پارسال ما رو واس درس حرفه و فن برده بودن کارخونه شیر پاستوریزه بووق برای پذیرایی شیر و کیک میدادن شیرا هم تو لیوان بودن یکی از دوستام اومد که لیوانو برداره یهو خواست غمپوز دربیاره به خانومه گفت ببخشید این شیر خودتونه؟
اون خانومه :)
من:))))))))))))
دوستام=)))))))))))))))))
دبیر ادبیاتمون 0_o
ده سالم که بودم میخواستم ماده نامرئی کننده بسازم(اره از همون اول من خلاق بودم)
رفتم از مغازه داییم (که باطری سازی داره) یه خورده اسید برداشتم و اونو با چند تا ماده دیگه قاطی(قاتی، غاطی ، غاتی) کردم.
بعد رفتیم برای امتحان مواد تولید شده
رفتم تو کوچه بغلیمون و اون ماده رو ریختم رو در خونه همسایمون
با اجازتون کل در که نه ولی رنگ در غیب شد.
به این نتیجه رسیدم که آزمایش تا حدودی موقیت آمیز بوده و من می بایست با سعی تلاش در همین جهت گامهای بلندی بر دارم.
و الان تا این حد پیشرفت کردم که در چشم بر هم زدنی پولی رو که بابام بهم میده غیب کنم :|
با مخاطب خاصم رفته بودم پارک بعد دیدم بابام داره زنگ میزنه ...
با صدای خوابالود گفتم : بلــــــــــــــــــــه ...
گفت : سلام بابا کجایی ...
با خمیازه گفتم : خونه خوابم چطور ...
گفت:هیچی داشتم رد میشدم دیدم یه ماشین دقیقا مثل ماشین تو بغل پارک گذاشته بود نگران شدم ...
عاخه از گلگیر تا در عقبو زده بودن ...
من گفتم نه بابا من خونه خوابم بای ...
منو میگی سریع دست طرفو گرفتم دویدم سمت ماشین ...
همین که رسیدم دیدم بابام وایساده ...
هیچی دیگه معرفی کردم : بابا نیلوفر ... نیلوفر بابا
الانم جا خواب ندارم :|
دوران دبیرستان بودیم
یه دبیر داشتیم به اسم کاردان (حالا نمیگم دبیر فیزیک بود)
حسابی اذیت بچه ها میکرد
با بچه های کلاس تصمیم گرفتیم حاشو بگیریم
و یه شعر براش ساختیم
تا اومد سر کلاس همه با هم شروع کردیم به خوندن (البته شعر با یه کاریکاتور خوشکل روی تخته نوشته شده بود)
" کاردانه قلابیه، نه بابا مو نداره مهتابیه
یه انیسیتو مو کاشتن اونجاس، موها براش مهیاست
موهاتو رو زمین نریز بی گدار
پولش و میدم پس به دلت بد نیار
. . ."
البته بگذریم که اون درس و فقط چهار نفر پاس کردن اونم با نمره 10 و 12
ی بار یکی از بچه ها نوشته بود :
چقدر شیرینه وسط sms شبانه خوابت ببره ، صبح بلند شی ببینی نوشته :
قربون عشقم برم که خوابش برده!
منم یه شب وسط sms بازی خوابم برد
صبح بلند شدم دیدم نوشته : مُــــــــردی ؟
نظرتون اینم عشقه من دارم؟!!!!
مسيج اشتباهى برام اومد بدین شرح که :
رسيدى پاريس خبر بده،
جلسه ى هيئت مديره هم فرداست،
حالا من داشتم باب اسفنجى ميديدم… :|
منم جواب دادم
ok
من^_^
اونا @_0
چند وقت پیش رفته بودم توی یه وبلاگی.نوشته بود بچه یه مدتی هاسپیتال بودم.نتونستم آپ کنم.ولی الان می خوام فست کار کنم.
این خارج نرفته اش اینجوریه.اگه بره خارج که دیگه....
ب یارو میگم: از اینجا چطوری میشه برم میدون ونک؟! میگه: باید بپرسی!!!!!!!!!
بهش گفتم: ب نظرت الان دارم جفت گیری میکنم؟؟؟؟!
والا با این نوناشون!!!!!!!!!!!
دهه شصتیا یادتونه تو مدرسه بازی می کردیم و می خوندیم تخم مرغ گندیده گندیده گندیده بوی گلابی میده . من اینهمه تخم مرغ گندیده بو کردم بوی گلابی نفهمیدم که هیچ تا یه هفته غذا نمی تونستم بخورم.چه شعرهایی برای ما می ساختن نمیگن شاید یکی امتحان کنه دروغشون در بیاد
اصن یه وضیه
اغا به زیرپوش سفیده داداش وحید قسم:داشتیم با دوستم با اتوبوس میومدیم فامیلی دوستم ناصری هستش.رسیدیم به یه ایستگاه اسم ایستگاهم ناصری بود!!راننده داد زد ناصرییییی//////دوستم که داشت با من حرف میزد و حواسش نبود داد زد بله بله. اینچنین شد که من تمام صندلیای اتوبوسو گاز زدم...
