عربی
عربی ، صرف و نحو و همه چیز 
قالب وبلاگ

اضافۀ لفظی, نوعی از اضافه‌ است که در آن, عامل به معمول خود اضافه می‌شود و مضاف از مضافٌ‌الیه معرفه یا نکره، کسب تعریف یا تخصیص نمی‌کند، بلكه غرض از اضافه در آن, صرفاً تخفیف است که فقط جنبۀ شکلی و ظاهری دارد.

 در اضافۀ لفظی اگر مضاف، پیش از اضافه، مفرد یا جمع مکسر یا جمع مؤنث سالم باشد، تنوین آن حذف می‌‌شود و اگر مثنی یا جمع مذکر سالم باشد، نون آن حذف می‌شود.

 مضاف در ترکیب اضافۀ لفظی، صرفاً چهار نوع از مشتقّات است: اسم فاعل‌، اسم مفعول، صیغۀ مبالغه و صفت مشبهه که همگی معنای وصفی دارند و به فاعل یا نایب فاعل یا مفعولٌ‌به خود اضافه می‌شوند.

مضاف در اضافۀ لفظی در حالت عادی نکره است؛ یعنی الف و لام نمی‌گیرد و صرف ظاهر نشدن تنوین در مضاف یا مضاف قرار گرفتن آن, دالّ بر معرفه بودن آن نیست.

 نشانه‌های دستوری نکره بودن مضاف در اضافۀ لفظی در حالت عادی عبارت‌ است از: 1ـ صفت واقع شدن مضاف در اضافۀ لفظی برای موصوف نکره؛ 2ـ کاربرد مضاف در جایگاه حال مفردِ نکره.

 مضاف در اضافۀ لفظی اگر بتواند صفتِ اسم معرفۀ قبل از خود قلمداد شود، باید با الف و لام تعریف همراه گردد تا از اين طريق معرفه شود و از نظر معرفه بودن با موصوفِ معرفۀ خود مطابقت داشته باشد. مشروط به آنکه یا مضافٌ‌الیهِ آن «ال» داشته باشد، یا خود به مضافٌ‌الیه دیگری که محلّی به «ال» است، اضافه شده باشد. افزون بر این چنانچه مضاف در اضافۀ لفظی، مثنی یا جمع مذکر سالم باشد، همواره می‌تواند «ال» بگیرد.


ادامه مطلب
[ جمعه 23 مهر 1395  ] [ 8:10 PM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

در مواردی مضاف از ترکیب اضافی حذف می‌شود. در اين صورت، مضافٌ‌الیه در نقش نحوی مضافِ محذوف ظاهر می‌شود.
   

بازشناسی موارد حذف مضاف از مضافٌ‌اليه تنها با تأمل در معنای جمله امکان‌پذیر است و در ظاهر، علامت خاصّی بر حذف مضاف دلالت نمی‌کند.
   

گاه نیز مضافٌ‌الیه از ترکیب اضافی حذف می‌شود که در این حالت يكی از دو پدیدۀ زبانی زير رخ می‌دهد: یکی ظهور «ضمۀ بِنایی» در مضاف و دیگری افزوده شدن «تنوین عوض از مضافٌ‌الیه» به آن؛ خواه مضافٌ‌اليهِ محذوف، مفرد يا جمله باشد.
   

در زبان عربی، بر خلاف زبان فارسی، صفتِ مضاف را بايد پس از مضافٌ‌الیه آورد، اما صفتِ مضافٌ‌الیه دقيقاً مانند زبان فارسی بلافاصله پس از آن آورده می‌شود.
   

در زبان عربی، در موارد بسیاری، می‌توان ترکیب وصفی را به ترکیب اضافی تبدیل کرد؛ بی‌آنکه از نظر معنایی تفاوت چندانی ميان آنها وجود داشته باشد؛ به این ترتیب كه باید صفت را در مقام مضاف و موصوف را در مقام مضافٌ‌الیه قرار داد؛ یعنی صفت را به موصوف خود اضافه کرد.


