عربی
عربی ، صرف و نحو و همه چیز 
قالب وبلاگ

اگر استثنایی تامّ، متّصل و غیرموجب باشد می‌توان اسم ما بعد از «إلاّ» را منصوب کرد بر اساس مستثنی بودن، یا بدل کرد برای مستثنی‌منه و از نظر اعرابی تابع باشد از مستثنی‌منه خود.

 آخرین حالت در اعراب مستثنی به «إلاّ»، اعراب آن بر حسب عوامل است، یعنی با توجه به اینکه عامل قبل از «إلاّ» به چه معمولی نیاز دارد، همان نقش و حالت اعرابی را به کلمۀ ما بعد «إلاّ» می‌دهیم، و نوع این استثناء استثنای مفرّغ است و از آنجا که استثنای مفرّغ فقط در کلام غیرموجب امکان‌پذیر است، جمله باید با نفی، نهی یا استفهام شروع شود.

سه کلمۀ «خلا، عَدا و حاشا» هم می‌توانند حرف جر شبه زائد به حساب آیند و معلوم است که در این حالت کلمۀ بعد از آن مجرور خواهد بود، و نیز می‌توان این سه کلمه را افعال استثناء به حساب آورد، که در این صورت فعل ماضی و مبنی بر فتح تقدیری خواهند بود و کلمه ما بعد آنها براساس مفعولٌ‌به بودن، منصوب می‌شود، اما اگر حرف «ما»ی مصدریه بر سر «عدا و خلا» بیاید، این دو کلمه را نمی‌توان حرف جر به حساب آورد و حتما فعل محسوب می‌شوند.

 

نکته

    1. گفتیم که فاعل «خَلا، عَدا و حاشا» ضمیری وجوباً مستتر است که تقدیر آن «هو» است. حال سؤال این است که مرجع این ضمیر چه واژه‌ای است و ضمیر «هو» به چه واژه‌ای بر می‌گردد؟ در این زمینه سه دیدگاه مطرح شده است که هر سه دیدگاه پذیرفتنی و به مفهوم جمله نزدیک است:
    الف) برخی بر این باورند که ضمیر «هو» به واژۀ «بَعض»، که از مضمون جمله دریافت می‌شود، بر می‌گردد؛ برای نمونه گویا عبارت «ذَهَبَ الطُّلاّبُ‌ خَلا زیداً» این‌گونه بوده است: «ذَهَبَ الطُّلاّبُ خَلا البَعضُ زیداً»؛ دانشجویان رفتند، اما بخشی از دانشجویان که رفتند، زید را شامل نمی‌شوند.
    ب) برخی دیگر بر آن‌اند که ضمیر مستتر به اسم فاعلی بر می‌گردد که از فعل پیشین دریافت می‌شود؛ برای نمونه گویا عبارت «ذَهَبَ الطُّلاّبُ‌ خَلا زیداً» چنین بوده است: «ذَهَبَ الطُّلاّبُ خَلا الذّاهِبُ زیداً»؛ یعنی، «زید» مصداق «الذّاهب» نیست.
    ج) دیدگاه سوم این است که ضمیر مستتر به مصدری بر می‌گردد که از فعل «ذَهَبَ» دریافت می‌شود؛ گویا می‌گوییم: «ذَهَبَ الطُّلاّبُ خَلا الذَّهابُ زیداً»؛ یعنی، عمل «رفتن» شامل «زید» نمی‌شود.


    2. نکتۀ دوم در بارۀ نقش جملۀ «خَلا زیداً»‌ نسبت به جملۀ پیش از آن (ذَهَبَ الطُّلاّبُ) است. دیدگاه مشهور این است که جملۀ استثناء (خَلا زیداً) در محلّ نصب و حال برای مستثنی‌منه است؛ یعنی، دانشجویان رفتند در حالی که زید را شامل نمی‌شدند: (ذَهَبَ الطّلاّبُ حالَ کَوْنِهِم خالِینَ عَن زیدٍ). دیدگاه دیگری نیز وجود دارد و آن این است که این جمله استینافیه است و محلّی از اعراب ندارد.
    گفتنی است که در حالتی که «مای مصدریه» بر «عَدا و خَلا» وارد شود، این دو واژه را نمی‌توان حرف جرّ دانست، بلکه باید آن‌ها را فعل به شمار آورد و اسم پس از آن‌ها را مفعولٌ‌به و منصوب دانست. در این حالت مصدر مؤوّل از عبارت «ما خَلا زیداً‌» یا «ما عَدا زیداً» به مشتق تأویل می‌شود و برای مستثنی‌منه حال به شمار می‌رود؛ برای نمونه در عبارت «ذَهَبَ الطّلاّبُ‌ ما خَلا زیداً»، مصدر مؤوّل از «ما خَلا زیداً» به مشتق تأویل می‌شود و حال برای «الطّلاّب» محسوب می‌شود. تقدیر این عبارت چنین است: «ذَهَبَ الطّلاّبُ خالینَ عَن زیدٍ».