الانم نشستم توی سالن انتظار دندونپرشکی که دندون مصنوعی برام بزنه :)))
تو کلاس بچه ها داشتن به معلم ریاضی میگفتن چندتا کتاب خوب معرفی کن از اونجایی که معلم ریاضیمونم خعلی خوب درس میده منم گفتم یه معلم ریاضی خوبم معرفی کن باش کلاس بریم :|
تو نیمباز داشتم میچتیدم به یه دختره گفتم عکستو میدی گفت باشه آقا تا این عکسو فرستادو من دان کردم دیدم بابام از پشت مثل قل مراد داره نیگام میکنه گفت نکبت بوق بوق شده تاکی میخوای با این دخترا بپری؟؟؟؟ بعدشم مانیتورو کوفت توملاجم وبا اردنگی انداختم بیرون
کامران امیرمحمد حامد من توکوچه دارم برف میخورم نامردا یه کم نون برام بیارید پیاز یادت نره ها^_^
ســـــــــــــــــــــــــلااااااام خوبید؟؟
من امروز بدترین ضدحال زندگیمو تجربه کردم آقا داشتیم یه فایل 250مگایی رو دان میکردم
ومشغول خوردن تخمخ بودم لامصب برنامه اینترنت دانلود منیجر رو هم نداشتم درحال کوفت کردن تخمه بودم که یه پوست تخمه فت بین دکمه اینتر و چ منم اومدم درش بیارم دیدم دانلوده غیب شد دستم رفته بود رو دکمه اینتر کنسل شده بود باور کنید خواستم گریه کنم
اقا چن روز پیش با خانواده رفتیم بازار استارا واسه خرید منم واسه اینکه چن تا چیز بگیرم همش دور و برم مامیه خود می بودم.....
تو بازار بودیم یهو مامانم گوشت کوب دید گفت اااا باید یدونه از این گوزک.با بخرییم دیییی....حالا بهش گفتم اشتباه گفتی میگه ترتیب نداری که(همون تربیت)بعد نگاش کردم میگه گر دادیا...دیگه من از خنده مرده بودما بیچاره اصن حرف زدنو فراموش کرده بود...
به bmwپسر همسایمون (خو پسر همساییمون پولداره تازه مجردم هست خخخخخخخخخ) قسم یارو بهم زنگیده،حالا مکالمه بین ما
من:الو،بفرماببن
یارو:خانم الان میدونی افتخار صحبت با چه کسی نصیبت شده؟
من:نه.میشه بگید تا بدونم؟
یارو: نچ ،همین جوری که نمیشه خانمی،برام شارژ بفرست تا بهت بگم
بعدم قط کرد
من:-ooooooooo
مسی:-oooooooo
ایرانسل:-)))))))))))))))))))
الان که دارن تحریمارو برمیدارن دیگه آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
K : E @@@@@
دو هفتس ریشمو نزدم , امرو هم کنفرانس داشتم
رفتم پای تخته کنفرانس بدم دختره چند ثانیه نگام کرد بعد برگشته میگه آخر کنفرانست خودتو مثل پاکستانی ها منفجر کن شادمون کن ,با اون ریشت o_0
کامی خار و ذلیل ^_^
عاقا یه روز خاهرزادم که 4 سالش بود با بابام خونه تنها بودن ظاهرن خیلی بابامو اذیت میکرده پدر بنده خدای ما خیر سرش میخاسته فوتبال ببینه بهش میگه حسام جان بیا با هم فوتبال ببینیم این لباس زردا تویی این لباس قرمزام منم ، بشین ببینیم کی برنده میشه بابام میگه هنو 5 دقیقه نگذشته بود یکی از قرمزا رو زرده خطا کرد که یهو دیدم سرم سوخ(خاهرزادم محکم زده بوده تو سرش)میگه اونم شروع کرد تو سر کله ما زدنو داد بیداد کردن که چرا منو زدی.
پدر:-{
خاهرزاده ×-×
لباس زردا0-0
لباسقرمزا-ـ-
K : E @@@@@
امرو با بابام دعوام شد کلی بدو بیراه بهم گفت یه فحشای بدی داد وای وای وای , ولی من هیچی نگفتم , الانم منتظرم آقای جمشید مشایخی بیاد ازم دلجویی کنه o_0 چیه ؟؟ چرا اینجوری نگام میکنید؟؟ مگه من از مسی کمترم ؟؟ دی :
کامی عصبی ^_^
معاون دانشگاه اومد توی کلاسمون نظرسنجی و اینا.که از دانشگاه راضی هستید یا نه؟
هی اصرار می کرد که نظر بدیم.بچه ها هم لالمونی گرفته بودن.شایدم می ترسیدن:))
هیچی دیگه،هی گفت بگید،یه جمع بندی یا یه نظر کلی بگید.
من که دیدم بچه ها هیچی نمی گن و مرده بنده خدا هم الافه گفتم:
خوبه،یعنی عالیه....
خلاصه از جلو از پشت بالا.....به ما خوب می رسن،الحمدللا
آخه..شما امتحان دارید؟!؟!؟من که این ترم در حال استراحتم:)))
قابل توجه که دوم دبیرستان رشته تجربی هستیم
یه بخشی تو زیست داریم به اسم استفراغ یک عمل دفاعی است
حالا ما چی گفتیم:
آقا یه امتحان عملی بگیر بگو بچه ها تک تک بیان استفراغ کنن بعد نحوه این که چطوری استفراغ اومده بیرون توضیح بدیم.
یعنی نبوغم تو حلقتون(فهمیدیدن طرحش از خودم بوده؟یا بیشتر توضیح بدم)
ایام مدرسه گوشیمو میذاشتم رو زنگ هشدار و ساعت 6:30 صبح از خواب پاشیده میشدم و به همین خاطر از صدای آلارم گوشیم متنفر بودم....
خلاصه این چند روزی که برنامه امتحانی گرفتیم و نمیریم مدرسه،گوشیمو میذارم رو زنگ هشدار و میذارم رو ویبره و از ساعت 6:30 تا حدودای 9 صبح این گوشی من هی رو ویبرست و آخر سر شارژش تموم میشه و خاموش میشه و منم تو خواب ناز تشریف دارم.....
بله عزیزم،ما کلا انتقام گیری تو خونِمونه......یه بار پدرم از گرامافونش انتقام گرفت.....پدربزگم هم از عصاش انتقام گرفته یه بار.....