ادامه مطلب
[ جمعه 23 مهر 1395  ] [ 10:54 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

 مضافٌ‌الیه در اضافۀ معنوی هم می‌تواند اسم باشد؛ اعمّ از اسم ظاهر و ضمیر؛ و هم می‌تواند جمله باشد، اعمّ از جملۀ فعلیه و جملۀ اسمیه.
   

اسمها به اعتبار امکان و عدم امکان کاربرد آنها در جایگاه «مضاف» بر سه دسته‌‌اند: جائز‌الاضافه، واجب‌الاضافه و ممتنع‌الاضافه.
    الف) اسمهای جائز‌الاضافه؛ مانند اکثر اسمهای نکره؛
    ب) اسمهای واجب‌الاضافه (دائم‌الاضافه) که خود بر دو گونه است؛
    1. دائم‌الاضافه به مفرد؛ مانند جهات شش‌گانه و واژه‌های «کُلّ»، «بَعض»، «قَبل»، «بَعد» و «مَعَ»؛
    2. دائم‌الاضافه به جمله‌؛ مانند: «إذا»، «إذْ» و «حَیْثُ»؛
    ج) اسمهای ممتنع‌الاضافه؛ مانند ضمائر، موصولات، اسمهای اشاره، اسمهای مُحلَّی به الف و لام و اسمهای شرط و استفهام، به جز واژۀ «أيُّ».


ادامه مطلب
[ جمعه 23 مهر 1395  ] [ 10:19 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

اضافۀ معنوی بر سه گونه است:
    1. اضافۀ اختصاصیّه؛ که بین مضاف و مضافٌ‌الیه آن حرف جرّ «لِـ» در تقدیر است؛
    2. اضافۀ ظرفیه؛ که بین مضاف و مضافٌ‌الیه آن حرف جرّ «في» در تقدیر است؛
    3. اضافۀ بیانیه؛ که بین مضاف و مضافٌ‌الیه آن حرف جرّ «مِن» در تقدیر است.
   

 مضاف در اضافۀ معنوی تنوین و الف و لام نمی‌گیرد و در عین حال، محلّ ظهور علائم اعرابی است و می‌‌تواند مرفوع، منصوب و مجرور باشد؛ برخلاف مضافٌ‌الیه که بیانگر نقش نحوی مستقلّی است و با نقشهای نحوی دیگر, قابل جمع نیست و همیشه مجرور تلقّی می‌شود.
   

مضافٌ‌الیه متناسب با معنایی که مدّ نظر گوینده یا نویسنده است، می‌تواند معرفه یا نکره باشد و هیچ‌کدام از این دو حالت در مضافٌ‌الیه جنبۀ وجوبی ندارد.
   

 مضاف در زبان عربی از مضافٌ‌الیه خود جدا نمی‌شود و از این رو, پس از هر مضافی باید یک مضافٌ‌‌الیه ذکر نمود.
   

معرفه یا نکره بودن مضاف, به معرفه یا نکره بودن مضافٌ‌الیه وابسته است؛ یعنی اگر مضافٌ‌الیه معرفه باشد، مضاف از آن کسب تعریف می‌کند و معرفه است و چنانچه مضافٌ‌الیه نکره باشد، مضاف از آن کسب تخصیص می‌کند و همچنان نکره است.


ادامه مطلب
[ جمعه 23 مهر 1395  ] [ 9:40 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

مجرورات، عنوان کلّی دو دسته از اسمها در زبان عربی است که يکی از عوامل جرّ در آنها اثر می‌گذارد و بر این اساس, همواره مجرور تلّقی می‌شوند: 1. مضافٌ‌اليه، که دومین عنصر تشکیل‌دهندۀ ترکیب اضافی است و پس از مضاف به کار می‌رود؛ 2. مجرور به حرف جرّ که پس از حروف جرّ به کار می‌رود و لفظاً، محلّاً یا تقدیراً مجرور می‌شود.
   

