عبادات ما خود از گناهان كبيره است

عبادات ما خود از گناهان كبيره است

97346782759010932278.jpg

 تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن و فرج است . ما شكم پرست و شهوت پرستيم .

 ترك لذت براى لذت بزرگ تر مى كنيم . وجهه نظر و قلبه آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز كه معراج قرب الهى است ، ما بجا مى آوريم براى قرب به زن هاى بهشت . ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نيست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است .

 اى بيچاره ! بى خبر از معارف الهيه كه جز اداره شهوت و غضب خود، چيز ديگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سيئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار كارهايى را كه مى كنى از براى رسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردين و هم آغوش شدن با لعبت هاى شوخ و شنگ بهشتى و پوشيدن لباس هاى حرير و استبرق و سكنا كردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى . آيا بايد اين ها را كه تمام براى خود خواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آيا شما با عمله اى كه براى مزدكار مى كند، چه فرقى داريد، كه اگر او بگويد من محض صاحب كار اين عمل را كردم او را تكذيب مى كنند؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مى گوييد نماز مى كنم براى تقرب به خدا؟ آيا اين نماز شما براى نزديكى به خدا است ، يا براى تقرب به زن هاى بهشت است و رسيدن به شهوات است ؟

 فاش بگويم ، پيش عرفاى بالله و اولياى خدا، تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است . بيچاره در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر تمام ملائكه مقربين او، بر خلاف رضاى حق رفتار مى كنى ، و عبادتى كه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شيطان مى كنى . آن وقت حيا نكرده ، در عبادت چندين دروغ در محضر ربوبيت و ملائكه مقربين مى گويى و چندين افترا مى زنى و منت گذارى هم مى كنى ، و عجب و تدلل هم مى نمايى و خجالت هم نمى كشى ، اين عبادت من و تو با معصيت اهل عصيان كه اشد آن ها (ريا) است ، چه فرق دارد؟ زيرا كه ريا، شرك است و بدى و بزرگى آن از جهت آن است كه عبادت را براى خدا نكردى . تمام عبادات ما شرك محض است و شائبه خلوص و اخلاق در آن نيست . بلكه رضاى خدا به طريق اشتراك هم در آن مدخليت ندارد. فقط براى شهوات و تعمير (و) اداره بطن و فرج است .

 اى عزيز نمازى كه براى خاطر خواهى زن باشد - چه زن دنيايى يا بهشتى - اين نماز خدا نيست . نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد يا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا اين قدر ناز و غمزه فروشى مى كنى ، و عشوه و غنج و دلال مى كنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى كنى ، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بيچاره تو با همين نماز، مستحق عذابى و مستوب زنجير هفتاد ذراعى هستى .

 پس چرا خود را طلبكار مى دانى ، و براى خود در همين طلبكارى و تدلل و عجب ، عذابى ديگر تهيه مى كنى ؟ اعمالى را كه مامورى ، بكن و متوجه باش كه از براى خدا نيست . و بدان كه خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و يك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعف بندگانش ‍ به آن ها تخفيف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاريت به روى آن ها پوشيده است . بگذار اين پرده دريده نشود، و حجاب غفران حق به روى اين سيئات كه اسمش را عبادت گذاشتيم ، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر اين ورق برگردد و ورق عدل پيش آيد، گند عبادات ما كم تر از معصيت هاى موبقه اهل معصيت نيست .[1]

[1] چهل حديث ، ص 62 و 63
 

 


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 10:55 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

حقیقت عبادت در تحصیل حضور قلب و قرب الهی

حقیقت عبادت در تحصیل حضور قلب و قرب الهی

37270193610653856764.jpg

بدان كه فراغت براى عبادت حاصل شود به فراغت وقت براى آن و فراغت قلب و اين امر از مهمات است در باب عبادات كه حضور قلب بدون آن تحقق پيدا نكند، و عبادت بى حضور قلب (قيمتى ندارد و آنچه باعث حضور قلب شود) دو امر است : يكى فراغت وقت و قلب و ديگر فهماندن به قلب اهميت عبادت را و مقصود از فراغت وقت آن است در هر شبانه روزى براى عبادت خود وقتى را معين كند كه در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت و اشتغال ديگرى را براى خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد كه عبادت يكى از امور مهمه اى است كه از كارهاى ديگر اهميتش بيشتر، بلكه طرف نسبت با آنها نيست ، البته اوقات آن را حفظ مى كند و براى آن وقتى موظف مى كند و ما پس از اين به قدر مقدور شمه اى از آن را بيان مى كنيم .

