پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

درمحضر درس پدر

درجلسات درس پدر
تاريخ نشان مي دهد که او حدود ده سال عمرداشت که درجلسات بحث جدّ وبعدها جلسات درس پدر شرکت مي کرد، درحاليکه افراد شرکت کننده درآن جلسات همه ازافراد مسن ّ، جوان، ويابزرگسال بودند.
روزي وليد بن عبدالملک برامام وارد شد درحاليکه اوسرگرم تدريس وامام صادق(عليه السلام) نيزکه در سنين کودکي ياآغاز نوجواني بود درآنجا حضور داشت. وليد ازديدن اومتعجب شد وپرسيد اوبااين سن دراينجا چه مي کند؟ پاسخ شنيد که دانشجوي اين کلاس درس است.سؤالاتي ازامام صادق(عليه السلام) کرد وپاسخهائي مناسب شنيد وسرانجام چنين داوري کردکه او در آينده ازدانشمندان خواهد شد.
اسنادي نشان مي دهند که او درنوجواني درمحضر علمي پدر شرکت مي کرد وازدروس هيئت وجغرافيابهره مي گرفت وعظمت فکري خودرامتجلي مي ساخت.
بااینکه فردی کم سن وسال بود، در بین دیگر دانشجویان درخششی فوق العاده داشت وهمواره اورا فردی با ذخائر علمی وفکری بسیار می شناختند.
سن امام در محضر درس پدر
درخصوص تاريخ ورود اوبه مدرسه پدرش امام محمدباقر (عليه السلام) چند روايت وجود دارد.
بعضي ميگويند که درسن سه سالگي وارد مدرسه پدرش شد، بعضي گفته اند که درسن پنج سالگي واردمدرسه پدرش گرديد.
يکي ازمورخين باسم ابن ابي زِندَقه درکتاب خودباسم اختصار مي گويد که حضرت جعفرصادق (عليه السلام) درسن ده سالگي درمحضر درس پدرش محمد باقر (عليه السلام) حضور بهم مي رسانيد.
قبل از آن تاريخ ،حضرت محمدباقر (عليه السلام) پسرش رادرس مي داد اماوي درمحضر درس پدرش که معدودي ازطلاب درآن جمع مي شدند حضور بهم نمي رسانيد.
تمام مورخين متفق القول هستند که حضرت صادق(عليه السلام) درده سالگي درمحضر درس پدرش حاضر شد. محضر درس حضرت امام باقر(عليه السلام) يک مدرسه عالي بود وآنهائي که درمدرسه درس مي خواندند، علوم عالي آن زمان رافرامي گرفتند .
لذا تحصيلات عالي حضرت صادق(عليه السلام) ازده سالگي آغاز گرديده است واين براي يک پسر باهوش که داراي حافظه قوي باشد،غيرعادي نيست.
داستانهای از حضور امام صادق (عليه السلام) در محضر درس پدر
کره جفرافيايي
درسال 91هجري که امام صادق(عليه السلام) همچنان درمحضر تدريس پدر حضور بهم مي رسانيد، واقعه اي جديد براي حضرت اتفاق افتاد که براي او اهميت داشت، وآن اين بود که يکي از مريدان وشاگردان حضرت امام باقر(عليه السلام) که ازمصر مراجعت ميکرد، يک کره جغرافيائي راکه باچوب، وبهتر آن است که بگوئيم باخاک چوب ساخته بودند به ارمغان آورد ... ادامه داستان
سفر خليفه اموي به مدينه
مسافرت خليفه اموي به مدينه بيشتر براي ديدن مسجد آن شهر بود ومي خواست مشاهده کند که دستور وي براي وسعت دادن به آن مسجد چگونه اجرا شده است . حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) درآن روز هم مثل روزهاي ديگر غيرازجمعه، درمسجد مشغول درس دادن بود وحضرت امام جعفرصادق(عليه السلام) هم درمحضر درس پدر حضور داشت

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سفرهاي زمان جواني امام صادق (عليه السلام)2

همراهی پدر در سفر شام
اين ماجرا را علامه درکتاب خود جلاء العيون ازسيدبن طاووس (ره) به سند معتبر ازحضرت صادق(عليه السلام) روايت کرده است درسالي ازسالها که هشام بن عبدالملک به حج آمده بود امام صادق(عليه السلام) نیز به همراه پدرگرامیشان به حج رفته بودند. امام صادق(عليه السلام) درمکه بين جمع کثیری به سخنراني پرداخت وگفت:
چون به دمشق حرکت کردند ووارد آن شهرشدند ، هشام سه روز آنهارا به حضور خودراه نداد و روزچهارم به حضور خود طلبيد . چون داخل شدند، هشام برتخت پادشاهي خودنشسته و برای ترساندن مردم ونشان دادن هيمنه وجلال خود، سپاهياني مسلح دربرابر خود برپا داشته بود وبزرگان قومش درحضور اوبه هدف تير مي انداختند .
چون به نزد او آمدند به امام باقر(عليه السلام) گفت: بابزرگان قوم ، تيربينداز. امام باقر(عليه السلام) گفت :
که من پيرشده ام وتوانايي تيراندازي را ندارم اگر مرا معاف کني بهتراست. هشام سوگند ياد کرد که به حق آن خداوندي که مارا به دين خود وپيغمبر خود عزيز گردانيده تورا معاف نمي گردانم .
پس به يکي از بزرگان بني اميه اشاره کرد که کمان وتيرخودرا به او بده تا تيربيندازد .
پس امام باقر(عليه السلام) کمان وتیری راازآن مرد گرفت ودر زه کمان گذاشت وبه قوّت کشيد وبروسط نشانه زد. پس تير ديگري گرفت وبرانتهاي تيراول زد که آنرا تا نوک پيکان به دونيم کرد. بعد تيرسوم را گرفت وبرانتهاي تيردوم زد که آنرا نيز به دونيم کرد ودروسط نشانه قرارگرفت . تاآنکه نه تيررا همچنان پي درپي برهدف نشاند.
هشام درتير نهم بي تاب شد وگفت : اي ابوجعفر نيک انداختي وتودرتيراندازي ازماهرترين تيراندازان عرب وعجم هستي پس چرا ميگفتي برآن توانايي ندارم.
هشام ازآن تکليفي که برعهده امام باقر(عليه السلام) گذاشته بود پشيمان شد وتصميم به کشتن حضرت گرفت ، سربه زيرافکنده بود وتفکر ميکرد وامام صادق(عليه السلام) وپدر گرامیش همچنان دربرابر اوايستاده بودند، چون ايستادن آنها به طول انجامید، امام باقر(عليه السلام) به خشم آمد. وقتي آنحضرت خشمگين مي شد به سوي آسمان نظر مي کرد وآثار غضب ازچهره مبارکشان ظاهر مي گرديد.
وقتي که هشام آن حالت را در امام باقر(عليه السلام) ديد از غضب آن حضرت ترسيد واو را بربالاي تخت خود خواند و امام صادق(عليه السلام) نيز پشت سرایشان رفت . چون به نزديک اورسيد، برخاست و امام باقر(عليه السلام) را دربرگرفت ودردست راست خودجاي داد ودست درگردن من انداخت وامام صادق(عليه السلام) را جانب راست امام باقر(عليه السلام) نشاند.
پس روبه سوي امام باقر(عليه السلام) کرد وگفت: قبيله قريش پيوسته بايد برعجم وعرب افتخار کنند که شخصي مانند تو درميان آنها هست . به من بگو چه کسي اين تيراندازي رابه توياد داده است ودرچه مدتي آن را آموختي ؟ امام باقر(عليه السلام) فرمود: مي داني که اين صنعت درميان اهل مدينه شايع است ومن درسن جوانی مدتي به اين صنعت مشغول بودم . ازآن زمان تابه حال آنرا کنار گذاشته ام، چون اصرار کردي ومرا سوگند دادي، امروزکمان بدست گرفتم. هشام گفت: اين طور کمانداري، هرگز نديده بودم. اي اباجعفر دراين امر، مانند تونيز کسي هست.
حضرت فرمود: ما اهل بيت رسالت علم وکمال واتمام دين را که حق تعالي درآيه :
اَليَومَ اَکمَلتُ لَکُم ديِنَکُم وَاَتمَمتُ عَلَيکُم نِعمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الاِسلَامَ دِيناً .
به ماعطاکرده است، ازيکديگر به ميراث مي بريم. زمين هرگز ازما(اهلبيت) که دارنده علم و کما لی هستيم که افراد ديگر آن را ندارند خالي نمي ماند.
وقتي اين سخن را از امام شنيد، بسيار غضبناک شد وچهره اش سرخ شد ودرهم رفت وساعتي سربه زير افکند وساکت شد . چون سربرداشت به امام باقر(عليه السلام) گفت : آيا نسبت ما وشما که همه فرزندان عبد منافيم يکي نيست ؟ امام باقر(عليه السلام) فرمود: که آري چنين است ولي حق تعالي ازسرپنهان خودوعلم خالص خودبه ما عطا کرده است وآنچه راخاص ماگردانيد و ازديگران متمايز نمود، آنرا مخصوص ديگران قرارنداد وبه دیگران عطا نکرد.
هشام گفت : آيا چنين نيست که حق تعالي حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله) راازنسل وتبار عبد مناف، به سوي همه مردم، ازهررنگ ونژادي چون سفيد وسياه وسرخ برانگيخته است؟ پس چگونه وازکجا اين ميراث رامخصوص شما قرارداده است وحال آنکه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) برهمه مبعوث شده است .
خداوند درقرآن مجيد مي فرمايد: وَلِلّهِ مِيراثُ السَّمَواتِ وَالاَرضِ (ميراث آسمانها وزمين ازآن خداست ) پس به چه سبب ميراث علم ، مخصوص شماشد وشما علم را به ميراث برديد وحال آنکه بعد از حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) پيغمبري مبعوث نگرديدو شما ازپيغمبران نيستيد.
امام باقر(عليه السلام) فرمود: ازآنجايي که خدامارا مخصوص گردانيده است به پيغمبر خودوحي فرستاد :
لاَتُحَرِّکَ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعجَلَ بِهِ . (زبانت رادر(هنگام وحي ) زود به حرکت درنياورتا درخواندن قرآن شتاب زدگي به خرج دهي. )
وبه پيغمبر خودامر کردکه مارا به علم خود مخصوص گرداند واز دیگران متمایز سازد.
پس حضرت رسالت (صلي الله عليه وآله) براي برادر خود علي بن ابيطالب (عليه السلام) اسراري رابيان کرد که ازساير صحابه پنهان نگاه ميداشت وچون اين آيه نازل شد : وَتَعِيَها اُذُنٌ واعِيَةٌ.
(اسرار الهي را گوشها ي ضبط کننده ونگاه دارنده حفظ مي کند ) پس حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: اي علي! من ازخدا خواستم که گوش توآن اسرارالهي راحفظ نمايد وبه اين جهت حضرت علی بن ابیطالب(عليه السلام) می فرمود: حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه وآله) هزار فصل از علم را به من تعليم نمود که ازهر فصلي هزار فصل ديگرگشوده مي شد.
چنانچه شمااسرار خودرا به افرادي خاص ميگوئيد وازافراد بيگانه پنهان مي داريد، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) نيز رازهاي خودرا به علي (عليه السلام) ميگفت وديگران را محرم اسرار وداراي صلاحيت نميدانست تا آن اسراررا بازگونمايد وهمچنين حضرت علي (عليه السلام) آن رازها را براي کساني ازاهل بيت خودکه محرم آن اسرار بودند بيان مينمود وبه اين طريق آن علوم واسرار به ماارث رسيده است .
هشام گفت: علي(عليه السلام) ادعا ميکرد من علم غيب مي دانم وحال آنکه خدا کسي را برعلم غيب خويش شريک نگردانيده وخبردار نکرده است پس از کجا اين ادعا را مي کرد؟ امام باقر(عليه السلام) فرمود: که حق تعالي برحضرت رسول (صلي الله عليه وآله) کتابي (قرآن) را فرستاد ودرآن کتاب آنچه بوده وخواهد بود تا روزقيامت، بيان کرده است چنانچه فرموده است :
وَنَزَّلنا عَلَيکَ الکِتابَ تِبياَناً لِکُلَّ شَيئٍ وَهُديً وَرَحمَةً وَبُشريَ لِلمُسلمِينَ
(واين کتاب راکه روشنگرهرچيزي است وبراي مسلمانان رهنمود ورحمت وبشارت گري است برتونازل کرديم. ) وبازفرموده است : وَکُلَّ شيئٍ اَحصََيناَهُ في اِمامٍ مُبينٍ (وهمه چيز را درکتاب آشکار کننده اي برشمرده ايم) ونیز فرموده است :
مَافَرَّطناَ في الکِتابِ مِن شيئٍ. (ما هيچ چيز رادراين کتاب فروگذار نکرديم ) پس حق تعالي به پيغمبر خود وحي کرد :که هرغيب وسري که به سوي اوفرستاده است حتماً به علي(عليه السلام) بگويد واورا خبردار نمايد وحضرت رسول (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) امر کرد که بعداز وفاتش قرآن را(به طورمکتوب) جمع نمايد وغسل وتکفين وحنوط اورابرعهده بگيرد وفرمود:
چون اوازمن است ومن ازاويم ودارايي من ازآن اوست وآنچه برمن لازم بودبراولازم است (که انجام دهد) و اوقرض من را ادامي کند وبه وعده هاي من وفامي نمايد. پس روکرد به اصحاب خود وگفت :
علي بن ابيطالب(عليه السلام) بعد از وفات من بامنافقان برسرتأويل (تفسير و توضيح) قرآن جنگ خواهد کرد چنانچه من با کافران برسرتنزيل (نزول) قرآن جنگ کردم و کسي ازصحابه به جزعلي(عليه السلام) تأويل همه قرآن رانداشت ونميدانست وتأويل وتفسير همه قرآن فقط نزد علي (عليه السلام) است و به اين سبب حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود:
که داناترين مردم به علم قضا علي (عليه السلام)است . يعني اوبايد که قاضي شما باشد وعمر بن خطاب مکررميگفت : اگر علي نمي بود عمر هلاک می شد. عمر به علم آن حضرت گواهي مي داد وديگران انکارمي کردند .
هشام ساعتي طولاني سربه زير افکند سپس سربرداشت وگفت : هرحاجتي که داري ازمن بخواه .
امام باقر(عليه السلام) گفت: که اهل وخانواده من دروحشت وترس اند (نگران اند) ازاينکه شهر را ترک کرده وبيرون آمدم وتا به حال برنگشته ام. از تو می خواهم که به من اجازه دهی که برگردم.
هشام گفت: اجازه می دهم که امروز به طرف مدینه حرکت کنی. سپس امام دست به گردن او انداخت وخداحافظی کرد واز پیش او بیرون آمد.
وقتي به ميدان بيرون ازمحل حکومت اورسيدند، درانتهاي ميدان به جمعيت زيادي برخورد کردند .
امام باقر(عليه السلام) پرسيد: که ايشان کيستند؟ وزیر دربار هشام گفت : قسيسان ورهبانان و مسیحی هستند که هر سال در چنین روزی اینجا اجتماع می کنند وبا هم به زیارت راهب بزرگ خود(داناترینشان) که معبد او بالای کوه قرار دارد ، می روند وسؤالات خود را می پرسند.
پس امام باقر(عليه السلام) سر خود را با پارچه ای پوشاند تا کسی او را نشناسد ونزد آنها رفت.
وقتي گروه نصاري نشستند امام باقر(عليه السلام) نيزدرميان ايشان نشست وآن کشیشها محلهايي را جهت نشستن براي عالم خودآماده کردند واورا برروي آن مکان ها نشاندند .
راهب چنان پيرشده بود که بعضي از حواريون واصحاب حضرت عيسي(عليه السلام) رادرک کرده بود وازپيري ابروهايش بلند وبر چشمانش افتاده بود .
با حریری زرد ابروهاي خودرا به پیشانی بست وچشمهاي خودرا مانند افعي به حرکت درآورد وبه سوي حاضران نظر کرد .
دراين هنگام چون به هشام خبررسيد که آن حضرت به دير( عبادتگاه نصرانيهاي تارک دنيا) رفته است کسي از اطرافيان مخصوص خودرا به سوي آنجا فرستاد تا آنچه ميان ايشان وآن حضرت مي گذرد به او خبر دهد .
چون نظر آن عالم بر امام باقر(عليه السلام) افتاد گفت : تو ازمائي يا از امت مرحومه ای(مورد رحمت خدا)؟ حضرت فرمود: ازامت مرحومه ام (امت اسلام) راهب پرسيد از علماي اسلام هستی يا از بی سوادان آنان؟ فرمود که از بی سوادان آنان نيستم پس بسيار مضطرب ونگران شد وگفت : من از توسؤال کنم يا تو از من سؤال مي کني ؟ امام فرمود: تو سؤال کن .
راهب روبه مسیحیان کردو گفت : اي گروه مسیحیان! عجيب است که مردي ازامت محمد(صلي الله عليه وآله) این جرأت را دارد وبه من مي گويد : که ازمن سؤال کن. شايسته است چند مسئله ازاو بپرسم و پنج سؤال از حضرت نمود که امام به یک یک آنها پاسخ داد. ابتدا پرسید:
اي بنده خدا! به من بگو آن چه ساعتی است که نه از شب است ونه از روز؟ امام باقر(عليه السلام) فرمود: بين طلوع صبح (اول وقت نماز صبح) تا طلوع خورشید است.
راهب گفت: اگر نه از روز ونه از شب است پس از چیست؟ امام باقر(عليه السلام) فرمود: اززمانهاي بهشتی است که دراين زمان بيماران مابه هوش مي آيند و دردها آرام مي گیرند وبیماران درآن شفا می یابند وکسي که شب به خواب نرود دراين ساعت به خواب مي رود وحق تعالي اين ساعت را موجب رغبت، رغبت کنندگان به آخرت قرار داده وبراي عمل کنندگان براي آخرت دليل وحجتی روشن قرارداده و براي انکار منکرين و متکبرين که عمل براي آخرت انجام نمي دهند، حجتي گردانيده است ( که جاي هيچ عذروبهانه اي براي آنها باقي نماند) راهب نصراني گفت: راست گفتي . حال بگوبدانم این که می گویند اهل بهشت مي خورند ومي آشامند ولی مدفوع و ادرار ندارند آيا دردنيا نظيري دارد؟ حضرت فرمود: که آري، مانند جنين دررحم مادر که مي خورد ولی مدفوع وادرار ندارد. راهب نصراني گفت : تو نگفتي که من ازعلماي اسلام نيستم؟ حضرت فرمود: من گفتم ازبی سوادان ایشان نيستم.
راهب گفت : می گویند در بهشت از میوه ها وغذا ها می خورند ولی چیزی کم نمی شود، آیا نظیری در دنیا دارد؟ حضرت فرمود: آري، نظيرومشابه آن دردنيا چراغ است که اگر هزاران چراغ از شعله آن بيفروزند وروشن کنند ازآن کاسته نمي شود وهميشه هست وروشنايي دارد.
راهب گفت : ازتومسئله اي سؤال مي کنم که نتواني جواب بگويي، حضرت فرمود: بپرس .
راهب گفت: به من بگو آن دو برادر چه کسانی بودند که دريک ساعت دوقلو از مادرمتولد شدند ودريک لحظه هم مردند امّا دروقت مردن يکي پنجاه سال عمر کرده بود وديگري صد وپنجاه سال ؟ حضرت فرمود: آن دو برادر عزيز وعزیر بودند که مادرايشان دريک شب ودريک ساعت به آنها حامله شد ودريک ساعت متولد شدند وسي سال بايکديگر زندگي کردند پس خداوند جان عزير را گرفت وبعد از صد سال دوباره اورا زنده کرد وبيست سا ل ديگر با برادر خود زندگانی نمود وهردو دريک لحظه مردند.
آن راهب ازجای برخاست و گفت : کسي را که ازمن داناتر است آورده ايد تا مرا رسوا کند .
به خدا سوگند که تااين مرد درشامست ديگر من با شما سخن نخواهم گفت. هرچه ميخواهيد ازاو سؤال کنيد.
می گویند: چون شب شد آن عالم مسیحی نزد آن حضرت آمد ومعجزاتي را مشاهده کرد ومسلمان شد.
چون اين خبر به هشام رسيد و خبراین مناظره دربین مردم شام منتشر شده است وبراهالي شام علم و کمال حضرت نمايان گشت، او بلافاصله جايزه اي براي حضرت فرستاد وآنها را روانه مدينه کرد .
ودرروايتي ديگر اينطور آمده است که هشام آن حضرت را (بخاطر انتشار خبرمباحثه) درشام به زندان فرستاد وچون به او گفتند که اهل زندان همگي مريد اوشده اند بلافاصله زودي حضرت را روانه مدينه کرد وپيش ازما پيک سريعي فرستاد که درشهرهاي سرراه ميان مردم اعلام کنند، دوپسرجادوگر ابوتراب محمد بن علي و جعفر بن محمد(علیهم السلام) که من ايشان را به شام خواسته بودم، به آئین مسیح تمايل پيداکردند ودين ايشان را اختيار کردند. پس هرکس به آنها چيزي بفروشد يابه ايشان سلام کند يا دست دهد، خونش ريخته مي شود و هيچ خون بهائي ندارد.
چون پيک به شهر مدين رسيد وآنها وارد شهر شدند، اهالي آن شهر دربها را بر رويشان بستند وایشان را دشنام دادند وبه علي بن ابيطالب(عليه السلام) ناسزا گفتند. هرچند همراهانشان اصرار مي کردند دري را نمي گشودند وآذوقه (سفر) به آنان نمي دادند .
امام باقر(عليه السلام) با ايشان بامدارا سخن گفت وفرمود: ازخدا بترسيد ما چنان نيستيم که به شما گفته اند واگر چنان باشيم شما با يهود و نصاري معامله مي کنيد، چرا ازمعامله باما امتناع مي ورزید؟ ام آنان در جواب گفتند که شماازيهود ونصاري بدتريد (نعوذبالله )زيرا که ايشان جزيه مي دهند وشمانمي دهيد. هرقدر امام باقر(عليه السلام)ايشان را نصيحت کرد، سودي نبخشيد وگفتند درب بر روي شمانمي گشاييم تاشما وچهار پايانتان هلاک شويد .
حضرت چون اصرار آن اشرار راديد پياده شد وفرمود: اي جعفر(عليه السلام)! توازجاي خودحرکت نکن .
کوهي درآن نزديکي بودکه به شهر مدين مشرف بود . حضرت ازآن کوه بالا آمد و روبه جانب شهر کرد وانگشت برگوشهاي خود گذاشت وآياتي را که حق تعالي درمبعوث شدن حضرت شعيب (عليه السلام) براهل مدين وعذاب شدن آنها بخاطر نافرماني کردن ازآن پيغمبر، فرستاده است، براهالي آن شهر خواند تا آنجا که حق تعالي مي فرمايد :« بًقيَّة اللّهِ خَيرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمنين َ» ( آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (ازسرمایه های حلال) برایتان بهتراست اگرایمان داشته باشید.) پس فرمود: به خدا قسم بقيه خدا در روي زمين مائيم. دراين هنگام حق تعالي باد سياه و تيره اي رابرانگيخت وآن صدارا به گوش مردوزن وکوچک وبزرگ آن مردم رسانید ووحشت بزرگي آنها را فرا گرفت به طوری که بربالاي بامهاميرفتند وبه طرف آن حضرت نگاه مي کردند.
پس مرد پيري ازاهل مدين تا امام باقر(عليه السلام) رابه آن حالت ديد باصداي بلند درميان شهر اعلام کرد که اي اهل مدين ! ازخدا بترسيد. اين مرد درمکاني ايستاده است که وقتي حضرت شعيب قوم خودرا نفرين کرد دراين جايگاه ايستاده بود. به خدا سوگند اگر درب را به روي اونگشاييد مانند آن عذابي که بر قوم شعيب نازل شد برشما نازل خواهد شد .
دراين هنگام بودکه اهل مدين دربها را گشودند وآنها را درمنزلهاي خود جای دادند و خوراک وآذوقه ایشان را تأمین نمودند. تا روزبعد که ازآنجا رفتند .
پس والي مدين اين ماجرا رابه هشام نوشت وآن ملعون به اونوشت که آن مرد پير را بکشد .
وبه روايت ديگر آمده است که هشام آن مرد پير را طلب کرد وپيش ازرسيدن به شام به رحمت الهي پيوست پس هشام به والي مدينه نوشت که امام باقر(عليه السلام) را با زهر مسموم نماید، که قبل از انجام این کار مرد.
 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سفرهاي زمان جواني امام صادق (عليه السلام)

اودرجواني ودرعصر هشام،بهمراه پدر به مکه رفت .درآن سال هشام به مکه آمده بود تابراي خود تبليغاتي راه اندازد وجمع رامتوجه خودسازد. شا يسته است که يادآور شويم امام باقر(عليه السلام) واما صادق(عليه السلام) نيز براي زيارت بيت الله به مکه رفتند ودرعين حال کوشيدند تبليغات ناصواب هشام رادرامر رسميت بخشيدن بخود خنثي سازند.
عده اي ازمتملقان به دور هشام گرد آمده وازشأن وفضيلت او!!وهم رتبت ومقام بني اميه وخاندان او!!سخنها مي گفتند واين امر براي هشام امتيازي به حساب مي آمد وبدان سبب خود رامفتخر مي ديد.
امام صادق(عليه السلام) دربين جمعي عظيم به سخنراني پرداخت وفرمود:
اَلحَمدُ لِلّهِ اللَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً بالحَقِّ نَبِيِّاً وَاَکرَمَنابِهِ و...
حمد وسپاس مخصوص خداوندي است که محمد (صلي الله عليه وآله) رابحق مبعوث فرمودواوراپيامبرقرارداد و ما را به وجود و انتساب به اوگرامي داشت .وبدين سان ما برگزيده خدا برخلق اوئيم و بهترين ها از بندگان وخلفاي اوئيم. سعادتمند آن کسي است که ازماتبعيت کند، وبدبخت آن فردي است که بامادشمني ورزد وازراه وروش ما مخالفت نمايد و..
وبدين سان بافته هاي هشام راازهم گسست واو را دربين جمع رسوا ساخت .اودرضمن سخنانش به مردم فهماند که بني اميه خليفه بحق رسول الله (صلي الله عليه وآله) نيستند ومقام وموقعيت شان درجامعه سست وحکومت شان پوشالي است و...
احضار به شام
برادر هشام خبراین سخنراني را به گوش هشام رساند. اوازشنیدن آن شرمنده وناراحت شد وتصميم به انتقام گرفت. پس از بازگشت به دمشق پیکی به سوی والی مدینه فرستاد وامام باقر(عليه السلام) رابهمراه فرزندش امام صادق(عليه السلام) به دمشق احضارنمود.
امام باقر(عليه السلام) ناگزير با فرزندش به سوي دمشق حرکت کردند. اما بدنيست بدانيم جو حکومت جوفشار، جو خودکامگي وغرور ، جو زرق وبرق دربار وچشم پرکني برای عامه مردم بود. بني اميه به تقليد ازدستگاه سلطنتي روم وايران قبل ازاسلام براي خود درباري وبارگاهي تشکيل دادند ودرحضورخود براي ارعاب مردم ونشان دادن هيمنه وجلال خود ، سپاهيان مسلح رادربرابر خود برپامي داشتند.
امام وارد دمشق شد وبه دربار هشام رفت. ولي به مدت سه روزآنهارابه حضورهشام راه ندادند. وبعدهم که راه دادند هشام سعي به تحقير امام داشت.
امام باقر(عليه السلام) رابه تيراندازي دعوت کرد واورابه اين امرمجبور نمود که البته نتيجه امربه نفع امام وبه سرشکستگي هشام انجاميد.
درهمين سفر بود که آوازه علم وفضل اين خاندان درهمه جا پيچيد و حتي درعلماي يهود و مسيحي مؤثرواقع شد وهشام براي جلوگيري ازتوسعه نفوذ آنها درشام ناگزير شد آنان رابه سوي مدينه برگرداند.
امام ودستگاه زمامدار
قدرت دردست بني اميه بود وآنها انواع ظلم وفشاروتعدي ها وتحميل نابخردانه رابرمردم ومخصوصاً برخاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) روا مي داشتند .دستگاه زمامدار،تشکيلات اطلاعاتي نيرومندي دراختيار داشت که آن خود بلائي براي جان مردم بود.بااستفاده ازقدرت جاسوسي آنها افراد مظنون راازگوشه وکنار پيدا کرده وازميان برمي داشتند.
اودردوران کودکي وجواني شاهد اين مسأله بود که دستگاه حکومت به اسم خلافت رسول الله (صلي الله عليه وآله) بيديني مي کند وخاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) رامورد طعن وآزار خود قرارمي دادندتاحدي که امام باقر(عليه السلام) وامام صادق(عليه السلام)هم ازاين آزارها در امان نبودند .اودردوران حيات جد وپدر شاهد تاکتيکهاي مبارزاتي آنان بود.
ازآنها راه وروش هاوتعليماتي را اخذ مي کرد که بعدها بابهره گيري وتلفيق هاتوانست ازآن براي اداره امورشيعيان وحفظ وپاسداري اسلام استفاده کند.
 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ازدواج امام صادق (عليه السلام)

اودرجواني ازدواج كرد. راجع به امر ازدواج اوسخن هاست. ازجمله اين سخن مطرح است كه امام باقر(عليه السلام) انتظارمي كشيد كه برده فروشي ازسفراخيرش برگرددوامام برده اي موردنظررابخردواورابه ازدواج فرزندش درآورد.
كاروان آمدوامام كيسة زري رافرستادكه باآن ، برده موردنظررا بخرد . بنزدمالك برده هارفتند وازوي برده اي خواستند. مدعي شدكه همه رافروخته و تنهايك دخترباقي مانده كه اورابه 70مثقال طلامي فروشد. 
كيسه پولي راكه امام باقر(عليه السلام) داده بودگشودند هفتاد دينار درآن بود. اوراباآن پول خريدندو به نزدامام باقر(عليه السلام) آوردند. ازنام اوپرسيد- پاسخ شنيدكه حميده نام دارد. امام فرموداوپسنديده و محموده دردنياوآخرت است.
درموردعلت باكره ماندن اودرعين بردگي پرسش شد. پاسخ داد كسي نتوانست بامن روبرو شود. هرگاه فردي قصدمن مي كرد پيري وارد مي شدواوراازمن دورمي ساخت و...
امام باقر(عليه السلام) پيشاپیش از همه اين حالات جزاً خبرداده بود. سرانجام او رابه ازدواج فرزندش امام صادق(عليه السلام) درآورد.  درمورداين زن نوشته اندكه حامل ودائع امامت واصالتاً اهل روم يااندلس بود.


دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

جواني امام صادق (عليه السلام) و همگامي باپدر

دوران نوجواني وجواني اوبحث زيادي نداريم ،هم بدان خاطر که زندگي وشرايطش تحت الشعاع حيات جد وپدر بود وهم بدان علت که تاريخ درباره بسياري ازوقايع وجريانات ريز زندگي اوتقريباً ساکت است.
درخشندگي هاي فوق العاده دوران امامت او،خدمات علمي وفرهنگي او،تربيت شاگردان وسازندگي هاي او ودرنهايت احياي خط قرآن وسنت او،بحد وميزاني بودند که ديگر مسائل زندگي امام راتحت پوشش قراردادند.
بهمين جهت مورخان ووقايع نگاران همه همت وتلاش خودرامصروف اين مباحث کردند وديگر مسائل رامورد بحث وعرضه قرارنداند.
درکنار پدر
اوبه واقع حدود بيش از 30سال اززندگي خودرادرکنارپدرگذارند که حدود 19سال آن پس از وفات امام سجاد (عليه السلام) جدبزرگوار اوبود. درتمام اين مدت اوهمگام وهمراز وهمرزم پدربود ودرهمه امور اوراهمراهي مي کرد.
پدر او اهل علم وفضل وعصمت بود، جلسه درس وبحث درعرصه معرفي قرآن وسنت داشت . اهل جود وسخاوت وبخشش بود وهمه عمر وزندگي خودرا درراه خداوقف وايثارکرده بود.
اوامام بحق وجانشين حقيقي پيامبر( صلي الله عليه وآله ) بود،اگرچه مردم وياحمکرانان روزآن را نپسنديده باشند.
امام صادق(عليه السلام) نيزازهمان دوران کودکي ، نوجواني وجواني تحت نفوذ جد وپدر، به آداب ورسوم اهل بيت انس گرفت ومراعات آنهارابرخود واجب ولازم شمرد. ممارستها وايمان به امور ديني اين امر رادرسينه اوقوت بخشيد وآن معارف و زهد وفضيلت راوهم آن علم وعبادت راعمل نموده و پذيرا شد.
اوهمنشين پدر،شاگردودانشجوي او، محرم اسراراو وهمدم وهمراه اوبود. در دردهاورنجهاي ناشي اززمامداران ومصائب ودشواريهاي دهر بااومشارکت داشت واين عهدي ازجانب او باپروردگار بود.
درس آموزي ها
امام باقر(عليه السلام) جلسات درس عمومي وخصوصي داشت. جلسات عمومي او درمسجد پبامبر( صلي الله عليه وآله ) ودروس خصوصي اودرخانه صورت مي گرفت. ولي نکته مهم اين بود که درآن روزگار مردم رابخاطر جّو نابسامان حکومت،اعمال فشارها و تهديدها ، تحت کنترل نامرئي بودن خاندان رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) حال وجرأت حضور درمحضر امام وشرکت درجلسات درس اونبود.
داوطلبان براي کسب علم اندک بودند، مردم به واقع حال وهواي علم رادرسر نمي پروراندند ، بسياري ازآنان منتظر بودند که ببينند فرجام مخالفت بني اميه باخاندان پيامبر( صلي الله عليه وآله ) به کجا مي انجامد و يا برسر شرکت کنندگان موجود درمحضر درس او چه مي آيد.
البته بتدريج برعده دانش پژوهان وطالبان افزوده شد ومجلس درس امام دراواخرعمر او،وحدود پايان دوران جواني امام صادق(عليه السلام) رونق گرفت وبعدها همان شاگردان باجمعي جديد، گردآمده ازنقاط مختلف جهان آن روز، به محضر درس امام صادق(عليه السلام) واردشده وبه او پيوستند.
اودرتمام جلسات درس پدر شرکت مي کرد، وحتي پاره اي ازاسناد مانشان مي دهند که درمجالس علما وفقهاي زمان حضور مي يافت وبه اظهار نظر ونقد آراء آنها مي پرداخت وياباآنان مباحثه مي کرد.
درمجلس درس امام باقر(عليه السلام)ازهمه دروس آن روزگار بحث بعمل مي آمد،حتي ازتاريخ ،جغرافيا ،هيئت ونجوم و....ولي عمده مباحث امام درزمينه قرآن وتفسير آن بود امام مي کوشيد تااذهان رااز آموخته هاي غلط ونابسامان بشويد واسلام رابه همانگونه که درعصر پيامبر( صلي الله عليه وآله ) مطرح بود عرضه نمايد.



 

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

کاروبازي هاي زمان کودکي امام صادق (عليه السلام)

آري او کودک بود ولي کارهاي بزرگان راانجام مي داد،رفتاروسخنان اوبزرگ منشانه وحاکي ازعظمت فکري وروحي او بود. اسنادما نشان مي دهند اوهم درکودکي چون ديگر کودکان بازي مي کرد.ولي نوع بازيهاي اوباديگران متفاوت واغلب ازنوع بازيهاي فکري بود.
دربين جمع کودکان که براي بازي گرد آمد ه بودند، اواستاد مي شد، مثلاً ازآنان مي پرسيد اين کدام ميوه است که درفلان فصل پديد مي آيد ومزه اش ، شيرين ويا ترش است؟ وياگاهي کلمه اي راذکر مي کرد وازکودکان مي خواست هموزن يامرداف آن کلمه راپيدا کنند وبيان نمايند . وبدين ترتيب اوکودکان رابه فکر وجستجو وشکاراطلاعات وادار مي کرد.
اسنادي ازتاريخ نشان مي دهند که درسال 88هجري (حدود 5 سالگي امام) وليد تصميم گرفته بود، مسجدپيامبر(صلي الله عليه وآله) رادرمدينه توسعه دهد وبراي تحقق اين هدف خانه پيامبر(صلي الله عليه وآله) وائمه (عليه السلام) راکه دراطراف مسجد بود خراب کردند وبروسعت مسجد افزودند. اودرآن سن باآوردن سنگ وخاک به ساختمان مسجد کمک مي کرد واين کار راازروي شوق و رغبت انجام مي داد.

خانه پدري حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) را که حضرت حسين بن علي (عليه السلام) جد او درآن متولد گرديده بود وکنار مسجد پيغمبر قرار داشت، به دلیل لزوم توسعه آن مسجد ويران کرده بودند و با پولي که بيت المال بابت قيمت آن خانه داد، زميني کناريک خيابان جديد الاحداث به اسم مسقي خريداري کردند وخانه اي درآن ساختند وآن خانه مثل بسياري از خانه هاي جديد مدينه ومکه بدست معماران ايراني ساخته شد.
حياط آن خانه که تصور مي شود ازطرف حضرت علي بن ابيطالب(عليه السلام) جد بزرگ حضرت جعفر صادق(عليه السلام) ساخته شد، خيلي وسعت داشت وبهترين مکان براي بازي کودکان بود وهمين که حضرت جعفرصادق(عليه السلام) ازدرس خواندن فارغ مي شد درآن حياط با کودکان مشغول بازي مي گرديد .
بازي هاي اطفال تقريباَ درتمام دنيا شبيه بهم است وکمتر شهري رامي توان يافت که درآن بازی اختصاصي براي کودکان وجود داشته باشد.
ولي درمدينه دوباز اختصاصي براي کودکان وجود داشت که کودکان شهرهای ديگر ازآن اطلاع نداشتند ودر هر شهراسلامي که يکي از اين دوبازي بين کودکان متداول باشدازمدينه اقتباس شده است.
بازي اول که جنبه آموزنده داشت اين بود که حضرت امام صادق(عليه السلام) مي نشست واستاد مي شد وکودکان ديگر شاگرد او مي شدندوامام حعفرصادق(عليه السلام)مي گفت: اين چه ميوه ايست که بردرخت مي رويد يابرزمين مي رويد ورنگ آن في المثل قرمزاست وطعم شيرين یاترش دارد وموقع بدست آمدن ميوه هم اين فصل(يافصل ديگر) مي باشد.
اين مضامين که مادراينجا به لفظ قلم مي نويسيم باالفاظ واصطلاحات کودکان مدينه برزبان آورده مي شد وکودکاني راکه شاگرد حضرت امام صادق(عليه السلام) بودند وادار به تفکر مي کرد ودرانديشه فرو مي رفتند واگردربين آنهاکسي بود که مي توانست اسم آن ميوه را ببرد،ازمرتبه شاگردي به درجه استادي مي رسيد وجاي امام صادق(عليه السلام) رامي گرفت وآنگاه حضرت به شاگردان مي پيوست.
امادوسه دقيقه ديگر ازجرگه شاگردان خارج مي شد وبازاستاد مي گرديد چون باهوش بود وهمين که استاد مشخصات يک ميوه رابرزبان مي آورد امام (عليه السلام) نام ميوه رامي برد.
امام صادق(عليه السلام) جزو افراد با بضاعت مدينه بود ودرمکتب اخلاقي جدش حضرت زين العابدين(عليه السلام) وپدرش حضرت محمد باقر(عليه السلام) ومادرش(ام فروه) پرورش مي يافت.
اما تمام کودکان ساکن خيابان مسقي جزو افراد با بضاعت نبودند وپدري چون امام باقر(عليه السلام) و مادري چون(ام فروه) نداشتند وبرکسي پوشيده نيست که تفاوت محيط اخلاقي دوخانواده هرچند و همسايه باشند چقدر در اخلاق کودکان مؤثر است.
حضرت جعفرصادق(عليه السلام)موروثي واکتسابي، يک طفل راستگو بود وهرگز دروغ نمي گفت ولو به سود اوباشد.
امابعضي ازکودکان همبازي،که ازحيث اصالت خانوادگي وتزکيه اخلاقي مثل حضرت امام صادق(عليه السلام) نبودند، دروغ مي گفتند ووقتي استاد مي شدند ميوه اي راوصف مي کردند وحضرت جعفرصادق(عليه السلام) اسم آن ميوه رامي برد واستاد براي اين که مقام خودراازدست ندهد به دروغ مي گفت اين ميوه نيست وميوه ديگری است وامام که مي فهميد آن طفل دروغ مي گويد، خيلي متأثر مي شد وچون اهل نزاع نبود گاهي بعلت اين که بادروغ حق اورا پايمال کرده بودند به گريه درمي آمد وازبازي کناره مي گرفت وکودکان،بظاهر، بدون اعتنا به امام (عليه السلام) به بازي ادامه مي دادند. امابزودي معلوم مي شد که بازي آنها لذت ندارد چون هيچيک ازآنها داراي هوش امام صادق(عليه السلام) نبودند که بازي را گرم کنند وناچار مي شدند که نزد حضرت بروند وازاو پوزش بطلبند وخواهش کنند که دربازي شرکت کند تااينکه بازي آنها گرم بشود وامام(عليه السلام) مي گفت به اين شرط دربازي شرکت مي نمايد که کسي دروغ نگويد وکودکان، شرط همبازي خود را مي پذيرفتند.
بازي ديگر که آنهم مخصوص کودکان مدينه بود ودرهريک ازشهرهای عرب اگر متداول باشد ازمدينه اقتباس گرديده، اين ترتيب راداشت که يک استاد وچند شاگرد انتخاب مي شدند واستاد کلمه اي رابرزبان مي آورد و في المثل مي گفت: «الشراعيه » به معناي ماده شتري که گردن دراز دارد. شاگرد هم کلمه الشراعيه رابرزبان مي آورد وازآن به بعد شاگرد بايستي بدون انقطاع کلمه ،الشراعيه راتکرارنمايد واستاد براي اين که اورا به اشتباه بيندازد پياپي کلماتي بروزن الشراعيه رابرزبان مي آورد بدون اين که آن کلمه باشد وفي المثل مي گفت الدراعيه،الذراعيه ،الصفاعيه،الکفائيه،وغيره.
ضرورت نداشت ک استاد کلماتي بروزن الشراعيه برزبان بياورد که معني داشته باشد،چون منظوراين بود که شاگرد رادچاراشتباه کند ولذا پياپي کلماتي داراي معني، يابدون معني ، بروزن الشراعيه را تلفيظ مي کرد.
اماشاگرد مجبور بود که بدون انقطاع واشتباه بگويد الشراعيه واگريک بار دچار اشتباه مي شد وکلمه اي ديگر رابرزبان مي آورد ازبازي خارج مي شد واستاد ،بازي راباشاگرد ديگر شروع مي نمود.
اماکلمه اي ديگر راانتخاب مي کرد وبازبه همان ترتيب باتلفظ کلمات معني داريابدون معني،مي کوشيد که شاگرد رابه اشتباه بيندازد.
اين دوبازي اختصاصي شهر مدینه ،لازمه اش نشستن بودوحرف زدن ولي امام صادق(عليه السلام) درساير بازي هاي کودکان هم که لازمه اش دويدن بود شرکت مي نمود.
به نقل از کتاب مغز متفکر جهان شيعه

دوشنبه 18 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

چهل حدیث

قالَ الاِْمامُ الصّادِقٌ (علیه السلام) :

1- محاسبه روزانه نفس
«حَقٌّ عَلى کُلِّ مُسْلِم یَعْرِفُنا أَنْ یَعْرِضَ عَمَلَهُ فى کُلِّ یَوْم وَ لَیْلَة عَلى نَفْسِهِ فَیَکُونَ مُحاسِبَ نَفْسِهِ، فَإِنْ رَأى حَسَنَةً اسْتَزادَ مِنها، وَ إِنْ رَأى سَیِّـئَـةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یَخْزى یَوْمَ الْقِیمَةِ.»:
بر هر مسلمانىکه ما را بشناسد سزاوار است که در هر شبانه روز عملش را بر خود عرضه دارد و خود حسابگر خویش باشد، اگر حسنه دید بر آن بیفزاید، و اگر گناه دید از آن آمرزش خواهد تا این که روز قیامت رسوا نشود.
2- استقامت
«لَوْ أَنَّ شیعَتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الْمَلائِکَةُ وَلاََظَلَّهُمُ الْغَمامُ وَ لاََشْرَقُوا نَهارًا وَ لاََکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ لَما سَأَلُوا اللّهَ شَیْئًا إِلاّ أَعْطاهُمْ.»:
اگر شیعیان ما استقامت مىورزیدند، هر آینه فرشتگان با آنها دست مىدادند و ابر بر آنها سایه مىانداخت و در روز مىدرخشیدند و از فراسر و زیر پاى خود روزى مىخوردند و چیزى از خدا نمىخواستند، مگر این که به آنها مىداد.
3-مفاسدِ نیرنگ و حسادت
«مَنْ غَشَّ أَخاهُ وَ حَقَّرَهُ وَ ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ. وَ مَنْ حَسَدَ مُؤْمِنًا إِنْماثَ الاْیمانُ فى قَلْبِهِ کَما یَنْماثُ الْمِلْحُ.»:
هر که با برادرش نیرنگ ورزد و او را کوچک شمارد و با او درافتد، خداوند آتش را جایگاهش گرداند، و هر که بر مؤمنى حسد برد، ایمان در دلش آب شود، چنان که نمک در آب حلّ شود.
4- پارسایى، کوشش و کمک به مؤمنان
«لاتَذْهَبَنَّ بِکُمُ الْمَذاهِبُ فَوَ اللّهِ لا تُنالُ وِلایَتُنا إِلاّ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتِهادِ فِى الدُّنْیا وَ مُواساةِ الاِْخْوانِ فِى اللّهِ، وَ لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ یَظْلِمُ النّاسَ.»:
مسلکها و مذهبها شما را نبرند، به خدا سوگند به ولایت ما نتوان رسید جز با پارسایى و کوشش در دنیا، و یارى دادن برادران براى خدا. و کسى که به مردم ستم کند، شیعه ما نیست.
5- نتیجه اعتماد به خدا
«مَنْ یَثِقْ بِاللّهِ یَکْفِهِ ما أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ یَحْفَظْ لَهُ ما غابَ عَنْهُ، وَ قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ یُعِدَّ لِکُلِّ بَلاء صَبْرًا وَ لِکُلِّ نِعْمَة شُکْرًا وَ لِکُلِّ عُسْر یُسْرًا.»:
هر که به خدا اعتماد ورزد، خدا مهمِّ دنیا و آخرتش را کفایت کند و هر چه از او غایب است برایش حفظ کند.
درمانده و ناتوان است هر که براى هر بلا صبرى، و براى هر نعمت شکرى، و براى هر دشوارى آسانىاى ندارد.
6- دستورهاى اخلاق عملى
«صِلْ مَنْ قَطَعَکَ، وَأَعْطِ مَنْ حَرَمَکَ، وَ أَحْسِنْ إِلى مَنْ أَساءَ إِلَیْکَ وَ سَلِّمْ عَلى مَنْ سَبَّکَ. وَ أَنْصِفْ مَنْ خاصَمَکَ، وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ کَما أَنَّکَ تُحِبُّ أَنْ یُعْفى عَنْکَ، فَاعْتَبِرْ بِعَفْوِ اللّهِ عَنْکَ. أَلا تَرى أَنَّ شَمْسَهُ أَشْرَقَتْ عَلَى الاَْبْرارِ وَ الْفُجّارِ. وَ أَنَّ مَطَرَهُ یَنْزِلُ عَلَى الصّالِحینَ وَ الْخاطِئینَ.»:
با کسى که از تو بریده بپیوند، و به آن که از تو دریغ کرده بخشش کن، و با کسى که به تو بدى کرده نیکى کن. و به کسى که به تو دشنام داده سلام کن. و با کسى که به تو دشمنى ورزیده انصاف ورز. و کسى که تو را ستم ورزیده عفو کن، همچنان که دوست دارى که از تو گذشت شود. به عفو خدا از خودت عبرت گیر، آیا نبینى که آفتابش بر نیکان و بدان هر دو مىتابد و بارانش بر شایستگان و ناشایستگان مىبارد؟!
7- آهسته!
«وَ اخْفِضِ الصَّوْتَ، إِنَّ رَبَّکَ الَّذى یَعْلَمُ ما تُسِّرُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ، قَدْ عَلِمَ ما تُریدُونَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُوهُ.»:
صدایت را فرودآر، زیرا خدایى که نهان و آشکار را مىداند سؤال ناکرده مىداند که شما چه مىخواهید.
8- بهشت و جهنّم، خیر و شرّ واقعى
«أَلْخَیْرُ کُلُّهُ أَمامُکَ، وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمامُکَ، وَ لَنْ تَرَى الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلاّ بَعْدَ الاْخِرَةِ، لاَِنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِى الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِى النّارِ، لاَِنَّهُما الْباقیانِ.»:
تمام خیر در برابر تو و تمام شرّ نیز در برابر توست. و خیر و شرّ را نبینى، مگر بعد از آخرت، زیرا که خداوند عزّوجلّ تمام خیر را در بهشت و تمام شرّ را در دوزخ قرار داده، زیرا که این دواند که باقىاند.
9- جلوه و چهره اسلام
«أَلاِْسْلامُ عُرْیانٌ فَلِباسُهُ الْحَیاءُ وَ زینَتُهُ الْوَقارُ وَ مُرُوءَتُهُ الْعَمَلُ الصّالِحُ وَ عِمادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکُلِّ شَىْء أَساسٌ وَ أَساسُ الاِْسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَیْتِ.»:
اسلام، برهنه است، لباسش حیا و زیورش وقار و جوانمردىاش عمل صالح و ستونش پارسایى مىباشد. و براى هر چیزى پایه اى است و پایه اسلام دوستى، ما اهل بیت است.
10- عمل براى آخرت
«إِعْمَلِ الْیَوْمَ فِى الدُّنْیا بِما تَرْجُوا بِهِ الْفَوْزَ فِى الاْخِرَةِ.»:
امروز در دنیا کارى کن که به وسیله آن امیدِ کامیابى در آخرت را دارى.
11- پاداش یارى دوستان اهل بیت
«لا یَبْقى أَحَدٌ مِمَّنْ أَعانَ مُؤْمِنًا مِنْ أَوْلِیائِنا بِکَلِمَة إِلاّ أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِساب.»:
در روز قیامت کسى نماند که یک کلمه به مؤمنى از دوستان ما کمک کرده باشد، جز این که خداوند او را بىحساب به بهشت داخل گرداند.
12- پرهیز از ریا و جدال و دشمنى
«إِیّاکَ وَ الْمُراءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَکَ وَ إِیّاکَ وَ الْجِدالَ فَإِنَّهُ یُوبِقُکَ وَ إِیّاکَ وَ کَثْرَةَ الْخُصُوماتِ فَإِنَّها تُبْعِدُکَ مِنَ اللّهِ.»:
از ریاکارى بپرهیز که عملت را از بین برد و از جدال بپرهیز که هلاکت گرداند. و از خصومت ها و دشمنى ها بپرهیز که تو را از خدا دور کند.
13- پاکیزگىِ روح، ابزار تشخیص مؤمن
«إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَیْرًا طَیَّبَ رُوحَهُ فَلا یَسْمَعُ مَعْرُوفًا إِلاّ عَرَفَهُ وَ لا مُنْکَرًا إِلاّ أَنـْکَرَهُ، ثُمَّ قَذَفَ اللّهُ فى قَلْبِهِ کَلِمَةً یَجْمَعُ بِها أَمْرَهُ.»:
چون خدا خیر بنده اى را خواهد روحش را پاک گرداند، به طورى که هیچ معروفى به گوشش نرسد، مگر آن که آن را بفهمد و هیچ منکرى را نشنود، جز آن که زشتش داند و سپس کلمه اى به دلش الهام کند که کارش را بدان فراهم آرد.
14- درخواست عافیت از خدا
«فَسْئَلُوا رَبَّکُمُ الْعافِیَةَ وَ عَلَیْکُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقارِ وَ السَّکینَةِ وَ الْحَیاءِ.»:
از پروردگارتان عافیت بخواهید و نرمش و وقار و آرامش حیا را حفظ کنید.
15- نفسِ دعا، عمل است
«أَکْثِرُوا مِنَ الدُّعاءِ، فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الَّذینَ یَدْعُونَهُ، وَ قَدْ وَعَدَ عِبادَهُ الْمُؤْمِنینَ الاِْسْتِجابَةَ وَ اللّهُ مُصَیِّرٌ دُعاءَ الْمؤْمِنینَ یَوْمَ الْقِیمَةِ لَهُمْ عَمَلاً یَزیدُهُمْ بِهِ فِى الْجَنَّةِ.»:
زیاد دعا کنید، زیرا خداوند بندگان دعا کن خود را دوست دارد و به بندگان مؤمنش وعده اجابت داده است، وخداوند در روز قیامت دعاى مؤمنان را از کردارشان محسوب دارد و ثوابش را با بهشت فزاید.
16- دوستى بینوایان مسلمان
«وَ عَلَیْکُمْ بِحُبِّ الْمَساکینِ الْمُسْلِمینَ، فَإِنَّ مَنْ حَقَّرَهُمْ وَ تَکَبَّرَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ زَلَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَ اللّهُ لَهُ حاقِرٌ ماقِتٌ وَ قَدْ قالَ أَبُونا رَسُولُ اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) «أَمَرَنى رَبّى بِحُبِّ الْمَساکینِ المُسْلِمینَ مِنْهُمْ»»:
بر شما باد به دوستى مستمندانِ مسلمان، زیرا هر کس آنان را کوچک بدارد و بر آنها تکبّر ورزد، به راستى که از دین خدا لغزیده و خدا کوچک کننده و زبون کننده اوست. و پدر ما رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرموده: «پروردگارم به من دستور داده است که مستمندانِ مسلمان را دوست بدارم.»
17- ریشه کفر
«إِیّاکُمْ أَنْ یَحْسُدَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَإِنَّ الْکُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ.»:
از حسدورزى به یکدیگر بپرهیزید، زیرا ریشه کفر، حسد است.
18- اعمال محبّت آور
«ثَلاثٌ تُورِثُ الَْمحَبَّةَ: أَلدَّیْنُ وَ التَّواضُعُ وَ الْبَذْلُ.»:
سه چیز است که محبّت آورد: قرض دادن و فروتنى و بخشش.
19- اعمال دشمنى آور
«ثَلاثَةٌ مَکْسَبَةٌ لِلْبَغْضاءِ: أَلنِّفاقُ وَ الظُّلْمُ وَ الْعُجْبُ.»:
سه چیز است که دشمنى مىآورد: دورویى، ستم و خودبینى.
20- نشانه هاى سه کس
«ثَلاثَةٌ لا تُعْرَفُ إِلاّ فى ثَلاثَةِ مَواطِنَ: لا یُعْرَفُ الْحَلیمُ إِلاّ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ لاَ الشُّجاعُ إِلاّ عِنْدَ الْحَرْبِ، وَ لا أَخٌ إِلاّ عِنْدَ الْحاجَةِ.»:
سه کساند که شناخته نشوند جز در سه جا:بردبار شناخته نشود جز به هنگام خشم، و شجاع شناخته نشود جز به وقت نبرد، و برادر و دوست شناخته نشود جز به وقت نیاز.
21- نشانه هاى نفاق
«ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ إِنْ صامَ وَ صَلّى: مَنْ إِذا حَدَّثَ کَذَبَ، وَ إِذا وَعَدَ أَخْلَفَ. وَ إِذَا ائْتُمِنَ خانَ.»:
سه چیز است در هر که باشد منافق است، اگر چه روزه بدارد و نماز بخواند: آن که چون سخن گوید دروغ گوید، و چون وعده کند خلاف ورزد و چون امینش دانند خیانت نماید.
22- به سه کس اعتماد نکن!
«لا تُشاوِرْ أَحْمَقَ، وَ لا تَسْتَعِنْ بِکَذّاب وَ لا تَثِقْ بِمَوَدَّةِ مُلُوک.»:
با احمق مشورت نکن، و از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
23- نشانه هاى سرورى و بزرگى
«ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کانَ سَیِّدًا: کَظْمُ الْغَیْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسیىءِ وَالصِّلَةُ بِالنَّفْسِ وَ الْمالِ.»:
سه چیز است که در هر که باشد آقا و سرور است: خشم فرو خوردن، گذشت از بدکردار، کمک و صله رحم با جان و مال.
24- نشانه هاى بلاغت
«ثَلاثَةٌ فیهِنَّ الْبَلاغَةُ: أَلتَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَى الْبُغْیَةِ، وَ التَّبَعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْکَلامِ، وَ الدَّلالَةُ بِالْقَلیلِ عَلَى الْکَثیرِ.»:
سه چیز است که در آن بلاغت و شیوایى است: معنى مقصود را رساندن، و از سخن بیهوده دورى جستن، و بالفظ کم، معنى بسیار را رساندن.
25- نجات در سه چیز است
«أَلنَّجاةُ فى ثَلاث: تُمْسِکُ عَلَیْکَ لِسانَکَ، وَ یَسَعُکَ بَیْتُکَ وَ تَنْدَمُ عَلى خَطیئَتِکَ.»:
نجات در سه چیز است. زبانت را نگهدارى و در خانه ات بمانى! و بر خطایت پشیمان شوى.
26- انس و صفا در سه چیز است
«أَلاُْنْسُ فى ثَلاث: فِى الزَّوْجَةِ الْمُوافِقَةِ وَ الْوَلَدِ الْبارِّ وَ الصَّدیقِ الْمُصافى.»:
انس در سه چیز است: زن موافق و فرزند نیکوکار و دوست خالص و با صفا.
27- نشانه هاى کرم و بزرگوارى
«ثَلاثَةٌ تَدُلُّ عَلى کَرَمِ الْمَرْءِ: حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ غَضُّ الطَّرْفِ.»:
سه چیز است که دلیل بزرگوارى شخص است : خوشخویى، فروبردن خشم، و فروهشتن چشم.
28- سه چیز، تباهى مىآورند
«ثَلاثَةٌ تُکَدِّرُ الْعَیْشَ: السُّلْطانُ الْجائِرُ، وَ الْجارُ السَّوْءُ وَ الْمَرْأَةُ الْبَذِیَّةُ.»:
سه کس زندگى را تیره کنند: زمامدار ستمگر، و همسایه بد، و زنِ بىشرم و بدزبان.
29- حقّ و ناحقّ
«مَنْ طَلَبَ ثَلاثَةً بِغَیْرِ حَقّ حُرِمَ ثَلاثَةً بِحَقٍّ: مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا بِغَیْرِ حَقٍّ حُرِمَ الاْخِرَةَ بِحَقٍّ، وَ مَنْ طَلَبَ الرِّیاسَةَ بِغَیْرِ حَقٍّ حُرِمَ الطّاعَةَ لَهُ بِحَقٍّ وَ مَنْ طَلَبَ الْمالَ بِغَیْرِ حَقٍّ حُرِمَ بَقاءَهُ لَهُ بِحَقٍّ.»:
هر که سه چیز را به ناحقّ خواهد از سه چیز به حقّ محروم گردد:1ـ هر که دنیا را به ناحقّ خواهد از آخرتِ به حقّ محروم گردد،2ـ هر که به نا حقّ ریاست طلبد از طاعتِ به حقّ محروم گردد،3ـ هر که به ناحقّ مالى را طلبد از ماندگارى به حقّ آن محروم گردد.
30- پرهیز از سه چیز
«إِنْ یَسْلَمِ النّاسُ مِنْ ثَلاثَةِ أَشْیاءَ کانَتْ سَلامَةً شامِلَةً: لِسانِ السَّوْءِ وَ یَدِ السَّوْءِ وَ فِعْلِ السَّوْءِ.»:
اگر مردم از سه چیز در سلامت باشند، سلامت کامل خواهند داشت: زبان بد و دست بد و کاربد.
31- کمال احسان به سه چیز
«لا یَتِمُّ الْمَعْرُوفُ إِلاّ بِثَلاثِ خِصال: تَعْجیلُهُ وَ تَقْلیلُ کَثیرِهِ وَ تَرْکُ الاِْمْتِنانِ بِهِ.»:
احسان و نیکى کامل نباشد، مگر با سه خصلت: شتاب در آن، کم شمردن بسیار آن، و منّت ننهادن بر آن.
32- ایمان سودمند
«مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصال لَمْ یَنْفَعْهُ الاِْیمانُ: حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ، وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ طَلَبِ الَْمحارِمِ وَ خُلْقٌ یُدارى بِهِ النّاسَ.»:
هر که سه خصلت در او نباشد، ایمان به او سودى نرساند:1ـ حلمى که با آن، نادانىِ نادان را برطرف کند،2ـ پارسایىاى که از طلبِ حرام بازش دارد،3ـ و اخلاقى که به وسیله آن با مردم مدارا کند.
33- درباره دانش
«أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقارِ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ، وَ لا تَکُونُوا عُلَماءَ جَبّارینَ فَیَذْهَبَ باطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ.»:
دانش بیاموزید و با آن خود را به بردبارى و سنگینى بیارایید و با دانش آموزان خود فروتن باشید، و در برابر استاد خویش تواضع کنید، و از عالمان متکبّر و مستبدّ نباشید، که رفتار ناحقّتان حقّ شما را از بین بَرَد.
34- اعتماد بر حسب شناخت
«إِذا کانَ الزَّمانُ زَمانَ جَوْر وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدْر فَالطُّمَأْنینَةُ إِلى کُلِّ أَحَد عَجْزٌ.»:
هر گاه زمان، زمانِ جور و ستم باشد و اهل زمانه اهل غدر و نیرنگ، اعتماد و دلبستگى به هر کسى عجز و درماندگى است.
35- نتیجه تمایل به دنیا و اعراض از آن
«أَلرَّغْبَةُ فِى الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهُدُ فِى الدُّنْیا راحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ.»:
رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه، و زهد و بىمیلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است.
36- صفات آمر به معروف و ناهى از منکر
« إِنَّما یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهى عَنِ المُنْکَرِ مَنْ کانَتْ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ عالِمٌ بِما یَأْمُرُ، عالِمٌ بِما یَنْهى.2ـ عادِلٌ فیما یَأْمُرُ، عادِلٌ فیما یَنْهى.3ـ رفیقٌ بِما یَأْمُرُ، رَفیقٌ بِما یَنْهى. کسى امر به معروف و نهى از منکر مىکند که در او سه ویژگى باشد:1ـ به آنچه امر کند دانا باشد و بدانچه نیز نهى کند دانا باشد،2ـ در آنچه امر کند عادل باشد و در آنچه نیز نهى کند عادل باشد،3ـ به آنچه امر کند با نرمش امر کند و بدانچه نیز نهى کند با نرمش نهى کند.
37- زمامدار ستمگر
«مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطان جائِر فَأَصابَتْهُ مِنْهُ بَلِیَّةٌ لَمْ یُوجَرْ عَلَیْها وَ لَمْ یُرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَیْها.»:
هر که از زمامدار ستمگر، طالب فضل و احسانى شود، از او بلایى بیند که، بر آن پاداش نیابد و صبر بر آن، روزى او نشود.
38- بهترین هدیه
«أَحَبُّ إِخْوانى إِلَىَّ مَنْ أَهْدى إِلَىَّ عُیُوبى.»:
محبوبترین برادرانم نزد من، کسى است که عیبهایم را به من اهدا کند.
39- برترى جوى گمراه
«مَنْ دَعَا النّاسَ إِلى نَفْسِهِ وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضالٌّ.»:
هر که با وجود داناتر از خود، مردم را به اطاعت از خود دعوت کند بدعت گزار و گمراه است.
40- صله رحم و آثار آن
«إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ لَیُهَوِّنانِ الْحِسابَ وَ یَعْصِمانِ مِنَ الذُّنُوبِ فَصِلُوا إِخْوانَکُمْ وَبِرُّوا إِخْوانَکُمْ وَ لَوْ بِحُسْنِ السَّلامِ وَ رَدِّ الْجَوابِ.»:
به راستى که صله رحم و نیکوکارى، حساب را آسان کند و از گناهان جلوگیرى نماید، پس با برادران خود صله رحم و نیکى کنید، گرچه به نیکو سلام دادن و جواب سلام باشد.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

ولادت امام و نامگذاری
امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروة است. رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید «جعفر کذّاب».


دوران قبل از امامت
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.

امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.


اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.


جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.

ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.

همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.


حاکمان معاصر
همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:

1- هشام بن عبدالملک (105- 125 ه. ق)
2- ولید بن یزید بن عبدالملک (125-126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126-132)

و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :
1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137)
2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158)

نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان" الرضا فی آل محمّد" بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.

امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.

چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.


شهادت حضرت صادق علیه السلام
پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان،‌ دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.

سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید .

در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

شخصيت علمي امام صادق ( عليه السلام )

در دوره امامت امام صادق ( عليه السلام ) مسلمانان بيش از پيش به علم و دانش روي آوردند و در بيشتر شهرهاي قلمرو اسلام بويژه در مدينه ، مكه ، كوفه ، بصره و ... مجالس درس و مناظره هاي علمي داير واز رونق خاصي برخوردار گرديد .
 در اين زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق( عليه السلام ) توانست نهضت علمي فرهنگي پدرش امام باقر( عليه السلام ) را ادامه داده و علوم و معارف اهل بيت را بيان كرده در همه جا منتشر كند . سفرهاي اجباري و اختياري امام به عراق و به شهرهاي حيره ، هاشميه و كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهي وكلامي نقش بسزايي در معرفي علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت .

 در اين شهرها گروههاي مختلف براي فراگيري دانش نزد آن حضرت مي آمدند و از درياي دانش او بهره مند مي بردند . برخورد وي با گروههاي مختلف مردم سبب شد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش ديني ، علم و تقوي ، سخاوت و جود وكرم و ...
 در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم از هر سو براي استفاده از دانش بيكران وي رو سوي كنند . در اين دوره علوم و فلسفه ايراني ، هندي و يوناني به حوزه اسلامي راه يافت و بازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهاي مختلف به زبان عربي گرم و پررونق گرديد .
 همچنين مكتبهاي كلامي و فرقه مذهبي و فقهي در اين عصر پايه گذاري شد .
 امام صادق ( عليه السلام ) با تمام جريانهاي فكري و عقيدتي آن روز برخورد كرده و موضوع اسلام و تشيع را در برابر آنها روشن ساخته و برتري بينش اسلام تشيعي را ثابت كرده است .
 مناظرات امام صادق (عليه السلام) با اربابان دانشهاي گوناگون چون پزشكان ، فقيهان ، منجمان ، متكلمان ، صوفيان و... بويژه مناظرات وي با ابوحنيفه مشهور و در منابع شيعه و سني ثبت است .
 شاگردان امام باقر (عليه السلام) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق( عليه السلام ) حلقه زدند .
 امام ( عليه السلام ) نيز با جذب شاگردان جديد به تأسيس يك نهضت عظيم فكري و فرهنگي و بالنده مبادرات ورزيد ، به گونه اي كه طولي نكشيد مسجد نبوي در مدينه منوره و مسجد كوفه در شهر كوفه به دانشگاهي عظيم تبديل شد . درگيري شديد بين بني عباس و بني اميه ، آنان را آن چنان به خود مشغول كرده بود ، كه فرصتي طلايي براي امام صادق ( عليه السلام ) و يارانش به دست آمد .
 آن حضرت با استفاده از اين فرصت به بازسازي و نوسازي فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شيفتگان مكتب حق از اطراف و اكناف ، از بصره ، كوفه ، واسط ، يمن و نقاط مختلف حجاز به مركز اسلام ؛ يعني مدينه ، سرازير شدند وچون پروانگي دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق ( عليه السلام ) تجمع كردند .
 امام صادق ( عليه السلام ) هر يك از شاگردان خود را رشته هاي كه با ذوق و قريحه او سازگار بود ، تشويق و تعليم مي نمود و در نتيجه ، هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند : حديث ، تفسير ، فقه و كلام ، تخصص پيدا مي كردند .
 دردانشگاهي كه امام بوجود آورده بود شاگردان بزرگ و برجسته اي همچون هشام بن حكم- محمد بن مسلم- ابان بن تغلب- هشام بن سالم - مومن الطاق - مفصل بن عمر - جابر بن حيان و... تربيت كرد كه هر يك از آنها شخصيتهاي بزرگ علمي و چهره هاي درخشاني بودند كه خدمات شاياني انجام دادند . به عنوان نمونه هشام بن حكم 31 جلد كتاب و جابر بن حيان بيش از 200 جلد در زمينه علوم گوناگون بخصوص رشته هاي عقلي طبيعي و شيمي كتاب نوشته است و به عنوان بدر علم شيمي مشهور است .
 دانشمندان علم حديث شمار كساني را كه مورد اعتماد بوده اند - راويان ثقه - و از آن حضرت نقل كرده اند تا چهار هزار نفر را نوشته اند .
 شاگردان دانشگاه امام منحصر به شيعيان نبوده بلكه پيروان اهل تسنن نيز از مكتب آن حضرت برخوردار مي شدند .
 بزرگان اهل سنت چون مالي بن انس ، ابوحنيفه ، سفيان ثوري ، سفيان بن عيينه ، ابن جريح ، روح ابن قاسم و... ريزه خوار خوان دانش بيكران او بودند . ابو حنيفه كه دو سال شاگرد امام بود اين دوره را پايه علوم و دانش خود معرفي كرده مي گويد :
 اگر آن دو سال نبود " نعمان " از بين رفته بود .

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

در مدح حضرت صادق ع

اى مهر تو بهترين علايق جان ها به زيارت تو شايق
ما را نبود به جز خيالت يارى خوش و همدمى موافق
بيمارى روح را دوا نيست جز مهر تو اى طبيب حاذق
اى نور جمال كبريائى اى نور تو زينت مشارق
روزى كه دميد نور خلقت رخسار تو بود صبح صادق
از جلوه تو، تبارك اللّه فرمود به خلقت تو خالق
حسن تو خود از جمال زهرا ست اى زاده بهترين خلايق
بر تخت كمال و تاج عصمت آخر كه بود به جز تو لايق
تفسير كلام ايزدى بود گفتار تو اى امام صادق
باشد سخن تو جاودانى بوده است چو با عمل مطابق
افسوس شدى شهيد، آخر   از حيله ناكس منافق
از داغ تو شد جهان عزادار زيرا به تو عالمى است عاشق

***
شاعر:حسان

 

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 287890
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom