نوشته شده در تاريخ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 ساعت 5:45 AM | نظرات (0)
ای آفتاب حسن برون آ ، دمی ز ابر ....
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ ، دمی ز ابر
کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز : « بیش مرنجان مرا برو »
آن گفتنت که : « بیش مرنجانم » آرزوست
وان دفع گفتنت که:«برو شه بخانه نیست»
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر کی هست زخوبی قراضهاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیلست بی وفا
من ماهیم ، نهنگم ، عمّانم آرزوست
یعقوب وار وا اسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست
گویا ترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند : « یافت می نشود جسته ایم ما »
گفت: « آنکه یافت می نشود آنم آرزوست »
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خُرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدها و همه دیدها ازوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست
می گوید آن رباب که : مُردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه ی عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست
وان لطفهای زخمه ی رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت 6:46 AM | نظرات (0)
دارد بهار میرسد اما بدون تو
دارد بهار میشود آقا بدون تو
بار دگر بهار و هیاهوی تازگی
بار دگر شکفتن گل ها بدون تو
سال گذشته لحظه ی تحویل سال نو
گفتم چه سود شادی دنیا بدون تو
می بارم از فراق تو اما گذشته است
یک سال از آن قضیه و حالا بدون تو-
عمرم تباه میشود این گوشه از غمت
بر این حیات غم زده مرگا بدون تو
باید دمی به حال دل من نظر کنی
حالی نمانده سینه ی من را بدون تو
حالم خراب میشود اینجا بدون عشق
حالم خراب میشود اینجا بدون تو...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 اسفند 1392 ساعت 6:57 AM | نظرات (0)
فرج من نزدیک است، دعا کنید بَدا حاصل نشود
آیا نباید در فکر این باشیم که از کسی "حضرت اباصالح المهدی(عجّ)" که خداوند برای اصلاح جامعه قرار داده بخواهیم که بیاید؟! خود او در مسجد سهله، جمکران، در خواب و بیداری در گوش افرادی از دوستانش بدون اینکه او را ببینند، فرموده است: "فرج من نزدیک است، دعاکنید." یا به نقلی فرموده: "فرجم نزدیک شده، دعا کنید بَدا تأخیر مقدّر نشود.حاصل نشود."
در محضر بهجت جلد یک نکته 158
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 اسفند 1392 ساعت 6:55 AM | نظرات (0)
فرمایش امام زمان(عج) "بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شمااست".
2-این دعا سبب زیاد شدن نعمتهاست
3-اظهار محبت قلبی
4-نشانه انتظار
5-زنده کردن امر ائمه اطهار
6-مایه ناراحتی ووحشت شیطان لعین
7-نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان
8-اداکردن قسمتی از حقوق آن حضرت
9-تعظیم خداوند و دین خداوند است
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 اسفند 1392 ساعت 6:29 AM | نظرات (0)
آخرین جمعه سال هم به آخر رسید
آقایمان عبای غریبی به سر کشید
گفتم ز بی لیاقتی ماست غربتت
چشمی به هم گذاشت آهی ز دل کشید
من هم خجل ز کرده خویش مانده ام
مرغ دلم به جمعه ی سال دگر پرید
آخرین جمعه سال است بیا آقاجان
حالمان رو به زوال است بیا آقاجان
من غزلهای به یاد تو فراوان دارم
که پر از درد و ملال است بیا آقاجان
آخرین جمعه سال آمده است اما تو
غم هجران تو یک سال دگر پیرم کرد
نوشته شده در تاريخ جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 4:31 AM | نظرات (2)
نوشته شده در تاريخ جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 3:57 AM | نظرات (0)
سلام آقاجان
چه قدر دلم تنگ است برایتان آقای خوبم
چه بگویم ..
چه می توانم که بگویم
کاش من جای سال ها بودم
آخر ، تمام سال ها ماه دوازدهم خود را دیده اند اما من چه..
تمام سال ها ماه دوازدهم شان از راه رسیده است ..اما من چه..
و فردا اخرین آدینه سال است ...
چه قدر دلم از این آخرین ها می گیرد
آقا جانم مولای من ..
از این آخرین ها که نکند این آخرین آدینه ای باشد که زنده ام و مولایم بیاید و او را نبینم ..
به که دردم را بگویم به که بگویم که این من هستم که مانع آمدن شما هستم با گناهانم ..
به که بگویم که من باید فرج کنم من باید آدم شوم تا شما بیایید
به که بگویم که این من هستم که باید به راه بیایم تا شما از راه برسید
آقای خوبم فدای غربت شما شوم این روز ها غربت شما بیشتر شده است خیلی بیشتر دشمن گستاخ تر شده است این روزها
نایب شما که جانم فدای او باد پیرتر شده است این روزها
همین روزها که فقط شعار آمدن شما را میدهیم همین روزها آقای خوبم.
در آستانه شهادت مادرتان هستید و ما از نوروز سخن می گوییم..
در آستانه شهادت مادرتان هستید و رسانه ی ما فقط از شور و شادی مردم برای رسیدن نوروز سخن می گوید
ما را چه شده است؟؟
بگذریم ..
می گویند که فرج شما نزدیک است ..
راستش را بگویم وقتی می گویند فرج نزدیک است تمام وجودم پر می شود از ترس از نگرانی ..
ترس از اینکه شما بیایید و به صورت من نگاه نکنید
آنگاه چه کنم ..
چه کنم اگر بیایید و بگویید مرا نمی خواهید بگویید جز سربازان و نوکران شما نیستم
حق دارید اگر این را بگویید آدم گنه کار به چه درد می خورد به چه درد ؟؟..
چه کنم آقا..
تنگی دلم غوغا کرده است غوغا..
می بینید من شما را به اندازه درک خودم می شناسم همین
شاید اصلا نمی شناسم ..
آقای من قربان غربت شما شوم کجا روم جز در خانه ی شما کجا را دارم که بروم ..
بیا و من را به راه بیاور مولای من
آدمم کن
دیگر از این روزهای بی شما بودن خسته شده ام خیلی خسته ..
بیا آقا جان قبل از اینکه خورشید وجودتان از پس پرده های غیبت طلوع کند مرا بیدار کن کمک کن نمازم قضا نشود..
راستی می شود امسال فاطمیه خودتان کنار ضریح مادرتان برایمان روضه بخوانید..
الهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده در تاريخ جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 3:48 AM | نظرات (0)
شب است ودر بدر کوچه های پر دردم
فقیر وخسته
به دنبال گم شده ام میگردم
اسیر ظلمتم
ای ماه پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم…
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 6:09 AM | نظرات (0)