سادیسمی هم خودتی^ــــ^
÷بچه مسلمون(یونس)÷
آقا دوم دبستان بودم یه همکلاسی داشتیم اسمش علی نیک سیما بود(فامیلیش همراه با سانترفیوج تو حلقتون) همه اینو نیک سیما صدا می کردن
من یه روز زنگ زدم خونشون:
من:سلام اونجا خونه ی نیکسیماست؟
مامانش:بله
من:نیک سیما آقا هستن؟(مث علی آقا)
مامانش:o-0
مامانم:0-@
بچه های کلاس پس از شنیدن:(-^
نامرد همه جاهم پر کرد
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم(بچه ها جو گیر نشین)بانه و یه کولر دو تیکه خریدیم که یه تیکه شو تو صندوق عقب قایم کردیم وتیکه دیگه شو تو ماشن مخفی کردیم.............
تو راه برگشتن رسیدیم به ایست بازرسی و ماشینو گشتن و وقتی چیزی پیدا نکردن پرسیدن چیزی نخریدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
که یهو گودزیلای دهه هشتادیمون پرید وسط گفت:چرا یه دونه کولر تو صندوق عقبه@@
الان اینجا افقه we love u 4jok
یکی از دوستان به تازگی اعتراف کرده که تا مدت ها شعر باب اسفنجی رو اینجوری میشنیده..
باب اسفنجی.. باب اسفنجی.. شلوار مچ قوی!!
آخه خواهرمن یه نگاهم که به مچ پاش میکردی متوجه میشدی شلوار مکعبی عاقلانه تره!!
عاقا یه بار با دوستم میخواسیم بریم خوابگاه یه سر به دوستامون بزنیم.. مسئول خوابگاه پرسید: شما اینجا ساکن هستید؟ دوستم با جدیت جواب داد: نه ما متحرکیم!!
مخاطب خاص من اطلاعات زبان انگلیسیش زیر خط فقره..
اومروز امتحان میانترم زبان داشت من رفتم بهش یاد بدم. دیدم گرامر هیچچچی بلد نیس طبق گفته خودش ترجمش عالیه! منم خواسم مطمئن بشم..
بهش گفتم: how old are you یعنی چی؟
با اعتماد بنفس گفت: شما چگونه پیر شده اید؟!!!!!
لطفا اگه کسی فهمید این چجوری دانشگاه دولتی قبول شده منم در جریان بذاره..
باتشکر :-))
عاقا یه روز داخل کارگاه مدرسه بودیم داشتیم مدار می بستیم (بعله ماهم مدار میبندیم) یهو زنگ خورد و همه رفتن بیرون من همینطور به خیال خودم داشتم کارمو میکردم یهو معلم به من میگه چرا بیرون نرفتی الان یه صف برات تو دفتر میزارم تا حالت جا بیاد بعد که رفت صفرو بزاره با فازمتر میخواست نمره بده گفتم آقا اون فازمتره نمیدونم بعدش چرا دوتا صفر داد
عاقا با خواهرام داشتم اسم و فامیل بازی میکردم یهو خواهر کوچیکم میگه بچه ها یه سوال بپرسم بهم نمی خندین ما هم کلی بهش قول دادیم و قسم خوردیم که بهش نخندیم بلاخره سوالشو پرسید اگه گفتین سوالش چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟ لندن کشوره؟؟؟؟؟؟ خلاصه همه برگه هامون گاز زده بود
اون موقع كلاس پنجم دبستان بودم بعد خير سرم شده بودم معلم(جاي معلم).اون روز بحث سر كِرِم بود...اقا منم كه شوووووت...خلاصه يكي از بچه ها گفت:من هميشه بعد از حمام لوسيون مي زنم.منم نشسته بودم جاي معلم بعد منم با صداي بلند گفتم:لوسيون چيه؟؟؟
قشنگ ١-٢ كامل بدون مكث بچه ها داشتن نگام مي كردن.بعد رفتم خونه ديدم روي ميز توالتم يه چيزيه روش نوشته lotion.تازه فهميدم چيكار كردم!!خلاصه تا الان نگاش نمي كنم!!
آقا بعد عمری رفتم تو اتاق درس بخونم،بعده چند دقیقه خواهرم.صدا میزنه:
لندهور پاشو بیا بیرون از تو اتاق . هی میری پای اون کامپیوتر،درستو نمیخونی.
آقا منم کتاب فیزیک به دست اومدم بیرون
من:=_=
خواهرم:o_O
کتاب فیزیک معلق در هوا به سمت خواهرم:^_^
با داداشم دعوام شد لیوانو آب کردم که بریزم روش،دوید رفت تو اتاق درو بست،منم بدو رفتم دنبالش تا در وا شد آبو پاشیدم
فکر میکنین چی دیدم؟
بعلللله!پدر گرامی بودن0_o
حدس زدین الان کجام دیگه!
اشتباه حدس زدین تو خونمونم صحیح و سالم:p
:D
****من و مامان بزرگم ساعت3شب:
من: zzz
مامان بزرگم:مونا،مونا خوابی؟؟؟(درحالیکه جواب نمیشنوه چندبار تکونم میده!!!)
من بعد از بیدارشدن:بله منو صدا کردین؟!
مامان بزرگ:میخاستم ببینم خوابی یا نه!
من:نه بیدارم!
مامان بزرگ:باشه دیگه بخواب خیلی دیروقته!
من: o_0
حالا صبح به مامانم میگه نمیدونم چرا این بچه هم مثل من خوابش نمیبره!یکی نیست بگه مادر من شما نه خودت میخابی نه میزاری ما بخابیم!
به سلامتی مادربزرگا...
دیروز مامانم بهم میگه غذا برا ظهر چی درست کنم؟
میگم یا قرمه سبزی یا ماکارونی
.
.
بعد، ظهر آبگوشت پخته
میگم چرا پس میپرسی که چی درست کنی؟
میگه: حقته این انتقام یک هفته پیش بود که نرفتی نون بخری ، میخواستم چیزی که تو نمیخوایو درست کنم، تا چشمت در بیاد
:|
عشق و علاقه اصن فوران میکنه تو خونه ی ما
*****یادمه بچه که بودم موقع امتحانا هر امتحانیو خوب میدادم یه ستاره،و هرکدومو بد میدادم یه ضربدر کنارش میزدم!آخرسال جدول ضربی شده بود واسه خودش!خلاصه سرتونو درد نیارم آخرسر جدول ضربو از اون برگه یادگرفتم!!!****
دیروز کنار خیابون وایستاده بودم …
یه دختره با ماشین جنسیس 2013 اومد جلوم ترمز کرد و گفت : ببخشید میخوام برم نیاوران …
منم بهش گفتم :
کار خوبی میکنی .. خیلی جای خوبیه …
برو به امید خدا …
از خنده دیگه نمیتونست حرکت کنه... :|
با دختر عموی مامانم رفتیم پارک
داشتیم راه میرفتیم که یه پسر بچه از وسط زمین بازی داد زد
اهـــــــــــــــای خانــــــــــــوم عینکی یه مـــــــــــــــــاچ میدی مفتکی؟؟
(دختر عموی مامانم عینکی هس)
باورتون نمیشه دهن ما نیم متر باز موند
دیگه نبینم به اینا بگید گودزیلاهاااا یه وقت گودزیلا ناراحت میشه !!
شنیده بودم اگه کسی سوتی شدید بده، طرف مقابلش یا چیزی رو گاز میگیره، یا سرشو میکوبده به جایی.
با دوستم رفته بودیم بیرون، از قضا وقدر کنار یه تابلو توقف ممنوع هم وایساده بودیم که یهو دوستم سوتی داد اساسی، منم سرمو محکم کوبیدم به میله تابلو، وقتی بهوش اومدم دیدم توی بیمارستانمو سرم ده تا بخیه خورده
بهم خبر دادن دوستم هنوز داره اون میله رو گاز میگیره
ما که توجه نکریدیم ولی لااقل شما تابلوها رو جدی بگیرید :|
یه روز یعنی یه روز که نه شام غریبان امسال با خاله وعمو ........ رفتیم بیرون با پسر عموم داشتیم شمع روشن میکردیم یهههههههو خیلی جدی گفت : وااااااااااای داره باد میاد!
گفتم : خوب بیاد گفت اونوقت مناجاتامون قاطی میشه فردا واسه من شووووووووهر پیدا میشه
کلا دلقکه :))))
امروز صب در حالی که هنوز همه جا تاریک بود از خواب بیدار شدم.خواستم خود را به خواب بزنم و نماز را نخوانم اما برنفسم غلبه کردم و برخاستم با وجود اینکه اب گرم دسشویی خراب بود با اب سرد وضو گرفتم و درحالی که چشمانم را به سختی باز نگه داشته بودم به نماز ایستادم
با یک حس غرور که مثلا" شیطان را ضایع کردم سلام دادم که
دیدم تازه دارن اذون میـــــــــــــــــــــــــگن!!!!!!!!!!!!!!
اقا کله سحر بد ضایه شدم خواب ازسرم پرید کلـــــــــــــــــــن :|
امتحانِ کارگردانی 2 داشتیم[الان فهمیدین رشتم کارگردانیه دیگه:)]
مراقبمون عینکی بود.
سرِ جلسه بودیم یکی از پسرا تقلب کرد مراقب برگشو گرفت.
پسره گفت: ینی خودتون تاحالا تقلب نکردین؟
مراقب با عصبانیت: خـــیــــــر!
پسره: از عینکت معلومه!!! خخخخخخخخ
با اینکه صفر شد, اما بساط خنده و شادیِ ماهم به پا کرد :)
آغا تو یه سایت واسه دانلود فیلم رفتم موس رو که تکون میدادی 40 تا تبلیغ باز می شد!!! خلاصه تا زدم ادامه ی مطلب پدرم در اومد. تا رو کلمه ی دانلود فیلم کلیک کردم نوشت:
مشترک گرامی اعتبار اشتراک شما به پایان رسیده است یا دارای مشکل دیگری است! ^_^
K : E @@@@@
رفتم برای چندتا رفیقام فیزیک بگم , تو خونه نشسته بودیم که بابام زنگ زد
من : بچه ها بابامه ، ناموسن یه دقیقه خفه شید
بچه ها : ^_^ ^_^ ^_^
من : اوفی ی ی ی سلام بابای خودم ، چطوری مرد ؟؟
بابام : گه نخور گوساله خواستی بیای خونه نون بخر نون نداریم
بچه ها : کامران سیگارتو که کشیدی قلیون رو هم بیار بکشیم
من : 0_o پدر سگا خفه شید
بابام : بوق بوق بوق شده داری قلیون میکشی ؟؟ جرأت داری اطرف خونه پیدات بشه لنگ راستمو تا زانو میکنم تو حلقت
من : الو الو الووو o_0
شب با ترس و لز رفتم خونه دیدم همه راحت و آروم نشستن ^_^
رسیدم وسط اتاق در راه رو بسته شد 0_o
معبودااا خودت کمک کن
بابام یه چماق پشت متکا دراورد مامانم با قابلم از تو آشپز خونه افتادن دنبالم ،یا جد جکی جان فرارررر , گوشه اتاق کنار کامپیوتر گیرم آوردن
مامانم به بابام : آقا مواظب دکمه اینترش باش خطر ناکه , نکنش تو حلقت o_0
من : ناموسن بترسید از روز رستاخیز برام پاپوش درست کردن ^_^
مامان و بابام : حمله ه ه ه
آخ آخ آخخخخخ
اینجا اورژانس داغونم ، داغون
به همین دکمه اینتر قسم شوکایت میکنم ، تازه یارانم رو هم بهم نمیدن ^_^
K : E @@@@@
دیشب الهام ( نامزدم ) زنگ زد خیلی با غم ازم خواست برم خونشون
با ترس و لرز و هزار تا فکر و خیال رفتم خونشون دیدم غمگین گوشه اتاق نشسته
من : خانمی نبینم غمگینی , اخماتو باز کن , جوجو بخند
الهام با غم : کامران امرو رفتم آزمایش دادم بردم دکتر , دیگه چیزی نگفت
من : دختر دکتر چی ؟ مردم از ترس
الهام : کامران من یه مریض بد دارم
من : اشک اومد پر چشمام , الهام چه مریضی؟
الهام : کامران امرو رفتم دکتر ... یه نگاه به آسمون کرد بعد گف : کامران دکتر بهم گف الهام خانم شما دیوونه کامرانی . پوففففف .کامران عاشقتم . دوست دارم
من : o_0 الهام م م م م میکشمت ت ت ت ت
بابای الهام از تو اون اتاق اومد داد زد تو غلط میکنی , جرأت داری دست رو دخترم بلند کنی
یا پیغمبر ,افتاد دنبالم من فرار میکردم الهامم میگفت بابا شوخی کرد د د د ولش کن
خدارو شکر آدم منطقی بود فقط یکی با کف پا یکی زد تو گوشم
•••°•••°•••°حـــــامـــــد 72 یا (| Ԑ |/|/ @ # •••°•••°•••°
کیلیپس دختر همسایمون شما را به خوندن این خاطره دعوت مینماید O_o
من چند هفته نرفتم دانشگاه
بعد به دختره گفتم: خانوم امیدی ؟؟ من چند جلسه نبودم میشه جزوء تون رو بگیرم و برم کپی کنم ؟؟
خانوم امیدی : بله بله حتما ..
حالا من ساعت11 بعد از تموم شدن کلاسامون 11 باهاش قرار گذاشتم جلوی انتشارات @@
عاقا 10دیقه وایسادم نیومد 20 دیقه وایسادم نیومد .. خدایا این چرا نمیاد آخه؟
آخر بهش اس دادم: خانوم امیدی ؟؟ من دم انتشاراتم شما کوجای ؟؟ بیا دیگه!
بهم اس داده :I"m a meeting.call me later
من (تو دلم دارم ب خودم میگم): o_0 دختره چِت زده !! حالا خوبه فقط ی جزوء ازش خاستما ^_^ اگه میرفتم خاستگاریش این میخاست چیکار کنه ؟؟ ^_^
بهش اس دادم: کجای ؟؟؟
جواب داد : ساختمون امام @@
منم رفتم تک تک کلاسای ساختمون امام رو گشتم
ب همین پایه میز عسلیمون دیدم تو یه کلاس نشسته داره تند تند جزوء هاشو از چکنویش مرتب مینویسه تو پاکنویس ^_^
هیچی دیگه کامران . امیرمحمد . نیما. میبینید بنده خدا رو تو چ زحمتی انداختم ؟؟؟؟ ^_^ خخخخخخخ
دختره واسه اینکه ی جزوء خوش خط بده بهم داشت خودشو نابود میکرد ^_^
اسپانسر ها بابت خوندن این خاطره از شما تشکر میکند (کیلیپس دختر همسایمون)
روی در نمازخونه دانشگاه نوشته بودن :
اگر از گناه خسته شدی، وارد شو!!!
طرف اومده بود زیرش نوشته بود:
اگر هم که خسته نشدی،با این شماره تماس بگیر:
*******0935
لال شم اگه دروغ بگم
گل دخملا یادتونه بچه بودید ماماناتون موهاتونواز وسط سرتون می بستن
شبیه این اب نماهای وسط میدونا میشدید ^_^
خداشاهده رفتم خرید وارد یه مغازه شدم
دیدم پسره موهاشوهمون جوری بسته بود:)))))))))))
خدایا من از خاکم و به خاک برمیگردم مرا بخوان بسوی خودت :||||||
دشب خواب دیدم معتاد شدم و دارم سیگار میکشم صبح که از خواب بیدار شدم کتم رو که کردم تنم دیدم تو جیبش سیگار با فندک گذاشته!!:l
ته احساس مردونگی بوودم که دیدم... وا من که کت نداشتم
نگو جای کاپشن خودم کت بابامو کردم تنم!
حالا هم دارم تو این سرما ها میکنم بخار میاااد... الانم ته احساس اوسکولییم!
خانم دکتر مملکت؟؟؟؟؟؟****************************
امرو تومدرسه سر زنگ ریاضی قسمت هندسه یهو دبیرمون گف اسم این زاویه رو چی بزاریم یکم به تخته نگاه کرد بد گف زاویه bf بد گفتیم پس زاویه ی gf کو میگه gf نداریم میگیم چرا نداریم توی این کلاس پر دافه یکی رو انتخواب کن میگه نه من دوست داشتم اسم زاویهمو بزارم bf بنده خدا نمی دونست یعنی چی ماهم تا اخر کلاس کلی اذیتش کردیمو خندیدیم
(دبیرمون حدود 50 سالشه یکم هم اسکل میزه)
همچین دانش اموزان منحرفی هستیم ما :))))))
رفتم توالت دانشگاه تا نشستم دیدم رو درش نوشته :سمت راستو نگاه کن!
برگشتم سمت راست دیدم نوشته :سمت چپ نگاه کن!
برگشتم به چپ دیدم نوشته :پشت سرتو نگاه کن!
پشت سرمو نگاه کردم دیدم نوشته :کارتو بکن اینقدر اینور اونورم نگاه نکن!
دوستم داشت یکی رو میزد گفتم به خاطره من نزن
گفت خفه بابا میام چنان میزنم تو رو هم که صدا بز بدی !
از نفوذ و مورد علاقه بودنم در بین دوستام واقعا بخودم می بالم :|
با پیکان پسرعموم رفتم بیرون، تو اتوبان دیدم یه "بی ام و " که یه دختر، پسر توش بودن ازم جلو زد و دختره تو ماشین واسم شکلک درآورد....
گفتم باید حالشو بگیرم :|
رفتم کنارش، گفتم: عشق جدیدت مبارک باشه عزیزم...! دیگه بهم زنگ نزن!
5 ثانیه نکشید که دختر از ماشین شوت شد بیرون...
و من با سرعت بینهایت، صحنه را ترک کردم!
تا دخترا باشن، دچار خود شاخ پنداری نشن :))))))
K : E @@@@@
رفتم برای چندتا رفیقام فیزیک بگم , تو خونه نشسته بودیم که بابام زنگ زد
من : بچه ها بابامه ، ناموسن یه دقیقه خفه شید
بچه ها : ^_^ ^_^ ^_^
من : اوفی ی ی ی سلام بابای خودم ، چطوری مرد ؟؟
بابام : گه نخور گوساله خواستی بیای خونه نون بخر نون نداریم
بچه ها : کامران سیگارتو که کشیدی قلیون رو هم بیار بکشیم
من : 0_o پدر سگا خفه شید
بابام : بوق بوق بوق شده داری قلیون میکشی ؟؟ جرأت داری اطرف خونه پیدات بشه لنگ راستمو تا زانو میکنم تو حلقت
من : الو الو الووو o_0
شب با ترس و لز رفتم خونه دیدم همه راحت و آروم نشستن ^_^
رسیدم وسط اتاق در راه رو بسته شد 0_o
معبودااا خودت کمک کن
بابام یه چماق پشت متکا دراورد مامانم با قابلم از تو آشپز خونه افتادن دنبالم ،یا جد جکی جان فرارررر , گوشه اتاق کنار کامپیوتر گیرم آوردن
مامانم به بابام : آقا مواظب دکمه اینترش باش خطر ناکه , نکنش تو حلقت o_0
من : ناموسن بترسید از روز رستاخیز برام پاپوش درست کردن ^_^
مامان و بابام : حمله ه ه ه
آخ آخ آخخخخخ
اینجا اورژانس داغونم ، داغون
به همین دکمه اینتر قسم شوکایت میکنم ، تازه یارانم رو هم بهم نمیدن ^_^
K : E @@@@@
دیشب الهام ( نامزدم ) زنگ زد خیلی با غم ازم خواست برم خونشون
با ترس و لرز و هزار تا فکر و خیال رفتم خونشون دیدم غمگین گوشه اتاق نشسته
من : خانمی نبینم غمگینی , اخماتو باز کن , جوجو بخند
الهام با غم : کامران امرو رفتم آزمایش دادم بردم دکتر , دیگه چیزی نگفت
من : دختر دکتر چی ؟ مردم از ترس
الهام : کامران من یه مریض بد دارم
من : اشک اومد پر چشمام , الهام چه مریضی؟
الهام : کامران امرو رفتم دکتر ... یه نگاه به آسمون کرد بعد گف : کامران دکتر بهم گف الهام خانم شما دیوونه کامرانی . پوففففف .کامران عاشقتم . دوست دارم
من : o_0 الهام م م م م میکشمت ت ت ت ت
بابای الهام از تو اون اتاق اومد داد زد تو غلط میکنی , جرأت داری دست رو دخترم بلند کنی
یا پیغمبر ,افتاد دنبالم من فرار میکردم الهامم میگفت بابا شوخی کرد د د د ولش کن
خدارو شکر آدم منطقی بود فقط یکی با کف پا یکی زد تو گوشم
•••°•••°•••°حـــــامـــــد 72 یا (| Ԑ |/|/ @ # •••°•••°•••°
کیلیپس دختر همسایمون شما را به خوندن این خاطره دعوت مینماید O_o
من چند هفته نرفتم دانشگاه
بعد به دختره گفتم: خانوم امیدی ؟؟ من چند جلسه نبودم میشه جزوء تون رو بگیرم و برم کپی کنم ؟؟
خانوم امیدی : بله بله حتما ..
حالا من ساعت11 بعد از تموم شدن کلاسامون 11 باهاش قرار گذاشتم جلوی انتشارات @@
عاقا 10دیقه وایسادم نیومد 20 دیقه وایسادم نیومد .. خدایا این چرا نمیاد آخه؟
آخر بهش اس دادم: خانوم امیدی ؟؟ من دم انتشاراتم شما کوجای ؟؟ بیا دیگه!
بهم اس داده :I"m a meeting.call me later
من (تو دلم دارم ب خودم میگم): o_0 دختره چِت زده !! حالا خوبه فقط ی جزوء ازش خاستما ^_^ اگه میرفتم خاستگاریش این میخاست چیکار کنه ؟؟ ^_^
بهش اس دادم: کجای ؟؟؟
جواب داد : ساختمون امام @@
منم رفتم تک تک کلاسای ساختمون امام رو گشتم
ب همین پایه میز عسلیمون دیدم تو یه کلاس نشسته داره تند تند جزوء هاشو از چکنویش مرتب مینویسه تو پاکنویس ^_^
هیچی دیگه کامران . امیرمحمد . نیما. میبینید بنده خدا رو تو چ زحمتی انداختم ؟؟؟؟ ^_^ خخخخخخخ
دختره واسه اینکه ی جزوء خوش خط بده بهم داشت خودشو نابود میکرد ^_^
اسپانسر ها بابت خوندن این خاطره از شما تشکر میکند (کیلیپس دختر همسایمون)
روی در نمازخونه دانشگاه نوشته بودن :
اگر از گناه خسته شدی، وارد شو!!!
طرف اومده بود زیرش نوشته بود:
اگر هم که خسته نشدی،با این شماره تماس بگیر:
*******0935
لال شم اگه دروغ بگم
گل دخملا یادتونه بچه بودید ماماناتون موهاتونواز وسط سرتون می بستن
شبیه این اب نماهای وسط میدونا میشدید ^_^
خداشاهده رفتم خرید وارد یه مغازه شدم
دیدم پسره موهاشوهمون جوری بسته بود:)))))))))))
خدایا من از خاکم و به خاک برمیگردم مرا بخوان بسوی خودت :||||||
دشب خواب دیدم معتاد شدم و دارم سیگار میکشم صبح که از خواب بیدار شدم کتم رو که کردم تنم دیدم تو جیبش سیگار با فندک گذاشته!!:l
ته احساس مردونگی بوودم که دیدم... وا من که کت نداشتم
نگو جای کاپشن خودم کت بابامو کردم تنم!
حالا هم دارم تو این سرما ها میکنم بخار میاااد... الانم ته احساس اوسکولییم!
خانم دکتر مملکت؟؟؟؟؟؟****************************
امرو تومدرسه سر زنگ ریاضی قسمت هندسه یهو دبیرمون گف اسم این زاویه رو چی بزاریم یکم به تخته نگاه کرد بد گف زاویه bf بد گفتیم پس زاویه ی gf کو میگه gf نداریم میگیم چرا نداریم توی این کلاس پر دافه یکی رو انتخواب کن میگه نه من دوست داشتم اسم زاویهمو بزارم bf بنده خدا نمی دونست یعنی چی ماهم تا اخر کلاس کلی اذیتش کردیمو خندیدیم
(دبیرمون حدود 50 سالشه یکم هم اسکل میزه)
همچین دانش اموزان منحرفی هستیم ما :))))))
رفتم توالت دانشگاه تا نشستم دیدم رو درش نوشته :سمت راستو نگاه کن!
برگشتم سمت راست دیدم نوشته :سمت چپ نگاه کن!
برگشتم به چپ دیدم نوشته :پشت سرتو نگاه کن!
پشت سرمو نگاه کردم دیدم نوشته :کارتو بکن اینقدر اینور اونورم نگاه نکن!
دوستم داشت یکی رو میزد گفتم به خاطره من نزن
گفت خفه بابا میام چنان میزنم تو رو هم که صدا بز بدی !
از نفوذ و مورد علاقه بودنم در بین دوستام واقعا بخودم می بالم :|
با پیکان پسرعموم رفتم بیرون، تو اتوبان دیدم یه "بی ام و " که یه دختر، پسر توش بودن ازم جلو زد و دختره تو ماشین واسم شکلک درآورد....
گفتم باید حالشو بگیرم :|
رفتم کنارش، گفتم: عشق جدیدت مبارک باشه عزیزم...! دیگه بهم زنگ نزن!
5 ثانیه نکشید که دختر از ماشین شوت شد بیرون...
و من با سرعت بینهایت، صحنه را ترک کردم!
تا دخترا باشن، دچار خود شاخ پنداری نشن :))))))
استادمون گفت برید مطلب خلاصه کنین بیاین ارائه بدین و...یه گروه از اقایون کلاس رفتن کتاب گرفتن کل مطلبو پاور کردن اوردن واسه ارائشون........
باور کنین وسط ارائش بهش گفتم استاد خسته نباشی.....................
طرف تو فیسبوکِش در مورِدِ غذای مورد علاقه اش نوشته :
غذای مورد علاقه ام استیک آبدار با سس قارچ
به همراه ریزوتو و اسپاگتی بولونز و کمی مارتینی بوده :|
.
.
.
.
.
.
بعد تو صَفِ نَذری به علت اِزدِحامِ جمعیت ،
قابلمه بغل دستی اش خورده تو سرش و رفته کُما
دیشب سر یه موضوعی با شوهرم شرط بستیم برگشتم بهش میگم کاری نداره که من فردا رفتم شرکت از اینترنت میپرسم ببینم کدوممون درست میگیم!
از خنده پوکید بنده خدا
حالام اومدم از اینترنت بپرسم گفتتم یه سری هم به 4جوک بزنم :))))))))
امروز معلم ادبیات در مورد آدمهای دراز حرف میزد....
چند تا مثال زدگفت آدم های دراز میمونن زرافه ، شتر مرغ و خواست مثال بعدی و بزنه چیزی به ذهنش نرسید حرفشو قطع کردم گفتم آقا میمونن ساعت 12:30
معلم از شدت خنده رفت بیرون...برگشتم بچه ها رو دیدم کلاسمون منفجر شد از خنده....
خودم ^_^
به امامزاده بیژن قسم راسته؛ این پسردایی ما قرار بود یکی از این کامیون کوچیکا بگیره.خلاصه رفتیم و پسندید رسیدیم به قیمت که بابام گفت آغا جان من مطمئن باشیم سالمه؟بنگاهیه گفت دم شما گرم به ما اعتماد نداری؟میگم این مال یه بنده خداییه فقط باهاش رفته بندر و برگشته!!!!!!!!!!!
من @_₪
سعید o,o
انجمن جهانی مبارزه با دوپینگ o.O
با اینا شدیم هفتاد میلیون عایا؟
اقا این اتفاق برای خودم اوفتاده ولی خوب دیگه
اقا ما رفته بودیم با هزار تا قرض و بدهکاری برای اینکه هیکلم بیاد رو فرم کراتین و پروتیین و کربوهیدرات خریده بودم برای اینکه این ور اون ور نریزه داخل بتری نوشابه ریختم اقا یکی دو روز گذشت یه روز اومدم خونه دیدم مادرم داره فرش میشوره بهش گفتم خسته نباشی یهو بهم گفت مامان این پودر لباس شویی که داخل بطری ریختی اصلا به درد نمیخوره و کف نمیکنه چشتون روز بد نبینه همه پودر رو فرش ریخته بود میخواستم از عصبانیت فرش رو گاز بزنم
چند وقت پیش داشتم تخمه افتاب گردون می خوردم و تلوزیون میدیدم.
بابام اومد گفت بسه دیگه چقدر میخوری این تخمه رو!!!
گفتم خب بابا دوس دارم از این تخمه ها،تازه خودمم خریدم که!!!
گفت بخور...انقدر بخور که دندوناتم مثل موهات سیاه بشه!!!!!
خداییش از این دیدگاه به این موضوع نگاه نکرده بودم o _ O
هیچی دیگه،یه چند وقتی هست که تو ترکم:(
عاغا بعد از عمری یه خواستگار اومده بود برا دخی خاله،این خاله ما هم جوگیر کل خاندان رو دعوت کرده بود...
حالا رفتیم مامان پسره میگه:خب میشه بیشتر از دخترتون بگین...
هه این گودزیلای 4 ساله خاله ام هم گفت:هیچی خواهرم سیاهه مثل آفریقایی ها بعد شب تا صبح میره نت چت میکنه صبح هم تا شب خوابه.....
یعنی ما نمیدونستیم بخندیم یا زمینو گاز بزنیم خخخخخخخ....
خدایی اینم فک و فامیله ریخته دور ما؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی اولین پستمه هااااااا.....
******یعنی هیچ لذتی بالاتر از این نیست که سر یه امتحان سخخخخخخت یکی در کلاسو بزنه و با دبیرمون کار داشته باشه!
کلاس ما که در این شرایط اتوبانیه واسه خودش!******
عاقا یادش بخیر جوونیامون آژانس کار میکردیم
یه روز یه آقایی دست پاچه اومد جلو آژانس گفت میخوام برم فلان جا و از قضا نوبت من هم بود ،گوشی و سوییچ رو برداشتم و کلید باز کردن در ماشین رو هم فشار دادم دیدیم یارو رفتدر ماشین سمت راننده رو باز کرد پشت فرمون نشست
من هنگ کرده بودم رفتم رو صندلی کنارش نشستم و سوییچ رو دو دستی تقدیمش کردم گفتم ایشالا تا یکی دو ساعت دیگه اسناد ماشین هم خدمتتون تقدیم میکنم
صدای خنده از تو آژانس دیوار صوتی رو هم شکست
بیچاره عذرخواهی کرد و جابجا شدیم
ولی هر چی فکر کردم بهش نمیومد از انگلیس اومده باشه
حالا نتیجه اخلاقی ماجرا : در همه حال آرامش خودتون رو حفظ کنید فقط در مواقعی که دستشویی اضطراری دارین (میتونین خودتونو به در و دیوار هم بکوبونین)
÷بچه مسلمون(یونس)÷
هروقت با بابام میرم میوه فروشی یا دستش یا گردنش یاکمرش درد میکنه و بایه لحن مظلوم میگه:
یونس بابا من کمرم درد میکنه این هشت تا نایلون رو تو بیار منم کاپشنتو نگه میدارم.
من:0-o
هشت تا نایلون:%-%
مچ دست:@!@
کاپشنم:*+*
تازه هر صبحم میل میزنه!
آخه من سانترفیوج رو تو حلق کی بکنم؟
÷بچه مسلمون(یونس)÷
آقا تو اتاقم داشتم فیلم جنگی می دیدم که یه دفعه بابام اومد تو
بابام:یونس چی می بینی؟
من:فیلم جنگیه
بابام:فیلم جنگی؟!منم می خوام ببینم
و بعد نشست کنارم
منم خیالم راحت بود فیلمه جنگیه نه دختری نه پسری هیچی
که یه دفعه
فیلم:سرجوخه کرزو به خانه بر می گردد . . . . . . . . . . . .
قیافه من:0^0
قیافه بابام:&^&
هیچی دیگه الان با شلوار کردی از دم در بلوک براتون می نویسم
سانترفیوج تو حلقت سرجوخه کرزو
سیلام سیلام
آقادیروز با یه گودزیلا برخوردم که باتانک مساویه
خلاصه اینا اومده بودن خونمون تا بچه ی خواهرموو ببینن
من برگشتم گفتم امیییییر جون به مامانت بگو برات یه آجی بیاره
مامانش برگشت گفت دیروز بهش میگم بزرگ بشی تنها میمونیااااا آجی برات بیارم؟؟؟؟؟؟؟
گودزیلا برگشته گفته مامان تنها نمیمونم زنم هس،آجی نمیخوام
اینگونه شد که من سر تعظیم دربرابر ابرگودزیلا فرود آوردم
من +__+
مامانش*o*
گودزیلا:))))))
عاغا دیروز مخاطب خاصم زنگیده برداشتم بعد از احوال پرسی بهم گفت ماریا ؟ گفتم جانم عشقم؟ گفت من از کجا بدونم تو منو به خاطر خودم میخوای ؟منم با کمال پررویی گفتم اخه قربونت برم نه بچه مایه داری نه ماشین داری نه اخلاق داری نه دختر کشی دیگه چیزی واسه دوس داشتن میمونه عزیز دلم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فقد نمیدونم چرا گوشیرو قعط کرد از دیروزم جوابمو نمیده
*****************************
امام کاظم علیه السلام : هرکس مؤمنی را شاد کند، ابتدا خدا را شاد کرده و دوم پیامبر صلی الله علیه و آله را و سوم ما را
*****************************