 اضافه، در لغت یعنی نسبت و در اصطلاح, به نوعی رابطۀ مفهومی يا ظاهری گفته می‌شود که بین مضاف و مضافٌ‌الیه وجود دارد و خود بر دو گونه است: معنوی و لفظی.
   

نسبت و تعلق واقعی و مفهومی تنها بین مضاف و مضافٌ‌الیه ملاحظه می‌شود. در اضافۀ معنوی مضاف و مضافٌ‌الیه از یکدیگر افتراق مصداقی دارند، بر خلاف اضافۀ لفظی که در آن, چنین نسبت و تعلّقی بین مضاف و مضافٌ‌الیه وجود ندارد و اضافه تنها برای تخفیف است که در نتيجه، تنوين مضاف حذف و مضافٌ‌الیه مجرور می‌گردد.
   

 در اضافۀ معنوی, ميان مضاف و مضافٌ‌اليه، يکی از حروف جرّ «لِـ»، «في» و «من» در تقدير است که بستگی تامّی با معنای مورد نظر دارد.
   

 عامل جرّ مضافٌ‌اليه را هم می‌توان حرف جرّ مقدّر در ترکیب اضافی و هم عامل معنوی «اضافه» دانست.


ادامه مطلب
[ جمعه 23 مهر 1395  ] [ 8:59 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

 «لَیسَ» و «لا یَکُونُ» دو فعل از ادوات استثناء و از جملۀ افعال ناقصه هستند، بنابراین اگر کلمه‌ای بعد از این دو فعل قرار گرفت، به عنوان خبر آنها منصوب می‌شود.
   

اسمی که به عنوان مستثنی بعد از کلمات «غَیْر» و «سِوَی» می‌آید، باید مجرور خوانده شود، زیرا این دو کلمه اسمهای دائم‌الاضافه هستند و همیشه به کلمۀ بعد از خود اضافه می‌شوند.
   

 اعراب کلمات «غَیْر و سِوَی» همانند اعراب مستثنای به «إلاّ» است، یعنی باید فرض شود که اگر به جای «غیر» در همین جمله «إلاّ» قرار داشت، کلمۀ بعد از «إلاّ» چه نقش و اعرابی می‌گرفت، آنگاه همان اعراب به «غَیْر و سِوَی» داده شود.
   

 تفاوت «غَیْر و سِوَی» با «إلاّ» در این است که «غیر و سوی» اساساً برای معنای وصفی وضع شده‌اند و واضع لغت عرب این دو کلمه را برای استثناءء وضع نکرده، ولی گاه برای استثناءء هم به کار می‌روند؛ برعکس واضع لغت عرب کلمه «إلاّ» را اساساً برای معنای استثناء وضع کرده، ولی به ندرت حالت وصفی نیز می‌گیرد که به اصطلاح به آن «إلاّ»ی وصفیه می‌گویند، یعنی «إلاّ» بر دو نوع است: استثنائیه و وصفیه، و اصل بر آن است که استثنائیه باشد.
   

کلمات ملحق به ادوات استثناء عبارتند از: «لا سِیَّما» و «بَیْدَ».
    «لا سِیَّما» کلمه‌ای است مرکب از «لا»ی نفی جنس و کلمۀ «سِيَّ» که معنای مثل و نظیر دارد و از کلمات دائم الإضافه است و همانند کلمۀ مثل، حتماً باید مضافٌ‌الیه داشته باشد.

    اسمی که بعد از «ولا سیّما» قرار می‌گیرد از دو حال خارج نیست: یا نکره است و یا معرفه؛ اگر نکره باشد، به ترتیب اولویت می‌توان آن را مجرور، مرفوع یا منصوب خواند؛ و اگر معرفه بود، می‌توان آن را مجرور خواند یا مرفوع، اما نصب آن جایز نیست.
   

«بیدَ» فقط در استثنای منقطع کاربرد دارد، یعنی مفهوم کلمه یا عبارتی که بعد از «بید» واقع می‌شود، از مصادیق ماقبل آن نیست، و از نظر معنایی معمولاً به معنای «لکنّ» یا «غیر» است و مانند کلمۀ «غیر» دائم الاضافه به مابعد خودش است.

 

نکته: 

1. ممکن این سؤال به ذهن شما خطور کند که «غیر» از نظر معنا مستثنی نیست، بلکه ادات استثناء است؟ این حرف پذیرفته است و از نظر معنایی «زید» از عمل برخاستن استثناء شده و «غیر» ادات استثناء است، اما این اشکال چندان مهم نیست، زیرا مضاف و مضافٌ‌إلیه همانند کلمه‌ای واحد هستند و در واقع وقتی می‌گوییم «غیرَ زیدٍ»، این ترکیب اضافی مثل یک کلمه به حساب می‌آید، یعنی قصد آن است که گفته شود "طلابی که برخاستند غیر از زید بودند" و این «غیر از زید» مثل کلمه‌ای واحد به حساب می‌آید.
یا برای نمونه در جملۀ «ما قامَ الطّلابُ غَیر زیدٍ»، «غَیر» چه اعرابی می‌گیرد؟ در اینجا حساب می‌کنیم که اگر به جای «غیر»، «إلاّ» بگذاریم، استثنای تامّ متصل غیر موجب خواهد بود، که در این حالت دو وجه جایز بود، یکی منصوب کردن کلمۀ بعد از «إلاّ» بنا بر مستثنی بودن، و دیگری بدل کردن آن برای قبل از «إلاّ»، یعنی می‌توان گفت: «ما قام الطّلابُ إلاّ زیداً» یا «إلاّ زیدٌ»، بنابراین با وجود «غیر» می‌شود: «ما قامَ الطّلابُ غیرَ زیدٍ» یا «غیرُ زیدٍ»، که در حالت اول، «غیرَ» مستثنای منصوب به فتحه؛ و «زیدٍ» مضافٌ‌إلیه خواهد بود؛ و در حالت دوم، «غیرُ» بدل برای «طلاب» مرفوع به ضمه به تبعیت؛ و «زیدٍ» مضافٌ‌إلیه مجرور به کسره. یا برای نمونه برای استثنای مفرّغ می‌گوییم: «ما رأیتُ غیرَ عليٍّ» یا «ما ذهبَ غیرُ عليٍّ».
2. ذکر این نکته نیز لازم است که اعراب کلمۀ «سِوَی» به دلیل وجود الف انتهای آن، در هر سه حالت رفع و نصب و جر تقدیری است، چون الف حرکت پذیر نیست، و در اعراب آن برای نمونه در جملۀ «قامَ الطلابُ سوی زیدٍ» می‌گوییم: «سوی» مستثنی منصوبٌ بفتحةٍ مقدرة علی الألف منع من ظهورها التعذر؛ و «زیدٍ» مضافٌ‌إلیه مجرور به کسرۀ ظاهر.


ادامه مطلب
[ جمعه 9 مهر 1395  ] [ 10:41 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

اگر استثنایی تامّ، متّصل و غیرموجب باشد می‌توان اسم ما بعد از «إلاّ» را منصوب کرد بر اساس مستثنی بودن، یا بدل کرد برای مستثنی‌منه و از نظر اعرابی تابع باشد از مستثنی‌منه خود.

 آخرین حالت در اعراب مستثنی به «إلاّ»، اعراب آن بر حسب عوامل است، یعنی با توجه به اینکه عامل قبل از «إلاّ» به چه معمولی نیاز دارد، همان نقش و حالت اعرابی را به کلمۀ ما بعد «إلاّ» می‌دهیم، و نوع این استثناء استثنای مفرّغ است و از آنجا که استثنای مفرّغ فقط در کلام غیرموجب امکان‌پذیر است، جمله باید با نفی، نهی یا استفهام شروع شود.

سه کلمۀ «خلا، عَدا و حاشا» هم می‌توانند حرف جر شبه زائد به حساب آیند و معلوم است که در این حالت کلمۀ بعد از آن مجرور خواهد بود، و نیز می‌توان این سه کلمه را افعال استثناء به حساب آورد، که در این صورت فعل ماضی و مبنی بر فتح تقدیری خواهند بود و کلمه ما بعد آنها براساس مفعولٌ‌به بودن، منصوب می‌شود، اما اگر حرف «ما»ی مصدریه بر سر «عدا و خلا» بیاید، این دو کلمه را نمی‌توان حرف جر به حساب آورد و حتما فعل محسوب می‌شوند.

 

نکته

    1. گفتیم که فاعل «خَلا، عَدا و حاشا» ضمیری وجوباً مستتر است که تقدیر آن «هو» است. حال سؤال این است که مرجع این ضمیر چه واژه‌ای است و ضمیر «هو» به چه واژه‌ای بر می‌گردد؟ در این زمینه سه دیدگاه مطرح شده است که هر سه دیدگاه پذیرفتنی و به مفهوم جمله نزدیک است:
    الف) برخی بر این باورند که ضمیر «هو» به واژۀ «بَعض»، که از مضمون جمله دریافت می‌شود، بر می‌گردد؛ برای نمونه گویا عبارت «ذَهَبَ الطُّلاّبُ‌ خَلا زیداً» این‌گونه بوده است: «ذَهَبَ الطُّلاّبُ خَلا البَعضُ زیداً»؛ دانشجویان رفتند، اما بخشی از دانشجویان که رفتند، زید را شامل نمی‌شوند.
    ب) برخی دیگر بر آن‌اند که ضمیر مستتر به اسم فاعلی بر می‌گردد که از فعل پیشین دریافت می‌شود؛ برای نمونه گویا عبارت «ذَهَبَ الطُّلاّبُ‌ خَلا زیداً» چنین بوده است: «ذَهَبَ الطُّلاّبُ خَلا الذّاهِبُ زیداً»؛ یعنی، «زید» مصداق «الذّاهب» نیست.
    ج) دیدگاه سوم این است که ضمیر مستتر به مصدری بر می‌گردد که از فعل «ذَهَبَ» دریافت می‌شود؛ گویا می‌گوییم: «ذَهَبَ الطُّلاّبُ خَلا الذَّهابُ زیداً»؛ یعنی، عمل «رفتن» شامل «زید» نمی‌شود.


    2. نکتۀ دوم در بارۀ نقش جملۀ «خَلا زیداً»‌ نسبت به جملۀ پیش از آن (ذَهَبَ الطُّلاّبُ) است. دیدگاه مشهور این است که جملۀ استثناء (خَلا زیداً) در محلّ نصب و حال برای مستثنی‌منه است؛ یعنی، دانشجویان رفتند در حالی که زید را شامل نمی‌شدند: (ذَهَبَ الطّلاّبُ حالَ کَوْنِهِم خالِینَ عَن زیدٍ). دیدگاه دیگری نیز وجود دارد و آن این است که این جمله استینافیه است و محلّی از اعراب ندارد.
    گفتنی است که در حالتی که «مای مصدریه» بر «عَدا و خَلا» وارد شود، این دو واژه را نمی‌توان حرف جرّ دانست، بلکه باید آن‌ها را فعل به شمار آورد و اسم پس از آن‌ها را مفعولٌ‌به و منصوب دانست. در این حالت مصدر مؤوّل از عبارت «ما خَلا زیداً‌» یا «ما عَدا زیداً» به مشتق تأویل می‌شود و برای مستثنی‌منه حال به شمار می‌رود؛ برای نمونه در عبارت «ذَهَبَ الطّلاّبُ‌ ما خَلا زیداً»، مصدر مؤوّل از «ما خَلا زیداً» به مشتق تأویل می‌شود و حال برای «الطّلاّب» محسوب می‌شود. تقدیر این عبارت چنین است: «ذَهَبَ الطّلاّبُ خالینَ عَن زیدٍ».


ادامه مطلب
[ دوشنبه 29 شهریور 1395  ] [ 10:53 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

استثناء یعنی خارج ساختن اسمِ پس از ادات استثناء از حکمی که پیش از این ادات است.

 هر جملۀ استثناء از سه رکن اساسی تشکیل می‌شود: 1. مستثنی‌منه؛ یعنی واژه‌ای که حکم کلّی جمله به آن نسبت داده می‌شود و واژۀ پس از ادوات استثناء از آن استثناء می‌شود؛ 2. ادات استثناء: «إلاّ، خَلا، عَدا، حاشا، لَیْسَ، لا یَکونُ، غَیْر و سِوَی»؛ 3. مستثنی؛ یعنی واژه‌ای که از حکم کلّی استثناء می‌شود. برای نمونه در عبارت «جاءَ التّلامیذُ إلاّ علیّاً»، «التّلامیذُ» مستثنی‌منه، «إلاّ» ادات استثناء و «علیّاً» مستثنی است.

 استثناء دارای تقسیماتی است که بسته به جهت تقسیم، سه تقسیم‌بندی گوناگون دارد:
1. استثنای تامّ و مفرَّغ: استثنای تام استثنایی است که در آن مستثنی‌منه ذکر شده باشد، ولی در استثنای مفرَّغ مستثنی‌منه ذکر نمی‌شود.
2. استثنای متّصل و منقطع: استثنای مّتصل به استثنایی گفته می‌شود که مستثنای آن از جنس مستثنی‌منه و یکی از مصادیق و افراد آن باشد، اما اگر مستثنی از جنس و مصادیق مستثنی‌منه نبود، استثناء، منقطع است. 3. استثنای موجَب و غیرموجَب: استثنای موجَب استثنایی است که جملۀ استثناء جمله‌ای مثبت باشد و استثنای غیرموجَب استثنایی است که جملۀ استثناء، منفی یا شبه‌منفی (نهی یا استفهام) باشد.

 اسمِ پس از «إلاّ» از سه حکم اعرابی دارد:
1. وجوب نصب بنا بر مستثنی بودن؛
2. جواز نصب بنا بر مستثنی بودن، یا تبعیّت از مستثنی‌منه بنا بر بدل بودن؛
3. اعراب بر حسب عوامل؛ یعنی اسمِ پس از «إلاّ» با توجه به اینکه عاملِ پیش از «إلاّ» به چه معمولی نیاز دارد، اعراب می‌شود.

 اسمِ پس از «إلاّ» در سه مورد، بر اساس مستثنی بودن، واجب النصب است:
1. استثنای تامّ، متّصل و موجَب؛
2. استثنای منقطع؛
3. تقدیم مستثنی بر مستثنی‌منه.

 

نکته

آنچه در تعریف استثناء گفته شد، یعنی خارج ساختن اسمِ پس از ادات استثناء از حکمی که پیش از این ادات وجود دارد، به طور حقیقی تنها در مورد استثنای متّصل صدق می‌کند. برای نمونه تعریف استثناء در جمله‌ای همچون «جاءَ الطّلاّبُ إلاّ علیّاً» مصداق پیدا می‌کند؛ زیرا «الطّلاّبُ» شامل حال «عليّاً» می‌شود و علی می‌تواند در حکم «مَجيء» (آمدن) داخل شود که با آوردن «إلاّ» از این حکم خارج شده است.
اما در جمله‌ای مانند «رَجَعَ المُسافِرونَ إلاّ أمتِعَتَهُم»، «المسافرونَ» شامل «أمتِعَة» نمی‌شود؛ زیرا اساساً «أمتِعَة» از آغاز داخل در حکم نیست. همچنین در عبارت «جاءَ الطّلاّبُ إلاّ المعلّمَ»، «المعلّمَ» در لفظ مستثنی‌منه داخل نیست و از آغاز حکم «مجيء» در مورد آن صدق نمی‌کند.
بنابراین دلیل نامیدن این استثناء به استثنای منقطع آن است که در استثنای منقطع، ادات استثناء به معنای استدراک (لَکِن) است؛ برای نمونه عبارت «رَجَعَ المُسافِرونَ إلاّ أمتِعَتَهُم» یعنی «مسافران برگشتند، ولی بار و اثاثشان برنگشت». یا جملۀ «جاءَ الطّلاّبُ إلاّ الأستاذَ» یعنی «دانشجویان آمدند، ولی استادشان نیامد». در اینجا استثناء، استثنای واقعی نیست، بلکه به معنای استدراک، یعنی رفع توهّم از کلام قبلی است. گویا هنگامی که گفته‌ می‌شود «دانشجویان آمدند»، ممکن است کسی گمان کند که استادشان هم آمده است، ولی با این عبارت این توهّم برطرف می‌شود.
اما از این‌رو استثنای منقطع را در شمار استثناء می‌آورند که معمولاً عادت بر آن است که مثلاً وقتی مسافران بر می‌گردند، بار و اثاث آنها نیز برمی‌گردد و این امر به دلالت التزامی فهمیده می‌شود. بنابراین با استثناء کردن این گمان برطرف می‌گردد. یا از جملۀ «اِحتَرَقَتِ الدّارُ» به دلالت التزامی می‌توان دریافت که هر چیزی که در خانه بوده، از جمله کتابها سوخته است، ولی با آوردن عبارت «إلاّ الکُتُبَ»، کتابها از این حکم خارج می‌شود.


ادامه مطلب
[ دوشنبه 29 شهریور 1395  ] [ 9:52 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]

در اسلوب مدح و ذمّی که با «نِعمَ»، «بِئسَ» و «سَاءَ» آغاز می‌شود، امکان جابه‌جایی میان مخصوص به مدح یا مخصوص به ذمّ و فاعل آنها وجود ندارد.

در جملات دارای «نِعمَ»، «بِئسَ» و «سَاءَ» مخصوص به مدح یا ذمّ را به شرط وجود قرینه می‌توان حذف کرد.

در جملات دارای «نِعمَ»، «بِئسَ» و «سَاءَ» تمییز باید با مخصوص از لحاظ عدد (مفرد، مثنی و جمع بودن) و جنس (مذکر و مؤنث بودن) مطابقت کند.

 در «حَبَّذا»، «حَبَّ» فعل مدح ماضی، مبنی بر فتح و «ذا» اسم اشاره، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع و فاعلِ فعل «حَبَّ» است.

 در «لا حَبَّذا»، «لا» حرف نفی، غیر عامل و مبنی بر سکون است و محلّی از اعراب ندارد؛ «حَبَّ» فعل ذمّ ماضی، مبنی بر فتح و «ذا» اسم اشاره، مبنی بر سکون، محلاً مرفوع و فاعلِ فعل «حَبَّ» است.

اگر اسم منصوبی که برای رفع ابهام از اسم اشارۀ «ذا» در «حَبَّذا» یا «لا حَبَّذا» می‌آید، جامد باشد تمییز به شمار می‌رود، اما اگر مشتقّ باشد دیدگاه مشهور این است که باید حال محسوب ‌شود.

اگر اسلوب مدح با «حَبَّذا» آغاز شود، می‌توان «ذا» را حذف کرد و اسم مرفوعی را که مخصوص به مدح است فاعلِ «حَبَّ» قرار داد. همچنین در این حالت می‌توان فاعل را، که قبلاً مخصوص به مدح بوده است، مجرور به «باء» زائد کرد.


ادامه مطلب
[ دوشنبه 29 شهریور 1395  ] [ 9:08 AM ] [ سامان ] [ نظرات 0 ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

تو این وبلاگ قصد داریم از همه جای عربی صحبت کنیم البته تمرکز بیشترمون رو کتاب صرف میر و صرف ساده است
لینک دوستان
موضوعات وب
آمار سایت
كل بازديدها : 40128 نفر
كل نظرات : 0 عدد
كل مطالب : 74 عدد
آخرین بروز رسانی : جمعه 23 مهر 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ :دوشنبه 28 دی 1394 
امکانات وب