ادامه مطلب
[ دوشنبه 29 شهریور 1395  ] [ 10:53 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

استثناء یعنی خارج ساختن اسمِ پس از ادات استثناء از حکمی که پیش از این ادات است.

 هر جملۀ استثناء از سه رکن اساسی تشکیل می‌شود: 1. مستثنی‌منه؛ یعنی واژه‌ای که حکم کلّی جمله به آن نسبت داده می‌شود و واژۀ پس از ادوات استثناء از آن استثناء می‌شود؛ 2. ادات استثناء: «إلاّ، خَلا، عَدا، حاشا، لَیْسَ، لا یَکونُ، غَیْر و سِوَی»؛ 3. مستثنی؛ یعنی واژه‌ای که از حکم کلّی استثناء می‌شود. برای نمونه در عبارت «جاءَ التّلامیذُ إلاّ علیّاً»، «التّلامیذُ» مستثنی‌منه، «إلاّ» ادات استثناء و «علیّاً» مستثنی است.

 استثناء دارای تقسیماتی است که بسته به جهت تقسیم، سه تقسیم‌بندی گوناگون دارد:
1. استثنای تامّ و مفرَّغ: استثنای تام استثنایی است که در آن مستثنی‌منه ذکر شده باشد، ولی در استثنای مفرَّغ مستثنی‌منه ذکر نمی‌شود.
2. استثنای متّصل و منقطع: استثنای مّتصل به استثنایی گفته می‌شود که مستثنای آن از جنس مستثنی‌منه و یکی از مصادیق و افراد آن باشد، اما اگر مستثنی از جنس و مصادیق مستثنی‌منه نبود، استثناء، منقطع است. 3. استثنای موجَب و غیرموجَب: استثنای موجَب استثنایی است که جملۀ استثناء جمله‌ای مثبت باشد و استثنای غیرموجَب استثنایی است که جملۀ استثناء، منفی یا شبه‌منفی (نهی یا استفهام) باشد.

 اسمِ پس از «إلاّ» از سه حکم اعرابی دارد:
1. وجوب نصب بنا بر مستثنی بودن؛
2. جواز نصب بنا بر مستثنی بودن، یا تبعیّت از مستثنی‌منه بنا بر بدل بودن؛
3. اعراب بر حسب عوامل؛ یعنی اسمِ پس از «إلاّ» با توجه به اینکه عاملِ پیش از «إلاّ» به چه معمولی نیاز دارد، اعراب می‌شود.

 اسمِ پس از «إلاّ» در سه مورد، بر اساس مستثنی بودن، واجب النصب است:
1. استثنای تامّ، متّصل و موجَب؛
2. استثنای منقطع؛
3. تقدیم مستثنی بر مستثنی‌منه.

 

نکته

آنچه در تعریف استثناء گفته شد، یعنی خارج ساختن اسمِ پس از ادات استثناء از حکمی که پیش از این ادات وجود دارد، به طور حقیقی تنها در مورد استثنای متّصل صدق می‌کند. برای نمونه تعریف استثناء در جمله‌ای همچون «جاءَ الطّلاّبُ إلاّ علیّاً» مصداق پیدا می‌کند؛ زیرا «الطّلاّبُ» شامل حال «عليّاً» می‌شود و علی می‌تواند در حکم «مَجيء» (آمدن) داخل شود که با آوردن «إلاّ» از این حکم خارج شده است.
اما در جمله‌ای مانند «رَجَعَ المُسافِرونَ إلاّ أمتِعَتَهُم»، «المسافرونَ» شامل «أمتِعَة» نمی‌شود؛ زیرا اساساً «أمتِعَة» از آغاز داخل در حکم نیست. همچنین در عبارت «جاءَ الطّلاّبُ إلاّ المعلّمَ»، «المعلّمَ» در لفظ مستثنی‌منه داخل نیست و از آغاز حکم «مجيء» در مورد آن صدق نمی‌کند.
بنابراین دلیل نامیدن این استثناء به استثنای منقطع آن است که در استثنای منقطع، ادات استثناء به معنای استدراک (لَکِن) است؛ برای نمونه عبارت «رَجَعَ المُسافِرونَ إلاّ أمتِعَتَهُم» یعنی «مسافران برگشتند، ولی بار و اثاثشان برنگشت». یا جملۀ «جاءَ الطّلاّبُ إلاّ الأستاذَ» یعنی «دانشجویان آمدند، ولی استادشان نیامد». در اینجا استثناء، استثنای واقعی نیست، بلکه به معنای استدراک، یعنی رفع توهّم از کلام قبلی است. گویا هنگامی که گفته‌ می‌شود «دانشجویان آمدند»، ممکن است کسی گمان کند که استادشان هم آمده است، ولی با این عبارت این توهّم برطرف می‌شود.
اما از این‌رو استثنای منقطع را در شمار استثناء می‌آورند که معمولاً عادت بر آن است که مثلاً وقتی مسافران بر می‌گردند، بار و اثاث آنها نیز برمی‌گردد و این امر به دلالت التزامی فهمیده می‌شود. بنابراین با استثناء کردن این گمان برطرف می‌گردد. یا از جملۀ «اِحتَرَقَتِ الدّارُ» به دلالت التزامی می‌توان دریافت که هر چیزی که در خانه بوده، از جمله کتابها سوخته است، ولی با آوردن عبارت «إلاّ الکُتُبَ»، کتابها از این حکم خارج می‌شود.


