند جنگ بكنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشيمان شوند؟! آقا ممكن است‏يك جنگى واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشيمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسين عليه السلام كشته شد و پيش از ظهر روز دوازدهم اهل بيت آمدند كوفه) اگر بدانيد كوفيان چقدر جيغ و فرياد زدند! اگر بدانيد چقدر آه و ناله كردند! روايت مى‏گويد و در مقاتل هم نوشته كه امام سجاد عليه السلام خطبه خواند. گفت: اگر كسى مرا نمى‏شناسد، بداند كه من پسر حسينم. حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام است. پسر على عليه السلام است و پسر پيغمبر صلى الله عليه و آله است. آنوقت‏خطبه خواند بعد از اينكه خطبه‏اش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبكاء» يك مرتبه مرد و زن كوفه فرياد، گريه، شيون، اى واى بر بدبختى ما اى واى بر تيره روزى ما چرا ما نداى حسين عليه السلام را اجابت نكرديم؟ در بدبختى بروى ما باز شد. خود عبارت مى‏گويد: «يدعو بعضهم بعضا هلكتم و لاتعلمون‏» به هم نگاه مى‏كردند مى‏گفتند: بيچاره شديد و نمى‏دانيد هلاك شديد و خبر نداريد. اين مال كوفه.

يكى ديگر به شما بگويم. «زيدبن ارقم‏» يكى از محترمين بود. وقتى آمد در مجلس عبيدالله و ديد كه عبيدالله به سر مقدس ابى عبدالله با چوب جسارت مى‏كند، گفت: عبيدالله من ديدم كه پيغمبر اين لبها را مى‏بوسيد. چقدر بى ادبى! عبيدالله گفت: اگر پير نبودى و خرفت نشده بودى و ديوانه نبودى مى‏گفتم تو را بكشند. زيدبن ارقم محترم از جا حركت كرد وقتى آمد داخل راهرو و سرسراى استاندارى، عده‏اى از مامورين و افراد لشگرى و كشورى ايستاده بودند. به اينها يك نگاهى كرد و گفت: «انتم يا معشر العرب العبيد بعد اليوم‏» گفت: عرب‏ها! بعد از امروز ديگر برده‏ايد، نوكريد، توسرى خوريد، ذليليد، بيچاره‏ايد. اين را در سرسراى استاندارى عبيدالله مى‏گفت كه تازه سر را آورده بودند. بعد گفت كه عبارتش هم خيلى جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة‏» خاك بر سرتان ملت كوفه! پسر فاطمه را كشتيد و پسر زن زانيه را آورديد، استاندار كرديد. اين كار بود كه كرديد؟ شما ديگر حق حيات داريد؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة! فهو يقتل اخياركم و يستعبد شراركم فرضيتم بالذل فبعدا لمن رضى بالذل‏» گفت مى‏دانيد چه كار كرديد؟ اين عبيدالله بى دين را بر خودتان مسلط كرديد. اين خوبانتان را مى‏كشد. هر چه آزاديخواه با شرف و شجاع و با ايمان است مى‏كشد. چه كسانى را باقى مى‏گذارد.؟ مى‏گويد: «هو يقتل اخياركم و يستعبد شراركم‏» نمى‏گويد «يستخدم شراركم‏» ، نمى‏گويد دولتى روى كار مى‏آيد كه اشرار را استخدام مى‏كند. نه، مى‏گويد اشرار را برده مى‏گيرد. يعنى يك مشت مستخدم دولت مى‏شوند كه در دستگاه عبيدالله كور، كر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگويد اطاعت كنند.
ذلت‏ستيزى امام و ذلت پذيرى دشمنان امام