 در هر حال انسان متعبد بايد اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را كه مهمترين عبادات است بايد حفظ كند و آنها را در اوقات فضيلت بجا آورد و در آن اوقات براى خود شغل ديگرى قرار ندهد، و همان طور كه براى كسب مال و منال و براى مباحثه و مطالعه ، وقت موظف قرار مى دهد، براى اين عبادات نيز قرار دهد كه در آن وقت فارغ از امور ديگر باشد تا حضور قلب كه مغز و لب عبادات است براى او ميسور باشد. ولى اگر مثل نويسنده ، نماز را با تكلف بجا آورد و قيام به عبوديت معبود را از امور زائده بداند، البته آن را تا آخر وقت امكان تاخير مى اندازد و در وقت اتيان آن نيز بواسطه آنكه كارهاى مهمى به نظر و گمان خود، مزاحم با آن مى بيند، سر[1] و دست شكسته اتيان مى كند. البته چنين عبادتى نورانيت ندارد سهل است ، مورد غضب الهى است و چنين شخصى مستخف به صلاه و متهاون در امر آن است . به خداى تعالى پناه مى برم از خفيف شمردن نماز و مبادلات نكردن به امر آن . و از فراغت وقت مهمتر فراغت قلب است . بلكه فراغت وقت نيز مقدمه اى براى اين فراغت است و آن چنان است كه انسان در وقت اشتغال به عبادت ، خود را از اشتغالات و هموم دنيايى فارغ كند و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نمايد و دل را يكسره خالى و خالص براى توجه به عبادت و مناجات با حق تعالى نمايد و تا فراغت قلب از اين امور حاصل نشود تفرغ براى او و عبادت او حاصل نشود. ولى بدبختى آن است كه ما تمام افكار متشتته و انديشه هاى متفرقه را ذخيره مى كنيم براى وقت عبادت . همين كه تكبيره الاحرام نماز را مى گوييم گويى در دكان را باز كرديم يا دفتر محاسبات را گشوديم يا كتاب مطالعه (را) مفتوح شده ، يك وقت به خود مى آييم كه به حسب عادت به سلام نماز رسيديم . حقيقتا اين عبادت فضاحت آور است و اين مناجات شرم انگيز است . عزيزم ! تو مناجات با حق را مثل تكلم با يك نفر بندگان ناچيز حساب كن . چه شده است كه اگر با يك نفر از دوستان سهل است با يك نفر از بيگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام كه با او مذاكره مى كنى ، از غير غافلى ، و با تمام توجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالميان به كلى از او منصرف و غافلى و به ديگر امور متوجهى ؟ آيا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است ؟ يا تكلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بيشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حق را نمى دانيم چيست . تكاليف الهيه را سربار امور مى دانيم . البته امرى كه تحميل بر شخص شد و سربار زندگانى گرديد در نظر اهميت نخواهد داشت . بايد سرچشمه را اصلاح كرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبيا پيدا كرد تا كار اصلاح شود همه بدبختى ها از ضعف ايمان و سستى يقين است . ايمان سيد بن طاووس - رضى الله عنه - او را به جايى مى رساند كه روز اول تكليفش را عيد مى گيرد براى آنكه حق تعالى اجازه ورود مناجات به او مرحمت كرده و او را مخلع به خلعت تكليف فرموده . حقيقتا تصور كن اين چه قلبى است كه اين قدر نورانيت و صفا دارد! اگر عمل اين سيد جليل براى تو حجت نيست ، كار سيد الموحدين و اولاد معصومين او كه براى تو حجت است . نظر كن در حال آن بزرگواران و كيفيت عبادات و مناجات هاى آنها. بعضى از آنها در وقت نماز رنگ مباركشان تغيير مى كرد و پشت مباركشان مى لرزيد از خوف آنكه مبادا در امر الهى لغزشى شود با آنكه معصوم بودند و از حضرت مولى معروف است كه تيرى به پاى مباركش رفته بود كه طاقت بيرون آوردن نداشت ، در وقت اشتغال به نماز بيرون آوردند و اصلا ملتفت نشد.

عزيزم ! اين مطلب از امور ممتنه نيست . نظير آن در امور عاديه براى مردم بسيار اتفاق مى افتد. انسان در حال غلبه غضب و غلبه محبت گاهى از هر امرى غافل مى شود. يكى از دوستان موثق ما مى گفت : ((وقتى با جمعى از اوباش در اصفهان منازعه كرديم . در بين اشتغال به زد و خورد مى ديدم بعضى از آنها مشت به من مى زند، نفهميدم چيست ، بعد كه فراغت حاصل شد و به خودم آمدم معلوم شد با كارد چندين زخم به من زدند كه از آثار آن تا چندى بسترى بودم )) البته نكته آن هم معلوم است . وقتى كه نفس توجه تام به يك امرى پيدا كرد از ملك بدن غافل مى شود و احساسات از كار مى افتد و همش هم واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحثات - نعوذ بالله منها - ديديم كه اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن به كلى غافل هستيم . ولى افسوس كه ما به هر امرى توجه تام داريم جز به عبادت پروردگار، و از اين جهت استبعاد مى كنيم

 در هر صورت فراغت قلب از غير از امور مهمه است كه انسان بايد با هر قيمت هست تحصيل آن را بكند، و طريق تحصيل آن نيز ممكن و سهل است . با قدرى مواظبت و مراقبت تحصيل مى توان كرد. بايدانسان مدتى اختيار طاير خيال را به دست گيرد و هر وقت خواست از شاخه اى به شاخه اى پرواز كند آن را حفظ كند. پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود، توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خير عادت او گردد - والخير عاده - و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت او پيدا كند.

 و از همه اين امور مهمتر كه بايد ديگر امور را مقدمه او دانست حضور قلب است كه روح عبادت و حقيقت آن بسته به آن است ، و بدون آن هيچ قيمتى براى عبادات نيست و قبول درگاه حق تعالى نشود. [2]

 [1] در اصل : يا سرو دست

[2] چهل حديث ص 358 - 361

نویسنده: على شيروانى، برنامه سلوك در نامه هاى سالكان


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 10:49 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

ریشه های عدم حضور قلب در نماز

ریشه های عدم حضور قلب در نماز

02727720962261833115.jpg

 1. شاکر نبودن

 2. عدم معاشرت با علما

 خدای متعال انسان را با معاشرت با علما یاری می‌کند. چون علما به اذن خداوند، روزی رسان انسان‌ها هستند و مجلسشان موجب برکت و نزدیکی به خدای تعالی می‌شود. بنابراین وقتی انسان در مجالس علما حضور نیافت، از رزق و برکت و قرب محروم می‌شود. علما کسانی هستند که حضور در مجلس آن‌ها در بیان اخبار «اَلعَالِمُ مَن یَذکُرُکُمُ اللهُ» است، يعني وقتی نگاهش می‌کنید، به یاد خدا بیافتید.

 3. معاشرت با غافلین

 وقتی انسان در میان غافلان قرار بگیرد، از رحمت خدا مأیوس می‌شود. امید به رحمت خدای تعالی مرتبه‌ای از نور و درک و شناخت است که باعث می‌شود انسان خدا را رحیم بداند. گاهی در نتیجه‌ی شدت غفلت، انسان به جایی می‌رسد که نسبت به رحمت خدا مأیوس می‌شود و بی‌اعتقاد می‌گردد.

 4. همنشینی با اهل باطل

 وقتی که فرد با اهل باطل الفت پیدا کرد، خداوند به او مهلت می‌دهد تا به جای او با دیگران انس بیشتری بگیرد. به همین دلیل، هنگام برپایی نماز نمی‌تواند با خدا جوش بخورد.

 5- عدم انس با خدا

 وقتی که فرد خود را با مسایل دیگر مشغول کند، فرصت دعا پیدا نمی‌کند و خدای متعال هم وضع دنیایی او را به گونه‌ای فراهم می‌کند که نیازی به دعا نداشته باشد، زیرا با دیگران مانوس است و با خدا انسی ندارد.

 6- جرم و گناه

 فردی که می‌خواهد در حضور خدا حاضر شود، باید بداند که چه اعمالی انجام داده است؟ آیا ادب و تواضع لازم را دارد که بتواند نتیجه بگیرد؟ این‌ها بیماری‌هایی است که باعث کسالت انسان در حین مناجات می‌شود و او را از قرب باز می‌دارد.

 7. خيالات و اوهام

 نماز بیماریا و ضعف انسان را نشان می دهد. مثلاً وقتی که نمازگزار در نماز به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می‌رسد و خدا را حاضر مي يابد و مي گويد تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري مي جويم، ممکن است در خیالات خود باشد. در این جا به او می‌گویند به جای این که در حضور و به یاد ما باشی، به یاد بازیچه‌های دنیایی!؟

 8- فقر و غنا

 گاهی فقر موجب غفلت و گاهی موجب ذکر می‌شود. مثلاً شخصی که مسایل را از دیدگاه توحیدی نمی‌بیند، در این فکر مي رود که خدا به فلانی آن نعمت را داده و به من نداده است، فلانی راحت است و من راحت نیستم؛ این‌ها موجب غفلت فرد می‌شود. اما اگر او بگوید: فقر وغنا از جانب خداست و خدا صلاح من را بهتر مي داند و همین حالا هم می‌توانم از فضل او درخواست كنم، موجب ذکر می‌شود. غنا هم می‌تواند موجب غفلت يا ذکر شود. وقتی که فرد می‌گوید:"الحمدالله این را از خدای متعال گرفتم و او را شکر می‌کنم که من را به خلق محتاج نکرده است!" این حالت شکر و ذکر است. اما وقتی که می‌گوید:"ثروتم از فکر و تلاش خودم بوده است" و یا به وسایلی که از ثروت خویش تهیه كرده سرگرم شود و به محیط اطراف دل ‌ببندد، این حالتِ ناشکری و غفلت است.

 10- سلامتي

 سلامتي نیز می‌تواند موجب ذکر یا غفلت شود. آن كه موجب ذکر مي شود، این است که انسان بگوید:"خدا را شکر که سالم هستم، می‌توانم حرف بزنم، بشنوم، ببینم، راه بروم و... " اما آن كه موجب غفلت مي شود این است که فرد بگوید:"این وظیفه‌ی خدا بوده که مرا سالم بیافریند و من این اختیار را دارم که به هر شکلی دوست دارم رفتار کنم: بگویم، بخندم و مسخره کنم حتی اگر معصیت باشد!" اين موجب غفلت و دوري است. در روایت است که رسول اکرم(ص) روزی از موضوعی می‌خندیدند. سؤال کردند آيا نمی‌خواهید بدانید چرا می‌خندم؟ گفتند: بله. پاسخ دادند: از این مي خندم که مي بينم هر چه از جانب خدای متعال به انسان مؤمن برسد، خیر است، حتی اگر زجر دنیا باشد، امّا برای کافر همه چیز زجر است؛ اگر مصیبت به او بدهند، صبر نمی‌کند و اگر هم نعمت بدهند، شکر آن را به جا نمی‌آورد!

 وضع انسان همین گونه است. مصیبت‌ها و نعمت‌هایی که انسان را می‌سازد، به نحوه‌ی برخورد او با آن‌ها بستگی دارد. اگر مصيبت بر مؤمن وارد مي ‌شود، رنگ محبت، نعمت و رحمت می‌گیرد و اگر بر كافر وارد شود، موجب غفلت او می‌گردد؛ از این نظر، خدای متعال درباره‌ی قرآن می‌گوید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَﺣﻤﺔٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لاَ یَزِيدُ الظَّالِمینَ اِلاَّ خَسَاراً »[1]: قرآن که نعمتی از آن بالاتر نیست، برای مؤمن شفا و رحمت و برای ظالم خسران است. جنبه‌ی خسران و رحمت بودن قرآن به موضع‌گیری انسان در برابر آن مربوط می‌شود.


[1] الإسراء : 82

 


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 10:34 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

صف اول و صف ملائكه

صف اول و صف ملائكه

23935324683118708296.jpg

قال على - عليه السلام -:

بهترين صفهاى نماز جماعت ، صف اول است ، و آن صف ملائكه است و بهترين جاى صف اول سمت راست امام است .(بحارالانوار، ج 88، ص 18)


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 7:21 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(1) ]