ادامه مطلب
[ دوشنبه 29 شهریور 1395  ] [ 9:52 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

در اسلوب مدح و ذمّی که با «نِعمَ»، «بِئسَ» و «سَاءَ» آغاز می‌شود، امکان جابه‌جایی میان مخصوص به مدح یا مخصوص به ذمّ و فاعل آنها وجود ندارد.

در جملات دارای «نِعمَ»، «بِئسَ» و «سَاءَ» مخصوص به مدح یا ذمّ را به شرط وجود قرینه می‌توان حذف کرد.

در جملات دارای «نِعمَ»، «بِئسَ» و «سَاءَ» تمییز باید با مخصوص از لحاظ عدد (مفرد، مثنی و جمع بودن) و جنس (مذکر و مؤنث بودن) مطابقت کند.

 در «حَبَّذا»، «حَبَّ» فعل مدح ماضی، مبنی بر فتح و «ذا» اسم اشاره، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع و فاعلِ فعل «حَبَّ» است.

 در «لا حَبَّذا»، «لا» حرف نفی، غیر عامل و مبنی بر سکون است و محلّی از اعراب ندارد؛ «حَبَّ» فعل ذمّ ماضی، مبنی بر فتح و «ذا» اسم اشاره، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع و فاعلِ فعل «حَبَّ» است.

اگر اسم منصوبی که برای رفع ابهام از اسم اشارۀ «ذا» در «حَبَّذا» یا «لا حَبَّذا» می‌آید، جامد باشد تمییز به شمار می‌رود، اما اگر مشتقّ باشد دیدگاه مشهور این است که باید حال محسوب ‌شود.

اگر اسلوب مدح با «حَبَّذا» آغاز شود، می‌توان «ذا» را حذف کرد و اسم مرفوعی را که مخصوص به مدح است فاعلِ «حَبَّ» قرار داد. همچنین در این حالت می‌توان فاعل را، که قبلاً مخصوص به مدح بوده است، مجرور به «باء» زائد کرد.


ادامه مطلب
[ دوشنبه 29 شهریور 1395  ] [ 9:08 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

 

✍ ما الفرق بين ✍
الأبدي ، الأزلي ، الأمدي ، والسرمدي. ؟؟؟

- الأبدي : الذي لا نهاية له .
- الأزلي : الذي لا بداية له .
- الأمدي : مابين بداية ونهاية
- السرمدي : الذي لا بداية ولا نهاية له .

🌼 ما الفرق بين 
التحسس والتجسس ؟؟

- التحسّس : تتبّع أخبار الناس بالخير ( اذهبوا فتحسّسوا من يوسف )
- التّجسّس : معرفة أسرار الناس بالشر ( ولا تجسسوا )

✍ ما الفرق بين ✍
 الصمت والسكوت ؟

- الصمت : يتولد من الأدب والحكمة .
- السكوت : يتولد من الخوف .

✍ ما الفرق بين ✍
الكآبة و الحزن ؟

- الكآبة : تظهر على الوجه .
- الحزن : يكون مضمراً بالقلب .
أعاذكم الله منهما .

✍ ما الفرق بين ✍
شرقت الشمس و أشرقت الشمس 

- شرقت : بمعنى طلعت 
- أشرقت : بمعنى أضاءت 
( وأشرقت الأرض بنور ربها )

✍ مالفرق بين ✍
التعليم والتلقين ؟

- التلقين : يكون في الكلام فقط ،
- التعليم : يكون في الكلام وغيره
نقول : لقنه الشعر ، ولا يقال : لقنه النجارة .

✍ ما الفرق بين ✍
الجسد والبدن ؟

- الجسد : هو جسم الانسان كاملاً من الرأس إلى القدمين .
- البدن : فهو الجزء العلوي فقط من جسم الإنسان .

✍ ما الفرق بين ✍
التضادِّ والتناقض ؟

التضاد : يكون في الأفعال .
التناقض : يكون في الأقوال 

✍ ما الفرق بين ✍
 الهبوط والنزول ؟

- الهبوط يتبعه إقامة
( اهبطوا مصراً فإن لكم ماسألتم )
أي اذهبوا لمصر للإقامة فيها
- النزول : فهو النزول المؤقت لا يعقبهُ استقرار .

✍ ما الفرق بين ✍
المختال والفخور
( وَٱللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ )

- المختال : ينظر إلى نفسه بعين الافتخار .
- الفخور : ينظر إلى الناس بعين الاحتقار .

✍ ما الفرق بين ✍
الظلم والهضم ؟

- الهضم هو نقصان بعض الحق .
- الظلم يكون في الحق كله .
قال تعالى ( فلا يخاف ظُلما ولا هضما ) 

✍ ما الفرق بين ✍
المقسط والقاسط؟

- المُقسط : هو العادل أو المُنصف
( إن الله يحب المُقسطين )
- القاسط : هو الظالم أو الجائر
( وأما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا )

  ✍ رائعة لتفهم معاني القرآن ✍
نفعني الله وإياكم لما هو خير 
آمين يا رب


ادامه مطلب
[ جمعه 26 شهریور 1395  ] [ 12:34 PM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

 افعال مدح و ذم افعال جامدی هستند که برای مدح و ستایش یا ذمّ و نکوهش به‌کار می‌روند و بر صیغۀ ماضی جمود دارند؛ یعنی، مضارع و امر آنها به کار نمی‌رود.
 افعال مدح و ذم عبارت‌اند از: «نِعمَ، بِئسَ، ساءَ، حَبَّذا و لا حَبَّذا» که از میان آنها «نِعمَ و حَبَّذا» فعل مدح‌ و «بِئسَ، سَاءَ و لا حَبَّذا» فعل ذمّ هستند.
 ساختار مدح و ذمّ سه جزء اصلی دارد: 1. فعل مدح یا فعل ذمّ؛ 2. فاعل مدح یا فاعل ذمّ و 3. مخصوص به مدح یا مخصوص به ذمّ. برای نمونه در عبارت «نِعْمَ الرَّجُلُ عليٌّ»، «نِعمَ» فعل مدح، «الرَّجُلُ» فاعل و «عليٌّ» مخصوص به مدح است.
 فاعل فعلهای «نِعمَ، بِئسَ و ساءَ» باید یکی از این سه نوع واژه باشد: 1. اسم محلّی به «ال»؛ 2. اسم مضاف به اسم محلّی به «ال»؛ 3. ضمیر مبهم و مستتر در افعال «نِعمَ، بِئسَ و ساءَ» که به دلیل ابهام ضمیر مستتر، باید با اسمی نکره و منصوب یا با «ما»، که به معنای «شیئاً» است، ابهام آن رفع شود.
در اعراب جملات مدح و ذمّ سه دیدگاه وجود دارد:
1. دیدگاه مشهورتر این است که مخصوص، مبتدای مؤخّر و جملۀ پیش از آن خبر مقدّم است؛
2. مخصوص خبرِ مبتدای محذوف است؛
3. مخصوص مبتدایی است که خبر آن حذف شده‌ است.
 اگر پس از «نِعمَ و بِئسَ» واژۀ «ما» بیاید و پس از آن جمله‌ای فعلیه قرار گیرد، دو نوع اعراب برای «ما» و جملۀ فعلیۀ پس از آن جایز خواهد بود:
1. «ما»، مای موصوله، محلاً مرفوع، فاعل و جملۀ فعلیۀ پس از آن صلۀ موصول است و محلّی از اعراب ندارد.
2. «ما»، مای نکره، محلاً منصوب، تمییز و جملۀ فعلیۀ پس از آن جملۀ وصفیه برای «ما» و در محلّ نصب است به تبعیّت


ادامه مطلب
[ سه شنبه 23 شهریور 1395  ] [ 12:24 PM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

تو این وبلاگ قصد داریم از همه جای عربی صحبت کنیم البته تمرکز بیشترمون رو کتاب صرف میر و صرف ساده است
لینک دوستان
موضوعات وب
آمار سایت
كل بازديدها : 39787 نفر
كل نظرات : 0 عدد
كل مطالب : 74 عدد
آخرین بروز رسانی : جمعه 23 مهر 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ :دوشنبه 28 دی 1394 
امکانات وب