«زيد بن ارقم‏» مى‏گويد: خيال مى‏كنيد كشتن حسين ارزان است؟! بيچاره شديد، ذليل شديد. خوار شديد. گفت: «فرضيتم بالذل‏» برده يزيد شديد. ديگر قدرت نفس كشيدن از شما سلب شد. آن وقت گفت: «فبعدا لمن رضى بالذل‏» خاك بر سر كسى كه بخواهد با ذلت زندگى كند. دور باد از رحمت‏خدا كسى كه بخواهد با ذلت زندگى كند! اين روح قصه كربلاست امام حسين عليه السلام روز عاشورا گفت‏يا يزيد بايد برود يا من بايد كشته شوم. زندگى با ذلت ارزشى ندارد. گفت: «والله لااعطيكم بيدى اعطاء الذليل ولاافر فرار العبيد» گفت: به خدا قسم من هرگز نه تن به ذلت مى‏دهم و نه فرار مى‏كنم. اين فرزند امير المؤمنين. على بن ابيطالب هم مى‏گفت: «المنية ولاالدنية‏» منيت‏يعنى مرگ. مرگ [ آرى اما ] ذلت نه، پستى نه، دنيت‏يعنى پستى «المنية ولاالدنية:» حسين هم روز عاشورا گفت: «هيهات منا الذلة‏» .
كربلا رمز انقلاب

امام راحل مى‏فرمود روضه بخوانيد. روضه امام حسين عليه السلام بخوانيد. خيلى هم بخوانيد، اما رمز انقلاب را هم بگوئيد. رمز انقلاب در واقعه كربلاست; همان طور كه گفتيم الان شما در مقابل امريكا، مثل حسين و يارانش هستيد در مقابل يزيد. امام حسين عليه السلام سوگند ياد كرد و به برادر خود فرمود: اگر جايى در زمين نداشته باشيم به قدر يك وجب، من بيعت نمى‏كنم. اما در پايان ذكر مصيبت بخوانم، دلتان متوجه باشد. اساس كربلا بر قضيه زنده كردن حق است.

امام حسين به كربلا نرسيده بود، سوار اسب بود، پسرش على اكبر هم سوار. آقا همين‏طور كه مى‏رفت‏يك چرت مختصر به قدر چند دقيقه امام حسين را گرفت. پسر نگاه مى‏كرد چشم آقا بصورت خواب روى هم آمد. اما خيلى كوتاه دو دقيقه سه دقيقه. آقا چشمشان را باز كردند. اماء; على اكبر آثار تاثر ديد گفت: آقاجان چه شد چرا حالتان تغيير كرد؟ گفت پسرم، - جوان‏ها مكتب دين اين است - گفت: پسرم، خواب ديدم كه يك سوار آمد گفت: اين كاروان مى‏رود و مرگ هم دنبال اين كاروان است.

يعنى چه؟ يعنى ما به سوى مرگ مى‏رويم؟ خوب على اكبر جوان بايد بگويد آقاجان، اگر مرگ است پس نرويم. چرا برويم؟ مى‏دانيد چه گفت؟ گفت: «اولسنا على الحق؟» باباجان مگر ما بر حق نيستيم و راه حق نمى‏رويم؟ گفت: چرا پسرجان، راه ما راه خداست. راه پيغمبر است. راه قرآن است. گفت: «فاذا لانبالى بالقتل‏» ديگر چه باك داريم از مرگ.

خون شد دل من خوب شد اين خون شدنى بود در عشق تو شد بهتر اين خود شدنى بود

على اكبر آمد به آرزوى دل رسيد. مى‏دانيد كى؟ آن وقتى كه گفت: «ابتا عليك منى السلام‏» گفت: پدر خدا حافظت. آقا ابى‏عبدالله با عجله آمد كنار بدن جوان; مادرهايى كه شهيد داده‏ايد و اينجا هستيد. پدرانى كه پسر جوان شهيد داده‏ايد و در اينجا هستيد، آن پدر آمد نشست بالين على‏اكبر «جلس على التراب‏» آقا روى خاك نشست «و جعل يمسح‏الدم عن ثناياه‏» يعنى ابى‏عبدالله بنا كرد خون از دندان‏هاى على پاك كردن. خون را از دندان‏ها پاك كرد. چرا خون را از دندان‏ها پاك كرد. به نظر من اين خون را كه از دندان‏ها پاك كرد ديد على زنده است. اين جوان شايد بخواهد وصيتى بكند. اما يك ضربتى بر سرش خورده كه تمام دهان غرق خون است و خودش هم نمى‏تواند خون‏ها را دفع كند. آقا خواست‏خون‏ها را از جلوى زبان على رد كند تا زبان على آزاد شود و وصيت كند. اما داشت‏خون‏ها را رد مى‏كرد «فشهق شهقة فمات‏» يك وقت على يك ناله زد و جان به جان‏آفرين تسليم كرد. آقا تمام كشته‏ها را خودش به خيمه مى‏آورد. اما بدن على را نياورد. صدا زد جوانان بيائيد بدن على را به خيمه‏ها ببريد. مى‏دانيد چرا نياورد براى اينكه بدن آن‏قدر قطعه‏قطعه و چاك چاك بود كه يك نفر نمى‏توانست آن را از جاى بردارد. باسمك العظيم الاعظم

پى‏نوشت ها :

1 - اين مقاله متن سخنرانى خطيب توانمند معاصر، مرحوم حجة الاسلام و المسلمين فلسفى است كه با هدف استفاده از سبك آن واعظ شهير از نوار پياده و با حداقل تصرفات نگاشته شده است.

2- منافقون، آيه 8

3- بحار الانوار، ج 100، ص 257، ح 1

4- بحار الانوار، ج 45، ص 175، ذيل حديث 5

5- مقتل عوالم، ص 54، خوارزمى، ج 1، ص 188

6- طبرى، ج 7، ص 300، كامل ابن اثير، ج 3، ص 280، خوارزمى:، ج 1، ص 243، انساب الاشراف، ج 3، ص 171

7- همان

8- همان

9- طبرى، ج 7، ص 300، كامل ابن اثير، ج 3، ص 280، با اندكى تفاوت در نسخه‏ ها

10- ارشاد، مفيد، ص 223، ابن عساكر، ص 211، بااندكى تفاوت در نسخه ‏ها

مرحوم حجة‏الاسلام والمسلمين محمد تقى فلسفى

 

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رنگين کمان خون،شعري در وصف امام حسين (ع)

مي خواهم از خشکيدن دريا بگويم

از تشنه کاميهاي ماهي ها بگويم

روزي که آب از شرم وخجلت آب مي شد

از داغ آن آلاله ها بي تاب مي شد

مي سوخت از سوز جگرهاي عطشناک

گلهاي پرپر گشته وافتاده برخاک

مي خواست تا از بستر خود پر بگيرد

گلهاي سرخ تشنه را در بگيرد 

من حرف ها از ظهر بي خورشيد دارم

من شکوه ها از ماه، از ناهيد دارم

اي کاش آنروز آسمان خون گريه مي کرد

هم ابر، هم رنگين کمان ، خون گريه مي کرد

روزي که ساقي بود ، اما آب ناياب

لبها زسوز تسنگي سيرابِ سيراب

آن روز دست مهرباني را بريدند

پرهاي مرغ آسماني را بريدند

روزي که ني از آن سر بي تن نوا داشت

برخنجر خود حنجرخون خدا داشت

ني ناله ها از ني نوا در سينه دارد

بر پا ز زخم سنگ فتنه پينه دارد

 

قومي که از پس مانده ي نمرود بودند

از روسياهي چهره دوداندود بودند

در ناجوانمردانگي مشهور بودند

فرسنگها تا مرز پاکي دور بودند

مردم فريبي را عبادت مي شمردند

ويرانگريها را عمارت مي شمردند،

آن آيه هاي زنده را انکار کردند

با دست فتنه در دل گل خار کردند

خورشيد را آن شب پرستان سر بريدند

پروانه هاي عاشقي را پر بريدند

بشکسته بادا دست اين نامرد مردم!

داغ ابد بر سينه ي اين سرد مردم!

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

غروب جمعه

در غروب جمعه دلها خون شود
من چه گويم روح خسته چون شود
آن يكي در كوچه‌مان نِي مي‌زند
اسب روياي مرا هِي مي‌زند
ياد ما را سوي ياران مي‌برد
سوي دل ابر آورد جان مي‌برد
از وصال‌اش در درون شك آورد
ديدة ما خون كند اشك آورد
از نفيرش دل به پرواز آمده است
صحنه‌اي پر رمز و پر راز آمده است
آن يكي ني‌زن براي جان زند
اين يكي ني‌زن زبهر نان زند
اين چه سري در درون ني بود
جان بود يا نان بود چون مِي بود
مست گرداند زمين و آسمان
پير مسجد را نمايد او جوان
هر كسي سر را به سوي ني برد
چون نوايش بشنود تا دي برد
گفتمش دي ياد ني آرد مرا
آن نواي ني نواي نينوا
آن يكي ني سر به سودا مي‌برد
ديگري سر را به بالا مي‌برد
آن يكي در كوچه‌ها ني مي‌زند
اين يكي در چاله‌اي پي مي‌زند
آن يكي ني را منقش مي‌كند
اين يكي پهلوي ني غش مي‌كند
اين يكي ني مطربش دارد نوا
آن يكي ني تن شود شمس ضحي
اين يكي روشن نمايد نور عين
آن يكي بالا برد رأس حسين
آن يكي نور خدايي مي‌زند
اين يكي كوس جدايي مي‌زند
من چه گويم زين ني پر رمز و راز
رأس خونين سجده آرد بر نماز
در غروب جمعه دلها خون شود
ني زند ليلا و او مجنون شود

شنبه 23 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

انبیاء و زمین کربلا ( قسمت دوم )

 

2- هنگامی كه حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او می گشت تا كربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینه اش تنگ گردید و چون به محل شهادت حسین علیه السلام رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد .

سربه آسمان بلند كرد و عرض نمود : خداوندا آیا گناهی از من صادر شد كه مرا به آن معاقب فرمودی ؟ من همه زمین را گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید .

خداوندا به او وحی نمود كه ای آدم گناه نكردی ولكن فرزندت حسین علیه السلام در این مكان از روی ستم كشته می شود خون تو به موافقت خون او جاری شد.

عرض كرد : قاتل او كیست ؟‌ وحی آمد :‌قاتلش یزید ملعون اهل آسمانها و زمین است . آدم گفت :‌ای جبرئیل ( درباره قاتل آن حضرت ) چه كنم ؟‌ گفت : او را لعن كن . پس آدم چهار بار او را لعن كرد و به سوی عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را یافت . (4)

 

3- هنگامیكه حضرت نوح سوار كشتی شد تمام جهان را سیر نمود چون به كربلا رسید طوفانی شد ( و آن كشتی به تلاطم افتاد ) و نوح از غرق شدن ترسید به پروردگار خود عرض كرد : خدایا همه دنیا را گشتم چنین حالتی مثل این زمین به من دست نداد !

جبرئیل نازل شد و فرمود : ای نوح در این محل حضرت حسین فرزند زاده محمد (ص ) خاتم انبیاء و فرزند علی علیه السلام خاتم اوصیاء كشته می شود

پرسید : ای جبرئیل قاتل او كیست ؟ پاسخ داد : قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین می باشد . پس نوح چهار مرتبه او را لعن كرد سپس كشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد .(5)

 

4- بحارالانوار44/242ح37 اشك روان 217

5- بحارالانوار : 44 / 243 ح 38 اشك روان / 217

 

 

جمعه 22 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 287883
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom